سیدمیثم موسویان: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
محمد ایذجی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
محمد ایذجی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۳: خط ۳۳:
|شریک زندگی            =
|شریک زندگی            =
|فرزندان                =  
|فرزندان                =  
|تحصیلات                =
|تحصیلات                = کارشناسی ارشد روانشناسی
|دانشگاه                =  
|دانشگاه                =  
|حوزه                  =  
|حوزه                  =  
خط ۵۴: خط ۵۴:
<ref name="">{{یادکرد وب|نشانی= |عنوان=}}</ref>
<ref name="">{{یادکرد وب|نشانی= |عنوان=}}</ref>


در دانشگاه روان‌شناسی خواند و مدرک کارشناسی ارشد دارد.


==آیینه‌ای از سیدمیثم موسویان==
==آیینه‌ای از سیدمیثم موسویان==

نسخهٔ ‏۳ اسفند ۱۴۰۰، ساعت ۰۱:۱۷

سیدمیثم موسویان
زمینهٔ کاری ادبیات انقلاب و دفاع مقدس
زادروز ۲۲مرداد۱۳۶۲
همدان
ملیت ایرانی
پیشه روانشناس، نویسنده
مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد روانشناسی
* * * * *

در سال ۱۳۶۲ در همدان به دنیا آمد. او کارشناسی ارشد خود را در رشته‌ی روانشناسی به اتمام رسانده و به عنوان روانشناس در درمانگاه شکری موحد همدان مشغول به فعالیت است. از سال ۱۳۸۳ شروع به نوشتن داستان کرد. در این دیار آموخت که بنویسد و آثارش هم اغلب در همدان شکل گرفته و در این شهر روایت می‌شود. مسیر نویسندگی‌ را در دوران نوجوانی با سرودن شعر‌ آغاز کرد اما بعد با تشویق استادش آقای محمدرضا فریدونی، وارد حیطه‌ی داستان‌نویسی شد. از سال ۱۳۹۰ تاکنون، مدرس داستان نویسی در حوزه هنری‌ست. موسویان همچنین از جمله نویسندگان پرکار سال‌های اخیر این شهر محسوب می‌شود. بیشتر آثار او در ژانر انقلاب و دفاع مقدس منتشر می‌شوند اما گاه در سایر ژانرها نیز دست به قلم می‌شود. تاکنون ۱۸ سال است که در حوزه داستان و رمان فعالیت می‌کند و حدود ۱۵ اثر از او به چاپ رسیده است.[۱][۲][۳] [۴]


آیینه‌ای از سیدمیثم موسویان

تغییر مسیر زندگی

آشنایی با کتاب «سفینة الصادقین» اثر آیت الله سیدحسین یعقوبی قائنی، مسیر زندگی مرا تغییر داد. با این اثر از طریق استاد محمدرضا فریدونی آشنا شدم و خواندن این کتاب مسیر زندگی من را تغییر داد. این کتاب مهم ترین اثر مذهبی است که من خواندم و علاقمند شدم که با توجه به فرمایشات مقام معظم رهبری مبنی بر اهمیت داستان و رمان در این حیطه ورود پیدا کنم.[۱]

آثارم را تقدیم کردم به...

تمامی آثار خود را تقدیم روح ملکوتی عارف بزرگ حضرت آیت الله یعقوبی کردم، دغدغه من این است که مفاهیم عرفانی که در کتاب «سفینة الصادقین» آموختم را در داستان‌ها و رمان‌های خود بگنجانم.[۱] یک رمان محصول ساعات بسیار زیادی تفکر است. افکار تحت تاثیر مسائل مختلفی قرار می گیرد و مهم ترین چیزی که افکار یک شخص را تحت تاثیر قرار می دهد استاد او و کتاب هایی است که خوانده. واقعا اساتید بزرگوارم و کتاب های ایشان یعنی «سفینه الصادقین» و «سلوک سائلانه» تمام آن چیزی هستند که فرم افکار مرا شکل دادند. مسیر تفکرم را مدیون این اساتید و کلاس هایشان هستم.[۵]

زندگی و یادگار

دیدگاه و اندیشه

اصلِ کارِ ادبیات

به این موضوع قائل نیستم که تاریخ شفاهی از ادبیات خلاق جداست. نظرم این است که نویسنده می تواند خلاقیت خود را در روایتی که می شنود پیاده کند. همه ما داستان نویس ها وقتی رمان خلق می کنیم و به سمت ادبیات خلاق می رویم، ماجرایی داریم. این ماجرا اصل کار نیست. اصل کار زیرلایه های آن است. پیام و محتوا بر قصه می نشیند و علاوه بر آن فرم هایی قصه را شکل می دهد. مثلا در کجا دوربینم را بکارم؟ ازکجا شروع کنم و کجا داستان را به پایان برسانم؟ به این معنا که قصه، یک بخش کار است. در تاریخ شفاهی فقط به قصه نمی توانیم دست بزنیم. به این معنا که قصه را از پیش داریم مثل رمان هایی که قصه آن را از پیش داریم. اما در دوربین گذاری، زاویه دید و چگونگی نزدیک شدن به ماجرا دست نویسنده تاریخ شفاهی می تواند باز باشد. در تاریخ شفاهی محدودیت وجود دارد اما اینگونه نیست که بگوییم خلاقیت وجود ندارد.[۵]

جایزه گرفتن اثر به معنی بهتربودنش نیست

اگر اثری جایزه دریافت می‌کند به معنای بهتر بودن از کارهای دیگر نیست. گاهی خداوند برای یک کتاب سرنوشتی در نظر گرفته و خواسته و اراده او بر دیده شدن این اثر است.[۱]

بزرگداشت‌ها

YesY ویژه‌‌برنامهٔ «از تبار قلم» با تجلیل از سیدمیثم موسویان به میزبانی اداره کل کتابخانه‌های عمومی استان همدان و با حضور مهدی توکلیان، مدیرکل روابط عمومی و امور بین الملل نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور؛ حامد محقق، عضو محفل ادبی نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور؛ عاطفه زارعی، مدیرکل کتابخانه‌های عمومی استان همدان در بستر فضای مجازی برگزار شد.[۱]

جوایز و افتخارات

YesYسید میثم موسویان، از سوی حوزه هنری استان همدان هنرمند برتر سال ۹۷ همدان معرفی شد.[۶]

YesY تقدیری از جشنواره انقلاب ۱۳۹۹

YesY برگزیده قلم زرین ۱۴۰۰

YesY مجموعه داستان «تفنگم را زمین مگذار» نامزد جایزه جلال آل احمد در بخش مجموعه داستان کوتاه سال ۱۳۹۷

YesY رمان با عنوان «میوه‌های رسیده» برنده جایزه رمان سال جشنواره انقلاب جمهوری اسلامی؛[۱]

YesY برگزیده‌ی جشنواره‌ی بین‌المللی سلام بر نصرالله 1386

YesY نفر سوم در جشنواره پیامبر اعظم 1387

YesY برگزیده‌ی جشنواره‌ی تصویر آزادی 1388

YesY تقدیری در جشنواره لبخند خاکی 1388

YesY برگزیده‌ی جشنواره‌ی ادبیات حماسی گیلان 1388

YesY برنده‌ی جایزه‌ی ویژه‌ی جشنواره‌ی ملی کبوتر حرم 1388

YesY نفر اول جشنواره ادبیات داستانی همدان 1388

YesY رتبه‌ی نخست جشنواره‌ی ملی رمان‌نویسی انقلاب اسلامی 1389

YesY رتبه‌ی دوم جشنواره داستان کوتاه نوجوان انقلاب اسلامی 1389

YesY تقدیری از جشنواره‌ی ملایر در بخش ویژه 1389

YesY تقدیری در جشنواره یوسف 2 و یوسف 4 و یوسف 5، 1388، 1389، 1390 به همت بنياد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس

YesY نفر اول جشنواره‌ی بسوی ظهور 1390

YesY نفر دوم در جشنواره کشوری مبارزه با فتنه 1390

YesY نفر اول جشنواره کشوری داستان‌نویسی قرآنی 1390

YesY نفر اول جشنواره کشوری داستان‌نویسی درود 1390

YesY نفر اول جشنواره داستان‌نویسی کشوری چراغ مطالعه 1390

YesY تقدیری از جشنواره داستان‌نویسی امام هادی علیه السلام به همت دانشگاه امام صادق 1391

YesY تقدیری در جشنواره سوختگان وصل جانبازان شیمیایی 1391

YesY رتبه‌ی دوم جشنواره امام هادی دانشگاه امام صادق 1391

YesY رتبه‌ی دوم جشنواره داستان‌نویسی طهوری 1391

YesY رتبه‌ی سوم جشنواره داستان انارستان شهید یوسف 1391

YesY رتبه‌ی دوم جشنواره داستان صراط علی 1391

YesY رتبه سوم رمان در جشنواره بين‌المللي رضوي سمنان 1392

YesY تقدير در سومين جشنواره داستان رسول آفتاب با موضوع مبارزه با فتنه ورامين 1392

YesY كسب مقام سوم در نهمين دوره انتخاب كتاب سال سپاه و پاسداران اهل قلم تير 1392، و کسب مقام سوم در سال 1395

YesY رتبه نخست جشنواره خاطره‌نويسي حفظ آثار و ارزش‌هاي دفاع مقدس 1392

YesY رتبه سوم جشنواره شعر پاسدار 1392 در سطح كل نيروهاي سپاه پاسداران

YesY رتبه سوم جشنواره بسيج در بخش داستان بلند در سطح كشور 1392

YesY نفر اول جشنواره رمان‌نويسي در چهارمين جشنواره داستان ورامين 1393

YesY رتبه اول جشنواره بسيج در بخش داستان بلند در سال 1392 و سال 1393 در سطح استان

YesY رتبه سوم داستان كوتاه جشنواره بسيج در سطح استان 1393

YesY رتبه نخست در بخش رمان در جشنواره كشوري نماز 1393

YesY رتبه نخست در بخش رمان و سوم در بخش داستان كوتاه جشنواره كشوري دانشگاهيان رضوي 1393

YesY رتبه نخست جشنواره داستانک لی 1394

YesY جشنواره کشوری پایداری، زنجان 1395

YesY رتبه نخست جشنواره جیم، 1395

YesY برگزیده در جشنواره کشوری طنز خط خطی 1396

YesY برگزیده در جشنواره ضحی، همدان 1396

YesY مقام نخست جشنواره هنر ماندگار در بخش کتاب 1396

YesY برنده جایزه‌ی بخش ویژه‌ی جلال آل احمد در سال 1397

YesYنامزد نهایی بخش مجموعه داستان کوتاه در جایزه‌ی جلال سال 97[۳]


نظر نویسنده دربارهٔ آثارش

«بی‌نام پدر»

رستم و سهراب امروزی

یک اثر منفی‌خوان است، در این داستان رستم و سهراب امروزی و داستانی از عشق و دلدادگی مجنونی به یک لیلی است.[۱] این کتاب را سال ها پیش آغاز کردم، یعنی حدود سال ۱۳۹۲. نظرم این بود یک رستم و سهرابِ معاصر خلق کنم و شروع کردم فصل به فصل جلو آمدن. به این ترتیب نسخه اولیه شکل گرفت و نهایتا کتاب سال ۱۳۹۸ به چاپ رسید و البته در این مدت شاکله آن تغییر کرد. زیر لایه‌های دیگری غیر از زیرلایه رستم و سهراب که قالب اثر است وارد کارشد. زیرلایه ای مثل کهن اسطوره اُدیپ یا زیرلایه های عمیق مذهبی مثل داستان بهلول (یک پیر و دو مرشد دیوانه مسلکی که در زندان هستند) در اثر وجود دارد. زیر لایه ای که به ماجرای زندانی بودن آقا موسی بن جعفر (ع) می پردازد و ماجرایی که خانمی را برای اذیت ایشان به زندان می فرستند و آن خانم متحول می شود هم پایان داستان را شکل می دهد. زیرلایه های مذهبی و غیرمذهبی زیادی در این رمان وجود دارد که در واقع بخشی از آن با بوم همدان و بخش دیگر با بوم کردستان ارتباط مستقیم دارد. وقایع تاریخی نظیر مستقل شدن مهاباد که قاضی محمد آن را تحت تاثیر شوروی مستقل اعلام کرد و حکومتی را تشکیل داد و ماجرای سرکوب آن در داستان قرار داده شده است. داستان از این قائله ها شروع می شود تا به فداییان اسلام و شهید اندرزگو و ... می رسد و تمام این ها در کنار هم «بی نام پدر» را شکل می دهند.[۵]

کمی سخت‌خوان است

یک برخورد دوگانه با این اثر وجود دارد؛ یعنی این اثر کمی سخت خوان است و همین باعث می شود که مواضع نسبت به آن متفاوت باشد. برای چاپ هم این موضوع سخت خوان بودن پیش آمد که سبب شد ناشر خیلی دست به عصا و با ریسک عمل کند. خوانندگان حرفه ای بسیار راحت تر اثر را می خوانند و احتمالا از همان فصول اول جذب اثر می شوند. پیچیدگی هایی در اثر وجود دارد که کاملا ابداعی است. فرق بین مونولوگ و دیالوگ برداشته شده است و همه چیز از ذهن شخصیت شروع می شود. یعنی ما وارد ذهن یک شخصیت می شویم و با آنچه که آن شخصیت فکر می کند و می شنود و در ذهنش در هم تنیده است مواجه می شویم. این موضوع سبب شده تا برخی با این اثر سخت ارتباط بگیرند، زیرا هم نوآوری دارد و هم پیچیده است و خواننده را به فکر وا می دارد. برخی اوقات نیاز است یک پاراگراف چندبار خوانده شود تا موضوع کشف شود. کسی که عادت به مطالعه ندارد ممکن است همان اول کار، آن را کنار بگذارد اما اگر همان شخص مقداری جلوتر برود، لذتی را می چشد که از خواندن یک متن معمولی به آن نمی رسد. نظرم این است اگر کسی سه، چهار فصل اول را بخواند بعید است کتاب را رهاکند زیرا پس از آن به شیرینی و حلاوت اثر دست می یابد.[۵]

علت پیچیدگی کتاب چیست؟

فرمی که انتخاب شده یک فرم سیال ذهنی است و فرم این ویژگی را به داستان داده است. شخصا آدم فرم گرایی نیستم اما زاویه دیدی که برای پرداختن به وقایع انتخاب کردم، این پیچیدگی را می طلبید. خودم از اینکه یک متن سرراست بدون ابداع گری را دست بگیرم و بخوانم کمی ملول شده بودم. این موضوع سبب شد به این سمت بروم. هر چند از اول قصد نداشتم سخت خوان بنویسم. نظر من این است اگر کسی سه تا چهار فصل اول را بخواند، امکان ندارد بتواند باقی را نخوانده، کتاب را رها کند زیرا پس از آن به شیرینی و حلاوت اثر دست می‌یابد. همچنین به نظرم بعدها از این اثر یاد خواهد شد زیرا این کار بی‌نظیری است وقتی کسی می گوید فهم مطلب سخت بود، تعجب می کنم. طبیعتا برای کسی که اهل کتابخوانی نیست فهم متون کلاسیک و متون سیال ذهنی بسیار متفاوت است. فقط کمی با تمرکز باید آن را خواند. این نقطه ضعف کار نیست بلکه نقطه قوت آن است. هرچند که برخی با نقطه ضعف دانستن این ویژگی از آن انتقاد می کنند.[۵]

تاثیر روانشناس‌بودن نویسندهٔ کتاب

در دانش روان شناسی، خصوصا در نظریه های شناخت گرایی که الان مکتب روانشناسی شده است، مخصوصا در بحث درمان ذهن، گفته می شود ۹۰ درصد مونولوگ ها و اتوماتیک کار کردن ذهن منفی است. وقتی ما حواسمان به ذهنمان نیست، ذهن برای منفی پردازی بسیار مستعد است. این موضوع از نظر علمی در کار سوار شده است. وقتی شخصیت ها در حال مونولوگ گویی با خودشان هستند و وقتی به سمت مکانی در حرکتند، دائم در حال ناراحتی و منفی بافی نسبت به خودشان، گذشته و آینده هستند و این واقعیت ماست، برعکس آن چیزی که ممکن است در متون ببینیم.[۵]

چاپ کتاب را به نشر جمکران سپردم زیرا...

دکتر حسنی، مدیر نشر جمکران و تیم نشر جمکران، تیمی بسیار قوی از نظر داستان فهمی و داستان خوانی هستند. سطح کار بالایی دارند. ارتباط عمومی ضعیفی دارم و تاکنون برای ارتباط گرفتن با کسانی که نمی شناسم تلاش نکرده ام. نشر جمکران را می شناختم و به همین دلیل کار را به آن ها سپردم.[۵]

خدا خواست.

مطلقا، اصلا فکر نمی کردم و انتظار آن را نداشتم که این کتاب به چنین جایگاهی برسد. خدا اگر بخواهد، اثری را مورد توجه قرار می دهد. من اصلا باور نمی کردم که چنین اتفاقی برای اثر بیفتد. به فضل خدا در مدت زمان کم تر از یکسال به چاپ ششم رسید.[۵]

باز هم تقدیم به...

ویراستاری که این کتاب را ویرایش می کرد با من تماس گرفت و از من خواست که متن را تغییر دهم زیرا از نظر او متن تقدیم، خشک و غیرداستانی و نامرتبط با محتوای کتاب بود. اما اعتقاد و پاسخ من این بود که اگر موفقیتی برای کتاب حاصل شود از نگاه ایشان خواهد بود و حاضر نشدم حتی کلمه ای از آن را تغییر دهم و گفتم کتاب به کسی تقدیم می شود که نمی توانم برایش غیر رسمی بنویسم.[۵]

سیدمیثم موسویان از نگاه دیگران

عاطفه زارعی، مدیرکل کتابخانه‌های عمومی استان همدان

ما امروز مفتخریم که از یک چهره ادبی که آثارش در آسمان بی انتهای فرهنگ و ادب ایران زمین می‌درخشد و برخاسته از سرزمین همدان، که همواره گهواره تمدن، اندیشه و فرهنگ بوده، تقدیر کنیم. سید میثم موسویان از نویسندگان ارزشی، متعهد و با ذوق و قریحه است که آتش درونی خود را به کتاب سپرد تا همه انسان‌ها را در داشته‌های عظیم خود شریک کند.[۱]

حامد محقق، موسویان نویسنده‌ای متعهد است

موسویان اهتمام ویژه‌ای به همدان دارد به طوری که اتفاقات داستان‌های او در این جغرافیا رخ می‌دهد و نویسنده هراسی برای نشان دادن علاقه‌ به دیار خود ندارد. نخستین اثر موسویان با نام میوه‌های رسیده به چاپ رسید و مورد توجه قرار گرفت. او روند مثبت و رشد را در آثارش ادامه داد. این نویسنده مانند اکثر نویسندگان همدانی دستی هم در ادبیات کودک و نوجوان دارد که باعث خوشحالی و مباهات است.[۱]


آثار و کتابشناسی

  • رمان «میوه‌های رسیده»، انتشارات سوره مهر، 1390
  • مجموعه داستان کوتاه «آخرین مرد ایستاده»، نشر برکت کوثر، 1391
  • مجموعه داستان «شهید خودم»، در رد‌ه‌ی سنی نوجوانان، انتشارات شهرستان ادب، 1391
  • اینجا پلاک، 267، نشر نازلی، 1391
  • رمان «سفیدی پر کلاغ»، شهرستان ادب، بر اساس زندگي شهيدان ديباج، 1392
  • «بچه‌ها دیرتون نشه»، روایت فتح، 1394
  • مجموعه داستان «بخارهای رنگی»، شهرستان ادب، 1395
  • «پرده‌داران راز دوست»، روایت فتح، 1395
  • رمان «ما هم هستیم»، سوره‌ی مهر، 1395
  • بازنویسی «من مادر دوم تورج هستم»، سوره مهر، 1395
  • بازنویسی «درد شیرین»، انتشارات یاران شاهد، 1395
  • رمان «اذان بی‌موقع»، سوره مهر، 1396
  • «من محمد بروجردی هستم، مصاحبه نمی‌کنم»، تاریخ شفاهی، نشر حوزه هنری، 1396
  • مجوعه داستان «تفنگمو زمین نذار»، نشر جمکران، نامزد جایزه جلال آل احمد، 1396
  • کتاب «کبریت‌های نیم سوخته»، بنیاد حفظ آثار همدان، 1396
  • «مهماتی که در سینه‌ها نشست»، تاریخ شفاهی، نشر بنیاد حفظ آثار، 1397
  • رمان «چهار پر»، نشر معارف، 1398
  • رمان «کلاه پوستی‌ها»، در رده‌ی سنی نوجوانان، نشر صاد، 1399[۳][۱]
  • رمان «بی‌نام پدر»، ۱۴۰۰

نگاهی به آثار سیدمیثم موسویان

بی‌نام پدر

رمان « بی نام پدر» پس از کسب جایزه قلم زرین، با رای هیئت داوران چهاردهمین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد، در بخش داستان و رمان بلند به همراه کتاب «ماه غمگین، ماه سرخ»، اثر رضا جولایی به صورت مشترک به عنوان شایسته تقدیر معرفی شد.[۵] کتاب «بی‌نام پدر» رمانی تاریخی است که حوادث، روایت‌ها و داستان‌های بسیاری را در خود جای داده است و در مجموع داستان اصلی را شکل می‌دهد. رمان برپایه تحقیق و پژوهش‌های تاریخی و سفرهای بسیار نویسنده به رشته تحریر درآمده است، به این ترتیب مخاطب نه تنها با داستانی پرکشش و جذاب مواجه است، که می‌تواند با مطالعه این اثر از وقایعی که در دوران پهلوی و در نتیجه آن رنجی که بر عده‌ای از مردم روا داشته شده است، پی ببرد.

ماجرای کتاب از خودمختاری مهاباد توسط قاضی محمد آغاز می‌شود. در ادامه تیمساری از طرف محمدرضا شاه به این منطقه اعزام می‌شود تا قاضی محمد را سرکوب کند. او وارد داستانی عاشقانه می‌شود. تیمسار قمارباز است و این مساله یکی از خصوصیات رفتاری اوست. در بازی قمار دختری را از پدرش خواستگاری و با او ازدواج می‌کند؛ اما به خاطر مسائل جنگی که برای رسیدگی به آن به این منطقه منتقل شده بود، از دختر جدا می‌افتد که در واقع این شروع ماجراست. در ادامه‌ی داستان سرنوشتِ فرزند این دو دچار پیچیدگی‌ها و ماجراهایی می‌‍شود؛ چراکه در ماجرای جنگ بین کُردها و سرکوب مهاباد از خانواده دور می‌افتد و در نتیجه کودک دور از پدر و در همدان بزرگ می‌شود؛ اما سرنوشت دوباره او را به پدرش مربوط می‌کند و داستان ادامه می‌یابد.[۷]

در برشی از کتاب می‌خوانیم:

«زود باش کارش تمام کن، شک ندارم… تفنگ را بر می دارم… نشانه می روم… نه، کار من نیست. خونم به جوش آمده… تیمسار مهربان. مسلمان، نمی شود که زد… اصلا یک محبتی توی دلم به او وجود دارد… یک چیز عجیب… انگار که طرف را عمری است می شناسم… مسئله فقط آزادی خودم نیست… بزن… بزن لعنتی!… بزن. آن همه تمرین کرید… با صدای ترمز چند ماشین دم ساختمان به هم نگاه می کنیم… مأموران، مأموران… تفنگ را از دست من می گیرد و خودش نشانه می رود… به خدا اشتباه گرفتیش… خفه شو… گند زدی به همه چی… به خدا… گریه ام می گیرد… ترق… خون می پاشد توی صورتم…»[۷]


دربارهٔ کتاب کلاه پوستی‌ها

کتاب کلاه پوستی‌ها، زندگی و مبارزات شهید آیت‌الله اسدالله مدنی را در آستانه پیروزی انقلاب به تصویر می‌کشد. اسدالله مدنی نماینده دورهٔ اول مجلس خبرگان و همچنین امام جمعهٔ پیشین تبریز بود که هنگام نماز، مورد سوء قصد قرار گرفته و به قتل رسید. از این شهید بزرگوار در ایران با عنوان دومین شهید محراب انقلاب اسلامی یاد می‌کنند. سید میثم موسویان در این کتاب داستان زندگی پسر نوجوانی را روایت می‌کند که در تبریز با پدری لاابالی و بیکار و همراه نامادری مهربانش در زمان پهلوی دوم زندگی می‌کند. نوجوان طبق گفته‌ی رئیس شهربانی و اجازه‌ی پدرش باید به مسجد رفته و از صحبت‌های آیت‌الله مدنی با موکبانش جاسوسی کند اما پسر بر سر دوراهی پیروی از پدر و امتناع از فرمان او قرار دارد. هنگام مطالعه‌ی این کتاب راهی روزهای پر سوز و گداز انقلاب می‌شوید و بخشی از مبارزات مردم را در آن روزهای پرالتهاب درک خواهید کرد.[۲]

در بخشی از کتاب کلاه‌پوستی‌ها می‌خوانیم:

از وقتیکه خسرو دستور داد که باید پشت تانک‌ها بنشینید و منتظر باشید، من فهمیدم عجب موقعیت سختی به وجود آمده. خود خسرو هم حال خوشی نداشت که هی بیش از صد بار یک مسیر را دست‌ به‌ کمر قدم زده بود. حال بد خسرو به‌خاطر این بود که داشت زن می‌گرفت. همان‌طور که من یک روزگاری عاشق شده بودم، او هم حالا عاشق شده بود.
هرچند راجع به فرد مورد نظر و شرایطش نم پس نمی‌داد، یا اقلاً به من اطلاعاتی نمی‌داد، اما من از لابه‌لای حرف‌های خودش و دیگران، متوجه شده بودم که عاشق دختر یک فرمانده ارتشی یا چیزی شبیه به آن شده و برای‌همین هم تازگی‌ها زیاد به همدان رفت‌ و آمد می‌کرد. آنچه خیلی عجیب بود، پنهان‌کاری‌اش بود و هزار فکر به سر آدم می‌زد. حتّی فکر احمقانه و دوردستی مثلِ اینکه نکند خسرو مثل ساعت، دختر مجیدی را پیدا کرده باشد و بخواهد آن را کش برود.
حالا هم درکی از حال خسرو نداشتم و به این فکر می‌کردم که این‌همه روزگار مرا بالا و پایین کرده بس نیست که باید تیر هم بزنم توی قلب بچه‌های مردم؟ یعنی من این کار را می‌کردم؟ اینجا بود که به ذهنم زد که اصلاً نکند ما واقعاً همانی می‌شویم که پدرهایمان هستند؟ یعنی یک جبر کامل. هرچقدر هم که می‌خواهی زور بزن، تو سیّد مدنی نمی‌شوی هیچ، دشمنش هم خواهی شد. چونکه از اوّل پدر و مادرت این‌طوری بوده‌اند.
می‌دانستم که خسرو آدم باهوشی است و خودش بهتر از هرکسی درک می‌کند که توی این لحظات، من برایش دردسر درست می‌کنم. یکی از راه‌های ارتش برای انجام کارهایی که هیچ‌کس دوستشان ندارد، این است که مسئول را به‌ خاطر زیردستش بازخواست می‌کنند.[۲]

پانویس