عباس زریاب خویی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
صداقت (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
صداقت (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲: خط ۲:
|نام = عباس زریاب خویی
|نام = عباس زریاب خویی
|تصویر       = Abbas zaryab khoee.jpg
|تصویر       = Abbas zaryab khoee.jpg
|توضیح تصویر            = <center>'''جهان را چو باران به بایستگی'''{{سخ}}'''روان را چو دانش به شایستگی'''<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= بهمن‌واسفند۱۳۹۵|عنوان= زریاب باران‌کردار|ژورنال= اوحدی|شماره= ۲و۳|صفحات= ۳۶}}</ref>
|توضیح تصویر            = <center>'''جهان را چو باران به بایستگی'''{{سخ}}'''روان را چو دانش به شایستگی'''<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= بهمن‌واسفند۱۳۹۵|عنوان= زریاب باران‌کردار|ژورنال= اوحدی|شماره= ۲و۳|صفحات= ۳۴تا۵۳}}</ref>
</center>
</center>


|نام اصلی =  
|نام اصلی =  
|زمینه فعالیت =  
|زمینه فعالیت = تاریخ‌نگاری، تصحیح متون، نسخه‌شناسی، ترجمه، پژوهش ادبی<ref>{{پک|اتحاد|۱۳۷۸|ک= پژوهشگران معاصر ایران|ص= ۴۱۷}}</ref>
|ملیت =  
|ملیت =  
|تاریخ تولد     = ۲۲تیر۱۲۹۸<ref>{{پک|اتحاد|۱۳۷۸|ک= پژوهشگران معاصر ایران|ص=۳۲۹}}</ref>
|تاریخ تولد     = ۲۲تیر۱۲۹۸<ref>{{پک|اتحاد|۱۳۷۸|ک= پژوهشگران معاصر ایران|ص=۳۲۹}}</ref>
</center>
</center>


|محل تولد =  
|محل تولد = شهر خوی<ref name=''زندگانی من''>{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =زریاب خویی| نام = عباس|عنوان =زندگانی من| ژورنال = تحقیقات اسلامی| شماره =۱و۲ |صفحات=۱۹تا۵۵}}</ref>
|والدین =  
|والدین =  
|تاریخ مرگ           = ۱۴بهمن‌۱۳۷۳
|تاریخ مرگ           = ۱۴بهمن‌۱۳۷۳
خط ۱۸: خط ۱۸:
|آخرین محل زندگی =  
|آخرین محل زندگی =  
|مختصات محل زندگی =
|مختصات محل زندگی =
|مدفن         = قطعهٔ نام‌آوران بهشت زهرای تهران
|مدفن         = قطعهٔ نام‌آوران بهشت زهرای تهران<ref>{{پک|اتحاد|۱۳۷۸|ک= پژوهشگران معاصر ایران|ص= ۳۸۵}}</ref>
|تقارن زندگی با نظام‌های سیاسی =  
|تقارن زندگی با نظام‌های سیاسی =  
|اتفاقات مهم =  
|اتفاقات مهم = دیدار و گفت‌وگو با امام خمینی (ره) پس از پیروزی انقلاب اسلامی<ref name=''مواجهه زریاب با امام''>{{یادکرد وب|نشانی = http://www.ghatreh.com/news/nn22422814/%D9%85%D9%88%D8%A7%D8%AC%D9%87%D9%87-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3-%D8%B2%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D9%86%D8%B3%D8%A8%D8%AA-%D8%B9%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%AD%DA%A9%D9%88%D9%85%D8%AA |عنوان= مواجهه زریاب با امام خمینی}}</ref>
|نام‌های دیگر =  
|نام‌های دیگر =  
|لقب =  
|لقب =  
|بنیانگذار =  
|بنیانگذار =  
|پیشه =  
|پیشه = استاد دانشگاه تهران، مدیر کتابخانه‌ٔ سنا<ref name=''زندگانی من''>{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =زریاب خویی| نام = عباس|عنوان =زندگانی من| ژورنال = تحقیقات اسلامی| شماره =۱و۲ |صفحات=۱۹تا۵۵}}</ref>
|سال‌های نویسندگی        =
|سال‌های نویسندگی        = دههٔ ۳۰ تا آخرین روزهای حیات
|سبک نوشتاری =  
|سبک نوشتاری =  
|کتاب‌ها =  
|کتاب‌ها = ترجمهٔ تاریخ فلسفه، ترجمهٔ لذات فلسفه، ترجمهٔ تاریخ ساسانیان، تالیف سیرت رسول‌الله، تالیف آینهٔ جام و...
|مقاله‌ها                =
|مقاله‌ها                = مجموعهٔ مقالاتش تحت عنوان بزم‌آورد<ref>{{پک|اتحاد|۱۳۹۳|ک= پژوهشگران معاصر ایران|ص= ۴۱۷}}</ref>
|نمایشنامه‌ها =
|نمایشنامه‌ها =
|فیلم‌نامه‌ها =  
|فیلم‌نامه‌ها =  
خط ۳۷: خط ۳۷:
|شریک زندگی =
|شریک زندگی =
|فرزندان         =  
|فرزندان         =  
|تحصیلات         =  
|تحصیلات         = دکترای تاریخ
|دانشگاه         =
|دانشگاه         = دانشگاه یوهان گوتنبرگ ماینتز آلمان<ref>{{پک|احمد تفضلی|۱۳۷۰|ک= یکی قطره باران، جشن‌نامهٔ استاد دکتر عباس زریاب خویی|ص= ۱تا۸}}</ref>
|حوزه =  
|حوزه =  
|شاگرد =
|شاگرد =
خط ۵۶: خط ۵۶:
}}
}}


'''عباس زریاب خویی''' پژوهشگر، مترجم، مصحّح و منتقد است.
'''عباس زریاب خویی''' پژوهشگر، مترجم، مصحّح و منتقد است.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= بهمن‌واسفند۱۳۹۵|عنوان= زریاب باران‌کردار|ژورنال= اوحدی|شماره= ۲و۳|صفحات= ۳۴تا۵۳}}</ref>
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>
عباس زریاب خویی در زمینه‌های گوناگون علوم‌انسانی نظیر تاریخ، فلسفه، کلام، ادبیات فارسی، تألیفات و ترجمه‌های عالمانه‌ای از او به یادگار مانده‌است. از کودکی سخت شیفتهٔ خواندن کتاب و مجله بود. در نوجوانی عربی را در حد شرح جامی بر کافیه و المغنی ابن هشام آموخت. علوم حوزوی را در حوزهٔ علمیهٔ قم آموخت و در آنجا از محضر درس استادانی چون سیدمحمد یزدی،‌ شیخ صادق فراحی،‌ امام خمینی(ره) و... بهره برد. پس از اخذ لیسانس در دانشگاه تهران به آلمان رفت و رسالهٔ دکتری خود را با موضوع تاریخ تیموریان زیر نظر شل و رویمر در دانشگاه ماینتز به تحریر درآورد. پس از مدتی کار در کتاب‌خانه‌ٔ مجلس سنا به مقام استادی دانشگاه تهران نایل آمد و افزون بر رشتهٔ تاریخ در رشته‌های دیگری چون ادبیات فارسی،‌ ادبیات عرب، فلسفه و زبان‌شناسی به تدریس می‌پرداخت و در همان دوران با [[غلام‌حسین مصاحب|مصاحب]] در تالیف دائره‌المعارف فارسی همکاری داشت. استاد زریاب پس از انقلاب اسلامی در ۱۳۵۷ کار در دانشگاه تهران را به ناگزیر ترک کرد و به دور از مشاغل دولتی به تحقیق پرداخت. پس از آن با دائرةالمعارف تشیّع، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی و مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی به همکاری پرداخت و برای هریک از آنان مقاله‌های عالمانه‌ای در حوزه‌های مختلف علوم‌انسانی به ویژه تاریخ، فلسفه، کلام و فقه نوشت و در ۱۴بهمن۱۳۷۴ بدرود حیات گفت.
عباس زریاب خویی در زمینه‌های گوناگون علوم‌انسانی نظیر تاریخ، فلسفه، کلام، ادبیات فارسی، تألیفات و ترجمه‌های عالمانه‌ای از او به یادگار مانده‌است. از کودکی سخت شیفتهٔ خواندن کتاب و مجله بود. در نوجوانی عربی را در حد شرح جامی بر کافیه و المغنی ابن هشام آموخت. علوم حوزوی را در حوزهٔ علمیهٔ قم آموخت و در آنجا از محضر درس استادانی چون سیدمحمد یزدی،‌ شیخ صادق فراحی،‌ امام خمینی(ره) و... بهره برد. پس از اخذ لیسانس در دانشگاه تهران به آلمان رفت و رسالهٔ دکتری خود را با موضوع تاریخ تیموریان زیر نظر شل و رویمر در دانشگاه ماینتز به تحریر درآورد. پس از مدتی کار در کتاب‌خانه‌ٔ مجلس سنا به مقام استادی دانشگاه تهران نایل آمد و افزون بر رشتهٔ تاریخ در رشته‌های دیگری چون ادبیات فارسی،‌ ادبیات عرب، فلسفه و زبان‌شناسی به تدریس می‌پرداخت و در همان دوران با [[غلام‌حسین مصاحب|مصاحب]] در تالیف دائره‌المعارف فارسی همکاری داشت. استاد زریاب پس از انقلاب اسلامی در ۱۳۵۷ کار در دانشگاه تهران را به ناگزیر ترک کرد و به دور از مشاغل دولتی به تحقیق پرداخت. پس از آن با دائرةالمعارف تشیّع، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی و مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی به همکاری پرداخت و برای هریک از آنان مقاله‌های عالمانه‌ای در حوزه‌های مختلف علوم‌انسانی به ویژه تاریخ، فلسفه، کلام و فقه نوشت و در ۱۴بهمن۱۳۷۴ بدرود حیات گفت.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= بهمن‌واسفند۱۳۹۵|عنوان= زریاب باران‌کردار|ژورنال= اوحدی|شماره= ۲و۳|صفحات= ۳۴تا۵۳}}</ref>


[[پرونده:Zaryab&dostan.jpg|210px|thumb|بند انگشتی|چپ|<center>در یکی از جلسات پژوهشی [[مجتبی مینوی]]<center/>]]
[[پرونده:Zaryab&dostan.jpg|210px|thumb|بند انگشتی|چپ|<center>در یکی از جلسات پژوهشی [[مجتبی مینوی]]<center/>]]
خط ۶۶: خط ۶۶:
:''«آیت‌الله از در وارد شدند و ما به احترام ایشان بلند شدیم و بعد هم نشستیم. امام خمینی چون کسی را در آن‌جا نمی‌شناخت، گفت‌وگو بین ایشان و دکتر زریاب خویی بود و یادم هست که امام به آقای زریاب گفت: «میرزا عباس خویی!» دکتر زریاب خویی استادها را معرفی کرد و گفت: «شما استاد ما بوده‌اید و ما برای دست‌بوس به خدمت شما آمده‌ایم».''
:''«آیت‌الله از در وارد شدند و ما به احترام ایشان بلند شدیم و بعد هم نشستیم. امام خمینی چون کسی را در آن‌جا نمی‌شناخت، گفت‌وگو بین ایشان و دکتر زریاب خویی بود و یادم هست که امام به آقای زریاب گفت: «میرزا عباس خویی!» دکتر زریاب خویی استادها را معرفی کرد و گفت: «شما استاد ما بوده‌اید و ما برای دست‌بوس به خدمت شما آمده‌ایم».''
امام گفت:
امام گفت:
:«آقامیرزا عباس! خود شما استاد هستید،‌ اگر آقایان مطلبی دارند بگویند.». صحبت‌های زریاب شروع شد و طولانی هم شد. خاطرم هست که در آن نزدیکی‌ها کسی بود که می‌گفت: «مطلب زیاد شد» و اشاره می‌کرد که زریاب خویی کوتاه بیاید. او گفت: «اگر مطلب من زیاد است اجازه بدهید کوتاهش کنم» امام گفت: «نه! هرچه دارید بگویید و هرچه نوشته‌اید بخوانید». زریاب در نطق خودش اشاره کرد که خواجه نصیرالدین طوسی با اینکه ناچار بود با خوانین مغول و پادشاهان ارتباط داشته باشد، مسئلهٔ علم را پیگیری می‌کرد و دانش و ساختن زیج و ادارهٔ رصدخانه و نوشتن کتاب و رساله‌های فلسفی را فراموش نکرد؛ بنابراین، دانشگاه هم اگر یک‌وقت با اهل حکومت خوش‌وبشی کرده است، قابل بخشش است. تأکید زریاب روی مسئلهٔ خواجه‌نصیر مقداری زیاد بود. امام خمینی در صحبت‌های خودش که به همه مسائل اشاره کرد،‌ به این مسئله همه جواب داد که: شما به خواجه نصیر اشاره کردید و اینکه در متن حکومت بوده است، ولی خواجه نصیر مغولان را آدم کرد و مسلمان کرد؛ ولی شماها که نتوانستید این کار را بکنید. این جواب را آقای خمینی به زریاب داد و درعین‌حال دل‌گرمی داد که دانشگاه باید باشد و کار خودش را بکند و جلسه تمام شد.
:«آقامیرزا عباس! خود شما استاد هستید،‌ اگر آقایان مطلبی دارند بگویند.». صحبت‌های زریاب شروع شد و طولانی هم شد. خاطرم هست که در آن نزدیکی‌ها کسی بود که می‌گفت: «مطلب زیاد شد» و اشاره می‌کرد که زریاب خویی کوتاه بیاید. او گفت: «اگر مطلب من زیاد است اجازه بدهید کوتاهش کنم» امام گفت: «نه! هرچه دارید بگویید و هرچه نوشته‌اید بخوانید». زریاب در نطق خودش اشاره کرد که خواجه نصیرالدین طوسی با اینکه ناچار بود با خوانین مغول و پادشاهان ارتباط داشته باشد، مسئلهٔ علم را پیگیری می‌کرد و دانش و ساختن زیج و ادارهٔ رصدخانه و نوشتن کتاب و رساله‌های فلسفی را فراموش نکرد؛ بنابراین، دانشگاه هم اگر یک‌وقت با اهل حکومت خوش‌وبشی کرده است، قابل بخشش است. تأکید زریاب روی مسئلهٔ خواجه‌نصیر مقداری زیاد بود. امام خمینی در صحبت‌های خودش که به همه مسائل اشاره کرد،‌ به این مسئله همه جواب داد که: شما به خواجه نصیر اشاره کردید و اینکه در متن حکومت بوده است، ولی خواجه نصیر مغولان را آدم کرد و مسلمان کرد؛ ولی شماها که نتوانستید این کار را بکنید. این جواب را آقای خمینی به زریاب داد و درعین‌حال دل‌گرمی داد که دانشگاه باید باشد و کار خودش را بکند و جلسه تمام شد.<ref name=''مواجهه زریاب با امام''>{{یادکرد وب|نشانی = http://www.ghatreh.com/news/nn22422814/%D9%85%D9%88%D8%A7%D8%AC%D9%87%D9%87-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3-%D8%B2%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D9%86%D8%B3%D8%A8%D8%AA-%D8%B9%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%AD%DA%A9%D9%88%D9%85%D8%AA |عنوان= مواجهه زریاب با امام خمینی}}</ref>


===فهم موسیقی فرنگی===
===فهم موسیقی فرنگی===
ایرج افشار درباره‌‌ٔ سفری مشترک با زریاب خاطره‌ای را چنین روایت می‌کند: «بشنوید از آن‌چه به هنگام کنگرهٔ باستان‌شناسی در مونیخ میانمان رفت و سخنی که با تواضع و دور از خودبینی گفت. آن صحنه به مناسبت آن پیش آمد که شهردار آن شهر دل‌ربا برنامهٔ موسیقی کلاسیک ترتیب داده بود. می‌بایست لباس شبانه‌پسند پوشید و به یکی از تالارهای بزرگ و زیبای شهر رفت. غروب با زریاب،‌ باستانی و اقتداری و یکی‌دو تن دیگر از ایرانیان در حاشیه‌ٔ خیابان قدم می‌زدیم،‌ صحبت از برنامهٔ شب شد. من گفتم: نه لباس مناسب شب دارم نه قابلیت شنیدن ساعتی موسیقی عالی فرنگی، چیزی از آن نمی‌دانم و درنمی‌یابم. یکی‌دو تن از همراهان گفتند: خلاف ادب است،‌ باید رفت. مُصر بودند که جملگی برویم. زریاب با همان حوصلهٔ خدادادی و تیزبینی فطری جانب مرا گرفت. گفت: بهتر است به گوشه‌ای برویم، بنشینیم و حرف‌های خودمان را که دل‌پذیرترمان است بزنیم. فهم موسیقی فرنگی مقدماتی لازم دارد که در امثال ما نیست.»
ایرج افشار درباره‌‌ٔ سفری مشترک با زریاب خاطره‌ای از کنگرهٔ باستان‌شناسی که در مونیخ از زریاب خویی داشته و سخنی که با تواضع و دور از خودبینی از زریاب شنیده را روایت می‌کند «آن صحنه به مناسبت آن پیش آمد که شهردار آن شهر دل‌ربا برنامهٔ موسیقی کلاسیک ترتیب داده بود. می‌بایست لباس شبانه‌پسند پوشید و به یکی از تالارهای بزرگ و زیبای شهر رفت. غروب با زریاب،‌ باستانی و اقتداری و یکی‌دو تن دیگر از ایرانیان در حاشیه‌ٔ خیابان قدم می‌زدیم،‌ صحبت از برنامهٔ شب شد. من گفتم: نه لباس مناسب شب دارم نه قابلیت شنیدن ساعتی موسیقی عالی فرنگی، چیزی از آن نمی‌دانم و درنمی‌یابم. یکی‌دو تن از همراهان گفتند: خلاف ادب است،‌ باید رفت. مُصر بودند که جملگی برویم. زریاب با همان حوصلهٔ خدادادی و تیزبینی فطری جانب مرا گرفت. گفت: بهتر است به گوشه‌ای برویم، بنشینیم و حرف‌های خودمان را که دل‌پذیرترمان است بزنیم. فهم موسیقی فرنگی مقدماتی لازم دارد که در امثال ما نیست.»<ref>{{پک|اتحاد|۱۳۷۸|ک= پژوهشگران معاصر ایران|ص= ۳۶۰}}</ref>


===لطیفه‌های گره‌گشا===
«هنگامی که به خواست مینوی بنیاد شاهنامهٔ فردوسی تاسیس شد و مقرر گشت که شاهنامه بر اساس نسخ خطی معتبر، زیر نظر آن استاد علامه تصحیح و منتشر شود. از زریاب دعوت شد که در این کار، مشاور علمی مینوی باشد... جلسات در محل بنیاد شاهنامه در پشت مجلس شورای ملی در اول خیابان ژاله تشکیل می‌شد. مینوی همان‌طور که می‌دانیم در کار تحقیق سخت‌گیر بود. کوچک‌ترین خطایی را بر نزدیک‌ترین و عزیزترین دوستانش نمی‌بخشید. برای رسیدن به حقیقت به بحث و جدل می‌پرداخت و تا قانع نمی‌شد هیچ سخنی را از هیچ‌کس نمی‌پذیرفت. گاه مباحثات این جلسات به تلخی می‌گرایید، در این‌جا بود که لطیفه‌گویی و ظرافت طبع زریاب مددکار بود و لبخند بر لبان مینوی می‌آورد و چهرهٔ غالبا گرفتهٔ او را می‌گشود و به زریاب به مزاح می‌گفت: من از دست تو چه کنم؟»
===محضر درس امام===
===محضر درس امام===
«او درس را به جای آن‌که از آغاز کتاب شروع کند از طبیعیات شروع کرد و استدلال او برای این کار روش معلم اول یا ارسطو بود که الاهیات را پس از طبیعیات قرار داده بود. روش تدریس او بر خلاف استادان دیگر بود، یعنی هرگز مطالب را با جملات و عبارات کتاب تطبیق نمی‌کرد،‌ بلکه پس از آن‌که یکی دو جمله از متن کتاب می‌خواند شروع می‌کرد به تقریر درس از خارج با بیانی که پر از شور و هیجان بود و این هیجان گاهی چنان شور و قوت می‌گرفت که صدایش را بلند می‌کرد و جلسهٔ درس به جلسهٔ خطابه و تذکیر بدل می‌شد. او می‌خواست در ضمن تشریح مطالب فلسفی، به مسائل اخلاقی و اجتماعی-دینی بپردازد و این دو مقصود را چنان استادانه با هم می‌آمیخت که انسان نمی‌توانست موضوع درس را از بحث دینی-اخلاقی او جدا بداند و این امر تاثیر شدیدی در مغز و روح متعلمان به‌‌جای می‌گذاشت و شخص هنگام خروج از جلسهٔ درس حالتی روحی و عرفانی و سرشار از اندیشهٔ عمیق دینی در خود احساس می‌کرد که شاید تا یکی‌دو ساعت دوام داشت.»  
«او درس را به جای آن‌که از آغاز کتاب شروع کند از طبیعیات شروع کرد و استدلال او برای این کار روش معلم اول یا ارسطو بود که الاهیات را پس از طبیعیات قرار داده بود. روش تدریس او بر خلاف استادان دیگر بود، یعنی هرگز مطالب را با جملات و عبارات کتاب تطبیق نمی‌کرد،‌ بلکه پس از آن‌که یکی دو جمله از متن کتاب می‌خواند شروع می‌کرد به تقریر درس از خارج با بیانی که پر از شور و هیجان بود و این هیجان گاهی چنان شور و قوت می‌گرفت که صدایش را بلند می‌کرد و جلسهٔ درس به جلسهٔ خطابه و تذکیر بدل می‌شد. او می‌خواست در ضمن تشریح مطالب فلسفی، به مسائل اخلاقی و اجتماعی-دینی بپردازد و این دو مقصود را چنان استادانه با هم می‌آمیخت که انسان نمی‌توانست موضوع درس را از بحث دینی-اخلاقی او جدا بداند و این امر تاثیر شدیدی در مغز و روح متعلمان به‌‌جای می‌گذاشت و شخص هنگام خروج از جلسهٔ درس حالتی روحی و عرفانی و سرشار از اندیشهٔ عمیق دینی در خود احساس می‌کرد که شاید تا یکی‌دو ساعت دوام داشت.»<ref name=''زندگانی من''>{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =زریاب خویی| نام = عباس|عنوان =زندگانی من| ژورنال = تحقیقات اسلامی| شماره =۱و۲ |صفحات=۱۹تا۵۵}}</ref>
===همهٔ کتاب‌ها را خواندم و تمام شد===
===همهٔ کتاب‌ها را خواندم و تمام شد===
رسول پورنکی (یار دبستانی زریاب) ماجرای اولین روز رفتن زریاب به مدرسه را چنین روایت می‌کند: «روز اول که مدرسه در شهر خوی افتتاح شد،‌ ما دو یار و دوست صمیمی از مسجد به دبستان رفتیم. در آن سال‌ها، کتاب سال اول دبستان فرائدالادب بود. روز اول همه در حیاط مدرسه جمع شده و محو تماشای نیمکت‌ها که نخستین بار بود می‌دیدیم- بودیم که عباس با دست خالی وارد مدرسه شد. از او سوال کردیم: مگر پدرت برایت کتاب نخریده است؟ جواب داد: چرا. گفتیم: چرا نیاوردی؟ مگر نمی‌بینی که همهٔ شاگردها کتاب زیر بغل گرفته‌اند؟ جواب داد: در عرض چند روز همهٔ کتاب‌ها را خواندم و تمام شد. بچه‌ها خندیدند، ولی عباس گفت: اگر باور نمی‌کنید،‌ کتابتان را باز کنید و از هر شعری بیت اول را بخوانید تا من بگویم از کدام شاعر است. کتاب‌ها را باز کردیم و هر یک از شاگردان بیت اول یکی از اشعار را خواند و عباس بلافاصله جواب داد که از کدام شاعر است. کلیهٔ جواب‌ها بی‌کم‌وکاست درست بود و همه تعجب کردند.  
رسول پورنکی (یار دبستانی زریاب) ماجرای اولین روز رفتن زریاب به مدرسه را چنین روایت می‌کند: «روز اول که مدرسه در شهر خوی افتتاح شد،‌ ما دو یار و دوست صمیمی از مسجد به دبستان رفتیم. در آن سال‌ها، کتاب سال اول دبستان فرائدالادب بود. روز اول همه در حیاط مدرسه جمع شده و محو تماشای نیمکت‌ها که نخستین بار بود می‌دیدیم- بودیم که عباس با دست خالی وارد مدرسه شد. از او سوال کردیم: مگر پدرت برایت کتاب نخریده است؟ جواب داد: چرا. گفتیم: چرا نیاوردی؟ مگر نمی‌بینی که همهٔ شاگردها کتاب زیر بغل گرفته‌اند؟ جواب داد: در عرض چند روز همهٔ کتاب‌ها را خواندم و تمام شد. بچه‌ها خندیدند، ولی عباس گفت: اگر باور نمی‌کنید،‌ کتابتان را باز کنید و از هر شعری بیت اول را بخوانید تا من بگویم از کدام شاعر است. کتاب‌ها را باز کردیم و هر یک از شاگردان بیت اول یکی از اشعار را خواند و عباس بلافاصله جواب داد که از کدام شاعر است. کلیهٔ جواب‌ها بی‌کم‌وکاست درست بود و همه تعجب کردند.<ref>{{پک|اتحاد|۱۳۷۸|ک= پژوهشگران معاصر ایران|ص= ۳۶۸و۳۶۹}}</ref>
===دزدی از صندوق پدر===
===دزدی از صندوق پدر===
«از همان زمان که خواندن و نوشتن را یاد گرفتم شوق غریبی برای خواندن دامن‌گیر من شد و این شوق به‌حدی زیاد بود که به مرز بیماری و جنون رسیده بود. من هرچه پول به دستم می‌افتاد به کتاب می‌دادم و علاوه بر آن از صندوق پول پدرم بدون اجازهٔ او پول برمی‌داشتم و کتاب می‌خریدم. این‌کار مزاحمت‌ها، شکنجه‌ها و سرزنش‌های زیادی برای من تولید کرد. این کار در شهر کوچک ما بی‌سابقه بود. ممکن بود کودکانی از جیب و کیسهٔ باباهای خود پول بردارند،‌ اما آن پول را صرف خرید شیرینی،‌ بستنی و گاهی اوقات قمار می‌کردند. هرگز دیده نشده بود که کسی پول پدرش را بردارد و کتاب بخرد!»  
«از همان زمان که خواندن و نوشتن را یاد گرفتم شوق غریبی برای خواندن دامن‌گیر من شد و این شوق به‌حدی زیاد بود که به مرز بیماری و جنون رسیده بود. من هرچه پول به دستم می‌افتاد به کتاب می‌دادم و علاوه بر آن از صندوق پول پدرم بدون اجازهٔ او پول برمی‌داشتم و کتاب می‌خریدم. این‌کار مزاحمت‌ها، شکنجه‌ها و سرزنش‌های زیادی برای من تولید کرد. این کار در شهر کوچک ما بی‌سابقه بود. ممکن بود کودکانی از جیب و کیسهٔ باباهای خود پول بردارند،‌ اما آن پول را صرف خرید شیرینی،‌ بستنی و گاهی اوقات قمار می‌کردند. هرگز دیده نشده بود که کسی پول پدرش را بردارد و کتاب بخرد!»<ref name=''زندگانی من''>{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =زریاب خویی| نام = عباس|عنوان =زندگانی من| ژورنال = تحقیقات اسلامی| شماره =۱و۲ |صفحات=۱۹تا۵۵}}</ref>
 
===بدانست یک یک زبان همه===
===بدانست یک یک زبان همه===
باستانی پاریزی خاطره‌ای دارد درباره‌ٔ اشراف زریاب بر زبان‌های مختلف دنیا: «کنگره‌ای بین‌المللی از خاورشناسان عالم تشکیل شده بود. یک روز ما را بردند به دیدار سد کرج. در کنار دریاچه من و ایرج افشار و زریاب ایستاده بودیم. در همین وقت یک پروفسور آلمانی سر رسید که قبلا استاد زریاب بود و شروع کرد با زریاب به آلمانی حرف زدن. دوتا فرانسوی هم رسیدند. زریاب با آن‌ها به زبان فرانسه صحبت کرد. حسین‌علی محفوظ استاد عراقی سررسید: اهلاً و سهلاً. عربی فصیح زریاب گره‌گشای کارش شد.
باستانی پاریزی خاطره‌ای دارد درباره‌ٔ اشراف زریاب بر زبان‌های مختلف دنیا: «کنگره‌ای بین‌المللی از خاورشناسان عالم تشکیل شده بود. یک روز ما را بردند به دیدار سد کرج. در کنار دریاچه من و ایرج افشار و زریاب ایستاده بودیم. در همین وقت یک پروفسور آلمانی سر رسید که قبلا استاد زریاب بود و شروع کرد با زریاب به آلمانی حرف زدن. دوتا فرانسوی هم رسیدند. زریاب با آن‌ها به زبان فرانسه صحبت کرد. حسین‌علی محفوظ استاد عراقی سررسید: اهلاً و سهلاً. عربی فصیح زریاب گره‌گشای کارش شد.
برون از میان‌جی و از ترجمه / بدانست یک یک زبان همه
برون از میان‌جی و از ترجمه / بدانست یک یک زبان همه
من ضمن حسرت، کمی حسد بردم که گنگ بودم. چهار پنج تا از استادان روسی سررسیدند. من خوشحال شدم و بلند گفتم: دکتر زریاب، دیگر زنگ تو کر شد. من مطمئنم که زبان روسی نمی‌دانی. اما هنوز آن‌ها دست نداده بودند که زریاب با صدای بلند به زبان ترکی شروع کرد به خوش‌گلدی صفا گتیردی (خوش‌آمدی، صفا آوردی). آخر آن‌ها اهل آذربایجان شوروی بودند. ترک‌ها وقتی صحبت ترکی شنیدند، به تعصب کمتر به ما پیوستند. در واقع او شش‌مرده کار انجام می‌داد.»  
من ضمن حسرت، کمی حسد بردم که گنگ بودم. چهار پنج تا از استادان روسی سررسیدند. من خوشحال شدم و بلند گفتم: دکتر زریاب، دیگر زنگ تو کر شد. من مطمئنم که زبان روسی نمی‌دانی. اما هنوز آن‌ها دست نداده بودند که زریاب با صدای بلند به زبان ترکی شروع کرد به خوش‌گلدی صفا گتیردی (خوش‌آمدی، صفا آوردی). آخر آن‌ها اهل آذربایجان شوروی بودند. ترک‌ها وقتی صحبت ترکی شنیدند، به تعصب کمتر به ما پیوستند. در واقع او شش‌مرده کار انجام می‌داد.»<ref>{{پک|اتحاد|۱۳۷۸|ک= پژوهشگران معاصر ایران|ص= ۳۳۱}}</ref>
===عنصر نامطلوب===
===عنصر نامطلوب===
«کتاب‌های ترکی آذری چاپ باکو در خوی به فراوانی دیده می‌شد و این کتاب‌ها نگاه مرا به دنیای دیگری معطوف ساخت. ادارهٔ نشریات برادران اوروج‌اف در باکو صدها کتاب در جغرافیا، تاریخ،‌ داستان و ترجمه‌های ادبیات روس منتشر ساخته‌بود. من به این کتاب‌ها دل‌بستگی سختی پیدا کردم و دید و نظر من با دید هم‌کلاسانم به کلی فرق کرد. من خود را نه تنها در میان خانواده و مدرسه بلکه در میان مردم شهر نیز غریب حس کردم. همه به من به نظر بیماری روانی و کودکی شیدا نگاه می‌کردند، پدر و مادرم از سعادت من مایوس شده بودند. بچه‌های هم‌سال من کتاب‌های مرا –که همیشه بغل و جیب‌های من از آن پر بود- می‌گرفتند و پاره می‌کردند و به جوی آب می‌انداختند. هیچ‌کس مرا تشویق نمی‌کرد،‌ حتی معلمان من نیز مرا مسخره می‌کردند. من در مسائل تاریخی، ادبی و اجتماعی اطلاعاتی بیشتر از آموزگاران پیدا کرده‌ بودم و سر کلاس به‌اصطلاح مچ ایشان را می‌گرفتم و این بر کینه و بغض ایشان می‌افزود.»  
«کتاب‌های ترکی آذری چاپ باکو در خوی به فراوانی دیده می‌شد و این کتاب‌ها نگاه مرا به دنیای دیگری معطوف ساخت. ادارهٔ نشریات برادران اوروج‌اف در باکو صدها کتاب در جغرافیا، تاریخ،‌ داستان و ترجمه‌های ادبیات روس منتشر ساخته‌بود. من به این کتاب‌ها دل‌بستگی سختی پیدا کردم و دید و نظر من با دید هم‌کلاسانم به کلی فرق کرد. من خود را نه تنها در میان خانواده و مدرسه بلکه در میان مردم شهر نیز غریب حس کردم. همه به من به نظر بیماری روانی و کودکی شیدا نگاه می‌کردند، پدر و مادرم از سعادت من مایوس شده بودند. بچه‌های هم‌سال من کتاب‌های مرا –که همیشه بغل و جیب‌های من از آن پر بود- می‌گرفتند و پاره می‌کردند و به جوی آب می‌انداختند. هیچ‌کس مرا تشویق نمی‌کرد،‌ حتی معلمان من نیز مرا مسخره می‌کردند. من در مسائل تاریخی، ادبی و اجتماعی اطلاعاتی بیشتر از آموزگاران پیدا کرده‌ بودم و سر کلاس به‌اصطلاح مچ ایشان را می‌گرفتم و این بر کینه و بغض ایشان می‌افزود.»<ref name=''زندگانی من''>{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =زریاب خویی| نام = عباس|عنوان =زندگانی من| ژورنال = تحقیقات اسلامی| شماره =۱و۲ |صفحات=۱۹تا۵۵}}</ref>
===نخستین و آخرین صفر===
===نخستین و آخرین صفر===
یکی از هم‌کلاسی‌های زریاب می‌گفت: «در ایامی که در خوی تحصیل می‌کردم و زریاب هنوز خردسال بود، یک روز در نوشتن انشا تنبلی کرده بود به حساب این‌که نوبت به او نخواهد رسید. اتفاقا معلم نفر اول همین زریاب را انتخاب کرد و گفت: انشایت را بخوان. زریاب بلند شد و صفحه‌ای کاغذ به دست گرفت و شروع کرد به خواندن. انشایی سلیس و روان در اهمیت علم بر ثروت. معلم بسیار خوشش آمد. یک نمرهٔ هجده برای او گذاشت و خواست دیگری را صدا بزند. بچه‌ها می‌دانستند که زریاب انشا ننوشته. یکی از بچه‌ها به معلم گفت: آقا ایشان از روی کاغذ سفید می‌خوانند. معلم تعجب کرد و وقتی کاغذ سفید را دید فوراً یک صفر برای زریاب گذاشت و سپس رو به آن شاگرد که چغلی کرده بود کرد و گفت: تو هم یک صفر داری. بعد رو به زریاب گفت: پسرجان،‌ آدمی که این‌همه بداند و از تنبلی یک کلمهٔ آن را روی کاغذ نیاورد،‌ البته باید به او صفر داد. فرزند، گمان می‌کنم این نخستین و آخرین صفر باشد که تو در درس خواهی گرفت. معلم راست می‌گفت.»  
یکی از هم‌کلاسی‌های زریاب می‌گفت: «در ایامی که در خوی تحصیل می‌کردم و زریاب هنوز خردسال بود، یک روز در نوشتن انشا تنبلی کرده بود به حساب این‌که نوبت به او نخواهد رسید. اتفاقا معلم نفر اول همین زریاب را انتخاب کرد و گفت: انشایت را بخوان. زریاب بلند شد و صفحه‌ای کاغذ به دست گرفت و شروع کرد به خواندن. انشایی سلیس و روان در اهمیت علم بر ثروت. معلم بسیار خوشش آمد. یک نمرهٔ هجده برای او گذاشت و خواست دیگری را صدا بزند. بچه‌ها می‌دانستند که زریاب انشا ننوشته. یکی از بچه‌ها به معلم گفت: آقا ایشان از روی کاغذ سفید می‌خوانند. معلم تعجب کرد و وقتی کاغذ سفید را دید فوراً یک صفر برای زریاب گذاشت و سپس رو به آن شاگرد که چغلی کرده بود کرد و گفت: تو هم یک صفر داری. بعد رو به زریاب گفت: پسرجان،‌ آدمی که این‌همه بداند و از تنبلی یک کلمهٔ آن را روی کاغذ نیاورد،‌ البته باید به او صفر داد. فرزند، گمان می‌کنم این نخستین و آخرین صفر باشد که تو در درس خواهی گرفت. معلم راست می‌گفت.»<ref>{{پک|اتحاد|۱۳۷۸|ک= پژوهشگران معاصر ایران|ص= ۳۴۶و۳۴۷}}</ref>






==زندگی و تراث==
==زندگی و یادگار==
===سال‌شمار زندگی===
===سال‌شمار زندگی===
* ۱۲۹۸: تولد در خوی از شهرهای آذربایجان غربی (۲۲تیر مصادف با ۱۵ذیقعدهٔ۱۳۳۷)
* ۱۲۹۸: تولد در خوی از شهرهای آذربایجان غربی (۲۲تیر مصادف با ۱۵ذیقعدهٔ۱۳۳۷<ref name=''زندگانی من''>{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =زریاب خویی| نام = عباس|عنوان =زندگانی من| ژورنال = تحقیقات اسلامی| شماره =۱و۲ |صفحات=۱۹تا۵۵}}</ref>
* ۱۳۰۳: رفتن به مکتب‌خانه و آموزش قرآن از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پنج تا هفت سالگی نزد آموزگار قرآن محل خود
* ۱۳۰۳: رفتن به مکتب‌خانه و آموزش قرآن از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پنج تا هفت سالگی نزد آموزگار قرآن محل خود
* ۱۳۱۴: ترک تحصیل پس از به‌اتمام رساندن دوره‌ٔ اول دبیرستان به دلیل وجود نداشتن دورهٔ دوم دبیرستان در خوی.
* ۱۳۱۴: ترک تحصیل پس از به‌اتمام رساندن دوره‌ٔ اول دبیرستان به دلیل وجود نداشتن دورهٔ دوم دبیرستان در خوی.
* ۱۳۱۶: سفر به قم و آموختن علوم حوزوی
* ۱۳۱۶: سفر به قم و آموختن علوم حوزوی
* ۱۳۲۲: بازگشت به خوی و تدریس در دبیرستان
* ۱۳۲۲: بازگشت به خوی و تدریس در دبیرستان
* ۱۳۲۴: رفتن به تهران و دو سال زندگی در آن‌جا به سختی  
* ۱۳۲۴: رفتن به تهران و دو سال زندگی در آن‌جا به سختی<ref name=''مدیر کتابخانه''>{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =افراسیابی| نام = هما|عنوان =مختصری از زندگی‌نامهء دکتر عباس زریاب خویی، اولین مدیر کتابخانه| ژورنال = پیام بهارستان | شماره =۱۹و۲۰ |صفحات=۸تا۱۰}}</ref>
* ۱۳۲۶: استخدام شدن در کتاب‌خانه‌ٔ مجلس شورای ملی و تحصیل در دانشکدهٔ معقول و منقول دانشگاه تهران<ref>{{پک|احمد تفضلی|۱۳۷۰|ک= یکی قطره باران، جشن‌نامهٔ استاد دکتر عباس زریاب خویی|ص= ۱تا۸}}</ref>
* ۱۳۲۸: پذیرفتن مدیریت کتابخانهٔ مجلس سنا به پیشنهاد سیدحسن تقی‌زاده
* ۱۳۳۴: استفاده از بورس تحصیلی هون بوپ آلمان و اعزام به این کشور جهت تحصیل
* ۱۳۳۵: انتشار ترجمهٔ کتاب تاریخ فلسفه اثر ویل دورانت
* ۱۳۳۹: بازگشت به ایران و ادامهٔ کار در کتابخانهٔ مجلس سنا
* ۱۳۴۱: سفر به آمریکا و تدریس فارسی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا
* ۱۳۴۳: بازگشت به ایران و ادامهٔ کار در کتابخانهٔ مجلس سنا
* ۱۳۴۴: انتشار ترجمهٔ کتاب لذات فلسفه اثر ویل دورانت
* ۱۳۴۵: استخدام رسمی در دانشگاه تهران و تدریس و پژوهش در این دانشگاه به مدت ۱۲ سال
* ۱۳۵۰: انتشار اطلس تاریخی ایران به نظارت وی، احمد مستوفی و حسین نصر
* ۱۳۵۴: چاپ کتاب تاریخ ساسانیان
* ۱۳۵۴: انتشار کتاب نامه‌های ادوارد براون به سید حسن تقی‌زاده
* ۱۳۵۴: چاپ ترجمهٔ تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان اثر تئودور نولدکه
* ۱۳۵۷: پایان کار در دانشگاه تهران و آغاز فعالیت در سازمان‌های علمی
* ۱۳۶۸: انتشار آئینه‌‌ٔ جام (شرح مشکلات دیوان حافظ)
* ۱۳۷۰: انتشار بخش اول سیره‌ی رسول‌الله
* ۱۳۷۰: انتشار تصحیح کتاب الصیدنه فی‌الطب ابوریحان بیرونی
* ۱۳۷۳: چاپ ۲جلدی تهذیب و تلخیص روضه‌الصفای محمد بن خداوندشاه بلخی
* ۱۳۷۳: وفات و خاک‌سپاری در بهشت زهرای تهران
* ۱۳۷۴: انتشار ترجمه‌ٔ دریای جان اثر هلموت ریتر<ref name=''مدیر کتابخانه''>{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =افراسیابی| نام = هما|عنوان =مختصری از زندگی‌نامهء دکتر عباس زریاب خویی، اولین مدیر کتابخانه| ژورنال = پیام بهارستان | شماره =۱۹و۲۰ |صفحات=۸تا۱۰}}</ref>
===شخصیت و اندیشه===
عباس زریاب، صفا و صمیمیت ویژه‌ای داشت و ساده‌زیستی، قناعت، کرم و مروتش زبان‌زد همه بود. آرام، شمرده، سنجیده و باحلاوت سخن می‌گفت. اگر نظرش را برنمی‌تابیدند،‌ بر آن اصرار نمی‌کرد. اگرچه زریاب در علوم متعدد و ادبیات و عرفان آگاهی‌های گسترده و نظری صائب داشت و روح تحقیق و انتقاد را از سنین جوانی در خود شکوفا ساخته بود،‌ اما نسبت به معلومات خویش کمتر می‌نگاشت و بسیاردانی کم‌نویس بود. با جهانی از معلومات و احاطه به پنج زبان زندهٔ دنیا یک‌دهم آن‌چه را بر آن مسلط بود بر روی کاغذ نمی‌آورد. زریاب اجازه نمی‌داد لحظه‌ای از عمرش عبث تلف گردد،‌ اوقات زندگی را برای فراگرفتن،‌ آموزش دادن،‌ تحقیق و نگارش شکار کرده بود. با همت خستگی‌ناپذیر لحظه‌ای از آموختن نیاسود و از یاددادن به دیگران دریغ نورزید. در بذل دانش گشاده‌دست و در اخلاق گشاده‌رو بود.<ref name=''عبدالله اصفهانی''>{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = اصفهانی| نام = عبدالله|عنوان =عباس زریاب خویی نیم‌قرن نسخه‌شناسی، تالیف و تحقیق| ژورنال = آینهٔ پژوهش | شماره =۹۶ |صفحات=۲۴تا۳۵}}</ref>


===کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری===
===شخصیت و اندیشه===
===زمینهٔ فعالیت===
===زمینهٔ فعالیت===
===یادمان و بزرگداشت‌ها===
===یادمان و بزرگداشت‌ها===
خط ۱۶۲: خط ۱۷۹:
* {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= خطیبی|نام= ابوالفضل|تاریخ= بهمن‌واسفند۱۳۹۵|عنوان= زریاب باران‌کردار (نگاهی به زندگی و آثار استاد دکتر عباس زریاب خویی)|ژورنال= اوحدی|شماره= ۲و۳|صفحات= ۳۶|تاریخ بازبینی= ۱۸مهر۱۳۹۸}}
* {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= خطیبی|نام= ابوالفضل|تاریخ= بهمن‌واسفند۱۳۹۵|عنوان= زریاب باران‌کردار (نگاهی به زندگی و آثار استاد دکتر عباس زریاب خویی)|ژورنال= اوحدی|شماره= ۲و۳|صفحات= ۳۶|تاریخ بازبینی= ۱۸مهر۱۳۹۸}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= اتحاد|نام= هوشنگ|عنوان= پژوهشگران معاصر ایران (ج.دهم)|ناشر= فرهنگ معاصر|شهر= تهران|سال= ۱۳۷۸|شابک=۹۶۴-۸۶۳۷-۳۳-۴}}
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= اتحاد|نام= هوشنگ|عنوان= پژوهشگران معاصر ایران (ج.دهم)|ناشر= فرهنگ معاصر|شهر= تهران|سال= ۱۳۷۸|شابک=۹۶۴-۸۶۳۷-۳۳-۴}}
 
* {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= زریاب خویی|نام =عباس|عنوان= زندگانی من |ژورنال= تحقیقات اسلامی|شماره= ۱و۲|سال = ۱۳۷۴| تاریخ بازبینی = ۱۰ شهریور ۱۳۹۸}}
* {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =تفضلی | نام =احمد|عنوان = جشن‌نامهٔ استاد دکتر عباس زریاب خویی|سال = ۱۳۷۰| ناشر = تهران}}
* {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= افراسیابی|نام= هما|تاریخ= دی و بهمن ۱۳۸۰|عنوان= مختصری از زندگی‌نامهء دکتر عباس زریاب خویی، اولین مدیر کتابخانه|ژورنال= پیام بهارستان|شماره= ۱۹و۲۰|صفحات= ۸تا۱۰|تاریخ بازبینی= ۱۸ضهریور۱۳۹۸}}
* {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= اصفهانی|نام =عبدالله|عنوان= عباس زریاب خویی نیم‌قرن نسخه‌شناسی، تالیف، و تحقیق |ژورنال= آینهء پژوهش|شماره= ۹۶|سال = بهمن و اسفند ۱۳۸۴| تاریخ بازبینی = ۱۰ شهریور ۱۳۹۸}}
==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.ghatreh.com/news/nn22422814/%D9%85%D9%88%D8%A7%D8%AC%D9%87%D9%87-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3-%D8%B2%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D9%86%D8%B3%D8%A8%D8%AA-%D8%B9%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%AD%DA%A9%D9%88%D9%85%D8%AA|عنوان= مواجهه زریاب با امام خمینی|ناشر = قطره|تاریخ بازدید = ۷شهریور۱۳۹۸}}

نسخهٔ ‏۸ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۰۳:۲۵

عباس زریاب خویی

جهان را چو باران به بایستگی
روان را چو دانش به شایستگی[۱]
زمینهٔ کاری تاریخ‌نگاری، تصحیح متون، نسخه‌شناسی، ترجمه، پژوهش ادبی[۲]
زادروز ۲۲تیر۱۲۹۸[۳]
شهر خویخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
مرگ ۱۴بهمن‌۱۳۷۳
جایگاه خاکسپاری قطعهٔ نام‌آوران بهشت زهرای تهران[۴]
رویدادهای مهم دیدار و گفت‌وگو با امام خمینی (ره) پس از پیروزی انقلاب اسلامیخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
پیشه استاد دانشگاه تهران، مدیر کتابخانه‌ٔ سناخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
سال‌های نویسندگی دههٔ ۳۰ تا آخرین روزهای حیات
کتاب‌ها ترجمهٔ تاریخ فلسفه، ترجمهٔ لذات فلسفه، ترجمهٔ تاریخ ساسانیان، تالیف سیرت رسول‌الله، تالیف آینهٔ جام و...
نوشتارها مجموعهٔ مقالاتش تحت عنوان بزم‌آورد[۵]
مدرک تحصیلی دکترای تاریخ
دانشگاه دانشگاه یوهان گوتنبرگ ماینتز آلمان[۶]

عباس زریاب خویی پژوهشگر، مترجم، مصحّح و منتقد است.[۷]

* * * * *

عباس زریاب خویی در زمینه‌های گوناگون علوم‌انسانی نظیر تاریخ، فلسفه، کلام، ادبیات فارسی، تألیفات و ترجمه‌های عالمانه‌ای از او به یادگار مانده‌است. از کودکی سخت شیفتهٔ خواندن کتاب و مجله بود. در نوجوانی عربی را در حد شرح جامی بر کافیه و المغنی ابن هشام آموخت. علوم حوزوی را در حوزهٔ علمیهٔ قم آموخت و در آنجا از محضر درس استادانی چون سیدمحمد یزدی،‌ شیخ صادق فراحی،‌ امام خمینی(ره) و... بهره برد. پس از اخذ لیسانس در دانشگاه تهران به آلمان رفت و رسالهٔ دکتری خود را با موضوع تاریخ تیموریان زیر نظر شل و رویمر در دانشگاه ماینتز به تحریر درآورد. پس از مدتی کار در کتاب‌خانه‌ٔ مجلس سنا به مقام استادی دانشگاه تهران نایل آمد و افزون بر رشتهٔ تاریخ در رشته‌های دیگری چون ادبیات فارسی،‌ ادبیات عرب، فلسفه و زبان‌شناسی به تدریس می‌پرداخت و در همان دوران با مصاحب در تالیف دائره‌المعارف فارسی همکاری داشت. استاد زریاب پس از انقلاب اسلامی در ۱۳۵۷ کار در دانشگاه تهران را به ناگزیر ترک کرد و به دور از مشاغل دولتی به تحقیق پرداخت. پس از آن با دائرةالمعارف تشیّع، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی و مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی به همکاری پرداخت و برای هریک از آنان مقاله‌های عالمانه‌ای در حوزه‌های مختلف علوم‌انسانی به ویژه تاریخ، فلسفه، کلام و فقه نوشت و در ۱۴بهمن۱۳۷۴ بدرود حیات گفت.[۸]

در یکی از جلسات پژوهشی مجتبی مینوی

از میان یادها

دیدار با امام خمینی (ره)

استاد باستانی پاریزی داستان جلسهٔ دیدار زریاب با امام خمینی را چنین روایت می‌کند:

«آیت‌الله از در وارد شدند و ما به احترام ایشان بلند شدیم و بعد هم نشستیم. امام خمینی چون کسی را در آن‌جا نمی‌شناخت، گفت‌وگو بین ایشان و دکتر زریاب خویی بود و یادم هست که امام به آقای زریاب گفت: «میرزا عباس خویی!» دکتر زریاب خویی استادها را معرفی کرد و گفت: «شما استاد ما بوده‌اید و ما برای دست‌بوس به خدمت شما آمده‌ایم».

امام گفت:

«آقامیرزا عباس! خود شما استاد هستید،‌ اگر آقایان مطلبی دارند بگویند.». صحبت‌های زریاب شروع شد و طولانی هم شد. خاطرم هست که در آن نزدیکی‌ها کسی بود که می‌گفت: «مطلب زیاد شد» و اشاره می‌کرد که زریاب خویی کوتاه بیاید. او گفت: «اگر مطلب من زیاد است اجازه بدهید کوتاهش کنم» امام گفت: «نه! هرچه دارید بگویید و هرچه نوشته‌اید بخوانید». زریاب در نطق خودش اشاره کرد که خواجه نصیرالدین طوسی با اینکه ناچار بود با خوانین مغول و پادشاهان ارتباط داشته باشد، مسئلهٔ علم را پیگیری می‌کرد و دانش و ساختن زیج و ادارهٔ رصدخانه و نوشتن کتاب و رساله‌های فلسفی را فراموش نکرد؛ بنابراین، دانشگاه هم اگر یک‌وقت با اهل حکومت خوش‌وبشی کرده است، قابل بخشش است. تأکید زریاب روی مسئلهٔ خواجه‌نصیر مقداری زیاد بود. امام خمینی در صحبت‌های خودش که به همه مسائل اشاره کرد،‌ به این مسئله همه جواب داد که: شما به خواجه نصیر اشاره کردید و اینکه در متن حکومت بوده است، ولی خواجه نصیر مغولان را آدم کرد و مسلمان کرد؛ ولی شماها که نتوانستید این کار را بکنید. این جواب را آقای خمینی به زریاب داد و درعین‌حال دل‌گرمی داد که دانشگاه باید باشد و کار خودش را بکند و جلسه تمام شد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

فهم موسیقی فرنگی

ایرج افشار درباره‌‌ٔ سفری مشترک با زریاب خاطره‌ای از کنگرهٔ باستان‌شناسی که در مونیخ از زریاب خویی داشته و سخنی که با تواضع و دور از خودبینی از زریاب شنیده را روایت می‌کند «آن صحنه به مناسبت آن پیش آمد که شهردار آن شهر دل‌ربا برنامهٔ موسیقی کلاسیک ترتیب داده بود. می‌بایست لباس شبانه‌پسند پوشید و به یکی از تالارهای بزرگ و زیبای شهر رفت. غروب با زریاب،‌ باستانی و اقتداری و یکی‌دو تن دیگر از ایرانیان در حاشیه‌ٔ خیابان قدم می‌زدیم،‌ صحبت از برنامهٔ شب شد. من گفتم: نه لباس مناسب شب دارم نه قابلیت شنیدن ساعتی موسیقی عالی فرنگی، چیزی از آن نمی‌دانم و درنمی‌یابم. یکی‌دو تن از همراهان گفتند: خلاف ادب است،‌ باید رفت. مُصر بودند که جملگی برویم. زریاب با همان حوصلهٔ خدادادی و تیزبینی فطری جانب مرا گرفت. گفت: بهتر است به گوشه‌ای برویم، بنشینیم و حرف‌های خودمان را که دل‌پذیرترمان است بزنیم. فهم موسیقی فرنگی مقدماتی لازم دارد که در امثال ما نیست.»[۹]

محضر درس امام

«او درس را به جای آن‌که از آغاز کتاب شروع کند از طبیعیات شروع کرد و استدلال او برای این کار روش معلم اول یا ارسطو بود که الاهیات را پس از طبیعیات قرار داده بود. روش تدریس او بر خلاف استادان دیگر بود، یعنی هرگز مطالب را با جملات و عبارات کتاب تطبیق نمی‌کرد،‌ بلکه پس از آن‌که یکی دو جمله از متن کتاب می‌خواند شروع می‌کرد به تقریر درس از خارج با بیانی که پر از شور و هیجان بود و این هیجان گاهی چنان شور و قوت می‌گرفت که صدایش را بلند می‌کرد و جلسهٔ درس به جلسهٔ خطابه و تذکیر بدل می‌شد. او می‌خواست در ضمن تشریح مطالب فلسفی، به مسائل اخلاقی و اجتماعی-دینی بپردازد و این دو مقصود را چنان استادانه با هم می‌آمیخت که انسان نمی‌توانست موضوع درس را از بحث دینی-اخلاقی او جدا بداند و این امر تاثیر شدیدی در مغز و روح متعلمان به‌‌جای می‌گذاشت و شخص هنگام خروج از جلسهٔ درس حالتی روحی و عرفانی و سرشار از اندیشهٔ عمیق دینی در خود احساس می‌کرد که شاید تا یکی‌دو ساعت دوام داشت.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

همهٔ کتاب‌ها را خواندم و تمام شد

رسول پورنکی (یار دبستانی زریاب) ماجرای اولین روز رفتن زریاب به مدرسه را چنین روایت می‌کند: «روز اول که مدرسه در شهر خوی افتتاح شد،‌ ما دو یار و دوست صمیمی از مسجد به دبستان رفتیم. در آن سال‌ها، کتاب سال اول دبستان فرائدالادب بود. روز اول همه در حیاط مدرسه جمع شده و محو تماشای نیمکت‌ها که نخستین بار بود می‌دیدیم- بودیم که عباس با دست خالی وارد مدرسه شد. از او سوال کردیم: مگر پدرت برایت کتاب نخریده است؟ جواب داد: چرا. گفتیم: چرا نیاوردی؟ مگر نمی‌بینی که همهٔ شاگردها کتاب زیر بغل گرفته‌اند؟ جواب داد: در عرض چند روز همهٔ کتاب‌ها را خواندم و تمام شد. بچه‌ها خندیدند، ولی عباس گفت: اگر باور نمی‌کنید،‌ کتابتان را باز کنید و از هر شعری بیت اول را بخوانید تا من بگویم از کدام شاعر است. کتاب‌ها را باز کردیم و هر یک از شاگردان بیت اول یکی از اشعار را خواند و عباس بلافاصله جواب داد که از کدام شاعر است. کلیهٔ جواب‌ها بی‌کم‌وکاست درست بود و همه تعجب کردند.[۱۰]

دزدی از صندوق پدر

«از همان زمان که خواندن و نوشتن را یاد گرفتم شوق غریبی برای خواندن دامن‌گیر من شد و این شوق به‌حدی زیاد بود که به مرز بیماری و جنون رسیده بود. من هرچه پول به دستم می‌افتاد به کتاب می‌دادم و علاوه بر آن از صندوق پول پدرم بدون اجازهٔ او پول برمی‌داشتم و کتاب می‌خریدم. این‌کار مزاحمت‌ها، شکنجه‌ها و سرزنش‌های زیادی برای من تولید کرد. این کار در شهر کوچک ما بی‌سابقه بود. ممکن بود کودکانی از جیب و کیسهٔ باباهای خود پول بردارند،‌ اما آن پول را صرف خرید شیرینی،‌ بستنی و گاهی اوقات قمار می‌کردند. هرگز دیده نشده بود که کسی پول پدرش را بردارد و کتاب بخرد!»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

بدانست یک یک زبان همه

باستانی پاریزی خاطره‌ای دارد درباره‌ٔ اشراف زریاب بر زبان‌های مختلف دنیا: «کنگره‌ای بین‌المللی از خاورشناسان عالم تشکیل شده بود. یک روز ما را بردند به دیدار سد کرج. در کنار دریاچه من و ایرج افشار و زریاب ایستاده بودیم. در همین وقت یک پروفسور آلمانی سر رسید که قبلا استاد زریاب بود و شروع کرد با زریاب به آلمانی حرف زدن. دوتا فرانسوی هم رسیدند. زریاب با آن‌ها به زبان فرانسه صحبت کرد. حسین‌علی محفوظ استاد عراقی سررسید: اهلاً و سهلاً. عربی فصیح زریاب گره‌گشای کارش شد. برون از میان‌جی و از ترجمه / بدانست یک یک زبان همه من ضمن حسرت، کمی حسد بردم که گنگ بودم. چهار پنج تا از استادان روسی سررسیدند. من خوشحال شدم و بلند گفتم: دکتر زریاب، دیگر زنگ تو کر شد. من مطمئنم که زبان روسی نمی‌دانی. اما هنوز آن‌ها دست نداده بودند که زریاب با صدای بلند به زبان ترکی شروع کرد به خوش‌گلدی صفا گتیردی (خوش‌آمدی، صفا آوردی). آخر آن‌ها اهل آذربایجان شوروی بودند. ترک‌ها وقتی صحبت ترکی شنیدند، به تعصب کمتر به ما پیوستند. در واقع او شش‌مرده کار انجام می‌داد.»[۱۱]

عنصر نامطلوب

«کتاب‌های ترکی آذری چاپ باکو در خوی به فراوانی دیده می‌شد و این کتاب‌ها نگاه مرا به دنیای دیگری معطوف ساخت. ادارهٔ نشریات برادران اوروج‌اف در باکو صدها کتاب در جغرافیا، تاریخ،‌ داستان و ترجمه‌های ادبیات روس منتشر ساخته‌بود. من به این کتاب‌ها دل‌بستگی سختی پیدا کردم و دید و نظر من با دید هم‌کلاسانم به کلی فرق کرد. من خود را نه تنها در میان خانواده و مدرسه بلکه در میان مردم شهر نیز غریب حس کردم. همه به من به نظر بیماری روانی و کودکی شیدا نگاه می‌کردند، پدر و مادرم از سعادت من مایوس شده بودند. بچه‌های هم‌سال من کتاب‌های مرا –که همیشه بغل و جیب‌های من از آن پر بود- می‌گرفتند و پاره می‌کردند و به جوی آب می‌انداختند. هیچ‌کس مرا تشویق نمی‌کرد،‌ حتی معلمان من نیز مرا مسخره می‌کردند. من در مسائل تاریخی، ادبی و اجتماعی اطلاعاتی بیشتر از آموزگاران پیدا کرده‌ بودم و سر کلاس به‌اصطلاح مچ ایشان را می‌گرفتم و این بر کینه و بغض ایشان می‌افزود.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

نخستین و آخرین صفر

یکی از هم‌کلاسی‌های زریاب می‌گفت: «در ایامی که در خوی تحصیل می‌کردم و زریاب هنوز خردسال بود، یک روز در نوشتن انشا تنبلی کرده بود به حساب این‌که نوبت به او نخواهد رسید. اتفاقا معلم نفر اول همین زریاب را انتخاب کرد و گفت: انشایت را بخوان. زریاب بلند شد و صفحه‌ای کاغذ به دست گرفت و شروع کرد به خواندن. انشایی سلیس و روان در اهمیت علم بر ثروت. معلم بسیار خوشش آمد. یک نمرهٔ هجده برای او گذاشت و خواست دیگری را صدا بزند. بچه‌ها می‌دانستند که زریاب انشا ننوشته. یکی از بچه‌ها به معلم گفت: آقا ایشان از روی کاغذ سفید می‌خوانند. معلم تعجب کرد و وقتی کاغذ سفید را دید فوراً یک صفر برای زریاب گذاشت و سپس رو به آن شاگرد که چغلی کرده بود کرد و گفت: تو هم یک صفر داری. بعد رو به زریاب گفت: پسرجان،‌ آدمی که این‌همه بداند و از تنبلی یک کلمهٔ آن را روی کاغذ نیاورد،‌ البته باید به او صفر داد. فرزند، گمان می‌کنم این نخستین و آخرین صفر باشد که تو در درس خواهی گرفت. معلم راست می‌گفت.»[۱۲]


زندگی و یادگار

سال‌شمار زندگی

  • ۱۲۹۸: تولد در خوی از شهرهای آذربایجان غربی (۲۲تیر مصادف با ۱۵ذیقعدهٔ۱۳۳۷خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
  • ۱۳۰۳: رفتن به مکتب‌خانه و آموزش قرآن از ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پنج تا هفت سالگی نزد آموزگار قرآن محل خود
  • ۱۳۱۴: ترک تحصیل پس از به‌اتمام رساندن دوره‌ٔ اول دبیرستان به دلیل وجود نداشتن دورهٔ دوم دبیرستان در خوی.
  • ۱۳۱۶: سفر به قم و آموختن علوم حوزوی
  • ۱۳۲۲: بازگشت به خوی و تدریس در دبیرستان
  • ۱۳۲۴: رفتن به تهران و دو سال زندگی در آن‌جا به سختیخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
  • ۱۳۲۶: استخدام شدن در کتاب‌خانه‌ٔ مجلس شورای ملی و تحصیل در دانشکدهٔ معقول و منقول دانشگاه تهران[۱۳]
  • ۱۳۲۸: پذیرفتن مدیریت کتابخانهٔ مجلس سنا به پیشنهاد سیدحسن تقی‌زاده
  • ۱۳۳۴: استفاده از بورس تحصیلی هون بوپ آلمان و اعزام به این کشور جهت تحصیل
  • ۱۳۳۵: انتشار ترجمهٔ کتاب تاریخ فلسفه اثر ویل دورانت
  • ۱۳۳۹: بازگشت به ایران و ادامهٔ کار در کتابخانهٔ مجلس سنا
  • ۱۳۴۱: سفر به آمریکا و تدریس فارسی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا
  • ۱۳۴۳: بازگشت به ایران و ادامهٔ کار در کتابخانهٔ مجلس سنا
  • ۱۳۴۴: انتشار ترجمهٔ کتاب لذات فلسفه اثر ویل دورانت
  • ۱۳۴۵: استخدام رسمی در دانشگاه تهران و تدریس و پژوهش در این دانشگاه به مدت ۱۲ سال
  • ۱۳۵۰: انتشار اطلس تاریخی ایران به نظارت وی، احمد مستوفی و حسین نصر
  • ۱۳۵۴: چاپ کتاب تاریخ ساسانیان
  • ۱۳۵۴: انتشار کتاب نامه‌های ادوارد براون به سید حسن تقی‌زاده
  • ۱۳۵۴: چاپ ترجمهٔ تاریخ ایرانیان و عرب‌ها در زمان ساسانیان اثر تئودور نولدکه
  • ۱۳۵۷: پایان کار در دانشگاه تهران و آغاز فعالیت در سازمان‌های علمی
  • ۱۳۶۸: انتشار آئینه‌‌ٔ جام (شرح مشکلات دیوان حافظ)
  • ۱۳۷۰: انتشار بخش اول سیره‌ی رسول‌الله
  • ۱۳۷۰: انتشار تصحیح کتاب الصیدنه فی‌الطب ابوریحان بیرونی
  • ۱۳۷۳: چاپ ۲جلدی تهذیب و تلخیص روضه‌الصفای محمد بن خداوندشاه بلخی
  • ۱۳۷۳: وفات و خاک‌سپاری در بهشت زهرای تهران
  • ۱۳۷۴: انتشار ترجمه‌ٔ دریای جان اثر هلموت ریترخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

شخصیت و اندیشه

عباس زریاب، صفا و صمیمیت ویژه‌ای داشت و ساده‌زیستی، قناعت، کرم و مروتش زبان‌زد همه بود. آرام، شمرده، سنجیده و باحلاوت سخن می‌گفت. اگر نظرش را برنمی‌تابیدند،‌ بر آن اصرار نمی‌کرد. اگرچه زریاب در علوم متعدد و ادبیات و عرفان آگاهی‌های گسترده و نظری صائب داشت و روح تحقیق و انتقاد را از سنین جوانی در خود شکوفا ساخته بود،‌ اما نسبت به معلومات خویش کمتر می‌نگاشت و بسیاردانی کم‌نویس بود. با جهانی از معلومات و احاطه به پنج زبان زندهٔ دنیا یک‌دهم آن‌چه را بر آن مسلط بود بر روی کاغذ نمی‌آورد. زریاب اجازه نمی‌داد لحظه‌ای از عمرش عبث تلف گردد،‌ اوقات زندگی را برای فراگرفتن،‌ آموزش دادن،‌ تحقیق و نگارش شکار کرده بود. با همت خستگی‌ناپذیر لحظه‌ای از آموختن نیاسود و از یاددادن به دیگران دریغ نورزید. در بذل دانش گشاده‌دست و در اخلاق گشاده‌رو بود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

زمینهٔ فعالیت

یادمان و بزرگداشت‌ها

از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)

نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

تفسیر خود از آثارش

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

همراهی‌های سیاسی

مخالفت‌های سیاسی

نامه‌های سرگشاده

نام‌های دسته‌جمعی

بیانیه‌ها

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

جمله‌ای از ایشان

نحوهٔ پوشش

تکیه‌کلام‌ها

خلقیات

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

بنیان‌گذاری

تأثیرپذیری‌ها

استادان و شاگردان

علت شهرت

فیلم ساخته شده براساس

حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود

اتفاقات بعد از انتشار آثار

نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و کتاب‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

کارنامه و فهرست آثار

جوایز و افتخارات

بررسی چند اثر

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

منبع‌شناسی

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

جستارهای وابسته

پانویس

  1. «زریاب باران‌کردار». اوحدی، ش. ۲و۳ (بهمن‌واسفند۱۳۹۵): ۳۴تا۵۳. 
  2. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۴۱۷.
  3. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۳۲۹.
  4. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۳۸۵.
  5. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۴۱۷.
  6. احمد تفضلی، یکی قطره باران، جشن‌نامهٔ استاد دکتر عباس زریاب خویی، ۱تا۸.
  7. «زریاب باران‌کردار». اوحدی، ش. ۲و۳ (بهمن‌واسفند۱۳۹۵): ۳۴تا۵۳. 
  8. «زریاب باران‌کردار». اوحدی، ش. ۲و۳ (بهمن‌واسفند۱۳۹۵): ۳۴تا۵۳. 
  9. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۳۶۰.
  10. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۳۶۸و۳۶۹.
  11. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۳۳۱.
  12. اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران، ۳۴۶و۳۴۷.
  13. احمد تفضلی، یکی قطره باران، جشن‌نامهٔ استاد دکتر عباس زریاب خویی، ۱تا۸.

منابع

  • خطیبی، ابوالفضل. «زریاب باران‌کردار (نگاهی به زندگی و آثار استاد دکتر عباس زریاب خویی)». اوحدی، ش. ۲و۳ (بهمن‌واسفند۱۳۹۵): ۳۶. 
  • اتحاد، هوشنگ (۱۳۷۸). پژوهشگران معاصر ایران (ج.دهم). تهران: فرهنگ معاصر. شابک ۹۶۴-۸۶۳۷-۳۳-۴.
  • زریاب خویی، عباس. «زندگانی من». تحقیقات اسلامی، ش. ۱و۲ (۱۳۷۴). 
  • تفضلی، احمد (۱۳۷۰). جشن‌نامهٔ استاد دکتر عباس زریاب خویی. تهران.
  • افراسیابی، هما. «مختصری از زندگی‌نامهء دکتر عباس زریاب خویی، اولین مدیر کتابخانه». پیام بهارستان، ش. ۱۹و۲۰ (دی و بهمن ۱۳۸۰): ۸تا۱۰. 
  • اصفهانی، عبدالله. «عباس زریاب خویی نیم‌قرن نسخه‌شناسی، تالیف، و تحقیق». آینهء پژوهش، ش. ۹۶ (بهمن و اسفند ۱۳۸۴). 

پیوند به بیرون

  1. «مواجهه زریاب با امام خمینی». قطره. بازبینی‌شده در ۷شهریور۱۳۹۸.