ترجمه‌های شازده کوچولو: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
ماهور (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
ماهور (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۳: خط ۲۳:
|پیش از         =  
|پیش از         =  
}}
}}
شازده کوچولو به (فرانسوی: Le Petit Prince) داستانی نوشته‌ی آنتوان دو سنت اگزوپری است که با تصویرسازی‌های خود نویسنده در سال ۱۹۴۳ به چاپ رسید<ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://www.britannica.com/topic/The-Little-Prince|عنوان = The Little Prince|ناشر = دانشنامه بریتانیکا|تاریخ بازدید = ۱۶ مرداد ۱۳۹۸}}</ref> در ایران 134 ترجمه مختلف از این اثر به زبان‌های فارسی، کردی، ترکی و تالشی موجود است.  
شازده کوچولو به (فرانسوی: Le Petit Prince) داستانی نوشته‌ی آنتوان دو سنت اگزوپری است که با تصویرسازی‌های خود نویسنده در سال ۱۹۴۳ به چاپ رسید<ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://www.britannica.com/topic/The-Little-Prince|عنوان = The Little Prince|ناشر = دانشنامه بریتانیکا|تاریخ بازدید = ۱۶ مرداد ۱۳۹۸}}</ref> در ایران ۱۳۴ ترجمه مختلف از این اثر به زبان‌های فارسی، کردی، ترکی و تالشی موجود است.  
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>
==برای کسانی که کتاب را نخوانده‌اند==
==برای کسانی که کتاب را نخوانده‌اند==
===آغاز با یک داستانک جذّاب دربارهٔ کتاب===
===آغاز با یک داستانک جذّاب دربارهٔ کتاب===
'''محمد قاضی'''، نخستین مترجم شازده کوچولو، دربارهٔ ترجمهٔ این اثر می‌گوید: {{سخ}}«داستان آشنا شدن من با کتاب شازده کوچولو داستان شیرینی است. آن هنگام که در اداره‌ٔ حقوقی وزارت دارایی به خدمت مشغول بودم، یکی از دوستان باذوق و باسواد، شادروان دکتر امیرجهان بیگلو که تحصیلاتش را در فرانسه انجام داده بود و زبان فرانسه را خوب می‌دانست، روزی در اداره به من گفت کتابی از فرانسه برایش رسیده است که بسیار شیرین و جذاب است و از خواندن آن کلی لذت برده است. به حدی که علاقه‌مند شده است و خیال دارد آن را به فارسی ترجمه کند. من خواهش کردم که اگر ممکن است آن را چند روزی به من امانت بدهد تا من نیز آن کتاب مورد پسند وی را بخوانم و سپس به او برگردانم. دکتر با لطف و محبتی که به من داشت پذیرفت و روز بعد کتاب را آورد و برای مدت یک هفته به من سپرد که پس از آن حتماً کتاب را به او برگردانم. تشکر کردم و وقتی به عنوان پشت جلد کتاب نگریستم دیدم نام کتاب '''«شازده کوچولو»''' و اثر نویسنده‌ای به نام '''آنتوان دو سنت اگزوپری''' است. بار اول بود که با چنین کتابی برخورد می‌کردم و قول دادم که در ظرف همان یک هفته آن را بخوانم و سپس به او پس بدهم.{{سخ}}
آن وقت سال 1333 بود. منزل من در خیابان امیریه، در چهارراه معزالسلطان واقع بود و از اداره که به خانه برمی‌گشتم، در میدان توپخانه سوار اتوبوس می‌شدم و یک‌راست می‌رفتم تا در آن چهارراه پیاده می‌شدم و به خانه‌ام که در سیصد قدمی آن جا بود می‌رسیدم.{{سخ}}
آن روز با کتاب دریافتی از آقای دکتر جهان‌بیگلو، پس از تعطیلی اداره، طبق معمول به توپخانه رفتم و سوار اتوبوس شدم و در همان‌جا که در کنار پنجره نشسته بودم کتاب را گشودم و شروع به خواندن کردم. آن‌قدر کتاب را جالب توجه و شیرین و دلنشین یافتم که اصلاً متوجه نشده بودم کی اتوبوس از مسافر پر شد و کی به راه افتاد، فقط وقتی به خود آمدم که به انتهای خط یعنی به ایستگاه راه‌آهن رسیده بود و شاگرد شوفر خطاب به من که تنها مسافر مانده در اتوبوس بودم گفت:{{سخ}}
- آقا این‌جا ته خط است، چرا پیاده نمی‌شوید؟{{سخ}}
سرم را از روی کتاب برداشتم و اعتراض کردم که: ای آقا، من می‌خواستم در چهارراه معزالسلطان پیاده شوم، چرا حالا به من می‌گویید؟ گفت: آن‌جا هم اعلام کردیم که چهارراه معزالسلطان است، دو سه نفری پیاده شدند ولی شما پیاده نشدید. لابد در آن‌جا هم مثل حالا سرتان با کتاب گرم بود و نفهمیدید.{{سخ}}
دیدم حق با اوست، ناچار پیاده شدم و بیش از یک کیلومتر راه را پیاده رفتم. باری، کتاب شازده کوچولو را چندان زیبا و جالب توجه یافتم که دو روزه قرائت آن را به پایان آوردم و تصمیم گرفتم که به ترجمه‌ٔ آن بپردازم. البته خود دکتر جهان‌بیگلو نیز اظهار علاقه به ترجمهٔ آن کرده بود، ولی چون تا به آن دم نه کتابی ترجمه کرده و نه چیزی با نام او به چاپ رسیده بود که مردم او را بشناسند و با نامش آشنا باشند، من حرفش را جدی نگرفتم و شروع به ترجمه کتاب کردم.{{سخ}}
هفته موعود به پایان رسید و او کتابش را از من خواست. من به عذر این که گرفتاری‌های خانوادگی مجال نداده است کتاب را به پایان برسانم و اکنون به نیمه‌های آن رسیده‌ام خواهش کردم که یک هفته دیگر هم به من مهلت بدهد. اول اعتراض کرد و جداً کتابش را خواست، ولی چون اصرار ورزیدم پذیرفت و تاکید کرد که دیگر مهلت تمدید نخواهد شد و باید حتماً در آخر هفته کتابش را به او پس بدهم. من بی آن که بگویم به ترجمهٔ آن مشغولم قول دادم که حتماً تا آخر هفته کتاب را پس خواهم داد و دیگر همه‌ٔ وقت خود را صرف ترجمهٔ آن کردم تا در پایان دوازده روز دیگر کارم به پایان رسید. آن وقت کتاب را بردم و پس دادم و دکتر را با این‌ که از خلف وعدهٔ من کمی دلگیر شده بود خوشحال کردم. ولی وقتی گفتم که آن را ترجمه هم کرده‌ام دکتر سخت مکدر شد و گفت:{{سخ}}
- من خودم می‌خواستم این کار را بکنم. شما به چه اجازه و به چه حقی چنین کاری کرده‌اید؟ من که کتاب را برای ترجمه به شما نداده بودم. گفتم: شما تا به حال به کار ترجمه دست نزده‌اید و من به همین جهت حرفتان را جدی نگرفته بودم. به هر حال اگر از یک کتاب دو ترجمه در دست باشد مهم نیست و عیبی نخواهد داشت. اگر هم موافق باشید من حاضرم ترجمه کتاب را به نام هردومان اعلام کنم و ضمناً ترجمه‌ی خودم را هم به شما بدهم که اگر با هرجای آن موافق نباشید به سلیقه‌ی خودتان آن ‌جا را عوض کنید و سپس بدهید تا کتاب به نام هردومان چاپ شود.
گفت: خیر، من می‌خواستم فقط به نام خودم آن را ترجمه کنم و دیگر شازده کوچولو برای من مرده است.
خندیدم و گفتم: '''''اگر هم برای شما مرده است من او را برای همه فارسی‌زبانان زنده کرده‌ام'''''.»
===یک بند در معرفی خلاصهٔ کتاب (بدون رجوع به اطلاعات شناسنامه‌ای)===
===یک بند در معرفی خلاصهٔ کتاب (بدون رجوع به اطلاعات شناسنامه‌ای)===
===گزارشی از شخصیت حاضر در کتاب داستان- گزارشی از شعرهای مهم در کتاب شعر- گزارشی از فصل‌های کتاب پژوهش===
===گزارشی از شخصیت حاضر در کتاب داستان- گزارشی از شعرهای مهم در کتاب شعر- گزارشی از فصل‌های کتاب پژوهش===
===دلیل شهرت===
===چاپ در کتاب هفته، دلیل شهرت===
ابوالحسن نجفی دربارهٔ عامل شهرت ترجمهٔ قاضی از شازده کوچولو می‌گوید:{{سخ}}
«کتاب آقای قاضی به فروش نمی‌رفت و از زمان چاپ تا سال ۱۳۵۸ که آقای شاملو که مسئول مجلهٔ کتاب هفته بودند آن را چاپ کردندُ تجدید چاپ تجدید چاپ نشده بود و بعد از چاپ در این مجله بود که ترجمهٔ آقای قاضی مطرح شد و مورد استقبال قرار گرفت و کتاب ایشان به کرّات تجدید چاپ گردید.» <ref> {{یادکرد ژورنال|تاریخ = آبان ۱۳۸۲|عنوان= اگر شازده کوچولو فارسی حرف می‌زد (گزارش دوازدهمین نشست نقد آثار غیرتخیلی)|ژورنال=کتاب ماه کودک و نوجوان| دوره= آبان ۱۳۸۲|شماره = ۷۳| صفحات = ۱۵-۶|تاریخ بازبینی = ۱۲ مرداد ۱۳۹۸}}</ref>
===تقدیم‌شده به===
===تقدیم‌شده به===
===مقدمه‌نویس یا یادداشت‌نویس===
===مقدمه‌نویس یا یادداشت‌نویس===

نسخهٔ ‏۲۷ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۰۴

ترجمه‌های شازده کوچولو

شازده کوچولو به (فرانسوی: Le Petit Prince) داستانی نوشته‌ی آنتوان دو سنت اگزوپری است که با تصویرسازی‌های خود نویسنده در سال ۱۹۴۳ به چاپ رسید[۱] در ایران ۱۳۴ ترجمه مختلف از این اثر به زبان‌های فارسی، کردی، ترکی و تالشی موجود است.

* * * * *

برای کسانی که کتاب را نخوانده‌اند

آغاز با یک داستانک جذّاب دربارهٔ کتاب

محمد قاضی، نخستین مترجم شازده کوچولو، دربارهٔ ترجمهٔ این اثر می‌گوید:
«داستان آشنا شدن من با کتاب شازده کوچولو داستان شیرینی است. آن هنگام که در اداره‌ٔ حقوقی وزارت دارایی به خدمت مشغول بودم، یکی از دوستان باذوق و باسواد، شادروان دکتر امیرجهان بیگلو که تحصیلاتش را در فرانسه انجام داده بود و زبان فرانسه را خوب می‌دانست، روزی در اداره به من گفت کتابی از فرانسه برایش رسیده است که بسیار شیرین و جذاب است و از خواندن آن کلی لذت برده است. به حدی که علاقه‌مند شده است و خیال دارد آن را به فارسی ترجمه کند. من خواهش کردم که اگر ممکن است آن را چند روزی به من امانت بدهد تا من نیز آن کتاب مورد پسند وی را بخوانم و سپس به او برگردانم. دکتر با لطف و محبتی که به من داشت پذیرفت و روز بعد کتاب را آورد و برای مدت یک هفته به من سپرد که پس از آن حتماً کتاب را به او برگردانم. تشکر کردم و وقتی به عنوان پشت جلد کتاب نگریستم دیدم نام کتاب «شازده کوچولو» و اثر نویسنده‌ای به نام آنتوان دو سنت اگزوپری است. بار اول بود که با چنین کتابی برخورد می‌کردم و قول دادم که در ظرف همان یک هفته آن را بخوانم و سپس به او پس بدهم.
آن وقت سال 1333 بود. منزل من در خیابان امیریه، در چهارراه معزالسلطان واقع بود و از اداره که به خانه برمی‌گشتم، در میدان توپخانه سوار اتوبوس می‌شدم و یک‌راست می‌رفتم تا در آن چهارراه پیاده می‌شدم و به خانه‌ام که در سیصد قدمی آن جا بود می‌رسیدم.
آن روز با کتاب دریافتی از آقای دکتر جهان‌بیگلو، پس از تعطیلی اداره، طبق معمول به توپخانه رفتم و سوار اتوبوس شدم و در همان‌جا که در کنار پنجره نشسته بودم کتاب را گشودم و شروع به خواندن کردم. آن‌قدر کتاب را جالب توجه و شیرین و دلنشین یافتم که اصلاً متوجه نشده بودم کی اتوبوس از مسافر پر شد و کی به راه افتاد، فقط وقتی به خود آمدم که به انتهای خط یعنی به ایستگاه راه‌آهن رسیده بود و شاگرد شوفر خطاب به من که تنها مسافر مانده در اتوبوس بودم گفت:
- آقا این‌جا ته خط است، چرا پیاده نمی‌شوید؟
سرم را از روی کتاب برداشتم و اعتراض کردم که: ای آقا، من می‌خواستم در چهارراه معزالسلطان پیاده شوم، چرا حالا به من می‌گویید؟ گفت: آن‌جا هم اعلام کردیم که چهارراه معزالسلطان است، دو سه نفری پیاده شدند ولی شما پیاده نشدید. لابد در آن‌جا هم مثل حالا سرتان با کتاب گرم بود و نفهمیدید.
دیدم حق با اوست، ناچار پیاده شدم و بیش از یک کیلومتر راه را پیاده رفتم. باری، کتاب شازده کوچولو را چندان زیبا و جالب توجه یافتم که دو روزه قرائت آن را به پایان آوردم و تصمیم گرفتم که به ترجمه‌ٔ آن بپردازم. البته خود دکتر جهان‌بیگلو نیز اظهار علاقه به ترجمهٔ آن کرده بود، ولی چون تا به آن دم نه کتابی ترجمه کرده و نه چیزی با نام او به چاپ رسیده بود که مردم او را بشناسند و با نامش آشنا باشند، من حرفش را جدی نگرفتم و شروع به ترجمه کتاب کردم.
هفته موعود به پایان رسید و او کتابش را از من خواست. من به عذر این که گرفتاری‌های خانوادگی مجال نداده است کتاب را به پایان برسانم و اکنون به نیمه‌های آن رسیده‌ام خواهش کردم که یک هفته دیگر هم به من مهلت بدهد. اول اعتراض کرد و جداً کتابش را خواست، ولی چون اصرار ورزیدم پذیرفت و تاکید کرد که دیگر مهلت تمدید نخواهد شد و باید حتماً در آخر هفته کتابش را به او پس بدهم. من بی آن که بگویم به ترجمهٔ آن مشغولم قول دادم که حتماً تا آخر هفته کتاب را پس خواهم داد و دیگر همه‌ٔ وقت خود را صرف ترجمهٔ آن کردم تا در پایان دوازده روز دیگر کارم به پایان رسید. آن وقت کتاب را بردم و پس دادم و دکتر را با این‌ که از خلف وعدهٔ من کمی دلگیر شده بود خوشحال کردم. ولی وقتی گفتم که آن را ترجمه هم کرده‌ام دکتر سخت مکدر شد و گفت:
- من خودم می‌خواستم این کار را بکنم. شما به چه اجازه و به چه حقی چنین کاری کرده‌اید؟ من که کتاب را برای ترجمه به شما نداده بودم. گفتم: شما تا به حال به کار ترجمه دست نزده‌اید و من به همین جهت حرفتان را جدی نگرفته بودم. به هر حال اگر از یک کتاب دو ترجمه در دست باشد مهم نیست و عیبی نخواهد داشت. اگر هم موافق باشید من حاضرم ترجمه کتاب را به نام هردومان اعلام کنم و ضمناً ترجمه‌ی خودم را هم به شما بدهم که اگر با هرجای آن موافق نباشید به سلیقه‌ی خودتان آن ‌جا را عوض کنید و سپس بدهید تا کتاب به نام هردومان چاپ شود. گفت: خیر، من می‌خواستم فقط به نام خودم آن را ترجمه کنم و دیگر شازده کوچولو برای من مرده است. خندیدم و گفتم: اگر هم برای شما مرده است من او را برای همه فارسی‌زبانان زنده کرده‌ام

یک بند در معرفی خلاصهٔ کتاب (بدون رجوع به اطلاعات شناسنامه‌ای)

گزارشی از شخصیت حاضر در کتاب داستان- گزارشی از شعرهای مهم در کتاب شعر- گزارشی از فصل‌های کتاب پژوهش

چاپ در کتاب هفته، دلیل شهرت

ابوالحسن نجفی دربارهٔ عامل شهرت ترجمهٔ قاضی از شازده کوچولو می‌گوید:
«کتاب آقای قاضی به فروش نمی‌رفت و از زمان چاپ تا سال ۱۳۵۸ که آقای شاملو که مسئول مجلهٔ کتاب هفته بودند آن را چاپ کردندُ تجدید چاپ تجدید چاپ نشده بود و بعد از چاپ در این مجله بود که ترجمهٔ آقای قاضی مطرح شد و مورد استقبال قرار گرفت و کتاب ایشان به کرّات تجدید چاپ گردید.» [۲]

تقدیم‌شده به

مقدمه‌نویس یا یادداشت‌نویس

چرا باید این کتاب را خواند

برای کسانی که کتاب را خوانده‌اند

داستانک‌ها

مجوز

نشر و تغییر نام

جوایز

جلسات نقد و بررسی

اهدا

بازتاب در توئیت‌ها و نوشته‌های مجازی

اشاره به کتاب در کلام افراد مشهور

تقریظ و مقدمه‌هایی بر کتاب

هوادری

استحال و اقتباس

سال‌شمار کتاب

خلاصهٔ مفصل‌تر کتاب در حد دو بند

محل نوشته شدن در کتاب (در صورت مهم بودن این امر)

داستان انتشار کتاب (اوّلین بار در کجا و چگونه بوده است؟!)

سبک کتاب

پیشینهٔ کتاب

پیرنگ

شخصیت‌پردازی

ویژگی‌های مهم کتاب

الهام از شخصیت‌ها

شخصیت‌های اصلی

شخصیت‌های فرعی

گزارشی از فروش کتاب

گزارشی از ترجمه به زبان‌های دیگر

اتفاقات سیاسی یا اجتماعی مرتبط با کتاب و جریان‌سازی‌های کتاب

نشست‌های خبرساز دربارهٔ کتاب

اظهارنظرها

نقدهای مثبت

نقدهای منفی

اظهارنظر اهالی ادبیات و روشنفکران

نظرات داوری در مراسم‌های گوناگون

اظهارنظر دیگر شخصیت‌ها

نظر خود نویسنده دربارهٔ کتاب

تأثیرپذیرفته از

تأثیرگذاشته بر

گزارشی از اقتباس‌های هنری انجام‌گرفته در کتاب

فهرست امکان نام‌گذاری‌شده از روی نام کتاب

جمله‌های ماندگار کتاب

جوایز کتاب

مشخصات کتاب‌شناختی

تعداد صفحات، دفعات چاپ، جمع کل تیراز و ناشرانی که اثر را چاپ کرده‌اند

طراحی جلد و تصویرسازی

تغییرات طرح جلد در چاپ‌های مختلف

منبع‌شناسی (پایان‌نامه و مقاله نوشته شده دربارهٔ کتاب)

نوا، نما و نگاه

تصویر از صفحات کتاب

صدای نویسنده

تصویرهای ساخته‌شده دربارهٔ کتاب (فیلم و مستند)

طرحی از یکی از صحنه‌های کتاب

جستارهای وابسته

پانویس

  1. «The Little Prince». دانشنامه بریتانیکا. بازبینی‌شده در ۱۶ مرداد ۱۳۹۸. 
  2. «اگر شازده کوچولو فارسی حرف می‌زد (گزارش دوازدهمین نشست نقد آثار غیرتخیلی)». کتاب ماه کودک و نوجوان آبان ۱۳۸۲، ش. ۷۳ (آبان ۱۳۸۲): ۱۵-۶. 

منابع

پیوند به بیرون