محمدعلی بهمنی: تفاوت میان نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
نویسا مظفر (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
طراوت بارانی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | {{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده | ||
|نام = محمدعلی بهمنی | |نام = محمدعلی بهمنی | ||
|تصویر = | |تصویر = Bahmani.ghazal.jpg | ||
| | |توضیح تصویر = ساده بگم، ساده بگم، ساده بگم دهاتیم!<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.irna.ir/news/83750028/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%A8%D9%87%D9%85%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%A7%D9%84%D9%82-%D8%BA%D8%B2%D9%84-%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AF%D9%84%D9%86%D8%B4%DB%8C%D9%86|عنوان= ساده بگم، ساده بگم، ساده بگم دهاتیم}}</ref> | ||
| | |||
|نام اصلی = | |نام اصلی = | ||
|زمینه فعالیت = | |زمینه فعالیت = سرایش و تدریس | ||
|ملیت = | |ملیت = | ||
|تاریخ تولد =۲۷فروردین۱۳۲۱ | |تاریخ تولد = ۲۷فروردین۱۳۲۱ | ||
|محل تولد = دزفول | |محل تولد = دزفول | ||
|والدین = | |والدین = | ||
|تاریخ مرگ = | |تاریخ مرگ = | ||
|محل مرگ = | |محل مرگ = | ||
|علت مرگ = | |علت مرگ = | ||
|محل زندگی = تهران | |محل زندگی = تهران | ||
|مختصات محل زندگی = | |مختصات محل زندگی = | ||
|مدفن = | |مدفن = | ||
|در زمان حکومت = | |در زمان حکومت = | ||
|اتفاقات مهم = | |اتفاقات مهم = | ||
|نام دیگر = | |نام دیگر = | ||
|لقب = | |لقب = | ||
|بنیانگذار = | |بنیانگذار = غزل نو | ||
|پیشه = | |پیشه = غزلسرا و ترانهسرا | ||
|سالهای نویسندگی = | |سالهای نویسندگی = | ||
|سبک نوشتاری = | |سبک نوشتاری = | ||
|کتابها = | |کتابها = «در بیوزنی»، «عامیانهها»، «گاهی دلم برای خودم تنگ میشود»، «شاعر شنیدنی است»، «همواره عشق»،... و «غزل زندگی کنیم» | ||
|مقالهها = | |مقالهها = | ||
|نمایشنامهها = | |نمایشنامهها = | ||
خط ۳۰: | خط ۲۹: | ||
|دیوان اشعار = | |دیوان اشعار = | ||
|تخلص = | |تخلص = | ||
|فیلم | |فیلم ساخته براساس اثر = | ||
|همسر | |همسر = صدیقه قرهگزلو | ||
|شریک زندگی = | |شریک زندگی = | ||
|فرزندان = ترانک، بهمن، ساده، آیه، غزل و واژه | |فرزندان = ترانک، بهمن، ساده، آیه، غزل و واژه | ||
|تحصیلات = | |تحصیلات = | ||
|دانشگاه = | |دانشگاه = | ||
|حوزه = | |حوزه = | ||
|شاگرد = | |شاگرد = | ||
|استاد = | |استاد = | ||
|علت شهرت = | |علت شهرت = | ||
|تأثیرگذاشته بر = | |تأثیرگذاشته بر = | ||
|تأثیرپذیرفته از = | |تأثیرپذیرفته از = | ||
| | |وبگاه = | ||
|imdb_id = | |imdb_id = | ||
|soure_id = | |soure_id = | ||
|جوایز = | |جوایز = | ||
|گفتاورد = | |گفتاورد = | ||
|امضا = | |امضا = Bahmani.emza.png | ||
}} | }} | ||
[[ | [[پرونده:Bahmani.damadi.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''جوانی و دامادی بهمنی'''</center>]] | ||
[[پرونده:Bahmani&farzand pesar.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''بهمن در کنار بهمنی'''</center>]] | |||
'''محمدعلی بهمنی''' | [[پرونده:Bahmani&zehtab mizban.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''از راست: حسین غیاثی، مجید زهتاب، بهمنی و...{{سخ}}اصفهان، منزل زهتاب'''</center>]] | ||
[[پرونده:Bahmani&naveh.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''نوههای بهمنی، نیوشا و آینا'''</center>]] | |||
[[پرونده:Bahmani.rozgar man& eshgh.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''روزگار من و شعر{{سخ}}بهجوششِ احمد امیرخلیلی و کوششِ نگاه'''</center>]] | |||
[[پرونده:Bahmani kenar alvand.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''در کنار سیروس الوند در کافه هال'''</center>]] | |||
[[پرونده:Bahmani.geramafilm.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''حضور در برنامهٔ گرامافیلم، بهتهیهکنندگی ناهید دلآگاه'''</center>]] | |||
[[پرونده:Bahmani miyan jangal angor.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''میان جنگل انگور'''</center>]] | |||
[[پرونده:Bahmani&afshin yadolahi.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''جشن تولد [[افشین یداللهی]] و رونمایی | |||
مجموعهترانهاش «جنون منطقی»{{سخ}}۲۵دی۱۳۹۳'''</center>]] | |||
[[پرونده:Bahmani&mat.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''کیش آنچنان شدم که خودم مات ماندهام'''</center>]] | |||
[[پرونده:Bahmani&hormoz alipour.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''همنشین با [[هرمز علیپور]]'''</center>]] | |||
[[پرونده:Bahmani&shahdad rohani.jpg|210px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''در کنار شهداد روحانی'''</center>]] | |||
'''محمدعلی بهمنی''' غزلسرا، ترانهسرا، تصنیفسرا و از بنیانگذاران غزل نو یا [[نیمایی]] است. | |||
<center>* * * * *</center> | <center>* * * * *</center> | ||
ادبیاتیها بهمنی را آغازگر شعر«گفتار» یا غزل«گفتار» میدانند و معتقدند با غزلهای بهمنی دورهٔ بازگشت به خویش در شعرِ اجتماعی پرشور و آرمانگرای دههٔ شصت آغاز شد؛ دههای که نسل جوان و جویندهاش با قلم و چکش سرگرم حکاکی چهرهٔ زمخت غزلِ اجتماعی بودند. اگر جسارت بهمنی و همنسلانش همچون [[حسین منزوی|منزوی]]، [[سیمین بهبهانی|بهبهانی]] و [[منوچهر نیستانی|نیستانی]] نبود قطعاً نوگرایی در غزل بیش از چند دهه بهتأخیر میافتاد. بهمنی در غزلهایش همواره چشمی به [[نیما]] دارد و بسیار درست میگوید که: «جسمم غزل است؛ اما روحم همه نیمایی است.» در بین آثار بهمنی ''گاهی دلم برای خودم تنگ میشود'' بیهیچ تردید در رشد غزل معاصر، مجموعهایی بس تأثیرگذار است.<ref name= عیار>{{پک|قزوه|۱۳۸۳|ک= کسی عیار تو را هنوز نسنجیده است|ص= ۴۱}}</ref>{{سخ}} | |||
کانون خانوادهٔ بهمنی را مادرش امالبنین باسواد و پدرش محمدحسین، سوزنبان راهآهن و بیسواد میساخت. مادرش از نخستْ دانشآموزان دانشآموختهٔ زبان فرانسوی در ایران بود. شعر در این کانون سفرهای بود که روزی دهها بار پهن میشد. مادر وقتی همهٔ بچهها دورهم جمع میشدند یا شاهنامهخوانی میکرد یا از حافظ و سعدی میخواند. پدر اما، محمدعلی را بهجای مدرسه، به چاپخانه فرستاد. دهساله که بود در چاپخانه «تابان» سرگرم کار شد. مجلهٔ «روشنفکر» را آن چاپخانه نشر میداد و مسئول صفحهٔ «هفت تار چنگ» مجله، [[فریدون مشیری]] بود. مشیری اولین کسی بود که توانا شعرگویی را در بهمنی یافت و بهمنی اولین شعرش را در همان سن دهسالگی برای مادرش سرود و مجلهٔ «روشنفکر» در سال۱۳۳۱ چاپش کرد.<ref name= روزگار>{{پک|امیرخلیلی|۱۳۹۷|ک= روزگار من و شعر|ص= ۳۶و۲۴۷}}</ref>{{سخ}} | |||
بهمنی سال۱۳۴۵ با رادیو همکار شد و پس از آن به شغل آزاد روی آورد. تا سال۱۳۵۲ در تهران بود و پس از آن ساکن بندرعباس و مسئول چاپخانه «دنیای چاپ» و مدیر انتشارات «چیچیکا» شد. اولین مجموعهاش «باغ لال» را انتشارات بامداد در سال۱۳۵۱ منتشر کرد و از آن پس آثار متعددی از وی به دست مخاطبانش رسید. مجموعههای ''گاهی دلم برای خودم تنگ میشود'' و ''شاعر شنیدنی است'' از آثار بسیار مشهور در کارنامهٔ بهمنی، به چاپ دهم نیز رسیده است. هماکنون رئیس شورای دفتر شعر [[وزارت ارشاد]] و رئیس شورای ترانه در صداوسیماست. بهمنی در سال۱۳۷۸ غزلسرای نمونه کشور و در سال۱۳۸۵ نیز از چهرههای ماندگار شعر معرفی شد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.khabaronline.ir/news/145476/800%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1-%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%AF%D9%84%D9%85-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%85-%D8%AA%D9%86%DA%AF-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%AF|عنوان= با شاعر دلتنگ خود}}</ref> | |||
==از میان یادها== | |||
===اولین شعر<ref name= شعر>{{پک|امیرخلیلی|۱۳۹۷|ک= روزگار من و شعر|ص= }}</ref>=== | |||
{{گفتاورد تزیینی|داشتم وارد نهسالگی میشدم که شادروان [[فریدن مشیری|مشیری]] با مهری که در سخنش داشت به من گفت: «تو میتوانی شعر بگویی!» و من ناگهان اتفاقی را در خود حس کردم که هنوز هنگام سرودن شعر، همراه من است. یکیدو هفته سعی کردم که شعری بگویم و موفق نمیشدم. دست زیر چانه میگذاشتم و به فکر فرومیرفتم. ژست شاعرانی را در عکسها دیده بودم که انگشت روی لپشان گذاشته بودند و داشتند مینوشتند. من هم ادایشان را درمیآوردم؛ اما شعر به سراغم نمیآمد. بعد از دو هفته که استاد را دیدم اولین سؤالش از من این بود: | |||
:''«شعر گفتی؟»'' | |||
:پاسخ دادم: ''«هرچه فکر میکنم نمیتوانم.»'' | |||
:گفت: ''«اگر به کسی که از همه بیشتر دوستش داری فکر کنی، میتوانی شعری برایش بگویی.»''{{سخ}} | |||
در آن سنوسال طبیعی بود که مادرم را از همه بیشتر دوست داشته باشم. چند روزی در مجلهها گشتم و هر کلمهای را که حس کردم به زیبایی مادرم است نوشتم. معنایش را هم از خود مادرم میپرسیدم. کلمه «موشّح» یکی از آن کلمات بود. آن روزها وقتی میخواستند از کسی امضا بگیرند میگفتند «موشّح بفرمایید!» من از احترامی که در این کلمه بود و از موسیقی درونی آن لذت میبردم. شعر «مادر» که اولین شعر چاپشدهٔ من است با کلمات انتخابشده نوشته شد؛ اما آقای مشیری وقتی این شعر را خواند گفت: | |||
:''«این کلمهها چیست که ردیف کردهای؟!»'' | |||
:گفتم: ''«میخواستم شعرم در شأن مادرم باشد؛ گشتم و انتخابشان کردم.»''{{سخ}} | |||
دستی به سرم کشید و باخنده گفت: | |||
:''«این کلمهها را باید در حافظهات ثبت کنی!»''{{سخ}} | |||
</ref> | زیاد متوجه مفهوم حرف استاد نمیشدم؛ اما هنوز بهدرستی یادم مانده است که از آن به بعد یاد گرفتم نباید تصمصیم بگیرم و شعر را بنویسم؛ آموختم که باید منتظر شعر بمانم تا من را بنویسد. | ||
{{شعر|نستعلیق|سبک=color:#DB7093}} | |||
{{ب|ای واژهٔ بکر جاودانه|ای شعر موشّح زمانه}} | |||
{{ب|ای چشمهٔ سینهجوش الهام|ای حس لطیف شاعرانه}} | |||
داشتم وارد نهسالگی میشدم که شادروان مشیری با مهری که در سخنش داشت به من گفت: «تو میتوانی شعر بگویی!» و من ناگهان اتفاقی را در خود حس کردم که هنوز هنگام سرودن شعر، همراه من است. | {{ب|شبها که ز دیده خواب گیرد|شعرم به سرودهٔ شبانه}} | ||
در آن | {{ب|بینم که نشستهای تو بیدار|بر بستر طفل پربهانه}} | ||
{{ب|آوازهٔ گرم لایلایت|افکنده طنین مادرانه}} | |||
{{شعر|نستعلیق}} | |||
{{ب|ای | |||
{{ب|ای | |||
{{ب|شبها که ز دیده خواب گیرد|شعرم به | |||
{{ب|بینم که | |||
{{ب| | |||
{{ب|شاعر نه منم تویی که باشد|شعرت همه شور مادرانه}} | {{ب|شاعر نه منم تویی که باشد|شعرت همه شور مادرانه}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}}}} | ||
== | ===اعتراف<ref name= زیارت>{{پک|امیرخلیلی|۱۳۹۷|ک= روزگار من و شعر|ص= }}</ref>=== | ||
در شصتوسهسالگی دعوت شده بودم برای داوری جشنوارهٔ شعر رضوی. حقیقتی مرا از پذیرش این دعوت بازمیداشت. میگفتم وقتی هنوز شعری شایسته برای حضرت نگفتهام نباید به خود، اجازهٔ داوری بدهم! محل اقامتمان نزدیک حرم بود. به حرم رفتم حدود دوونیم شب. صحن خلوت بود و خوشحال از اینکه چه وقت خوبی را برای زیارت انتخاب کردم و غافل از اینکه سرمای هوا جمعیت را به داخل حرم کشانده است. به ورودی مردانه رفتم فوج جمعیت جایی برای ورود نگذاشته بود. فکر کردم نمیخواهد اجازه ورود به من بدهد. شرمگین از دور سلامش کردم و در صحن ماندم. ناگهان گرمای غزل «اعتراف» ذهن و زبانم را تسخیر کرد. دو ماه بعد، از جشنواره تلفنی به من شد و اجازهٔ خوشنویسیِ بیت آخر این غزل را برای نصب بر سردر یکی از ورودیهای حرم خواستند. پرسیدم: «چرا فقط این بیت؟» پاسخ دادند: «زوار بسیاری هستند که نمیدانند خوانده به زیارت آمدهاند یا نخوانده!» | |||
{{شعر|نستعلیق|سبک=color:#A2006D}} | |||
{{ب|شرمنده که همت آهو نداشتم|شصتوسه سال راه به این سو نداشتم}} | |||
{{ب|خوانده یا نخوانده به پابوس آمدم؟|دیگر سؤال دیگری از او نداشتم}}{{پایان شعر}} | |||
===نامهٔ [[حسین منزوی|منزوی]] به بهمنی=== | |||
{{گفتاورد تزیینی|هفت صفحه از هشت صفحه نامهٔ رفیقی با چهل سال قدمتِ رفاقت که پس از اتمام دیدار یکهفتهای باهم نوشته شد: | |||
:''بهمنیجان'' | |||
:''انشاالله که به خیر و خوبی و خوشی، قطار به ایستگاه پایانی دارد میرسد و وقت، وقت پیادهشدن است! بعد هم لابد نخودنخود هرکه بره خونه خود! تا، کی دوباره کسی یا کسانی در جایی در این دیار پهناور، سببساز و بهانهٔ دیدار من و تو شود، و چه غافل و قدرنشناس و فرصتکُشیم ماها که چهارپنج روز گرانبها را چون چهارپنج دقیقهٔ شتابناک، از کف میدهیم تا در لحظهٔ مشایعت بهیاد آوریم که باید بهخود آمده باشیم؛ آهای درنگی! آهای آرامتر:'' | |||
{{شعر|نستعلیق|سبک=color:purple}} | |||
{{ب|آهسته که اشکی به وداعت بفشانیم|ای عمر که سیلت ببرد، چیست شتابت؟}}{{پایان شعر}} | |||
:''و دیگر چه کسی ضمانت کند دیدار دوبارهٔ ما را؟ به سالی دیگر؟ مهلتی در چهارپنج سال دیگر؟ آی که چه غافلیم و عمر چه بد، در خوابمان میگذارد و میرود. چشم که میگشاییم میبینیم آفتاب در واپسین لحظههای پیش از غروب خود است و ما قرار بوده مثلاً که در واپسین لحظههای پس از طلوع از خواب برخاسته باشیم!'' | |||
:''هیچچیز از این غمانگیزتر نیست که مجبور باشی بنشینی فرصتهای ازدسترفته را شماره کنی: یک، دو، سه، سیصد، آه که'' | |||
:''سرم دارد میترکد. و چقدر باید بشمارم؟ یک عمر است دارم میشمارم. باور کن خستهام عزیزکم! برادرم! حتی برای تورق یک ورق دیگر خستهام و روزگار رویش سیاه باد که مرا و تو را باید در این لحظه بههم رسانده باشد. دو تا پیرمرد خسته و ازنفسافتاده و گرفتار در هزارمین نوبت از صعود و هبوط تقدیریمان با این دو تا صخرهٔ شومِ سنگینْ رویشانههایمان، دو تا «سیزیف»؛ دو تا کوه سرنوشت روی دو تا پشت خمگرفتهٔ ناگزیرمان:'' | |||
{{شعر|نستعلیق|سبک=color:#7B68EE}} | |||
{{ب|«سیزیف» آموخت از ما در طریق امتحان، آری|به دوشِ خسته، سنگ سرنوشت خویش بردن را}}{{پایان شعر}} | |||
:''راستی کِی دوباره؟ دوباره راستی کِی بهمنی؟ این را میپرسم که یادت بیاید که خیلیها هم فرصت نداریم که بخواهی برای آمدن به رشت ناز کنی نازنینم! کسی نمیداند چند تای دیگر، اما من میدانم که زیاد نخواهد بود. شاید هم این که در راه است، همان آخری باشد... خوش ندارم بیرحم باشم؛ اما نمیتوانم نگویم که: شاید این که دارد میگذرد و همین فرصت ۲تا۸آذر همین آخری بوده باشد، آخری!'' | |||
:''دیگر مرثیهسرایی بس! عمری اهل تغزل بودهام و حالا دلم میگیرد که بیاراده هی قلم سرکش را بهسوی غزل میرانم و هی از سوی مرثیه سر درمیآورد! راستش آن سهچهار بیتی که آن روز آن پشت خواندم، تا اینجا آخرین غزلکی است که نوشتهام.'' | |||
:''خستهام محمّد! خودت میدانی که غزلنوشتن هم دلودماغ میخواهد؛ مثل خود دلبستن، عشق که جای خود را دارد؛ مثل خود دلدلکردن!'' | |||
:''و اینطور است که احساس پیری میکنم و بوی بدی هم بههمراه آن احساس میکنم؛ چیزی مثل بوی خستگی، بوی دلزدگی و شاید شبیه بویی که آفتاب لببام باید داشته باشد. بوی کافور و تابوت و اینطور چیزها را میدهم رفیق! خدا تو را سرسبز نگاه بدارد. تو بمانی که ما بوی رفتن احاطهمان کرده است. پس فرصت، غنیمت! امروز و امشب هم با ما باش، فردا هم. رشت هم بیا! زنجان هم بیا! خلاصه تا میتوانی بیا که همدیگر را بو کنیم. لعنت به روزگار که بهقول [[شهریار]]: «حرفهاش پریشانکردن جمع مشتاقان است!»'' | |||
:''و من چه شوقی در دلم میتپد که تو را مثل آخرین لحظهها، مثل تهماندهٔ فرصتها، مثل ته بشقاب غذایی که از کودکی دوست داشتهام، بلیسم! مثل آخرین بشقابی که زندگی از خورش فسنجان به دستم میدهد.'' | |||
:''بنشین که باهم بخوریم رفیق! بنشین!'' | |||
:''این از دلتنگیها! اما زندگی آن روی دیگرش هم هست! آن روی جدی و درعینحال تلختر از زندگی! واقعیتهای زندگی...'' | |||
:''بههرحال خسته نباشی برای همهچیز و ممنون برای همهچیز.'' | |||
:''حسین منزوی'' | |||
:''۱۱آذر۷۸''<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.cloob.com/c/bahmani_poem/88581|عنوان= نامهٔ منزوی به بهمنی}}</ref>}} | |||
===سیب: هزار مرتبه کوچکتر<ref name= زیارت>{{پک|امیرخلیلی|۱۳۹۷|ک= روزگار من و شعر|ص= }}</ref>=== | |||
یادم نمیرود! سال۱۳۴۸ بود. بهمن اولین فرزندم دوساله شده بود. زبان شیرینش دلخوشی روزگار سختی بود که میگذراندم. بیکار بودم و هرچه تلاش میکردم کاری پیدا نمیشد. یک صبح که آمادهٔ بیرونزدن از خانه میشدم بهمن را که میبوسیدم، معصومانه نگاهم کرد و گفت: «بابا سیب بیار.» پایم لرزید. حال عجیبی داشتم. آن روز حاضر بودم هر کاری انجام دهم تا شب که خانه میروم سیب برای پسرم برده باشم. به بسیاری از چاپخانهها که کارگر کمکی میگرفتند سری زدم؛ اما هیچکدام پیشنهاد کار ندادند. غروب شد و خستهتر از هر روز باید به خانه برمیگشتم. فکر کردم امشب کمی دیرتر برمیگردم تا بهمن خواب باشد و دستِ خالیِ من را نبیند. به خانه که رسیدم بهمن بیدار بود و با همان نگاه گفت: «سیب.» حال بدی داشتم. نمیتوانستم برای نگاه معصومانهاش پاسخی پیدا کنم. فکری به سرم زد. از خانه بیرون زدم تا خانهٔ برادرم که راه کمی هم نبود پیاده راه افتادم. وقتی همسر برادرم درِ خانه را به رویم گشود فقط سلامی کردم و یکراست به طرف آشپزخانه رفتم و در یخچال را باز کردم. چند عدد سیب با خوشحالی برداشتم و به خانم برادرم گفتم: «پاکت دارید؟» پاکت را گرفتم، سیبها را بهسرعت در آن ریختم و گفتم خداحافظ. در راه برگشت درحالیکه پاکت سیب را به سینه میفشردم شعر «هزار مرتبه کوچکتر...» را سرودم. | |||
:<span style="color:darkcyan">''با کولهبار خستگیام بر دوش''</span> | |||
:<span style="color:darkcyan">''از رنج روز آمده بودم''</span> | |||
:<span style="color:darkcyan">''«بهمن» بهشوق میوه سلامم گفت''</span> | |||
:<span style="color:darkcyan">''دستم تهی ز مرحمت باغ''</span> | |||
:<span style="color:darkcyan">''آن شب هوای خانه چه شرجی بود''</span> | |||
:<span style="color:darkcyan">''پیشانیام چه بارش سردی داشت''</span> | |||
:<span style="color:darkcyan">''تصویر کن''</span> | |||
:<span style="color:darkcyan">''تصویر کن مردی در آستانه در میمُرد''</span> | |||
:<span style="color:darkcyan">''مردی هزار مرتبه کوچکتر''</span> | |||
:<span style="color:darkcyan">''از چشمهای کوچک «بهمن...»''</span> | |||
===دیدار با [[اخوان]]=== | |||
هیچوقت اولین دیدارم با اخوان را فراموش نمیکنم. ''[[حسین منزوی|منزوی]]'' من را معرفی کرد و اخوان با آن لهجهٔ شیرین خراسانی گفت: «غزلاتو خیلی دوس دارم من آ!» حتی چند بیت از غزل من را خواند. برای من که اخوان جایگاه فراتری از دیگران داشت این اتفاق، بهترین اتفاقی بود که میتوانست در دیدار اول بیفتد. | |||
===دو استعفانامه=== | |||
{{گفتاورد تزیینی|بهمنی طی دوران همراهیهای فرهنگیاش با [[وزارت ارشاد]] دو بار کنارهگیریاش را با استعفا مکتوب کرد. بار نخست استعفایی ۳نفره از شورای شعر در سال۱۳۸۶ بود و بار دوم بهمنی بهکل ریاست شورای شعر را بوسید و کناری نهاد. | |||
* چند سطری از استعفانامهٔ بهمنی، [[عبدالجبار کاکایی|کاکایی]] و [[اهورا ایمان|ایمان]]<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.aftabir.com/news/view/2007/dec/03/c5c1196682904_art_culture_literature_verse_poem.php/%D9%83%D9%86%D8%A7%D8%B1%D9%87-%DA%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D9%87%D9%85%D9%86%DB%8C-%D9%83%D8%A7%D9%83%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%88-%D8%A7%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D8%B9%D8%B1|عنوان= کنارهگیری گروهی از شورای شعر ارشاد}}</ref> | |||
:''[[وزارت ارشاد]] ناخواسته با کشاندن عیارهای عمدتاً سلیقهای (سیاسی و اخلاقی) به حوزهٔ تولید کلام در موسیقی پاپ، هویت کاذب دیگری به تولیدکنندگان آثار پیشِپاافتاده، داده است. دانش برخورد با ابن پدیدهٔ اجتماعی در وزارت ارشاد شکل نگرفته است. درواقع ارادهایی برای شکلگرفتن این دانش نیست. موسیقی و ترانه پاپ به حمایت و هدایت احتیاج دارد؛ نه نظارت سختگیرانه. تا زمانی که تصور کنیم مردم، نوجوانانی کمآگاه و غافلاند که هدایتشان در سیاستگذاری دفتر موسیقی برآورده میشود، موسیقی دچار همین بلبشوی فرهنگی و تاریخی است. ضمناینکه گاه در شوراهای پنهان ممیزی شاهد رد آثار بزرگان ادب نظیر سعدی و حافظ و خیام هستیم. از نظر ما هیچ شورایی صلاحیت رد آثار بزرگان ادب فارسی را ندارد.'' | |||
:''۱۱اردیبهشت۱۳۸۶'' | |||
* استعفانامهٔ بهمنی از ریاست شورای شعر دفتر موسیقی<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.musicema.com/node/359542|عنوان= کنارهگیری از ریاست شورای شعر دفتر موسیقی ارشاد}}</ref> | |||
:''سال۱۳۴۲ که بهمهربانی استادم، گرامییاد [[فریدون مشیری]] در رادیو سرودن ترانه را تجربه میکردم تا امروز، هرگز از تشویقی مغرور و از انتقادی دلگیر نشدهام. درحالحاضر هم با همهٔ تلخیهایی که در شورا تحمل میکنم دوست ندارم گلهمند شرایط باشم؛ اما صادقانه اعتراف میکنم که در جوانی اگر ذات کلام در بیان را به درستی نمیشناختم در مسیرِ تا هفتادوششسالگی اندکی شاید آموخته باشم.'' | |||
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: green}} | |||
{{ب|لبم عطشزدهٔ بوسه نیست حرف بزن|شنیدنت عطشِ روح را میافزاید}}{{پایان شعر}} | |||
:''متأسفانه روزگاری را میگذرانیم که برایتخریب «موسیقی» رندانه دارند ارج باید و نبایدهای کلمه در ترانه را از باورهامان میربایند.'' | |||
:''جهت اطلاع: من با آگاهیِ اشتباهم از قبول ریاست شورای ترانه، نه بهدلیل اینکه شش ماه است کارشناسانش هم حقوقی دریافت نکردهاند، فقط به این دلیل که دیگر مزاحم ترانههای ضعیف نباشم، با شرم خداحافظی میکنم.'' | |||
:''۱۵شهریور۱۳۹۷''}} | |||
۱۳۵۲: ورود به رادیو | ==زندگی و یادگار== | ||
===در برگهای تاریخ=== | |||
* '''۱۳۲۱''': تولد در قطار تهراناندیمشک | |||
* '''۱۳۳۱''': باغ لال، اوّلین مجموعه، انتشارات بامداد. | |||
* '''۱۳۵۰''': در بی وزنی، چاپ اوّل، انتشارات بامداد. | |||
* '''۱۳۵۲''': ورود به رادیو ایران (تهران) و خلق ترانه های ماندگار. | |||
* '''۱۳۵۳''': باغ لال، چاپ دوم،، انتشارات بامداد. | |||
* '''۱۳۵۵: عامیانهها، چاپ اوّل، انتشارات پدیده. | |||
* '''۱۳۵۶''': گیسو، کلاه، کفتر (شعر برای کودکان)؛ عامیانهها، چاپ دوّم، انتشارات پدیده؛ شعر خوانی [[شبهای شعر گوته|(ده شب) گوته]]. | |||
* '''۱۳۶۹''': گاهی دلم برای خودم تنگ میشود، چاپ اوّل، نشر آفرینش. | |||
* '''۱۳۷۰''': همکاری با مرکز صدا و سیمای خلیج فارس وارائه برنامهٔ صفحه شعر. | |||
* '''۱۳۷۱''': گاهی دلم برای خودم تنگ میشود، چاپ دوّم، نشر دارینوش. | |||
* '''۱۳۷۳''': گاهی دلم برای خودم تنگ میشود، چاپ سوم، نشر دارینوش. | |||
* '''۱۳۷۴''': آغاز همکاری با هفتهنامه «ندای هرمزگان» بهسمت مسئول صفحه ادبی «تنفس در هوای شعر». | |||
* '''۱۳۷۵''': گاهی دلم برای خودم تنگ میشود، چاپ چهارم، نشر دارینوش. | |||
* '''۱۳۷۷''': غزل (کتاب، سیدی و کاست)، نشر دارینوش؛ شاعر شنیدنی است، چاپ اوّل، نشر دارینوش. | |||
* '''۱۳۷۸''': عشق است (کتاب، سیدی و کاست)، نشر دارینوش؛ مهرماه؛ دریافت تنددیس «خورشید مهر» به عنوان برترین غزلسرای ایران، تالار وحدت؛ شاعر شنیدنی است، چاپ دوم، نشر دارینوش. | |||
* '''۱۳۷۹''': گزیده ادبیات معاصر، چاپ اوّل، نشر نیستان. | |||
* '''۱۳۸۰''': شاعر شنیدنی ست، چاپ سوم، نشر دارینوش؛ یه حرف یه حرف حرفای من کتاب شد(امانم بده)، چاپ اوّل، نشر دارینوش. | |||
* '''۱۳۸۱''': شاعر شنیدنی ست، چاپ چهارم، نشر دارینوش؛ گاهی دلم برای خودم تنگ میشود، چاپ ششم، نشر دارینوش؛ تیرماه؛ (مهمان ماه) انجمن شاعران ایران. | |||
* '''۱۳۸۲''': تیرماه؛ حضور در پنجاهویکمین نشست کانون ادبیات ایران؛ (مهمان ماه) کتاب، انتشارات انجمن شاعران ایران. | |||
===از کودکی به کنون=== | |||
===از نگاه دیگران=== | ===از نگاه دیگران=== | ||
====[[منوچهر آتشی]]==== | |||
==== | |||
محمد علی بهمنی در غزل، در ردیف معدود شاعرانی است که از همان اول کار «غزل دیگر» گفتند. بهمنی شاعری است که تعمد دارد غزل را نیمایی و نیمایی را متغزل کند. از همین جا بهمنی صاحب سبک و شیوه و شگرد میشود. | محمد علی بهمنی در غزل، در ردیف معدود شاعرانی است که از همان اول کار «غزل دیگر» گفتند. بهمنی شاعری است که تعمد دارد غزل را نیمایی و نیمایی را متغزل کند. از همین جا بهمنی صاحب سبک و شیوه و شگرد میشود. | ||
==== | ====[[محمدرضا روزبه]]==== | ||
محمدعلی بهمنی یکی از حلقههای اصلی و اصیل زنجیرهٔ نو غزلسرایی در روزگار ماست. وی در تکوین و تکامل این جریان شعری، طی دههای اخیر نقشی به سزا ایفا کرده و آثاری ماندگار از خود برجای گذاشته است. حضور بهمنی در عرصهٔ غزل دهههای اخیر در کنار حضور دیگر نامآوران این میدان موجب شد که غزل در غبار تکتازی و ترکتازی نوپردازان چه اصیل و چه بدلی گم نشود و بتواند با جذب تابش و تلألو آفاق پیشرو، رقصان و رخشان به پیش بتازد. | |||
محمدعلی بهمنی یکی از حلقههای اصلی و اصیل زنجیرهٔ نو غزلسرایی در روزگار ماست. وی در تکوین و تکامل این جریان شعری، طی دههای اخیر نقشی به سزا ایفا کرده و آثاری ماندگار از خود برجای گذاشته است. حضور بهمنی در عرصهٔ غزل دهههای اخیر در کنار حضور دیگر نامآوران این میدان موجب شد که غزل در غبار | |||
====[[عمران صلاحی]]==== | |||
جنس بهمنی از بلور و آینه است. هم جنس خودش و هم جنس شعرش. همان طور که حرف میزند، شعر میگوید و همان طور که شعر میگوید، زندگی میکند. مفاهیم اشعارش بدون پیچ و خم و دست انداز به خواننده میرسد. | جنس بهمنی از بلور و آینه است. هم جنس خودش و هم جنس شعرش. همان طور که حرف میزند، شعر میگوید و همان طور که شعر میگوید، زندگی میکند. مفاهیم اشعارش بدون پیچ و خم و دست انداز به خواننده میرسد. | ||
==== | ====[[محمدکاظم کاظمی]]==== | ||
بهگمان من، غالباً حالات سادهٔ عاشقانه منبع الهام و سازندهٔ تصویرهای شعر بهمنی هستند. به واقع این نوعی مکتب نوین است.آن چه با همهٔ کمرنگی تخیل، و کم توجهی به پشتوانههای فرهنگی، شعر بهمنی را مقبول و مطلوب ساخته است، توانایی شاعر است در تصویرگری هنرمندانهٔ «حالات عاشقانه» و این،البته هنرمندی اندکی نیست. | |||
==آثار و کتابشناسی== | |||
# باغ لال | |||
# در بیوزنی | |||
# عامیانهها | |||
# گیسو، کلاه، کفتر | |||
# گاهی دلم برای خودم تنگ میشود | |||
# شاعر شنیدنیست | |||
# همواره عشق | |||
# هوا دونفره هم که باشد در من جمعیتی است | |||
# یه حرف یه حرف حرفای من کتاب شد | |||
# من زندهام هنوز غزل فکر میکنم | |||
# گزیدهای از پنج کتاب در یک کتاب | |||
# گزیده اشعار محمدعلی بهمنی | |||
# مجموعه اشعار]] | |||
# صبح زود یه قاصدک سوار باد خنک | |||
# عشق است | |||
# خیال که خیس نمیشود چتر برای چه؟ | |||
# چشمه صبح | |||
# خوبترین حادثه میدانمت | |||
# دوستت دارم | |||
# [[تنفس آزاد با محمدعلی بهمنی | |||
# جسمم غزل است؛ اما روحم همه نیمایی است | |||
# امانم بده | |||
# این خانه واژههای نسوز دارد | |||
# غزل زندگی کنیم | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
خط ۲۸۵: | خط ۲۱۷: | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
* | * {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= قزوه|نام= علیرضا|نام ویراستار= محمد|نام خانوادگی ویراستار= ولیزاده|عنوان= کسی عیار تو را هنوز نسنجیده است (جشننامهٔ محمدعلی بهمن)|سال= ۱۳۸۳|ناشر= داستانسرا|مکان= تهران|شابک= ۹۶۴-۷۹۷۹-۵۴-۱}} | ||
* | * {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی= امیرخلیلی|نام= احمد|نام ویراستار= ابرهیم|نام خانوادگی ویراستار= اسماعیلاراضی|عنوان= روزگار من و شعر (شصتوسه روایت از زندگی محمدعلی بهمنی)|سال= ۱۳۹۷|ناشر= نگاه|مکان= تهران|شابک= ۹۷۸-۶۰۰-۳۷۶-۳۸۵-۲}} | ||
==پیوند به بیرون== | ==پیوند به بیرون== | ||
* {{یادکرد وب|نشانی=https://www.khabaronline.ir/news/145476/800%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1-%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%AF%D9%84%D9%85-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%85-%D8%AA%D9%86%DA%AF-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%AF|عنوان = ۸۰۰ صفحه با | * {{یادکرد وب|نشانی= https://www.khabaronline.ir/news/145476/800%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1-%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%AF%D9%84%D9%85-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%85-%D8%AA%D9%86%DA%AF-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%AF|عنوان= ۸۰۰ صفحه با شاعری دلتنگ خود|ناشر= خبرآنلاین|تاریخ انتشار= ۲اردیبهشت۱۳۹۰|تاریخ بازدید= ۲۱دی۱۳۹۷}} | ||
* {{یادکرد وب|نشانی= https://www.cloob.com/c/bahmani_poem/88581|عنوان= نامهای از منزوی به بهمنی|ناشر= رسانهها و کلوبها|تاریخ انتشار= ۸تیر۱۳۸۵|تاریخ بازدید= ۲۵دی۱۳۹۷}} | |||
* {{یادکرد وب|نشانی=http:// | * {{یادکرد وب|نشانی= http://musicema.com/node/359542|عنوان= کنارگیریِ بهمنی از ریاست شورای شعر دفتر موسیقی ارشاد|ناشر= موسیقی ایران|تاریخ انتشار= ۲۴شهریور۱۳۹۷|تاریخ بازدید= ۳۰دی۱۳۹۷}} | ||
* {{یادکرد وب|نشانی= https://www.irna.ir/news/83750028/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%A8%D9%87%D9%85%D9%86%DB%8C-%D8%AE%D8%A7%D9%84%D9%82-%D8%BA%D8%B2%D9%84-%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%AF%D9%84%D9%86%D8%B4%DB%8C%D9%86|عنوان= ساده بگم، ساده بگم، ساده بگم دهاتیم|ناشر= ایرنا|تاریخ انتشار= ۲۷فروردین۱۳۹۹|تاریخ بازدید= ۲۷فروردین۱۳۹۹}} | |||
* {{یادکرد وب|نشانی=https://www. | * {{یادکرد وب|نشانی=http://hamshahrionline.ir/details/32121|عنوان = زندگینامهٔ محمدعلی بهمنی|ناشر = همشهریآنلاین|تاریخ انتشار=۳۱شهریور۱۳۸۶}} | ||
* |