مجموعهاشعار حسین منزوی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
===پیوند پدر و پسری در شعر=== | ===پیوند پدر و پسری در شعر=== | ||
'''منزوی''' تاثیر پدر در زندگی شاعرانهاش را چنین توصیف میکند: | '''منزوی''' تاثیر پدر در زندگی شاعرانهاش را چنین توصیف میکند: | ||
دوران شاعری پدر من تقسیم میشود به دورانهای | دوران شاعری پدر من تقسیم میشود به دورانهای زیرشاخهای.یک دوره همان دورهای است که پیش از ازدواج در سالهای۳۰ تا ۴۰ داشته. و دوره اصلی شاعری پدر من بعد از چهل سالگیاش است. موقعی که من فکر میکنم تقریبا بیست سالهام.پدرم چهل ساله است و تصور میکنم که شعر گفتن من و شاعر شدن من دوباره شعر پدرم را بیدار میکند، شعری که زنده است ولی انگار یک خواب زمستانی را پشت سر میگذارد. اگرچه یکی از عوامل بسیار بسیار مهم در شاعر شدن و شاعر بودن من ،این بود که پدرم در دهه چهل، بصورت مستمر شروع میکند به کتاب خریدن و کتابخانهای را فراهم کردن. پدرم در آن دوره احساس میکرد باید با من همراهی بکند و میکرد و تا سی سال بعد، به صورت فعال کارهای خوبی میساخت.<ref>{{پک|ابراهیم اسماعیلی اراضی|۱۳۹۵|ک= از عشق تا عشق|ص=۷۵}}</ref> | ||
===رویای چاپ شعر در کنار منوچهر آتشی=== | ===رویای چاپ شعر در کنار منوچهر آتشی=== | ||
حسین منزوی در خصوص چاپ شدن شعرش برای اولین بار، در نشریه روشنفکر، خاطرهای به این مضمون نقل میکند: | حسین منزوی در خصوص چاپ شدن شعرش برای اولین بار، در نشریه روشنفکر، خاطرهای به این مضمون نقل میکند: | ||
مجلهی روشنفکر یک صفحهای داشت بهنام "هفت تار چنگ" که در واقع اشارهای بود به هفت هنر. مسئول این صفحه آقای فریدون مشیری بود که بیشتر به شعر میپرداخت اما بعضی خبرها از تئاتر و باله و این چیزها هم میگذاشت. یادم هست که مرتب برای این مجله شعر میفرستادم. یکبار هم جواب گرفتم که آقای فلانی! شعرتان خوب بود. ما منتظر شعرهای بهتری از شما هستیم. ولی من ناامید نشدم. تا اینکه یک شعر فرستادم و بعد یک روز که در دکه مجله را باز کردم و ورق زدم دیدم که یک شعر از من چاپ کرده توی صفحهی خوانندگان. ذوقزده شدم. پول از پدرم گرفتم و مجله را خریدم و بعد که شعرم را به پدرم نشان دادم، ایشان شعر را که خواند گفت: این خوبه که شعرت چاپ شده، ولی ...(یک ورقی زد و آن صفحهی هفت تار چنگ را باز کرد. دیدم یک غزل خیلی خوب از منوچهر آتشی در آن چاپ شده بود) گفت اگر شعرت روزی اینجا و کنار یه همچین شعری چاپ شد، اونوقت قبوله، اون حسابه! حالا دیگر آتشی برایم یک معیار شده بود. با خودم قسم خورده بودم که اولین شعری که بتوانم یک جای درست و حسابی چاپ کنم، جایی باشد که شعر آتشی هم کنارش باشد. این اتفاق ۵-۶ سال بعد افتاد. بهار سال ۴۸ قرار شد یک جلسهی شعرخوانی در زنجان داشتهباشیم و من بانی دعوت از شاعری از تهران باشم که انتخاب میشود. خود من بیشترین تلاشم را داشتم که این شاعر منوچهر آتشی باشد. آقای آتشی دعوت ما را پذیرفت و شب شعری در سالن دبیرستان امیرکبیر زنجان برگزار شد که استقبال هم از آن بد نبود. من هم در آن جلسه چند شعر خواندم که یکی از | مجلهی روشنفکر یک صفحهای داشت بهنام "هفت تار چنگ" که در واقع اشارهای بود به هفت هنر. مسئول این صفحه آقای فریدون مشیری بود که بیشتر به شعر میپرداخت اما بعضی خبرها از تئاتر و باله و این چیزها هم میگذاشت. یادم هست که مرتب برای این مجله شعر میفرستادم. یکبار هم جواب گرفتم که آقای فلانی! شعرتان خوب بود. ما منتظر شعرهای بهتری از شما هستیم. ولی من ناامید نشدم. تا اینکه یک شعر فرستادم و بعد یک روز که در دکه مجله را باز کردم و ورق زدم دیدم که یک شعر از من چاپ کرده توی صفحهی خوانندگان. ذوقزده شدم. پول از پدرم گرفتم و مجله را خریدم و بعد که شعرم را به پدرم نشان دادم، ایشان شعر را که خواند گفت: این خوبه که شعرت چاپ شده، ولی ...(یک ورقی زد و آن صفحهی هفت تار چنگ را باز کرد. دیدم یک غزل خیلی خوب از منوچهر آتشی در آن چاپ شده بود) گفت اگر شعرت روزی اینجا و کنار یه همچین شعری چاپ شد، اونوقت قبوله، اون حسابه! حالا دیگر آتشی برایم یک معیار شده بود. با خودم قسم خورده بودم که اولین شعری که بتوانم یک جای درست و حسابی چاپ کنم، جایی باشد که شعر آتشی هم کنارش باشد. این اتفاق ۵-۶ سال بعد افتاد. بهار سال ۴۸ قرار شد یک جلسهی شعرخوانی در زنجان داشتهباشیم و من بانی دعوت از شاعری از تهران باشم که انتخاب میشود. خود من بیشترین تلاشم را داشتم که این شاعر منوچهر آتشی باشد. آقای آتشی دعوت ما را پذیرفت و شب شعری در سالن دبیرستان امیرکبیر زنجان برگزار شد که استقبال هم از آن بد نبود. من هم در آن جلسه چند شعر خواندم که یکی از آنها را بعدها آتشی در مجلهی فردوسی چاپ کرد.<ref>{{پک|ابراهیم اسماعیلی اراضی|۱۳۹۵|ک= از عشق تا عشق|ص=۱۱۰}}</ref> | ||
===یک بند در معرفی خلاصهٔ کتاب (بدون رجوع به اطلاعات شناسنامهای)=== | ===یک بند در معرفی خلاصهٔ کتاب (بدون رجوع به اطلاعات شناسنامهای)=== | ||
===گزارشی از شخصیت حاضر در کتاب داستان- گزارشی از شعرهای مهم در کتاب شعر | ===گزارشی از شخصیت حاضر در کتاب داستان- گزارشی از شعرهای مهم در کتاب شعر=== | ||
===دلیل شهرت=== | ===دلیل شهرت=== | ||
نسخهٔ ۱۵ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۲۰:۰۶
مجموعهاشعار حسین منزوی | |
---|---|
نویسنده | حسین منزوی |
ناشر | مؤسسهٔ انتشارات نگاه |
تعداد صفحات | ۱۰۴۸ |
موضوع | شعر فارسی |
برای کسانی که کتاب را نخواندهاند
منزوی در طول زندگی، مجموعههای شعری متعددی به چاپ رساند که از آنها میتوان به حنجرهی زخمی تغزل، از شوکران و شکر ،از کهربا و کافور، به همین سادگی، از ترمه و تغزل و.. اشاره کرد. اما در این مجموعه تمام اشعار او در کنارهم گردآوری شدهاست. تمام اشعار منزوی وامدار عشق و زندگی است.او در مصاحبهای طولانی با ابراهیم اسماعیلی اراضی از نخستین جرقههای خلق شعر تا آخرین دغدغهها و تمام آنچه در سالهای شاعری بر او گذشته و در شعرش مجسم شده، سخن گفتهاست.»[۱]
پیوند پدر و پسری در شعر
منزوی تاثیر پدر در زندگی شاعرانهاش را چنین توصیف میکند: دوران شاعری پدر من تقسیم میشود به دورانهای زیرشاخهای.یک دوره همان دورهای است که پیش از ازدواج در سالهای۳۰ تا ۴۰ داشته. و دوره اصلی شاعری پدر من بعد از چهل سالگیاش است. موقعی که من فکر میکنم تقریبا بیست سالهام.پدرم چهل ساله است و تصور میکنم که شعر گفتن من و شاعر شدن من دوباره شعر پدرم را بیدار میکند، شعری که زنده است ولی انگار یک خواب زمستانی را پشت سر میگذارد. اگرچه یکی از عوامل بسیار بسیار مهم در شاعر شدن و شاعر بودن من ،این بود که پدرم در دهه چهل، بصورت مستمر شروع میکند به کتاب خریدن و کتابخانهای را فراهم کردن. پدرم در آن دوره احساس میکرد باید با من همراهی بکند و میکرد و تا سی سال بعد، به صورت فعال کارهای خوبی میساخت.[۲]
رویای چاپ شعر در کنار منوچهر آتشی
حسین منزوی در خصوص چاپ شدن شعرش برای اولین بار، در نشریه روشنفکر، خاطرهای به این مضمون نقل میکند: مجلهی روشنفکر یک صفحهای داشت بهنام "هفت تار چنگ" که در واقع اشارهای بود به هفت هنر. مسئول این صفحه آقای فریدون مشیری بود که بیشتر به شعر میپرداخت اما بعضی خبرها از تئاتر و باله و این چیزها هم میگذاشت. یادم هست که مرتب برای این مجله شعر میفرستادم. یکبار هم جواب گرفتم که آقای فلانی! شعرتان خوب بود. ما منتظر شعرهای بهتری از شما هستیم. ولی من ناامید نشدم. تا اینکه یک شعر فرستادم و بعد یک روز که در دکه مجله را باز کردم و ورق زدم دیدم که یک شعر از من چاپ کرده توی صفحهی خوانندگان. ذوقزده شدم. پول از پدرم گرفتم و مجله را خریدم و بعد که شعرم را به پدرم نشان دادم، ایشان شعر را که خواند گفت: این خوبه که شعرت چاپ شده، ولی ...(یک ورقی زد و آن صفحهی هفت تار چنگ را باز کرد. دیدم یک غزل خیلی خوب از منوچهر آتشی در آن چاپ شده بود) گفت اگر شعرت روزی اینجا و کنار یه همچین شعری چاپ شد، اونوقت قبوله، اون حسابه! حالا دیگر آتشی برایم یک معیار شده بود. با خودم قسم خورده بودم که اولین شعری که بتوانم یک جای درست و حسابی چاپ کنم، جایی باشد که شعر آتشی هم کنارش باشد. این اتفاق ۵-۶ سال بعد افتاد. بهار سال ۴۸ قرار شد یک جلسهی شعرخوانی در زنجان داشتهباشیم و من بانی دعوت از شاعری از تهران باشم که انتخاب میشود. خود من بیشترین تلاشم را داشتم که این شاعر منوچهر آتشی باشد. آقای آتشی دعوت ما را پذیرفت و شب شعری در سالن دبیرستان امیرکبیر زنجان برگزار شد که استقبال هم از آن بد نبود. من هم در آن جلسه چند شعر خواندم که یکی از آنها را بعدها آتشی در مجلهی فردوسی چاپ کرد.[۳]
یک بند در معرفی خلاصهٔ کتاب (بدون رجوع به اطلاعات شناسنامهای)
گزارشی از شخصیت حاضر در کتاب داستان- گزارشی از شعرهای مهم در کتاب شعر
دلیل شهرت
تقدیمشده به
چرا باید این کتاب را خواند
شاید مهمترین دلیل برای خوانش اشعار حسین منزوی، پلی باشد که او بین شعر گذشته و معاصر برقرار کرد و با عبور از این پل، شعرهای بینظیری را با مضامینی چون عشق، امید، ایمان و آزادی سرود. بعد از انقلاب ادبی نیما یوشیج در شعر معاصر ایران، تحولات بزرگی چه از نظر قالب و چه از نظر درونمایه در شعر فارسی پدیدار شد. بسیاری از شاعران درصدد نوگرایی در شعر معاصر بودند که تلاش آنها به پیدایش قالبهای جدید مثل شعر سپید و موج نو انجامید. خیلی از شاعران معتقد بودند که دیگر زمانه قالبهای کهن سرآمده و تنها در متون تاریخی باید غزل و قصیده و مثنوی خواند. اما حسین منزوی معتقد بود که قالب شعری تنها یک وسیله برای انتقال مفهوم است و هر قالبی در هر عصری وقتی بتواند احساسات شاعر را منتقل کند، قابل استفاده خواهد بود.این شور تازه را در غزل معاصر نوآوریهای حسین منزوی ایجاد کرد. بنابراین اشعار او از این حیث، در مطالعهی شعر معاصر ایران، بسیار حائز اهمیتاند(جوادی،1390).
چند عاشقانهی کوتاه از منزوی
- مسافر ناگاه
- همواره عشق بی خبر از راه میرسد
- چونان مسافری که به ناگاه میرسد
- وا مینهم به اشک و به مژگان تدارکش
- چون وقت آب و جاروی اين راه میرسد
- پلنگ و ماه
- خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
- و ماه را زِ بلندایش به روی خاک کشیدن بود
- پلنگ من دل مغرورم پرید و پنجه به خالی زد
- که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود
- من و تو آن دو خطیم آری، موازیان به ناچاری
- که هردو باورمان ز آغاز، به یکدگر نرسیدن بود
- چه سرنوشت غمانگیزی، که کرم کوچک ابریشم
- تمام عمر قفس میبافت، ولی به فکر پریدن بود
- لیلا
- ليلا دوباره قسمت ابن السلام شد
- عشق بزرگم، آه چه آسان حرام شد
- اول دلم فراغ تو را سرسري گرفت
- وآن زخم کوچک دلم آخر جذام شد
- گلچين رسيد و نوبت با من وزيدنت
- ديگر تمام شد گل سرخم، تمام شد
- اعجاز
- ترا به کینه چه دینی است؟ کاش می¬آمد،
- کسی که دین جهان را، به عشق ادا می¬کرد
- عصا که مار شد اعجاز بود، کاش امّا
- کسی به معجزه¬ای، مار را، عصا می¬کرد
- یک عاشقانه کوتاه
- اگر باید زخمی داشته باشم
- که نوازشم کنی
- بگو تا تمام دلم را
- شرحه شرحه کنم
- زخم ها زیبایند
- و زیباتر آن که
- تیغ را هم تو فرود آورده باشی!
- عشق و زخم
- از یک تبارند
- اگر خویشاوندیم یا نه
- من سراپا همه زخمم
- تو سراپا
- همه انگشت نوازش باش
برای کسانی که کتاب را خواندهاند
عهد برادرانه
بهروز منزوی، برادر حسین منزوی و گردآورندهی کلیات اشعار، در مورد داستان چاپ شدن این کتاب میگوید: حسین در نامهای سفارشگونه به من-بهروز منزوی- افتخار و اختیار مرتب کردن و به نشر سپردن آثارش را دادهبود، با قید "هرآنچه و هرگونه که صلاح میدانی". از آنجا که زندهیاد در زمان حیاتش، اکثر آثارش را به آقای محمد فتحی، مدیر انتشارات آفرینش واگذار کردهبود، بالاخره پس از مذاکراتی با ایشان، توافق نهایی برای گردآوری همهی اشعار در یک مجلد، حاصل شد. پیش از این، انتشارات آفرینش، چهار مجلد پراکنده از شعرهای استاد را پس از مرگش به چاپ رسانده بود، اما این چهار جلد به نظر ما و همهی اهل فن، مطلوب نبودند. به گفته او احتمالا بعضی از اشعار حسین منزوی در این کتاب وجود نداشتهباشد، که علت آن پس از مصلحتبینی، پیدا نشدن آنها در میان کاغذها و دفترهای نهچندان منظم شاعر بوده است(منزوی،۱۳۸۷). اما اکثر اشعار حسین منزوی در قالبهای گوناگون در این کتاب جمعآوری شده و این کتاب اصلیترین مرجع برای شناخت و مطالعهی اشعار اوست.
مجوز
نشر و تغییر نام
جوایز
جلسات نقد و بررسی
اهدا
بازتاب در توئیتها و نوشتههای مجازی
اشاره به کتاب در کلام افراد مشهور
تقریظ و مقدمههایی بر کتاب
هوادری
استحال و اقتباس
سالشمار کتاب
خلاصهٔ مفصلتر کتاب در حد دو بند
محل نوشته شدن در کتاب (در صورت مهم بودن این امر)
داستان انتشار کتاب (اوّلین بار در کجا و چگونه بوده است؟!)
سبک شعر منزوی
- غزل منزوی را در سه حوزهی زباني (آوايي، واژگاني و نحوي)، ادبي (تشبيه، استعاره، كنايه، مجاز و بديع) و فكري (مضامين و محتواي اشعار) میتوان بررسی کرد.
غزليات وی مشتمل بر ۴۳۶ غزل (۳۶۷۲) بيت است. كوتاهترين غزل وي ۳ بيت دارد با مطلع:
- الا زني كه صدايي ـ فقـط صـدا ـ ايزن!
- صـداي با دل و جان مــن آشــنا اي زن
بلندترين آنهم ۱۸ بيت است با مطلع:
- شاعـــر! تو را زين خيـل بيدردان،كسي نشناخت
- تومشكلي و هرگزت آسان، كسي نشناخت
اما بیش از ۷۰ درصد از غزلیات منزوی از نظر تعداد ابیات در طبقهبندی غزل متوسط( بین ۷ تا ۱۰ بیت) به شمار میآیند(خسروی و همکاران، ۱۳۹۵). منزوی در شعرش از واژههای کهن و امروزی در کنار هم استفاده کردهاست. آنچه باعث تمايز منزوي از ديگر شاعران معاصر او شده است اين است كه به كاربردن واژه هاي كهنه در كنار ديگر لغات امروزي به بافت شعر او آسيب نميزند و كلمه آنقدر خوش مينشيند كه از بيت بيرون نميزند و توسط كلمات پس و پيش به خوبي حمايت ميشود و اين لغات كهنه باعث جلب توجه بيشتر خواننده ميشود. استفاده از واژههایی چون بیفره، اهرمنان ، نگارینا ، دژخيم ، بهآيين ، آونگ، شرحهشرحه و قناره نمونههایی از استفاده از مفردات سبک خراسانی در شعر منزوی است(همان).
- اي بـــاغ اهوراييم افســـوس كه كـردند
- بيفــرّه و بيفـر و شكـوه، اهــــرمنــانت
اما در کنار استفاده از واژگان کهن، استفاده از واژههاي نو يكي از خصايص شعر حسين منزوي است. او خود معتقد است كه انسان فرزند زمان است و اگر در گذشته بماند راهي از پيش نبرده است. سهم استفادة منزوي از اين واژهها ۸۷ واژهی بدیع در مجموع غزلیاتش است. خوش ميچرد آهوي لبت، غافل از اين لب ايـن لب كه پلنگانه كميــن كرده برايش و یا
- اگر تو میشکنی لیلیانه کاسه من
- چه غم؟ كـه شــيوه دلبرگزينيت زيباست
نمونههای دیگری از خلق واژگان در شعر منزوی عبارتاست از نازگون، وسوسهباز، نهنگانه ، تلخانه ، نازمند، بوسابوس، نازكدلانه، آذرخشانه، گلاگل، زمزمهرس و... .اما منزوی واژگان امروزی از قبیل آلاچیق، روسری، دوربین و چتر را هم بصورت هنرمندانه در شهر خود استفاده کردهاست:
بـازو بـه بـازوي هـم، در خــيابان روانيم با چتري از عشـق، در زيـر بــاران روانيم(همان).
حسین منزوی دایرهی واژگانی وسیعی دارد. این شناخت گسترده سبب شده تا از هر واژهی نو و کهن در جای مناسب خود در شعرش استفاده کند و به همین دلیل بسامد استفاده از تعدادی از واژگان در شعر او قابل بررسی است. واژههاي پربسامد در شعر منزوي عبارتند از عناصري كه هميشه يا به صورت دوتايي در يك بيت تكرار ميشوند: مانند: آب و آتش / ازل و ابد / بيم و اميد / بهار و خزان / بيدار و خواب / عقل و عشق/ جام و گل / سنگ و آينه / غنچه و گل / فرهاد و شيرين / ليلي و مجنون / سيمرغ و اسفنديار / فرود و فراز/ سقف و ستون/ مار و عصا / فرهاد و بيستون / رستم و سهراب / عاشق و معشوق/ فرهاد و تيشه / ساحل و دريا / شيشه و سنگ / غروب و طلوع / يوسف و پيراهن و يعقوب / يا به صورت پراكنده در اشعار منزوي وجود دارد. مانند: عشق/ عاشق/ چشم/ بوسه/ سرو/ ستاره/ خورشيد/ نرگس/ باران/ زلف/ آينه (همان). حسین منزوی شاعر توانایی در استفاده از صور خیال در شعر است. او از تشبیه، استعاره، کنایه، مجاز و جناس بهصورت هنرمندانه استفاده کردهاست. بهطوری که استفادهی او از انواع جناس موسیقی کلام را در غزلیاتش بهوجود آوردهاست: غمت را بزرگ ديد دلم بـس كه تَنگ شد نگنجد دگـربه تُنگ، كه ماهي نهنگ شد
نگاه كرد و نكرد آنچنان به گوشة چشــم كه هم درود در آن خفته بود و هم بدرود
منم و رداي تنگي كه بجز منش نگنجــد نه فلك بر آسـتانم، نه خـــدا در آستينم (همان)
حسین منزوی در خاطرات کودکی خود، به انس و الفت با کتاب و مطالعه، بسیار اشاره کردهاست. شاید همین موضوع سبب شده که یکی از آرایهی پرتکرار در غزل منزوی، آرایهی تلمیح باشد. تلميح در غزلهاي اين شاعر هشت حوزة مهم را دربرميگيرد:
- تلميحات عرفاني (اشاره به حلاج، بودا و ...)
- تلميحات ديني (اشاره به ائمه و پیامبران)
- تلميحات قرآني (اشاره به برخي آيات قرآني)
- تلميحات اساطيري (اشاره به رستم، اسفنديار، جمشيد، سياوش و...)
- تلميحات تاريخي (اشاره به قيام سربداران، بابك و...)
- تلميحات عاشقانه (اشاره به ليلي و مجنون، خسرو و شيرين، شيرين و فرهاد و ...)
- تلميحات ادبي (اشاره به حافظ، سعدي، رودكي و ...)
- تلميحات علمي (اشاره به علوم مختلف مانند علوم رياضي، فلسفه، ادبيات و ...).
اين تلميحات نشاندهندة فراواني اطلاعات شاعر و تنوع موضوعات اشعار او است(خسروی و همکاران، 1395).
پیشینهٔ کتاب
درونمایههای شعر حسین منزوی
"عشق" اصلیترین مضمون در شعر حسین منزوی است. او شاعر عشق است و غالب موضوع شعري او به این مفهوم زیبا اختصاص دارد. بر خلاف آنچه تصور میشود عشقی که منزوي آن را میسراید، پاك و مقدس است . هر چند این عشق مقدس ،زمینی و معشوق او مونث میباشد . زن از دیدگاه حسین منزوي، مقصود آفرینش خداوند است و شخصیتی معادل عشق دارد و همینطور الهام بخش شعر اوست. معشوق منزوي شخصیتی بسیار عزیز، زیبا و دوست داشتنی است .او به زیبایی معشوق پرداخته و دوري محبوب براي او تلخ است و همیشه چشم به راه اوست. به حق میتوان او را شاعر عشق و زن نامید(جوادی،1390). منــزوي زنــدگي بــدون عشــق را بــا مــرگ يكــي ميدانــد و عشــق را اســاس و بنيــان حيات و جـاودان و ازلـي ميدانـد. از نظـر منـزوي عشـق از ازل وجود داشته و اساس خلقت جهان بر پايه عشق بوده است:
- و كلمه بـود و جهان در مسير تكوين بود
- و دوسـت داشتن آن كلمة نخـستين بود
منزوي اعتقاد دارد كه اي كاش عشق را مانند قرص نان تقسيم ميكردند و به هر كس به اندازه شايستگي و ظرفيت او، حصهاي ميدادند و عشق را به كساني كه ارزش آن را نميدانند، نميدادند:
- چه ميشد،عشق را چون قرص نان تقسـيم ميكردند
- بههركس حصـهاي، در خورد او تقديم ميكردند
منزوي در غزلی دیگری نام خود را عشق مي داند و از مردم زمانه شكوه دارد كه او را نميشناسند.
- نام من عـشــق اسـت، آيا ميشناسيدم؟
- زخميم ـ زخـمي ـ سـراپـا ميشناسيدم؟(خسروی و همکار، ۱۳۹۵)
عبدالاحد غیبی، در مقاله "مطالعهی تطبیقی عاشقانههای ابراهیم ناجی و حسین منزوی" (۱۳۹۲) اشعار این دو شاعر برجستهی مصری و ایرانی را با هم مقایسه کردهاست. وی معتقد است ابراهیم ناجی و حسین منزوی توانستهاند با استفاده از عنصر عشق، لطیفترین اندیشههای خود را به نمایش گذاشته و عشق زمینی را مقدمهای برای رسیدن به عشق الهی قرار دهند. در کنار تمام شباهتها، تفاوتی که به نظر این محقق دو شاعر را از هم ممتاز میسازد، این است که برخلاف منزوی که بیشتر در مقام عظمت روح و جان محبوب، سخنسرایی میکند، توجّه ناجی به خویشتن و بیان حالت سوز و گدازهای درونی معطوف است(غیبی،۱۳۹۲،ص۶۵). منزوی بسیاری از تجربههای تلخ و رنجهای خود مانند مرگ برادر و جدایی از همسرش را در شعرش به تصویر کشیدهاست. او در کتاب "از عشق تا عشق" در خلال بیان خاطراتش میگوید: "به قول نادر نادرپور، شعر همان طلسمی است که تقدیر به گردن شاعر میاندازد و به او میگوید که تا عمر داری، یک لحظه هم نخواهی آسود. تا نفس میکشی وظیفه داری که بسرایی، بنویسی، ببینی و بخوانی. با هر تعهدی که ادا میکنی در قبال شعر، انگار تعهد میکنی که تعهد دیگری را ادا کنی و این تسلسل همینجور ادامه خواهدداشت تا وقتی که با آخرین نفسی که میکشی، آخرین شعرت را بگویی" (اسماعیلی اراضی،۱۳۹۴). تعهد منزوی به سرودن خود را در مضمون هاي اجتماعی دیگر چون امید ، آزادي ، مبارزه براي رسیدن به اهداف والا و سایر موارد اجتماعی نیز نشان میدهد. چندان که منظومه صفرخان، کتابی بود که حسین منزوی بعد از ۸ سال سکوت در بزرگداشت صفر قهرمانیان، زندانی سیاسی دوران پهلوی به چاپ رساند.
- صفرخان!
- کهنه تقویم اسارت!
- پاره پاره دفتر زندان!
- بگو از سقف کوتاهی
- که پیوسته سرت را خم نگه می داشت(منزوی،۱۳۸۷).
از دیگر درونمایههاي مهم در اشعار حسین منزوي، توجه ویژه به مسائل مذهبی است .او در چندین شعر به مدح خدا، پیامبر اکرم(ص) و بیشتر ائمه، پرداختهاست. منزوي همچنین در قصیدهای شکوه قرآن را برمیشمارد و خود را شیفتهی قرآن میداند، از این روست که میتوانیم با اطمینان بیان کنیم که منزوي از اعتقادات مذهبی عمیقی برخوردار بوده و عشق را در راه اعتقادات مذهبی به خدمت گرفتهاست(جوادی،۱۳۹۰) رضا بیات در مقاله تحلیل اشعار حسین منزوی، بیان میکند: "مدایح مذهبی او نخستین بار یک سال و اندی پس از درگذشتش، در اسفند ۱۳۸۴منتشر شدند؛ اگر این اشعار سروده یک بازه زمانی محدود باشند، به نظر میرسد که حاصل یک دوره مطالعات اسلامی شاعرند. چنان که شاعر در دیگر مدایحش هم نشان داده، قبل از سرودن، مطالعه میکند و دانستههای خود را به بیانی هنری مطرح میکند. در اینجا هم اندیشههای صحیح اعتقادی را به نظم درآورده است. علاوهبر بر امامان معصوم علیهالسلام ، برای حضرت زینب(س)، حضرت عیاس(ع)، مادر پیامیر(س) و قرآن کریم هم شعر گفته است. این انتخابها در بین مذهبی سرایان متعارف نیست. به طور مثال بعید است شاعری آیینی پیدا شود که برای حضرت رقیه و علیاکبر و علیاصغر علیهالسلام شعر نداشته باشد؛ ولی برای مادر پیامبر داشته باشد. این مسأله را میتوان به حساب درونی بودن سفارش گذاشت. بدین معنی که شاعر به پسند جامعه و مورد مصرف شعر(هیئت و...) توجهی ندارد و برای انگیزههای شخصی خود شعر مذهبی میسراید (بیات،۱۳۹۵،ص۵۰).