هوشنگ مرادی کرمانی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
ناهیدپنا (بحث | مشارکت‌ها)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
ناهیدپنا (بحث | مشارکت‌ها)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۱: خط ۳۱:
|تخلص                  =  
|تخلص                  =  
|فیلم (های) ساخته بر اساس اثر(ها)=  
|فیلم (های) ساخته بر اساس اثر(ها)=  
|همسر یا همسران        = ملوک بهروز
|همسر یا همسران        = ملوک بهروز
|شریک زندگی            =
|شریک زندگی            =
|فرزندان                = هومن، بیژن، گلرخ
|فرزندان                = هومن، بیژن، گلرخ
خط ۵۰: خط ۵۰:
}}
}}


«من '''هوشنگ مرادی کرمانی''' هستم. ۱۶ شهریور ماه ۱۳۲۳ در روستای سیرچ از توابع کرمان، در منتهای سختی و محرومیت و فقر به دنیا آمدم، از 8 سالگی كار كرده‌‏ام؛ از همین دوران به خواندن علاقه خاصی داشتم.» نویسندهٔ [[قصه‌های مجید]] از سختی زندگی خودش می‌گوید: «تا 15 سالگی در كرمان بودم و زندگی‌‏ام بدون پدر و مادر گذشت، زندگی پر از سختی و درد.»<ref name>{{یادکرد وب|نشانی= http://irresearch.mihanblog.com/post/60|عنوان = زندگی‌نامه هوشنگ مرادی کرمانی| ناشر=میهن بلاگ| تاریخ انتشار= پنجشنبه 18 شهریور 1389|تاریخ بازبینی=۱۶فروردین۱۳۹۸}}</ref>
«من '''هوشنگ مرادی کرمانی''' هستم. ۱۶ شهریور ماه ۱۳۲۳ در روستای سیرچ از توابع کرمان، در منتهای سختی و محرومیت و فقر به دنیا آمدم، از 8 سالگی كار كرده‌‏ام؛ از همین دوران به خواندن علاقه خاصی داشتم.» نویسندهٔ [[قصه‌های مجید]] از سختی زندگی خودش می‌گوید: «تا 15 سالگی در كرمان بودم و زندگی‌‏ام بدون پدر و مادر گذشت، زندگی پر از سختی و درد.»<ref name=''میهن‌بلاگ''>{{یادکرد وب|نشانی= http://irresearch.mihanblog.com/post/60|عنوان = زندگی‌نامه هوشنگ مرادی کرمانی| ناشر=میهن بلاگ| تاریخ انتشار= پنجشنبه 18 شهریور 1389|تاریخ بازبینی=۱۶فروردین۱۳۹۸}}</ref>
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>
هوشنگ مرادی کرمانی پس از تحصیلات ابتدایی به کرمان رفت و در این دوره بود که شیفته سینما شد. دورهٔ دبیرستان را در یکی از دبیرستان‌های استان کرمان گذراند و سپس وارد دانشگاه شد. وی پس از مهاجرت به تهران دوره دانشکده هنرهای دراماتیک را در این شهر گذراند و در همین مدت در رشته ترجمه زبان انگلیسی نیز لیسانس گرفت.
هوشنگ مرادی کرمانی پس از تحصیلات ابتدایی به کرمان رفت و در این دوره بود که شیفته سینما شد. دورهٔ دبیرستان را در یکی از دبیرستان‌های استان کرمان گذراند و سپس وارد دانشگاه شد. وی پس از مهاجرت به تهران دوره دانشکده هنرهای دراماتیک را در این شهر گذراند و در همین مدت در رشته ترجمه زبان انگلیسی نیز لیسانس گرفت.


او نویسندگی را از سال ۱۳۳۹ با نوشتن برای رادیو محلی کرمان آغاز کرد و در سال ۱۳۴۷ با چاپ داستان در مطبوعات، فعالیت مطبوعاتی‌اش را گسترش داد.  
او نویسندگی را از سال ۱۳۳۹ با نوشتن برای رادیو محلی کرمان آغاز کرد و در سال ۱۳۴۷ با چاپ داستان در مطبوعات، فعالیت مطبوعاتی‌اش را گسترش داد.  
خلق [[قصه‌های مجید]] در سال ۱۳۵۳ اتفاق مهم زندگی نویسندگی هوشنگ مرادی کرمانی بود و جایزه مخصوص کتاب برگزیده سال۱۳۶۴ را نصیب او ساخت. آثار او به زبان‌های آلمانی، انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی، هلندی، عربی، ارمنی و هندی ترجمه شده است.<ref name>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.goodreads.com/author/show/7022472.|عنوان = زندگی‌نامه هوشنگ مرادی کرمانی| تاریخ بازبینی=۱۶فروردین۱۳۹۸}}</ref>
خلق [[قصه‌های مجید]] در سال ۱۳۵۳ اتفاق مهم زندگی نویسندگی هوشنگ مرادی کرمانی بود و جایزه مخصوص کتاب برگزیده سال۱۳۶۴ را نصیب او ساخت. آثار او به زبان‌های آلمانی، انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی، هلندی، عربی، ارمنی و هندی ترجمه شده است.<ref name=''زندگی‌نامه''>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.goodreads.com/author/show/7022472.|عنوان = زندگی‌نامه هوشنگ مرادی کرمانی| تاریخ بازبینی=۱۶فروردین۱۳۹۸}}</ref>
   
   
==داستانک==
==داستانک==
===داستانک‌های انتشار===
===داستانک‌های انتشار===
===عاشقی در زمستان===
===عاشقی در زمستان===
هوشنگ از تجربه‌های جوانی‌اش می‌گوید: «یک بار تصمیم گرفتم با یکی از خانم‌هایی که در کوچه‌مان بود، سر صحبت را باز کنم و حرف بزنم. زمستان بود. فکر کردم که حرف را باید از یک جایی شروع کنم. به این نتیجه رسیدم که وقتی او را دیدم بگویم: “هوا سرد است، مواظب باش سرما نخوری.” شروع کردم به تمرین همین حرف. او معمولا با دوستش می‌آمد و می‌رفت. باید او را تنها می‌دیدم و هیچ‌وقت تنها نبود؛ بنابراین همین‌طور که تمرین می‌کردم، منتظر بودم یک روز او را در تنهایی ملاقات کنم. نشد و کار کشید به بهار. داشت هوا گرم می‌شد و من هنوز جملهٔ خودم را تمرین می‌کردم! بالاخره در یکی از روزهای بهاری او را دیدم، گفتم: «هوا سرد است. ان‌شاءالله که سرما نخوری.» او وقتی این حرف را شنید، تعجب کرد. رو کرد به من، گفت: “خاک بر سرت” و رفت.<ref name>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.ettelaat.com|عنوان= گردشي-در-باغ-هوشنگ-دوم| فریدون مجلسی|تاریخ انتشار= یکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۶| تاریخ بازبینی= ۲۲فروردین۱۳۹۸}}</ref>
هوشنگ از تجربه‌های جوانی‌اش می‌گوید: «یک بار تصمیم گرفتم با یکی از خانم‌هایی که در کوچه‌مان بود، سر صحبت را باز کنم و حرف بزنم. زمستان بود. فکر کردم که حرف را باید از یک جایی شروع کنم. به این نتیجه رسیدم که وقتی او را دیدم بگویم: “هوا سرد است، مواظب باش سرما نخوری.” شروع کردم به تمرین همین حرف. او معمولا با دوستش می‌آمد و می‌رفت. باید او را تنها می‌دیدم و هیچ‌وقت تنها نبود؛ بنابراین همین‌طور که تمرین می‌کردم، منتظر بودم یک روز او را در تنهایی ملاقات کنم. نشد و کار کشید به بهار. داشت هوا گرم می‌شد و من هنوز جملهٔ خودم را تمرین می‌کردم! بالاخره در یکی از روزهای بهاری او را دیدم، گفتم: «هوا سرد است. ان‌شاءالله که سرما نخوری.» او وقتی این حرف را شنید، تعجب کرد. رو کرد به من، گفت: “خاک بر سرت” و رفت.<ref name=''اطلاعات''>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.ettelaat.com|عنوان= گردشي-در-باغ-هوشنگ-دوم| فریدون مجلسی|تاریخ انتشار= یکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۶| تاریخ بازبینی= ۲۲فروردین۱۳۹۸}}</ref>


===نویسنده‌ای که عاشق چوپان‌ها بود===
===نویسنده‌ای که عاشق چوپان‌ها بود===
هوشنگ پسربچه‌ای در حسرت آتش و قصه‌های شبانهٔ  چوپان‌ها بود. او از رؤیای کودکی‌اش می‌گوید که؛ شب‌ها وقتی روی پشت بام می‌خوابیدم آتشی را در کوه‌های اطراف می‌دیدم و از پدربزرگم می‌پرسیدم آن آتش چیست؟ او می‌گفت آتش چوپان‌هاست که دور آن نشسته‌اند و دارند برای هم قصه و خاطره تعریف می‌کنند.  آنقدر این صحنه برای هوشنگ جذاب بوده که قصه‌نویسش کرده. کرمانی می‌گوید: «همیشه دوست داشتم بروم و بین آنها بنشینم و قصه‌های‌شان را بشنوم. هنوز یکی از شغل‌هایی را که باوجود مشکلاتش دوست دارم چوپانی است. البته همان دوران این فرصت فراهم شد با اقوامی که چوپان بودند همراه شوم.»<ref name>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.beytoote.com/news/cultural-news/houshang3-moradi.html|عنوان = گفتگو با هوشنگ مرادی کرمانی درباره خوشبختی|تاریخ |بیتوته| تاریخ انتشار=انتشار : دوشنبه ۳۰ |تاریخ بازبینی=۱۷فروردین۱۳۹۸}}</ref>
هوشنگ پسربچه‌ای در حسرت آتش و قصه‌های شبانهٔ  چوپان‌ها بود. او از رؤیای کودکی‌اش می‌گوید که؛ شب‌ها وقتی روی پشت بام می‌خوابیدم آتشی را در کوه‌های اطراف می‌دیدم و از پدربزرگم می‌پرسیدم آن آتش چیست؟ او می‌گفت آتش چوپان‌هاست که دور آن نشسته‌اند و دارند برای هم قصه و خاطره تعریف می‌کنند.  آنقدر این صحنه برای هوشنگ جذاب بوده که قصه‌نویسش کرده. کرمانی می‌گوید: «همیشه دوست داشتم بروم و بین آنها بنشینم و قصه‌های‌شان را بشنوم. هنوز یکی از شغل‌هایی را که باوجود مشکلاتش دوست دارم چوپانی است. البته همان دوران این فرصت فراهم شد با اقوامی که چوپان بودند همراه شوم.»<ref name=''بیتوته''>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.beytoote.com/news/cultural-news/houshang3-moradi.html|عنوان = گفتگو با هوشنگ مرادی کرمانی درباره خوشبختی|تاریخ |بیتوته| تاریخ انتشار=انتشار : دوشنبه ۳۰ |تاریخ بازبینی=۱۷فروردین۱۳۹۸}}</ref>


===پای ورم‌کردهٔ مدیر مدرسه===
===پای ورم‌کردهٔ مدیر مدرسه===
خط ۳۵۲: خط ۳۵۲:


==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==
* {{یادکرد وب|نشانی= http://irresearch.mihanblog.com/post/60|عنوان = زندگی‌نامه هوشنگ مرادی کرمانی| ناشر=میهن بلاگ| تاریخ انتشار=پنجشنبه 18 شهریور 1389|تاریخ بازبینی=۱۶فروردین۱۳۹۸}}
* {{یادکرد وب|نشانی= http://irresearch.mihanblog.com/post/60|عنوان = زندگی‌نامه هوشنگ مرادی کرمانی| ناشر= میهن بلاگ| تاریخ انتشار= پنجشنبه 18 شهریور 1389|تاریخ بازبینی= ۱۶فروردین۱۳۹۸}}
* {{یادکرد وب|نشانی= https://www.goodreads.com/author/show/7022472._|عنوان = هوشنگ مرادی کرمانی| تاریخ بازبینی=۱۶فروردین۱۳۹۸}}
* {{یادکرد وب|نشانی= https://www.goodreads.com/author/show/7022472._|عنوان = هوشنگ مرادی کرمانی| تاریخ بازبینی=۱۶فروردین۱۳۹۸}}
* {{یادکرد وب|نشانی= https://kerman-blog.ir/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%E2%80%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%87%D9%88%D8%B4%D9%86%DA%AF-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C/
* {{یادکرد وب|نشانی= https://kerman-blog.ir/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%E2%80%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%87%D9%88%D8%B4%D9%86%DA%AF-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C/
|عنوان = زندگی‌نامه هوشنگ مرادی کرمانی| ناشر=کرمان بلاگ| تاریخ انتشار=۸آبان ۱۳۹۶|تاریخ بازبینی=۱۶فروردین۱۳۹۸}}
|عنوان = زندگی‌نامه هوشنگ مرادی کرمانی| ناشر=کرمان بلاگ| تاریخ انتشار=۸آبان ۱۳۹۶|تاریخ بازبینی=۱۶فروردین۱۳۹۸}}
*{{یادکرد وب|نشانی= https://www.ettelaat.com|ناشر= اطلاعات| عنوان= گردشي-در-باغ-هوشنگ-دوم| فریدون مجلسی|تاریخ انتشار= یکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۶| تاریخ بازبینی= ۲۲فروردین۱۳۹۸}}
* {{یادکرد وب|نشانی=  
* {{یادکرد وب|نشانی=  
https://www.aftabir.com/articles/view/art_culture/literature_verse/c5c1222156821_writing_p1.php/%D9%87%D9%88%D8%B4%D9%86%DA%AF-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C|عنوان = هوشنگ مرادی کرمانی| آفتابیر| تاریخ انتشار=سه‌جشنبه ۲ مهر ۱۳۸۷|تاریخ
https://www.aftabir.com/articles/view/art_culture/literature_verse/c5c1222156821_writing_p1.php/%D9%87%D9%88%D8%B4%D9%86%DA%AF-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C|عنوان = هوشنگ مرادی کرمانی| آفتابیر| تاریخ انتشار=سه‌شنبه ۲ مهر ۱۳۸۷|تاریخ
بازبینی=۱۶فروردین۱۳۹۸}}
بازبینی=۱۶فروردین۱۳۹۸}}
*{{یادکرد وب|نشانی= https://www.beytoote.com/news/cultural-news/houshang3-moradi.html|عنوان = گفتگو با هوشنگ مرادی کرمانی درباره خوشبختی|تاریخ |بیتوته| تاریخ انتشار=انتشار : دوشنبه ۳۰ |تاریخ بازبینی=۱۷فروردین۱۳۹۸}}
*{{یادکرد وب|نشانی= https://www.beytoote.com/news/cultural-news/houshang3-moradi.html|عنوان = گفتگو با هوشنگ مرادی کرمانی درباره خوشبختی|تاریخ |بیتوته| تاریخ انتشار=انتشار : دوشنبه ۳۰ |تاریخ بازبینی=۱۷فروردین۱۳۹۸}}

نسخهٔ ‏۸ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۴۲

هوشنگ مرادی کرمانی

نامزد جایزهٔ آسترید لیندگرن[۱]
زادروز ۱۶ شهریور ۱۳۲۳ [۲]
سیرچِ کرمان
محل زندگی تهران
پیشه نویسنده و داستان‌نویس و فیلم‌نامه‌نویس
سبک نوشتاری طنز
کتاب‌ها قصه‌های مجید، مهمان مامان، بچه‌های قالیباف خانه و...
فرزندان هومن، بیژن، گلرخ
مدرک تحصیلی لیسانس ترجمه زبان انگلیسی
دانشگاه دانشکده هنرهای دراماتیک تهران
دلیل سرشناسی ادبیات کودک و نوجوان

«من هوشنگ مرادی کرمانی هستم. ۱۶ شهریور ماه ۱۳۲۳ در روستای سیرچ از توابع کرمان، در منتهای سختی و محرومیت و فقر به دنیا آمدم، از 8 سالگی كار كرده‌‏ام؛ از همین دوران به خواندن علاقه خاصی داشتم.» نویسندهٔ قصه‌های مجید از سختی زندگی خودش می‌گوید: «تا 15 سالگی در كرمان بودم و زندگی‌‏ام بدون پدر و مادر گذشت، زندگی پر از سختی و درد.»[۳]

* * * * *

هوشنگ مرادی کرمانی پس از تحصیلات ابتدایی به کرمان رفت و در این دوره بود که شیفته سینما شد. دورهٔ دبیرستان را در یکی از دبیرستان‌های استان کرمان گذراند و سپس وارد دانشگاه شد. وی پس از مهاجرت به تهران دوره دانشکده هنرهای دراماتیک را در این شهر گذراند و در همین مدت در رشته ترجمه زبان انگلیسی نیز لیسانس گرفت.

او نویسندگی را از سال ۱۳۳۹ با نوشتن برای رادیو محلی کرمان آغاز کرد و در سال ۱۳۴۷ با چاپ داستان در مطبوعات، فعالیت مطبوعاتی‌اش را گسترش داد. خلق قصه‌های مجید در سال ۱۳۵۳ اتفاق مهم زندگی نویسندگی هوشنگ مرادی کرمانی بود و جایزه مخصوص کتاب برگزیده سال۱۳۶۴ را نصیب او ساخت. آثار او به زبان‌های آلمانی، انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی، هلندی، عربی، ارمنی و هندی ترجمه شده است.[۴]

داستانک

داستانک‌های انتشار

عاشقی در زمستان

هوشنگ از تجربه‌های جوانی‌اش می‌گوید: «یک بار تصمیم گرفتم با یکی از خانم‌هایی که در کوچه‌مان بود، سر صحبت را باز کنم و حرف بزنم. زمستان بود. فکر کردم که حرف را باید از یک جایی شروع کنم. به این نتیجه رسیدم که وقتی او را دیدم بگویم: “هوا سرد است، مواظب باش سرما نخوری.” شروع کردم به تمرین همین حرف. او معمولا با دوستش می‌آمد و می‌رفت. باید او را تنها می‌دیدم و هیچ‌وقت تنها نبود؛ بنابراین همین‌طور که تمرین می‌کردم، منتظر بودم یک روز او را در تنهایی ملاقات کنم. نشد و کار کشید به بهار. داشت هوا گرم می‌شد و من هنوز جملهٔ خودم را تمرین می‌کردم! بالاخره در یکی از روزهای بهاری او را دیدم، گفتم: «هوا سرد است. ان‌شاءالله که سرما نخوری.» او وقتی این حرف را شنید، تعجب کرد. رو کرد به من، گفت: “خاک بر سرت” و رفت.[۵]

نویسنده‌ای که عاشق چوپان‌ها بود

هوشنگ پسربچه‌ای در حسرت آتش و قصه‌های شبانهٔ چوپان‌ها بود. او از رؤیای کودکی‌اش می‌گوید که؛ شب‌ها وقتی روی پشت بام می‌خوابیدم آتشی را در کوه‌های اطراف می‌دیدم و از پدربزرگم می‌پرسیدم آن آتش چیست؟ او می‌گفت آتش چوپان‌هاست که دور آن نشسته‌اند و دارند برای هم قصه و خاطره تعریف می‌کنند. آنقدر این صحنه برای هوشنگ جذاب بوده که قصه‌نویسش کرده. کرمانی می‌گوید: «همیشه دوست داشتم بروم و بین آنها بنشینم و قصه‌های‌شان را بشنوم. هنوز یکی از شغل‌هایی را که باوجود مشکلاتش دوست دارم چوپانی است. البته همان دوران این فرصت فراهم شد با اقوامی که چوپان بودند همراه شوم.»[۶]

پای ورم‌کردهٔ مدیر مدرسه

هوشنگ می‌گوید یک سال پول ثبت‌نام مدرسه را نداشته. مدیر مدرسه او را در خیابان در حال دستفروشی می‌بیند. جلو می‌رود و می‌پرسد چرا ثبت‌نام نکرده. هوشنگ می‌گوید پول ثبت‌نام نداشته؛ ۱۵تومان به‌اضافهٔ پول یک پوشه، عکس و رونوشت شناسنامه. مدیر از او می‌خواهد فردای آن روز به مدرسه برود. هوشنگ می‌گوید: «خود مدیر پوشه‌ای درست کرد، دست کرد توی جیبش، پولی داد تا بروم عکس بگیرم.»

هوشنگ تعریف می‌کند: «ما را برده بودند مسابقه ورزشی مدارس که تشویق کنیم. مدیر مدرسه کنار من ایستاده بود. رفته بودم توی کوک توپ که رسیده بود دم دروازه و همین‌جور که داشتم تشویق می‌کردم و داد می‌کشیدم که: بزن لامروت! پایم را بلند کردم و محکم کوبیدم به پای آقای مدیر! خیلی بد شد. من فرار کردم. فردا مدیر مدرسه مرا به دفتر خواست. پایش را نشانم داد، دیدم باد کرده است. گفت: چرا مرا زدی؟ گفتم احساساتی شده بود. همان مدیر که مرا از خیابان به مدرسه بازگرداند!»[۷]

داستانک شاگرد

ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود

دو هوشنگ در نزاع

کتاب «هوشنگ دوم» شامل مصاحبهٔ کریم فیضی با کرمانی است. کرمانی می‌گوید دو تا هوشنگ درون خود دارد؛ هوشنگ اول مسئولیت اداره زندگی را به عهده دارد. باید خرید کند و کارهای خانه را انجام بدهد. هوشنگ دوم می‌نویسد. هوشنگ اول عاقل است دومی که در حال خلق اثر است اگر به حال خودش رها شود با توجه به اینکه منطق ندارد همه چیز به هم می‌ریزد. دومی سراپا ذوق و سلیقه و احساس و خلاقیت است. اولی است که با مردم زندگی می‌کند. مرادی از دست نزاع‌های این دو رانندگی را برای همیشه کنار گذاشت. «وقتی پشت فرمان می‌نشستم این دو مدام با هم کلنجار می‌رفتند. آن یکی داستان می‌ساخت و این یکی دائم می‌گفت مراقب باش.»[۸]

هوشنگ نویسنده و حق مردم

مرادی کرمانی گاهی دینش را با داستان نوشتن ادا می‌کند. او از برخورد و انتظار مردم از یک نویسنده داستانی تعریف می‌کند که: «یک بار رفتم نان بخرم نانوایی شلوغ بود. فکر کردم یک دانه بخرم. وقتی نوبت به من رسید نانوا پرسید چند تا؟ من گفتم سه تا. وقتی خواستم بروم خانمی گفت بفرما، این هم از نویسنده‌ای که به بچه‌ها از نظم و حق دیگران می‌گوید، خودش رفت جلو و سه تا گرفت. هوشنگ اول نمی‌خواست حق دیگران ضایع شود و اتفاق نا‌خواسته افتاد اما هوشنگ دوم که ناظر بر ماجرا بود آن را تبدیل به یک داستان طنز می‌کند.»[۹]

داستانک‌های دوستی

داستانک‌های قهر

داستانک‌های آشتی‌ها

داستانک نگرفتن جوایز

داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است

داستانک‌های مذهب و ارتباط با خدا

کرمانی می‌گوید دوستانی در میان اهل سنت، مسیحیان، کلیمیان، زرتشتیان و طلبه‌های حوزه علمیه دارد و هیچ وقت درها را به روی خود نمی‌بندد.[۱۰]


داستانک‌های عصبانیت، ترک مجلس، مهمانی‌ها، برنامه‌ها، استعفا و مشابه آن

داستانک‌های دارایی

داستانک‌های زندگی شخصی

داستانک برخی خاله‌زنکی‌های شیرین (اشک‌ها و لبخندها)

داستانک شکایت‌هایی از دیگران کرده به محاکم و شکایت‌هایی که از او شده

داستانک‌های مشهور ممیزی

داستانک‌های مربوط به مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونه‌هایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری

پرنده‌ای به نام مرگ

«پرنده‌ای می‌آید، روی شاخه‌ای می‌نشیند، شاخه زیر پایش تکان می‌خورد، طبیعت را نگاه می‌کند و بلند می‌شود و می‌رود.» این بهترین تعبیری است که کرمانی از مرگ برای خودش پیدا کرده است. به گفتهٔ خودش از هر سال زندگی که می‌گذرد خوشحال است و همین طور از تمام شدنش چون آرزوی عجیب و غریبی ندارد. او به هر شهری که می‌رود به قبرستان آن‌جا هم سری می‌زند.[۱۱]

چرا فیلم؟!

دانشجویی از مرادی می‌پرسد چرا آثار خود را در اختیار سینماگران قرار می دهد. به خاطر پول یا شهرت؟ مرادی از جمع دانشجویان می‌پرسد: «چند نفرشان قصه‌های مجید را خوانده‌اند. از حدود سیصد نفر دانشجو، بیست نفر دست‌شان را بلند می‌کنند. می‌پرسد چند نفر قصه‌های مجید را دیده‌اند. همه دستشان را بالا می‌برند. او می‌گوید: «ببینید، دلیلش این است.»[۱۲]


مرادی می‌گوید: «هنگام نوشتن داستان به جنبه‌های سینمای آن‌ فکر می‌کنم؛ در واقع داستان را به صورت تصویری‌ می‌بینم و به‌ همین دلیل در رابطه با آثاری که از روی داستان‌هایم ساخته‌شده‌اند،کم‌ترین مشکل‌ را دارم.»[۱۳]

زندگی و تراث

کودکی با نمک یک نویسنده

هوشنگ پسربچهٔ بی‌پول عاشق کتاب بود. از کودکی‌اش تعریف می‌کند که یک بار برای تهیهٔ پول خرید کتابی که آرزوی خواندنش را داشته در خالی کردن بار نمک یک کامیون کمک می‌کند. هوشنگ آخر روز با دستمزدش کتاب را می‌خرد. اما شب با دستانش که از سختی سنگ های نمک زخم شده بود، نمی‌تواند کتاب را ورق بزند. ناچار کتاب را با زبانش ورق می‌زند و همان شب می‌خواند.[۱۴]


===شخصیت و اندیشه===

نویسنده‌ای که از دردهایش لذت می‌برد.

مرادی کرمانی معتقد است که برای نوشتن خلق شده است و نه کار دیگری؛ به همین دلیل می‌‏نویسد و از آن و دردهایش لذت می‌‏برد. او می گوید:« برای من رنج نوشتن زیباترین رنج‌‏هاست. من به دنیا نیامده‌‏ام که برج بسازم یا رئیس جمهور شوم. من به دنیا آمده‌ام که نویسنده شوم. بهترین دوست من قلم و کاغذ است. زمانی که می‌‏نوشتم هیچ وقت فکرنمی‌‏کردم آن قدر بزرگ شوم که دیگران برای من دست بزنند یا برای گفت وگو به دانشگاه دعوت شوم. مهم آن بود که خود را با نوشتن خالی می‌‏کردم و لذت می‌‏بردم.»[۱۵]

نویسنده از نگاه همسر

هوشنگ یک پدر خوب و مهربان است، کسی که در کارش صادق و پاک بوده و راه درستی را که باید برود رفته و حرف‌هایی را که باید بزند زده.[۱۶]


زمینهٔ فعالیت

یادمان و بزرگداشت‌ها

  • اولین کنفرانس آموزش زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه کمبریج تقدیرنامه ویژه این کنفرانس را به هوشنگ مرادی کرمانی، به پاس ۵۰ سال تلاش مستمر در داستان‌نویسی و نقش ممتاز در توسعه زبان و ادبیات فارسی تقدیم کرد.[۱۷]


۱۳ آذر ۱۳۹۶ هوشنگ مرادی کرمانی: *سومین گردهمایی از «شب های بخارا در کلگری» به بزرگداشت «هوشنگ مرادی کرمانی» اختصاص داده شد.[۱۸]


از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)

  • پروین سلاجقه: سلاجقه در کتاب «صدای خط خوردن مشق» به بررسی آثار مرادی پرداخته.او در جایی از کتاب می‌نویسد مرادی گاهی در داستان‌‏هایش چنان از درد صحبت می‌‏کند که خود توان و تحمل ادامه داستان را ندارد و با گریزی ناگهانی مخاطب را به فضایی دیگر می‌برد. سلاجقه در مورد شخصیت‌‏ها در آثار نویسندهٔ کرمانی می‌‏گوید :«...شخصیت‌‏های اصلی در نهایت خود نویسنده یا گوشه‌‏هایی از وجود او است...»[۱۹]

سلاجقه زبان نویسندهٔ «صدای خط خوردن مشق» را ملایم و نسبتاً تلخ می‌داند نه گزنده و عصبی همراه با بدبینی و نفرت.[۲۰]

  • فریدون مجلسی

کرمانی از هیچ کس بد نمی‌گوید، هرگز از خودش تعریف نمی‌کند و لاف نمی‌زند و فخرفروشی نمی‌کند، درحالی که تعریف‌کردنی است. هیچ چیزی را پنهان نمی‌کند.[۲۱]

  • فاضل ترکمن: دنیای داستان های هوشنگ مرادی کرمانی دنیای پاکیزه‌ای است. دنیایی که به خیال پردازی و رؤیابافی ذهن آدم‌ها اختصاص دارد. قرار نیست توی این دنیا شعارهای سیاسی یا حرف های قلمبه سلمبه روشنفکری زده شود. ما با نویسنده‌ای طرف هستیم که قبل از هر چیز آثارش از منظر اومانیسم قابل بررسی است. در این قصه‌ها مستقیم و غیرمستقیم با ذهن و قلب آدم‌ها کار داریم. آدم‌هایی که برخلاف اغلب قصه های دیگر به دو دسته خیر و شر تقسیم نمی‌شوند.[۲۲]


من یک کودک پیر هستم

کرمانی می‌گوید مدیون اولین استاد نویسندگی و قصه‌گویی یعنی مادربزرگش است. او از خودش می‌گوید:

  • زمین هیچ چیز برای من نداشت و من به آسمان پناه بردم. نوشتن، آسمان من بود!
  • اگر قرار باشد من دیگر ننویسم انگار قرار است دیگر نفس نکشم.
  • من هیچوقت بزرگ نمی‌شوم و یک کودک پیر هستم. اصلا دغدغه‌های آدم بزرگ‌ها را درک نمی‌کنم. برای بچه‌ها نمی‌نویسم. برای خودم می‌نویسم. جذابیت کودکی و سادگی آن مرا جذب خود می‌کند. من به ایجاز معتقدم. نگاه تصویری به زندگی دارم.

هوشنگ فکر می‌کند مثل همهٔ نویسنده‌ها متعلق به یک پدر و مادر است. از زندگی شروع می‌کند و آن را با دیگران تقسیم می‌کند.[۲۳]

تفسیر خود از آثارش

این داستان‌‏ها، حاصل چنگ زدن و تلاش من در زندگی است؛ یعنی من به زندگی خودم چنگ زدم و آن را به تصویر کشیدم و داستان‌‏هایم همه ریشه در زندگی من دارد. زمانی که دیدم مردم دردهای مرا گوش نمی‌‏دهند سعی کردم آنها به زبان طنز بگویم.[۲۴] او می‌گوید بچه های من فقیر هستند ولی سربلند هستند. تلاش می کنند مثل مجید حتی در محیط های کثیف و ناجور زندگی می کنند ولی شرافت دارند. مثل «بچه های قالیباف خانه».[۲۵]

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

همراهی‌های سیاسی

من نه معلم اخلاق هستم و نه فیلسوف. بیتوته


مخالفت‌های سیاسی

نامه‌های سرگشاده

نام‌های دسته‌جمعی

بیانیه‌ها

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

جمله‌ای از ایشان

  • اگر قرار باشد من دیگر ننویسم انگار قرار است دیگر نفس نکشم.
  • جامعه هیچ وقت از تولید کردن و خلق کردن و بالیدن آدم ها باز نمی‌ایستد. من همیشه مخالف این نظریه بودم که وقتی هنرمندی می میرد، درباره‌اش می گویند دیگر کسی مثل او نمی‌آید. معلوم است که کسی مثل او نیست و لزومی هم ندارد که باشد.[۲۶]

نحوهٔ پوشش

تکیه‌کلام‌ها

خلقیات

کرمانی 22 سال است که هر روز صبح پیاده‌روی می‌کند. 40 سال است کوه می‌رود. می‌گوید آلودگی‌هایی را که بعضی‌ها دارند ندارد؛ مهمانی، شب‌نشینی و زندگی‌اش خیلی محدود است و به گفتهٔ خودش از این روشنفکر‌بازی‌ها ندارد. فشار و قند خونش را با ورزش کنترل می‌کند. هر جای دنیا که باشد نزدیک‌ترین پارک محل را پیدا می‌کند چون به نرمش کردن همراه با گروه‌های مختلف در پارک‌ها علاقمند است.

همه شهرهای ایران رفته‌ و پارک‌های‌شان را می‌شناسد. به نظر هوشنگ غذا هم چیز بدی نیست، اما بزرگ‌ترین لذتش کوه و کتاب است. خودش می‌گوید صبح‌ها تا درخت‌ها و پرنده‌ها را نبیند روزش آغاز نمی‌شود. او در سیرچ در میان دره‌ها زندگی کرده و تا 13 سالگی ماشین ندیده؛ ذهن روستایی‌ و نوشته‌هایش پر از طبیعت است.[۲۷]

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

بنیان‌گذاری

اولین‌های نویسنده

  • اولین اثری که از کرمانی به زبان انگلیسی ترجمه شده بود داستان «سماور» از «قصه‌های مجید» بود که برای یونیسف فرستاده شد.[۲۸]
  • اولین جایزه نویسندگی‌اش به خاطر «بچه‌های قالی‌باف‌خانه» بود که در سال ۱۳۵۹ جایزه نقدی شورای کتاب کودک و جایزه جهانی اندرسن در سال ۱۹۸۶ را به او اختصاص داد
  • اولین انتشار داستان وی به نام «کوچه ما خوشبخت‌ها» در مجله خوشه (به سردبیری ادبی شاملو) منتشر شد که حال و هوای طنز آلود داشت.
  • اولین کتاب در سال ۱۳۴۹ یا ۱۳۵۰ اولین کتاب داستان وی «معصومه» حاوی چند قصه متفاوت و کتاب دیگری به نام «من غزال ترسیده‌ای هستم» به چاپ رسیدند.[۲۹]

آخرین داستان

«قاشق چای‌خوری» کتاب جدید هوشنگ مرادی کرمانی است که پنج‌شنبه ۵اردیبهشت در غرفه انتشارات معین در سی و دومین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران رونمایی شد. هوشنگ مرادی کرمانی این اثر را کتاب خداحافظی نویسنده با دنیای نویسندگی خواند. او گفته می‌خواهد قلم را ببوسد و کنار بگذارد. چون این داستان‌ها او را اذیت کردند. به گفتهٔ مدیر نشر، «قاشق چای‌خوری» یک مجموعه داستان است که با تمام آثار دیگر این نویسنده فرق دارد چون داستان‌های این کتاب مخاطبانی فراتر از گروه سنی نوجوان دارند. از طرفی داستان‌های این کتاب، بیشتر در شهر جریان دارند و دیگر در ده و روستا نیستند.[۳۰]>


تأثیرپذیری‌ها

مرادی کرمانی می‌گوید عامیانه‌نویسی را از «صادق چوبک»، شاعرانه‌نویسی را از «ابراهیم گلستان»، ایجاز را از «ارنست همینگوی» و «گلستان» سعدی، احساس را از «صادق هدایت» و طنز را از «چخوف» و «دهخدا» آموخته. همچنین از مجلهٔ خوشه نثرپردازی را، از نشریات هفتگی ارتباط با مخاطب را و از رادیو گفتگو را آموخته است.[۳۱]

استادان و شاگردان

کرمانی نزد استادانی مانند دکتر فروغ، دکتر فولادوند و منوچهر شیبانی و امیرحسین آریان‌پور و خانم خواجه‌نوری و دکتر سپنتا و داوود رشیدی درس می‌خواند. اطلاعات

علت شهرت

هوشنگ مرادی کرمانی از برجسته‌ترین نویسندگان معاصر ایران در زمینه ادبیات کودک و نوجوان است. وی با نگارش بیش از بیست عنوان اثر، جایگاه خود را به عنوان نویسنده‌ای چیره‌دست و معتبر در روایت راستین دنیای کودکان و نوجوانان تثبیت کرده است. آثار وی جوایز متعددی در سطح ملی و بین‌المللی دریافت کرده، بسیاری از آثارش به زبان‌های گوناگون ترجمه شده و برخی از داستان‌هایش نیز به کتب درسی کشورهای دیگر راه یافته است. آثار مرادی کرمانی در عرصة ادبیات کودک از آثار موفق به شمار می‌رود. او چهره‌ای شناخته شده در جهان است.[۳۲]

فیلم ساخته شده براساس

اقتباس سینمایی:۱-داستان صنوبر( بیگانه) ، محصول افغانستان

۲- قصه‌‏های مجید ( چهارده داستان)یازده فیلم تلوزیونی و سه فیلم سینمایی ، کارگردان کیومرث پوراحمد.

۳- خمره ( فیلم سینمایی)کارگردان: ابراهیم فروزش.

۴- چکمه ( فیلم سینمایی) کارگردا ن: محمد علی طالبی .

۵-مهمان مامان( فیلم سینمایی) کارگردا ن : داریوش مهرجویی.

۶- تنور( فیلم سینمایی) کارگردان : محمد علی طالبی.

۷- مثل ماه شب چهارده ، ۱۱ قسمت سریال تلویزیونی ، یک فیلم سینمایی(کارگردان: محمد علی طالبی )[۳۳] ۸- تک‌درختها» ( فیلم سینمایی) کارگردان : سعید ابراهیمی‌فر ۹- گوشواره ( فیلم سینمایی) کارگردان : وحید موسویان[۳۴]

زندگی نویسنده در فیلم‌ قصه‌ها

مهدی جعفری در مستند بلند «قصّه‌ها» بخش هایی از مشکلات و سختی دوران کودکی و جوانی هوشنگ مرادی کرمانی را بازسازی کرده.[۳۵] کرمانی در مورد این فیلم می گوید: «آنچه در این فیلم می‌‏بینید تنها 30 درصد از سختی‌‏های زندگی من است، مرور زندگی گذشته آزارم می‌‏دهد»[۳۶]

اتفاقات بعد از انتشار آثار

درخت هوشنگ

در حاشیه مراسم بزرگداشت هوشنگ مرادی‌ کرمانی در بندر گناوه، درختی به افتخار حضور این نویسنده در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان این شهر کاشته شد. هوشنگ مرادی‌ کرمانی که از کاشت درخت «تَمرِ هندی» به نام خود به وجد آمده بود، گفت: «اولین‌ بار است که در ایران، درختی به یادبود حضورم در برنامه‌ای فرهنگی، به دست خودم کاشته می‌شود و این در میان تمامی برنامه‌هایی که تاکنون شرکت کرده بودم، یک کار نو بود. درخت نقش‌ برجسته‌ای در نوشته‌هایم دارد و با این کار بسیار خوشحال و شاداب شدم.»[۳۷]

هوشنگ مرادی کرمانی و درخت تمر هندی اش

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و منبع‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

کارنامه و فهرست آثار

  • داستان: معصومه / من غزال ترسیده‌‏ای هستم/قصه‌‏های مجید / بچه‌‏های قالی بافخانه/ نخل /چکمه/ داستان آن خمره /مشت برپست/ تنور/ مهمان مامان / مربای شیرین/ لبخند انار ( مجموعه داستان) / مثل ماه شب چهارده / نه ترو نه خشک/ شما که غریبه نیستید (خاطرات).
  • فیلمنامه: کاکی/ تیک تاک/ کیسه برنج.
  • نمایشنامه‌‏: کبوترتوی کوزه / پهلوان و جراح/ ماموریت ( تلویزیونی).[۳۸]


جوایز و افتخارات

  • ۱۳۵۹: جایزه نقدی شورای كتاب كودك و جایزه جهانی اندرسن در سال ۱۹۸۶ به خاطر بچه‌های قالی‌باف‌خانه.
  • ۱۳۶۰: دریافت لوح تقدیر شورای كتاب كودک برای جلد دوم قصه‌‏های مجید.
  • سیمرغ بلورین بهترین فیلم‌نامهٔ دوازدهمین جشنواره فیلم فجر (بهمن ۱۳۷۲)

جایزه مهرگان ادب

  • سیمرغ بلورین بهترین فیلم‌نامهٔ دوازدهمین جشنواره فیلم فجر (بهمن ۱۳۷۲)

جایزه مهرگان ادب

  • ۱۳۸۴: برگزیده پنجمین دورهٔ چهره‌های ماندگار در این سال.
  • ۱۹۸۶: کاندید جایزه جهانی اندرسن
  • ۱۹۹۲: جایزه جهانی هانس كریستین اندرسن برلین به دلیل تاثیر عمیق و گسترده در ادبیات كودكان.
  • جایزه کتاب سال ۱۹۹۴ کودکان و نوجوانان اتریش
  • ۱۹۹۵: نویسندهٔ برگزیده كشور كاستاریكا و دریافت جایزه خوزه مارتینی نویسنده و قهرمان ملی آمریكای لاتین.
  • کاندید جایزه جهانی اندرسن - سال ۲۰۱۴ میلادی

[۳۹] [۴۰]

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

بررسی چند اثر

قصّه‌های مجید

مرادی معتقد است که شهرت برخی از شخصیت‌های آثار نویسنده‌ها از خود نویسنده‌شان بیشتر است و قصه‌های مجید این ویژگی را دارد. او می‌گوید زمانی که قصه‌های مجید از تلویزیون پخش شد، کرمانی‌ها از او دلخور شدند چون آن را اثر ملی خود می‌دانستند و با ساخت مجموعه داستانی قصه‌های مجید توسط کیومرث پوراحمد این قصه‌ها رنگ و بوی اصفهانی به خود گرفته بود. کرمانی‌ها به او می‌گفتند چقدر گرفته تا این قصه‌ها را به اصفهانی‌های زرنگ بفروشد.

کرمانی هم جواب داده: «اصفهانی‌ها آن‌قدر زرنگ هستند که پول نمی‌دهند «قصه‌های مجید» را بخرند. تلویزیون این مجموعه را ساخته است. قصه‌های مجید برای همه مردم ایران است، درست است که نویسنده آن کرمانی است. مجید یک شخصیت ایرانی است که می‌تواند لباس هر قومی را بپوشد. این کتاب به زبان‌های مختلفی منتشر شده است و چندی پیش هم به زبان کردی ترجمه و منتشر شد و روی جلد این کتاب عکس مجید با لباس کردی منتشر شده است.»[۴۱]

در قصّه‌های مجید مبارزه با عادات و خرافات جایگاه ویژه‌ای دارد. در پایان داستان «ناف بچّه» نوجوان به این شناخت و آگاهی می‌رسد که آن چه در جامعه‌اش نهادینه شده الزاماً درست نیست و باید در مورد آن شناخت پیدا کرد. رویکرد تأمل‌برانگیز دیگر در قصه‌های مجید این است که گاه برخی از افکار مجید، نمایندهٔ دید مدرن، به بی‌بی، نماد دید سنتی القا می‌شود و بی‌بی نیز با دید مدرن همگام می‌شود. نمونهٔ مناسب برای این موضوع داستان «توپ» است. دیدگاه‌های انتقادی شخصیت اول داستان از دیگر امتیازات قصه‌های مجید است.[۴۲]

بچّه‌های قالیباف‌خانه

به قول هوشنگ این داستان از کابوس دوران بچگی او شکل گرفته؛ که هر بار مادربزرگش را اذیت می‌کرده یا درس نمی‌خوانده مادربزرگ برایش خط و نشان می‌کشیده که: «می کنمت تو کُت کارخانه تا همون جا بپوسی.» این کت کارخانه همان اسم کارگاه قالی‌بافی بود. مرادی کرمانی می گوید آنجا در آن سال های کودکی برایش کابوس شده بود. او گفته: «بعد از هجده سال دارم بچه‌های قالیباف‌خانه را می‌خوانم؛ برای تجدید چاپ، برای غلط گیری و نگاهی دوباره. دیدم عجب چیزی نوشته‌ام! عجب نه این که خوب و عالی، نه. این یکی میان نوشته‌های من چیز عجیب و غریبی است. گاهی لبخند می‌زنم و بیشتر از شدت درد و تلخی دلم درد می‌گیرد و هی اشک‌هایم را پاک می کنم تا صفحهٔ کاغذ را ببینم.»[۴۳]

کرمانی برای نوشتن این داستان چند ماه‌ در کرمان اقامت کرده و در كنار بافندگان قالی نشسته تا احساس آنها را به خوبی درك كند.[۴۴]


ناشرینی که با او کار کرده‌اند

نشر معین، نشر سحاب، نشر نی و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان از جمله ناشرین پرکار در چاپ داستان‌های کرمانی هستند.

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

  1. «هوشنگ مرادی کرمانی نامزد جایزهٔ «آسترید لیندگرن»». 
  2. تبیان
  3. «زندگی‌نامه هوشنگ مرادی کرمانی». میهن بلاگ، پنجشنبه 18 شهریور 1389. بازبینی‌شده در ۱۶فروردین۱۳۹۸. 
  4. «زندگی‌نامه هوشنگ مرادی کرمانی». بازبینی‌شده در ۱۶فروردین۱۳۹۸. 
  5. «گردشي-در-باغ-هوشنگ-دوم». یکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۶. بازبینی‌شده در ۲۲فروردین۱۳۹۸. 
  6. «گفتگو با هوشنگ مرادی کرمانی درباره خوشبختی». انتشار : دوشنبه ۳۰. بازبینی‌شده در ۱۷فروردین۱۳۹۸. 
  7. «گردشي-در-باغ-هوشنگ-دوم». یکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۶. بازبینی‌شده در ۲۲فروردین۱۳۹۸. 
  8. «گفتگو با هوشنگ مرادی کرمانی درباره خوشبختی». انتشار : دوشنبه ۳۰. بازبینی‌شده در ۱۷فروردین۱۳۹۸. 
  9. «گردشي-در-باغ-هوشنگ-دوم». یکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۶. بازبینی‌شده در ۲۲فروردین۱۳۹۸. 
  10. «گفتگو با هوشنگ مرادی کرمانی درباره خوشبختی». انتشار : دوشنبه ۳۰. بازبینی‌شده در ۱۷فروردین۱۳۹۸. 
  11. «گفتگو با هوشنگ مرادی کرمانی درباره خوشبختی». انتشار : دوشنبه ۳۰. بازبینی‌شده در ۱۷فروردین۱۳۹۸. 
  12. «هوشنگ مرادی کرمانی؛ از سر «قصه‌های مجید» تا «ته خیار»». ۲۵اسفند۱۳۹۷. بازبینی‌شده در ۱۷فروردین۱۳۹۸. 
  13. «نگاهی به زندگی و آثار هوشنگ مرادی کرمانی: نویسنده‌ای برای کودکان و برای سینما». آذر 1386 - شماره ۴۹ (از صفحه ۲۸ صفحه تا۳۰). بازبینی‌شده در ۲۴فروردین۱۳۹۸. 
  14. «هوشنگ مرادی کرمانی». سه‌جشنبه ۲ مهر ۱۳۸۷. بازبینی‌شده در ۱۶فروردین۱۳۹۸. 
  15. «هوشنگ مرادی کرمانی». سه‌جشنبه ۲ مهر ۱۳۸۷. بازبینی‌شده در ۱۶فروردین۱۳۹۸. 
  16. «وقتی زندگی‌نامه هوشنگ مرادی کرمانی عوض می‌شود». ۲۴ شهریور ۱۳۹۳. بازبینی‌شده در ۵فروردین ۱۳۹۸. 
  17. «زبان ما دارد از شعر و داستان‌ خداحافظی می‌کند.». 
  18. «شب هوشنگ مرادی کرمانی». بازبینی‌شده در ۱۶فروردین۱۳۹۸. 
  19. «هوشنگ مرادی کرمانی». سه‌جشنبه ۲ مهر ۱۳۸۷. بازبینی‌شده در ۱۶فروردین۱۳۹۸. 
  20. [file:///C:/Users/MDR%2032322170/Downloads/4001113900103.pdf «مجله علمی‌پژوهشی مطالعات ادبیات کودک دانشگاه شیراز»]. 
  21. «گردشي-در-باغ-هوشنگ-دوم». یکشنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۶. بازبینی‌شده در ۲۲فروردین۱۳۹۸. 
  22. «چرا هوشنگ مرادی کرمانی در روزگار ما نویسنده مهمی است؟». میهن بلاگ، ۱۸ آبان ۱۳۹۶. بازبینی‌شده در ۱۶فروردین۱۳۹۸. 
  23. {{یادکرد http://www.mmciran.com/blog/2019/01/08/%D9%87%D9%88%D8%B4%D9%86%DA%AF-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%87%D8%B1-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%85%D8%AB%D9%84-%D8%AF%D9%88%D8%B1/ تاریخ انتشار: سه شنبه ۱۸دی ۱۳۹۷|عنوان: هر نویسنده مثل دوربین سر صحنه است. تاریخ بازبینی: ۱۸فروردین۱۳۹۸ }}
  24. «هوشنگ مرادی کرمانی». سه‌جشنبه ۲ مهر ۱۳۸۷. بازبینی‌شده در ۱۶فروردین۱۳۹۸. 
  25. «چرا هوشنگ مرادی کرمانی در روزگار ما نویسنده مهمی است؟». میهن بلاگ، ۱۸ آبان ۱۳۹۶. بازبینی‌شده در ۱۶فروردین۱۳۹۸. 
  26. {{یادکرد http://www.mmciran.com/blog/2019/01/08/%D9%87%D9%88%D8%B4%D9%86%DA%AF-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%87%D8%B1-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%85%D8%AB%D9%84-%D8%AF%D9%88%D8%B1/%7C عنوان= هوشنگ مرادی کرمانی: «هر نویسنده مثل دوربین سر صحنه است.| تاریخ انتشار= ۱۸ دی ۱۳۹۷| تاریخ بازبینی= 8اردیبهشت 1398}}
  27. «گفتگو با هوشنگ مرادی کرمانی درباره خوشبختی». انتشار : دوشنبه ۳۰. بازبینی‌شده در ۱۷فروردین۱۳۹۸. 
  28. «زندگی‌نامه هوشنگ مرادی کرمانی». بازبینی‌شده در ۱۶فروردین۱۳۹۸. 
  29. «زندگی‌نامه هوشنگ مرادی کرمانی». کرمان بلاگ، ۸آبان ۱۳۹۶. بازبینی‌شده در ۱۶فروردین۱۳۹۸. 
  30. . https://fararu.com/fa/news/397323/%D8%AE%D8%AF%D8%A7%D8%AD%D8%A7%D9%81%D8%B8%DB%8C-%D9%87%D9%88%D8%B4%D9%86%DA%AF-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C= خداحافظی هوشنگ مرادی کرمانی با دنیای نویسندگی. بازبینی‌شده در 7اردیبهشت1398. 
  31. «زندگی‌نامه هوشنگ مرادی کرمانی». کرمان بلاگ، ۸آبان ۱۳۹۶. بازبینی‌شده در ۱۶فروردین۱۳۹۸. 
  32. «بررسی تطبیقی جایگاه کودک و نوجوان در آثار دو نویسنده هوشنگ مرادی کرمانی و چارلز دیکنز». بازبینی‌شده در ۱۶فروردین۱۳۹۸. 
  33. «هوشنگ مرادی کرمانی». سه‌جشنبه ۲ مهر ۱۳۸۷. بازبینی‌شده در ۱۶فروردین۱۳۹۸. 
  34. «نگاهی به زندگی و آثار هوشنگ مرادی کرمانی: نویسنده‌ای برای کودکان و برای سینما». آذر 1386 - شماره ۴۹ (از صفحه ۲۸ صفحه تا۳۰). بازبینی‌شده در ۲۴فروردین۱۳۹۸. 
  35. «قصه‌ها». ۹شهریور۹۶. بازبینی‌شده در ۲۱فروردین۱۳۹۸. 
  36. [.http://irresearch.mihanblog.com/post/60 «میهن بلاگ»]. پنجشنبه 18 شهریور 1389. بازبینی‌شده در ۲۲فروردین۱۳۹۸. 
  37. «یک درخت تمر هندی به نام هوشنگ مرادی کرمانی کاشته شد». 2بهمن 1397. بازبینی‌شده در ۷اردیبهشت۱۳۹۸. 
  38. «هوشنگ مرادی کرمانی». سه‌جشنبه ۲ مهر ۱۳۸۷. بازبینی‌شده در ۱۶فروردین۱۳۹۸. 
  39. [.http://irresearch.mihanblog.com/post/60 «میهن بلاگ»]. پنجشنبه 18 شهریور 1389. بازبینی‌شده در ۲۲فروردین۱۳۹۸. 
  40. «ویکی‌پدیا». بازبینی‌شده در ۲۲فروردین۱۳۹۸. 
  41. «هوشنگ-مرادی-کرمانی-قصه‌های مجیداز من مشهورتر است». بازبینی‌شده در ۲۰فروردین۱۳۹۸. 
  42. [file:///C:/Users/MDR%2032322170/Downloads/Documents/JCLS_Volume%205_Issue%202_Pages%2055-74.pdf «مجله علمی پزوهشی مطالعات ادبیات کودک دانشگاه شیراز»]. 
  43. «چرا هوشنگ مرادی کرمانی در روزگار ما نویسنده مهمی است؟». میهن بلاگ، ۱۸ آبان ۱۳۹۶. بازبینی‌شده در ۱۶فروردین۱۳۹۸. 
  44. «چرا هوشنگ مرادی کرمانی در روزگار ما نویسنده مهمی است؟». میهن بلاگ، ۱۸ شهریور ۱۳۸۹. بازبینی‌شده در ۱۶فروردین۱۳۹۸. 

منابع

پیوند به بیرون