|
|
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | | <!-- Comments are data necessary in the event of a run-off on June 19th--> |
| |نام = | | {| border="1" cellpadding="3" cellspacing="0" style="margin:1em 1em 1em 0; background:#f8f9fa; border:1px #a2a9b1 solid; border-collapse:collapse; font-size:95%;" |
| |تصویر = | | |- style="background-color:#E9E9E9" |
| |توضیح تصویر = | | ! colspan="5" |رأیگیریِ مدخلهای ادبی |
| |نام اصلی = | | |-bgcolor="#EEEEEE" align="center" |
| |زمینه فعالیت = | | ! colspan="2" rowspan="2" style="width: 15em" |حوزهٔ ادبی |
| |ملیت = | | ! style="width: 15em" rowspan="2" |نام |
| |تاریخ تولد = | | ! style="width: 12em" colspan="2" |نتایج نسبی |
| |محل تولد = | | |-bgcolor="#EEEEEE" align="center" |
| |والدین = | | ! style="width: 5em" |آرا |
| |تاریخ مرگ = | | ! style="width: 8em" |درصد |
| |محل مرگ = | | |- |
| |علت مرگ = | | ! style="background-color:#ff7070; width: 3px" | |
| |آخرین محل زندگی = | | | style="width: 130px" | شاعران و شعرپژوهان |
| |مختصات محل زندگی = | | | [[علی موسوی گرمارودی]] |
| |مدفن = | | | align="right" | ۲۴٬۵۲۷٬۵۱۶ |
| |تقارن زندگی با نظامهای سیاسی = | | | align="right" | ۶۲٫۶۳ |
| |اتفاقات مهم = | | |- |
| |نامهای دیگر = | | ! style="background-color:#28c0a6; width: 3px" | |
| |لقب = | | | style="width: 130px" | داستاننویسان |
| |بنیانگذار = | | | [[محمود دولتآبادی]] |
| |پیشه = | | | align="right" | ۱۳٬۲۱۶٬۴۱۱ |
| |سالهای نویسندگی = | | | align="right" | ۳۳٫۷۵ |
| |سبک نوشتاری = | | |- |
| |کتابها = | | ! style="background-color:#8080ff; width: 3px" | |
| |مقالهها = | | | style="width: 130px" | زبانشناسان |
| |نمایشنامهها = | | | [[بدرالزمان قریب]] |
| |فیلمنامهها = | | | align="right" | ۶۷۸٬۲۴۰ |
| |دیوان اشعار = | | | align="right" | ۱٫۷۳ |
| |تخلص = | | |- |
| |فیلم ساخته براساس = | | ! style="background-color:#D36E04; width: 3px" | |
| |همسر = | | | style="width: 130px" | پژوهشگران |
| |شریک زندگی = | | | [[حسن میرعابدینی]] |
| |فرزندان = | | | align="right" | ۳۳۳٬۶۳۵ |
| |تحصیلات = | | | align="right" | ۰٫۸۵ |
| |دانشگاه = | | |- |
| |حوزه = | | | colspan="3" align="right" | '''آرای باطل''' |
| |شاگرد = | | | align="right" | ۴۰۹٬۳۸۹ |
| |استاد = | | | align="right" | ۱٫۰۵ |
| |علت شهرت = | | |- |
| |تأثیرگذاشته بر = | | |-bgcolor="#EEEEEE" |
| |تأثیرپذیرفته از = | | | colspan="3" align="right" | '''آرای صحیح''' |
| |وبگاه = | | | align="right" | ۳۸٫۷۵۵٫۸۰۲ |
| |imdb_id = | | | align="right" | ۹۸٫۹۵ |
| |soure_id = | | |- |
| |جوایز سیمرغ بلورین = | | |-bgcolor="#EEEEEE" |
| |جوایز جشن سینمای ایران = | | | colspan="3" align="right" | '''مجموع''' |
| |جوایز حافظ = | | | align="right" | '''۳۹٫۱۶۵٫۱۹۱''' |
| |جوایز =
| | | align="right" | ۱۰۰ |
| |گفتاورد =
| | |- |
| |امضا =
| | | colspan="7"|<small>منبع: [http://www.moi.ir/Portal/Home/ShowPage.aspx?Object=News&ID=5e30ab89-e376-434b-813f-8c22255158e1&LayoutID=b05ef124-0db1-4d33-b0b6-90f50139044b&CategoryID=832a711b-95fe-4505-8aa3-38f5e17309c9 وبگاه ویکیادبیات]</small> |
| }}
| |
|
| |
|
| '''رضا قاسمی''' متولد ۱۳۲۸در اصفهان، داستاننویس، نمایشنامهنویس، رماننویس، آهنگساز، نوازنده و کارگردان تئاتر است.
| | |} |
| <center>* * * * *</center>
| | <noinclude> |
| کودکی و نوجوانی را بهسبب اشتغال پدر در شرکت نفت، در بندر ماهشهر گذراند. از ۱۴سالگی شروع بهنوشتن کرد. با خواندن «در انتظار گودو» به «بکت» علاقهمند شده و نمایشنامهنویسی را آغاز کرد. نخستین اثر قابل تأملش را که نمایشنامهای بهنام «کسوف» بود بهسال ۱۳۴۷در مجلهٔ خوشه منتشر کرد.<ref name=''باغها''>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.youtube.com/watch?v=oKx۳CLB۴pg|عنوان= از باغهای نامرئی، فیلمی از المیرا رستگار}}</ref>
| | </noinclude><includeonly> |
| بهسال ۱۳۴۸وارد دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد و ضمن تحصیل در رشتهٔ تئاتر بهکارگردانی تئاتر نیز پرداخت.<ref name= ''احدی''>{{پک|احدی قورتولمش|۱۳۹۳|ک= نقد و بررسی رمان «همنوایی شبانه ارکستر چوبها»|ص=۱۵}}</ref> تئاترهای «آمدورفت»، نوشتهٔ «بکت» و «کسوف» حاصل کار این دوره است. <ref name=''ناکجا''>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.naakojaa.com/author/313|عنوان= زندگینامه رضا قاسمی}}</ref>
| | [[رده:ادبیان معاصر ایران]] |
| بازیگری را نیز با بازی در فیلم «چه هراسی دارد ظلمت روح» تجربه کرد. همکاری با «آربی آوانسیان» از افتخارات او در این دوره محسوب میشود.<ref name=''باغها''/> بهسال ۱۳۵۵جایزهٔ اول «تلویزیون ملی ایران» برای بهترین نمایشنامه به اثر او «چو ضحاک شد بر جهان شهریار» تعلق گرفت.<ref name=''زندگینامه''>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.bbc.com/persian/arts/story/2004/08/040808_la-aa-ghessmi-biography.shtml|عنوان= زندگینامهٔ رضا قاسمی}}</ref> آموزش سه تار را نزد «جلال ذوالفنون» آغاز کرد. «محمدرضا لطفی» و «احمد عبادی» اساتید دیگر او بودند. از سال ۱۳۶۵و پس از مهاجرت از ایران ساکن پاریس شد. در آنجا گروه «مشتاق» را بنا نهاد و همراه با خوانندگانی چون شجریان، شهرام ناظری، بیژن کامکار، مظهر خالقی و هما نیکنام، بهاجرای کنسرت در کشورهای مختلف اروپا و آمریکا پرداخت.<ref name=''موسیقی''>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.rezaghassemi.com/musique.htm|عنوان= کارها در زمینهٔ موسیقی}}</ref> قاسمی در فرانسه پس از نوشتن دو نمایشنامهٔ « حرکت با شماست مرکوشیو» و «تمثال» همهٔ فعالیتهای دیگرش را متوقف کرد و منحصراً بهنوشتن داستان و رمان رویآورد.<ref name=''زندگینامه''/> او با رمان [[همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها]] که بهسال ۱۹۹۶(۱۳۷۵) در آمریکا و فرانسه انتشار یافت، به جایگاه خاصی در داستاننویسی فارسی رسید. بعدها، در سال ۱۳۸۰، چاپ مجدد همین کتاب در ایران علاوه بر استقبال گرم خوانندگان، جوایز ادبی متعددی را هم نصیب او کرد.<ref name=''زندگینامه''/> رمان بعدی او [[چاه بابل]] که بهسال ۱۳۷۷(۱۹۹۸م) در سوئد به چاپ رسید، موقعیتش را بهعنوان یک رماننویس مطرح تثبیت کرد. <ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://mag.jeekobook.com/introduction/literary-stars/%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85%DB%8C/|عنوان= معرفی رضا قاسمی}}</ref>
| | </includeonly> |
| قاسمی اگرچه در این سالها کارهای هنری مختلفی را تجربه کرده است اما خود او رماننویسی را اشتغال اصلی و کنونی خود دانسته و بزرگترین تحول زندگیاش را حرکت از نمایشنامهنویسی بهسمت رماننویسی میداند. <ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.youtube.com/watch?v=26nDtaxo69k|عنوان= مصاحبه با رضا قاسمی}}</ref> آثار قاسمی در کشورهای مختلفی چاپ شده، تعدادی از آنها به زبان فرانسه آلمانی، عربی و انگلیسی ترجمه شده و بعضی از نمایشنامههای او توسط کارگردانانی چون «امانوئل کوردلیانی» و «کلود گر» در پاریس بهروی صحنه رفتهاند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.com/persian/arts/2015/03/150330_l51_ghessemi_arabic_book|عنوان= انتشار رمان رضا قاسمی به زبان عربی}}</ref><ref name=''ناکجا''/>
| |
| ==داستانک==
| |
| ===رقص به ساز خود===
| |
| بچه بودم، روزی یک اسباببازی هدیه گرفتم، یک آدمک کوکی. بینهایت خوشحال شده بودم کوکش میکردم و از اینکه یک نفر اصطلاحاً به ساز من میرقصید احساس رضایتی بیاندازه میکردم. بعدتر اما همه زندگیام تلاشی شد برای به ساز دیگران نرقصیدن.<ref name=''پرانتز''>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.youtube.com/watch?v=th82D5MomwQ|عنوان= زندگی درون پرانتز، فیلمی دربارهٔ رضا قاسمی}}</ref>
| |
| ===از پدری...===
| |
| پدرش کارگر شرکت نفت بود و شش کلاس بیشتر نخوانده بود اما هم او بود که برای اولین بار در ده زادگاهش زورخانه دایر کرده بود؛ پایگاهی برای تبلیغ عقایدش، پدرش تودهای بود. هم او بود که با مکاتبات پیگیرش به این مقام یا آن، سرانجام، پای پست را به ده زادگاهش باز کرده بود؛ و بعدها پای برق را؛ حمام بهداشتی و کلانتری را؛ تلفن را. این را همه میدانستند<ref name=''انشا''>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= ۱۳۷۶|عنوان= چرا مینویسم|ژورنال= نشریهٔ آرش|شماره= ۶۵|}}</ref>
| |
| ===از عاشقی===
| |
| ۱۳، ۱۴ساله بودم که عاشق دختر همسایهمان شدم. او هم عاشق من. نامههای طولانی ۲۰، ۳۰ صفحهای برای هم مینوشتیم. در آن زمان، چون امکان تماس وجود نداشت، نامهرسان ما زن همسایهمان بود. برای هم عاشقانه مینوشتیم و به دست او میسپردیم. بعدها آن دختر در رودخانه غرق شد و من، پس از او سه سال را در جهنم زندگی کردم، جهنم واقعی.<ref name=''پرانتز''/>
| |
| ===باید ساز بزنی===
| |
| برای اجرای نمایشی مشغول تمرین بوده. شخصیتی که نقشش را بهعهده داشته در قسمتی از نمایش باید ساز میزده. «ایرج انور»، کارگردان نمایش، فلوتی به او میدهد و میگوید: باید بزنی. قاسمی جواب میدهد: بلد نیستم، تا حالا سازی نزدهام و کارگردان میگوید لازم نیست خیلی حرفهای بزنی درحد چند تا نت ساده. شب فلوت را بهخانه میبرد، تمرین میکند و میتواند ملودی از ساز دربیاورد. روز بعد موقع تمرین داشته ساز میزده که «انور» با تعجب میگوید: مگر نگفتی قبلاً موسیقی کار نکردی؟ قاسمی جواب میدهد که اولین بار بوده که ساز میزده. «انور» میگوید: تو استعداد داری باید ساز بزنی و سهتاری بهدستش میدهد.<ref name=''باغها''/>
| |
| بهاینترتیب بود که موسیقی را بهصورت حرفهای شروع کرد و اولین آلبومش، گل صدبرگ، را بهعنوان نوازنده و آهنگساز، با «شهرام ناظری» منتشر کرد.
| |
| ===جادوگری در سیستان===
| |
| برای فراگیری موسیقی بلوچی به سیستان و بلوچستان میرود: در آنجا یک روستایی بلوچ را دیدم که به من معنای واقعی هنر را فهماند. سواد کمی داشت. شاید شش کلاس، اما شعر میگفت در حد اشعار مولوی. آهنگ میساخت، رباب مینواخت و شعر میخواند. آنجا بود که تفاوت ساززدن و جادوکردن را فهمیدم. آنجا بود که متوجه شدم که کار هنر سرگرمی نیست. سیّدخان نارویی در دهِ دوستمحمّد به من فهماند که اگر میخواهی کار هنری تولید کنی باید جادو کنی.<ref name=''باغها''/>
| |
| ===شادی برای...===
| |
| خبر برندهشدن جایزهاش به خاطر نمایشنامهٔ « چو ضحاک شد بر جهان شهریار» را که میشنود خوشحال میشود، بینهایت خوشحال. البته نه بهخاطر اینکه مشهور شده بوده. بلکه چون بهشدت به پولش نیاز داشته. میگوید: هم سرباز بودم، هم متأهل و هم بچهدار، حقوق سربازی هم بسیار ناچیز بود. جایزهٔ ۱۵هزار تومانی آن موقع برای ما خرج حدود یکسالونیم را میداد.<ref name=''پرانتز''/>
| |
| ===شروع نویسندگی===
| |
| قاسمی خود شروع، ادامه، علت و انگیزهٔ نوشتنش را چنین شرح میدهد:
| |
| هرگز آرزو نکرده بودم نویسنده شوم. همه چیز با یک ساعت مچی وستاندواچ شروع شد...
| |
| ====در دبستان====
| |
| کلاس چهارم بودم یا پنجم دبستان. از مدرسه که آمده بودم کز کرده بودم گوشهٔ اتاق و یکی دو ساعتی میشد دفترم را باز کرده بودم و، به جای نوشتن، ته مدادم را میجویدم. پدر که با جدیت و علاقهٔ زیادی وضع درسی مرا زیر نظر داشت، گمانم حالت غیرعادی مرا دیده بود که گفت: «چرا مثل خر توی گل گیر کردهای؟»
| |
| احساس کردم پدر چهخوب وضع مرا درک کرده! باخوشحالی دفتر را برداشتم و رفتم کنار او.
| |
| آنروز درس تازهای داشتیم که تا آنهنگام حتی نامش هم به گوشم نخورده بود: «انشا» پدرگفت: «انشا که چیزی نیست» راست میگفت و من هم میدانستم چرا. اما...
| |
| ====آن کشوی سحرآمیز====
| |
| پدر نمیدانست که روزی من آن کشوی سحرآمیز را که قلمرو ممنوعهٔ او بود، بازکردهام و میان اشیای مرموزی که آنجا بود، دست بردهام به کتابی که در صفحهٔٔ اولش وصیت کرده بود: «هیچ یک از فرزندانم حق ندارد تا زمانی که در قید حیات هستم این کتاب را بخواند» اما من برش داشتم. کتابی با یک تیراژ. تا صبح میخواندم و میگریستم. همهاش شرح رویاهایی که خاکستر شده بودند، مثل همین رویای نویسندهشدنش.
| |
| ====موضوع انشا: گاو====
| |
| پدر گفت: موضوع انشا چیست؟ گفتم: فایدهٔ گاو. گفت: خب، گاو حیوان مفیدی است. هر فایدهای که دارد یکی یکی بنویس. مثل گاو، خیره شدم به پدر، آخر به عمرم گاو ندیده بودم. باید مینوشتم، تازه چقدر؟ یک صفحهٔٔ تمام. دلش بهحالم سوخت. دفتر را برداشت، صفحهای از وسط آن جدا کرد و قلم را بر کاغذ گذاشت. در چهرهٔٔ پدر حالت خدایی را میدیدم که از هیچ، چیزی خلق میکرد. یک ربع بعد، کاغذ را انداخت جلوم و گفت: «حالا همینها را با خط خودت بنویس توی دفترت، و وقتی معلم صدایت کرد بخوان.»
| |
| ====و آن ساعت====
| |
| انشا را خواندم. کلاس در سکوت و حیرت فرو رفته بود. انشایی که من خوانده بودم هیچ ربطی نداشت به پرتوپلاهایی که دیگران نوشته بودند. معلم آرام جلو آمد. تا امروز، هرگز کسی در نگاهش آنهمه تحسین نثار من نکرده است که آنروز معلم کرد. کمکم داشت باورم میشد که آن انشا را واقعاً خود من نوشتهام. معلم بهآرامی دست کرد و از جیبش یک ساعت وستاندواچ بیرون آورد و گفت: «این هم جایزهی انشای بسیار زیبایی که نوشتهای.» بعد رو کرد به کلاس: «تشویقش کنید.» آه ای ساعت وستاندواچ! تو مسیر زندگی مرا عوض کردی. واداشتیام هنوز زنگ انشاء تمام نشده فکر انشای هفتهٔ بعد باشم.
| |
|
| |
|
| سالها بعد اما بهاعتراف معلمم متوجه شدم که ساعت را پدرم به او داده بود تا بهعنوان جایزهٔ انشا به من بدهد.
| |
| ====حالا نوشتن، تنها چتری...====
| |
| حالا من مینویسم بدون هیچ رویایی. مینویسم تا فراموش کنم که نوشتنم را توطئهٔ پدر رقم زده است. از آن پس، علیه این سرنوشت تحمیلی، به شکلهای دیگری تمرد کردم. شقهشقه کردم خودم را: کارگردانی تئاتر، نوازندگی، آهنگسازی. تا حد زیادی هم موثر بود. کمتر از هر نویسندهٔٔ همنسلم نوشتهام. اما حالا چند سالی است که تسلیم سرنوشتم شدهام. سی و چهار سال تمام، آن ساعت وستاندواچ و آن کتاب خاطرات برای من دو واقعیت مجزا بودند؛ بیهیچ ارتباطی با هم، ساعت نشانهٔٔ ذوق و ابتکار پدری بود مراقب وضع درسی فرزند و کتاب خاطرات، نشانهٔ استعدادی بود که اگر محیط مناسبی میداشت نویسندهای میشد شاید بزرگ. تنها در لحظهٔ نوشتن همین سطرهاست که میان آن دو چیز مجزا، یعنی کتاب و ساعت، ارتباطی کشف میکنم که راه میبرد مرا بهدرک واقعیتی دیگر؛ «نوشتن» تنها چتری است که زیر آن احساس ایمنی میکنم؛ چتری که زیر آن واقعیتها خودشان را برهنه میکنند.<ref name=''انشا''/>
| |
| ===جبرِ نوشتن===
| |
| در بیستسالگی نوشتن را رها میکند. به گفتهٔ خودش سه سال تمام نه کتابی خوانده نه کلمهای نوشته، سه سال تمام تلویزیون را تا برفکهایش و روزنامهٔ کیهان را تا آگهیهای ترحیمش نگاه میکردهاست. شبی در زمستان دستی نامرئی گریبانش را گرفته و از رختخواب بیرون میکشد. «قلم را برداشتم اغراق نمیکنم اگر بگویم حال کسی را داشتم که با پس گردنی نشانده باشندش پشت میز. نمایشنامهٔ «نامههای بدون تاریخ...» حاصل آن پس گردنی بود.»<ref name=''انشا''/>
| |
| ===بداهه با شهرام===
| |
| قاسمی سالها با «شهرام ناظری» همکاری کردهاست. رابطهای عجیبوغریب با هم دارند و سریع همدیگر را میفهمند. در کنسرتی در آمریکا و درحالیکه همهٔ آهنگها انتخاب شدهاند، قاسمی قطعهای که برای تکنوازی انتخاب کرده را مینوازد. به ناظری میگوید اگر بتوانی آوازی با این قطعه بخوانی خیلی خوب درمیآید. شهرام بلافاصله میخواند: نامدگان و رفتگان از دو کرانهٔ زمان...، شعری از [[ه.ا.سایه]]. حاصل کار میشود قطعهٔٔ زیبای «نامدگان و رفتگان».<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.youtube.com/watch?v=hvXBelpcpI4|عنوان= مصاحبه با رضا قاسمی}}</ref>
| |
| ===بازگشت به موسیقی===
| |
| قاسمی سالها موسیقی را کنار گذاشته. بهطور اتفاقی صدای «سپیده رئیسالسادات» را در فضای اینترنت میشنود. شیفتهٔ صدای او میشود.« گفتم اگر صدایی بخواهد دوباره مرا به موسیقی برگرداند همین صداست، صدایی ترد و شکننده و البته رسا همراه با حضوری قوی در صحنه». «چهارده قطعه برای بازپریدن» حاصل این اتفاق است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.youtube.com/watch?v=qkuRHkGm_MY|عنوان= مصاحبه با رضا قاسمی}}</ref>
| |
|
| |
|
| ==زندگی و تراث<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.rezaghassemi.com/bibliographie.htm|عنوان= بیوگرافی رضا قاسمی}}</ref><ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.naakojaa.com/author/313|عنوان= زندگینامهٔ رضا قاسمی}}</ref><ref>{{یادکرد ژورنال| تاریخ=اول آذر ۸۳|عنوان= گفتوگو با رضا قاسمی، نمایشنامهنویس |ژورنال= روزنامه شرق|صفحات=}}</ref><ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.com/persian/arts/story/2004/08/040808_la-aa-ghessmi-biography.shtml|عنوان= نگاهی به زندگی و آثار رضا قاسمی}}</ref>==
| | {| border="1" cellpadding="2" cellspacing="۰" |
| ===حور چرخش تاتمام تاریخ===
| | |----- |
| * ۱۳۲۸: تولد در بیمارستان«مسیحیان اصفهان» و سپس نقل مکان به ماهشهر بهعلت شغل پدر
| | ! width="3%" | سال وقوع |
| * ۱۳۳۸: علاقهمند شدن بهنویسندگی
| | ! width="29%" | زندگی شخصی |
| * ۱۳۴۲: شروع نمایشنامهنویسی
| | ! width="34.5%" | حوادث سیاسی |
| * ۱۳۴۵: چاپ اولین نمایشنامه، «کسوف»، در نشریهٔ «خوشه» بهسردبیری [[احمد شاملو]]
| | ! width="33.5%" | اتفاقهای مهم فرهنگی زمان |
| * ۱۳۴۸: قبولی در دانشکدهٔ هنرهای زیبا، دانشگاه تهران، در رشتهٔ تئاتر
| | |----- |
| * ۱۳۴۹: نوشتن «نارون کوچک، نارون تنها»، داستان برای کودکان. کارگردانی دو نمایشنامهٔ «آمدورفت»، نوشته ساموئل بکت، و «کسوف» در دانشکدهٔ هنرهای زیبا دانشگاه تهران
| | | |
| * ۱۳۵۰: نوشتن نمایشنامهٔ «صفیهٔ موعود»
| | <nowiki> ۱۳۰۲ |
| * ۱۳۵۳: نوشتن نمایشنامهٔ «نامههای بدون تاریخ از من به خانوادهام و بالعکس» و اجرای آن در دانشکدهٔ هنرهای زیبا دانشگاه تهران بههمراه گروه «بازیگران شهر» بهسرپرستى «آربى آوانسیان»
| | </nowiki> |
| * ۱۳۵۴: پژوهش «موسیقی در تعزیه»
| | | |
| * ۱۳۵۵: نوشتن نمایشنامهٔ «چو ضحاک شد بر جهان شهریار»
| | تولد در محله پاچنار تهران |
| * ۱۳۵۶: کارگردانی تئاتر «چاه» نوشتهٔ داود دانشور، در شاهرود
| | | |
| * ۱۳۵۷: کارگردانی تئاتر«چاه»، نوشتهٔ داود دانشور، در کارگاه نمایش. در همین سال بهعنوان مسئول بخش تئاتر ایرانى فرهنگسراى نیاوران بهکار مشغول شد.
| | ... |
| * ۱۳۵۸: نوشتن نمایشنامهٔ «اتاق تمشیت»
| | | |
| * ۱۳۶۰: کارگردانی تئاتر «اتاق تمشیت»، در سالن تئاتر شهر
| | ... |
| * ۱۳۶۱: انتشار اولین آلبوم موسیقی بهعنوان «گل صدبرگ» بههمراه «شهرام ناظری» و «جلال ذوالفنون».
| | |----- |
| نمایشنامهٔ «خوابگردها» را نوشت اما اجازهٔ اجرا داده نشد. بهخاطر نبود بودجه و رکود فعالیتهاى تئاترى فرهنگسراى نیاوران، خودش را با پذیرش تنزل رتبه به اداره تئاتر منتقل کرد.
| | |} |
| * ۱۳۶۲: نوشتن نمایشنامهٔ «ماهان کوشیار»
| |
| * ۱۳۶۳: کارگردانی تئاتر «ماهان کوشیار»، در سالن تئاتر شهر
| |
| * ۱۳۶۴: نوشتن نمایشنامهٔ «معمای ماهیار معمار»
| |
| * ۱۳۶۵: کارگردانی تئاتر «معمای ماهیار معمار»، در سالن تئاتر. مهاجرت بهفرانسه و سکونت در پاریس، تدریس موسیقی ایرانی، بنیانگذاری گروه موسیقی «مشتاق»
| |
| * ۱۳۶۶(۱۹۸۷م): شروع پژوهش «تأملاتی در باب موسیقی ایرانی» انتشار آلبوم موسیقی «بداهه نوازی اصفهان- راست پنجگاه»
| |
| * ۱۳۶۸(۱۹۸۹م): اجرای کنسرت موسیقی با «محمدرضا شجریان» در تاجیکستان
| |
| * ۱۳۶۹(۱۹۹۰م) انتشار آلبوم موسیقی «سیاوشخوانی» انتشار نمایشنامهٔ «حرکت با شماست مرکوشیو!»
| |
| * ۱۳۷۰(۱۹۹۱م): پایان پژوهش «تأملاتی در باب موسیقی ایرانی» انتشار نمایشنامهٔ «تمثال»
| |
| * ۱۳۷۱(۱۹۹۲م): انتشار آلبوم موسیقی «دشتی ـ ماهور»
| |
| * ۱۳۷۴(۱۹۹۵م): انتشار «حلقهٔ گمشده آمارا» مقالاتی در باب رمان. برگزاری تورهای کنسرت موسیقی در اروپا به همراه «شهرام ناظری»
| |
| * ۱۳۷۵(۱۹۹۶م): انتشار رمان [[همنوایی شبانه ارکستر چوبها]] در آمریکا.
| |
| * ۱۳۷۸(۱۹۹۹م): انتشار رمان «چاه بابل» در سوئد. برگزاری تورهای کنسرت موسیقی در آمریکا بههمراه «شهرام ناظری»
| |
| * ۱۳۷۹(۲۰۰۰م): راهاندازی نشریهٔ ادبی اینترنتی دوات
| |
| * ۱۳۸۰(۲۰۰۱م): انتشار مجموعه شعر «لکنت»
| |
| * ۱۳۸۱(۲۰۰۲م): انتشار نسخهٔٔ آنلاین رمان «وردی که برهها میخوانند»، انتشار آنلاین ارواح شیشهای، روزنوشتها
| |
| * ۱۳۸۹(۲۰۱۰م): بازگشت به موسیقی با انتشار آلبوم «چهارده قطعه برای بازپریدن» بهآهنگسازی خودش و با صدای «سپیده رئیسالسادات».
| |
| * ۱۳۹۰(۲۰۱۱م): انتشار مجموعه «از»ها در فضای فیسبوک
| |
| * ۱۳۹۱(۲۰۱۲م): شروع بهنوشتن [[پروانهها و امکانها]] در فضای فیسبوک
| |
| * ۱۳۹۴( ۲۰۱۵م): انتشار آلبوم موسیقی «طبل بیهنگام» بهعنوان آهنگساز و با صدای «سپیده رئیسالسادات»
| |
| | |
| ===پنجرهای رو به اندیشه===
| |
| ====نسبی گرایی فلسفی====
| |
| در تمام عمرم نه به ایدئولوژیها شیفتگی نشان دادهام نه به نظریههای ادبی و هنری. نه بهخاطر اینکه آدم خیلی هوشیاری بودم، نه. علتش همان تردیدی است که از ابتدا در خمیرهٔ من بوده. هرکدام از مکتبهای فلسفی و نظریههای هنری پارهای از حقیقتاند، نه همهٔٔ حقیقت. محض اطلاع اینها را میخواندم و دنبال میکردم، اما هنگام نوشتن فقط به ندای درونی خودم گوش میدادم.
| |
| ====ادبیات در جهان امروز==== | |
| اگر مرگ تنها واقعیتی است که وجود دارد میتوان گفت آشوب ذهنی هم تنها حقیقت موجود زمانهٔ ماست. امروز تنها حقیقتی که وجود دارد این است که پدران ما را کشتهاند. به خاورمیانه نگاه کنید، چطور رسانهها دستبهیکی میکنند تا از کشتار غیرنظامیان کسی بویی نبرد. چهار قرن راهپیمایی بشر برای آزادیهای فردی نتیجهاش این شده که امروز چشمهای الکترونیکی تا توی خشتک ما را هم زیر نظر دارند. جهان به طرز وحشتناکی دارد شبیه آثار «بکت» و «کافکا» میشود و در چنین جهانی ادبیات اگر دیگر نمیتواند بیانگر حقیقت باشد دستکم میتواند دغدغهٔ حقیقت داشته باشد. میتوان آرمانگرا بود و باخوشبینی به آینده نگریست امّا من ترجیح میدهم به این قطاری خیره شوم که عجالتاً از خط خارج شده است.<ref>{{یادکرد ژورنال| تاریخ=|عنوان= گفتوگو با رضا قاسمی» |ژورنال= شهرزاد دفتر ۳|شماره=|صفحات=۱۵۸تا ۱۷۷}}</ref>
| |
| معمولاً پرتوهای اولیه که در اثر تفکر مدام تابیده میشود بهیک موضوع، از جنس ادبیات نیستند. از جنس علماند. عقل است که میکوشد مثلاً پرتوهای روانشناختی، جامعه شناختی، یا فلسفی به موضوعی بتاباند، که هیچکدام اینها ادبیات نیست.<ref name=''مندنیپور''>{{یادکرد ژورنال| تاریخ=|عنوان= گفتوگو با رضا قاسمی» |ژورنال= ماهنامهٔ عصر پنجشنبه|شماره=|صفحات=}}</ref>
| |
| ====مهاجرت، بیجانی====
| |
| قاسمی معتقد است پدیدهها را وقتی میشود بهخوبی بیان کرد که مرده باشند. او مهاجرت را نیز چنین چیزی میبیند، پدیدهای بیجان. میگوید: «تا وقتی که در کشور خودت باشی همیشه امکان ملاقات با آدمها، اشیا و مکانها وجود دارد. وقتی از وطن جدا میشوی گذشته میمیرد. من اکنون از گذشته فقط دنیایی از تصاویر دارم که به من امکان خیره شدن بهخود و تامل دربارهاش را میدهد.»<ref name=''باغها''/>
| |
| | |
| ===دربارهٔ شخصیت===
| |
| ====انزواطلبی====
| |
| قاسمی تنها بودن را برای نوشتنش ضروری میداند. در حومهٔ شهر زندگی میکند و ارتباطش را با همهکس و همهچیز ازجمله با آن معدود هنرمندان، نویسندگان و روشنفکران فرانسوی که رفتوآمد کمی با هم داشتهاند نیز قطع کرده است.<ref name=''شروقی''>{{یادکرد ژورنال| تاریخ= ۲۶آذر ۱۳۸۸|عنوان= بازی در خانهٔ حریف |ژورنال= روزنامهٔ اعتماد|شماره=|صفحات=}}</ref>
| |
| ====وسواس بسیار زیاد====
| |
| در نوشتن بسیار باوسواس عمل میکند. گاه پیش میآید که کلمهای را دهها بار عوض میکند اما راضیاش نمیکند و ماهها طول بکشد تا آن کلمهای را بیابد که مطلوبش است.<ref name=''مندنیپور''/>
| |
| ====درنوشتن سختگیر و دگم====
| |
| هر نظری برای من مهم است. من آنقدر خودشیفته نیستم که گمان کنم عقل کلم اما همهٔ این نظرها بعد از انتشار اثر است که مهم است. پیش از انتشار، موقعنوشتن، فقط نظر خودم مهم است. من یک خوانندهٔ سختگیرم با سلیقهای متعالی . هر چیزی راضیام نمیکند. وقت نوشتن، همزمان خوانندهٔ اثر خودم هم هستم.<ref name=''شروقی''/>
| |
| ===زمینهٔ فعالیت===
| |
| دامنهٔٔ فعالیتهای قاسمی بسیار گسترده است. از نوازندگی، آهنگسازی، بازیگری، هم در سینما و هم در تئاتر، تا نمایشنامهنویسی، کارگردانی و نویسندگی داستانکوتاه، شعر و رمان. اما او اکنون، در این دورهای که بهگفتهٔ خودش شروعش دههٔ ۷۰(۹۰م) است، کار اصلی خود را نوشتن رمان میداند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.naakojaa.com/node/1585|عنوان= سعی میکنم به همهچیز بخندم.}}</ref> او معتقد است: هنرمند چندکاره یک نفرین است. در هیچ کاری عمر آدم قد نمی دهد تا آخر خط برود. «هنرمند چندکاره» جنگ وحشتناکی با زمان دارد و برای او هراس مرگ یک اضطراب دائمی ست.<ref name=''مندنیپور''/>
| |
| قاسمی رمان و موسیقی را در قیاس با هم قرار میدهد: موسیقی بیشتر با احساس آدمی سروکار دارد. وقتی مینوازی یک جور تخلیهٔ روانی میشوی. اما نوشتن رمان همهاش اضطراب و رنج است. آدم یک سری مشکلات درست می کند برای خودش، ظاهراً برای پرسوناژها، بعد باید بنشیند و حلشان کند. از این نظر نوشتن شبیه بازی شطرنج است. فقط یک رمان نویس می داند چه مرارتی دارد رساندن کار به یک ساختار منسجم. برای نوشتن یک رمان، دائم باید بخوانی و تحقیق کنی. خب، می خوانی اما هرچه جلوتر می روی می بینی چقدر نادانی. موسیقی این حرفها را ندارد. آنهم موسیقی سنتی. هرچه آموختنیست آدم در همان ده سال اول می آموزد بقیه اش کسب تجربه است. <ref name=''مندنیپور''/>
| |
| ===از نگاه دیگران=== | |
| ====ژرار مودال، منتقد فرانسوی در نقد [[همنوایی شبانه ارکستر چوبها]]====
| |
| هنر قاسمی درهمآمیختنِ رئالیسم اجتماعی با وهم است. در این زمینهٔ وهمانگیز، هرچیز کوچک و پیشپاافتاده میتواند اهمیتی غیرمنتظره پیدا کند. نویسنده با هنر داستانگویی شگفتانگیز و جوشنده، از این متن که تأملی است دربارهٔ تبعید، غرابتی ترسناک میسازد: ازدواج غیرمنتظرهٔٔ داستانهای هوفمان و افسانههای هزارویکشب.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.rezaghassemi.com/critique1.htm|عنوان= زیرِ بامهای پاریس}}</ref>
| |
| ====[[مهستی شاهرخی]]====
| |
| به نظر میرسد که عجله و اصرار قاسمی در ایجازگویی، غافلگیر کردن خواننده، استفاده از ابهام و نمایشی بودن «دیالوگّها»، به دلیل تجربیات تئاتری و کارگردانی او شخصیتهای رمان بهجای گفتن کلمات درست، مناسب، بجا و ازپیش فکرشده بیشتر خود را به شیوهای نمایشی بیان میکنند، باعث میشود که بخشهایی که مغز آثار او هستند فقط درحد طرح یا حکایت و درواقع ننوشته باقی میماند.<ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= شاهرخی|تاریخ= ۱۹۹۸|عنوان= همین حالا|ژورنال= نشریهٔ مکث هشتم|شماره=۸|صفحات=۳۱}}</ref>
| |
| ====[[شهرنوش پارسی پور]]====
| |
| برای من که در فضایی معلق میان آمریکا و ایران زندگی میکنم و همیشه کوشش دارم تااسباب و اثاثیهام از حدود یک چمدان بیشتر نشود، خواندن رمانهای رضا قاسمی غنیمت است. من، معلق در فضا، وصل میشوم بهاو که در فضایی میان ایران و فرانسه معلق است. به هم وصل میشویم با دردهایی مشترک. مشکل گویا جغرافیایی است که تحمل آدمها را ندارد و آنها را بهبیرون پرتاب میکند تا در فضاهایی معلق میان دو بخش، دو پاره، دو کشور زندگی کنند.<ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= پارسیپور تاریخ=۱۳۸۰(۲۰۰۱م)|عنوان= چند کلمه دربارهٔ چاه بابل|ژورنال= نگین|شماره=۹}}</ref>
| |
| ===قاسمی در چشمان خودش===
| |
| ====کلاغ یا بلبلی مقلد؟====
| |
| شخصاً تلاشم این است که تا می توانم از توصیفهای ابداع شده توسط دیگران بپرهیزم و در توصیفها به نگاه شخصی خودم برسم.<ref name=''مندنیپور''/>
| |
| به این نتیجه رسیدهام که اگر میخواهم شانسی داشته باشم که صدایم شنیده شود باید آواز خودم را بخوانم حتی اگر صدایم صدای یک کلاغ باشد ولی اگر بخواهم ادای یک بلبل خوش الحان را دربیاورم فقط بهعنوان یک مقلّد دسته دوم ناشناخته باقی میمانم.<ref name=''ملکوتی''>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= ۱۳۸۲|عنوان= گفتوگو با رضا قاسمی|ژورنال= ماهنامهٔ هفت|شماره=۲|صفحات= ۲۲تا ۲۵}}</ref>
| |
| ====نقش اتفاقها در نوشتن====
| |
| معمولاً یک اتفاق کوچک، یا بهتر است بگویم یک بخش کوچک از یک اتفاق توجهم را جلب میکند و بیآنکه بخواهم میبینم هی دارم به آن فکر می کنم.<ref name=''مندنیپور''/>
| |
| ====عنصر تصادف====
| |
| در کارهایم از عنصر تصادف زیاد استفاده میکنم اگر در حال نوشتن باشم و صدای ماشین آتش نشانی را بشنوم حتماً در داستانم آتشسوزی اتفاق خواهد افتاد!.<ref name=''باغها''/>
| |
| ====موسیقی متن====
| |
| موسیقی در نوشتنم بهصورت ناخودآگاه عمل میکند. بعد، همانطور که یک شاعر کلاسیک به وزن و قافیهاش توجه دارد یا یک شاعر« شعر سپید» به موسیقی کلامش، من هم نگاه میکنم به موسیقی کلامم.<ref name=''مندنیپور''/> اگر جملهام ریتم و وزن درستی نداشته باشد راضیام نمیکند. نه فقط ریتم هر جمله، که توالی ریتم جملههای پیشین و پسین هم باید در تناسبی باشد که تاثیر مورد نظرم را ایجاد کند.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= ۲۶آذر ۱۳۸۸|عنوان= بازی در خانهٔ حریف|ژورنال= روزنامهٔ اعتماد|شماره=۲۱۲۹|}}</ref>
| |
| ====نوگرایی==== | |
| من در نوشتن سعی میکنم شکل تازهای از تشبیه را تجربه کنم تا خواننده را به تجربهای درونیتر، غنیتر و ناشناختهتر بکشانم. یعنی بهجای استفاده از تجربیات گذشتهٔ خواننده، او را دعوت میکنم به چشیدن طعم یک تجربهٔ تازه. البته این را مدیون شعر هستم.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= ۲۶آذر ۱۳۸۸|عنوان= بازی در خانهٔ حریف|ژورنال= بررسی کتاب|شماره=۲۶|صفحات= ۲۰۸تا ۲۱۴}}</ref>
| |
| ====شهود و تخیل====
| |
| در کارهایم از عنصر «شهود و تخیل» زیاد استفاده میکنم، اما به هیچ وجه به «منطق روایی» بیاعتنا نیستم.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.com/persian/arts/story/2004/08/040812_la-aa-ghassemi-goftegoo.shtml|عنوان= گفتگو با رضا قاسمی}}</ref>
| |
| | |
| ===موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران===
| |
| ====[[بیژن نجدی]]====
| |
| حضور بیژن نجدی در قصههایش حضور متفکری اصیل و مشفق در پس سطرهای کتاب است. متفکری دردمند و انسانگرا که خودش را در جایگاهی بس بلند نشانده تا از آن بالا فارغ از این و آن دسته فروتنانه خیره شود به هستی دردناک ما. بیژن نجدی با حساسیت بالا و اعتنا به فجایع دوروبر موفق میشود متنهایی بیافریند که مثل موجودی زنده و مستقل به حیات خود ادامهمیدهد و در هر قرائت تازه معناهای تازهای از خود ساطع میکند. گویی او که شاعر هم بود، نظر به شعرهای «خواجهٔ شیراز» داشت. آیا او با این نیت ننوشت که در نثر همان کاری را بکند که «حافظ» در شعر کرد؟<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= ۱۳۷۶|عنوان= یوزپلنگانی که با بیژن نجدی دویدهاند|ژورنال= بررسی کتاب|شماره=۲۸|}}</ref>
| |
| ====[[غزاله علیزاده]]====
| |
| بیگمان در مرگ دلخراش غزاله علیزاده، مثل هر مرگ دیگری از این دست عوامل متعددی دخیل بوده است: روحی سیراب ناشدنی، نابهنجاریهای زندگی خانوادگی، بیماری جسمی، دشواری فعالیت ادبی در حکومتی خودکامه و بیاعتنایی ما مخاطبان قدرناشناس. <ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= ۱۳۷۵|عنوان= خاکستر تیره کمیاب|ژورنال= نقطه|شماره=۶|}}</ref>
| |
| ====[[عباس نعلبندیان]]====
| |
| نعلبندیان از معدود نویسندههای ایرانی بود که در محدودهٔ تنگ «هنر و ادبیات محلی» نمینوشت اصیل بود و از کار این یا آن نویسندهٔ غربی گرته برداری نمیکرد. مسئلهاش سیاست هم بود امّا مسئلهٔ سیاسی اجتماعی را بلد بود در حد مسئلهٔ اگزیستانسیل ارتقا دهد. مثل [[صادق هدایت]] از شجاعت زیادی برخوردار بود و بههیچوجه خودش را سانسور نمیکرد.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= ۱۳۷۶|عنوان= عباس نعلبندیان و روزگار او|ژورنال= فصل تئاتر|شماره=۴|صفحات= ۹}}</ref>
| |
| ====احمد عبادی====
| |
| «عبادی» تنها نوازندهٔ موسیقی ایرانی است که سازش حماسی است. «عبادی» تحولی در موسیقی ایرانی ایجاد کرد. تحولی که آن را از دل سنت بیرون کشیده بود. موسیقی او تازه بود بدون آنکه آدم حس کند که این موسیقی غیرایرانی و حتی غیرسنتی است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.radiofarda.com/a/mizban-e71-reza-ghasemi/29003389.html?fbclid=IwAR0EUEFlQnz1MgaqDdqgZDg3quhehGk1I_mpxGwZl9XH8xzkuG55FMlBkTw|عنوان= رضا قاسمی در مهمانیاش}}</ref>
| |
| | |
| ====[[هوشنگ گلشیری]]====
| |
| موج تازهٔ ناامنی پارهای از نویسندگان را به ترک موقت یا دائم وطن مجبور کرده است. گلشیری اما پس از اقامتی یکساله تازه به ایران برگشته. قاسمی میگوید: فکر میکردم: اگر بخواهد مگر نمیتواند مثل ما، مثل خیلیها در خارج کشور بماند؟ چند ماهی پس از بازگشتش به ایران سلسلهٔ قتلها بهراه میافتد. در آن فضای وحشت و یأس، صدای درهمشکسته اما معترض گلشیری از رادیو بینالمللی فرانسه از نخستین جرقههایی بود که به عقبنشینی موج وحشت و درهمشکستن فضای رعب کمک کرد. کانون نویسندگان که بهراهافتاد در فضای رعب پس از سرکوبهای دانشجویی اعلامیهٔ کانون در دفاع از دانشجویان از نخستین صداهایی بود که وحشت و رعب را درهمشکست. «بیخود نبود که برگشت».<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= ۱۳۷۶|عنوان= ما کجای مرگ گلشیری ایستادهایم|ژورنال= کارنامه}}</ref>
| |
| | |
| ===تأثیرپذیریها===
| |
| «در انتظار گودوی» « بکت» و «قصر» «کافکا» را در شانزدهسالگی خوانده و بهشدت تحت تأثیر قرار گرفته است. بعدها با خواندن «داستایوفسکی»» امید ازدسترفتهاش به رمان را بازمییابد. «داستایوسکی» بهش میفهماند که رمانهایی هم هست که برای لذتبردن نیستند، در رمان هم میتوان از چشمههای تفکر نوشید. <ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ=۲۹آبان ۱۳۸۲|عنوان= گفتوگو با رضا قاسمی|ژورنال= روزنامهٔ حیاتنو|شماره=۷۷۱|صفحات=۶}}</ref>
| |
| | |
| ===حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود===
| |
| فیلمهای «زندگی درون پرانتز»، «از باغهای نامرئی» و «همنوایی شبانهٔ ارکستر» دربارهٔ قاسمی و آثارش ساخته شده است.<ref name=''پرانتز''/> <ref name=''باغها''/> <ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.youtube.com/watch?v=SRMDUsull1Y|عنوان= تیزر فیلم مستند...}}</ref>
| |
| | |
| ==سبک، لحن و ویژگی آثار==
| |
| ===زمان، عنصری سیال===
| |
| قاسمی زمانها را درهم میآمیزد او با شکستن توالی زمان و برهمزدن مرز واقعیت و خیال پیش چشم خواننده وقایع حال و گذشته را درهم میپیچد.<ref>{{پک|میرزایی بسطامی|۱۳۹۳|ک= بررسی تطبیقی روایت شناسی در دو اثر نجیب محفوظ و رضا قاسمی با بهرهگیری از نظریات تزاتان تودوروف و ژرار ژنت مریم میرزایی بسطامی|ص=۱۵}}</ref>
| |
| پل بین گذشته و حال، کلماتی است که هر آن غافلگیرت میکند. هیچ نمیدانی و نمیتوانی حدس بزنی که الان چه میشود، الان در چه زمانی هستی و به چه زمانی میخواهی سفر کنی. بازی با زمان، در درجهٔ اول برای نشان دادن آشفته بودن ذهن و بعضاً مالیخولیاست.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.naakojaa.com/article/423|عنوان= نگاهی به وردی که برهها میخوانند}}</ref>
| |
| ===آدمهای داستان===
| |
| ترس، تردید و دوگانهگی غیرقابل درک موقعیتِ زندگی، دغدغهٔ همهٔ شخصیتهای داستانهایش است که هرکدام بهگونهای غربت را تجربه کرده و میکند. او بهطور غیرمسقیم به این مسایل میپردازد، با نمایاندن نشانهٔ کوچکی از حادثهای بس بزرگتر، تا از کلیشه و تکرار بگریزد.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= ۱۹۹۸|عنوان= تأمل کن که چون ماجرای دوست را زیر سخن پوشیدهام|ژورنال= نشریهٔ مکث هشتم|شماره=۸}}</ref>
| |
| ===امر شخصی، امر جمعی===
| |
| درونمایهٔ اصلی و مرکزی رمانهای قاسمی سیاسی اجتماعی است این درونمایه با تکیهزدن بر یک پشتوانهٔ تاریخی معنابرانگیز روبهسوی جامعهٔ ایران دارد. در کارهای او حوزههای فردی خصوصی، یا روانشناختی، و عمومی، یا سیاسی اجتماعی، و تاریخی بهگونهای هماهنگ درکنارهم مینشیند.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= ۱۳۷۸(۱۹۹۹م)|عنوان= معماری زمان|ژورنال= آرش|شماره=۷۳}}</ref>
| |
| ==کارنامه و فهرست آثار==
| |
| ===نوشتهها===
| |
| * «کسوف»، نمایشنامه، ۱۳۴۵، مجلهٔ خوشه
| |
| * «نارون کوچک، نارون تنها»، داستان برای کودکان، ۱۳۴۹
| |
| * «صفیهٔ موعود»، نمایشنامه، ۱۳۵۰
| |
| * «نامههای بدون تاریخ از من به خانوادهام و بالعکس»، نمایشنامه، ۱۳۵۳
| |
| * «موسیقی در تعزیه»، پژوهش، ۱۳۵۴
| |
| * «چو ضحاک شد بر جهان شهریار»، نمایشنامه، ۱۳۵۵، کتاب نقطه پاریس
| |
| * «اتاق تمشیت»، نمایشنامه، ۱۳۵۸
| |
| * «خوابگردها» نمایشنامه، ۱۳۶۱
| |
| * «ماهان کوشیار»، نمایشنامه، ۱۳۶۲ نشر باران، سوئد
| |
| * «معمای ماهیار معمار» نمایشنامه، ۱۳۶۴انتشارات خاوران، پاریس
| |
| * «تأملاتی در باب موسیقی ایرانی»، پژوهش، ۱۳۶۶(۱۹۸۷م)
| |
| * «حرکت با شماست مرکوشیو!» نمایشنامه، ۱۳۶۹(۱۹۹۰) انتشارات خاوران، پاریس
| |
| * «تمثال» نمایشنامه،۱۳۷۰(۱۹۹۱م) نشر باران، سوئد
| |
| * «حلقه گمشده آمارا»، مقالاتی در باب رمان، ۱۳۷۴(۱۹۹۵م)
| |
| * [[همنوایی شبانه ارکستر چوبها]]، رمان، ۱۳۷۵(۱۹۹۶م) نشر کتاب، آمریکا
| |
| * «لکنت»، مجموعه شعر،۱۳۸۰(۲۰۰۱م) انتشارات خاوران، پاریس
| |
| * «چاه بابل»، رمان، نشرباران، ۱۳۷۸(۱۹۹۹م)، سوئد
| |
| * «وردی که برهها میخوانند»، نسخهٔ آنلاین،۱۳۸۱(۲۰۰۲م) نسخهٔ چاپی۱۳۸۶(۲۰۰۷م) انتشارات خاوران، پاریس
| |
| | |
| ===کارگردانی تأتر===
| |
| * «کسوف»، ۱۳۴۹دانشکدهٔ هنرهای زیبا
| |
| * «آمد و رفت»، از ساموئل بکت، ۱۳۴۹دانشکدهٔ هنرهای زیبا
| |
| * «نامههایی بدون تاریخ از من به خانوادهام و بالعکس» ۱۳۵۳کارگاه نمایش
| |
| *«چاه»، از داود دانشور، ۱۳۵۶کار تجربی با نوجوانان شیر و خورشید سرخ شاهرود
| |
| * «چاه»، از داود دانشور، ۱۳۵۷کارگاه نمایش
| |
| * «اتاق تمشیت»، ۱۳۶۰تأتر شهر
| |
| * «ماهان کوشیار»، ۱۳۶۳تأتر شهر
| |
| * «معمای ماهیار معمار»، ۱۳۶۵تأتر شهر
| |
| * «معمای ماهیار معمار» ترجمه شده بهزبان فرانسوی توسط ژان شارل فلورس. اجرا شده در ژون تأتر ناسیونال، به کارگردانی امانوئل کوردلیانی، پاریس، ۱۳۸۰(۲۰۰۱م)
| |
| * «تمثال» ترجمه شده بهزبان فرانسوی توسط مونیک پیکارد، اجرا شده در ژون تأتر ناسیونال، بهکارگردانی امانوئل کوردلیانی، پاریس،۱۳۸۰(۲۰۰۱م)
| |
| * «حرکت با شماست مرکوشیو!» ترجمه شده بهزبان فرانسوی توسط مونیک پیکارد، اجرا شده بهصورت نمایشنامهٔ رادیویی بهکارگردانی کلود گر، پاریس، رادیو فرانس کولتور، ۱۳۷۵(۱۹۹۶م)
| |
| | |
| ===موسیقی===
| |
| «گل صد برگ» نوازندگی، آهنگسازی و همکاری در تنظیم قطعات. تهران ۱۳۶۱(۱۹۸۲م)
| |
| «بداهه نوازی اصفهان، راست پنجگاه». پاریس،۱۳۶۶(۱۹۸۷م)
| |
| «سیاوشخوانی» پاریس،۱۳۶۹(۱۹۹0م)
| |
| «دشتی، ماهور» پاریس، ۱۳۷۱(۱۹۹۲م)
| |
| «چهارده قطعه برای بازپریدن» بهعنوان آهنگساز ۱۳۸۹(۲۰۱۰م)
| |
| «طبل بیهنگام» بهعنوان آهنگساز ۱۳۹۴(۲۰۱۵م)
| |
| | |
| ===جوایز و افتخارات===
| |
| جایزهٔ اول «تلویزیون ملی ایران» برای بهترین نمایشنامه در سال ۱۳۵۵به اثر او «چو ضحاک شد بر جهان شهریار» تعلق گرفت.
| |
| برای [[همنوایی شبانه ارکستر چوبها]] جوایز بهترین رمان اول بنیاد گلشیری، بهترین رمان انجمن منتقدان و نویسندگان مطبوعات و رمان تحسین شدهٔ انجمن مهرگان ادب را بهسال ۱۳۸۰و بهترین رمان دهه، انجمن منتقدان و نویسندگان مطبوعات، بهسال ۱۳۸۸را از آن خود کرد.
| |
| | |
| ===بررسی چند اثر===
| |
| ====[[همنوایی شبانه ارکستر چوبها]]====
| |
| قاسمی اگرچه در زمینههای مختلفی فعالیت کرده است؛ اما خودش رماننویسی را اشتغال اصلی و کنونی خود میداند. اولین رمان او [[همنوایی شبانه ارکستر چوبها]] است که با استقبال گستردهای هم ازسوی مخاطبان و هم ازسوی منتقدان روبهرو شد، جوایز متعددی را نصیب نویسندهاش کرد و بهزبانهای آلمانی، عربی، فرانسوی و انگلیسی ترجمه شد.
| |
| ====چاه بابل====
| |
| رمان دوم او [[چاه بابل]] است. چاه بابل داستان تکثر است. تکثیر جانها از ازل به ابد از روشنای بهشت تا درون تاریکی چاهی، معلق. تنیده شدن اساطیر و تاریخ بههم و به جغرافیای سرزمینهای نهچندان ناآشنا از شهری در جنوب ایران به روسیهٔ تزاری تا پاریس و از آنجا به کوری و لامکانی.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.hezartou.com/article.php?arid=19&uid=10|عنوان= معلق در تاریکی قعر چاه یا سیارهای ناشناخته}}</ref>
| |
| قاسمی در این رمان نشان داده که تاریخ و فرهنگ کشور خویش را میشناسد. او بدون اینکه به پرگویی دچار شود تلاش کرده به فضاهای جدید و غیر ایرانی نزدیک شود، بدون آنکه اصالت زبانش را از دست بدهد و در «زبان ترجمه ای» غرق شود. نه تنها این، بلکه نویسنده آگاهانه برای زبان رسای رمان نیرو گذاشته و به آن اهمیت داده است. با همین ویژگیهاست که میتوان «چاه بابل» را از معدود رمانهای ایرانی دانست که بر سنتهای جهانی رماننویسی تکیه دارد.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= ۱۳۸۰(۲۰۰۱م)|عنوان= آن زیباترین گل جهان|ژورنال= کیهان لندن|}}</ref>
| |
| [[شهرنوش پارسیپور]] این رمان را کاری بسیار خواندنی و درخور مطالعه میداند.<ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= پارسیپور تاریخ=۱۳۸۰(۲۰۰۱م)|عنوان= چند کلمه دربارهٔ چاه بابل|ژورنال= نگین|شماره=۹|}}</ref>
| |
| | |
| ==== ورد جدید قاسمی====
| |
| قاسمی اما در سومین رمان خود،[[وردی که برهها میخوانند]]، دست به تجربهای منحصربهفرد میزند. اولین رمان فارسی که بهصورت آنلاین، در فضای وبلاگ، نوشته شده و قواعد کلاسیک رمان را زیرپا گذاشته است. مخاطبان هم با نظراتشان بهنوعی در آفرینش رمان اثرگذار بودهاند. <ref name=''بره''>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.bbc.com/persian/programmes/story/2007/06/040607_she-online-novel.shtml|عنوان= وردی که برهها میخوانند}}</ref> <ref name=''برهها''>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.naakojaa.com/article/423|عنوان= نگاهی به وردی که برهها میخوانند}}</ref>
| |
| نقطهٔ شروع رمان یادداشتهایی بهنام «دیوانه و برج مونپارناس» بود که قاسمی در وبلاگش منتشر میکرد. خودش در این باره میگوید: «دیوانه و برج مونپارناس» برایم یک نوع شوخی بود اما تصمیم گرفتم به سبک پاورقینویسهای آنموقع، هرشب یک بخشش را بنویسم اما هرچه جلوتر رفتم برایم جدیتر شد در چهلودو شب چهل قسمتش را نوشتم تمام که شد فکر کردم ارزشش را دارد که رویش کار کنم.<ref name=''ملکوتی''/>او معتقد است: ساختار در چنین رمانهایی هرگز به ایدهآل خود نمیرسد و اصلاً زیبایی آن، نبود ساختار است. مثل چند حلقه فیلم از چند برهه از زندگی که به روشهای مدرن تدوین و مونتاژ شده باشد.<ref name=''برهها''/>
| |
| ملیحه تیرهگل، نویسنده، شاعر و منتقد ادبی مقیم آمریکا، این رمان را یک اثر ویژه و کمسابقه در دهههای اخیر در ادبیات فارسی و در قلمرو رئالیسم، با فضایی هزار لایه از دانشهای روان شناسی، جامعه شناسی و قوم شناسی میداند. اما او در اینکه این اثر را رمان خطاب کند یا داستان بلند تردید دارد. او معتقد است که چندلایهگی زیبای درون این اثر چندان به چندصدایی ختم نشده و برخی شخصیتها در خلال داستان گموگور شدهاند.<ref name=''بره''/>
| |
| =====«ازها»، از وبلاگ تا فیسبوک=====
| |
| داستانِ نوشتن قاسمی در فضای مجازی به عقبتر برمیگردد، بهسال ۱۳۷۹(۲۰۰۰م) که نشریهٔ ادبی «دوات» را راهاندازی کرد و در سایت شخصی خودش نیز الواح شیشهای، روزنوشتها، را. او پس از [[وردی که برهها میخوانند]] که در وبلاگش منتشر میشد بهنوشتن در فضای فیسبوک متمایل شد. «کتاب ازها» نتیجهٔ اولین تجربهٔ او در این فضا است، یکسری تأملات فیسبوکی نویسنده، البته بدون برنامهریزی قبلی، مثلاً «از تنهایی»، «از تاریکی». این مجموعه بعدها تحت عنوان «کتاب ازها» در سایت «دوات» منشر شد. قاسمی در مقدمهٔ «کتاب ازها» مینویسد: یک وقت ممکن است بهسرم بزند این فیسبوکیاتی را که مینویسم با یک نخی در وسط بنویسم، حالا اسمش بشود رمان یا داستان بلند یا هرچه، خیلی در بند نیستم. غرض، «فیس»ی است کز ما «بوک» ماند و بهاینترتیب «کتاب ازها» زاده شد. آنچه روشن است این کتاب رمان نیست، داستان بلند هم نیست، اصلاً داستان نیست. نوعی تأملات شاعرانه است شاید. شاید هم همان «هرچه»
| |
| =====پرواز ناتمام پروانهها=====
| |
| تجربهٔ بعدی قاسمی در فضای فیسبوک رمان ناتمام [[پروانهها و امکانها]] است. خودش دربارهٔ پروانهها میگوید: روزی دوستی برایم از ایران بستهای پسته آورد. بسته را که باز کردم، ده بیستتایی پروانه زد بیرون. سعی کردم مفهومی از این ماجرا بهدست آورم. ابتدا فکر کردم یک «از» دیگری بنویسم. عنوانش را هم گذاشتم «از قتلهای زنجیرهای». اما بعد چون حضور پروانه ها در زندگیام ادامه داشت فکر کردم شاید بتوانم این موضوع را بهصورت رمانی آنلاین ادامه دهم. فکر کردم مضمون جالبی پیدا کردهام. حالا اینکه رمان راجع به چه باشد، نمیدانستم. فقط نقطه شروع را داشتم. وی دربارهٔ ادامهٔ کار در فضای فیسبوک میگوید: ممکن است کار در فیسبوک را متوقف کنم چون فیسبوک از نویسنده سلب مالکیت میکند ، و رختچرکهای نویسنده همینطور در ملأعام باقی میماند و از آن بدتر تکثیر می شود. طبیعتاً نسخهٔ نهایی با متن اولیه تفاوت زیادی دارد. دلم میخواهد متنی که منتشر میشود آن چیزی باشد که نهاییاش کردهام.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.dw.com/fa-ir/گفتوگو-با-رضا-قاسمی-وقتی-از-صفحهکلید-کامپیوترت-پروانه-پر-بکشد/a-15509761|عنوان= گفتوگو با رضا قاسمی، وقتی از صفحهکلید کامپیوترت پروانه پر بکشد}}</ref>
| |
| در نهایت قاسمی تصمیم میگیرد نوشتن رمان را در فیسبوک ادامه ندهد. «پروانهها...» را از فیسبوک حذف کرده و بازنویسی میکند. این رمان در آینده چاپ خواهد شد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.youtube.com/watch?v=WNYspeGsCxA|عنوان= گفتوگو با رضا قاسمی، رماننویس}}</ref>
| |
| | |
| | |
| ==منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)==
| |
| * پایاننامه
| |
| * شخصیتپردازی در رمان «همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها»، نگارش ایمان اکبریعلیآباد؛ استاد راهنما مهدی فاموری؛ استاد مشاور محمدهادی خالقزاده. دانشگاه آزاد اسلامی واحد یاسوج، ۱۳۹۲
| |
| * پستمدرنیسم در آثار متأخر با تکیه بر داستانهای «همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها»، «دوباره از همان خیابانها» و «دیوان سومنات»، غزاله حیدری آبکنار، راهنمایی عبدالّله حسنزاده میرعلی، مشاورهٔ حسن اکبری بیرق، دانشگاه سمنان، ۱۳۹۰
| |
| * کتابها
| |
| * [[همنوایی شبانه ارکستر چوبها]] کردی، هاودهنگیی شهوانهٔ ئورکیسترای چیوهکان، رهزا قاسمی؛ وهرگیر مهسعوود تههارزاده. دیواندره: چیروک، ۱۳۹۷
| |
| * «همنوایی شبانهٔ ارکستر چوبها» [کتاب گویا]، رضا قاسمی. لوحفشرده
| |
| | |
| ==نوا، نما، نگاه==
| |
| ===خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)===
| |
| | |
| ==جستارهای وابسته==
| |
| | |
| == پانویس ==
| |
| {{پانویس|۲}}
| |
| == منابع ==
| |
| ==پیوند به بیرون==
| |