محمدمهدی سیار: تفاوت میان نسخهها
محمد ایذجی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
محمد ایذجی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
==آیینهای از محمدمهدی سیار== | ==آیینهای از محمدمهدی سیار== | ||
===آغاز راه=== | |||
آشنایی من با شعر بخاطر آشنایی تصادفیام با یک انجمن ادبی شکل گرفت. یک روز بعد از فوتبال یکی از دوستانم تغییر مسیر داد و گفت که به انجمن ادبی میرود. آنروز متوجه شدم که در شهر کوچک (زاهدشهر استان فارس) ما یک انجمن ادبی کوچک درست کردهاند. من هم همراه دوستم رفتم. چون پیش خودم فکر می کردم که میتوانم کلمات را کنار هم ردیف کنم و شعر بگویم. | |||
به انجمن ادبی رفتم. چند نفر بودند و یک معلم خوب. آنجا شعرهای یکدیگر را میخواندند و نقد میکردند به هم کتاب شعر معرفی میکردند و با هم کتاب شعر ردوبدل میکردند. در آنجا بود که اسم [[قیصر امینپور]] را بهطور جدی شنیدم. | |||
در این پاتوق ادبی غزلسرا، ترانهسرا و سپیدسرا داشتیم و با اینکه کمتعداد بودیم اما خیلی جدی کار یکدیگر را نقد میکردیم..<ref name="کتابباز"/> | |||
===ادامه راه در تهران=== | |||
وقتی به تهران آمدم اولین جمکانی که در دانشگاه به دنبالش گشتم یک پاتوق ادبی بود. نیت من این بود که وارد هر دانشگاهی که بشوم اگر انجمن ادبی داشته باشد که عضوش میشوم و اگر نداشته باشد خودم راهاندازی میکنم. در اولین شبی که به خوابگاه رفتم به طور تصادفی با یک همورودی اهل شعر تا صبح نشستیم و شعر خواندیم و همین شب شروع یک انجمن بود.<ref name="کتابباز"/> | |||
===انجمن چهارشنبههای شهرستان ادب=== | |||
انجمنی که در حال حاضر به آن رفتوآمد دارم و پاتوق من است و خیلی بودن در آن جمع را دوست دارم، انجمن چهارشنبههای شهرستان ادب است. این انجمن هم پاتوق است و هم انتشارات و کتابهای اخیر من هم در آنجا چاپ شده است. در این انجمن روی حرف به حرف شعرهای یکدیگر گفتوگو میکنیم. | |||
یکی از محاسن جلسات چهارشنبههای شهرستان ادب برای من، آشنایی با نویسندهها و رماننویسهاست. من رمانخوان نبودم ولی بهواسطه دوستی با این افراد و خواندن رمانهایشان (گاها از روی ناچاری و رودربایستی) به دنیای رمان علاقهمند شدم و به این نتیجه رسیدم که چه اشتباهی کردم که تا الان رمان نمیخواندم. تا این زمان فکر میکردم که تنها رمانهای خارجی ارزش خواندن دارند. اما یک نسل تازه و و خوشقلم و آتیهدار و جوان از رماننویسهای ایرانی متولد شده است که ایرانی مینویسند، ترجمهای نمینویسند و زبان و ذهن خودشان را دارند بسیار جای خوشحالی دارد.<ref name="کتابباز"/> | |||
==زندگی و یادگار== | ==زندگی و یادگار== | ||
====نسبت شعر و فلسفه==== | |||
در تصور عموم، فلسفه مربوط به عالم عقل است و متعلق است به یک تفکر منطقی چهارچوبمند؛ از طرفی شعر مزتبط است با عالم خیال و احساس. ارسطو در ابتدای «متافیزیک»اش میگوید: فلسفه از حیرت و پرسش آغاز میشود. اگر کسی در نقطهٔ آغازین فلسفه بیشتر بماند و درنگ کند و در حیرت و پرسش عمیقتر شود و به دنبال این نباشد که سریع به پاسخ ها دست پیدا کند، میتواند از فلسفه به سمت شعر برود. | |||
اگر کسی یک مسیر تفکر عقلانی را درباره بنیادیترین پرسشهای بشر، جهان و آفرینش طی کند، باز هم به همان نقطه آغاز و حیرت میرسد و باز هم پناهگاه فیلسوفان دوباره شعر است. بنابراین شعر بهنوعی هم آغاز فلسفه است هم پایان فلسفه.<ref name="کتابباز">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.bing.com/videos/search?q |عنوان= محمدمهدی سیار}}</ref> | |||
====کدام شاعر فیلسوف تر است؟==== | |||
بسیاری از شعرای تاریخ شعر فارسی پیشوند «حکیم» دارند و یکی از معانی مهم حکیم، فیلسوف است. چند تن از شعرای فارسی فیلسوف رسمی هستند و رسالهها و کتابهای فلسفی دارند مثل حکیم عمر خیام و حکیم ناصرخسرو قبادیانی و ... . اما من شاعر غیرفیلسوف نمیشناسم؛ از فردوسی تا مولوی و سنایی و ... پیشوند حکیم را دارند و با تعریف امروزی میشود این ها را فیلسوف نامید. | |||
آدمی در یک رفتوبرگشتی بین یک تفکر کلی و دیدن و مشاهدهٔ رخدادهای کلی است اگر کسی فقط به تفکر کلی و پرسشهای بنیادین خیره شود یا اگر فقط به احساسات و عواطف جزئی روزمره خیره شود شاید خیلی شعر ماندگاری نتواند خلق کند اما اگر شعر در یک رفتوبرگشتی بین این دو متولد شود، شعر ماندگاری میشود.<ref name="کتابباز"/> | |||
====انجمن ادبی==== | |||
شاعر است و انجمن. اگر نگوییم همه، بیشتر حیات ادبی شعرا در شبنشینیهای شاعرانه یا در محافل و انجمنهای ادبی میگذرد و این برای رشد یک شاعر خیلی مهم است.<ref name="کتابباز"/> | |||
===دیدگاه و اندیشه=== | ===دیدگاه و اندیشه=== | ||
====ای شعر پارسی که بدین روزت افکند؟==== | ====ای شعر پارسی که بدین روزت افکند؟==== |
نسخهٔ ۷ اسفند ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۵۲
محمدمهدی سیار | |
---|---|
زادروز | ۱تیر۱۳۶۲ زاهدشهرِ (فسای) استانِ فارس |
ملیت | ایرانی |
کتابها | «بیخوابی عمیق»، «حقالسکوت»، |
مدرک تحصیلی | کارشناسیارشد إلهیات با گرایش فلسفه، دانشجوی دورهٔ دکتریِ فلسفه با گرایش مشاء. |
دانشگاه | دانشگاه امام صادق، دانشگاه تربیت مدرس |
محمدمهدی سیار، شاعر غزلسرای معاصر ایرانی است.[۱] [۲]
محمدمهدی سیار متولد ١ تیرِ ١٣٦٢ در زاهدشهر (فسای) استان فارس است. وی دانشآموختهٔ کارشناسیارشد إلهیات با گرایش فلسفه از دانشگاه امامصادق (ع) و دانشجوی دورهٔ دکتری فلسفه با گرایش مشاء در دانشگاه تربیّت مدرّس میباشد. عنوان پایاننامهٔ کارشناسی ارشد او «صورتبندی نظریهٔ ادبی براساس مبانی حکمت صدرایی» بوده است. سیّار شاعری غزلسراست که در دیگر قالبهای شعری (نظیر رباعی، دوبیتی، ترانه، نیمایی و سپید) هم شعر سروده و میسراید. محمدمهدی سیّار به اذعان خودش از (شعرهای) مرحوم قیصر امینپور تأثیر پذیرفته است و امینپور یکی از شاعران بسیار مورد علاقهٔ او میباشد.
غزلهای سیّار معمولاً از وحدت موضوعی خوبی در محور عمودی برخوردارند و علیرغم اینکه گاه در سبک هندی هم سروده شدهاند و هر بیت آن به تنهایی میتواند استقلال معنایی داشته باشد (و بیتالغزل باشد)، امّا در عین حال ارتباط طولی غزل هم خوب و قابل قبول است. کتابهای منتشرشدهٔ او عبارتند از: «بیخوابی عمیق» (شرکت انتشارات سورهی مِهر، ۱۳۸۸)، «حقالسکوت» (فصلِ پنجم، ۱۳۸۹) و «دادخواست» (با همکاری امید مهدینژاد و مقدّمهٔ محمّدکاظم کاظمی به صورت گردآوری؛ سپیدهباوران، ۱۳۸۸).[۱]
وی در زمینۀ نوحه و ترانه نیز آثار قابل توجهی خلق کرده و با ستایشگران و خوانندگان ملی همکاری دارد. سیار شاعری است که برای مسائل سیاسی و اجتماعی اهمیت ویژهای قائل است و این نکته در آثار او مشهود است. «رودخوانی» و«یادآوری» از دیگر آثار او است.[۳]
کتاب حقالسکوت در بیستونهمین دورهٔ جایزه کتاب سال به عنوان کتاب برگزیده در بخش ادبیات، برگزیده شانزدهمین دوره جایزه کتاب فصل، مقام اول بخش کلاسیک در جشنواره بینالمللی شعر فجر سال ۸۷ انتخاب شد. کتاب بیخوابی عمیق این شاعر نیز به عنوان اثر برگزیده در بخش شعر بزرگسال در چهارمین دوره جایزه گام اول و همچنین نامزد سومین دوره کتاب سال شعر جوان (جایزه قیصر امینپور) انتخاب شد.[۴]
آیینهای از محمدمهدی سیار
آغاز راه
آشنایی من با شعر بخاطر آشنایی تصادفیام با یک انجمن ادبی شکل گرفت. یک روز بعد از فوتبال یکی از دوستانم تغییر مسیر داد و گفت که به انجمن ادبی میرود. آنروز متوجه شدم که در شهر کوچک (زاهدشهر استان فارس) ما یک انجمن ادبی کوچک درست کردهاند. من هم همراه دوستم رفتم. چون پیش خودم فکر می کردم که میتوانم کلمات را کنار هم ردیف کنم و شعر بگویم.
به انجمن ادبی رفتم. چند نفر بودند و یک معلم خوب. آنجا شعرهای یکدیگر را میخواندند و نقد میکردند به هم کتاب شعر معرفی میکردند و با هم کتاب شعر ردوبدل میکردند. در آنجا بود که اسم قیصر امینپور را بهطور جدی شنیدم. در این پاتوق ادبی غزلسرا، ترانهسرا و سپیدسرا داشتیم و با اینکه کمتعداد بودیم اما خیلی جدی کار یکدیگر را نقد میکردیم..[۵]
ادامه راه در تهران
وقتی به تهران آمدم اولین جمکانی که در دانشگاه به دنبالش گشتم یک پاتوق ادبی بود. نیت من این بود که وارد هر دانشگاهی که بشوم اگر انجمن ادبی داشته باشد که عضوش میشوم و اگر نداشته باشد خودم راهاندازی میکنم. در اولین شبی که به خوابگاه رفتم به طور تصادفی با یک همورودی اهل شعر تا صبح نشستیم و شعر خواندیم و همین شب شروع یک انجمن بود.[۵]
انجمن چهارشنبههای شهرستان ادب
انجمنی که در حال حاضر به آن رفتوآمد دارم و پاتوق من است و خیلی بودن در آن جمع را دوست دارم، انجمن چهارشنبههای شهرستان ادب است. این انجمن هم پاتوق است و هم انتشارات و کتابهای اخیر من هم در آنجا چاپ شده است. در این انجمن روی حرف به حرف شعرهای یکدیگر گفتوگو میکنیم. یکی از محاسن جلسات چهارشنبههای شهرستان ادب برای من، آشنایی با نویسندهها و رماننویسهاست. من رمانخوان نبودم ولی بهواسطه دوستی با این افراد و خواندن رمانهایشان (گاها از روی ناچاری و رودربایستی) به دنیای رمان علاقهمند شدم و به این نتیجه رسیدم که چه اشتباهی کردم که تا الان رمان نمیخواندم. تا این زمان فکر میکردم که تنها رمانهای خارجی ارزش خواندن دارند. اما یک نسل تازه و و خوشقلم و آتیهدار و جوان از رماننویسهای ایرانی متولد شده است که ایرانی مینویسند، ترجمهای نمینویسند و زبان و ذهن خودشان را دارند بسیار جای خوشحالی دارد.[۵]
زندگی و یادگار
نسبت شعر و فلسفه
در تصور عموم، فلسفه مربوط به عالم عقل است و متعلق است به یک تفکر منطقی چهارچوبمند؛ از طرفی شعر مزتبط است با عالم خیال و احساس. ارسطو در ابتدای «متافیزیک»اش میگوید: فلسفه از حیرت و پرسش آغاز میشود. اگر کسی در نقطهٔ آغازین فلسفه بیشتر بماند و درنگ کند و در حیرت و پرسش عمیقتر شود و به دنبال این نباشد که سریع به پاسخ ها دست پیدا کند، میتواند از فلسفه به سمت شعر برود. اگر کسی یک مسیر تفکر عقلانی را درباره بنیادیترین پرسشهای بشر، جهان و آفرینش طی کند، باز هم به همان نقطه آغاز و حیرت میرسد و باز هم پناهگاه فیلسوفان دوباره شعر است. بنابراین شعر بهنوعی هم آغاز فلسفه است هم پایان فلسفه.[۵]
کدام شاعر فیلسوف تر است؟
بسیاری از شعرای تاریخ شعر فارسی پیشوند «حکیم» دارند و یکی از معانی مهم حکیم، فیلسوف است. چند تن از شعرای فارسی فیلسوف رسمی هستند و رسالهها و کتابهای فلسفی دارند مثل حکیم عمر خیام و حکیم ناصرخسرو قبادیانی و ... . اما من شاعر غیرفیلسوف نمیشناسم؛ از فردوسی تا مولوی و سنایی و ... پیشوند حکیم را دارند و با تعریف امروزی میشود این ها را فیلسوف نامید. آدمی در یک رفتوبرگشتی بین یک تفکر کلی و دیدن و مشاهدهٔ رخدادهای کلی است اگر کسی فقط به تفکر کلی و پرسشهای بنیادین خیره شود یا اگر فقط به احساسات و عواطف جزئی روزمره خیره شود شاید خیلی شعر ماندگاری نتواند خلق کند اما اگر شعر در یک رفتوبرگشتی بین این دو متولد شود، شعر ماندگاری میشود.[۵]
انجمن ادبی
شاعر است و انجمن. اگر نگوییم همه، بیشتر حیات ادبی شعرا در شبنشینیهای شاعرانه یا در محافل و انجمنهای ادبی میگذرد و این برای رشد یک شاعر خیلی مهم است.[۵]
دیدگاه و اندیشه
ای شعر پارسی که بدین روزت افکند؟
اول «گسست شعر از مردم» است که گمان نمیکنم انکار کنندهای داشته باشد. سالهاست شاعران و منتقدان از «بحران مخاطب» و ناچیز بودن ضریب نفوذ و تاثیرگذاری شعر مینالند و تیراژ اندک دفترهای شعر را شاهد میآورند. گفت: «هم خودم خوانندهام هم شاعرم هم ناشرم!» چنین روز شومی را مقایسه کنید با وضع «سعدی» که میگوید در کاشغر (در چین امروز) اشعار تازهاش را پیگیری میکردهاند یا حال حافظ که گفت:
«عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است»
دوم «گسست شعر از اندیشه» است. بیشتر مجموعه شعرهای پیر و جوان امروز را که بتکانی به رد پایی از اندیشه ورزی و تامل حکیمانه در هستی و حیات بر نمیخوری. چند گزاره کلیشه شده در باب مرگ و زندگی و عشق تمام پشتوانه فکری و فلسفی این دفاتر است. باز مقایسه کنید با گذشته ادبیاتمان که مردم عادت داشتهاند شاعران را در هیات «حکیم» و «عارف» ببینند و بیآنکه مصداق «غاوون» باشند به راهی که شاعران نشان میدهند بروند:
پیش و پسی بست صف اولیا پس شعرا آمد و پیش انبیا
سه دیگر «گسست شعر از آیین» است. آیین را هم به معنای دین و مذهب و عقاید میگیرم و هم به معنای آداب و رسوم و مناسک. شعر فارسی در دوران اوجش با این هر دو پیوند داشته. شعر شاعران طراز اول، هم آیینه عقاید دینی مردم بوده وهم در آیینهای دینی و مراسم و مجالس مردم کاربرد مییافته است:
شعر و شرع و عرش از هم خاستند تا جهانی زین سه حرف آراستند
گسست چهارم «گست شعر از موسیقی» است که پس از پایان دوران اوج شعر فارسی (یعنی دوره سبک عراقی) آغاز شده و گسترش یافته است. ابتدا با لحن تازهای که با سبک هندی به شعر راه یافت آن خوش آهنگی و ترنم واژگان (آنچنان که در سبک عراقی مشهود بود) کمرنگ شد و سپس در دوران مدرن عامدانه زیباییشناسی سنتی (که یک پایهاش موسیقی کلام بود) انکار شد و شعر که همزاد موسیقی بود به سمت بیوزنی حرکت کرد.
این «گسستها» همگی با هم پیوندی وثیق دارند و هر کدامشان از سه تای دیگر مایه میگیرند و به قول علما «هم افزایی» دارند. برای تکمیل بحث حرفی نمیماند جز التفات دادن به این نکته که شعر هیاتی تنها شعبه شعر فارسی است که از همه این گسستها مصون مانده و رشته پیوند ادبیات را با «مردم» «اندیشه» «آیین» و «موسیقی» حفظ کرده است و شاید راه بازیابی شکوه شعر فارسی نیز چنگ زدن شاعران جدی معاصر به همین عروة الوثقی باشد. [۶]
ابیاتی از شاعر
چون دانهای بُریده ز تسبیحِ کائنات | افتاده است در گذرِ عابران، زمین |
دل میکَنَم به خاطرِ تو از دیارِ خویش | ای خاطرت عزیزتر از خاطراتِ من | |
آیاتِ سجدهدارِ خدا چشمهای توست | ای سورهی مغازله، ای سوروساتِ من! | |
شاعرشدن بهانهی تلمیحِ کهنهایست | تا «حافظِ» تو باشم، شاخهنباتِ من! |
سرِ مویی دلم آشفتهی گیسویی نیست | گیسویی نیست ولی پیچوخَمی با من هست |
عقلِ دیوانه که هربار سرِ جنگش بود | سپر انداخته اینبار، کجا میبَریام؟ | |
بُردی آنبار که باری دل و دینم بِبَری | دلودینباخته اینبار کجا میبریام؟ |
کابوسِ من ندیدنِ او بود و دیدنش | آنقدر خوب بود که انگار خواب بود |
بههمم ریختهست گیسویی | بههمم ریختهست مدّتهاست | |
هرکجا میروی دلم با توست | هرکجا میروم غمت آنجاست |
زخمهایی بر تنِ این چنگ باقی مانده است | خاطراتی تار از آن آهنگ باقی مانده است | |
تکّهای از آسمان بودهست روزی این زمین | رعدوبرقی در دلِ هر سنگ باقی مانده است | |
همدمِ ایکاشهاییم و غبارِ آهمان | روی کاشیهای آبیرنگ باقی مانده است | |
کم نمیآید، خدا را شکر، من پرسیدهام | غم برای یکجهان دلتنگ باقی مانده است | |
راه کوتاه است… یک آه است تا فانی شدن | گرچه زاهد گفت صدفرسنگ باقی مانده است | |
مرغِ بسمل خواند: بسماللهالرحمنالرحیم | در گلویم صدهزار آهنگ باقی مانده است… |
جوایز
- برنده بیستونهمین دورهٔ جایزه کتاب سال برای کتاب حقالسکوت در سال ۱۳۹۱.
- کتاب «حقالسکوت» برگزیده شانزدهمین دورهٔ جایزه کتاب فصل.
- مقام اول بخش کلاسیک در جشنواره بینالمللی شعر فجر سال ۸۷ برای کتاب «حق السکوت».
- کتاب بیخوابی عمیق، اثر برگزیدهٔ در بخش شعر بزرگسال در چهارمین دوره جایزه گام اول شد.
- نامزد سومین دورهٔ کتاب سال شعر جوان (جایزه قیصر امینپور)، برای کتاب «بیخوابی عمیق».[۷]
- رتبه سوم هفتمین جشنواره بینالمللی شعر فجر در بخش شعر نیمایی.
- «بیخوابی عمیق» برنده سرو بلورین جشنواره بینالمللی شعر فجر.
آثار و کتابشناسی
سبک و لحن و ویژگی اشعار
تعریف شاعر از شعر
سیّار به معنای حقیقیِ کلمه «شاعر» است و شاعربودن مقدّمِ بر سرودن و نوشتنِ شعر، ویژهگیای بهنظر میرسد در نگاهِ او به عالَم. به همین دلیل وقتی در هر قالبی غیر از غزل هم که گاه شعری سروده، کارش جزءِ کارهای موفّق و قابلِ تأمّلِ آن قالب از آب درآمده است. قاعدتاً سیّار برای شعر باید تعریفی و معیارهایی قائل باشد فراتر از فنّ و قالب و ساختار؛ معیارهایی که از او شاعری سختگیر، زحمتکش، کاربلد و نازکخیال ساخته و کارنامهٔ مثبتی هم برای او به ارمغان آورده است. برگزیدهٔ جایزهٔ قیصر شدن، برگزیدگی در کتاب فصل و کتاب سال و… بهخوبی این ادّعا را اثبات میکنند. نکتهٔ جالب و خوشمزهاش این است که سیّار در «نثر» هم شاعر است! او در وبلاگ شخصیاش (چشمزخم) که خیلی به ندرت بهروزش میکند و معطوف است به شعر و غزل، گاهی که چندخطّی به عنوان توضیح یا پینوشت مینویسد، کاملاً شاعرانهگی قلمش هویدا میشود و همآن لفّاظیها و استفاده از آرایههای ادبی شعرهایش را در آنها هم دارد.[۱]
نسبتِ شاعر با تغزّل
تغزّل یا محادثهٔ عاشقانه با معشوق در شعرهای سیّار کمتر دیده میشود. او در شعرهایش معمولاً یا راوی احساسات و تصاویر عاشقانه برای کسی جز خود معشوق است، یا راوی عاشقانهایست که خودش یک پای آن نیست (مثل غزل «از دور چشم دوختهای بر تفاخرش»)، یا با زبان عناصر و استعارات و در لفّافه با معشوق گفتوگو میکند و یا اینکه اساساً مخاطب شعر او خداوند است. مثلاً وقتی میگوید: «از ریشه خشکم، از برم ای رود دور شو!/ جریان بگیر پای درختانِ لایقی»، او دارد با رود یا به عبارت صحیحتر با تشبیه معشوق به رود و خودش به درخت صحبت میکند.[۱]
نسبتِ شاعر با مسئلهی «نقد» در شعرش
در شعرهای سیّار نقد معشوق خیلی کم به چشم میخورد. شاید یکی از دلایلش این باشد که معشوق مفروضِ بسیاری از شعرهای او وجود خداوند است و طبیعیست که شاعری موحّد چنین نخواهد کرد. شاید دلیلِ دیگرش هم کمی تغزّل باشد در شعرهای او و اینکه وقتی گفتوگویی با معشوق در کار نیست، طبعاً نقد و گلایهای هم در کار نخواهد بود. البته اینها علاوهٔ بر سلیقه و نگاه اوست به مسئلهٔ عشق. نگاهی که میتوان برای آن اصالت و ذات و پیشینهای به اندازهٔ حافظ و صائب قائل بود. شاعرهایی که نقص و قصور را عمدتاً متوجّه معشوق نپنداشتهاند در شعرهایشان و اگر هم گلایهای کردهاند، آن گلایه عاشقانه و با رعایت آداب عاشقی بوده است.
سیّار در شعرهایش اگر هم نقدی میکند، آن نقد متوجّه «انسان» است (مقابل خداوند) و یا نقد اجتماعی و سیاسی گروههاییست از مردم در برابر ارزشهایی که نباید فراموش بشوند. (بیشترک همآن نقد «ما» یا انسان در شعرهای او وجود دارد. مثل بیت «چشمانتظارِ آمدنِ مردمان مباش/ آنسوتر از مناره نرفتهست اذانمان» یا بیت «هوای هیچ دلی پُرسوجوی دریا نیست/ مدارِ پَرسهی این جویها خیابان است».)[۱]
تأثیرِ مذهب
سیّار شاعری مذهبیست و مذهب روی موضوع و ظاهر شعرش هم تأثیرات مستقیم و غیرمستقیم گذاشته است. شاید آن بیتی که در آن غزل مشهورش که در رثای امامرضا (ع) سروده است، بهتر از هر توصیفی گویای این مسئله باشد که «نقّارهها به رقص کِشند اهلِ زُهد را/ شاعر کند خیالِ تو هر فیلسوف را». (هرچند که سابقهی شاعری او قدیمتر از فلسفهدانیاش هم باشد!) همچنین واژهگان گفتمان مذهب و دین در شعرهای او هرجا را که آدم ذرّهبین میگیرد به چشم میخورند. واژهها و کلماتی نظیر: حدیث، روایت، سند، تسبیح، مرثیه، مجلس ذکر، روضه، حرم، سجده، نماز، زیارت، شهادت، سوره، اذان و…[۱]
مشکلِ انتخابِ مخاطب
یکی از اشکالاتی که بعضاً در شعرهای سیّار به چشم میآید، این است که گاهی در انتخاب مخاطب شعرش سردرگم است یا اینکه خوانندهٔ شعر را سردرگم میکند. افعال و ضمائر بعضی از غزلهای او گاه متغیّر یا نامشخّصاند. مثلاً در شعر «خاطرت جمع، من پریشانم» در بعضی از ابیات دارد از یک «او»ی دوستداشتنی صحبت میکند و در ابیاتی دیگر انگار آن او تبدیل به «تو» شده است (بیهیچ توجیه و توضیحی). در غزل «بهاریه» هم این ایراد باز به چشم میخورد. در یک بیت ما با مخاطبی گفتوگو میکنیم که ظاهراً حسب قرائنْ حضرت صاحبالزّمان (عج) باشند (یا معشوق)، امّا در بیت آخر «شکوفه» مخاطب شاعر است بیآنکه آن مخاطب بیت بالاتر، تشبیه شده باشد به شکوفه.[۱]
نحوه گزینش شعرها
شعرها را با رعایت معیارهای ادبی گزینش میکنم و تاکنون کتاب شعری موضوعی چاپ نکردهام و فکر نکنم در آینده هم مجموعه اشعار موضوعی گردآوری کنم مگر اینکه اشعارم در موضوعی خاص خیلی زیاد شود.[۸]
شعرهای آئینی
محمّدمهدی سیّار به دلایلی، یعنی فیلترها، معیارها و تعریف شخصی ویژه و سختگیرانهای که برای «شعر» بهنظر میرسد قائل باشد، غزلهای با مضامین مرتبط به دین خیلی خوبی دارد و اگر قرار باشد گونهای به اسمِ «شعر آئینی» وجود داشته باشد، بیشتر از هرکس دیگری در این سالها، این اوست که شعر آئینیِ خوب و باکیفیّت سروده است. یا به عبارت دقیقتر بهترین شعرهای در این گونهی مفروض را بیشک او سروده است. ابیات و شعرهایی نظیرِ «بیتاب نیستیم… خداحافظت پدر!/ بیآب نیستیم… خداحافظت عمو!» (که بهنظرم خودش به تنهایی یک روضهی موجز و کافیست) و یا غزلِ «ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود…» یا آن شعری که در رثای امیرالمؤمنین (ع) و شهادتش سروده است؛ آنجایش که میگوید: «خطوطِ آخرِ نهجالبلاغه ریخت به خاک/ چکید هرطرفی صدچکامه روی زمین»، یا «حکایتِ من و باران که میگریست، یکیست/ از آسمان به زمین کردهاند تبعیدم/ مرور میکنم این سالهای هجری را/ پُر از تلاقیِ ماهِ محرّم و عیدم» و همچنین غزلی که برای شهادت حضرت زهرا (س) سروده است با این مطلع فراموشنشدنیاش که «گِردِ هم آوردند ماتمهای عالَم را/ وقتی جُدا کردند همدمهای عالَم را». اینها واقعاً جزءِ بهترینهای این حوزه و گونهاند.
او همچنین شعرها و ابیاتِ با مضامینِ اجتماعیِ خوبی هم دارد که در زیر برخی از آنها را به انتخابِ خودم میخوانیم:
سنگی برای «رمیْ» ازآن تسبیح برگیرید | نامِ خدا را سنگ روی سنگْ نشمارید | |
فرجامِ ما سیرِ «مِنالحقِّ إلیالخلق» است | برگشتنِ فوّارهها را ننگ نشمارید |
در پیشِ چشمِ کوخنشینان غریب نیست | از کاهْ کوهساختنِ کاخسازها | |
قرآن به نیزه رفت… خدایا مخواه باز | بر نیزهها طلوعِ سرِ سرفرازها |
هنوز ماتمِ زنهای خونجگرشده را | هنوز داغِ پدرهای بیپسرشده را | |
کسی نبرده ز خاطر، کسی نخواهد بُرد | ز یاد، خاطرهی باغِ شعلهور شده را | |
کسي نبرده ز خاطر، نه صبحِ رفتن را | نه عصرهای به دلواپسی بهسرشده را | |
نه آهِ مانده بر آيينههای کهنهی شهر | نه داغهای هر آيينه تازهتر شده را | |
جنازهها که میآمد هنوز يادم هست | جنازههای جوان، کوچههای تر شده را… |
کاملاً مشخّص است که سیّار در همهٔ شعرهایش که با مضامین مختلف سروده شدهاند، یک اسلوب و اصول ثابتی را رعایت میکند. همآن آرایههای ادبی و بازیهای لفظیای که در شعر عاشقانه بهکار میبرد را در شعر آئینی یا اجتماعی هم استفاده میکند و همآن کشفهایی که در شعر عدالتخواهانه دارد را در دیگرشعرهایش هم ذیلِ موضوعی دیگر دارد.[۱]
خطرِ پیشِ رو
خطری که شاعری سیّار را تهدید میکند، تحلیلرفتن و تمامشدنِ ذوق و شوق و تواناییهای شاعرانهٔ او در پای مضامین مذهبی و اجتماعیست. مهدی سیّار شاعری که شعر الکی و بیزحمت بگوید نیست. او برای سرودن و انتشار رسمی یک شعر (در هر قالب و مضمونی که باشد)، بسیار تلاش میکند و اصطلاحاً مایه میگذارد. چیزی که در این وانفسای کمتأمّلی و کمصبریِ آدمهای این نسل و روزگار ما کم و غنیمت است. این را بگذارید کنار استعداد ذاتی و بیشترک اکتسابات او در این سالهای شعر و شاعریاش. اگر اینها را بخواهد بهطور کامل معطوف کند به مضامین اجتماعی و آئینی، دیگر مجالی برای عشق و عاشقانهسُرایی باقی نمیماند و این حیف است.[۱]
قائل به لفظ و معنا
از دیگرویژهگیهای «شعر»های سیّار (بهطور عام) و غزلهایش (بهطور خاص) میتوان به استفادهٔ حدّاکثری او از ظرفیّتهای واژگان و بهتبع آن خلق و ایجاد آشنازداییها و کشفهای بدیع اشاره کرد. سیّار از آرایههای ادبی هم به خوبی استفاده میکند در شعرهایش. آرایههایی نظیر مراعات، واجآرایی، ایهام، تلمیح و جناس در شعرهای او حضور پررنگی دارند. درواقع سیّار علاوه بر ساختار و معنای شعر، برای لفظ و واژه هم اعتبارِ ویژهای قائل است. خصوصیّتی که در شعرهای مرحومِ امینپور هم به وضوح یافت میشود.
شعرهای سیّار به دلیل روانی و خوشلفظبودن، خیلی خوب به خاطر سپرده میشوند و در خاطر هم میمانند. اصطلاحاً شعرهای او زمزمهپذیرند. تقطیع مناسب، تسلّط بر وزن و پرهیز از سرودن مصراعهای سختخوان شاید از علل این مهم باشند. در زیر چندنمونه از آشناییزداییهای او در مورد یک پدیدهٔ ثابت (ابر) را میخوانیم:
ابرها ابر نیستند فقط، صدهزار آرزوی یخزدهاند | اینکه باریده نیز باران نیست، عاقبت از خجالت آب شدیم |
این ابرها بخار سرابند در هوا | بیهوده چشم دوخته بر آسمانْ زمین |
زمین سنگ صبورت نیست، آه ای ابر سرگردان | مریز اینگونه زیر دستوپا خاکستر خود را |
معرفی تعدادی از آثار
حقالسکوت
«حقالسکوت» دومین اثر محمدمهدی سیار است. این کتاب که از سوي انتشارات «فصل پنجم» روانه بازار کتاب شده است؛ تنها دربردارنده غزل است. «حق السکوت» از ۴۲ غزل در زمينههاي محتوايي مختلفي از جمله عاشقانه، اجتماعي، آئيني تشکيل شده که در قطع رقعي از سوي انتشارات فصل پنجم منتشر شده است. اشعار این مجموعه طی ده سال سروده شده است.[۹][۷]
بی خوابی عمیق
«بيخوابي عميق» منتشر شده بود که آنهم در بردارنده اشعار در قالبهاي غزل، آزاد، نيمايي و سپيد، رباعي و قطعه است. این مجموعه شعر با ۵۰ شعر در ۹۶ صفحه از سوي انتشارات سوره مهر شد.[۹] مضامین این اشعار در زمینههای آیینی، اجتماعی و آزاد را در بر میگیرد.[۷]
رودخوانی
«رودخوانی» مجموعهای از غزل و اشعار نیمایی است. محمدمهدی سیار این مجموعه شعر را بعد از مجموعه حقالسکوت سروده است. اشعار این کتاب به دلیل زمان سرودنشان حال و هوایی شبیه به هم و نزدیک به هم دارند اما موضوعات آن متفاوت است.[۸]
از جمله رباعیهای این کتاب:
راهی شده است تا به دریا برسد
جوشان و خروشان به تماشا برسد
جان می دهد اما به نخستین بوسه
این رود اگر تا لب دریا برسد
در گوشه ی پرتی از جهانهای جهان
اینک من و این دل، نگرانهای جهان
باری ست به دوشمان که پیشش کاهی ست
کوهستانها و کهکشانهای جهان
شهر از پی شهر در هوایت راندم
داغ دل خود را همه جا گرداندم
خط... فاصله... خط... فاصله...خط...فاصله...خط
من سطر به سطر، جاده ها را خواندم
بی تاب تر از جان پریشان در تب
بی خواب تر از گردش هذیان بر لب
بی رؤیت روی او بلاتکلیفم
مثل گل آفتابگردان در شب[۱۰]
یادآوری
مجموعه رباعی «یادآوری» از سوی انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است. یادآوری در بردارنده بیش از ۵۰ رباعی محمدمهدی سیار است که در قالب کتابی با طراحی متفاوت به خوانندگان عرضه شده است.[۱۰]
پانویس
- ↑ ۱٫۰۰ ۱٫۰۱ ۱٫۰۲ ۱٫۰۳ ۱٫۰۴ ۱٫۰۵ ۱٫۰۶ ۱٫۰۷ ۱٫۰۸ ۱٫۰۹ ۱٫۱۰ ۱٫۱۱ «تریبون مستضعفین».
- ↑ .
- ↑ «محمدمهدی سیار».
- ↑ «گام بلند جایزه کتاب سال در گزینش شاعری از تبار شعر انقلاب».
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ ۵٫۵ «محمدمهدی سیار».
- ↑ «تریبون مستضعفین».
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ «حق السکوت محمد مهدی سیار برگزیده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی شد - شهرستان ادب».
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ ««رودخوانی» سیار منتشر میشود».
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ ««بوطيقاي صدرايي» به قلم محمدمهدي سيار منتشر ميشود - مشرق نیوز».
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ «یادآوری - کتاب محمد مهدی سیار».