احمد محمود: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
ناهیدپنا (بحث | مشارکت‌ها)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
ناهیدپنا (بحث | مشارکت‌ها)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۷۸: خط ۱۷۸:
احمد محمود در تاریخ ادبیات داستانی ایران تکرار ناشدنی است. احمدمحمود، نویسنده‌ای محجوب و مهربان و در عین حال گوشه‌گیر و شریف بود. هیچ‌گاه به یاد ندارم که از کسی سعایت کند. در جایزه بنیاد گلشیری که حضار برای او کف می‌زدند با نهایت تواضع جایزه را پس داد تا بنیان مالی بنیاد بیشتر شود. اوج تواضع او را با عمق جان درک کرده‌ام و برای احترام به او و داستان‌هایش کلاه از سر برمی‌دارم.<ref name=''همشهری''/>
احمد محمود در تاریخ ادبیات داستانی ایران تکرار ناشدنی است. احمدمحمود، نویسنده‌ای محجوب و مهربان و در عین حال گوشه‌گیر و شریف بود. هیچ‌گاه به یاد ندارم که از کسی سعایت کند. در جایزه بنیاد گلشیری که حضار برای او کف می‌زدند با نهایت تواضع جایزه را پس داد تا بنیان مالی بنیاد بیشتر شود. اوج تواضع او را با عمق جان درک کرده‌ام و برای احترام به او و داستان‌هایش کلاه از سر برمی‌دارم.<ref name=''همشهری''/>


====مهدی قزلی====
احمد محمود صاحب و دارنده افتخاری به نام «اولین روایت‌گر» از جنگ تحمیلی به عنوان رویدادی مهم و قابل اعتنا در تاریخ ایران زمین است. قزلی بسیاری از روشنفکران و عافیت‌طلبان آن روزگار را که همواره در پی رد واقعیت‌های دفاع مقدس بودند این طور مورد خطاب قرار می‌دهد: «گویا تهاجم به وطن و خانهٔ آدم، کافی نیست برای نوشتن و باید حتما پای معامله‌ای در باشد. وقتی احمد محمود کتاب زمین سوخته را می‌نوشت، نویسندگان دیگری هم بودند که می‌توانستند راوی جنگِ ما باشند، ولی این افتخار نصیب محمود شد که در آن بحبوحه جنگ و تردیدی که به قلب و قلم برخی نویسندگان و روشنفکران در دفاع از ایران افتاده بود، با جسارت، زمان‌مند و مکان‌مند، این اولین رمان جنگ را نوشته است. مدیرعامل بنیاد خاطر نشان می‌کند: «زمین و زمان این سرزمین نسوخت و ایران سربلند ماند به برکت خون شهدا و البته امثال احمد محمود در این سربلندی سهیم‌ند با سطور مسطورشان. ما در بنیاد شعر و ادبیات داستانی پایِ هر نویسنده و شاعر باشرفی که در اندیشه حفظِ هویت ملی است می‌ایستیم و چنان که آنان با به جان خریدن تهمت‌ها و برچسب‌ها از نوشتن باز نایستادند و راوی ایران شده‌اند، ما هم سپاس‌گزار و قدردان غیرت و شرف‌شان خواهیم بود. راوی زمین سوخته، زنده‌یاد احمد محمود یکی از آن‌هاست.»
====ابراهیم زاهدی مطلق====
حالا دیگر زمین من است سوخته و خاکستر شده که نویسنده‌ای باید برای خداپرستی‌اش پیش منِ روزنامه نگار قسم بخورد که: «آقای زاهدی! والله ما هم مسلمانیم... والله ما هم خدا را قبول داریم.... والله ما هم کشورمان را دوست داریم. والله...»
ای نویسنده محترم! اشهد انک تو مرد باشرفی بودی؛ خصوصا در زمانه‌ای که شرف، گوهر نایابی شده است که به جای  دست‌ها و قلب‌های فرزندان آدم، فقط از زبان‌های‌شان شُرّه می کند.
====شهریار عباسی====
شهریار عباسی با ارجاعات بینامتنی مرتبط با آثار زنده یاد احمد محمود حرفش را آغاز می‌کند: «با سرفه می‌خندد و به سیگار پک می‌زند و می‌گوید: هر کس سهمی از عمر دارد و اگر از دست برآید باید چنان زیست که تلخ نباشد یا تلخی برای دیگران فراهم نیاید.»
«تگ گرما شکسته است. روزهای اول پاییز است. چهره‌ی شهر عوض شده است. احمد پس می‌کشد و تکیه می‌دهد به این دیوار ابدی و سکوت می‌کند. دلش نمی‌خواهد باور کند چه شده است. هرچه ما وراجی می‌کنیم، احمد سکوت می‌کند. جان از دست و پایش بریده است، ولی انگار زیر لب می‌گوید: کاش...»
<ref name=''نویسندهٔ باشرف''>{{یادکرد وب|نشانی=
https://www.ilna.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%87%D9%86%D8%B1-6/542792-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D8%A7-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%85%D8%AD%D9%85%D9%88%D8%AF-%D9%85%D8%A7-%D9%BE%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D9%81-%D9%85%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%85|عنوان=دیدار با احمد محمود،نویسندهٔ باشرف|ناشر=خبرگزاری ایلنا| کد خبر=۵۴۲۷۹۲|تاریخ انتشار=۱۲مهر۱۳۹۲|تاریخ بازبینی=۱۹فروردین۱۳۹۸}}</ref>


===نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش===
===نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش===
خط ۲۳۳: خط ۲۴۴:


===بنیان‌گذاری===
===بنیان‌گذاری===
===تأثیرپذیری===
احمد محمود همواره از [[محمد امین البرزی]] و [[ابراهیم یونسی]] به عنوان افرادی نام برده که در زندگی‌اش تأثیرگذار بوده‌اند.
او بوف کور از صادق هدایت، چشم‎هایش از بزرگ علوی، شوهر آهو خانم از علی محمد افغانی، سنگ صبور از صادق چوبک، سووشون از سیمین دانشور، جای خالی سلوچ از محمود دولت آبادی، زمستان 62 از اسماعیل فصیح، تا فردا خدا نگهدار از براهیموک را به عنوان کتاب‌های مورد علاقه‌اش نام برده است.




===استادان و شاگردان===
===استادان و شاگردان===


===روایت گر خطهٔ جنوب
===روایت گر خطهٔ جنوب===
<ref name=''ازندگی نامه و معرفی محمود''>{{یادکرد وب|نشانی = https://ketabism.ir/ahmad_mahmood/|عنوان=کتابیسم| زندگی نامه و معرفی داستان‌ های احمد محمود| تاریخ انتشار= ۱۲مهر۱۳۹۴|تاریخ بازبینی=۱۴اردیبهشت ۱۳۹۸}</ref>===
<ref name=''ازندگی نامه و معرفی محمود''>{{یادکرد وب|نشانی = https://ketabism.ir/ahmad_mahmood/|عنوان=کتابیسم| زندگی نامه و معرفی داستان‌ های احمد محمود| تاریخ انتشار= ۱۲مهر۱۳۹۴|تاریخ بازبینی=۱۴اردیبهشت ۱۳۹۸}</ref>بی‌اغراق باید گفت آثار محمود شهادتی است بر زندگی و زادگاهش.<ref name=''احمد محمود''|ص۲۱/> او به ثبت دشواری‌های اقلیمی خود همت گماشت: «سگ‌ها با تهیگاه‌های فرورفته که غالباً دست‌ها یا پاهای‌شان زیر چرخ‌های قطار مانده و قطع شده است، زیر آفتاب پهن شده‌اند و زمین را بو می‌کنند. کارگران اسکله و راه‌ آهن با دیلمی به دست و پتکی به دوش، اینجا و آنجا پراکنده‌اند. کشتی‌ها دور و نزدیک لنگر انداخته‌اند... جمعیتی غریب به پنجاه نفر لخت و پاپتی در انتظار قطار مسافربری جلوی باشگاه راه‌ آهن رو پاشنه چندک زده‌اند...»(داستان کوتاه بندر از مجموعهٔ زائری زیر باران)<ref name=''احمد محمود''|ص۲۶/>
بی‌اغراق باید گفت آثار محمود شهادتی است بر زندگی و زادگاهش.<ref name=''احمد محمود''|ص۲۱/> او به ثبت دشواری‌های اقلیمی خود همت گماشت: «سگ‌ها با تهیگاه‌های فرورفته که غالباً دست‌ها یا پاهای‌شان زیر چرخ‌های قطار مانده و قطع شده است، زیر آفتاب پهن شده‌اند و زمین را بو می‌کنند. کارگران اسکله و راه‌ آهن با دیلمی به دست و پتکی به دوش، اینجا و آنجا پراکنده‌اند. کشتی‌ها دور و نزدیک لنگر انداخته‌اند... جمعیتی غریب به پنجاه نفر لخت و پاپتی در انتظار قطار مسافربری جلوی باشگاه راه‌ آهن رو پاشنه چندک زده‌اند...»(داستان کوتاه بندر از مجموعهٔ زائری زیر باران)<ref name=''احمد محمود''|ص۲۶/>


====کارونِ احمد محمود====
====کارونِ احمد محمود====

نسخهٔ ‏۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۰:۵۷

احمد محمود

نام اصلی احمد عطا
زمینهٔ کاری نویسندگی
زادروز ۴دی۱۳۱۰
اهواز
مرگ ۱۲مهر۱۳۸۱
تهران
ملیت ایرانی
علت مرگ بیماری ریوی
جایگاه خاکسپاری امامزاده طاهرِ کرج
پیشه داستان‌نویسی (مجموعه داستان و رمان‌نویسی) و ترجمه
سبک نوشتاری رئالیسم اجتماعی
کتاب‌ها همسایه‌ها، زمین سوخته، دیدار و...
همسر(ها) طاهره ناجی [۱]
فرزندان سیامک، سعیده، بابک، سارک
اگر عشق دل آدم را تکان نده
چطور بفهمه که زنده‌س؟!
[۴]

احمد اعطا ملقب به احمد محمود نویسندهٔ دو رمان پرمخاطب همسایه‌ها و مدار صفر درجه، پیرو مکتب رئالیسم اجتماعی و برندهٔ جوایز ادبی به‌شمار می‌رود که به‌اقتصای زمینه و زمانه‌ٔ زندگانیش، پا به مضمون سیاست نیز گذاشته بود.

* * * * *

احمد محمود نویسنده بزرگ و چهره ارزشمند و درخشنده داستان‌نویسی ایران، بی‌شک پیشاهنگ نحله داستان‌نویسی جنوب ایران و یکی از قصه‌نویسانی است که «قصه جنوب» را ماندگار کرده است. احمد محمود که نام اصلی او احمد اعطا است متولد و بزرگ‌ شدهٔ اهواز است. او از پدر و مادری دزفولی که پس از جنگ دوم جهانی به اهواز که امکانات کاری بیشتری داشت کوچیده بودند، به دنیا آمد. او در اهواز درس خواند و از دبیرستان شاپور سابق (مصطفی خمینی فعلی) دیپلم گرفت. در همایش‌های حزبی اواخر دهه ۱۳۲۰ شرکت کرد، دستگیر شد و به زندان دژبان لشکر ۱۰ زرهی اهواز افتاد. پس از زندان و تبعید و شکنجه اواخر دهه ۳۰ از تبعید گناوه برگشت و داستان بلند و جذاب «داستان یک شهر» محصول این تبعید رنج‌بار اما پرتجربه است. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

ادبیات احمد محمود از لحاظ درون مایه و فضا و محتوی بازتاب همهٔ جنوب‌های جهان است. نویسنده‌ای که به متن زندگی پرداخته و رنج‌های اجتماعی را ترسیم کرده است. وی استاد مسلم در خلق فضا و زبان است و در آثارش نفت، اعتصاب، مبارزه، شط، کشتی، لنج، گرما و شرجی، نخل خانه‌های گارگری ، بیست فوتی‌ها، بلوک‌های کارمندی ...قصه‌های آشنایند. 'نویسنده‌ای که باید پیامبر ادبیات جنوب لقب گیرد!!!' داستان‌هایش بیشتر از دل واقعیت و ساختار اجتماعی جهیده‌انداحمد محمود مهره‌ی تاثیرگذار برای هم‌نسلان خود و نسل‌های بعد است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه این نویسندهٔ سترگ، جزو معدود نویسندگانی است که خود را از هر سو درگیر رمان کرد. شخصیت‌پردازی، فضاسازی، دیالوگ‌نویسی، خلق ماجراها و تعلیق‌های متعدد همه و همه نشان از نویسنده‌ای دارد که اصولاً با انوهی از اطلاعات تاریخی معاصر و به ویژه شناخت انسان معاصر روبه‌روست. برای همین مخاطب با کارنامهٔ پرباری از حیث رمان‌نویسی مواجه می‌شود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

داستانک

داستانک‌های انتشار

همیشه درگیر مجوز بوده‌ام

محمود در مورد انتشار داستان‌هایش گفته: «تا کنون همهٔ آثارم تقریباً به چاپ چندم رسیده‌اند. اما همیشه برای کسب جواز انتشار آثارم با دستگاه سانسور دولتی درگیری داشته‌ام. این درگیری موجب شده که سال‌ها هیچ اثری از من چاپ نشود.» اولین بار که رمان همسایه‌ها چاپ شد توقیف شد، 20 سال طول کشید، بعد از 20 سال دوباره چاپ شد و دوباره توقیف شد. دلیل این ممنوعیت را دفعه اول، بار سیاسی کتاب و دفعه دوم مبتذل بودن آن عنوان کردند.[۵] رمان همسایه‌ها در سال ۱۳۵۳ چاپ شد اما این رمان در سال ۱۳۴۳ با نام «عقده» نوشته شده بود. ولی باز هم این تاریخ دقیق نیست. به گفتهٔ سیامک اعطا فرزند ارشد محمود این رمان در دههٔ سی و در ۶ جلد دفتر ۲۰۰ صفحه‌ای کاهی نگاشته شد. اما این هم دقیق و مستند نیست. فرازی از نسخهٔ نخست این رمان به صورت داستانی مستقل با نام «ترس» در مجموعه داستان «زائری زیر باران» چاپ و منتشر شده است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

این رمان را محمود در اهواز و در شرایط سخت معیشت که مدام برای کار به در بسته می‌خورد آفرید: «یک سال است که گرفتار کار شرکت نفت هستم. تا حالا معلوم نیست چند نورچشمی را استخدام کرده‌اند ولی بخت فلک‌زدهٔ من؟!» همسایه‌ها در مکانی آفریده شد که از جوار مردمانش نفت صادر می‌شود و شعله‌های نفت پرتوافشانی می‌کنند.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

نویسندهٔ خجالتی

محمود پس از پایان دورهٔ تبعید و بازگشت به اهواز تصمیم گرفت داستان‌هایش را که قبلاً در مجلات نقش جهان و ایران به چاپ رسیده بود، به صورت مجموعه‌ای به نام «مول» به چاپ برساند. این در حالی بود که به تازگی از تبعید برگشته بود و از نظر مالی در مضیقه بود. با یکی از دوستانش به نام «احمد آقایی» این موضوع را در میان می‌گذارد. آقایی پیشنهاد می‌دهد محمود پول قرض بگیرد و کتاب را چاپ کند. محمود می‌گوید: «اگر کتاب‌ها فروش نرفت چگونه قرضم را پس بدهم؟» آقایی به او دلگرمی می‌دهد که کتاب‌ها فروش خواهند رفت. محمود پولی تهیه می‌کنند و با هم به تهران می‌روند. وقتی به چاپخانه می‌رسند محمود داخل نمی‌رود و آقایی داستان‌ها را می‌برد و به مسئول چاپخانه به نام «زنده‌دل» نشان می‌دهد. زنده‌دل می‌پرسد، خود نویسنده کجاست؟ وقتی آقایی می‌گوید نویسنده‌اش خجالت می‌کشد و بیرون ایستاده، می‌خواهد نویسندهٔ متواضع داستان‌ها را ببیند. هزار نسخه چاپ می‌شود. نهصد نسخه را به اهواز می‌برند و به فروش می‌رسد و محمود قرضش را می‌دهد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


داستان مدادها و نوشتن

محمود در در جوانی با خودنویس می‌نوشت ولی بعدها مداد را جایگزین کرد. شب به شب ١٦ مداد را می‌تراشید و فردایش دیگر مدادی نمی‌تراشید، همین که مدادی تمام می‌شد، مدادی دیگر جایگزین می‌کرد. هنگام نوشتن نمی‌خواست هیچ چیزی تمرکزش را به هم بریزد یا مزاحمش شود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


داستانک عشق

احمد عاشق همسرش بود

«اگر چنین همسری نداشتم، احمد محمود نمی‌شدم.»

محمود قبل از اینکه کتابی را به چاپ بسپارد، اول آن را برای خانواده‌اش می‌خواند و به آنها می‌گفت بی‌رحم باشند و نظرشان را خیلی محکم بدهند. ولی دوست نداشت بعضی مطالب کتاب همسرش را آزار بدهد. به همین دلیل وقتی داشت «همسایه‌ها» را می‌نوشت، اجازه نمی‌داد همسرش آن را بخواند. احمد محمود هم نویسنده‌ای چیره‌دست بود و هم به خانه و خانواده پایبند. «بابک اعطا» می گوید: «پدر واقعا مرد خانواده هم بود. مثل بعضی‌ها نبود که فکر می‌کنند چون به طرف روشنفکری رفته‌اند، به خانواده خود بی‌توجه باشند، او هرگز چنین نبود و اتفاقا مردی سنتی بود.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

محمود عاشق سینما و نمایش بود

سال ۱۳۳۸ در روزنامه آگهی شد که نمایشنامهٔ «مولیر» در تالار «پارس» لاله‌زار تهران به روی صحنه می‌رود. بی‌پولی نمی‌توانست مانع از رسیدن محمود به تماشای نمایشنامه شود. او همراه دوستش با قطار راهی تهران شد. در حالی که باید پول قطار و مسافرخانه و بلیط و شام را باید با صد تومان می‌داد. متصدی سالن که می‌فهمد آنها از اهواز برای دیدن نمایش آمده‌اند در ردیف دوم جای‌شان می‌دهد. شب را در مسافرخانهٔ امیرکبیر اقامت می‌کنند و خوشحال برمی‌گردند اهواز.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


داستانک استاد

داستانک شاگرد

داستانک مردم

ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود

داستانک‌های دشمنی

جای‌تان خالی است

سجاد افشاریان در مراسم دومین دورهٔ جایزه «احمد محمود» گفت: «جای‌تان خالی‌ا‌ست، اما یادتان تا یاد یاد است با ما خواهد بود. جای‌تان خالی‌‌است اما نمی‌دانم اگر بودید و به گوش‌تان می‌رسید که نماینده مجلسی از گفتن کلمه لور عاجز است خنده‌ تلخ سر می‌دادید و در سکوت سیگاری دیگر روشن می‌کردید. جای‌تان خالی ا‌ست اما نمی‌دانم اگر خبر سوختن بچه‌های مهد کودک یا خبر اتوبوس فرسوده و جان دادن دانشجویان دانشگاه علوم و تحقیقات را می‌شنیدید، اگر به گوش‌تان می‌خورد ريیس همان دانشگاه، دانشجو را مشتری خطاب می‌کند چند نخ سیگار می‌کشیدید؟ در زمانه‌ای که نماینده مردم در مجلس با شعور و شعر و اندیشه بیگانه است، شنیدن جواب تلخ شما که تمام عمر به عنوان یک نویسنده زیسته‌اید و انسان‌های نامرئی بسیاری را از چشم آن‌ها که باید ببینند و نمی‌بینند را جلوی تمام ما مرئی ساخته‌اید، جواب شما بله جواب شما من را متلاشی می‌سازد. اگر دوباره متولد می‌شدم....» [۶]


داستانک‌های قهر

داستانک‌های آشتی‌ها

داستانک نگرفتن جوایز

داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است

داستانک‌های مذهب و ارتباط با خدا

داستانک‌های عصبانیت، ترک مجلس، مهمانی‌ها، برنامه‌ها، استعفا و مشابه آن

داستانک نحوهٔ مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامه‌ها و مجلات و نمونه‌هایی از آن

داستانک‌های دارایی

داستانک‌های زندگی شخصی

داستانک برخی خاله‌زنکی‌های شیرین (اشک‌ها و لبخندها)

داستانک شکایت‌هایی از دیگران کرده به محاکم و شکایت‌هایی که از او شده

داستانک‌های مشهور ممیزی

داستانک‌های مربوط به مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونه‌هایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری

عکس سنگ‌قبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن

مرگ از نظر محمود

از محمود پرسیدند نظرتان درباره مرگ چیست و ایشان گفت: «نظری ندارم چون مرگ را نمی‌شناسم. تا زمانی که زندگی می‌کنم، مرگ نیست وقتی مرگ رسید، دیگر زندگی نیست. بنابراین درباره مرگ فکر نمی‌کنم.» و ادامه می‌دهد: «به هر حال مرگ می‌رسد و کاری هم نمی‌توان کرد و همان طور که شاملو می‌گوید، زندگی بی‌شرمانه کوتاه است.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


حق‌التالیف!

محمود در یادداشت‌هایش نوشته که «کتاب پسرک بومی و غریبه‌ها را انتشارات بابک چاپ کرد -هر دو در سال ۵۰- حق‌التالیف هم داد؛ سیصد تومان و تعدادی شلوار کار. یکی هفده تومن حساب کرد که از تولیدی همسایه‌اش گرفت و داد بردم خانه بچه‌ها بپوشند. خودم هم پوشیدم. تو خانه خوب بود.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

زندگی و تراث

سوانح عمر

کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری

شخصیت و اندیشه

علایق احمد محمود

بابک اعطا از علایق پدرش می‌گوید؛

احمد محمود در کنار علاقه‌اش به نوشتن و خواندن، سرگرمی‌های دیگری هم داشت؛ از جمله فوتبال. از فوتبال خوشش می‌آمد. طرفدار تیم خاصی نبود و فقط طرفدار تیم ملی بود. در سررسیدش تاریخ بازی‌های ایران را می‌نوشت که در آن ساعت‌ها با کسی قرار نگذارد.

او به جز فوتبال سینما را هم دوست داشت. سینما را بسیار خوب می‌شناخت و می‌توانست سینماگر خوبی شود. در جوانی فعالیتش را به نوعی با سینما آغاز کرد ولی مسیر برایش باز نبود و پشتوانهٔ مالی هم نداشت. فیلم‌های خوب را می‌دید ولی پیگیر کارهای یک فیلم‌ساز خاص نبود. نقاشی را هم بسیار دوست داشت و خیلی خوب نقاشی می‌کرد البته برای خودش. زبان انگلیسی و ایتالیایی را خیلی خوب می‌دانست و کلا ذهنی هنری داشت.

محمود زبان‌ انگلیسی و ایتالیایی را هم خیلی خوب می‌دانست و کلاً ذهنی هنری داشت. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

زمینهٔ فعالیت

یادمان و بزرگداشت‌ها

از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)

سپانلو

سپانلو او را یکی از بنیانگذاران مکتب خوزستان در تاریخ ادبیات داستانی می‌داند.

میرعابدینی

حسن میرعابدینی نیز با تعابیر خودش از او در کتاب پنج جلدی «صدسال داستان‌نویسی در ایران» که یکی از ماندگارترین کتاب های نقد حرفه ای در عرصه ادبیات داستانی ایران است، یاد می‌کند. [۷]

عبدالعلی دستغیب

احمد محمود در تاریخ ادبیات داستانی ایران تکرار ناشدنی است. احمدمحمود، نویسنده‌ای محجوب و مهربان و در عین حال گوشه‌گیر و شریف بود. هیچ‌گاه به یاد ندارم که از کسی سعایت کند. در جایزه بنیاد گلشیری که حضار برای او کف می‌زدند با نهایت تواضع جایزه را پس داد تا بنیان مالی بنیاد بیشتر شود. اوج تواضع او را با عمق جان درک کرده‌ام و برای احترام به او و داستان‌هایش کلاه از سر برمی‌دارم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

مهدی قزلی

احمد محمود صاحب و دارنده افتخاری به نام «اولین روایت‌گر» از جنگ تحمیلی به عنوان رویدادی مهم و قابل اعتنا در تاریخ ایران زمین است. قزلی بسیاری از روشنفکران و عافیت‌طلبان آن روزگار را که همواره در پی رد واقعیت‌های دفاع مقدس بودند این طور مورد خطاب قرار می‌دهد: «گویا تهاجم به وطن و خانهٔ آدم، کافی نیست برای نوشتن و باید حتما پای معامله‌ای در باشد. وقتی احمد محمود کتاب زمین سوخته را می‌نوشت، نویسندگان دیگری هم بودند که می‌توانستند راوی جنگِ ما باشند، ولی این افتخار نصیب محمود شد که در آن بحبوحه جنگ و تردیدی که به قلب و قلم برخی نویسندگان و روشنفکران در دفاع از ایران افتاده بود، با جسارت، زمان‌مند و مکان‌مند، این اولین رمان جنگ را نوشته است. مدیرعامل بنیاد خاطر نشان می‌کند: «زمین و زمان این سرزمین نسوخت و ایران سربلند ماند به برکت خون شهدا و البته امثال احمد محمود در این سربلندی سهیم‌ند با سطور مسطورشان. ما در بنیاد شعر و ادبیات داستانی پایِ هر نویسنده و شاعر باشرفی که در اندیشه حفظِ هویت ملی است می‌ایستیم و چنان که آنان با به جان خریدن تهمت‌ها و برچسب‌ها از نوشتن باز نایستادند و راوی ایران شده‌اند، ما هم سپاس‌گزار و قدردان غیرت و شرف‌شان خواهیم بود. راوی زمین سوخته، زنده‌یاد احمد محمود یکی از آن‌هاست.»

ابراهیم زاهدی مطلق

حالا دیگر زمین من است سوخته و خاکستر شده که نویسنده‌ای باید برای خداپرستی‌اش پیش منِ روزنامه نگار قسم بخورد که: «آقای زاهدی! والله ما هم مسلمانیم... والله ما هم خدا را قبول داریم.... والله ما هم کشورمان را دوست داریم. والله...»

ای نویسنده محترم! اشهد انک تو مرد باشرفی بودی؛ خصوصا در زمانه‌ای که شرف، گوهر نایابی شده است که به جای دست‌ها و قلب‌های فرزندان آدم، فقط از زبان‌های‌شان شُرّه می کند.

شهریار عباسی

شهریار عباسی با ارجاعات بینامتنی مرتبط با آثار زنده یاد احمد محمود حرفش را آغاز می‌کند: «با سرفه می‌خندد و به سیگار پک می‌زند و می‌گوید: هر کس سهمی از عمر دارد و اگر از دست برآید باید چنان زیست که تلخ نباشد یا تلخی برای دیگران فراهم نیاید.» «تگ گرما شکسته است. روزهای اول پاییز است. چهره‌ی شهر عوض شده است. احمد پس می‌کشد و تکیه می‌دهد به این دیوار ابدی و سکوت می‌کند. دلش نمی‌خواهد باور کند چه شده است. هرچه ما وراجی می‌کنیم، احمد سکوت می‌کند. جان از دست و پایش بریده است، ولی انگار زیر لب می‌گوید: کاش...» [۸]

نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

تفسیر خود از آثارش

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

همراهی‌های سیاسی

محمود ظاهراً قائل به جدا کردن سیاست از «واقعیت داستانی» نیست. محمود بنا به تعبیر همینگوی، «سیاست» را به عنوان راه فرار انتخاب نکرده است؛ زیرا او هم «موضوع» را می‌شناسد و هم «نوشتن» را می‌داند. احمد محمود اگرچه هرگز نتوانسته بود خود را از سیاست دور نگه دارد، اما توجه مطلق او به صناعت داستان و رمان و ساخت آنها کاملاً مشهود است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

محمود در سال ۷۲ در جواب نامه‌ کسی که برایش نوشته بود اگر مدار صفر درجه به سیاست روز آلوده نشده بود بهتر بود، می‌نویسد: «من با این باور خیلی موافق نیستم. آدم‌ها و حوادث، از ابزار کار نویسنده‌ هستند. من چطور می‌توانم آدم‌های امروز سرزمین‌ام را، جدا از سیاست تعریف کنم و مدعی باشم که حق مطلب را ادا کرده‌ام؟» او نامه‌اش را با این جمله تمام می‌کند که «اصلا خود جدا کردن سیاست از ادبیات اگر که صادقانه هم باشد، نوعی سیاست است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

نحوهٔ پوشش

تکیه‌کلام‌ها

خلقیات

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

محمود بعد از منتقل شدن به تهران چند سال در امیریه و بعد هم منیریه اجاره‌نشینی کرد. بالاخره با وام بانکی خانه‌ای در نارمک خرید و از اوایل دهه ٥٠ در آن ساکن شدند و هنوز هم همین خانه، خانه احمد محمود است. نخستین چیزی که در نگاه اول رخ می‌نماید، سادگی اتاق است. اتاق مرد نویسنده هیچ تجملی ندارد. یک میز تحریر با چندین مداد. یک مدادتراش رو میزی که برای ما روزهای درس و مدرسه را تداعی می‌کند. کتابخانه‌ای با کتاب‌های گوناگون و قفسه‌ای با جوایز مختلف. از جایزه مهرگان ادب تا جایزه هوشنگ گلشیری و البته جایزه‌های دیگری که در این قفسه غایبند و تاریخ خود حکایت آنها را می‌داند. چیزهای دیگری هم هست. عکس‌هایی از آقای نویسنده و گواهینامه دوچرخه‌سواری‌اش و البته یک برگه جذاب دیگر هم هست؛ تبعیدنامه احمد محمود. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

احمد محمود در پاسخ به دعوت ابراهیم گلستان که او را به انگلیس دعوت کرده می‌نویسد: «گرانی بی حد و حساب، لحظه به لحظه همه چیز، طوری درگیر گذران روزانه‌مان کرده است که خیال سفر چنان دور از ذهن می‌شود که انگار نه انگار چیزی به نام سفر هست. سفرهای دعوتی هم که معاذالله!»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

بنیان‌گذاری

تأثیرپذیری

احمد محمود همواره از محمد امین البرزی و ابراهیم یونسی به عنوان افرادی نام برده که در زندگی‌اش تأثیرگذار بوده‌اند.

او بوف کور از صادق هدایت، چشم‎هایش از بزرگ علوی، شوهر آهو خانم از علی محمد افغانی، سنگ صبور از صادق چوبک، سووشون از سیمین دانشور، جای خالی سلوچ از محمود دولت آبادی، زمستان 62 از اسماعیل فصیح، تا فردا خدا نگهدار از براهیموک را به عنوان کتاب‌های مورد علاقه‌اش نام برده است.


استادان و شاگردان

روایت گر خطهٔ جنوب

خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازهبی‌اغراق باید گفت آثار محمود شهادتی است بر زندگی و زادگاهش.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه او به ثبت دشواری‌های اقلیمی خود همت گماشت: «سگ‌ها با تهیگاه‌های فرورفته که غالباً دست‌ها یا پاهای‌شان زیر چرخ‌های قطار مانده و قطع شده است، زیر آفتاب پهن شده‌اند و زمین را بو می‌کنند. کارگران اسکله و راه‌ آهن با دیلمی به دست و پتکی به دوش، اینجا و آنجا پراکنده‌اند. کشتی‌ها دور و نزدیک لنگر انداخته‌اند... جمعیتی غریب به پنجاه نفر لخت و پاپتی در انتظار قطار مسافربری جلوی باشگاه راه‌ آهن رو پاشنه چندک زده‌اند...»(داستان کوتاه بندر از مجموعهٔ زائری زیر باران)خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

کارونِ احمد محمود

جنبهٔ نمادین و ساختاری کارون در رمان همسایه‌ها حقیقتاً می‌تواند برای فرزندان اهواز امروز جذاب و البته به نوعی رؤیا و آرزویی دست‌نیافتنی و تلخ باشد؛ کارونی که نگارنده در دههٔ شصت و در دوران کودکی خود دیده است. نقش کارون در رمان همسایه‌ها و دیگر آثار احمد محمود از جمله مدار صفر درجه، ریشه‌ای فراتر از دلبستگی ادبی برای محمود دارد. آن چنان که آرزو داشت همهٔ پهنای کارون را با بلم طی کند. مدار صفر درجه اساساً با کارون آغاز می‌شود: «عرق رو تن لخت باران، رگه رگه شیار زد. سطح آرام کارون می‌درخشید، مثل فلس نقره‌گون ماهی کارونی.» (مدار صفر درجه\جلدیک\ص۱۱)، بنابراین شط کارون بر خلاف بسیاری از نویسندگانی که بعدها آن را دستمایه قرار داده‌اند، تنها نقش توریستی نداشته بلکه برعکس، نقشی کاملاً همتراز با خط روایی همسایه‌ها دارد. همسایه‌ها سند زمانهٔ خودش است؛ کارون سیلابی و توفنده و گل‌آلود شده است...ممی را کوسه زد.(همسایه‌ها\ص۲۱۴،۲۵۹) هر کس اندک شناختی از شط داشته باشد می‌داند که کوسه در عمق زیاد پیدا می‌شود.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

نخل‌های بریده و چاه‌های نفت

نخل‌ها بریده می‌شدند برای چاه‌های نفت؛ از این رو می‌بینیم که نویسندگان جنوب از هر روزنه‌ای که روایت می‌کردند، نفت مشخصهٔ آن روایت و حوادث می‌شد: «بامداد یک روز گرم تابستان آمدند و با تبر افتادند به جان نخل‌های بلندپایه...سایهٔ چینه‌ها نشسته بودیم و لندوک‌های لرزان را تو مشت‌مان فشرده بودیم و با حسرت نگاه‌شان کرده بودیم که نخلستان پشت خانهٔ ما از سایه تهی می‌شد و تنه‌ها رو هم انبار می‌شد...انگار که پشت خانه‌های ما هرگز نخلستانی نبوده است.»(شهر کوچک ما مجموعه داستان «غریبه‌ها»)

حالا مخروبه‌هایی بر جای مانده است به یادگار، هنوز جا به جا شعله‌های نفت است که سر به آسمان می‌ساید و آسمان شب آن دیار هیچگاه سیاه نیست، بل همیشه سرخ است. و حالا پانزده سال از خاموشی راوی جنوب می‌گذرد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


فیلم ساخته شده براساس

حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود

اتفاقات بعد از انتشار آثار

نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و منبع‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

تعهد، جایگزین میهن‌ دوستی

کارنامه و فهرست آثار

جوایز و افتخارات

مطابق متن لوح تقدیر، هیئت داوران، این رمان را به دلیل پرداختن به گذشته‌اي كه نمي‌گذرد و هر بار به شكل و شمايلي- گاه مدرنيسمي پوشالي و گاه پرستش خرافه- تكرار مي‌شود، آفرينش جغرافيايي خيالي و مبتني بر رئاليسمي زنده و جزئي‌نگر و درخشان، زبان شتابان و رنگين و تصويري كه جهاني پريشان و معلق ميان گذشته و حال را رام خود كرده است؛ بهترين رمان سال1379 شناخت.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

بررسی چند اثر

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

  • گوتنبرگ
  • فرهنگ
  • بابک
  • امیرکبیر
  • نشر نو
  • نگاه
  • معین
  • مهنازخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

منابع

  • محمود، احمد (۱۳۷۶). مدار صفر درجه (۳جلدی). تهران: معین. ص. ۱۷۸۰. شابک ۹۶۴-۵۶۴۳-۱۵-۵.


پیوند به بیرون