عناصر داستان: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
{{سخ}} بسیاری از صاحبنظران شخصیت را مهمترین عنصر داستان دانستهاند. <ref name="سایت دریچه "/> | {{سخ}} بسیاری از صاحبنظران شخصیت را مهمترین عنصر داستان دانستهاند. <ref name="سایت دریچه "/> | ||
{{سخ}}یونسی معتقد است: «مهمترین عنصر منتقلکننده تم داستان و مهمترین عامل طرح داستان شخصیت داستانی است.» | {{سخ}}یونسی معتقد است: «مهمترین عنصر منتقلکننده تم داستان و مهمترین عامل طرح داستان شخصیت داستانی است.» | ||
{{سخ}}ویرجینیا وولف میگوید: «من معتقدم که سروکار همه رمانها فقط با شخصیت است. برای طرح و ترسیم شخصیت است که قالب رمان را طرح افکندهاند و پرورش دادهاند؛ و چه قالبی بهتر از رمان برای طرح و ترسیم شخصیت که خود قالبی است هم ناشیانه و پرگوی و غیر نمایشی و هم پرمایه و سرشار از انعطافپذیری و تحرک و زندگی.» | {{سخ}}ویرجینیا وولف میگوید: «من معتقدم که سروکار همه رمانها فقط با شخصیت است. برای طرح و ترسیم شخصیت است که قالب رمان را طرح افکندهاند و پرورش دادهاند؛ و چه قالبی بهتر از رمان برای طرح و ترسیم شخصیت که خود قالبی است هم ناشیانه و پرگوی و غیر نمایشی و هم پرمایه و سرشار از انعطافپذیری و تحرک و زندگی.»<ref name="سایت دریچه "/> | ||
{{سخ}} لارانس پراین معتقد است که یک خواننده خوب بیشتر به شخصیتها که اعمال را انجام میدهند توجه میکند تا به اعمالی که شخصیتها انجام میدهند و براهنی عقیده دارد که عامل شخصیت، محوری است که تمامیت قصه برمدار آن میچرخد. کلیه عوامل دیگر؛ عینیت، کمال، معنا و مفهوم و حتی علت وجودی خود را از عامل شخصیت کسب میکنند؛ و مگر قصهای میتوان یافت که در آن دگرگون شدن شخصیت موجبات دگرگونی حوادث، جدالها، طرح و توطئه و سایر عوامل دیگر را فراهم نیاورد؟ آیا قصه میتواند چیزی جز رشد و تکامل شخصیت قهرمان در طول زمان باشد؟ آیا میتوان قصهای پیدا کرد که در آن شخصیتی واقعی یا مستعار یا تمثیلی نباشد. <ref name="سایت دریچه "/> | {{سخ}} لارانس پراین معتقد است که یک خواننده خوب بیشتر به شخصیتها که اعمال را انجام میدهند توجه میکند تا به اعمالی که شخصیتها انجام میدهند و براهنی عقیده دارد که عامل شخصیت، محوری است که تمامیت قصه برمدار آن میچرخد. کلیه عوامل دیگر؛ عینیت، کمال، معنا و مفهوم و حتی علت وجودی خود را از عامل شخصیت کسب میکنند؛ و مگر قصهای میتوان یافت که در آن دگرگون شدن شخصیت موجبات دگرگونی حوادث، جدالها، طرح و توطئه و سایر عوامل دیگر را فراهم نیاورد؟ آیا قصه میتواند چیزی جز رشد و تکامل شخصیت قهرمان در طول زمان باشد؟ آیا میتوان قصهای پیدا کرد که در آن شخصیتی واقعی یا مستعار یا تمثیلی نباشد. <ref name="سایت دریچه "/> | ||
{{پیرنگ یا شخصیت؟ کدام مهمتر است؟ این مشاجره عمری به درازای عمر هنر دارد. ارسطو پس از سنجش هر دو به این نتیجه رسید که داستان در مرتبهٔ اول اهمیت و شخصیت در مرتبهٔ دوم است. اندیشهٔ او اندیشهٔ غالب بود تااینکه با ظهور رَمان، آونگ تفکر به سوی دیگر نوسان کرد. در رن نوزدهم عقیدهٔ بسیاری بر این بود که ساختار صرفاَ وسیلهای برای نمایش شخصیت است و چیزی که خواننده طلب میکند شخصیتۀای جذاب و پیچیدهآند. امروز هر دو جناح همان بحث قدیمی و بینتیجه را ادامه میدهند و دلیل بینتیجه بودن آن هم روشن است: بحث از اساس غلط است. <ref name=''مککی''/> | |||
{{سخ}}ما نمیتوانیم بپرسیم ساختار مهمتر است یا شخصیت زیرا ساختار، همان شخصیت است وشخصیت، همان ساختار.» آنها یک چیزند و لذا یکی نمیتواند از دیگری مهمتر باشد: اما این بحث تا زمانی که دو جنبهٔ بنیادی نقش داستانی از هم تفکیک نشود ادامه خواهد داشت؛ یعنی تفاوت میان شخصیت و شخصیتپردازی <ref name=''مککی''/> | |||
{{سخ}} واقعیت امر این است که در داستاننویسی امروز، اگر عنصری مورد بیتوجهی قرار گیرد، عنصر دیگری جانیشین آن میشود. چنین نیست که عنصری به کلی ساقط شود و به جای آن، عنصر دیگری نیاید، مثلاَ اگر عنصر [[پیرنگ]] که در داستاننویسی گذشته از ارزش و اعتبار بسیاری برخوردار بود، امروز احیاناَ مورد بیتوجهی قرار گیرد، امروز عنصر دیگری چون [[عمل داستانی]]، [[لحن]]، [[فضا و رنگ]] ، [[حقیقت مانندی]] یا مفهوم جنبی روشنفکرانه و نمادینی به جای آن مینشیند و این جابهجایی فقدان آن را توجیه میکند. یا کیفیت شعرگونه و نثر شاعرانه در داستاننویسی امروز، اغلب جانشین بعضی از عناصر داستاننویسی میشود و کمبود آنها را جبران میکند، چنانکه در ''یولیسیز'' ''جیمز جویس'' چنین عملی انجام گرفته است؛ بنابراین عناصر مرسوم ادبیات داستانی، کمابیش هنوز به قدرت و اهمیت خود باقی است و نویسندگانی که با زیرپا گذاشتن این عناصر، آثار بهنسبت خوب و موفقی بهوجود آوردهاند، انگشتشمارند. <ref name=''عناصر داستان''/> | {{سخ}} واقعیت امر این است که در داستاننویسی امروز، اگر عنصری مورد بیتوجهی قرار گیرد، عنصر دیگری جانیشین آن میشود. چنین نیست که عنصری به کلی ساقط شود و به جای آن، عنصر دیگری نیاید، مثلاَ اگر عنصر [[پیرنگ]] که در داستاننویسی گذشته از ارزش و اعتبار بسیاری برخوردار بود، امروز احیاناَ مورد بیتوجهی قرار گیرد، امروز عنصر دیگری چون [[عمل داستانی]]، [[لحن]]، [[فضا و رنگ]] ، [[حقیقت مانندی]] یا مفهوم جنبی روشنفکرانه و نمادینی به جای آن مینشیند و این جابهجایی فقدان آن را توجیه میکند. یا کیفیت شعرگونه و نثر شاعرانه در داستاننویسی امروز، اغلب جانشین بعضی از عناصر داستاننویسی میشود و کمبود آنها را جبران میکند، چنانکه در ''یولیسیز'' ''جیمز جویس'' چنین عملی انجام گرفته است؛ بنابراین عناصر مرسوم ادبیات داستانی، کمابیش هنوز به قدرت و اهمیت خود باقی است و نویسندگانی که با زیرپا گذاشتن این عناصر، آثار بهنسبت خوب و موفقی بهوجود آوردهاند، انگشتشمارند. <ref name=''عناصر داستان''/> | ||
خط ۵۵: | خط ۵۸: | ||
====شخصيت و شخصيتپردازی==== | ====شخصيت و شخصيتپردازی==== | ||
اشخاص ساخته شدهای (مخلوقی) را که در داستان و نمایش و... ظاهر میشوند، شخصیت مینامند. مخلوق ذهن نویسنده ممکن است همیشه انسان نباشد و حیوان و شی و طبیعت یا چیزهای دیگری را نیز شامل شود. شخصیت، در اثر روایتی یا نمایشی، فردی است کـه کیفیت روانی و اخـلاقی او، در عمل او و آنچه میگوید و میکند، وجود داشته باشد. خلق چنین شخصیتهایی را که برای خواننده در حوزهٔ داستان تقریباً مثل افرادی واقعی جلوه میکند، شخصیتپردازی میخوانند.<ref name="واژهنامه"/> | اشخاص ساخته شدهای (مخلوقی) را که در داستان و نمایش و... ظاهر میشوند، شخصیت مینامند. مخلوق ذهن نویسنده ممکن است همیشه انسان نباشد و حیوان و شی و طبیعت یا چیزهای دیگری را نیز شامل شود. شخصیت، در اثر روایتی یا نمایشی، فردی است کـه کیفیت روانی و اخـلاقی او، در عمل او و آنچه میگوید و میکند، وجود داشته باشد. خلق چنین شخصیتهایی را که برای خواننده در حوزهٔ داستان تقریباً مثل افرادی واقعی جلوه میکند، شخصیتپردازی میخوانند.<ref name="واژهنامه"/> | ||
{{سخ}}ما | {{سخ}}شخصیتپردازی یعنی حاصلجمع تمام خصایص قابل مشاهدهٔ یک فرد انسانی، هر آنچه که بتوان با دقت در زندگی شخصیت از او فهمید: سن و میزان هوش؛ جنس و تمایلات جنسی؛ سبک حرف زدن و ادا و اطوار؛ علایق دربارهٔ خانه، ماشین و لباس؛ میزان تحصیلات و شغل؛ وضعیت روحی و عصبی؛ ارزشها و نگرشها یعنی تمام وجوهی از انسان که میتوان با بررسی روزبهروز زندگی یک فرد دانست. این خصاصی در کنار هم هویت منحصربهفرد هر انسان را میسازند زیرا هر یک از ما ترکیب خاصی از دادههای ژنتیکی و تجربیات عملی هستیم. این مجموعهٔ یگانه و منحصربهفرد از خصایص انسانی شخصیتپردازی است... اما شخصیت نیست. <ref name=''مککی''/> | ||
سادهترین تعریفی که برای [[شخصیت|کاراکتر]]ارایه شده، که با تعریفهای کهن از کاراکتر وجوه مشترکی دارد، بدین صورت است: <ref name="آناتومی">{{پک| قادری |۱۳۸۶|ک= آناتومی ساختار درام}}</ref> | |||
{{سخ}} :: «شخصیت، شبیه شخصی است تقلید شده از اجتماع که بینش جهانی نویسنده بدان فردیت و تشخیص بخشیده است.» <ref name="بوطیقا">{{پک| مجتبایی |۱۳۸۶|ک= ارسطو/ هنر شاعری (بوطیقا) }}</ref> | |||
====پیرنگ ==== | ====پیرنگ ==== | ||
خط ۶۱: | خط ۶۶: | ||
====صحنه==== | ====صحنه==== | ||
زمینۀ جسمانی (فیزیکی) و فضایی را که در آن عمل داستانی صورت میگیرد، صحنه میگویند. این صحنه ممکن است در هر داستان متفاوت باشد و عملکرد جداگانهای داشته باشد. هر نویسندهای صحنه را برای منظور خاصی به کار میگیرد.<ref name="چگونه">{{پک| میرصادقی |۱۳۹۱|ک= چگونه میتوان داستاننویس شد؟}}</ref> | |||
====سبک، اسلوب، شیوۀ نگارش==== | |||
واژهٔ سبک در زبانعربی به معنای گداختن و به قالب ریختن زر و نقره است و معادل آن در زبانهای دیگر اروپایی Style است که از اصل لاتینی Stilus گرفته شده و به معنی نوعی قلم فلزی است که در زمان قدیم به کمک آن حروف و کلمات را بر لوحهای مومی نقش میکردهاند. <ref name="واژهنامه"/> | |||
{{سخ}} برای سبک یا اسلوب ف تعریفهای متعددی وجود دارد. برحسب سادهترین تعریفها، سبک شیوهٔ خاصی است که نویسنده برای بیان مفاهیم خود به کار میبرد. بهعبارت روشنتراینکه نویسنده آنچه را میخواهد بگوید چگونه بیان کند. از این نظر سبک، به رسم و طرز بیان اشاره دارد و تدبیر و تمهیدی است که نویسنده در نوشتن به کار میگیرد؛ بدین معنا که انتخاب کلمه، ساختمان دستوری، زبان مجازی، تجانس حروف و دیگر الگوهای صوتی در ایجاد سبک دخیل هستند. بهترین سبک برای ارائه هر منظوری، آن است که تقریباً تطبیق کاملی میان زبان و افکار هر کس به وجود آورد. درواقع سبک ترکیبی از دو عنصر است: فکری که باید بیان شود و فردیت نویسنده. در مباحث جدیدتر سبک را انحراف یا تمایزی دانستهاند که در شیوۀ بیان هر کس، نسبت به دیگر شیوههای بیان وجود دارد. به عبارت دیگر، سبک یعنی انحراف از نُرم یا هنجار بیان دیگران، به این معنا که سبک هر اثر با سنجش و در تقابل با اثر دیگر درک و مشخص می شود. سبک با مکتب فرق دارد.<ref name="چگونه"/> | |||
====[[طرح]]، [[داستانواره]] ==== | |||
به هر قطعهای که به توصیف شخصیتی، صحنهای و حادثهای واحد میپردازد، طرح یا داستانواره میگویند. طرح، خصوصیت و خصلتی خاص خود دارد که آن را از داستان جدا میکند. اختلاف اساسی طرح با داستان این است که طرح از کیفیت اوضاع و احوال حرف میزند و داستان از وقوع وقایع و وضعیت و موقعیتها، طرح تأکیدش بر چگونگی چیزی و مکانی و شخصی است و واقعه، صحنه یا شخصیت واحدی را توصیف میکند، داستان برآنچه وقوع یافته یا اتفاق خواهد اتفاد تأکید میورزد. از این رو، طرح به طور مشخصی جنبهٔ توصیفی دارد و داستان رشتهٔ حوادثی را دنبال میکند.<ref name="چگونه"/> | |||
====موضوع==== | |||
موضوع، شامل مجموعهٔ پدیدهها و حادثههایی است که داستان را میآفریند و درونمایهٔ داستان را تصویر میکند. <ref name="چگونه"/> | |||
موضوع قلمرویی است که در ان خلاقیت میتواند درونمایهٔ خود را به نمایش بگذارد. مثلاَ موضوع داستان [داش آکل]]، عبارت است از تکلیفی که بر عهدهٔ داش اکل میگذارند و این تکلیف را داش آٖکل تا نابودی خودش طبق سنت جوانمردی و عیاری به انجام میرساند و در این راه خود را به کشتن میدهد. {{سخ}} موضوع با درونمایه تفاوت دارد. درونمایه از موضوع بهدست میآید و در واقع، برآیندی است از موضوع داستان و هماهنگکنندهٔ موضوع با شخصیت، صحنه و عناصر دیگر داستان است. <ref name="واژهنامه"/> | |||
====زاويهٔ ديد==== | |||
====گفتوگو==== | |||
====لحن==== | |||
====فضا==== | |||
====زبان==== | |||
====زمان==== | |||
====مكان==== | |||
====حادثه==== | |||
====سبک==== | |||
====تكنيک==== | |||
===منبعشناسی=== | ===منبعشناسی=== | ||
خط ۷۶: | خط ۱۰۸: | ||
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= بستانی|نام= محمود|پیوند نویسنده= محمود بستانی|عنوان= اسلام و هنر |سال=۱۳۷۱|ناشر= بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی |مکان= مشهد|شابک= }} | #{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= بستانی|نام= محمود|پیوند نویسنده= محمود بستانی|عنوان= اسلام و هنر |سال=۱۳۷۱|ناشر= بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی |مکان= مشهد|شابک= }} | ||
#{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=پروینی|نام=خلیل|عنوان= نگاهی به داستان و اجزای تشکیل دهنده آن |ژورنال=مجلهٔ دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی}} | #{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=پروینی|نام=خلیل|عنوان= نگاهی به داستان و اجزای تشکیل دهنده آن |ژورنال=مجلهٔ دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی}} | ||
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= میرصادقی|نام=جمال|پیوند نویسنده=جمال میرصادقی|عنوان= چگونه میتوان داستاننویس شد؟ |سال=۱۳۹۴|ناشر= سخن |مکان=تهران|شابک=۹۷۸۹۶۴۳۷۲۷۵۰۵}} | |||
==پیوند به بیرون== | ==پیوند به بیرون== | ||
#{{یادکرد وب|نشانی= http://dariche93.ir/story?id_mel=7&id_stor=7#gotex |عنوان= رابطه عناصر داستان با یکدیگر|ناشر=سایت دریچه}} | #{{یادکرد وب|نشانی= http://dariche93.ir/story?id_mel=7&id_stor=7#gotex |عنوان= رابطه عناصر داستان با یکدیگر|ناشر=سایت دریچه}} | ||
#{{یادکرد وب|نشانی= http://dariche93.ir/story?id_mel=7&id_stor=7http://radiofarhang.ir/ChannelNewsDetails/?m=060001&n=146922 |عنوان= عناصر داستان چیست؟|ناشر=سایت رادیو فرهنگ}} | #{{یادکرد وب|نشانی= http://dariche93.ir/story?id_mel=7&id_stor=7http://radiofarhang.ir/ChannelNewsDetails/?m=060001&n=146922 |عنوان= عناصر داستان چیست؟|ناشر=سایت رادیو فرهنگ}} |
نسخهٔ ۲۳ خرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۳۵
عناصر داستان بهمثابه یک ارکستر
داستان زیبا، سمفنونی منسجمی است که در آن ساختار، موقعیت، شخصیت، ژانر و ایده پیوندی ناگسستنی دارند. نویسنده باید برای هماهنگ کردن این عناصر به مطالعهٔ عناصر داستان بپردازد چنانکه گویی این عناصر سازهای یک ارکسترند، نخست به صورت مجزا و سپس در کنار هم. [۱]
داستان در میان ملل جهان سابقهای طولانی دارد و در مسیر طولانی و پرفراز و نشیب خود، شاهد تحولات، تغییرات، پیشرفتهای زیاد و عمیق و نیز اشکال مختلف بوده است. داستان دارای بافت هندسی و ترکیب خاص و دارای عناصر ویژهای بود ه و هست بهطوریکه آن را از سایر اشکال و فنون ادبی متمایز میسازد و در این میان داستان هنری معاصر، علاوه بر دارا بودن عناصر عمومی و مشترک در داستان، دارای عناصر و اجزای خاصی است که همهٔ این عناصر در هماهنگی کامل و نظاممند در خدمت پیام و اندیشه داستان هستند.
داستان معمولاً با مقدمهای دربارهٔ اندیشهٔ اصلی آغاز میشود تا ذهن خواننده از ابتدا برای فهم بهتر و پیگیری آسانتر حوادث بعدی آماده شود. آنگاه اندکی پس از شروع داستان، در روند طبیعی آن، گره ایجاد میشود تا خواننده و شنونده تشویق شود و خود را در باز کردن گره ایجادشده سهیم و شریک بداند؛ بهعبارتدیگر، داستان با سرآغاز شروع میشود و سپس با حوادث و درگیریها پیش میرود. این تقابل به تضاد و نقطهای اوج یا بحران میرسد و مخاطب داستان در اوج احساسات و تأملات به سر میبرد و آنگاه گره ایجادشده آرامآرام گشوده میشود و کار داستانی از نقطه اوج، رو به نشیب مینهد و پایان مییابد. [۲]
داستان در مقایسه با اشکال هنری دیگر، با واقعیت ساختار وجودی انسان تناسب و ارتباط بیشتری دارد. انگیزهٔ حقیقتجویی در وجود انسان باعث میشود داستان بیش از هر اثر هنری دیگر در او تأثیر بگذارد. داستان اجزا و عناصری دارد که در قالب خاصی ریخته میشوند تا بهطور منظم و هم آهنگ و در راستای تأمین هدفی فکری حرکت کنند. [۳]
عناصر داستان
عناصر داستان اجزای بنیادین تشکیل دهنده داستان هستند. [۴] هر داستانی براي شكلگيری خود از ساختار و عناصری تشكيل میشود كه با هنرمندی و خلاقيت داستاننويس به صورت يک داستان کامل، ظهور و نمود میيابد و داستاننويس با كمک اين عناصر به آفرينش پيكرهٔ داستان میپردازد. [۵] داستان كوتاه از عناصر مختلفی تشكيل شده است كه عبارتاند از:
- طرح
- موضوع
- درونمايه
- شخصيت و شخصيتپردازی
- زاويهٔ ديد
- پيرنگ
- صحنه
- گفتوگو
- لحن
- فضا
- زبان
- زمان
- مكان
- حادثه
- سبک
- تكنيک
ارتباط بین عناصر داستان
ارکان داستان با یکدیگر رابطه متقابل دارند و در تعریف هر عنصر از بقیهٔ عناصر کمک گرفته میشود. عناصر داستان شبکه درهمتنیدهای با یکدیگر به وجود میآورند. شخصیت وقتی پیدا شود، بلافاصله به راه افتاده و شروع به انجام عمل میکند. در داستان نمیتوان شخصیتی آفرید و او را معطل گذاشت. لااقل این شخصیت فکر میکند و فکر خود نوعی عمل داستانی است و اگر در فکر خود خاطرات گذشته را مرور کند. اعمال گذشته را به خاطر خواهد آورد. هر شخصیتی بهمحض آفرینش نیاز به زمان و مکان دارد. شخصیت بدون زمان و مکان معنی ندارد؛ بنابراین هیچکدام از عناصر داستان را نمیتوان از دیگری جدا کرد و بهطور مجزا به آن نگریست. [۵]
هنری جیمز در مقاله خود تحت عنوان هنر داستان میپرسد:
- «مگر شخصیت چیزی است جز آنچه حادثه قصه تعیین میکند و مگر در حادثه چیزی جز تشریح و تصویر اشخاص قصه میتواند باشد؟ و رخداد چیست؟ مگر در تعریف شخصیت ما چه چیزی در آن میجوییم و مییابیم؟ زنی که دستهایش را روی میز گذاشته و به شما باحالتی خاص مینگرد یک رخداد است اگر نیست فکر میکنم مشکل بتوان گفت که چه چیز است؟» [۵]
کدامیک از عناصر داستانی مهمتر است؟
میان اهل فن و نویسندگان در مورد تعداد و ترکیب عناصر بنیادین داستان اتفاق نظر وجود ندارد. به عنوان مثال:
داستان دربردارنده چند عنصر اصلی است: پیرنگ، شخصیت، معنا، روایت و زاویه دید.
پیرنگ، یا خط داستانی، اغلب به عنوان یکی از عناصر بنیادین ادبیات داستانی برشمرده میشود. [۴]
در میان عناصر داستان دو عنصر نقش کلیدی و اساسی دارند و آن دو شخصیت و عمل است. اهمیت این دو بعد به حدی است که گاهی اوقات داستانها را بر اساس اهمیتی که به هرکدام از این دو دادهشده تقسیم میکنند. [۵]
بسیاری از صاحبنظران شخصیت را مهمترین عنصر داستان دانستهاند. [۵]
یونسی معتقد است: «مهمترین عنصر منتقلکننده تم داستان و مهمترین عامل طرح داستان شخصیت داستانی است.»
ویرجینیا وولف میگوید: «من معتقدم که سروکار همه رمانها فقط با شخصیت است. برای طرح و ترسیم شخصیت است که قالب رمان را طرح افکندهاند و پرورش دادهاند؛ و چه قالبی بهتر از رمان برای طرح و ترسیم شخصیت که خود قالبی است هم ناشیانه و پرگوی و غیر نمایشی و هم پرمایه و سرشار از انعطافپذیری و تحرک و زندگی.»[۵]
لارانس پراین معتقد است که یک خواننده خوب بیشتر به شخصیتها که اعمال را انجام میدهند توجه میکند تا به اعمالی که شخصیتها انجام میدهند و براهنی عقیده دارد که عامل شخصیت، محوری است که تمامیت قصه برمدار آن میچرخد. کلیه عوامل دیگر؛ عینیت، کمال، معنا و مفهوم و حتی علت وجودی خود را از عامل شخصیت کسب میکنند؛ و مگر قصهای میتوان یافت که در آن دگرگون شدن شخصیت موجبات دگرگونی حوادث، جدالها، طرح و توطئه و سایر عوامل دیگر را فراهم نیاورد؟ آیا قصه میتواند چیزی جز رشد و تکامل شخصیت قهرمان در طول زمان باشد؟ آیا میتوان قصهای پیدا کرد که در آن شخصیتی واقعی یا مستعار یا تمثیلی نباشد. [۵]
{{پیرنگ یا شخصیت؟ کدام مهمتر است؟ این مشاجره عمری به درازای عمر هنر دارد. ارسطو پس از سنجش هر دو به این نتیجه رسید که داستان در مرتبهٔ اول اهمیت و شخصیت در مرتبهٔ دوم است. اندیشهٔ او اندیشهٔ غالب بود تااینکه با ظهور رَمان، آونگ تفکر به سوی دیگر نوسان کرد. در رن نوزدهم عقیدهٔ بسیاری بر این بود که ساختار صرفاَ وسیلهای برای نمایش شخصیت است و چیزی که خواننده طلب میکند شخصیتۀای جذاب و پیچیدهآند. امروز هر دو جناح همان بحث قدیمی و بینتیجه را ادامه میدهند و دلیل بینتیجه بودن آن هم روشن است: بحث از اساس غلط است. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
ما نمیتوانیم بپرسیم ساختار مهمتر است یا شخصیت زیرا ساختار، همان شخصیت است وشخصیت، همان ساختار.» آنها یک چیزند و لذا یکی نمیتواند از دیگری مهمتر باشد: اما این بحث تا زمانی که دو جنبهٔ بنیادی نقش داستانی از هم تفکیک نشود ادامه خواهد داشت؛ یعنی تفاوت میان شخصیت و شخصیتپردازی خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
واقعیت امر این است که در داستاننویسی امروز، اگر عنصری مورد بیتوجهی قرار گیرد، عنصر دیگری جانیشین آن میشود. چنین نیست که عنصری به کلی ساقط شود و به جای آن، عنصر دیگری نیاید، مثلاَ اگر عنصر پیرنگ که در داستاننویسی گذشته از ارزش و اعتبار بسیاری برخوردار بود، امروز احیاناَ مورد بیتوجهی قرار گیرد، امروز عنصر دیگری چون عمل داستانی، لحن، فضا و رنگ ، حقیقت مانندی یا مفهوم جنبی روشنفکرانه و نمادینی به جای آن مینشیند و این جابهجایی فقدان آن را توجیه میکند. یا کیفیت شعرگونه و نثر شاعرانه در داستاننویسی امروز، اغلب جانشین بعضی از عناصر داستاننویسی میشود و کمبود آنها را جبران میکند، چنانکه در یولیسیز جیمز جویس چنین عملی انجام گرفته است؛ بنابراین عناصر مرسوم ادبیات داستانی، کمابیش هنوز به قدرت و اهمیت خود باقی است و نویسندگانی که با زیرپا گذاشتن این عناصر، آثار بهنسبت خوب و موفقی بهوجود آوردهاند، انگشتشمارند. خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
درونمایه؛ مضمون Theme
درونمایه یا مضمون، فکر اصلی و مسلط در هر اثر هنری است، خط یا رشتهای که در خلال اثر کشیده میشود و عناصر آن را به یکدیگر پیوند میدهد؛ به بیانی دیگر، درونمایه را بهعنوان فکر و اندیشه حاکمی تعریف کردهاند که نویسنده در داستان اعمال میکند. درونمایه تمام عناصر داستان را انتخاب میکند. این عناصر عبارتاند از «موضوع»، «شخصیت»، «عمل» و نتیجه حاصل از «پیرنگ» و هر عنصر دیگری که نویسنده برای عرضه داشت کل معنا و ساختار داستانش به کار میگیرد. [۶]
جمال میرصادقی معتقد است در میان عناصر داستان، پنج عنصر، نقش تعیینکنندۀ بیشتری از عناصر دیگر دارند و آنها عبارتاند از: درونمایه، شخصیت، پیرنگ، صحنه و شیوۀ نگارش. خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
شخصيت و شخصيتپردازی
اشخاص ساخته شدهای (مخلوقی) را که در داستان و نمایش و... ظاهر میشوند، شخصیت مینامند. مخلوق ذهن نویسنده ممکن است همیشه انسان نباشد و حیوان و شی و طبیعت یا چیزهای دیگری را نیز شامل شود. شخصیت، در اثر روایتی یا نمایشی، فردی است کـه کیفیت روانی و اخـلاقی او، در عمل او و آنچه میگوید و میکند، وجود داشته باشد. خلق چنین شخصیتهایی را که برای خواننده در حوزهٔ داستان تقریباً مثل افرادی واقعی جلوه میکند، شخصیتپردازی میخوانند.[۶]
شخصیتپردازی یعنی حاصلجمع تمام خصایص قابل مشاهدهٔ یک فرد انسانی، هر آنچه که بتوان با دقت در زندگی شخصیت از او فهمید: سن و میزان هوش؛ جنس و تمایلات جنسی؛ سبک حرف زدن و ادا و اطوار؛ علایق دربارهٔ خانه، ماشین و لباس؛ میزان تحصیلات و شغل؛ وضعیت روحی و عصبی؛ ارزشها و نگرشها یعنی تمام وجوهی از انسان که میتوان با بررسی روزبهروز زندگی یک فرد دانست. این خصاصی در کنار هم هویت منحصربهفرد هر انسان را میسازند زیرا هر یک از ما ترکیب خاصی از دادههای ژنتیکی و تجربیات عملی هستیم. این مجموعهٔ یگانه و منحصربهفرد از خصایص انسانی شخصیتپردازی است... اما شخصیت نیست. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
سادهترین تعریفی که برای کاراکترارایه شده، که با تعریفهای کهن از کاراکتر وجوه مشترکی دارد، بدین صورت است: [۷]
:: «شخصیت، شبیه شخصی است تقلید شده از اجتماع که بینش جهانی نویسنده بدان فردیت و تشخیص بخشیده است.» [۸]
پیرنگ
پیرنگ، نقشه، طرح یا الگوی حوادث در داستان است و چونی و چرایی حوادث را در داستان نشان میدهد. به عبارت دیگر، پیرنگ حوادث را در داستان چنان تنظیم و ترکیب میکند که در نظر خواننده منطقی جلوه کند. از این نظر، پیرنگ فقط ترتیب و توالی حوادث نیست، بلکه مجموعهٔ سازمان یافته حوادث یا وقابع است؛ در حقیقت پیرنگ نقل حوادث است با تکیه بر روابط علت و معلولی در هر اثر ادبی که نشان میدهد هر حادثه به چه دلیل اتفاق افتاده و بعد از آن نیز چه حوادثی و به چه دلیل اتفاق میافتد. بدین معنا که پیرنگ وابستگی و ضابطهای است که نویسنده براساس آن وقایع را نظم میدهد. گذشته از این، پیرنگ، بسته به ذوق و خواست نویسنده، حوادث را از نظر زمانی جابهجا میکند و داستانهای غیرخطی را به وجود میآورد.پیرنگ، نقشه، طرح یا الگوی حوادث در داستان است و چونی و چرایی حوادث را در داستان نشان می دهد. به عبارت دیگر ، پیرنگ حوادث را در داستان چنان تنظیم و ترکیب می کند که در نظر خواننده منطقی جلوه کند. از این نظر، پیرنگ فقط ترتیب و توالی حوادث نیست، بلکه مجموعه سازمان یافته حوادق یا وقابع است؛ در حقیقت پیرنگ نقل حوادث است با تکیه بر روابط علت و معلولی در هر اثر ادبی که نشان می دهد هر حادثه به چه دلیل اتفاق افتاده و بعد از آن نی زچه حوادثی و به چه دلیل اتفاق می افتد. بدین معنا که پیرنگ وابستگی و ضابطه ای است که نویسنده براساس آن وقایع را نظم میدهد. گذشته از این، پیرنگ، بسته به ذوق و خواست نویسنده، حوادث را از نظر زمانی جابه جا می کند و داستان های غیرخطی را به وجود می آورد.[۶]
صحنه
زمینۀ جسمانی (فیزیکی) و فضایی را که در آن عمل داستانی صورت میگیرد، صحنه میگویند. این صحنه ممکن است در هر داستان متفاوت باشد و عملکرد جداگانهای داشته باشد. هر نویسندهای صحنه را برای منظور خاصی به کار میگیرد.[۹]
سبک، اسلوب، شیوۀ نگارش
واژهٔ سبک در زبانعربی به معنای گداختن و به قالب ریختن زر و نقره است و معادل آن در زبانهای دیگر اروپایی Style است که از اصل لاتینی Stilus گرفته شده و به معنی نوعی قلم فلزی است که در زمان قدیم به کمک آن حروف و کلمات را بر لوحهای مومی نقش میکردهاند. [۶]
برای سبک یا اسلوب ف تعریفهای متعددی وجود دارد. برحسب سادهترین تعریفها، سبک شیوهٔ خاصی است که نویسنده برای بیان مفاهیم خود به کار میبرد. بهعبارت روشنتراینکه نویسنده آنچه را میخواهد بگوید چگونه بیان کند. از این نظر سبک، به رسم و طرز بیان اشاره دارد و تدبیر و تمهیدی است که نویسنده در نوشتن به کار میگیرد؛ بدین معنا که انتخاب کلمه، ساختمان دستوری، زبان مجازی، تجانس حروف و دیگر الگوهای صوتی در ایجاد سبک دخیل هستند. بهترین سبک برای ارائه هر منظوری، آن است که تقریباً تطبیق کاملی میان زبان و افکار هر کس به وجود آورد. درواقع سبک ترکیبی از دو عنصر است: فکری که باید بیان شود و فردیت نویسنده. در مباحث جدیدتر سبک را انحراف یا تمایزی دانستهاند که در شیوۀ بیان هر کس، نسبت به دیگر شیوههای بیان وجود دارد. به عبارت دیگر، سبک یعنی انحراف از نُرم یا هنجار بیان دیگران، به این معنا که سبک هر اثر با سنجش و در تقابل با اثر دیگر درک و مشخص می شود. سبک با مکتب فرق دارد.[۹]
طرح، داستانواره
به هر قطعهای که به توصیف شخصیتی، صحنهای و حادثهای واحد میپردازد، طرح یا داستانواره میگویند. طرح، خصوصیت و خصلتی خاص خود دارد که آن را از داستان جدا میکند. اختلاف اساسی طرح با داستان این است که طرح از کیفیت اوضاع و احوال حرف میزند و داستان از وقوع وقایع و وضعیت و موقعیتها، طرح تأکیدش بر چگونگی چیزی و مکانی و شخصی است و واقعه، صحنه یا شخصیت واحدی را توصیف میکند، داستان برآنچه وقوع یافته یا اتفاق خواهد اتفاد تأکید میورزد. از این رو، طرح به طور مشخصی جنبهٔ توصیفی دارد و داستان رشتهٔ حوادثی را دنبال میکند.[۹]
موضوع
موضوع، شامل مجموعهٔ پدیدهها و حادثههایی است که داستان را میآفریند و درونمایهٔ داستان را تصویر میکند. [۹]
موضوع قلمرویی است که در ان خلاقیت میتواند درونمایهٔ خود را به نمایش بگذارد. مثلاَ موضوع داستان [داش آکل]]، عبارت است از تکلیفی که بر عهدهٔ داش اکل میگذارند و این تکلیف را داش آٖکل تا نابودی خودش طبق سنت جوانمردی و عیاری به انجام میرساند و در این راه خود را به کشتن میدهد.
موضوع با درونمایه تفاوت دارد. درونمایه از موضوع بهدست میآید و در واقع، برآیندی است از موضوع داستان و هماهنگکنندهٔ موضوع با شخصیت، صحنه و عناصر دیگر داستان است. [۶]
زاويهٔ ديد
گفتوگو
لحن
فضا
زبان
زمان
مكان
حادثه
سبک
تكنيک
منبعشناسی
پانویس
- ↑ مککی، داستان ساختار، سبک و اصول فیلمنامهنویسی.
- ↑ بستانی، اسلام و هنر.
- ↑ پروینی، خلیل. «نگاهی به داستان و اجزای تشکیل دهنده آن». مجلهٔ دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی.
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ «عناصر داستان چیست؟». سایت رادیو فرهنگ.
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ ۵٫۵ ۵٫۶ «رابطه عناصر داستان با یکدیگر». سایت دریچه.
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ میرصادقی، واژهنامه.
- ↑ قادری، آناتومی ساختار درام.
- ↑ مجتبایی، ارسطو/ هنر شاعری (بوطیقا).
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ ۹٫۳ میرصادقی، چگونه میتوان داستاننویس شد؟.
منابع
- مککی، رابرت (۱۳۸۲). داستان ساختار، سبک و اصول فیلمنامهنویسی. تهران: هرمس. شابک ۹۶۴۳۶۳۰۴۳۹.
- میرصادقی، جمال (۱۳۹۴). عناصر داستان. تهران: سخن. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۷۲۷۶۳۵.
- میرصادقی، جمال (۱۳۹۵). واژهنامهٔ هنر داستاننویسی. تهران: کتاب مهناز. شابک ۹۷۸۹۶۴۵۵۳۸۲۶۰.
- بستانی، محمود (۱۳۷۱). اسلام و هنر. مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی.
- پروینی، خلیل. «نگاهی به داستان و اجزای تشکیل دهنده آن». مجلهٔ دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی.
- میرصادقی، جمال (۱۳۹۴). چگونه میتوان داستاننویس شد؟. تهران: سخن. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۷۲۷۵۰۵.
پیوند به بیرون
- «رابطه عناصر داستان با یکدیگر». سایت دریچه.
- «عناصر داستان چیست؟». سایت رادیو فرهنگ.