کیومرث صابری: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
پرواز (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
پرواز (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۵: خط ۵۵:
۲۲و۲۳}}</ref>
۲۲و۲۳}}</ref>


[[پرونده:IMG_20190531_021235_786.jpg|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''قلمی که گُل ‌می‌کارد'''</center>]]
[[پرونده:IMG 20190531 021235 786.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''قلمی که گُل ‌می‌کارد'''</center>]]





نسخهٔ ‏۱۲ خرداد ۱۳۹۸، ساعت ۰۰:۵۹

کیومرث صابری

نام اصلی کیومرث صابری
زمینهٔ کاری نویسندگی، معلمی
زادروز ۷شهریور۱۳۲۰
صومعه‌سرا
پدر و مادر علی نقی ، سیده ربابه
مرگ ۱۱اردیبهشت۱۳۸۳
بیمارستان مهر تهران[۱]
علت مرگ سرطان خون[۱]
رویدادهای مهم کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲[۲]
لقب گل‌آقای ملت ایران[۳]
پیشه طنزپرداز
همسر(ها) عطیه اقدام‌دوست[۴]
فرزندان آرش و پوپک[۴]
مدرک تحصیلی فوق لیسانس در رشته‌ی ادبیات تطبیقی
دانشگاه دانشگاه تهران
دلیل سرشناسی روزنامه‌نگاری و طنز‌نویسی
اثرگذاشته بر طنز کشور

کیومرث صابری فومنی معروف به گل‌آقا نویسنده، طنزپرداز، شاعر معاصر و معلم بود. او را بنیان‌گذار طنز نوین فارسی می‌دانند.[۵]

* * * * *

۲۲و۲۳}}</ref>

قلمی که گُل ‌می‌کارد


صابری جسارتی داشت که به قلمش قدرت بسیاری می‌بخشید تا واقعیت‌های سیاسی و اجتماعی را بیان کند. از همین رو عده‌ای او را سوپاپ دولت تلقی می‌کردند. جذابی و گیراییِ قلمش موجب شده بود تا نوشته‌های او در مدت کوتاهی نظر مردم، مقامات، ادبا، نویسندگان و رسانه‌های داخلی و خارجی را جلب کند. محمدعلی جمال‌زاده از اولین مشوقان کیومرث بود.[۶]کیومرث صابری نسل آیندهٔ طنز کشور را تربیت کرد. او از تأثیرگذارترین طنزنویسان بود که بر دیدگاه‌های طنزِ پس از خود نیز اثر گذاشته. اغلب طنزنویسان و کاریکاتوریست‌های کار بلد و معروف کشور از شاگردان گل‌آقا بوده‌اند.[۷]

داستانک

کله‌ت بوی قورمه‌سبزی می‌ده

افکار تندی که علیه حکومت کشور داشت -افکاری که علیه ظلم و بی‌عدالتی بود- موجب شده بود تا در دانشسرا چهره‌ای جنجالی شود. درهمان روزها، روزی به کتاب‌خانه‌ی دانشسرا رفت تا کتاب «فلسفه از آغاز تا نخستین آکادمی» را امانت بگیرد اما مسئول کتاب‌خانه به او گفت: اصلا تو را به کتاب‌خانه راه نمی‌دهیم چه برسد به امانت دادن کتاب. گلایه نزد رئیس برد، سخن او نیز جالب نبود! به کیومرث گفت: تو همین‌جوری کله‌ت بوی قورمه‌سبزی می‌ده، کتاب بخونی بدتر می‌شه.

او تحمل این ممنوعیت را نداشت، و تصمیم گرفت اقدامی علیه زور کند. روزی هنگام ظهر که مسئول کتاب‌خانه چرت زده بود، یواشکی وارد آن‌جا شد و کتاب را برداشت.[۸]


داستانک‌های انتشار

گردن شکسته‌ی فومنی به توفیق پیوست

روحیه‌ی انقلابی‌اش همچنان با او همراه بود. در سال اول دانشگاه، دقیقا دو سال پیش از قیام ۱۵ خرداد۱۳۴۲ به همراه هم‌کلاسی‌ها در تظاهرات دانشجویی دانشگاه تهران شرکت کرد، از مأموران کتک خورد و گردنش آسیب دید. به دنبال راهی بود تا بی‌رحمی حکومت را به همه نشان دهد. توفیق روزنامه‌ی طنزی بود که انتقاداتش مستقیما متوجه شاه و حکومتش بود! پس تریبونی شد برای کیومرث! فومنی ماجرای تظاهرات و هجوم وحشیانه‌ی مأموران را در شعری طنز بیان کرد و با نام «گردن شکسته‌ی فومنی» به روزنامه‌ی توفیق فرستاد. حسین توفیق بسیار پسندید و چاپ کرد و طیِ نامه‌ای طنزپرداز جوان را به ادامه‌ی همکاری دعوت کرد. [۹]

با توفیق تا توقیف

مستعار

صابری مدتی پس از انتقال به تهران به عنوان معاون سردبیر توفیق انتخاب شد. اسامیِ مستعاری در آن نشریه داشت که؛ میرزاگل، عبدالفانوس، گردن‌شکسته‌ی فومنی، ریش سفید، لوده و... از آن‌ها بودند.[۴]

تولد دو کلمه حرف حساب

مدت‌ها بود که قصد داشت مطالبی سیاسی با سرتیتری ثابت، در نشریه ایجاد کند! شهریور ماه از حج بازگشت و چند ماه پس از آن ستونی سیاسی با نام دو کلمه حرف حساب درج کرد. اولین حرف حسابِ کیومرث با امضای گل‌آقا در ۲۳دی ۱۳۶۳ در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید.[۱۰]


داستانک عشق

داستانک استاد

داستانک شاگرد

به یاد شاگردی شهید(سعید گلاب)

-آقا اجازه هست؟
لاغر اندام بود و سبزه‌رو. شانزده، هفده ساله با حجبی نوجوانانه و نه چندان فروتن! ورزشکار بود. عضو تیم بسکتبال مدرسه و ارشد کلاس بود و اکنون وسط کلاس و وسط درس و حرف من که «ادبیات» درس می‌دادم، بر پا ایستاده بود و محکم می‌گفت:

-آقا اجازه هست؟

درس «افشین و بودلف» بود. به گمانم از تاریخ بیهقی. کلاس چهارم ریاضی بود یا پنجم ریاضی؟ سالش را گم کرده‌ام. ۵۲یا۵۳ که او در سه سال آخر دبیرستان پای درس ادبیات من نشسته بود، بی ساعتی غیبت. داشتم از افسین و مازیار و بابک و ابومسلم و میرزاکوچک خان می‌گفتم و از گیلان و آذربایجان و خراسان و مازندران که در شمال ایران‌اند و گرم بحث بودم که از جا برخاست:

-آقا اجازه هست؟ و ادامه داد:

-مگر شمال و جنوب فرقی دارند؟ همه‌جا ایران است. شما چون خودتان شمالی هستید «آقا» و نشست.

پای تخته‌سیاه عرض کلاس را رفتم و آمدم رفتم و آمدم. بچه‌ها پنجاه نفری می‌شدند و منتظر عکس‌العمل من بودند. گفتم:

-بچه‌ها، حرف سعید درست است و خواندم: همه‌جای ایران، سرای من است و داستان «افشین و بودلف» را ادامه دادم.[۱۱]

تأثیر نامه‌های کیلویی

من حدود ۵۰کیلو‌ نامه از مردم دارم (فقط کسانی که از طریق روزنامه اطلاعات به من نامه نوشته‌اند.) در این چند ماهه انتشار مجله گل‌آقا، نامه‌های خوانندگان به قدری زیاد است که ما برای نگهداری آنها، با مشکل مواجه شده‌ایم. من واقعاً شرمنده کرامت و محبت این مردمم. گاه با خود می‌گویم: خدایا! من بنده ناچیز توأم. مرا از شر شیطان نفس حفظ کن. این را وقتی می‌گویم که یک نامه دلگرم‌کننده از خواننده‌ای، تکانم می‌دهد. با خود می‌گویم: آهای... گل‌آقا! سقوط، پله به پله است. ناگهان آدم به قعر سقوط نمی‌کند. کم‌کم و قدم به قدم سقوط می‌کند. در همین قدم اول، مواظب خودت باش. اینها را وقتی می‌گویم که از قلمم، تعریف می‌کنند.[۱۲]


بین ده تا بیست مطلب برگرفته از مجلات دوره خود

داستانک‌های دشمنی

آشنایی با محمدعلی

برای اولین بار در سال۱۳۵۰، در هنرستان صنعتی کارآموزِ تهران با محمدعلی رجایی آشنا شد.[۱۳]


داستانک قهرها

داستان نگرفتن جوایز

حرفی که در حین گرفتن جایزه زده=

از خاطرات حج

داستانک‌های عصبانیت، ترک مجلس، مهمانیها، برنامهها، استعفا و مشابه آن

داستانک نحوه مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامه‌ها و مجلات و نمونه‌هایی از آن

داستانک دارایی

داستانک‌های زندگی شخصی

داستانک برخی خاله‌زنکی‌های شیرین (اشکها و لبخندها)

داستانک شکایت‌هایی از دیگران کرده به محاکم و شکایت‌هایی که از او شده

داستانک‌های مشهور ممیزی

داستانک مربوط به مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و حضور در رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی

عکس سنگ قبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزئیات آن

زندگی و تراث

گذر زندگی

  • ۱۳۲۰: ۷شهریور تولد در صومعه‌سرا گیلان
  • ۱۳۲۱: فوت پدر
  • ۱۳۳۶: چاپ اولین شعر در مجله امید ایران
  • ۱۳۳۸: فارغ التحصیلی از دانشسرای کشاورزی ساری
  • ۱۳۴۰-۴۱: گرفتن دیپلم ادبی در فومن، قبولی در کنکور دانشگاه تهران، شرکت در تظاهرات دانشجویی و چاپ اولین شعر طنز در مجله ی توفیق
  • ۱۳۴۴-۴۵: دریافت مدرک لیسانس در رشته ی حقوق سیاسی دانشگاه تهران ازدواج اقامت در تهران و معاونت سردبیری روزنامه ی توفیق
  • ۱۳۴۵-۵۷: تدریس در دبیرستان‌های تهران، همکاری با نشریات فردوسی، سپید و سیاه، امیدایران، نگین و...
  • ۱۳۵۲: آشنایی با شهید رجایی و نوشتن مقاله «ضحاک و کاوه آهنگر»
  • ۱۳۵۷: دریافت مدرک فوق لیسانس در رشته ی ادبیاتن تطبیقی از دانشگاه تهران و چاپ کتاب برداشتی از رمان حضرت علی ع به مالک اشتر
  • ۱۳۵۸: مدیر کل دفتر آموزش-بازرگانی وزارت آموزش و پرئرش و مسؤل مجله‌ی رشدادب فارسی
  • ۱۳۵۹: مشاور فرهنگی-مطبوعاتی نخست وزیر شهید رجایی و انتشار مقاله ی ضحاک و کاوه آهنگر در روزنامه کیهان
  • ۱۳۶۰: مشاور فرهنگی رئیس جمهور شهید رجایی و چاپ مکاتبات شهید رجایی با بنی صدر
  • ۱۳۶۱-۶۲: مشاور فرهنگی رئیس جمهور آیه الله خامنه ای و چاپ کتاب اولین استیضاح در جمهوری اسلامی ایران و کتاب دیدار از شوروی
  • ۱۳۶۲: کناره گیری از مشاغل رسمس سیاسی
  • ۱۳۶۳: زیارت خانه ی خدا و ایجاد ستون طنز داستان های جعفرآقا در خبرنامه ی حجاج ایرانی. دی ماه همان سال آغاز انتشار ستون دو کلمه حرف حساب گل آقا در روزنامه ی اطلاعات
  • ۱۳۶۴: از دست دادن پسرش
  • ۱۳۶۹: انتشار هفته نامه ی گل آقا
  • ۱۳۷۰: انتشار ماهنامه و سالنامه ی گل آقا
  • ۱۳۷۸: انتشار هفته نامه ی بچه های گل آقا برگزاری اولین مسابقه ی دوسالانه ی بین المللی کاریکاتور
  • ۱۳۸۱: قطع انتشار هفته نامه ی گل آقا
  • ۱۳۸۳: ۱۱اردیبهشت وفات یافت و روز ۱۲اردیبهشت روز معلم در قطعه‌ی هنرمندان بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.[۱۴]


کودکی، نوجوانی، جوانی و پیری

تولدِ جنگ و مرگ

کیومرث صابری فومنی هفتم شهریور سال۱۳۲۰ در صومعه‌سرا، خانه‌ی بانو سیده زهرا، مامای شهر متولد شد. زندگیِ فرزندِ علی‌نقی و سیده ربابه، با جنگ جهانی دوم آغاز شد[۱۵] مادرش سیده ربابه از سادات ترک بود پدر ربابه از مراغه به فومن آمده بود. روحانی بود و پس از مرگ پدر احترام بیشتری به دختر می‌گذاشتند و اهالی شهرِ فومن سیده خانم را «دخترآقا» صدا می‌زدند. مادر کیومرث زنی باسواد بود و مکتب‌خانه قرآن داشت او اشعاری از حافظ و سعدی را حفظ بود و در خلوت برای پسرش می‌خواند و پسر هم تکرار می‌کرد و این شعر خوانی‌ها از زیباترین خاطرات صابری است.[۱۶]علی‌نقی پدر شاعر، اصالتا اهل رشت بود و در وزارت داراییِ صومعه‌سرا کارمند بود. در سال۱۳۲۱ به فومن منتقل شد. کیومرث یک ساله بود که به غمِ مرگِ پدر نشست.[۱۷]

حسرت و شعر

دبستان را در فومن گذراند. پسری ده، دوازده ساله و باهوش که متوجه بار سنگین برادر بود و نتوانست تحمل کند که علی مسئولیت خانواده را تنهایی به دوش بکشد پس به مغازه‌ی خیاطی رفت و در آن‌جا شاگرد خیاط شد. جسمش در مغازه بود، دور از درس و مشق. اما ذهنش در کلاس‌ درس نشسته بود. صبح‌ها با حسرت به دوستانش که راهی مدرسه می‌شدند، نگاه می‌کرد. مادر و برادر از دلتنگی‌هایش خبر داشتند و تصمیم گرفتند تحت هر شرایطی او را به مدرسه برگردانند اما مراعاتِ حال مادر و برادر را می‌کرد و نمی‌پذیرفت که به مدرسه برود. سیده ربابه تصمیم خود را گرفته بود و پسرک را دوباره راهی مدرسه کرد.[۱۸] نخستین‌بار در ۱۴سالگی قلم شاعری در دست گرفت و شعری ۸بیتی با عنوان یتیم سرود. در واقع شعر را برای روزنامه دیواریِ بچه‌های کلاس بالاتر سروده بود و پس از درج در روزنامه‌دیواری نامش بر سر زبان‌ها افتاد که کیومرث صابری شعر هم می‌گوید. معلم ادبیات هرهفته که سرکلاس می‌آمد، می‌پرسید: صابری شعر تازه نداری؟ او هم برای این‌که دستِ خالی به کلاس نرود به هر زحمتی شده ابیاتی می‌سرود. انتظارهای معلم سبب شد تاشاعر تازه‌کار پس از آن، ده دوازده شعرِ دیگر هم بسراید.[۱۹]

واقعیتِ رویا

پس از گرفتن مدرک سیکل، دوباره مشغول کار در خیاطی شد. اما همواره به دنبال راهی بود تا تحصیل را ادامه دهد و مانع فقر را از پیشِ پا بردارد. قرار بود دانشسرای شبانه روزی ساری آزمونی برگزار کند و از میان شرکت کنندگان یک نفر را برگزیند. شب‌ها بعد از کار بیدار می‌ماند و درس می‌خواند تا آن یک نفر باشد و شد! درس خواندن در مدرسه‌ی شبانه روزی هزینه‌ای نداشت. پس از گذراندن دوره‌ی دو سالهٔ دانشسرا در امتحانات نهایی قبول شد. این قبولی، مجوزی بود برای شغلی که آرزوی کیومرث بود؛ «معلمی». در ۱۸سالگی معلمی را با تدریس در مدرسه‌ی روستایِ کسما آغاز کرد. پس از یک سال به روستای کوچه چال از توابع ماکلوان در نزدیکی فومن منتقل شد. در آن مدرسه هیچ کس کار نمی‌کرد. او آن‌جا هم معلم بود، هم مدیر و ناظم.[۲۰]نوشته‌های او یتیم بودند! این نامی بود که کیومرث بر اغلب آن‌ها می‌گذاشت. اولین اثر از او شعری بوده به نام «یتیم» که در سال ۱۳۳۶-۱۳۳۹ در مجلهٔ «امیدایران» به چاپ رسیده است.[۲۱]

جرقه‌ی طنز

درسال‌های ۱۳۳۶-۳۸ بود که ماهنامه‌ای با نام «کتاب‌های ماه» توسط ناشران تهران منتشر می‌شد. صابری از زمان تحصیل در دانشسرا مشترکِ این ماهنامه بود. مدتی به دلیل تغییر نشانی، نشریه به دستش نرسید.

از گردن شکستگی تا سربلندی

در سال۱۳۴۰ به خواست خود و اصرار مادرش در رشته‌ی ادبیات امتحان داد و دیپلم گرفت. بلافاصله در کنکور رشته‌ی حقوق سیاسی شرکت کرد و در دانشکده‌ی حقوق تهران پذیرفته شد. ۲۰ساله بود که معلم دبیرستان‌های فومن نیز شد. و به دلیل مشغله‌ی کاری تقریبا غیرحضوری درس می‌خواند.[۲۳]سال اول دانشگاه، به همراه هم کلاسی‌ها در تظاهراتی شرکت کرد. از مأموران کتک مفصلی خورد و گردنش آسیب دید. برای شرح این حادثه شعری سیاسی سرود و با امضای «گردن شکسته‌ی فومنی» برای روزنامه‌ی توفیق فرستاد. شعر بسیار مورد پسند سردبیر واقع شد و در شماره‌ی بعدی چاپ کرد. هچنین شاعر را به ادامه‌ی همکاری دعوت کرد. آن چه که باعث شهرت کیومرث شد و بار دیگر طنزنویسی او را به رخ کشید گزارشی بود درباره‌ی عروسی نخست وزیر آن زمان، رپرتاژی که در دو صفحه از توفیق به چاپ رسید. در همان سال۱۳۴۴ پایان نامه‌ای با موضوع «برداشتی از فرمان علی(ع) به مالک اشتر» ارائه داد و مدرک لیسانس را دریافت کرد. پس از آن به عنوان همکارِ روزنامه‌ی توفیق به تهران منتقل شد. و تا روزی که توفیق توقیف شد همکار ثابت آن بود. صبح‌ها در یکی از دبیرستان‌های تهران تدریس می‌کرد و عصرها به توفیق می‌رفت. پس از مدت کوتاهی معاون سردبیر شد سپس ستون ثابتی با نام «هشت روز هفته» در نشریه ایجاد کرد.[۲۴] او موفق شد در رشته‌ی ادبیات تطبیقی دانشگاه تهران پذیرفته شود و در سال۱۳۵۷ با دریافت مدرک فوق لیسانس فارغ التحصیل شد.[۲۵]

شخصیت و اندیشه

چرا شد گل‌آقای ملت ایران؟!

کیومرث مداراجو، انسان‌دوست و مردمی بود. به همین سبب در سال۱۳۷۷ رئیس جمهور خاتمی، او را «گل‌آقای ملت ایران» نامید.[۳]

زمینهٔ فعالیت

از ابتدای جوانی معلم بود و همراه با آن گاهی شعر می‌گفت و قلم طنز در دست میگرفت. وی روزنامه‌نگار ماهری بود.

یادمان و بزرگداشت‌ها

از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)

نظر محمدعلی جمال‌زاده


نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

انتقاد با طنز

طنز بسیار ظریف و حساس است. تیغ دولبه است. من روی این تیغ راه رفته‌ام و خدا می‌داند که به قصد سلاخی و صدمه‌رسانی کار نمی‌کنم. من مثل مار نیش نمی‌زنم. دلم می‌خواهد «زنبور عسل» باشم؛ نیش و نوش! بین من و نوشته‌هایم همیشه خداوند حاکم است. من هیچ‌گاه از روی کینه و نفرت ننوشته‌ام. جز به‌ندرت درباره‌ مسائل شخصی ننوشته‌ام. همیشه به‌قصد اصلاح نوشته‌ام. انتقاد سازنده هم یعنی همین.[۲۷]


موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

همراهی‌های سیاسی

مخالفت‌های سیاسی

نامه‌های سرگشاده

نامه‌های دسته‌جمعی

بیانیه‌ها

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

جمله یا جملاتی که از کتابش کات شده

نحوهٔ پوشش

تکیه کلام‌ها

زمزمه‌ی تلخ

مادر در خلوت برایش حافظ می‌خواند و او تکرار می‌کرد. بزرگ که شد، همیشه در لحظه‌های تلخ زندگی به یاد مادر می‌خواند:

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود و لیک به خون جگر شود[۲۸]

خلقیات

گل آقا کیست؟

گل آقا در ابتدا فقط یک اسم بود. یک اسم مستعار برای خودم تا مدت‌ها کسی نمی‌دانست که کیست. البته آشنایان حدس هایی می‌زدند ولی من کتمان می کردم. میتوان گفت که تا یک سال حتی خانواده‌ام هم صد در صد نمی‌دانستند که گل آقا منم اما حدس‌هایی می‌زدند که من انکار می‌کردم. گل‌آقا خصوصیات اخلاقی من را ندارد یعنی یک تیپ جدا از کیومرث صابری است.[۲۹]


منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

بنیان‌گذاری

تأثیرپذیری‌ها

استادان و شاگردان

علت شهرت

طنزنویسی و روزنامه‌نگاری

فیلم ساخته‌شده براساس

حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود

اتفاقات بعد از انتشار آثار

حرف حساب شنیدند

پس از انتشار دو کلمه حرف حساب دیری نپایید که گل‌آقا را همه شناختند! طنزنویسی که مهم‌ترین منتقد حکومت در داخل کشور شد. او مردم، مقامات، ادبا، نویسندگان و رسانه‌‌ها را مجذوب خود کرد.[۱۰]

منتشر نشد اما امام را خنداند

يادم است يك زماني امام شطرنج را آزاد كرده بودند. روزنامه‌ها نوشتند كه حضرت امام فتواشان راجع به شطرنج و موسيقي و ... آمد. من دو كلمه حرف حساب را با فكس مي‌فرستادم اطلاعات. آن زمان يك چيزي نوشتم كه فقط هم به بيت رفت و فقط هم پيش سيد احمد رفت زير دست امام آمد و آن اين بود كه حضرت امام كه قبلا ماهي اوزون برون را آزاد كرده بودند و بعدا شطرنج را آزاد كرده بودند و راجع به موسيقي هم اين را گفتند و خدا ايشان را زنده نگه داشته باشد همان اصطلاحي كه خود مردم گفتند كه خدا ايشان را طول عمر همراه با عزت عنايت بفرمايد كه به تدريج كم‌كم بقيه چيزها را هم آزاد بكنند تا ما در آخر عمري يك كيفي كرده باشيم، «خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار».

آقا سيد احمد به آقاي دعايي گفته بودند كه آقا اين فكس ما خراب شده، ايشان فرستاده بودند كه آن دستگاه فكس را درست كنند گفته بود فكس درست شد، حالا شما يك متنی فكس كنيد كه دعايی اين دو كلمه حرف حساب را فكس كرده بود. سيد احمد هم بلافاصله خدمت حضرت امام برده بود كه امام خنديده بودند. منتها همان يك نسخه بود و ما جز به محارم، ديگر به كسي نگفتيم.»



نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتور

به هیچ عنوان کاریکاتور روحانی چاپ نمی‌کنم!

صابری معتقد بود که چاپ کاریکاتور از روحانیون توهین به لباس آن‌ها است و می‌گفت که آن لباس مقدس است. این اندیشه را نیز داشت که در هر لباس آدم‌های بد هم هستند، اما می‌گفت آن بدها دیگر روحانی نیستند.[۱۲]

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

شعر نوهای جدی شما واقعا زیباست نظرتان درباره شعر نو چیست؟

من شعر نو را -قالب شعر نو را- می پسندم. اعتقاد دارم که در این قالب بهتر و آسان‌تر می شود با مخاطب امروزی رابطه برقرار کرد. اینکه شما اشعار جدی مرا زیبا یافته اید تا حدودی ناشی از محبتی است که به من دارید. اما من چند برابر آ‌ن‌چه را که شما زیبا یافته‌اید از بین برده‌ام. به همان دلیل و علت که وقتی کلاهم را قاضی کردم دیدم در مجموع شاعر متوسطی هستم و من در هر کاری متوسط بودن را دوست ندارم.[۳۰]

در چند سالگی گل آقا گل کرد؟

کار گل آقایی را در ۴۳ سالگی شروع کردم و تا چند سال هیچ‌کس کار طنزم را جدی نگرفت نخستین کسی که مرا به عنوان یک طنز نویس تحویل گرفت در سطح وسیع، سیدمحمدعلی جمال‌زاده بود. هر وقت هم که به عللی نمی نوشتم نامه می فرستاد و اظهار نگرانی می‌‌کرد. در ایران چند نفر به طور خصوصی مشوق من بوده اند: آیت الله خامنه‌ای حجت‌الاسلام سیدمحمود دعایی و دوستم جلال رفیع.‌[۳۱]



آثار و منبع‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

لحن گل‌آقا

گل‌آقا طنز می‌نوشت، نوشته‌هایی که انتقاد، تجاهل، انصاف، ادب، ایجاز، رندی، امیدبخشی، سازندگی و شادی آفرینی در دل آن بود. شخصیت‌های چون شاغلام، مش‌رجب، غضنفر، ممصادق و کمینه(عیال ممصادق) خلق کرد تا بتواند مشکلات و انتقادات مردم را به گوش مسئولین برساند.[۳۲]

طنز گل‌آقا از زبان صابری

قصد، مأیوس کردن نیست!

من این دیدگاه را در مورد طنزِ گل‌آقا قبول ندارم. ما اساساً در کاریکاتورها و در مطالب قصد مأیوس کردن مردم را نداریم؛ چون در این یأس، مرگِ خود ما نهفته است. ما با امید زنده هستیم و امید می‌دهیم؛ امید به زندگی و امید به اصلاح. من یک مثال می‌زنم: ما در کاریکاتوری تلویزیونی را کشیده‌ایم که مدیرعاملش در حال حرف زدن است. پدر خانواده‌ای که در کاریکاتور پای سفره است خطاب به او می‌گوید: «از بس حرف زدید خسته شدید … بفرمایید شام»؛ یعنی تلویزیون جای حرف‌زدن و شعاردادن نیست. کاریکاتورهای‌ ما اصلاح را می‌خواهند و انتظار بیهوده و وعده و وَعید را نادرست می‌دانند. و این یعنی امید به حرکت.[۲۷]

آثار

جوایز و افتخارات

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

بررسی چند اثر

ناشرینی که با او کار کرده‌اند

نشریات جدی از قبیل؛ فردوسی، سپسدوسیاه، امیدایران، نگین و روزنامه‌ی اطلاعات مقاله‌ها و شعرهای او را چاپ می‌کردند.[۳۳]

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ زندگی‌نامه و خدمات علمی و فرهنگی استاد کیومرث صابری. ص. ۲۱.
  2. کیومرث صابری «گل‌آقا». ص. ۱۴.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ زندگی‌نامه و خدمات علمی و فرهنگی استاد کیومرث صابری. ص. ۲۱.
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ کیومرث صابری «گل‌آقا». ص. ۲۴.
  5. کیومرث صابری «گل آقا». ص. ۲۱.
  6. «کیومرث صابری فومنی». 
  7. خاطرات کیومرث صابری. ص. ۱۹.
  8. کیومرث صابری «گل‌آقا». ص. ۱۹.
  9. کیومرث صابری «گل‌آقا». ص. ۲۲و۲۳.
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ زندگی‌نامه و خدمات علمی و فرهنگی استاد کیومرث صابری. ص. ۱۷.
  11. کیومرث صابری «گل‌آقا». ص. ۶۷.
  12. ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ «چرا صابری فومنی حاضر نشد کاریکاتور روحانیون را منتشر کند؟/مجله ای که اولین شماره‌ی آن در نیم ساعته تمام شد/ماجرای فکسی که گل‌آقا برای امام خمینی (ره) فرستاد». 
  13. زندگی‌نامه و خدمات علمی و فرهنگی استاد کیومرث صابری. ص. ۱۶.
  14. کیومرث صابری «گل‌آقا». ص. ۷و۸.
  15. کیومرث صابری «گل‌آقا». ص. ۱۱و۱۲.
  16. کیومرث صابری «گل‌آقا». ص. ۱۳.
  17. کیومرث صابری «گل‌آقا». ص. ۱۴.
  18. کیومرث صابری «گل‌آقا». ص. ۱۵و۱۶.
  19. کیومرث صابری «گل‌آقا». ص. ۱۷و۱۸.
  20. خاطرات کیومرث صابری. ص. ۷۴و۷۵.
  21. خاطرات کیومرث صابری. ص. ۷۵.
  22. خاطرات کیومرث صابری. ص. ۷۷.
  23. کیومرث صابری «گل‌آقا». ص. ۲۲.
  24. خاطرات کیومرث صابری. ص. ۷۷و۷۸.
  25. زندگی نامه و خدمات علمی و فرهنگی استاد کیومرث صابری. ص. ۱۳.
  26. خاطرات کیومرث صابری. ص. ۸۲.
  27. ۲۷٫۰ ۲۷٫۱ «مانیفست گل‌آقایی». 
  28. کیومرث صابری «گل‌آقا». ص. ۱۳.
  29. خاطرات کیومرث صابری. ص. ۹۰.
  30. خاطرات کیومرث صابری. ص. ۷۹.
  31. خاطرات کیومرث صابری.
  32. زندگی‌نامه و خدمات علمی و فرهنگی استاد کیومرث صابری. ص. ۲۰.
  33. کیومرث صابری «گل‌آقا». ص. ۲۵.

منابع

  • زندگی‌نامه و خدمات علمی و فرهنگی استاد کیومرث صابری. تهران: انجمن آثار و مخافر فرهنگی. ۱۳۸۶. شابک ۹۶۴-۵۲۸-۰۲۵-۷.
  • خاطرات کیومرث صابری. تهران: چاپ و نشر عروج(وابسته به مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س). ۱۳۹۳. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۳۵-۹۴۰-۹.
  • اصغرپور، ریتا (۱۳۹۱). «گل‌آقا» کیومرث صابری. تهران: مؤسسه فرهنگی مدرسه برهان(انتشارات مدرسه). شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۸۵-۴۴۸-۵.

پیوند به بیرون