مرتضی آوینی: تفاوت میان نسخهها
خط ۱۳۶: | خط ۱۳۶: | ||
====دیدگاه [[یوسفعلی میرشکاک]]==== | ====دیدگاه [[یوسفعلی میرشکاک]]==== | ||
====دیدگاه شهرزاد بهشتی==== | ====دیدگاه شهرزاد بهشتی==== | ||
====دیدگاه | ====دیدگاه امیر اردلان==== | ||
====دیدگاه عطاءالله امیدوار==== | ====دیدگاه عطاءالله امیدوار==== | ||
====دیدگاه [[مسعود بهنود]]==== | ====دیدگاه [[مسعود بهنود]]==== |
نسخهٔ ۲۶ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۸:۱۳
مرتضی آوینی | |
---|---|
نام اصلی | سیدمرتضی آوینی |
زادروز | ۲۱شهریور۱۳۲۶ شهرری، تهران |
مرگ | ۲۰فروردین۱۳۷۲ فکه، خوزستان |
محل زندگی | تهران |
علت مرگ | جراحت بر اثر انفجار مین [شهادت] |
جایگاه خاکسپاری | بهشت زهرا |
نام(های) دیگر |
کامران |
لقب | سید شهیدان اهل قلم |
پیشه | مستندساز، نویسنده، منتقد هنری و ... |
سالهای نویسندگی | ۱۳۵۷ تا ۱۳۷۲ |
کتابها | فتح خون، توسعه و تمدن غرب، پیرامون روشنفکری و... |
نوشتارها | ٰانفجار اطلاعاتٰ، حلزونهای خانهبهدوشٰ، آینهٔ جادوٰ |
همسر(ها) | مریم امینی |
فرزندان | مائده، کوثر، سجاد |
مدرک تحصیلی | کارشناسی ارشد پیوستهٔ معماری |
دانشگاه | دانشگاه تهران |
دلیل سرشناسی | مجموعه مستند روایت فتح |
اثرگذاشته بر | مسعود فراستی، نادر طالبزاده |
سیدمرتضی آوینی نویسنده، شاعر، نقاش، منتقد هنری، مهندس معمار و مدرس دانشگاه بوده است.
سیدمرتضی آوینی در ۲۱شهریور۱۳۲۶ متولد شد و در ۲۰فروردین۱۳۷۲ بر اثر خونریزی ناشی از جراحات وارده به وسیلهٔ ترکش مین باقیمانده از جنگ هشتساله [دفاع مقدس] جان به جان آفرین تسلیم کرد [شهادت]. البته او در زندگینامهٔ خودنوشت خود یادآور میشود ۴۶ سال تمام دارد که با اطلاعات شناسنامهای همخوانی نداشته و به نظر میرسد ناشی از عدم تطابق سن شناسنامهای و واقعی باشد.[۱]
خاستگاه آوینی منطقهٔ شهرری تهران و خانوادهای پرجمعیت و آنگونه که خود میگوید در خانهای بوده است که خانوادههای دیگری نیز در اتاقهای آن زیست میکردهاند. او در زندگینامهٔ مختصر خود ذکری از خانواده اش نکرده است و با این توصیفات تنها میدانیم که از طبقهٔ اجتماعی متوسط روبه ضعیف بوده، هرچند به مدرسه و دبیرستان رفته و پس از آن تحصیلات عالی خود را به اتمام رسانده و فوق لیسانس پیوستهٔ معماری گرفته است.
آوینی مهندس معمار، آوینی نقاش، آوینی شاعر، آوینی مستندساز و آوینی نویسنده، نمودهایی از شخصیت مناقشهبرانگیز سیدمرتضی است که پس از مرگ [شهادت] او مورد توجه و بررسی دوستان سابق و لاحقش قرار گرفته است. اگرچه تغییر مسیر فرهنگی و سیاسی اش پس از وقوع انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ و بروز و ظهور در آثار مستندی که تا زمان فقدش ادامه یافت و نیز مقالات و یادداشتهایی که در بارهٔ مسائل فرهنگی و سیاسی و آسیبشناسی سینما و تلویزیون مینوشت، مایهٔ سعایت پنهان برخی نزد بلندمرتبهترین مقامات وقت جمهوری اسلامی نظیر آیتالله خامنهای شده بود. البته آوینی نیز مانند هر پدیدآورنده و نویسندهٔ دیگری در عیان نیز از حمله به دیدگاهها و نظراتش مصون نبود چه اینکه دوستان و همراهان او در زمان حیات، پس از او همواره انگشت اتهام را به سوی اشخاصی نظیر مهدی نصیری سردبیر وقت روزنامهٔ کیهان دراز کرده و معتقدند نصیری غیرمنصفانه به او میتاخته است.
اگرچه جریان موسوم به راست با استناد به مجموعهای از مقالات و یادداشتهای وی در نقد روشنفکری و نیز فیلمسازانی همچون داریوش مهرجویی، عباس کیارستمی، علی حاتمی و محسن مخملباف و همچنین آنچه در رد نظرات وزیر وقت ارشاد حجتالإسلام سیدمحمد خاتمی نوشته است، او را متصلاً در اردوگاه خودی قلمداد کرده و اختلافات خود را درونی و قابلچشمپوشی برمیشمرند. این دیدگاه البته با مراجعه به آثار آوینی و مثلاً موضعگیری تند او دربارهٔ نشریهٔ آدینه قابلقبول و درست مینماید اما نمیتوان شهادت آوینی بر سر ساخت یک مستند در پیرامون جنگ و ترحیم و تشییع آیت الله خامنهای نسبت به او و ملقب ساختنش به سید شهیدان اهل قلم را در استقرار و استمرار این نگاه از نظر دور داشت.
با این همه به نظر میرسد شخصیت منحصر به فرد آوینی پس از به قول خود گذر از یک راه طی شده که به کلی تغییر منش داده و ای بسا که به خاستگاه سنتی و خانوادگی خویش بازگشته بود و قریحهٔ هنری و تلاش برای نظریهپردازی در این حوزه، باز هم به سوی آنچه همراهان و دوستان سابقش از او میگویند روی میآورد و سردبیر سابق کیهان ناگزیر از تحمل سنگینی بار حملات خود پیش از شهادت آوینی باشد. آنچنان که همسر آوینی، مریم امینی با اشاره به دوستی پیش از ازدواج خود با او و رد و بدل کردن کتاب و سینما رفتن و دخترش کوثر آوینی ضمن بیان خاطرات خانوادگی که نشاندهندهٔ رواداری پدر و در تضاد با جمود اندیشه و عمل بوده اند، سعی در نمایش آوینی آنگونه که به اعتقاد ایشان هست دارند.
از این جهت شاید مخاطب کنجکاو و موشکاف نیز با نظر کردن و فرو رفتن در نمود پیش از انقلاب شخصیت او بخواهد درصدد پیوند سیدمرتضی و کامران برآید. برخی همانند دخترش آوینی را یک شخصیت یکپارچه میدانند که دیگران از سر مقاصد سیاسی تکه تکه اش کرده اند و برخی دیگر با تفحص در سابقه اش و بیان جزئیاتی که از چندی پس از او میشد دربارهشان صحبت کرد او را الگویی از هنرمند متعهد انقلابی میدانند که در زمانی متحول شد و با انقلاب اسلامی عهدی بست که جانش را بر سر آن گذاشت که این هردو روایت میتوانند ارتباط مسالمت آمیزی در جوار هم داشته باشند زیرا که آوینی در سالهای پیش از تغییر روش خود نیز فردی محبوب میان دوستان و هم دانشگاهیانی نظیر شهرزاد بهشتی، امیرهوشنگ اردلان، عطاءالله امیدوار و مشهورترینشان غزاله علیزاده بود. غزاله علیزاده نویسندهای که به قول مسعود بهنود در همان سالها پس از تسلیم آوینی به مرگ خود را به دار آویخت! هرچند علیزاده با بیماری سرطان دست به گریبان بود و پیش از آن نیز دو بار به طرزی ناموفق اقدام به خودکشی کرده بود. بهنود آوینی را فردی افراطی میداند که در همه کار طریقهٔ تندروی در پیش میگرفت. چه آن روز که هیپی شده بود و چه آن روز که در سلک بسیجیان شیفتهٔ آیت الله خمینی [امام] درآمد. گرچه ذکر بهنود از آنچه افراط در رفتار آوینی میخواند ملازم اضرار به غیر و یا تحمیل عقیده نیست. چیزی که ابهت مردانهٔ موجود در صدای او را با مهر و مدارا همگام میسازد.
آوینی در طول فعالیت مستندسازی خود در گروه جهاد سازندگی سازمانصداوسیمایجمهوریاسلامیایران، ۱۰ مجموعه مستند ساخته است که مشهورترین آن روایت فتح در ۷۰ قسمت است. این مجموعه آنچنان که از نامش پیداست شامل روایت آوینی از جنگ ایران و عراق است که گویی در ترادف با نام کتاب فتحخون اثر خود اوست. فتحخون روایتی مقتلگونه از ماجرای عاشورای [امام] حسینبنعلی است. بنا بر باور شیعه جنگ نابرابر امام سوم شیعیان با یاورانی اندک اگرچه با پیروزی ظاهری همراه نبوده اما اثر پیروزمندانه و فاتحانهٔ خویش را در طول تاریخ جاری ساخته است. عدد مستندهای آوینی با احتساب همین مجموعه بیش از ۱۰۰ است. آخرین اثر آوینی مجموعه شهری در آسمان است که تولید آن تا لحظهٔ مجروحیت و شهادتش ادامه داشت.
از او مقالات بسیار و یادداشتهایی به جای مانده است. آنچنان که خود میگوید جمعی از آثار خود را در مجموعهای به نام آینهٔ جادو برای تدریس به دانشجویان گردآورده بود که با ترک تدریس از سوی خودش [به دلیل آنچه نپسندیدن مواد آموزشی خوانده است] به این هدف نرسید. همچنین او دستی در نقاشی و شعر داشته هرچند که با توجه به تعریف منفیاش از هنر مبنی بر آنکه نباید حدیث نفس باشد، مجموعهٔ آثار اینچنین که احتمالاً مربوط به پیش از تحولش میگشته و حجم بالایی داشته را در یک گونی سوزانده است. هرچند آوینی نفی نمیکند که آنچه انسان مینویسد همواره محصول ترواشات درونیاش است. با این وجود روایت بهروز افخمی از شاعری آوینی با قطعهای که پایان بندی اش "خنجر...خنجر...خنجر..." بوده است نسبت به تاریخ هدم آثار به قولی نفسانی او و اینکه آیا اشعاری از او در دست است که منتشر نشده، سؤال میآفریند.
سید مرتضی آوینی یا همان کامران پیش از ۵۷، سرانجام در ۲۰فروردین۱۳۷۲ جان به جان آفرین تسلیم کرد و بنابر آنچه همواره مرگخواهانه آروزیش را داشت، انگار با حالی نزار از کار طاقتفرسای سالیان و با پروندهای مشحون از آثار تأثیرگذار حجاب خویشتن را از میان برداشت.
داستانک
بیخبری
در همان سالها، پس از آنکه مرتضی در جستجوی شهری در آسمان در ریگزار فکه پای بر سر مینی فشرده بود، در هوایی که بوی اعتدال شمالی دماغ شکوفهها را انباشته بود، سری در گلوی طناب تاب میخورد. آن روز شاید غزاله علیزاده خبر نداشت که پس از فقدان کامران، بنابر آنچه کوثر میگوید عدهای دیوانهوار با یاد او به زندگی خود معنا بخشیده بودند و همراه با خانوادهاش گریسته و غصه خورده بودند و آروز داشتند اگر میشد ای بسا در کنارشان روزگار بگذرانند.
تکلیف و تکلف
پدر دربهدر دنبال جایی بود تا نماز بخواند. دست دختر را گرفت و وارد مسجدی شدند. اتفاقی نمیافتاد اگر آن مرد به همراهی دخترکی که هنوز تکلیف نشده با پدرش در صف جماعت مردان معترض نمیشد اما شاید مرد گمان نمیکرد بدون تکلف بتوان به خوبی تکلیف را ادا کرد. دوگانهای دلآزار که نه فقط در آن شب و نه تنها در آن مسجد بلکه بسیار بار پیش و پس از آن مرتضی را نواخته بود.
کودکی ناتمام
روزی که مدیر مدرسه به جرم نوشتن "خلیج عَقَبه از آن ملت عرب است." روی تخته سیاه کلاس مرتضی را تا لب اخراج از مدرسه برد و اگر معلمی پادرمیانی نمیکرد پروندهاش را زده بود زیر بغلش، شاید مرتضی هیچگاه فکرش را هم نمیکرد که روزی هوشنگ مرادیکرمانی قصههای کودکی هردویشان را بنویسد و کیومرث پوراحمد آن را به لهجهٔ شیرین اصفهانی بسازد. کیومرث یک شاخه گل برداشت و راهی دفتر سوره شد به رسم سپاس از یادداشتی که مرتضی برایش چاپ کرده بود. این رسم سپاس به رفاقت بدل شد. رفاقتی کوتاه در همان یک جلسه که بازدیدی نداشت. بعدها وقتی مرتضی دیگر نبود کیومرث این بار به رسم رفاقت «مرتضی و ما» را بدرقهٔ راهش کرد.
تکیه به یک جای امن
به قول همسرش مریم امینی «وقتی مجبور بود به اتفاقهای روزمره و حشو و زوائدی که وقت آدم را میگیرد تن بدهد، آن وقت بود که گرفته و غمگین میشد». چیزی که علیالظاهر اواخر عمرش بیش از پیش با آن درگیر بود. در همان روزها وقتی همسر پیشنهادی به او میدهد، مرتضی از در انکار درمیآید که «فعلاً این کار صلاح نیست! الان آنقدر برای من مشکل درست کردهاند که اگر آدمی پشت به کوه داشت، نمیتوانست تحمل کند. من به جای دیگری تکیه دادهام که الان سرپا ایستادهام.». اما این مشکلات چندان به طول نینجامید. جوری که بعد از آخرین مکالمه با همسرش که حوالهٔ کاری را پس از بازگشت مرتضی داده بود، تنها سرش را برگرداند و دیگر حرفی میانشان رد و بدل نشد.[۲]
تاریک و روشن صبح
حدود ظهر جمعه بیستم فروردین ماه، مرتضی در فکه رفت روی مین. صبح شنبه بود که پدر و مادرم آمدند. صبح زود بود. به من گفتند : "مرتضی زخمی شده است." روزهای اول بهار هنوز هوا تاریک و روشن بود. حالتی میان خواب و بیداری بود. مثل همان وقت طبیعت. بچهها را با آرامش بیدار کردم و به مدرسه فرستادم. مثل این که اصلاً چیزی نشنیدهام. بچهها که رفتند، پدر و مادرم آرام آرام سر حرف را باز کردند و من باخبر شدم که دیگر مرتضی را ندارم.[۳]
زندگی و تراث
سوانح عمر
۱۳۲۶: تولد در محلهٔ شاهعبدالعظیم منطقهٔ شهرری تهران
۱۳۴۴: ورود به دانشگاه تهران در رشتهٔ مهندسی معماری
۱۳۵۴: نامزدی با همسرش مریم امینی
۱۳۵۷: دو پیوند. یکی با انقلاب اسلامی و دیگری با همسرش مریم امینی
۱۳۵۸: پیوستن به گروه جهاد سازندگی و شروع مستندسازی در مناطق محروم
۱۳۶۸: چاپ مقالات و یادداشتهای خود در مجلهٔ سوره
۱۳۷۰: تشکیل مؤسسهٔ روایت فتح به دستور آیتالله خامنهای
۱۳۷۲: درگذشت در اثر جراحت و خونریزی ناشی از اصابت ترکش مین [شهادت] در منطقهٔ فکه [قتلگاه]
روی دور تند
از نگاه دیگران
دیدگاه مریم امینی (همسر)
مریم امینی رابطهٔ خود با سیدمرتضی آوینی را رابطهای بر مبنای ارادت و محبت میداند. ارادتی که او تا پایان عمر شوهرش به او داشت و محبتی که با پیش رفتن زندگی انگار به گرمای سالیان اول ازدواج نزدیک و نزدیکتر میشد و حتی بچههای روایت فتح شکر و سپاسش از دهان مرتضی شنیده بودند.[۴]
مریم امینی از بار سنگینی میگوید که مرتضی نسبت به انقلاب اسلامی ایران بر شانههای خود احساس میکرد و پس از درگذشتش او نیز این سنگینی را بدون حضور همسرش بر شانههای خویش حس میکند. چیزی که مریم امینی از آن به عنوان یک نسبت جدید با مرتضی آوینی از آن یاد میکند:«بعد از شهادت ایشان نسبت جدیدی بین ما برقرار شد. مرتضی خودش در یکی از مقالههایی که بعد از رحلت حضرت امام (ره) نوشت، جملهای دارد نزدیک به این مضمون که ایشان [امام] از دنیا رفتند و حالا بار تکلیف بر شانه ما افتاده است. دقیقاً من چنین سنگینیاي را احساس میکنم. پیش از این، دستم را گرفته بود و مرا به بهشت میبرد. نه به زور، میل باطنی هم بود. من سنگینی بار را خیلی احساس نمیکردم. همه چیز راحتتر اتفاق میافتاد ولی بعداز شهادت مرتضی من باید دوباره شروع میکردم. مثل یک تولد دوباره. خیلی خدا را شکر میکنم. چه موهبتی بالاتر از این برای یک انسان که هم فرصت زندگی عینی با انسانی را داشته باشد که قبلهي همهي خواستههایش است و هرچه از زندگی میخواهد در او میبیند و هم فرصت تأمل و تفکر در وجود این انسان و زندگی را پیدا کند.»[۵]
به باور مریم امینی مرتضی آوینی از ابتدا با نوعی کشش مذهبی عجین بوده است. او این کشش را در زمانی میبیند که مرتضی پیش از آشنایی معجزهوار از تصادفی که برایش رخ داده بود نجات یافته و آنگونه که خانوادهاش نقل کردهاند در همان حال بیهوشی و بیخودی از خود، زیر لب مکرراً عامل نجات خود را امام زمان میدانسته است. چیزی که به باور او در آن روزها عجیب بود. او دربارهٔ این کشش و ارتباط میگوید: «فکر میکنم این ارتباط به صورت عمیق و پنهانی همیشه در ایشان وجود داشته و بعدها سر و شکلی پیدا کرده و کامل شده بود. گاهی احساس میکردم مرتضی در زمانی جلوتر از زمان خودش زندگی میکند. نسبت به زمانی که در آن زندگی میکرد، یک نوع حالت پیشگویی هنرمندانه داشت و این از ویژگیهای مهم زندگی ایشان بود.».[۶]
سیدمرتضی آوینی به گفتهٔ همسرش تقریباً تمامی آثار فلسفی و هنری پیش از انقلاب را خوانده بود و دربارهشان نقد و نظر داشت و معتقد بود که نگاه فلسفی ایشان از تجربهٔ زیسته میاید و خود نیز چنین بود. او میگوید: «نامههای داستایوفسکی و نیچه از آن روزها یادم است که زیاد دربارهاش حرف میزد. راجع به کامو و داستایوفسکی در مقالهای نوشته بود که آنان فلسفه را زیسته بودند؛ نه این که فقط مطالعه کرده و یا دربارهٔ آن سخن گفته باشند. فکر میکنم مرتضی هم دقیقاً اینطور بود. به خیلیهای دیگر هم میشود باسواد گفت ولی مرتضی فضای آن روزها و آثار فلسفی و رمانهایشان را زندگی کرده بود و چون با جان و دلش آن فضا را احساس کرده بود، وقتی جواب سؤالاتش پیدا شد دیگر درنگی اتفاق نیفتاد و تزلزلی پیش نیامد.»[۷]
شاید همین مطالعهٔ عمیق آوینی نسبت به آثار فلسفی و هنری پدیدآورندهٔ باور او نسبت به غلبهٔ بیسوادی در سینما شده بود. باوری که مریم امینی از آن به عنوان یکی از رنجهای مرتضی یاد کرده و مصداق آن را سمیناری میداند که دربارهٔ سینمای پس از انقلاب تشکیل شده بود و مرتضی آوینی هم یکی از سخنرانان آن بود. او در این باره میگوید: «یادم میآید وقتی سمیناري دربارهي سینمای پس از انقلاب برگزار شد و ایشان هم یکی از سخنرانها بود، برخورد بدی در آن جلسه با ایشان شده بود. شما میدانید در سینمای ما مدعی زیاد است اما آدم باسواد کم داریم. آن شب وقتی به خانه آمد هیچ نگفت. بعدها من در نوشتههایشان در مجله سوره سینما داستان آن شب را خواندم و اخیراً هم نوارش را از روایت فتح گرفتم و فیلمش را دیدم. ایشان در مقابل چه جو عجیبی ایستاده بود و قدرتمندانه در یک فضای مخالف، حرفهای اصلی خودش را زده بود! حتی با سلامت نفس به همهي اعتراضات بیپایهٔ آنان که به نحو غیرمحترمانهای مطرح میشد گوش کرده بود. من وقتی فیلم را دیدم تازه متوجه شدم که چهقدر تحمل آن فضا مشکل بود و آقامرتضی وقتی به خانه آمده بود اصلاً مشخص نبود که ساعتها در چنین فضایی حرف زده است. شما میدانید یکی از رنجهای آقامرتضی بیسوادی حاکم بر سینما بود و از طرف دیگر، مدعیان زیادی که بودند و هستند. شاید به همین خاطر است که سینمای امروز ما هنوز نتوانسته نسبت معقول خودش را با جامعه برقرار کند. همینطور است. مرتضی تلاش میکرد سینما را به دامن ارزشها و فرهنگ اصیل این سرزمین نزدیک کند. این کار سادهای نبود. اگر امروز این تحول فکری در سینما اتفاق نیفتد در آینده هم ساده نخواهد بود؛ که شاید مشکلتر هم باشد.».[۸]
دیدگاه کوثر آوینی
کوثر آوینی پدر را دارای شهامت زیستن و تجربه کردن میداند. همان خصوصیتی که دیگرانی که به باور او به زیست بزدلانه خو کردهاند را از پا جای پای او گذاشتن میترساند. او در یادداشتی در سال۱۳۸۷ پدرش سیدمرتضی آوینی و کسانی که او معتقد است آوینی پویا را برنمیتابند، با این جملات توصیف کرده است: «شهامت زندگي كردن، چيزي است كه كمتر در مردمان اين دوران ديده ميشود. مرتضي آويني شهامت زندگي كردن داشت و اين بارزترين خصلتاش بود... در مقالاتش با شهامت از دريافتهاي جديدش مينويسد و چه بسا برخي از اين دريافتهای جديد، باطلكننده پيشفرضهاي قبلي خودش هم باشد؛ اما چه باك. دوستانش ميدانند كه هميشه و در همه حال آمادگي بحث كردن داشت، بدون آن كه به اعتقاداتاش تعصب بورزد و ميدانند كه هميشه آمادگي شنيدن نظرات مخالفان را داشت و آمادگي تشخيص حقيقت را در اعتقادات آنها.».
کوثر آوینی همین خصوصیت بحثپذیری و تحمل شنیدن نظر مخالف و به دو بودن از تعصب را سبب دشمنتراشی برای پدرش میداند و میگوید: «در آن چند سال واپسين كه سردبيري مجله سوره را پذيرفته بود، روز به روز بر تعداد دشمنانش افزوده شود و همه میدانند كه در شرايطی كه عقبنشينی، سادهترين و شايد عاقلانهترين راه بود، مرتضي آويني با شهامت در مقابل فشار ويرانگر گردبادها ايستاد و خود را در معرض انواع تهمتها قرار داد و باز هم پا پس نكشيد. همين نوع زندگي مردانه بود كه باعث شد بزدلان روزگار، حتي مسلمان بودنش را هم مورد ترديد قرار دهند.».
از پس درگذشت پدرش تصویر ارائه شده از او را تصویری دانسته است که تمام واقعیت را در خود ندارد و به باور او آوینی را در زمان خود منجمد کرده و از شخصیت زندهاش یک آوینی مرده که به باور ایشان مقبول و خوب است ساخته شده. «در دورانی زندگی میكنيم كه بارزترين صفتش بزدلی است و البته برای آن كه خاطر خودمان را مكدر نكنيم، براي اين صفت، مترادفهای ديگری دست و پا كردهايم. مرتضي آويني در دوران حيات، دامن خود را به اين بزدلی آلوده نكرد، اما پس از مرگش، و در گذر ايام، جمعي از بزدلان آن روزها به ستايشش مشغول شدهاند. آنها كه در سالهای حيات مرتضي آويني، از راهي كه او برگزيده بود ميهراسيدند، و با انواع تهمتها و بدگوييها سعي در حذف او داشتند، پس از مرگش هم از روبهرو شدن با آثار و تفكرات او وحشت دارند؛ ميترسند كه در اثر مجاورت با تفكر او، ويران شوند. آنها كه جرأت مردانه زندگي كردن را ندارند، تفكر آويني را تا حد خود پايين آوردهاند و تصورات خودشان را به نام او مينويسند و بسط ميدهند. وجوهي از زندگي و تفكرات او را كه به اعتقادات خودشان شباهت دارد، جدا كردهاند و يك شهيد آوينی مطلوب و شبيه به خودشان ساختهاند تا بتوانند با خيال آسوده به زندگيشان ادامه دهند، چرا كه به حكم غريزه فهميدهاند در جستوجوي حقيقت بودن، مانع از خواب خوش و زندگي آسان است. بزدلانه روبهرو شدن با مردي كه خانه خود را در دامنه آتشفشان بنا كرده بود، اگرچه اتفاقي است از جنس اين روزگار، عملي است بس ناجوانمردانه و حقير. پانزده سال زماني كوتاه براي از ياد نبردن، و زماني كافي براي فراموش كردن است.».[۹]
دیدگاه حسین معززینیا
دیدگاه مسعود فراستی
دیدگاه نادر طالبزاده
دیدگاه مسعود افسرمنش
دیدگاه یوسفعلی میرشکاک
دیدگاه شهرزاد بهشتی
دیدگاه امیر اردلان
دیدگاه عطاءالله امیدوار
دیدگاه مسعود بهنود
دیدگاه کیومرث پوراحمد
دیدگاه آیتالله سیدعلی خامنهای
یادمانها
جایزه
بزرگداشت
از زبان خود
سیدمرتضی زندگینامهٔ خودنوشت خود را چندی قبل از درگذشتش نگاشته است. در آن به خاستگاه اجتماعی و راهِطیشدهای که از آن آمده اشاره کرده و تجربیاتش را مختصراً شرح داده است. تجربیات کامرانِ پیش از وقوع انقلاب اسلامی و تغییر نگاه و نظر که او را بدل به سیدمرتضای روایتِفتح کرد.
بنیانگذاری
سیدمرتضی آوینی آنچنان که خودش میگوید دست یاری به جهاد سازندگی صداوسیما داده است اما خود پیداست که آن واحد را جان بخشیده و بار داده است. پس از آن در سال ۱۳۷۰ او مؤسسه روایت فتح را به دستور رهبر جمهوری اسلامی ایران آیتالله سیدعلی خامنهای تأسیس کرد. شاید بتوان سیدمرتضی آوینی را بنیانگذار نوعی مستند جنگ دانست که از آن به عنوان مستند اشراقی یاد شده است.
زمینه و شیوه فعالیت
فیلمنگاره
نقد هنری
نظریهپردازی
ترجمه
شعر
شهرزاد بهشتی ضمن نقل شعر زیر از سیدمرتضی [کامران] آوینی که از حفظ داشته، او را شاعری قوی دانسته که شعرهایی قوی میگفته است. اشعار فروغ قرخزاد را دوست میداشته و اتفاقاً خود او از طریق آوینی با شاعران ایرانی آشنا شده است.
برایت گل میآوردم
برایت گل میآوردم
و با تو در اتاقی که به رنگ چشماهیت بود میماندم
ولی دیدم که دستم لحظهها را دور میریزد
تو شاید گریه میکردی که من تنهایی بیهودهای بودم
تو مثل نبض خوشبختی من آرام خواهی ماند
و هرگز مرگ یک دیوانه کوچک
که دور از باغ در زندان گلدانهای زیبای تو میمیرد
تو را گریان نخواهد کرد
میخکهایی که دور از باغ
در زندان گلدانهای زیبای تو میمیرند، میدانند
من تکرار یک تنهایام
در چشمهایی که تمام چشمها را دوست میدارد[۱۰]
منبع: مجله «سوره اندیشه»، فروردین و اردیبهشت 1383
از نگاه آوینی
افراد، نحلهها، فیلمها، کتابها و کنشها در معرض داوری آوینی بودند.
داریوش مهرجویی
عباس کیارستمی
محسن مخملباف
جملات ماندگار
هنر آن است که بمیری پیش از آنکه بمیرانندت و مبدأ و مقصد حیات چنین مردهاند. ای آنکه بر کرانهٔ ازلی و ابدی وجود نشستهای، دستی برار و ما قبرستاننشینان عادات سخیف را بیرون کش.
چهره
تکیهکلامها
روزمرگی و جاودانگی. دو تکیهکلام آوینی در آثارشاند.
مریم امینی در اینباره میگوید: «کلمهي روزمرگی از کلمههای رایج در کلام و نثر ایشان بود. درست است. اين كلمه را زياد بهكار ميبرد و چقدر پرهيز ميكرد تا گرفتار اين روزمرگي نشود. وقتي ميشد كه من سر مسألهاي ناراحت و گرفته ميشدم و به ايشان شكايت ميكردم، به من ميگفت: «ببين! هزاران كهكشان در آسمان وجود دارد. يكياش راه شيري است. سيارههاي زيادي در آن هست كه يكياش زمين است. همين زميني كه ما روي آن زندگي ميكنيم.» از كل به جزء ميآمد. بعد ميگفت: « ما هم ذرهاي در اين مجموعه هستيم. حالا ببين اين حرفي كه شما ميگوييد، جايش در اين مجموعهي باشكوه كجا است؟» آدم در آن كلـيت ميديد كه چقدر آن اتفاق ناچيز و بياهميت بوده است و اگر درست به آن نگاه نكند دچار مشكل خواهد شد. بيان ايشان از روزمرگي در مورد آن مصاديقي كه عنوان كردم چنين بود. یکی دیگر از کلمههای ویژهيآقامرتضی جاودانگی است. در آثارش هر وقت دربارهٔ شهدا سخنی است، سخن از جاودانگی هم هست. شهدا را منشأ این حیات میدانست و با تکیه به آیات و روایات، حیات جاودانه برای شهدا قایل بود.».[۱۱]
خلقیات
مریم امینی یکی از خصوصیات بارز سیدمرتضی آوینی را ادب او می داند «چیزی که خیلی ها به آن اعتراف میکنند.» و نیز شکوه نکردن و گلایه نداشتن الا در اواخر عمر. «در چند ماه قبل از شهادتش اندوه عمیقی داشت و زبان به شکوه باز کرده بود. این خصوصیت را هيچوقت در ایشان ندیده بودم.».[۱۲]
گزارش از سفرها
در دیگر کشورها
تأثیرپذیریها
استادان
تأثیرات مستقیم
فیلمهای مستند
تازهترین مستند ساختهشده از زندگی مرتضی آوینی، مستند انحصار ورثه ساخته محمدعلی شعبانی است.
طرحها
مجسمهها و نگارهها
مصاحبهها
گزارش مرگ
آثار و منبعشناسی
مجموعه مقالات
حکومت فرزانگان (۳ مقاله: «رأی اکثریت»، «آزادی عقیده» و «مساوات»)
روایت محرم (فتح خون) (۱۰ مقاله: «آغاز هجرت عظیم»، «کوفه»، «مناظره عقل و عشق»، « قافله عشق در سفر تاریخ»، «کربلا»، «ناشئه الیل»، «فصل تمییز خبیث از طیب (اتمام حجت)»، «غربال دهر»، «سیاره رنج» و «تماشاگه راز»)
دربارهٔ امام خمینی (۹ مقاله: «داغ بی تسلّی»، «دهه شصت و امام خمینی»، «امام (ره) و حیات باطنی انسان»، «فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت»، «هنر، تاریخ و میثاق ولایت»، «انتظار»، «ای عزت ممثّل»، «آن سان که تو رفتی» و «فار التّنّور»)
مبانی حکومت دینی (۵ مقاله: «بنیان سفسطه بر باد است»، «گرداب شیطان»، «اسلامیت یا جمهوریت»، «پروسترویکای اسلامی وجود ندارد» و «وفاق اجتماعی»)
آینده بشریت (۷ مقاله: «آغازی بر یک پایان»، «آخرین دوران رنج»، «بشر در انتظار فردایی دیگر»، «دولت پایدار حق»، «ایمان منجی جهان فردا»، «نظم نوین جهانی و راه فطرت» و «تجدید و تجدد»)
سیطره بر جهان (۵ مقاله: «در برابر فرهنگ واحد جهانی»، «صلیبی از خون سرخ»، «ارتش متحد اسلامی»، «انفجار اطلاعات» و «تکنولوژی ارتباطات»)
پیرامون روشنفکری ( ۱۱ مقاله: «وقتی روشنفکران وارث انقلاب میشوند»، «یک هشدار»، «آفات غرضورزی»، «حلزونهای خانه به دوش»، «ژورنالیسم حرفه ای»، «کانون کدام نویسندگان؟»، «از مایکل جکسون تا شهرنوش پارسیپور»، «انقلاب اسلامی و اوتوپیای غربزدگان»، «روشنفکران و معاصر بودن»، «تحلیل آسان» و «تجدد یا تحجر؟»)
توسعه و تمدن غرب (۱۸ مقاله: «در معنای توسعه»، «توسعهیافتگی»، «اوتوپیای قرن حاضر»، «بهشت زمینی»، «میمون برهنه!»، «توسعه برای تمتع»، «تمدن اسراف و تبذیر»، «عمق فاجعه»، «دیکتاتوری اقتصاد»، «نظام سیارهای اقتصاد» ، «از دیکتاتوری پول تا اقتصاد صلواتی»، «و ما ادراک ما البانک؟»، «سودپرستی و بنیاد اقتصاد آزاد»، «نظام آموزشی و آرمان توسعهیافتگی»، «نظام آموزشی غربی؛ محصول جدایی علم از دین»، «انسان از نسل میمون، خرافهای جاهلانه»، «تأملی بیشتر در خلقت انسان نخستین»، «نوح نبی (ع) و تاریخ تمدن» و «ترقی یا تکامل؟»)
هنر و ادبیات (۶ مقاله: «ادبیات آزاد یا متعهد؟»، «آزادی قلم»، «جنگ در آینه نقاشی متعهد»، «منشور تجدید اهل هنر»، «رمان و انقلاب اسلامی» و «آیا تئاتر زنده میماند؟»)
پیرامون شعر (۵ مقاله: «غزال غزل»، «ختم ساغر»، «راز و رمز»، «شعر و جنون» و «یاد بهشت و نوحه انسان در فراق»)
فرهنگ و تهاجم فرهنگی (۷ مقاله: «فرهنگ یا فرهنگ توسعه؟»، «رستاخیز جسمو جان»، «تکرار مکررات»، «ویدئو در برابر رستاخیز تاریخی انسان»، «یادداشتی ناتمام در باب هویت و حقیقت انسان»، «زبان و فضا» و «چرا روشنفکران مورد اتهام هستند؟ »)
مقالات سینمایی آوینی (۶ مقاله: «آینه جادو»، «جذابیت در سینما»، «جادوی پنهان و خلسه نارسیسی»، «مونتاژ به مثابه معماری سینما»، «فرزندان انقلاب در برابر عرصههای تجربهنشده سینما» و «رمان، سینما و تلویزیون») «روزگاری نو» ، «کدام عرفان؟» ، «مرگ آگاهی»، «مبشّر صبح»، «عبور از عجب» رسیدن به معرفت»، « راز سرزمین آفتاب» و «خیانت در انحلال جهادسازندگی» از دیگر مقالات آوینی هستند.
فیلم نگاشتهها
مجموعه اول «روایت فتح» (۱۳ مقاله: «شب عاشورایی»، «پاتک روز چهارم»، «تاریخسازان چه کسانی هستند؟»، «سقوط»، «دو سال قبل»، با شیرمردان هوانیروز»، «حزب الله»، «تجدید پیمان»، «عروج»، «سربازان امام زمان»، «ضیافت»، «رمزپیروزی» و «راه قدس از کربلا»)
مجموعه دوم «روایت فتح» (۱۶ مقاله «حنابندان»، «دروازه قرآن»، «به سوی معشوق»، «پیام بسیجی»، «دلباخته»، «یا ابا الفضل العباس»، «آزادی مهران»، «ابر»، «آقا سید»، «رزق حلال»، «درهبید»، «زبرالحدید (پارههای آهن)»، «چه کسی از جنگ خسته شده است؟»، «جلوهای دیگر از نصرت خدا»، «انصار» و «از آن کربلا تا این کربلا»)
مجموعه سوم «روایت فتح» (۱۵ مقاله: با عناوین «قاسم»، «جاده»، «رضا»، «تیم آتش»، «سه ورق از تاریخ مقاومت»، «سپاه» ،«مردم» ،«کربلا»، «سرباز گمنام»، «پیران توپخانه»، «انگیزههای الهی»، «دیدار»، «راهگشایان نور»، «یادی از سه دلباخته»، «پیام امیر» ، «یادگار حسن»، «علمدار» و «پل حاج اسدالله»)
مجموعه چهارم «روایت فتح» (۱۱ مقاله: «سرباخته کوی عشق»، «اِشنو؛ سرداری از ایل قشقایی»، « بر ستیغ جبال فتح»، «صادقیه»، «سحر یا معجزه؟»، «یادی از گذشتههای جنگ»، «ما همه چیز را مدیون خون شهدا هستیم»، «یادی از آقا تقی»، «سید شهدای جهادگران»، «موجیم که آسودگی ما عدم ماست» و «مرثیه و انصار المهدی»)
مجموعه پنجم «روایت فتح» (۱۵ مقاله: «شیخان(با گردان خیبر)»، «حلبچه در آتش»، «کهف گمنامی»، «در اطراف پل»، «دسته ایمان از گروهان عباس۱،۲ و ۳»، «در راه بازگشت»، «داستان پل،سه سخن/ گلستان آتش/ یا حسین»، «درخششی دیگر»، «آقا سعید»، «شش روز بعد»، «فقط جمهوری اسلامی» و «مدرسه عشق»)
مجموعه شهری در آسمان (۶ مقاله)
با من سخن بگو دوکوهه (۲ مقاله)
مستندها
شش روز در ترکمن صحرا
سیل خوزستان
خان گَزیدهها
حقیقت (۱۳۵۹ تا ۱۳۶۰) (مجموعهٔ ازده قسمتی)
با دکتر جهاد در بشاگرد (۱۳۵۹)
هفت قصه از بلوچستان
با تیپ المهدی در محور رأس البیشه
شیرمردان خدا کرببلا در انتظار است
روایت فتح (مجموعه هفتاد قسمتی)
شهری در آسمان
سبک، لحن و ویژگی آثار
بررسی چند اثر
پرمخاطبها
ناشران
نوا و نما
پانویس
منابع
پیوند به بیرون
جستارهای مرتبط
- ↑ http://aviny.com/Aviny/Autobiography.aspx
- ↑ http://www.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/Aviny/87/Mosahebe.aspx
- ↑ http://www.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/Aviny/87/Mosahebe.aspx
- ↑ http://www.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/Aviny/87/Mosahebe.aspx
- ↑ http://www.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/Aviny/87/Mosahebe.aspx
- ↑ http://www.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/Aviny/87/Mosahebe.aspx
- ↑ http://www.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/Aviny/87/Mosahebe.aspx
- ↑ http://www.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/Aviny/87/Mosahebe.aspx
- ↑ https://www.tabnak.ir/fa/news/8777/%D8%A2%D9%88%D9%8A%D9%86%D9%8A-%D8%AE%D9%88%D8%A8-%D8%A2%D9%88%D9%8A%D9%86%D9%8A-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%87
- ↑ https://www.farsnews.com/news/13960121000789/%D8%B4%D8%B9%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%BA-%DA%A9%D9%87-%D8%A2%D9%88%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C-%D8%AC%D8%A8%D9%87%D9%87-%D8%B1%D8%A7-%D8%AE%DB%8C%D9%84%DB%8C-%D9%85%D8%B8%D9%84%D9%88%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%AF%DB%8C%D8%AF
- ↑ http://www.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/Aviny/87/Mosahebe.aspx
- ↑ http://www.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/Aviny/87/Mosahebe.aspx