احمدرضا احمدی: تفاوت میان نسخهها
تینا شاهنواز (بحث | مشارکتها) |
تینا شاهنواز (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۱۴۳: | خط ۱۴۳: | ||
سهراب سپهری در نامهای که از نیویورک برای احمدرضا احمدی نوشته به او میگوید: | سهراب سپهری در نامهای که از نیویورک برای احمدرضا احمدی نوشته به او میگوید: | ||
«در این شهر نعنا پیدا می شود ولی باید آن را صادقانه خورد . اینجا رسم نیست کسی امتداد بدهد. نباید فکر آدم روی زمین دراز بکشد. در این جا از روی سیمان به بالا برای فکر کردن مناسب تر است و یا از فلز به آن طرف. | «در این شهر نعنا پیدا می شود ولی باید آن را صادقانه خورد . اینجا رسم نیست کسی امتداد بدهد. نباید فکر آدم روی زمین دراز بکشد. در این جا از روی سیمان به بالا برای فکر کردن مناسب تر است و یا از فلز به آن طرف. | ||
احمدرضای عزیز تنبلی هم حدی دارد. این را میدانم. ولی باور کن فکر تو هستم و سپاسگزاری نامههایت. من به شدت در این شهر تنها ماندم. آن هم در این شهر بی پرنده و نادرخت. هنوز صدای پرنده نشنیدهام (چون پرندهای نیست صدایش هم نیست). در همان امیر آباد خودمان توی هر درخت نارون یک خروار جیک جیک بود. نیویورک و جیک جیک توقعی ندارم. من فقط هستم و گاهی در این شهر گولاش میخورم. مثل اینکه تو دوست داشتی و برایت جانشین قورمه سبزی بود... | احمدرضای عزیز تنبلی هم حدی دارد. این را میدانم. ولی باور کن فکر تو هستم و سپاسگزاری نامههایت. من به شدت در این شهر تنها ماندم. آن هم در این شهر بی پرنده و نادرخت. هنوز صدای پرنده نشنیدهام (چون پرندهای نیست صدایش هم نیست). در همان امیر آباد خودمان توی هر درخت نارون یک خروار جیک جیک بود. نیویورک و جیک جیک توقعی ندارم. من فقط هستم و گاهی در این شهر گولاش میخورم. مثل اینکه تو دوست داشتی و برایت جانشین قورمه سبزی بود... |
نسخهٔ ۱۹ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۰۳
احمدرضا احمدی | |
---|---|
ساده مینویسم.[۱] | |
زادروز | ۳۰ اردیبهشت ۱۳۱۹ کرمان |
ملیت | ایرانی |
محل زندگی | تهران |
سالهای نویسندگی | ۱۳۴۱- |
نوشتارها | ٰ |
همسر(ها) | شهره احمدی (حیدری) |
فرزندان | ماهور احمدی |
احمدرضا احمدی شاعر، نویسنده، منتقد هنری، دکلمهخوان و کارمند بازنشسته کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان است.
احمدرضا احمدی در ساعت ۱۲ ظهر روز دوشنبه ۳۰ اردیبشهت ماه ۱۳۱۹ در کرمان متولد شد. پدر وی کارمند وزارت دارایی بود و ۵ فرزند داشت که احمدرضا کوچکترین آنها بود. جد پدری وی ثقةالاسلام کرمانی، و جد مادریاش آقا شیخ محمود کرمانی است. سال اول دبستان را در مدرسه کاویانی کرمان گذراند و در سال ۱۳۲۶ با خانواده به تهران کوچ کرد. در دبستان ادب و صفوی تهران دوران ابتدایی را به پایان برد و دورهٔ دبیرستان را در دارالفنون به پایان رساند. در سال ۱۳۴۵ دورهٔ خدمت سربازی را به عنوان سپاهی دانش در روستای ماهونک کرمان آموزگاری کرد. آشنایی عمیق او با شعر و ادبیات کهن ایران و شعر نیمایی دستمایهای شد تا حرکتی کاملاً متفاوت را در شعر معاصر آغاز کند.وی از بیست سالگی بطور جدی به سرودن شعر پرداخت و نخستین مجموعه شعریاش را به نام «طرح» در سال ۱۳۴۱ منتشر کرد
داستانک
گروه ادبی طرفه
در اوایل دههٔ چهل احمدرضا احمدی بههمراه نادر ابراهیمی، اسماعیل نوریعلاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوشآبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه طرفه را با هدف دفاع از هنر موج نو تأسیس کردند. آرم این گروه یک خروس بود و اعضای آن را اغلب دانشجویانی تشکیل میدادند که سودای انقلابی ادبی را در سر داشتند. اعضاء در این جمع گرد هم میآمدند و آثار یکدیگر را در نشستهایی نقد و بررسی میکردند. با سرمایه گروه، شماری از آثار نسل جوان نیز به نشر رسید. اکبر رادی از نادر ابراهیمی بهعنوان محور گروه طرفه یاد می کند و او را وفادارترین فرد به حلقهٔ طرفه میداند که سالها پس از کم رنگ شدن فعالیت آن جمع، ابراهیمی همچنان آثارش را با نام طرفه منتشر کرد.
درباره جایزه هانس کریستین اندرسن
احمدرضا احمدی در مراسم بزرگداشت خود در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در بارهٔ دریافت جایزه اندرسن گفت: چه این جایزه را دریافت کند و چه نکند، همیشه احمدرضا احمدی خواهد ماند و امیدوار است.
درباره کتاب طرح
احمدی میگوید «در کلاس ششم ابتدایی بودم که کتاب «طرح» را با کمک دوستانم کیمیایی و فرامرز قریبیان چاپ کردم. شمارگان کتاب ۵۰۰ عدد بود. این کتاب هیاهو آفرید. علیاصغر حاج سیدجوادی که سردبیر «کتاب هفته» بود، از این کتاب استقبال کرد. سال ۴۱ کتاب «طرح» من چاپ شد، ۵۰۰ عدد چاپ شد. مسعود کیمیایی و فرامرز قریبیان، [قبلش] نصف آن را در ادارات بهعنوان آب معدنی فروختند.[در واقع پیشفروش کردند!] مرتضی ممیز یک شعر از این کتاب را در «کتاب هفته» چاپ کرد، مرتضی ممیز پدر تعمیدی این شعر بود. همیشه او را به یاد دارم... مهرداد صمدی این کتاب را برای فروغ فرخزاد برد»
داستانک شکایتهایی از دیگران کرده به محاکم و شکایتهایی که از او شده
داستانکهای مشهور ممیزی
داستانکهای مربوط به مصاحبهها، سخنرانیها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونههایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری
داستانهای دیگر
زندگی و تراث
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
احمدی در دوران پرهیجان سیاسی تهران و پویایی شعر نو فارسی در تهران بزرگ شد. روزگاری که خاطره هایش برای او زنده است: «روزهای خیلی وحشتناکی بود، سرما، غربت، غریبی. 1327- همان سالی که شاه تیر خورد، مدرسه ای که من در تهران می رفتم، پشت مسجد سپهسالار به اسم ادب بود. در آن زمان، هر روز در جلوی مجلس تظاهرات و بزن بکوب بود. جلوی چشم ما ملت را می گرفتند و میبردند. تنها زیبایی اش این بود که کنار مدرسه ما کلاس سنتور ابراهیم سلمکی بود. ظهرها که از مدرسه مرخص می شدیم، می ایستادیم و از صدای ساز لذت می بردیم.» برای دوران دبیرستان به قدیمی ترین مدرسه یعنی دارالفنون رفت. و به گفته خودش با بسیاری از نوجوانانی همدوره شد که بعدها از پیشگامان ادب و هنر زمانه خود شدند. دوستی او با افرادی مانند پرویز دوایی و مسعود کیمیایی و بعدها اسفندیار منفردزاده و فرامرز قریبیان به همان زمان بر می گردد
شخصیت و اندیشه
فعالیت در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
هنگامی که کانون پررورش فکری کودکان پایه گذاری شد، فیروز شیروانلو و سپس سیروس طاهباز به نویسندگان و شاعران باتجربه و جوان کار سفارش می دادند.ر این میان کاری نیز به احمد رضا احمدی سفارش داده شد. نتیجه کار داستان «من حرفی دارم که فقط شما بچه ها باور می کنید» بود که در سال ۱۳۴۹ منتشر شد. احمدرضا احمدی در مهر۱۳۴۹ به استخدام کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان درآمد و تا سال ۱۳۵۸ در سمت مدیر تولید نشر آثار موسیقی برای کودکان و از آن زمان تا سال ۱۳۷۳ (زمان بازنشستگی) در بخش انتشارات کانون در مقام ویراستار فعالیت میکرد.
یادمان و بزرگداشتها
از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)
« | یزدان سلحشور در مقالهای در روزنامه ایران درباه احمدی چنین مینویسد:
«... شاید اگر بخواهم منصف باشم، بشود احمدرضا احمدی را دارای همان عملکردی در شعر پارسی دانست که فرانسوا تروفو پیش از او در سینمای موج نوی فرانسه، به آن اندیشیده بود: نشان دادن هر آنچه غیرقابل فهم اما با احساسی عمیق؛ البته تروفو، در دهههای پایانی فیلمسازی خود، دستاورد خود را به شکلی حداکثری، با ادبیات درآمیخت و انسجام روایی را هم به آن افزود، راهی که احمدرضا احمدی باوجود اندرزهای فروغ فرخزاد بر خود هموار نکرد با این همه، در پیش گرفتن راه تروفو [ راهی که در سالهای آغازین نقدنویسی و همچنین فیلمسازی او، بسیار تأثیرگذار به نظر میرسید] این امکان را به احمدی داد که برابر مخاطبان عام، موفقتر از شاعرانی جلوه کند که در موج نو، هم استحکام شعریشان بیش از او بود و هم دانش و تسلط شان بر ادبیات غرب؛ به گمانم در این قیاس، بیژن الهی مثال خوبی است شاعری که حتی مورد بیمهری منتقد بزرگی چون حقوقی قرار گرفت و احمدرضا احمدی، جایش را در «شعر نو از آغاز تا امروز» پُر کرد. احمدی البته روابط اجتماعی بهتری نسبت به الهی داشت و با اغلب هنرمندان نوگرا در همه حوزهها رفیق بود و غیر از اینها، تأیید مکتوب فروغ فرخزاد را هم در کارنامه ادبی خود داشت و علاوهبر همه اینها، حضور پررنگاش را هم در کانون پرورش فکری باید دید با انواع امکاناتی که در اختیار شاعران و نویسندگان میگذاشت و احمدرضا احمدی، شاهزاده سلطنت کانون بود و مختار بر این امکانات و خوش به حالش که هم بازیگر فیلم مهرجویی بود و هم رفیق کیمیایی و آن هم هنگامی که سینمای موج نو ایران، در رقابت این دو سینماگر، هواداران را چون هواداران تاج و پرسپولیس به جان هم انداخته بود! [غرض البته انکار دستاوردهای احمدی نیست فقط قصد بر آن است که وجوه کمکی هم در نگاهی منصفانه به تاریخ ادبی ما، لحاظ شود.]»(قسمتی از مقاله) « ... اگر بنا باشد که شاعران جوان، از موفقیت یک شاعر مشهور، درسی نادرست بگیرند که بدون احاطه داشتن بر دانش ادبی شعر هزارساله و ادبیات مدرن جهان هم میشود محبوب و موفق بود، آن شاعر مطمنناً احمدرضا احمدی است! نمیدانم چه ضرورت دارد که ما برای جلوگیری از «بدآموزی نسل نو» تاریخ را تحریف کنیم و مثلاً در مقاله ویکیپدیای پارسی دربارهٔ احمدرضا احمدی بنویسیم: «آشنایی عمیق او با شعر و ادبیات کهن ایران و شعر نیما دستمایهای شد تا حرکتی کاملاً متفاوت را در شعر معاصر آغاز و پیریزی کند»! حتی اگر به نامههای فروغ هم تکیه نکنیم و ضعف تألیف مشهود شعرهای احمدی را در دفترهای نخستیناش نادیده بگیریم، احاطه نداشتن او بر وزن، حتی در خواندن شعر موزون نیمایی- باوجود صدای منحصر به فرد و حسبرانگیز او- در آلبومهایش مشهود است. پس این تغییر و تحول ناگهانی تاریخی برای چیست؟ دوستان مدرننویس! اگر بنویسیم که حیدر یغما«خشتمال نیشابوری» دانشی معادل همایی و فروزانفر داشت، چه چیز را به شعر ایران افزودهایم؟ شخصاً معتقدم که استعداد احمدی چنان درخشان بود و هست که اگر به توصیههای فروغ عمل میکرد به تأثیرگذارترین شاعر ایران، پس از سبک هندی بدل میشد؛ اما چنین نشد! او را با همین موفقیت خیرهکنندهاش در جذب مخاطبان عام و بهعنوان شاعری آوانگارد بپذیریم و بیهوده، به جعل تاریخ نپردازیم.» (همان مقاله) |
» |
برای مسعود کیمیایی هم آشنایی با یکی از بهترین شاعران نسل سوم شعر امروز خاطراتی بجا گذاشته است: «احمدرضا احمدی در سال های سی و پنج و سی و هفت در جوانی من طلوع کرد. تنها بودم و می خواستم سیاست جهان را دو قسمت کنم. وقتی احمدرضا باور کرد، رفیق من شد. احمدرضا شعر گفت و نوشت. از کویری آمد که جاده نداشت. نه شاعر کرمانی بود و نه شاعر تهرانی، حتی شاعر جهان سومی هم نشد! احمدرضا شاعر بود که آمد. نیما و شاملو و فروغ را می خواند. اخوان را گاهی دوست داشت. اما حتی بعد از پنجاه سال شعر هنوز هیچ شعری از او شبیه دیگران نیست. احمدرضا با دانسته های قلب و تنش جهان را باور دارد. احمدرضا دیوانه ای پر از شعف و تنهایی است. این را از اول داشت. احمدرضا یکی از تنهایان کمیاب زندگی است.»
آیدین آغداشلو نیز در همان در سالهای ۴۰ در مجله اندیشه و هنر نوشت یک شاعر ولادت پیدا کرد. آیدین، دوست احمدی است و دربارهاش می گوید: «از راه خواندن شعرهای احمدرضا می شود دید و دریافت که چه خلوت درونی شگفت انگیزی داشته است در همه عمر چه ساده زندگی کرده، و هرجا که حرفی و کلامی و پیامی داشته، با صراحت بیان کرده است. احمدرضای دهه ۴۰، شاعری بود با اشعاری چالش برانگیز. شاعر دوران نابغه های موج نو بود دیگر...»
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
تفسیر خود از آثارش
احمدرضا احمدی درباره خود و آثارش چنین میگوید: کلام من هرچه بود طلا بود، مس بود، متعلق به خودم بود. در هر کتاب راه ناهمواری را طی کردم. در هر کتاب چون کتاب نخستینم با هراس آغاز کردم. راهی که در ظلمات بود. من از کسی تقلید نکردم. به گمانم حتا از خودم هم تقلید نکردم. نقادان و خصمان شعر من در این حسرت ماندند که من در جاده ای قدم گذارم که قبل از من دیگران آن را طی کرده باشند. نقادان و خصمان من نمی دانند شعری که خمیر مایه اش رنج و مصیبت آدمی است تقلید نمی پذیرد. حتا اگر در زمهریر تنهایی شاعر جان ببازد.
احمدی اذعان میدارد که فارغ از تمامی آرا و نظرات و ژستهای روشنفکری، گاهی پیش آمده که اصلاً حس سرودن شعر را هم نداشته است؛ اما با شنیدن موسیقی، قریحه سرایش شعر او بهجوش آمده است.
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
همراهیهای سیاسی
مخالفتهای سیاسی
نامههای سرگشاده
نامه ها
سهراب سپهری در نامهای که از نیویورک برای احمدرضا احمدی نوشته به او میگوید:
«در این شهر نعنا پیدا می شود ولی باید آن را صادقانه خورد . اینجا رسم نیست کسی امتداد بدهد. نباید فکر آدم روی زمین دراز بکشد. در این جا از روی سیمان به بالا برای فکر کردن مناسب تر است و یا از فلز به آن طرف. احمدرضای عزیز تنبلی هم حدی دارد. این را میدانم. ولی باور کن فکر تو هستم و سپاسگزاری نامههایت. من به شدت در این شهر تنها ماندم. آن هم در این شهر بی پرنده و نادرخت. هنوز صدای پرنده نشنیدهام (چون پرندهای نیست صدایش هم نیست). در همان امیر آباد خودمان توی هر درخت نارون یک خروار جیک جیک بود. نیویورک و جیک جیک توقعی ندارم. من فقط هستم و گاهی در این شهر گولاش میخورم. مثل اینکه تو دوست داشتی و برایت جانشین قورمه سبزی بود... غصه نباید خورد گولاش باید خورد و راه رفت و نگاه کرد به چیزهای سر راه. مثل بچههای دبستانی که ضخامت زندگی شان بیشتر است. میدانی باید رفت یه طرف و یا شروع کرد. من شروع میکنم. ولی همیشه نمیشود. هنوز صندلی اتاقم را شروع نکردهام وقت میخواهد. عمر نوح هم بدک نیست ولی باید قانع بود و من هستم. مثلا یک چهارم قار قار کلاغ برای من بس است. یادم هست به یکی نوشتم: سه چهارم قناری را میشنوم. میبینی قانع شدهام. راست است که حجم قار قار بیشتر است ولی در عوض خاصیت آن کمتر است. مادرم میگفت قار قار برای بعضیها خاصیت دارد. من روزها نقاشی میکنم. هنوز روی دیوارهای دنیا برای تابلوها جا هست. پس تندتر کار کنیم. ولی نباید دود چراغ خورد. این جا دودهای زبرتر و خالصتری هست، دودهای بادوام و آبنرو. در کوچه که راه میروی گاه یک تکه دود صمیمانه روی شانهات مینشیند و این تنها ملایمت این شهر است و گرنه آن جرثقیل که از پنجره اتاق پیداست، نمیتواند صمیمانه روی شانه کسی بنشیند. اصلا برازنده جرثقیل نیست اگر این کار را بکند به اصالت خانوادگی خود لطمه زده است. توی این شهر نمیشود نرم بود و حیا کرد تهنیت گفت. نمی شود تربچه خورد. میان این ساختمانهای سنگین تربچه خوردن کار جلفی است. مثل اینکه بخواهی یک آسمان خراش را قلقلک بدهی. باید رسوم اینجا را شناخت. در اینجا رسم این است که درخت برگ داشته باشد. در این شهر نعنا پیدا میشود ولی باید آن را صادقانه خورد. اینجا رسم نیست کسی امتداد بدهد. نباید فکر آدم روی زمین دراز بکشد. در این جا از روی سیمان به بالا برای فکر کردن مناسبتر است و یا از فلز به آن طرف. من نقاشی میکشم ولی نقاشی من نسبت به گالریهای اینجا مورب است. نقاشی از آن کارهاست پوست آدم را میکند و تازه طلبکار است. ولی نباید به نقاشی رو داد چون سوار آدم میشود. من خیلیها را دیدهام که به نقاشی سواری میدهند. باید کمی مسلح بود و بعد رفت دنبال نقاشی. گاه فکر میکنم شعر مهربانتر است ولی نباید زیاد خوش خیال بود. من خیلیها را شناختهام که از دست شعر به پلیس شکایت کردهاند. باید مواظب بود. من شبها شعر میخوانم. هنوز ننوشتهام خواهم نوشت. من نقاشی میکنم. شعر میخوانم و یکتایی میبینم و گاه در خانه غذا میپزم و ظرف میشویم و انگشت خودم را میبرم. و چند روز از نقاشی باز میمانم. غذایی که میپزم خوشمزه میشود به شرطی که چاشنی آن نمک باشد و یک قاشق اغماض. غذاهای مادرم چه خوب بود. تازه من به او ایراد هم میگرفتم که رنگ سبز خورش اسفناج چرا متمایل به کبودی است. آدم چه دیر میفهمد... من چه دیر فهمیدم که انسان یعنی عجالتا ... ایران مادرهای خوب دارد و غذاهای خوشمزه و روشنفکران بد و دشتهای دلپذیر... و همین ...»
بیانیهها
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
جملهای از ایشان
تکیهکلامها
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
ناشرانی که با او کار کردهاند
تأثیرپذیریها
« | درباره احمدی و اینکه شعر از کجا میآید و از چه کسی تأثیر پذیرفته سخن بسیار است. خود او به این حرفها پاسخ داده است:
|
» |
علت شهرت
شعر موج نو
فیلم ساختهشده براساس
حضور در فیلم مستند بلند (شب شیدایی) دربارهٔ تاریخ ترانه در ایران معاصر ساخته ناصر صفاریان
حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود
- وقت خوب مصایب ساخته ناصر صفاریان
- بانو مرا دریاب ساخته ناصر صفاریان
نام جاهایی که به اسم این فرد است
روز ۲۵ مرداد ۱۳۹۶ (کاشی ماندگار) از سوی شهرداری تهران بر سردر منزل احمدرضا احمدی که از سال ۱۳۶۶ در آن سکونت دارد نصب شد.
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و منبعشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
انبوهی از این بعدازظهرهای جمعه را به یاد دارم که در غروب آنها در خیابان از تنهایی گریستیم ما نه آواره بودیم، نه غریب اما این بعدازظهرهای جمعه پایان و تمامی نداشت میگفتند از کودکی به ما که زمان باز نمیگردد اما نمیدانم چرا این بعدازظهرهای جمعه بازمیگشتند
کارنامه و فهرست آثار
برای بزرگسالان
آثار منتشره در ۱۳۹۶ در نشر چلچله
- «جای پای عاشقان در برف ماندهاست شعر و نقاشی»
- «نمایشنامههای شاعر در چهار جلد»
- «به سوی تو میآیم»، ۱۳۹۵ سرزمین اهورایی
- «دری به سوی دریا»، ۱۳۹۵، کتابسرای نیک
آثار منتشره در ۱۳۹۵ در نشر چلچله
- «بدون دریا از قایق مینویسم»
- «قطار از ریل خارج شد»
- «آوازخوان آوازش را در باران تا سپیده ادامه داد»
- «بر دیوار کافه»، ۱۳۹۴، نشر ثالث
- «به خاطر غنای این اندوه دستان ما را بگیر»، ۱۳۹۳، نشر مشکی
- «میوهها طعم تکراری دارند، ۱۳۹۳، نشر ثالث
- «میگویند بیرون از این اتاق برف میبارد»، ۱۳۹۲، نیماژ
- «یادگار عشق و حرمان مدام»، ۱۳۹۲، نشر ثالث
آثار منتشره در ۱۳۹۱ در نشر ثالث
- «از بارانی که دیر بارید»
- «میوهها طعم تکراری دارند»
آثار منتشره در ۱۳۹۱ در انتشارات کتاب نشر نیکا
- «دفترهای واپسین، دفتر هفتم/به رنگ آبی نیلی»
- «دفترهای واپسین، دفتر ششم/به رنگ آبی دریا»
- «دفترهای واپسین، دفتر پنجم/به رنگ آبی آسمان»
- «دفترهای واپسین، دفتر چهارم/به رنگ سبز»
- «دفترهای واپسین، دفتر سوم/به رنگ زرد»
- «دفترهای واپسین، دفتر دوم/به رنگ پرتقالی»
- «دفترهای واپسین، دفتر اول/به رنگ آبی»
آثار منتشره در ۱۳۸۹ در نشر چشمه
- «دفترهای سالخوردگی (دفتر هفتم)، میخواستم روزی گریه کنم: سیب سرخ»
- «دفترهای سالخوردگی (دفتر ششم)، روزی که ما سوار قطار شدیم: هوا ابری بود»
- «دفترهای سالخوردگی (دفنر پنجم)، در انتهای کوچه در باران شمع را روشن میکنیم: تنهایی»
- «دفترهای سالخوردگی (دفتر چهارم)، به درخت انار رسیدم انارها شکسته بودند: عشق»
- «دفترهای سالخوردگی (دفتر سوم)، پس از فراغتهای مدام: نیستی»
- «دفترهای سالخوردگی (دفتر دوم)، چترهای کهنه در باران باز نمیشدند: حرمان»
- «دفترهای سالخوردگی (دفتر یکم)، در این کوچهها گُلِ بنفشه میروید: باران»
- «هزار اقاقیا در چشمان تو هیچ بود»، نشر چشمه (چاپ اول، نشر ماهریز)
آثار منتشره در ۱۳۸۹ در نشر نظر
- «احمدرضا احمدی از ایوان خانهشان فرار کرد»
- «مژدگانی به یابنده احمدرضا احمدی»
- «پسرکی به نام احمدرضا احمدی گم شدهاست»
- «در به در به دنبال احمدرضا احمدی»
- «بهاریه»، ۱۳۸۸، حوض نقره
- «همه شعرهای من»، ۱۳۸۸، نشر چشمه
- «روزی برای تو خواهم گفت»، ۱۳۸۷، نشر ثالث
- «چای در غروب جمعه روی میز سرد میشود»، چ.اول۱۳۸۶ و چ.دوم ۱۳۸۷، نشر ثالث
- «ساعت۱۰ صبح بود»، چ.اول:۱۳۸۵ و چ.دوم:۱۳۸۶ و چ.سوم:۱۳۸۷، نشر چشمه
- «عزیز من»، چ.اول:۱۳۸۳و چ.سوم:۱۳۹۰، نشر افکار
- «یک منظومهٔ دیریاب در برف و باران یافت شد»، ۱۳۸۱، نشر ماهریز
- «عاشقی بود که صبحگاه دیر به مسافرخانه آمده بود»، چ.اول:۱۳۷۸، نشر سالی و چ.دوم:۱۳۸۷، نشر افکار
- «از نگاه تو زیر آسمان لاجوردی»، ۱۳۷۶، سازمان همگام
- «ویرانههای دل را به باد میسپارم»، ۱۳۷۳، نشر زلال
- «لکهای از عمر بر دیوار بود»، ۱۳۷۲، نوید شیراز
- «قافیه در باد گم میشود»، چ.اول:۱۳۶۹، پاژنگ و چ.دوم:۱۳۸۶، نشر افکار
- «هزار پله به دریا ماندهاست»، چ.اول:۱۳۶۴، نشر نقره و چ.دوم:۱۳۸۲، نشر فانوس
- «نثرهای یومیه»، چ.اول:۱۳۵۹، ناشر: احمدرضا احمدی و چ.دوم:۱۳۸۲، نشر فانوس
تکداستانهایی منتشره در مجموعهٔ «همهٔ آن سالها»، به ۱۳۷۱ و بههمت نشر مرکز
- «ما روی زمین هستیم»، چ.اول:۱۳۵۲، انتشارات زمان
- «من فقط سفیدی اسب را گریستم»، چ.اول:۱۳۵۰، دفترهای زمانه
- «وقت خوب مصائب»، چ.اول:۱۳۴۷،انتشارات زمان
- «روزنامهٔ شیشهای»، چ.اول:۱۳۴۳، انتشارات طرفه
- «طرح»، چ.اول:۱۳۴۱، ناشر: احمدرضا احمدی
برای کودکان و نوجوانان
آثار منتشره در ۱۳۴۹ در نشر نظر
- «ناگهان چراغها روشن شدند» با تصویرگری احسان عبداللهی
- «عروس و داماد زیر باران» با تصویرگری نگین احتسابیان
آثار منتشره در ۱۳۸۹
- «در یک شب مهتابی که شب چهاردهم ماه بود»
- «کبوتر سفید کنار آینه» با تصویرگری علیرضا گلدوزیان و گرافیک کورش پارسا نژاد.
- «باز هم نوشتم صبح، صبح شد» با نقاشی لیلا یوسفی، ۱۳۸۶، نشر شباویز
آثار منتشره در ۱۳۸۵
- «بهار بود» با نقاشی شراراه خسروانی، نشر شباویز
- «شب روز اول و صبح روز هفتم»، با نقاشی محمدرضا لواسانی، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
- «پسرک تنها روی برف» با نقاشی مریم مبصری، فرهنگ گستر
آثار منتشره در ۱۳۸۵
- «برف هفت گل بنفشه را پوشاند» با نقاشی مریم مبصری، فرهنگ گستر
- «نوشتم باران، باران بارید» با نقاشی علی مفاخری، نشر شباویز
- «نشانی» با نقاشی شراره خسروانی
- «روزی که مه بیپایان بود» با نقاشی شراره خسروانی
- «رنگینکمانی که همیشه رخ نمیداد» با نقاشی محمدعلی بنیاسدی
۱۳۸۲ - «در باغچه عروس و داماد روییده بود» با نقاشی مرجان وفاییان
۱۳۸۰ - «اسب و سیب و بهار» با نقاشی کریم نصر
۱۳۷۶ - «شب یلدا قصهٔ بلندترین شب سال»، با نقاشی فرح اصولی
۱۳۷۳ - «خواب یک سیب، سیب یک خواب» با نقاشی ابوالفضل همتی آهویی
۱۳۷۰ - «در بهار خرگوش سفیدم را یافتم» با نقاشی نفیسه ریاحی
۱۳۷۰ - «حوض کوچک، قایق کوچک» با نقاشی نفیسه شهدادی
۱۳۶۹ - «خرگوش سفیدم همیشه سفید بود» با نقاشی فرح اصولی
۱۳۶۹ - «در بهار پرنده را صدا کردیم، جواب داد» با نقاشی فرح اصولی
۱۳۶۹ - «روزهای آخر پاییز بود» با نقاشی فرح اصولی
۱۳۶۹ - «عکاس در حیاط خانه ما منتظر بود» با نقاشی نسرین خسروی
۱۳۶۸ - «نوشتم باران، باران بارید» با نقاشی فردوس ابراهیمیفر
۱۳۶۸ - «تو دیگر از این بوته هزار گل سرخ داری» با نقاشی فردوس ابراهیمیفر و مینا ضرابی
۱۳۶۴ - «هفت روز هفته دارم» با نقاشی محمدرضا دادگر
۱۳۶۴ - «هفت کمان هفترنگ» با نقاشی هوشنگ محمدیان
۱۳۴۸ - «من حرفی دارم که فقط شما بچهها باور میکنید»، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
۱۳۹۴ - «مزرعه گلهای آفتابگردان»، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
۱۳۹۰- «ناگهان چراغها روشن شدند»، نشر نظر
۱۳۹۰- «مسافران هواپیمای سفید رنگ»، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان
۱۳۹۰- «دخترک ماهی تنهایی»، نشر نظر
۱۳۹۵ - «پسرک و دوازده ماه سال»، نشر نظر
۱۳۸۹ - «پسرک دریا را نگاه کرد و گفت»، نشر نیستان
۱۳۸۹ - «دیگر در خانه پسرک هفت صندلی بود»، تصویرگر: راشین خیریه، نشر چشمه
۱۳۸۹ - «قصههای پدربزرگ»، تصویرگر: عطیه مرکزی، افق
۱۳۸۷ - «در باغ بزرگ باران میبارید»، افق
۱۳۹۰- «دخترک ماهی تنهایی»، تصویرگر: نازنین عباسی، نشر نظر
۱۳۹۰- پروانه روی بالش من به خواب رفته بود، نشر نظر
۱۳۹۲ - سفر، تصویرگر: ناهید کاظمی، نشر ثالث
۱۳۹۰- پروانه روی بالش من به خواب رفته بود، تصویرگر: لیدا طاهری، نشر نظر
۱۳۹۳ - باران دیگر نمیبارید، تصویرگر: ماهی تذهیبی، نشر نظر
۱۳۹۳ - این همه بادکنکهای رنگی، نشر نظر
جوایز و افتخارات
در سال ۱۳۷۸ سومین جایزه شعر خبرنگاران با مراسمی متفاوت و خصوصی در خانه احمدرضا احمدی برگزار شد. همان سال کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در مراسم بزرگداشت احمدرضا احمدی، تندیس مداد پرنده را به او اهدا کرد. در سال ۱۳۸۵احمدی به عنوان شاعر برگزیده، پنجمین دوره اهدای جایزه شعر بیژن جلالی انتخاب شد. احمدرضا احمدی در سال ۱۳۸۸ نامزد دریافت جایزه هانس کریستین اندرسن شد. در سال ۱۳۹۱ نیز در جشنواره شعر فجر جایزه بهترین مجموعه شعری به وی اعطا شد.
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
بررسی چند اثر
ناشرینی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
پانویس
منابع
پیوند به بیرون
- «ماندگاری سعدی به سادگی اوست!». صدای ایران، ۹اردیبهشت۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۸فروردین۱۳۹۸.
- «وقت خوب مصائب!». وبگاه IMV. بازبینیشده در ۱۸فروردین۱۳۹۸.
- «کامنت توییتری». @HSetareh، ۲۹خرداد۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۸فروردین۱۳۹۸.
- «گزارش تحلیلی از آثار احمدی». وبگاه دوشنبه، هنرآنلاین، ۲۶بهمن۱۳۹۵. بازبینیشده در ۱۸فروردین۱۳۹۸.
- «تولد احمدی بهروایت تصویر». وبگاه رکنا، ۶خرداد۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۸فروردین۱۳۹۸.
- «فروش تمامیِ آثار در نخستین ساعت افتتاح نمایشگاه». خبرگزاری شبستان، ۸اردیبهشت۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۸فروردین۱۳۹۸.
- «هوادران زیره به کرمان بردند.». Pinterest. بازبینیشده در ۱۸فروردین۱۳۹۸.
- «کیمیایی در منزل پدری احمدی». سینماسینما، ۱۲مرداد۱۳۹۵. بازبینیشده در ۱۸فروردین۱۳۹۸.