حمیدرضا صدر: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
تکراری (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
تکراری (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۸: خط ۵۸:
روزهای جوانی حمیدرضا در دانشگاه و البته ورزشگاه امجدیه شب شد. همان جایی که او دوربین عکاسی به قول خودش خیلی خوبش را به دست می‌گرفت و از همان جایگاه تماشاگران از بازیکن محبوبش عکس می‌انداخت.
روزهای جوانی حمیدرضا در دانشگاه و البته ورزشگاه امجدیه شب شد. همان جایی که او دوربین عکاسی به قول خودش خیلی خوبش را به دست می‌گرفت و از همان جایگاه تماشاگران از بازیکن محبوبش عکس می‌انداخت.
وقتی در دهه 70 میلادی تیم محبوبش در لیگ ایران منحل شد، او فقط نگریست بلکه برای تیم عقاب کتاب [[پسری روی سکوها]] را نوشت تا با کتابش روی سکوها بروی و به تماشای تیمی بنشینی که حمیدرضا شیدا و عاشقش بود.  
وقتی در دهه 70 میلادی تیم محبوبش در لیگ ایران منحل شد، او فقط نگریست بلکه برای تیم عقاب کتاب [[پسری روی سکوها]] را نوشت تا با کتابش روی سکوها بروی و به تماشای تیمی بنشینی که حمیدرضا شیدا و عاشقش بود.  
علایق صدر کم کم داشت بزرگ می‌شد، موهای سفید صورتش  فقط از درد تیم‌های کوچک نبود که با یک مشت پول ستاره‌های خود را از دست می‌دهند. از فرهنگ شاه و شاهزادگی بود که از بچگی با آن آشنا بود. او اشراف‌زاده‌ای بود که از نگاه بالا به پایین متنفر بود، بوی این تنفر را در برگ برگ صفحات کتاب[[تو در قاهره خواهی مرد]] می توان شنید. کتابی که آن‌قدر خوب بود که برنده گران‌ترین جایزه ادبی ایران شد و جایزه‌ادبی جلال در بخش مستندنویسی را برد.
علایق صدر کم کم داشت بزرگ می‌شد، موهای سفید صورتش  فقط از درد تیم‌های کوچک نبود که با یک مشت پول ستاره‌های خود را از دست می‌دهند. از فرهنگ شاه و شاهزادگی بود که از بچگی با آن آشنا بود. او اشراف‌زاده‌ای بود که از نگاه بالا به پایین متنفر بود، بوی این تنفر را در برگ برگ صفحات کتاب [[تو در قاهره خواهی مرد]] می توان شنید. کتابی که آن‌قدر خوب بود که برنده گران‌ترین جایزه ادبی ایران شد و جایزه‌ادبی جلال در بخش مستندنویسی را برد.


==داستانک==
==داستانک==

نسخهٔ ‏۱۹ خرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۲۰

حمیدرضا صدر

اشراف‌زاده‌ای که شاه‌زاده نبود
زمینهٔ کاری نویسنده و منتقد سینما
زادروز ۲۸اسفند۱۳۳۴
مشهد
کتاب‌ها تو در قاهره خواهی مرد
پسری روی سکوها
از حشمت مهاجرانی تا الکس فرگوسن و...
همسر(ها) مهرزاد دولتی
فرزندان دختر
مدرک تحصیلی کارشناسی اقتصاد
دکتری شهرسازی
دانشگاه تهران و لیدز


حمیدرضا صدر نویسنده، منتقد سینما و مفسر فوتبال که گران‌ترین جایزه ادبی ایران را برد.

* * * * *

وقتی صدر شروع به تحلیل فوتبال می‌کند، زمان به سرعت یک مسابقه هیجان‌انگیز سریع می‌گذرد. مردم با صدای صدر در دل تاریخ فوتبال سفر می‌کنند، یاد به یادماندی‌ترین روزهای زندگی‌شان می‌افتند و گاهی وقتی نام اسطوره‌شان را می‌برد، با یک آه حسرت درد نبودن اسطوره‌شان در مستطیل سبز را فرومی‌خورند. حمیدرضا صدر فرزند یک ارتشی است که روحیه فرهنگی‌اش باعث شد تا حمیدرضا از اول ابتدایی معلم خصوصی عربی و خط داشته باشد، و برای او فرصتی فراهم کند تا او در دوران ابتدایی بر زبان انگلیسی مسلط شود. حمیدرضا در خانواده‌ای به دنیا آمد، که هر فرزندش در یک گوشه از ایران به دنیا می‌آمدند. سهم حمیدرضا مشهد بود. او در سال 1334 در مشهد به دنیا آمد. اقامت او در مشهد زیاد طولانی نبود و در شش ماهگی به تهران بازگشت و از آنجا عازم سنندج شد. کردستان و کرمانشاه شهرهایی است که او را به یاد دوران شیرین کودکی می‌اندازد. روزهای جوانی حمیدرضا در دانشگاه و البته ورزشگاه امجدیه شب شد. همان جایی که او دوربین عکاسی به قول خودش خیلی خوبش را به دست می‌گرفت و از همان جایگاه تماشاگران از بازیکن محبوبش عکس می‌انداخت. وقتی در دهه 70 میلادی تیم محبوبش در لیگ ایران منحل شد، او فقط نگریست بلکه برای تیم عقاب کتاب پسری روی سکوها را نوشت تا با کتابش روی سکوها بروی و به تماشای تیمی بنشینی که حمیدرضا شیدا و عاشقش بود. علایق صدر کم کم داشت بزرگ می‌شد، موهای سفید صورتش فقط از درد تیم‌های کوچک نبود که با یک مشت پول ستاره‌های خود را از دست می‌دهند. از فرهنگ شاه و شاهزادگی بود که از بچگی با آن آشنا بود. او اشراف‌زاده‌ای بود که از نگاه بالا به پایین متنفر بود، بوی این تنفر را در برگ برگ صفحات کتاب تو در قاهره خواهی مرد می توان شنید. کتابی که آن‌قدر خوب بود که برنده گران‌ترین جایزه ادبی ایران شد و جایزه‌ادبی جلال در بخش مستندنویسی را برد.

داستانک

داستانک‌های انتشار

داستانک عشق

داستانک استاد

داستانک شاگرد

داستانک مردم

ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود

داستانک‌های دشمنی

داستانک‌های دوستی

داستانک‌های قهر

داستانک‌های آشتی‌ها

داستانک نگرفتن جوایز

داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است

داستانک‌های مذهب و ارتباط با خدا

داستانک‌های عصبانیت، ترک مجلس، مهمانی‌ها، برنامه‌ها، استعفا و مشابه آن

داستانک نحوهٔ مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامه‌ها و مجلات و نمونه‌هایی از آن

داستانک‌های دارایی

داستانک‌های زندگی شخصی

داستانک برخی خاله‌زنکی‌های شیرین (اشک‌ها و لبخندها)

داستانک شکایت‌هایی از دیگران کرده به محاکم و شکایت‌هایی که از او شده

داستانک‌های مشهور ممیزی

داستانک‌های مربوط به مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونه‌هایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری

عکس سنگ‌قبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن

داستان‌های دیگر

زندگی و تراث

سالشمار

کودکی و نوجوانی، جوانی و پیری

شخصیت و اندیشه

زمینهٔ فعالیت

یادمان و بزرگداشت‌ها

از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)

نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

تفسیر خود از آثارش

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

همراهی‌های سیاسی

مخالفت‌های سیاسی

نامه‌های سرگشاده

نام‌های دسته‌جمعی

بیانیه‌ها

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

جمله‌ای از ایشان

نحوهٔ پوشش

تکیه‌کلام‌ها

خلقیات

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

بنیان‌گذاری

تأثیرپذیری‌ها

استادان و شاگردان

علت شهرت

فیلم ساخته شده براساس

حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود

اتفاقات بعد از انتشار آثار

نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و کتاب‌شناختی

سبک و لحن و ویژگی آثار

کارنامه و فهرست آثار

جوایز و افتخارات

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

بررسی چند اثر

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

منابع

پیوند به بیرون