جمشید خانیان: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
|امضا = | |امضا = | ||
}} | }} | ||
[[جمشید خانیان]] نمایشنامهنویس، داستاننویس و پژوهشگر ادبی با گرایشی به سمت نقد و پژوهش در عرصۀ ادبیات نوجوان، ابعاد وسیعتری از داستاننویسی را نشان داد که از وی تاکنون در زمینههای مختلف، بیش از چهل اثر به چاپ رسیده است.<ref name="خانیان">{{یادکرد وب|نشانی=https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%AF_%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86|عنوان=جمشید خانیان داستاننویس و نمایشنامهنویس}}</ref> | [[جمشید خانیان]] نمایشنامهنویس، داستاننویس و پژوهشگر ادبی با گرایشی به سمت نقد و پژوهش در عرصۀ ادبیات نوجوان، ابعاد وسیعتری از داستاننویسی را نشان داد که از وی تاکنون در زمینههای مختلف، بیش از چهل اثر به چاپ رسیده است که در سال ۱۳۹۷ از سوی انجمن نویسندگان کودک و نوجوان ایران بهعنوان نامزد بخش نویسندگی جایزهٔ آسترید لیندگرن ۲۰۱۹ معرفی شدهاست.<ref name="خانیان" /><ref name="خانیان">{{یادکرد وب|نشانی=https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AC%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%AF_%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86|عنوان=جمشید خانیان داستاننویس و نمایشنامهنویس معاصر}}</ref> | ||
<center>* * * * *</center> | <center>* * * * *</center> | ||
در | جمشید خانیان که زادۀ ۱۳۴۰ آبادان است، با نگارش دو نمایشنامهٔ «یک نیمروز در اتاق بازجویی» و «روی نیبندی» و نیز مجموعهای از داستانهای کوتاه، فعالیت خود را آغاز کرد. این فعالیت با گرایش به سمت نقد و پژوهش و بهویژه داستاننویسی در عرصهٔ ادبیات نوجوان، ابعاد وسیعتری را به خود گرفته است.<ref name="خانیان" />{{سخ}} | ||
وقتی سخن از جمشید خانیان میآید، به سادگی نمیتوان واژهها را کنار هم ردیف کرد،او جادوی کلمات را میشناسد و بهراستی در دنیای شگفتانگیز داستانهایش زندگی میکند، او در تمام لحظهها و ساعتها و همهجا نویسنده است، او را فرای داستانها و نمایشنامههایش نمیتوان توصیف کرد و بیتردید آثار او آنقدر هویت و تشخص دارند که حتی بدون عنوان روی جلد هم خواهیم دانست که آفرینندۀ آن قلم خانیان است.<ref name="نویسنده در لحظه">{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ibna.ir/fa/doc/note/265058/%D8%AC%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%87%D9%85%D9%87-%D9%84%D8%AD%D8%B8%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87|عنوان=جمشید خانیان در همۀ لحظههایش نویسنده است}}</ref> | |||
مدرّس، کارشناس و داور در جشنوارههای متعدد هنری و ادبی، آثار ایشان را همواره مورد توجه کارشناسان و منتقدان و دانشآموختههای رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی و ادبیات نمایشی قرار داده است و آثاری مانند «روی نیبندی»، «اسماعیل اسماعیل»، «دهانی پراز کلاغ» و «تکرار» از پراجراترین نمایشهای دو دههٔ اخیر بهشمار میروند که توسط گروههای نمایشی سراسر کشور بهروی صحنه برده شدهاست.<ref name="خانیان" />{{سخ}} | |||
برخی از آثار داستانی ایشان، نظیر «پس یوسف من کجاست؟»، «همیشه همین وقت، همین بازی» و «پول»، به زبانهای انگلیسی، لهستانی و روسی ترجمه و چاپ شده و تعدادی نیز جزو منتخبین و برگزیدههای بینالمللی بودهاند، که از آن جمله میتوان به کتاب «قلب زیبای بابور» برگزیدهٔ کتابخانهٔ بینالمللی کودک و نوجوان مونیخ(۲۰۰۵م)، کتاب «طبقهٔ هفتم غربی» برگزیدهٔ Ibby لندن و «عاشقانههای یونس در شکم ماهی» برگزیدهٔ Ibby مکزیک(۲۰۱۵م) اشاره نمود.<ref name="خانیان" />{{سخ}} | |||
آثار | آثار او همچنین برگزیدهٔ جایزهٔ بیست سال ادبیات، جایزهٔ کتاب فصل، جایزهٔ شورای کتاب، جایزهٔ غنی پور، جایزهٔ کتابهای رشد، جایزهٔ ماهنامهٔ سلام بچهها و پوپک و جایزهٔ کتاب کودک و نوجوان کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان و نیز برگزیدهٔ جایزهٔ ربع قرن ادبیات دفاع مقدس در سه رشتهٔ پژوهش هنری، رمان نوجوان و نمایشنامه بوده است.<ref name="خانیان" />{{سخ}} | ||
در سال ۱۳۹۶ و در سیوششمین جشنوارهٔ بینالمللی تئاتر فجر از ایشان بهعنوان نمایشنامهنویس منتخب و همچنین به خاطر یک عمر تلاش در نوشتن و آموزش، قدردانی شدهاست. | |||
==از میان یادها== | ==از میان یادها== | ||
===آغاز نوجوانی و شروع کار جدی=== | ===آغاز نوجوانی و شروع کار جدی=== | ||
از یازدهسالگی که وارد کانون شدم و کارم را از آنجا شروع کردم. جذب قصهخوانی شدم و | از یازدهسالگی که وارد کانون شدم و کارم را از آنجا شروع کردم. جذب قصهخوانی شدم و کتابهای قصه زیاد خواندم. البته قصهٔ عامیانهٔ مکتوب نخواندم؛ اما قصههای فولکلوریک را شنیدم.<ref name=''گفتوگو''>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.hodhod.ir/?p=1174|عنوان= حرفونقل پدبدآور ''قلب زیبای بابور''}}</ref> | ||
=== | ===تصوری از کودکی=== | ||
بگذارید برگردم به خیلی دورتر؛ به دوازده، سیزدهسالگیام. یعنی درست زمانی که از کتاب به معنی واقعی کلمه متنفر بودم. هیچ جوری نمیتوانستم با این موضوع کنار بیایم که برای خواندن یک کتاب داستان باید بروم و برای خودم یک جایی بنشینم و کز کنم روی آن و با چشمهایم کلمههایش را دنبال کنم. فکر میکردم همینقدر که ناچارم کتابهای درسی را بخوانم برایم کافیست. آن روزها، کتاب برای من، غول بیشاخ و دمی بود که از انرژی بیحساب بچهها تغذیه میکرد. او دست و پای بچهها را که پر از انرژی برای بازیکردن، دویدن و از سروکول زمین و زمان بالارفتن بودند با طنابهای شیطانی و گرههای کور میبست و با صدایی که انگار از ته چاهی عمیق شنیده میشد، میگفت: «بشین اینجا و یک کمی آرام بگیر و خوب گوش بده و ببین من چی میگم وروجک...». این همان تصور هولناکی بود که من آن سالها از « کتاب» و از «خواندن» داشتم.<ref name="تجربه زندگی">{{یادکرد وب|نشانی=http://ilisafars.ir/nameh/index.php/presets/preset-4/67-2019-02-02-07-18-19|عنوان=داستان چگونه نویسنده شدم از زبان جمشید خانیان}}</ref>{{سخ}} | |||
===دیدار با هنر و ادبیات=== | ===دیدار با هنر و ادبیات=== | ||
اولین دیدار جدی من با هنر و ادبیات در سال ۵۱ یا ۵۲ و در [[کانون پرورش فکری آبادان]] و بهطور اتفاقی با کتاب «ماجراهای نارنیا » بود، از آن زمان تا امروز فراز و نشیبهای بسیاری را پشت سر گذاشتهام، همیشه فکر میکنم آن برخورد اتفاقی کوچک، سرنوشت من را جور دیگری رقم زده است، من هنر را زندگی کردم و ذرهذره آن را آموختم؛ بدون آنکه بدانم چه وقت فرایند آموختن را طی کردهام.<ref name="گفت و گو">{{یادکرد وب|نشانی=http://newspaper.hamshahri.org/id/5406/%D8%AD%D9%82%DB%8C%D9%82%D8%AA-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C%D9%85-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%A9%D8%A7%D9%88%D9%85.html|عنوان=حقیقت زندگی را در نمایشنامههایم میکاوم}}</ref> | |||
===میزکار و چیدمان آن=== | |||
منابعِ هریک از کارهایم را روی میز میگذارم، البته هم روی میز و هم روی زمین.{{سخ}} | |||
===چیدمان | دو جلد فرهنگ لغت عمید که از بس زیاد استفاده کردهام، کهنه شدهاند؛ روی میزم حق آبوگل دارند. خودکار قرمز که حتماً باید باشد، چون دور مطالب را با خودکار قرمز خط میکشم و خودکار مشکی هم هرگز از من دور نیست. پوشهای پر از کاغذها و نوشتههای نصفه، نگه میدارم که نسخهٔ اول نوشتههایم را پشتشان مینویسم. از کامپیوتر استفاده نمیکنم هیچ چیز برایم جای خودکار قرمز و مشکی را نمیگیرد.<ref name=''گفتوگو''/> | ||
===داستانهایم را بلند بلند میخوانم=== | |||
منابعِ هریک از کارهایم را روی میز میگذارم، البته هم روی میز و هم روی زمین. دو جلد فرهنگ لغت عمید که از بس زیاد استفاده | آهنگ کلمه برایم خیلی مهم است. این حساسیت از من قصهگوی خوبی ساخته و بیشتر مواقع داستان را بلندبلند برای خودم یا اطرافیان میخوانم تا آنچه در پسِ ذهنم نهفته بود و نمیدیدمش، سرانجام درمیآید.<ref name=''گفتوگو''/><ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://wikiadabiat.net/wiki/index.php?title=%D9%82%D9%84%D8%A8_%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C_%D8%A8%D8%A7%D8%A8%D9%88%D8%B1&action=edit§ion=12|عنوان=بلندخوانی وآهنگ کلمه در داستانها}}</ref> | ||
=== | |||
===زندگی با شخصیتهای داستان=== | ===زندگی با شخصیتهای داستان=== | ||
موقع نوشتن طرحی که گاه شاید یک سالی با آن درگیرم، این اتفاق برایم میافتد که با آدمهای قصه زندگی | موقع نوشتن طرحی که گاه شاید یک سالی با آن درگیرم، این اتفاق برایم میافتد که با آدمهای قصه زندگی کنم، بیشتر به این دلیل که تصوری کلی از اثر دارم و دقیقاً نمیدانم چه اتفاقی قرار است بیافتد. درواقع طرح کاملی از آن آدمها در ذهنم نیست. مرتب با شخصیت زیست میکنم تا بهقطع زاده میشوند.<ref name=''گفتوگو''/> | ||
=== | ===جنون نوشتن=== | ||
در این سالهای اخیر که نوشتن برای کودک و نوجوان، مسئله اصلی من شده است، گاهی به شکل غریب، جنون نوشتن به سراغم میآید، ناخدآگاه ذهنم و بعد کاغذهایم پر از طرحهای داستانی میشود که باید آنها را تبدیل به رمان و نمایشنامه کنم، امیدوارم این فرصت را داشته باشم، این مهمترین آرزوی من است.<ref name="گفت و گو" /> | |||
===رنجهایی که تجربه میشوند=== | ===رنجهایی که تجربه میشوند=== | ||
در مسیر دردآور «نوشتن» همه چیز لذتبخش است،از هیچچیز پشیمان نیستم؛ حتی از رنجی که میبرم، همۀ رنجهای من، تجربههای من هستند.<ref name="گفت و گو" /> | |||
===بازی با خودکارهای رنگی=== | ===بازی با خودکارهای رنگی=== | ||
تفکری که در گذشته در نوع کارم وجود داشت، تفکر بزرگسالانه بود، اما الان سعی میکنم که راوی داستانهایم نوجوان باشد، دنیای بزرگسال برایم دیگر جذابیتی ندارد. ادبیات برای من نوعی بازیکردن است، از فرایند نوشتن، این بازی شروع میشود تا برسد به خلق اثر، در طول این پروسه، شما اگر دستنویسهای من را ببینید، متوجه خواهید شد که چقدر از رنگهای مختلف و مدادرنگی در نوشتههایم استفاده کردهام.{{سخ}} | |||
بازی با خودکارهای رنگی را دوست دارم و فرآیند نوشتن برایم بسیار مهمتر از خود اثر است و آن را دنیای کودکانونوجوانان برایم فراهم میکند.<ref name="مصاحبه">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.kanoonnews.ir/news/263507/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88-%D8%A8%D8%A7-%D8%AC%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%86%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C%D9%85|عنوان=گفتوگو با جمشید خانیان، نویسندۀ ادبیات نوجوان}}</ref> | بازی با خودکارهای رنگی را دوست دارم و فرآیند نوشتن برایم بسیار مهمتر از خود اثر است و آن را دنیای کودکانونوجوانان برایم فراهم میکند.<ref name="مصاحبه">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.kanoonnews.ir/news/263507/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88-%D8%A8%D8%A7-%D8%AC%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%86%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C%D9%85|عنوان=گفتوگو با جمشید خانیان، نویسندۀ ادبیات نوجوان}}</ref> | ||
=== | ===تکرار نوشتن برای نوجوان=== | ||
در سال ۱۳۷۶ وقتی میخواستم کتاب «کودکیهای زمین» را بنویسم، شخصیت فولکوریک این داستان آن چنان من را به خود واداشت که نتوانستم از آن جدا شوم و همین موضوع عاملی شد برای تکرار نوشتن برای نوجوان و ماندن در این عرصه.{{سخ}} | |||
ورودم به عرصۀ ادبیات نوجوان کاملا اتفاقی بود.<ref name="ایسنا" /> | ورودم به عرصۀ ادبیات نوجوان کاملا اتفاقی بود.<ref name="ایسنا" /> | ||
===از تجربههای روزمرۀ زندگی=== | ===از تجربههای روزمرۀ زندگی=== | ||
:ما متأثر از واقعیتهای بیرون از ذهنمان هستیم، این واقعیتهای انکارناپذیر میشوند دستمایۀ کار.{{سخ}} | :ما متأثر از واقعیتهای بیرون از ذهنمان هستیم، این واقعیتهای انکارناپذیر میشوند دستمایۀ کار.{{سخ}} | ||
اینها در ذات خودشان اهمیت چندانی ندارند اما وقتی قالب داستان به خود میگیرند ما را سخت حیرتزده میکنند، این واقعیتها را باید صید کرد مانند یک عکاس.{{سخ}} | اینها در ذات خودشان اهمیت چندانی ندارند اما وقتی قالب داستان به خود میگیرند ما را سخت حیرتزده میکنند، این واقعیتها را باید صید کرد مانند یک عکاس.{{سخ}} | ||
خط ۷۰: | خط ۵۵: | ||
یا داستان «همیشه، همین وقت»، در واقع یک بازی بود که با پسرم انجام میدادم، پنهان میشد و من پیدایش میکردم، یک روز زنگی در گوشم به صدا درآمد که اگر پیدا نشود!{{سخ}} | یا داستان «همیشه، همین وقت»، در واقع یک بازی بود که با پسرم انجام میدادم، پنهان میشد و من پیدایش میکردم، یک روز زنگی در گوشم به صدا درآمد که اگر پیدا نشود!{{سخ}} | ||
این شد داستانی که قطعا آن را خوانده اند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/193738|عنوان=گفتوگو با جمشید خانیان}}</ref> | این شد داستانی که قطعا آن را خوانده اند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/193738|عنوان=گفتوگو با جمشید خانیان}}</ref> | ||
===متعلق به دنیای نوجوان=== | ===متعلق به دنیای نوجوان هستم=== | ||
میدانم که برای گروه سنی نوجوان مینویسم، اما به این فکر نمیکنم که سن نوجوانی، سن سادهاندیشی است، بهنظر من نوجوانان ما بسیار باسواد، باشعور و فهیم هستند و نوع زندگی و آموزشهایی که میبینند، نشان داده که این گروه سنی بسیار کنجکاو و مشتاق برای کشف جهان هستند، نوجوانان به این فکر نمیکند که جهان پیش از این کشف شده است، بلکه میخواهد خودش دوباره خیلی چیزها را کشف کند، بنابراین هیچگاه به این فکر نمیکنم که برای نوجوانانی مینویسم که کمتر از من میدانند و باید جایی برای کشفکردن و فکرکردن برای آنها بگذارم.<ref name="مصاحبه" /> | |||
من خودم را متعلق به دنیای ادبیات کودک و نوجوان میدانم.<ref name="نویسنده در لحظه" /> | من خودم را متعلق به دنیای ادبیات کودک و نوجوان میدانم.<ref name="نویسنده در لحظه" /> | ||
===نامهایی از دل داستان=== | ===نامهایی از دل داستان=== | ||
پیداکردن عنوان برای داستانها اهمیت زیادی دارد و برای من آخرین مرحلهایست که اتفاق میافتد، بیشتر سعی میکنم از دل خود داستانی که نوشتم و کاراکترهای داستانم کمک بگیرم و یک اسم را بیرون بکشم و اغلب هم از همین روش استفاده میکنم.<ref name="مصاحبه" /> | |||
===خوشحالی بعد از نوشتن=== | ===خوشحالی بعد از نوشتن=== | ||
خانیان میگوید: نوشتن در حوزۀ ادبیات نوجوان برایم راحتتر است، اما این به معنی سهلانگاری در | خانیان میگوید: نوشتن در حوزۀ ادبیات نوجوان برایم راحتتر است، اما این به معنی سهلانگاری در کارِ نوشتن برای نوجوان نیست زیرا ادبیات نوجوان بسیار چالش برانگیز است.{{سخ}} | ||
نوشتن در این حوزه علاوه بر تسلط بر ادبیات داستانی در ژانری مختلف، نیازمند شناخت دقیقی از نوجوانی و شخصیت نوجوان امروزی است زیرا نوجوانان امروز زیرک و باهوش و تیزبین هستند و نوشتن برای آنها موشکافانهتر از نوشتن برای بزرگسالان است.{{سخ}} | نوشتن در این حوزه علاوه بر تسلط بر ادبیات داستانی در ژانری مختلف، نیازمند شناخت دقیقی از نوجوانی و شخصیت نوجوان امروزی است زیرا نوجوانان امروز زیرک و باهوش و تیزبین هستند و نوشتن برای آنها موشکافانهتر از نوشتن برای بزرگسالان است.{{سخ}} | ||
نویسندهای در این حیطه موفق است که نوجوان امروز را بشناسد و در غیر این صورت جز تکرار تجربیات دوران نوجوانی خود کاری نکرده است.<ref name="ایسنا" /> | نویسندهای در این حیطه موفق است که نوجوان امروز را بشناسد و در غیر این صورت جز تکرار تجربیات دوران نوجوانی خود کاری نکرده است.<ref name="ایسنا" /> | ||
====داستانک انصراف==== | |||
جمشید خانیان، نویسندۀ ادبیات و نامزد جایزۀ آسترید لیندگرن گفت: وقتی شنیدم انجمن نویسندگان كودکونوجوان، من را بهعنوان نامزد این جایزه انتخاب كرده است، خارج از كشور بودم، ۱۰ روز بعد بازگشتم و فقط ۴۰ روز برای آمادهكردن پروندهام وقت داشتم، درحالی كه هیچ اطلاعات سختافزاری و نرمافزاری از خودم نداشتم و انجمن هم خودش را كنار كشید و كارها را به من سپرد.{{سخ}} | |||
وی افزود: من هم چیزی از خودم نداشتم، نمیدانستم كجای ادبیات كودک و نوجوان ایران قرار دارم و از سویی هیچ چیز از نوشتن برایم مهمتر نبود، تا بهحال هیچ جایزهای در پروسۀ نوشتن من اثر نداشته و ندارد، من نمیدانستم برای كدام بخش ادبیات كودک و نوجوان ایران نامزد شدهام؟، این دلایل باعث شد تصمیم بگیرم از نامزدی جایزه انصراف بدهم. اما همان روز «مریم كهنسال» با من تماس گرفت و گفت كه حاضر است پروندۀ من را آماده كند. به نظر من اگر قرار است در این مراسم از كسی تقدیر شود، باید مریم كهنسال باشد.<ref name="ایرنا">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.irna.ir/news/83224277/%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D9%83%D9%87-%D9%85%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%A8-%D9%86%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D9%83%D9%85-%D9%86%D9%85%DB%8C-%DA%AF%DB%8C%D8%B1%D8%AF|عنوان=خانیان نویسندهای که مخاطب نوجوان را دست کم نمیگیرد}}</ref> | |||
===طرحی که آناهیتا بههم زد=== | |||
داستان «قلب زیبای بابور»، که من طی چهار ماه آن را نوشتم، ۲۴ فصل داشت. البته در هیچ مرحلهای لذت نمیبردم. منتظر بودم شاید فصل بعدی جذاب شود؛ اما فصل پایانی هم هیج تحولی در من ایجاد نکرد.<ref name= ''مواجهه''>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/8309-09073/%D8%A8%DA%86%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D8%B4%D9%88%D8%AE%D9%8A-%D8%B4%D9%88%D8%AE%D9%8A-%D8%A8%D9%87-%D9%82%D9%88%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%BA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D8%B3%D9%86%DA%AF-%D9%85%D9%8A-%D8%B2%D9%86%D9%86%D8%AF-%D9%88-%D9%82%D9%88%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%BA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D8%AC%D8%AF%D9%8A-%D8%AC%D8%AF%D9%8A|عنوان= تقابل افسانه و قصههای مدرن}}</ref> وقتی برای دخترم، آناهیتا خواندم، باتعجب گفت:<font color= darkviolet>«خب، چی شد؟»</font> این حرف باعث شد هم کل اثر را پاره کنم و دور بریزم و هم در تعامل با خودش «قلب زیبای بابور» را بنویسم. باهم نوشتیم و اغلب نظراتش را در داستان اِعمال کردم. زبان و راویِ قصه از او گرفته شد. هر فصل را برایش میخواندم و بعد با تأیید دونفره نهایی میکردیم.<ref name=''گفتوگو''/>{{سخ}} | |||
تأکیدی که در داستان بهچشم میخورد، ماحصل همان «چی شد؟» است و من با بههمریختن ترکیب روایی و فرم داستان اولیه، دو باره دنبال شخصیتهای داستانیام راه افتادم؛ درحالیکه نمیدانستم چرا بابور دستهایش را فقط در دامن آن زن باز میکند و نمیدانستم چرا داستان این طوری شروع میشود... <ref name=''گفتوگو''/>. | |||
===اقتباس یا سرقت=== | ===اقتباس یا سرقت=== | ||
در پی نمایش تلهفیلمی به نام «اولین باران پاییزی» با نویسندگی و کارگردانی افسانه منادی، جمشید خانیان این فیلم را اقتباسی از رمان «طبقۀ هفتم غربی» خود دانست و نسبت به استفادۀ بدون اجازه از آن اعتراض کرد.{{سخ}} | در پی نمایش تلهفیلمی به نام «اولین باران پاییزی» با نویسندگی و کارگردانی افسانه منادی، جمشید خانیان این فیلم را اقتباسی از رمان «طبقۀ هفتم غربی» خود دانست و نسبت به استفادۀ بدون اجازه از آن اعتراض کرد.{{سخ}} | ||
این نویسنده با ارسال متن نامۀ گلهآمیز خود با اشاره به ناامنی و بیاهمیت شمردن نویسندگان، نوشت: «وقتی واژهای درست تعریف نشود، خب همین میشود، میآیند اقتباس کنند، سرقت میکنند.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.isna.ir/news/92101709773/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D8%B6%DB%8C-%D8%AC%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%AA%D9%84%D9%88%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D9%88%D9%86|عنوان=نامۀ اعتراض جمشید خانیان به تلویزیون}}</ref> | این نویسنده با ارسال متن نامۀ گلهآمیز خود با اشاره به ناامنی و بیاهمیت شمردن نویسندگان، نوشت: «وقتی واژهای درست تعریف نشود، خب همین میشود، میآیند اقتباس کنند، سرقت میکنند.»<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.isna.ir/news/92101709773/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D8%B6%DB%8C-%D8%AC%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%AA%D9%84%D9%88%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D9%88%D9%86|عنوان=نامۀ اعتراض جمشید خانیان به تلویزیون}}</ref> | ||
==زندگی و یادگار== | ==زندگی و یادگار== | ||
=== | ===کودکی و آغاز تحول=== | ||
جمشد خانیان میگوید: | جمشد خانیان میگوید: | ||
وقتی | وقتی دوازده، سیزدهساله بودم، یک روز دوست بسیار صمیمی من، آمد دم در خانه و بدون اینکه چیزی بگوید، فقط با یک لبخند معنیدار دست کرد توی جیب پیراهناش و یک کارت شناسایی بیرون آورد و آن را در امتداد نیمرخراست صورتش بالا گرفت. من هنوز تمام لحظهها و جزییات آن رویداد بعدازظهر تابستان که درست مثل یک نمایش کوتاه پانتومیم اجرا شد را به خاطر دارم، آن بالا با حروف چاپی درشت نوشته شده بود «کارت عضویت کتابخانۀ شمارۀ یک کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان آبادان».<ref name="تجربه زندگی" />{{سخ}} | ||
تمام آن روز، من به آن کارت لعنتی فکر میکردم. احساس میکردم آن کارت یک جورهایی به دوستم، فردیت و هویت خاصی بخشیده است. او چیزی داشت که همه نداشتند. کارت عضویت کتابخانه بود. یک کارت استثنایی.<ref name="تجربه زندگی" />{{سخ}} | تمام آن روز، من به آن کارت لعنتی فکر میکردم. احساس میکردم آن کارت یک جورهایی به دوستم، فردیت و هویت خاصی بخشیده است. او چیزی داشت که همه نداشتند. کارت عضویت کتابخانه بود. یک کارت استثنایی.<ref name="تجربه زندگی" />{{سخ}} | ||
فردای آن روز، رفتم کتابخانۀ شمارۀ یک. آنجا، یک آقایی پشت پیشخان ایستاده بود و سرش پایین بود. قبل از اینکه من چیزی بگویم، | فردای آن روز، رفتم کتابخانۀ شمارۀ یک. آنجا، یک آقایی پشت پیشخان ایستاده بود و سرش پایین بود. قبل از اینکه من چیزی بگویم، دستش را جلو آورد و گفت: "دوقطعه عکس، فتوکپی شناسنامه و رضایت نامۀ ولی.» همه را بیکموکاست و بدون لحظهای درنگ گذاشتم کف دستش، اصلا نمیخواستم در صدور کارت عضویت و تحویل آن به من، کوچکترین وقفهای به وجود بیاید. سرش را بالا گرفت و گفت: «کاملا مسلح آمدی!» آن موقع درست متوجه نشدم چرا این جمله را گفت. خیلی هم برایم مهم نبود. یعنی آن موقع هیچی برایم مهم نبود، هیچی به جز آن کارت عضویت.<ref name="تجربه زندگی" />{{سخ}} | ||
کارت را گرفتم و به آن خیره شدم. هنوز از سالنِ کتابخانه خارج نشدهبودم که صدای همان آقا من را از دنیای خودم به بیرون پرتاب کرد: «داری میری آقای خانیان؟» رو برگرداندم به طرف صدا. گفت: «بدون خداحافظی؟» گفتم: «خداحافظ!» گفت: «میشه قبل از اینکه بری، اون کتابی که افتاده پایین اون قفسه را بیاری بدی من؟» نگاه کردم به سمتی که اشاره کرده بود. کتاب را دیدم. فاصلۀ من تا آن کتاب، چند قدم میشد. ولی نباید بیشتر از سه یا چهار قدم بوده باشد. سه یا چهار قدم کوتاه.<ref name="تجربه زندگی" /> {{سخ}} | |||
حالا که به آن مسیرکوتاه فکر میکنم، تنم میلرزد. با خودم میگویم اگر من آن سه یا چهار قدم کوتاه را برنداشته بودم، حالا کجا بودم؟ کی بودم؟ چگونه فکر میکردم؟{{سخ}} | حالا که به آن مسیرکوتاه فکر میکنم، تنم میلرزد. با خودم میگویم اگر من آن سه یا چهار قدم کوتاه را برنداشته بودم، حالا کجا بودم؟ کی بودم؟ چگونه فکر میکردم؟{{سخ}} | ||
یک هفتۀ بعد وقتی آمدم کتاب را تحویل بدهم، او را ندیدم. دیگر هیچوقت او را ندیدم | یک هفتۀ بعد وقتی آمدم کتاب را تحویل بدهم، او را ندیدم. دیگر هیچوقت او را ندیدم.<ref name="تجربه زندگی" />{{سخ}} | ||
سیوچهار سال بعد، یک روز صبح رفتم منزل دوستم. چشمم افتاد به کتابی که بیرون از قفسه، روی گلیم افتاده بود. رفتم به طرفش. کتاب را از روی گلیم برداشتم. رمان «پسری از گوانتانامو » نوشتۀ «آنا پررا» بود. نشستم پای قفسه و به ایدۀ پیرمرد صدسالهای فکر کردم که نوهاش او را تروخشک میکرد. چند روز بعد شروع کردم به نوشتن داستان «طبقۀ هفتم غربی».<ref name="تجربه زندگی" /> | سیوچهار سال بعد، یک روز صبح رفتم منزل دوستم. چشمم افتاد به کتابی که بیرون از قفسه، روی گلیم افتاده بود. رفتم به طرفش. کتاب را از روی گلیم برداشتم. رمان «پسری از گوانتانامو » نوشتۀ «آنا پررا» بود. نشستم پای قفسه و به ایدۀ پیرمرد صدسالهای فکر کردم که نوهاش او را تروخشک میکرد. چند روز بعد شروع کردم به نوشتن داستان «طبقۀ هفتم غربی».<ref name="تجربه زندگی" /> | ||
===شخصیت و اندیشۀ ادبی=== | ===شخصیت و اندیشۀ ادبی=== | ||
نویسنده با هراثرش قسمتی از شخصیت داستانی خود را میسازد. هر کدام از آثار او در جایگاه خود تکهای از پازل شخصیت نویسنده است، جمشید خانیان هم با هرکدام از آثار خود در ادبیات کودک و نوجوان، شخصیت داستانی خود را معماری و طراحی میکند.<ref name="شخصیت">{{یادکرد وب|نشانی=ٰhttp://ensani.ir/file/download/article/20120413153525-3089-229.pdf|عنوان=شخصیت داستانی جمشید خانیان و آثار ادبی او}}</ref>{{سخ}} | نویسنده با هراثرش قسمتی از شخصیت داستانی خود را میسازد. هر کدام از آثار او در جایگاه خود تکهای از پازل شخصیت نویسنده است، جمشید خانیان هم با هرکدام از آثار خود در ادبیات کودک و نوجوان، شخصیت داستانی خود را معماری و طراحی میکند.<ref name="شخصیت">{{یادکرد وب|نشانی=ٰhttp://ensani.ir/file/download/article/20120413153525-3089-229.pdf|عنوان=شخصیت داستانی جمشید خانیان و آثار ادبی او}}</ref>{{سخ}} | ||
در میان قطعههای پازل آثار خانیان، چهار خط در طراحی شخصیت او وجود دارد. خط اول که با تمرکز بر روی آثار «شبی که جرواسک نخواند»، «شب گربههای چشم سفید»، «لاکپشت فیلی» و «طبقۀ هفتم غربی» میتوان به وجود آن پیبرد، خط رئالیسم است. نویسنده آثار غیررئالیسمی هم دارد مانند «قلب زیبای بابور» و«ناهی»، اما خط طراحی در شخصیت داستانی او بر رئالیسم متمرکز است که آن تکیهگاهی است که نویسنده برای طراحی شخصیت خوداز آن بهره برده، جایگاه ویژهای دارد.<ref name="شخصیت" />{{سخ}} | در میان قطعههای پازل آثار خانیان، چهار خط در طراحی شخصیت او وجود دارد. خط اول که با تمرکز بر روی آثار «شبی که جرواسک نخواند»، «شب گربههای چشم سفید»، «لاکپشت فیلی» و «طبقۀ هفتم غربی» میتوان به وجود آن پیبرد، خط رئالیسم است. نویسنده آثار غیررئالیسمی هم دارد مانند «قلب زیبای بابور» و«ناهی»، اما خط طراحی در شخصیت داستانی او بر رئالیسم متمرکز است که آن تکیهگاهی است که نویسنده برای طراحی شخصیت خوداز آن بهره برده، جایگاه ویژهای دارد.<ref name="شخصیت" />{{سخ}} | ||
خط دوم، دیدگاه نمایشی او در جادوی رئالیمیاش است، این خصلت | خط دوم، دیدگاه نمایشی او در جادوی رئالیمیاش است، این خصلت شخصیتی، مختص خود اوست و سابقهاش در نمایشنامهنویسی شاید زیرساخت ذهنیاش را در این دیدگاهش به داستان ساخته باشد.<ref name="شخصیت" />{{سخ}} | ||
«شبی که جرواسک نخواند» و «شب گربههای چسم سفید» از برجستهترین نمونههای دیدگاه نمایشی اوست و هرچه خانیان از این ویژگی شخصیتی فاصله بگیرد با شخصیت منحصربهفرد خود بیگانه میشود.{{سخ}} | «شبی که جرواسک نخواند» و «شب گربههای چسم سفید» از برجستهترین نمونههای دیدگاه نمایشی اوست و هرچه خانیان از این ویژگی شخصیتی فاصله بگیرد با شخصیت منحصربهفرد خود بیگانه میشود.{{سخ}} | ||
خط سوم در معماری شخصیت او، جزئینگری و ریزبافی او در داستان است و هرجا جرئینگری و دید نمایشی با هم ترکیب شوند و بافتی هماهنگ بگیرند سازندۀ بهترین لحظات در داستاناند.{{سخ}} | خط سوم در معماری شخصیت او، جزئینگری و ریزبافی او در داستان است و هرجا جرئینگری و دید نمایشی با هم ترکیب شوند و بافتی هماهنگ بگیرند سازندۀ بهترین لحظات در داستاناند.{{سخ}} | ||
خط چهارم خلق موقعیت است که این خط تشخص ویژهای برای آثار خانیان ساخته است که باز مختص خود اوست.<ref name="شخصیت" />{{سخ}} | خط چهارم خلق موقعیت است که این خط تشخص ویژهای برای آثار خانیان ساخته است که باز مختص خود اوست.<ref name="شخصیت" />{{سخ}} | ||
در ذهن خانيان مخاطبش يک كوچولوى نازنين يا غيرنازنين نيست؛ موجودى كه از یک طرف تا حد خدا بالا رود و از طرف ديگر شعورش و قدرت تشخيصاش تا پايينترين حد نزول كند. هر قدر نويسنده به ساختمان داستانش، كيفيت ادبى آن و تمام اجزاء و عناصرى كه آن را میسازند، اهميت داده و وسواس و دقت | در ذهن خانيان مخاطبش يک كوچولوى نازنين يا غيرنازنين نيست؛ موجودى كه از یک طرف تا حد خدا بالا رود و از طرف ديگر شعورش و قدرت تشخيصاش تا پايينترين حد نزول كند. هر قدر نويسنده به ساختمان داستانش، كيفيت ادبى آن و تمام اجزاء و عناصرى كه آن را میسازند، اهميت داده و وسواس و دقت بهخرج دهد، به همان ميزان براى مخاطبانش شخصيت، شعور و فرديت قائل است.<ref name="شخصیت" /> | ||
===شهرت و جایگاه ادبی=== | ===شهرت و جایگاه ادبی=== | ||
حدود چهلسال زندگی خانیان در دنیای متن و نوشتن از او نویسندهای ساخته که به دلیل سبک ویژهاش آثار او با اشتیاق و میل مخاطبان بسیاری روبهرو شده است و نیز حضور او در عرصههای جهانی و انتخاب او | حدود چهلسال زندگی خانیان در دنیای متن و نوشتن از او نویسندهای ساخته است که به دلیل سبک ویژهاش آثار او با اشتیاق و میل مخاطبان بسیاری روبهرو شده است و نیز حضور او در عرصههای جهانی و انتخاب او بهعنوان نخستین نویسندۀ ایرانی در حوزۀ داستان نوجوان در جشنوارۀ کلاغ سفید به دعوت کتابخانۀ بینالمللی کودکونوجوان و نیز دریافت جایزۀ جهانی آسترید لیندگرن نشان از شهرت اوست تا از جایگاه او نزد منتقدان و پژوهشگران خبر دهد.<ref name="نویسنده در لحظه" /> | ||
===جشنهای تجلیل و بزرگداشت=== | ===جشنهای تجلیل و بزرگداشت=== | ||
[[پرونده:Download23.jpg|180px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''تجلیلی برای نامزد برترین جایزه'''</center>]] | [[پرونده:Download23.jpg|180px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''تجلیلی برای نامزد برترین جایزه'''</center>]] | ||
====مهرآیینی برای خانیان==== | ====مهرآیینی برای خانیان==== | ||
در سومین مهرآیین نکوداشت نامزدهای جایزۀ «آسترید لیندگرن»، جمشید خانیان، نویسندۀ فعال در حوزۀ ادبیات | در سومین مهرآیین نکوداشت نامزدهای جایزۀ «آسترید لیندگرن»، جمشید خانیان، نویسندۀ فعال در حوزۀ ادبیات کودک و نوجوان موفق به دریافت این جایزه شد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.lisna.ir/%D8%A7%D8%AE%D8%A8%D8%A7%D8%B1-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8/38894-%D8%A7%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D9%85%D9%87%D8%B1%D8%A2%DB%8C%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%86%DA%A9%D9%88%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D8%AC%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%AF|عنوان=مهرآیینی برای نکوداشت جمشید خانیان}}</ref> گفتنی است این جایزه یکی از معتبرترین جوایز بینالمللی در حوزۀ ادبیات کودک و نوجواناست.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://shabestan.ir/detail/News/768727|عنوان=خانیان تجلیل میشود}}</ref> | ||
====خانیان روی کاناپۀ سفید مونیخ نشست==== | ====خانیان روی کاناپۀ سفید مونیخ نشست==== | ||
جمشید خانیان با رمان «عاشقانههای یونس در شکم ماهی» | جمشید خانیان با رمان «عاشقانههای یونس در شکم ماهی» میهمان کتابخانۀ بینالمللی کودک و نوجوان مونیخ شد. این داستاننویس و نمایشنامهنویس بهعنوان اولین نویسندۀ ایرانی در جشنوارۀ «کلاغ سفید» به سخنرانی پرداخت. در این مراسم بخشهایی از رمان «عاشقانههای یونس در شکم ماهی» تولید کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان به زبان آلمانی خوانده شد و در ادامه حاضران در جلسه دربارۀ یونسوسارا شخصیتهای داستانی این رمان سوالهایی را با نویسنده مطرح کردند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.pana.ir/news/838922|عنوان= جمشید خانیان روی کاناپه سفید کتابخانه مونیخ نشست}}</ref> | ||
====بزرگداشتی برای سه هنرمند پیشکسوت==== | ====بزرگداشتی برای سه هنرمند پیشکسوت==== | ||
در سیوششمین جشنوارۀ بینالمللی تئاتر فجر برای احمد دامود، هوشنگ آزادیور و جمشید خانیان بزرگداشت برگزار میشود. در کاتالوگ این جشنواره، نام سه هنرمند تئاتری که قرار است مراسم بزرگداشتی برای آنها در اختتامیه برگزار شود، مشخص شده است. از این رو نام جمشید خانیان یکی از آن اسامی است که بارها | در سیوششمین جشنوارۀ بینالمللی تئاتر فجر برای احمد دامود، هوشنگ آزادیور و جمشید خانیان بزرگداشت برگزار میشود. در کاتالوگ این جشنواره، نام سه هنرمند تئاتری که قرار است مراسم بزرگداشتی برای آنها در اختتامیه برگزار شود، مشخص شده است. از این رو نام جمشید خانیان یکی از آن اسامی است که بارها نمایشنامههای «یک نیمروز در اتاق بازجویی» و «پرگار» او روی صحنه تئاتر رفتهاند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://donya-e-eqtesad.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86-62/3342907-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%D9%87-%D9%87%D9%86%D8%B1%D9%85%D9%86%D8%AF-%D9%BE%DB%8C%D8%B4%DA%A9%D8%B3%D9%88%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D8%AC%D8%B4%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%81%D8%AC%D8%B1|عنوان=بزرگداشتی برای سه پیشکسوت در جشنوارۀ فجر}}</ref> | ||
[[پرونده:636660344904138907.jpg|180px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''' آسترید لیندگرن برگزار میشود'''</center>]] | [[پرونده:636660344904138907.jpg|180px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''' آسترید لیندگرن برگزار میشود'''</center>]] | ||
[[پرونده:Nekodasht1.jpg|180px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''نکوداشتی برای چهار نامزد'''</center>]] | [[پرونده:Nekodasht1.jpg|180px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''نکوداشتی برای چهار نامزد'''</center>]] | ||
خط ۱۲۸: | خط ۱۱۱: | ||
====گذر پیروزمندانه از آزمونهای خلاقیت==== | ====گذر پیروزمندانه از آزمونهای خلاقیت==== | ||
عباس جهانگیریان: | عباس جهانگیریان: | ||
:جمشید خانیان یكی از بیحاشیههای امروز ایران است، او خلاقیتش را مدام در گردش سنی | :جمشید خانیان یكی از بیحاشیههای امروز ایران است، او خلاقیتش را مدام در گردش سنی کودک و نوجوان و بزرگسال میآزماید و از تمام این آزمونها هم سربلند بیرون میآید. من اگر تاكنون به خانیان رشكی برده باشم، به خلوتنشینی حافظگونه اوست. به اینكه بتوانی دور از هیاهوی سپهر شهر تهران، در خلوت و سكوتی كه آرزوی هر نویسندهای است، بنشینی و بیوقفه بخوانی و بنویسی و هر روز رنگ و جانی تازه به ذهن و زبانت ببخشی.<ref name="ایرنا" />{{سخ}} | ||
خانیان اگر زخم جنگ را بر تن نداشته باشد بر روح دارد، او | خانیان اگر زخم جنگ را بر تن نداشته باشد بر روح دارد، او روایتگر و گزارشگر واقعیتهای هشت سال جنگ نیست، جنگ با همه زشتیاش از عواطف و قلب صلحطلبش عبور كرده و از او نویسندهای با یک پشتوانۀ تجربی تمام نشدنی و ژرفنگر ساخته است كه میتواند همچنان از جنگ بگوید بیآنكه سخنش بر كام جنگطلبان خوش آید.<ref name="ایرنا" /> | ||
====جهانگیران:برخی آثار خانیان با مخاطب معمولی ارتباط برقرار نمیکند!==== | ====جهانگیران:برخی آثار خانیان با مخاطب معمولی ارتباط برقرار نمیکند!==== | ||
دوزیستی جهان آفرینش خانیان، زبان و تجربههای او را دوپاره کرده است و گاه شنیده میشود که برخی از آثار او ارتباط چندانی با مخاطب معمولی ندارند. این عیب خانیان نیست، محصول شرایطی است که در غیبت زیبایی شناختی جمعی ما ایرانیان شکل گرفته است.<ref name="ایرنا" />{{سخ}} | دوزیستی جهان آفرینش خانیان، زبان و تجربههای او را دوپاره کرده است و گاه شنیده میشود که برخی از آثار او ارتباط چندانی با مخاطب معمولی ندارند. این عیب خانیان نیست، محصول شرایطی است که در غیبت زیبایی شناختی جمعی ما ایرانیان شکل گرفته است.<ref name="ایرنا" />{{سخ}} | ||
خط ۱۳۶: | خط ۱۱۹: | ||
====مریم کهنسال:خانیان از مرز یک نفر بودن گذشته است==== | ====مریم کهنسال:خانیان از مرز یک نفر بودن گذشته است==== | ||
:کوشش وسواس آمیز در انتخاب واژهها با عشقورزی به واژگانی داستانی و دنیای | :کوشش وسواس آمیز در انتخاب واژهها با عشقورزی به واژگانی داستانی و دنیای روایت، شرایطی را میسازد که برای یافتن آن شرایط باید در آثارش به جستوجو پرداخت. دنیای تصویری خاص نوشتههای خانیان بهگونهای است كه با ساختار مدرن، تصویرها واژگان را كامل میكنند و تصویر كنشگرانه در بافت روایت جامیگیرد.<ref name="ایرنا" /> شناخت خانیان تنها شناخت یک نویسنده وآثارش نیست، شناخت او بهمانند شناخت جریانهای ادبیات داستانی است.<ref name="معرف" />{{سخ}} | ||
خانیان در آثارش نشان داده است که واقعگرایی ادبی | خانیان در آثارش نشان داده است که واقعگرایی ادبی برآیندی از فرم و تکنیک است و بههمین دلیل است که همۀ جنبههای ساختار روایت در آثار او قرار میگیرند و بیش از هر چیزی بر ساختمان شکلی داستان تأکید دارند.<ref name="معرف" />{{سخ}} | ||
بهبیان خانیان هر داستان یک بازی است که قاعدۀ خودش را دارد. او برجستگی اثر ادبی را با جنسی از قرابت و هزارتویی معمارگونه همراه کرده است و لذت کشف و کاویدن را به مخاطبان هدیه میکند. در آثار خانیان همواره هر اثر با چرخشی دیگر مخاطب را غافلگیر میکند و بههمین دلیل جنسی از طراوت و تازگی در معماری آثار او موج میزند.<ref name="معرف" />{{سخ}} | |||
فصلبندی داستانهای خانیان گفتمان را ایجاد میکند و سرفصلهای آن به تنهایی میتوانند راوی روایتها باشند.<ref name="معرف">{{یادکرد وب|نشانی=https://khabari.org/article/942324/%D8%AC%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81-%D8%AC%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B5%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%E2%80%8C|عنوان=خانیان معرف جریانهای داستانی معاصر است}}</ref> آثار زیادی در هر دوره خلق میشوند كه ارزشمندند اما اینكه نویسندهای هویت ادبی داشته باشد و نسل بعد از خود را تحت تاثیر قرار دهد ویژگی مهمی است كه بیش از همه در آثار خانیان دیده میشود.<ref name="ایرنا" /> | فصلبندی داستانهای خانیان گفتمان را ایجاد میکند و سرفصلهای آن به تنهایی میتوانند راوی روایتها باشند.<ref name="معرف">{{یادکرد وب|نشانی=https://khabari.org/article/942324/%D8%AC%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81-%D8%AC%D8%B1%DB%8C%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B5%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%E2%80%8C|عنوان=خانیان معرف جریانهای داستانی معاصر است}}</ref> آثار زیادی در هر دوره خلق میشوند كه ارزشمندند اما اینكه نویسندهای هویت ادبی داشته باشد و نسل بعد از خود را تحت تاثیر قرار دهد ویژگی مهمی است كه بیش از همه در آثار خانیان دیده میشود.<ref name="ایرنا" /> | ||
====از دوست کودکی، فرهاد حسنزاده==== | ====از دوست کودکی، از فرهاد حسنزاده==== | ||
=====آشنایی با خانیان===== | =====آشنایی با خانیان===== | ||
آشنایی من با کانون کمی خاص بود، با یکی از دوستانم در مدرسه کار تئاتر میکردیم. یک روز دوستم دربارۀ پسرخالهاش صحبت کرد که او هم اهل نوشتن بود. او کسی نبود جز جمشید خانیان.<ref name="حسنزاده">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.kanoonnews.ir/news/258937/%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D9%85-%DA%A9%DB%8C%DA%A9-%D8%AA%D9%88%D9%84%D8%AF-%D8%A2%D9%88%D8%B1%D8%AF|عنوان=فرهاد حسنزاده؛ دوست و رفیق کودکی جمشید خانیان}}</ref> | آشنایی من با کانون کمی خاص بود، با یکی از دوستانم در مدرسه کار تئاتر میکردیم. یک روز دوستم دربارۀ پسرخالهاش صحبت کرد که او هم اهل نوشتن بود. او کسی نبود جز جمشید خانیان.<ref name="حسنزاده">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.kanoonnews.ir/news/258937/%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D9%85-%DA%A9%DB%8C%DA%A9-%D8%AA%D9%88%D9%84%D8%AF-%D8%A2%D9%88%D8%B1%D8%AF|عنوان=فرهاد حسنزاده؛ دوست و رفیق کودکی جمشید خانیان}}</ref> | ||
=====رقابت یا رفاقت===== | =====رقابت یا رفاقت===== | ||
من | من و جمشید هردو عضوهایی بودیم که در کنار هم کار میکردیم. جمشید یکیدوسال هم در مدرسۀ ما درس خواند. ما با هم دوست بودیم نه رقیب.<ref name="حسنزاده" /> | ||
=====در جنگ همدیگر را گم کردیم===== | =====در جنگ همدیگر را گم کردیم===== | ||
مثل خیلی از دیگر دوستان، در زمان جنگ از جمشید هم تا سالها بیخبر بودم. حدود سال | مثل خیلی از دیگر دوستان، در زمان جنگ از جمشید هم تا سالها بیخبر بودم. حدود سال ۶۸، اتفاقی او را در شیراز دیدم که یک مجموعۀ بزرگسال زیر چاپ داشت و من هم در حال سامان دادن به اولین کتابم بودم.<ref name="حسنزاده" /> | ||
===ادیبان، پژوهشگران و نظراتشان=== | ===ادیبان، پژوهشگران و نظراتشان=== | ||
خط ۱۵۶: | خط ۱۳۹: | ||
[[پرونده:divha.jpg|100px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''''''</center>]] | [[پرونده:divha.jpg|100px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''''''</center>]] | ||
====«میهمانی دیوها»==== | ====«میهمانی دیوها»==== | ||
:برای من خاطرهانگیز است. لحن آن بهعنوان عنصری از زبان که عینیت پیدا نمیکند، اما احساس میشود، در این کتاب یک امتیاز بسیار مهم است که سطح کیفی روایت راارتقا میبخشد. با این که داستان از ساختار افسانهها پیروی میکند، اما خیلی هم به آن پایبند نیست. آغاز داستان یعنی | :برای من خاطرهانگیز است. لحن آن بهعنوان عنصری از زبان که عینیت پیدا نمیکند، اما احساس میشود، در این کتاب یک امتیاز بسیار مهم است که سطح کیفی روایت راارتقا میبخشد. با این که داستان از ساختار افسانهها پیروی میکند، اما خیلی هم به آن پایبند نیست. آغاز داستان یعنی واگذارشدن داستان از یکی به یکی دیگر و پایان آن که مربوط میشود به سرنوشت نامعلوم، یک شالودهشکنی در این نوع از قصهها بهحساب میآید.<ref name="خاطره">{{یادکرد وب|نشانی=http://old.alefyaa.ir/?p=10047|عنوان=کتاب خاطرهانگیز برای کودکونوجوان به انتخاب جمشید خانیان}}</ref> | ||
[[پرونده:aghrab.jpg|100px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''''''</center>]] | [[پرونده:aghrab.jpg|100px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''''''</center>]] | ||
====«عقربهای کشتی بمبک»==== | ====«عقربهای کشتی بمبک»==== | ||
:هنوز فکر میکنم مهمترین اثر حسنزاده، همین کتاب است. تکنیک | :هنوز فکر میکنم مهمترین اثر حسنزاده، همین کتاب است. تکنیک مثبتِ زبان، همراه با طنزی درست، برآیندی جز کتابی بهیادماندنی نخواهد بود. ورودی این کتاب و شکل رفتاری کنشگرهای این داستان، آدم را به یاد «تابستان زاغچه» دیوید آلموند میاندازد.<ref name="خاطره" /> | ||
[[پرونده:lalai.jpg|100px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''''''</center>]] | [[پرونده:lalai.jpg|100px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''''''</center>]] | ||
====«لالایی برای دختر مرده»==== | ====«لالایی برای دختر مرده»==== | ||
خط ۱۶۵: | خط ۱۴۸: | ||
[[پرونده:shazde.jpg|100px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''''''</center>]] | [[پرونده:shazde.jpg|100px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''''''</center>]] | ||
====«شازده کوچولو»==== | ====«شازده کوچولو»==== | ||
:مدتها بود که دلم میخواست این کتاب را از زاویۀ روایت و روایتگری نقد کنم. همیشه این طور به نظرم | :مدتها بود که دلم میخواست این کتاب را از زاویۀ روایت و روایتگری نقد کنم. همیشه این طور به نظرم میرسید که داستان این کتاب، یک راوی مقتدر دارد. و بالاخره این فرصت را دانشکدۀ ادبیات دانشگاه شیراز با برگزاری جشنواره و همایش بازنگاری، تحت عنوان چند صدایی و گفتوگومندی در ادبیات کودک و نوجوان برایم فراهم کرد. البته این کتاب یک شاهکار واقعی است.<ref name="خاطره" /> | ||
[[پرونده:kabos.jpg|100px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''''''</center>]] | [[پرونده:kabos.jpg|100px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''''''</center>]] | ||
====«کابوس»==== | ====«کابوس»==== | ||
خط ۱۸۲: | خط ۱۶۵: | ||
[[پرونده:tekrar.jpg|120px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''تکرار به صحنه میرود'''</center>]] | [[پرونده:tekrar.jpg|120px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''تکرار به صحنه میرود'''</center>]] | ||
=== | ===نمایشنامۀ تکرار=== | ||
نمایش "تکرار" نوشتۀ جمشید خانیان، به کارگردانی هومن بنایی در کارگاه نمایش باران به صحنه میرود.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.yjc.ir/fa/news/4652542/%D9%87%D9%88%D9%85%D9%86-%D8%A8%D9%86%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AA%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D8%B1-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%B5%D8%AD%D9%86%D9%87-%D9%85%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%AF|عنوان=تکرار، نوشتۀ جمشید خانیان در کارگاه باران به صحنه میرود}}</ref>. هدف انتخاب اين اثر از دید بنایی، نگاه متفاوت آن به جنگ و صرفنظركردن از موضوعات و بسترهای كليشهای به همراه رويدادی مستند و تثبيت شده برای روايت با حوادث و ماجراهایی از جنگ كه ريشه در واقعيت دارند و تأثرات ذهنی و روحی در سبک، شكل و فرمهای مختلف و متفاوت در اين اثر عوامل انتخاب آن برای بنایی است.<ref name="تکرار">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.irna.ir/news/80877023/%D9%86%D9%85%D8%A7%D9%8A%D8%B4-171-%D8%AA%D9%83%D8%B1%D8%A7%D8%B1-187-%D8%A8%D9%87-%D9%82%D9%84%D9%85-%D8%AC%D9%85%D8%B4%D9%8A%D8%AF-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%8A%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%B5%D8%AD%D9%86%D9%87-%D9%85%D9%8A-%D8%A2%D9%8A%D8%AF|عنوان=نمایش تکرار به قلم خانیان و فیلمی از هومن بنایی}}</ref>{{سخ}} | نمایش "تکرار" نوشتۀ جمشید خانیان، به کارگردانی هومن بنایی در کارگاه نمایش باران به صحنه میرود.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.yjc.ir/fa/news/4652542/%D9%87%D9%88%D9%85%D9%86-%D8%A8%D9%86%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AA%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D8%B1-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%B5%D8%AD%D9%86%D9%87-%D9%85%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%AF|عنوان=تکرار، نوشتۀ جمشید خانیان در کارگاه باران به صحنه میرود}}</ref>. هدف انتخاب اين اثر از دید بنایی، نگاه متفاوت آن به جنگ و صرفنظركردن از موضوعات و بسترهای كليشهای به همراه رويدادی مستند و تثبيت شده برای روايت با حوادث و ماجراهایی از جنگ كه ريشه در واقعيت دارند و تأثرات ذهنی و روحی در سبک، شكل و فرمهای مختلف و متفاوت در اين اثر عوامل انتخاب آن برای بنایی است.<ref name="تکرار">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.irna.ir/news/80877023/%D9%86%D9%85%D8%A7%D9%8A%D8%B4-171-%D8%AA%D9%83%D8%B1%D8%A7%D8%B1-187-%D8%A8%D9%87-%D9%82%D9%84%D9%85-%D8%AC%D9%85%D8%B4%D9%8A%D8%AF-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%8A%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%B5%D8%AD%D9%86%D9%87-%D9%85%D9%8A-%D8%A2%D9%8A%D8%AF|عنوان=نمایش تکرار به قلم خانیان و فیلمی از هومن بنایی}}</ref>{{سخ}} | ||
[[پرونده:amobozorg.jpg|140px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''تئاتری متفاوت با حضور خانیان'''</center>]] | [[پرونده:amobozorg.jpg|140px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''تئاتری متفاوت با حضور خانیان'''</center>]] | ||
====عموی بزرگ کوچک من==== | ====عموی بزرگ کوچک من==== | ||
جمشید خانیان نویسندۀ رمان و | جمشید خانیان نویسندۀ رمان و نمایشنامههای کودک و نوجوان یکشنبه ۳۰ تیر به تماشا مینشیند. بهگزارش روابط عمومی نمایش کودک و نوجوان «عموی عجیب بزرگ کوچک من» در هجدهمین شب پویش، میزبان جمشید خانیان میشود.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.tiwall.com/kidstheater/news/j-khanianamobozorgkuchik|عنوان=جمشید خانیان نویسنده رمان و نمایشنامههای کودکونوجوان یکشنبه ۳۰ تیر به تماشا مینشیند}}</ref> | ||
====وقتی خانیان میگوید==== | ====وقتی خانیان میگوید==== | ||
:ادبیات | :ادبیات کودک و نوجوان نیازمند فرم و نگاه زیباییشناختی کاملا شخصی است. کتابهای ایرانی انتخاب شده، نمونهای از این افق آرمانی را نشان میدهند و کتابهای ترجمهای انتخاب شده هم خاطرهانگیزند و هم یادآور میشوند که ما چقدر «نویسنده» و چقدر «خوانندهای خوب» هستیم.<ref name="خاطره" /> | ||
[[پرونده:image99.jpg|180px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''''''</center>]] | [[پرونده:image99.jpg|180px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''''''</center>]] | ||
===نیاز تئاتر | ===نیاز تئاتر امروز ما چنین نمایشی است=== | ||
جمشید خانیان بعد از دیدن نمایش «چند درجه سوتفاهم در مقیاس اتتلو» گفت: | جمشید خانیان بعد از دیدن نمایش «چند درجه سوتفاهم در مقیاس اتتلو» گفت: | ||
:بینامتنیتی که در | :بینامتنیتی که در نمایشنامه وجود دارد بهخوبی در اجرا منتقل شده است و وجودشناختی در شخصیت اتللو، ذهنیت او را برای بیننده ترسیم میکند. در این نمایش هم بازیگر این نقش اتللوی مربوط به خود را ترسیم میکند و اجرا و بازی فوقالعاده و ویژگیهای شگفتانگیز در متن، اثری رشک برانگیز بهوجودآورده است.<ref name="نیاز">{{یادکرد وب|نشانی=https://theater.ir/fa/99074|عنوان=نیاز ما و نیاز تئاترامروزما چنین نمایشی است}}</ref>{{سخ}} | ||
زمانی که شما یک موسیقی کلاسیک خوب میشنوید نمیتوانید بگویید معنی یک نقطه خاصاش چیست؟ بلکه میگویید من از این اثر لذت بردم. چون اثر در مجموع به شما لذت میدهد؛ در مورد این نمایش هم همین اتفاق میافتد.<ref name="نیاز" />{{سخ}} | زمانی که شما یک موسیقی کلاسیک خوب میشنوید نمیتوانید بگویید معنی یک نقطه خاصاش چیست؟ بلکه میگویید من از این اثر لذت بردم. چون اثر در مجموع به شما لذت میدهد؛ در مورد این نمایش هم همین اتفاق میافتد.<ref name="نیاز" />{{سخ}} | ||
ما در اینجا با یک شخصیت مواجه نبودیم بلکه با یک نشانه از انسانها مواجهیم و برای درک آن مثل آثار رئال نه شخصیتها رجوع نمیکنیم.<ref name="نیاز" />{{سخ}} | ما در اینجا با یک شخصیت مواجه نبودیم بلکه با یک نشانه از انسانها مواجهیم و برای درک آن مثل آثار رئال نه شخصیتها رجوع نمیکنیم.<ref name="نیاز" />{{سخ}} | ||
خط ۱۹۸: | خط ۱۸۱: | ||
===با ادبیاتی که ۲۰ساله نشده=== | ===با ادبیاتی که ۲۰ساله نشده=== | ||
جمشید خانیان بر این باور است که: | جمشید خانیان بر این باور است که: | ||
عمر ادبیات کودک در ایران بسیار کوتاه است. ما تا دههٔ ۸۰ ادبیات | عمر ادبیات کودک در ایران بسیار کوتاه است. ما تا دههٔ ۸۰ ادبیات کودک و نوجوان نداشتیم. سابقهٔ ادبیات کودک، به کمتر از ۲۰ سال میرسد و وقتی میگویند به پاس سالها تلاش فلان نویسنده، منظور همین چند سال اخیر است که ۲۰ سال هم نمیشود.<ref name=''گفتوگو''/> | ||
[[پرونده:khanian1.jpg|140px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''سبک و ویژگیهای نوشتاری خانیان'''</center>]] | [[پرونده:khanian1.jpg|140px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''سبک و ویژگیهای نوشتاری خانیان'''</center>]] | ||
خط ۲۴۹: | خط ۲۳۲: | ||
#مجموعه داستان «حافظهای برای ناقهٔ گوش شکافته».(۱۳۸۷){{سخ}} | #مجموعه داستان «حافظهای برای ناقهٔ گوش شکافته».(۱۳۸۷){{سخ}} | ||
#رمان «پَرقیچی».(۱۳۸۸){{سخ}} | #رمان «پَرقیچی».(۱۳۸۸){{سخ}} | ||
==== | ====نمایشنامهها<ref name="آثار" /><ref name="خانیان" />==== | ||
# | #نمایشنامهٔ «یک نیمروز در اتاق بازجویی».(۱۳۶۵){{سخ}} | ||
# | #نمایشنامهٔ «بازی نامهٔ بابور».(۱۳۶۶){{سخ}} | ||
# | #نمایشنامهٔ «عشق، سال ریکُن».(۱۳۷۹){{سخ}} | ||
# | #نمایشنامهٔ «پرگار».(۱۳۷۹){{سخ}} | ||
#«مجموعهٔ آثار نمایشی جنگ».(۱۳۸۰){{سخ}} | #«مجموعهٔ آثار نمایشی جنگ».(۱۳۸۰){{سخ}} | ||
# | #نمایشنامهٔ «اگر مرد کوچولویی پیدایش شد که میخندید».(۱۳۸۰){{سخ}} | ||
# | #نمایشنامهٔ «غول زنگی قلعهٔ سنگباران».(۱۳۸۱){{سخ}} | ||
# | #نمایشنامهٔ «مثل کوچِ کاکاییها».(۱۳۸۱){{سخ}} | ||
# | #نمایشنامهٔ «آه از دست این ویکتورهوگو».(۱۳۸۲){{سخ}} | ||
# | #نمایشنامهٔ «حرفهای عاشقانه».(۱۳۸۲){{سخ}} | ||
# | #نمایشنامهٔ «قتل آقای کاف».(۱۳۸۷){{سخ}} | ||
# | #نمایشنامهٔ «روزی که زمین نان میشود».(۱۳۸۷){{سخ}} | ||
# | #نمایشنامهٔ «تردید».(۱۳۸۷){{سخ}} | ||
# | #نمایشنامهٔ «تکرار».(۱۳۸۸){{سخ}} | ||
# | #نمایشنامهٔ «درون پیرهن یحیی».(۱۳۸۸){{سخ}} | ||
# | #نمایشنامهٔ «روی نیبندی».(۱۳۸۸){{سخ}} | ||
# | #نمایشنامهٔ «دهانی پر از کلاغ».(۱۳۸۸){{سخ}} | ||
# | #نمایشنامهٔ «چهارمین نامه».(۱۳۸۸){{سخ}} | ||
# | #نمایشنامهٔ «اسماعیل اسماعیل».(۱۳۸۸){{سخ}} | ||
# | #نمایشنامهٔ «پنجشنبه».(۱۳۸۹){{سخ}} | ||
# | #نمایشنامهٔ «راکب».(۱۳۸۹){{سخ}} | ||
# | #نمایشنامهٔ «مرگ ناصری».(۱۳۹۰){{سخ}} | ||
# | #نمایشنامهٔ «نقطههای کوچک در فاصلهای بسیار دور از خورشید».(۱۳۹۴){{سخ}} | ||
====آثار پژوهشی<ref name="آثار" /><ref name="خانیان" />==== | ====آثار پژوهشی<ref name="آثار" /><ref name="خانیان" />==== | ||
#جستوجو در متن، نقد و بررسی ۱۰ رمان ایرانی.(۱۳۸۰){{سخ}} | #جستوجو در متن، نقد و بررسی ۱۰ رمان ایرانی.(۱۳۸۰){{سخ}} | ||
خط ۲۸۱: | خط ۲۶۴: | ||
#در کتابی به نام "شهر فرنگ ایرانی" داستانهایی از جمشید خانیان و نادر ابراهیمی، توسط انتشارات "سوتوچ svetoch" به زبان روسی ترجمه شدهاست.<ref name="آثار" /><ref name="خانیان" /><ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://ketabestan.ir/news/1392/09/14/index.html:id=1632|عنوان=خانیان}}</ref> | #در کتابی به نام "شهر فرنگ ایرانی" داستانهایی از جمشید خانیان و نادر ابراهیمی، توسط انتشارات "سوتوچ svetoch" به زبان روسی ترجمه شدهاست.<ref name="آثار" /><ref name="خانیان" /><ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://ketabestan.ir/news/1392/09/14/index.html:id=1632|عنوان=خانیان}}</ref> | ||
====فعالیتهای ادبی<ref name="آثار" /><ref name="خانیان" />==== | ====فعالیتهای ادبی<ref name="آثار" /><ref name="خانیان" />==== | ||
#(ازسال ۱۳۸۲ | #(ازسال ۱۳۸۲ تاکنون). مدیر داخلی و مسؤل شورای بررسی کتاب انتشارات «دو رود».{{سخ}} | ||
#(از سال ۱۳۹۵ | #(از سال ۱۳۹۵ تاکنون). عضو دفتر تخصصی سینما.{{سخ}} | ||
#(۱۳۸۶–۱۳۸۸). عضو شورای تخصصی کانون نمایشنامهنویسان.{{سخ}} | #(۱۳۸۶–۱۳۸۸). عضو شورای تخصصی کانون نمایشنامهنویسان.{{سخ}} | ||
#(۱۳۸۰–۱۳۸۴). تدریس در دانشگاه | #(۱۳۸۰–۱۳۸۴). تدریس در دانشگاه سورۀ تهران و اصفهان.{{سخ}} | ||
#(۱۳۶۶). همکاری با صدا و سیما در رابطه با آموزش تئاتر و نگارش ۱۳ قسمت نمایش عروسکی برای نوجوانان، با عنوان «ضربالمثلها» | #(۱۳۶۶). همکاری با صدا و سیما در رابطه با آموزش تئاتر و نگارش ۱۳ قسمت نمایش عروسکی برای نوجوانان، با عنوان «ضربالمثلها» | ||
===سبک و ویژگیهای آثار === | ===سبک و ویژگیهای آثار === | ||
در دنیای داستانهای خانیان میشود زیر آوار جنگ و آسمانی که ابرهایش مانند مار در خود پیچیدهاند هنوز به زندگی و زيبايیهايش انديشيد، میتوان از پلكانی به درازای سالمندی بالا رفت و همچنان تازه نفس ماند، میشود بود و به پنجرهای خيالی دل خوش كرد.{{سخ}} | در دنیای داستانهای خانیان میشود زیر آوار جنگ و آسمانی که ابرهایش مانند مار در خود پیچیدهاند هنوز به زندگی و زيبايیهايش انديشيد، میتوان از پلكانی به درازای سالمندی بالا رفت و همچنان تازه نفس ماند، میشود بود و به پنجرهای خيالی دل خوش كرد.{{سخ}} | ||
او جهان پيرامون و امكانات دنيای داستان را از آن خود میكند؛ همان چيزی كه منتقدان و مخاطبان نوجوان و بزرگسال را ميخكوب آثار جمشيد خانيان میكند، مخاطبان او خوب میدانند برای ورود به دنيای داستانهای او، بايد قدمبهقدم با طرحوارههای ذهنی او همراه شوند و در | او جهان پيرامون و امكانات دنيای داستان را از آن خود میكند؛ همان چيزی كه منتقدان و مخاطبان نوجوان و بزرگسال را ميخكوب آثار جمشيد خانيان میكند، مخاطبان او خوب میدانند برای ورود به دنيای داستانهای او، بايد قدمبهقدم با طرحوارههای ذهنی او همراه شوند و در هرسطر و هرصفحه و هرداستان، برای رويارویی با شگفتیهای معماروار آماده باشند.{{سخ}} | ||
او به ادبیات بومی و اقلیمی توجه ویژهای دارد و افسانهها را در قالبهای جدیدی برای کودکان بیان کرده است و نیز خانیان به زندگی شهری و | او به ادبیات بومی و اقلیمی توجه ویژهای دارد و افسانهها را در قالبهای جدیدی برای کودکان بیان کرده است و نیز خانیان به زندگی شهری و همهگیرشدن این سبک زندگی و ارتباط بین نسلها در آثارش توجه داشته و سعی کرده آنها را به گونهای بیان کند که رنگ و بوی تعلیمی و آموزشی نداشته باشد.{{سخ}} | ||
موضوع دیگر توجه خانیان به ادبیات دراماتیک است که تأثیرگرفته از فعالیت او در حوزۀ ادبیات نمایشی است، هريک از داستانها و | موضوع دیگر توجه خانیان به ادبیات دراماتیک است که تأثیرگرفته از فعالیت او در حوزۀ ادبیات نمایشی است، هريک از داستانها و نمايشنامههای خانیان دنيای تازهای پيش روی مخاطب قرار میدهند، هيچ چيز در قلم و نگاه او تكراری نيست.<ref name="نویسنده در لحظه" /> | ||
===جوایز و افتخارات<ref name="آثار" /><ref name="خانیان" />=== | ===جوایز و افتخارات<ref name="آثار" /><ref name="خانیان" />=== | ||
(۱۳۹۶). در سیوششمین جشنوارهٔ بینالمللی تئاتر فجر از وی به عنوان | (۱۳۹۶). در سیوششمین جشنوارهٔ بینالمللی تئاتر فجر از وی به عنوان نمایشنامهنویس منتخب و همچنین به خاطر یک عمر تلاش در نوشتن، آموزش، پژوهش و تولید تئاتر قدردانی شدهاست.{{سخ}} | ||
(۱۳۹۳). اثر برگزیدهٔ ibby، مکزیک - برای کتاب رمان «عاشقانههای یونس در شکم ماهی»{{سخ}} | (۱۳۹۳). اثر برگزیدهٔ ibby، مکزیک - برای کتاب رمان «عاشقانههای یونس در شکم ماهی»{{سخ}} | ||
(۱۳۹۲). برگزیدهٔ نخست جایزهٔ کتاب سال مهر طاها - برای کتاب رمان «یک جعبه پیتزا برای ذوزنقهٔ کباب شده»{{سخ}} | (۱۳۹۲). برگزیدهٔ نخست جایزهٔ کتاب سال مهر طاها - برای کتاب رمان «یک جعبه پیتزا برای ذوزنقهٔ کباب شده»{{سخ}} | ||
خط ۳۱۲: | خط ۲۹۵: | ||
===بررسی چند اثر=== | ===بررسی چند اثر=== | ||
====آیت دولتشاه و نقد فاصلههای غریب==== | ====آیت دولتشاه و نقد فاصلههای غریب==== | ||
:داستان روایتی از تیمساری طاغوتی است که در دورۀ انقلاب | :داستان روایتی از تیمساری طاغوتی است که در دورۀ انقلاب بهدست نیروهای انقلابی اسیر شده و بهدلیل جرم و جنایتهایش محکوم به تیرباران میشود. شروع داستان از لحظۀ نقشآفرینی دونفر نیروی انقلابی که البته کمترین خصلتهای قهرمانی را در داستان دارند آغاز میشود.<ref name="فاصله">{{یادکرد وب|نشانی=http://www.adabefarsi.ir/showpost.aspx?id=765 |عنوان= | ||
نگاهی به کتاب " | نگاهی به کتاب "فاصلههای غریب" نوشتۀ جمشید خانیان}}</ref>{{سخ}} | ||
سوژۀ مورد پرداخت در این داستان، آن | سوژۀ مورد پرداخت در این داستان، آن را داستانی ایدئولوژیک بهحساب آورده است؛ هر چند نویسنده با برشمردن دلایل شخصیتر (مثل کشتار مردم و غارت اموال عمومی و ..) که نمود عینیتری دارند، تا حد ممکن فضایی منصفانهتر و انسانیتر را در داستان بنا بگذارد.<ref name="فاصله" />{{سخ}} | ||
زاویۀ دید این داستان دانای کل محدود به ذهن است که در حواشی شخصیت تیمسار بهعنوان شخصیتاصلی محدود میشود. پایانبندی داستان فکر شدهترین و بهترین قسمت داستان است که نشان از اشراف نویسنده از ابتدا تا انتهای روند داستان است.<ref name="فاصله" />{{سخ}} | زاویۀ دید این داستان دانای کل محدود به ذهن است که در حواشی شخصیت تیمسار بهعنوان شخصیتاصلی محدود میشود. پایانبندی داستان فکر شدهترین و بهترین قسمت داستان است که نشان از اشراف نویسنده از ابتدا تا انتهای روند داستان است.<ref name="فاصله" />{{سخ}} | ||
نقطۀ ضعف داستان، به بخش میانی آن و صحنۀ فرار تیمسار از زندان برمیگردد و هنگامی که هیچ نشانهای دال بر | نقطۀ ضعف داستان، به بخش میانی آن و صحنۀ فرار تیمسار از زندان برمیگردد و هنگامی که هیچ نشانهای دال بر ذهنیبودن و خیالیبودن این اتفاقات وجود ندارد، مخاطب انتظار داستانی با رویدادی حقیقی را دارد.<ref name="فاصله" />{{سخ}} | ||
در مورد جغرافیای روایت هم این ایراد کموبیش قابل مشاهده است. برای مثال زندانی که روایت میشود به قدری غیرواقعی است که بهراحتی میشود از آن فرار کرد و به جنگل پناه برد. جنگلی که با وجود اینکه در غرب کشور و مناطق لرنشین واقع شده است، اما بیشتر خصوصیت جنگلهای انبوه شمال را دارد.<ref name="فاصله" /> اما این داستان پرداخت خوبی از لحاظ زبانی دارد و دایرۀ واژگانی داستان، نشان از نویسندهای میدهد که تسلط خوبی روی مقولۀ زبان و روایت دارد.<ref name="فاصله" /> | در مورد جغرافیای روایت هم این ایراد کموبیش قابل مشاهده است. برای مثال زندانی که روایت میشود به قدری غیرواقعی است که بهراحتی میشود از آن فرار کرد و به جنگل پناه برد. جنگلی که با وجود اینکه در غرب کشور و مناطق لرنشین واقع شده است، اما بیشتر خصوصیت جنگلهای انبوه شمال را دارد.<ref name="فاصله" /> اما این داستان پرداخت خوبی از لحاظ زبانی دارد و دایرۀ واژگانی داستان، نشان از نویسندهای میدهد که تسلط خوبی روی مقولۀ زبان و روایت دارد.<ref name="فاصله" /> | ||
[[پرونده:kodakihayezamin.jpg|180px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''روایتی از شرایط جنگ در روزهای آغازین'''</center>]] | [[پرونده:kodakihayezamin.jpg|180px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''روایتی از شرایط جنگ در روزهای آغازین'''</center>]] | ||
==== | ====کودکیهای زمین==== | ||
یکی از آثار قابل تأمل جمشید خانیان در حوزۀ ادبیات داستانی دفاع مقدس، رمان موفق و خواندنی «کودکیهای زمین» است. <ref name="روایتگر" /> | یکی از آثار قابل تأمل جمشید خانیان در حوزۀ ادبیات داستانی دفاع مقدس، رمان موفق و خواندنی «کودکیهای زمین» است. <ref name="روایتگر">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.farsnews.com/news/13900706000789/%D8%AC%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA%DA%AF%D8%B1-%D8%B4%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B7-%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%AC%D9%86%DA%AF|عنوان=جمشید خانیان روایتگر شرایط کودک و نوجوان}}</ref> | ||
داستان دربارۀ نوجوانی به نام "چمل" است که با غولی خیالی به نام «کلکل اشتر» به گفتوگو میپردازد.<ref name="کودکیهای زمین">{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ketabnews.ir/fa/news/306/%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9%DB%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B2%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AC%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86|عنوان=بررسی رمان کودکیهای | داستان دربارۀ نوجوانی به نام "چمل" است که با غولی خیالی به نام «کلکل اشتر» به گفتوگو میپردازد.<ref name="کودکیهای زمین">{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ketabnews.ir/fa/news/306/%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9%DB%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B2%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AC%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%AF-%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86|عنوان=بررسی رمان کودکیهای زمین روایتگر روزهای جنگ}}</ref> ورود ناگهانی این عنصر افسانهای، بافت یکدست و مستندگونۀ اثر را درهم میریزد و اثر بهقالب افسانهای تخیلی نزدیک میشود. این درحالی است که تلاش نویسنده برای بازتابدادن وقایع عینی و واقعی بیشتر قابل لمس است. حضور این غول در کنار راوی داستان، به داستان شکلی چندبعدی میدهد، نویسنده آن چنان این غول را در وادی واقعیتها، طبیعی آفریده که خواننده در چند مرحله احساس میکند که به راستی راوی در واقعیت بیرونی او را میبیند. ذهن پرتلاطم راوی، باعث شده تا او در دنیای تخیل سیر کند و از موجودی تخیلی اما با قدرتی محدود، کمک بگیرد. در بسیاری از مواقع که چمل احتیاج به یک مونس و همدم دارد، کل کل اشتر در مقابلش ظاهر میشود.<ref name="کودکیهای زمین" />{{سخ}} | ||
وقتی که چمل با برادر بزرگترش "بتیل" برای خرید نان از خانه بیرون میروند، ناگهان صدای وحشتناکی میآید و آنها میبینند که دود غلیظی از کوچهشان بلند میشود. چمل در میان شلوغی، بتیل را گم میکند و وقتی از یافتن برادرش عاجز میشود به سمت خانه بازمیگردد. در آنجاست که از یکی از همسایهها میشنود که | وقتی که چمل با برادر بزرگترش "بتیل" برای خرید نان از خانه بیرون میروند، ناگهان صدای وحشتناکی میآید و آنها میبینند که دود غلیظی از کوچهشان بلند میشود. چمل در میان شلوغی، بتیل را گم میکند و وقتی از یافتن برادرش عاجز میشود به سمت خانه بازمیگردد. در آنجاست که از یکی از همسایهها میشنود که خانۀ آنها در بمباران خراب شده و همۀ خانوادهاش شهید شدهاند و او تنها مانده است.<ref name="کودکیهای زمین" />{{سخ}} | ||
نویسنده از این منظر، سعی در نشان دادن عمق فاجعۀ جنگ دارد و از این طریق توانسته است که از شخصیت چمل به عنوان ابزاری بینا برای ثبت حوادث جنگ بهره گیرد. چمل در نیمۀ اول داستان تا حدودی شخصیت فردی خود را دارد؛ با تمام احساسات و معنویات درونیاش. و در نیمۀ دوم، یعنی بعد از ناپدیدشدن برادرش، عملاً فردیت خود را از دست میدهد و | نویسنده از این منظر، سعی در نشان دادن عمق فاجعۀ جنگ دارد و از این طریق توانسته است که از شخصیت چمل به عنوان ابزاری بینا برای ثبت حوادث جنگ بهره گیرد. چمل در نیمۀ اول داستان تا حدودی شخصیت فردی خود را دارد؛ با تمام احساسات و معنویات درونیاش. و در نیمۀ دوم، یعنی بعد از ناپدیدشدن برادرش، عملاً فردیت خود را از دست میدهد و بهعنوان ابزار دست نویسنده و در خدمت پیشبرد اهداف وی قرار میگیرد.<ref name="کودکیهای زمین" />{{سخ}} | ||
جمشید خانیان در این داستان نگاه تازهای به بچهها در جنگ دارد. او حوادث را از دید | جمشید خانیان در این داستان نگاه تازهای به بچهها در جنگ دارد. او حوادث را از دید نوجوانِ داستان، با عنصر باورهای افسانهای بومی پیوند میزند. ارتباط میان چمل و آن موجود خیالی حادثهی تازهای در ادبیات پایداریست. خیالانگیزی، کشش و رمزوارگی داستان از نقاط برجسته و بدیع آن است. داستان در آبادان که زادگاه نویسنده است، اتفاق میافتد و نویسنده شخصیتهای داستانش را در بافت اقلیمی آبادان بهخوبی پیاده میکند.<ref name="کودکیهای زمین" />{{سخ}} | ||
در «کودکیهای زمین» شخصیتها دارای قالبی واقعی هستند و نویسنده تا آنجا که در توان داشته، حوادث روزهای آغازین اشغال خاک ایران را بهتصویر درآورده است. تنها حضور غول در داستان است که غیرحقیقی است و اثر را به قالب داستانهای رئالیسم جادویی نزدیک میکند.<ref name="کودکیهای زمین" />{{سخ}} | در «کودکیهای زمین» شخصیتها دارای قالبی واقعی هستند و نویسنده تا آنجا که در توان داشته، حوادث روزهای آغازین اشغال خاک ایران را بهتصویر درآورده است. تنها حضور غول در داستان است که غیرحقیقی است و اثر را به قالب داستانهای رئالیسم جادویی نزدیک میکند.<ref name="کودکیهای زمین" />{{سخ}} | ||
خانیان از این طریق قصد دارد بگوید که گاهی انسانها میتوانند از صدها غول بدطینت هم بدتر باشند، در زمانی که انسانها چون غولهای پلید هستند جای تعجب نیست که غولی هم پیدا شود که چون فرشتهها عمل کند. باید به این نکته توجه داشت که این جنبۀ نمادین بر جنبۀ فراواقعی بودن او برتری دارد.<ref name="کودکیهای زمین" /> | خانیان از این طریق قصد دارد بگوید که گاهی انسانها میتوانند از صدها غول بدطینت هم بدتر باشند، در زمانی که انسانها چون غولهای پلید هستند جای تعجب نیست که غولی هم پیدا شود که چون فرشتهها عمل کند. باید به این نکته توجه داشت که این جنبۀ نمادین بر جنبۀ فراواقعی بودن او برتری دارد.<ref name="کودکیهای زمین" /> | ||
خط ۳۳۰: | خط ۳۱۳: | ||
«کودکیهای زمین» برندۀ جایزۀ کتاب سال۱۳۸۰ نیز شده است.<ref name="کودکیهای زمین" /> | «کودکیهای زمین» برندۀ جایزۀ کتاب سال۱۳۸۰ نیز شده است.<ref name="کودکیهای زمین" /> | ||
====داستانی از باورها و اعتقادها==== | ====داستانی از باورها و اعتقادها==== | ||
«غوص عمیق» یکی از آثار برگزیدۀ جمشید خانیان است که اساس آن برپایۀ باورهای مردم جنوب شکل گرفته است و موضوع اصلی در آن، | «غوص عمیق» یکی از آثار برگزیدۀ جمشید خانیان است که اساس آن برپایۀ باورهای مردم جنوب شکل گرفته است و موضوع اصلی در آن، گمشدن انگشتری حضرت سليمان است.{{سخ}} | ||
بهاعتقاد جنوبیها، انگشتری حضرت سليمان زمانی که بهدست شيطان به دريا انداخته میشود، به دريای عمان میرسد و از آنجا به چشمههایی سرازير میشود که در آن ماهیای به نام «چيزکو» وجود دارد.{{سخ}} | |||
خالق «غوص عمیق» اضافه کرد: استفاده از شخصيتها و فضاهای فانتزی در این اثر مشهود است و تمام تلاشم این بوده تا داستانم در فضايی ميان واقعيت و خيال شکل گيرد.{{سخ}} | خالق «غوص عمیق» اضافه کرد: استفاده از شخصيتها و فضاهای فانتزی در این اثر مشهود است و تمام تلاشم این بوده تا داستانم در فضايی ميان واقعيت و خيال شکل گيرد.{{سخ}} | ||
اين رمان نوجوان را [[کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان]] به نمايشگاه کتاب تهران آورده است.<ref name="غوص">{{یادکرد وب|نشانی=https://snn.ir/fa/news/69102/%D8%BA%D9%88%D8%B5-%D8%B9%D9%85%D9%8A%D9%82-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%D8%AC%D9%85%D8%B4%D9%8A%D8%AF-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%8A%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D9%86%D9%85%D8%A7%D9%8A%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%83%D8%AA%D8%A7%D8%A8|عنوان=رمان غوص عمیق و ماجرایی از باور مردم جنوب}}</ref> | اين رمان نوجوان را [[کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان]] به نمايشگاه کتاب تهران آورده است.<ref name="غوص">{{یادکرد وب|نشانی=https://snn.ir/fa/news/69102/%D8%BA%D9%88%D8%B5-%D8%B9%D9%85%D9%8A%D9%82-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%D8%AC%D9%85%D8%B4%D9%8A%D8%AF-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%8A%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D9%86%D9%85%D8%A7%D9%8A%D8%B4%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%83%D8%AA%D8%A7%D8%A8|عنوان=رمان غوص عمیق و ماجرایی از باور مردم جنوب}}</ref> | ||
====ماجرایی از طنز در دل ترس==== | ====ماجرایی از طنز در دل ترس==== | ||
طنز عنصر تازهای است که حضور کمرنگ خود را در طبقۀ هفتم غربی نشان میدهد که میتوان از ترکیب با خصلتهای دیگر نویسنده در داستانهایش بعد تازهای به شخصیتهای داستانی او اضافه کرد، طنزی که از دل فرهیختگی، جدیت و روشنفکرانهبودن شخصیت داستانی نویسنده میآید و میتوان مثل دیگر خطوط اندام این شخصیت، آن را منحصربهفرد و یگانه دانست.<ref name="شخصیت" />{{سخ}} | طنز عنصر تازهای است که حضور کمرنگ خود را در طبقۀ هفتم غربی نشان میدهد که میتوان از ترکیب با خصلتهای دیگر نویسنده در داستانهایش بعد تازهای به شخصیتهای داستانی او اضافه کرد، طنزی که از دل فرهیختگی، جدیت و روشنفکرانهبودن شخصیت داستانی نویسنده میآید و میتوان مثل دیگر خطوط اندام این شخصیت، آن را منحصربهفرد و یگانه دانست.<ref name="شخصیت" />{{سخ}} | ||
تفاوت مهم و قابل توجه در رمان «طبقۀ هفتم غربی»، ساختن موقعیت طنز از دل ترس است همان چیزی که در هیچ یک از آثار خانیان وجود نداشته است اما در این رمان، خانیان | تفاوت مهم و قابل توجه در رمان «طبقۀ هفتم غربی»، ساختن موقعیت طنز از دل ترس است همان چیزی که در هیچ یک از آثار خانیان وجود نداشته است اما در این رمان، خانیان گوشهچشمی به طنز انداخته است. ساختن موقعیت طنز در رویایی امیرعلی با آسانسور و با نشاندادن رگههایی از طنز که از دل ترس بیرون میزند و ناشناخته بودن این موجود ماشینی برای امیرعلی و حالتهای او در مقابل آن، در رفت و بازگشت به طبقات مختلف شکل میگیرد. موقعیت طنز در لحظههایی از ارتباط پیرمرد و امیرعلی و اشتیاق آن دو به شیطنت و بازیگوشی حضوری فعال دارند.<ref name="شخصیت" /> | ||
===شروع با موسیقی گوشنواز و آرام=== | ===شروع با موسیقی گوشنواز و آرام=== | ||
درست یک روز بعد از آمدن بابا{{سخ}} | درست یک روز بعد از آمدن بابا{{سخ}} | ||
خط ۳۴۳: | خط ۳۲۶: | ||
این جملۀ آغازین کتاب عاشقانههای یونس در شکم ماهی است که با اقبال مخاطبان بسیاری روبهرو شد و مورد نقد و بررسیهای متعددی قرار گرفت.<ref name="نویسنده در لحظه" />{{سخ}} | این جملۀ آغازین کتاب عاشقانههای یونس در شکم ماهی است که با اقبال مخاطبان بسیاری روبهرو شد و مورد نقد و بررسیهای متعددی قرار گرفت.<ref name="نویسنده در لحظه" />{{سخ}} | ||
شروع داستان نمایشی است نفسگیر که خواننده را کنجکاو میکند تا خوانش داستان را ادامه دهد و همراه با اشتیاقی که در سطر به سطر آن دنبال میشود و در پاراگرافهای بعدی اوج میگیرد، سوالات زیادی را در دربارۀ شخصیتهایش در ذهن مخاطب بیافریند.<ref name="نویسنده در لحظه" />{{سخ}} | شروع داستان نمایشی است نفسگیر که خواننده را کنجکاو میکند تا خوانش داستان را ادامه دهد و همراه با اشتیاقی که در سطر به سطر آن دنبال میشود و در پاراگرافهای بعدی اوج میگیرد، سوالات زیادی را در دربارۀ شخصیتهایش در ذهن مخاطب بیافریند.<ref name="نویسنده در لحظه" />{{سخ}} | ||
«عاشقانههای یونس در شکم ماهی»، داستان آدمهای خاص و تراشخورده و استثنایی است و حتی خود داستان نیز خاص است، داستانی که عناصر مختلف آن حساب شده در کنار هم جای گرفتهاند.<ref name="یونس" />{{سخ}} | |||
خانیان در این رمان انواع عشق را بیان میکند و با تولد عشقی در زمینۀ جنگ ساخته و پرداخته میشود. عاشقانههای | خانیان در این رمان انواع عشق را بیان میکند و با تولد عشقی در زمینۀ جنگ ساخته و پرداخته میشود. عاشقانههای یونس، نه یک داستان جنگی تمام عیار است و نه یک داستان سراسر عشقی و آمیخته شدن جاذبههای عشق و جنگ در کنار هم روایت داستان را به پیش میبرد.<ref name="یونس" />{{سخ}} | ||
در این داستان سراسر تمثیل، یونس از عشق دنیوی به عشق واقعی میرسد و عاشقانه در آن ذوب میشود. در شرح بافت بیرونی و موقعیتی متن دختری نوجوان به نام سارا حضور دارد که بههمراه خانواده در آبادان زندگی میکند. او با عشق به موسیقی علاقۀ نوجوانی خود را شکوفا میکند و اما با نواخته شدن ساز جنگ و در ماجرایی ناگهانی عاشق یونس میشود.<ref name="یونس" />{{سخ}} | در این داستان سراسر تمثیل، یونس از عشق دنیوی به عشق واقعی میرسد و عاشقانه در آن ذوب میشود. در شرح بافت بیرونی و موقعیتی متن دختری نوجوان به نام سارا حضور دارد که بههمراه خانواده در آبادان زندگی میکند. او با عشق به موسیقی علاقۀ نوجوانی خود را شکوفا میکند و اما با نواخته شدن ساز جنگ و در ماجرایی ناگهانی عاشق یونس میشود.<ref name="یونس" />{{سخ}} | ||
دمیده شدن روح در یک اثر با انتخاب نوع واژه اتفاق میافتد و شخصیتهای یک اثر را پدید میآورد. واژهها در این داستان ایستا و منجمد نیستند بلکه با پویایی خبر از جریان یافتن زندگی میدهند.آنچه در این رمان پررنگ است نگاه خانیان به واژههای نوساخته است تا نوعی تمثیل عاشقانه را در داستان ایجاد کند. یونس در این رمان شخصیتی است که داستان حول او میچذرخد و برعکس بهکاربردن واژهها و جملات توسط او چالش ذهنی را برای مخاطب نوجوان بهوجود آورده است و علاوهبر جذابیت، رمزآلودگی داستان را افزایش میدهد.<ref name="یونس" />{{سخ}} | دمیده شدن روح در یک اثر با انتخاب نوع واژه اتفاق میافتد و شخصیتهای یک اثر را پدید میآورد. واژهها در این داستان ایستا و منجمد نیستند بلکه با پویایی خبر از جریان یافتن زندگی میدهند.آنچه در این رمان پررنگ است نگاه خانیان به واژههای نوساخته است تا نوعی تمثیل عاشقانه را در داستان ایجاد کند. یونس در این رمان شخصیتی است که داستان حول او میچذرخد و برعکس بهکاربردن واژهها و جملات توسط او چالش ذهنی را برای مخاطب نوجوان بهوجود آورده است و علاوهبر جذابیت، رمزآلودگی داستان را افزایش میدهد.<ref name="یونس" />{{سخ}} | ||
بهرهمندی از شخصیت یونس آغازی برای تمثیلی کلان در ذهن خانیان است و تبلور واژگانی که از اصطلاحات موسیقی میگویند از | بهرهمندی از شخصیت یونس آغازی برای تمثیلی کلان در ذهن خانیان است و تبلور واژگانی که از اصطلاحات موسیقی میگویند از مانندکردن زندگی به سوناتهای موسیقی خبر میدهد که برای هرکس ریتم و آهنگی خاص دارد؛ گاه تند است و گاه کند.<ref name="یونس" />{{سخ}} | ||
شخصیتهای داستان خوب و بینقص پرداخته شدهاند و البته تا حدودی باورناپذیراند و پختگی و تجربۀ شخصیتها با وجود کوچکی از نکات قابل توجه در این اثر میباشد.<ref name="یونس">{{یادکرد وب|نشانی=http://www.iaujournals.ir/article_544938_923baa0c6eef28eba7ab51f669c93f6a.pdf|عنوان=بررسی مولفههای تمثیلی عاشقانههای یونس در شکم ماهی}}</ref> | شخصیتهای داستان خوب و بینقص پرداخته شدهاند و البته تا حدودی باورناپذیراند و پختگی و تجربۀ شخصیتها با وجود کوچکی از نکات قابل توجه در این اثر میباشد.<ref name="یونس">{{یادکرد وب|نشانی=http://www.iaujournals.ir/article_544938_923baa0c6eef28eba7ab51f669c93f6a.pdf|عنوان=بررسی مولفههای تمثیلی عاشقانههای یونس در شکم ماهی}}</ref> | ||
===روایتی هولناک از یک واقعه=== | ===روایتی هولناک از یک واقعه=== |
نسخهٔ ۵ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۱۳
جمشید خانیان | |
---|---|
خانیان، نویسنده و پژوهشگر | |
نام اصلی | جمشید خانیان |
زمینهٔ کاری | داستاننویس، نمایشنامهنویس و پژوهشگر ادبی |
زادروز | ۱۷شهریور۱۳۴۰ آبادان |
ملیت | ایرانی |
کتابها | قلب زیبای بابور، عاشقانههای یونس در شکم ماهی، کودکیهای زمین و .... |
نمایشنامهها | یک نیمروز در اتاق بازجویی، قتل آقای کاف، تکرار و .... |
جمشید خانیان نمایشنامهنویس، داستاننویس و پژوهشگر ادبی با گرایشی به سمت نقد و پژوهش در عرصۀ ادبیات نوجوان، ابعاد وسیعتری از داستاننویسی را نشان داد که از وی تاکنون در زمینههای مختلف، بیش از چهل اثر به چاپ رسیده است که در سال ۱۳۹۷ از سوی انجمن نویسندگان کودک و نوجوان ایران بهعنوان نامزد بخش نویسندگی جایزهٔ آسترید لیندگرن ۲۰۱۹ معرفی شدهاست.[۱][۱]
جمشید خانیان که زادۀ ۱۳۴۰ آبادان است، با نگارش دو نمایشنامهٔ «یک نیمروز در اتاق بازجویی» و «روی نیبندی» و نیز مجموعهای از داستانهای کوتاه، فعالیت خود را آغاز کرد. این فعالیت با گرایش به سمت نقد و پژوهش و بهویژه داستاننویسی در عرصهٔ ادبیات نوجوان، ابعاد وسیعتری را به خود گرفته است.[۱]
وقتی سخن از جمشید خانیان میآید، به سادگی نمیتوان واژهها را کنار هم ردیف کرد،او جادوی کلمات را میشناسد و بهراستی در دنیای شگفتانگیز داستانهایش زندگی میکند، او در تمام لحظهها و ساعتها و همهجا نویسنده است، او را فرای داستانها و نمایشنامههایش نمیتوان توصیف کرد و بیتردید آثار او آنقدر هویت و تشخص دارند که حتی بدون عنوان روی جلد هم خواهیم دانست که آفرینندۀ آن قلم خانیان است.[۲]
مدرّس، کارشناس و داور در جشنوارههای متعدد هنری و ادبی، آثار ایشان را همواره مورد توجه کارشناسان و منتقدان و دانشآموختههای رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی و ادبیات نمایشی قرار داده است و آثاری مانند «روی نیبندی»، «اسماعیل اسماعیل»، «دهانی پراز کلاغ» و «تکرار» از پراجراترین نمایشهای دو دههٔ اخیر بهشمار میروند که توسط گروههای نمایشی سراسر کشور بهروی صحنه برده شدهاست.[۱]
برخی از آثار داستانی ایشان، نظیر «پس یوسف من کجاست؟»، «همیشه همین وقت، همین بازی» و «پول»، به زبانهای انگلیسی، لهستانی و روسی ترجمه و چاپ شده و تعدادی نیز جزو منتخبین و برگزیدههای بینالمللی بودهاند، که از آن جمله میتوان به کتاب «قلب زیبای بابور» برگزیدهٔ کتابخانهٔ بینالمللی کودک و نوجوان مونیخ(۲۰۰۵م)، کتاب «طبقهٔ هفتم غربی» برگزیدهٔ Ibby لندن و «عاشقانههای یونس در شکم ماهی» برگزیدهٔ Ibby مکزیک(۲۰۱۵م) اشاره نمود.[۱]
آثار او همچنین برگزیدهٔ جایزهٔ بیست سال ادبیات، جایزهٔ کتاب فصل، جایزهٔ شورای کتاب، جایزهٔ غنی پور، جایزهٔ کتابهای رشد، جایزهٔ ماهنامهٔ سلام بچهها و پوپک و جایزهٔ کتاب کودک و نوجوان کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان و نیز برگزیدهٔ جایزهٔ ربع قرن ادبیات دفاع مقدس در سه رشتهٔ پژوهش هنری، رمان نوجوان و نمایشنامه بوده است.[۱]
در سال ۱۳۹۶ و در سیوششمین جشنوارهٔ بینالمللی تئاتر فجر از ایشان بهعنوان نمایشنامهنویس منتخب و همچنین به خاطر یک عمر تلاش در نوشتن و آموزش، قدردانی شدهاست.
از میان یادها
آغاز نوجوانی و شروع کار جدی
از یازدهسالگی که وارد کانون شدم و کارم را از آنجا شروع کردم. جذب قصهخوانی شدم و کتابهای قصه زیاد خواندم. البته قصهٔ عامیانهٔ مکتوب نخواندم؛ اما قصههای فولکلوریک را شنیدم.[۳]
تصوری از کودکی
بگذارید برگردم به خیلی دورتر؛ به دوازده، سیزدهسالگیام. یعنی درست زمانی که از کتاب به معنی واقعی کلمه متنفر بودم. هیچ جوری نمیتوانستم با این موضوع کنار بیایم که برای خواندن یک کتاب داستان باید بروم و برای خودم یک جایی بنشینم و کز کنم روی آن و با چشمهایم کلمههایش را دنبال کنم. فکر میکردم همینقدر که ناچارم کتابهای درسی را بخوانم برایم کافیست. آن روزها، کتاب برای من، غول بیشاخ و دمی بود که از انرژی بیحساب بچهها تغذیه میکرد. او دست و پای بچهها را که پر از انرژی برای بازیکردن، دویدن و از سروکول زمین و زمان بالارفتن بودند با طنابهای شیطانی و گرههای کور میبست و با صدایی که انگار از ته چاهی عمیق شنیده میشد، میگفت: «بشین اینجا و یک کمی آرام بگیر و خوب گوش بده و ببین من چی میگم وروجک...». این همان تصور هولناکی بود که من آن سالها از « کتاب» و از «خواندن» داشتم.[۴]
دیدار با هنر و ادبیات
اولین دیدار جدی من با هنر و ادبیات در سال ۵۱ یا ۵۲ و در کانون پرورش فکری آبادان و بهطور اتفاقی با کتاب «ماجراهای نارنیا » بود، از آن زمان تا امروز فراز و نشیبهای بسیاری را پشت سر گذاشتهام، همیشه فکر میکنم آن برخورد اتفاقی کوچک، سرنوشت من را جور دیگری رقم زده است، من هنر را زندگی کردم و ذرهذره آن را آموختم؛ بدون آنکه بدانم چه وقت فرایند آموختن را طی کردهام.[۵]
میزکار و چیدمان آن
منابعِ هریک از کارهایم را روی میز میگذارم، البته هم روی میز و هم روی زمین.
دو جلد فرهنگ لغت عمید که از بس زیاد استفاده کردهام، کهنه شدهاند؛ روی میزم حق آبوگل دارند. خودکار قرمز که حتماً باید باشد، چون دور مطالب را با خودکار قرمز خط میکشم و خودکار مشکی هم هرگز از من دور نیست. پوشهای پر از کاغذها و نوشتههای نصفه، نگه میدارم که نسخهٔ اول نوشتههایم را پشتشان مینویسم. از کامپیوتر استفاده نمیکنم هیچ چیز برایم جای خودکار قرمز و مشکی را نمیگیرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
داستانهایم را بلند بلند میخوانم
آهنگ کلمه برایم خیلی مهم است. این حساسیت از من قصهگوی خوبی ساخته و بیشتر مواقع داستان را بلندبلند برای خودم یا اطرافیان میخوانم تا آنچه در پسِ ذهنم نهفته بود و نمیدیدمش، سرانجام درمیآید.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد[۶]
زندگی با شخصیتهای داستان
موقع نوشتن طرحی که گاه شاید یک سالی با آن درگیرم، این اتفاق برایم میافتد که با آدمهای قصه زندگی کنم، بیشتر به این دلیل که تصوری کلی از اثر دارم و دقیقاً نمیدانم چه اتفاقی قرار است بیافتد. درواقع طرح کاملی از آن آدمها در ذهنم نیست. مرتب با شخصیت زیست میکنم تا بهقطع زاده میشوند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
جنون نوشتن
در این سالهای اخیر که نوشتن برای کودک و نوجوان، مسئله اصلی من شده است، گاهی به شکل غریب، جنون نوشتن به سراغم میآید، ناخدآگاه ذهنم و بعد کاغذهایم پر از طرحهای داستانی میشود که باید آنها را تبدیل به رمان و نمایشنامه کنم، امیدوارم این فرصت را داشته باشم، این مهمترین آرزوی من است.[۵]
رنجهایی که تجربه میشوند
در مسیر دردآور «نوشتن» همه چیز لذتبخش است،از هیچچیز پشیمان نیستم؛ حتی از رنجی که میبرم، همۀ رنجهای من، تجربههای من هستند.[۵]
بازی با خودکارهای رنگی
تفکری که در گذشته در نوع کارم وجود داشت، تفکر بزرگسالانه بود، اما الان سعی میکنم که راوی داستانهایم نوجوان باشد، دنیای بزرگسال برایم دیگر جذابیتی ندارد. ادبیات برای من نوعی بازیکردن است، از فرایند نوشتن، این بازی شروع میشود تا برسد به خلق اثر، در طول این پروسه، شما اگر دستنویسهای من را ببینید، متوجه خواهید شد که چقدر از رنگهای مختلف و مدادرنگی در نوشتههایم استفاده کردهام.
بازی با خودکارهای رنگی را دوست دارم و فرآیند نوشتن برایم بسیار مهمتر از خود اثر است و آن را دنیای کودکانونوجوانان برایم فراهم میکند.[۷]
تکرار نوشتن برای نوجوان
در سال ۱۳۷۶ وقتی میخواستم کتاب «کودکیهای زمین» را بنویسم، شخصیت فولکوریک این داستان آن چنان من را به خود واداشت که نتوانستم از آن جدا شوم و همین موضوع عاملی شد برای تکرار نوشتن برای نوجوان و ماندن در این عرصه.
ورودم به عرصۀ ادبیات نوجوان کاملا اتفاقی بود.[۸]
از تجربههای روزمرۀ زندگی
- ما متأثر از واقعیتهای بیرون از ذهنمان هستیم، این واقعیتهای انکارناپذیر میشوند دستمایۀ کار.
اینها در ذات خودشان اهمیت چندانی ندارند اما وقتی قالب داستان به خود میگیرند ما را سخت حیرتزده میکنند، این واقعیتها را باید صید کرد مانند یک عکاس.
برای مثال نکتهای که باعث شد «ماهلق» را بنویسم خیلی تصادفی پیش آمد، من در محیط کارم بودم که شنیدم همکارم ماجرایی را برای کسی تعریف میکند، من این ماجرا را شنیدم و متأثر شدم.
یا داستان «همیشه، همین وقت»، در واقع یک بازی بود که با پسرم انجام میدادم، پنهان میشد و من پیدایش میکردم، یک روز زنگی در گوشم به صدا درآمد که اگر پیدا نشود!
این شد داستانی که قطعا آن را خوانده اند.[۹]
متعلق به دنیای نوجوان هستم
میدانم که برای گروه سنی نوجوان مینویسم، اما به این فکر نمیکنم که سن نوجوانی، سن سادهاندیشی است، بهنظر من نوجوانان ما بسیار باسواد، باشعور و فهیم هستند و نوع زندگی و آموزشهایی که میبینند، نشان داده که این گروه سنی بسیار کنجکاو و مشتاق برای کشف جهان هستند، نوجوانان به این فکر نمیکند که جهان پیش از این کشف شده است، بلکه میخواهد خودش دوباره خیلی چیزها را کشف کند، بنابراین هیچگاه به این فکر نمیکنم که برای نوجوانانی مینویسم که کمتر از من میدانند و باید جایی برای کشفکردن و فکرکردن برای آنها بگذارم.[۷] من خودم را متعلق به دنیای ادبیات کودک و نوجوان میدانم.[۲]
نامهایی از دل داستان
پیداکردن عنوان برای داستانها اهمیت زیادی دارد و برای من آخرین مرحلهایست که اتفاق میافتد، بیشتر سعی میکنم از دل خود داستانی که نوشتم و کاراکترهای داستانم کمک بگیرم و یک اسم را بیرون بکشم و اغلب هم از همین روش استفاده میکنم.[۷]
خوشحالی بعد از نوشتن
خانیان میگوید: نوشتن در حوزۀ ادبیات نوجوان برایم راحتتر است، اما این به معنی سهلانگاری در کارِ نوشتن برای نوجوان نیست زیرا ادبیات نوجوان بسیار چالش برانگیز است.
نوشتن در این حوزه علاوه بر تسلط بر ادبیات داستانی در ژانری مختلف، نیازمند شناخت دقیقی از نوجوانی و شخصیت نوجوان امروزی است زیرا نوجوانان امروز زیرک و باهوش و تیزبین هستند و نوشتن برای آنها موشکافانهتر از نوشتن برای بزرگسالان است.
نویسندهای در این حیطه موفق است که نوجوان امروز را بشناسد و در غیر این صورت جز تکرار تجربیات دوران نوجوانی خود کاری نکرده است.[۸]
داستانک انصراف
جمشید خانیان، نویسندۀ ادبیات و نامزد جایزۀ آسترید لیندگرن گفت: وقتی شنیدم انجمن نویسندگان كودکونوجوان، من را بهعنوان نامزد این جایزه انتخاب كرده است، خارج از كشور بودم، ۱۰ روز بعد بازگشتم و فقط ۴۰ روز برای آمادهكردن پروندهام وقت داشتم، درحالی كه هیچ اطلاعات سختافزاری و نرمافزاری از خودم نداشتم و انجمن هم خودش را كنار كشید و كارها را به من سپرد.
وی افزود: من هم چیزی از خودم نداشتم، نمیدانستم كجای ادبیات كودک و نوجوان ایران قرار دارم و از سویی هیچ چیز از نوشتن برایم مهمتر نبود، تا بهحال هیچ جایزهای در پروسۀ نوشتن من اثر نداشته و ندارد، من نمیدانستم برای كدام بخش ادبیات كودک و نوجوان ایران نامزد شدهام؟، این دلایل باعث شد تصمیم بگیرم از نامزدی جایزه انصراف بدهم. اما همان روز «مریم كهنسال» با من تماس گرفت و گفت كه حاضر است پروندۀ من را آماده كند. به نظر من اگر قرار است در این مراسم از كسی تقدیر شود، باید مریم كهنسال باشد.[۱۰]
طرحی که آناهیتا بههم زد
داستان «قلب زیبای بابور»، که من طی چهار ماه آن را نوشتم، ۲۴ فصل داشت. البته در هیچ مرحلهای لذت نمیبردم. منتظر بودم شاید فصل بعدی جذاب شود؛ اما فصل پایانی هم هیج تحولی در من ایجاد نکرد.[۱۱] وقتی برای دخترم، آناهیتا خواندم، باتعجب گفت:«خب، چی شد؟» این حرف باعث شد هم کل اثر را پاره کنم و دور بریزم و هم در تعامل با خودش «قلب زیبای بابور» را بنویسم. باهم نوشتیم و اغلب نظراتش را در داستان اِعمال کردم. زبان و راویِ قصه از او گرفته شد. هر فصل را برایش میخواندم و بعد با تأیید دونفره نهایی میکردیم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
تأکیدی که در داستان بهچشم میخورد، ماحصل همان «چی شد؟» است و من با بههمریختن ترکیب روایی و فرم داستان اولیه، دو باره دنبال شخصیتهای داستانیام راه افتادم؛ درحالیکه نمیدانستم چرا بابور دستهایش را فقط در دامن آن زن باز میکند و نمیدانستم چرا داستان این طوری شروع میشود... خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد.
اقتباس یا سرقت
در پی نمایش تلهفیلمی به نام «اولین باران پاییزی» با نویسندگی و کارگردانی افسانه منادی، جمشید خانیان این فیلم را اقتباسی از رمان «طبقۀ هفتم غربی» خود دانست و نسبت به استفادۀ بدون اجازه از آن اعتراض کرد.
این نویسنده با ارسال متن نامۀ گلهآمیز خود با اشاره به ناامنی و بیاهمیت شمردن نویسندگان، نوشت: «وقتی واژهای درست تعریف نشود، خب همین میشود، میآیند اقتباس کنند، سرقت میکنند.»[۱۲]
زندگی و یادگار
کودکی و آغاز تحول
جمشد خانیان میگوید:
وقتی دوازده، سیزدهساله بودم، یک روز دوست بسیار صمیمی من، آمد دم در خانه و بدون اینکه چیزی بگوید، فقط با یک لبخند معنیدار دست کرد توی جیب پیراهناش و یک کارت شناسایی بیرون آورد و آن را در امتداد نیمرخراست صورتش بالا گرفت. من هنوز تمام لحظهها و جزییات آن رویداد بعدازظهر تابستان که درست مثل یک نمایش کوتاه پانتومیم اجرا شد را به خاطر دارم، آن بالا با حروف چاپی درشت نوشته شده بود «کارت عضویت کتابخانۀ شمارۀ یک کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان آبادان».[۴]
تمام آن روز، من به آن کارت لعنتی فکر میکردم. احساس میکردم آن کارت یک جورهایی به دوستم، فردیت و هویت خاصی بخشیده است. او چیزی داشت که همه نداشتند. کارت عضویت کتابخانه بود. یک کارت استثنایی.[۴]
فردای آن روز، رفتم کتابخانۀ شمارۀ یک. آنجا، یک آقایی پشت پیشخان ایستاده بود و سرش پایین بود. قبل از اینکه من چیزی بگویم، دستش را جلو آورد و گفت: "دوقطعه عکس، فتوکپی شناسنامه و رضایت نامۀ ولی.» همه را بیکموکاست و بدون لحظهای درنگ گذاشتم کف دستش، اصلا نمیخواستم در صدور کارت عضویت و تحویل آن به من، کوچکترین وقفهای به وجود بیاید. سرش را بالا گرفت و گفت: «کاملا مسلح آمدی!» آن موقع درست متوجه نشدم چرا این جمله را گفت. خیلی هم برایم مهم نبود. یعنی آن موقع هیچی برایم مهم نبود، هیچی به جز آن کارت عضویت.[۴]
کارت را گرفتم و به آن خیره شدم. هنوز از سالنِ کتابخانه خارج نشدهبودم که صدای همان آقا من را از دنیای خودم به بیرون پرتاب کرد: «داری میری آقای خانیان؟» رو برگرداندم به طرف صدا. گفت: «بدون خداحافظی؟» گفتم: «خداحافظ!» گفت: «میشه قبل از اینکه بری، اون کتابی که افتاده پایین اون قفسه را بیاری بدی من؟» نگاه کردم به سمتی که اشاره کرده بود. کتاب را دیدم. فاصلۀ من تا آن کتاب، چند قدم میشد. ولی نباید بیشتر از سه یا چهار قدم بوده باشد. سه یا چهار قدم کوتاه.[۴]
حالا که به آن مسیرکوتاه فکر میکنم، تنم میلرزد. با خودم میگویم اگر من آن سه یا چهار قدم کوتاه را برنداشته بودم، حالا کجا بودم؟ کی بودم؟ چگونه فکر میکردم؟
یک هفتۀ بعد وقتی آمدم کتاب را تحویل بدهم، او را ندیدم. دیگر هیچوقت او را ندیدم.[۴]
سیوچهار سال بعد، یک روز صبح رفتم منزل دوستم. چشمم افتاد به کتابی که بیرون از قفسه، روی گلیم افتاده بود. رفتم به طرفش. کتاب را از روی گلیم برداشتم. رمان «پسری از گوانتانامو » نوشتۀ «آنا پررا» بود. نشستم پای قفسه و به ایدۀ پیرمرد صدسالهای فکر کردم که نوهاش او را تروخشک میکرد. چند روز بعد شروع کردم به نوشتن داستان «طبقۀ هفتم غربی».[۴]
شخصیت و اندیشۀ ادبی
نویسنده با هراثرش قسمتی از شخصیت داستانی خود را میسازد. هر کدام از آثار او در جایگاه خود تکهای از پازل شخصیت نویسنده است، جمشید خانیان هم با هرکدام از آثار خود در ادبیات کودک و نوجوان، شخصیت داستانی خود را معماری و طراحی میکند.[۱۳]
در میان قطعههای پازل آثار خانیان، چهار خط در طراحی شخصیت او وجود دارد. خط اول که با تمرکز بر روی آثار «شبی که جرواسک نخواند»، «شب گربههای چشم سفید»، «لاکپشت فیلی» و «طبقۀ هفتم غربی» میتوان به وجود آن پیبرد، خط رئالیسم است. نویسنده آثار غیررئالیسمی هم دارد مانند «قلب زیبای بابور» و«ناهی»، اما خط طراحی در شخصیت داستانی او بر رئالیسم متمرکز است که آن تکیهگاهی است که نویسنده برای طراحی شخصیت خوداز آن بهره برده، جایگاه ویژهای دارد.[۱۳]
خط دوم، دیدگاه نمایشی او در جادوی رئالیمیاش است، این خصلت شخصیتی، مختص خود اوست و سابقهاش در نمایشنامهنویسی شاید زیرساخت ذهنیاش را در این دیدگاهش به داستان ساخته باشد.[۱۳]
«شبی که جرواسک نخواند» و «شب گربههای چسم سفید» از برجستهترین نمونههای دیدگاه نمایشی اوست و هرچه خانیان از این ویژگی شخصیتی فاصله بگیرد با شخصیت منحصربهفرد خود بیگانه میشود.
خط سوم در معماری شخصیت او، جزئینگری و ریزبافی او در داستان است و هرجا جرئینگری و دید نمایشی با هم ترکیب شوند و بافتی هماهنگ بگیرند سازندۀ بهترین لحظات در داستاناند.
خط چهارم خلق موقعیت است که این خط تشخص ویژهای برای آثار خانیان ساخته است که باز مختص خود اوست.[۱۳]
در ذهن خانيان مخاطبش يک كوچولوى نازنين يا غيرنازنين نيست؛ موجودى كه از یک طرف تا حد خدا بالا رود و از طرف ديگر شعورش و قدرت تشخيصاش تا پايينترين حد نزول كند. هر قدر نويسنده به ساختمان داستانش، كيفيت ادبى آن و تمام اجزاء و عناصرى كه آن را میسازند، اهميت داده و وسواس و دقت بهخرج دهد، به همان ميزان براى مخاطبانش شخصيت، شعور و فرديت قائل است.[۱۳]
شهرت و جایگاه ادبی
حدود چهلسال زندگی خانیان در دنیای متن و نوشتن از او نویسندهای ساخته است که به دلیل سبک ویژهاش آثار او با اشتیاق و میل مخاطبان بسیاری روبهرو شده است و نیز حضور او در عرصههای جهانی و انتخاب او بهعنوان نخستین نویسندۀ ایرانی در حوزۀ داستان نوجوان در جشنوارۀ کلاغ سفید به دعوت کتابخانۀ بینالمللی کودکونوجوان و نیز دریافت جایزۀ جهانی آسترید لیندگرن نشان از شهرت اوست تا از جایگاه او نزد منتقدان و پژوهشگران خبر دهد.[۲]
جشنهای تجلیل و بزرگداشت
مهرآیینی برای خانیان
در سومین مهرآیین نکوداشت نامزدهای جایزۀ «آسترید لیندگرن»، جمشید خانیان، نویسندۀ فعال در حوزۀ ادبیات کودک و نوجوان موفق به دریافت این جایزه شد.[۱۴] گفتنی است این جایزه یکی از معتبرترین جوایز بینالمللی در حوزۀ ادبیات کودک و نوجواناست.[۱۵]
خانیان روی کاناپۀ سفید مونیخ نشست
جمشید خانیان با رمان «عاشقانههای یونس در شکم ماهی» میهمان کتابخانۀ بینالمللی کودک و نوجوان مونیخ شد. این داستاننویس و نمایشنامهنویس بهعنوان اولین نویسندۀ ایرانی در جشنوارۀ «کلاغ سفید» به سخنرانی پرداخت. در این مراسم بخشهایی از رمان «عاشقانههای یونس در شکم ماهی» تولید کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان به زبان آلمانی خوانده شد و در ادامه حاضران در جلسه دربارۀ یونسوسارا شخصیتهای داستانی این رمان سوالهایی را با نویسنده مطرح کردند.[۱۶]
بزرگداشتی برای سه هنرمند پیشکسوت
در سیوششمین جشنوارۀ بینالمللی تئاتر فجر برای احمد دامود، هوشنگ آزادیور و جمشید خانیان بزرگداشت برگزار میشود. در کاتالوگ این جشنواره، نام سه هنرمند تئاتری که قرار است مراسم بزرگداشتی برای آنها در اختتامیه برگزار شود، مشخص شده است. از این رو نام جمشید خانیان یکی از آن اسامی است که بارها نمایشنامههای «یک نیمروز در اتاق بازجویی» و «پرگار» او روی صحنه تئاتر رفتهاند.[۱۷]
نکوداشتی برای نامزدهای آسترید لیندگرن
کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان مراسم نکوداشت چهار نامزد ایرانی جایزۀ آسترید لیندگرن ۲۰۱۹ را برگزار میکند. این جایزه از سال ۲۰۰۲ برای بزرگداشت نام و یاد این نویسندۀ برجستۀ ادبیات کودکان و با هدف ترویج ادبیات ناب کودکانونوجوانان به نویسندگان و تصویرگران کتاب کودک، قصهگویان و نهادهای فعال در حوزۀ ادبیات کودکان و ترویج کتابخوانی اهدا میشود.
فرهاد حسن زاده، علیاصغر سیدآبادی، جمشید خانیان و هوشنگ مرادیکرمانی، چهار نامزد جایزۀ آسترید لیندگرن هستند که طی سلسله نشستهایی در کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان، از آنها تجلیل شده است.[۱۸]
از دریچۀ دیگران
گذر پیروزمندانه از آزمونهای خلاقیت
عباس جهانگیریان:
- جمشید خانیان یكی از بیحاشیههای امروز ایران است، او خلاقیتش را مدام در گردش سنی کودک و نوجوان و بزرگسال میآزماید و از تمام این آزمونها هم سربلند بیرون میآید. من اگر تاكنون به خانیان رشكی برده باشم، به خلوتنشینی حافظگونه اوست. به اینكه بتوانی دور از هیاهوی سپهر شهر تهران، در خلوت و سكوتی كه آرزوی هر نویسندهای است، بنشینی و بیوقفه بخوانی و بنویسی و هر روز رنگ و جانی تازه به ذهن و زبانت ببخشی.[۱۰]
خانیان اگر زخم جنگ را بر تن نداشته باشد بر روح دارد، او روایتگر و گزارشگر واقعیتهای هشت سال جنگ نیست، جنگ با همه زشتیاش از عواطف و قلب صلحطلبش عبور كرده و از او نویسندهای با یک پشتوانۀ تجربی تمام نشدنی و ژرفنگر ساخته است كه میتواند همچنان از جنگ بگوید بیآنكه سخنش بر كام جنگطلبان خوش آید.[۱۰]
جهانگیران:برخی آثار خانیان با مخاطب معمولی ارتباط برقرار نمیکند!
دوزیستی جهان آفرینش خانیان، زبان و تجربههای او را دوپاره کرده است و گاه شنیده میشود که برخی از آثار او ارتباط چندانی با مخاطب معمولی ندارند. این عیب خانیان نیست، محصول شرایطی است که در غیبت زیبایی شناختی جمعی ما ایرانیان شکل گرفته است.[۱۰]
پختهخواری بهوجودآمده در عرصۀ ادبیات و هنر در این سالها ذائقۀ مخاطب را تنزل داده و این تنبلی کشف و شهود نهادینه شده به مخاطب فرصت نمیدهد تا حقیقت هنری اثر را با هوش و حواس زیبایی شناختی خود کشف و درک کند.[۱۰]
مریم کهنسال:خانیان از مرز یک نفر بودن گذشته است
- کوشش وسواس آمیز در انتخاب واژهها با عشقورزی به واژگانی داستانی و دنیای روایت، شرایطی را میسازد که برای یافتن آن شرایط باید در آثارش به جستوجو پرداخت. دنیای تصویری خاص نوشتههای خانیان بهگونهای است كه با ساختار مدرن، تصویرها واژگان را كامل میكنند و تصویر كنشگرانه در بافت روایت جامیگیرد.[۱۰] شناخت خانیان تنها شناخت یک نویسنده وآثارش نیست، شناخت او بهمانند شناخت جریانهای ادبیات داستانی است.[۱۹]
خانیان در آثارش نشان داده است که واقعگرایی ادبی برآیندی از فرم و تکنیک است و بههمین دلیل است که همۀ جنبههای ساختار روایت در آثار او قرار میگیرند و بیش از هر چیزی بر ساختمان شکلی داستان تأکید دارند.[۱۹]
بهبیان خانیان هر داستان یک بازی است که قاعدۀ خودش را دارد. او برجستگی اثر ادبی را با جنسی از قرابت و هزارتویی معمارگونه همراه کرده است و لذت کشف و کاویدن را به مخاطبان هدیه میکند. در آثار خانیان همواره هر اثر با چرخشی دیگر مخاطب را غافلگیر میکند و بههمین دلیل جنسی از طراوت و تازگی در معماری آثار او موج میزند.[۱۹]
فصلبندی داستانهای خانیان گفتمان را ایجاد میکند و سرفصلهای آن به تنهایی میتوانند راوی روایتها باشند.[۱۹] آثار زیادی در هر دوره خلق میشوند كه ارزشمندند اما اینكه نویسندهای هویت ادبی داشته باشد و نسل بعد از خود را تحت تاثیر قرار دهد ویژگی مهمی است كه بیش از همه در آثار خانیان دیده میشود.[۱۰]
از دوست کودکی، از فرهاد حسنزاده
آشنایی با خانیان
آشنایی من با کانون کمی خاص بود، با یکی از دوستانم در مدرسه کار تئاتر میکردیم. یک روز دوستم دربارۀ پسرخالهاش صحبت کرد که او هم اهل نوشتن بود. او کسی نبود جز جمشید خانیان.[۲۰]
رقابت یا رفاقت
من و جمشید هردو عضوهایی بودیم که در کنار هم کار میکردیم. جمشید یکیدوسال هم در مدرسۀ ما درس خواند. ما با هم دوست بودیم نه رقیب.[۲۰]
در جنگ همدیگر را گم کردیم
مثل خیلی از دیگر دوستان، در زمان جنگ از جمشید هم تا سالها بیخبر بودم. حدود سال ۶۸، اتفاقی او را در شیراز دیدم که یک مجموعۀ بزرگسال زیر چاپ داشت و من هم در حال سامان دادن به اولین کتابم بودم.[۲۰]
ادیبان، پژوهشگران و نظراتشان
بهگفتهٔ اهالی قلم، جمشید خانیان معرف جریانهای ادبی معاصر ایران و از آن گروه نویسندگانی است که مخاطب نوجوانِ کتابخوان را دستکم نمیگیرد. استراتژی او ارتقای سطح ذائقه و نگاه زیباشناختی است.[۱۰]
به انتخاب خانیان
«میهمانی دیوها»
- برای من خاطرهانگیز است. لحن آن بهعنوان عنصری از زبان که عینیت پیدا نمیکند، اما احساس میشود، در این کتاب یک امتیاز بسیار مهم است که سطح کیفی روایت راارتقا میبخشد. با این که داستان از ساختار افسانهها پیروی میکند، اما خیلی هم به آن پایبند نیست. آغاز داستان یعنی واگذارشدن داستان از یکی به یکی دیگر و پایان آن که مربوط میشود به سرنوشت نامعلوم، یک شالودهشکنی در این نوع از قصهها بهحساب میآید.[۲۱]
«عقربهای کشتی بمبک»
- هنوز فکر میکنم مهمترین اثر حسنزاده، همین کتاب است. تکنیک مثبتِ زبان، همراه با طنزی درست، برآیندی جز کتابی بهیادماندنی نخواهد بود. ورودی این کتاب و شکل رفتاری کنشگرهای این داستان، آدم را به یاد «تابستان زاغچه» دیوید آلموند میاندازد.[۲۱]
«لالایی برای دختر مرده»
- این درست است که آنچه به شکل یک پژوهش و تحقیق واقعی و تاریخی شروع میشود، در ادامه باید به صورت قصه دربیاید. این کاری است که شاهآبادی با نوشتن این داستان انجام داده است. ضمن اینکه استفاده از پلیفونی روایت بهعنوان یک تکنیک روایی، امتیاز ویژهای برای این اثر محسوب میشود.[۲۱]
«شازده کوچولو»
- مدتها بود که دلم میخواست این کتاب را از زاویۀ روایت و روایتگری نقد کنم. همیشه این طور به نظرم میرسید که داستان این کتاب، یک راوی مقتدر دارد. و بالاخره این فرصت را دانشکدۀ ادبیات دانشگاه شیراز با برگزاری جشنواره و همایش بازنگاری، تحت عنوان چند صدایی و گفتوگومندی در ادبیات کودک و نوجوان برایم فراهم کرد. البته این کتاب یک شاهکار واقعی است.[۲۱]
«کابوس»
- به نظرم سید نوید پر از خلاقیت است. او بیمهابا با هر کتاب پیشنهاد تازهای به ادبیات کودک ارائه میدهد. گاهی ادبیات آن را برمیتابد و گاهی خیر. کابوس کتاب فوقالعادهای است. روایت و راوی در حوزۀ زبان و چرخشهای داستانی خوب کار میکنند و در ایجاد فضا و شخصیتهای تازه موفق است. او آنقدر در روایتگری خلاق است که به راحتی توانسته از درونمایۀ دستمالی شده ولی بیپایان «فقر» یک اثر تازه بیافریند.[۲۱]
«داستان بیپایان»
- این کتاب برای من تمامنشدنی است. هر از چندباری به آن برمیگردم تا از غنای فانتزی آن سیراب بشوم و ببینم چطور تخیل، گسترۀ لایتناهی خود را از جهان واقع به جهان فراواقع میکشاند و از آن داستان بیپایان میسازد.[۲۱]
«کافکا و عروسک مسافر»
این کتاب براساس یک مقاله نوشته شده است که در آن به ارتباط عجیب کافکا با دختر بچهای که عروسکاش را گم کرده است، میپردازد. خیلی نوع نگاه نویسندۀ کتاب و ساختار دستوری روایتاش را نمیپسندم. و دقیقا نمیدانم اشکال از نویسندۀ آن است و یا از مترجم. اما کتاب یک آنانگیزشی دارد که برای تولیدکنندگان ادبیات شاید جالب باشد، اینکه تخیل کتاب، انگیزۀ نگارش داستان کافکا را برای هر نویسندهای فراهم میکند.[۲۱]
فیلم ساختهشده براساس آثار[۲۲][۱]
- فیلمنامهٔ روزی از روزها، از جمشید خانیان که به کارگردانی «اسدالله اسدی» ساخته شدهاست.
- خانیان براساس داستان بلند " سُبور " که نوشتهٔ خود اوست، فیلمنامهٔ سینمایی با عنوان "زیر آسمان شهر" مینویسد که بعد " سیما فیلم "، فیلمی با نام " شرجی " را براساس آن میسازد.
- نگارش فیلمنامهٔ یک مجموعهٔ ۱۳ قسمتی عروسکی، برای صدا و سیمای ملی ایران، با عنوان: " ضربالمثلهاً برای کودکانونوجوانان.
نمایشنامۀ تکرار
نمایش "تکرار" نوشتۀ جمشید خانیان، به کارگردانی هومن بنایی در کارگاه نمایش باران به صحنه میرود.[۲۳]. هدف انتخاب اين اثر از دید بنایی، نگاه متفاوت آن به جنگ و صرفنظركردن از موضوعات و بسترهای كليشهای به همراه رويدادی مستند و تثبيت شده برای روايت با حوادث و ماجراهایی از جنگ كه ريشه در واقعيت دارند و تأثرات ذهنی و روحی در سبک، شكل و فرمهای مختلف و متفاوت در اين اثر عوامل انتخاب آن برای بنایی است.[۲۴]
عموی بزرگ کوچک من
جمشید خانیان نویسندۀ رمان و نمایشنامههای کودک و نوجوان یکشنبه ۳۰ تیر به تماشا مینشیند. بهگزارش روابط عمومی نمایش کودک و نوجوان «عموی عجیب بزرگ کوچک من» در هجدهمین شب پویش، میزبان جمشید خانیان میشود.[۲۵]
وقتی خانیان میگوید
- ادبیات کودک و نوجوان نیازمند فرم و نگاه زیباییشناختی کاملا شخصی است. کتابهای ایرانی انتخاب شده، نمونهای از این افق آرمانی را نشان میدهند و کتابهای ترجمهای انتخاب شده هم خاطرهانگیزند و هم یادآور میشوند که ما چقدر «نویسنده» و چقدر «خوانندهای خوب» هستیم.[۲۱]
نیاز تئاتر امروز ما چنین نمایشی است
جمشید خانیان بعد از دیدن نمایش «چند درجه سوتفاهم در مقیاس اتتلو» گفت:
- بینامتنیتی که در نمایشنامه وجود دارد بهخوبی در اجرا منتقل شده است و وجودشناختی در شخصیت اتللو، ذهنیت او را برای بیننده ترسیم میکند. در این نمایش هم بازیگر این نقش اتللوی مربوط به خود را ترسیم میکند و اجرا و بازی فوقالعاده و ویژگیهای شگفتانگیز در متن، اثری رشک برانگیز بهوجودآورده است.[۲۶]
زمانی که شما یک موسیقی کلاسیک خوب میشنوید نمیتوانید بگویید معنی یک نقطه خاصاش چیست؟ بلکه میگویید من از این اثر لذت بردم. چون اثر در مجموع به شما لذت میدهد؛ در مورد این نمایش هم همین اتفاق میافتد.[۲۶]
ما در اینجا با یک شخصیت مواجه نبودیم بلکه با یک نشانه از انسانها مواجهیم و برای درک آن مثل آثار رئال نه شخصیتها رجوع نمیکنیم.[۲۶]
این نوع نمایش نیاز امروزه ما و تأتر ماست و نمایشی پست مدرن در شکل کلی خود است.[۲۶]
با ادبیاتی که ۲۰ساله نشده
جمشید خانیان بر این باور است که:
عمر ادبیات کودک در ایران بسیار کوتاه است. ما تا دههٔ ۸۰ ادبیات کودک و نوجوان نداشتیم. سابقهٔ ادبیات کودک، به کمتر از ۲۰ سال میرسد و وقتی میگویند به پاس سالها تلاش فلان نویسنده، منظور همین چند سال اخیر است که ۲۰ سال هم نمیشود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
آثار و کتابشناسی
کارنامه و فهرست آثار
داستانها برای مخاطب نوجوان[۲۲][۱]
- رمان «کودکیهای زمین».(۱۳۷۶)
- داستان بلند «شب گربههای چشم سفید».(۱۳۸۰)
- پژوهش تاریخی «خشایارشا».(۱۳۸۰)
- داستان بلند «کوسه ماهی».(۱۳۸۱)
- پژوهش تاریخی «آریاییها».(۱۳۸۲)
- رمان «قلب زیبای بابور».(۱۳۸۲)
- داستان بلند «شبی که جَرواسَک نخوانَد».(۱۳۸۲)
- رمان «لاکپشت فیلی».(۱۳۸۵)
- رمان «ناهی».(۱۳۸۶)
- رمان «طبقهٔ هفتم غربی».(۱۳۸۷)
- رمان «غوص عمیق».(۱۳۸۸)
- رمان«عاشقانههای یونس در شکم ماهی».(۱۳۸۹)
- رمان «یک جعبه پیتزا برای ذوزنقهٔ کباب شده».(۱۳۹۱)
- رمان «امپراتور کوتولهٔ سرزمین لیلیپوت».(۱۳۹۵)
- رمان «گفتوگوی جادوگر بزرگ با ملکهٔ جزیرهٔ رنگها».(۱۳۹۷)
- رمان «ادسون آرانتس دوناسیمنتو و خرگوش هیمالیاییاش».(۱۳۹۷، در حال چاپ)
داستانها برای مخاطب بزرگسال[۲۲][۱]
- مجموعه داستان «همیشه، همین وقت، همین بازی».(۱۳۷۲)
- مجموعه داستان «بازی روی خط ممنوع».(۱۳۷۵)
- رمان «سُبور».(۱۳۷۶)
- رمان «خداحافظ همفری بوگارت».(۱۳۷۶)
- رمان «او».(۱۳۷۶)
- مجموعه داستان «ننه دلاور».(۱۳۷۸)
- رمان «یک نقش برای کاوه».(۱۳۷۸)
- مجموعه داستان «گزیدهٔ ادبیات معاصر».(۱۳۸۰)
- داستان بلند «فاصلههای غریب».(۱۳۸۶)
- مجموعه داستان «حافظهای برای ناقهٔ گوش شکافته».(۱۳۸۷)
- رمان «پَرقیچی».(۱۳۸۸)
نمایشنامهها[۲۲][۱]
- نمایشنامهٔ «یک نیمروز در اتاق بازجویی».(۱۳۶۵)
- نمایشنامهٔ «بازی نامهٔ بابور».(۱۳۶۶)
- نمایشنامهٔ «عشق، سال ریکُن».(۱۳۷۹)
- نمایشنامهٔ «پرگار».(۱۳۷۹)
- «مجموعهٔ آثار نمایشی جنگ».(۱۳۸۰)
- نمایشنامهٔ «اگر مرد کوچولویی پیدایش شد که میخندید».(۱۳۸۰)
- نمایشنامهٔ «غول زنگی قلعهٔ سنگباران».(۱۳۸۱)
- نمایشنامهٔ «مثل کوچِ کاکاییها».(۱۳۸۱)
- نمایشنامهٔ «آه از دست این ویکتورهوگو».(۱۳۸۲)
- نمایشنامهٔ «حرفهای عاشقانه».(۱۳۸۲)
- نمایشنامهٔ «قتل آقای کاف».(۱۳۸۷)
- نمایشنامهٔ «روزی که زمین نان میشود».(۱۳۸۷)
- نمایشنامهٔ «تردید».(۱۳۸۷)
- نمایشنامهٔ «تکرار».(۱۳۸۸)
- نمایشنامهٔ «درون پیرهن یحیی».(۱۳۸۸)
- نمایشنامهٔ «روی نیبندی».(۱۳۸۸)
- نمایشنامهٔ «دهانی پر از کلاغ».(۱۳۸۸)
- نمایشنامهٔ «چهارمین نامه».(۱۳۸۸)
- نمایشنامهٔ «اسماعیل اسماعیل».(۱۳۸۸)
- نمایشنامهٔ «پنجشنبه».(۱۳۸۹)
- نمایشنامهٔ «راکب».(۱۳۸۹)
- نمایشنامهٔ «مرگ ناصری».(۱۳۹۰)
- نمایشنامهٔ «نقطههای کوچک در فاصلهای بسیار دور از خورشید».(۱۳۹۴)
آثار پژوهشی[۲۲][۱]
- جستوجو در متن، نقد و بررسی ۱۰ رمان ایرانی.(۱۳۸۰)
- «اززمینه تا درونمایه»، نقد و بررسی ۷ داستان کوتاه ایرانی.(۱۳۸۳)
- «وضعیتهای نمایشی دفاع مقدس»، پژوهشی پیرامون تئاتر جنگ در ایران و جهان.(۱۳۸۳)
آثار ترجمه شده
- بخشی از آثار داستانی جمشید خانیان، از جمله: «همیشه، همین وقت، همین بازی»، در کتابی به نام «شام سرو و آتش»، توسط «ایونا نوویسکا»، در آژانس انتشارات ملی انتشارات کراکو KAW، به زبان لهستانی ترجمه شدهاست.[۲۷][۲۲][۱]
- در کتابی به نام "شهر فرنگ ایرانی" داستانهایی از جمشید خانیان و نادر ابراهیمی، توسط انتشارات "سوتوچ svetoch" به زبان روسی ترجمه شدهاست.[۲۲][۱][۲۸]
فعالیتهای ادبی[۲۲][۱]
- (ازسال ۱۳۸۲ تاکنون). مدیر داخلی و مسؤل شورای بررسی کتاب انتشارات «دو رود».
- (از سال ۱۳۹۵ تاکنون). عضو دفتر تخصصی سینما.
- (۱۳۸۶–۱۳۸۸). عضو شورای تخصصی کانون نمایشنامهنویسان.
- (۱۳۸۰–۱۳۸۴). تدریس در دانشگاه سورۀ تهران و اصفهان.
- (۱۳۶۶). همکاری با صدا و سیما در رابطه با آموزش تئاتر و نگارش ۱۳ قسمت نمایش عروسکی برای نوجوانان، با عنوان «ضربالمثلها»
سبک و ویژگیهای آثار
در دنیای داستانهای خانیان میشود زیر آوار جنگ و آسمانی که ابرهایش مانند مار در خود پیچیدهاند هنوز به زندگی و زيبايیهايش انديشيد، میتوان از پلكانی به درازای سالمندی بالا رفت و همچنان تازه نفس ماند، میشود بود و به پنجرهای خيالی دل خوش كرد.
او جهان پيرامون و امكانات دنيای داستان را از آن خود میكند؛ همان چيزی كه منتقدان و مخاطبان نوجوان و بزرگسال را ميخكوب آثار جمشيد خانيان میكند، مخاطبان او خوب میدانند برای ورود به دنيای داستانهای او، بايد قدمبهقدم با طرحوارههای ذهنی او همراه شوند و در هرسطر و هرصفحه و هرداستان، برای رويارویی با شگفتیهای معماروار آماده باشند.
او به ادبیات بومی و اقلیمی توجه ویژهای دارد و افسانهها را در قالبهای جدیدی برای کودکان بیان کرده است و نیز خانیان به زندگی شهری و همهگیرشدن این سبک زندگی و ارتباط بین نسلها در آثارش توجه داشته و سعی کرده آنها را به گونهای بیان کند که رنگ و بوی تعلیمی و آموزشی نداشته باشد.
موضوع دیگر توجه خانیان به ادبیات دراماتیک است که تأثیرگرفته از فعالیت او در حوزۀ ادبیات نمایشی است، هريک از داستانها و نمايشنامههای خانیان دنيای تازهای پيش روی مخاطب قرار میدهند، هيچ چيز در قلم و نگاه او تكراری نيست.[۲]
جوایز و افتخارات[۲۲][۱]
(۱۳۹۶). در سیوششمین جشنوارهٔ بینالمللی تئاتر فجر از وی به عنوان نمایشنامهنویس منتخب و همچنین به خاطر یک عمر تلاش در نوشتن، آموزش، پژوهش و تولید تئاتر قدردانی شدهاست.
(۱۳۹۳). اثر برگزیدهٔ ibby، مکزیک - برای کتاب رمان «عاشقانههای یونس در شکم ماهی»
(۱۳۹۲). برگزیدهٔ نخست جایزهٔ کتاب سال مهر طاها - برای کتاب رمان «یک جعبه پیتزا برای ذوزنقهٔ کباب شده»
(۱۳۹۱). برگزیدهٔ شورای کتاب کودک - برای کتاب رمان «عاشقانههای یونس در شکم ماهی»
(۱۳۹۱). برگزیدهٔ نخست جایزهٔ کتاب سال مهر طاها - برای کتاب رمان «عاشقانههای یونس در شکم ماهی»
(۱۳۹۱). برندهٔ نشان طلای لاک پشت پرنده -برای کتاب رمان «عاشقانههای یونس در شکم ماهی»
(۱۳۹۱). اثر برگزیدهٔ ibby (دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان، لندن) -برای کتاب رمان «طبقهٔ هفتم غربی»
(۱۳۸۹). برگزیدهٔ کتاب سال شهید-غنی پور - برای کتاب رمان «غوص عمیق»
(۱۳۸۸). برگزیدهٔ کتاب سال شهید-غنی پور-برای کتاب رمان «طبقهٔ هفتم غربی»
(۱۳۸۸). برگزیدهٔ چهارمین دورهٔ جشنوارهٔ کتاب برتر (به مناسبت هفدهمین دورهٔ هفتهٔ کتاب سال جمهوری اسلامی) -برای کتاب رمان «طبقهٔ هفتم غربی»
(۱۳۸۸). رتبهٔ نخست در هفتمین دورهٔ جایزهٔ ادبی اصفهان - برای کتاب رمان «طبقهٔ هفتم غربی».
(۱۳۸۸). برگزیدهٔ نخست ربع قرن کتاب دفاع مقدس در حوزهٔ ادبیات نمایشی - برای کتاب نمایشنامهٔ «چهارمین نامه».
(۱۳۸۸). برگزیدهٔ نخست ربع قرن کتاب دفاع مقدس در حوزهٔ پژوهش هنری -برای کتاب «وضعیتهای نمایشی دفاع مقدس»
(۱۳۸۸). برگزیدهٔ نخست ربع قرن کتاب دفاع مقدس در حوزهٔ رمان نوجوان -برای کتاب رمان «شبی که جرواسک نخوانَد»
(۱۳۸۷). برگزیدهٔ ششمین دورهٔ انتخاب کتاب سال ماهنامهٔ سلام بچهها و پوپک - برای کتاب «شب گربههای چشم سفید»
(۱۳۸۷). برگزیدهٔ جشنوارهٔ کتاب سال کوک ونوجوان کانون پرورش فکری… -برای کتاب «شب گربههای چشم سفید»
(۱۳۸۷). برگزیدهٔ سال از نظر نویسندگان ومنتقدان -برای کتاب رمان «طبقهٔ هفتم غربی»
بررسی چند اثر
آیت دولتشاه و نقد فاصلههای غریب
- داستان روایتی از تیمساری طاغوتی است که در دورۀ انقلاب بهدست نیروهای انقلابی اسیر شده و بهدلیل جرم و جنایتهایش محکوم به تیرباران میشود. شروع داستان از لحظۀ نقشآفرینی دونفر نیروی انقلابی که البته کمترین خصلتهای قهرمانی را در داستان دارند آغاز میشود.[۲۹]
سوژۀ مورد پرداخت در این داستان، آن را داستانی ایدئولوژیک بهحساب آورده است؛ هر چند نویسنده با برشمردن دلایل شخصیتر (مثل کشتار مردم و غارت اموال عمومی و ..) که نمود عینیتری دارند، تا حد ممکن فضایی منصفانهتر و انسانیتر را در داستان بنا بگذارد.[۲۹]
زاویۀ دید این داستان دانای کل محدود به ذهن است که در حواشی شخصیت تیمسار بهعنوان شخصیتاصلی محدود میشود. پایانبندی داستان فکر شدهترین و بهترین قسمت داستان است که نشان از اشراف نویسنده از ابتدا تا انتهای روند داستان است.[۲۹]
نقطۀ ضعف داستان، به بخش میانی آن و صحنۀ فرار تیمسار از زندان برمیگردد و هنگامی که هیچ نشانهای دال بر ذهنیبودن و خیالیبودن این اتفاقات وجود ندارد، مخاطب انتظار داستانی با رویدادی حقیقی را دارد.[۲۹]
در مورد جغرافیای روایت هم این ایراد کموبیش قابل مشاهده است. برای مثال زندانی که روایت میشود به قدری غیرواقعی است که بهراحتی میشود از آن فرار کرد و به جنگل پناه برد. جنگلی که با وجود اینکه در غرب کشور و مناطق لرنشین واقع شده است، اما بیشتر خصوصیت جنگلهای انبوه شمال را دارد.[۲۹] اما این داستان پرداخت خوبی از لحاظ زبانی دارد و دایرۀ واژگانی داستان، نشان از نویسندهای میدهد که تسلط خوبی روی مقولۀ زبان و روایت دارد.[۲۹]
کودکیهای زمین
یکی از آثار قابل تأمل جمشید خانیان در حوزۀ ادبیات داستانی دفاع مقدس، رمان موفق و خواندنی «کودکیهای زمین» است. [۳۰]
داستان دربارۀ نوجوانی به نام "چمل" است که با غولی خیالی به نام «کلکل اشتر» به گفتوگو میپردازد.[۳۱] ورود ناگهانی این عنصر افسانهای، بافت یکدست و مستندگونۀ اثر را درهم میریزد و اثر بهقالب افسانهای تخیلی نزدیک میشود. این درحالی است که تلاش نویسنده برای بازتابدادن وقایع عینی و واقعی بیشتر قابل لمس است. حضور این غول در کنار راوی داستان، به داستان شکلی چندبعدی میدهد، نویسنده آن چنان این غول را در وادی واقعیتها، طبیعی آفریده که خواننده در چند مرحله احساس میکند که به راستی راوی در واقعیت بیرونی او را میبیند. ذهن پرتلاطم راوی، باعث شده تا او در دنیای تخیل سیر کند و از موجودی تخیلی اما با قدرتی محدود، کمک بگیرد. در بسیاری از مواقع که چمل احتیاج به یک مونس و همدم دارد، کل کل اشتر در مقابلش ظاهر میشود.[۳۱]
وقتی که چمل با برادر بزرگترش "بتیل" برای خرید نان از خانه بیرون میروند، ناگهان صدای وحشتناکی میآید و آنها میبینند که دود غلیظی از کوچهشان بلند میشود. چمل در میان شلوغی، بتیل را گم میکند و وقتی از یافتن برادرش عاجز میشود به سمت خانه بازمیگردد. در آنجاست که از یکی از همسایهها میشنود که خانۀ آنها در بمباران خراب شده و همۀ خانوادهاش شهید شدهاند و او تنها مانده است.[۳۱]
نویسنده از این منظر، سعی در نشان دادن عمق فاجعۀ جنگ دارد و از این طریق توانسته است که از شخصیت چمل به عنوان ابزاری بینا برای ثبت حوادث جنگ بهره گیرد. چمل در نیمۀ اول داستان تا حدودی شخصیت فردی خود را دارد؛ با تمام احساسات و معنویات درونیاش. و در نیمۀ دوم، یعنی بعد از ناپدیدشدن برادرش، عملاً فردیت خود را از دست میدهد و بهعنوان ابزار دست نویسنده و در خدمت پیشبرد اهداف وی قرار میگیرد.[۳۱]
جمشید خانیان در این داستان نگاه تازهای به بچهها در جنگ دارد. او حوادث را از دید نوجوانِ داستان، با عنصر باورهای افسانهای بومی پیوند میزند. ارتباط میان چمل و آن موجود خیالی حادثهی تازهای در ادبیات پایداریست. خیالانگیزی، کشش و رمزوارگی داستان از نقاط برجسته و بدیع آن است. داستان در آبادان که زادگاه نویسنده است، اتفاق میافتد و نویسنده شخصیتهای داستانش را در بافت اقلیمی آبادان بهخوبی پیاده میکند.[۳۱]
در «کودکیهای زمین» شخصیتها دارای قالبی واقعی هستند و نویسنده تا آنجا که در توان داشته، حوادث روزهای آغازین اشغال خاک ایران را بهتصویر درآورده است. تنها حضور غول در داستان است که غیرحقیقی است و اثر را به قالب داستانهای رئالیسم جادویی نزدیک میکند.[۳۱]
خانیان از این طریق قصد دارد بگوید که گاهی انسانها میتوانند از صدها غول بدطینت هم بدتر باشند، در زمانی که انسانها چون غولهای پلید هستند جای تعجب نیست که غولی هم پیدا شود که چون فرشتهها عمل کند. باید به این نکته توجه داشت که این جنبۀ نمادین بر جنبۀ فراواقعی بودن او برتری دارد.[۳۱]
نویسنده شخصیت اصلی رمان را از میان نوجوانان برمیگزیند و برای همین است که شاید خانیان دست به خلق یک شخصیت خیالی میزند که دنیای پیرامون را از منظر نوجوانی بیخبر از همه جا میبیند.[۳۰]
«کودکیهای زمین» برندۀ جایزۀ کتاب سال۱۳۸۰ نیز شده است.[۳۱]
داستانی از باورها و اعتقادها
«غوص عمیق» یکی از آثار برگزیدۀ جمشید خانیان است که اساس آن برپایۀ باورهای مردم جنوب شکل گرفته است و موضوع اصلی در آن، گمشدن انگشتری حضرت سليمان است.
بهاعتقاد جنوبیها، انگشتری حضرت سليمان زمانی که بهدست شيطان به دريا انداخته میشود، به دريای عمان میرسد و از آنجا به چشمههایی سرازير میشود که در آن ماهیای به نام «چيزکو» وجود دارد.
خالق «غوص عمیق» اضافه کرد: استفاده از شخصيتها و فضاهای فانتزی در این اثر مشهود است و تمام تلاشم این بوده تا داستانم در فضايی ميان واقعيت و خيال شکل گيرد.
اين رمان نوجوان را کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان به نمايشگاه کتاب تهران آورده است.[۳۲]
ماجرایی از طنز در دل ترس
طنز عنصر تازهای است که حضور کمرنگ خود را در طبقۀ هفتم غربی نشان میدهد که میتوان از ترکیب با خصلتهای دیگر نویسنده در داستانهایش بعد تازهای به شخصیتهای داستانی او اضافه کرد، طنزی که از دل فرهیختگی، جدیت و روشنفکرانهبودن شخصیت داستانی نویسنده میآید و میتوان مثل دیگر خطوط اندام این شخصیت، آن را منحصربهفرد و یگانه دانست.[۱۳]
تفاوت مهم و قابل توجه در رمان «طبقۀ هفتم غربی»، ساختن موقعیت طنز از دل ترس است همان چیزی که در هیچ یک از آثار خانیان وجود نداشته است اما در این رمان، خانیان گوشهچشمی به طنز انداخته است. ساختن موقعیت طنز در رویایی امیرعلی با آسانسور و با نشاندادن رگههایی از طنز که از دل ترس بیرون میزند و ناشناخته بودن این موجود ماشینی برای امیرعلی و حالتهای او در مقابل آن، در رفت و بازگشت به طبقات مختلف شکل میگیرد. موقعیت طنز در لحظههایی از ارتباط پیرمرد و امیرعلی و اشتیاق آن دو به شیطنت و بازیگوشی حضوری فعال دارند.[۱۳]
شروع با موسیقی گوشنواز و آرام
درست یک روز بعد از آمدن بابا
درحالی که به نظر سالم و سرحال به نظر میرسید
مثل درختی که دیگر قادر نباشد با ریشۀ خود از زمین آب بگیرد و با برگهایش هوا را جذب کند خیلی آرام و غیرمنتظره مرد.
این جملۀ آغازین کتاب عاشقانههای یونس در شکم ماهی است که با اقبال مخاطبان بسیاری روبهرو شد و مورد نقد و بررسیهای متعددی قرار گرفت.[۲]
شروع داستان نمایشی است نفسگیر که خواننده را کنجکاو میکند تا خوانش داستان را ادامه دهد و همراه با اشتیاقی که در سطر به سطر آن دنبال میشود و در پاراگرافهای بعدی اوج میگیرد، سوالات زیادی را در دربارۀ شخصیتهایش در ذهن مخاطب بیافریند.[۲]
«عاشقانههای یونس در شکم ماهی»، داستان آدمهای خاص و تراشخورده و استثنایی است و حتی خود داستان نیز خاص است، داستانی که عناصر مختلف آن حساب شده در کنار هم جای گرفتهاند.[۳۳]
خانیان در این رمان انواع عشق را بیان میکند و با تولد عشقی در زمینۀ جنگ ساخته و پرداخته میشود. عاشقانههای یونس، نه یک داستان جنگی تمام عیار است و نه یک داستان سراسر عشقی و آمیخته شدن جاذبههای عشق و جنگ در کنار هم روایت داستان را به پیش میبرد.[۳۳]
در این داستان سراسر تمثیل، یونس از عشق دنیوی به عشق واقعی میرسد و عاشقانه در آن ذوب میشود. در شرح بافت بیرونی و موقعیتی متن دختری نوجوان به نام سارا حضور دارد که بههمراه خانواده در آبادان زندگی میکند. او با عشق به موسیقی علاقۀ نوجوانی خود را شکوفا میکند و اما با نواخته شدن ساز جنگ و در ماجرایی ناگهانی عاشق یونس میشود.[۳۳]
دمیده شدن روح در یک اثر با انتخاب نوع واژه اتفاق میافتد و شخصیتهای یک اثر را پدید میآورد. واژهها در این داستان ایستا و منجمد نیستند بلکه با پویایی خبر از جریان یافتن زندگی میدهند.آنچه در این رمان پررنگ است نگاه خانیان به واژههای نوساخته است تا نوعی تمثیل عاشقانه را در داستان ایجاد کند. یونس در این رمان شخصیتی است که داستان حول او میچذرخد و برعکس بهکاربردن واژهها و جملات توسط او چالش ذهنی را برای مخاطب نوجوان بهوجود آورده است و علاوهبر جذابیت، رمزآلودگی داستان را افزایش میدهد.[۳۳]
بهرهمندی از شخصیت یونس آغازی برای تمثیلی کلان در ذهن خانیان است و تبلور واژگانی که از اصطلاحات موسیقی میگویند از مانندکردن زندگی به سوناتهای موسیقی خبر میدهد که برای هرکس ریتم و آهنگی خاص دارد؛ گاه تند است و گاه کند.[۳۳]
شخصیتهای داستان خوب و بینقص پرداخته شدهاند و البته تا حدودی باورناپذیراند و پختگی و تجربۀ شخصیتها با وجود کوچکی از نکات قابل توجه در این اثر میباشد.[۳۳]
روایتی هولناک از یک واقعه
ادسون آرانتس دوناسیمنتو و خرگوش هیمالیاییاش» عنوان جدیدترین اثری است که به قلم جمشید خانیان از سوی بخش کودک و نوجوان منتشر شده است.
در آغاز با مطالعۀ نخستین صفحات این کتاب، تصور میکنیم با داستانی شبیه «شازده کوچولو» روبهرو هستیم اما بهتدریج با خواندن ادامۀ داستان، تصویر متفاوتی را در آن میبینیم.[۳۴]
خانیان در این کتاب، به لحظات نخستینی اشاره میکند که یک نویسنده قبل از شروع داستان سپری کرده است؛ لحظاتی که سعی میکند ذهنش را متمرکز کند و به تصاویر و موضوعات پراکندهای که از فکرش میگذرد، انسجام بخشد. جزئیات را کنار هم بچیند و براساس آن داستانش را بنویسد. او میخواهد داستانی واقعی از واقعهای هولناک بنویسد از حادثه آتشسوزی سینما رکس آبادان. اما وقتی کاغذ را روبهرویش میگذارد و به سبک و سیاق همیشگیاش با کشیدن یک خط حلزونی سعی میکند جزئیات دنیای داستانیاش را در ذهنش مجسم کند، سروکله یک پسر سیاه سوختۀ مو فرفری که لهجۀ جنوبی دارد به نام ادسون آرانتس پیدا میشود که به دنبال خرگوش هیمالیاییاش میگردد و اینگونه خیال و واقعیت را درهم میآمیزد.[۳۴]
نویسنده که اصلا قصد نوشتن یک داستان فانتزی را ندارد تلاش میکند، ادسون آرانتس را از ذهنش دور کند اما پسرک معتقد است که شخصیت اصلی داستان است و اصرار دارد که بماند. نویسنده میداند چه داستانی میخواهد بنویسد؛ ماجرایی که در سال ۱۳۵۷ گذشته است. زمانی که او بههمراه خواهرش لیالی و دوستهایش در یک شب گرم نزدیک یک درخت بیعار پشت یک کلیسا در آبادان نشستهاند و فانتا مینوشند؛ او حتی با خودش قرار گذاشته که قصهاش را با آواز عبدالحکیم حافظ، یک خوانندۀ عرب آغاز کند اما در واقعیت، سینمایی به آتش کشیده شده و صدها نفر بیگناه در آن جان دادهاند اما نویسنده با قهرمانی روبهرو شده است که خواستار تغییر سرانجام ماجراست.[۳۴]
داستان اینگونه آغاز میشود: «داشتم به صداها فکر میکردم. به صدای غرش کامیونهای ارتشی که سربازهای خسته و خوابآلود را جابهجا میکردند. به صدای قورقور قورباغۀ سبزرنگ عصبانی. و به صدای عبدالحکیم حافظ.[۳۴]
خوب یادم میآید؛ به خودم گفتم بهتر است داستانم را با صدای آواز عبدالحکیم حافظ شروع کنم که از رادیوی دوزندگی ماکسی مد شنیده میشود. که ناگهان چیزی پرید بیرون و ناپدید شد. درحالی که هنوز نوک خودکار آبیرنگم روی کاغذ بود، سرم را در مسیر عبور آن «چیز» که نتوانستم درست ببینمش بلند کردم. چند لحظه بیحرکت نشستم و پلک نزدم...»[۳۴]
بخش کودک و نوجوان انتشارات فاطمی، کتاب «ادسون آرانتس دوناسیمنتو و خرگوش هیمالیاییاش» را در ۹۱صفحه با شمارگان دوهزار نسخه و قیمت ۱۹۰ هزارریال منتشر کرده است.[۳۴]
ناشرانی که با او کار کردهاند
- نشر افق
- انتشارات کانون پرورش فکری کودکونوجوان
- انتشارات سوره مهر
تجدید چاپها
در فهرست منتشر شده از سوی انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان «قلب زیبای بابور» که پیشتر در چندین چاپ در ۱۷ هزار نسخه منتشر شده بود در لیست تجدید چاپ قرار گرفت که این آمار تنها در سال ۹۵ به ۲۰ هزار نسخه رسید تا شمارگان این اثر تاکنون به ۳۷ هزار برسد.[۳۵]
منبعشناسی
مقالاتی دربارۀ خانیان و آثارش
- گفتوگو با جمشید خانیان، نوشتۀ احمد شاکری، چاپ شده در مجلۀ ادبیات داستانی، اسفند۱۳۸۳ و فروردین۱۳۸۴، شمارۀ۸۸، ۲۴تا۳۲
- بینامتنیت در فراداستان قلب زیبای بابور، نوشتۀ نرگس باقری، مطالعات ادبیات کودک، پاییز و زمستان۱۳۹۳، شمارۀ۲، ۱تا۲۴
- رشد اخلاقی کودک در ادبیات داستانی و بررسی آثار داستانی خانیان از منظر رشد اخلاقی، نوشتۀ حسین شیخ رضایی، تفکر کودک، بهار و زمستان۱۳۸۹، شمارۀ۱، ۳۸تا۶۲
- بررسی مولفههای تمثیلی رمان عاشقانههای یونس در شکم ماهی از جمشید خانیان، نوشتۀ سیداحمد حسینیکازرونی، سمیه آورند، محمدرضا شهبازی و سیدجعفر حمیدی، چاپ شده در مجلۀ تحقیقات تمثیلی در زبان و ادب فارسی، پاییز۱۳۹۷، شمارۀ ۳۷، ۱۱۱تا۱۲۷
- شیوۀ القای ایدئولوژی و تاثیر آن بر تقابل لذت و آموزش دو رمان نوجوان، نوشتۀ فرزانه آقاپور، مجلۀ مطالعات ادبیات کودک، شمارۀ۲، پاییز و زمستان۱۳۹۷، ۱تا۲۸
- بازشناسی هویت و اشاره به آن، نوشتۀ جمشید خانیان، چاپ شده در مجلۀ کتاب ماه ادبیات، مرداد۱۳۸۴، شمارۀ۹۴، ۶۸تا۷۳
- گفتوگو با خانیان، نوشتۀ سید محمدحسینی، چاپ شده در مجلۀ ادبیات داستانی، زمستان۱۳۷۸، شمارۀ۵۲، ۱۰۵تا۱۰۹
- فصلنامۀ تحقیقات تمثیلی در زبان فارسی، نوشتۀ سیداحمد حسینی کازرونی، پاییز۱۳۹۷،سال دهم، شمارۀ ۳۷
- بهترین مطلبی که در ادبیات داستانی خواندید کدام است؟، چاپ شده در مجلۀ ادبیات داستانی، آبان۱۳۷۳، شمارۀ۲۵، ۴تا۱۰
- مصاحبه و گزارش؛ گفتوگو با جمشید خانیان، نوشتۀ سیدمحمد حسینی، پایگاه مجلات تخصصی نور، چاپ شده در اسفند۱۳۷۸، شمارۀ۵۲، ۱۰۵تا۱۰۹
- نظام دوقطبی در ادبیات و قربانیان آن، نوشتۀ زری نعیمی، چاپ شده در مجلۀ جهان کتاب، سال چهاردهم، شمارۀ ۸و۹
پانویس
- ↑ ۱٫۰۰ ۱٫۰۱ ۱٫۰۲ ۱٫۰۳ ۱٫۰۴ ۱٫۰۵ ۱٫۰۶ ۱٫۰۷ ۱٫۰۸ ۱٫۰۹ ۱٫۱۰ ۱٫۱۱ ۱٫۱۲ ۱٫۱۳ ۱٫۱۴ «جمشید خانیان داستاننویس و نمایشنامهنویس معاصر».
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ ۲٫۵ «جمشید خانیان در همۀ لحظههایش نویسنده است».
- ↑ «حرفونقل پدبدآور قلب زیبای بابور».
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ ۴٫۵ ۴٫۶ «داستان چگونه نویسنده شدم از زبان جمشید خانیان».
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ «حقیقت زندگی را در نمایشنامههایم میکاوم».
- ↑ «بلندخوانی وآهنگ کلمه در داستانها».
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ «گفتوگو با جمشید خانیان، نویسندۀ ادبیات نوجوان».
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ متنی برای ارجاعهای با نامایسنا
وارد نشده است - ↑ «گفتوگو با جمشید خانیان».
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ ۱۰٫۳ ۱۰٫۴ ۱۰٫۵ ۱۰٫۶ ۱۰٫۷ «خانیان نویسندهای که مخاطب نوجوان را دست کم نمیگیرد».
- ↑ «تقابل افسانه و قصههای مدرن».
- ↑ «نامۀ اعتراض جمشید خانیان به تلویزیون».
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ ۱۳٫۳ ۱۳٫۴ ۱۳٫۵ ۱۳٫۶ [ٰhttp://ensani.ir/file/download/article/20120413153525-3089-229.pdf «شخصیت داستانی جمشید خانیان و آثار ادبی او»].
- ↑ «مهرآیینی برای نکوداشت جمشید خانیان».
- ↑ «خانیان تجلیل میشود».
- ↑ «جمشید خانیان روی کاناپه سفید کتابخانه مونیخ نشست».
- ↑ «بزرگداشتی برای سه پیشکسوت در جشنوارۀ فجر».
- ↑ «مراسم نکوداشت نامزدهای جایزه آسترید لیندگرن ۲۰۱۹ برگزار میشود».
- ↑ ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ ۱۹٫۲ ۱۹٫۳ «خانیان معرف جریانهای داستانی معاصر است».
- ↑ ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ ۲۰٫۲ «فرهاد حسنزاده؛ دوست و رفیق کودکی جمشید خانیان».
- ↑ ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ ۲۱٫۲ ۲۱٫۳ ۲۱٫۴ ۲۱٫۵ ۲۱٫۶ ۲۱٫۷ «کتاب خاطرهانگیز برای کودکونوجوان به انتخاب جمشید خانیان».
- ↑ ۲۲٫۰ ۲۲٫۱ ۲۲٫۲ ۲۲٫۳ ۲۲٫۴ ۲۲٫۵ ۲۲٫۶ ۲۲٫۷ ۲۲٫۸ «داستانهای خانیان برای مخاطب نوجوان».
- ↑ «تکرار، نوشتۀ جمشید خانیان در کارگاه باران به صحنه میرود».
- ↑ «نمایش تکرار به قلم خانیان و فیلمی از هومن بنایی».
- ↑ «جمشید خانیان نویسنده رمان و نمایشنامههای کودکونوجوان یکشنبه ۳۰ تیر به تماشا مینشیند».
- ↑ ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ ۲۶٫۲ ۲۶٫۳ «نیاز ما و نیاز تئاترامروزما چنین نمایشی است».
- ↑ «خانیان با پرقیچی و قوس عمیق میآید».
- ↑ «خانیان».
- ↑ ۲۹٫۰ ۲۹٫۱ ۲۹٫۲ ۲۹٫۳ ۲۹٫۴ ۲۹٫۵ «نگاهی به کتاب "فاصلههای غریب" نوشتۀ جمشید خانیان».
- ↑ ۳۰٫۰ ۳۰٫۱ «جمشید خانیان روایتگر شرایط کودک و نوجوان».
- ↑ ۳۱٫۰ ۳۱٫۱ ۳۱٫۲ ۳۱٫۳ ۳۱٫۴ ۳۱٫۵ ۳۱٫۶ ۳۱٫۷ «بررسی رمان کودکیهای زمین روایتگر روزهای جنگ».
- ↑ «رمان غوص عمیق و ماجرایی از باور مردم جنوب».
- ↑ ۳۳٫۰ ۳۳٫۱ ۳۳٫۲ ۳۳٫۳ ۳۳٫۴ ۳۳٫۵ «بررسی مولفههای تمثیلی عاشقانههای یونس در شکم ماهی».
- ↑ ۳۴٫۰ ۳۴٫۱ ۳۴٫۲ ۳۴٫۳ ۳۴٫۴ ۳۴٫۵ «روایتی هولناک از یک واقعه به روایتگری جمشید خانیان».
- ↑ «تجدید چاپ کتابهای جمشید خانیان».
پیوند به بیرون
- «جمشید خانیان داستاننویس و نمایشنامهنویس». ویکیپدیا، ۱۷اکتبر۲۰۱۹. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «جمشید خانیان روایتگر شرایط کودک و نوجوان». خبرگزاری فارس، ۶مهر۱۳۹۰. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «کتابها و زندگینامۀ جمشید خانیان». کتابراه. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «حرفونقل پدبدآور قلب زیبای بابور». هدهد، ۲۷شهریور۱۳۸۹. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «شروع کاری با ورود به کانون». ویکیادبیات، ۲۵مرداد۱۳۹۸. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «داستان چگونه نویسنده شدم از زبان جمشید خانیان». ilisafars، ۱۳بهمن۱۳۹۷. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «حقیقت زندگی را در نمایشنامههایم میکاوم». همشهری آنلاین، ۷بهمن۱۳۹۶. بازبینیشده در ۳ابان۱۳۹۸.
- «بلندخوانی وآهنگ کلمه در داستانها». ویکی ادبیات، ۲۵مرداد۱۳۹۸. بازبینیشده در ۳آبان۳۹۸.
- «خانیان:زندگی میکنم با شخصیتهای داستان». ویکی ادبیات، ۲۵مرداد۱۳۹۸. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «سالروز تولد جمشيد خانيان كه از ادبيات بزرگسال به ادبيات نوجوان رسيد». ایسنا، ۱۷شهریور۱۳۹۱. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «جمشید خانیان در همۀ لحظههایش نویسنده است». ایبنا. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «گفتوگو با جمشید خانیان، نویسندۀ ادبیات نوجوان». کانون خبر، ۱۶آذر۱۳۹۵. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «گفتوگو با جمشید خانیان». نورمگز، زمستان۱۳۷۸. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «نامۀ اعتراض جمشید خانیان به تلویزیون». ایسنا، ۱۷دی۱۳۹۲. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «خانیان نویسندهای که مخاطب نوجوان را دست کم نمیگیرد». ایرنا، ۸اسفند۱۳۹۷.
- «تقابل افسانه و قصههای مدرن». ایسنا، ۲۳آذر۱۳۸۳. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «طرحی که آناهیتا به هم زد!». ویکی ادبیات، ۲۵مرداد۱۳۹۸. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- [ٰhttp://ensani.ir/file/download/article/20120413153525-3089-229.pdf «شخصیت داستانی جمشید خانیان و آثار ادبی او»]. انسانی، ۱۳۸۷. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «مهرآیینی برای نکوداشت جمشید خانیان». لیزنا، ۷اسفند۱۳۹۷. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «خانیان تجلیل میشود». خبرگزاری شبستان، ۶اسفند۱۳۹۷. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۷.
- «جمشید خانیان روی کاناپه سفید کتابخانه مونیخ نشست». خبرگزاری پانا، ۳۰تیر۱۳۹۷. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «بزرگداشتی برای سه پیشکسوت در جشنوارۀ فجر». دنیای اقتصاد، ۲۹دی۱۳۹۶.
- «مراسم نکوداشت نامزدهای جایزۀ آسترید لیندگرن ۲۰۱۹ برگزار میشود». کتابک، ااسفند۱۳۹۷. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «خانیان معرف جریانهای داستانی معاصر است». خبری. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «کتاب خاطرهانگیز برای کودکونوجوان به انتخاب جمشید خانیان». الف یا، ۱۱شهریور۱۳۹۷. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «تکرار، نوشتۀ جمشید خانیان در کارگاه باران به صحنه میرود». باشگاه خبرنگاران جوان، ۱۰آذر۱۳۹۲. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «نمایش تکرار به قلم خانیان و فیلمی از هومن بنایی». ایرنا، ۵آبان۱۳۹۲. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «جمشید خانیان نویسنده رمان و نمایشنامههای کودک و نوجوان یکشنبه ۳۰ تیر به تماشا مینشیند». تیوال، ۳۰تیر۱۳۹۸. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «نیاز ما و نیاز تئاترامروزما چنین نمایشی است». ایران تئاتر، ۲۲شهریور۱۳۹۶. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «داستانهای خانیان برای مخاطب نوجوان». جمشید خانیان. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «خانیان با پرقیچی و قوس عمیق میآید». ایسنا، ۲۱شهریور۱۳۸۸. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «خانیان».
- «نگاهی به کتاب "فاصله های غریب" نوشتۀ جمشید خانیان». ادب فارسی، ۱۱بهمن۱۳۹۴. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «بررسی رمان کودکیهای زمین روایتگگر روزهای جنگ». کتاب نیوز، ۲۳تیر۱۳۸۶. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «رمان غوص عمیق و ماجرایی از باور مردم جنوب». خبرگزاری دانشجو، ۵اردیبهشت۱۳۸۹. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «بررسی مولفههای تمثیلی عاشقانههای یونس در شکم ماهی». دانشگاه آزاداسلامی.واحد بوشهر، پاییز۱۳۹۷. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «روایتی هولناک از یک واقعه به روایتگری جمشید خانیان». ایبنا، ۲۴مهر۱۳۹۸. بازبینیشده در ۳آبان۱۳۹۸.
- «فرهاد حسنزاده؛ دوست و رفیق کودکی جمشید خانیان». پایگاه خبری کودک و نوجوان، ۳۱مرداد۱۳۹۵.