هستی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
در واقع رمان هستی به عنوان پرمخاطب ترین رمان از نگاه مخاطبان نوجوان برگزیده شده تا با این اتفاق هستی را بگذارند روبرویشان و شروع کنند به نقد و بررسی، و هستی با همان نگاه جسورانهاش به چشمانشان زل برند و جلسۀ دفاعیۀ خود را مثل یک دانشجوی خبره با موفقیت به پایان برساند. | در واقع رمان هستی به عنوان پرمخاطب ترین رمان از نگاه مخاطبان نوجوان برگزیده شده تا با این اتفاق هستی را بگذارند روبرویشان و شروع کنند به نقد و بررسی، و هستی با همان نگاه جسورانهاش به چشمانشان زل برند و جلسۀ دفاعیۀ خود را مثل یک دانشجوی خبره با موفقیت به پایان برساند. | ||
بار اصلی رمان هستی جنگ تحمیلی است و رگههایی از عشق و ناکامی در رسیدن به معشوق هم درآن دیده میشود. | بار اصلی رمان هستی جنگ تحمیلی است و رگههایی از عشق و ناکامی در رسیدن به معشوق هم درآن دیده میشود.{{سخ}} | ||
تعداد بسیار زیادی از کتابهای [[حسنزاده]] به زبانهای دیگر هم چاپ شده که هستی یکی از آنهاست که به زبانهای انگلیسی و ترکی هم چاپ گردیدهاست.<ref name="هستی به زبان انگلیسی">{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ibna.ir/fa/doc/naghli/163410/%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87|عنوان=انتشار رمان هستی به زبان انگلیسی}}</ref> | تعداد بسیار زیادی از کتابهای [[حسنزاده]] به زبانهای دیگر هم چاپ شده که هستی یکی از آنهاست که به زبانهای انگلیسی و ترکی هم چاپ گردیدهاست.<ref name="هستی به زبان انگلیسی">{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ibna.ir/fa/doc/naghli/163410/%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87|عنوان=انتشار رمان هستی به زبان انگلیسی}}</ref> | ||
<ref name="هستی به زبان ترکی">{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ibna.ir/fa/doc/naghli/163410/%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87|عنوان= رمان هستی به زبان ترکی استانبولی خواندنی میشود}}</ref> | <ref name="هستی به زبان ترکی">{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ibna.ir/fa/doc/naghli/163410/%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87|عنوان= رمان هستی به زبان ترکی استانبولی خواندنی میشود}}</ref> | ||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
[[پرونده:hasanzade.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''حسنزاده نویسندۀ متعهد'''</center>]] | [[پرونده:hasanzade.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''حسنزاده نویسندۀ متعهد'''</center>]] | ||
===کمی دربارۀ نویسنده=== | ===کمی دربارۀ نویسنده=== | ||
در ۱۳ سالگی در یکی از کتابخوانههای کانون استعداد نویسندگی خود را شکوفا کرد، گاه شعر میگوید و گاه فیلمنامه مینویسد و جوایز بیشماری را هم از آن خود کردهاست | در ۱۳ سالگی در یکی از کتابخوانههای کانون استعداد نویسندگی خود را شکوفا کرد، گاه شعر میگوید و گاه فیلمنامه مینویسد و جوایز بیشماری را هم از آن خود کردهاست که مهمترین آنها نشان ماه طلایی میباشد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF_%D8%AD%D8%B3%D9%86%E2%80%8C%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87|عنوان=مدالهای طلاییرنگ فرهاد حسنزاده}}</ref> | ||
او [[فرهاد حسنزاده]] است که تاکنون بیش از ۸۰ عنوان کتاب برای کودکونوجوان نوشته و بیشاز ۳۰ جایزه در ایران دریافت کردهاست. | او [[فرهاد حسنزاده]] است که تاکنون بیش از ۸۰ عنوان کتاب برای کودکونوجوان نوشته و بیشاز ۳۰ جایزه در ایران دریافت کردهاست. | ||
حسنزاده نامزد ایرانی جایزۀ جهانی هانس کریستین اندرسن۲۰۱۸ و نیز جایزۀ آسترید لیندگرن میباشد<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://koodak24.ir/directories/details/52/-%D9%81%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87|عنوان=نویسندۀایرانی و جوایز جهانی}}</ref> که بسیاری از کتابهایش هم به زبانهای دیگر ترجمه شدهاست.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://ketabak.org/ketab/2526-%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C|عنوان=کمی دربارۀ حسنزاده}}</ref> | حسنزاده نامزد ایرانی جایزۀ جهانی هانس کریستین اندرسن۲۰۱۸ و نیز جایزۀ آسترید لیندگرن میباشد<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://koodak24.ir/directories/details/52/-%D9%81%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87|عنوان=نویسندۀایرانی و جوایز جهانی}}</ref> که بسیاری از کتابهایش هم به زبانهای دیگر ترجمه شدهاست.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://ketabak.org/ketab/2526-%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C|عنوان=کمی دربارۀ حسنزاده}}</ref> | ||
خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
هستی تنها یک نام یا یک کتاب نیست؛ هستی سرنوشت یک ملت است، ملتی که تمام آنچه را که هستی به چشم دیده با تمام استخوانهای خود لمس کردهاند و گویی انگار هستی مانند علاءالدین بر قالیچۀ پرندۀ خود سوار میشود و یکییکی مخاطبانش را در دنیای قصه و در تاریخ تقویمی میگرداند و میگرداند و میگرداند.... | هستی تنها یک نام یا یک کتاب نیست؛ هستی سرنوشت یک ملت است، ملتی که تمام آنچه را که هستی به چشم دیده با تمام استخوانهای خود لمس کردهاند و گویی انگار هستی مانند علاءالدین بر قالیچۀ پرندۀ خود سوار میشود و یکییکی مخاطبانش را در دنیای قصه و در تاریخ تقویمی میگرداند و میگرداند و میگرداند.... | ||
هستی نهایت پایبندی و تعهد حسنزاده نسبت به باورهایی است که چندین سال همراه تک تک فرزندان این خاک است و حسنزاده چه زیبا این مسئولیت را در ادبیات با واژههایی که لبریز از عشق و تعهد به مباحث ملی است بیان کردهاست این یعنی ادبیات داستانی معاصر همچنان نفس میکشد و حسنزادههایی را میخواهد که روحش را تازه کند.{{سخ}} | هستی نهایت پایبندی و تعهد حسنزاده نسبت به باورهایی است که چندین سال همراه تک تک فرزندان این خاک است و حسنزاده چه زیبا این مسئولیت را در ادبیات با واژههایی که لبریز از عشق و تعهد به مباحث ملی است بیان کردهاست این یعنی ادبیات داستانی معاصر همچنان نفس میکشد و حسنزادههایی را میخواهد که روحش را تازه کند.{{سخ}} | ||
[[حسنزاده]] در رمان هستی دغدغهها و مشکلات را با احترام به همۀ اندیشهها بیان کرده که این خود داستانهایش را خواندنی میکند. | [[حسنزاده]] در رمان هستی دغدغهها و مشکلات را با احترام به همۀ اندیشهها بیان کرده که این خود داستانهایش را خواندنی میکند.{{سخ}} | ||
هستی با کسب مدالهای طلاییرنگش روی حسنزاده را سفید کرده و فرزند صلاحی برای او بوده طوری که خستگی | قصد حسنزاده از گفتن این قصه صرفا نویسندگی نیست، بلکه شور و اشتیاق حسنزاده برای نوشتن هستی آن را اینگونه خواندنی کرده، همان شور و اشتیاقی که به گفتۀ حسنزاده حاصل تمرکزی است که در نگارش هستی برای خود ساختهاست. | ||
هستی با کسب مدالهای طلاییرنگش روی حسنزاده را سفید کرده و فرزند صلاحی برای او بوده طوری که خستگی حسنزاده را درآورده. | |||
کسب جوایز بسیارِ آفرینندۀ کتاب و کتابِ آفریده شده هم دلایل خواندنیتر شدن آن است تا هر کس که او را بخواند ناخودآگاه در دلش برای او جایی باز کند.<ref name="نگاهی به رمان هستی">{{یادکرد وب|نشانی=http://farhadhasanzadeh.com/%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C/|عنوان=نگاهی به رمان هستی}}</ref> | کسب جوایز بسیارِ آفرینندۀ کتاب و کتابِ آفریده شده هم دلایل خواندنیتر شدن آن است تا هر کس که او را بخواند ناخودآگاه در دلش برای او جایی باز کند.<ref name="نگاهی به رمان هستی">{{یادکرد وب|نشانی=http://farhadhasanzadeh.com/%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C/|عنوان=نگاهی به رمان هستی}}</ref> | ||
=== کارت تقدیمی برای جمشیدخانیان=== | |||
حسنزاده هستی را به رفیق گمشدۀ کودکیهایش به [[جمشید خانیان]] تقدیم کردهاست و در کارت تقدیمش که آنرا در صفحۀ ۷ رمانش برای خانیان عزیزش فرستاده اینطور مینویسد: | |||
برای رفیق کودکیهای گمشده... | |||
برای کودکیهای رفیق گمشده... | |||
برای رفیق گمشدۀ کودکیها... | |||
برای جمشید خانیان.... | |||
<ref>{{ پک|فرهاد حسنزاده|۱۳۴۱|ک=هستی|ص=۷}}</ref> | |||
| |||
=== ابرقهرمانان سیارۀ هستی=== | |||
داستان هستی ابر قهرمان زیاد دارد ابرقهرمانانی که برخی از آنان نامشان در لابلای داستان گم شده که شاید اگر عینک ذرهبینی به چشم بزنیم یا با چشم دل کتاب حسنزاده را بگشاییم و با هستی دست دوستی دهیم بتوانیم حضورشان را حس کنیم . | |||
ابرقهرمان اصلی داستان کسی است که وقتی سوار موتور میشود حتی پایش به زمین نمیرسد اما از ماهشهر تا آبادان را تکتنه میآید و در شجاعت زبانزد میشود.{{سخ}} | |||
کسی که غیرقابل پیشبینی است و در دنیایی متفاوت با افکاری متفاوت زندگی میکند، او دوست دارد متفاوت باشد و کارهایی کند که به قول معروف پایش از گلیمش درازتر شود .{{سخ}} | |||
او هستی است ابرقهرمانی که قصدش نجات دنیا نیست او فقط میخواهد آنهایی را که دوستشان دارد در کنار خود برای همیشه داشتهباشد کسی که رفتارهای نوجوانانهاش از همان جسارتهای معمول و تضادهای اندیشهش جاری است که شخصیتی به ظاهر ساده اما با باطنی پیچیده را برای هستی ساخته است.{{سخ}} | |||
حسن زاده طوری هستی را در داستانش معرفی کردهاست که ما هستی را زبان خود او بشناسیم، از زبان دختر ۱۲ سالهای که عاشق موتور سواری است. | |||
همۀ اینها باعث شده تا مخاطبان همسن و سال هستی خودشان را جای او بگذارند و همۀ اتفاقات پیشروی هستی را مثل خود هستی لمس و تجربه کنند. | |||
<ref name=''نگاهی به رمان هستی''/> | |||
دایی جمشید بازیگر بعدی فیلم نامهای است که خانم هستی کارگردان وآقای حسن زاده فیلمنامه نویس آن است . | |||
دایی جمشید شوخ و مهربان است و علاقهاش به هستی از دنیای بینهایتها هم فراتر میرود، شجاع است و غیرتی آبادانی دارد که موتورش برایش حکم رخش رستم پهلوان را دارد رخشی خوشرکاب و باوفا که سواری دادنش حرف ندارد.{{سخ}} | |||
دایی جمشید را کسانی میفهمند که هیچ وابستگی به این کرۀ خاکی ندارند و حفظ جان دیگران را وظیفۀ خود میدانند، دایی جمشید را کسانی میشناسند که میخواهند مثل رستم پهلوان باشند.{{سخ}} | |||
شخصیت بعدی داستان ابی است همان ابوالقاسم «پدر هستی » که همه ابی صدایش میزنند، او رازی دارد که در پایان داستان آن را برای هستی فاش میکند.{{سخ}} | |||
حسن زاده بیشتر طنز در رمان هستی را بر دوش ابی قرار داده است تا اینگونه بتواند از زشتی و سیاهی جنگ کم کند .{{سخ}} | |||
مادر هستی زنی مهربان است که به خوبی وظیفه مادری را ایفا میکند و عشق به فرزند را به زیبایی به تصویر میکشد ، هستی میگوید او فرشتهای است که خدا زمینیاش کرده است.{{سخ}} | |||
خاله سیمین بازیگر بعدی است، او همیشه کیفش پر از سوغاتی است و شخصیتی شوخ دارد که کلمات را به هم میریزد و از آن کلمات جدید میسازد هستی میگوید او بهترین خالۀ دنیا است.{{سخ}} | |||
شاپور شخصیتی دیگر در داستان هستی است ، کسی که هستی او را دوست دارد چون به هستی قول داده تا برایش گردن بندی چوبی با هستۀ خرما بسازد .کسی که مثل دایی جمشید دوست دارد رستم پهلوان باشد. | |||
===چرا باید این کتاب را خواند=== | ===چرا باید این کتاب را خواند=== | ||
شور و اشتیاقی که حسنزاده در نگارش هستی به کاربرده و همچنین طرح و پیرنگ داستان که خلاصه میشود در جنگ و دفاع از سرزمین بهترین دلیلی است که میتوان حکم باید را بر خواندن این کتاب گذاشت.{{سخ}} | |||
== | |||
=== | شخصیت هستی و همزادپنداری مخاطبان با او باعث شده تا کتاب هستی تنها یک کتاب نباشد بلکه مخاطب با آن در لحظه به لحظه طرح داستان پیش رود و تمام اتفاقات را لمس کند و حتی با هستی سوار موتور شود تا آبادان بیاید و از پلیس راه بگذرد.{{سخ} | ||
هستی دردهایی را بازگو میکند که برای ما آشناست دردهایی که مانند ترکش روحمان را شکافته و بر قلبمان فشار میآورد، هستی قصۀ دردهای یک نسل سوخته است، نسلی که آرامش خود را داد تا آرامش دیگران را پسبگیرد، نسلی که مردن را متفاوت از آنچه هست برای خود توصیف کرد و نامش را آسمانی شدن گذاشت آسمانی که رنگش آبی و از جنس عشق است... | |||
<ref name="همه چیز با جنگ شروع میشود" /> | |||
==دوباره بخانیم و با هم بخانیم== | |||
===خلاصۀ داستان هستی=== | |||
کتاب «هستی» داستان دختر دوازده سالهای است که ساکن آبادان است،روحیه عجیبی دارد و کارهایش به هیچوجه به دختران شبیه نیست، دوست دارد با پسرها فوتبال بازی کند همراه دایی جمشید به موتور سواری برود و راندن موتور را از او یاد بگیرد.{{سخ}} | |||
دست او در بازی فوتبال شکسته و پدر ناچار است به جای این که برای کار بر روی کشتی اروند راهی ژاپن شود همراه هستی به بیمارستان برود. {{سخ}} | |||
مادر هستی در آستانه به دنیا آوردن فرزندی است و پدر بیشتر اوقات با هستی رفتار بدی دارد و او را به خاطر کارهایش سرزنش میکند و "ادبار" صدایش میزند، حتی وقتی متوجه میشود که کشتی اروند به دلیل حمله عراق غرق شدهاست و هستی مانند فرشتۀ نجات دستانش را باز کرده و او را در آغوش گرفته باز هم دست از رفتارهایش برنمیدارد و مدام هستی را سرزنش میکند، هستی بقدری ازاین وضع ناراحت است که فکر میکند او فرزند آنان نیست و در ذهن خود سناریوهای گوناگونی را میسازد. {{سخ}} | |||
زمزمههای شروع جنگ هم برخاسته و خانۀ آنها بر اثر بمباران ویران شدهاس و این اتفاقات آنها را ناگزیر به رفتن خانۀ بیبی میکند.{{سخ}} | |||
خانواده با شدت گرفتن جنگ و با موتور دایی جمشید روانه ماهشهر میشوند و خاله نسرین نیز پس از چندی به آنان می پیوندد، ولی پس از مدتی با عجله میرود. {{سخ}} | |||
هستی در ماهشهر با لیلا که او هم جنگزده است دوست شده و ازاو جودو یاد میگیرد و برادر لیلا، شاپور هم به او قول میدهد تا از هسته خرما برای هستی گردنبند بسازد.{{سخ}} | |||
هستی دور از چشم خانواده و به کمک برادر لیلا و دوست او موتور را تعمیر میکند و تنهایی راهی آبادان میشود و آنجا با دایی جمشید و خاله نسرین روبرو می شود.{{سخ}} | |||
پدر هم که نگران غیبت دخترش است، فردای آن روز راهی آبادان میشود، هستی با مشاهده پدر پا به فرار میگذارد که در همین زمان بمباران هم شروع میشود و هستی همراه پدر به گوشهای پناه میبرد و در چنین لحظهای پدر راز مهمی را برای او فاش میکند!.{{سخ}} | |||
هنگام مراجعت هستی و پدر به ماهشهر دایی بستهای را به هستی میدهد که رزمندهای در حال مرگ پس از شناختن دایی جمشید به او داده تا آن را به هستی برساند. {{سخ}} | |||
درون بسته، هسته خرمایی است که با ظرافت برش داده شده و روی آن با خطی خوش نام هستی حک شدهاست. | |||
<ref>{{ یاد کرد وب|نشانی=https://ketabak.org/ketab/2526-%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C|عنوان=خلاصۀ داستان هستی}}</ref> | |||
===سبک کتاب=== | ===سبک کتاب=== | ||
=== | |||
=== پیرنگ و طرح داستان=== | |||
=== | |||
«در روزی که ولوله شد» که شهر از شلوغی فریاد میکشید و جامهاش را در تن خود پاره پاره میکرد «دخترای ننه دریا» در شهری که اینک از «آوار به آوارگی » رسیده بود روی دیوار خاطرههایش نوشتند «هستی نام یک ماهی نیست...» | |||
روزی که ولوله شد{{سخ}} | |||
از آوار به آوارگی {{سخ}} | |||
دخترای ننه دریا{{سخ}} | |||
هستی نام یک ماهی نیست{{سخ}} | |||
این چهار عنوان چهار فصل کتابی است که حسنزاده با شور واشتیاق آن را به نگارش درآورده و با هوشمندی و زیرکی برای جذب مخاطبانش که تنها کودک و نوجوان نیستند نامهایی را برای فصلهایش انتخاب کرده تا مخاطب را به ادامه خواندن سوق دهد و اشتیاق مخاطب را در خوانش داستان چندین برابر کند.{{سخ}} | |||
انگار عنوان فصلهای هستی کتاب کمک درسیِ موسسۀ حسنزاده است تا با خواندن این نام ها در اول هر فصل بتوان در کنکوری که نامش هستی است سربلند بیرون آید، کنکوری که هر مخاطبی حق حضور در آن را دارد. | |||
پیرنگ و طرح داستان هستی با رعایت توالی از چهار بخش تشکیل شده است: | |||
{{بلی}} معرفی هستی در آستانۀ جنگ ایران و عراق در آبادان {{سخ}} | |||
{{بلی}} آوارگی و مهاجرت به شهری دیگر{{سخ}} | |||
{{بلی}} زندگی در شرایط جنگزدگی{{سخ}} | |||
{{بلی}} بازگشت هستی به آبادان{{سخ}} | |||
پیرنگ داستان از رفتن و برگشتن حکایت دارد، رفتن و برگشتنی که نه تنها برای نیروهای عراقی است که بیشتر برای دختر نوجوانی است که شهر و خانهاش را به خاطر ترس از جنگ رها کرده و یکهوتنها به خاطر دایی جمشیدش بازمیگیرد.{{سخ}} | |||
با تصمیم برای رفتن به ماهشهر وارد «میانۀ داستان» میشویم، جایی که کشمکشی برای رفتن یا نرفتن بین اعضای خانواده شکل میگیرد.{{سخ}} | |||
اوج داستان جایی است که پدر هستی برای نجات تنها دخترش خطر میکند تا در شهری که حالا بوی غریبگی میدهد جان هستیاش را نجات دهد.{{سخ}} | |||
فرجام داستان با کند شدن رویدادها آهنگ میگیرد و مخاطب میفهمد داستان به زودی پایان خواهد یافت تا هستی به آرامی دستش را باز کند و چیزی را ببیند که منتظرش است یک ماهی تراشیده شده از هستۀ خرما که روی آن با خط قشنگی نوشته شده بود: هستی. . <ref name="همه چیز با جنگ شروع میشود">{{ یادکرد وب| نشانی=http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/348-2011-10-16-08-32-29.html|عنوان=همه چیز با جنگ شروع میشود}}</ref> | |||
===ماهی هسته خرمایی=== | |||
===ویژگیهای مهم کتاب=== | ===ویژگیهای مهم کتاب=== | ||
===گزارشی از فروش کتاب=== | ===گزارشی از فروش کتاب=== |
نسخهٔ ۱۹ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۵۵
هستی | |
---|---|
هستی، دختری که دلش میخواهد فوتبالیست شود. | |
نویسنده | فرهاد حسنزاده |
ناشر | کانون پروش فکری کودکانونوجوانان |
محل نشر | تهران |
شابک | ۹۷۸-۹۶۴-۳۹۱-۶۲۴-۴ |
تعداد صفحات | ۲۶۲ |
موضوع | نوجوانی،بلوغ و عشق در بحبوحۀ جنگ |
طراح جلد | عطیه بزرگ سهرابی |
هستی قصهای است از فرهاد حسنزاده دربارۀ دختر نوجوان آبادانی که دلش نمیخواهد مثل بقیۀ دخترها باشد، او عاشق فوتبال است و از عروسک متنفراست.[۱]
شخصیت هستی در ادبیات داستانی ما خاص است و این امر باعث شده تا هستی پرفروشترین کتاب کانونپرورش فکری از نگاه مخاطبان گردد. [۲]
قصۀ هستی از مجموعه رمانهای نوجوانِ امروز است که کانونپرورش فکری کودکانونوجوانان در سال ۱۳۴۱آن را منتشر کردهاست. در واقع میتوان هستی را عروس قدیمی قصهها دانست که گیسوهای سفید مخملیاش را از زیر روسری گلدارش بیرون زده است.
هستی داستانیست رئالیستی که شخصیتها در آن به خوبی نقشآفرینی میکنند و به زیبایی هرچه تمامتر داستان هستی را به وجودآوردهاند، داستانی که هرچند حسنزاده آن را برای کودکان و نوجوانان راهی بازار قصهها کرده، اما مرز سنی را شکسته و به دنیای پدرانومادران نیز سرک کشیده وآنهارا نیز با خود همراه ساخته انگار هستی دست آنها را گرفته و بر سر سفرۀ داستانش دعوت کردهاست.
هستی مدالهای افتخار بسیاری را بر گردن خودانداختهاست، مدالهای طلایی رنگ زیبایی که هر قصهای آرزوی داشتنش را دارد.
او مانند کشتیگیری پهلوان در زمینِ داستان خوب ایفای نقش کردهاست.از جمله مدالهای طلایی رنگ هستی خانم نشان لاک پشت نقرهای وبرگزیده شدن توسط مخاطب نوجوان کانون و کلی مدالهای دیگر که ابرقهرمان داستان یعنی هستی آنها را از آن خود کردهاست.
رمانِ هستی کمکی ست به نوجوانانی که روابط غیرصمیمانۀ آنها با والدین تصورات اشتباهی را در ذهن آنان ایجاد کرده که با همزادپنداری با هستی میتوانند از بین ببرند.
در واقع رمان هستی به عنوان پرمخاطب ترین رمان از نگاه مخاطبان نوجوان برگزیده شده تا با این اتفاق هستی را بگذارند روبرویشان و شروع کنند به نقد و بررسی، و هستی با همان نگاه جسورانهاش به چشمانشان زل برند و جلسۀ دفاعیۀ خود را مثل یک دانشجوی خبره با موفقیت به پایان برساند.
بار اصلی رمان هستی جنگ تحمیلی است و رگههایی از عشق و ناکامی در رسیدن به معشوق هم درآن دیده میشود.
تعداد بسیار زیادی از کتابهای حسنزاده به زبانهای دیگر هم چاپ شده که هستی یکی از آنهاست که به زبانهای انگلیسی و ترکی هم چاپ گردیدهاست.[۳]
[۴]
وقتی حسنزاده در آثار گوناگونش به کسب جایزه میرسد یعنی ادبیات داستانی ما خواهان نوازش و محبت است، محبت کسانی که شاید ادبیات را فراموش کردهاند یا شاید هر از چندگاهی مهمان خانه او میشدند در حالی که نمیدانندادبیات عاشق مهمان است حتی مهمان ناخوانده....
اگر هنوز دوست هستی نشدید
کمی دربارۀ نویسنده
در ۱۳ سالگی در یکی از کتابخوانههای کانون استعداد نویسندگی خود را شکوفا کرد، گاه شعر میگوید و گاه فیلمنامه مینویسد و جوایز بیشماری را هم از آن خود کردهاست که مهمترین آنها نشان ماه طلایی میباشد.[۵] او فرهاد حسنزاده است که تاکنون بیش از ۸۰ عنوان کتاب برای کودکونوجوان نوشته و بیشاز ۳۰ جایزه در ایران دریافت کردهاست. حسنزاده نامزد ایرانی جایزۀ جهانی هانس کریستین اندرسن۲۰۱۸ و نیز جایزۀ آسترید لیندگرن میباشد[۶] که بسیاری از کتابهایش هم به زبانهای دیگر ترجمه شدهاست.[۷] فرهاد حسنزاده بیشتر برای نوجوانان مینویسد اما به دلیل فضای نوستالژیک و لحن صمیمی در آثارش هر مخاطبی را با پای صحبتهایش مینشاند و با خود همراه میسازد
ماحصل داستان
هستی خانم دختر نوجوانِ آبادانی است که دلش نمیخواهد مثل بقیۀ دخترها باشد او آرزو دارد وقتی بزرگ شد رانندۀ تریلی، خلبان یا دروازهبان تیم صنعت نفت آبادان شود. اما وقتی جنگ اتفاق میافتد و هستی را با خود در مسیری جدید قرار میدهد نگاه هستی نسبت به اطرافیانش و دنیای اطرافش تغییر میکنند و ...[۱]
شهرت و جذابیت, باهم
داستان هستی مربوط به ردۀ سنی خاصی نیست بلکه داستانی است که هر سن و سالی را با خط به خط جملات خود همراه میسازد.
هستی تنها یک نام یا یک کتاب نیست؛ هستی سرنوشت یک ملت است، ملتی که تمام آنچه را که هستی به چشم دیده با تمام استخوانهای خود لمس کردهاند و گویی انگار هستی مانند علاءالدین بر قالیچۀ پرندۀ خود سوار میشود و یکییکی مخاطبانش را در دنیای قصه و در تاریخ تقویمی میگرداند و میگرداند و میگرداند....
هستی نهایت پایبندی و تعهد حسنزاده نسبت به باورهایی است که چندین سال همراه تک تک فرزندان این خاک است و حسنزاده چه زیبا این مسئولیت را در ادبیات با واژههایی که لبریز از عشق و تعهد به مباحث ملی است بیان کردهاست این یعنی ادبیات داستانی معاصر همچنان نفس میکشد و حسنزادههایی را میخواهد که روحش را تازه کند.
حسنزاده در رمان هستی دغدغهها و مشکلات را با احترام به همۀ اندیشهها بیان کرده که این خود داستانهایش را خواندنی میکند.
قصد حسنزاده از گفتن این قصه صرفا نویسندگی نیست، بلکه شور و اشتیاق حسنزاده برای نوشتن هستی آن را اینگونه خواندنی کرده، همان شور و اشتیاقی که به گفتۀ حسنزاده حاصل تمرکزی است که در نگارش هستی برای خود ساختهاست.
هستی با کسب مدالهای طلاییرنگش روی حسنزاده را سفید کرده و فرزند صلاحی برای او بوده طوری که خستگی حسنزاده را درآورده. کسب جوایز بسیارِ آفرینندۀ کتاب و کتابِ آفریده شده هم دلایل خواندنیتر شدن آن است تا هر کس که او را بخواند ناخودآگاه در دلش برای او جایی باز کند.[۸]
کارت تقدیمی برای جمشیدخانیان
حسنزاده هستی را به رفیق گمشدۀ کودکیهایش به جمشید خانیان تقدیم کردهاست و در کارت تقدیمش که آنرا در صفحۀ ۷ رمانش برای خانیان عزیزش فرستاده اینطور مینویسد:
برای رفیق کودکیهای گمشده... برای کودکیهای رفیق گمشده... برای رفیق گمشدۀ کودکیها... برای جمشید خانیان....
[۹]
ابرقهرمانان سیارۀ هستی
داستان هستی ابر قهرمان زیاد دارد ابرقهرمانانی که برخی از آنان نامشان در لابلای داستان گم شده که شاید اگر عینک ذرهبینی به چشم بزنیم یا با چشم دل کتاب حسنزاده را بگشاییم و با هستی دست دوستی دهیم بتوانیم حضورشان را حس کنیم .
ابرقهرمان اصلی داستان کسی است که وقتی سوار موتور میشود حتی پایش به زمین نمیرسد اما از ماهشهر تا آبادان را تکتنه میآید و در شجاعت زبانزد میشود.
کسی که غیرقابل پیشبینی است و در دنیایی متفاوت با افکاری متفاوت زندگی میکند، او دوست دارد متفاوت باشد و کارهایی کند که به قول معروف پایش از گلیمش درازتر شود .
او هستی است ابرقهرمانی که قصدش نجات دنیا نیست او فقط میخواهد آنهایی را که دوستشان دارد در کنار خود برای همیشه داشتهباشد کسی که رفتارهای نوجوانانهاش از همان جسارتهای معمول و تضادهای اندیشهش جاری است که شخصیتی به ظاهر ساده اما با باطنی پیچیده را برای هستی ساخته است.
حسن زاده طوری هستی را در داستانش معرفی کردهاست که ما هستی را زبان خود او بشناسیم، از زبان دختر ۱۲ سالهای که عاشق موتور سواری است.
همۀ اینها باعث شده تا مخاطبان همسن و سال هستی خودشان را جای او بگذارند و همۀ اتفاقات پیشروی هستی را مثل خود هستی لمس و تجربه کنند.
خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
دایی جمشید بازیگر بعدی فیلم نامهای است که خانم هستی کارگردان وآقای حسن زاده فیلمنامه نویس آن است .
دایی جمشید شوخ و مهربان است و علاقهاش به هستی از دنیای بینهایتها هم فراتر میرود، شجاع است و غیرتی آبادانی دارد که موتورش برایش حکم رخش رستم پهلوان را دارد رخشی خوشرکاب و باوفا که سواری دادنش حرف ندارد.
دایی جمشید را کسانی میفهمند که هیچ وابستگی به این کرۀ خاکی ندارند و حفظ جان دیگران را وظیفۀ خود میدانند، دایی جمشید را کسانی میشناسند که میخواهند مثل رستم پهلوان باشند.
شخصیت بعدی داستان ابی است همان ابوالقاسم «پدر هستی » که همه ابی صدایش میزنند، او رازی دارد که در پایان داستان آن را برای هستی فاش میکند.
حسن زاده بیشتر طنز در رمان هستی را بر دوش ابی قرار داده است تا اینگونه بتواند از زشتی و سیاهی جنگ کم کند .
مادر هستی زنی مهربان است که به خوبی وظیفه مادری را ایفا میکند و عشق به فرزند را به زیبایی به تصویر میکشد ، هستی میگوید او فرشتهای است که خدا زمینیاش کرده است.
خاله سیمین بازیگر بعدی است، او همیشه کیفش پر از سوغاتی است و شخصیتی شوخ دارد که کلمات را به هم میریزد و از آن کلمات جدید میسازد هستی میگوید او بهترین خالۀ دنیا است.
شاپور شخصیتی دیگر در داستان هستی است ، کسی که هستی او را دوست دارد چون به هستی قول داده تا برایش گردن بندی چوبی با هستۀ خرما بسازد .کسی که مثل دایی جمشید دوست دارد رستم پهلوان باشد.
چرا باید این کتاب را خواند
شور و اشتیاقی که حسنزاده در نگارش هستی به کاربرده و همچنین طرح و پیرنگ داستان که خلاصه میشود در جنگ و دفاع از سرزمین بهترین دلیلی است که میتوان حکم باید را بر خواندن این کتاب گذاشت.
شخصیت هستی و همزادپنداری مخاطبان با او باعث شده تا کتاب هستی تنها یک کتاب نباشد بلکه مخاطب با آن در لحظه به لحظه طرح داستان پیش رود و تمام اتفاقات را لمس کند و حتی با هستی سوار موتور شود تا آبادان بیاید و از پلیس راه بگذرد.{{سخ}
هستی دردهایی را بازگو میکند که برای ما آشناست دردهایی که مانند ترکش روحمان را شکافته و بر قلبمان فشار میآورد، هستی قصۀ دردهای یک نسل سوخته است، نسلی که آرامش خود را داد تا آرامش دیگران را پسبگیرد، نسلی که مردن را متفاوت از آنچه هست برای خود توصیف کرد و نامش را آسمانی شدن گذاشت آسمانی که رنگش آبی و از جنس عشق است... [۱۰]
دوباره بخانیم و با هم بخانیم
خلاصۀ داستان هستی
کتاب «هستی» داستان دختر دوازده سالهای است که ساکن آبادان است،روحیه عجیبی دارد و کارهایش به هیچوجه به دختران شبیه نیست، دوست دارد با پسرها فوتبال بازی کند همراه دایی جمشید به موتور سواری برود و راندن موتور را از او یاد بگیرد.
دست او در بازی فوتبال شکسته و پدر ناچار است به جای این که برای کار بر روی کشتی اروند راهی ژاپن شود همراه هستی به بیمارستان برود.
مادر هستی در آستانه به دنیا آوردن فرزندی است و پدر بیشتر اوقات با هستی رفتار بدی دارد و او را به خاطر کارهایش سرزنش میکند و "ادبار" صدایش میزند، حتی وقتی متوجه میشود که کشتی اروند به دلیل حمله عراق غرق شدهاست و هستی مانند فرشتۀ نجات دستانش را باز کرده و او را در آغوش گرفته باز هم دست از رفتارهایش برنمیدارد و مدام هستی را سرزنش میکند، هستی بقدری ازاین وضع ناراحت است که فکر میکند او فرزند آنان نیست و در ذهن خود سناریوهای گوناگونی را میسازد.
زمزمههای شروع جنگ هم برخاسته و خانۀ آنها بر اثر بمباران ویران شدهاس و این اتفاقات آنها را ناگزیر به رفتن خانۀ بیبی میکند.
خانواده با شدت گرفتن جنگ و با موتور دایی جمشید روانه ماهشهر میشوند و خاله نسرین نیز پس از چندی به آنان می پیوندد، ولی پس از مدتی با عجله میرود.
هستی در ماهشهر با لیلا که او هم جنگزده است دوست شده و ازاو جودو یاد میگیرد و برادر لیلا، شاپور هم به او قول میدهد تا از هسته خرما برای هستی گردنبند بسازد.
هستی دور از چشم خانواده و به کمک برادر لیلا و دوست او موتور را تعمیر میکند و تنهایی راهی آبادان میشود و آنجا با دایی جمشید و خاله نسرین روبرو می شود.
پدر هم که نگران غیبت دخترش است، فردای آن روز راهی آبادان میشود، هستی با مشاهده پدر پا به فرار میگذارد که در همین زمان بمباران هم شروع میشود و هستی همراه پدر به گوشهای پناه میبرد و در چنین لحظهای پدر راز مهمی را برای او فاش میکند!.
هنگام مراجعت هستی و پدر به ماهشهر دایی بستهای را به هستی میدهد که رزمندهای در حال مرگ پس از شناختن دایی جمشید به او داده تا آن را به هستی برساند.
درون بسته، هسته خرمایی است که با ظرافت برش داده شده و روی آن با خطی خوش نام هستی حک شدهاست.
[۱۱]
سبک کتاب
پیرنگ و طرح داستان
«در روزی که ولوله شد» که شهر از شلوغی فریاد میکشید و جامهاش را در تن خود پاره پاره میکرد «دخترای ننه دریا» در شهری که اینک از «آوار به آوارگی » رسیده بود روی دیوار خاطرههایش نوشتند «هستی نام یک ماهی نیست...»
روزی که ولوله شد
از آوار به آوارگی
دخترای ننه دریا
هستی نام یک ماهی نیست
این چهار عنوان چهار فصل کتابی است که حسنزاده با شور واشتیاق آن را به نگارش درآورده و با هوشمندی و زیرکی برای جذب مخاطبانش که تنها کودک و نوجوان نیستند نامهایی را برای فصلهایش انتخاب کرده تا مخاطب را به ادامه خواندن سوق دهد و اشتیاق مخاطب را در خوانش داستان چندین برابر کند.
انگار عنوان فصلهای هستی کتاب کمک درسیِ موسسۀ حسنزاده است تا با خواندن این نام ها در اول هر فصل بتوان در کنکوری که نامش هستی است سربلند بیرون آید، کنکوری که هر مخاطبی حق حضور در آن را دارد.
پیرنگ و طرح داستان هستی با رعایت توالی از چهار بخش تشکیل شده است:
معرفی هستی در آستانۀ جنگ ایران و عراق در آبادان
آوارگی و مهاجرت به شهری دیگر
زندگی در شرایط جنگزدگی
بازگشت هستی به آبادان
پیرنگ داستان از رفتن و برگشتن حکایت دارد، رفتن و برگشتنی که نه تنها برای نیروهای عراقی است که بیشتر برای دختر نوجوانی است که شهر و خانهاش را به خاطر ترس از جنگ رها کرده و یکهوتنها به خاطر دایی جمشیدش بازمیگیرد.
با تصمیم برای رفتن به ماهشهر وارد «میانۀ داستان» میشویم، جایی که کشمکشی برای رفتن یا نرفتن بین اعضای خانواده شکل میگیرد.
اوج داستان جایی است که پدر هستی برای نجات تنها دخترش خطر میکند تا در شهری که حالا بوی غریبگی میدهد جان هستیاش را نجات دهد.
فرجام داستان با کند شدن رویدادها آهنگ میگیرد و مخاطب میفهمد داستان به زودی پایان خواهد یافت تا هستی به آرامی دستش را باز کند و چیزی را ببیند که منتظرش است یک ماهی تراشیده شده از هستۀ خرما که روی آن با خط قشنگی نوشته شده بود: هستی. . [۱۰]
ماهی هسته خرمایی
ویژگیهای مهم کتاب
گزارشی از فروش کتاب
گزارشی از ترجمه به زبانهای دیگر
اتفاقات سیاسی یا اجتماعی مرتبط با کتاب و جریانسازیهای کتاب
نشستهای خبرساز دربارهٔ کتاب
اظهارنظرها
نقدهای مثبت
نقدهای منفی
اظهارنظر اهالی ادبیات و روشنفکران
نظرات داوری در مراسمهای گوناگون
اظهارنظر دیگر شخصیتها
نظر خود نویسنده دربارهٔ کتاب
تأثیرپذیرفته از
تأثیرگذاشته بر
گزارشی از اقتباسهای هنری انجامگرفته از کتاب
فهرست امکان نامگذاریشده از روی نام کتاب
جملههای ماندگار کتاب
جوایز کتاب
مشخصات کتابشناختی
تعداد صفحات، دفعات چاپ، جمع کل تیراز و ناشرانی که اثر را چاپ کردهاند
طراحی جلد و تصویرسازی
منبعشناسی (پایاننامه و مقاله نوشته شده دربارهٔ کتاب)
نوا، نما و نگاه
تصویر از صفحات کتاب
صدای نویسنده
تصویرهای ساختهشده دربارهٔ کتاب (فیلم و مستند)
طرحی از یکی از صحنههای کتاب
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ «هستی رمان نوجوان امروز».
- ↑ «رمان هستی نوشتۀ فرهاد حسنزاده».
- ↑ «انتشار رمان هستی به زبان انگلیسی».
- ↑ «رمان هستی به زبان ترکی استانبولی خواندنی میشود».
- ↑ «مدالهای طلاییرنگ فرهاد حسنزاده».
- ↑ «نویسندۀایرانی و جوایز جهانی».
- ↑ «کمی دربارۀ حسنزاده».
- ↑ «نگاهی به رمان هستی».
- ↑ فرهاد حسنزاده، هستی، ۷.
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ «همه چیز با جنگ شروع میشود».
- ↑ الگو:یاد کرد وب