احمد عزیزی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
محمد ایذجی (بحث | مشارکت‌ها)
محمد ایذجی (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۲۳۸: خط ۲۳۸:


====[[محمد‌جواد محبت]]====
====[[محمد‌جواد محبت]]====
پیش از انقلاب روزی برای خرید از خانه درآمدم. در خیابان، جوانی با چهرة‌ ملتهب‌ و آغوشی‌ گشاده به طرفم آمد و خیلی پرشور و شاعرانه گفت: «سلام». باتعجب پرسیدم: «شما؟» گفت:‌ «من‌ احمد عزیزی‌ام». پرسیدم: «چه می‌كنی؟» گفت: «شعر می‌گویم»؛ و همین جواب موجب شد او را به‌ دیدار‌ و نشست‌ دعوت كنم. آن‌روز بعدازظهر تا من سرگرم دم كردن چای بودم، عزیزی با‌ مداد‌، طرحی‌ از چهرۀ من روی كاغذ كشید و طرحش جالب بود، كه متأسفانه بین كاغذهایم گم‌ شد‌. آقای عزیزی گفت من در سال ۴۵ در مدرسۀ میان‌کل شاگردت بودم. میان‌کل‌ قسمتی‌ از‌ شهرستان سرپل ذهاب است و آثاری از روزگار آنوبانی‌نی که سلسلۀ شاهان پیش از مادها بوده‌اند،‌ بر‌ دیوارۀ کوه‌هایش دارد. پس از حال و احوال و این‌كه پدرش در سرپل ذهاب‌ شهردار‌ بود‌، گفتم: «از شعرهایت بخوان»؛ خواند و دیدم خوب شعر می‌گوید. گفتم: «خب، می‌خواهی چه‌كار كنی؟» گفت: «شعرم‌ چاپ‌ بشود»‌. گفتم: «می‌شود، شروع كن بنویس». ایشان شعری نوشت و من هم با قاصدی‌ آن را برای آقای علیرضا طبایی، مسئول صفحات شعر مجلۀ جوانان در آن روزگار، فرستادم. طبایی شعر‌ را‌ با مقدمه‌ای مهر‌آمیز چاپ كرد و از همین جا احمد عزیزی، احمد عزیزی‌ شد‌.<ref name="پرونده"/>
پیش از انقلاب روزی برای خرید از خانه درآمدم. در خیابان، جوانی با چهرة‌ ملتهب‌ و آغوشی‌ گشاده به طرفم آمد و خیلی پرشور و شاعرانه گفت: «سلام». باتعجب پرسیدم: «شما؟» گفت:‌ «من‌ احمد عزیزی‌ام». پرسیدم: «چه می‌كنی؟» گفت: «شعر می‌گویم»؛ و همین جواب موجب شد او را به‌ دیدار‌ و نشست‌ دعوت كنم. آن‌روز بعدازظهر تا من سرگرم دم كردن چای بودم، عزیزی با‌ مداد‌، طرحی‌ از چهرۀ من روی كاغذ كشید و طرحش جالب بود، كه متأسفانه بین كاغذهایم گم‌ شد‌. آقای عزیزی گفت من در سال ۴۵ در مدرسۀ میان‌کل شاگردت بودم. میان‌کل‌ قسمتی‌ از‌ شهرستان سرپل ذهاب است و آثاری از روزگار آنوبانی‌نی که سلسلۀ شاهان پیش از مادها بوده‌اند،‌ بر‌ دیوارۀ کوه‌هایش دارد. پس از حال و احوال و این‌كه پدرش در سرپل ذهاب‌ شهردار‌ بود‌، گفتم: «از شعرهایت بخوان»؛ خواند و دیدم خوب شعر می‌گوید. گفتم: «خب، می‌خواهی چه‌كار كنی؟» گفت: «شعرم‌ چاپ‌ بشود»‌. گفتم: «می‌شود، شروع كن بنویس». ایشان شعری نوشت و من هم با قاصدی‌ آن را برای آقای علیرضا طبایی، مسئول صفحات شعر مجلۀ جوانان در آن روزگار، فرستادم. طبایی شعر‌ را‌ با مقدمه‌ای مهر‌آمیز چاپ كرد و از همین جا احمد عزیزی، احمد عزیزی‌ شد‌.<ref name="پرونده"/>
 


====[[یوسفعلی میرشکاک]]====
====[[یوسفعلی میرشکاک]]====

نسخهٔ ‏۱۱ اسفند ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۱۴

احمد عزیزی
زمینهٔ کاری شعر - نثر ادبی
زادروز ۴دی۱۳۳۷
سرپل ذهاب استان کرمانشاه
مرگ ۱۶اسفند۱۳۹۵
بیمارستان امام رضا، کرمانشاه
ملیت ایرانی
علت مرگ بیماری قلبی و کلیوی
بنیانگذار مثنوی و شطحیات جدید
پیشه شاعر و نویسنده
کتاب‌ها «کفش‌های مکاشفه»، «شرجی آواز»، «خواب‌نامه و باغ تناسخ»، «ترجمه زخم»، «باران پروانه»، «رودخانه رؤیا» ، «ناودان الماس»، «ترانه‌های ایلیایی»، «غزالستان»، «قوس غزل» و «طغیان ترانه»
دلیل سرشناسی ارائه دهنده سبکی متمایز و نو در شعر (مثنوی) و نثر (شطح‌گونه)
اثرپذیرفته از مولوی، سهراب سپهری
امضا

احمد عزیزی شاعر معاصر کرمانشاهی و ارائه‌کننده سبک جدیدی از مثنوی است که در زمینه شعر آیینی و انقلاب با درونمایه‌ای عرفانی فعال بود. وی ۹ سال پایان عمر را با بیماری در حالت اغما به سر برد.[۱]

* * * * *

احمد عزیزی ۴دی۱۳۳۷ در سرپل ذهاب استان کرمانشاه به دنیا آمد. وی در کودکی با عشایر سیاه چادرنشین حشر و نشر فراوان داشت و قبل از رفتن به دبستان، خواندن و نوشتن را بدون داشتن معلم و تنها از روی کنجکاوی و تأمل و دقت از نوشته‌های روی تابلوها و اسامی خیابانها و… به خوبی فرا گرفت.

سرودن شعر را از سال‌های جوانی با مجله جوانان آغاز کرد. از وی آثار شعر و نثر ادبی متعددی به جا مانده‌ است. تمایل سبک وی به معنویت و عرفان اسلامی با فرم جدیدی از مثنوی - ملهم از مثنوی مولوی - در شعر معاصر قابل توجه است. این سبک تأثیر زیادی در شعر معاصر گذاشته است. اشعار عزیزی با عرفان اسلامی آمیختگی دارد و تمجید از اهل‌ بیت (س) در بیشتر آثارش دیده می‌شود. او مثنوی‌هایش را غالباً با وصف طبیعت آغاز می‌کرد و با تمهیدات گوناگون و با توسل به مناسبات و ترکیبات نو و تجنیسات سنتی، رفته‌ رفته به موضوع اصلی گریز می‌زد. عزیزی در ساختن ترکیبات نو به شیوه شعرای سبک هندی نیز مهارتی خاص دارد. برای نمونه می‌توان به این ترکیب‌ها اشاره کرد: جبرئیل آباد الهام، اب بازی‌های فطرت، تابستان عزلت، تب خیس تکلم، درختان پا به ماه و کولیان شبنم فروش. او قبل از پیروزی انقلاب به دعوت شمس آل احمد به تهران رفت و دیداری نیز با مرتضی مطهری داشت. وی با آغاز جنگ به همراه خانواده به تهران نقل مکان نمود و برای مدتی ساکن شهرستان نور شد سپس در تهران اقامت گزید و به همکاری با روزنامه جمهوری اسلامی پرداخت.

«کفش‌های مکاشفه»، «شرجی آواز»، «خواب‌نامه و باغ تناسخ»، «ترجمه زخم»، «باران پروانه»، «رودخانه رؤیا» ، «ناودان الماس»، «ترانه‌های ایلیایی»، «غزالستان»، «قوس غزل» و «طغیان ترانه» از جمله آثار وی به شمار می‌رود.

احمد عزیزی از ۱۵اسفند۱۳۸۶ به علت کاهش سطح هوشیاری ناشی از تشنج، بیماری قلبی و کلیوی در بخش آی‌سی‌یو بیمارستان بستری بود حال عمومی او پس از سه سال به حدی رسید که وی نسبت به شادی‌ها و غم‌ها با اشک‌ها و لبخند پاسخ می‌داد و می‌توانست سخنان اطرافیان را بشنود و عکس‌العمل نشان دهد. طبق نظر پزشکی در آبان ۱۳۹۱ اعلام شد حال عمومی وی تغییر خاصی نداشت، اما هوشیاری او نسبت به قبل بهتر است ولی توانِ صحبت نداشت. وی همچنین می‌توانست از راه دهان تغذیه کند. در ۱۳ اسفند ۹۵ دچار نارسایی و انسداد روده شد دو روز بعد تحت یک عمل جراحی ضروری و ناگهانی قرار گرفت که به‌علت ریسک بالا یک روز بعد عمل و پس از ۹ سال که با سطح هوشیاری پایین در بیمارستان بستری بود، در ۱۶اسفند۱۳۹۵ از دنیا رفت. مقام معظم رهبری ۲۸مهر۱۳۹۰، در سفر به کرمانشاه، از وی در بیمارستان عیادت کرد و همچنین ۱۷اسفند۱۳۹۵ در پیامی درگذشت احمد عزیزی را تسلیت گفت.[۱][۲]

لهجۀ خورشید شعری از مرحوم احمد عزیزی برای حضرت علی (ع)

ای اذان محض، ای تکبیر ناب

ای علی (ع)، ای مرزبان آفتاب

ای خدای خطبه، ای کوه کلام

ای طنین واژه، ای سیل پیام

ای به گردت عارفان در هلهله

و ای به شوقت صوفیان در سلسله

ای سوار سهمگین سوره‌ها

و ای اثیری‌غرّش اسطوره‌ها

جز تو پیغمبر (ص) تبسّم با که کرد؟

آفتاب آخر تکلم با که کرد؟

ای امام آب، ای مولای موج

ای به گرد قلّه‌ها لولای اوج

ای تو در شرق اشارت‌های من

و ای تو در عمق عبارت‌های من

ای بهار وحی در باغ رسول

ای نزول نوح بر جسم بتول

چون ندیدند از تو خلق کور و کر

رد ردّ الشمس در شقّ القمر

جز تو ای ثقل زمین، ای بوتراب

با که بود آخر سلام آفتاب؟

ای روان پهلوانی در بدن

پهلوان روح در میدان تن

مرد مردم، مرد میدان، مرد گرد

مرد عرفان، مرد دانش، مرد درد

ای حصار عرش بر فرش حصیر

و ای غبار وحی بر خاک غدیر

ای بت بالاتر از تأویل من

لرزه افتد از تو بر تمثیل من

اندکی تاریک شو در نور خویش

تا ببینم در تو ذوب طور خویش

کور شد اندیشه‌ام، دستم بگیر

عاجزم من از مراعات النظیر

عفو فرما استعارات مرا

سهو دان خبط عبارات مرا

یا علی (ع) غلیان روحم پاک نیست

جسم من در مرتع ادراک نیست

در درونم من منیّت مانده است

شعر من در جاهلیت مانده است

یا علی (ع)، من مرد آهن نیستم

شاعر شمشیر و جوشن نیستم

خلط صورت مانده در آیینه‌ام

سرفۀ حیرت ندارد سینه‌ام

یا علی (ع) از من مجو لحن شرار

من نمی‌دانم زبان ذوالفقار

من اسیری خفته در بند توام

من یتیم کوی لبخند توام

با اسیر خود سرافرازی مکن

با یتیمان دلم بازی مکن

شبنمی در من بنه تفسیر ناب

خطبه‌ای بر من بخوان در وصف آب

با من از گلزار لولاها بگو

با من از افلاک بالاها بگو

ما را به بالاتر از ابر دعوت کن

به پایین‌تر از عرش

آنجا که برگ‌های درختان پر طاووسانند

آنجا که حرچشمان، آینه تقسیم می‌کنند و لبخند می‌فروشند

آنجا که هر فرشته‌ای گاهوارۀ عیسایی را تکان می‌دهد[۳]


آیینه‌ای از احمد عزیزی

تحویل خانهٔ پدری

ماجرای پس‌گرفتن خانهٔ احمد عزیزی از زبان فرزندش، ابوالفضل عزیزی: پدرم وقتی به تهران آمد و در روزنامه کیهان کار می‌کرد، خانه‌ای نداشت و آواره بود. با عنایت رهبر معظم انقلاب، خانه‌ای در اختیار پدرم قرار گرفت تا سکونت کند. بعد از آنکه آقای سعید بیابانکی در صفحه شخصی‌شان مطلبی در این‌باره منتشر کردند، بخشی از بازخوردها به انتقاد از در اختیار قرار دادن خانه‌ای در فرمانیه به پدرم بود. متأسفانه این انتقادات در حالی مطرح می‌شود که این موضوع نادیده گرفته شده که آن زمان، یعنی ۳۷سال پیش، اینجا یک ده بود و شرایط زندگی در اینجا همانند الان نبود. خانه‌ای که الان می‌خواهند پس بگیرند هم اوضاع خوبی ندارد و ما درآمد کافی برای تعمیر آن نداریم. در همه کشورها سعی می‌کنند تا آثار معنوی شاعران و هنرمندان حفظ شود. پدرم سال‌ها در حوزه ادبی فعالیت کرد و توانست نام خود را به عنوان یکی از تأثیرگذاران در جریان شعر انقلاب ثبت کند. او با انتشار آثارش توانست در حوزه شعر معاصر جریان‌ساز باشد، سؤال من این است که آیا نباید میراث معنوی او را حفظ کرد و پاس داشت؟ این در حالی است که خانه بسیاری از شاعران پیش از انقلاب به عنوان میراث معنوی آنها وجود دارد و آثارشان بازچاپ می‌شود.

پدرم آدم شاعر مسلکی بود و اصلاً اهل زندگی مادی نبود. زندگی یک آدم شاعر با زندگی سایر آدم‌ها فرق دارد. بعد از فوت او وعده‌هایی داده شد، اما هیچ کدام عملی نشد. نه آثارش به چاپ می‌رسد و نه طبق وعده‌ای که داده بودند، آرامگاهی برای او ساخته شد، حالا هم می‌خواهند خانه‌اش را پس بگیرند.

به گفته او؛ احمد عزیزی همواره خود را شاعر انقلاب می‌دانست. رهبر معظم انقلاب نیز بارها نسبت به پدرم عطوفت و مهربانی نشان دادند، ایشان اولین نفری بودند که بعد از بیماری پدرم در پیام‌های مختلف نسبت به بیماری او اظهار ناراحتی کردند و حتی به عیادت او آمدند.[۴]

زندگی و یادگار

بزرگداشت

YesY پنجاه و سومین «عصرانه ادبی فارس» ویژه پاسداشت مقام ادبی احمد عزیزی ۲۲دی۱۳۹۴ در خبرگزاری فارس برگزار خواهد شد.[۵]

YesY ویژه‌برنامه «ملکوت تکلم» گرامی‌داشت شاعر فقید احمد عزیزی، روز پنجشنبه ۱۹ بهمن ماه ۱۳۹۶ ساعت ۱۷:۳۰ به همت مدیریت آفرینش‌های ادبی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران با حضور شاعران مطرح در خانه شعر برگزار شد.[۶]

احمد عزیزی از نگاه دیگران

روایت محسن صفایی‌فرد از احمد عزیزی

انقلاب اسلامی قالب‌های ادبی چندی را ابداع و خلق نمود یا با تصرف معنوی در آنها روح تازه‌ای دمید که از آن جمله باید به احیای خلاقانه و مبتکرانۀ شطح توسط احمد عزیزی توجه نمود. شطح احمد عزیزی را نمی‌توان احیای دوبارۀ سنت شطح‌گویی صوفیه و عرفایی چون بایزید بسطامی و منصور حلاج و روزبهان بُقلی و دیگران به حساب آورد؛ شطحیات احمد، خلق قالبی کاملاً بدیع و جدید است که تنها شاید در نام و برخی کلیات بسیار دور دیگر با هم‌نامان تاریخی خود شبیه باشد.

اگر جنون را از جهت توان تخریب و ویرانگریِ عقل، معادل نوعی انقلاب فرض کنیم و زبان ویژه‌ای برای آن قائل شویم، آن‌گاه می‌توان به تعریف شطح چنانکه گفته‌اند مراجعه نمود و آن را زبان ویژه‌ای در میانۀ هوشیاری و جنون دید. شطح از این جهت نیمی جدی و نیمی شوخی است. از یک طرف به واقعیت می‌رسد و از طرف دیگر به شعر و خیال. میزان استفاده‌ای که عزیزی از شطح صوفیه نموده است، در همین حد است، شاید کمی بیش‌تر یا کم‌تر؛ اما مهم این است که ببینیم چرا شاعر انقلابی ما بیان سخن خود را در قالب شطح، گویاتر و رساتر دیده است. شطح، فرصتی برای مبارزه زبانی است و می‌تواند جنون انقلاب را در نفی زبان‌های موجود به‌خوبی بروز دهد. مروری بر شطح‌نوشته‌های عزیزی نشان می‌دهد او به درستی از شمشیر شطح در مصاف زبانی انقلاب استفاده نموده است. شطحیات عزیزی از این منظر، یا مصاف با معانی معارض و معاند منتشَر در زبان است و یا صحنه ترسیم و توسعۀ زبان ویژۀ انقلاب در ادبیات آن. کار عزیزی در واقع این بوده است که از طریق خلق و بسط شطحیاتش در تثبیت و تحکیم موقعیت زبانی و ادبی انقلاب اسلامی، نقش منحصربه‌فردی داشته و توانسته است از پسِ جنگیدن با بسیاری مفاهیم باطل فراگیر و گسترده در جدال فرهنگی ما به خوبی برآید.[۷]

بریده‌ای از متن یک لیوان شطح داغ
«های! های! به حرای تنهاییتان سوگند و فرشتگان چادرنشین خلوصتان که در چراگاه بعثت ساکنند... و طنین اهتزاز مشت‌هاتان که موسیقی اصیل ملت ماست و نماز جماعت امتی شش هزار ساله است... بپاخیزید نوادگان سلمان که هلهلۀ قبایل وحشی استکبار، خواب عاشقانۀ کودکانمان را برآشفته است. برخیزید خویشاوندان ابوذر که کاخ‌نشینان چپاول، چشم به نقدینه معنوی کوخ‌هایمان دوخته‌اند!»[۷]


«ای کاش روزی جهانیان می‌توانستند مسابقه بوکس استدلالی ملاصدرا و کارل پوپر را ببینند، آن‌وقت روشنفکرانِ درِپیتی به‌خوبی می‌دیدند که امثالِ پوپر، حتی اگر دوپینگ فلسفی هم کرده باشند، با یک حرکت جوهری بیرون از رینگ تفکر، روی دست هلموت اشمیت پرپر خواهند زد. در طول مسابقات جهانی استدلال، تنها هایدگر – آن هم با امتیاز و پس از حق و باطل‌ کُشی‌های بسیاری و داوری‌های زیرسبیلانه – با ملاصدرا مساوی شد...».[۷]

محمدمهدی سیار

احمد عزیزی، مرزبان زبان فارسی

آثار او سال‌ها و قرن‌ها می‌تواند جایگاه خود را داشته باشد. کلمات و زبان احمد عزیزی را می‌توان همانند یک درخت پاک که هر دم ثمره می‌دهد، دانست؛ تر و تازه و پرثمر. شاعر در هر زبانی، هم مرزبان زبان است و هم گسترش‌دهنده مرزهای زبانی، گاه شاعر از مرزهای زبان در برابر خلل و کاستی پاسداری می‌کند. اما گاه برخی از شاعران تنها مرزبان زبان نیستند، بلکه کشورگشای زبان نیز هستند؛ یعنی سرزمین یک زبان را گسترش و وسعت می‌دهند. البته این کشورگشایی مانند کشورگشایی‌های سیاسی و جغرافیایی مذموم نیست، بلکه حق را به حق‌دار می‌رساند و یک حق تازه ایجاد می‌کند. هرچه در سرزمین فرهنگ پیشروی کنیم، ظرفیت‌های تازه‌ای به سرزمین زبان افزوده خواهد شد. سرزمین زبان فارسی مرزبان‌هایی مانند فردوسی بزرگ داشته است. اما لشکرکشی‌های امثال احمد عزیزی که این قلمرو را وسعت دادند و نشان دادند که زبان فارسی چقدر ظرفیت‌های ناشناخته دارد، ارزشمند است. احمد عزیزی ظرفیت‌های کشف‌ناشده زبان فارسی را به هم‌نسلان و نسل‌های بعد از خود نشان دهد؛ به همین دلیل او را شاعر صاحب سبک می‌دانیم.[۸]

صاحب سبک

اگر بپذیریم که در دوران چند سبکی به سر می‌بریم نه تک سبکی، و بپذیریم که در قرن حاضر و به ویژه بعد از انقلاب آنقدر تنوع و آزادی در پرورش سویه‌های زبانی در شعر معاصر ایجاد شده که می‌توان چندین سبک در نظر گرفت، باید گفت که احمد عزیزی یکی از شاعران صاحب سبک در دوره معاصر است. احمد عزیزی و شعرش ستون یک سبک ادبی است. او پیروانی دارد و در شعرهای این شاعران ردپای سبک عزیزی دیده می‌شود. معنی ابتدایی سبک این است که متفاوت از دیگران باشد و خروج از نرم در شعر رخ دهد. عزیزی در شعرش همه این موارد را لحاظ کرده است. او آغوش باز شعر فارسی به واژگان تازه است؛ به همین دلیل شعر او از شعر دیگر شاعران متمایز است. عزیزی در ترکیب‌سازی، تکرار، صفت و موصوف‌ها، مضاف و مضاف‌الیه‌ها و ... تصرف انجام داده است، این تصرف از سر میل به تمایز نبوده است، بلکه تصرفی بوده است که در اکثر موارد خوش نشسته است. او پیشنهادهای تازه‌ای به شعر و زبان فارسی داده است. یکی از معیارهای صاحب سبک بودن این است که شعرش پیروانی داشته باشد، این اتفاق هم در شعر او افتاده است.[۸]

پیش‌قراول و نوجو

عزیزی پیش‌قراول و نوجو بود و هرگز متوقف نشد، او سال به سال و کتاب به کتاب تجربه‌های تازه رو می‌کند. او از آن دست از شاعران است که هر چند قرن شاعری این‌چنینی رخ می‌کند که قدرت ریسک و خلاقیت داشته باشد و از خلاقیت نترسد. اگر بر راه آماده قدم بگذاریم، معلوم است به یک مقصد می‌رسیم. اما اگر بخواهیم راه‌های تازه‌ای در شعر باز کنیم و از نوآوری نترسیم و جاده را برای دیگران آماده کنیم، کار بزرگی انجام داده‌ایم. این دقیقاً همان کاری است که عزیزی آن را انجام داده است. او نکته‌های تازه‌ای به زبان فارسی اضافه کرده است. زبان فارسی را همیشه متهم می‌کنند که در ترکیب‌سازی و نوآوری در اسامی مشتق ضعیف است، اما عزیزی آنقدر ظرفیت مشتق‌سازی در زبان فارسی کشف کرده است که آدم شگفت‌زده می‌شود؛ مانند استفاده از «ستان» در خلق کلمات تازه‌ای چون سکوتستان.[۸]

علی‌محمد مؤدب

اهمیت ایشان در این بود که شعر عدالت‌خواه را با زیبایی گره می‌زد، یا به تعبیر بهتر تجربه عدالت‌خواهی و زیبایی شناسانه را باهم پیش می‌برد. با ظهور انقلاب جریان‌های سنت‌گرای ادبی قوت گرفتند، اما چهره جدیدی چون احمد عزیزی با سبک و شیوه خاص خود در عرصه زیبایی شناسی ادبیات ظهور کرد.[۳]

سیدعلی‌رضا بهشتی

احمد عزیزی یکی از مهم‌ترین چهره‌های پدیدة ادبیات انقلاب اسلامی‌ست. اهمیت او، اهمیتی تاریخی‌ست و در تعریف این پدیده، نقشی انکارناپذیر و غیرقابل چشم پوشی ایفا می‌کند. چهره‌ای که از احمد عزیزی می‌شناسیم، چهرة یک نویسندة حرفه‌ای‌ست که استعدادی غریب در تصویرسازی دارد. تصویرهای او تصویرهایی‌ست که از تداعی‌های واژگانی شکل می‌گیرد و به همین سبب، انتزاعی و نمادین به «واقعیت» پیوست می‌شود. شعر و شطح احمد عزیزی که دو روی یک سکه‌اند، مشحون از تصویر است؛ تصاویری که با تصویرسازی‌های شعر صریح‌اللهجة اوایل دهة شصت تفاوتی آشکار دارد. این تفاوت در فضایی غیر از فضای انقلاب اسلامی (با توجه به تقاضای جامعة انقلابی که خواسته‌های خود را در «روشنی» و «وضوح» می‌طلبد) می‌توانست به حذف، انزوا یا اخراج صدای متفاوت منجر شود؛ اما پشتکار و پرکاری آمیخته با طراوتِ احمد عزیزی به تثبیتِ او می‌انجامد و بر ادبیاتی که در آن ساکن است، تأثیری تعیین‌کننده می‌گذارد. اهمیت احمد عزیزی در تعدیلی‌ست که شعر او در صراحت لهجة شعر هم‌زمان و پس از خود اجرا می‌کند. اهمیت احمد عزیزی در رساندن یک زبان سیاسی به یک زبان دینی است. اهمیت احمد عزیزی در انتقال ماهیت قصیده‌گونِ شعر انقلاب به ذات تغزلی آن است؛ هرچند که او مثنوی نوشته است.[۳]

پرویز بیگی حبیب‌آبادی

یک روز زنده‌یاد حسین منزوی به جلسات حوزه هنری آمده بود و در خلال همان جلسه بحثی در رابطه با «می» یا «شرابی» که حافظ در شعر خود آورده است، بین احمد عزیزی و حسین منزوی در گرفت. منزوی معتقد بود که بسیاری از این «می»‌ها عرفانی نیست؛ ولی در مقابل احمد نظر مخالف منزوی را داشت و می‌گفت که اکثر آن‌ها معنای عرفانی دارد و به یاد دارم برای اثبات صحبت‌های خود، بدون هیچ مطالعۀ قبلی، ۴۵ دقیقه به صورت مداوم با ارجاع به بیت‌ها و اشعار حافظ و متون ادبی وعرفانی گذشته به اثبات نظرات خود پرداخت. آنجا زنده‌یاد حسین منزوی لبخندی زد و احمد را مورد تشویق قرار داد و تا حدودی متقاعد شد و همین بحث موجب حضور مداوم منزوی در جلسات حوزۀ هنری شد.[۳]


محمد‌جواد محبت

پیش از انقلاب روزی برای خرید از خانه درآمدم. در خیابان، جوانی با چهرة‌ ملتهب‌ و آغوشی‌ گشاده به طرفم آمد و خیلی پرشور و شاعرانه گفت: «سلام». باتعجب پرسیدم: «شما؟» گفت:‌ «من‌ احمد عزیزی‌ام». پرسیدم: «چه می‌كنی؟» گفت: «شعر می‌گویم»؛ و همین جواب موجب شد او را به‌ دیدار‌ و نشست‌ دعوت كنم. آن‌روز بعدازظهر تا من سرگرم دم كردن چای بودم، عزیزی با‌ مداد‌، طرحی‌ از چهرۀ من روی كاغذ كشید و طرحش جالب بود، كه متأسفانه بین كاغذهایم گم‌ شد‌. آقای عزیزی گفت من در سال ۴۵ در مدرسۀ میان‌کل شاگردت بودم. میان‌کل‌ قسمتی‌ از‌ شهرستان سرپل ذهاب است و آثاری از روزگار آنوبانی‌نی که سلسلۀ شاهان پیش از مادها بوده‌اند،‌ بر‌ دیوارۀ کوه‌هایش دارد. پس از حال و احوال و این‌كه پدرش در سرپل ذهاب‌ شهردار‌ بود‌، گفتم: «از شعرهایت بخوان»؛ خواند و دیدم خوب شعر می‌گوید. گفتم: «خب، می‌خواهی چه‌كار كنی؟» گفت: «شعرم‌ چاپ‌ بشود»‌. گفتم: «می‌شود، شروع كن بنویس». ایشان شعری نوشت و من هم با قاصدی‌ آن را برای آقای علیرضا طبایی، مسئول صفحات شعر مجلۀ جوانان در آن روزگار، فرستادم. طبایی شعر‌ را‌ با مقدمه‌ای مهر‌آمیز چاپ كرد و از همین جا احمد عزیزی، احمد عزیزی‌ شد‌.[۳]

یوسفعلی میرشکاک

سیدمحمد آوینی مجلۀ سوره را منتشر می‌کرد؛ ما نیز با ایشان همکاری می‌کردیم. سیدمحمد یک‌بار از ما درخواست کرد که برای دیدن فیلم «برلین زیر بال فرشتگان» در اتاق سردبیر حاضر شویم. احمد عزیزی هم همراه ما بود. در آنجا فردی با چهرۀ آمریکایی‌ها و فرد دیگری شبیه بچه‌های بسیجی نشسته بودند. سیدمحمد آن حضرات را برای ما معرفی نکرد. آن زمان زیرنویس وجود نداشت؛ لذا حین پخش فیلم، آن آقایی که قیافۀ آمریکایی داشت، به زبان فرنگی یک چیزهایی می‌گفت و سیدمحمد هم با او به زبان انگلیسی کلماتی را بلغور می‌کرد، بعد دوبله می‌کردند و در نهایت یک چیزی به ما می‌رسید. آن آقایی که چفیه به گردن داشت، ساکت بود و فیلم را تماشا می‌کرد. بعد از اتمام پخش فیلم، قرار شد آقایان راجع به فیلم حرف بزنند. آن آقا هنوز بسم‌الله الرحمن الرحیم را نگفته بود، احمد عزیزی گفت: «شما فلسفه خواندید؟» آرام به احمد گفتم: «احمد! کِشِت»...[۳]


مصطفی محدثی خراسانی

در شب شعری که در مشهد داشتیم، تا دوازده شب نشستیم و بحث کردیم و شعر خواندیم. عزیزی گفت باید یک جایی بنشینم و شعر بگویم. رفت و صبح با چهارصد بیت مثنوی که گفته بود، آمد. در مثنوی کسی را به قدرت و تأثیرگذاری علی معلم و احمد عزیزی نداریم. اصلاً کتاب‌های ایشان گنجینۀ ترکیب‌سازی است؛ به خصوص «کفش‌های مکاشفه» که در آن زمان کمتر در فضای نقد بوده و بی‌باک در این عرصه‌ها قلم‌فرسایی کرده است.[۳]


علیرضا قزوه

من در جلسات ادبی حوزۀ هنری، که فکر می‌کنم عصرهای پنج‌شنبه برگزار می‌شد، شرکت می‌کردم. احمد عزیزی هم می‌آمد. گاهی‌وقت‌ها بحث‌هایی را هم مطرح می‌کرد. مثلاً استاد آهی می‌آمد و عروض درس می‌داد. در بعضی از جلساتی که من بودم، آقای عزیزی از شیخ محمود شبستری می‌خواند و صحبت می‌کرد. هرکسی چند دقیقه مطلبی را آماده و ارائه می‌کرد. در آن جلساتی که من بودم، عزیزی بیشتر از شیخ شبستری و گلشن راز بیت‌هایی را می‌خواند و دربارۀ آن‌ها صحبت می‌کرد. در آن روزگار بیشتر با فضای فلسفه و حکمت آشنا شده بود. جوان بود، حدود ۲۳سالش بود. با عشق و علاقه و با لهجۀ غلیظ کرمانشاهی حرف می‌زد.[۳]


محمدعلی محمدی

هیچ‌کس کارهای «احمد عزیزی» را چکش‌کاری نمی‌کرد؛ چون جنس کارش لطافتی داشت که آدم را غرق خودش می‌کرد. مجالی برای اینکه به او بگویند کمتر بگو و پخته‌تر و عمیق‌تر بگو، شاید فراهم نمی‌شد یا شاید برداشتی که از شخصیت به شدت شکنندۀ «احمد»‌ می‎شد، مانع بود. «احمد عزیزی»‌ استعدادی بود که فدای اصرار دیگران بر بیانیه‌نویسی او در روزنامه و فدای اصرار خودش بر پرگویی شد.[۳]


حسین اسرافیلی

گاهی بر او خرده می‌گرفتند که این چه شعری است برای اهل بیت (ع) می‌گویی؟ حتی یک‌بار محمود حکیمی، که خود در عرصۀ ادبیات صاحب‌نظر است، در حوزۀ هنری به عزیزی ایراد گرفت و گفت که چه بیانی است که برای ائمه (ع) به کار می‌بری؟ دیگر نباید از این دست شعرها بگویی. عزیزی در آن جلسه حرفی نزد، اما برای جلسۀ بعد یک جوابیۀ طولانی برای استاد حکیمی آماده کرده بود. به من گفت که فلانی این شعر را برای نقد استاد گفته‌‌ام، اما چون مقام استاد بالاتر است، آن را نمی‌خوانم. به بزرگان و صاحب‌نظران شعر احترام می‌گذاشت و به خاطر همین جواب این استاد را این‌طوری نداد.[۳]


محمدکاظم کاظمی

کم‌رنگ و پررنگ شدن این خصوصیات سبکی در دوره‌های گوناگون، البته موج‌هایی نیز در پی داشته است؛ هم‌چون موج «مردانی‌گرایی» و «معلم‌گرایی» در اوایل دهۀ شصت، رباعی‌سرایی در اواسط آن دهه، «عزیزی‌گرایی» در اواخر دهۀ شصت و اوایل دهۀ هفتاد و سپس پیدایش جریان‌هایی همچون غزل روایی در سال‌های اخیر.[۳]


کامران شرفشاهی

پس از انتشار مجموعه شعر «ملکوت تکلم» احمد عزیزی، آقای میرشکاک در جلسه‌ای این کتاب را نقد کردند و نمی‌دانم که این ماجرا چطور به گوش آقای احمد عزیزی، که خداوند انشاالله به ایشان سلامتی عطا فرماید، رسیده بود یا رسانیده بودند، که دلخور شده بود و عجیب بود که چند هفته، هربار یکی از این آقایان (میرشکاک و عزیزی) به حوزه می‌آمد و حرف‌های تازه‌ای داشت، در صورتی که آن دیگری در جلسه حاضر نبود.[۳]


بهروز یاسمی

عزیزی و شعر او نشان دادند که زبان فارسی چقدر وجوه نامکشوف و فضاهای دست‌نخورده برای ادبیت دارد. چقدر قدرت ترکیب‌سازی و چقدر حوالت از امور ملموس به ساحت غیرملموس دارد. تا چه اندازه امکان انعطاف و اتصال دارد و چقدر می‌شود از ظرفیت آن برای زبان ادبی استفاده کرد، تا جایی که می توان آن را کاملاً بر زبان ادبی منطبق کرد.[۳]

روایت زهیر توکلی از احمد عزیزی

«زمستان ۱۳۸۲، پانزدهم ماه مبارک رمضان بود که دعوت شده بودیم به حسینیۀ امام خمینی(ره). پسرم محسن که پنج ساله بود با من آمده بود. پسرم پرسید، بابا نان مهم‌تر است یا آب؟ آقای عزیزی که چند صندلی جلوتر نشسته بود گفت: «ناب». بعد من به آقای عزیزی گفتم شما آن دوره‌ای که «ملکوت تکلم» و «کفش‌های مکاشفه» را می‌گفتید، واقعاً طوفانی بود. ایشان در جواب گفت: آن طوفان خود مرا هم برد.»[۳]


جایگاه «احمد عزیزی» در شعر انقلاب

عزیزی یک ستاره بود که درخشید، خوش درخشید؛ اما عمر مفید تابش او ده سال بیشتر نبود. اما در آن ده سال یک کارنامۀ ‌ادبی بسیار قابل اعتنا و ممتازی به جا گذاشت که جای بحث دارد. اوج کار احمد عزیزی از نیمۀ ‌دهۀ ‌شصت تا نیمه‌های دهۀ ‌هفتاد بود.[۳]


ویژگی خاص شعر عزیزی

شعر «احمد عزیزی» چند خصوصیت دارد؛ یکی «طبع ‌روان» او در شعر است که واقعاً در این زمینه بی‌نظیر است. تئوری شعر او مبتنی بر همین طبع روانی‌ست که دارد و خود را در اختیار این طبع روان قرار می‌دهد. نکتۀ ‌بعدی این است که شعرهای عزیزی یک نوع خاصیت انفجاری دارند. از کنار هم چیده شدن تصاویر در شعرش، مخاطب یک احساس «ناگهانی بودن» می‌کند و نوعی این احساس را به‌وجود می‌آورد که انگار شاعر در یک حالت «نااندیشیده» شعر می‌گوید. اندیشیدگی در شعر عزیزی کم است و خود را در اختیار «الهام شعری» خویش قرار می‌دهد. در نتیجه پیدا کردن آن نخی که یک مثنوی ایشان را از بالا به پایین به هم وصل می‌کند، سخت است. اگر مثنوی‌های ایشان را با مثنوی‌های «علی معلم» مقایسه کنیم، کاملاً متوجه این تفاوت می‌شویم؛ مثنوی‌های استاد معلم به لحاظ مفهومی یک‌جور قصیده است و کاملاً می‌داند که از اول تا آخر چه می‌خواهد بگوید. درحالی‌که در مثنوی‌های عزیزی شرایط کاملاً متفاوت است. البته در مثنوی‌های عزیزی، به‌رغم پریشانی‌ها، به تعبیر استاد «محمد‌رضا شفیعی کدکنی» که این تعبیر را برای غزل‌های جناب مولوی به کار می‌برند، یک «وحدتِ حال» را شاهد هستیم. یکی دیگر از خصوصیات شعر «احمد عزیزی»، تم عرفانی شعرهای ایشان است. در دو دفتر مهم عزیزی، یعنی «ملکوت تکلم» و «کفش‌های مکاشفه»، ابیات عرفانی بسیاری موجود است. برای کسی که با شعر عرفانی آشنا باشد، خواهد دید که تجربۀ ‌عرفانی اصیل اما نه کاملی، در شعرهای ایشان وجود دارد و آن «پریشیدگی» و «پاشیدگی» در کنار «وحدتِ حال»، در شعرهای عزیزی، حاصل همین تجربۀ ‌عرفانی اوست. یکی از خصوصیات شعر «تجربه‌مند عرفانی» _ یعنی شعری که نمی‌خواهد حکمت عرفانی بگوید_ همین است که وحدت ظاهری ندارد. وقتی می‌گوییم نماینده‌های شعر یک عصر، منظورمان از نماینده که به معنای نشان‌دهنده است، این است که با خواندن اشعار آنان به خصوصیات تپیکال و شاخص‌های شعر آن دوره پی می‌بریم. یکی از خصوصیات شعر انقلاب، تنوع‌جویی و گسترۀ ‌گوناگون تجربه‌هاست. شعر «احمد عزیزی» از نظر نشان دادن این خاصیتِ شعر انقلاب، یعنی از نظر خاصیت تنوع‌جویی و گوناگونی تجربه‌ها، نمایندۀ ‌بی‌بدیل شعر انقلاب است. با خواندن شعر عزیزی پی به خصوصیات مشترک او با شعر قیصر می‌بریم. شعر عزیزی خصوصیات مشترک با شعر همۀ ‌شاعران هم نسل خودش را دارد، اما یک چیز دیگر است و کاملاً مختص به خودش می‌باشد. شما در شعر عزیزی هم تجربه‌های سبک هندی از جنس «بیدل دهلوی» را می‌بینید و هم تجربه‌های شعر تصویر‌گرای «سهراب سپهری» را شاهد هستید، هم تجربۀ ‌شعرهایی با صبغۀ عرفانی مثلاً از جناب «مولوی» را می‌بینید و هم تجربۀ ‌شعر مدرن را. «احمد عزیزی» با اینکه شعرهای کلاسیک دارد، اما در بسیاری از بندهای مثنوی‏های خود، تئوری شعرش این است و چون سوار بر وزن و قافیه است و «تخیل رنگین» دارد، به این واسطه شعرش خواندنی‌ست. بسیاری از شعرهای عزیزی از این تئوری پیروی می‎کنند؛ ولی زمزمه هم می‌شوند و به یاد می‌مانند. عزیزی دنبال این نیست که لزوماً این بیتی را که می‌آورد، معنی داشته باشد. ابیات او چون در محیط وزن هستند و همنشینی‌های خیلی شگفت‌انگیز و ناگهانی دارند، می‌توان از آنها معنی استخراج کرد. شعر عزیزی همچون شعر «یدالله رؤیایی» یا نمی‌گیرد و یا اگر بگیرد بسیار خوب می‌شود.. به‌طورکل «احمد عزیزی» در شعر بر روی لبۀ تیغ راه رفته و قطعاً موفق بوده است. هنوز بعد سال‌ها از شعر عزیزی، هم می‌توان لذت برد و هم تکنیک یاد گرفت. کاری را که آقای رؤیایی، از طریق همنشینی کلمات، ایجاد هارمونی و به هم ریختن نحو زبان انجام داده، عزیزی در بسیاری از اشعار خود به نحو احسن انجام داده است. یا آن حالت ادراک شهودی از طبیعت که سهراب به دنبالش است را در شعر عزیزی شاهدیم. ایشان همین‌طور «جریان سیال ذهن» یا «تداعی معانی» که امثال «هوشنگ ایرانی» یا «شمس لنگرودی» دنبالش بودند را در شعرش استفاده کرده و این تجربه‌ها را به اوج رسانده است و شعرش هرجا که این تجربه‌ها در گرفته، در مرز شاهکار است. این تجربه‌گرایی در زمینۀ ‌کلاسیک بسیار سخت است. به‌نوعی تجربۀ ‌معلم و عزیزی یک چیز جدید در ادبیات کلاسیک ماست. همان‌طور که برخی از غزل‌های اجتماعیِ «سیمین بهبهانی» یک چیز کاملاً جدید است. درحقیقت شعر عزیزی و معلم، ظاهر کلاسیک دارد؛ اما پر از تجربه‌های جدید است. آن‌ها قالب کلاسیک را برای شعر کاملاً مدرن استخدام کرده‌اند.[۳]


نقطۀ افول شعر عزیزی

زیاده‌گویی؛ بسیاری از شعرهای او به علت زیاده‌گویی، به اصطلاح «در نیامده» است. به همین دلیل بسیاری از همنشینی‌هایی که او ایجاد کرده، غریب هست، اما بدیع نیست. البته این زیاده‌گویی از نبوغ او ناشی شده است. همان‌طور که استاد «شهریار» نیز زیاده‌گو بوده است. آن دسته از شاعرانی که آن‌قدر نسبت به قریحۀ ‌خود مطمئن هستند و با قریحۀ ‌خود خوش‌اند، دچار چنین وضعیتی می‌شوند. یکی از پاشنه‌آشیل‌های شعر عزیزی این است که با توجه به روحیه و طبع لطیفی که دارد، آنجا که خواسته شعرِ حماسی بگوید، شعرش از کار در نیامده است. به لحاظ ساختاری هم، آن استحکامی را که در شعر «مهدی اخوان‌ثالث»، «قیصر امین‌پور» و «سیدحسن حسینی» می توان دید، در اشعار عزیزی نیست.[۳]

خاطرهٔ علیرضا قزوه از احمد عزیزی

اولین دیدارمان مربوط به حدود سال‌های ۶۲ یا ۶۳ بود. من در جلسات ادبی حوزۀ هنری، که فکر می‌کنم عصرهای پنج‌شنبه برگزار می‌شد، شرکت می‌کردم. احمد عزیزی هم می‌آمد. گاهی‌وقت‌ها بحث‌هایی را هم مطرح می‌کرد. مثلاً استاد آهی می‌آمد و عروض درس می‌داد. در بعضی از جلساتی که من بودم، آقای عزیزی از شیخ محمود شبستری می‌خواند و صحبت می‌کرد. روحیات خیلی گرمی داشت. خیلی شوخی می‌کرد، خون‌گرم بود و خیلی خوب با آدم رفاقت می‌کرد.

سال ۶۵ برای شرکت در برنامه‌ای که برای بزرگداشت سلمان هراتی در تنکابن برگزار می‌شد، با سیدحسن حسینی و خیلی از شاعرهای دیگر ‌که بیشتر از ده نفر بودیم، با یک مینی‌بوس به سمت تنکابن می‌رفتیم. نمی‌دانم قیصر بود یا نبود، اما عزیزی هم با ما بود. فکر می‌کنم ساعد، سهیل، وحید امیری و کاکایی هم بودند. دقیق یادم نیست؛ اما می‌دانم که من و عزیزی یک هجوی را ادامه می‌دادیم. عزیزی به ما می‌گفت که من شما را هجو می‌کنم. ما هم شروع کردیم او را هجو کردن. حسینی هم می‌خندید و به ما کمک می‌کرد که عزیزی را هجو کنیم. یادم هست که در جادۀ شمال که داشتیم عزیزی را هجو می‌کردیم، حسینی به ما می‌گفت که مراقب باشید عزیزی از ما نرنجد، شاعر خیلی بزرگی است. شب آخری که من به هند می‌رفتم، به من زنگ زد و گریست. نیم ساعت. یعنی دقیقاً شب پنج مهر سال هشتاد و شش که من می‌خواستم به هند بروم. ساعت یازده شب تلفن ما زنگ خورد. عزیزی نیم ساعت گریه می‌کرد و با من سخن می‌گفت. می‌گفت نرو. نفهمیدم یعنی چی؟ با خود می‌گفتم، چرا عزیزی این حرف را می‌زند. ما که با هم این‌قدر صمیمیتی نداریم. رفتم و این اتفاق بعد از چند ماه افتاد. هم قیصر به رحمت خدا رفت و هم عزیزی.[۳]

ویژگی‌های شعر احمد عزیزی از نگاه علیرضا قزوه
محتواگرا

در شعر انقلاب، همیشه محتوا با فرم حرکت کرده است. خیلی از شاعرها بودند که محتواگرا هستند. کلاً شعر انقلاب، شعر محتواگرایی است؛ اما دو شاعر داریم که علاوه بر این‌که شدیداً محتواگرا هستند، به‌شدت هم فرم‌گرا هستند. یکی عزیزی و دیگری معلم. هر دو برای خودشان یک استیل و سبک خاصی دارند. این دو سبکی که هر دو هم در مثنوی خودش را نشان داده، هر دو هم متعلق به دهه ۶۰ است، شاخصِ شاخص است.[۳]

دو سبک متفاوت

برخی‌ها عزیزی را ادامۀ استاد معلم می‌دانند، اما اصلا اینطور نیست و این دو صاحب دو سبک متفاوت هستند و از هم فاصله دارند. عزیزی دایرۀ واژگانش وسعت دارد، معلم هم همین‌طور؛ دایرۀ واژگان عزیزی به سمت مردم و محاوره و ادبیات عامه می‌رود، دایرۀ واژگان علی معلم به سمت باستان‌گرایی و گنجینۀ ادب فارسی و واژگانی است که در کتاب‌های لغت است و کمتر در زبان مردم می‌چرخد. از جهت فرم، بیشتر مثنوی‌های عزیزی در یک وزن شکل گرفته و این کمک کرده به این‌که این وزن و استیل شعرش شاخص بشود.

نوع نگاه‌ها و نوع ساخت ترکیب‌هایشان هم شاخصِ خودش است. از این جهت عزیزی حرکت‌های معنوی خوبی هم کرده است؛ یعنی شاعری است با دانش و تبحر خاص و ذوق فوق‌العاده که همیشه در حال ساختن ترکیب‌های تازه است. شاید از این جهت که این‌قدر ترکیب‌های تازه‌ ساخته، عزیزی را بتوانیم به بیدل تشبیه کنیم. ترکیب‌هایی که از جنس ترکیب‌های خودش است.[۳]

شعر و نثر عزیزی

دقیقاً همین حرکتی که در شعر عزیزی ساری و جاری بود، در نثرش هم بود. همیشه نثر عزیزی و شعر عزیزی در کنار هم حرکت می‌کرد. به‌نوعی شاید این دو همدیگر را کمک می‌کردند. یعنی ترکیب‌هایی که گاهی در نثرها و شطحیات عزیزی می‌آمد،‌ منظوم می‌شد و در شعر او هم می‌آمد. یعنی عزیزی هم‌زمان به یک جامعیتی می‌رسید که این هم در نثرش بود و هم در نظمش؛ این دو از یک جنس بودند. به نثرهایش هم نگاه می‌کنی، آن تازگی را دارد. ترکیب‌ها، فضاها و دایرۀ واژگان و همه این چیزها آن وسعت و زیبایی را دارد و نگاه‌ها، نگاه خاصِ خودش است.[۳]

عزیزی، ادامه‌دهنده مسیر سهراب

از جهتی می‌شود عزیزی را ادامۀ هنری و منطقیِ سهراب سپهری دانست که در قلمرو سهراب نماند و از آن قلمرو گذشت. چون خیلی‌ها وقتی در قلمرو سهراب می‌مانند، درنگ در این قلمرو آن‌ها را رها نمی‌کند؛ در آن می‌مانند و شدیداً نشان ‌می‌دهد که کارشان سهراب‌زده است. عزیزی سهراب‌زدگی نداشت؛ یعنی به خودش رسید. ممکن است که بگوییم که از قاب و قلمرو فکری و زبانی سهراب گذشت، از آن عبور کرد، اما در آن توقف نکرد. رفت و گذشت. البته نمی‌خواهم بگویم حتماً قلمرو و جایی که عزیزی آن را کشف کرد، بزرگ‌تر یا بهتر از قلمرو سهراب است؛ بحث من اینجا این نیست. بحث من این است که مثل پرندگان که یک قلمرو خاصی برای هم در طبیعت دارند، شاعران شاخص هم این قلمرو را دارند. عزیزی، علی معلم و سهراب سپهری، آخرین قلمروهای کشف‌شدۀ بزرگِ ادبیات معاصر ما بودند. دیگران به فراتر از آن نرسیدند. دیگران همه قلمروهایشان کوچک بود.[۳]

کاشف قلمرو جدید

عزیزی می‌تواند یکی از بزرگ‌ترین شاعرها باشد و معلم هم جزء دو سه شاعر درجۀ یک ایران در پنجاه سال اخیر است. کار عزیزی هم از این جهت، کار خیلی بزرگی بود. وقتی یک قلمرو تازه کشف می‌شود، یعنی ایجاد فضاهای تازه؛ این‌ها این فضا را برای دیگران فراهم کردند. خیلی‌های دیگر آمدند و کار کردند؛ اما کارشان منتج به کشف قلمرو تازه نشد. زیرگروه افراد دیگر شدند.[۳]

یکی از پرکارهاست

عزیزی کسی است که لحظات شاعرانه‌اش زیاد است. توانسته این لحظات را صید و ثبت کند. خیلی‌ها هستند که شاید به اندازۀ احمد عزیزی تأمل داشته باشند، شعر هم گفته باشند؛ اما نتوانسته باشند جمع‌وجورش کنند، ثبت و چاپ کنند. بله؛ عزیزی یکی از پرکارهاست. نظم و نثرش کنار هم و مثنوی‌هایی با حال‌وهوای طولانی. یکی از دلایلش این است که احمد عزیزی معناگرا است. حرف‌های تازه دارد. عزیزی یک تأمل این شکلی داشت؛ عزیزی همۀ این تفکرها و حرف‌هایی که پیش از این طرح شده بود را دوباره از نو بازآفرینی می‌کرد. یعنی واژه‌ها را هرچه می‌دید، نگاه‌ها را هرچه می‌دید، در آن‌ها تصرف می‌کرد. مثلاً اگر یک جمله‌ای از ابن‌سینا می‌دید، سعی می‌کرد آن را با زبان امروزی بیان کند یا یک دیالوگی از جنس امروز با آن برقرار کند و حرفی تازه داشته باشد.[۳]

نگاه تازه

نگاه‌ها و تماشاهای عزیزی از نوع تازه بود و تفکر و مطالعاتش هم مطالعات وسیعی بود. این اواخر داشت یک فرهنگ زبانی می‌نوشت که همه‌چیز را طور دیگر معنی کند. یعنی به‌عنوان مثال ممکن است کلمۀ آب را در فرهنگ ما معنی کنند به چیزی که می‌خوریم. ولی عزیزی با همین واژه معانی مختلفی می‌ساخت که گاهی ریشه در طنز داشت، ریشه در حکمت داشت و گاهی حتی ریشه در شوخی داشت. عزیزی کاملاً طناز بود. اتفاقا یکی از خصوصیات دیگر شعر عزیزی، کرانه‌های نزدیک به همِ شوخی و جدی در کارهای اوست؛ مثلاً در شطحیات گاهی‌وقت‌ها کرانه‌های این دو خیلی به هم نزدیک می‌شود و مخاطب گاهی گمان می‌کند پهلو به حکمت بهلولی می‌زند.[۳]

همه فن حریف

عزیزی نمایشگاهی از زبان و نگاه‌های جورواجور و تازه بود. من فکر می‌کنم عزیزی اگر در فضاهای دیگر هم می‌رفت؛ به‌عنوان‌مثال شاعر نمی‌شد و نویسنده می‌شد، نویسنده نمی‌شد و فقیه می‌شد، در هر افقی که می‌رفت یک خلاقیت عجیبی داشت که این خلاقیت در خیلی از شاعران نیست. عزیزی مثل یک دانش‌آموزی است که سر کلاس ایرادهای معلم را می‌خواهد بگوید و از همۀ جنبه‌ها می‌خواهد اظهار دانش کند و هرچه معلم از او بپرسد، حرف‌هایی دارد. یک دانش‌آموز زرنگ مکتب زندگی بود؛ یعنی هرچه ازش می‌پرسیدی یک حرفی برای گفتن داشت. ممکن است در آن رشته عمیق نشده بود، ولی حرف‌هایی برای زدن داشت. از این جهت من احمد عزیزی را خیلی شبیه به نظامی می‌دانم. نظامی در جوانی‌ و حدود ۲۰سالگی، تقریباً خودش را تثبیت کرده بود. عزیزی هم در جوانی و خیلی زود خودش را تثبیت کرد.[۳]

تاثیر احمد عزیزی بر شعر آیینی امروز

عزیزی در این افق‌ها هم کارهای خوبی ارائه داد. شاخص‌ترین آن همان شعری است که برای حضرت زهرا است. یاس بوی مهربانی می‌دهد. یاس یک شب تا سحر مهمان ماست. بله. این فضاها را دارد. برای امام حسین دارد؛ ولی یک دفعه می‌آید و در شعرهایش تعریف تازه‌ای از یزید می‌دهد، آن هم با واژگان تازه‌ای. کلاً نگاه احمد عزیزی نگاه شاعر انقلاب است. نگاهی است که ریشه در عرفان و خطابه‌های حضرت امام خمینی دارد. نگاهی است که ریشه در تفکر شریعتی دارد. نگاهی است که ریشه در تفکر اقبال دارد. نگاهی است که ریشه در تفکر شهید مطهری دارد و در این تفکر، عاشورا و شعرهای فاطمی و علوی و انتظار خیلی زنده است. تفاوت شاعر انقلاب با شاعران دیگر در همین چیزها است.

شعر آیینی و شعر دفاع مقدس در کنار شعر عاشقانه و عارفانه در کارهای عزیزی حضور دارد. شاید بشود گفت، شعر آیینی در کار عزیزی با عرفان گره خورده است. چون زیرساخت تمام شعرهای احمد عزیزی عرفان است. اگر هم عرفان نباشد، رنگی از عرفان دارد. رنگ و لعاب عرفان را در تمام کارهایش جاری کرده است. شعرهای آیینی‌ هم دارد که با یک نگاه تازه‌ای همراه شده است. نگاهی که مثلاً عمّان سامانی به مقولۀ کربلا داشت. این نگاه‌ها را دارد، باز هم با واژگان تازه. باز هم در ظرفی تازه. در هیئت و شمایلی تازه و این تازگی است که برای احمد عزیزی یک شناسنامه صادر می‌کند، قلمرو صادر می‌کند؛ وگرنه حرف‌هایی که از نوع مفهومی برای حضرت زینب و حضرت امام حسین و حضرت فاطمه زهرا می‌زند، چیزی فراتر از آن نیست که شاعران دیگر ما می‌زنند. این آرایشی که به زبان داده، این چگونه گفتنش، فرمش، این‌ها احمد عزیزی را شاخص کرده است. ما باید احمد عزیزی را بیشتر شاعر فرم بدانیم. اگر چه در محتوا هم خیلی تعمیم‌های قشنگی دارد.[۳]


تخلصش «کامل» بود

عزیزی از جهت زبانی تا قله رفت. تکمیل بود. یعنی کاری که عزیزی کرد، یک کار کامل بود. کامل تخلص خودش هم بود. عزیزی یک روزهایی کامل تخلص می‌کرد، در برخی از غزل‌هایش. ممکن است که این غزل‌ها را حتی چاپ هم نکرده باشد، ولی من می‌دیدم. عزیزی از جهت زبانی و معنایی کار خودش را کامل کرد. اگر همین چیزهایی که از او باقی مانده هم فقط در دست ما باشد، عزیزی در ادبیات فارسی به عنوان یک اسم جاودان در شعر انقلاب ثبت خواهد شد. اگر عزیزی الآن هم حالش خوب بشود، با این وضعیتی که دارد، دیگر نمی‌تواند این قله را ارتقا دهد و اگر مثلاً پنج هزار متر است، به شش هزار متر برساند. کار خودش را کرده است. عزیزی کارش را کرده و خودش را تثبیت کرده است. ما می‌گفتیم یک روز سلمان بیست‌و‌هفت سالش بود و فوت شد؛ در سال شصت و پنج. اگر سلمان می‌ماند، غولی می‌شد که خیلی از آدم‌های گندۀ ادبیات دنیا را در جیبش می‌گذاشت؛ ولی عزیزی فرق می‌کند. دورۀ خلاقیت‌ها تا چهل و چهل و پنج سال و این حدودها است. عزیزی این دوره را طی کرد. الآن اگر عزیزی بود، پنجاه و چهار سالش می‌شد. به‌‌نوعی می‌شود گفت که عزیزی در چهل و هفت- هشت سالگی، جزء همان شهدا شد. هشتاد و شش که قیصر رفت، همان هشتاد و شش هم عزیزی به کما رفت. امیدواریم که بیرون بیاید. امیدواریم که ما ببینیم و شاهد خلاقیت‌های او هم باشیم؛ ولی می‌خواهم بگویم اگر یک وقتی هم عزیزی آمد و دیگر نتوانست شعر را ادامه بدهد، مهم نیست؛ عزیزی کار خودش را کرده است. از او هیچ انتظار دیگری نداشته باشید. عزیزی راهپیمایی طولانی‌ای را به سرانجام رسانده است. این راه را رفت و به آن کشفیاتی که باید می‌رسید رسید.[۳]

سیداکبر میرجعفری

احمد عزیزی یکی از نام‌هایی است که با مثنوی پس از انقلاب عجین شده است. مثنوی کفش‌های مکاشفۀ این شاعر، کتاب بااهمیتی است. نخست این‌که وی بیش از هر شاعری، تصاویر و ترکیباتی را که به‌نوعی متأثر از سبک هندی است، در مثنوی به کار گرفته است. توضیح این که اگر گرایش به سبک هندی در این دوره عمدتاً در قالب غزل اتفاق می‌افتد، اما احمد عزیزی آن را در مثنوی هایش نیز متجلی می‌کند. دیگر این‌که کفش‌‌های مکاشفه را می‌توان یک مثنوی بلند در نظر گرفت؛ زیرا تمام شعر‌های آن در یک وزن عروضی (وزن مثنوی مولوی) اتفاق افتاده است. درعین‌حال، با توجه به وزن عروضی آن، مثنوی مولوی را به یاد ما می‌آورد. نکتۀ دیگر این که عزیزی از شاعرانی است که سعی کرده نوآوری‌‌های شاعران نیمایی‌سرا و سپید‌سرا را در مثنوی‌هایش ادامه دهد. درست است که احمد عزیزی برای ما شاعر مثنوی است، اما نمی‌توان مجموعه غزل «روستای فطرت» وی را نادیده گرفت؛ به‌ویژه وقتی قرار گرایش و توجه شاعران انقلاب به سبک هندی بررسی شود،

روستای فطرت حلقۀ مهمی از «هندی‌سرایی پس از انقلاب» است. حقیقت آن است که مثنوی‌‌های پرحجم و جالب (منظورم توجه‌برانگیز است) عزیزی باعث شده این کتاب چنان که باید، دیده نشود.

احمد عزیزی در قالب‌‌های نیمایی، چارپاره وترانه (یا شعر به زبان گفتار) نیز تجربه‌هایی دارد. نباید پرکاری یک شاعر باعث دیده نشدن بعضی از آثارش شود؛ به‌خصوص که عزیزی علاوه بر شعر، در نثر ادبی – که خودش آنها را شطح می‌نامید- نیز آثاری را عرضه کرده است.

اگر بخواهم از احمد عزیزی فقط یک کتاب معرفی کنم که نمایندۀ واقعی شعر او باشد، «باران پروانه» به نظرم بهترین گزینه است. این چند خط معرفی اجمالی این کتاب است.[۳]


دیگران از نگاه احمد عزیزی

سطرهایی از احمد عزیزی برای امام خمینی (ره)

خمینی آخرین تجلی ذوالفقار بود؛ مردی که با ابروهایش خیبرهای زمان را درهم می‌شکست، مردی که با لب‌هایش سماع می‌کرد. ابروان خمینی، ذوالفقار دورۀ غیبت بود. مردی که ظهور کرد تا غیبت را باور کنیم، مردی که مالک شش‌دانگ اشتر بود، مردی که سلمان فارسی را به همۀ زبان‌ها ترجمه کرد، مردی که با اباذر برادر بود، اما با اباسیم میانه‌ای نداشت. مردی که با خون، شمشیر را به زانو درآورد، مردی که با باران‌های موسمی نیایشش پایان خشکسالی تفسیر بود، مردی که در بازارها، تجلی می‌فروخت و به خیابان‌های ما پرچم هدیه می‌داد، مردی که ما را به خودکفایی موج‌ها رساند، مردی که کشاورزی آخرت را رونق داد، مردی که ما را به اوایل آخرالزمان رساند، مردی که کاسه‌های ترک‌خوردۀ نیت را از عرفان ناب کوهپایه‌های پرستش پر کرد و ما را به آب و هوای اهواریی عادت داد.

کپرنشینان حاشیۀ تصویر، تشنۀ یک جرعه آیینه‌اند. خمینی کجایی؟ خون تفسیر به جوش آمده است. زیارتنامه‌ها زاری می‌کنند، شبنم بی‌گلبرگ است، شب بی‌ستاره از بیابان عبور می‌کند، شقایق‌ها شیون می‌کنند، خمینی کجایی؟ قرار بود به هر کدام از ما یک شاخه گل سرخ هدیه بدهی، قرار بود برای ما، از مرز ملکوت، تجلی وارد کنی، قرار بود ما را به ملاقات خدا ببری، برای پابرهنگان فرهنگ ما کفش‌های مکاشفه بخری. نخل‌ها خم شده‌اند، هر شب کاروانی از دیدگان دماوند می‌چکد، خروس‌ها منتظر اذان تواند، خمینی کجایی؟[۳]

نامه‌ها

نامهٔ احمد عزیزی به عزت‌الله ضرغامی

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

مطلبی که با انگیزه رضایت خاطر عارف نامی ـ‌جناب ضرغامی‌ـ که مر اینجانب را همواره حامی‌اند به آستان هم‌ایشان تقدیم باد.

با احترام

احمد عزیزی


ای طالب معنی! عرفان یعنی به معرفت اولیا، نایل گردی و به شریعت انبیا، عامل گردی و هر کسی در قطار اولیا شد، همسفر کاروان انبیا گردید و راهی مقصد کبریا... .

بدان ‌که اصناف اولیای عالم اکنون، در ربع مسکون از یک جنس‌اند و فصل ماموران الهی در جهان لایتناهی یکی است، منطق انبیا، منطق فطرت است و طریق اولیا، قرآن و عترت؛ هر کس از خدا دور شود از معصومین و اولیای دین فاصله گیرد و هر کس به او نزدیک، دامن این سلسله گیرد.

بدان‌ که اگر بنیاد شریعت اقوم است، از نفس پیران صاحب‌دم است و اگر چرخ گردون، منظم، بر حسب نظر اولیای معظم است. ای درویش! اگر در احوال مشایخ پیش، بنگری آن بزرگان جز در راه ولایت خون جگر نخوردند و جز بر طریقۀ اولیا، پای نفشردند.

ای طالب حقیقت! آیین شریعت به شرطی برقرار است که آن متابعت پیران حقیقت‌، آشکار است. هر کس متابعت نکند در بند غولان، گرفتار آید و هر که رخت فقر الی‌الله نپوشد در میانة راه، بی‌مددکار.

شرع انور در چهرۀ پیران مطهر، و طریقۀ فقه در صورت شاهان عصر، مصور است. ای سالک! زنهار در راه پر خطر عشق، بی‌مدد پیر، قدم نگذاری که وادی مهالک و اصعب مسالک است و هر که پایش با پوست‌-تخت ریاضت آشنا شد، لاجرم با غرش شیران نیستان بوریا روبه‌رو است و با گلۀ فیلان اولیا در جستجو... .

خواص امت را آن زیبد که در معاملۀ نصب جانشین، جناب اولیای برحق گیرند وگرنه نام قضاوت، مطلق بر خود نپذیرند؛ زیرا که تشخیص جانشین از اهم امور اولیای ماضی و مستقبل است، و این در جوامع روایی، مبرهن و در دعاوی عقلی، مستدل است که بی‌خلیفۀ امین، حجرۀ شرع مبین، تعطیل و احکام ثابتیۀ الهی در معرض تغییر و تبدیل است.

اکنون شیعیان را واجب است که جانب افصح روات گیرند و از املح محدثین، تقلید کنند و از ابلغ خطبا پند گیرند و از ازهد علما عبرت بپذیرند و با عرفای سلف و حکمای خلف، درآمیزند که این بوستان فقه جعفری و دانة انگور عسکری است و گشت گلستان آل محمد نه سرسری است.

امروز، عموم ارباب بصر و کافة اصحاب نظر، مستحضرند که جمال سیدعلی را جز به دیدۀ اولیای اله نشاید دید و مرتبۀ جمالش، نور عین و از پنجرۀ باغش، رایحة اولیای مطلق در گذر و از شعشعۀ چراغش، نور سادات بر حق جلوه‌گر است.

ای آنکه عشق خمینی در سر داری، باید که غاشیۀ خامنه‌ای برداری وگرنه از مذهب و ملت، گمراهی و در نظر فقیهان ولایت، بی‌جایگاهی. حقا! هر که بر جانشین خمینی، کافر است، از میان رود و هر کس بر ولایت خامنه‌ای، منکر است، از کشور اسلامیان.

الله! الله! از ولایت فقیه نگریزید که ولایت سفیه، جایز نیست و اگر بر ولایت فقیه منکرید، بر فضل، مُقر باشید. آری! سفیهان را چه سزد که ولایت فقیه را دریابند و طلب این معنا جز از ارباب دل، بی‌حاصل است و رمۀ جویندگان حجت، بی‌چوپان نیست و گلۀ اهل ولایت در کوهستان وصایت، یله نمی‌گردد و گر چه سرشتۀ ولایت در کف باکفایت حجت‌ابن‌الحسن است اما گردش چرخ آن در دست فقیهان ممتحن و نواب مؤتمن است.

ای اسلامیان! گوش بر فتنۀ فرنگ نکنید که در پیوستن به لشکر سید خراسانی، درنگ جایز نیست و خون شهیدان را بر گردن شیعیان، دین است و در شش‌گوشۀ عالم، ندای «هَل مِن ناصِر» حسین است. پس رخت ولایت بپوشید و در دفع دشمنان بکوشید.

ایرانیا! در میدانی که سربازان ایران، جان فدای رهبر کنند، دشمنان دین و آیین، هر چه آرایش لشکر کنند، شکست است و در بیشه‌ای که غرش نرۀ شیران ایران، گوش خصم، کر کنند، کاخ اجنبی در نشست.

ای سوختگان! حال که ما را ملاقات حضرت صاحب، میسر نیست و از منزل آن آرام جان و کعبۀ دل، ما را خبر نه، بهتر آنکه بر دامن سید علی آویزیم و به واسطۀ وی عطر گلشن ولایت در مشام جان بیامیزیم؛ آری! اگر ما را به ابروی صاحب‌الزمان، نه سعادت پیوستن است ... خامنه‌ای به دست است.[۳]


آثار و کتابشناسی

معرفی تعدادی از آثار

باران پروانه

این کتاب در سال ۱۳۷۱ توسط انتشارات برگ به چاپ رسیده است. باران پروانه به نسبت دیگر کتاب‌‌های عزیزی کم‌حجم است (۱۲۶صفحه)؛ اما گونه‌های متنوع شعر عزیزی را از حیث قالب و موضوع دربرگرفته است. مثنوی، غزل، چارپاره، ترانه ( یا بهتر بگوییم شعر به زبان محاوره) و نیمایی قالب‌‌های شعری این کتابند. درست است که عزیزی پیش از این کتاب هم در مثنوی (کفش‌های مکاشفه، خواب‌نامه، باغ تناسخ و...) و هم در غزل (روستای فطرت) توانمندی ‌های خود ر ا محک زده، اما به نظرم این کتاب به‌نوعی بلوغ او در هر کدام از این قالب‌هاست. ضمن آن‌که وی در این اثر، اوزان عروضی دیگری را نیز در مثنوی تجربه کرده است و خود را مقید نکرده است که از یک وزن عروضی بهره گیرد. مثلاً مثنوی «خون خروسان» با مطلع:

لک زد دل من بی لک‌لک او

جنگل بزرگ است من کوچک او

دارای وزنی است که کمتر در مثنوی به کار گرفته شده است. همین‌جا می‌گویم که این مثنوی از شعر های خوب عزیزی است. غزل‌‌های این کتاب نیز ادامۀ کتاب روستای فطرت اوست. عزیزی در غزل، زنده‌کنندۀ سبک هندی است و تأثیرپذیری او از بیدل دهلوی کاملاً مشهود است. شاید به همین دلیل وی به ندرت در یک غزل توانسته یکدستی ابیات را رعایت کند؛ برای مثال در غزلی که با مطلعی نه چندان درخشان آغاز می‌شود: «بگذار ز لعلت لب من جام بگیرد / شاید دل خونین من آرام بگیرد» به بیتی درخشان می‌رسیم:

چندی‌ست شهادت شده معنای دمیدن

تا بعد چه حیرانی تو نام بگیرد

البته این بیت نیز در همین غزل، خالی از لطف نیست:

عالم همه وحشتکدۀ ببر تجلی است

ترسم ز رخت آینه سرسام بگیرد

در «باران پروانه» علاوه بر قالب ‌های موردعلاقۀ عزیزی، نمونه‌ای موفق از چارپاره را نیز می‌توان خواند؛ «کابوسه‌های لب دریا» یک چارپارۀ خوب است.


چند نکته دربارۀ چارپاره

چارپاره تقریباً در هیچ دوره‌ای قالب فراگیری نبوده است؛ اما از روزگار تولد تاکنون آهسته و پیوسته در کنار دیگر قالب‌‌های شعری به حیات خود ادامه داده است.

چارپارۀ «کابوسه‌های لب رؤیا» از چند جهت قابل توجه و تأمل است. نخست آن که این شعر تفاوت‌‌های چارپاره‌‌های پس از انقلاب را با نمونه‌‌های پیشتر در خود دارد؛ چارپاره‌های قبل از انقلاب عمدتاً دارای موضوعات عاطفی عشقی است؛ برای نمونه می‌توان چارپاره‌‌های نادر نادرپور، نصرت رحمانی و فروغ فرخزاد را به یاد آورد. درحالی‌که چارپاره در دورۀ انقلاب رنگ اجتماعی و حماسی به خود می‌گیرد.

می‌گویم کتاب باران پروانه بلوغ شاعری اوست؛ زیرا آگاهیم که عزیزی کم‌کم از میانه‌‌های دهۀ هفتاد گویی تمام ویژگی شعر خود را کنار گذاشت و شعرهایی سرود که توقع مخاطبان قبلی او را بر آورده نمی‌کرد؛ مثنوی‌هایی که به شعر شاعران سنتی‌سرای این دوره که ادامه‌دهندۀ سبک بازگشتند، شباهت دارد. این شعرها هیچ تپشی را در جامعۀ شعری و مخاطبان عزیزی برنمی‌انگیزد. این در حالی است که باران پروانه نقطۀ عطف این تغییر و تحول است.[۳]


منبع‌شناسی

کتاب «شاعر هشت هزار ساله؛ سیری در افکار و اشعار احمد عزیزی»

کتاب «شاعر هشت هزار ساله» سیری در افکار و اشعار احمد عزیزی به قلم مرضیه دانیالی با طراحی جلد آمنه موسی‌پسندی با شمارگان ۵۰۰ نسخه در ۱۴۴صفحه با قیمت ۱۵هزار تومان توسط انتشارات کانون اندیشه جوان و با همکاری به‌نشر (انتشارات آستان قدس رضوی) در سال ۱۳۹۸ منتشر شده است.

این کتاب توسط مرکز پژوهش‎های جوان کانون اندیشه جوان در قالب کتاب دانشجو منتشر شده است؛ طبق دسته‌بندی معرفی شده در ابتدای این کتاب، این مرکز در چهار سطح جوان، دانشجو، اندیشه و طلبه به تولید آثاری در قالب‌ها و آرایه‌‎های گوناگون مشغول است.

این کتاب در چهار فصل «کلیات»، «نگاهی به شطحیات احمد عزیزی»، «بررسی تحلیلی اشعار دینی احمد عزیزی» و «بررسی انعکاس حوادث مهم اجتماعی در اشعار احمد عزیزی» و مجموعا ۱۸ گفتار به همراه مقدمه، جمع‌بندی، ضمائم و کتابنامه به بررسی اشعار و افکار احمد عزیزی داشته است.

نگاهی به زندگی احمد عزیزی، عزیزی از زبان عزیزی، تاثیرپذیری‌ها و تاثیرگذاری‌های احمد عزیزی، اقدامات شاخص احمد عزیزی از موضوعات کلی است که در فصل اول این کتاب به آن پرداخته شده است.

حس‌آمیزی، جان‌بخشی، آشنایی‌زدایی، اِطناب و تکرار، سجع و بازی با الفاظ نیز از جمله نکاتی است که در قالب شطحیات این شاعر معاصر در فصل دوم کتاب «شاعر هشت هزار ساله» بررسی شده است.

اشعار مرحوم احمد عزیزی نیز در مورد حضرت رسول اکرم (ص)، امام علی (ع)، حضرت فاطمه (س)، امام حسین (ع) و اشعار عاشورایی، حضرت ابوالفضل (ع)، امام رضا (ع) و امام زمان (عج) در فصل سوم این کتاب تحلیل شده است.[۱]

پانویس