جلال آل‌احمد: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶۷: خط ۶۷:
</ref>
</ref>
===دیدار با بنیان‌گذار===
===دیدار با بنیان‌گذار===
در بیرونی خانه‌اش مهمان‌ها را می‌پذیرفت. آن‌چه دیده به آن جلب می‌شد، تشکچه‌ای بود در بالای اتاق. از زیر تشکچه گوشه‌ کتابی بیرونزده بود. جلال جلد [[غرب‌زدگی] را شناخت. به آیت‌الله گفت:‌ «این پرت‌وپلاها به دست شما رسیده؟» آیت‌الله پرت‌وپلا را اباطیل شنید. انکار کرد و ادامه داد:‌ «این حرف‌ها را ما باید می‌زدیم.» آیت‌الله از زیر همان تشکچه پاکتی بیرون آورد. آن‌قدری بود که پیش‌پرداخت خانه‌ای را تأمین کند که بعدها [[شمس آل‌احمد]] در آن زندگی می‌کرد.  
احمد واسطه بود و آیت‌الله در بیرونی خانه‌اش مهمان‌ها را پذیرفت. آن‌چه دیده به آن جلب می‌شد، تشکچه‌ای بود در بالای اتاق. از زیر تشکچه گوشه‌ کتابی بیرون زده بود. جلال جلد [[غرب‌زدگی]] را شناخت. به آیت‌الله گفت:‌ «این پرت‌وپلاها به دست شما هم رسیده؟» آیت‌الله پرت‌وپلا را اباطیل شنید. انکار کرد و ادامه داد:‌ «این حرف‌ها را ما باید می‌زدیم.» آیت‌الله از زیر همان تشکچه پاکتی بیرون آورد. آن‌قدری بود که پیش‌پرداخت خانه‌ای را تأمین کند که بعدها [[شمس آل‌احمد]] در آن زندگی می‌کرد.  
<ref>
<ref>
{{یادکرد ژورنال | ژورنال = کیهان فرهنگی | شماره = ۲۲۲ | تاریخ = فروردین ۱۳۸۴ | ص = ۱۰-۱۱}}
{{یادکرد ژورنال | ژورنال = کیهان فرهنگی | شماره = ۲۲۲ | تاریخ = فروردین ۱۳۸۴ | ص = ۱۰-۱۱}}
خط ۷۵: خط ۷۵:
{{یادکرد ژورنال | ژورنال = یادآور | شماره = سوم | تاریخ = ۱۳۸۶ | ص = ۱۴۸-۱۵۰}}
{{یادکرد ژورنال | ژورنال = یادآور | شماره = سوم | تاریخ = ۱۳۸۶ | ص = ۱۴۸-۱۵۰}}
</ref>
</ref>
بیشتر از آن‌که فرزند جلال بودن برایش جدّی باشد، خاطرات شیرین گذشته و محبت‌های سیمین و جلال را راوی است. امّا فرزند داشتن مهم‌ترین مسأله زندگی زناشویی سیمین و جلال بود. فرزند هوشیاری را هم در سال‌های آخر یافته بودند. احمد یاسمی‌ نامی بود در اسالم. جلال و سیمین هر دو موافق بودند که احمد را به تهران بفرستند. فرزندشان باشد و به قول جلال و به نقل از عهد جدید سنگی باشد بر گور پدرش. احمد نپذیرفت هم‌چنان که هیچ کس دیگری هم نپذیرفت. او با حسرت از خاطرات گذشته یاد می‌کند و الان پشیمان است.
بیشتر از آن‌که فرزند جلال بودن برایش جدّی باشد، خاطرات شیرین گذشته و محبت‌های سیمین و جلال را راوی است. امّا فرزند داشتن مهم‌ترین مسأله زندگی زناشویی سیمین و جلال بود. فرزند هوشیاری را هم در سال‌های آخر یافته بودند. احمد یاسمی‌ نامی بود در اسالم. جلال و سیمین هر دو موافق بودند که احمد را به تهران بفرستند. شاید هم فرزندشان باشد؛ این که سنگی بر گور جلال باشد که نه. احمد نپذیرفت هم‌چنان که هیچ کس دیگری هم نپذیرفت.امّا احمد با حسرت از خاطرات گذشته یاد می‌کند و الان پشیمان است.
<ref name="اسالم شهر مرگ جلال">{{یادکرد وب|نام‌خانوادگی = |نام = |عنوان = فرازهایی از تاریخ ایران|ناشر = تاریخ‌نگار| نشانی = https://www.mehrnews.com/news/1698731/%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84-%D8%A8%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D9%85%DB%8C-%DA%AF%D9%81%D8%AA-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1-%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D9%86%D8%B2%D8%AF%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D9%88%D8%AF-%D9%BE%D8%B3%D8%B1-%D8%A2%D9%86%D9%87%D8%A7-%D8%B4%D9%88%D9%85 |تاریخ = ۲۸ شهریور ۱۳۹۱| تاریخ بازبینی = ۱۷ دی ۱۳۹۷|شناسه={{شناسه یادکرد|تاریخ‌نگار}} }}
<ref name="اسالم شهر مرگ جلال">{{یادکرد وب|نام‌خانوادگی = |نام = |عنوان = فرازهایی از تاریخ ایران|ناشر = تاریخ‌نگار| نشانی = https://www.mehrnews.com/news/1698731/%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84-%D8%A8%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D9%85%DB%8C%D9%86-%D9%85%DB%8C-%DA%AF%D9%81%D8%AA-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1-%D8%B4%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D9%86%D8%B2%D8%AF%DB%8C%DA%A9-%D8%A8%D9%88%D8%AF-%D9%BE%D8%B3%D8%B1-%D8%A2%D9%86%D9%87%D8%A7-%D8%B4%D9%88%D9%85 |تاریخ = ۲۸ شهریور ۱۳۹۱| تاریخ بازبینی = ۱۷ دی ۱۳۹۷|شناسه={{شناسه یادکرد|تاریخ‌نگار}} }}
</ref>
</ref>
خط ۹۰: خط ۹۰:
===ساعتی پس از مرگ===
===ساعتی پس از مرگ===
سیمین خودش پشت فرمان نشست تا برود دنبال دکتر شیخ. جلال امّا رفته بود. سرایدار نظام بابایی نام داشت که کنار سیمین نشست. باران آمده بود و باریکه راه از سرِ خلیف‌آباد تا ساحل آلالان گلی بود. سیمین امّا نمی‌دانست بر کدام زمین راه می‌راند. لندرور بین زمین و آسمان و مماس با پرچین‌ها می‌تازید. نظام گفت: «آن رفته، ما را هم می‌خواهید مثل او کنید... آرام‌تر بروید.» سیمین دستش را آورد بالا و گریان گفت: «نظام! جلال رفته.»
سیمین خودش پشت فرمان نشست تا برود دنبال دکتر شیخ. جلال امّا رفته بود. سرایدار نظام بابایی نام داشت که کنار سیمین نشست. باران آمده بود و باریکه راه از سرِ خلیف‌آباد تا ساحل آلالان گلی بود. سیمین امّا نمی‌دانست بر کدام زمین راه می‌راند. لندرور بین زمین و آسمان و مماس با پرچین‌ها می‌تازید. نظام گفت: «آن رفته، ما را هم می‌خواهید مثل او کنید... آرام‌تر بروید.» سیمین دستش را آورد بالا و گریان گفت: «نظام! جلال رفته.»
======
===نرخ‌ها===
جلال از عددها نمی‌گذشت. تک‌نگاری‌های جلال قیمت‌های روز آکنده بود و مثل هر ایرانی دیگری عددها را سبک‌سنگین می‌کرد و این سبک‌سنگین کردن‌ها را هم می‌نوشت. در سفر فرنگ به سال ۴۱ پالتوی جیر خوب در پاریس ۱۰۰۰ فرانک بود در حالی که حق‌الزحمه جلال برای هر روزش ۴۵ فرانک. برای ۳۸ روز اقامت در فرنگ ۱۵۵۰ فرانک خرج کرده بود؛ «ساندویچ به سه فرانک، یک حمام در هتل، دو و نیم. و هشت تا برای نهار. یک قهوه و دو تا کنیاک، شش و نیم.» و همین طور دیگر خرج‌وبرج‌ها را نوشته است در سفر روسیه به روبل و در سفر حجاز به ریال و در دیگر یادداشت‌ها به واحدهای پولی دیگر.
 
==زندگی و تراث==
==زندگی و تراث==
==آثار و منبع‌شناسی==
==آثار و منبع‌شناسی==

نسخهٔ ‏۱۸ دی ۱۳۹۷، ساعت ۰۰:۲۷

سیدجلال آل‌احمد
جلال آل‌احمد در جوانی
زادروز۲ آذر ۱۳۰۲
تهران
درگذشت۱۸ شهریور ۱۳۴۸
اَسالِم، گیلان
آرامگاهشهرری،مسجد فیروزآبادی
سبکرئالیسم
آثارغرب‌زدگی، مدیر مدرسه، زن زیادی، ...
همسرسیمین دانشور
فرزنداننداشته

امضا

سید جلال آل‌احمد روشن‌فکر، داستان‌نویس، منتقد ادبی، روزنامه‌نگار، فعال سیاسی، مستندنگار، جستارنویس، مترجم، معلم و نیز مدرس دانشگاه بود.

* * * * *

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌از نگاه جمهور اهالی ادبیات، آل‌احمد از نویسندگان مؤثر و جریان‌ساز ادبیات معاصر بود. نثر و نظر آل‌احمد محل بحث‌های پردامنه‌ای بین روشنفکران و نویسندگان بوده است. از همین روی، دیدگاه‌های آل‌احمد و سبک نویسندگی وی، موافقان و مخالفان بسیاری داشت. بخشی از این دیدگاه‌های متنوع دربارۀ وی در کتاب یادنامۀ جلال آل‌احمد بازتاب داده شده است.

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌آل‌احمد در خانواده‌ای پر جمعیت و پس از تولد هفت دختر به دنیا آمد. پدر وی آیت‌الله سیداحمد طالقانی از مجتهدان دوران بود. پدر آل‌احمد با اصلاحات دورۀ پهلوی اوّل بر سر مهر نبود. به همین خاطر در دستگاه اداری-حقوقی زمان وارد نشد و به تعبیر آل‌احمد ترجیح داد «آقای محل» باقی بماند. پدر انتظار داشت که جلال وارد بازار کار شود، ولی آل‌احمد دور از چشم پدر به تحصیل پرداخت. در مدرسه شبانه دیپلم گرفت و بعد از دانشسرای عالی دانش‌آموخته شد. او سال‌ها معلم بود که برخی از داستان‌های جلال از تجربه‌های معلّمی او نیرو می‌گرفت.[۱]

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌آل‌احمد از ابتدای دهه ۲۰ وارد دنیای ادبیات شد. اولین مجموعه داستان وی دید و بازدید نام داشت. از آن زمان تا لحظه مرگ به سال ۱۳۴۸ آثار آل‌احمد به شکلی منظم در قالب‌های گوناگون ادبی منتشر می‌شدند. او همانند بسیاری از هم‌نسلان روشنفکرش جذب حزب توده شد و مدتی نیز سردبیر ماهنامۀ مردم بود. او در التهابات سیاسی دهه سی از این حزب جدا شد و دیگر به طور رسمی فعالیت سیاسی نمی‌کرد.

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌پس از انتشار غرب‌زدگی با [امام] روح‌الله موسوی خمینی دیدار و نسبت به آیندۀ او ابراز خوشبینی کرد.[۲]

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌آل‌احمد در سال ۱۳۲۹ با سیمین دانشور ازدواج کرد و تا پایان عمر بچه‌دار نشد. او شرح این ماجرا را در کتاب سنگی بر گوری نوشته است. آل‌احمد زمانی در اسالم گیلان از دنیا رفت که به تصحیح سفرنامه‌هایش مشغول بود و قصد داشت داستانی بنویسید به نام «نسل جدید».

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌آثار آل‌احمد صدها بار تجدید چاپ شده است. مدیر مدرسه رمان مشهور آل‌احمد است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا کنون (مطابق اطلاعات بانک داده‌های خانۀ کتاب) ۹۸ بار چاپ شده است. در یک سال اخیر نیز ۹۹ بار آثار آل‌احمد چاپ شده است. غرب‌زدگی و در خدمت و خیانت روشنفکران دو اثر مهم آل‌احمد در جستارنویسی است که جمعا ۷۸ بار به چاپ رسیده‌اند. با نگاه به میانگین تعداد نسخه‌های منتشر شده از سفرنامه‌ها، سفرنامه‌های آل‌احمد نیز پرخواننده هستند. خسی در میقات سفرنامۀ حج اوست که پس از انقلاب اسلامی تا کنون ۸۵ بار تجدید چاپ شده است. ترجمه آل‌احمد از کتاب قمارباز نوشتۀ داستایفسکی نیز ۸۰ بار چاپ شده است.

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌گران‌ترین جایزۀ ادبی حال حاضر ایران به نام این نویسنده ضرب شده است. جایزهٔ ادبی جلال آل‌احمد سالانه به همت بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان مستقر در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در آذرماه -در ایام نزدیک به سالروز تولد جلال آل‌احمد- برگزار می‌شود. در این رویداد ادبی، نشان ویژۀ جلال آل‌احمد نیز به برگزیدگان اهداء می‌شود.

داستانک‌ها

آشنایی در اتوبوس

در تعطیلات عید سال ۲۹ سیمین و ویکتوریا در اصفهان مهمان بودند. بلیط بازگشت پیدا نمی‌شد. یأس‌شان نپایید. چند دانشجوی بانشاط برنامه‌شان را تغییر دادند. آن‌ها تصمیم گرفتند چند روزی بیشتر از بهار بهشتی اصفهان استفاده کنند. بلیط‌ها را به سیمین و ویکتوریا دادند. در اتوبوس جوانی بلندبالا و خوش‌پوش جایش را به سیمین سپرد. به همین بهانه، با او از کتاب و ادبیات و فرهنگ حرف زد. گره آشنایی افکنده شد و آن دو یک‌دیگر را پسندیدند و پیوند بستند. آن جوان جلال بود. [۳]

مخالفت با ولایت عزرائیل

وقتی یادداشت‌های سفر آل‌احمد و دانشور به «ولایت عزرائیل» منتشر شد، صداهای مخالف در فضا طنین انداخت. [آیت‌الله] سید علی خامنه‌ای که از دوستداران کتاب‌های آل‌احمد بود، این اعتراض را به گوش او رساند. آل‌احمد سربالا پاسخ داد، ولی به سال ۴۶ متنی را در نشریه دنیای جدید منتشر کرد با عنوان «آغاز یک نفرت».دنیای جدید برای همیشه تعطیل شد. قمی‌ها همان متن را با تیتر «اسرائیل، عامل امپرالیسم» منتشر کردند. رضایت نسبی کسب شد. [۴]

دیدار با بنیان‌گذار

احمد واسطه بود و آیت‌الله در بیرونی خانه‌اش مهمان‌ها را پذیرفت. آن‌چه دیده به آن جلب می‌شد، تشکچه‌ای بود در بالای اتاق. از زیر تشکچه گوشه‌ کتابی بیرون زده بود. جلال جلد غرب‌زدگی را شناخت. به آیت‌الله گفت:‌ «این پرت‌وپلاها به دست شما هم رسیده؟» آیت‌الله پرت‌وپلا را اباطیل شنید. انکار کرد و ادامه داد:‌ «این حرف‌ها را ما باید می‌زدیم.» آیت‌الله از زیر همان تشکچه پاکتی بیرون آورد. آن‌قدری بود که پیش‌پرداخت خانه‌ای را تأمین کند که بعدها شمس آل‌احمد در آن زندگی می‌کرد. [۵]

فررزندخواندگان

اولی‌شان لیلی گلستان بود. [۶] بیشتر از آن‌که فرزند جلال بودن برایش جدّی باشد، خاطرات شیرین گذشته و محبت‌های سیمین و جلال را راوی است. امّا فرزند داشتن مهم‌ترین مسأله زندگی زناشویی سیمین و جلال بود. فرزند هوشیاری را هم در سال‌های آخر یافته بودند. احمد یاسمی‌ نامی بود در اسالم. جلال و سیمین هر دو موافق بودند که احمد را به تهران بفرستند. شاید هم فرزندشان باشد؛ این که سنگی بر گور جلال باشد که نه. احمد نپذیرفت هم‌چنان که هیچ کس دیگری هم نپذیرفت.امّا احمد با حسرت از خاطرات گذشته یاد می‌کند و الان پشیمان است. [۷]

عزادرای نامشروع

این‌که سید محسن امین حق داشته باشد منتقد سنت‌های عزاداری حسینی باشد حرفی بود، این که جلال راوی این دیدگاه و مبشّر آن باشد حرفی دیگر. پدر دوّمی را تاب نیاورد. کدورت ایجاد شده بود. بعدها نحوه پوشش سیمین هم بر این کدورت می‌افزود. امّا اوّلین کتاب منتشر شده جلال خشمی را در پدر افروخت که به گفته بستگان تا آخر باقی ماند.

مذهب مختار

جلال به حج رفت و در آن‌جا نماز گزارد و بعد از سال‌ها نماز صبح خواند. در غرب‌زدگی به نگاه مذهبی روحانیان امید بست و نوشت پای هیچ قرارداد استعماری امضای یک روحانی نیامده است. با این همه در تک‌نگاری‌هایش رفتار مذهبی از خود گزارش نکرده است با این‌که از نوشیدن‌هایش حرف زده است و گاهی هم از تقیدات همراهان گله می‌کرد. جناب جیم در سفر فرنگ یکی از آنان بود.

رفیق شفیق

نزدیک‌ترین رفیقش خلیل ملکی بود. ریش توپی عکس آخر جلال هم به خاطر از دست دادن این رفیق دیرین بود. حتی انور خامه‌ای بعید نمی‌داند مرگ ملکی در سال ۴۸ جلال را از پای انداخته باشد. این اظهار نظر اگر ذوقی هم باشد، حاکی از صمیمیت بین جلال و خلیل ملکیِ نیروی سوّم بود.

با سیمین

مطابق مستند جلال به روایت اسالم که ساخته حسن حبیب‌زاده است، مردم رابطه بین سیمین و جلال را عاشقانه توصیف کرده‌اند. نامه‌ها که در چند جلد به همت نشر نیلوفر منتشر شده است گواه همین علاقه است. عبارت‌های پر از مهر بین آن‌ها می‌پایید. نامه‌های جلال به سیمین در سفر آمریکا از خود سفرنامه آمریکا جلال بیشتر حجم یافته است و نامه‌های سیمین به جلال از هر دوی این‌ها بیشتر.

القاب

از مدرسه شروع کرده بود. انتر ساواک و دلقک دربار نخسین خطاب‌ها بود. بعدها ادامه یافت. مهربان‌ترش عبارت «دوست پیر شده» بود خطاب به نیما یوشیج و تندترهایش «بار قاطر» برای احسان یار شاطر. «خانلرخان» نصیب پرویز ناتل خانلری شد و البته «سرور» نهایت احترامی بود که می‌توانست به «حضرت» احمد فردید هدیه شود. با این همه جلال صراحتا نظرش را درباره دیگران اعلام می‌کرد. یک بار هم از آمریکا خطاب به سیمین نوشت: «یکی بزن توی سر آن دخترک ترک [...] و بهش حالی کن که این شهر غیر از علی‌آباد استو این ژلال غیر از شوهر احمق اوست. پدرسوخته! مرده‌شورش را ببرد.»

ساعتی پس از مرگ

سیمین خودش پشت فرمان نشست تا برود دنبال دکتر شیخ. جلال امّا رفته بود. سرایدار نظام بابایی نام داشت که کنار سیمین نشست. باران آمده بود و باریکه راه از سرِ خلیف‌آباد تا ساحل آلالان گلی بود. سیمین امّا نمی‌دانست بر کدام زمین راه می‌راند. لندرور بین زمین و آسمان و مماس با پرچین‌ها می‌تازید. نظام گفت: «آن رفته، ما را هم می‌خواهید مثل او کنید... آرام‌تر بروید.» سیمین دستش را آورد بالا و گریان گفت: «نظام! جلال رفته.»

نرخ‌ها

جلال از عددها نمی‌گذشت. تک‌نگاری‌های جلال قیمت‌های روز آکنده بود و مثل هر ایرانی دیگری عددها را سبک‌سنگین می‌کرد و این سبک‌سنگین کردن‌ها را هم می‌نوشت. در سفر فرنگ به سال ۴۱ پالتوی جیر خوب در پاریس ۱۰۰۰ فرانک بود در حالی که حق‌الزحمه جلال برای هر روزش ۴۵ فرانک. برای ۳۸ روز اقامت در فرنگ ۱۵۵۰ فرانک خرج کرده بود؛ «ساندویچ به سه فرانک، یک حمام در هتل، دو و نیم. و هشت تا برای نهار. یک قهوه و دو تا کنیاک، شش و نیم.» و همین طور دیگر خرج‌وبرج‌ها را نوشته است در سفر روسیه به روبل و در سفر حجاز به ریال و در دیگر یادداشت‌ها به واحدهای پولی دیگر.

زندگی و تراث

آثار و منبع‌شناسی

کتاب‌شناسی

داستان
مقاله
مشاهدات و سفرنامه‌ها
ترجمه

نوا، نما، نگاه

پانویس

  1. [۱]
  2. شمس آل‌احمد، از چشم برادر.
  3. ‏ «آشنایی جلال با سیمین». مشرق‌نیوز، ۱۶ شهریور ۱۳۹۳. بازبینی‌شده در ۱ ژانویه ۲۰۱۹. 
  4. ولایت عزرائیل، جلال آل‌احمد
  5. کیهان فرهنگی، ش. ۲۲۲ (فروردین ۱۳۸۴): ۱۰-۱۱. 
  6. یادآور، ش. سوم (۱۳۸۶): ۱۴۸-۱۵۰. 
  7. «فرازهایی از تاریخ ایران». تاریخ‌نگار، ۲۸ شهریور ۱۳۹۱. بازبینی‌شده در ۱۷ دی ۱۳۹۷. 
  8. کانون نویسندگان ایران ۱۳۵۸، ص ۲۲۹
  9. کانون نویسندگان ایران ۱۳۵۸، ص ۲۳۰

منابع