پاییز فصل آخر سال است: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
غزلِ بهار (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
غزلِ بهار (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۸: خط ۲۸:
[[پرونده:Paeez fasll.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''کتاب صوتی{{سخ}} پاییز فصل آخر سال است <ref name=''صوتی''/>'''</center>]]
[[پرونده:Paeez fasll.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''کتاب صوتی{{سخ}} پاییز فصل آخر سال است <ref name=''صوتی''/>'''</center>]]
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>
 
'''پاییز فصل آخر سال است''' از سه روایت تشکیل شده است که آن را از زبان هر سه دختر می‌خوانیم و نیمی از داستان در تابستان و نیم دیگرش در پاییز رخ می‌دهد. این رمان از آدم‌هایی حرف می‌زند که در فضای تلخ و مأیوس‌کننده و سرد جهانی که از آن ناگزیرند، ادامه می‌دهند تا فقط با ایستادن و وقفه‌ها بجنگند. انتخاب برای آن‌ها دیگر معنایی ندارد و هر عملی که به آن دست می‌زنند، در واقع به دست نامرئی سرنوشت رخ داده است و این اراده فقط یک توهم است. یکی بی‌هیچ دلخوشی زندگی می‌کند و حالا وقت انتخاب است؛ یا ادامه‌دادن به زندگی مثل مردهٔ متحرک یا مهاجرت برای همیشه و زندگی در غربت تا آخر. یکی می‌خواهد که حق خود را از اجتماع بگیرد و به اندازه‌ای که تلاش کرده از جامعه‌اش پاداش بگیرد؛ اما با جریان رودخانه‌ای از سیاهی مواجه می‌شود و تا چشم به هم می‌زند، می‌بیند که سیاهی تمام دور و برش را احاطه کرده است. یکی منجی خود را در لباس عشق جست‌وجو می‌کند و تمام چیزی که می‌خواهد، همراهی خانواده است. این سه دختر نماد تنهایی یک اجتماع متحد از زنان هستند که در سه قشر نویسنده آن را تبدیل به نماد می‌کند؛ اما حرف‌های نویسنده در این‌جا تمام نمی‌شود و لابه‌لای این رنج‌های زنانه و آرزوهای کودکانه، مفاهیم مهم‌تری را دنبال می‌کند که به دیگر جنسیت در آن نقشی ندارد.<ref name =''لید''>{{یادکرد وب|نشانی= https://ketabchi.com/product/5912/%D9%BE%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D8%B2-%D9%81%D8%B5%D9%84-%D8%A2%D8%AE%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D8%B3%D8%AA|عنوان= پاییز فصل آخر سال است}}</ref>این رمان روایت‌های چندگانه دارد و از فرم دایره‌ای در نگارش آن بهره برده شده است. فصل‌های رمان کاملاً با هم برابر هستند. این از وسواس نویسنده ناشی شده است. او نمی‌خواسته هیچ‌کدام از سه شخصیت از دیگری پررنگ‌تر به نظر برسند. [[نسیم مرعشی|مرعشی]] فصل لیلا را با توجه به شخصیت او و دغدغه‌هایش با شاعرانگی نگاشته است. او می‌گوید در مصاحبه‌ای خوانده بوده که [[گلی ترقی]] داستان‌هایش را بلند می‌خواند و بعد بازنویسی می‌کند. او هم از ترقی تقلید کرده، داستانش را بلند خوانده و صدایش را ضبط کرده و سعی کرده به متن آهنگ ببخشد. روایت چندگانه‌ی کتاب تعدد زبانی هم می‌طلبد که مرعشی بیشترین وقت را برای این موضوع گذاشته است.<ref name =''لیددو''>{{یادکرد وب|نشانی= http://dopram.blogfa.com/post/2959|عنوان= عناصر داستانی}}</ref>


==برای کسانی که کتاب را نخوانده‌اند==
==برای کسانی که کتاب را نخوانده‌اند==
کتاب شامل دو بخش با عنوان‌های '''تابستان''' و '''پاییز''' است که هر کدام بخش‌ها سه فصل دارند و هر فصل از نگاه یکی از شخصیت‌ها روایت می‌شود. سه دختر در آستانه‌ سی‌ سالگی‌؛ لیلا، روجا و شبانه. در واقع داستان  برشی کوتاه از ماجراها و دغدغه‌های این سه دختر است؛ دغدغه‌هایی مثل مهاجرت، هویت شغلی و اجتماعی، روابط عاطفی و خانوادگی.<ref>[https://kafebook.ir/%D9%BE%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D8%B2-%D9%81%D8%B5%D9%84-%D8%A2%D8%AE%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D8%B3%D8%AA/]</ref>
کتاب شامل دو بخش با عنوان‌های '''تابستان''' و '''پاییز''' است که هر کدام بخش‌ها سه فصل دارند و هر فصل از نگاه یکی از شخصیت‌ها روایت می‌شود. سه دختر در آستانه‌ سی‌سالگی‌؛ لیلا، روجا و شبانه. در واقع داستان  برشی کوتاه از ماجراها و دغدغه‌های این سه دختر است؛ دغدغه‌هایی مثل مهاجرت، هویت شغلی و اجتماعی، روابط عاطفی و خانوادگی.<ref>[https://kafebook.ir/%D9%BE%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D8%B2-%D9%81%D8%B5%D9%84-%D8%A2%D8%AE%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D8%B3%D8%AA/]</ref>


===دلیل شهرت===
==برای کسانی که کتاب را خوانده‌اند==  
===تقدیم‌شده به===
===چرا باید این رمان را خواند===
===مقدمه‌نویس یا یادداشت‌نویس===
رمان، روایتگر دوستی چندسالهٔ سه زن است که در آستانهٔ سی‌سالگی است که در دورهٔ تلخ و سرشار از یأس زندگی‌شان قرار دارند. سه زن از یک دههٔ پرآشوب، دههٔ شصت! با دغدغه‌ها و تفکرهای به‌سرانجام‌نرسیده در کنار هم هستند. در خط‌به‌خط داستان، تلاش و تنهایی و تردیدهای زن امروزی مشهود است. خط سیر قصه این سه زن، خواننده را با خود می‌برد و هم‌ذات پنداری در خلال اتفاق‌ها رخ می‌دهد. آخر داستان خواننده غافلگیر می‌شود. سؤال مهم این است که آیا باید هر داستانی یک سرانجام خوش یا همان happy ending داشته باشد؟<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://farhangemrooz.com/news/61668/%D8%B3%D9%87-%D8%B2%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%DB%8C%DA%A9-%D8%AF%D9%87%D9%87-%D9%BE%D8%B1-%D8%A2%D8%B4%D9%88%D8%A8-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D8%B2-%D9%81%D8%B5%D9%84-%D8%A2%D8%AE%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D8%B3%D8%AA|عنوان= دلیل خواندن کتاب}}</ref>
===چرا باید این کتاب را خواند===


==برای کسانی که کتاب را خوانده‌اند==  
===جلسات نقد و بررسی===


====جلسات نقد و بررسی====
===بازتاب کتاب در فضای مجازی===
====اهدا====
====بازتاب کتاب در فضای مجازی====
بازیگرانی مانند مهراوه شریفی‌نیا این کتاب را در صفحهٔ اینستاگرامشان معرفی کردند که موجب شد رمان بیشتر دیده شود.<ref name =''مهراوه''>{{یادکرد وب|نشانی= https://newspaper.hamshahrionline.ir/id/6510/%D9%84%D8%B0%D8%AA%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C.html|عنوان= لذت‌های نویسندگی}}</ref>  
بازیگرانی مانند مهراوه شریفی‌نیا این کتاب را در صفحهٔ اینستاگرامشان معرفی کردند که موجب شد رمان بیشتر دیده شود.<ref name =''مهراوه''>{{یادکرد وب|نشانی= https://newspaper.hamshahrionline.ir/id/6510/%D9%84%D8%B0%D8%AA%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C.html|عنوان= لذت‌های نویسندگی}}</ref>  


خط ۵۲: خط ۴۹:




===سبک کتاب===
===فضاسازی===
===پیشینهٔ کتاب===
فضاسازی رمان‌، یادآور سرما و تلخی‌ست و تلاش بر این است که با اشاره به مکتب طبیعت‌گرایی (ناتورالیسم) و البته نه پیروی از آن به طور جدی، جدال انسان با دنیا و بیگانگی او در این جهان بزرگ را، به تصویر بکشد.<ref name=''لید''/>
 
===زبان===
انسجام کلامی و زبانی در ساختن لحن زنانه ازجمله نکاتی بود که منتقدان را به تحسین وا داشت. قلم [[نسیم مرعشی]] به زبان‌های کهن کمتر پیوند خورده و تلاش می‌کند تا با استفاده از زبان مدرن، عناصر مدرنی را نیز به‌کار بگیرد که در داستان نقش مهمی ایفا می‌کنند. اما هنر نویسندگی در همین قلم مستقل و به قول خود نویسنده، «زنانه» نیز به چشم می‌خورد.<ref name=''لید''/>
===پیرنگ===
===پیرنگ===
===شخصیت‌پردازی===
===شخصیت‌پردازی===
شخصیت‌های این رمان متعلق به گذشته است و ذهنشان در پی آینده. شخصیت‌های آن لیوان‌های بلورینی هستند که هم‌زمان آب سرد و گرم در آن‌ها ریخته می‌شود. نتیجهٔ این کار ترک‌خوردن لیوان است. بخش بیرونی شخصیت‌های رمان بسیار ساده است؛ اما بعد درونی‌شان، وقتی به شکل حدیث نفس بروز می‌یابد، نشانگر عمیق‌بودن نگاه‌ آن‌هاست.<ref name=''لیددو''/>


===ویژگی‌های مهم کتاب===
===ویژگی‌های مهم کتاب===
===الهام از شخصیت‌ها===
====شخصیت‌های اصلی====
====شخصیت‌های فرعی====


===گزارشی از فروش کتاب===
===گزارشی از فروش کتاب===
رمان در نخستین نمایشگاه مجازی کتاب تهران که سال ١٣٩٩ برگزار شد یکی از پرفروش‌ترین رمان‌های ایرانی بوده است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.ibna.ir/fa/report/302370/%D9%BE%D8%B1%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%86-%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%85%D8%AC%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86|عنوان= فروش کتاب}}</ref>
===گزارشی از ترجمه به زبان‌های دیگر===
===گزارشی از ترجمه به زبان‌های دیگر===
پاییز فصل آخر سال است به‌عنوان یکی از آثار برگزیدهٔ ادبیات فارسی برای انتشار در ایتالیا انتخاب شد. '''پریسا نظری''' این کتاب را به زبان ایتالیایی ترجمه و نشر سی‌و‌سه پل آن را در ایتالیا منتشر کرده است.
===اتفاقات سیاسی یا اجتماعی مرتبط با کتاب و جریان‌سازی‌های کتاب===
===اتفاقات سیاسی یا اجتماعی مرتبط با کتاب و جریان‌سازی‌های کتاب===
این کتاب در سال نود منتشر شد و اتفاقات سال هشتاد‌وهشت بن‌مایه کتاب را شکل می‌داد.<ref name=''مهراوه''/>
این کتاب در سال نود منتشر شد و اتفاقات سال هشتاد‌وهشت بن‌مایهٔ کتاب را شکل می‌داد.<ref name=''مهراوه''/>


===نشست‌های خبرساز دربارهٔ کتاب===


===نقد تطبيقی براساس نظريهٔ عشق استرنبرگ===
===نقد تطبيقی براساس نظريهٔ عشق استرنبرگ===
خط ۷۷: خط ۷۹:
ندارد، ولی در رابطه‌هایی كه مبتنی بر آرمان‌های واقعيت‌گرايانه است ممكن است جفت‌ها بتوانند قصهٔ خيال خود را محقق كنند. شبانه برای تحقق قصهٔ بهبودی‌اش بايد جفتی نيازمند به بهبودی پيدا كند ولی ارسلان نقش بهبوددهنده دارد نه بهبوديابنده.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://ensani.ir/file/download/article/1594358979-10247-3-10.pdf|عنوان= نظريهٔ عشق استرنبرگ}}</ref>  
ندارد، ولی در رابطه‌هایی كه مبتنی بر آرمان‌های واقعيت‌گرايانه است ممكن است جفت‌ها بتوانند قصهٔ خيال خود را محقق كنند. شبانه برای تحقق قصهٔ بهبودی‌اش بايد جفتی نيازمند به بهبودی پيدا كند ولی ارسلان نقش بهبوددهنده دارد نه بهبوديابنده.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://ensani.ir/file/download/article/1594358979-10247-3-10.pdf|عنوان= نظريهٔ عشق استرنبرگ}}</ref>  


==اظهارنظرها==
==از نگاه اهالی ادبیات==
 
===یزدان سلحشور===
===یزدان سلحشور===
{{گفتاورد تزیینی| رمان از سه زن که هر کدام به افق‌های فرهنگی و طبقه‌های اقتصادی متفاوت تعلق دارند صحبت می‌کند، یکی از رشت آمده، یکی از اهواز و یکی هم اهل تهران است. یکی از مواردی که در این رمان بازتاب یافته شبیه شدن این سه نفر، به‌رغم تفاوت‌های خاستگاهی، به همدیگر است. این شباهت که احتمالاً به یمن تحصیلات و عناصر نوین فرهنگی پدید آمده، هر سه نفر را در موقعیت فرهنگی‌ای قرار می‌دهد که به صورت کلی فرهنگ غربی نامیده می‌شود. هر سه زن به کانون فیلم می‌روند، فیلم‌های مشابه می‌بینند،هنرمندان محبوب‌شان یکی‌ است، موسیقی‌ای که گوش می‌دهند یکی‌ است و هر سه میل دارند جور دیگری باشند. همین وضعیت سبب می‌شود هر سه احساس کنند جهان دیروزشان کوچک است و باید به تغییر دادن جهان‌شان اقدام کنند. «پاییز فصل آخر سال است» یک اثر فمینیستی‌ست البته اثر فمینیستی رادیکالی نیست مثل آثاری که ویرجینیا وولف را بدل به یک اسطوره‌ی این نهضت در قرن بیستم کرد اما به هر حال به قول حافظ: این قدر هست که بانگ جرسی می‌آید! رمان از لحاظ پرداختن به زندگی سه زن با دشواری‌های آشکار «سد راه بودن مردان»، شباهت‌های دور یا نزدیکی به «ساعت‌‌‌ها»ی مایکل کانینگهام دارد که شخصیتِ محوری‌اش وولف است و باقی زن‌ها تحت شعاع او هستند همچنان که شبانه و روجا تحت شعاع لیلا هستند. رمان، دیالوگ‌های جذابی ندارد یعنی این دیالوگ‌ها «کُنش» ایجاد نمی‌کنند و روایت را پیش نمی‌برند. نویسنده در توصیف، البته موفق‌تر است و توانایی جذب مخاطب حرفه‌ای را دارد. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.naghdedastan.ir/article/149|عنوان= از نگاه خوانندگان}}</ref>}}
{{گفتاورد تزیینی| رمان از سه زن که هر کدام به افق‌های فرهنگی و طبقه‌های اقتصادی متفاوت تعلق دارند صحبت می‌کند، یکی از رشت آمده، یکی از اهواز و یکی هم اهل تهران است. یکی از مواردی که در این رمان بازتاب یافته شبیه شدن این سه نفر، به‌رغم تفاوت‌های خاستگاهی، به همدیگر است. این شباهت که احتمالاً به یمن تحصیلات و عناصر نوین فرهنگی پدید آمده، هر سه نفر را در موقعیت فرهنگی‌ای قرار می‌دهد که به صورت کلی فرهنگ غربی نامیده می‌شود. هر سه زن به کانون فیلم می‌روند، فیلم‌های مشابه می‌بینند،هنرمندان محبوب‌شان یکی‌ است، موسیقی‌ای که گوش می‌دهند یکی‌ است و هر سه میل دارند جور دیگری باشند. همین وضعیت سبب می‌شود هر سه احساس کنند جهان دیروزشان کوچک است و باید به تغییر دادن جهان‌شان اقدام کنند. «پاییز فصل آخر سال است» یک اثر فمینیستی‌ست البته اثر فمینیستی رادیکالی نیست مثل آثاری که ویرجینیا وولف را بدل به یک اسطوره‌ی این نهضت در قرن بیستم کرد اما به هر حال به قول حافظ: این قدر هست که بانگ جرسی می‌آید! رمان از لحاظ پرداختن به زندگی سه زن با دشواری‌های آشکار «سد راه بودن مردان»، شباهت‌های دور یا نزدیکی به «ساعت‌‌‌ها»ی مایکل کانینگهام دارد که شخصیتِ محوری‌اش وولف است و باقی زن‌ها تحت شعاع او هستند همچنان که شبانه و روجا تحت شعاع لیلا هستند. رمان، دیالوگ‌های جذابی ندارد یعنی این دیالوگ‌ها «کُنش» ایجاد نمی‌کنند و روایت را پیش نمی‌برند. نویسنده در توصیف، البته موفق‌تر است و توانایی جذب مخاطب حرفه‌ای را دارد. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.naghdedastan.ir/article/149|عنوان= چه کسی از ویرجینیا مرعشی می‌ترسد}}</ref>}}


===[[مصطفی مستور]]===
===[[مصطفی مستور]]===
خط ۱۰۹: خط ۱۱۰:


===ساختار رمان===
===ساختار رمان===
{{گفتاورد تزیینی| قبل از اینکه نوشتن رمان را شروع کنم ساختارش را چیده بودم. در رمان‌هایی که چند کاراکتر دارند و هر کاراکتر ماجراهای خودش را دارد، این کار اجتناب ناپذیر است. مخصوصاً در مورد این رمان، که شخصیت‌ها مشترکاتی دارند و داستان آن‌ها در جاهایی از رمان با هم برخورد دارد، نوشتن بدون نوشتن خلاصه و طراحی ساختار ممکن نیست. یادم است خرده‌های روایت را روی برگه‌های کوچکی نوشته بودم و دنبال هم چسبانده بودم. بارها جای این تکه‌ها را عوض کردم تا به چیزی که می‌خواستم رسیدم. به‌خصوص برای بخش دوم و فرم دایره‌ای آن وقت بسیار زیادی صرف شد. به‌علاوه اگر دقت کرده باشید فصل‌های رمان کاملاً با هم برابر هستند. شاید دو یا سه صفحه با هم تفاوت داشته باشند. این از وسواس من می‌آید. نمی خواستم هیچ‌کدام از سه شخصیت از دیگری پررنگ‌تر به نظر برسند. حتی در اندازهٔ فصل‌هایشان. چون ماجراها و ریتم درونی صحبت‌کردن شخصیت‌ها دقیقاً با هم برابر نبود، این کار واقعاً سخت بود. فرض کنید کسی کم‌حرف‌تر است، کسی پرحرف‌تر و شما برای خودتان این الزام را گذاشته‌اید که آن‌ها مجبورند حرفشان را در تعداد صفحهٔ مساوی بزنند.<ref name =''هنر''>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.honaronline.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%A7%D8%AE%D8%A8%D8%A7%D8%B1-8/65861-%D8%A8%D8%A7-%D9%88%D8%B3%D9%88%D8%A7%D8%B3-%D9%85%DB%8C-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D9%86%D8%B3%DB%8C%D9%85-%D9%85%D8%B1%D8%B9%D8%B4%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D8%B2-%D8%A2%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%81%D8%B5%D9%84-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%85%DB%8C-%DA%AF%D9%88%DB%8C%D8%AF|عنوان= نسیم مرعشی از ''پاییز آخرین فصل سال است'' می‌گوید}}</ref>}}
{{گفتاورد تزیینی| قبل از اینکه نوشتن رمان را شروع کنم ساختارش را چیده بودم. در رمان‌هایی که چند کاراکتر دارند و هر کاراکتر ماجراهای خودش را دارد، این کار اجتناب ناپذیر است. مخصوصاً در مورد این رمان، که شخصیت‌ها مشترکاتی دارند و داستان آن‌ها در جاهایی از رمان با هم برخورد دارد، نوشتن بدون نوشتن خلاصه و طراحی ساختار ممکن نیست. یادم است خرده‌های روایت را روی برگه‌های کوچکی نوشته بودم و دنبال هم چسبانده بودم. بارها جای این تکه‌ها را عوض کردم تا به چیزی که می‌خواستم رسیدم. به‌خصوص برای بخش دوم و فرم دایره‌ای آن وقت بسیار زیادی صرف شد. به‌علاوه اگر دقت کرده باشید فصل‌های رمان کاملاً با هم برابر هستند. شاید دو یا سه صفحه با هم تفاوت داشته باشند. این از وسواس من می‌آید. نمی خواستم هیچ‌کدام از سه شخصیت از دیگری پررنگ‌تر به نظر برسند. حتی در اندازهٔ فصل‌هایشان. چون ماجراها و ریتم درونی صحبت‌کردن شخصیت‌ها دقیقاً با هم برابر نبود، این کار واقعاً سخت بود. فرض کنید کسی کم‌حرف‌تر است، کسی پرحرف‌تر و شما برای خودتان این الزام را گذاشته‌اید که آن‌ها مجبورند حرفشان را در تعداد صفحهٔ مساوی بزنند.<ref name =''هنر''>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.honaronline.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%A7%D8%AE%D8%A8%D8%A7%D8%B1-8/65861-%D8%A8%D8%A7-%D9%88%D8%B3%D9%88%D8%A7%D8%B3-%D9%85%DB%8C-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D9%86%D8%B3%DB%8C%D9%85-%D9%85%D8%B1%D8%B9%D8%B4%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D8%B2-%D8%A2%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%81%D8%B5%D9%84-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%85%DB%8C-%DA%AF%D9%88%DB%8C%D8%AF|عنوان=تفسیر نویسنده از کتابش}}</ref>}}


===تعدد زبانی===
===تعدد زبانی===
خط ۱۲۰: خط ۱۲۱:
{{گفتاورد تزیینی| برای به دست آوردن ریتم مناسب، بهترین کاری که به نظرم رسید این بود که مدتی فصل‌ها را به حال خود رها کنم و بعد از اینکه مدتی از آن فاصله گرفتم و فراموشش کردم، دوباره بخوانم تا بتوانم بفهمم ریتم درست است یا نه. بار آخر، رمان را بعد از سه ماه خواندم البته باز هم جاهایی از رمان را حفظ بودم و نتوانستم مثل یک خواننده با آن برخورد کنم.<ref name=''هنر''/>}}
{{گفتاورد تزیینی| برای به دست آوردن ریتم مناسب، بهترین کاری که به نظرم رسید این بود که مدتی فصل‌ها را به حال خود رها کنم و بعد از اینکه مدتی از آن فاصله گرفتم و فراموشش کردم، دوباره بخوانم تا بتوانم بفهمم ریتم درست است یا نه. بار آخر، رمان را بعد از سه ماه خواندم البته باز هم جاهایی از رمان را حفظ بودم و نتوانستم مثل یک خواننده با آن برخورد کنم.<ref name=''هنر''/>}}


====تأثیرپذیرفته از====
====تأثیرگذاشته بر====
====فهرست امکان نام‌گذاری‌شده از روی نام کتاب====
====جمله‌های ماندگار کتاب<ref name=''خواننده''/>====
====جمله‌های ماندگار کتاب<ref name=''خواننده''/>====
* <span style="color:SeaGreen">'''«نمی‌دانم کیشلوفسکی بود یا کی. می‌گویند بعد از ساختن فیلم قرمز، دیگر بی‌خیال شده بود. گفته بود می‌خواهم بروم یک جای دور. توی یک ویلا بنشینم روی مبل، هی سیگار بکشم و مشروب بخورم تا بمیرم. دکترایم را که بگیرم، مثل او بشوم. چه کیفی دارد این‌قدر راضی بودن. آدم دیگر هیچ کاری در زندگی ندارد. فقط می‌ماند عشق و حال و مردن.»{{سخ}}
* <span style="color:SeaGreen">'''«نمی‌دانم کیشلوفسکی بود یا کی. می‌گویند بعد از ساختن فیلم قرمز، دیگر بی‌خیال شده بود. گفته بود می‌خواهم بروم یک جای دور. توی یک ویلا بنشینم روی مبل، هی سیگار بکشم و مشروب بخورم تا بمیرم. دکترایم را که بگیرم، مثل او بشوم. چه کیفی دارد این‌قدر راضی بودن. آدم دیگر هیچ کاری در زندگی ندارد. فقط می‌ماند عشق و حال و مردن.»{{سخ}}
خط ۱۲۹: خط ۱۲۷:
* <span style="color:Coral">'''«زندگی آدم‌ها همه‌اش دست خودشان نیست شبانه. تو فقط می‌توانی سهم خودت را درست زندگی کنی. بقیه‌اش دست دیگران است.»
* <span style="color:Coral">'''«زندگی آدم‌ها همه‌اش دست خودشان نیست شبانه. تو فقط می‌توانی سهم خودت را درست زندگی کنی. بقیه‌اش دست دیگران است.»


====جوایز کتاب====
===جوایز کتاب===
برگزیدهٔ هشتمین دورهٔ [[جایزه ادبی جلال آل‌احمد]]


==مشخصات کتاب‌شناختی==
==مشخصات کتاب‌شناختی==
===تعداد صفحات، دفعات چاپ، جمع کل تیراز و ناشرانی که اثر را چاپ کرده‌اند===
به استناد خانه کتاب '''پاییز فصل آخر سال است''' توسط «نشر چشمه» و با ویراستاریِ روزبه رادمنش، تاکنون در پنجاه‌ویک نوبت به‌چاپ ‌رسید که مجموع تیراژ نزدیک به ١٠٢٠٠٠ جلد رسیده است.
===طراحی جلد و تصویرسازی===
===تغییرات طرح جلد در چاپ‌های مختلف===


==منبع‌شناسی (پایان‌نامه و مقاله نوشته شده دربارهٔ کتاب)==
==منبع‌شناسی==
{{بلی}} بررسی عناصر داستانی و چگونگی به کارگیری آن‌ها در رمان پاییز فصل آخر سال است، سیده‌زهرا میررضایی و فاطمه عباس‌پور، چهارمین همایش بین‌المللی زبان و ادبیات فارسی، اسفند٩٩{{سخ}}
{{بلی}} تحلیل کارکرد گفتمان در رمان «پاییز فصل آخر سال است»، هانیه حاجی‌تبار، چهارمین کنفرانس بین‌المللی زبان، ادبیات، تاریخ و تمدن، اردیبهشت ١٣٩٩ 


==نوا، نما و نگاه==
==نوا، نما و نگاه==
خط ۱۴۲: خط ۱۴۱:


===تصویر از صفحات کتاب===
===تصویر از صفحات کتاب===
===صدای نویسنده===
 
===تصویرهای ساخته‌شده دربارهٔ کتاب (فیلم و مستند)===
 
===طرحی از یکی از صحنه‌های کتاب===


==جستارهای وابسته==
==جستارهای وابسته==

نسخهٔ ‏۲۹ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۵۳

پاییز فصل آخر سال است
نویسندهنسیم مرعشی
ناشرچشمه
محل نشرتهران
شابک٩٧٨-۶٠٠-٢٢٩-٨-٢١
تعداد صفحات١٨٩
موضوعداستان فارسی
سبکواقع‌گرای مدرن

رمان پاییز فصل آخر سال است در سال ۱۳۹۳ منتشر و سال ۱۳۹٤ برگزیدهٔ جایزه ادبی جلال آل‌احمد شد. این رمان بلافاصله به چاپ‌های بعدی رسید و تاکنون بیش از چهل بار تجدیدچاپ شده است.

نقد و بررسی در شهر کتاب خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
پشت جلد کتاب
کتاب صوتی
پاییز فصل آخر سال است خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
* * * * *

پاییز فصل آخر سال است از سه روایت تشکیل شده است که آن را از زبان هر سه دختر می‌خوانیم و نیمی از داستان در تابستان و نیم دیگرش در پاییز رخ می‌دهد. این رمان از آدم‌هایی حرف می‌زند که در فضای تلخ و مأیوس‌کننده و سرد جهانی که از آن ناگزیرند، ادامه می‌دهند تا فقط با ایستادن و وقفه‌ها بجنگند. انتخاب برای آن‌ها دیگر معنایی ندارد و هر عملی که به آن دست می‌زنند، در واقع به دست نامرئی سرنوشت رخ داده است و این اراده فقط یک توهم است. یکی بی‌هیچ دلخوشی زندگی می‌کند و حالا وقت انتخاب است؛ یا ادامه‌دادن به زندگی مثل مردهٔ متحرک یا مهاجرت برای همیشه و زندگی در غربت تا آخر. یکی می‌خواهد که حق خود را از اجتماع بگیرد و به اندازه‌ای که تلاش کرده از جامعه‌اش پاداش بگیرد؛ اما با جریان رودخانه‌ای از سیاهی مواجه می‌شود و تا چشم به هم می‌زند، می‌بیند که سیاهی تمام دور و برش را احاطه کرده است. یکی منجی خود را در لباس عشق جست‌وجو می‌کند و تمام چیزی که می‌خواهد، همراهی خانواده است. این سه دختر نماد تنهایی یک اجتماع متحد از زنان هستند که در سه قشر نویسنده آن را تبدیل به نماد می‌کند؛ اما حرف‌های نویسنده در این‌جا تمام نمی‌شود و لابه‌لای این رنج‌های زنانه و آرزوهای کودکانه، مفاهیم مهم‌تری را دنبال می‌کند که به دیگر جنسیت در آن نقشی ندارد.[۱]این رمان روایت‌های چندگانه دارد و از فرم دایره‌ای در نگارش آن بهره برده شده است. فصل‌های رمان کاملاً با هم برابر هستند. این از وسواس نویسنده ناشی شده است. او نمی‌خواسته هیچ‌کدام از سه شخصیت از دیگری پررنگ‌تر به نظر برسند. مرعشی فصل لیلا را با توجه به شخصیت او و دغدغه‌هایش با شاعرانگی نگاشته است. او می‌گوید در مصاحبه‌ای خوانده بوده که گلی ترقی داستان‌هایش را بلند می‌خواند و بعد بازنویسی می‌کند. او هم از ترقی تقلید کرده، داستانش را بلند خوانده و صدایش را ضبط کرده و سعی کرده به متن آهنگ ببخشد. روایت چندگانه‌ی کتاب تعدد زبانی هم می‌طلبد که مرعشی بیشترین وقت را برای این موضوع گذاشته است.[۲]

برای کسانی که کتاب را نخوانده‌اند

کتاب شامل دو بخش با عنوان‌های تابستان و پاییز است که هر کدام بخش‌ها سه فصل دارند و هر فصل از نگاه یکی از شخصیت‌ها روایت می‌شود. سه دختر در آستانه‌ سی‌سالگی‌؛ لیلا، روجا و شبانه. در واقع داستان برشی کوتاه از ماجراها و دغدغه‌های این سه دختر است؛ دغدغه‌هایی مثل مهاجرت، هویت شغلی و اجتماعی، روابط عاطفی و خانوادگی.[۳]

برای کسانی که کتاب را خوانده‌اند

چرا باید این رمان را خواند

رمان، روایتگر دوستی چندسالهٔ سه زن است که در آستانهٔ سی‌سالگی است که در دورهٔ تلخ و سرشار از یأس زندگی‌شان قرار دارند. سه زن از یک دههٔ پرآشوب، دههٔ شصت! با دغدغه‌ها و تفکرهای به‌سرانجام‌نرسیده در کنار هم هستند. در خط‌به‌خط داستان، تلاش و تنهایی و تردیدهای زن امروزی مشهود است. خط سیر قصه این سه زن، خواننده را با خود می‌برد و هم‌ذات پنداری در خلال اتفاق‌ها رخ می‌دهد. آخر داستان خواننده غافلگیر می‌شود. سؤال مهم این است که آیا باید هر داستانی یک سرانجام خوش یا همان happy ending داشته باشد؟[۴]

جلسات نقد و بررسی

بازتاب کتاب در فضای مجازی

بازیگرانی مانند مهراوه شریفی‌نیا این کتاب را در صفحهٔ اینستاگرامشان معرفی کردند که موجب شد رمان بیشتر دیده شود.[۵]

سال‌شمار کتاب

خلاصهٔ مفصل‌تر کتاب در حد دو بند

کتاب «پاییز فصل آخر سال است» دو بخش اصلی به نام‌های «تابستان» و «پاییز» دارد که هر کدام به سه فصل تقسیم‌بندی می‌شوند که تکه‌ی اول، دوم و سوم نامیده شده‌اند. هر کدام از این فصل‌ها هم توسط یکی از سه دختری که شخصیت اصلی داستان هستند، روایت می‌شود. رمان، ماجرای روجا، لیلا و شبانه، سه دختر دههٔ شصتی است که هم‌کلاسی دوران دانشگاه هستند و هر کدام دغدغه‌های خاص خود را دارند. روجا به قصد ادامهٔ تحصیل درصدد مهاجرت به فرانسه است. شبانه دختری است که دوران کودکی‌اش در جنگ گذشته و برای ازدواج مردد است و لیلا که همسرش او را ترک کرده و برای ادامهٔ تحصیل و زندگی به کانادا مهاجرت کرده است. این سه شخصیت مدام در چالش درونی به ‌سر می‌برند، میان ترس‌ها و تردیدها، رؤیاها و دلبستگی‌هایشان معلق هستند. چیزهایی که دارند، دوست ندارند و به آنچه دارند، راضی نمی‌شوند. در تلاش برای به دست‌آوردن چیزهایی هستند که به‌محض دستیابی به آن، در نظرشان رنگ می‌بازد و بی‌ارزش می‌شود. [۶]


فضاسازی

فضاسازی رمان‌، یادآور سرما و تلخی‌ست و تلاش بر این است که با اشاره به مکتب طبیعت‌گرایی (ناتورالیسم) و البته نه پیروی از آن به طور جدی، جدال انسان با دنیا و بیگانگی او در این جهان بزرگ را، به تصویر بکشد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

زبان

انسجام کلامی و زبانی در ساختن لحن زنانه ازجمله نکاتی بود که منتقدان را به تحسین وا داشت. قلم نسیم مرعشی به زبان‌های کهن کمتر پیوند خورده و تلاش می‌کند تا با استفاده از زبان مدرن، عناصر مدرنی را نیز به‌کار بگیرد که در داستان نقش مهمی ایفا می‌کنند. اما هنر نویسندگی در همین قلم مستقل و به قول خود نویسنده، «زنانه» نیز به چشم می‌خورد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

پیرنگ

شخصیت‌پردازی

شخصیت‌های این رمان متعلق به گذشته است و ذهنشان در پی آینده. شخصیت‌های آن لیوان‌های بلورینی هستند که هم‌زمان آب سرد و گرم در آن‌ها ریخته می‌شود. نتیجهٔ این کار ترک‌خوردن لیوان است. بخش بیرونی شخصیت‌های رمان بسیار ساده است؛ اما بعد درونی‌شان، وقتی به شکل حدیث نفس بروز می‌یابد، نشانگر عمیق‌بودن نگاه‌ آن‌هاست.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

ویژگی‌های مهم کتاب

گزارشی از فروش کتاب

رمان در نخستین نمایشگاه مجازی کتاب تهران که سال ١٣٩٩ برگزار شد یکی از پرفروش‌ترین رمان‌های ایرانی بوده است.[۷]

گزارشی از ترجمه به زبان‌های دیگر

پاییز فصل آخر سال است به‌عنوان یکی از آثار برگزیدهٔ ادبیات فارسی برای انتشار در ایتالیا انتخاب شد. پریسا نظری این کتاب را به زبان ایتالیایی ترجمه و نشر سی‌و‌سه پل آن را در ایتالیا منتشر کرده است.

اتفاقات سیاسی یا اجتماعی مرتبط با کتاب و جریان‌سازی‌های کتاب

این کتاب در سال نود منتشر شد و اتفاقات سال هشتاد‌وهشت بن‌مایهٔ کتاب را شکل می‌داد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد


نقد تطبيقی براساس نظريهٔ عشق استرنبرگ

عشق و روابط عاطفی زن و مرد، از موضوعات مشترک مباحث روان‌شناسی و آثار ادبی است كه قابليت بررسی و مقايسه را در چارچوب پژوهش‌های ميان‌رشته‌ای دارد. يكی از نظرياتی كه می‌تواند دريچه‌ای تازه برای خواننده به‌ويژه در مواجهه با متن داستانی بگشايد، نظريهٔ عشق استرنبرگ است. این نظریه می‌تواند توضيح دهد چرا زنان و مردان به ايجاد ارتباط عاشقانه با برخی اشخاص گرايش بيشتری دارند و ارتباط با برخی ديگر برای آن‌ها جذابيتی ندارد. در مطالعه‌ای ميان‌رشته‌ای و با رويكرد بينامتنی، این داستان را با نظريهٔ قصهٔ عشق استرنبرگ تطبيق داده‌اند:
قصهٔ خانه و خانواده قصهٔ عشقی است كه در ذهن ليلا شكل گرفته است؛ اما ميثاق، قصهٔ سفر را باور دارد. برای ميثاق رفتن يعنی تحقق آرزوها. ليلا نمی‌تواند در قصهٔ ميثاق ايفای نقش كند و از تغيير قصهٔ خود نيز ناتوان است، بنابراين، رابطهٔ آن‌ها متزلزل می‌شود و جدا می‌شوند. ليلا منظم و باسليقه است و هميشه خانه‌ای مرتب دارد اما وقتی ميثاق او را ترک می‌كند، خانه به هم ريخته و نامرتب می‌شود. در اين داستان خانه نمادی از رابطهٔ جفت‌ها است؛ در رابطه ليلا و ميثاق هم پس از آسيب‌ديدن رابطه، وضعيت خانه دگرگون می‌شود. قصهٔ خيال يكی ديگر از قصه‌های عشق در اين داستان است. در قصهٔ خيال فرد معتقد است افسانه‌های پريان ممكن است در روابط تحقق پيدا كنند و در صورتی كه شخص بتواند فرد مناسبی را پيدا كند، می‌تواند از آن پس، مانند افسانه‌ها به خوبی و خوشی زندگی خواهد کرد. او می‌خواهد مثل شخصيت داستان‌ها باشد و مثل شاهزاده‌ها از او خواستگاری كنند يا رابطه‌اش با ارسلان مثل ليلا و ميثاق باشد. قصهٔ ديگر شبانه، قصهٔ بهبودی است. در اين داستان شبانه منتظر جفتی است كه بتواند با ماهان به خوبی رفتار كند و ارسلان نيز تلاش می‌كند در اين زمينه اعتماد او را جلب كند. اما رابطهٔ ارسلان و شبانه بسيار متزلزل است. به‌نظر می‌رسد اين تزلزل به‌جهت قصه‌هایی است كه شبانه به آن باور دارد و ارسلان جفت مناسبی برای هيچ‌كدام از آن قصه‌ها نيست. در صورتی كه آرمان‌گرايی، كمالگرايانه باشد امكان موفقيت قصه وجود ندارد، ولی در رابطه‌هایی كه مبتنی بر آرمان‌های واقعيت‌گرايانه است ممكن است جفت‌ها بتوانند قصهٔ خيال خود را محقق كنند. شبانه برای تحقق قصهٔ بهبودی‌اش بايد جفتی نيازمند به بهبودی پيدا كند ولی ارسلان نقش بهبوددهنده دارد نه بهبوديابنده.[۸]

از نگاه اهالی ادبیات

یزدان سلحشور

مصطفی مستور

سوسن شریعتی

علی‌اصغر محمدخانی

از نگاه خوانندگان

نسیم مرعشی از خلق رمانش می‌گوید

رمان چگونه نوشته شد

رمان در چه فضایی نوشته شد

نوشتن رمان چقدر زمان برد

چرا رمان پرفروش شد

ساختار رمان

تعدد زبانی

بازنویسی رمان

ریتم رمان

جمله‌های ماندگار کتابخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

  • «نمی‌دانم کیشلوفسکی بود یا کی. می‌گویند بعد از ساختن فیلم قرمز، دیگر بی‌خیال شده بود. گفته بود می‌خواهم بروم یک جای دور. توی یک ویلا بنشینم روی مبل، هی سیگار بکشم و مشروب بخورم تا بمیرم. دکترایم را که بگیرم، مثل او بشوم. چه کیفی دارد این‌قدر راضی بودن. آدم دیگر هیچ کاری در زندگی ندارد. فقط می‌ماند عشق و حال و مردن.»
  • «خیلی وقت است داریم ادا درمی‌آوریم. ادای خوشبختی ساده‌ای که در این بدبختی محتوم ابدی گمش کرده‌ایم.»
  • «خوبیِ چت همین است. هر وقت بخواهی، چیزی می‌گویی و هر وقت نمی‌خواهی، نمی‌گویی و بدون خداحافظی گم می‌شوی. می‌توانی با بغض بخندی و هیچ‌کس نفهمد داری گریه می‌کنی. می‌توانی جواب حرفی را که دوست نداری ندهی، دست‌هایت را زیر چانه بزنی، خیره شوی به مانیتور و بگویی سرم شلوغ است.»
  • «زندگی آدم‌ها همه‌اش دست خودشان نیست شبانه. تو فقط می‌توانی سهم خودت را درست زندگی کنی. بقیه‌اش دست دیگران است.»

جوایز کتاب

برگزیدهٔ هشتمین دورهٔ جایزه ادبی جلال آل‌احمد

مشخصات کتاب‌شناختی

به استناد خانه کتاب پاییز فصل آخر سال است توسط «نشر چشمه» و با ویراستاریِ روزبه رادمنش، تاکنون در پنجاه‌ویک نوبت به‌چاپ ‌رسید که مجموع تیراژ نزدیک به ١٠٢٠٠٠ جلد رسیده است.

منبع‌شناسی

YesY بررسی عناصر داستانی و چگونگی به کارگیری آن‌ها در رمان پاییز فصل آخر سال است، سیده‌زهرا میررضایی و فاطمه عباس‌پور، چهارمین همایش بین‌المللی زبان و ادبیات فارسی، اسفند٩٩
YesY تحلیل کارکرد گفتمان در رمان «پاییز فصل آخر سال است»، هانیه حاجی‌تبار، چهارمین کنفرانس بین‌المللی زبان، ادبیات، تاریخ و تمدن، اردیبهشت ١٣٩٩

نوا، نما و نگاه

کتاب صوتی پاییز فصل آخر سال است با صدای بهناز جعفری، راضیه هاشمی، شیما جانقربان و ... به قیمت ٢١٥٠٠ تومان از سایت نوار قابل‌خریداری است.[۱۴]

تصویر از صفحات کتاب

جستارهای وابسته

پانویس

منابع

پیوند به بیرون