یوسف قوجق: تفاوت میان نسخهها
محمد ایذجی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
محمد ایذجی (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱۲۲: | خط ۱۲۲: | ||
===معرفی تعدادی از آثار=== | ===معرفی تعدادی از آثار=== | ||
====[[کجاوه]]=== | |||
مجموعه داستان «کجاوه» شامل چهار قصه با نامهای «کجاوه»، «دوتار»، «نیسواران» و «چاپار» است. همگی این داستانها حال و هوای مردمان ترکمن صحرا و واقعیتهای زندگیشان را به خوبی روایت میکند. به همین دلیل مجموعه داستان «کجاوه» را میتوان در زمرهی ادبیات اقلیمی قرار داد. ادبیاتی که زائیدهی شرایط اقلیمی و جغرافیایی است. | مجموعه داستان «کجاوه» شامل چهار قصه با نامهای «کجاوه»، «دوتار»، «نیسواران» و «چاپار» است. همگی این داستانها حال و هوای مردمان ترکمن صحرا و واقعیتهای زندگیشان را به خوبی روایت میکند. به همین دلیل مجموعه داستان «کجاوه» را میتوان در زمرهی ادبیات اقلیمی قرار داد. ادبیاتی که زائیدهی شرایط اقلیمی و جغرافیایی است. | ||
کجاوه نخستین قصهٔ این مجموعه که عنوان کتاب نیز برگرفته از آن است. شاید بتوان گفت «کجاوه» ترجمهی داستانی از ترانهی محلی مردمان ترکمن است. در این قصه نویسنده با اشارهی داستانی به برخی تعصبات و رسوم محلی در ترکمن صحرا، آن رسوم را به چالش میکشد. | کجاوه نخستین قصهٔ این مجموعه که عنوان کتاب نیز برگرفته از آن است. شاید بتوان گفت «کجاوه» ترجمهی داستانی از ترانهی محلی مردمان ترکمن است. در این قصه نویسنده با اشارهی داستانی به برخی تعصبات و رسوم محلی در ترکمن صحرا، آن رسوم را به چالش میکشد. | ||
{{بلی}}'''در بخشی از این قصه آمده است:'''{{سخ}} | {{بلی}}'''در بخشی از این قصه آمده است:'''{{سخ}} | ||
:<span style="color:darkcyan"> '''''«پدرش بود؛ اما دیگر برای مرگن فرقی نداشت که او چه کسی هست و چه میخواهد. این بار فریاد کشید: «خواهر... خواهرم...!» و باز تکرار کرد و نالید و گریه کرد. پدرش جمعیت را کنار زد و به طرف کجاوه دوید. کلاه پوستی بزرگش را در آورده بود و پیشانی به عرق نشستهاش، زیر نور آفتاب میدرخشید. از عصبانیت، رگهای پیشانیاش هم ورم کرده بود. سریع به دستهای مرگن چسبید و با دست دیگرش افسار را کشید. افسار از دستهای مرگن لغزید و دستهایش را سوزاند. پدر به این هم راضی نشد. با خشم، مرگن را به عقب هل داد و روسری را هم به سویش پرت کرد. مرگن روی خاکها افتاد و چند بار غلتید. در حالی که اشک میریخت، همانجا نشست و به کجاوه چشم دوخت. کجاوه مارال حرکت کرده بود و اسبها همراهیاش میکردند. از آلاچیقهای آبادی که گذشتند، مرگن پشت سرشان دوید. بچههای آبادی، هر کدام از گوشهای بیرون آمدندو با خشم به طرف کاروان کجاوه و اسبسوراها سنگ انداختند.»''' </span><noinclude> | :<span style="color:darkcyan"> '''''«پدرش بود؛ اما دیگر برای مرگن فرقی نداشت که او چه کسی هست و چه میخواهد. این بار فریاد کشید: «خواهر... خواهرم...!» و باز تکرار کرد و نالید و گریه کرد. پدرش جمعیت را کنار زد و به طرف کجاوه دوید. کلاه پوستی بزرگش را در آورده بود و پیشانی به عرق نشستهاش، زیر نور آفتاب میدرخشید. از عصبانیت، رگهای پیشانیاش هم ورم کرده بود. سریع به دستهای مرگن چسبید و با دست دیگرش افسار را کشید. افسار از دستهای مرگن لغزید و دستهایش را سوزاند. پدر به این هم راضی نشد. با خشم، مرگن را به عقب هل داد و روسری را هم به سویش پرت کرد. مرگن روی خاکها افتاد و چند بار غلتید. در حالی که اشک میریخت، همانجا نشست و به کجاوه چشم دوخت. کجاوه مارال حرکت کرده بود و اسبها همراهیاش میکردند. از آلاچیقهای آبادی که گذشتند، مرگن پشت سرشان دوید. بچههای آبادی، هر کدام از گوشهای بیرون آمدندو با خشم به طرف کاروان کجاوه و اسبسوراها سنگ انداختند.»''' </span><noinclude> | ||
خط ۱۲۹: | خط ۱۳۱: | ||
این مجموعه داستان که نخستین بار در سال ۷۱ منتشر شده است. این اثر به مانند بیشتر آثار نویسنده، ترکیبی از واقعیتها و افسانههای قوم ترکمن است و خواننده را با حال و هوای زندگی این قوم ساکن در شمال ایران آشنا میکند. | این مجموعه داستان که نخستین بار در سال ۷۱ منتشر شده است. این اثر به مانند بیشتر آثار نویسنده، ترکیبی از واقعیتها و افسانههای قوم ترکمن است و خواننده را با حال و هوای زندگی این قوم ساکن در شمال ایران آشنا میکند. | ||
در قصهی دوم این مجموعه با نام «دوتار» یوسف قوچق، روایتگر ماجرای پسرکی است که بعد از مرگ مادربزرگش تنهاست و در این تنهایی به ساز روی میآورد. | در قصهی دوم این مجموعه با نام «دوتار» یوسف قوچق، روایتگر ماجرای پسرکی است که بعد از مرگ مادربزرگش تنهاست و در این تنهایی به ساز روی میآورد. | ||
{{بلی}}'''در بخشی از داستان دوتار می خوانیم:'''{{سخ}} | {{بلی}}'''در بخشی از داستان دوتار می خوانیم:'''{{سخ}} | ||
:<span style="color:#A2006D">'''''«امروز صبح درست و حسابی نتوانسته بود صبحانهاش را بخورد. پدرش مثل همیشه، داد و فریاد کرده بود که گاوها را به مرتع ببرد. سرش نعره کشیده بود. این کار همیشگیاش بود. به یاد مادر بزرگ افتاد. اگر مادر بزرگ زنده بود، حتما او را دلداری میداد. برایش داستانی تعریف میکرد و آرامش میکرد. به سختی لقمه نان را قورت داد. متوجه گوساله شان شد. از گله عقب مانده بود. رو به جلو کرد. داد زد: هی! صبر کنین، کمی یواش تر!» | :<span style="color:#A2006D">'''''«امروز صبح درست و حسابی نتوانسته بود صبحانهاش را بخورد. پدرش مثل همیشه، داد و فریاد کرده بود که گاوها را به مرتع ببرد. سرش نعره کشیده بود. این کار همیشگیاش بود. به یاد مادر بزرگ افتاد. اگر مادر بزرگ زنده بود، حتما او را دلداری میداد. برایش داستانی تعریف میکرد و آرامش میکرد. به سختی لقمه نان را قورت داد. متوجه گوساله شان شد. از گله عقب مانده بود. رو به جلو کرد. داد زد: هی! صبر کنین، کمی یواش تر!» | ||
در این قصه نویسنده به دوتار - یکی دیگر از عناصر سنتی زندگی مردمان ترکمن صحرا - میپردازد، با این تفاوت که این بار دو تار، نجات بخش پسرک از تنهایی است. پسرکی که گویی نمایندهی مردمان تنهای ترکمن است.'''</span><noinclude><ref name="قوجق"/> | در این قصه نویسنده به دوتار - یکی دیگر از عناصر سنتی زندگی مردمان ترکمن صحرا - میپردازد، با این تفاوت که این بار دو تار، نجات بخش پسرک از تنهایی است. پسرکی که گویی نمایندهی مردمان تنهای ترکمن است.'''</span><noinclude><ref name="قوجق"/> | ||
==پانویس== | ==پانویس== |
نسخهٔ ۱۹ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۲۵
یوسف قوجق | |
---|---|
زادروز | ۱خرداد۱۳۴۷ روستای اوخلیبالا، استان گلستان |
پیشه | نویسنده |
یوسف قوجق، داستان نویس و نویسنده ترکمن است.[۱]
در اول خرداد ۱۳۴۷ در روستايی به نام «اوخليبالا» از توابع «رامیان» استان گلستان به دنیا آمد. تحصيلات ابتدايی را در زادگاهش و راهنمايی و متوسطه را در شهر گنبدکاووس سپری نمود. در سال ۱۳۶۵ برای ادامه تحصیل به تهران رفت و لیسانس ادبيات فارسی و فوقلیسانس مردمشناسی را دریافت کرد.
قوجق نویسندگی را از دهه ی شصت به طور جدی آغاز کرده است و در نیمه همین دهه با انتشار داستانی در هفته نامه «کیهان بچه ها» به جرگه نویسندگان پیوسته است. وی اصالتاً ترکمن است و به همین دلیل، در اکثر آثار این داستاننویس، تاریخ، فرهنگ و باورهای ترکمن حضوری پُررنگ دارند. درونمایه اغلب آثار داستانی وی ـ که غالباً فضایی بومی دارند ـ دفاع مقدس، انقلاب اسلامی، موضوعات تاریخی، مشکلات نوجوانان و مسایل فرهنگی و اجتماعی جامعه است. آثاری که از وی به دیگر زبان ها ترجمه و در دیگر کشورها منتشر شده عبارتند از: نبرد در قلعه گوگتپه (به زبان ترکمنی / ترکمنستانی)، لالو (به زبان انگلیسی)، نردبانی رو به آسمان (به زبان عربی). انتشار نخستین مجموعه داستان او با عنوان «کجاوه» در آغاز دهه ی هفتاد، مقدمه ای بود برای نگارش و انتشار چندین مجموعه داستان و نیز آثار دیگری در زمینه ادبیات داستانی در حوزه کودک و نوجوان، همچنین انتشار نشریه «یاپراق» به معنای برگ برای ترکمانان از دیگر فعالیت های است که همچنان تداوم دارد.
کارشناس ادبی مديريت انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، دبيری بخش داستان در برخی نشریات کودک و نوجوان، دبیر و مدير اجرايی برخی از جشنوارههای ادبی، همکاری ادبی با راديو سراسری، داوری بخش داستان در جشنوارههای ادبی، کارشناس داستان برخی انتشارات و… از جمله فعاليتهای وی در طول اين سالهاست. قوجق سالها نیز به عنوان مترجم و مشاور فرهنگی، در سفارت کشورمان در ترکمنستان فعالیت نموده است. از دیگر فرازهای زندگی این نویسنده ترکمن، عشق و علاقه ی او به سرزمین ایران است که جلوهای از این تعهد را میتوان در رمان «نبرد در قلعه گوک تپه» به نظاره نشست.
قوجق ستایشگر حماسه است و در مجموعه داستانهای «پرنده ها دوباره اوج می گیرند» و «هدیه ام آشیانه پرنده است» هشت سال دفاع مقدس را راوی بوده است. یکی دیگر از خدمات قوجق ، تلاش او در معرفی فرهنگ و ادبیات ترکمن است. نگارش چندین کتاب درباره آداب و رسوم، معرفی مشاهیر ادبیات ترکمن همانند مختومقلی فراغی، و همچنین دیگر ویژگی های فرهنگ ترکمن، در کنار فعالیت های اجرایی در ایران و ترکمنستان، موجب شده است تا در عرصه ی «مردم شناسی» نیز نام این نویسنده در کنار چهره های ماندگار ثبت گردد.
یوسف قوجُق علاوه بر آن که نویسنده کودک و نوجوان است برای بزرگسالان نیز قلم زده، و در کنار نویسندگی از پژوهش نیز غفلت نورزیده، و در کنار تحصیل به امور اجرایی فرهنگی نیز پرداخته و سال ها نیز به عنوان روزنامه نگار در این عرصه خوش درخشیده و با دیگر رسانه ها نیز ارتباطی پویا داشته است.[۱][۲]
[[پرونده:|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|
]]
آیینهای از یوسف قوجق
بومینویس
بين مردمي بزرگ شدم که سلحشور و غيرتمندند، گذشته شان سرشار از افتخار و زندگي شان پر از روايت و داستان است. مهمان را بسيار عزيز مي دارند و به دنبال تجمل دنيوي اصلاً نيستند، دلي صحرايي و بيتکلف دارند. من بومي نويس هستم. از چيزي مي نويسم که تجربه اش کردهام و به آن عشق ميورزم. زندگي مردم ترکمن، دفاع مقدس و انقلاب اسلامي موضوعاتي هستند که در داستانهايم به آنها پرداختهام.[۲]
زندگی و یادگار
دیدگاه و اندیشه
ابزار ارزیابی نویسنده
در داوری آثار بهنظر میرسد بیشتر توجه جامعه ادبی و مخاطبان کتابها در بیشتر جشنوارهها به رمان است. جامعه ادبی نیز برای نوشتن رمان تمایل بیشتری دارند. منتقدان میگویند مهمترین، فنیترین، بهترین و درستترین و کاملترین قالب ادبیات داستانی، داستان کوتاه است. باید برای ارزیابی یک نویسنده، داستان کوتاه را معیار قرار دهیم. یک نویسنده خوب در ادبیات داستانی حوزه داستان کوتاه به حاشیه نمیرود و اتفاقات و روند داستان را مفید به مخاطب ارائه میکند. باید در حوزه ادبیات داستانی به آموزش داستانهای کوتاه و کوتاهنویسی بپردازیم.[۴]
نوشتن داستان کوتاه آسان نیست
عدهای نوشتن داستان کوتاه را آسان میدانند اما قالب داستان کوتاه بسیار مشکل است و ادبیات روایی بهترین قالب این داستان محسوب میشود. هنرمندانهترین قالب ادبیات داستانی نیز داستان کوتاه است، چراکه ساختار آن حساب شده و دارای طرح مشخص است و یک شخصیت اصلی در داستان وجود دارد که وقایع این داستان با محوریت شخصیت اصلی صورت میگیرد. اگر ساختار داستان کوتاه از نظر روایی و تکنیکی به درستی پیش برود، نویسنده با روایت و خلق شخصیت میتواند تاثیر واحدی بر روی مخاطب داشته باشد. داستان کوتاه یک هدف را دنبال میکند و در انتها هدف را به پایان میرساند، داستاننویس داستان کوتاه باید شخصیتها، لحن و طبقه اجتماعی افراد را قبل از اینکه نوشته را به تحریر درآورد در ذهن خود پرداخت کند، چراکه بسیاری از نویسندهها میخواهند وقتی شروع به نوشتن کردند، شخصیتپردازی کنند که این درست نیست.[۴]
جايگاه ادبيات داستاني گلستان
به طور کلي دو جريان کلي در ادبيات داستاني استان قابل اشاره است. يکي از اين جريانها، نسل نويسندگان متقدمي است که نوشتن را از پيش از انقلاب آغاز کرده و کماکان مي نويسند که معروفترين آنها حسين ميرکاظمي است. گروه ديگر نويسندگاني هستند که کار خود را پس از انقلاب آغاز کردند و رفته رفته به موضوعات و مضامين متفاوتي غير از جنگ نيز پرداختند. بديهي است که هر کدام از اين گروهها به ويژه نويسندگان متقدم پيش از انقلاب و نويسندگان چند دهه اخير، در درون خود نيز از تنوع و تفاوتهاي فرمي و محتوايي برخوردارند و همين نيز باعث شده تا به اين نظر برسيم که استان به لحاظ وضعيت ادبيات داستاني در حال حاضر وضعيت نسبتاً خوبي دارد. از نويسندگان مهم استان که مربوط به اين چند دهه ميشوند و در سطح کشور خوش هم درخشيدهاند، ميتوان به کساني نظير ابراهيم حسنبيگي، داريوش عابدي اشاره کرد.[۲]
نظر نویسنده دربارهٔ آثارش
لحظه ها جا مي مانند
موضوع مهمي همچون واقعه ۵ آذر گرگان، موضوعي نيست که بشود به راحتي درباره آن نوشت. يک ضرورت مرا به اين کار کشاند. متاسفانه خيلي از مردم به ويژه جوانان هيچ اطلاعي از واقعه ندارند و تنها چيزي که مي شناسند، نام بيمارستان و بلواري بود که نام ۵ آذر را دارد. اين يعني فاجعه! معتقدم براي آشنايي نسل جوان با اين واقعه مهم تاريخي، نوشتن و خواندن کتاب هاي صرفاً تاريخي، هيچ جذابيتي براي مخاطبين بزرگسال ندارد، چه برسد به نوجوانان و جوانان. تجربه نشان داده که در اين گونه مواقع، استفاده از زبان و قالب ادب و هنر، هميشه راهگشاست.اين کتاب عليرغم دريافت جايزههای متعدد از جمله جايزه کتاب فصل وزارت فرهنگ و ارشاد و قلم زرين در گلستان جنجالهای زيادی به وجود آورد، وقتي هر کس با هر تخصصي به خودش اجازه ميدهد که درباره اثر داستاني اظهارنظر کند، نتيجهاش همين ميشود. مثل اين ميماند که يک مورخ که حوزه کارش تاريخ است از حافظ ايراد بگيرد که چرا سمرقند و بخارا را به يک خال هندوي ترک شيرازي بخشيده است! يا يک کسي که اصلاً جنس ادبيات را نميشناسد و نميداند که اغراق و تشبيه و صور خيال لازمه ادبيات است. در گرگان، هجمههاي ناجوانمردانه زيادی به من و رُمانم شد اما معيار ارزيابي يک اثر داستاني، نظر متخصصين حوزه ادبيات داستاني است که بحمدا… تاکنون به خاطر همين در بسياري از جشنوارههای معتبر ادبي کشور تقدير شده است.[۲]
برخی از جوایز
- نبرد در قلعه گوکتپه (رمان)/ تقدیر در جشنواره انتخاب کتاب سال شهيد غنیپور (۱۳۷۷)
- مردان فردا (داستان بلند)/ تقدير در بخش ويژه، نخستين جشنواره ملی انتخاب کتاب سال کودک و نوجوان (۱۳۹۰)
- دو کتاب «لالو» و «مردان فردا» / راه يافته به مرحلة نهايی داوری بيست و نهمين دوره جايزه کتاب سال جمهوری اسلامی در زيرگروه داستان تأليفی بخش کودک و نوجوان (۱۳۹۰)
- «ياد يوسف» زندگينامهی داستانی شهيد کامبيز (يوسف) ملکشامران / تقدير در پانزدهمين جشنوارهي انتخاب كتاب سال دفاعمقدس در سال ۱۳۹۰
- لحظهها جا میمانند / تقدیر در پنجمین دورهی جشنواره داستان انقلاب (سال ۱۳۹۱)، تقدیر در بیستوششمین دوره جایزهی کتاب فصل (سال ۱۳۹۲) تقدیر در دوازدهمین دوره جشنواره قلم زرین (سال ۱۳۹۳)
- نردبانی رو به آسمان / تقدیر در سیزدهمین جشنواره کتابهای رشد (۱۳۹۵)
- کسب جایزه قلم زرین با کتاب «تاریخ با طعم ذغال اخته» (۱۳۹۹)[۱]
آثار و کتابشناسی
- کجاوه، ۱۳۷۱، انتشارات برگ
- نبرد در قلعه گوک تپه، ۱۳۷۵، حوزه هنری
- هدیهام آشیانه کبوتر است، ۱۳۷۳، انتشارات پیدایش
- پرندهها دوباره اوج ميگيرند، ۱۳۷۳، حوزه هنری
- نوزده افسانه از آسیای میانه، ۱۳۷۵، انتشارات قدیانی
- هفت برادر و یک خواهر، ۱۳۷۶، انتشارات قدیانی
- دنياي زيباي بچهها، ۱۳۷۶، حوزه هنری
- بادبادکها در شهر، ۱۳۷۹، کانون پرورش فکری
- چوبدست، ۱۳۸۸، تکا (توسعه کتاب ایران)
- اسب پرنده، ۱۳۸۸، کانون پرورش فکری
- مردان فردا، ۱۳۸۹، کانون پرورش فکری
- یاد یوسف، ۱۳۸۹، کانون پرورش فکری
- لالو، ۱۳۸۹، کانون پرورش فکری
- نردبانی رو به آسمان، ۱۳۹۱، کانون پرورش فکری
- لحظهها جا میمانند، ۱۳۹۲، انتشارات شهرستان ادب
- وقت جنگ، دوتارت را کوک کن، ۱۳۹۴، دفتر نشر فرهنگ اسلامی
- زندانی دو دیکتاتور، ۱۳۹۷، موزه عبرت ایران
- تاریخ با طعم زغالاخته، ۱۳۹۸، سوره مهر[۱]
معرفی تعدادی از آثار
=کجاوه
مجموعه داستان «کجاوه» شامل چهار قصه با نامهای «کجاوه»، «دوتار»، «نیسواران» و «چاپار» است. همگی این داستانها حال و هوای مردمان ترکمن صحرا و واقعیتهای زندگیشان را به خوبی روایت میکند. به همین دلیل مجموعه داستان «کجاوه» را میتوان در زمرهی ادبیات اقلیمی قرار داد. ادبیاتی که زائیدهی شرایط اقلیمی و جغرافیایی است. کجاوه نخستین قصهٔ این مجموعه که عنوان کتاب نیز برگرفته از آن است. شاید بتوان گفت «کجاوه» ترجمهی داستانی از ترانهی محلی مردمان ترکمن است. در این قصه نویسنده با اشارهی داستانی به برخی تعصبات و رسوم محلی در ترکمن صحرا، آن رسوم را به چالش میکشد.
- «پدرش بود؛ اما دیگر برای مرگن فرقی نداشت که او چه کسی هست و چه میخواهد. این بار فریاد کشید: «خواهر... خواهرم...!» و باز تکرار کرد و نالید و گریه کرد. پدرش جمعیت را کنار زد و به طرف کجاوه دوید. کلاه پوستی بزرگش را در آورده بود و پیشانی به عرق نشستهاش، زیر نور آفتاب میدرخشید. از عصبانیت، رگهای پیشانیاش هم ورم کرده بود. سریع به دستهای مرگن چسبید و با دست دیگرش افسار را کشید. افسار از دستهای مرگن لغزید و دستهایش را سوزاند. پدر به این هم راضی نشد. با خشم، مرگن را به عقب هل داد و روسری را هم به سویش پرت کرد. مرگن روی خاکها افتاد و چند بار غلتید. در حالی که اشک میریخت، همانجا نشست و به کجاوه چشم دوخت. کجاوه مارال حرکت کرده بود و اسبها همراهیاش میکردند. از آلاچیقهای آبادی که گذشتند، مرگن پشت سرشان دوید. بچههای آبادی، هر کدام از گوشهای بیرون آمدندو با خشم به طرف کاروان کجاوه و اسبسوراها سنگ انداختند.»
این مجموعه داستان که نخستین بار در سال ۷۱ منتشر شده است. این اثر به مانند بیشتر آثار نویسنده، ترکیبی از واقعیتها و افسانههای قوم ترکمن است و خواننده را با حال و هوای زندگی این قوم ساکن در شمال ایران آشنا میکند. در قصهی دوم این مجموعه با نام «دوتار» یوسف قوچق، روایتگر ماجرای پسرکی است که بعد از مرگ مادربزرگش تنهاست و در این تنهایی به ساز روی میآورد.
در بخشی از داستان دوتار می خوانیم:
- «امروز صبح درست و حسابی نتوانسته بود صبحانهاش را بخورد. پدرش مثل همیشه، داد و فریاد کرده بود که گاوها را به مرتع ببرد. سرش نعره کشیده بود. این کار همیشگیاش بود. به یاد مادر بزرگ افتاد. اگر مادر بزرگ زنده بود، حتما او را دلداری میداد. برایش داستانی تعریف میکرد و آرامش میکرد. به سختی لقمه نان را قورت داد. متوجه گوساله شان شد. از گله عقب مانده بود. رو به جلو کرد. داد زد: هی! صبر کنین، کمی یواش تر!»
در این قصه نویسنده به دوتار - یکی دیگر از عناصر سنتی زندگی مردمان ترکمن صحرا - میپردازد، با این تفاوت که این بار دو تار، نجات بخش پسرک از تنهایی است. پسرکی که گویی نمایندهی مردمان تنهای ترکمن است.[۲]