علی موسوی گرمارودی: تفاوت میان نسخهها
وارش گیلانی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
وارش گیلانی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶۵: | خط ۶۵: | ||
به یاد دارم پدر میگفت: «با "آیتالله مرعشی نجفی" دربارهٔ شجرهنامهٔ خانوادگی صحبت میکردم.» میگفت: «ما از سادات طبرستان هستیم، از روستایی به نام "میخساز" در کجور. اجداد ما در زمان قاجاریه، برای فرار از سربازی به روستای "اوانک" در الموت پناه آوردند. این روستا در یک منطقهٔ صعبالعبور قرار دارد؛ درست در قلب کوههای البرز. بعد از اوانک هم آمدند به "گرمارود"؛ روستایی در دل یک درّه. | به یاد دارم پدر میگفت: «با "آیتالله مرعشی نجفی" دربارهٔ شجرهنامهٔ خانوادگی صحبت میکردم.» میگفت: «ما از سادات طبرستان هستیم، از روستایی به نام "میخساز" در کجور. اجداد ما در زمان قاجاریه، برای فرار از سربازی به روستای "اوانک" در الموت پناه آوردند. این روستا در یک منطقهٔ صعبالعبور قرار دارد؛ درست در قلب کوههای البرز. بعد از اوانک هم آمدند به "گرمارود"؛ روستایی در دل یک درّه. | ||
:جدّ پدری من که سیدعلینقی نام داشت، از گرمارود زن میگیرد و همانجا مقیم میشود. پدرم، "محمدعلی موسوی" هم همانجا به دنیا میآید؛ حدود دوازدهسالگی میفرستندش به مدرسهٔ علمیه در "مزردشت" تنکابن؛ جایی که روحانیت مرکزیت روحانیت داشت.» <ref name="ایرانیان موفق" /> <ref name="آیههای انتظار" /> | :جدّ پدری من که سیدعلینقی نام داشت، از گرمارود زن میگیرد و همانجا مقیم میشود. پدرم، "محمدعلی موسوی" هم همانجا به دنیا میآید؛ حدود دوازدهسالگی میفرستندش به مدرسهٔ علمیه در "مزردشت" تنکابن؛ جایی که روحانیت مرکزیت روحانیت داشت.» <ref name="ایرانیان موفق" /> <ref name="آیههای انتظار" /> | ||
===تحصیلات عالی=== | |||
با اینکه سال 1345 در امتحان ورودی دانشگاه در رشتهٔ ادبیات نمرهٔ ممتازی کسب کرده بودم، به دانشگاه ادبیات نرفتم؛ چون که دانشكدهٔ حقوق تنها دانشكدهٔ نصفِ روز بود و این میتوانست برای دانشجویان غیرِمتموّل فرصت خوبی برای کسب معاش فراهم کند. این بود که کارشناسی "علوم قضایی" گرفتم. بعد با دفاع از پایاننامهای با موضوع "جوشش و کوشش در شعر" با راهنمایی "سیدضیاءالدین سجادی"، کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی را گرفتم و با اخذ دکتری زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شدم. موضوع رسالهٔ دکتری من، "زندگی و شعر ادیبالممالک فراهانی" بود که با راهنمایی "سیدجعفر شهیدی" به انجام رسید. این اثر بعدها به صورت کتاب انتشار پیدا کرد و دو بار تجدید چاپ شد. <ref name="انسانی داتآیآر" /> | |||
===تو کجایی تا شوم من چاکرت=== | ===تو کجایی تا شوم من چاکرت=== |
نسخهٔ ۲۵ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۱۰
سیدعلی موسوی گرمارودی | |
---|---|
در دیدار شاعران و اهالی فرهنگوادب با آیتالله سیدعلی خامنهای - خرداد۱۳۹۶ | |
نام اصلی | سیدعلی موسوی گرمارودی |
زمینهٔ کاری | شعر، ادبیات و ترجمه قرآن و متون مذهبی |
زادروز | ۳۱ فروردین ۱۳۲۰ ه.ش ۲۰ آوریل ۱۹۴۱ م قم |
پدر و مادر | سیدمحمدعلی گرمارودی خانم آغا |
ملیت | ایرانی |
محل زندگی | قم، مشهد و تهران پایتخت، شهرهای مذهبی |
در زمان حکومت | پهلوی دوم، جمهوری اسلامی ایران |
پیشه | استاد دانشگاه، نویسنده |
سبک نوشتاری | شعر نو (شعر سپید، شعر نیمایی) و شعر کلاسیک (قصیده) [۱]. |
کتابها | مجموعه اشعار: عبور، چمن لاله، خط خون، باران اخم، سرود رگبار، در فصل مردن سرخ، در سایهسار نخل ولایت و ... کتابهای دیگر: ترجمهٔ قرآن کریم، ترجمهٔ نهجالبلاغه، بابا تاریخ، غوطه در مهتاب و ... [۲] [۳] |
سیدعلی موسوی گرمارودی از پدری الموتی و مادر تنکابنی (در سال 1320 خورشیدی) در قم دیده به جهان گشود. [۴][۵]
- وی از مشهورترین شاعران نوگرا و سنتگرای دههٔ ۵۰ است که به دلیل وجوه آیینی آثارش توانست پس از انقلاب اسلامی به یکی از بنیانگذاران شعر انقلاب بدل شود. [۶]
- دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی پس از ورود به دانشگاه تهران، با مبارزان انقلابی مانند شهیدان رجایی و باهنر، همچنین جلال آلاحمد، شهید مطهری و دیگران آشنا شد. او در سال ۱۳۵۲ به واسطه فعالیتهای انقلابی علیه رژیم پهلوی، توسط ساواک دستگیر شد و حدود چهار سال در زندان به سر برد.
- وی با پیروزی انقلاب اسلامی، همراه طاهره صفارزاده، «کانون فرهنگی نهضت اسلامی» را تأسیس کرد و به سمت دبیری کانون منصوب شد. وی همچنین انتشار مجله ادبی «گلچرخ» را بر عهده داشت. علاوه بر اینها، مدتی به سمت رایزن فرهنگی ایران در تاجیکستان منصوب شد و در ترویج زبان فارسی در آن کشور بسیار کوشید.
- «در سایهسار نخل ولایت» و «خط خون»، از معروفترین دفترهای شعر موسوی گرمارودی است که در سالهای پیش از انقلاب و سالهای آغازین انقلاب به چاپ رسیدهاند. شعر سپید بلند «خط خون» نیز که تاریخ «تهران-عاشورای ۱۴۰۰ هجری قمری» را در ذیل خود دارد، مشهورترین شعر عاشورایی در قالبهای نوین است که نگرش نوین، انقلابی و تاریخی شاعر به واقعهٔ عاشورا و نیز بدایع هنری آن باعث شهرت آن گردید. [۱]
- دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی منتخب ششمین همایش چهرههای ماندگار در سال ۱۳۸۵ است. [۲]
داستانکها
دلم پُر از اشک
عاشورا که میشد، من هم مثل همه میرفتم به مجالس سوگواری؛ ولی در جمع گریهام نمیآمد، هرگز خالی نمیشدم. همواره انباشته از غم، پُر شده از اندوه، به سنگینیِ یک کوه، بازمیگشتم.
- تا اینکه یک شب، شبی از شبهای عاشورا، در مجلسی ماندم که سوگواریشان از شب گذشته و به بامداد رسیده بود. ساعت 5 دقیقهٔ بامداد بود که آرام، سربهزیر، فرورفته در خود، با پایی که سنگینیِ تنم را نمیکشید، به خانه برگشتم... به خانه برگشتم، در حالی که سنگینی و سختیِ وجودم را نیز با خود به خانه آورده بودم. تنم سخت و خشک بود مثل کویر؛ اما انگار هوای درونم آرامآرام به سمت شبی ابری و طوفانی پیش میرفت. دلم پر از اشک بود، پر از باران. در را که باز کردم، ترکیدم؛ مثل ابری که هزارپاره میشود؛ مثل «ابری که پارهپاره میشود تا که ببارد». آن شب، آن در نیز باز شده بود. آن شب، مثل باران که قطرههایش را میبارد، من نیز کلماتم را میباریدم؛ راه میرفتم و میباریدم؛ قدم میزدم و میگفتم. از اینجا شروع شد: «درختان را دوست میدارم که به احترام تو قیام کردهاند...».
- دستی برای نوشتن نداشتم و کاغذی که انگار مهیای قلم نبود، نمیشد! لطفی شده بود، وگرنه بچهها حالم را چگونه دریافتند که آنگونه سنجیده عمل کردند! آنان که صدای سرشار از بغضِ واشده و درآمیخته با گریههایم را میشنیدند، با من قدمزنان، صدایم را به حافظهی ضبط رساندند. آن شب، وقتی این شعر را سرودم، احساس کردم شعر، نه در ضبط صوتِ خانهٔ ما، که به لطف اباعبدالله (ع)، در حافظهٔ عصر و در خاطرهٔ زمانها ضبط شده است. [۷]
شجرهنامه
به یاد دارم پدر میگفت: «با "آیتالله مرعشی نجفی" دربارهٔ شجرهنامهٔ خانوادگی صحبت میکردم.» میگفت: «ما از سادات طبرستان هستیم، از روستایی به نام "میخساز" در کجور. اجداد ما در زمان قاجاریه، برای فرار از سربازی به روستای "اوانک" در الموت پناه آوردند. این روستا در یک منطقهٔ صعبالعبور قرار دارد؛ درست در قلب کوههای البرز. بعد از اوانک هم آمدند به "گرمارود"؛ روستایی در دل یک درّه.
- جدّ پدری من که سیدعلینقی نام داشت، از گرمارود زن میگیرد و همانجا مقیم میشود. پدرم، "محمدعلی موسوی" هم همانجا به دنیا میآید؛ حدود دوازدهسالگی میفرستندش به مدرسهٔ علمیه در "مزردشت" تنکابن؛ جایی که روحانیت مرکزیت روحانیت داشت.» [۲] [۳]
تحصیلات عالی
با اینکه سال 1345 در امتحان ورودی دانشگاه در رشتهٔ ادبیات نمرهٔ ممتازی کسب کرده بودم، به دانشگاه ادبیات نرفتم؛ چون که دانشكدهٔ حقوق تنها دانشكدهٔ نصفِ روز بود و این میتوانست برای دانشجویان غیرِمتموّل فرصت خوبی برای کسب معاش فراهم کند. این بود که کارشناسی "علوم قضایی" گرفتم. بعد با دفاع از پایاننامهای با موضوع "جوشش و کوشش در شعر" با راهنمایی "سیدضیاءالدین سجادی"، کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی را گرفتم و با اخذ دکتری زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شدم. موضوع رسالهٔ دکتری من، "زندگی و شعر ادیبالممالک فراهانی" بود که با راهنمایی "سیدجعفر شهیدی" به انجام رسید. این اثر بعدها به صورت کتاب انتشار پیدا کرد و دو بار تجدید چاپ شد. [۷]
تو کجایی تا شوم من چاکرت
یک بار از سر کنجکاوی تصمیم گرفتم با چوپانی که در گرمارود بود، همراه شوم و یک روزی را شاهدِ زندگی او باشم. یک پﻞ ﭼﻮﺑﻰ روی رودخانهٔ ﺍﻟﻤوت بود که ﮔﻮﺳﻔﻨدها هر روز آنجا ﺟﻤﻊ ﻣﻰﺷﺪﻧﺪ تا اربابشان بیاید و آنها را با خود ببرد. حرکت کردیم. وقت نهار سفره را گشودیم و خواستیم غذا بخوریم که ناگهان چوپان زد زیر آواز؛ حالا نخوان و کی بخوان! آقا چه صدایی! چه آوازی! این وسط، نی را هم برداشته بود و آن را با صدایش چنان همراه و هماهنگ کرده بود که آیههای داوودی در آن دَم عینی و متجلّی شده بود...
- ﺗﺎ ﻗﺒل از شنیدن این صدا، مفهومِ تسبیح و همراهیِ کوهها و دشتها و هماهنگیِ ﭘﺮﻧده و سنگ و درخت با صدای داوود، اینگونه عجیب در باور من ننشسته بود. ناگهان دریافتم که همهٔ ﻣا، از کوه و بیابان و چشمه ﻣﺤﻮ صدای او هستیم؛ محوِ محوِ محو...
- و این در حالی بود که چوپان حتی غلط هم میخواند؛ اما طنین صدایش آنقدر زیبا بود که همه را محو خود کرده بود... بعدها فکر کردم اگر این چوپان میخواست موسیقی را یاد بگیرد، میتوانست از بسیاری از استادان پیشی بگیرد. میخواهم بگویم آن بخش که خدا به او داده، ﺑخش درونی است؛ بخشی که در شعر به آن جوشش و ناخودآگاه میگویند. [۷]
سرپرستی فراکلین
زندگی و تراث
آثار و منبعشناسی
کتابشناسی
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ {«پنجرهای به شعر سیدعلی موسوی گرمارودی، زمستان ۱۳۹۳».
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ «معرفی کوتاهی از نویسندگان، ادبا و شعرا (علی موسوی گرمارودی)، بهار ۱۳۹۵».
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ «سیدعلی موسوی گرمارودی».
- ↑ «زندگینامه خودنوشت دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، فروردین ۱۳۹۶».
- ↑ «گزیدهای از زندگینامه خودنوشت دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، زمستان ۱۳۸۳».
- ↑ «نگاهی به آثار گرمارودی، زمستان ۱۳۸۶».
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ «گفتوگو با دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، زمستان ۱۳۸۹».
منابع
پیوند به بیرون
- «پنجرهای به شعر سیدعلی موسوی گرمارودی». وبگاه شهرستان ادب، ۱۳ بهمن ۱۳۹۳. بازبینیشده در ۱۲ ژانویه ۲۰۱۹.
- «معرفی کوتاهی از نویسندگان، ادبا و شعرا (علی موسوی گرمارودی)». پایگاه خبری ایرانیان موفق، ۲۹ خرداد ۱۳۹۵. بازبینیشده در ۱۲ ژانویه ۲۰۱۹.
- «سیدعلی موسوی گرمارودی». وبگاه آیههای انتظار. بازبینیشده در ۱۲ ژانویه ۲۰۱۹.
- «زندگینامه خودنوشت دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، نرمافزار جامعالتفاسیر، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (نور)». وبگاه دانشنامه حوزوی ویکیفقه، ۱۴ فروردین ۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۴ ژانویه ۲۰۱۹.
- «گزیدهای از زندگینامه خودنوشت دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی». پایگاه مجلات تخصصی نور، نیمهٔ اول دی ۱۳۸۳. بازبینیشده در ۱۴ ژانویه ۲۰۱۹.
- «نگاهی به آثار علی موسوی گرمارودی». \ایگاه خبری آفتاب آنلاین، ۹ بهمن ۱۳۸۶. بازبینیشده در ۱۰ ژانویه ۲۰۱۹.
- «گفتوگو با دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی (مصاحبهکننده: دکتر محمدرضا سنگری)، مجله رشد آموزش زبان و ادب فارسی ویژهٔ ادبیات معاصر و انقلاب». وبگاه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۲۰ دی ۱۳۸۹. بازبینیشده در ۱۰ ژانویه ۲۰۱۹.