گلاب خانم: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
V.mirataei (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
Wikisaz1 (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات کتاب|عنوان=گلاب خانم|تصویر=Golab.jeld.04.jpg|اندازه تصویر=200px|نویسنده=قاسمعلی فراست|ناشر=قدیانی|محل انتشارات=تهران|تاریخ_نشر=۱۳۷۴|نوبت چاپ=چاپ نهم ۱۳۹۵|تعداد_صفحات=۲۶۲|موضوع=رمان دفاع مقدس، جانبازان|زبان=فارسی|قطع=رقعی|نوع_جلد=شومیز|شابک=۹۷۸۹۶۴۴۱۷۰۷۲۰}}
{{جعبه اطلاعات کتاب|عنوان=گلاب خانم|تصویر=Golab.jeld.04.jpg|اندازه تصویر=200px|نویسنده=قاسمعلی فراست|ناشر=قدیانی|محل انتشارات=تهران|تاریخ_نشر=۱۳۷۴|نوبت چاپ=چاپ نهم ۱۳۹۵|تعداد_صفحات=۲۶۲|موضوع=رمان دفاع مقدس، جانبازان|زبان=فارسی|قطع=رقعی|نوع_جلد=شومیز|شابک=۹۷۸۹۶۴۴۱۷۰۷۲۰}}


رمان «گلاب خانم» ‌به قلم [[قاسمعلی فراست]] در حوزه ادبیات دفاع مقدس است. این اثر اولین‌­بار در سال ۱۳۷۴ توسط انتشارات قدیانی در تهران به چاپ رسید. این کتاب در سومین دوره‌ بهترین [[کتاب سال دفاع مقدس]] ویژه‌ی سال‌های ۱۳۷۳ و ۱۳۷۴ جزء کتب تقدیر‌ شده بود.
رمان «گلاب خانم» ‌به قلم [[قاسمعلی فراست]] در حوزه ادبیات دفاع مقدس است. این اثر اولین‌­ بار در سال ۱۳۷۴ توسط انتشارات قدیانی در تهران به چاپ رسید. کتاب مذکور در سومین دوره‌ بهترین [[کتاب سال دفاع مقدس]] ویژه‌ سال‌های ۱۳۷۳ و ۱۳۷۴ جزو کتب تقدیر‌ شده بود.


{{وسط|*****}}
{{وسط|*****}}
[[پرونده:Golab.jeld.05.jpg|بندانگشتی|200x200پیکسل|تصویرِ پشت جلد کتاب]]
[[پرونده:Golab.jeld.05.jpg|بندانگشتی|260x260px|تصویرِ پشت جلد کتاب]]
«گلاب خانم» رمانی به قلم قاسمعلی فراست است. این رمان در حوزه‌ ادبیات دفاع مقدس به‌شمار می‌رود و از زاویه‌ متفاوتی به جنگ می‌نگرد. این اثر، نگاهی واقع‌گرایانه به جنگ دارد و داستان زندگی جانبازی را پس از جنگ روایت می‌کند که از ناحیه صورت مجروح شده است.<ref name=":0">[https://www.ibna.ir/news/264471/%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%85%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%B1%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D8%A8%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D8%AF-%D9%88%D9%84%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%D9%88%D8%B2%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA «فراست می‌توانست رمان پرفروش بنویسد، ولی در حوزه باورهایش نوشت»]. خبرگزاری ایبنا. ۲۹ مرداد ۱۳۹۷</ref> موسی و گلاب شخصیت‌های اصلی رمان «گلاب خانم» هستند. داستان با عقدكنان دو جوان (گلاب و موسی) شروع می‌شود. همه منتظرند كه داماد از جبهه بیاید و خطبه­‌ عقد خوانده شود، اما هرچه انتظار می‌كشند، از او خبری نمی‌شود. دلهره‌ها آغاز ‌می‌شود و نگرانی‌ها بروز ‌می‌کند. هیچ‌کس نمی‌داند داماد کجاست و چه بر سر او آمده است تا اینکه ماه‌ها بعد، موسی به خانه بر‌می‌گردد. حالا دیگر باید مشکل حل بشود، اما موسی چیزی را از گلاب پنهان ‌می‌کند و از او فاصله ‌می‌گیرد.  
گلاب خانم در حوزه‌ ادبیات دفاع مقدس به‌شمار می‌رود و از زاویه‌ متفاوتی به جنگ می‌نگرد. این اثر، نگاهی واقع‌گرایانه به جنگ دارد و داستان زندگی جانبازی را پس از جنگ روایت می‌کند که از ناحیه صورت مجروح شده است.<ref name=":0">[https://www.ibna.ir/news/264471/%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%85%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%B1%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D8%A8%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D8%AF-%D9%88%D9%84%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%D9%88%D8%B2%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA «فراست می‌توانست رمان پرفروش بنویسد، ولی در حوزه باورهایش نوشت»]. خبرگزاری ایبنا. ۲۹ مرداد ۱۳۹۷</ref> موسی و گلاب شخصیت‌های اصلی این رمان هستند. داستان با عقدكنان دو جوان شروع می‌شود. همه منتظرند كه داماد از جبهه بیاید و خطبه­‌ عقد خوانده شود، اما هر چه انتظار می‌كشند، از او خبری نمی‌شود. دلهره‌ها آغاز ‌می‌شود و نگرانی‌ها بروز ‌می‌کند. هیچ‌کس نمی‌داند داماد کجاست و چه بر سر او آمده است تا این‌که ماه‌ها بعد، موسی به خانه بر‌می‌گردد. حالا دیگر باید مشکل حل بشود، اما موسی چیزی را از گلاب پنهان ‌می‌کند و از او فاصله ‌می‌گیرد.  


== خلاصه اثر ==
== خلاصه اثر ==
رمان «گلاب خانم» به قلم [[قاسمعلی فراست]]، روایت متفاوتی از جنگ است. موسی و گلاب شخصیت‌های اصلی رمان «گلاب خانم» هستند.<ref name=":3">[https://www.iranketab.ir/book/19342-golab-khanum «گلاب خانم»]. ایران کتاب. بی‌تا. دریافت شده ۲۷ دی ۱۴۰۳</ref> در سال‌های جنگ تحمیلی، رزمنده‌ای به نام موسی در جبهه مجروح و در بیمارستانی در اهواز بستری می‌شود. خانواده‌اش که از وضعیت او خبر ندارند، طبق قرار قبلی و نامه‌ای که موسی برای آن‌ها نوشته بوده، در آستانه نیمه شعبان در تدارک برگزاری مراسم عقدکنان او با دختر دایی‌اش، گلاب هستند. شب قبل از نیمه شعبان، چند نفر از اهالی فامیل و همسایه‌ها در خانه آن‌ها جمع می‌شوند تا سور و سات عقدکنان را فراهم آورند، اما خبری از موسی نمی‌شود.
رمان «گلاب خانم» به قلم [[قاسمعلی فراست]]، روایت متفاوتی از جنگ است. موسی و گلاب شخصیت‌های اصلی رمان هستند.<ref name=":3">[https://www.iranketab.ir/book/19342-golab-khanum «گلاب خانم»]. ایران کتاب. بی‌تا. دریافت شده ۲۷ دی ۱۴۰۳</ref> در سال‌های جنگ تحمیلی، رزمنده‌ای به نام موسی در جبهه مجروح و در بیمارستانی در اهواز بستری می‌شود. خانواده‌اش که از وضعیت او خبر ندارند، طبق قرار قبلی و نامه‌ای که موسی برای آن‌ها نوشته بوده، در آستانه نیمه شعبان در تدارک برگزاری مراسم عقدکنان او با دختر دایی‌اش، گلاب هستند. شب قبل از نیمه شعبان، چند نفر از اهالی فامیل و همسایه‌ها در خانه آن‌ها جمع می‌شوند تا سور و سات عقدکنان را فراهم آورند، اما خبری از موسی نمی‌شود. مراسم عقد به امید آمدن موسی برگزار می‌شود و دو نفر از دوستان موسی به نام‌های سلیم و مرتضی با گل و کادو سر می‌رسند. حاضران از آن‌ها سراغ موسی را می‌گیرند. دوستانش می‌گویند که حدود ده روز است از موسی بی‌خبرند و بنابر دعوت قبلی، اکنون به مراسم عقدکنان آمده‌اند. مراسم با صرف ناهار و بازگشت مهمان‌ها به پایان می‌رسد. روز بعد از مراسم، پدر موسی، میرزا، با یکی از دوستانش به طرف منطقه راه می‌افتند و میرزا یکی دو روز در پشت خط منتظر خبر می‌ماند تا این‌که متوجه می‌شود موسی چندی پیش برای شناسایی رفته و دیگر برنگشته است. به احتمال زیاد، راه را گم کرده یا زخمی یا اسیر شده است. میرزا به خانه برمی‌گردد و از آن پس، جست‌وجوی او و همسرش آسیه هر یک به دور از چشم دیگری آغاز می‌شود تا جایی که آسیه در میان شهدای گمنام نیز به دنبال گمشده‌اش می‌گردد.
 
مراسم عقد به امید آمدن موسی برگزار می‌شود و دو نفر از دوستان به نام‌های موسی سلیم و مرتضی با گل و کادو سر می‌رسند. حاضران از آن‌ها سراغ موسی را می‌گیرند. دوستانش می‌گویند که حدود ده روز است از موسی بی‌خبرند و بنابر دعوت قبلی، اکنون به مراسم عقدکنان آمده‌اند. مراسم با صرف ناهار و بازگشت مهمان‌ها به پایان می‌رسد. روز بعد از مراسم، پدر موسی - میرزا - با یکی از دوستانش به طرف منطقه راه می‌افتند و میرزا یکی دو روز در پشت خط منتظر خبر می‌ماند تا اینکه متوجه می‌شود موسی چندی پیش برای شناسایی رفته و دیگر برنگشته است. به احتمال زیاد، راه را گم کرده یا زخمی یا اسیر شده است. میرزا به خانه برمی‌گردد و از آن پس، جست‌وجوی او و همسرش آسیه هر یک به دور از چشم دیگری آغاز می‌شود تا جایی که آسیه در میان شهدای گمنام نیز به دنبال گمشده‌اش می‌گردد.


موسی با جراحات زیادی از جمله شکستگی دست و پا، زخم‌های عمیق صورت، کج شدن چانه و تغییر صدا، بدون اطلاع خانواده در بیمارستانی در اهواز بستری است. هیچ‌کس او را نمی‌شناسد. خودش نیز حرفی نمی‌زند و تمایلی ندارد اطلاعاتش را به کسی بگوید، چراکه نمی‌خواهد به خانواده‌اش گزارش دهند و آن‌ها ناراحت شوند. بعد از بهبودی نسبی، او را به آسایشگاهی در تهران منتقل می‌کنند. اما او با دیدن وضعیت چهره‌اش و دقیق‌تر شدن در اوضاع جراحت صورت و تغییر صدایش، حاضر به روبه‌رو شدن با خانواده نیست. موسی در آسایشگاه نیاز به یک هم‌کلام رازدار دارد و بالاخره کریم را که نابیناست برای هم‌صحبتی برمی‌گزیند. کریم پس از مرخص شدن از آسایشگاه، خبر گم شدن موسی را در محل می‌شنود. روزی که لیلا، خواهر موسی، به همراه همسرش خسرو به رسم همسایگی به عیادت کریم می‌روند، از زبان کریم می‌شنوند که یک نفر با نام وحید در آسایشگاه حضور دارد. لیلا شبانه خبر را به پدر و مادرش می‌رساند و آن‌ها از رختخواب روانه آسایشگاه می‌شوند، اما هیچ مجروحی با نام موسی وجود ندارد و حتی دیدن مجروحان هم گره‌­ای از کار نمی‌گشاید. هرچند موسی آمدن پدر و مادرش را می‌بیند، اما خودش را به آن‌ها نمی‌شناساند.  
موسی با جراحات زیادی از جمله شکستگی دست و پا، زخم‌های عمیق صورت، کج شدن چانه و تغییر صدا، بدون اطلاع خانواده در بیمارستانی در اهواز بستری است. هیچ‌کس او را نمی‌شناسد. خودش نیز حرفی نمی‌زند و تمایلی ندارد اطلاعاتش را به کسی بگوید، چراکه نمی‌خواهد به خانواده‌اش گزارش دهند و آن‌ها ناراحت شوند. بعد از بهبودی نسبی، او را به آسایشگاهی در تهران منتقل می‌کنند. اما او با دیدن وضعیت چهره‌اش و دقیق‌تر شدن در اوضاع جراحت صورت و تغییر صدایش، حاضر به روبه‌رو شدن با خانواده نیست. موسی در آسایشگاه نیاز به یک هم‌کلام رازدار دارد و بالاخره کریم را که نابیناست برای هم‌صحبتی برمی‌گزیند. کریم پس از مرخص شدن از آسایشگاه، خبر گم شدن موسی را در محل می‌شنود. روزی که لیلا، خواهر موسی، به همراه همسرش خسرو به رسم همسایگی به عیادت کریم می‌روند، از زبان کریم می‌شنوند که یک نفر با نام وحید در آسایشگاه حضور دارد. لیلا شبانه خبر را به پدر و مادرش می‌رساند و آن‌ها از رختخواب روانه آسایشگاه می‌شوند، اما هیچ مجروحی با نام موسی وجود ندارد و حتی دیدن مجروحان هم گره‌­ای از کار نمی‌گشاید. هرچند موسی آمدن پدر و مادرش را می‌بیند، اما خودش را به آن‌ها نمی‌شناساند.  


در روزهای بعد، گاهی کریم به دیدن موسی می‌رود و با او صحبت می‌کند تا این­که یک روز میرزا و آسیه را هم با خود می‌برد و موسی ناچار می‌شود تا به خانه بازگردد. موسی در اتاق ماندن را بر دیدار بقیه ترجیح می‌دهد؛ گوشه‌گیر و منزوی می‌شود. هر وقت گلاب به دیدار نامزدش می‌شتابد، موسی به بهانه‌های مختلف از دیدن او شانه خالی می‌کند، تا این­که بالاخره یک روز گلاب موفق می‌شود به اتاق موسی برود و همه چیز را می­‌فهمد. موسی هم به او می‌گوید که دیگر منتظرش نماند و با کس دیگری ازدواج کند. گلاب بر سر دوراهی قرار می‌گیرد. برای رهایی از این سرگردانی به تحقیق از خانواده‌های جانبازان می‌پردازد و حتی با خانواده جانبازی که همسایه آن‌هاست، رفت و آمد می‌کند. سرانجام، بعد از کشمکش‌های عقلانی و احساسی، بالاخره یک روز به موسی زنگ می‌زند و با او در پارک قرار می‌گذارد. هر دو بی‌قرار دیدار هم هستند و زودتر از موعد حضور می‌یابند. گلاب تصمیمش را مبنی بر ازدواج با موسی با او در میان می‌گذارد و با هم در این‌باره حرف می‌زنند. موسی خبر ازدواجش را به همراه خبر تصمیمش برای بازگشت به جبهه به کریم می‌رساند. کریم از او می‌خواهد زمانی که تصمیم گرفت به خاطر خودِ جبهه و نه به خاطر فرار از نگاه مردم به جبهه برود، آنگاه اعزام گردد.<ref>زهرا صادقی‌نیا. «بررسی و تحلیل بنمایه‌های پایداری و ارتباط آن‌ها با عناصر داستان در رمان «گلاب خانم»، نشریه پژوهش‌های ادبی».  ۶۱.</ref> این کتاب زندگی موسی بعد از جنگ و مجروحیت او از ناحیه صورت و مواجهه او با جامعه را روایت می‌کند.<ref name=":0" /> این کتاب، فصل‌بندی نشده است.
در روزهای بعد، گاهی کریم به دیدن موسی می‌رود و با او صحبت می‌کند تا این­‌که یک روز میرزا و آسیه را هم با خود می‌برد و موسی ناچار می‌شود تا به خانه بازگردد. او در اتاق ماندن را بر دیدار بقیه ترجیح می‌دهد؛ گوشه‌گیر و منزوی می‌شود. هر وقت گلاب به دیدار نامزدش می‌شتابد، موسی به بهانه‌های مختلف از دیدن او شانه خالی می‌کند، تا این‌­که بالاخره یک روز گلاب موفق می‌شود به اتاق او برود و همه چیز را می­‌فهمد. موسی هم به او می‌گوید که دیگر منتظرش نماند و با کس دیگری ازدواج کند. گلاب بر سر دوراهی قرار می‌گیرد. برای رهایی از این سرگردانی به تحقیق از خانواده‌های جانبازان می‌پردازد و حتی با خانواده جانبازی که همسایه آن‌هاست، رفت‌و‌آمد می‌کند. سرانجام، بعد از کشمکش‌های عقلانی و احساسی، بالاخره یک روز به موسی زنگ می‌زند و با او در پارک قرار می‌گذارد. هر دو بی‌قرار دیدار هم هستند و زودتر از موعد حضور می‌یابند. گلاب تصمیمش را مبنی بر ازدواج با موسی با او در میان می‌گذارد و با هم در این‌ باره حرف می‌زنند. موسی خبر ازدواجش را به همراه خبر تصمیمش برای بازگشت به جبهه به کریم می‌رساند. کریم از او می‌خواهد زمانی که تصمیم گرفت به خاطر خودِ جبهه و نه به خاطر فرار از نگاه مردم به جبهه برود، آن‌ گاه اعزام گردد.<ref>زهرا صادقی‌نیا. «بررسی و تحلیل بنمایه‌های پایداری و ارتباط آن‌ها با عناصر داستان در رمان «گلاب خانم»، نشریه پژوهش‌های ادبی».  ۶۱.</ref> این کتاب زندگی موسی بعد از جنگ و مجروحیت او از ناحیه صورت و مواجهه او با جامعه را روایت می‌کند.<ref name=":0" />


== درباره نویسنده ==
== درباره نویسنده ==
[[پرونده:Golab.nevisande.07.jpg|بندانگشتی|200x200پیکسل|قاسمعلی فراست نویسنده اثر]]
[[پرونده:Golab.nevisande.07.jpg|بندانگشتی|200x200پیکسل|قاسمعلی فراست نویسنده اثر]]
[[قاسمعلی فراست]] سال ۱۳۳۸ در یکی از روستاهای گلپایگان متولد شد. دوران دبستان را در همان روستا گذراند. وی برای تحصیل در مقاطع بالاتر به گلپایگان رفت. علاقه‌اش به داستان‌نویسی از همان دوران با خواندن کتاب‌های مختلف شکل گرفت. او این علاقه را ابتدا با گفتن شعر آغاز کرد و سپس به داستان‌نویسی رو آورد. فراست در سال ۱۳۵۶ که همزمان بود با اوج مبارزه سیاسی کشور، وارد دانشگاه تهران شد و اولین مجموعه داستانش را با نام «زیارت» در حوزه هنری منتشر کرد. وی فارغ التحصیل رشته ادبیات دراماتیک از دانشگاه تهران است. و از سال ۱۳۵۷ شروع به نویسندگی کرده است. حاصل فعالیت‌های او در حوزه نویسندگی چندین رمان، مجموعه داستان، نمایش‌نامه، خاطره و پژوهش است بعد از وقوع جنگ بین ایران و عراق، تصمیم گرفت داستان‌­هایش را با موضوعات مربوط به دفاع مقدس بنویسد.<ref>[https://www.isna.ir/news/92033118662/%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%AA-54%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%87-%D8%B4%D8%AF «قاسمعلی فراست ۵۴ ساله شد»]. خبرگزاری ایسنا. ۳۱ خرداد ۱۳۹۲</ref>  
[[قاسمعلی فراست]] سال ۱۳۳۸ در یکی از روستاهای گلپایگان متولد شد. دوران دبستان را در همان روستا گذراند. وی برای تحصیل در مقاطع بالاتر به گلپایگان رفت. علاقه‌اش به داستان‌نویسی از همان دوران با خواندن کتاب‌های مختلف شکل گرفت. او این علاقه را ابتدا با گفتن شعر آغاز کرد و سپس به داستان‌نویسی رو آورد. فراست در سال ۱۳۵۶ که همزمان بود با اوج مبارزه سیاسی کشور، وارد دانشگاه تهران شد و اولین مجموعه داستانش را با نام «زیارت» در حوزه هنری منتشر کرد. وی فارغ التحصیل رشته ادبیات دراماتیک از دانشگاه تهران است. و از سال ۱۳۵۷ شروع به نویسندگی کرده است. حاصل فعالیت‌های او در حوزه نویسندگی چندین رمان، مجموعه داستان، نمایشنامه، خاطره و پژوهش است بعد از وقوع جنگ بین ایران و عراق، تصمیم گرفت داستان‌­هایش را با موضوعات مربوط به دفاع مقدس بنویسد.<ref>[https://www.isna.ir/news/92033118662/%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%AA-54%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%87-%D8%B4%D8%AF «قاسمعلی فراست ۵۴ ساله شد»]. خبرگزاری ایسنا. ۳۱ خرداد ۱۳۹۲</ref>
 
در سال ۱۳۹۸، مراسم بزرگداشت «قاسمعلی فراست» داستان‌نویس پیشکسوت در سرای اهل قلم برگزار ‌شد.<ref>[https://defapress.ir/fa/news/370374/%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D9%BE%D9%88%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D8%B1%D8%AC-%D8%B9%D8%A7%D8%AC%E2%80%8C%D9%86%D8%B4%DB%8C%D9%86-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%86%D8%AE%D9%84%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%DB%8C-%D8%B3%D8%B1-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D8%A7-%D8%A7%D9%81%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%B1-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%85 «حسینی‌پور: فراست نویسنده برج عاج‌نشین نیست/ فراست: «نخل‌های بی سر» را با افتخار نوشتم»]. خبرگزاری دفاع مقدس. ۲۵ آبان ۱۳۹۸</ref>  


'''کارنامه آثار:'''
'''کارنامه آثار:'''


* مجموعه داستان زیارت ۱۳۶۱، تهران، حوزه اندیشه و هنر اسلامی
* مجموعه داستان زیارت، تهران، حوزه اندیشه و هنر اسلامی، ۱۳۶۱
* نخلهای بی‌­سر ۱۳۶۳، تهران، انتشارات امیرکبیر
* نخل‌های بی‌­سر، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۳
* نمایش‌نامه بن‌بست ۱۳۶۶، تهران، جهاد دانشگاهی
* نمایشنامه بن‌بست، تهران، جهاد دانشگاهی، ۱۳۶۶
* مجموعه داستان خانه جدید ۱۳۶۷، تهران، انتشارات برگ
* مجموعه داستان خانه جدید، تهران، انتشارات برگ، ۱۳۶۷
* خاطرات رزمندگان ۱۳۷۱، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
* خاطرات رزمندگان، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۱۳۷۱
* روزهای برفی ۱۳۷۲، تهران، مدرسه برهان
* روزهای برفی، تهران، مدرسه برهان، ۱۳۷۲
* گلاب خانم ۱۳۷۴، تهران، موسسه انتشارات قدیانی
* گلاب خانم، تهران، موسسه انتشارات قدیانی،  ۱۳۷۴
* خاطرات رزمندگان هشت سال دفاع مقدس خوزستان آن روزها ۱۳۷۹، تهران، موسسه فرهنگی ندای مهرآفرین
* خاطرات رزمندگان هشت سال دفاع مقدس خوزستان آن روزها، تهران، موسسه فرهنگی ندای مهرآفرین، ۱۳۷۹
* کتاب‌شناسی داستان‌های روستایی ۱۳۸۲، تهران، شقایق روستا
* کتاب‌شناسی داستان‌های روستایی، تهران، شقایق روستا، ۱۳۸۲
* کتاب‌شناسی داستان‌های بیست‌ساله انقلاب ۱۳۸۴، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی
* کتاب‌شناسی داستان‌های بیست‌ساله انقلاب، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۴
* نیاز ۱۳۸۴، تهران، پالیزان
* نیاز، تهران، پالیزان، ۱۳۸۴
* آوازهای ممنوع ۱۳۸۶، تهران، موسسه انتشارات قدیانی
* آوازهای ممنوع، تهران، موسسه انتشارات قدیانی، ۱۳۸۶
* مجموعه داستان زبان عاشقی ۱۳۸۶، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی
* مجموعه داستان زبان عاشقی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۶
* عشق مانعی ندارد ۱۳۸۷، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی
* عشق مانعی ندارد، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۷
* مجموعه داستان فقط عاشق زبان عاشق را می‌فهمد ۱۳۹۰، تهران، موسسه انتشارات قدیانی
* مجموعه داستان فقط عاشق زبان عاشق را می‌فهمد، تهران، موسسه انتشارات قدیانی، ۱۳۹۰
* هر کس گمشده‌ای دارد ۱۳۹۰، تهران، انتشارات قدیانی
* هر کس گمشده‌ای دارد، تهران، انتشارات قدیانی، ۱۳۹۰
* افطار ۱۳۹۲، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
* افطار، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۱۳۹۲
* فصل جوانی ۱۳۹۲، تهران، عصر داستان
 
* مجموعه داستان هر زندگی یه قصه است ۱۳۹۳، تهران، انتشارات کتاب نیستان
* فصل جوانی، تهران، عصر داستان،  ۱۳۹۲
* توتستان ۱۳۹۳، ارومیه، انتشارات کتاب خوبان
* مجموعه داستان هر زندگی یه قصه است، تهران، انتشارات کتاب نیستان، ۱۳۹۳
* غار آبی ۱۳۹۸، تهران، کانون اندیشه جوان
* خاطرات فرماندهان هشت سال دفاع مقدس آن روزها ۱۳۹۹، اهواز، انتشارات راه ماندگار<ref>[[قاسمعلی فراست#کارنامهٔ آثار|«قاسمعلی فراست»]]. ویکی ادبیات. بی‌تا. دریافت شده ۱۰ بهمن ۱۴۰۳</ref>


در سال ۱۳۹۸، مراسم بزرگداشت «قاسمعلی فراست» داستان‌نویس پیشکسوت در سرای اهل قلم برگزار ‌شد.<ref>[https://defapress.ir/fa/news/370374/%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D9%BE%D9%88%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D8%B1%D8%AC-%D8%B9%D8%A7%D8%AC%E2%80%8C%D9%86%D8%B4%DB%8C%D9%86-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%86%D8%AE%D9%84%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%DB%8C-%D8%B3%D8%B1-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D8%A7-%D8%A7%D9%81%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%B1-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%85 «حسینی‌پور: فراست نویسنده برج عاج‌نشین نیست/ فراست: «نخل‌های بی سر» را با افتخار نوشتم»]. خبرگزاری دفاع مقدس. ۲۵ آبان ۱۳۹۸</ref>
* توتستان، ارومیه، انتشارات کتاب خوبان، ۱۳۹۳
* غار آبی، تهران، کانون اندیشه جوان، ۱۳۹۸
* خاطرات فرماندهان هشت سال دفاع مقدس آن روزها، اهواز، انتشارات راه ماندگار، ۱۳۹۹<ref>[[قاسمعلی فراست#کارنامهٔ آثار|«قاسمعلی فراست»]]. ویکی ادبیات. بی‌تا. دریافت شده ۱۰ بهمن ۱۴۰۳</ref>


== نظر نویسنده درباره اثر ==
== نظر نویسنده درباره اثر ==
[[پرونده:Golab.jeld.03.jpg|بندانگشتی|200x200پیکسل|تصویر روی جلد کتاب، چاپ پنجم، نشر قدیانی، ۱۳۷۹]]
[[پرونده:Golab.jeld.03.jpg|بندانگشتی|200x200پیکسل|تصویر روی جلد کتاب. چاپ پنجم. نشر قدیانی. ۱۳۷۹]]
[[پرونده:Golab.jeld.02.jpg|بندانگشتی|200x200پیکسل|تصویر پشت جلد کتاب، چاپ پنجم، نشر قدیانی، ۱۳۷۹]]
[[پرونده:Golab.jeld.02.jpg|بندانگشتی|200x200پیکسل|تصویر پشت جلد کتاب. چاپ پنجم. نشر قدیانی. ۱۳۷۹]]


=== گلاب خانم را با عشق نوشتم ===
=== گلاب خانم را با عشق نوشتم ===
<blockquote>این­‌گونه نوشتن را دوست دارم، گلاب خانم را واقعاً با عشق نوشتم و هنوز به آن دلبستگی خاصی دارم.<ref name=":4">[https://www.mehrnews.com/news/109666/%D8%AA%D9%83%D9%87-%D8%A7%D9%8A-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D9%8A%D8%AE-%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D8%AF%D8%B1-%D9%88%D8%A7%DA%AF%D9%88%D9%8A%D9%87-%D8%A7%D9%8A-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%D9%8A «تكه‌ای از تار‌یخ جنگ در واگو‌یه‌ای ادبی»]. خبرگزاری مهر. ۱۶ شهریور ۱۳۸۳</ref></blockquote>
<blockquote>این­‌گونه نوشتن را دوست دارم، «گلاب خانم» را واقعاً با عشق نوشتم و هنوز به آن دلبستگی خاصی دارم.<ref name=":4">[https://www.mehrnews.com/news/109666/%D8%AA%D9%83%D9%87-%D8%A7%D9%8A-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D9%8A%D8%AE-%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D8%AF%D8%B1-%D9%88%D8%A7%DA%AF%D9%88%D9%8A%D9%87-%D8%A7%D9%8A-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%D9%8A «تكه‌ای از تار‌یخ جنگ در واگو‌یه‌ای ادبی»]. خبرگزاری مهر. ۱۶ شهریور ۱۳۸۳</ref></blockquote>


=== عشق به یک نگاه نجیبانه ===
=== عشق به یک نگاه نجیبانه ===
<blockquote>تمام سعی من این بود كه به عشق یك نگاه نجیبانه شده باشد و نمی‌دانم تا چه حد موفق بوده‌ام.<ref name=":5">[https://www.ibna.ir/news/5206/%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%DA%AF%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%85-%D9%81%D9%8A%D9%84%D9%85-%D9%85%D9%8A-%D8%B4%D9%88%D8%AF «رمان «گلاب خانم» فیلم می‌شود»]. خبرگزاری ایبنا. ۱۶ تیر ۱۳۸۶</ref></blockquote>
<blockquote>تمام سعی من این بود كه عشق یک نگاه نجیبانه شده باشد و نمی‌دانم تا چه حد موفق بوده‌ام.<ref name=":5">[https://www.ibna.ir/news/5206/%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%DA%AF%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%85-%D9%81%D9%8A%D9%84%D9%85-%D9%85%D9%8A-%D8%B4%D9%88%D8%AF «رمان «گلاب خانم» فیلم می‌شود»]. خبرگزاری ایبنا. ۱۶ تیر ۱۳۸۶</ref></blockquote>


=== نگاه واقع‌گرایانه به جنگ ===
=== نگاه واقع‌گرایانه به جنگ ===
<blockquote>رمان گلاب خانم، یك نگاه واقع‌گرایانه به جنگ دارد. من ارتباط نزدیكی با مسئله جنگ داشته‌ام و آن را لمس كرده‌ام و بعد این رمان را نوشته‌ام.<ref name=":1">[https://navideshahed.com/fa/news/50110/%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%B9%D9%84%D9%8A-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87-%DA%AF%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%85-%D8%A8%D9%87-%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D9%88%D8%A7%D9%82%D8%B9-%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%8A%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA «قاسمعلی فراست: نگاه «گلاب خانم» به جنگ واقع‌گرا‌یانه است»]. پا‌یگاه اطلاع رسانی شاهد. ۱۶ تیر ۱۳۸۶</ref></blockquote>
<blockquote>رمان «گلاب خانم»، یک نگاه واقع‌گرایانه به جنگ دارد. من ارتباط نزدیكی با مسئله جنگ داشته‌ام و آن را لمس كرده‌ام و بعد این رمان را نوشته‌ام.<ref name=":1">[https://navideshahed.com/fa/news/50110/%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%B9%D9%84%D9%8A-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87-%DA%AF%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%85-%D8%A8%D9%87-%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D9%88%D8%A7%D9%82%D8%B9-%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%8A%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA «قاسمعلی فراست: نگاه «گلاب خانم» به جنگ واقع‌گرا‌یانه است»]. پا‌یگاه اطلاع رسانی شاهد. ۱۶ تیر ۱۳۸۶</ref></blockquote>


=== آماده همکاری به‌عنوان مشاور برای اقتباس سینمایی گلاب خانم هستم ===
=== آماده همکاری به‌عنوان مشاور برای اقتباس سینمایی گلاب خانم هستم ===
<blockquote>من درباره اقتباس سینمایی از این رمان نظرهای بسیاری دارم كه هر كس بخواهد از روی آن فیلم بسازد با او در میان می‌گذارم، ولی فیلمنامه را به عهده سناریست می‌گذارم؛ چرا كه هر كس باید كار خودش را بكند. ولی به عنوان مشاور به او كمك می‌کنم.<ref name=":1" /></blockquote>
<blockquote>من درباره اقتباس سینمایی از این رمان نظرهای بسیاری دارم كه هر كس بخواهد از روی آن فیلم بسازد با او در میان می‌گذارم، ولی فیلمنامه را به عهده سناریست می‌گذارم؛ چرا كه هر كس باید كار خودش را بكند. ولی به عنوان مشاور به او كمک می‌کنم.<ref name=":1" /></blockquote>
 
== رمان گلاب خانم فیلم می‌شود ==
رمان«گلاب خانم» كه توسط «قاسمعلی فراست» در حوزه ادبیات دفاع مقدس به رشته تحریر درآمده است، مورد تایید و تصویب شورای اقتباس بنیاد سینمایی فارابی قرار گرفته است. اگر تهیه‌كننده‌ای مایل باشد، رمان «گلاب خانم» به اثر سینمایی تبدیل خواهد شد.<ref name=":5" />


== نقد و بررسی اثر ==
== نقد و بررسی اثر ==
'''داستانی بومی'''


داستان گلاب خانم داستانی بومی است. محیط، فضا و طرز زیست اشخاص همگی بومی است و رویدادهایش در جبهه بیمارستان و در یکی از محله‌های جنوبی تهران می‌گذرد. بیشتر اشخاص داستانی از طبقه متوسط مردم جنوب شهر و از بازاریان هستند و گاه رزمندگان روستایی نیز به روی صحنه می‌آیند.<ref name=":2">عبدالعلی دستغیب. نقد و نظر: گلاب خانم (نوشته قاسمعلی فراست - ۱۳۷۴). ۳۹.</ref>
=== داستانی بومی ===
داستان «گلاب خانم» داستانی بومی است. محیط، فضا و طرز زیست اشخاص همگی بومی است و رویدادهایش در جبهه بیمارستان و در یکی از محله‌های جنوبی تهران می‌گذرد. بیشتر اشخاص داستان از طبقه متوسط مردم جنوب شهر و از بازاریان هستند و گاه رزمندگان روستایی نیز به روی صحنه می‌آیند.<ref name=":2">عبدالعلی دستغیب. نقد و نظر: گلاب خانم (نوشته قاسمعلی فراست - ۱۳۷۴). ۳۹.</ref>


'''گسستگی و پیوستگی در داستان'''
=== گسستگی و پیوستگی در داستان ===
نیمه اول از داستان «گلاب خانم» را می‌توان مرحله گسستگی نامید. در این مرحله اضطراب و دلواپسی همه را در برگرفته است و بیشتر اشخاص در رنج و التهاب به‌سرمی‌برند. بخش‌های پایانی، شرح مرحله پیوستگی است. ایام هجران به‌ سر می‌رسد و گره‌ مشکل‌ها گشوده می‌شود. این دو بخش در تقابل با هم قسمت هماهنگی به وجود می‌آورند.<ref name=":2" />


نیمه اول از داستان گلاب خانم را می‌توان مرحله گسستگی نامید. در این مرحله اضطراب و دلواپسی همه را در برگرفته است و بیشتر اشخاص داستانی در رنج و التهاب به‌سرمی‌برند. بخش‌های پایانی داستان، شرح مرحله پیوستگی است. ایام هجران به‌سرمی‌رسد و گره‌ مشکل‌ها گشوده می‌گردد. این دو بخش در تقابل با هم قسمی هماهنگی به وجود می‌آورند.<ref name=":2" />
=== نثر ساده و روان ===
 
کلام نویسنده ایجاز دارد و کار او کمتر به اطناب می‌کشد. نثر اغلب ساده و روان است و در برخی صحنه‌ها شاعرانه و حتی قدیمی می‌شود. زبان داستان همان است که بیشتر داستان­‌نویسان ما به‌کار‌گرفته‌اند و می‌گیرند. نویسنده در وصف و نقل، زبان رسمی به‌ کار‌ می‌برد و در گفت‌و‌گوها کلمه‌ها را می‌شکند و به گویش تهرانی نزدیک می‌کند. او از ظرفیت و غنای فولکلوریک زبان کم بهره‌گیری می‌کند و عبارت‌ها به‌ویژه وصف‌ها و نقل‌ها بیشتر به زبان معمول و رسمی است. اما آن‌ جا که از این ظرفیت و غنا بهره می‌گیرد، کلامش جنبه داستانی بیشتری می‌یابد.<ref name=":2" />
'''نثر ساده و روان'''
 
کلام نویسنده ایجاز دارد و کار او کمتر به اطناب می‌کشد. نثر اغلب ساده و روان است و در برخی صحنه‌ها شاعرانه و حتی قدیمی می‌شود. زبان داستان همان است که بیشتر داستان­‌نویسان ما به‌کار‌گرفته‌اند و می‌گیرند. نویسنده در وصف و نقل، زبان رسمی به‌کار‌می‌برد و در گفتگوها کلمه‌ها را می‌شکند و به گویش تهرانی نزدیک می‌کند. نویسنده از ظرفیت و غنای فولکلوریک زبان کم بهره‌گیری می‌کند و عبارت‌ها به‌ویژه وصف‌ها و نقل‌ها بیشتر به زبان معمول و رسمی است. اما آن‌جا که از این ظرفیت و غنا بهره می‌گیرد، کلامش جنبه داستانی بیشتری می‌یابد.<ref name=":2" />
 
'''زاویه دید'''


=== زاویه دید ===
داستان از زاویه دید دانای کل و گفتار سوم شخص نقل می‌شود. این به خودی خود عیبی ندارد. زیرا در این شیوه بیان، دست داستان‌نویس برای گسترش ماجراها و جستارها بازتر است.<ref name=":2" />
داستان از زاویه دید دانای کل و گفتار سوم شخص نقل می‌شود. این به خودی خود عیبی ندارد. زیرا در این شیوه بیان، دست داستان‌نویس برای گسترش ماجراها و جستارها بازتر است.<ref name=":2" />


'''داستان عقیده'''
=== داستان عقیده ===
 
این داستان، داستان عقاید است و آرمان و باور نویسنده حاکم بر داستان است و جز سرهنگ و خسرو، همه را به سویی یگانه می‌برد. تحول شخصیت اشخاص از جمله موسی و پدرش میرزا در همان جهتی پیش می‌رود که داستان‌نویس می‌خواهد. آدم‌های داستان «گلاب خانم» دو دسته شده‌اند؛ خوب و بد، سیاه و سفید، باورمند و غیرباورمند، این نتیجه حاضر و ناظر بودن نویسنده در برابر رویدادها و اشخاص است.<ref name=":2" />
این داستان، داستان عقاید است و آرمان و باور نویسنده حاکم بر داستان است و جز سرهنگ و خسرو، همه را به سویی یگانه می‌برد. تحول شخصیت اشخاص از جمله موسی و پدرش میرزا در همان جهتی پیش می‌رود که داستان‌نویس می‌خواهد. آدم‌های داستان گلاب خانم دو دسته شده‌اند؛ خوب و بد، سیاه و سفید، باورمند و غیرباورمند، این نتیجه حاضر و ناظر بودن نویسنده در برابر رویدادها و اشخاص است.<ref name=":2" />
 
'''زمینه اجتماعی کمرنگ'''
 
زمینه اجتماعی رمان بسیار کمرنگ است و در آن از کنش و واکنش سال‌های جنگ و آن شورها و تلاطم‌ها و تخاصم‌های دهه شصت خبری نیست.<ref name=":2" />
 
'''روایت رنج جانبازان'''


نویسنده در این رمان، ناراحتی‌ها و رنج‌های مبارزان جبهه و معلولان جنگ را نشان می‌دهد، حضور ایشان را در خانواده و در معابر به نمایش می‌گذارد. این حضور البته در آغاز همراه با واکنش‌هایی است، ولی به تدریج در میان مردم این موضوع جا می‌افتد.  مردم عادی و خانواده‌ها به درک اهمیت کار جانبازان پی می‌برند، آنان را با آغوش باز می‌پذیرند و به گرمی از ایشان استقبال می‌کنند. داستان در این زمینه به تجسم مسائلی می‌پردازد که داستان‌نویسان دیگر کمتر به آن پرداخته‌اند یا به این خوبی آن را تصویر نکرده‌اند.<ref name=":2" />
=== زمینه اجتماعی کمرنگ ===
زمینه اجتماعی رمان بسیار کم‌رنگ است و در آن از کنش و واکنش سال‌های جنگ و آن شورها و تلاطم‌ها و تخاصم‌های دهه شصت خبری نیست.<ref name=":2" />


== دلیل شهرت اثر ==
=== روایت رنج جانبازان ===
'''رمان «گلاب خانم» فیلم می‌شود'''
نویسنده در این رمان، ناراحتی‌ها و رنج‌های مبارزان جبهه و معلولان جنگ را نشان می‌دهد، حضور ایشان را در خانواده و در معابر به نمایش می‌گذارد. این حضور البته در آغاز همراه با واکنش‌هایی است، ولی به‌تدریج در میان مردم این موضوع جا می‌افتد.  مردم عادی و خانواده‌ها به درک اهمیت کار جانبازان پی می‌برند، آنان را با آغوش باز می‌پذیرند و به گرمی از ایشان استقبال می‌کنند. داستان در این زمینه به تجسم مسائلی می‌پردازد که داستان‌نویسان دیگر کمتر به آن پرداخته‌اند یا به این خوبی آن را تصویر نکرده‌اند.<ref name=":2" />
 
رمان«گلاب خانم» كه توسط «قاسمعلی فراست» در حوزه ادبیات دفاع مقدس به رشته تحریر درآمده است، مورد تایید و تصویب شورای اقتباس بنیاد سینمایی فارابی قرار گرفته است. اگر تهیه‌كننده‌ای مایل باشد، رمان «گلاب خانم» به اثر سینمایی تبدیل خواهد شد.<ref name=":5" />


== جوایز و افتخارات ==
== جوایز و افتخارات ==
[[پرونده:Golab.tajlil.08.jpg|بندانگشتی|200x200پیکسل|مراسم تجلیل از قاسمعلی فراست. تهران. ۱۳۹۸]]
[[پرونده:Golab.tajlil.08.jpg|بندانگشتی|200x200پیکسل|مراسم تجلیل از قاسمعلی فراست. تهران. ۱۳۹۸]]اثر تقدیر شده در سومین دوره‌ [[کتاب سال دفاع مقدس]] ویژه‌ سال‌های ۱۳۷۳ و ۱۳۷۴ در سال ۱۳۷۶.<ref name=":32">[https://www.iranketab.ir/book/19342-golab-khanum «گلاب خانم»]. ایران کتاب. بی‌تا. دریافت شده ۲۷ دی ۱۴۰۳</ref>
 
* اثر تقدیر شده در سومین دوره‌ کتاب سال دفاع مقدس ویژه‌ی سال‌های ۱۳۷۳ و ۱۳۷۴ در سال ۱۳۷۶.<ref name=":3" />


== نشست‌های برگزار شده درباره اثر ==
== نشست‌های برگزار شده درباره اثر ==
[[پرونده:Golab.naghd.10.jpg|بندانگشتی|200x200پیکسل|جلسه نقد و بررسی رمان «گلاب خانم». تهران. ۱۳۸۳]]
[[پرونده:Golab.naghd.10.jpg|بندانگشتی|200x200پیکسل|جلسه نقد و بررسی رمان «گلاب خانم». تهران. ۱۳۸۳]]جلسه نقد و بررسی رمان «گلاب خانم» در حوزه هنری در سال ۱۳۸۳. این جلسه با حضور قاسمعلی فراست، نویسنده اثر، منیژه آرمین، راضیه تجار، حمیده هنرجو و حسین فتاحی برگزار شد.<ref name=":4" />
 
* جلسه نقد و بررسی رمان «گلاب خانم» در حوزه هنری در سال ۱۳۸۳. این جلسه با حضور قاسمعلی فراست، نویسنده اثر، منیژه آرمین، راضیه تجار، حمیده هنرجو و حسین فتاحی برگزار شد.<ref name=":4" />


== اظهارنظرها درباره اثر ==
== اظهارنظرها درباره اثر ==


=== منیژه آرمین؛ هنرمند و نویسنده معاصر ایرانی ===
=== منیژه آرمین؛ هنرمند و نویسنده معاصر ایرانی ===
'''شخصیت‌پردازی ضعیف'''
'''شخصیت‌پردازی ضعیف و دوگانگی نثر'''
{{گفتاورد تزیینی|text=من با شخصیت‌ها مشكل داشتم. شخصیت‌های رمان گلاب خانم جا نیافتاده است. این اشكال، در اغلب كتاب‌هایی كه با موضوع دفاع مقدس خلق می‌شوند، وجود دارد.}}
{{گفتاورد تزیینی|text=من با شخصیت‌ها مشكل داشتم. شخصیت‌های رمان «گلاب خانم» جا نیافتاده است. این اشكال، در اغلب كتاب‌هایی كه با موضوع دفاع مقدس خلق می‌شوند، وجود دارد. اما فضاسازی خوب را از نقاط قوت رمان «گلاب خانم» می‌دانم.  فضاهای دلپذیر و دلنشین، خواننده را تا انتهای داستان می‌كشاند و باعث می‌شود با اثر ارتباط عمیق برقرار شود.
<ref name=":4" />
مشكل مهم رمان دوگانگی نثر اثر است؛ در بخشی از كتاب نثر ساده و فاخری همچون نثر سریال هزار دستان را می‌بینیم ،  اما دربخش‌های دیگر، نثر محاوره‌ای شده است. اصل اعتدال در هنر، باید رعایت شود. توجه بیش ازحد به جزئیات، نثر را دشوار و خسته‌کننده می‌كند. <ref>
 
[https://emla.virastaran.net/]</ref>}}
'''فضاسازی قوی'''
{{گفتاورد تزیینی|text=فضاسازی خوب را از نقاط قوت رمان  گلاب خانم است.  فضاهای دلپذیر و دلنشین، خواننده را تا انتهای داستان می‌كشاند و باعث می‌شود با اثر ارتباط عمیق برقرار شود.}}
[2]
 
'''دوگانگی نثر'''
{{گفتاورد تزیینی|text=مشكل مهم رمان دوگانگی نثر اثر است؛ در بخشی از كتاب نثر ساده و فاخری همچون نثر سریال هزار دستان را می‌بینیم ،  اما دربخش‌های دیگر، نثر محاوره‌ای شده است. اصل اعتدال درهنر، باید رعایت شود. توجه بیش ازحد به جزئیات، نثر را دشوار و خسته‌کننده می‌كند.}}
<ref name=":4" />
<ref name=":4" />


=== راضیه تجار؛ نویسنده ===
=== راضیه تجار؛ نویسنده ===
'''چالش‌ شخصیت‌پردازی'''  
'''شخصیت‌پردازی ضعیف و نثر سنگلاخی'''
{{گفتاورد تزیینی|text=مهم‌ترین مشكل كتاب گلاب خانم شخصیت‌پردازی آن است؛ شخصیت‌پردازی‌ها در این كتاب، باید قوی‌تر می‌بود.}}
{{گفتاورد تزیینی|text=مهم‌ترین مشكل كتاب «گلاب خانم» شخصیت‌پردازی آن است؛ شخصیت‌پردازی‌ها در این كتاب، باید قوی‌تر می‌بود.
<ref name=":4" />
یكی دیگر از مشكلات این كتاب، نثر آن است. نثر «گلاب خانم» سنگلاخی است و گاهی طعنه به نثر محمود دولت‌آبادی می‌زند. انتظار می‌رود حال كه كتاب با اقبال روبه‌رو شده است، اصلاحات و ویرایش جدیدی روی آن صورت بگیرد و در چاپ‌های بعدی، شاهد این نقیصه‌ها نباشیم.}}
 
'''نثر سنگلاخی'''
{{گفتاورد تزیینی|text=یكی از مشكلات این كتاب، نثر آن است. نثر گلاب خانم سنگلاخی است و گاهی طعنه به نثر محمود دولت‌آبادی می‌زند. انتظار می‌رود حال كه كتاب با اقبال روبرو شده است، اصلاحات و ویرایش جدیدی روی آن صورت بگیرد و در چاپ‌های بعدی، شاهد این نقیصه‌ها نباشیم.}}
<ref name=":4" />
<ref name=":4" />


=== حمیده هنرجو؛ پوهشگر، نویسنده، منتقد ادبی، روزنامه‌نگار و شاعر کودک و نوجوان ===
=== حمیده هنرجو؛ پوهشگر، نویسنده، منتقد ادبی، روزنامه‌نگار و شاعر کودک و نوجوان ===
'''روایتی از جنگ با چالش شخصیت‌پردازی'''  
'''روایتی از جنگ با چالش شخصیت‌پردازی'''  
{{گفتاورد تزیینی|text=رمان گلاب خانم اثری اجتماعی با درون‌مایه جنگ است. شخصیت‌های داستان، علی‌رغم تلاش نویسنده آدم‌های عمیقی نیستند، همه آن‌ها در چارچوب دخالت نویسنده پیش می‌روند و به نظر می‌آید كه نویسنده، پشت سر آدم‌های خوب رمان گارد گرفته تا اهمیت كار آن‌ها را نشان دهد. دیالوگ‌ها هم تا پایان داستان با یك روند پیش نمی‌رود و دچار نوعی ناهماهنگی است.}}
{{گفتاورد تزیینی|text=رمان «گلاب خانم» اثری اجتماعی با درون‌مایه جنگ است. شخصیت‌های داستان، علی‌رغم تلاش نویسنده آدم‌های عمیقی نیستند، همه آن‌ها در چارچوب دخالت نویسنده پیش می‌روند و به نظر می‌آید كه نویسنده، پشت سر آدم‌های خوب رمان گارد گرفته تا اهمیت كار آن‌ها را نشان دهد. دیالوگ‌ها هم تا پایان داستان با یك روند پیش نمی‌رود و دچار نوعی ناهماهنگی است.}}
<ref name=":4" />
<ref name=":4" />


'''تکه‌­ای از تاریخ در این رمان است'''  
'''تکه‌­ای از تاریخ در این رمان است'''  
{{گفتاورد تزیینی|text=این رمان برای مخاطب عام، رمان مناسبی است. رمان گلاب خانم با همه نارسایی‌های جزئی‌اش، در زمره رمان‌های مطرح جنگ ماست و قوت‌های محتوایی و تكنیكی‌اش به ما اجازه نمی‌دهد كه از كنار كار، بی‌تفاوت بگذریم، چرا كه گلاب خانم تكه‌ای از تاریخ جنگ هشت ساله ماست، اگر چه می‌توانیم آن را یك واگویه ادبی نیز بخوانیم.}}
{{گفتاورد تزیینی|text=این رمان برای مخاطب عام، رمان مناسبی است. رمان «گلاب خانم» با همه نارسایی‌های جزئی‌اش، در زمره رمان‌های مطرح جنگ ماست و قوت‌های محتوایی و تكنیكی‌اش به ما اجازه نمی‌دهد كه از كنار كار، بی‌تفاوت بگذریم، چرا كه «گلاب خانم» تكه‌ای از تاریخ جنگ هشت ساله ماست، اگر چه می‌توانیم آن را یک واگویه ادبی نیز بخوانیم.}}
<ref name=":4" />
<ref name=":4" />


=== حسین فتاحی؛ نویسنده و منتقد ادبی ===
=== حسین فتاحی؛ نویسنده و منتقد ادبی ===
'''زاویه دید متفاوت به جنگ'''
'''زاویه دید متفاوت به جنگ'''
{{گفتاورد تزیینی|text=گلاب خانم در زمانی نوشته شد كه داستان خوب و مناسب برای عموم جامعه وجود نداشت. این اثر زاویه دید متفاوتی به جنگ دارد. به تعداد آدم‌های دفاع مقدس، می‌‌توان رمان دفاع مقدس نوشت. این طور نیست كه فكر كنیم در جبهه، همه نماز شب می‌خواندند، یا این كه می‌ترسیدند؛ هر رزمنده‌ای مسائل خاص و شخصیت خودش را داشته است.}}
{{گفتاورد تزیینی|text=«گلاب خانم» در زمانی نوشته شد كه داستان خوب و مناسب برای عموم جامعه وجود نداشت. این اثر زاویه دید متفاوتی به جنگ دارد. به تعداد آدم‌های دفاع مقدس، می‌‌توان رمان دفاع مقدس نوشت. این طور نیست كه فكر كنیم در جبهه، همه نماز شب می‌خواندند، یا این كه می‌ترسیدند؛ هر رزمنده‌ای مسائل خاص و شخصیت خودش را داشته است.}}
<ref name=":4" />
<ref name=":4" />


=== هادی خورشاهیان؛ نویسنده حوزه دفاع مقدس ===
=== هادی خورشاهیان؛ نویسنده حوزه دفاع مقدس ===
'''روایتی تکان‌دهنده از بازگشت و مواجهه یک جانباز با جامعه'''
'''روایتی تکان‌دهنده از بازگشت و مواجهه یک جانباز با جامعه'''
{{گفتاورد تزیینی|text=به شخصه موقع خواندن آن حداقل دو یا سه بار گریه کردم. این کتاب قصه جانبازی است که به جبهه رفته و با صورتی که تقریبا از بین رفته، برگشته است. مواجهه این جانباز با آدم‌های اطرافش و مواجهه جامعه با او،‌ کنایه‌ها و ستایش‌ها، تاثیرگذار است. فراست در آثارش، آدم‌ها را فقط به جبهه نبرده بلکه خودش نیز با آن‌ها همراه بوده است. همه آن‌ها را شهید نکرده و برخی از آن‌ها را بازگردانده که شخصیت رمان «گلاب خانم» یکی از آن‌هاست.}}
{{گفتاورد تزیینی|text=به شخصه موقع خواندن آن حداقل دو یا سه بار گریه کردم. این کتاب قصه جانبازی است که به جبهه رفته و با صورتی که تقریباً از بین رفته، برگشته است. مواجهه این جانباز با آدم‌های اطرافش و مواجهه جامعه با او،‌ کنایه‌ها و ستایش‌ها، تأثیرگذار است. فراست در آثارش، آدم‌ها را فقط به جبهه نبرده بلکه خودش نیز با آن‌ها همراه بوده است. همه آن‌ها را شهید نکرده و برخی از آن‌ها را بازگردانده که شخصیت رمان «گلاب خانم» یکی از آن‌هاست.}}
<ref name=":0" />
<ref name=":0" />


'''فداکاری جانباز و واکنش‌های تلخ و شیرین اطرافیان'''
'''فداکاری جانباز و واکنش‌های تلخ و شیرین اطرافیان'''
{{گفتاورد تزیینی|text=یک روز از قاسمعلی فراست درباره این کتاب پرسیدم که درنظر داشتی با توجه به صورت درهم ریخته این جانباز، روی بدِ جنگ را نشان دهی؟ که پاسخ داد اصلاً به این موضوع فکر نکردم و فقط می‌خواستم، جانبازی این آدم جایی خود را نشان دهد که همه می‌بینند. شاید قطع دست یا پا برای مردم چندان عجیب نباشد و اکراهی از نگاه کردن به او نداشته باشند، ولی وقتی صورت یک فرد بهم می‌ریزد چه بسا حتی خانواده و اطرافیانش هم عکس‌العمل‌هایی داشته باشند. البته مادر و پدر استثناء هستند و این چهره هم تاثیری در رابطه با فرزندشان ندارد. در کنار آدم‌هایی که به این جانباز کنایه می‌زدند، چند نفری هم آمدند به­‌خاطر این فداکاری از او تشکر و قدردانی کردند.}}
{{گفتاورد تزیینی|text=یک روز از قاسمعلی فراست درباره این کتاب پرسیدم که درنظر داشتی با توجه به صورت درهم‌ریخته این جانباز، روی بدِ جنگ را نشان دهی؟ که پاسخ داد اصلاً به این موضوع فکر نکردم و فقط می‌خواستم، جانبازی این آدم جایی خود را نشان دهد که همه می‌بینند. شاید قطع دست یا پا برای مردم چندان عجیب نباشد و اکراهی از نگاه کردن به او نداشته باشند، ولی وقتی صورت یک فرد بهم می‌ریزد چه بسا حتی خانواده و اطرافیانش هم عکس‌العمل‌هایی داشته باشند. البته مادر و پدر استثناء هستند و این چهره هم تأثیری در رابطه با فرزندشان ندارد. در کنار آدم‌هایی که به این جانباز کنایه می‌زدند، چند نفری هم آمدند به­‌خاطر این فداکاری از او تشکر و قدردانی کردند.}}
<ref name=":0" />
<ref name=":0" />


'''گلاب خانم، نماد پذیرندگی وطن است'''
'''«گلاب خانم»، نماد پذیرندگی وطن است'''
{{گفتاورد تزیینی|text=در این رمان هم به‌نظر من گلاب خانم، نماد پذیرندگی وطن است، چون یک زن چه در نقش مادر چه در نقش همسر، پذیرنده است. وقتی درباره مادر سخن به میان می‌آید، نخستین ترکیبی که به ذهن متبادر می‌شود، آغوش مادر است. زن در مقابل مرد، نماد پذیرندگی است. در این داستان یک جانباز داریم که برای وطن به جبهه رفته، جنگیده و برگشته است و اصل وطن ناموس است. اینجا وطن نماد ناموس است.}}
{{گفتاورد تزیینی|text=در این رمان هم به‌ نظر من «گلاب خانم»، نماد پذیرندگی وطن است، چون یک زن چه در نقش مادر چه در نقش همسر، پذیرنده است. وقتی درباره مادر سخن به میان می‌آید، نخستین ترکیبی که به ذهن متبادر می‌شود، آغوش مادر است. زن در مقابل مرد، نماد پذیرندگی است. در این داستان یک جانباز داریم که برای وطن به جبهه رفته، جنگیده و برگشته است و اصل وطن ناموس است. اینجا وطن نماد ناموس است.}}
<ref name=":0" />
<ref name=":0" />


'''روایت از خودگذشتگی دختران و پسران جوان'''
'''روایت از خودگذشتگی دختران و پسران جوان'''
{{گفتاورد تزیینی|text=امروز شاید خیلی باورپذیر نباشد، ولی فراوان اتفاق افتاد که دختران مجرد با موقعیت‌های خوب برای ازدواج، داوطلبانه خواستار ازدواج با یک جانباز ۷۰ درصد می‌شدند که فقط نگه‌داری می‌خواهد یا پسران مجردی که بخاطر اعتقادات و ناموس، حاضر به ازدواج با همسران شهدا با یک یا دو فرزند می‌شدند. این‌ها چیزهایی است که به‌نظر من قاسمعلی فراست به اندازه کافی و در حدی که جامعه پذیرش داشته باشد، در آثارش دیده است.}}
{{گفتاورد تزیینی|text=امروز شاید خیلی باورپذیر نباشد، ولی فراوان اتفاق افتاد که دختران مجرد با موقعیت‌های خوب برای ازدواج، داوطلبانه خواستار ازدواج با یک جانباز ۷۰ درصد می‌شدند که فقط نگهداری می‌خواهد یا پسران مجردی که به‌خاطر اعتقادات و ناموس، حاضر به ازدواج با همسران شهدا با یک یا دو فرزند می‌شدند. این‌ها چیزهایی است که به‌نظر من قاسمعلی فراست به اندازه کافی و در حدی که جامعه پذیرش داشته باشد، در آثارش دیده است.}}
<ref name=":0" />
<ref name=":0" />


'''نمایش زندگی جانبازان پس از جنگ'''
'''نمایش زندگی جانبازان پس از جنگ'''
{{گفتاورد تزیینی|text=گلاب خانم از آن دسته کارهایی بود که دوستش داشتم به این جهت که یک بخش دیگر از زندگی جانبازان پس از جنگ و دور از جنگ را به خوبی نشان می‌داد و به‌نظر من انتخاب جانبازی که از ناحیه صورت مجروح شده نیز بسیار خوب بود. موقعی که رمان را خواندم، به نظرم همه‌چیز کاملاً طبیعی بود و نمی‌خواست فداکاری محض را نشان دهد.}}
{{گفتاورد تزیینی|text=«گلاب خانم» از آن دسته کارهایی بود که دوستش داشتم به این جهت که یک بخش دیگر از زندگی جانبازان پس از جنگ و دور از جنگ را به‌خوبی نشان می‌داد و به‌ نظر من انتخاب جانبازی که از ناحیه صورت مجروح شده نیز بسیار خوب بود. موقعی که رمان را خواندم، به نظرم همه‌چیز کاملاً طبیعی بود و نمی‌خواست فداکاری محض را نشان دهد.}}
<ref name=":0" />
<ref name=":0" />


== جمله‌های شنیدنی کتاب ==
== جمله‌های شنیدنی کتاب ==
نمی‌دانم دوستش داشتم یا نه! یا شاید از عشقش، از گرفتار شدن فرار می‌کردم منتظر دیدنش نبودم. شب‌ها به او فکر می‌کردم اما صبح که بیدار می‌شدم همه چیز از یادم می‌رفت، تا مثلاً دو هفته بعد می‌دیدمش و بهش فکر می‌کردم. وقتی او را می‌دیدم به طور ناگهانی کنجکاو می‌شدم بیشتر ببینمش، یک جورایی هم دست و پایم را گم می‌کردم و بیشتر از خودم تعجب می‌کردم! این حالات را به پای حیای دخترانه می‌گذاشتم اما وقتی که نمی‌دیدمش دل آشوب و دلتنگ و منتظر نبودم. واقعا روزهایی بود که من در سر درگمی و ابهام به سر می‌بردم و خودم هنوز خبر نداشتم....
نمی‌دانم دوستش داشتم یا نه! یا شاید از عشقش، از گرفتار شدن فرار می‌کردم منتظر دیدنش نبودم. شب‌ها به او فکر می‌کردم اما صبح که بیدار می‌شدم همه چیز از یادم می‌رفت، تا مثلاً دو هفته بعد می‌دیدمش و بهش فکر می‌کردم. وقتی او را می‌دیدم به طور ناگهانی کنجکاو می‌شدم بیشتر ببینمش، یک جورایی هم دست و پایم را گم می‌کردم و بیشتر از خودم تعجب می‌کردم! این حالات را به پای حیای دخترانه می‌گذاشتم اما وقتی که نمی‌دیدمش دل آشوب و دلتنگ و منتظر نبودم. واقعاً روزهایی بود که من در سردرگمی و ابهام به سر می‌بردم و خودم هنوز خبر نداشتم....
{{وسط|□□□}}
{{وسط|□□□}}
«صبر کن؛ جبهه را باید بخاطر جبهه رفت. هر وقت توی چشم‌هات زل زدند و به صورتت خندیدند و به جای هر چیز الحمدلله گفتی، همان ساعت برو.»
صبر کن؛ جبهه را باید به‌خاطر جبهه رفت. هر وقت توی چشم‌هات زل زدند و به صورتت خندیدند و به جای هر چیز الحمدللّه گفتی، همان ساعت برو.


کریم بهت و درماندگی را در سکوت سنگین موسی خواند. دلجویانه پی شانه او گشت. آرام بر شانه‌اش زد که:  «آن روز خیلی دیر نیست آقا موسی.»
کریم بهت و درماندگی را در سکوت سنگین موسی خواند. دلجویانه پی شانه او گشت. آرام بر شانه‌اش زد که: آن روز خیلی دیر نیست آقا موسی.
{{وسط|□□□}}
{{وسط|□□□}}
«ناسیونال داره به جانبازها ماشین می‌ده. باید بجنبی. شامل تو هم می‌شه ان­شاءالله گلاب خانم را با همون پیکان سفید یخچالی که می‌گیری بیاری خونه.»
ناسیونال داره به جانبازها ماشین می‌ده. باید بجنبی. شامل تو هم می‌شه ان‌­شاءاللّه گلاب خانم را با همون پیکان سفید یخچالی که می‌گیری بیاری خونه.


آسیه...گفت: «آره خیلی هم اهل این حرف‌هاست!»
آسیه...گفت: آره خیلی هم اهل این حرف‌هاست!


خسرو گفت: «اهل این حرف‌هاست و نیست نداریم. بحث، بحث یه ملیون ماله! یه ملیون جرینگی! فهمیدی؟» و یادش آمد که اگر خودش موسی را برنداشته بود و به بنیاد نبرده بود، موسی حتی پرونده‌اش را هم تا حالا تشکیل نداده بود‌‌.
خسرو گفت: اهل این حرف‌هاست و نیست نداریم. بحث، بحث یه ملیون ماله! یه ملیون جرینگی! فهمیدی؟ و یادش آمد که اگر خودش موسی را برنداشته بود و به بنیاد نبرده بود، موسی حتی پرونده‌اش را هم تا حالا تشکیل نداده بود‌‌.
{{وسط|□□□}}
{{وسط|□□□}}
_«من شیمیایی‌ام. کدومتون اجازه می‌دید دختر معصوم مردم را بیارم خونه و این زهر واگیردار را بریزم به جونش؟»
من شیمیایی‌ام. کدومتون اجازه می‌دید دختر معصوم مردم را بیارم خونه و این زهر واگیردار را بریزم به جونش؟


ولی کریم به او می‌گوید: «کی گفته شیمیایی واگیر دارد؟ راستش من همه این قضایا را می‌دونستم ... چند نفر سراغ داری که از این زهر را گرفته باشند.»
ولی کریم به او می‌گوید کی گفته شیمیایی واگیر دارد؟ راستش من همه این قضایا را می‌دونستم ... چند نفر سراغ داری که از این زهر را گرفته باشند.


-«به فرض که این طور نباشد، چند نفر را بشمارم که به‌خاطر شیمیایی بودن و قطع نسل طلاق گرفته‌اند یا به تردید گرفتن و نگرفتن‌اند.»
به فرض که این طور نباشد، چند نفر را بشمارم که به‌خاطر شیمیایی بودن و قطع نسل طلاق گرفته‌اند یا به تردید گرفتن و نگرفتن‌اند.


مرتضی گفت: «چرا همین را به نامزدت نمی‌گی؟ چرا نمی‌گی که ممکن است بچه‌دار نشیم؟ از کجا مطمئنی که قبول نکند؟»
مرتضی گفت: چرا همین را به نامزدت نمی‌گی؟ چرا نمی‌گی که ممکن است بچه‌دار نشیم؟ از کجا مطمئنی که قبول نکند؟
{{وسط|□□□}}
{{وسط|□□□}}
چروك چهره را دست کشید. چین و واچین و زخم جوش‌ها را زیر دست لمس و باور کرد. چهره، مصدوم بود و آنچه می‌دید به بیداری بود. مستأصل و درمانده دل به آینده‌ای دارد که در همش می‌مالاند و از جمعش می‌تاراند.
چروک چهره را دست کشید. چین و واچین و زخم جوش‌ها را زیر دست لمس و باور کرد. چهره، مصدوم بود و آنچه می‌دید به بیداری بود. مستأصل و درمانده دل به آینده‌ای دارد که در همش می‌مالاند و از جمعش می‌تاراند.
{{وسط|□□□}}
{{وسط|□□□}}
برای دیدن تأثیر ترس دخترک از او، چشم‌های گلاب را پایید. گلاب حرف دخترك [می‌ترسم] را شنید اما خودش را به نشنیدن زد و خواست پی حرف موسی را بگیرد تا غم او را هم از دل بردارد. نتوانست. وولیدن چیزی را در مغزش حس می‌کرد. موسی جوابش را گرفته بود. وازدگی گلاب را از حرف دخترک دیده بود، حالا شادمان بود و هم دل‌نگران. شاد‌ از اینکه گلاب مصیبت وی را خود با چشم می‌بیند و به گوش او می‌شنود. دل‌نگرانی‌اش هم از اینکه گلاب پا پس بکشد.
برای دیدن تأثیر ترس دخترک از او، چشم‌های گلاب را پایید. گلاب حرف دخترک [می‌ترسم] را شنید اما خودش را به نشنیدن زد و خواست پی حرف موسی را بگیرد تا غم او را هم از دل بردارد. نتوانست. وولیدن چیزی را در مغزش حس می‌کرد. موسی جوابش را گرفته بود. وازدگی گلاب را از حرف دخترک دیده بود، حالا شادمان بود و هم دل‌نگران. شاد‌ از اینکه گلاب مصیبت وی را خود با چشم می‌بیند و به گوش او می‌شنود. دل‌نگرانی‌اش هم از این که گلاب پا پس بکشد.
{{وسط|□□□}}
{{وسط|□□□}}
«کسانی که ندونن چرا جنگیدن، از جانبازی‌شون زجر می‌کشن. مصیبت این‌ها دوتاست. مصیبت اول از دست دادن سلامتی است و مصیبت دوم صبر نکردن. این‌ها زجر می‌کشند. هم زجر می‌کشند و هم اجر نمی‌برند. نهال را کشته‌اند اما در معرض طوفان یله‌اش گذاشته‌اند و انتظار میوه هم دارند.»
کسانی که ندونن چرا جنگیدن، از جانبازی‌شون زجر می‌کشن. مصیبت این‌ها دوتاست. مصیبت اول از دست دادن سلامتی است و مصیبت دوم صبر نکردن. این‌ها زجر می‌کشند. هم زجر می‌کشند و هم اجر نمی‌برند. نهال را کشته‌اند اما در معرض طوفان یله‌اش گذاشته‌اند و انتظار میوه هم دارند.
{{وسط|□□□}}
{{وسط|□□□}}
چشم‌هایش دوباره به اشک نشست. لب‌هایش دوباره جمع شد و تکان تکان خورد تا گریه سردهد. اما خوددار گفت: «نتونستم موسی، نتونستم.»
چشم‌هایش دوباره به اشک نشست. لب‌هایش دوباره جمع شد و تکان تکان خورد تا گریه سر دهد. اما خوددار گفت: نتونستم موسی، نتونستم.


-«دوستت دارم گلاب!» این را بی‌اختیار گفت موسی. آرام گرفت گلاب... حس کرد گرد غمش دامن موسی را گرفته است. بازو به بازوی موسی داد... و گفت: «عاشقی این چیزها را هم دارد...
دوستت دارم گلاب! این را بی‌اختیار گفت موسی. آرام گرفت گلاب... حس کرد گرد غمش دامن موسی را گرفته است. بازو‌به‌بازوی موسی داد... و گفت: عاشقی این چیزها را هم دارد...


== مشخصات کتاب‌شناختی ==
== مشخصات کتاب‌شناختی ==
[[پرونده:Golab.jeld.01.jpg|بندانگشتی|200x200پیکسل|تصویر روی جلد کتاب، نشر قدیانی، چاپ دوم، ۱۳۷۴]]
[[پرونده:Golab.jeld.01.jpg|بندانگشتی|210x210px|تصویر روی جلد کتاب. نشر قدیانی. چاپ دوم. ۱۳۷۴]]
«گلاب خانم» رم‍انی ‌به قلم قاسمعلی فراست در حوزه ادبیات دفاع مقدس است که اولین‌­بار در سال ۱۳۷۴ توسط انتشارات قدیانی در ۲۶۲ صفحه در قطع رقعی با جلد شومیز در تهران به چاپ رسید. این اثر در سال ۱۳۹۵ به چاپ نهم رسید.[[پرونده:Golab.jeld.06.jpg|بندانگشتی|200x200پیکسل|تصویر پشت جلد کتاب، نشر قدیانی، چاپ دوم، ۱۳۷۴]]
«گلاب خانم» رم‍انی ‌به قلم [[قاسمعلی فراست]] در حوزه ادبیات دفاع مقدس است که اولین‌ ­بار در سال ۱۳۷۴ توسط انتشارات قدیانی در ۲۶۲ صفحه در قطع رقعی با جلد شومیز در تهران به چاپ رسید. این اثر در سال ۱۳۹۵ به چاپ نهم رسید.[[پرونده:Golab.jeld.06.jpg|بندانگشتی|222x222px|تصویر پشت جلد کتاب. نشر قدیانی. چاپ دوم. ۱۳۷۴]]


== منبع‌شناسی ==
== منبع‌شناسی ==
فراست، قاسمعلی. (۱۳۷۳). گلاب خانم (بریده ای از رمان منتشر نشده). ادبیات داستانی مهر.۵۶-۶۰.
فراست، قاسمعلی. ۱۳۷۳. گلاب خانم (بریده ای از رمان منتشر نشده). ادبیات داستانی مهر. صفحات ۵۶ تا ۶۰.
 
حق‌بین، مجید. و برجساز، غفار. (۱۴۰۱). بررسی فرایندهای رویارویی و نوآموزی در داستان گلاب خانم اثر قاسمعلی فراست (مطالعه موردی: شخصیت‌های موسی و میرزا)، پژوهشنامه ادبیات داستانی،  ۱۱(۴)، ۲۱۹-۲۴۰.


دست‌غیب، عبدالعلی. (۱۳۷۵). نقد و نظر: گلاب خانم (نوشته قاسمعلی فراست - ۱۳۷۴). ادبیات داستانی ش ۳۹.
حق‌بین، مجید. و برجساز، غفار. ۱۴۰۱. بررسی فرایندهای رویارویی و نوآموزی در داستان گلاب خانم اثر قاسمعلی فراست (مطالعه موردی: شخصیت‌های موسی و میرزا). پژوهش‌نامه ادبیات داستانی.  ۱۱(۴)، صفحات ۲۱۹ تا ۲۴۰.


حق‌بین، مجید. و برجساز، غفار. (۱۴۰۱). تحلیل درون مایه‌هایی از دو رمان «گلاب خانم» و «ریشه در اعماق»، نشریه ادبیات دفاع مقدس، ۵(۸)، ۶۷-۸۴.  
دست‌غیب، عبدالعلی. ۱۳۷۵. نقد و نظر: گلاب خانم (نوشته قاسمعلی فراست - ۱۳۷۴). ادبیات داستانی ش ۳۹.


علی‌پور، پوران. (۱۳۹۷). نقدی ساخت‌گرایانه بر تقابل‌های معنایی رمان «گلاب خانم» اثر قاسمعلی فراست، نشریه ادبیات پایداری، ۹(۱۷۲۲۷-۲۵۲.  
حق‌بین، مجید. و برجساز، غفار. ۱۴۰۱. تحلیل درون‌مایه‌هایی از دو رمان «گلاب خانم» و «ریشه در اعماق»، نشریه ادبیات دفاع مقدس. ۵(۸صفحات ۶۷ تا ۸۴.  


صادقی‌نیا، زهرا. (۱۳۹۷). بررسی و تحلیل بنمایه‌های پایداری و ارتباط آن‌ها با عناصر داستان در رمان «گلاب خانم»، نشریه پژوهش‌های ادبی، ۱۵(۶۱۱۰۷-۱۳۱.  
علی‌پور، پوران. ۱۳۹۷. نقدی ساخت‌گرایانه بر تقابل‌های معنایی رمان «گلاب خانم» اثر قاسمعلی فراست. نشریه ادبیات پایداری. ۹(۱۷صفحات ۲۲۷ تا ۲۵۲.  


علی پور، پوران. (۱۳۹۴). ساخت‌گرایی و روان‌کاوی تقابل‌های محتوایی (نقدی بر رمان گلاب خانم اثر قاسمعلی فراست). همایش ملی نظریه و نقد ادبی در ایران.  
صادقی‌نیا، زهرا. ۱۳۹۷. بررسی و تحلیل بنمایه‌های پایداری و ارتباط آن‌ها با عناصر داستان در رمان «گلاب خانم»، نشریه پژوهش‌های ادبی. ۱۵(۶۱)، صفحات ۱۰۷ تا ۱۳۱.  


حاتمی‌نیا, فائزه. و یوسفی, محمدرضا. (۱۴۰۱). ایثار در خانواده و نقش زنان در گسترش آن (با تکیه بر دو اثر «باغ بلور» و «گلاب خانم»). نشریه شاهد اندیشه، ۸۵_۱۰۸.
علی‌پور، پوران. ۱۳۹۴. ساخت‌گرایی و روان‌کاوی تقابل‌های محتوایی (نقدی بر رمان گلاب خانم اثر قاسمعلی فراست). همایش ملی نظریه و نقد ادبی در ایران.  


ذوقی کودهی، معصومه. (۱۳۹۴). تحلیل شخصیت‌های زن رمان «گلاب خانم» قاسمعلی فراست. همایش بین‌المللی جستارهای ادبی، زبان و ارتباطات فرهنگی.
حاتمی‌نیا, فائزه. و یوسفی, محمدرضا. ۱۴۰۱. ایثار در خانواده و نقش زنان در گسترش آن (با تکیه بر دو اثر «باغ بلور» و «گلاب خانم»). نشریه شاهد اندیشه. صفحات ۸۵ تا ۱۰۸.


== نوا، نما، نگاه ==
ذوقی کودهی، معصومه. (۱۳۹۴). تحلیل شخصیت‌های زن رمان «گلاب خانم» قاسمعلی فراست. همایش بین‌المللی جستارهای ادبی. زبان و ارتباطات فرهنگی.
[[پرونده:Golab.ketabbaz.09.jpg|بندانگشتی|200x200پیکسل|قاسمعلی فراست در برنامه کتاب‌باز. تهران. ۱۳۹۹]]


* [https://telewebion.com/episode/0x1b80a89 قاسمعلی فراست در برنامه کتاب باز]. شبکه چهار. ۲۶ شهریور ۱۳۹۹
== نوا، نما و نگاه ==
[[پرونده:Golab.ketabbaz.09.jpg|بندانگشتی|200x200پیکسل|قاسمعلی فراست در برنامه کتاب‌باز. تهران. ۱۳۹۹]][https://telewebion.com/episode/0x1b80a89 قاسمعلی فراست در برنامه کتاب باز]. شبکه چهار. ۲۶ شهریور ۱۳۹۹


== منابع و مآخذ ==
== منابع و مآخذ ==
عبدالعلی دستغیب. نقد و نظر: گلاب خانم (نوشته قاسمعلی فراست - ۱۳۷۴) ادبیات داستانی. ش ۳۹.
عبدالعلی دستغیب. نقد و نظر: گلاب خانم (نوشته قاسمعلی فراست ۱۳۷۴) ادبیات داستانی. شماره ۳۹.


صادقی‌نیا، زهرا. (۱۳۹۷). بررسی و تحلیل بنمایه‌های پایداری و ارتباط آن‌ها با عناصر داستان در رمان «گلاب خانم»، نشریه پژوهش‌های ادبی. ش ۶۱.
صادقی‌نیا، زهرا. (۱۳۹۷). بررسی و تحلیل بنمایه‌های پایداری و ارتباط آن‌ها با عناصر داستان در رمان گلاب خانم. نشریه پژوهش‌های ادبی. ش ۶۱.


== پانوشت ==
== پانوشت ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۶ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۰۴

گلاب خانم
نویسندهقاسمعلی فراست
ناشرقدیانی
محل نشرتهران
تاریخ نشر۱۳۷۴
تعداد چاپچاپ نهم ۱۳۹۵
شابک۹۷۸۹۶۴۴۱۷۰۷۲۰
تعداد صفحات۲۶۲
موضوعرمان دفاع مقدس، جانبازان
زبانفارسی
قطعرقعی
نوع جلدشومیز

رمان «گلاب خانم» ‌به قلم قاسمعلی فراست در حوزه ادبیات دفاع مقدس است. این اثر اولین‌­ بار در سال ۱۳۷۴ توسط انتشارات قدیانی در تهران به چاپ رسید. کتاب مذکور در سومین دوره‌ بهترین کتاب سال دفاع مقدس ویژه‌ سال‌های ۱۳۷۳ و ۱۳۷۴ جزو کتب تقدیر‌ شده بود.

*****
تصویرِ پشت جلد کتاب

گلاب خانم در حوزه‌ ادبیات دفاع مقدس به‌شمار می‌رود و از زاویه‌ متفاوتی به جنگ می‌نگرد. این اثر، نگاهی واقع‌گرایانه به جنگ دارد و داستان زندگی جانبازی را پس از جنگ روایت می‌کند که از ناحیه صورت مجروح شده است.[۱] موسی و گلاب شخصیت‌های اصلی این رمان هستند. داستان با عقدكنان دو جوان شروع می‌شود. همه منتظرند كه داماد از جبهه بیاید و خطبه­‌ عقد خوانده شود، اما هر چه انتظار می‌كشند، از او خبری نمی‌شود. دلهره‌ها آغاز ‌می‌شود و نگرانی‌ها بروز ‌می‌کند. هیچ‌کس نمی‌داند داماد کجاست و چه بر سر او آمده است تا این‌که ماه‌ها بعد، موسی به خانه بر‌می‌گردد. حالا دیگر باید مشکل حل بشود، اما موسی چیزی را از گلاب پنهان ‌می‌کند و از او فاصله ‌می‌گیرد.

خلاصه اثر

رمان «گلاب خانم» به قلم قاسمعلی فراست، روایت متفاوتی از جنگ است. موسی و گلاب شخصیت‌های اصلی رمان هستند.[۲] در سال‌های جنگ تحمیلی، رزمنده‌ای به نام موسی در جبهه مجروح و در بیمارستانی در اهواز بستری می‌شود. خانواده‌اش که از وضعیت او خبر ندارند، طبق قرار قبلی و نامه‌ای که موسی برای آن‌ها نوشته بوده، در آستانه نیمه شعبان در تدارک برگزاری مراسم عقدکنان او با دختر دایی‌اش، گلاب هستند. شب قبل از نیمه شعبان، چند نفر از اهالی فامیل و همسایه‌ها در خانه آن‌ها جمع می‌شوند تا سور و سات عقدکنان را فراهم آورند، اما خبری از موسی نمی‌شود. مراسم عقد به امید آمدن موسی برگزار می‌شود و دو نفر از دوستان موسی به نام‌های سلیم و مرتضی با گل و کادو سر می‌رسند. حاضران از آن‌ها سراغ موسی را می‌گیرند. دوستانش می‌گویند که حدود ده روز است از موسی بی‌خبرند و بنابر دعوت قبلی، اکنون به مراسم عقدکنان آمده‌اند. مراسم با صرف ناهار و بازگشت مهمان‌ها به پایان می‌رسد. روز بعد از مراسم، پدر موسی، میرزا، با یکی از دوستانش به طرف منطقه راه می‌افتند و میرزا یکی دو روز در پشت خط منتظر خبر می‌ماند تا این‌که متوجه می‌شود موسی چندی پیش برای شناسایی رفته و دیگر برنگشته است. به احتمال زیاد، راه را گم کرده یا زخمی یا اسیر شده است. میرزا به خانه برمی‌گردد و از آن پس، جست‌وجوی او و همسرش آسیه هر یک به دور از چشم دیگری آغاز می‌شود تا جایی که آسیه در میان شهدای گمنام نیز به دنبال گمشده‌اش می‌گردد.

موسی با جراحات زیادی از جمله شکستگی دست و پا، زخم‌های عمیق صورت، کج شدن چانه و تغییر صدا، بدون اطلاع خانواده در بیمارستانی در اهواز بستری است. هیچ‌کس او را نمی‌شناسد. خودش نیز حرفی نمی‌زند و تمایلی ندارد اطلاعاتش را به کسی بگوید، چراکه نمی‌خواهد به خانواده‌اش گزارش دهند و آن‌ها ناراحت شوند. بعد از بهبودی نسبی، او را به آسایشگاهی در تهران منتقل می‌کنند. اما او با دیدن وضعیت چهره‌اش و دقیق‌تر شدن در اوضاع جراحت صورت و تغییر صدایش، حاضر به روبه‌رو شدن با خانواده نیست. موسی در آسایشگاه نیاز به یک هم‌کلام رازدار دارد و بالاخره کریم را که نابیناست برای هم‌صحبتی برمی‌گزیند. کریم پس از مرخص شدن از آسایشگاه، خبر گم شدن موسی را در محل می‌شنود. روزی که لیلا، خواهر موسی، به همراه همسرش خسرو به رسم همسایگی به عیادت کریم می‌روند، از زبان کریم می‌شنوند که یک نفر با نام وحید در آسایشگاه حضور دارد. لیلا شبانه خبر را به پدر و مادرش می‌رساند و آن‌ها از رختخواب روانه آسایشگاه می‌شوند، اما هیچ مجروحی با نام موسی وجود ندارد و حتی دیدن مجروحان هم گره‌­ای از کار نمی‌گشاید. هرچند موسی آمدن پدر و مادرش را می‌بیند، اما خودش را به آن‌ها نمی‌شناساند.

در روزهای بعد، گاهی کریم به دیدن موسی می‌رود و با او صحبت می‌کند تا این­‌که یک روز میرزا و آسیه را هم با خود می‌برد و موسی ناچار می‌شود تا به خانه بازگردد. او در اتاق ماندن را بر دیدار بقیه ترجیح می‌دهد؛ گوشه‌گیر و منزوی می‌شود. هر وقت گلاب به دیدار نامزدش می‌شتابد، موسی به بهانه‌های مختلف از دیدن او شانه خالی می‌کند، تا این‌­که بالاخره یک روز گلاب موفق می‌شود به اتاق او برود و همه چیز را می­‌فهمد. موسی هم به او می‌گوید که دیگر منتظرش نماند و با کس دیگری ازدواج کند. گلاب بر سر دوراهی قرار می‌گیرد. برای رهایی از این سرگردانی به تحقیق از خانواده‌های جانبازان می‌پردازد و حتی با خانواده جانبازی که همسایه آن‌هاست، رفت‌و‌آمد می‌کند. سرانجام، بعد از کشمکش‌های عقلانی و احساسی، بالاخره یک روز به موسی زنگ می‌زند و با او در پارک قرار می‌گذارد. هر دو بی‌قرار دیدار هم هستند و زودتر از موعد حضور می‌یابند. گلاب تصمیمش را مبنی بر ازدواج با موسی با او در میان می‌گذارد و با هم در این‌ باره حرف می‌زنند. موسی خبر ازدواجش را به همراه خبر تصمیمش برای بازگشت به جبهه به کریم می‌رساند. کریم از او می‌خواهد زمانی که تصمیم گرفت به خاطر خودِ جبهه و نه به خاطر فرار از نگاه مردم به جبهه برود، آن‌ گاه اعزام گردد.[۳] این کتاب زندگی موسی بعد از جنگ و مجروحیت او از ناحیه صورت و مواجهه او با جامعه را روایت می‌کند.[۱]

درباره نویسنده

قاسمعلی فراست نویسنده اثر

قاسمعلی فراست سال ۱۳۳۸ در یکی از روستاهای گلپایگان متولد شد. دوران دبستان را در همان روستا گذراند. وی برای تحصیل در مقاطع بالاتر به گلپایگان رفت. علاقه‌اش به داستان‌نویسی از همان دوران با خواندن کتاب‌های مختلف شکل گرفت. او این علاقه را ابتدا با گفتن شعر آغاز کرد و سپس به داستان‌نویسی رو آورد. فراست در سال ۱۳۵۶ که همزمان بود با اوج مبارزه سیاسی کشور، وارد دانشگاه تهران شد و اولین مجموعه داستانش را با نام «زیارت» در حوزه هنری منتشر کرد. وی فارغ التحصیل رشته ادبیات دراماتیک از دانشگاه تهران است. و از سال ۱۳۵۷ شروع به نویسندگی کرده است. حاصل فعالیت‌های او در حوزه نویسندگی چندین رمان، مجموعه داستان، نمایشنامه، خاطره و پژوهش است بعد از وقوع جنگ بین ایران و عراق، تصمیم گرفت داستان‌­هایش را با موضوعات مربوط به دفاع مقدس بنویسد.[۴]

در سال ۱۳۹۸، مراسم بزرگداشت «قاسمعلی فراست» داستان‌نویس پیشکسوت در سرای اهل قلم برگزار ‌شد.[۵]

کارنامه آثار:

  • مجموعه داستان زیارت، تهران، حوزه اندیشه و هنر اسلامی، ۱۳۶۱
  • نخل‌های بی‌­سر، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۳
  • نمایشنامه بن‌بست، تهران، جهاد دانشگاهی، ۱۳۶۶
  • مجموعه داستان خانه جدید، تهران، انتشارات برگ، ۱۳۶۷
  • خاطرات رزمندگان، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۱۳۷۱
  • روزهای برفی، تهران، مدرسه برهان، ۱۳۷۲
  • گلاب خانم، تهران، موسسه انتشارات قدیانی، ۱۳۷۴
  • خاطرات رزمندگان هشت سال دفاع مقدس خوزستان آن روزها، تهران، موسسه فرهنگی ندای مهرآفرین، ۱۳۷۹
  • کتاب‌شناسی داستان‌های روستایی، تهران، شقایق روستا، ۱۳۸۲
  • کتاب‌شناسی داستان‌های بیست‌ساله انقلاب، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۴
  • نیاز، تهران، پالیزان، ۱۳۸۴
  • آوازهای ممنوع، تهران، موسسه انتشارات قدیانی، ۱۳۸۶
  • مجموعه داستان زبان عاشقی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۶
  • عشق مانعی ندارد، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۷
  • مجموعه داستان فقط عاشق زبان عاشق را می‌فهمد، تهران، موسسه انتشارات قدیانی، ۱۳۹۰
  • هر کس گمشده‌ای دارد، تهران، انتشارات قدیانی، ۱۳۹۰
  • افطار، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۱۳۹۲
  • فصل جوانی، تهران، عصر داستان، ۱۳۹۲
  • مجموعه داستان هر زندگی یه قصه است، تهران، انتشارات کتاب نیستان، ۱۳۹۳
  • توتستان، ارومیه، انتشارات کتاب خوبان، ۱۳۹۳
  • غار آبی، تهران، کانون اندیشه جوان، ۱۳۹۸
  • خاطرات فرماندهان هشت سال دفاع مقدس آن روزها، اهواز، انتشارات راه ماندگار، ۱۳۹۹[۶]

نظر نویسنده درباره اثر

تصویر روی جلد کتاب. چاپ پنجم. نشر قدیانی. ۱۳۷۹
تصویر پشت جلد کتاب. چاپ پنجم. نشر قدیانی. ۱۳۷۹

گلاب خانم را با عشق نوشتم

این­‌گونه نوشتن را دوست دارم، «گلاب خانم» را واقعاً با عشق نوشتم و هنوز به آن دلبستگی خاصی دارم.[۷]

عشق به یک نگاه نجیبانه

تمام سعی من این بود كه عشق یک نگاه نجیبانه شده باشد و نمی‌دانم تا چه حد موفق بوده‌ام.[۸]

نگاه واقع‌گرایانه به جنگ

رمان «گلاب خانم»، یک نگاه واقع‌گرایانه به جنگ دارد. من ارتباط نزدیكی با مسئله جنگ داشته‌ام و آن را لمس كرده‌ام و بعد این رمان را نوشته‌ام.[۹]

آماده همکاری به‌عنوان مشاور برای اقتباس سینمایی گلاب خانم هستم

من درباره اقتباس سینمایی از این رمان نظرهای بسیاری دارم كه هر كس بخواهد از روی آن فیلم بسازد با او در میان می‌گذارم، ولی فیلمنامه را به عهده سناریست می‌گذارم؛ چرا كه هر كس باید كار خودش را بكند. ولی به عنوان مشاور به او كمک می‌کنم.[۹]

رمان گلاب خانم فیلم می‌شود

رمان«گلاب خانم» كه توسط «قاسمعلی فراست» در حوزه ادبیات دفاع مقدس به رشته تحریر درآمده است، مورد تایید و تصویب شورای اقتباس بنیاد سینمایی فارابی قرار گرفته است. اگر تهیه‌كننده‌ای مایل باشد، رمان «گلاب خانم» به اثر سینمایی تبدیل خواهد شد.[۸]

نقد و بررسی اثر

داستانی بومی

داستان «گلاب خانم» داستانی بومی است. محیط، فضا و طرز زیست اشخاص همگی بومی است و رویدادهایش در جبهه بیمارستان و در یکی از محله‌های جنوبی تهران می‌گذرد. بیشتر اشخاص داستان از طبقه متوسط مردم جنوب شهر و از بازاریان هستند و گاه رزمندگان روستایی نیز به روی صحنه می‌آیند.[۱۰]

گسستگی و پیوستگی در داستان

نیمه اول از داستان «گلاب خانم» را می‌توان مرحله گسستگی نامید. در این مرحله اضطراب و دلواپسی همه را در برگرفته است و بیشتر اشخاص در رنج و التهاب به‌سرمی‌برند. بخش‌های پایانی، شرح مرحله پیوستگی است. ایام هجران به‌ سر می‌رسد و گره‌ مشکل‌ها گشوده می‌شود. این دو بخش در تقابل با هم قسمت هماهنگی به وجود می‌آورند.[۱۰]

نثر ساده و روان

کلام نویسنده ایجاز دارد و کار او کمتر به اطناب می‌کشد. نثر اغلب ساده و روان است و در برخی صحنه‌ها شاعرانه و حتی قدیمی می‌شود. زبان داستان همان است که بیشتر داستان­‌نویسان ما به‌کار‌گرفته‌اند و می‌گیرند. نویسنده در وصف و نقل، زبان رسمی به‌ کار‌ می‌برد و در گفت‌و‌گوها کلمه‌ها را می‌شکند و به گویش تهرانی نزدیک می‌کند. او از ظرفیت و غنای فولکلوریک زبان کم بهره‌گیری می‌کند و عبارت‌ها به‌ویژه وصف‌ها و نقل‌ها بیشتر به زبان معمول و رسمی است. اما آن‌ جا که از این ظرفیت و غنا بهره می‌گیرد، کلامش جنبه داستانی بیشتری می‌یابد.[۱۰]

زاویه دید

داستان از زاویه دید دانای کل و گفتار سوم شخص نقل می‌شود. این به خودی خود عیبی ندارد. زیرا در این شیوه بیان، دست داستان‌نویس برای گسترش ماجراها و جستارها بازتر است.[۱۰]

داستان عقیده

این داستان، داستان عقاید است و آرمان و باور نویسنده حاکم بر داستان است و جز سرهنگ و خسرو، همه را به سویی یگانه می‌برد. تحول شخصیت اشخاص از جمله موسی و پدرش میرزا در همان جهتی پیش می‌رود که داستان‌نویس می‌خواهد. آدم‌های داستان «گلاب خانم» دو دسته شده‌اند؛ خوب و بد، سیاه و سفید، باورمند و غیرباورمند، این نتیجه حاضر و ناظر بودن نویسنده در برابر رویدادها و اشخاص است.[۱۰]

زمینه اجتماعی کمرنگ

زمینه اجتماعی رمان بسیار کم‌رنگ است و در آن از کنش و واکنش سال‌های جنگ و آن شورها و تلاطم‌ها و تخاصم‌های دهه شصت خبری نیست.[۱۰]

روایت رنج جانبازان

نویسنده در این رمان، ناراحتی‌ها و رنج‌های مبارزان جبهه و معلولان جنگ را نشان می‌دهد، حضور ایشان را در خانواده و در معابر به نمایش می‌گذارد. این حضور البته در آغاز همراه با واکنش‌هایی است، ولی به‌تدریج در میان مردم این موضوع جا می‌افتد.  مردم عادی و خانواده‌ها به درک اهمیت کار جانبازان پی می‌برند، آنان را با آغوش باز می‌پذیرند و به گرمی از ایشان استقبال می‌کنند. داستان در این زمینه به تجسم مسائلی می‌پردازد که داستان‌نویسان دیگر کمتر به آن پرداخته‌اند یا به این خوبی آن را تصویر نکرده‌اند.[۱۰]

جوایز و افتخارات

مراسم تجلیل از قاسمعلی فراست. تهران. ۱۳۹۸

اثر تقدیر شده در سومین دوره‌ کتاب سال دفاع مقدس ویژه‌ سال‌های ۱۳۷۳ و ۱۳۷۴ در سال ۱۳۷۶.[۱۱]

نشست‌های برگزار شده درباره اثر

جلسه نقد و بررسی رمان «گلاب خانم». تهران. ۱۳۸۳

جلسه نقد و بررسی رمان «گلاب خانم» در حوزه هنری در سال ۱۳۸۳. این جلسه با حضور قاسمعلی فراست، نویسنده اثر، منیژه آرمین، راضیه تجار، حمیده هنرجو و حسین فتاحی برگزار شد.[۷]

اظهارنظرها درباره اثر

منیژه آرمین؛ هنرمند و نویسنده معاصر ایرانی

شخصیت‌پردازی ضعیف و دوگانگی نثر

[۷]

راضیه تجار؛ نویسنده

شخصیت‌پردازی ضعیف و نثر سنگلاخی

[۷]

حمیده هنرجو؛ پوهشگر، نویسنده، منتقد ادبی، روزنامه‌نگار و شاعر کودک و نوجوان

روایتی از جنگ با چالش شخصیت‌پردازی

[۷]

تکه‌­ای از تاریخ در این رمان است

[۷]

حسین فتاحی؛ نویسنده و منتقد ادبی

زاویه دید متفاوت به جنگ

[۷]

هادی خورشاهیان؛ نویسنده حوزه دفاع مقدس

روایتی تکان‌دهنده از بازگشت و مواجهه یک جانباز با جامعه

[۱]

فداکاری جانباز و واکنش‌های تلخ و شیرین اطرافیان

[۱]

«گلاب خانم»، نماد پذیرندگی وطن است

[۱]

روایت از خودگذشتگی دختران و پسران جوان

[۱]

نمایش زندگی جانبازان پس از جنگ

[۱]

جمله‌های شنیدنی کتاب

نمی‌دانم دوستش داشتم یا نه! یا شاید از عشقش، از گرفتار شدن فرار می‌کردم منتظر دیدنش نبودم. شب‌ها به او فکر می‌کردم اما صبح که بیدار می‌شدم همه چیز از یادم می‌رفت، تا مثلاً دو هفته بعد می‌دیدمش و بهش فکر می‌کردم. وقتی او را می‌دیدم به طور ناگهانی کنجکاو می‌شدم بیشتر ببینمش، یک جورایی هم دست و پایم را گم می‌کردم و بیشتر از خودم تعجب می‌کردم! این حالات را به پای حیای دخترانه می‌گذاشتم اما وقتی که نمی‌دیدمش دل آشوب و دلتنگ و منتظر نبودم. واقعاً روزهایی بود که من در سردرگمی و ابهام به سر می‌بردم و خودم هنوز خبر نداشتم....

□□□

صبر کن؛ جبهه را باید به‌خاطر جبهه رفت. هر وقت توی چشم‌هات زل زدند و به صورتت خندیدند و به جای هر چیز الحمدللّه گفتی، همان ساعت برو.

کریم بهت و درماندگی را در سکوت سنگین موسی خواند. دلجویانه پی شانه او گشت. آرام بر شانه‌اش زد که: آن روز خیلی دیر نیست آقا موسی.

□□□

ناسیونال داره به جانبازها ماشین می‌ده. باید بجنبی. شامل تو هم می‌شه ان‌­شاءاللّه گلاب خانم را با همون پیکان سفید یخچالی که می‌گیری بیاری خونه.

آسیه...گفت: آره خیلی هم اهل این حرف‌هاست!

خسرو گفت: اهل این حرف‌هاست و نیست نداریم. بحث، بحث یه ملیون ماله! یه ملیون جرینگی! فهمیدی؟ و یادش آمد که اگر خودش موسی را برنداشته بود و به بنیاد نبرده بود، موسی حتی پرونده‌اش را هم تا حالا تشکیل نداده بود‌‌.

□□□

من شیمیایی‌ام. کدومتون اجازه می‌دید دختر معصوم مردم را بیارم خونه و این زهر واگیردار را بریزم به جونش؟

ولی کریم به او می‌گوید کی گفته شیمیایی واگیر دارد؟ راستش من همه این قضایا را می‌دونستم ... چند نفر سراغ داری که از این زهر را گرفته باشند.

به فرض که این طور نباشد، چند نفر را بشمارم که به‌خاطر شیمیایی بودن و قطع نسل طلاق گرفته‌اند یا به تردید گرفتن و نگرفتن‌اند.

مرتضی گفت: چرا همین را به نامزدت نمی‌گی؟ چرا نمی‌گی که ممکن است بچه‌دار نشیم؟ از کجا مطمئنی که قبول نکند؟

□□□

چروک چهره را دست کشید. چین و واچین و زخم جوش‌ها را زیر دست لمس و باور کرد. چهره، مصدوم بود و آنچه می‌دید به بیداری بود. مستأصل و درمانده دل به آینده‌ای دارد که در همش می‌مالاند و از جمعش می‌تاراند.

□□□

برای دیدن تأثیر ترس دخترک از او، چشم‌های گلاب را پایید. گلاب حرف دخترک [می‌ترسم] را شنید اما خودش را به نشنیدن زد و خواست پی حرف موسی را بگیرد تا غم او را هم از دل بردارد. نتوانست. وولیدن چیزی را در مغزش حس می‌کرد. موسی جوابش را گرفته بود. وازدگی گلاب را از حرف دخترک دیده بود، حالا شادمان بود و هم دل‌نگران. شاد‌ از اینکه گلاب مصیبت وی را خود با چشم می‌بیند و به گوش او می‌شنود. دل‌نگرانی‌اش هم از این که گلاب پا پس بکشد.

□□□

کسانی که ندونن چرا جنگیدن، از جانبازی‌شون زجر می‌کشن. مصیبت این‌ها دوتاست. مصیبت اول از دست دادن سلامتی است و مصیبت دوم صبر نکردن. این‌ها زجر می‌کشند. هم زجر می‌کشند و هم اجر نمی‌برند. نهال را کشته‌اند اما در معرض طوفان یله‌اش گذاشته‌اند و انتظار میوه هم دارند.

□□□

چشم‌هایش دوباره به اشک نشست. لب‌هایش دوباره جمع شد و تکان تکان خورد تا گریه سر دهد. اما خوددار گفت: نتونستم موسی، نتونستم.

دوستت دارم گلاب! این را بی‌اختیار گفت موسی. آرام گرفت گلاب... حس کرد گرد غمش دامن موسی را گرفته است. بازو‌به‌بازوی موسی داد... و گفت: عاشقی این چیزها را هم دارد...

مشخصات کتاب‌شناختی

تصویر روی جلد کتاب. نشر قدیانی. چاپ دوم. ۱۳۷۴

«گلاب خانم» رم‍انی ‌به قلم قاسمعلی فراست در حوزه ادبیات دفاع مقدس است که اولین‌ ­بار در سال ۱۳۷۴ توسط انتشارات قدیانی در ۲۶۲ صفحه در قطع رقعی با جلد شومیز در تهران به چاپ رسید. این اثر در سال ۱۳۹۵ به چاپ نهم رسید.

تصویر پشت جلد کتاب. نشر قدیانی. چاپ دوم. ۱۳۷۴

منبع‌شناسی

فراست، قاسمعلی. ۱۳۷۳. گلاب خانم (بریده ای از رمان منتشر نشده). ادبیات داستانی مهر. صفحات ۵۶ تا ۶۰.

حق‌بین، مجید. و برجساز، غفار. ۱۴۰۱. بررسی فرایندهای رویارویی و نوآموزی در داستان گلاب خانم اثر قاسمعلی فراست (مطالعه موردی: شخصیت‌های موسی و میرزا). پژوهش‌نامه ادبیات داستانی.  ۱۱(۴)، صفحات ۲۱۹ تا ۲۴۰.

دست‌غیب، عبدالعلی. ۱۳۷۵. نقد و نظر: گلاب خانم (نوشته قاسمعلی فراست - ۱۳۷۴). ادبیات داستانی ش ۳۹.

حق‌بین، مجید. و برجساز، غفار. ۱۴۰۱. تحلیل درون‌مایه‌هایی از دو رمان «گلاب خانم» و «ریشه در اعماق»، نشریه ادبیات دفاع مقدس. ۵(۸)، صفحات ۶۷ تا ۸۴.

علی‌پور، پوران. ۱۳۹۷. نقدی ساخت‌گرایانه بر تقابل‌های معنایی رمان «گلاب خانم» اثر قاسمعلی فراست. نشریه ادبیات پایداری. ۹(۱۷)، صفحات ۲۲۷ تا ۲۵۲.

صادقی‌نیا، زهرا. ۱۳۹۷. بررسی و تحلیل بنمایه‌های پایداری و ارتباط آن‌ها با عناصر داستان در رمان «گلاب خانم»، نشریه پژوهش‌های ادبی. ۱۵(۶۱)، صفحات ۱۰۷ تا ۱۳۱.

علی‌پور، پوران. ۱۳۹۴. ساخت‌گرایی و روان‌کاوی تقابل‌های محتوایی (نقدی بر رمان گلاب خانم اثر قاسمعلی فراست). همایش ملی نظریه و نقد ادبی در ایران.

حاتمی‌نیا, فائزه. و یوسفی, محمدرضا. ۱۴۰۱. ایثار در خانواده و نقش زنان در گسترش آن (با تکیه بر دو اثر «باغ بلور» و «گلاب خانم»). نشریه شاهد اندیشه. صفحات ۸۵ تا ۱۰۸.

ذوقی کودهی، معصومه. (۱۳۹۴). تحلیل شخصیت‌های زن رمان «گلاب خانم» قاسمعلی فراست. همایش بین‌المللی جستارهای ادبی. زبان و ارتباطات فرهنگی.

نوا، نما و نگاه

قاسمعلی فراست در برنامه کتاب‌باز. تهران. ۱۳۹۹

قاسمعلی فراست در برنامه کتاب باز. شبکه چهار. ۲۶ شهریور ۱۳۹۹

منابع و مآخذ

عبدالعلی دستغیب. نقد و نظر: گلاب خانم (نوشته قاسمعلی فراست ۱۳۷۴) ادبیات داستانی. شماره ۳۹.

صادقی‌نیا، زهرا. (۱۳۹۷). بررسی و تحلیل بنمایه‌های پایداری و ارتباط آن‌ها با عناصر داستان در رمان گلاب خانم. نشریه پژوهش‌های ادبی. ش ۶۱.

پانوشت

  1. پرش به بالا به: ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ۱٫۶ «فراست می‌توانست رمان پرفروش بنویسد، ولی در حوزه باورهایش نوشت». خبرگزاری ایبنا. ۲۹ مرداد ۱۳۹۷
  2. «گلاب خانم». ایران کتاب. بی‌تا. دریافت شده ۲۷ دی ۱۴۰۳
  3. زهرا صادقی‌نیا. «بررسی و تحلیل بنمایه‌های پایداری و ارتباط آن‌ها با عناصر داستان در رمان «گلاب خانم»، نشریه پژوهش‌های ادبی».  ۶۱.
  4. «قاسمعلی فراست ۵۴ ساله شد». خبرگزاری ایسنا. ۳۱ خرداد ۱۳۹۲
  5. «حسینی‌پور: فراست نویسنده برج عاج‌نشین نیست/ فراست: «نخل‌های بی سر» را با افتخار نوشتم». خبرگزاری دفاع مقدس. ۲۵ آبان ۱۳۹۸
  6. «قاسمعلی فراست». ویکی ادبیات. بی‌تا. دریافت شده ۱۰ بهمن ۱۴۰۳
  7. پرش به بالا به: ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ ۷٫۴ ۷٫۵ ۷٫۶ «تكه‌ای از تار‌یخ جنگ در واگو‌یه‌ای ادبی». خبرگزاری مهر. ۱۶ شهریور ۱۳۸۳
  8. پرش به بالا به: ۸٫۰ ۸٫۱ «رمان «گلاب خانم» فیلم می‌شود». خبرگزاری ایبنا. ۱۶ تیر ۱۳۸۶
  9. پرش به بالا به: ۹٫۰ ۹٫۱ «قاسمعلی فراست: نگاه «گلاب خانم» به جنگ واقع‌گرا‌یانه است». پا‌یگاه اطلاع رسانی شاهد. ۱۶ تیر ۱۳۸۶
  10. پرش به بالا به: ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ ۱۰٫۳ ۱۰٫۴ ۱۰٫۵ ۱۰٫۶ عبدالعلی دستغیب. نقد و نظر: گلاب خانم (نوشته قاسمعلی فراست - ۱۳۷۴). ۳۹.
  11. «گلاب خانم». ایران کتاب. بی‌تا. دریافت شده ۲۷ دی ۱۴۰۳
  12. [۱]