هوشنگ مرادی کرمانی: تفاوت میان نسخهها
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸۱: | خط ۸۱: | ||
===پسر معنوی هوشنگ=== | ===پسر معنوی هوشنگ=== | ||
مهدی باقربیگی بازیگر نقش مجید در [[قصّههای مجید]] میگوید: «هر وقت فرصتی دست بدهد میروم میبینمشان و هر دو خیلی خوشحال میشویم. همیشه به من میگویند تو پسر معنوی من هستی!»<ref name= ''پسر معنوی''>{{یادکرد وب|نشانی = https://rasekhoon.net/news/show/245404/%D8%A8%D8%A7-%D8%A2%D9%82%D8%A7-%D9%85%D8%AC%DB%8C%D8%AF-%D9%82%D8%B5%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%AC%DB%8C%D8%AF/|عنوان = با آقا مجید قصه های مجید!|ناشر= راسخون|تاریخ انتشار= ۵ارديبهشت۱۳۸۸|تاریخ بازبینی= ۹تیر۱۳۹۸}}</ref> {{سخ}} | مهدی باقربیگی بازیگر نقش مجید در [[قصّههای مجید]] میگوید: «هر وقت فرصتی دست بدهد میروم میبینمشان و هر دو خیلی خوشحال میشویم. همیشه به من میگویند تو پسر معنوی من هستی!»<ref name= ''پسر معنوی''>{{یادکرد وب|نشانی = https://rasekhoon.net/news/show/245404/%D8%A8%D8%A7-%D8%A2%D9%82%D8%A7-%D9%85%D8%AC%DB%8C%D8%AF-%D9%82%D8%B5%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%AC%DB%8C%D8%AF/|عنوان = با آقا مجید قصه های مجید!|ناشر= راسخون|تاریخ انتشار= ۵ارديبهشت۱۳۸۸|تاریخ بازبینی= ۹تیر۱۳۹۸}}</ref> {{سخ}} | ||
===لاکپشت ۳۹ سالهٔ کرمانی=== | |||
هوشنگ از آن دسته نویسندهایی است که از هر چیزی برای یاد گرفتن بهره میبرد. از لاکپشت محبوبش هم برای بهتر نوشتن کمک گرفته است؛ این لاکپشت را از زادگاهم آوردیم. بیشترین کمک را به من میکرد. شخصیت محکمی داشت. هر وقت من خوشحال یا ناراحت بودم به این لاکپشت سری میزدم. با بیقیدی از زیر گل و سبزهی حیاط میآمد سمتم. انگار میگفت تو چقدر بینوایی که برای یک جایزه و این مسائل بیارزش خودت را به زحمت میاندازی. برایم گل میآورد و دوبیتیهای روستایی میخواند. چند ماه پیش مرد.<ref name= ''تماشا''/> | |||
===داستانکهای قهر=== | ===داستانکهای قهر=== | ||
خط ۱۲۸: | خط ۱۳۱: | ||
«ملوک بهروز» همسر هوشنگ، او را یک پدر خوب و مهربان معرفی میکند، کسی که در کارش صادق و پاک بوده و راه درستی را که باید برود رفته و حرفهایی را که باید بزند زده.<ref name=''ایسنا''>{{یادکرد وب|نشانی = | «ملوک بهروز» همسر هوشنگ، او را یک پدر خوب و مهربان معرفی میکند، کسی که در کارش صادق و پاک بوده و راه درستی را که باید برود رفته و حرفهایی را که باید بزند زده.<ref name=''ایسنا''>{{یادکرد وب|نشانی = | ||
https://www.isna.ir/news/93062414375/%D9%88%D9%82%D8%AA%DB%8C-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%87%D9%88%D8%B4%D9%86%DA%AF-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B9%D9%88%D8%B6-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%AF | https://www.isna.ir/news/93062414375/%D9%88%D9%82%D8%AA%DB%8C-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%87%D9%88%D8%B4%D9%86%DA%AF-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B9%D9%88%D8%B6-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%AF | ||
|عنوان=وقتی زندگینامه هوشنگ مرادی کرمانی عوض میشود | |عنوان=وقتی زندگینامه هوشنگ مرادی کرمانی عوض میشود}}</ref> | ||
====گلرخ مرادی کرمانی پدر را تحسین میکند==== | |||
هوشنگ برای چاپ کتاب «شما که غریبه نیستید» وسواس به خرج میدهد. خودش میگوید چاپ چنین کتابی یا حماقت نویسنده را میطلبد یا شجاعت یا هر دو را. اول کتابرا به دخترش میدهد تا بخواند و نظرش را بگوید. هوشنگ میبیند که دخترش شب تا دیر وقت بیدار مانده و چراغ اتاقش روشن است؛ هر لحظه منتظر شنیدن صدای فریاد اعتراضش بودم. اما وقتی کتاب را خواند گفت: مهم نیست که چقدر با بیکسی و فقر مادی و فرهنگی بزرگ شدی مهم این است که زندگیات را مدیریت کردی و نویسندهٔ خوبی شدی و من این را تحسین میکنم.» مرادی بعد از این پشتوانه کتاب را به همسر و دیگران میدهد تا بخوانند و بعد به چاپ میسپارد.<ref name= ''تماشا''>{{یادکرد وب|نشانی = https://tamasha.com/v/ZMkWn|عنوان = گفتگوی شنیدنی با هوشنگ مرادی کرمانی/خاطرات تکان دهنده کودکی/از مرگ مادر تا جنون پدر}}</ref> {{سخ}} | |||
===زمینهٔ فعالیت=== | ===زمینهٔ فعالیت=== | ||
خط ۲۴۵: | خط ۲۵۰: | ||
===کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند=== | ===کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند=== | ||
=== | ===«هوشو» همیشه کنار کودکان میماند=== | ||
* مجسمهٔ زیبایی از هوشنگ مرادی کرمانی به نام «هوشو» در موزه عروسک جای گرفته است.<ref name= ''هوشو''>{{یادکرد وب|نشانی = https://chamedanmag.ir/%D8%B9%D8%B1%D9%88%D8%B3%DA%A9-%D9%87%D9%88%D8%B4%D9%86%DA%AF-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C%E2%80%8C-%DA%A9%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B2%D9%87/|عنوان = تصویر عروسک هوشنگ مرادی کرمانی در موزه عروسک}}</ref> {{سخ}} | |||
===ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره=== | ===ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره=== | ||
خط ۳۴۳: | خط ۳۴۹: | ||
|تاریخ انتشار= ۲۹مهر۱۳۹۶|تاریخ بازبینی= ۹تیر۱۳۹۸}} | |تاریخ انتشار= ۲۹مهر۱۳۹۶|تاریخ بازبینی= ۹تیر۱۳۹۸}} | ||
* {{یادکرد وب|نشانی = https://rasekhoon.net/news/show/245404/%D8%A8%D8%A7-%D8%A2%D9%82%D8%A7-%D9%85%D8%AC%DB%8C%D8%AF-%D9%82%D8%B5%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%AC%DB%8C%D8%AF/|عنوان = با آقا مجید قصه های مجید!|ناشر= راسخون|تاریخ انتشار= ۵ارديبهشت۱۳۸۸|تاریخ بازبینی= ۹تیر۱۳۹۸}} | * {{یادکرد وب|نشانی = https://rasekhoon.net/news/show/245404/%D8%A8%D8%A7-%D8%A2%D9%82%D8%A7-%D9%85%D8%AC%DB%8C%D8%AF-%D9%82%D8%B5%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%AC%DB%8C%D8%AF/|عنوان = با آقا مجید قصه های مجید!|ناشر= راسخون|تاریخ انتشار= ۵ارديبهشت۱۳۸۸|تاریخ بازبینی= ۹تیر۱۳۹۸}} | ||
* {{یادکرد وب|نشانی = https://tamasha.com/v/ZMkWn|عنوان = گفتگوی شنیدنی با هوشنگ مرادی کرمانی/خاطرات تکان دهنده کودکی/از مرگ مادر تا جنون پدر|ناشر= تماشا|تاریخ انتشار= ۲۵فروردین۱۳۹۷|تاریخ بازبینی= ۱۲تیر۱۳۹۸}} | |||
* {{یادکرد وب|نشانی = https://chamedanmag.ir/%D8%B9%D8%B1%D9%88%D8%B3%DA%A9-%D9%87%D9%88%D8%B4%D9%86%DA%AF-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C%E2%80%8C-%DA%A9%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B2%D9%87/|عنوان = تصویر عروسک هوشنگ مرادی کرمانی در موزه عروسک |ناشر= چمدان|تاریخ انتشار= ۸اردیبهشت۱۳۹۸|تاریخ بازبینی= ۱۲تیر۱۳۹۸}} |
نسخهٔ ۱۳ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۵۰
هوشنگ مرادی کرمانی | |
---|---|
نامزد جایزهٔ آسترید لیندگرن[۱] | |
زادروز | ۱۶شهریور۱۳۲۳ سیرچِ کرمان |
محل زندگی | تهران |
پیشه | نویسنده، داستاننویس و فیلمنامهنویس |
سبک نوشتاری | طنز |
کتابها | قصههای مجید، مهمان مامان، بچههای قالیباف خانه و... |
همسر(ها) | ملوک بهروز |
فرزندان | هومن، بیژن و گلرخ |
مدرک تحصیلی | لیسانس ترجمه زبان انگلیسی |
دانشگاه | دانشکده هنرهای دراماتیک تهران |
دلیل سرشناسی | ادبیات کودک و نوجوان |
هوشنگ مرادی کرمانی در سال ۱۳۲۳ در روستای سیرچ از توابع بخش شهداد استان کرمان متولد شد. شهرت او به خاطر کتابهایی است که برای کودکان و نوجوانان نوشتهاست. داستان قصههای مجید او را به شهرت جهانی رساند.
هوشنگ مرادی کرمانی پس از تحصیلات ابتدایی به کرمان رفت و در این دوره بود که شیفتهٔ سینما شد. دورهٔ دبیرستان را در یکی از دبیرستانهای استان کرمان گذراند و سپس وارد دانشگاه شد. وی پس از مهاجرت به تهران دوره دانشکده هنرهای دراماتیک را در این شهر گذراند و در همین مدت در رشته ترجمهٔ زبان انگلیسی نیز لیسانس گرفت.
او نویسندگی را از سال۱۳۳۹ با نوشتن برای رادیو محلی کرمان آغاز کرد و در سال۱۳۴۷ با چاپ داستان در مطبوعات، فعالیت مطبوعاتیاش را گسترش داد. خلق قصههای مجید در سال۱۳۵۳ اتفاق مهم زندگی نویسندگی هوشنگ مرادی کرمانی بود و جایزه مخصوص کتاب برگزیده سال۱۳۶۴ را نصیب او ساخت. آثار او به زبانهای آلمانی، انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی، هلندی، عربی، ارمنی و هندی ترجمه شده است.[۲]
داستانک
کودکی با نمک یک نویسنده
هوشنگ پسربچهٔ بیپول عاشق کتاب بود. از کودکیاش تعریف میکند که یک بار برای تهیهٔ پول خرید کتابی که آرزوی خواندنش را داشته در خالی کردن بار نمک یک کامیون کمک میکند. هوشنگ آخر روز با دستمزدش کتاب را میخرد. اما شب با دستانش که از سختی سنگ های نمک زخم شده بود، نمیتواند کتاب را ورق بزند. ناچار کتاب را با زبانش ورق میزند و همان شب میخواند.[۳]
عاشقی در زمستان
هوشنگ از تجربههای جوانیاش میگوید: «یک بار تصمیم گرفتم با یکی از خانمهایی که در کوچهمان بود، سر صحبت را باز کنم و حرف بزنم. زمستان بود. فکر کردم که حرف را باید از یک جایی شروع کنم. به این نتیجه رسیدم که وقتی او را دیدم بگویم: هوا سرد است، مواظب باش سرما نخوری. شروع کردم به تمرین همین حرف. او معمولاً با دوستش میآمد و میرفت. باید او را تنها میدیدم و هیچوقت تنها نبود؛ بنابراین همینطورکه تمرین میکردم، منتظر بودم یک روز او را در تنهایی ملاقات کنم. نشد و کار کشید به بهار. داشت هوا گرم میشد و من هنوز جملهٔ خودم را تمرین میکردم! بالاخره در یکی از روزهای بهاری او را دیدم، گفتم: «هوا سرد است. انشاءالله که سرما نخوری.» او وقتی این حرف را شنید، تعجب کرد. رو کرد به من، گفت: خاک بر سرت و رفت.[۴]
نویسندهای که عاشق چوپانها بود
هوشنگ پسربچهای در حسرت آتش و قصههای شبانهٔ چوپانها بود. او از رؤیای کودکیاش میگوید که؛ شبها وقتی روی پشت بام میخوابیدم آتشی را در کوههای اطراف میدیدم و از پدربزرگم میپرسیدم آن آتش چیست؟ او میگفت آتش چوپانهاست که دور آن نشستهاند و دارند برای هم قصه و خاطره تعریف میکنند. آنقدر این صحنه برای هوشنگ جذاب بوده که قصهنویسش کرده. کرمانی میگوید: «همیشه دوست داشتم بروم و بین آنها بنشینم و قصههایشان را بشنوم. هنوز یکی از شغلهایی را که باوجود مشکلاتش دوست دارم چوپانی است. البته همان دوران این فرصت فراهم شد با اقوامی که چوپان بودند همراه شوم.»[۵]
پای ورمکردهٔ مدیر مدرسه
هوشنگ میگوید یک سال پول ثبتنام مدرسه را نداشته. مدیر مدرسه او را در خیابان درحال دستفروشی میبیند. جلو میرود و میپرسد چرا ثبتنام نکرده. هوشنگ میگوید پول ثبتنام نداشته؛ ۱۵تومان بهاضافهٔ پول یک پوشه، عکس و رونوشت شناسنامه. مدیر از او میخواهد فردای آن روز به مدرسه برود. هوشنگ میگوید:
- «خود مدیر پوشهای درست کرد، دست کرد توی جیبش، پولی داد تا بروم عکس بگیرم.»
هوشنگ تعریف میکند: «ما را برده بودند مسابقه ورزشی مدارس که تشویق کنیم. مدیر مدرسه کنار من ایستاده بود. رفته بودم توی کوک توپ که رسیده بود دم دروازه و همینجور که داشتم تشویق میکردم و داد میکشیدم که: بزن لامروت! پایم را بلند کردم و محکم کوبیدم به پای آقای مدیر! خیلی بد شد. من فرار کردم. فردا مدیر مدرسه مرا به دفتر خواست. پایش را نشانم داد، دیدم باد کرده است. گفت: چرا مرا زدی؟ گفتم احساساتی شده بود. همان مدیر که مرا از خیابان به مدرسه بازگرداند!»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
دو هوشنگ در نزاع
کتاب «هوشنگ دوم» شامل مصاحبهٔ کریم فیضی با کرمانی است. کرمانی میگوید دو تا هوشنگ درون خود دارد؛ هوشنگ اول مسئولیت اداره زندگی را به عهده دارد. باید خرید کند و کارهای خانه را انجام بدهد. هوشنگ دوم مینویسد. هوشنگ اول عاقل است. دومی که در حال خلق اثر است اگر به حال خودش رها شود با توجه به اینکه منطق ندارد همه چیز به هم میریزد. دومی سراپا ذوق و سلیقه و احساس و خلاقیت است. اولی است که با مردم زندگی میکند. مرادی از دست نزاعهای این دو رانندگی را برای همیشه کنار گذاشت. «وقتی پشت فرمان مینشستم این دو مدام با هم کلنجار میرفتند. آن یکی داستان میساخت و این یکی دائم میگفت مراقب باش.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
هوشنگ نویسنده و حق مردم
مرادی کرمانی گاهی دینش را با داستان نوشتن ادا میکند. او از برخورد و انتظار مردم از یک نویسنده داستانی تعریف میکند که: «یک بار رفتم نان بخرم نانوایی شلوغ بود. فکر کردم یک دانه بخرم. وقتی نوبت به من رسید نانوا پرسید چند تا؟ من گفتم سه تا. وقتی خواستم بروم خانمی گفت بفرما، این هم از نویسندهای که به بچهها از نظم و حق دیگران میگوید، خودش رفت جلو و سه تا گرفت. هوشنگ اول نمیخواست حق دیگران ضایع شود و اتفاق ناخواسته افتاد اما هوشنگ دوم که ناظر بر ماجرا بود آن را تبدیل به یک داستان طنز میکند.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
پسر معنوی هوشنگ
مهدی باقربیگی بازیگر نقش مجید در قصّههای مجید میگوید: «هر وقت فرصتی دست بدهد میروم میبینمشان و هر دو خیلی خوشحال میشویم. همیشه به من میگویند تو پسر معنوی من هستی!»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
لاکپشت ۳۹ سالهٔ کرمانی
هوشنگ از آن دسته نویسندهایی است که از هر چیزی برای یاد گرفتن بهره میبرد. از لاکپشت محبوبش هم برای بهتر نوشتن کمک گرفته است؛ این لاکپشت را از زادگاهم آوردیم. بیشترین کمک را به من میکرد. شخصیت محکمی داشت. هر وقت من خوشحال یا ناراحت بودم به این لاکپشت سری میزدم. با بیقیدی از زیر گل و سبزهی حیاط میآمد سمتم. انگار میگفت تو چقدر بینوایی که برای یک جایزه و این مسائل بیارزش خودت را به زحمت میاندازی. برایم گل میآورد و دوبیتیهای روستایی میخواند. چند ماه پیش مرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
داستانکهای قهر
داستانکهای آشتیها
داستانک نگرفتن جوایز
داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است
داستانکهای مذهب و ارتباط با خدا
کرمانی میگوید دوستانی در میان اهل سنت، مسیحیان، کلیمیان، زرتشتیان و طلبههای حوزه علمیه دارد و هیچ وقت درها را به روی خود نمیبندد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
داستانکهای عصبانیت، ترک مجلس، مهمانیها، برنامهها، استعفا و مشابه آن
داستانکهای دارایی
داستانکهای زندگی شخصی
داستانک برخی خالهزنکیهای شیرین (اشکها و لبخندها)
داستانک شکایتهایی از دیگران کرده به محاکم و شکایتهایی که از او شده
داستانکهای مشهور ممیزی
داستانکهای مربوط به مصاحبهها، سخنرانیها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونههایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری
پرندهای به نام مرگ
«پرندهای میآید، روی شاخهای مینشیند، شاخه زیر پایش تکان میخورد، طبیعت را نگاه میکند و بلند میشود و میرود.» این بهترین تعبیری است که کرمانی از مرگ برای خودش پیدا کرده است. به گفتهٔ خودش از هر سال زندگی که میگذرد خوشحال است و همین طور از تمام شدنش چون آرزوی عجیب و غریبی ندارد. او به هر شهری که میرود به قبرستان آنجا هم سری میزند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
چرا فیلم؟!
دانشجویی از مرادی میپرسد چرا آثار خود را در اختیار سینماگران قرار می دهد. به خاطر پول یا شهرت؟ مرادی از جمع دانشجویان میپرسد: «چند نفرشان قصههای مجید را خواندهاند. از حدود سیصد نفر دانشجو، بیست نفر دستشان را بلند میکنند. میپرسد چند نفر قصههای مجید را دیدهاند. همه دستشان را بالا میبرند. او میگوید: «ببینید، دلیلش این است.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
مرادی میگوید: «هنگام نوشتن داستان به جنبههای سینمای آن فکر میکنم؛ در واقع داستان را به صورت تصویری میبینم و به همین دلیل در رابطه با آثاری که از روی داستانهایم ساختهشدهاند،کمترین مشکل را دارم.»[۶]
زندگی و تراث
هوشنگ خیلی زود مادرش را از دست داد. سه یا چهار ماهه بود. در روستای سیرچ کرمان. کرمانی میگوید: «انگار مادرم وظیفه داشت که فقط مرا به دنیا بیاورد و برود.» سه چهار سال بعد پدرش که در ژاندارمری کار میکرد دچار نوعی ناراحتی روانی-عصبی شد. به فرماندهاش توهین کرد و اخراجش کردند. پس هوشنگ همراه پدربزرگ و مادربزرگش زندگی کرد. تا کلاس پنجم ابتدایی را در سیرچ خواند. هوشنگ میگوید: «پدربزرگم قصهگو و آدم خاصی بود. از یک نکته کوچک چنان داستانی می ساخت که همه حیرت میکردند. شاید یک مقداری در من تاثیر داشته است. عمویی هم داشتم که معلم بود و خیلی کتاب میخواند که اینها دست به دست هم داد که من داستان بنویسم.» هوشنگ پس از تحصیلات ابتدایی به کرمان رفت. دورهٔ دبیرستان را در یکی از دبیرستانهای شهرستان کرمان گذراند و شیفتهٔ ٔسینما شد. دوره دانشکده هنرهای دراماتیک را در تهران گذراند و در همین مدت در رشته ترجمه زبان انگلیسی نیز لیسانس گرفت.
از سال ۱۳۳۹ در کرمان و همکاری با رادیو محلی کرمان نویسندگی را آغاز کرد و در سال ۱۳۴۷ با چاپ داستان در مطبوعات فعالیت مطبوعاتیاش را گسترش داد. اولین داستانش به نام «کوچه ما خوشبختها» در مجلهٔ خوشه به سردبیری ادبی شاملو منتشر شد که حال و هوای طنزآلود داشت. در سال ۱۳۴۹ یا ۱۳۵۰ اولین کتاب داستانش «معصومه» حاوی چند قصهٔ متفاوت و کتاب دیگری به نام «من غزال ترسیدهای هستم» به چاپ رسید. در سال ۱۳۵۳ داستان «قصههای مجید» را خلق میکندو جایزهٔ مخصوص «کتاب برگزیده سال۱۳۶۴» را از آن خود میکند.[۷]
شخصیت و اندیشه
نویسندهای که از دردهایش لذت میبرد.
مرادی کرمانی معتقد است که برای نوشتن خلق شده است و نه کار دیگری؛ به همین دلیل مینویسد و از آن و دردهایش لذت میبرد. او می گوید:« برای من رنج نوشتن زیباترین رنجهاست. من به دنیا نیامدهام که برج بسازم یا رئیس جمهور شوم. من به دنیا آمدهام که نویسنده شوم. بهترین دوست من قلم و کاغذ است. زمانی که مینوشتم هیچ وقت فکرنمیکردم آن قدر بزرگ شوم که دیگران برای من دست بزنند یا برای گفت وگو به دانشگاه دعوت شوم. مهم آن بود که خود را با نوشتن خالی میکردم و لذت میبردم.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
نویسنده از نگاه همسر
«ملوک بهروز» همسر هوشنگ، او را یک پدر خوب و مهربان معرفی میکند، کسی که در کارش صادق و پاک بوده و راه درستی را که باید برود رفته و حرفهایی را که باید بزند زده.[۸]
گلرخ مرادی کرمانی پدر را تحسین میکند
هوشنگ برای چاپ کتاب «شما که غریبه نیستید» وسواس به خرج میدهد. خودش میگوید چاپ چنین کتابی یا حماقت نویسنده را میطلبد یا شجاعت یا هر دو را. اول کتابرا به دخترش میدهد تا بخواند و نظرش را بگوید. هوشنگ میبیند که دخترش شب تا دیر وقت بیدار مانده و چراغ اتاقش روشن است؛ هر لحظه منتظر شنیدن صدای فریاد اعتراضش بودم. اما وقتی کتاب را خواند گفت: مهم نیست که چقدر با بیکسی و فقر مادی و فرهنگی بزرگ شدی مهم این است که زندگیات را مدیریت کردی و نویسندهٔ خوبی شدی و من این را تحسین میکنم.» مرادی بعد از این پشتوانه کتاب را به همسر و دیگران میدهد تا بخوانند و بعد به چاپ میسپارد.[۹]
زمینهٔ فعالیت
یادمان و بزرگداشتها
- اولین کنفرانس آموزش زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه کمبریج تقدیرنامه ویژه این کنفرانس را به هوشنگ مرادی کرمانی، به پاس ۵۰ سال تلاش مستمر در داستاننویسی و نقش ممتاز در توسعه زبان و ادبیات فارسی تقدیم کرد.[۱۰]
- سومین گردهمایی از «شب های بخارا در کلگری» در ۱۳آذر ۱۳۹۶ به بزرگداشت «هوشنگ مرادی کرمانی» اختصاص داده شد.[۱۱]
از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)
پروین سلاجقه
سلاجقه در کتاب «صدای خط خوردن مشق» به بررسی آثار مرادی پرداخته.او در جایی از کتاب مینویسد مرادی گاهی در داستانهایش چنان از درد صحبت میکند که خود توان و تحمل ادامه داستان را ندارد و با گریزی ناگهانی مخاطب را به فضایی دیگر میبرد. سلاجقه در مورد شخصیتها در آثار نویسندهٔ کرمانی میگوید :«...شخصیتهای اصلی در نهایت خود نویسنده یا گوشههایی از وجود او است...»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
سلاجقه زبان نویسندهٔ «صدای خط خوردن مشق» را ملایم و نسبتاً تلخ میداند نه گزنده و عصبی همراهبا بدبینی و نفرت.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه[۱۲]
فریدون مجلسی
کرمانی از هیچ کس بد نمیگوید، هرگز از خودش تعریف نمیکند و لاف نمیزند و فخرفروشی نمیکند، درحالیکه تعریفکردنی است. هیچ چیزی را پنهان نمیکند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
فاضل ترکمن
دنیای داستان های هوشنگ مرادی کرمانی دنیای پاکیزهای است. دنیایی که به خیال پردازی و رؤیابافی ذهن آدمها اختصاص دارد. قرار نیست توی این دنیا شعارهای سیاسی یا حرف های قلمبه سلمبه روشنفکری زده شود. ما با نویسندهای طرف هستیم که قبل از هر چیز آثارش از منظر اومانیسم قابل بررسی است. در این قصهها مستقیم و غیرمستقیم با ذهن و قلب آدمها کار داریم. آدمهایی که برخلاف اغلب قصه های دیگر به دو دسته خیر و شر تقسیم نمیشوند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
من یک کودک پیر هستم
کرمانی میگوید مدیون اولین استاد نویسندگی و قصهگویی یعنی مادربزرگش است. او از خودش میگوید:
- زمین هیچ چیز برای من نداشت و من به آسمان پناه بردم. نوشتن، آسمان من بود!
- اگر قرار باشد من دیگر ننویسم انگار قرار است دیگر نفس نکشم.
- من هیچوقت بزرگ نمیشوم و یک کودک پیر هستم. اصلاً دغدغههای آدم بزرگها را درک نمیکنم. برای بچهها نمینویسم. برای خودم مینویسم. جذابیت کودکی و سادگی آن مرا جذب خود میکند. من به ایجاز معتقدم. نگاه تصویری به زندگی دارم.
هوشنگ فکر میکند مثل همهٔ نویسندهها متعلق به یک پدر و مادر است. از زندگی شروع میکند و آن را با دیگران تقسیم میکند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
تفسیر خود از آثارش
این داستانها، حاصل چنگ زدن و تلاش من در زندگی است؛ یعنی من به زندگی خودم چنگ زدم و آن را به تصویر کشیدم و داستانهایم همه ریشه در زندگی من دارد. زمانی که دیدم مردم دردهای مرا گوش نمیدهند سعی کردم آنها به زبان طنز بگویم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
او میگوید بچه های من فقیر هستند ولی سربلند هستند. تلاش می کنند مثل مجید حتی در محیط های کثیف و ناجور زندگی می کنند ولی شرافت دارند. مثل «بچه های قالیباف خانه».خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
همراهیهای سیاسی
کرمانی خود را نه معلم اخلاق مینامد و نه فیلسوف. او در قصّههایش به بچهها میپردازد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
مخالفتهای سیاسی
نامههای سرگشاده
نامهای دستهجمعی
بیانیهها
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
جملهای از ایشان
- اگر قرار باشد من دیگر ننویسم انگار قرار است دیگر نفس نکشم.
- جامعه هیچ وقت از تولید کردن و خلق کردن و بالیدن آدمها باز نمیایستد. من همیشه مخالف این نظریه بودم که وقتی هنرمندی می میرد، دربارهاش می گویند دیگر کسی مثل او نمیآید. معلوم است که کسی مثل او نیست و لزومی هم ندارد که باشد.خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
نحوهٔ پوشش
تکیهکلامها
خلقیات
کرمانی ۲۲ سال است که هر روز صبح پیادهروی میکند. ۴۰ سال است کوه میرود. میگوید آلودگیهایی را که بعضیها دارند ندارد؛ مهمانی، شبنشینی و زندگیاش خیلی محدود است و بهگفتهٔ خودش از این روشنفکربازیها ندارد. فشار و قند خونش را با ورزش کنترل میکند. هر جای دنیا که باشد نزدیکترین پارک محل را پیدا میکند چون به نرمش کردن همراه با گروههای مختلف در پارکها علاقمند است.
همه شهرهای ایران رفته و پارکهایشان را میشناسد. به نظر هوشنگ غذا هم چیز بدی نیست، اما بزرگترین لذتش کوه و کتاب است. خودش میگوید صبحها تا درختها و پرندهها را نبیند روزش آغاز نمیشود. او در میان درهها زندگی کرده و تا ۱۳سالگی ماشین ندیده؛ ذهن روستایی و نوشتههایش پر از طبیعت است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
ناشرانی که با او کار کردهاند
بنیانگذاری
اولینهای نویسنده
- اولین اثری که از کرمانی به زبان انگلیسی ترجمه شده بود داستان «سماور» از «قصههای مجید» بود که برای یونیسف فرستاده شد.[۱۳]
- اولین جایزه نویسندگیاش به خاطر «بچههای قالیبافخانه» بود که در سال ۱۳۵۹ جایزه نقدی شورای کتاب کودک و جایزه جهانی اندرسن در سال ۱۹۸۶ را به او اختصاص داد.
- اولین انتشار داستان وی به نام «کوچه ما خوشبختها» در مجله خوشه (به سردبیری ادبی شاملو) منتشر شد که حال و هوای طنز آلود داشت.
- اولین کتاب در سال ۱۳۴۹ یا ۱۳۵۰ اولین کتاب داستان وی «معصومه» حاوی چند قصه متفاوت و کتاب دیگری به نام «من غزال ترسیدهای هستم» به چاپ رسیدند.[۱۴]
آخرین داستان
«قاشق چایخوری» کتاب جدید هوشنگ مرادی کرمانی است که پنجشنبه ۵اردیبهشت در غرفه انتشارات معین در سی و دومین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران رونمایی شد. هوشنگ مرادی کرمانی این اثر را کتاب خداحافظی نویسنده با دنیای نویسندگی خواند. او گفته میخواهد قلم را ببوسد و کنار بگذارد. چون این داستانها او را اذیت کردند. به گفتهٔ مدیر نشر، «قاشق چایخوری» یک مجموعه داستان است که با تمام آثار دیگر این نویسنده فرق دارد چون داستانهای این کتاب مخاطبانی فراتر از گروه سنی نوجوان دارند. از طرفی داستانهای این کتاب، بیشتر در شهر جریان دارند و دیگر در ده و روستا نیستند.[۱۵]
تأثیرپذیریها
مرادی کرمانی میگوید عامیانهنویسی را از «صادق چوبک»، شاعرانهنویسی را از «ابراهیم گلستان»، ایجاز را از «ارنست همینگوی» و «گلستان» سعدی، احساس را از «صادق هدایت» و طنز را از «چخوف» و «دهخدا» آموخته. همچنین از مجلهٔ خوشه نثرپردازی را، از نشریات هفتگی ارتباط با مخاطب را و از رادیو گفتگو را آموخته است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
استادان و شاگردان
کرمانی نزد استادانی مانند دکتر فروغ، دکتر فولادوند و منوچهر شیبانی و امیرحسین آریانپور و خانم خواجهنوری و دکتر سپنتا و داوود رشیدی درس میخواند. اطلاعات
علت شهرت
هوشنگ مرادی کرمانی از برجستهترین نویسندگان معاصر ایران در زمینه ادبیات کودک و نوجوان است. وی با نگارش بیش از بیست عنوان اثر، جایگاه خود را به عنوان نویسندهای چیرهدست و معتبر در روایت راستین دنیای کودکان و نوجوانان تثبیت کرده است. آثار وی جوایز متعددی در سطح ملی و بینالمللی دریافت کرده، بسیاری از آثارش به زبانهای گوناگون ترجمه شده و برخی از داستانهایش نیز به کتب درسی کشورهای دیگر راه یافته است. آثار مرادی کرمانی در عرصه ادبیات کودک از آثار موفق به شمار میرود. او چهرهای شناخته شده در جهان است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
فیلم ساختهشده براساس
- داستان صنوبر (بیگانه)، محصول افغانستان
- قصههای مجید ( چهارده داستان) یازده فیلم تلوزیونی و سه فیلم سینمایی ، کارگردان کیومرث پوراحمد
- خمره (فیلم سینمایی) کارگردان: ابراهیم فروزش
- چکمه (فیلم سینمایی) کارگردا ن: محمد علی طالبی
- مهمان مامان( فیلم سینمایی) کارگردا ن: داریوش مهرجویی
- تنور( فیلم سینمایی) کارگردان: محمد علی طالبی
- مثل ماه شب چهارده ، ۱۱ قسمت سریال تلویزیونی ، یک فیلم سینمایی (کارگردان: محمد علی طالبی )خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد - تکدرختها» (فیلم سینمایی) کارگردان : سعید ابراهیمیفر
- گوشواره ( فیلم سینمایی) کارگردان : وحید موسویانخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
زندگی نویسنده در فیلم قصهها
مهدی جعفری در مستند بلند «قصّهها» بخشهایی از مشکلات و سختی دوران کودکی و جوانی هوشنگ مرادی کرمانی را بازسازی کرده.[۱۶] کرمانی دربارهٔ این فیلم می گوید: «آنچه در این فیلم میبینید تنها ۳۰ درصد از سختیهای زندگی من است، مرور زندگی گذشته آزارم میدهد.»[۱۷]
اتفاقات بعد از انتشار آثار
درخت هوشنگ
در حاشیه مراسم بزرگداشت هوشنگ مرادی کرمانی در بندر گناوه، درختی به افتخار حضور این نویسنده در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان این شهر کاشته شد. هوشنگ مرادی کرمانی که از کاشت درخت «تَمرِ هندی» به نام خود به وجد آمده بود، گفت: «اولین بار است که در ایران، درختی به یادبود حضورم در برنامهای فرهنگی، به دست خودم کاشته میشود و این در میان تمامی برنامههایی که تاکنون شرکت کرده بودم، یک کار نو بود. درخت نقش برجستهای در نوشتههایم دارد و با این کار بسیار خوشحال و شاداب شدم.»[۱۸]
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
«هوشو» همیشه کنار کودکان میماند
- مجسمهٔ زیبایی از هوشنگ مرادی کرمانی به نام «هوشو» در موزه عروسک جای گرفته است.[۱۹]
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و منبعشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
کارنامه و فهرست آثار
- داستان: معصومه، من غزال ترسیدهای هستم، قصههای مجید، بچههای قالی بافخانه، نخل، چکمه، داستان آن خمره، مشت برپست، تنور، مهمان مامان، مربای شیرین، لبخند انار (مجموعه داستان)، مثل ماه شب چهارده، نه ترو نه خشک و شما که غریبه نیستید (خاطرات).
- فیلمنامه: کاکی، تیک تاک و کیسه برنج.
- نمایشنامه: کبوتر توی کوزه، پهلوان، جراح و مأموریت ( تلویزیونی).خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
جوایز و افتخارات
- ۱۳۵۹: جایزه نقدی شورای كتاب كودک و جایزه جهانی اندرسن در سال ۱۹۸۶ به خاطر بچههای قالیبافخانه.
- ۱۳۶۰: دریافت لوح تقدیر شورای كتاب كودک برای جلد دوم قصههای مجید.
- سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامهٔ دوازدهمین جشنواره فیلم فجر (بهمن ۱۳۷۲)
جایزه مهرگان ادب
- سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامهٔ دوازدهمین جشنواره فیلم فجر (بهمن ۱۳۷۲)
جایزه مهرگان ادب
- ۱۳۸۴: برگزیده پنجمین دورهٔ چهرههای ماندگار در این سال.
- ۱۹۸۶: کاندید جایزه جهانی اندرسن
- ۱۹۹۲: جایزه جهانی هانس كریستین اندرسن برلین به دلیل تاثیر عمیق و گسترده در ادبیات كودكان.
- جایزه کتاب سال ۱۹۹۴ کودکان و نوجوانان اتریش
- ۱۹۹۵: نویسندهٔ برگزیده كشور كاستاریكا و دریافت جایزه خوزه مارتینی نویسنده و قهرمان ملی آمریكای لاتین.
- کاندید جایزه جهانی اندرسن - سال ۲۰۱۴ میلادیخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد[۲۰]
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
بررسی چند اثر
قصّههای مجید
مرادی معتقد است که شهرت برخی از شخصیتهای آثار نویسندهها از خود نویسندهشان بیشتر است و قصههای مجید این ویژگی را دارد. او میگوید زمانی که قصههای مجید از تلویزیون پخش شد، کرمانیها از او دلخور شدند چون آن را اثر ملی خود میدانستند و با ساخت مجموعه داستانی قصههای مجید توسط کیومرث پوراحمد این قصهها رنگ و بوی اصفهانی به خود گرفته بود. کرمانیها به او میگفتند چقدر گرفته تا این قصهها را به اصفهانیهای زرنگ بفروشد.
کرمانی هم جواب داده: «اصفهانیها آنقدر زرنگ هستند که پول نمیدهند «قصههای مجید» را بخرند. تلویزیون این مجموعه را ساخته است. قصههای مجید برای همه مردم ایران است، درست است که نویسنده آن کرمانی است. مجید یک شخصیت ایرانی است که میتواند لباس هر قومی را بپوشد. این کتاب به زبانهای مختلفی منتشر شده است و چندی پیش هم به زبان کردی ترجمه و منتشر شد و روی جلد این کتاب عکس مجید با لباس کردی منتشر شده است.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
در قصّههای مجید مبارزه با عادات و خرافات جایگاه ویژهای دارد. در پایان داستان «ناف بچّه» نوجوان به این شناخت و آگاهی میرسد که آن چه در جامعهاش نهادینهشده الزاماً درست نیست و باید در مورد آن شناخت پیدا کرد. رویکرد تأملبرانگیز دیگر در قصههای مجید این است که گاه برخی از افکار مجید، نمایندهٔ دید مدرن، به بیبی، نماد دید سنتی القا میشود و بیبی نیز با دید مدرن همگام میشود. نمونهٔ مناسب برای این موضوع داستان «توپ» است. دیدگاههای انتقادی شخصیت اول داستان از دیگر امتیازات قصههای مجید است.[۲۱]
بچّههای قالیبافخانه
به قول هوشنگ این داستان از کابوس دوران بچگی او شکل گرفته؛ که هر بار مادربزرگش را اذیت میکرده یا درس نمیخوانده مادربزرگ برایش خط و نشان میکشیده که: «میکنمت تو کُت کارخانه تا همون جا بپوسی.» این کت کارخانه همان اسم کارگاه قالیبافی بود. مرادی کرمانی می گوید آنجا در آن سالهای کودکی برایش کابوس شده بود.
او گفته: «بعد از هجده سال دارم بچههای قالیبافخانه را میخوانم؛ برای تجدید چاپ، برای غلط گیری و نگاهی دوباره. دیدم عجب چیزی نوشتهام! عجب نه این که خوب و عالی، نه. این یکی میان نوشتههای من چیز عجیب و غریبی است. گاهی لبخند میزنم و بیشتر از شدت درد و تلخی دلم درد میگیرد و هی اشکهایم را پاک می کنم تا صفحهٔ کاغذ را ببینم.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
کرمانی برای نوشتن این داستان چند ماه در کرمان اقامت کرده و در كنار بافندگان قالی نشسته تا احساس آنها را به خوبی درك كند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
ناشرانی که با او کار کردهاند
نشر معین، نشر سحاب، نشر نی و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان از جمله ناشرین پرکار در چاپ داستانهای کرمانی هستند.
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
پانویس
- ↑ «هوشنگ مرادی کرمانی
نامزد جایزهٔ «آسترید لیندگرن»». - ↑ «زندگینامه هوشنگ مرادی کرمانی».
- ↑ «هوشنگ مرادی کرمانی».
- ↑ «گردشی در باغ هوشنگ دوم».
- ↑ «گفتوگو با هوشنگ مرادی کرمانی درباره خوشبختی».
- ↑ «نگاهی به زندگی و آثار هوشنگ مرادی کرمانی: نویسندهای برای کودکان و برای سینما».
- ↑ «هوشنگ مرادی کرمانی؛ شبیهترین آدم به نوشتههایش». هزار داستان، ۲۹مهر۱۳۹۶. بازبینیشده در ۹تیر۱۳۹۸.
- ↑ «وقتی زندگینامه هوشنگ مرادی کرمانی عوض میشود».
- ↑ «گفتگوی شنیدنی با هوشنگ مرادی کرمانی/خاطرات تکان دهنده کودکی/از مرگ مادر تا جنون پدر».
- ↑ «زبان ما دارد از شعر و داستان خداحافظی میکند.».
- ↑ «شب هوشنگ مرادی کرمانی».
- ↑ [file:///C:/Users/MDR%2032322170/Downloads/4001113900103.pdf «بررسی تکنیکهای طنز و مطایبه در آثار هوشنگ»].
- ↑ «زندگینامه هوشنگ مرادی کرمانی».
- ↑ «زندگینامه هوشنگ مرادی کرمانی».
- ↑ «خداحافظی هوشنگ مرادی کرمانی با دنیای نویسندگی».
- ↑ «آشنایی بیشتر با قصههای کرمانی».
- ↑ [.http://irresearch.mihanblog.com/post/60 «زندگینامه هوشنگ مرادی کرمانی»].
- ↑ «یک درخت تمر هندی به نام هوشنگ مرادی کرمانی کاشته شد.».
- ↑ «تصویر عروسک هوشنگ مرادی کرمانی در موزه عروسک».
- ↑ «فهرست جوایز هوشنگ مرادی کرمانی».
- ↑ نقد رویکرد پدیدارشناختی در قصههای مجید.
منابع
- خاوری، صدیقه. «بررسی تکنیکهای طنز و مطایبه در آثار هوشنگ / نقد رویکرد پدیدارشناختی در قصههای مجید». مجله علمیپژوهشی مطالعات ادبیات کودک دانشگاه شیراز دوم، ش. اول / دوم (بهار و تابستان ۱۳۹۰/ پاییز و زمستان ۱۳۹۳).
پیوند به بیرون
- «زندگینامه هوشنگ مرادی کرمانی». میهنبلاگ، پنجشنبه ۱۸شهریور۱۳۸۹. بازبینیشده در ۱۶فروردین۱۳۹۸.
- «هوشنگ مرادی کرمانی». بازبینیشده در ۱۶فروردین۱۳۹۸.
- «زندگینامه هوشنگ مرادی کرمانی». کرمانبلاگ، ۸آبان ۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۶فروردین۱۳۹۸.
- «گردشی در باغ هوشنگ دوم». فریدون مجلسی، یکشنبه ۱۲آذر۱۳۹۶. بازبینیشده در ۲۲فروردین۱۳۹۸.
- «هوشنگ مرادی کرمانی». آفتابیر، سهشنبه ۲مهر۱۳۸۷. بازبینیشده در ۱۶فروردین۱۳۹۸.
- «گفتوگو با هوشنگ مرادی کرمانی درباره خوشبختی». بیتوته. بازبینیشده در ۱۷فروردین۱۳۹۸.
- «فهرست جوایز هوشنگ مرادی کرمانی». ویکیپدیا. بازبینیشده در ۲۲فروردین۱۳۹۸.
- «نگاهی به زندگی و آثار هوشنگ مرادی کرمانی: نویسندهای برای کودکان و برای سینما». پایگاه مجلات تخصصی نور، آذر 1386 - شماره۴۹ (از صفحه ۲۸ صفحه تا۳۰). بازبینیشده در ۲۴فروردین۱۳۹۸.
- «چرا هوشنگ مرادی کرمانی در روزگار ما نویسنده مهمی است؟». عصر ایران، ۱۸آبان۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۶فروردین۱۳۹۸.
- «وقتی زندگینامه هوشنگ مرادی کرمانی عوض میشود». ایسنا، ۲۴شهریور۱۳۹۳. بازبینیشده در ۵فروردین ۱۳۹۸.
- «زبان ما دارد از شعر و داستان خداحافظی میکند.».
- «شب هوشنگ مرادی کرمانی». بخارا، ۷آذر۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۶فروردین۱۳۹۸.
- «هوشنگ مرادی کرمانی: «هر نویسنده مثل دوربین سرصحنه است.». ۱۸دی۱۳۹۷. بازبینیشده در ۸اردیبهشت۱۳۹۸.
- «زندگینامه هوشنگ مرادی کرمانی». میهنبلاگ، ۱۸ شهریور۱۳۸۹. بازبینیشده در ۱۶فروردین۱۳۹۸.
- «هوشنگ مرادی کرمانی؛ از سر «قصههای مجید» تا «ته خیار»». خبرآنلاین، ۲۵اسفند۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۷فروردین۱۳۹۸.
- «یک درخت تمر هندی به نام هوشنگ مرادی کرمانی کاشته شد». ۲بهمن۱۳۹۷. بازبینیشده در ۷اردیبهشت۱۳۹۸.
- «خداحافظی هوشنگ مرادی کرمانی با دنیای نویسندگی». فرارو. بازبینیشده در ۷اردیبهشت۱۳۹۸.
- «قصهها». ۹شهریور۹۶. بازبینیشده در ۲۱فروردین۱۳۹۸.
- «هوشنگ مرادی کرمانی قصههای مجیداز من مشهورتر است». عصر ایران. بازبینیشده در ۲۰فروردین۱۳۹۸.
- [file:///C:/Users/MDR%2032322170/Downloads/4001113900103.pdf «مجله علمیپژوهشی مطالعات ادبیات کودک دانشگاه شیراز»].
- «هوشنگ مرادی کرمانی؛ شبیهترین آدم به نوشتههایش». هزار داستان، ۲۹مهر۱۳۹۶. بازبینیشده در ۹تیر۱۳۹۸.
- «با آقا مجید قصه های مجید!». راسخون، ۵ارديبهشت۱۳۸۸. بازبینیشده در ۹تیر۱۳۹۸.
- «گفتگوی شنیدنی با هوشنگ مرادی کرمانی/خاطرات تکان دهنده کودکی/از مرگ مادر تا جنون پدر». تماشا، ۲۵فروردین۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۲تیر۱۳۹۸.
- «تصویر عروسک هوشنگ مرادی کرمانی در موزه عروسک». چمدان، ۸اردیبهشت۱۳۹۸. بازبینیشده در ۱۲تیر۱۳۹۸.