منصور علیمرادی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
محمد ایذجی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
محمد ایذجی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۲: خط ۵۲:
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>


در سال ۱۳۵۶ در روستای کغارکی در جنوب استان کرمان به دنیا آمد. او از سنین نوجوانی به سرودن شعر و نوشتن داستان پرداخت و پس از آن، به فعالیت در حوزهٔ فرهنگ و ادب شفاهی جنوب استان کرمان روی آورد.
در سال ۱۳۵۶ در روستای کغارکی در جنوب استان کرمان به دنیا آمد. زاده‌ٔ کویر و رشد یافته در خطه‌‌ای که در آن‌هم بیابان‌ها حضوری چشمگیر دارد و هم کوهستان‌های برفگیر. با این‌که سال‌هاست ساکن تهران شده، اما همچنان عاشق کویر است؛ آن‌قدر که می‌گوید:«پایم که به بیابان می‌رسد، جانم روشن می‌شود».
او  تأکید دارد اگر عمده‌ی آثار داستانی‌اش و حتی فرهنگنامه‌هایی که نوشته، برآمده از خطه‌ی کرمان و مناطق جنوبی کشورمان هستند به این دلیل نیست که علاقه‌ی کمتری به دیگر نقاط ایران دارد؛ بلکه از آن سبب است که او کویر و آداب‌ و رسومش را زیسته و عمده‌ی زندگی‌اش آنجا شکل‌ گرفته است.<ref name="شفاهی">{{یادکرد وب|نشانی= https://fardayekerman.ir/news/30748|عنوان=فرهنگ شفاهی زادگاهم تاثیر زیادی بر کار ادبی‌ام گذاشت }}</ref>
 
او از سنین نوجوانی به سرودن شعر و نوشتن داستان پرداخت و پس از آن، به فعالیت در حوزهٔ فرهنگ و ادب شفاهی جنوب استان کرمان روی آورد.
او برای رمان [[تاریک ماه]] برگزیده هفت اقلیم و همچنین نامزد جایزه چهل و جایزه ادبی بوشهر شده ‌است. همچنین برای کتاب [[اشعار و ترانه‌های شفاهی مردمان حوزه هلیل‌رود]] برگزیده جایزه باستانی پاریزی شد. او با رمان [[اوراد نیمروز]] به عنوان اثر شایسته تقدیر در [[جایزه ادبی جلال آل‌احمد]] معرفی شده‌است.<ref name="منصور علیمرادی"/>
او برای رمان [[تاریک ماه]] برگزیده هفت اقلیم و همچنین نامزد جایزه چهل و جایزه ادبی بوشهر شده ‌است. همچنین برای کتاب [[اشعار و ترانه‌های شفاهی مردمان حوزه هلیل‌رود]] برگزیده جایزه باستانی پاریزی شد. او با رمان [[اوراد نیمروز]] به عنوان اثر شایسته تقدیر در [[جایزه ادبی جلال آل‌احمد]] معرفی شده‌است.<ref name="منصور علیمرادی"/>


==آیینه‌ای از منصور علیمرادی==
==آیینه‌ای از منصور علیمرادی==
===کویر جادویی===
من در اقلیمی بزرگ شده‌ام که هم کویر و بیابان و شنزار داشته، هم کوهستان‌های برفگیر و هم جلگه. منتها خب، من همیشه عاشق رفتن به کویر بوده‌ام. پایم که به بیابان می‌رسد، جانم روشن می‌شود. کویر قرابتی دارد جادویی. بی‌دلیل نیست که «آلفونس گابریل» اتریشی می‌گوید: «هرکس که گرفتار کویر شد، تا آخر عمر رهایش نخواهد کرد». کویر، دشت، واحه، همیشه برای من جذاب و جادویی است.<ref name="شفاهی"/>
===شیفتهٔ تمام سرزمینم===
هرکدام از اقالیم، نواحی و شهرهای ایرانی زیبایی‌های خاص خودشان را دارند؛ عظمت کوه‌های زاگرس و البرز را که دیده‌اید؟ حیرت‌انگیز است این همه شگفتی و قرابت. من اهل جنوب کرمانم، شیفته‌ی تمام نواحی کرمان هم هستم، همان‌طور که جای جای این سرزمین بزرگ و کهن و شگفت را عاشقم. جنگل‌های گیلان یک نوع اسرار‌آمیز هستند و کویر کرمان یک نوع دیگر. من دو، سه باری در کولاک و برف گیر کرده‌ام، یکی، دو بار هم در نواحی شمال غربی ایران، غریب و داستانی بود آن تجربه. آذربایجان و کردستان به نحو دیگری محسور کننده‌اند. عشایر فارس و فرهنگ ساحل‌نشینان جنوب ایران به نحوی دیگر. طبیعت و تمدن خوزستان به طرزی متفاوت‌تر. این سرزمین، سرزمین رنگ و تنوع و زبان و زیبایی است. سرزمینی با اقالیم متنوع و فرهنگ‌های مختلف، از اقوام عرب در خوزستان گرفته تا فرهنگ زاگرس‌نشینان، از فرهنگ و اقلیم طبرستان و خراسان گرفته تا بلوچستان، همه‌اش سرشار از شگفتی و زیبایی است. شاید علاقه به خواندن تاریخ و آن وجه فرهنگ شفاهی‌پژوهی من باعث این همه شوق و عشق و اشتیاق به جای جای کشورم شده. من شیفته‌ی نقطه نقطه‌ی این سرزمین شگفتم. منتها مثل هر نویسنده‌ای، اقلیمی را که در آن زندگی کرده‌ام می‌شناسم، فرهنگ و عادات و آداب مردمی و قومی‌اش را و نوشتن در مورد کویر برمی‌گردد به بخشی از تجربه‌های زیستی من در آن سامان.<ref name="شفاهی"/>
===من نویسنده‌ای قصه‌گو هستم===
===من نویسنده‌ای قصه‌گو هستم===
در هر کدام از داستان‌هایی که نوشته‌ام، قصه‌ای به شیوه خودم برای تعریف کردن داشته‌ام. از آنجا که ادبیات بر تکثر و تنوع استوار است، فردا ممکن است موضوعی را بنویسم که قصه‌ای به شیوه متداول و کلاسیک نداشته باشد. بستگی به موضوع و سرشت موضوعی دارد که قرار است بنویسم.<ref name="نخ‌نما"/>
در هر کدام از داستان‌هایی که نوشته‌ام، قصه‌ای به شیوه خودم برای تعریف کردن داشته‌ام. از آنجا که ادبیات بر تکثر و تنوع استوار است، فردا ممکن است موضوعی را بنویسم که قصه‌ای به شیوه متداول و کلاسیک نداشته باشد. بستگی به موضوع و سرشت موضوعی دارد که قرار است بنویسم.<ref name="نخ‌نما"/>
خط ۷۳: خط ۸۲:
===ایده‌پردازی با کرونا===
===ایده‌پردازی با کرونا===
طبیعتا روند زندگی با رویدادهای بهنگام و نابهنگام تغییر می‌کند.کرونا هم بر زندگی من تأثیر خاص خودش را داشت و دارد. منتها اگر دوره‌ی قرنطینه مدنظرتان است که کرونا می‌توانست مجالی آرام برای نوشتن به‌وجود آورد، خب نه چندان. البته در همین مدت بسیار در مورد یک رمان آخرالزمانی فکر کردم که ویروسی شبیه به کووید-19جهان را غافلگیر می‌کند؛ ویروسی که از راه رسانه‌های صوتی و تصویری هم منتقل می‌شود. کشورها، ایالت‌ها و شهرهای کوچک قرنطینه می‌شوند و مرگ بیداد می‌کند. موضوع اثر، روایتی نفسگیر از زندگی 15-10زن و مرد بازمانده از کشتار ویروس جدید است که در محله‌ای کوچک در شهر ساحلی و البته خیالی در قرنطینه زندگی می‌کنند. تا ببینیم چه پیش آید.<ref name="نخ‌نما"/>
طبیعتا روند زندگی با رویدادهای بهنگام و نابهنگام تغییر می‌کند.کرونا هم بر زندگی من تأثیر خاص خودش را داشت و دارد. منتها اگر دوره‌ی قرنطینه مدنظرتان است که کرونا می‌توانست مجالی آرام برای نوشتن به‌وجود آورد، خب نه چندان. البته در همین مدت بسیار در مورد یک رمان آخرالزمانی فکر کردم که ویروسی شبیه به کووید-19جهان را غافلگیر می‌کند؛ ویروسی که از راه رسانه‌های صوتی و تصویری هم منتقل می‌شود. کشورها، ایالت‌ها و شهرهای کوچک قرنطینه می‌شوند و مرگ بیداد می‌کند. موضوع اثر، روایتی نفسگیر از زندگی 15-10زن و مرد بازمانده از کشتار ویروس جدید است که در محله‌ای کوچک در شهر ساحلی و البته خیالی در قرنطینه زندگی می‌کنند. تا ببینیم چه پیش آید.<ref name="نخ‌نما"/>
===مدیون فرهنگ عامه===
بی‌شک نه‌تنها «اوراد نیمروز»، بلکه همه‌ی نوشته‌های من از پژوهش در فرهنگ و ادب شفاهی تأثیر پذیرفته‌اند. تأثیر تاریخ بر نوشته‌های من امری ناگزیر است، چون از بچگی به تاریخ علاقه‌مند بوده‌ام. من این خوش شانسی را داشتم که زندگی در اقالیم و اقشار مختلفی را تجربه کنم، از زیست ایلی عشایری گرفته تا روستایی و شهری. از زندگی در شهرهای کوچک، تا مرکز استان و نهایتاً تهران. ثبت و ضبط فرهنگ و ادب شفاهی مردمان نواحی زادگاهم که امروزه به هفت شهرستان تبدیل شده، بسیار بر کار ادبی من تأثیر گذاشت.<ref name="شفاهی"/>
===عشق به فرهنگ عامه===
من عاشق این سرزمین و فرهنگ این سرزمین هستم. شیفته‌ی زبان‌ها، لهجه‌ها و گویش‌هایش، از عرب خوزستان تا گیلکی، آذری، خراسانی، بلوچی، کرمانی، لری، کردی و... صدای آواز سیدهادی حمیدی تالشی مسحورم می‌کند. ترانه‌های گیلکی پور رضا جانم را روشن می‌کنند، دوتار خراسان شمالی و تربت جام بخشی از جان تاریخی من را زنده می‌کند، مسعود بختیاری و حاجی کمال خان بلوچ هم همینطور. من عاشق ایرانم. اگر ممکن بود که عمر مجال بدهد، سعی می‌کردم تا جایی که می‌شود فرهنگ و آداب شفاهی سرزمینم را ثبت و ضبط کنم، که البته چنین چیزی امر محالی است در این مجال محدود که زندگی است.<ref name="شفاهی"/>


==زندگی و یادگار==
==زندگی و یادگار==
===دیدگاه و اندیشه===
===دیدگاه و اندیشه===
====کویر====
کویر بخش مهمی از کشور پهناور ما را در بر گرفته و بخش مهمی از رویدادهای شگفت و سرنوشت‌ساز تاریخی در این پهنه اتفاق افتاده‌ است. این کویر در شکل‌گیری و ساخت بخش مهمی از کهن‌ترین تمدن‌های جهان سهم داشته. تمدن‌های بالای ۵۰۰۰ سال و حتی بیشتر. از تمدن شهدادِ کرمان گرفته تا شهر سوخته در زابل، از دره سند تا تمدن هلیل‌رود که در واقع دروازه‌ی تبادل تجاری و فرهنگی بین این تمدن‌ها با بین‌النهرین بوده است. دو تمدن از تمدن‌های کهن جهان در دل همین کویر درست شده‌اند، کویر شهداد در لوت و شهر سوخته در زابلستان امروز ایران. در کنار این دو تمدن بزرگ با فاصله‌ای نه‌چندان دور می‌رسیم به تمدنی که بر کرانه‌های هلیل‌رود شکل گرفته، آن هم به‌طول ۴۰۰-۳۰۰ کیلومتر، که مهم‌ترین رودخانه‌ی دائمی جنوب شرقی این سرزمین است. ما دو رود تمدن‌ساز بزرگ در شرق داریم که هر دو با کویر سر و کار دارند: هلیل و هیرمند.<ref name="شفاهی"/>
====به زبان نخ‌نما عادت کردیم====
====به زبان نخ‌نما عادت کردیم====
«ما بیش از حد به نثر نخ‌نما و زبان بی‌طراوت و بی‌روح و نازل در آثار ادبی این سال‌ها عادت کرده‌ایم. آن تشخص و طراوت نثری، لحنی، زبانی که در نویسندگان چند دهه پیش بود، در آثار دوره ما خیلی کمرنگ شده. زبان، هویت متن است. بار متن بر دوش زبان است و هرچه زبان غنی‌تر، امکان ساخت حوزه‌های بدیع بیشتر».<ref name="نخ‌نما">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.borna.news/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%DA%A9%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-86/1170278-%D8%A8%D9%87-%D9%86%D8%AB%D8%B1-%D9%86%D8%AE-%D9%86%D9%85%D8%A7-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%A8%DB%8C-%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D9%87%D8%A7-%D8%B9%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D9%85-%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86-%D8%A2%D8%B4%D9%86%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%DB%8C%DA%A9-%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86-%D9%88%D8%A7%D9%82%D8%B9%DB%8C-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%D8%A2%D9%86-%D9%85%D9%85%DA%A9%D9%86-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D8%B2%D9%85%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%B9%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D8%AA-%D8%A2%D8%AF%D8%A7%D8%A8-%D8%B9%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%88%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D9%82%D8%B5%D9%87-%DA%AF%D9%88-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%85 |عنوان= به نثر نخ‌نما و زبان بی‌طراوت در آثار ادبی این سال‌ها عادت کرده‌ایم}}</ref>
«ما بیش از حد به نثر نخ‌نما و زبان بی‌طراوت و بی‌روح و نازل در آثار ادبی این سال‌ها عادت کرده‌ایم. آن تشخص و طراوت نثری، لحنی، زبانی که در نویسندگان چند دهه پیش بود، در آثار دوره ما خیلی کمرنگ شده. زبان، هویت متن است. بار متن بر دوش زبان است و هرچه زبان غنی‌تر، امکان ساخت حوزه‌های بدیع بیشتر».<ref name="نخ‌نما">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.borna.news/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%DA%A9%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-86/1170278-%D8%A8%D9%87-%D9%86%D8%AB%D8%B1-%D9%86%D8%AE-%D9%86%D9%85%D8%A7-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%A8%DB%8C-%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%D8%AB%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D9%87%D8%A7-%D8%B9%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D9%85-%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86-%D8%A2%D8%B4%D9%86%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%DB%8C%DA%A9-%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86-%D9%88%D8%A7%D9%82%D8%B9%DB%8C-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%D8%A2%D9%86-%D9%85%D9%85%DA%A9%D9%86-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D8%B2%D9%85%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%B9%D8%A7%D8%AF%D8%A7%D8%AA-%D8%A2%D8%AF%D8%A7%D8%A8-%D8%B9%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%88%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D9%82%D8%B5%D9%87-%DA%AF%D9%88-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%85 |عنوان= به نثر نخ‌نما و زبان بی‌طراوت در آثار ادبی این سال‌ها عادت کرده‌ایم}}</ref>
خط ۸۷: خط ۱۰۶:
====نو شدن====
====نو شدن====
مدرنیسم ادبی وقتی در ادبیات ایران اتفاق می‌افتد که از نثر فاخر، درباری و متصنع پیشینیان فاصله می‌گیرد و به زبان کوچه و بازار و فرهنگ مردم نزدیک می‌شود؛ کاری که با مرحوم جمالزاده شروع شد و با صادق هدایت ادامه یافت. <ref name="نخ‌نما"/>
مدرنیسم ادبی وقتی در ادبیات ایران اتفاق می‌افتد که از نثر فاخر، درباری و متصنع پیشینیان فاصله می‌گیرد و به زبان کوچه و بازار و فرهنگ مردم نزدیک می‌شود؛ کاری که با مرحوم جمالزاده شروع شد و با صادق هدایت ادامه یافت. <ref name="نخ‌نما"/>
====واجب‌تر از نان شب====
روزنامه‌نگاری در دوره‌ای البته، برای نویسنده از شام شب واجب‌تر است. مارکز هم می‌دانید که سال‌ها روزنامه‌نگار بود. خیلی از داستان نویسان خارجی و وطنی هم دوره‌ای روزنامه‌نگار بوده‌اند. تجربه‌ی مهمی است در نوشتنِ داستان. منتها خب، من هم روزنامه‌نگار بوده‌ام، هم سال‌های سال تجربه‌ی نوشتن شعر داشته‌ام و هم این‌که بخشی از کارم ثبت و ضبط فرهنگ و ادب شفاهی بوده، طبیعتاً همه‌ی این‌ها بر نوع داستان نوشتن من تأثیر گذاشته‌اند.<ref name="شفاهی"/>
====کلمه====
ساختن لحن آدم‌ها در رمان، سنتی کهن در ادبیات داستانی است. متأسفانه زبان بسیاری از آثار داستانی ما فقیر و کم مایه و کم جان است. ابزار شاعر و نویسنده کلمه است؛ نویسنده، شاعر و فیلسوف اگر زبان فقیری داشته باشد چطور می‌تواند متن شایسته بنویسد؟چه طور می‌تواند حکیمانه حرف بزند؟<ref name="شفاهی"/>


==== قصه؛ از آغاز تا اکنون====
==== قصه؛ از آغاز تا اکنون====
خط ۱۱۷: خط ۱۴۲:
====[[اوراد نیمروز]]]====
====[[اوراد نیمروز]]]====
با ابزار کم نمی‌توان بنای بزرگ ساخت. در اوراد نیمروز علاوه بر زبان اصلی متن، ما چند زبان فرعی هم داریم که می‌توان در مورد هرکدام مفصل صحبت کرد. به هرحال تا به امروز کسی را ندیده‌ام که از زبان این کتاب گله‌مند باشد و البته برعکس، بیش از هر حوزه‌ای، در اثر، از زبان آن تعریف کرده‌اند. به‌نظر خودتان اگر اهل کویر نبودم نوشتن این رمان اصلا ناممکن می‌شد؛ البته اگر هیچ درک درستی از کویر نداشتم.<ref name="نخ‌نما"/>
با ابزار کم نمی‌توان بنای بزرگ ساخت. در اوراد نیمروز علاوه بر زبان اصلی متن، ما چند زبان فرعی هم داریم که می‌توان در مورد هرکدام مفصل صحبت کرد. به هرحال تا به امروز کسی را ندیده‌ام که از زبان این کتاب گله‌مند باشد و البته برعکس، بیش از هر حوزه‌ای، در اثر، از زبان آن تعریف کرده‌اند. به‌نظر خودتان اگر اهل کویر نبودم نوشتن این رمان اصلا ناممکن می‌شد؛ البته اگر هیچ درک درستی از کویر نداشتم.<ref name="نخ‌نما"/>
کویر به نوعی شخصیت اصلی رمان است. کویر در اوراد نیمروز به غیر از وجه اقلیمی، بیشتر به‌عنوان پهنه‌ای فرهنگی- تاریخی، تمدنی مد نظر بوده است. جالب است که نظری و قولی هست که «نئاندرتال‌ها» وقتی که از تنگه‌ی هرمز می‌گذرند، می‌رسند به کویر لوت. یعنی قدیمی‌ترین انسان‌های جهان. آن آدم عجیب و غریب که در «اوراد نیمروز» در دشت لوت سرگردان است، خاطرتان هست؟ نه پوششی دارد و نه گویشی. بگذریم که در قرون اولیه‌ی اسلامی شهرهای بیابانی- کویری، مثل کرمان و سیستان و خراسان همواره بستر وقوع رویدادهای مهمی بوده‌اند که در تحول و سرشت تاریخی ما نقشی بنیادین داشته‌اند. سیستان انبار غله ایران بود و مهاجمان تلاش می‌کردند اول سیستان و خراسان و کرمان را فتح کنند. کویر در اوراد نیمروز هم یک جغرافیای اقلیمی دارد و هم یک جغرافیای ادبی ساختگی. مثل آن شهر کهن در دل لوت، یا آبادی ملک محمد. اوراد نیمروز رمان تاریخی نیست، پایبندی چندانی هم به اصالت فلان رویداد تاریخی ندارد. رمانی است در هم بافته از اسطوره، تاریخ، افسانه و واقعیت.
<ref name="شفاهی"/>


===جوایز و افتخارات===
===جوایز و افتخارات===
خط ۲۹۱: خط ۳۱۸:
|-----
|-----
|}
|}
===معرفی تعدادی از آثار===
====[[اوراد نیمروز]]
یک ماجرای خطی البته با اجرای تقریباً موزاییکی دارد که سر راست و جذاب است. ماجرای مرد جوانی که دانش آموخته‌ی تاریخ است و در کویر لوت گم شده است، سرگردانی‌های این آدم در شنزارها و کلوت‌ها، دیدن چیزهای عجیب و غریب، از برخورد با آن آدم نخستین گرفته تا رسیدن به آن آبادی جادویی در قلب کویر لوت با آن آداب و رسوم مرموز، برخورد با آن آدم‌ها، جذاب و پر از تعلیق است. رمان در تلاش است که لایه‌های دیگری بسازد، برود به سمت یک رمان اندیشه‌ورزانه. اوراد نیمروز در واقع چندان رمانی شخصیت محور نیست، بیشتر موقعیت محور است.
جاهایی متن در تلاش است نسبت‌هایی با فرهنگ‌های بین‌النهرینی برقرار کند. هرچند تکیه‌ی اثر بیشتر بر نمادها، نشانه‌ها و اسطوره‌های ایرانی است. این فرهنگ‌ها در جاهایی بسیار به هم نزدیکند، مثلاً آن اژدرمار که در آن آبادی می‌رود توی قنات و راه آب را می‌بندد، در اسطوره‌های بین‌النهرینی هم هست. در افسانه‌های ایرانی اژدهاهایی داریم که آب را بر شهرها و آبادی‌ها بسته‌اند و این قهرمان قصه است که به جنگ جانور می‌رود و او را شکست می‌دهد و راه آب را باز می‌کند.<ref name="شفاهی"/>
==پانویس==
==پانویس==

نسخهٔ ‏۲۲ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۰۵

منصور علیمرادی
پیشه نویسنده

منصور علیمرادی نویسنده، شاعر، پژوهشگر فرهنگ عامه و روزنامه‌نگار ایرانی است.[۱]

* * * * *

در سال ۱۳۵۶ در روستای کغارکی در جنوب استان کرمان به دنیا آمد. زاده‌ٔ کویر و رشد یافته در خطه‌‌ای که در آن‌هم بیابان‌ها حضوری چشمگیر دارد و هم کوهستان‌های برفگیر. با این‌که سال‌هاست ساکن تهران شده، اما همچنان عاشق کویر است؛ آن‌قدر که می‌گوید:«پایم که به بیابان می‌رسد، جانم روشن می‌شود». او تأکید دارد اگر عمده‌ی آثار داستانی‌اش و حتی فرهنگنامه‌هایی که نوشته، برآمده از خطه‌ی کرمان و مناطق جنوبی کشورمان هستند به این دلیل نیست که علاقه‌ی کمتری به دیگر نقاط ایران دارد؛ بلکه از آن سبب است که او کویر و آداب‌ و رسومش را زیسته و عمده‌ی زندگی‌اش آنجا شکل‌ گرفته است.[۲]

او از سنین نوجوانی به سرودن شعر و نوشتن داستان پرداخت و پس از آن، به فعالیت در حوزهٔ فرهنگ و ادب شفاهی جنوب استان کرمان روی آورد. او برای رمان تاریک ماه برگزیده هفت اقلیم و همچنین نامزد جایزه چهل و جایزه ادبی بوشهر شده ‌است. همچنین برای کتاب اشعار و ترانه‌های شفاهی مردمان حوزه هلیل‌رود برگزیده جایزه باستانی پاریزی شد. او با رمان اوراد نیمروز به عنوان اثر شایسته تقدیر در جایزه ادبی جلال آل‌احمد معرفی شده‌است.[۱]

آیینه‌ای از منصور علیمرادی

کویر جادویی

من در اقلیمی بزرگ شده‌ام که هم کویر و بیابان و شنزار داشته، هم کوهستان‌های برفگیر و هم جلگه. منتها خب، من همیشه عاشق رفتن به کویر بوده‌ام. پایم که به بیابان می‌رسد، جانم روشن می‌شود. کویر قرابتی دارد جادویی. بی‌دلیل نیست که «آلفونس گابریل» اتریشی می‌گوید: «هرکس که گرفتار کویر شد، تا آخر عمر رهایش نخواهد کرد». کویر، دشت، واحه، همیشه برای من جذاب و جادویی است.[۲]

شیفتهٔ تمام سرزمینم

هرکدام از اقالیم، نواحی و شهرهای ایرانی زیبایی‌های خاص خودشان را دارند؛ عظمت کوه‌های زاگرس و البرز را که دیده‌اید؟ حیرت‌انگیز است این همه شگفتی و قرابت. من اهل جنوب کرمانم، شیفته‌ی تمام نواحی کرمان هم هستم، همان‌طور که جای جای این سرزمین بزرگ و کهن و شگفت را عاشقم. جنگل‌های گیلان یک نوع اسرار‌آمیز هستند و کویر کرمان یک نوع دیگر. من دو، سه باری در کولاک و برف گیر کرده‌ام، یکی، دو بار هم در نواحی شمال غربی ایران، غریب و داستانی بود آن تجربه. آذربایجان و کردستان به نحو دیگری محسور کننده‌اند. عشایر فارس و فرهنگ ساحل‌نشینان جنوب ایران به نحوی دیگر. طبیعت و تمدن خوزستان به طرزی متفاوت‌تر. این سرزمین، سرزمین رنگ و تنوع و زبان و زیبایی است. سرزمینی با اقالیم متنوع و فرهنگ‌های مختلف، از اقوام عرب در خوزستان گرفته تا فرهنگ زاگرس‌نشینان، از فرهنگ و اقلیم طبرستان و خراسان گرفته تا بلوچستان، همه‌اش سرشار از شگفتی و زیبایی است. شاید علاقه به خواندن تاریخ و آن وجه فرهنگ شفاهی‌پژوهی من باعث این همه شوق و عشق و اشتیاق به جای جای کشورم شده. من شیفته‌ی نقطه نقطه‌ی این سرزمین شگفتم. منتها مثل هر نویسنده‌ای، اقلیمی را که در آن زندگی کرده‌ام می‌شناسم، فرهنگ و عادات و آداب مردمی و قومی‌اش را و نوشتن در مورد کویر برمی‌گردد به بخشی از تجربه‌های زیستی من در آن سامان.[۲]

من نویسنده‌ای قصه‌گو هستم

در هر کدام از داستان‌هایی که نوشته‌ام، قصه‌ای به شیوه خودم برای تعریف کردن داشته‌ام. از آنجا که ادبیات بر تکثر و تنوع استوار است، فردا ممکن است موضوعی را بنویسم که قصه‌ای به شیوه متداول و کلاسیک نداشته باشد. بستگی به موضوع و سرشت موضوعی دارد که قرار است بنویسم.[۳]

نفس ادبیات

تلاش نمی‌کنم بر سلیقۀ خوانندگانم اثر بگذارم یا از سلیقۀ آنها تأثیر بگیرم، نفس ادبیات بر همین تأثیرپذیری و تأثیرگذاری استوار است، وگرنه به چه درد می‌خورد؟[۳]

تحقق رویای نوجوانی

نویسندگی رؤیای من بود. من از نوجوانی سودای نویسنده‌شدن داشتم و هنوز هم دارم. هنوز هم گاهی که این‌طرف و آن‌طرف از من به‌عنوان نویسنده یاد می‌شود، سرخ می‌شوم. هنوز فکر می‌کنم تا نویسنده‌شدن به‌معنای واقعی، راه درازی در پیش است.[۳]

پناه روزهای سخت

در روزهای سخت به خواندن پناه می‌برم خواندن مسحورکننده است و نوشتن کاری صعب و سخت.، انرژی و انگیزه و صبر می‌طلبد. خواندن اما لذت ناب است؛ غرق‌شدن در جادو و راز. به‌خصوص داستان‌ها و رمان‌های بدیع که دست آدم را می‌گیرند و وارد دنیایی از ناشناخته‌ها می‌کنند، با آدم‌های جدید، رویدادهای تازه، اقالیم و اماکن نادیده و مهم‌تر از همه جادوی روایت و نثر و تکنیک و ...[۳]

غبطه می‌خورم

برخی از آثار واقعا به لحاظ ساخت و جهانی که خلق کرده‌اند ساحرانه، شگفت‌انگیز و تکان‌دهنده‌اند؛ مثلا خیلی دلم می‌خواست رمان پدرو پارامو را من می‌نوشتم یا خشم و هیاهوی فاکنر را. همینطور رمان مرشد و مارگریتا یا منظومه سرزمین هرز الیوت را: آوریل ستمگرین ماه‌هاست... شروع این شعر جان آدم را به تلاطم وا می‌دارد. کدام آدم اهل دل و اهل فرهنگ را سراغ دارید که آرزو نکند حداقل یکی از غزل‌های حافظ را او نوشته باشد؟[۳]

ایده‌پردازی با کرونا

طبیعتا روند زندگی با رویدادهای بهنگام و نابهنگام تغییر می‌کند.کرونا هم بر زندگی من تأثیر خاص خودش را داشت و دارد. منتها اگر دوره‌ی قرنطینه مدنظرتان است که کرونا می‌توانست مجالی آرام برای نوشتن به‌وجود آورد، خب نه چندان. البته در همین مدت بسیار در مورد یک رمان آخرالزمانی فکر کردم که ویروسی شبیه به کووید-19جهان را غافلگیر می‌کند؛ ویروسی که از راه رسانه‌های صوتی و تصویری هم منتقل می‌شود. کشورها، ایالت‌ها و شهرهای کوچک قرنطینه می‌شوند و مرگ بیداد می‌کند. موضوع اثر، روایتی نفسگیر از زندگی 15-10زن و مرد بازمانده از کشتار ویروس جدید است که در محله‌ای کوچک در شهر ساحلی و البته خیالی در قرنطینه زندگی می‌کنند. تا ببینیم چه پیش آید.[۳]

مدیون فرهنگ عامه

بی‌شک نه‌تنها «اوراد نیمروز»، بلکه همه‌ی نوشته‌های من از پژوهش در فرهنگ و ادب شفاهی تأثیر پذیرفته‌اند. تأثیر تاریخ بر نوشته‌های من امری ناگزیر است، چون از بچگی به تاریخ علاقه‌مند بوده‌ام. من این خوش شانسی را داشتم که زندگی در اقالیم و اقشار مختلفی را تجربه کنم، از زیست ایلی عشایری گرفته تا روستایی و شهری. از زندگی در شهرهای کوچک، تا مرکز استان و نهایتاً تهران. ثبت و ضبط فرهنگ و ادب شفاهی مردمان نواحی زادگاهم که امروزه به هفت شهرستان تبدیل شده، بسیار بر کار ادبی من تأثیر گذاشت.[۲]

عشق به فرهنگ عامه

من عاشق این سرزمین و فرهنگ این سرزمین هستم. شیفته‌ی زبان‌ها، لهجه‌ها و گویش‌هایش، از عرب خوزستان تا گیلکی، آذری، خراسانی، بلوچی، کرمانی، لری، کردی و... صدای آواز سیدهادی حمیدی تالشی مسحورم می‌کند. ترانه‌های گیلکی پور رضا جانم را روشن می‌کنند، دوتار خراسان شمالی و تربت جام بخشی از جان تاریخی من را زنده می‌کند، مسعود بختیاری و حاجی کمال خان بلوچ هم همینطور. من عاشق ایرانم. اگر ممکن بود که عمر مجال بدهد، سعی می‌کردم تا جایی که می‌شود فرهنگ و آداب شفاهی سرزمینم را ثبت و ضبط کنم، که البته چنین چیزی امر محالی است در این مجال محدود که زندگی است.[۲]


زندگی و یادگار

دیدگاه و اندیشه

کویر

کویر بخش مهمی از کشور پهناور ما را در بر گرفته و بخش مهمی از رویدادهای شگفت و سرنوشت‌ساز تاریخی در این پهنه اتفاق افتاده‌ است. این کویر در شکل‌گیری و ساخت بخش مهمی از کهن‌ترین تمدن‌های جهان سهم داشته. تمدن‌های بالای ۵۰۰۰ سال و حتی بیشتر. از تمدن شهدادِ کرمان گرفته تا شهر سوخته در زابل، از دره سند تا تمدن هلیل‌رود که در واقع دروازه‌ی تبادل تجاری و فرهنگی بین این تمدن‌ها با بین‌النهرین بوده است. دو تمدن از تمدن‌های کهن جهان در دل همین کویر درست شده‌اند، کویر شهداد در لوت و شهر سوخته در زابلستان امروز ایران. در کنار این دو تمدن بزرگ با فاصله‌ای نه‌چندان دور می‌رسیم به تمدنی که بر کرانه‌های هلیل‌رود شکل گرفته، آن هم به‌طول ۴۰۰-۳۰۰ کیلومتر، که مهم‌ترین رودخانه‌ی دائمی جنوب شرقی این سرزمین است. ما دو رود تمدن‌ساز بزرگ در شرق داریم که هر دو با کویر سر و کار دارند: هلیل و هیرمند.[۲]

به زبان نخ‌نما عادت کردیم

«ما بیش از حد به نثر نخ‌نما و زبان بی‌طراوت و بی‌روح و نازل در آثار ادبی این سال‌ها عادت کرده‌ایم. آن تشخص و طراوت نثری، لحنی، زبانی که در نویسندگان چند دهه پیش بود، در آثار دوره ما خیلی کمرنگ شده. زبان، هویت متن است. بار متن بر دوش زبان است و هرچه زبان غنی‌تر، امکان ساخت حوزه‌های بدیع بیشتر».[۳]

تاثیر جغرافیا

لازم نیست حتما آدم اهل جای خاصی باشد تا بتواند مکانیت داستانش را که رویدادها در آن اتفاق می‌افتند، بسازد. می‌تواند آن حوزه را در حدی که برای نوشتن اثرش لازم است بشناسد. نویسنده برای نوشتن یک اقلیم و ساختن یک مکان باید حتما با آن حوزه مکانی آشنا باشد. بعدها ممکن است آن حوزه به اقلیمی داستانی در اثر تبدیل شود که خاص خود اوست. بدون آشنایی با یک مکان واقعی، نوشتن از آن ممکن نیست.[۳]

کارکرد ادبیات

ادبیات مدعی ثبت و ضبط و انتقال ادب و فرهنگ شفاهی به آیندگان نیست، هرچند فرهنگ عامه را در ذات و سرشت خودش دارد. ثبت و ضبط آداب و عادات مردمی و فرهنگ شفاهی به‌طور تخصصی در حوزه‌های دیگری صورت می‌پذیرد. هرچند باورها، آداب و رسوم و سنن، افسانه‌ها و... آبشخور و ظرفیتی عظیم برای خلق آثار ادبی هستند؛ مثلا استفاده‌ای که مارکز از باورها و قصه‌های مردم زادگاهش در «صدسال تنهایی» می‌کند. از طرف دیگر شخصیت داستانی، تباری دارد و از دل فرایندی فرهنگی- اجتماعی آمده که بر زمینه زبان، فرهنگ، عادات و آداب عامه استوار است.[۳]

نو شدن

مدرنیسم ادبی وقتی در ادبیات ایران اتفاق می‌افتد که از نثر فاخر، درباری و متصنع پیشینیان فاصله می‌گیرد و به زبان کوچه و بازار و فرهنگ مردم نزدیک می‌شود؛ کاری که با مرحوم جمالزاده شروع شد و با صادق هدایت ادامه یافت. [۳]

واجب‌تر از نان شب

روزنامه‌نگاری در دوره‌ای البته، برای نویسنده از شام شب واجب‌تر است. مارکز هم می‌دانید که سال‌ها روزنامه‌نگار بود. خیلی از داستان نویسان خارجی و وطنی هم دوره‌ای روزنامه‌نگار بوده‌اند. تجربه‌ی مهمی است در نوشتنِ داستان. منتها خب، من هم روزنامه‌نگار بوده‌ام، هم سال‌های سال تجربه‌ی نوشتن شعر داشته‌ام و هم این‌که بخشی از کارم ثبت و ضبط فرهنگ و ادب شفاهی بوده، طبیعتاً همه‌ی این‌ها بر نوع داستان نوشتن من تأثیر گذاشته‌اند.[۲]

کلمه

ساختن لحن آدم‌ها در رمان، سنتی کهن در ادبیات داستانی است. متأسفانه زبان بسیاری از آثار داستانی ما فقیر و کم مایه و کم جان است. ابزار شاعر و نویسنده کلمه است؛ نویسنده، شاعر و فیلسوف اگر زبان فقیری داشته باشد چطور می‌تواند متن شایسته بنویسد؟چه طور می‌تواند حکیمانه حرف بزند؟[۲]

قصه؛ از آغاز تا اکنون

قصه، همزاد زبان آدمی است. بشر که به توانِ تکلم می‌رسد، برای همنوعان و همسایگانش از رویدادها و تجربه‌های تازه می‌گوید. چه در شب‌نشینی‌های دور آتش، چه در زمستان‌های برفگیر در غارها، در راه، در سفر و... ماجراهایی را که دیده و شنیده تعریف می‌کند. از شیوه‌های رفتن به شکار، جمع‌کردن غذا، مواجهه با حیوانات درنده، دیدن پدیده‌های تازه و شگفت و... حرف می‌زند. به همین ترتیب رفته‌رفته روایت شکل می‌گیرد و قوام و نظم و نظام پیدا می‌کند. انسان آغازین، جهان غریب و نامکشوف و رازوارانه را به‌واسطه قصه‌ها توضیح و تفسیر و معنا می‌کند. روایت‌هایی قدسی از خدایان می‌سازد که می‌شوند قصه‌های اساطیری. بیش از 4هزار سال است که بشر قصه مکتوب دارد و هنوز داستان، تازگی‌اش را از دست نداده، پابه‌پای تاریخ و تحول اجتماعی آمده، متحول شده و تنوع پیدا کرده. از داستان‌های سومری مثل گیل‌گمش گرفته تا داستان‌های هزار و یک شب، از روایات اساطیری تا جویس و هدایت و کافکا، قصه‌گویی راه درازی را طی کرده است. در این روند، ذات و سرشت روایتگری از دست نرفته که هیچ، به شکل‌های دیگر هم درآمده؛ مثلا به سینما، تئاتر، اپرا و...تبدیل شده است. قصه، کم‌وبیش در همه هنرها هست، فقط شدت و ضعف دارد. نه‌تنها در سینما و رمان که حتی در موسیقی و نقاشی هم ما روایت‌ها یا روایتی داریم. [۳]

سایر فعالیت‌ها

منصور علیمرادی در رقابت‌های متعدد ادبی شعر و داستان و طنز نیز به عنوان داور فعالیت داشته‌است. از آن جمله به داوری در رقابت لیرا و جشنواره داستان‌های بومی کنام، جایزه ادبی خیام، جشنوارهٔ داستان مکران، جایزه ادبی مازنداران و… می‌توان اشاره کرد.[۱]

منصور علیمرادی از نگاه دیگران

YesY سیروس نفیسی، منتقد ادبی دربارهٔ رمان تاریک ماه گفته‌است:
«از برجسته‌ترین شاخصه‌هایی رمان تاریک ماه زبان و لحن آن است. همچنین مسئله اقلیم و فرهنگ جنوب کرمان در این روایت مهم و پررنگ است. نویسنده توانسته از آداب و رسوم، سنن و فرهنگ عامیانه مردم جنوب برای خلق روایت بهره خوبی ببرد.»

YesY بلقیس سلیمانی نیز دربارهٔ این نویسنده نوشت:
«علیمرادی از غنای فرهنگی زادگاهش جنوب کرمان برای تولید آثارش به خوبی بهره گرفته‌است و به غنای زبانی داستان معاصر ایران کمک کرده‌است. همچنین او با روایت‌هایش شخصیت‌ها و آدم‌هایی را به سرزمین ادبیات داستانی ایران ارائه کرده که تاکنون اصلاً نشانی از این شخصیت‌ها و فرهنگ‌ها در داستان فارسی نبود. اقلیم شگفت داستان‌های منصور علیمرادی نیز هدیه ویژه او به خوانندگان ایرانی است.»

YesY رسول آبادیان روزنامه‌نگار و منتقد ادبی در بررسی سیاق نویسندگی، منصور علیمرادی نوشت:
«نویسنده‌ای جستجوگر که موفق شده با تلفیق باورهای بومی و زندگی شهری، شیوه‌ای نو از نوشتن را تجربه کند.»

YesY حسن زعفرانیدربارهٔ داستان‌نویسی منصور علیمرادی در روزنامه اعتماد نوشت:
«علیمرادی با تجربه زیستی متفاوت و خلق فضای متنوع و بکر جنوب کرمان، آدم‌هایی را به عرصه داستان می‌آورد که یکسره، رنگ و بوی دیگر دارند؛ با پیشه و پوشاک و زبان و رفتار غریب، گویی از جهانی دیگر آمده‌اند. صدایی تازه از حنجره ای زخمی که آوازشان در برهوتی خوفناک با ساز علیمرادی، به درستی کوک شده‌است. به اختصار به دو ویژگی عمده در آثار علیمرادی اشاره می‌کنم: ۱- مکان و فضا در داستان‌های علیمرادی جایگاه ویژه دارد. این مکان که در بیشتر آثار بیابان‌ها و کوهستان‌های جنوب کرمان است، چنان در سرشت و رفتار شخصیت‌های داستان تنیده می‌شود که خود به کاراکتری مستقل و باهویت تبدیل می‌شود و ساختار داستان‌ها را بی آنکه به چشم بیاید به اثری مدرن مبدل می‌کند. در واقع مکان نه تنها بستری برای رویدادهای داستان، که خود عنصری کنش مند است و در شکل‌گیری حوادث نقش اثرگذار دارد.»[۶۱][۶۲] سروش مظفر مقدم نیز در روزنامه شرق نوشت: «مجموعه داستان نام دیگرش باد است سینیور اثری متفاوت است. غنای زبانی، استحکام نثر و ریتم تند و قابل توجه داستان‌ها، این کتاب را خواندنی می‌کند.»

YesY همچنین در یادداشتی منتشر شده در روزنامه شرق آمده‌است:
«داستان‌ها اغلب حال و هوایی وهم گونه دارند و به لحاظ جغرافیایی و تا حدودی به لحاظ زبانی به داستان‌های موسوم به داستان اقلیمی شبیه هستند. هراس، خشونت، فضاهای وهمناک و تاریک، روایت ذهنی و ابهام آفرینی و ایجاد تعلیق از راه شیوه روایت و شیوه دادن اطلاعات به خواننده، ازجمله ویژگی‌های بسیاری از قصه‌های منصور علیمرادی در مجموعه نام دیگرش باد است؛ سینیور هستند.»

YesY علی عبداللهی شاعر و مترجم در روزنامه اعتماد نوشت:
«شخصیت داستان‌های منصور علیمرادی خاکستری اند و در مرز خودآگاهی و ناخودآگاهی، در مرز میان جبر و اختیار مدام به این سو و آن سو می‌غلتند ولی همیشه و در همه احوال خودشان هستند و همین ویژگی است که آنها را باورپذیر و ملموس می‌کند. اتخاذ همه این تمهیدات از سوی نویسنده باعث نمی‌شود که تعلیق داستان از میان برود.»[۱]

نظر نویسنده دربارهٔ آثارش

اوراد نیمروز]

با ابزار کم نمی‌توان بنای بزرگ ساخت. در اوراد نیمروز علاوه بر زبان اصلی متن، ما چند زبان فرعی هم داریم که می‌توان در مورد هرکدام مفصل صحبت کرد. به هرحال تا به امروز کسی را ندیده‌ام که از زبان این کتاب گله‌مند باشد و البته برعکس، بیش از هر حوزه‌ای، در اثر، از زبان آن تعریف کرده‌اند. به‌نظر خودتان اگر اهل کویر نبودم نوشتن این رمان اصلا ناممکن می‌شد؛ البته اگر هیچ درک درستی از کویر نداشتم.[۳] کویر به نوعی شخصیت اصلی رمان است. کویر در اوراد نیمروز به غیر از وجه اقلیمی، بیشتر به‌عنوان پهنه‌ای فرهنگی- تاریخی، تمدنی مد نظر بوده است. جالب است که نظری و قولی هست که «نئاندرتال‌ها» وقتی که از تنگه‌ی هرمز می‌گذرند، می‌رسند به کویر لوت. یعنی قدیمی‌ترین انسان‌های جهان. آن آدم عجیب و غریب که در «اوراد نیمروز» در دشت لوت سرگردان است، خاطرتان هست؟ نه پوششی دارد و نه گویشی. بگذریم که در قرون اولیه‌ی اسلامی شهرهای بیابانی- کویری، مثل کرمان و سیستان و خراسان همواره بستر وقوع رویدادهای مهمی بوده‌اند که در تحول و سرشت تاریخی ما نقشی بنیادین داشته‌اند. سیستان انبار غله ایران بود و مهاجمان تلاش می‌کردند اول سیستان و خراسان و کرمان را فتح کنند. کویر در اوراد نیمروز هم یک جغرافیای اقلیمی دارد و هم یک جغرافیای ادبی ساختگی. مثل آن شهر کهن در دل لوت، یا آبادی ملک محمد. اوراد نیمروز رمان تاریخی نیست، پایبندی چندانی هم به اصالت فلان رویداد تاریخی ندارد. رمانی است در هم بافته از اسطوره، تاریخ، افسانه و واقعیت. [۲]

جوایز و افتخارات

YesY برگزیده چهارمین دوره هفت اقلیم برای رمان تاریک ماه.
YesY نامزد رقابت ادبی بوشهر برای رمان شب جاهلان.
YesY نامزد دومین دوره هفت اقلیم برای مجموعه داستان زیبای هلیل.
YesY نامزد نخستین دوره جایزه ادبی چهل.
YesY برگزیده چهارمین دوره جشنواره ادبی ماه و مهر.
YesY برگزیده دومین جشنواره رقابت طنز خارستان.
YesY برگزیده بخش فرهنگ شفاهی جایزه باستانی پاریزی برای کتاب اشعار و ترانه‌های شفاهی مردمان حوزهٔ هلیل رود.
YesY برنده جایزه ادبی جلال آل‌احمد در سال 1399 برای رمان اوراد نیمروز.[۱]

آثار و کتاب‌شناسی

پژوهش فرهنگ عامه

نام کتاب سال انتشار نام انتشارات توضیحات
شروگ ماه
۱۳۸۹
آموت
در این مجموعه سروده پانزده شاعر محلی به همراه برگردان شعرها و توضیحی دربارهٔ زبان و نوع گویش خاص شعری هر منطقه گرد آمده‌است.
لیکوهای رودباری
۱۳۹۴
نون
از لیکو به عنوان یکی از کوتاه‌ترین سروده‌های شفاهی یاد می‌شود که به صورت آوازی از قدیم تا روزگار معاصر نسل به نسل در رودبار و بلوچستان در زندگی روزمره مردم جریان داشته و دارد. لیکو نوعی شعر چهار کلمه‌ای موزون و مقفا است که در ان از زندگی و هستی سخن به میان می‌آید. لیکو برگرفته از نام پرنده‌ای کوچک هم‌اندازه گنجشک است که آواز خوشی دارد. از این نوع شعری به عنوان بازمانده شعر شفاهی ایران باستان یاد می‌شود.
مرد رودباری و دختر بازرگان
۱۳۹۳
فرهنگ نامه
دربرگیرنده افسانه‌های مردمان کرانه‌های رود هلیل است.
اشعار و ترانه‌های شفاهی مردمان حوزهٔ هلیل‌رود
۱۳۹۵
فرهنگ عامه
مجلد نخست این کتاب دربرگیرنده دوبیتی‌ها، لالایی‌ها، لیکوها، اشعار دوران خدمت سربازی، شاعران بی‌سواد مرد، شاعران بی‌سواد زن، تک بیت‌ها و… از هفت شهرستان جیرفت، عتبرآباد، رودبار جنوب، کهنوج، فاریاب، منوجان و قلعه گنج است. همچنین جلد دوم این اثر شامل ترانه‌های شادمانی، اشعار حماسی، اشعار سوگ و عزا، مویه‌ها، نوحه‌های قدیمی و … است.
فرهنگ بزرگ ضرب‌المثل‌های حوزهٔ هلیل‌رود
۱۳۹۵
فرهنگ عامه
مجلد نخست این فرهنگ از حرف (الف) تا (را) در بر می‌گیرد.
دیدنی‌های ماسوله
۱۳۹۸
روزنه
تصاویر این کتاب را کوروش رنجبر عکاسی کرده‌است. نویسنده در این اثر به روایت از ماسوله و تاریخ و مردم و آداب و فرهنگ آن پرداخته‌است.[۱]

ادبیات داستانی

نام کتاب سال انتشار نام انتشارات توضیحات
زیبای هلیل
۱۳۹۰
نون
مجموعه هفت داستان کوتاه با روایت‌های مستقل است که مبتنی بر موضوع‌های بومی و شیوه زندگی، آداب و رسوم مردم مناطق جنوب کرمان نوشته شده‌است. «برگه امتحانی»، «سرزمین مادری» و «آهو» عنوان برخی از داستان‌های این کتاب هستند. این اثر در هفت اقلیم نامزد بخش داستان کوتاه شده‌است
تاریک ماه
۱۳۹۲
روزنه
روایت تمی حماسی دارد و زندگی مردی است که ناگزیر به کوه و بیابان سر نهاده و برای مردی دیگر بازگو می‌شود. تاریک ماه برگزیده چهارمین دوره هفت اقلیم شد.
نام دیگرش باد است؛ سینیور
۱۳۹۴
نون
مجموعه داستان شامل هفت داستان کوتاه است. فضای روایت‌های مجموعه بیشتر عشایری است و رویدادها در نواحی عشایرنشین جنوب کرمان اتفاق می‌افتد.
ساندویچ برای حیدر نعمت‌زاده
۱۳۹۶
هوپا
روایت طنز دو نوجوان جنوبی است که با پسر شر هم‌کلاسی درگیری و کشمکش دارند.
شب جاهلان
۱۳۹۷
نون
«شب جاهلان» رمانی عاشقانه است که بر بستری تاریخی روایت می‌شود. شب جاهلان نامزد سومین دوره جایزه ادبی بوشهر شد.
قلعهٔ سموران
۱۳۹۶
نون
بازآفرینی یک افسانهٔ کهن برای نوجوان هاست. «قلعه سموران» اثر داستانی‌ست که برپایه یک افسانه بومی شکل گرفته و در هشت فصل نوشته شده‌است.
اوراد نیمروز
۱۳۹۸
نیماژ
رمان دو روایت درهم‌تنیده را از سفر شخصیت اصلی‌اش به اعماق کویر لوت و زندگی عاشقانه‌اش با یک هنرمند تئاتر در تهران را شامل می‌شود. سفر او به کویر لوت، یک سفر جادویی است… اوراد نیمروز رمان شایسته تقدیر در سیزدهمین دوره جایزه ادبی جلال آل احمدمعرفی شده‌است.
جن‌های برج کبوترخانه
۱۳۹۸
داستان جمعه
رمان «جن‌های برج کبوترخانه» ماجرای چهار نوجوان به‌نام‌های مسعود خالی‌بند (علاقه‌مند به مکانیکی)، عسکر لنگ‌دراز (عاشق فوتبال)، نعیم (دوستدار سینما) و بهزاد (شیفته رمان) است که در یک شهر کوچک تاریخی فرضی در دل کویر زندگی می‌کنند. در وسط این شهر تپه‌ای واقع شده که این نوجوان‌ها اغلب برای گپ زدن و قدم زدن به آن‌جا می‌روند.[۱]

شعر

نام کتاب سال انتشار نام انتشارات توضیحات
آوازهای عقیم
۱۳۹۱
فرهنگ عامه
مجموعه شعری است که در شصت و دو صفحه و در قالب هجده شعر به رشته تحریر درآمده. «قضیه واگنر»، «چاهیدر»، «بام‌های قیراندود»، «ایلیاتی»، «مزارع کلمبیا»، «همین که زاده‌ای از بطن بادها کافی‌ست…»، «بلوچ» و «شب از چشم زنان عنبرآباد، آفریقاتر» برخی عناوین شعرهای این کتاب است. شعرهایی به فارسی که کم و بیش با لهجه محلی اقلیم جنوب استان کرمان درآمیخته است.[۱]

معرفی تعدادی از آثار

====اوراد نیمروز یک ماجرای خطی البته با اجرای تقریباً موزاییکی دارد که سر راست و جذاب است. ماجرای مرد جوانی که دانش آموخته‌ی تاریخ است و در کویر لوت گم شده است، سرگردانی‌های این آدم در شنزارها و کلوت‌ها، دیدن چیزهای عجیب و غریب، از برخورد با آن آدم نخستین گرفته تا رسیدن به آن آبادی جادویی در قلب کویر لوت با آن آداب و رسوم مرموز، برخورد با آن آدم‌ها، جذاب و پر از تعلیق است. رمان در تلاش است که لایه‌های دیگری بسازد، برود به سمت یک رمان اندیشه‌ورزانه. اوراد نیمروز در واقع چندان رمانی شخصیت محور نیست، بیشتر موقعیت محور است. جاهایی متن در تلاش است نسبت‌هایی با فرهنگ‌های بین‌النهرینی برقرار کند. هرچند تکیه‌ی اثر بیشتر بر نمادها، نشانه‌ها و اسطوره‌های ایرانی است. این فرهنگ‌ها در جاهایی بسیار به هم نزدیکند، مثلاً آن اژدرمار که در آن آبادی می‌رود توی قنات و راه آب را می‌بندد، در اسطوره‌های بین‌النهرینی هم هست. در افسانه‌های ایرانی اژدهاهایی داریم که آب را بر شهرها و آبادی‌ها بسته‌اند و این قهرمان قصه است که به جنگ جانور می‌رود و او را شکست می‌دهد و راه آب را باز می‌کند.[۲]

پانویس