مهدی آذریزدی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
===ماجرای شاگرد=== | ===ماجرای شاگرد=== | ||
===ماجرای مردم=== | ===ماجرای مردم=== | ||
===بین ده تا بیست مطلب برگرفته از مجلات دوره خود | ===بین ده تا بیست مطلب برگرفته از مجلات دوره خود (موافق و مخالف)=== | ||
===ماجراهای دشمنی=== | ===ماجراهای دشمنی=== | ||
===ماجراهای دوستی=== | ===ماجراهای دوستی=== | ||
خط ۹۲: | خط ۹۲: | ||
===یادمانها و بزرگداشتها=== | ===یادمانها و بزرگداشتها=== | ||
===از نگاه دیگران=== | ===از نگاه دیگران=== | ||
====فریدون عموزاده خلیلی==== | |||
{{گفتاورد تزیینی|بعضیها انگار پدربزرگ به دنیا میآیند، پدربزرگ زندگی میکنند و پدربزرگ از دنیا میروند. '''''آذریزدی''''' یکی از همین پدربزرگها بود. پدربزرگ را باید از سال ۴۳ یا ۴۴ شناخته باشم که دانشآموز کوچکی بودم در دبستان توکلی. یادم هست از همان وقتها هم پدربزرگ بود با قصههایش که شبیه پدربزرگها بود، مهربان، ساده، دنیادیده، گرم و دوست داشتنی.<ref name= پدربزرگ>{{یادکرد وب|نشانی=http://ensani.ir/file/download/article/20120413161551-4037-325.pdf|عنوان =همیشه پدربزرگ}}</ref>}} | |||
===نظرات فرد در مورد خودش=== | ===نظرات فرد در مورد خودش=== | ||
{{گفتاورد تزیینی دیگر|right|'''تحقیر شدم!''' | {{گفتاورد تزیینی دیگر|right|'''تحقیر شدم!''' | ||
خط ۹۷: | خط ۹۹: | ||
{{گفتاورد تزیینی دیگر|left|'''میخواهم سبزیفروش بشوم!''' | {{گفتاورد تزیینی دیگر|left|'''میخواهم سبزیفروش بشوم!''' | ||
وقتی خسته میشوم،وقتی لجام میگیرد، میگویم میخواهم سبزیفروش بشوم.<ref name= افسانه/>}} | وقتی خسته میشوم،وقتی لجام میگیرد، میگویم میخواهم سبزیفروش بشوم.<ref name= افسانه/>}} | ||
=== | ===برای کودکان مرفه ننوشتم=== | ||
{{گفتاورد تزیینی|گذراندن کودکیِ تلخ و اندوهبار، بر نوشتههای ''آذر'' تأثیر گذاشته چنان که خودش در گفتوگوهایش تأکید کرده: | |||
:من در کتابهایم نمیخواستم خودنمایی کنم من نه اهل فن بودم نه تئوریدان و آشنا با قوانین داستاننویسی. نمیدانستم، در داستان کودکان، کسی نباید دانای کل باشد و نباید در داستان مستقیماً نصیحت کرد. اتفاقاً خلاف ان فکر میکردم. من دلم میخواست اگر بچهای داغشتم که ندارم برای او این قصه را نقل میکردم و آخر قصه هم به او بگویم که این نتیجه و پیام را دارد. آن چه را که من در کتابهایم نوشتم برای بچههای طبقه مرفه ننوشتم. مخاطب من بچههایی مثل خودم بودند.<ref name= افسانه/>}} | |||
===موضعگیریهای او درباره دیگران=== | ===موضعگیریهای او درباره دیگران=== | ||
===همراهیهای سیاسی=== | ===همراهیهای سیاسی=== | ||
خط ۱۴۲: | خط ۱۴۶: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
# {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= مسرّت|نام= حسین|عنوان= مشاهیر کتابشناسی ایران/۱۵|جلد= |سال= ۱۳۹۴|ناشر= خانه کتاب|مکان= تهران|شابک= ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۲-۲۱۴-۵}} | |||
==پیوند به بیرون== | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://ensani.ir/file/download/article/20140723093133-9324-1590.pdf|عنوان= پایان افسانه۱۳۰۰ و تنهایی بچه آدم|ناشر= کتاب ماه کودک و نوجوان|تاریخ= تیر۱۳۸۸|تاریخ بازدید= ۲۱شهریور۱۴۰۰}} |
نسخهٔ ۲۴ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۰۳
مهدی آذریزدی پدر ادبیات کودک و نوجوان در ایران و نویسنده کودک و نوجوان بود. او اثرگذارترین کسی بود که به بازآفرینی قصههای کهن ادبیات برای کودکان امروز پرداخت.
از میان یادها
عقده کتاب
در خانه ما فقط چند کتاب دعا و قرآن و... عربی بود که آنها را خوانده بودم و هیچ بحث تازه و تحفهای بر آنها مزید نشد.
پدرم مردِ آخرت بود و کتابهای دیگر را کتابهای دنیایی میدانست. اما من تشنگی و عطش خواندن داشتم و میخواستم بیشتر بدانم، میخواستم بفهمم در دنیا چه خبر است. اما پدرم در فکر دیگری بود... و به گریهها و التماسهای من که کتابهای دیگری میخواستم توجهی نکرد.[۱]
کتابهای دنیایی
- پدر و مادرم کارهای مرا مسخره میکردند؛ وقتی کتابهایم چاپ شد آن را برای پدر و مادرم فرستادم. مادرم به خواهرم گفته بود: «آنها را بخوان ببینم چه نوشته است.»
اما پدرم برایم نوشت که: «دیگر کتابها را برایم نفرست. اینها کتابهای دنیایی هستند و باید به فکر آخرتمان باشیم.»
ترسو شدم، کمرو شدم، زندگی را یاد نگرفتم!
روزی مهدی با پسر یکی از این حاجیها دعوا میکند و کار به کتککاری میکشد؛ حاجی پیش پدرش از مهدی شکایت میکند و پدر هم او را کتکِ مفصلی میزند:
- هم از پسر حاجی کتک خورده بودم و هم پدرم مرا کتک زدو دعوا کرد. اسن بود که کمرو شدم، ترسو شدم. اصلا زندگی من همه در این تلخی و تنهایی گذشته است. هیچ چیز خوشی در زندگی ندیدم. با مردم رفت و آمد نداشتیم. هرگز یاد ندارم کسی در خانه ما مهمان باشد هرگز ما خانه کسی مهمان نشدیم. اصلا زندگی را یاد نگرفتم.
ماجراهای انتشار
ماجرای عشق
ماجرای استاد
ماجرای شاگرد
ماجرای مردم
بین ده تا بیست مطلب برگرفته از مجلات دوره خود (موافق و مخالف)
ماجراهای دشمنی
ماجراهای دوستی
ماجراهای قهرها
ماجراهای آشتیها
ماجراهای نگرفتن جوایز
ماجراهای حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است
===ماجراهای مذهب و ارتباط با خداوند===
ماجراهای عصبانیت، ترک مجالس، مهمانیها، برنامهها، استعفا و مشابه آن
ماجراهای نحوه مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامهها و مجلات و نمونههایی از آن
ماجراهای دارایی
ماجراهای زندگی شخصی
ماجرای برخی خالهزنکیهای شیرین (اشکها و لبخندها)
ماجرای شکایتهایی از دیگران کرده به محاکم و شکایتهایی که از او شده
ماجراهای مشهور ممیزی
===ماجراهای مربوط به مصاحبهها، سخنرانیها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی به همره ارائهٔ نمونهای از آن برای بخش شنیداری و تصویری===
عکس سنگ قبر و ماجرایی از تشییع جنازه و جزئیات آن
ماجراهای دیگر
زندگی و یادگار
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
شخصیت و اندیشه
زمینه فعالیت
یادمانها و بزرگداشتها
از نگاه دیگران
فریدون عموزاده خلیلی
« | بعضیها انگار پدربزرگ به دنیا میآیند، پدربزرگ زندگی میکنند و پدربزرگ از دنیا میروند. آذریزدی یکی از همین پدربزرگها بود. پدربزرگ را باید از سال ۴۳ یا ۴۴ شناخته باشم که دانشآموز کوچکی بودم در دبستان توکلی. یادم هست از همان وقتها هم پدربزرگ بود با قصههایش که شبیه پدربزرگها بود، مهربان، ساده، دنیادیده، گرم و دوست داشتنی.[۲] | » |
نظرات فرد در مورد خودش
” | تحقیر شدم!
من همیشه تحقیر شدم؛ میخواستم و میخواهم کار را ادامه دهم اما امکانش را ندارم. هر کسی میخواهد شرح حال خودش را بنویسد به محلی میرود که آرامش داشته باشد. اما من تا به حال دهبار اثاثکشی کردهام.[۳] |
“ |
” | میخواهم سبزیفروش بشوم!
وقتی خسته میشوم،وقتی لجام میگیرد، میگویم میخواهم سبزیفروش بشوم.[۳] |
“ |
برای کودکان مرفه ننوشتم
« | گذراندن کودکیِ تلخ و اندوهبار، بر نوشتههای آذر تأثیر گذاشته چنان که خودش در گفتوگوهایش تأکید کرده:
|
» |
موضعگیریهای او درباره دیگران
همراهیهای سیاسی
مخالفتهای سیاسی
نامههای سرگشاده
نامهای دسته جمعی
بیانیهها
جمله مورد علاقه در کتابهایش
جمله یا جملاتی که از کتابش کالت شده است
نحوه پوشش
تکیه کلامها
خلقیات
منزلی که در آن زندگی میکرد
گزارش جامعی از سفرها
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
ناشرانی که با او کار کردهاند
بنیانگذاری
تأثیرپذیریها
استادان و شاگردان
علت شهرت
فیلم ساخته شده بر اساس
حضور در فیلمهای مستند درباره خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
نام جاهایی که به اسم این فرد است
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
ده تا بیست مطلب نقل شده از موارد فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و منبعشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
کارنامه و فهرست آثار
جوایز و افتخارات
منبعشناسی )منابعی که درباره آثار فرد نوشته شده است(
بررسی موردی چند اثر
ناشرینی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدید چاپهای کتابها===
نوا، نما و نگاه
===خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی )بدون محدودیت و بر اساس جذابیت موارد شنیداری و تصویری انتخاب شود(===
پانویس
منابع
- مسرّت، حسین (۱۳۹۴). مشاهیر کتابشناسی ایران/۱۵. تهران: خانه کتاب. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۲۲۲-۲۱۴-۵.
پیوند به بیرون
- «پایان افسانه۱۳۰۰ و تنهایی بچه آدم». کتاب ماه کودک و نوجوان، تیر۱۳۸۸. بازبینیشده در ۲۱شهریور۱۴۰۰.