جلال آلاحمد: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۹۴: | خط ۹۴: | ||
==زندگی و تراث== | ==زندگی و تراث== | ||
=== روی دور تند === | |||
زندگی جلال آلاحمد از سال ۱۳۰۲ که به دنیا آمد تا ۱۳۴۸ که از دنیا رفت، از هیجان آکنده بود و شرح آن زندگانی را جابهجا در داستانها و تکنگاریها و جستارهایش آورده بود. مثلا دوچرخهسواری و سالهای کودکیاش در داستان گلدستهها و فلک نمودار شده بود. سابقه معلمی و مدیر مدرسه بودنش در [[مدیر مدرسه]] و [[نفرین زمین]] پررنگ بود. چنان مینوشت که چنان میزیست. نوشتههای آلاحمد به حتم کم یا زیاد رد پایی در واقعیت داشتهاند. اهل نوشتن از فضاهای تجربه نشده یا صرفا خیالانگیز نبود. از این رو جلال را نویسندهای واقعگرا نامیدهاند. | |||
آلاحمد روی دور تند میزیست. چنان که گفتهاند ازدواجش را باور نمیکردند. صاعقهوار بود. ظرف چند روز آشنایی و دوستی و دلبستگی و قرار زناشویی بسته شد. سیمین دانشور که آلاحمد دختر شیرازی هم صدایش میکرد، به خواستگارهای دیگر جواب رد داده بود و در برابر جذبه جلال آلاحمد تاب نیاورد. | |||
همین زندگی روی دور تند برای آثار جلال هم اتّفاق افتاد. برخلاف بسیاری از نویسندگان و شاعران، جمهور آثار آلاحمد در زمان حیات او به چاپ رسیده بود. عادت نداشت نوشته را پستو پنهان کند. مینوشت. حروفچینی میکرد. به سلیقه خود ویرایش و پیرایش میکرد و به دست چاپ میسپرد. فاصله بین نوشته شدن یک کتاب تا انتشارش برای آلاحمد چندان طولانی نبود. | |||
آلاحمد به نسبت نویسندگان ایرانی پرکار بود. سیاهه آثار آلاحمد در بخش منبعشناسی همین جستار نشان میدهد که آلاحمد از مقالهنویسی تا روزنامهنگاری از نقد تا تکنگاری از داستاننویسی تا نامهنگاری را پرحجم دنبال میکرد. تنها آثار ترجمه شده آلاحمد میتواند برای سبدِ آثار یک مترجم تمام وقت کافی باشد. | |||
آلاحمد پیری و فرتوتی را به چشم ندید. اوّلین بار که به طور جدّی مریض شد، آخرین بارش بود و از دنیا رفت. همین شد که لیلی گلستان با شنیدن خبر درگذشت آلاحمد غش کرد و سیمین نمیتوانست آن رفتن روی دور تند را باور کند. مرگ آلاحمد شبیه زندگیاش بود. دفعی، آنی، چنان که هزاران بار دربارهاش گفتهاند: سخت «تلگرافی.» | |||
===از نگاه دیگران=== | |||
دیدگاههای مثبت و منفی درباره آلاحمد فراوان است. برخی از این دیدگاهها چکیدهوار در ادامه میآیند. کتاب دیدگاههای آل احمد به اندازه آثار آلاحمد حجیم و پرحاشیه است. | |||
====از نگاه [[جواد طباطبایی]]==== | |||
در برنامه پروهشی طباطبایی نقد دو کتاب آلاحمد دیده میشود؛ یکی [[غربزدگی]] و دیگری [[در خدمت و خیانت روشنفکران]]. | |||
==آثار و منبعشناسی== | ==آثار و منبعشناسی== | ||
=== کتابشناسی === | === کتابشناسی === |
نسخهٔ ۱۸ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۴۷
سیدجلال آلاحمد | |
---|---|
جلال آلاحمد در جوانی | |
زادروز | ۲ آذر ۱۳۰۲ تهران |
درگذشت | ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ اَسالِم، گیلان |
آرامگاه | شهرری،مسجد فیروزآبادی |
سبک | رئالیسم |
آثار | غربزدگی، مدیر مدرسه، زن زیادی، ... |
همسر | سیمین دانشور |
فرزندان | نداشته |
امضا |
سید جلال آلاحمد روشنفکر، داستاننویس، منتقد ادبی، روزنامهنگار، فعال سیاسی، مستندنگار، جستارنویس، مترجم، معلم و نیز مدرس دانشگاه بود.
از نگاه جمهور اهالی ادبیات، آلاحمد از نویسندگان مؤثر و جریانساز ادبیات معاصر بود. نثر و نظر آلاحمد محل بحثهای پردامنهای بین روشنفکران و نویسندگان بوده است. از همین روی، دیدگاههای آلاحمد و سبک نویسندگی وی، موافقان و مخالفان بسیاری داشت. بخشی از این دیدگاههای متنوع دربارۀ وی در کتاب یادنامۀ جلال آلاحمد بازتاب داده شده است.
آلاحمد در خانوادهای پر جمعیت و پس از تولد هفت دختر به دنیا آمد. پدر وی آیتالله سیداحمد طالقانی از مجتهدان دوران بود. پدر آلاحمد با اصلاحات دورۀ پهلوی اوّل بر سر مهر نبود. به همین خاطر در دستگاه اداری-حقوقی زمان وارد نشد و به تعبیر آلاحمد ترجیح داد «آقای محل» باقی بماند. پدر انتظار داشت که جلال وارد بازار کار شود، ولی آلاحمد دور از چشم پدر به تحصیل پرداخت. در مدرسه شبانه دیپلم گرفت و بعد از دانشسرای عالی دانشآموخته شد. او سالها معلم بود که برخی از داستانهای جلال از تجربههای معلّمی او نیرو میگرفت.[۱]
آلاحمد از ابتدای دهه ۲۰ وارد دنیای ادبیات شد. اولین مجموعه داستان وی دید و بازدید نام داشت. از آن زمان تا لحظه مرگ به سال ۱۳۴۸ آثار آلاحمد به شکلی منظم در قالبهای گوناگون ادبی منتشر میشدند. او همانند بسیاری از همنسلان روشنفکرش جذب حزب توده شد و مدتی نیز سردبیر ماهنامۀ مردم بود. او در التهابات سیاسی دهه سی از این حزب جدا شد و دیگر به طور رسمی فعالیت سیاسی نمیکرد.
پس از انتشار غربزدگی با [امام] روحالله موسوی خمینی دیدار و نسبت به آیندۀ او ابراز خوشبینی کرد.[۲]
آلاحمد در سال ۱۳۲۹ با سیمین دانشور ازدواج کرد و تا پایان عمر بچهدار نشد. او شرح این ماجرا را در کتاب سنگی بر گوری نوشته است. آلاحمد زمانی در اسالم گیلان از دنیا رفت که به تصحیح سفرنامههایش مشغول بود و قصد داشت داستانی بنویسید به نام «نسل جدید».
آثار آلاحمد صدها بار تجدید چاپ شده است. مدیر مدرسه رمان مشهور آلاحمد است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا کنون (مطابق اطلاعات بانک دادههای خانۀ کتاب) ۹۸ بار چاپ شده است. در یک سال اخیر نیز ۹۹ بار آثار آلاحمد چاپ شده است. غربزدگی و در خدمت و خیانت روشنفکران دو اثر مهم آلاحمد در جستارنویسی است که جمعا ۷۸ بار به چاپ رسیدهاند. با نگاه به میانگین تعداد نسخههای منتشر شده از سفرنامهها، سفرنامههای آلاحمد نیز پرخواننده هستند. خسی در میقات سفرنامۀ حج اوست که پس از انقلاب اسلامی تا کنون ۸۵ بار تجدید چاپ شده است. ترجمه آلاحمد از کتاب قمارباز نوشتۀ داستایفسکی نیز ۸۰ بار چاپ شده است.
گرانترین جایزۀ ادبی حال حاضر ایران به نام این نویسنده ضرب شده است. جایزهٔ ادبی جلال آلاحمد سالانه به همت بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان مستقر در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در آذرماه -در ایام نزدیک به سالروز تولد جلال آلاحمد- برگزار میشود. در این رویداد ادبی، نشان ویژۀ جلال آلاحمد نیز به برگزیدگان اهداء میشود.
داستانکها
آشنایی در اتوبوس
در تعطیلات عید سال ۲۹ سیمین و ویکتوریا در اصفهان مهمان بودند. بلیط بازگشت پیدا نمیشد. یأسشان نپایید. چند دانشجوی بانشاط برنامهشان را تغییر دادند. آنها تصمیم گرفتند چند روزی بیشتر از بهار بهشتی اصفهان استفاده کنند. بلیطها را به سیمین و ویکتوریا دادند. در اتوبوس جوانی بلندبالا و خوشپوش جایش را به سیمین سپرد. به همین بهانه، با او از کتاب و ادبیات و فرهنگ حرف زد. گره آشنایی افکنده شد و آن دو یکدیگر را پسندیدند و پیوند بستند. آن جوان جلال بود. [۳]
مخالفت با ولایت عزرائیل
وقتی یادداشتهای سفر آلاحمد و دانشور به «ولایت عزرائیل» منتشر شد، صداهای مخالف در فضا طنین انداخت. [آیتالله] سید علی خامنهای که از دوستداران کتابهای آلاحمد بود، این اعتراض را به گوش او رساند. آلاحمد سربالا پاسخ داد، ولی به سال ۴۶ متنی را در نشریه دنیای جدید منتشر کرد با عنوان «آغاز یک نفرت».دنیای جدید برای همیشه تعطیل شد. قمیها همان متن را با تیتر «اسرائیل، عامل امپرالیسم» منتشر کردند. رضایت نسبی کسب شد. [۴]
دیدار با بنیانگذار
احمد واسطه بود و آیتالله در بیرونی خانهاش مهمانها را پذیرفت. آنچه دیده به آن جلب میشد، تشکچهای بود در بالای اتاق. از زیر تشکچه گوشه کتابی بیرون زده بود. جلال جلد غربزدگی را شناخت. به آیتالله گفت: «این پرتوپلاها به دست شما هم رسیده؟» آیتالله پرتوپلا را اباطیل شنید. انکار کرد و ادامه داد: «این حرفها را ما باید میزدیم.» آیتالله از زیر همان تشکچه پاکتی بیرون آورد. آنقدری بود که پیشپرداخت خانهای را تأمین کند که بعدها شمس آلاحمد در آن زندگی میکرد. [۵]
فررزندخواندگان
اولیشان لیلی گلستان بود. [۶] بیشتر از آنکه فرزند جلال بودن برایش جدّی باشد، خاطرات شیرین گذشته و محبتهای سیمین و جلال را راوی است. امّا فرزند داشتن مهمترین مسأله زندگی زناشویی سیمین و جلال بود. فرزند هوشیاری را هم در سالهای آخر یافته بودند. احمد یاسمی نامی بود در اسالم. جلال و سیمین هر دو موافق بودند که احمد را به تهران بفرستند. شاید هم فرزندشان باشد؛ این که سنگی بر گور جلال باشد که نه. احمد نپذیرفت همچنان که هیچ کس دیگری هم نپذیرفت.امّا احمد با حسرت از خاطرات گذشته یاد میکند و الان پشیمان است. [۷]
عزادرای نامشروع
اینکه سید محسن امین حق داشته باشد منتقد سنتهای عزاداری حسینی باشد حرفی بود، این که جلال راوی این دیدگاه و مبشّر آن باشد حرفی دیگر. پدر دوّمی را تاب نیاورد. کدورت ایجاد شده بود. بعدها نحوه پوشش سیمین هم بر این کدورت میافزود. امّا اوّلین کتاب منتشر شده جلال خشمی را در پدر افروخت که به گفته بستگان تا آخر باقی ماند.
مذهب مختار
جلال به حج رفت و در آنجا نماز گزارد و بعد از سالها نماز صبح خواند. در غربزدگی به نگاه مذهبی روحانیان امید بست و نوشت پای هیچ قرارداد استعماری امضای یک روحانی نیامده است. با این همه در تکنگاریهایش رفتار مذهبی از خود گزارش نکرده است با اینکه از نوشیدنهایش حرف زده است و گاهی هم از تقیدات همراهان گله میکرد. جناب جیم در سفر فرنگ یکی از آنان بود.
رفیق شفیق
نزدیکترین رفیقش خلیل ملکی بود. ریش توپی عکس آخر جلال هم به خاطر از دست دادن این رفیق دیرین بود. حتی انور خامهای بعید نمیداند مرگ ملکی در سال ۴۸ جلال را از پای انداخته باشد. این اظهار نظر اگر ذوقی هم باشد، حاکی از صمیمیت بین جلال و خلیل ملکیِ نیروی سوّم بود.
با سیمین
مطابق مستند جلال به روایت اسالم که ساخته حسن حبیبزاده است، مردم رابطه بین سیمین و جلال را عاشقانه توصیف کردهاند. نامهها که در چند جلد به همت نشر نیلوفر منتشر شده است گواه همین علاقه است. عبارتهای پر از مهر بین آنها میپایید. نامههای جلال به سیمین در سفر آمریکا از خود سفرنامه آمریکا جلال بیشتر حجم یافته است و نامههای سیمین به جلال از هر دوی اینها بیشتر.
القاب
از مدرسه شروع کرده بود. انتر ساواک و دلقک دربار نخسین خطابها بود. بعدها ادامه یافت. مهربانترش عبارت «دوست پیر شده» بود خطاب به نیما یوشیج و تندترهایش «بار قاطر» برای احسان یار شاطر. «خانلرخان» نصیب پرویز ناتل خانلری شد و البته «سرور» نهایت احترامی بود که میتوانست به «حضرت» احمد فردید هدیه شود. با این همه جلال صراحتا نظرش را درباره دیگران اعلام میکرد. یک بار هم از آمریکا خطاب به سیمین نوشت: «یکی بزن توی سر آن دخترک ترک [...] و بهش حالی کن که این شهر غیر از علیآباد استو این ژلال غیر از شوهر احمق اوست. پدرسوخته! مردهشورش را ببرد.»
ساعتی پس از مرگ
سیمین خودش پشت فرمان نشست تا برود دنبال دکتر شیخ. جلال امّا رفته بود. سرایدار نظام بابایی نام داشت که کنار سیمین نشست. باران آمده بود و باریکه راه از سرِ خلیفآباد تا ساحل آلالان گلی بود. سیمین امّا نمیدانست بر کدام زمین راه میراند. لندرور بین زمین و آسمان و مماس با پرچینها میتازید. نظام گفت: «آن رفته، ما را هم میخواهید مثل او کنید... آرامتر بروید.» سیمین دستش را آورد بالا و گریان گفت: «نظام! جلال رفته.»
نرخها
جلال از عددها نمیگذشت. تکنگاریهای جلال از قیمتهای روز آکنده بود و مثل هر ایرانی دیگری عددها را سبکسنگین میکرد و این سبکسنگین کردنها را هم مینوشت. در سفر فرنگ به سال ۴۱ پالتوی جیر خوب در پاریس ۱۰۰۰ فرانک بود در حالی که حقالزحمه جلال برای هر روزش ۴۵ فرانک. برای ۳۸ روز اقامت در فرنگ ۱۵۵۰ فرانک خرج کرده بود؛ «ساندویچ به سه فرانک، یک حمام در هتل، دو و نیم. و هشت تا برای نهار. یک قهوه و دو تا کنیاک، شش و نیم.» و همین طور دیگر خرجوبرجها را مینوشت در سفر روسیه به روبل و در سفر حجاز به ریال و در دیگر یادداشتها به واحدهای پولی دیگر.
زندگی و تراث
روی دور تند
زندگی جلال آلاحمد از سال ۱۳۰۲ که به دنیا آمد تا ۱۳۴۸ که از دنیا رفت، از هیجان آکنده بود و شرح آن زندگانی را جابهجا در داستانها و تکنگاریها و جستارهایش آورده بود. مثلا دوچرخهسواری و سالهای کودکیاش در داستان گلدستهها و فلک نمودار شده بود. سابقه معلمی و مدیر مدرسه بودنش در مدیر مدرسه و نفرین زمین پررنگ بود. چنان مینوشت که چنان میزیست. نوشتههای آلاحمد به حتم کم یا زیاد رد پایی در واقعیت داشتهاند. اهل نوشتن از فضاهای تجربه نشده یا صرفا خیالانگیز نبود. از این رو جلال را نویسندهای واقعگرا نامیدهاند.
آلاحمد روی دور تند میزیست. چنان که گفتهاند ازدواجش را باور نمیکردند. صاعقهوار بود. ظرف چند روز آشنایی و دوستی و دلبستگی و قرار زناشویی بسته شد. سیمین دانشور که آلاحمد دختر شیرازی هم صدایش میکرد، به خواستگارهای دیگر جواب رد داده بود و در برابر جذبه جلال آلاحمد تاب نیاورد.
همین زندگی روی دور تند برای آثار جلال هم اتّفاق افتاد. برخلاف بسیاری از نویسندگان و شاعران، جمهور آثار آلاحمد در زمان حیات او به چاپ رسیده بود. عادت نداشت نوشته را پستو پنهان کند. مینوشت. حروفچینی میکرد. به سلیقه خود ویرایش و پیرایش میکرد و به دست چاپ میسپرد. فاصله بین نوشته شدن یک کتاب تا انتشارش برای آلاحمد چندان طولانی نبود.
آلاحمد به نسبت نویسندگان ایرانی پرکار بود. سیاهه آثار آلاحمد در بخش منبعشناسی همین جستار نشان میدهد که آلاحمد از مقالهنویسی تا روزنامهنگاری از نقد تا تکنگاری از داستاننویسی تا نامهنگاری را پرحجم دنبال میکرد. تنها آثار ترجمه شده آلاحمد میتواند برای سبدِ آثار یک مترجم تمام وقت کافی باشد.
آلاحمد پیری و فرتوتی را به چشم ندید. اوّلین بار که به طور جدّی مریض شد، آخرین بارش بود و از دنیا رفت. همین شد که لیلی گلستان با شنیدن خبر درگذشت آلاحمد غش کرد و سیمین نمیتوانست آن رفتن روی دور تند را باور کند. مرگ آلاحمد شبیه زندگیاش بود. دفعی، آنی، چنان که هزاران بار دربارهاش گفتهاند: سخت «تلگرافی.»
از نگاه دیگران
دیدگاههای مثبت و منفی درباره آلاحمد فراوان است. برخی از این دیدگاهها چکیدهوار در ادامه میآیند. کتاب دیدگاههای آل احمد به اندازه آثار آلاحمد حجیم و پرحاشیه است.
از نگاه جواد طباطبایی
در برنامه پروهشی طباطبایی نقد دو کتاب آلاحمد دیده میشود؛ یکی غربزدگی و دیگری در خدمت و خیانت روشنفکران.
آثار و منبعشناسی
کتابشناسی
داستان
- پنج داستان (۱۳۵۰) (۵ داستان کوتاه)
- نفرین زمین (۱۳۴۶) (یک داستان بلند)
- سنگی بر گوری (نوشتهٔ ۱۳۴۲، چاپ ۱۳۶۰) (یک داستان بلند)
- نون والقلم (۱۳۴۰) (یک داستان بلند)
- مدیر مدرسه (۱۳۳۷) (یک داستان بلند)
- سرگذشت کندوها (۱۳۳۷) (یک داستان بلند)
- زن زیادی (۱۳۳۱) (۹ داستان کوتاه)
- سه تار (۱۳۲۷) (۱۳ داستان کوتاه)
- از رنجی که میبریم (۱۳۲۶) (۷ داستان کوتاه)
- دید و بازدید (مجموعه داستان) (۱۳۲۴) (۱۲ داستان کوتاه)
مقاله
- «گزارشها» (۱۳۲۵)
- «حزب توده سر دو راه» (۱۳۲۶)
- غرب زدگی (۱۳۴۱)
- «کارنامه سه ساله» (۱۳۴۱)
- ارزیابی شتابزده (۱۳۴۳)
- یک چاه و دو چاله (۱۳۵۶)
- در خدمت و خیانت روشنفکران (۱۳۵۶) (انتشار پس از مرگ)[۸]
- مکالمات
- نیما چشم جلال بود
- در خدمتیم
- اسرائیل، عامل امپریالیسم (چاپ کتاب در تاریخ مهر ۱۳۵۷)
مشاهدات و سفرنامهها
- اورازان (۱۳۳۳) - مشاهداتی است که پس از بازدید از این منطقه - که سرزمین اجدادی او بودهاست، نگاشته شده.
- تاتنشینهای بلوک زهرا (۱۳۳۷)
- جزیرهٔ خارک درّ یتیم خلیج فارس (۱۳۳۹)
- خسی در میقات (۱۳۴۵)
- سفر به ولایت عزرائیل (۱۳۶۳)
- سفر روس (۱۳۶۹)
- سفر آمریکا
ترجمه
- تشنگی و گشنگی اثر اوژن یونسکو (۱۳۵۱)(در حدود پنجاه صفحه این کتاب را جلال آلاحمد ترجمه کرده بود که مرگ زودرس باعث شد نتواند آن را به پایان ببرد، پس از آلاحمد دکتر منوچهر هزارخانی بقیه کتاب را ترجمه کرد)
- چهل طوطی، قصههای کهن هندوستان (با سیمین دانشور، ۱۳۵۱)
- عبور از خط اثر ارنست یونگر (با محمود هومن، ۱۳۴۶)
- مائدههای زمینی اثر آندره ژید (با پرویز داریوش، ۱۳۴۳)
- کرگدن اثر اوژن یونسکو (۱۳۴۵)
- بازگشت از شوروی اثر آندره ژید (۱۳۳۳)
- دستهای آلوده اثر ژان پل سارتر (۱۳۳۱)
- سوء تفاهم اثر آلبر کامو (۱۳۲۹)
- بیگانه اثر آلبر کامو (با خبرهزاده، ۱۳۲۸)
- قمارباز (رمان) اثر فئودور داستایفسکی (۱۳۲۷)[۹]
- عزاداریهای نامشروع اثر محسن امین (از عربی، ۱۳۲۲)
نوا، نما، نگاه
پانویس
- ↑ [۱]
- ↑ شمس آلاحمد، از چشم برادر.
- ↑ «آشنایی جلال با سیمین». مشرقنیوز، ۱۶ شهریور ۱۳۹۳. بازبینیشده در ۱ ژانویه ۲۰۱۹.
- ↑ ولایت عزرائیل، جلال آلاحمد
- ↑ کیهان فرهنگی، ش. ۲۲۲ (فروردین ۱۳۸۴): ۱۰-۱۱.
- ↑ یادآور، ش. سوم (۱۳۸۶): ۱۴۸-۱۵۰.
- ↑ «فرازهایی از تاریخ ایران». تاریخنگار، ۲۸ شهریور ۱۳۹۱. بازبینیشده در ۱۷ دی ۱۳۹۷.
- ↑ کانون نویسندگان ایران ۱۳۵۸، ص ۲۲۹
- ↑ کانون نویسندگان ایران ۱۳۵۸، ص ۲۳۰
منابع
- گلشیری، هوشنگ، جدال نقش با نقاش در آثار سیمین دانشور. چاپ اول، تهران: انتشارات نیلوفر، ۱۳۷۶. شابک ۹۶۴‐۴۴۸‐۰۳۵‐X.
- نامهٔ کانون نویسندگان ایران. شماره اول، چاپ اول، تهران: مؤسسه انتشارات آگاه، ۱۳۵۸
- نقد و تحلیل و گزیده داستانهای جلال ال احمد - حسین شیخرضایی
- سایههای روشن در داستانهای جلال - جواد اسحاقیان
- غربزدگی؛ جلال آلاحمد؛ تهران؛ انتشارات مجید؛ چاپ چهارم: ۱۳۸۸. شابک ۵-۰۷۰-۴۵۳-۹۶۴. ص ۹۱.