مولوی‌پژوهی در قرن اخیر: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
محمد ایذجی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
محمد ایذجی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۱۳: خط ۱۱۳:
{{ب|''''' گفت اكنون چـون منـی ای مـن درآ'''''|'''''نيسـت گنجـایی دو مـن را در ســرا'''}}
{{ب|''''' گفت اكنون چـون منـی ای مـن درآ'''''|'''''نيسـت گنجـایی دو مـن را در ســرا'''}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
در سال ۱۸۵۶ «'''ویلیام. آر. آلگر»'''،  یکی از دوستان امرسون، نخستین گلچین آمریکایی ادبیات شرقی را منتشر ساخت که در سال ۱۸۶۵، دوباره به چاپ رسید و این مجموعهٔ ادبی پس از اثر والای امرسون، به بیشترین ارزش و اعتبار دست یافت. نشريه فصلنامه ملّي نيز در سال ۱۸۶۱حدود ۳۰ صفحه از بحث‌های كلی خود را بـه ادبيات فارسی و به ويژه به شخصیت‌هایی همچون فردوسی، جامی و مهمتر از همـه بـه تصوف جلال‌الدين رومی، اختصاص داده بود. ترجمه رباعيات خيام اثر فيتزجرالد موافقان و مخالفان بسياری داشـت، از جملـه رِو. ويليام هـِستای، دانشجوی اسكاتلندی مكتب ايده‌آليسم هگلی، گمان مـی‌كـرد كـه راه چاره را يافته است: ما اعتراف می‌كنيم كه از وصله پينه‌ای كه فيتز جرالد از اثر عمـر خيـام ترتيـب داده بود، متنفريم و بارها وسوسه شديم كه به مكتب متعصب، بيمار، خودفريـب و پرادبـار او اهانت كنيم. اما هنگامی كه ما دوباره بر چهره درخشـان و چشـمان شـاد جـلال‌الـدين، نگريستيم، نفرت ما به تأسف تبديل شد و تحقير ما جای خود را به شفقت داد.
هـِستاي، اين عبـارات را بـر ردّ خیـام در كتـابی آورد كـه برخـي از اشـعار عرفـانی  جلال‌الدين رومـی بـه صـورت جـرح و تعـديل شـده‌ای (از روی نسـخه آلمـانی) در آن گردآوری شده بود. اگرچه كليسای خشک مسيحی، خود در نبرد با رباعيـات موفـق نشـده بـود، اينـک فرصت ديگری را در عرفان اسلامی و در ميان آثار شاعر و صوفی بزرگ ايران -مولانا- به دست آورده بود.
تقريباً تمام دانشجويان مذهب و عرفان در انگلستان برای پذيرش اين ياری از جانـب مولانا مهیّا بودند. «ويليام رالف اينگ» رئیس دانشکده که فرد بدبینی نیز بود، در اواخر قرن نوزدهم، طی یک سخنرانی از بـی‌قاعـدگی و مهـار نشـدن عرفـان در تصوف ايرانی انتقاد كرد (كه اين البتّـه درک شخصـی خـود او از تصـوف ايـران بـود) او چنين بيان كرد كه با در نظر گرفتن خدا به عنـوان موجـودی همـواره حاضـر و نـاظر و افضل موجودات و انكار وجود شيطان، تصوف به نوعی جـاودانگی بـی‌منطـق و بدبينانـه می‌رسد، او نوعی تمايل به خود -خداپنداری- را به طور مشترک ميان شاعران صـوفی و «رالف والدو امرسون» ادراک كرده بود و اين همـان نكتـه‌ای بـود كـه پيش از وی رابرت وگن در هر دو (صوفیان و امرسون) تایید نموده، اما «اینگ» هر دو را ردّ کرد. او معتقد بود كه: تصوف يا عرفان اسلامی، چونان يک آسيایی واقعـی، آزادانـه از زبان اروتيک استفاده می‌كند و آشكارا می‌كوشد كـه بـه زيـاده روی در هـوس بـازی‌هـا چهـره‌ای مـذهبی و نمـادين بدهـد! جـدا از طرفـداری‌های نـژادی و فرهنگی، اظهار چنين ديدگاهی از عرفان ايران، پيروزی اندكی برای مخالفـان خیام بـه همراه داشت. در سال ۱۹۰۶ دانشمند ديگری بيان كرد كه در چنين فضای عرفانی كـه اكنون به وجود آمده، شايسته است هر انگليسی، اسـتاد عرفـان، جـلال‌الـدين رومـی را بشناسد. تأسف‌انگيز بود كه «كلود فيلد» می‌اندیشید که مولانا همچون خیّام، فیتز جرالدی نخواهد داشت. البتّه اين خود مشكلی بود. اين آرزوی فيتزجرالـد بـود كـه كـاول اشعار مولانا را  ترجمه نمايد، اما كاول دربارهٔ  ديگر شاعران فارسی بيشتر از مولانا بـه كـار پرداخـت. در سال ۱۸۹۸ با انتشار ترجمه چند غزل از ديوان مولانا بـه قلـم اسـتاد تـراز اول عربـی و فارسی «رينولد. اِلین. نیکلسون»، روزنهٔ امیدی پدیدار شد. او توانست همگان را متقاعد كند كه مولانا بزرگترين شاعر عارف همـه اعصـار اسـت و بـی‌ترديـد نسخهٔ ترجمه شده او نيز شاهدی قوی بر ادعـايش بـود، اما در اين ميدان وسيع او توانايي رقابت با رباعيات را نداشت. علاقـه نيكلسـون بـه آثـار مولانا بيش از يک علاقه علمی صرف بود و او بقیه زندگی خود را صرف انتشار، ترجمه و تفسير مثنوی مولانا نمود، كاری كه فيتزجرالد اميدوار بود كاول آن را انجـام دهـد. هـرچند او برای انجام تحقيقات و كار عملی دربارهٔ برخی آثار معروف خـود زمـان كـافی در اختيار داشت، نتوانست بر عموم خوانندگان تأثير چندانی بگذارد. در هر حال نيكلسون يـک مبارز نبود، او تنها به تمسخر خيام بسنده نمـود و چنين پرسيد كه «آنها می‌خواهند چه چيز دربارهٔ ايران بداننـد كـه تنهـا خیام آن را می‌داند؟ و مصرّانه اظهار نمود كه براي شناخت روح ايران ما بايـد بـا شـك‌گرايـي، لذّتجويي و مردم محبوب آن ـ كه گاه بيشتر با ما مهرباناند ـ خـداحافظي كنـيم و بــه قافلــه‌ عرفــان بپيونــديم كــه اشــتياق عميــق ايــن قــوم را بــه خــوبي نشــان می‌دهد. هنوز برتری با پيروان خيام بود و نيكلسون خود با انتشار نسخه جديدي از اشعار خيام در مراسم پنجاهمين سال انتشار رباعيات شركت جست.
==پانویس==
==پانویس==

نسخهٔ ‏۱ دی ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۳۰

مولوی‌پژوهی در قرن اخیر

شخصیت و آثار مولانا جلال‌الدین محمد مولوی بلخی، همواره مورد علاقه جامعه ایرانی بوده و در قرن اخیر هم این وضعیت ادامه داشته است. بخصوص که با توجه جهان غرب به اشعار مولانا و کشف معانی بلند آنها توسط هنرمندان غربی، باعث توجه مضاعفی به این شاعر بلندآوازه هم شده است. در یک قران اخیر، تعداد زیادی از هنرمندان بر اساس آثار یا زندگی مولانا، دست به آفرینش هنری زده‌اند و پژوهشگران ادبیات هم به بررسی در آثار و افکار این شاعر بزرگ، از منظرهای گوناگون پرداخته‌اند. در یک نگاه کلی تحقيقات موجود در باب مولوی را كه در قالب كتاب، مقاله، پايان‌نامه يا طرح پژوهشی انجام گرفته است، می‌توان به چند دسته تقسيم كرد:


YesY احوال و زندگانی مولوی
YesY بررسی و تحليل ديدگاه‌های مولوی
YesY بازنويسی آثار مولوی به زبان امروزي
YesY شرح ابیات مثنوی یا غزلیات دیوان شمس
YesY تصحيح آثار مولوی



کارنامهٔ مولوی‌پژوهی

بر اساس یک آمارگیری، در كارنامه مولوي‌پژوهي داخل كشور در قرن حاضر و تا پایان سال ۱۳۸۳، ۱۱۴ عنوان كتاب ، در ۲۱۰ جلد و ۹۸۲۱۰ صفحه در پنج محور بالا آماده شده‌اند. از اين ۱۱۴ عنوان كتاب، ۸۶ مورد ( شامل ۱۳۹ جلد و ۶۳۷۳۲ صفحه) تأليفی و ۱۶ مورد (شامل ۳۴ جلد و ۱۷۰۳۹ صفحه) تصحيح و ۱۲ اثر ترجمه (شامل ۳۷ جلد و ۱۷۴۳۹ صفحه) بوده است.

محصول كوششهاي دانشگاهي و غير دانشگاهی در غرب از اواخر قرن نوزدهم تاكنون نيز تأليف و نشر تعداد نسبتاً زيادي كتاب و مقاله است كه بخش اندكي از آنها براي تبيين انديشه‌های مولوي و تحليل آثار او و بخش عمده‌ای در زمينۀ ترجمۀ آثار مولوي بويژه مثنوی و بازگردانی آنها به زبانهای مختلف بوده است.

در شرق دور و كشورهايي چون ژاپن نيز كوششهايي براي ترجمة آثار مولوی و ارایه تحقيقات دانشگاهی صورت گرفته است كه نسبت به كشورهاي اروپايي و آمريكايي كمرنگ است.
در جهان عرب نيز نخستين ترجمة كامل مثنوي در سال ۱۸۷۲ ميلادي و مهمترين ترجمه‌هاي ديوان غزليات شمس در سالهای ۲۰۰۰، ۲۰۰۲ و ۲۰۰۵ ميلادي انتشار يافته است. تحقيقات در زمينۀ مولوی‌پژوهی در جهان عرب بيشتر در باب معرفی او و شرح احوال و زندگانی او بوده است و محققان مصری و سوری بيشترين نقش را در تحقيقات مربوط به مولوی بر عهده داشته‌اند. اقبال به مولانا و رواج انديشه‌ها و آثارش در بين اقشار مختلف جامعه در جهان عرب به اندازۀ كشورهای انگليسی‌زبان نبوده است.

شاید یکی از مهمترین کمبودها در حوزه مولاناپژوه، نداشتن بانکی جامع از اطلاعات همۀ تحقيقات حوزۀ مولوی‌پژوهي است. برای نمونه بدرستی مشخص نيست كه چه تعداد طرح پژوهشی دراين باب انجام شده يا در حال انجام است. گذشته از آن مهمترين آسيب در تحقيقات مذكور از ديدگاه علمی آن است كه در آنها به دو موضوع «تبيين سنت و مشرب عرفانی مولوی» و « شيوۀ ترويج انديشه‌های مولوی در جامعه» توجهی نشده است. آشكار است كه با توجه به اقتضائات روز جامعه و ضرورت دستيابی به دانشگاههای نسل چهارم، دو محور مذكور را مي‌توان مهمترين موضوعات مولوي پژوهي دانست كه متأسفانه در انبوه تحقيقات معاصر مغفول مانده‌اند.[۱]

تصحیح‌های مثنوی

لزوم چاپ نسخه مصححی از مثنوی از قدیم مطرح بود. مصحح چاپ علاءالدوله مدعی است که چاپ او «مبتنی بر نسخه‌ای بسیار کهن از مثنوی است»، اما آن «نسخه بسیار کهن» را معرفی نمی‌کند. چاپ خوانساری که مرحوم جلال‌الدین همایی آن را بر چاپ علاءالدوله ترجیح می‌دهد، براساس نسخه‌ای که «خاتم فلاسفه»، میرزا ابوالحسن جلوه تصحیح کرده بود. آن نسخه را که به قول ناشر «در صحبت و اعتبار، ترجیحش بر نسخ دیگر، رجحان فرقان مبین بر اساطیر الاولین می‌نمود» یک بار دیگر با نسخه‌هایی که باز به قول ناشر «بعضی از آن قریب به عهد مولوی قدس سره تنمیق یافته بود» مطابقت داده بودند. این ناشر نیز مشخصات نسخه‌های قریب به عهد مولوی خود را معلوم نمی‌کند و بیش از این نمی‌گوید که کار تصحیح بر عهده انجمنی بوده «از وجوه فضلاء عالی‌مقدار و رؤوس ادبا فضیلت‌شعار که زمانی دراز و روزگاری دیرباز کل اجزا مستنسخه را جز فجزءً با کمال مداقه مقابله و تصحیح می‌نمودند». از این قرار شیوه کار این انجمن و نیز روشی که در انتخاب میان ضبط‌های متفاوت نسخه‌ها به کار می‌برده‌اند، روشن نیست.

مرحوم بدیع‌الزمان فروزانفر می‌گوید در سال ۱۳۲۱ مثنوی چاپ علاء‌الدوله را با مثنوی خطی مصحح «عبداللطیف عباسی»، که در دو نوبت مثنوی را از روی ۸۰ نسخه تصحیح کرده است، مقابله کرده و آخرالامر به این نتیجه رسیده بود که «بهترین چاپ همان طبع لیدن است». نسخه طبع لیدن همان نسخه‌ای است که به اهتمام نیکلسون تصحیح شده است. این تصحیح را شرق‌شناس انگلیسی، رینولد نیکلسون انجام داده و سال ۱۹۲۵ میلادی در لیدن منتشر شد که انتشارات امیرکبیر سال ۱۳۳۶ نیز آن را در ایران منتشر کرد.[۲]

مولوی‌پژوهی و مولوی‌پژوهان در كشورهای انگليسی‌زبان

فردوسی، سعدی، نظامی، مولوی و حافظ را شاعران خمسه فارسی به شمار مي‌آورند و هر يک از اين بزرگان از حيث نظم و نثر و قالـب سـخن، بـه ويـژه از جهـت محتـوای معارف اخلاقی و عرفانی تأثير فراواني بر ادبيات جهانی داشته‌اند. آثار «محمد جلال‌الدين بلخي» ديرتر از آثار ديگر شاعران فارسی‌زبـان ترجمه شد. دشواری متون ادبی آثار مولانا جلال‌الدين و به ويژه آميختگی مثنوی با زبان ساده و گاه مشكل، معارف گوناگون اسلامی و استفاده از داستان‌ها و فرهنگ عامه، آيات قرآنی و احاديث دينی و روش وعظ و خطابه، كلام و فلسفه اسلامی و شـرقی ... همـه و همه ترجمه و درک مثنوی را مشكل می‌ساخت و همـين دشـواری متـون ادبـی مولانـا جلال‌الدين موجب شد كه مانند خيام و حافظ، «فيتز جرالد» و «گوته‌»ای نيابد كه به ترجمه واقتباس و ترويج آن آثار پرداخته شود، تا اينكه سرانجام در قرن هجدهم وعمدتا در قرن نوزدهم و بيستم شخصيت‌های بزرگی همچون «وينفيلد»، «نيكلسون» و «آربری» به ترجمه و شرح آن آثار پرداختند. از قرن هجدهم توجه به ادبيات فارسی آغاز گرديد و به ترجمه و اقتبـاس از آثـار ادب فارسی پرداخته شد. رويكـرد بـه آثـار مولانـا هـم بسـيار مهـم تلقـی شـد. تعالی‌گرايان انگليسی و آمريكايی مكتب تعالی‌گرايی‌ را با مطالعه و تحقيق در آثار مولوی، به كمال رسانيدند. در اواخر قرن نوزدهم گزيده متـون شـرقي بـا همت «مانكار دانيل كانوی» انتشار يافت. پاره‌ای از داستان‌های مثنوی، آرمان‌های اخلاقی و رفتاری را در جامعه انگليسی و آمريكایی مطرح كـرده اسـت. «ويليـام، آر، آلگـر» نخستين گلچين آمريكایی ادبيات شرقی را منتشـر سـاخت. «ادوارد. جـی. بـراون» مقدمه منثور دفتر اول مثنوی را به انگليسي ترجمه نمود. «رينولد الين نيكلسـون» هم هشت جلد كتاب در شرح مثنوی تأليف نمود و پانزده سال از عمرش را بدين مهم اختصاص داد. «آرتور جی. آربری» يكـي ديگـر از متفکران بـزرگ در مطالعـات مولوی پژوهی به شمار مي‌آيد. «جيمز جی. كوان» مدرّس هنـر، پنجـاه شـعر برگزيـده نيكلسون را از ديوان شمس تبريزی، در ساختار شعر نو بازنويسی كرده است. «انـدرو هاروی» آثاری در بزرگداشت مولوی، بازآفرينی اشعار او، از جمله شعله سخنگو، نـور در نور و ديگر كتابهايی كه همه دربارهٔ مولاناست، منتشر كرده است.[۳]

پـاره‌هـايی از معـروفتـرين و اثـربخشترين تحقيقات، ترجمه‌ها و شرح‌ها و اقتباس‌های دانشمندان غربی از آثار مولانـا

در معرفي سير مولوی‌پژوهی در سرزمين‌های انگليسی‌زبان بايد نخست به «سر ويليام جونز» اشاره نماييم، او مثنوی را در رتبه هشتم فهرسـت آثـار خوانـدنی قرار می‌دهد و در يادداشتی كه پس از مطالعهٔ مثنوی در حاشيه آن نگاشته است، چنين می‌آورد:

«شايد كتابی به ارزشمندی مثنوی تا حال بـه دسـت انسـان سـروده نشـده باشـد. زيبايی‌ها و عيوب آن به يک اندازه شگرف است؛ كتـابی اسـت بـا نكـات نـاب اخلاقـی، اشعاری زيبا، سرشار از لطافت طبع و بذله‌گـويی و همچنـين لطيفـه‌هـای مـلال‌آور، بـا استهزا كردن مذاهب مرسوم و در عين حال حـس متعـالی پارسـايی. مثنـوی همچـون دشتی دست نخورده و پوشيده از گل‌های فراوان و در اقليمی مساعد است. نويسـنده‌ای غير از «چاسر» يا «شكسپير» سراغ ندارم كه با مولوی قابل قياس باشد.


«ادوارد بايلز كاول»، استاد سنسكريت دانشگاه كمبـريج، «ادوارد هنـری پالمر» از جمله شاگردان او، سرهنگ «ويلبر فـورس كـلارک»، سـرگرد «جـي . استيفنسـن» از مديران و افسران بريتانيايي مستقر در هنـد، بـانو «گرتـرود بـل» و «ادوارد براون» از برجسته‌ترين محققان ادبيات فارسی بودند كه در اواخر قرن نوزده به تحقيـق و مطالعه مثنوی پرداختند.


«ساموئل رابينسون» به‌طور نسبی، دانش‌پژوهی آماتور در زمینهٔ شعر و ادبیات فارسی به‌شمار می‌آمد. وی در ابتدا صاحب يک كارخانه نسـاجی در منچسـتر بود، در سال ۱۸۶۰ بازنشسته شد و يک دهه بعد، به چاپ مجموعـه‌ای از برگـردان‌هـای اشعار شاعران برجسته فارسی اقدام نمود كه شايستهٔ تحسين دانشمندانی عـالم‌تـر از او بود. علاقه رابينسون به مضامينی از اين دست محدود به دوران بازنشستگی او نمي‌شـد، چه او در بيست‌و‌پنج سالگی نيز به قرائت مقاله‌ای برگرفته از تحقيقات زبـان‌شـناختی «سر ويليام جونز» در انجمن «چاسر» پرداخته بود . به طـور كلـی ميـزان تسـلط وی بـر زبـان پارسی مشخص نيست، زيرا ترجمه‌های او تا حد بسـياری، بـر آثـار دانشـمندان آلمـانی متكّی است با وجود اين، رابينسون در دو زمينه زيبـايی ترجمـه و صـحت اطلاعـات در زندگينامه‌نويسی شاعران، معيارهـای ارزشـمندی را رعايـت كـرده اسـت . نثـر سـاده و بی‌پيرايهٔ او به پيروی از كتاب مقدس، براي ترجمه‌های مشابه، يعني آنچـه «جاسـتين اچ. مکارتی» از اشعار حافظ و خيام، عرضه كرد؛ نمونه و معيار بوده است. هر چند كارهای رابينسون همواره عالمانـه نبـود، ذوق وی عـدم خبرگـي را جبـران می‌كرد. او بعدها، با مطالعهٔ متون منتشر شده دربارهٔ شعر و همچنين ترجمهٔ فرانسـوی به‌طور كامل در دانسته‌های خود تجديـد نظـر كـرد و اصـلاحاتی پديـد آورد. وی پس از فراهم نمودن گزيدهٔ خود از اشعار سعدی با رجوع به متن گراف، پيـروی از روش تحقيق او در تهيه اثر خود بهره برد هرچند كه كه با آثار «جنيتوس»، «گلادوین»، «دومولین»، «لی»، «راس»، «ایستویک» و همچنین مترجمــان آلمــانی و فرانسوی، به خوبی آشنا بود. او در پيوست مجلد آخر برگردان‌هايی از مثنـوی معنـوی، اثر جلال‌الدین رومی را ضميمه كرد. اين موضوع بيانگر رويكـرد نـوين اروپـا بـه عرفـان ايرانــی بــود؛ رويكــردی كــه آبشــخور آن را مــی‌تــوان كشــور آلمــان دانســت.


«دبليو.ای.كلوستون» در سال ۱۸۸۳ مجموعهٔ امل ترجمه‌های رابینسون را از ادبیات فارسی منتشر كرد و در آن به اين جريان جديد، توجه نمود او نقد خود بر ترجمه‌هـای اخیر «رد هاوس» از بخشی از مثنوی را به‌عنوان مقدمه‌‌ای در تصوف بر كتاب خود افزود.


كوشش‌هایی در درک ادب پارسی در دوران ويكتوريايی در آثار كشيش «ادوارد بـايلز كاول»؛ به ثمر رسيده كار او همان گونه به جامعه ويكتوريايی ياری رساند كه فعاليت‌های جونز به مكتب رمانتيک. كاول به‌واقع يک دانشمند ايران‌پژوه نبود، اما توانست با فراهم‌آوردن آثار دانشمندان اروپايی كه در شكوفا‌شدن دانش نوپای زبانشناسی تطبيقی نقش داشتند، اساس پژوهش‌ها و مطالعات زبان فارسی را در انگلستان ارتقا بخشد. هر چند كاول به شاعران فارسی كمک كرد تا از بندهايی رهايی يابنـد كـه در دوران گذشته دست و پای آن‌ها را بسته بود، خود مرتكب تحميل جذابيت‌های اخلاقی خود بـر شاعران شد. وی يک مسيحی پرهيزگار و آزاد فكر بود و می‌خواست تا هم جانب مذهب خود را نگه دارد و هم جانب مذهب بيگانه را كـه در نظـر او محتـرم بـود. اگـر مطالعـهٔ ادبيات فارسی در قرن هجدهم به فرمان امپراتوری دنبال مي‌شد، شايد اكنون بـه هـدف والاتری دست می‌يافت كه آن عبارت بود از گسترش مرزهای معنـوی در ميـان رعايـای امپراتوری و به‌واقع در ميان همه مردم. با توجه به جلوه‌های چند‌بُعدی و چندمعنـايی اشعار صوفی، كاول می‌انديشيد كه به وسايلی اثرگذار دست يافته و شـايد بتوانـد از ايـن طريق ميان فلسفه‌های مذهبی شرق و غرب پيونـد پديـد آورد. ايجـاد ايـن نـوع اتحـاد معنوی و روحی در دوره خردگرايی «سر ويليام جونز» چندان ضـروری نمـی‌نمـود و جـونز خود همچون معاصرانش، چندان اشتياقی به مذهب نداشت. جـونز بـا تمكـين بـه نظـام مذهبی هنری تصوف نگاه می‌كرد، در‌ حالی‌ كه كـاول، بـرعكس، در تصـوف، آن مايـه از يگانگی روحانی را دنبال می‌كرد كه بتواند تمام مردم جهان را با يكديگر پيوند دهد: «به نظر می‌رسد كه تصوف بنا بر قانونی اجتناب‌ناپـذير از انديشـه آدمـی سرچشـمه می‌گيرد ... . عشق ذاتی در تصوف، كـه در دل جـای دارد، در هـر مـذهبی اشـتياق لازم را بـرای تحريک و جنبش اين مذهب پديد می‌آورد. اسرار الوسينی (جشـن مـذهبی سـاليانه در يونان)، آيين برهمايی هند، تصوف ايرانی و در زمان خـود مـا تصـوف جديـد آلمـانی، از ريشه‌های عميق يگانه برخاستند و تفاوت آنها تنها تحت شرايط گوناگون زمـان و مكـان پدید می‌آیند. در نظر ويكتوريایی‌ها، سودمندترين كتاب با موضـوع عرفـان و تصـوف «سـاعاتی بـا عرفا» نوشتهٔ «رابرت وگن» بود. اين كتاب نخستين بار در سال ۱۸۵۶ منتشر شد و تا سال ۱۸۶۵ به چاپ هفتم رسيد. كتابی جذاب بود كه در قالب گفت‌و‌گوهای سقراطی نوشته شده بود و به نظام‌های اصلی عرفانی در شرق و غرب می‌پرداخت. تفسير وگن از تصـوف ايرانی نتايج تجربيات دست اول نبود، اما به اين دليل شايستگی‌ای داشت كه به گونه‌ای نظام‌مند ميان آنچه اروپاييان اشتياق مبهم مذهبی محسوب مـی‌كردنـد و نهضـت‌هـای همسان و وضعيت‌های روانی كه برای غرب آشنا بود، رابطه ايجاد كرد. وگن بـه درسـتی در انديشه «رالف والدو امرسون»، نوعی همدلی با صوفيان ايرانی و درويشان ودايـی هنـدی يافته بود. او بيان پرشور صوفيانه را با كشف و شهود آلمانی برابر مـی‌پنداشـت، كشـف و شهودی كه ذهنيت و عينيت را يكی می‌ديد، آن چنان كه در اثر آن تمام تعينات ناپديد می‌شوند. بدون آنكه تمايلات خود را پنهان كند، می‌افزايد: «اگر اين اصل صوفيانه به واقع درست باشد، ناچار زبان و بيان آن هـم بايـد بهتـرين باشد، و آنچه در نزد عقل سليم، جنون كامل آتشين ايرانی به نظر می‌رسد، بر زبان سرد و خالی از منطق تصـوف جديـد آلمـانی تـرجيح دارد.

مهمترين پرسشی كه در اين دوران آلمانی‌ها و انگليسی‌ها به آن مـی‌پرداختنـد ايـن بود كه آيا می‌توان فلسفه يا شعر را جانشين مذهب رو به زوال نمود؟ آلمانی‌ها فلسفه را برتر می‌دانستند، اما انگليسی‌ها چندان مستعد آن نبودند تا به صوفيان آلمانی گوش فرا دهند؛ زيرا اغلب به موعظه می‌پرداختند، از اين روی ادبيات را ترجيح می‌دادند. كاول به هر صورت به وحدت وجود تمثيلی و نظام‌مند صوفيان تمايلي نداشت، و از سـوی ديگـر برای رها كردن مسيحيت نيز آماده نبود؛ چرا كه همچنان در يافتن مفـاهيم مسـيحيت در اشعار صوفيانه به توافق با خويشتن نرسيده بود، برای او لذت‌بخـش بـود كـه در آثـار جلال‌الدین رومي، عقيـده بـه آزادی اراده و انعطـافی در نـوعی از تضـادهای اخلاقـي را درمی‌يافت، تضادی كه «تنيسون» در اثر خود با عنوان «دو صدا» بـه تشـريح آن پرداختـه بود تقریبا با نگاهی مخالفت‌آميـز از فلسـفه بسـيار شـكوهمند مولـوی رومـي سـخن گفت هرچند با خصلت اجتناب از افراط‌گری‌های ویکتوریایی تصوف را بر پایهٔ آن نپذیرفت و نتیجهٔ کار این شد که در برخورد فلسفی به مصالحه پرداخت.

تعالی‌گرایان در آمریکا شامل دو نسل می‌شوند، رابط میان این دو نسل «مانکار دانیل کانوی» است. کسی که در عین حال آمریکاییان را با دوستداران انگلیسی ادبیات پارسی، در اواخر نوزدهم مرتبط ساخت. اثر وی به نام «گزیده مقدس» (شرقی) کتاب متون مقدس اخلاقی، به سال ۱۸۷۰ انتشار یافت، هر چند که ظاهرا تالیف آن از دههٔ پنجاه شروع شده بود. او از امرسون و آموس برونسون الکات، پا فراتر گذاشت و اصطلاح کتاب مقدس را نه تنها برای سعدی و حافظ که برای خیّامِ تازه کشف شده نیز به کار برد. در حقیقت جدای از سعدی، بیشترین تعداد نقل‌قول‌های فارسی مربوط به خیام بود. بـا وجود اين چه، هر چند چاپ اول كتاب فيتز جرالد در منابع آمده،حتی یک رباعی نيز از اين ترجمه در آن كتاب ذكر نشده است. برعكس، ترجمه‌های فرانسوی نيكولاس به نثر ادبی انگليسی برگردانده شده‌اند . اين ترجمه‌ها حـاوی تفاسـيری صـوفيانه بودنـد و ايـن كـار سازگاری جالبی بود كه كانوی برای خوانندگان متفاوتش، از اصلاح‌گرايان اخلاقـی تـا اخلاق‌ستيزان پايان قرن، صورت داده بود. كتاب كانوی سرشار از غلط‌هایی بود كه در اثری با اين حجم اجتناب‌ناپذير بود. نقل‌قول‌ها از جلال‌الدين رومي با سه عنوان: رومی، مولوی رومی و مثنوی آورده شده اسـت؛ اقتباس‌های امرسون هم رده ترجمه‌های سر ويليام جونز تلقي شده‌اند حتی در مـواردی كه تفاوت فاحشی با منابع فارسي داشته‌اند. اين كتاب بی‌توجه به عيب‌ها و نقص‌هـايش در ترويج حكمت متعاليه، سودمند بود، چرا كه آغازگر ادغام تدريجی آن در خاستگاهش يعنی يكتاپرستی مسيحی بود.


«جيمز راسل لوول» در عين حال هم مانند يک عالم به ادبيات شرقی علاقه داشت و هم مانند يک شاعر رمانتيک تمايل داشت تا برخـي از مضـامين ادبيـات شرقی را به جريان سروده‌های انگليسی و آمريكـايی وارد سـازد. وابسـتگی او بـه شـرق همچون بايرون در آثار او نمايان است. علاقهٔ بسيار وی به شرق در گفته‌هـای او پـس از بازديد از قسطنطنيه آشكار می‌شود: «ترک‌ها را دوست دارم...» . همچنین پس از بازدید از اسپانیا می‌گوید: «اهالی اسپانیا را دوست دارم... آن‌ها هنوز شرقی‌اند.»

اشتیاق بسیار وی نسبت به تمدن آسیا شگفت‌انگیز بود. او زمانی بیان کرد: «گرچه تنها از طریق ترجمه‌های اروپایی، ادبیات آسیا را مطالعه کرده‌ام اما حس می‌کنم که گویی در زمان‌های دور و فراموش‌شده در شرق زیسته‌ام» او با تمجید و ستایش از شاهنامهٔ فردوسی سخن می‌گفت و از عدم توجه به این‌گونه آثار تأسف می‌خورد. لوول بسیاری از اشعار خود را به شیوهٔ شرقی نگاشت. يوسف حكايتی جالب بـا انـدرزی تأثيرگـذار اسـت. ايـن داستان كه يادآور آثار سعدی و مولوی رومی است قصه غريبه‌ای را حكايت می‌كنـد كـه به خيمه يوسف وارد می‌شود و از مهمـان نـوازی بزرگوارانـهٔ وی برخـوردار مـی‌گـردد و سرانجام اين راز برملا می‌شود كه وی ابراهيم، قاتل پسر يوسف است ! شاعر بـه گونـه‌ای رقت‌انگيزی نتيجه‌گيری می‌كند، يوسف هدايایی را كه بر مرد بيگانه بخشيده بود چنـد برابر كرده، به او می‌گويد كه تنها انديشه سياهش او را در بيابان همراهـی خواهـد كـرد. سپس پسر كشته شده‌اش را می‌خواند و فرياد می‌زند: تو ای پسر نخستين من، انتقامت را به خوبی گرفتم، در آرامش بخواب... . داستان مشهور مولوی رومی درباره دوستی كـه بـه در مـی‌كوبـد و رانـده مـی‌شـود (هنگامی كه در پاسخ به اين پرسش كه كيستی؟ می‌گويـد «مـن هسـتم») در انديشـه لوول رنگ شگفتی به خود می‌گيرد . قصد رومی‌ نشان دادن تفکر صوفيانه وحدت وجـود بود، اينكه عامل و معمول، انسان و خدا، من و تو، يكي هستيم. لوول ايـن حكايـت را در رسالهٔ خود می‌آورد تا اين اصل را همان‌گونه كه «تئودور پاركر» اعـلام داشـته اسـت بـه اثبات برساند : نه تنها من هم مثل شما شايسته‌ام، بلكه شما نيز چونان من شايسته هستيد.

لوول حكايت را اين گونه بازگو می‌كند: حكايتي زيبا و عميق از شاعر پارسی جلال‌الدین مولوی به ما مـی‌گويـد «کسی درِ خانه محبوب خود را كوبيد . صدايی از درون پرسيد « كيست»؟ و او پاسخ داد كـه «مـن هستم» آن صدا در جواب گفت « در ِ اين خانـه بـر روی آن كـه مـن و تـو دارد گشـوده نيست»؛ در گشوده نمی‌شود، پس از آن عاشق سـر بـه بيابـان مـی‌گـذارد و در تنهـایی خويش به روزه و عبادت می‌پردازد و پـس از يـک سـال بـاز مـی‌گـردد و دوبـاره بـر در می‌كوبد؛ باز هم صدا مـی‌پرسـد كيسـتی؟و او مـی‌گويـد «تـويي»؛ و در، بـه روي او بـاز می‌گردد.

آن يكــــي آمــــد در يـــاری بـزدگفـت يـارش كيسـتی ای معتـــمد
گفت من، گفتش بـرو هنگـام نيسـتبر چنين خـوانی مقـام خـام نيسـت
خـام را جـز آتـــش هجـــر و فـراقكـــی پـزد كـی وارهـــاند از نفـاق
رفـت آن مسـكين و سـالی در ســفردر فــراق دوســت ســوزيد از شــرر
پخته گشت آن سوخته پس بازگشـتبـاز گــرد خـــانه همبـــاز گشـت
حلقه زد بر در به صد ترس و ادبتـا بنجـــهد بـی‌ادب لفــظي ز لـب
بانگ زد يارش كه بـر در كيسـت آنگفت بـر در هـم تـويی ای دلسـتان
گفت اكنون چـون منـی ای مـن درآنيسـت گنجـایی دو مـن را در ســرا

در سال ۱۸۵۶ «ویلیام. آر. آلگر»، یکی از دوستان امرسون، نخستین گلچین آمریکایی ادبیات شرقی را منتشر ساخت که در سال ۱۸۶۵، دوباره به چاپ رسید و این مجموعهٔ ادبی پس از اثر والای امرسون، به بیشترین ارزش و اعتبار دست یافت. نشريه فصلنامه ملّي نيز در سال ۱۸۶۱حدود ۳۰ صفحه از بحث‌های كلی خود را بـه ادبيات فارسی و به ويژه به شخصیت‌هایی همچون فردوسی، جامی و مهمتر از همـه بـه تصوف جلال‌الدين رومی، اختصاص داده بود. ترجمه رباعيات خيام اثر فيتزجرالد موافقان و مخالفان بسياری داشـت، از جملـه رِو. ويليام هـِستای، دانشجوی اسكاتلندی مكتب ايده‌آليسم هگلی، گمان مـی‌كـرد كـه راه چاره را يافته است: ما اعتراف می‌كنيم كه از وصله پينه‌ای كه فيتز جرالد از اثر عمـر خيـام ترتيـب داده بود، متنفريم و بارها وسوسه شديم كه به مكتب متعصب، بيمار، خودفريـب و پرادبـار او اهانت كنيم. اما هنگامی كه ما دوباره بر چهره درخشـان و چشـمان شـاد جـلال‌الـدين، نگريستيم، نفرت ما به تأسف تبديل شد و تحقير ما جای خود را به شفقت داد. هـِستاي، اين عبـارات را بـر ردّ خیـام در كتـابی آورد كـه برخـي از اشـعار عرفـانی جلال‌الدين رومـی بـه صـورت جـرح و تعـديل شـده‌ای (از روی نسـخه آلمـانی) در آن گردآوری شده بود. اگرچه كليسای خشک مسيحی، خود در نبرد با رباعيـات موفـق نشـده بـود، اينـک فرصت ديگری را در عرفان اسلامی و در ميان آثار شاعر و صوفی بزرگ ايران -مولانا- به دست آورده بود.

تقريباً تمام دانشجويان مذهب و عرفان در انگلستان برای پذيرش اين ياری از جانـب مولانا مهیّا بودند. «ويليام رالف اينگ» رئیس دانشکده که فرد بدبینی نیز بود، در اواخر قرن نوزدهم، طی یک سخنرانی از بـی‌قاعـدگی و مهـار نشـدن عرفـان در تصوف ايرانی انتقاد كرد (كه اين البتّـه درک شخصـی خـود او از تصـوف ايـران بـود) او چنين بيان كرد كه با در نظر گرفتن خدا به عنـوان موجـودی همـواره حاضـر و نـاظر و افضل موجودات و انكار وجود شيطان، تصوف به نوعی جـاودانگی بـی‌منطـق و بدبينانـه می‌رسد، او نوعی تمايل به خود -خداپنداری- را به طور مشترک ميان شاعران صـوفی و «رالف والدو امرسون» ادراک كرده بود و اين همـان نكتـه‌ای بـود كـه پيش از وی رابرت وگن در هر دو (صوفیان و امرسون) تایید نموده، اما «اینگ» هر دو را ردّ کرد. او معتقد بود كه: تصوف يا عرفان اسلامی، چونان يک آسيایی واقعـی، آزادانـه از زبان اروتيک استفاده می‌كند و آشكارا می‌كوشد كـه بـه زيـاده روی در هـوس بـازی‌هـا چهـره‌ای مـذهبی و نمـادين بدهـد! جـدا از طرفـداری‌های نـژادی و فرهنگی، اظهار چنين ديدگاهی از عرفان ايران، پيروزی اندكی برای مخالفـان خیام بـه همراه داشت. در سال ۱۹۰۶ دانشمند ديگری بيان كرد كه در چنين فضای عرفانی كـه اكنون به وجود آمده، شايسته است هر انگليسی، اسـتاد عرفـان، جـلال‌الـدين رومـی را بشناسد. تأسف‌انگيز بود كه «كلود فيلد» می‌اندیشید که مولانا همچون خیّام، فیتز جرالدی نخواهد داشت. البتّه اين خود مشكلی بود. اين آرزوی فيتزجرالـد بـود كـه كـاول اشعار مولانا را ترجمه نمايد، اما كاول دربارهٔ ديگر شاعران فارسی بيشتر از مولانا بـه كـار پرداخـت. در سال ۱۸۹۸ با انتشار ترجمه چند غزل از ديوان مولانا بـه قلـم اسـتاد تـراز اول عربـی و فارسی «رينولد. اِلین. نیکلسون»، روزنهٔ امیدی پدیدار شد. او توانست همگان را متقاعد كند كه مولانا بزرگترين شاعر عارف همـه اعصـار اسـت و بـی‌ترديـد نسخهٔ ترجمه شده او نيز شاهدی قوی بر ادعـايش بـود، اما در اين ميدان وسيع او توانايي رقابت با رباعيات را نداشت. علاقـه نيكلسـون بـه آثـار مولانا بيش از يک علاقه علمی صرف بود و او بقیه زندگی خود را صرف انتشار، ترجمه و تفسير مثنوی مولانا نمود، كاری كه فيتزجرالد اميدوار بود كاول آن را انجـام دهـد. هـرچند او برای انجام تحقيقات و كار عملی دربارهٔ برخی آثار معروف خـود زمـان كـافی در اختيار داشت، نتوانست بر عموم خوانندگان تأثير چندانی بگذارد. در هر حال نيكلسون يـک مبارز نبود، او تنها به تمسخر خيام بسنده نمـود و چنين پرسيد كه «آنها می‌خواهند چه چيز دربارهٔ ايران بداننـد كـه تنهـا خیام آن را می‌داند؟ و مصرّانه اظهار نمود كه براي شناخت روح ايران ما بايـد بـا شـك‌گرايـي، لذّتجويي و مردم محبوب آن ـ كه گاه بيشتر با ما مهرباناند ـ خـداحافظي كنـيم و بــه قافلــه‌ عرفــان بپيونــديم كــه اشــتياق عميــق ايــن قــوم را بــه خــوبي نشــان می‌دهد. هنوز برتری با پيروان خيام بود و نيكلسون خود با انتشار نسخه جديدي از اشعار خيام در مراسم پنجاهمين سال انتشار رباعيات شركت جست.

پانویس

  1. ««بررسی کارنامۀ مثنوی پژوهی در ایران»». پژوهشنامه فرهنگ و ادب، سال ۵ و ۶، ش. ۹ (زمستان ۱۳۸۸ و بهار و تابستان ۱۳۸۹): ۴۷۲-۴۹۰. 
  2. «ماجرای تصحیح جدید کتاب «مثنوی معنوی» از موحد چه بود؟». 
  3. «مولوی‌پژوهی و مولوی‌پژوهان در کشورهای انگلیسی‌زبان». دو فصلنامهٔ علمی‌پژوهشی «پژوهش زبان و ادبیات فارسی»، ش. دهم (بهار و تابستان ۱۳۸۷): ۱۹-۲۱.