محمدمهدی سیار: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
محمد ایذجی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
محمد ایذجی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۸۸: خط ۸۸:


===آغاز راه===
===آغاز راه===
آشنایی من با شعر بخاطر آشنایی تصادفی‌ام با یک انجمن ادبی شکل گرفت. یک روز بعد از فوتبال یکی از دوستانم تغییر مسیر داد و گفت که به انجمن ادبی می‌رود. آن‌روز متوجه شدم که در شهر کوچک (زاهدشهر استان فارس) ما یک انجمن ادبی کوچک درست کرده‌اند. من هم همراه دوستم رفتم. چون پیش خودم فکر می کردم که می‌توانم کلمات را کنار هم ردیف کنم و شعر بگویم.
آشنایی من با شعر بخاطر آشنایی تصادفی‌ام با یک انجمن ادبی شکل گرفت. یک روز بعد از فوتبال یکی از دوستانم تغییر مسیر داد و گفت که به انجمن ادبی می‌رود. آن‌روز متوجه شدم که در شهر کوچک (زاهدشهر استان فارس) ما یک انجمن ادبی کوچک درست کرده‌اند. من هم همراه دوستم رفتم. چون پیش خودم فکر می کردم که می‌توانم کلمات را کنار هم ردیف کنم و شعر بگویم.


به انجمن ادبی رفتم. چند نفر بودند و یک معلم خوب. آنجا شعرهای یکدیگر را می‌خواندند و نقد می‌کردند به هم کتاب شعر معرفی می‌کردند و با هم کتاب شعر ردوبدل می‌کردند. در آنجا بود که  اسم [[قیصر امین‌پور]] را به‌طور جدی شنیدم.
به انجمن ادبی رفتم. چند نفر بودند و یک معلم خوب. آنجا شعرهای یکدیگر را می‌خواندند و نقد می‌کردند به یکدیگر کتاب شعر معرفی می‌کردند و با هم کتاب شعر ردوبدل می‌کردند. در آنجا بود که  اسم [[قیصر امین‌پور]] را به‌طور جدی شنیدم.
در این پاتوق ادبی غزل‌سرا، ترانه‌سرا و سپیدسرا داشتیم و با اینکه کم‌تعداد بودیم اما خیلی جدی کار یکدیگر را نقد می‌کردیم..<ref name="کتاب‌باز"/>
در این پاتوق ادبی غزل‌سرا، ترانه‌سرا و سپیدسرا داشتیم و با اینکه کم‌تعداد بودیم اما خیلی جدی کار یکدیگر را نقد می‌کردیم..<ref name="کتاب‌باز"/>


===فلسفه و مهندسی برق===
===فلسفه و مهندسی برق===
مدرسه‌ای که در آن تحصیل می‌کرد رشته انسانی نداشت و دانش‌آموزان آنجا فقط می‌توانستند در رشتهٔ ریاضی و تجربی تحصیل کنند و محمدمهدی در آن زمان رشتهٔ ریاضی را انتخاب کرد.
مدرسه‌ای که در آن تحصیل می‌کردم رشته انسانی نداشت و دانش‌آموزان آنجا فقط می‌توانستند در رشتهٔ ریاضی و تجربی تحصیل کنند و من در آن زمان رشتهٔ ریاضی را انتخاب کردم.
به ریاضی و علوم جدید مانند فیزیک علاقه زیادی داشت و همچنان نیز علاقه دارد. وقتی کنکور داد نیز رشته مهندسی برق قبول شد و به‌صورت همزمان به فلسفه نیز علاقه داشت.
به ریاضی و علوم جدید مانند فیزیک علاقه زیادی داشتم و همچنان نیز علاقه داردم. وقتی کنکور دادم نیز در رشته مهندسی برق قبول شدم و به‌صورت همزمان به فلسفه نیز علاقه داشتم.
پدر من معلم است و در رشته معارف اسلامی تحصیل کرده بود و از بخت من در منزل یک قفسه پر از کتاب داشتیم. یک دوره کامل از کتاب‌های شهید مطهری، یک مجموعه کاملِ حدیثی شیعه، چند دوره تفسیر المیزان و نمونه و... در منزل بود و بعد از فوتبال، یکی از سرگرمی‌های من کتاب بود. به فلسفه علاقه‌مند شدم و معتقد بودم که فلسفه دانش بسیار مهمی است و تنها دانشی که ارزش دارد تا عمرمان را برای آن صرف کنیم دانش فلسفه است. در یک رفت و برگشت‌هایی هم در دانشگاه امام صادقِ تهران در رشته فلسفه ثبت‌نام کردم. دانشگاه امام صادق(ع) تنها دانشگاهی بود که این امکان در آن وجود داشت تا بتوانیم با دیپلم ریاضی در رشته فلسفه تحصیل کنیم. و هم در دانشگاه شهید عباس‌پور، دانشگاه صنعت آب و برق در رشته برق ثبت‌نام کردم. در دانشگاه امام صادق به من گفتند که می‌توانیم یک نیم‌سال در رشته مورد نظر تحصیل کنیم و اگر بعد از این نیم سال به آن رشته علاقه‌مند نشدیم امکان انصراف وجود دارد و می‌توانیم به همان رشته‌ای که در کنکور قبول شدیم بپردازیم. من با تصور این موضوع در همان دانشگاه امام صادق به تحصیل پرداختم و به رشته فلسفه علاقه‌مند شدم.<ref name="ترانه"/>
پدر من معلم است و در رشته معارف اسلامی تحصیل کرده بود و از بخت من در منزل یک قفسه پر از کتاب داشتیم. یک دوره کامل از کتاب‌های شهید مطهری، یک مجموعه کاملِ حدیثی شیعه، چند دوره تفسیر المیزان و نمونه و... در منزل بود و بعد از فوتبال، یکی از سرگرمی‌های من کتاب بود. به فلسفه علاقه‌مند شدم و معتقد بودم که فلسفه دانش بسیار مهمی است و تنها دانشی که ارزش دارد تا عمرمان را برای آن صرف کنیم دانش فلسفه است. در یک رفت و برگشت‌هایی هم در دانشگاه امام صادقِ تهران در رشته فلسفه ثبت‌نام کردم. دانشگاه امام صادق(ع) تنها دانشگاهی بود که این امکان در آن وجود داشت تا بتوانیم با دیپلم ریاضی در رشته فلسفه تحصیل کنیم. و هم در دانشگاه شهید عباس‌پور، دانشگاه صنعت آب و برق در رشته برق ثبت‌نام کردم. در دانشگاه امام صادق به من گفتند که می‌توانیم یک نیم‌سال در رشته مورد نظر تحصیل کنیم و اگر بعد از این نیم‌سال به آن رشته علاقه‌مند نشدیم امکان انصراف وجود دارد و می‌توانیم به همان رشته‌ای که در کنکور قبول شدیم بپردازیم. من با تصور این موضوع در همان دانشگاه امام صادق به تحصیل پرداختم و به رشته فلسفه علاقه‌مند شدم.<ref name="ترانه"/>


===ادامه راه در تهران===
===ادامه راه در تهران===
وقتی به تهران آمدم اولین جمکانی که در دانشگاه به دنبالش گشتم یک پاتوق ادبی بود. نیت من این بود که وارد هر دانشگاهی که بشوم اگر انجمن ادبی داشته باشد که عضوش می‌شوم و اگر نداشته باشد خودم راه‌اندازی می‌کنم. در اولین شبی که به خوابگاه رفتم به طور تصادفی با یک هم‌ورودی اهل شعر تا صبح نشستیم و شعر خواندیم و همین شب شروع یک انجمن بود.<ref name="کتاب‌باز"/>
وقتی به تهران آمدم اولین مکانی که در دانشگاه به دنبالش گشتم یک پاتوق ادبی بود. نیت من این بود که وارد هر دانشگاهی که بشوم اگر انجمن ادبی داشته باشد که عضوش می‌شوم و اگر نداشته باشد خودم راه‌اندازی می‌کنم. در اولین شبی که به خوابگاه رفتم به‌طور‌تصادفی با یک هم‌ورودی اهل شعر تا صبح نشستیم و شعر خواندیم و همین شب، شروع یک انجمن بود.<ref name="کتاب‌باز"/>


===آشنایی با رفقای شاعر===
===آشنایی با رفقای شاعر===
قبل از ورود به دانشگاه تصمیم داشتم که وارد هر دانشگاهی که شدم یک انجمن ادبی تشکیل دهم اما وارد دانشگاه امام صادق که شدم در همان ابتدا یک پلاکارد دیدم که در آن خطاب به [[فاضل نظری]]، [[علی‌محمد مؤدب]] و[[ سیدرضا محمدی]] و فکر کنم [[مهدی عابدی]] تبریک گفته شده بود بابت برگزیده شدن در جشنواره سراسری شبهای شهریور که در آن زمان برگزار می‌شد.  
قبل از ورود به دانشگاه تصمیم داشتم که وارد هر دانشگاهی که شدم یک انجمن ادبی تشکیل دهم اما وارد دانشگاه امام صادق که شدم در همان ابتدا یک پلاکارد دیدم که در آن خطاب به [[فاضل نظری]]، [[علی‌محمد مؤدب]] و[[ سیدرضا محمدی]] و فکر کنم [[مهدی عابدی]] تبریک گفته شده بود بابت برگزیده‌شدن در جشنواره سراسری شب‌های شهریور که در آن زمان برگزار می‌شد.  
متوجه شدم که در آن دانشگاه ۳ یا ۴ شاعر خوب وجود دارد که از میان آنها سیدرضا محمدی را در رقابت‌های دانش‌آموزی در یزد دیده بودم، او متولد افغانستان و پسر بسیار خوش‌تیپی بود که غزل‌های پخته و شگفت‌انگیزی می‌سرود و در آن زمان صفحه شعر سروش جوان را سیدرضا محمدی اداره می‌کرد و می‌دیدم که شعرها را به‌خوبی نقد می‌کند. بعدها متوجه شدم که اشعارِ آن دو یا سه نفر دیگر نیز برای اولین بار در صفحه شعر سروش جوان به‌چاپ رسیده است. همان شب اول در دانشگاه متوجه شدم که با شاعر و ترانه‌سرای بسیار خوبی به‌نام [[سیدحسین متولیان]]، همدوره هستم و پس از آشنایی با ایشان تا صبح مشغول به خواندن شعر بودیم. در آن زمان کتاب قیصر به‌نام گلها همه آفتابگردانند به‌تازگی به‌چاپ رسیده بود و سید حسین متولیان کتاب قیصر را از نمایشگاه خریده بود. کتاب از تو تنها همی از مهدی عابدی نیز به‌چاپ رسیده بود و من و حسین تا صبح به خواندن آنها و خواندن اشعار خودمان مشغول شدیم. علی‌محمد مؤدب و فاضل نظری و مهدی عابدی و سیدرضا محمدی و همگی دانشجوی دانشگاه امام صادق بودند. میان این جمع از هیچ یک از آنها به‌جز مهدی عابدی هنوز کتابی به‌چاپ نرسیده بود و گاهی اشعار آنها در مطبوعات منتشر می‌شد. در همان سالها با هم در ارتباط بودیم و شب‌نشینی‌ها داشتیم.<ref name="ترانه"/>
متوجه شدم که در آن دانشگاه ۳ یا ۴ شاعر خوب وجود دارد که از میان آن‌ها سیدرضا محمدی را در رقابت‌های دانش‌آموزی در یزد دیده بودم، او متولد افغانستان و پسر بسیار خوش‌تیپی بود که غزل‌های پخته و شگفت‌انگیزی می‌سرود و در آن زمان صفحه شعر سروش جوان را سیدرضا محمدی اداره می‌کرد و می‌دیدم که شعرها را به‌خوبی نقد می‌کند. بعدها متوجه شدم که اشعارِ آن دو یا سه نفر دیگر نیز برای اولین‌بار در صفحه شعر سروش جوان به‌چاپ رسیده است. همان شب اول در دانشگاه متوجه شدم که با شاعر و ترانه‌سرای بسیار خوبی به‌ نام [[سیدحسین متولیان]]، هم‌دوره هستم و پس از آشنایی با ایشان تا صبح مشغول به خواندن شعر بودیم. در آن زمان کتاب قیصر به‌نام [[گل‌ها همه آفتابگردانند]] به‌تازگی به‌چاپ رسیده بود و سیدحسین متولیان کتاب قیصر را از نمایشگاه خریده بود. کتاب [[از تو تنها همی]] از مهدی عابدی نیز به‌چاپ رسیده بود و من و حسین تا صبح به خواندن آنها و خواندن اشعار خودمان مشغول شدیم. علی‌محمد مؤدب و فاضل نظری و مهدی عابدی و سیدرضا محمدی و همگی دانشجوی دانشگاه امام صادق بودند. میان این جمع از هیچ یک از آنها به‌جز مهدی عابدی هنوز کتابی به‌چاپ نرسیده بود و گاهی اشعار آنها در مطبوعات منتشر می‌شد. در همان سال‌ها با هم در ارتباط بودیم و شب‌نشینی‌ها داشتیم.<ref name="ترانه"/>


===آقای سیار کولاک کرده‌ای!===
===آقای سیار کولاک کرده‌ای!===
خط ۱۰۹: خط ۱۰۹:
۱۷ ربیع الاول از طرف دفتر آقا تماس گرفتند و گفتند که آقا فرمودند: این کتاب خیلی خوبه از خوب هم بالاتره.
۱۷ ربیع الاول از طرف دفتر آقا تماس گرفتند و گفتند که آقا فرمودند: این کتاب خیلی خوبه از خوب هم بالاتره.
تا اینکه فاطمیه  خدمت رهبری رسیده بودیم. حضرت آقا فرمودند شعر برف خیلی خوب بود. شعر تنگ ماهی خیلی خوب بود.
تا اینکه فاطمیه  خدمت رهبری رسیده بودیم. حضرت آقا فرمودند شعر برف خیلی خوب بود. شعر تنگ ماهی خیلی خوب بود.
ساختار کتاب را هم ایشان یادشان بود. فرمودند "اشعار نیمایی بود" خیلی تاکید داشتند بر قالب نیمایی همراه با وزن و قافیه و خیلی هم تعریف کردند از بنده. در آخر شعر برف می گوید که ای برف کولاک کرده ای. آقا فرمودند آقای سیار کولاک کردی. همین باعث شد که خستگی از تن من بیرون رود.<ref name="کولاک">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.mashreghnews.ir/amp/303935/ |عنوان=نظر رهبر انقلاب: این کتاب از خوب هم بالاتره، آقای سیار کولاک کردی/ ماجرای اولین آشنایی مطیعی با سیار+فیلم و تصاویر}}</ref>
ساختار کتاب را هم ایشان یادشان بود. فرمودند "اشعار نیمایی بود" خیلی تاکید داشتند بر قالب نیمایی همراه با وزن و قافیه و خیلی هم تعریف کردند از بنده. در آخر شعر برف می گوید که ای برف کولاک کرده‌ای. آقا فرمودند آقای سیار کولاک کردی. همین باعث شد که خستگی از تن من بیرون رود.<ref name="کولاک">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.mashreghnews.ir/amp/303935/ |عنوان=نظر رهبر انقلاب: این کتاب از خوب هم بالاتره، آقای سیار کولاک کردی/ ماجرای اولین آشنایی مطیعی با سیار+فیلم و تصاویر}}</ref>


===دیدار رهبری===
===دیدار رهبری===
ردیف دوم نشسته بودم، تقریبا روبروی آقا. سال گذشته وقتی شعر خوانی ها داشت تمام می‌شد آقا خواستند من هم شعر بخوانم و خواندم: دو نیمایی کوتاه و آن غزل عاشقانه (چگونه در خیابانهای تهران زنده می‌مانم...) امسال دیگر گفتم با خیال راحت می‌نشینم و شعر می‌شنوم.
ردیف دوم نشسته بودم، تقریبا روبروی آقا. سال گذشته وقتی شعرخوانی‌ها داشت تمام می‌شد آقا خواستند من هم شعر بخوانم و خواندم: دو نیمایی کوتاه و آن غزل عاشقانه (چگونه در خیابان‌های تهران زنده می‌مانم...) امسال دیگر گفتم با خیال راحت می‌نشینم و شعر می‌شنوم.
ساعت از یازده و نیم هم گذشته بود، اینجای جلسه معمولا آقا از دکتر حداد عادل و جناب محمدی گلپایگانی می‌خواست شعری بخوانند و بعد هم که سخنرانی. آقا با لبخند گفت: حالا نوبت "خاصه خرجی" های خود ماست! و اشاره کرد به صندلی های سمت راست که دکتر حداد و آقای گلپایگانی نشسته بودند اما چون وقت گذشته بود فقط دکتر حداد شعر خواند.
ساعت از یازده‌و‌نیم هم گذشته بود، اینجای جلسه معمولا آقا از دکتر حداد عادل و جناب محمدی گلپایگانی می‌خواست شعری بخوانند و بعد هم که سخنرانی. آقا با لبخند گفت: حالا نوبت "خاصه خرجی"های خود ماست! و اشاره کرد به صندلی‌های سمت راست که دکتر حداد و آقای گلپایگانی نشسته بودند اما چون وقت گذشته بود فقط دکتر حداد شعر خواند.


یک مرتبه آقا چشم گرداند سمت من: آقای سیار! شما چیزی نمی‌خوانید؟ حسابی غافلگیر شده بودم اما از آنجا که در طول جلسه مدام یک رباعی از کتاب یادآوری (مجموعه رباعى در دست چاپ) توی سرم چرخ می‌خورد و از وقت اضافه جلسه هم گذشته بود، بی درنگ گفتم چشم، فقط یک رباعی می‌خوانم. میکروفن را آوردند، بسم اللهی و سلامی و فراموشی و فراموشی! چند ثانیه ای سکوت کردم اما رباعی بالکل از ذهنم پریده بود!
یک مرتبه آقا چشم گرداند سمت من: آقای سیار! شما چیزی نمی‌خوانید؟ حسابی غافلگیر شده بودم اما از آنجا که در طول جلسه مدام یک رباعی از کتاب [[یادآوری]] توی سرم چرخ می‌خورد و از وقت اضافه جلسه هم گذشته بود، بی درنگ گفتم چشم، فقط یک رباعی می‌خوانم. میکروفن را آوردند، بسم اللهی و سلامی و فراموشی و فراموشی! چند ثانیه‌ای سکوت کردم اما رباعی بالکل از ذهنم پریده بود!


از چار گوشه مجلس هم همهمه "غزل بخوان... غزل بخوان" در گوشم بود و مزید حواس پرتی. عذر خواستم و گفتم: از ذهنم رفت! آقا با مهری پدرانه بیتی خواند در ستایش فراموشی. اجازه خواستم غزلی بخوانم که مکتوبش همراهم بود. غزلی پنج بیتی. آخر سر هم عذر خواهی کردم بابت این که من هم جزء "خاصه خرجی ها" شعر خواندم! و آقا گفتند "البته استثناءا!" و سخنرانی را شروع کردند. کوتاه اما شیرین و به یاد ماندنی، سخنرانی در ساعت دوازده نیمه شب!غزلی که خواندم:<ref name="رهبری">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.tasnimnews.com/fa/news/1396/03/21/1433543/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D8%B4-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86-%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B9%DB%8C-%D8%A7%D8%B4-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D8%B6%D8%B1-%D8%B1%D9%87%D8%A8%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8|عنوان=روایت محمدمهدی سیار از فراموش کردن رباعی‌اش در محضر رهبر انقلاب}}</ref>
از چار گوشه مجلس هم همهمه "غزل بخوان... غزل بخوان" در گوشم بود و مزید حواس پرتی. عذر خواستم و گفتم: از ذهنم رفت! آقا با مهری پدرانه بیتی خواند در ستایش فراموشی. اجازه خواستم غزلی بخوانم که مکتوبش همراهم بود. غزلی پنج بیتی. آخر سر هم عذر‌خواهی کردم بابت این که من هم جزء "خاصه خرجی‌ها" شعر خواندم! و آقا گفتند "البته استثناءا!" و سخنرانی را شروع کردند. کوتاه اما شیرین و به‌یاد‌ماندنی، سخنرانی در ساعت دوازده نیمه شب!غزلی که خواندم:<ref name="رهبری">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.tasnimnews.com/fa/news/1396/03/21/1433543/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%B2-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D8%B4-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86-%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B9%DB%8C-%D8%A7%D8%B4-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D8%AD%D8%B6%D8%B1-%D8%B1%D9%87%D8%A8%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8|عنوان=روایت محمدمهدی سیار از فراموش کردن رباعی‌اش در محضر رهبر انقلاب}}</ref>


'''خاموش لب به هجو جهان باز کرده است'''
'''خاموش لب به هجو جهان باز کرده است'''
خط ۱۳۴: خط ۱۳۴:


===مدیون همسرم هستم===
===مدیون همسرم هستم===
اولین مخاطب قطعاتم همسرم بوده. من از نظر احساسی و مشاوره‌ی ادبی ودقت نظر شعری مدیون ایشان هستم. همسرم ذهن قدرتمند ادبی دارد ونظراتش بعضا در کار دخیل می‌شود.<ref name="مدیون">{{یادکرد وب|نشانی=https://snn.ir/fa/news/748571/%D9%85%D8%AF%DB%8C%D9%88%D9%86-%D9%87%D9%85%D8%B3%D8%B1%D9%85-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%85-%D9%82%D8%B7%D8%B9%D9%87-%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%B4-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%88%D8%A7%DB%8C%D9%84-%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%AC%D9%85-%D8%B3%D8%B1%D9%88%D8%AF%D9%85 |عنوان=مدیون همسرم هستم/ قطعه آفرینش را در اوایل ازدواجم سرودم}}</ref>
اولین مخاطب قطعاتم همسرم بوده. من از نظر احساسی و مشاوره‌ٔ ادبی ودقت‌نظر شعری مدیون ایشان هستم. همسرم ذهن قدرتمند ادبی دارد ونظراتش بعضا در کار دخیل می‌شود.<ref name="مدیون">{{یادکرد وب|نشانی=https://snn.ir/fa/news/748571/%D9%85%D8%AF%DB%8C%D9%88%D9%86-%D9%87%D9%85%D8%B3%D8%B1%D9%85-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%85-%D9%82%D8%B7%D8%B9%D9%87-%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%D8%B4-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%88%D8%A7%DB%8C%D9%84-%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%AC%D9%85-%D8%B3%D8%B1%D9%88%D8%AF%D9%85 |عنوان=مدیون همسرم هستم/ قطعه آفرینش را در اوایل ازدواجم سرودم}}</ref>


====خمیرمایهٔ شاعری====
====خمیرمایهٔ شاعری====
خط ۱۴۱: خط ۱۴۱:


===انجمن چهارشنبه‌های شهرستان ادب===
===انجمن چهارشنبه‌های شهرستان ادب===
انجمنی که در حال حاضر به آن رفت‌و‌آمد دارم و پاتوق من است و خیلی بودن در آن جمع را دوست دارم، انجمن چهارشنبه‌های شهرستان ادب است. این انجمن هم پاتوق است و هم انتشارات و کتاب‌های اخیر من هم در آنجا چاپ شده است. در این انجمن روی حرف به حرف شعرهای یکدیگر گفت‌و‌گو می‌کنیم.
انجمنی که در حال حاضر به آن رفت‌و‌آمد دارم و پاتوق من است و بودن در آن جمع را خیلی دوست دارم، انجمن چهارشنبه‌های شهرستان ادب است. این انجمن هم پاتوق است و هم انتشارات و کتاب‌های اخیر من هم در آنجا چاپ شده است. در این انجمن روی حرف‌به‌حرف شعرهای یکدیگر گفت‌و‌گو می‌کنیم.
یکی از محاسن جلسات چهارشنبه‌های شهرستان ادب برای من، آشنایی با نویسنده‌ها و رمان‌نویس‌هاست. من رمان‌خوان نبودم ولی به‌واسطه دوستی با این افراد و خواندن رمان‌هایشان (گاها از روی ناچاری و رودربایستی) به دنیای رمان علاقه‌مند شدم و به این نتیجه رسیدم که چه اشتباهی کردم که تا الان رمان نمی‌خواندم. تا این زمان فکر می‌کردم که تنها رمان‌های خارجی ارزش خواندن دارند. اما یک نسل تازه و و خوش‌قلم و آتیه‌دار و جوان  از رمان‌نویس‌های ایرانی متولد شده است که ایرانی می‌نویسند، ترجمه‌ای نمی‌نویسند و زبان و ذهن خودشان را دارند بسیار جای خوشحالی دارد.<ref name="کتاب‌باز"/>
یکی از محاسن جلسات چهارشنبه‌های شهرستان ادب برای من، آشنایی با نویسنده‌ها و رمان‌نویس‌هاست. من رمان‌خوان نبودم ولی به‌واسطه دوستی با این افراد و خواندن رمان‌هایشان (گاها از روی ناچاری و رودربایستی) به دنیای رمان علاقه‌مند شدم و به این نتیجه رسیدم که چه اشتباهی کردم که تا الان رمان نمی‌خواندم. تا این زمان فکر می‌کردم که تنها رمان‌های خارجی ارزش خواندن دارند. اما این‌که یک نسل تازه و و خوش‌قلم و آتیه‌دار و جوان  از رمان‌نویس‌های ایرانی متولد شده است که ایرانی می‌نویسند، ترجمه‌ای نمی‌نویسند و زبان و ذهن خودشان را دارند بسیار جای خوشحالی دارد.<ref name="کتاب‌باز"/>


===ترانه‌سرایی===
===ترانه‌سرایی===
ترانه‌سرایی برای من نیز توسط ریتم شروع شد. ترانه‌سرایی از جایی برای من جدی شد که یک معلم پرورشی اهل فسا که قاری قرآن و مداح اهل‌بیت(ع) و باسواد نیز بود و هم‌اکنون استاد دانشگاه است، در یک جلسه شعری که من به‌صورت اتفاقی به‌همراه یکی از دوستانم در آن حضور پیدا کردم، قبل از آن نیز گاهی شعر می‌سرودم و اوایل مقطع راهنمایی بودم که بر اساس همان ریتم و وزن شاهنامه شعر می‌سرودم و حس می‌کردم که می‌توانم این ریتم را ادامه دهم، برای آقای محمد حسین تقوایی که به‌تازگی معلم شده بودند و آن جلسه  شعر را می‌گرداندند شعرهایم را خواندم و ایشان به وزنِ نادرستِ یکی از شعرها اشاره کردند و فرمودند که "اگر قصد داری وزنِ شعرهایت درست باشد از تنبک استفاده کن و ریتمِ آن را بنواز". با همین سرنخی که به من دادند شعله سرودنِ شعر در من گر گرفت و تقریباً در سرودنِ شعر راه افتادم و در سن ۱۳-۱۲سالگی به‌صورت جدی‌تر این مقوله را دنبال کردم و وارد دنیایی شدم که در ابتدا تصور می‌کردم بخشی از زندگیِ من است اما شعر به‌گونه‌ای است که به‌مرور دایره دوستانی را که با آنها رفت‌وآمد داری مشخص می‌کند و دایره  مطالعات را نیز مشخص می‌کند که چه کتاب‌هایی بخوانی و دایره همه ارتباطات و روابط را تعیین می‌کند و کم‌کم دیگران فرد را به‌عنوان شاعر می‌شناسند.<ref name="ترانه"/>
ترانه‌سرایی برای من توسط ریتم شروع شد. ترانه‌سرایی از جایی برای من جدی شد که یک معلم پرورشی اهل فسا که قاری قرآن و مداح اهل‌بیت(ع) و باسواد نیز بود و هم‌اکنون استاد دانشگاه است، در یک جلسه شعری که من به‌صورت اتفاقی به‌همراه یکی از دوستانم در آن حضور پیدا کردم، قبل از آن نیز گاهی شعر می‌سرودم و اوایل مقطع راهنمایی بودم که بر اساس همان ریتم و وزن شاهنامه شعر می‌سرودم و حس می‌کردم که می‌توانم این ریتم را ادامه دهم، برای آقای محمدحسین تقوایی که به‌تازگی معلم شده بودند و آن جلسه  شعر را می‌گرداندند شعرهایم را خواندم و ایشان به وزنِ نادرستِ یکی از شعرها اشاره کردند و فرمودند که "اگر قصد داری وزنِ شعرهایت درست باشد از تنبک استفاده کن و ریتمِ آن را بنواز". با همین سرنخی که به من دادند شعله سرودنِ شعر در من گر گرفت و تقریباً در سرودنِ شعر راه افتادم و در سن ۱۳-۱۲سالگی به‌صورت جدی‌تر این مقوله را دنبال کردم و وارد دنیایی شدم که در ابتدا تصور می‌کردم بخشی از زندگیِ من است اما شعر به‌گونه‌ای است که به‌مرور دایره دوستانی را که با آن‌ها رفت‌وآمد داری مشخص می‌کند و دایره  مطالعات را نیز مشخص می‌کند که چه کتاب‌هایی بخوانی و دایره همه ارتباطات و روابط را تعیین می‌کند و کم‌کم دیگران فرد را به‌عنوان شاعر می‌شناسند.<ref name="ترانه"/>


===موفقیت‌های ملی===
===موفقیت‌های ملی===
اتفاق مهمی که برای من رخ داد این بود که در همان ابتدای راه موفقیت‌های ملی با من همراه شدند. در سال اول دبیرستان یکی از اولین شعرهایی که سروده بودم در مسابقات دانش‌آموزی کشوری رتبه اول را کسب کرد که در کتاب «بی‌خوابی عمیق» نیز به‌چاپ رسیده است. قبل از آن، چند مورد رباعی سروده بودم اما این شعر از اولین اشعارِ بلند من بود.<ref name="ترانه"/>
اتفاق مهمی که برای من رخ داد این بود که در همان ابتدای راه موفقیت‌های ملی با من همراه شدند. در سال اول دبیرستان یکی از اولین شعرهایی که سروده بودم در مسابقات دانش‌آموزی کشوری رتبه اول را کسب کرد که در کتاب «[[بی‌خوابی عمیق]]» نیز به‌ چاپ رسیده است. <ref name="ترانه"/>


====شعری که جایزه گرفت===
===شعری که جایزه گرفت===
این شعر را در حدود سال ۷۵-۷۶سرودم و به‌لطف خدا در مسابقات دانش‌آموزی که استاد خلیل عمرانی از مدیران برگزاری آن رقابت‌ها بودند بسیار این شعر را پسندیده بودند و در نهایت اعلام کردند که این شعر رتبه اول را در کشور کسب کرده است. قدری گذشت و سرودن شعر برایم جدی‌تر شد.
این شعر را در حدود سال ۷۵-۷۶ سرودم قبل از آن، چند مورد رباعی سروده بودم اما این شعر از اولین اشعارِ بلند من بود. به‌ لطف خدا در مسابقات دانش‌آموزی که استاد خلیل عمرانی از مدیران برگزاری آن رقابت‌ها بودند بسیار این شعر را پسندیده بودند و در نهایت اعلام کردند که این شعر رتبه اول را در کشور کسب کرده است. قدری گذشت و سرودن شعر برایم جدی‌تر شد.
«مالک رسیده است به آن خیمه  سیاه تنها ۳ چهار گام، نه این گام آخر است» ماجرای رسیدن مالک اشتر به خیمه سیاه در جنگ صفین که بسیار ماجرای دراماتیکی است و زمانی که من آن را سرودم، هنوز سریال امام علی(ع) ساخته نشده بود. این ماجرا بسیار شگفتانه و شاعرانه است، مالک اشتر می‌فرمایند «که من با شمشیرم چوب‌های خیمه معاویه را می‌زدم و یک‌مرتبه از خود سپاه امیرالمؤمنین به‌قدری حضرت را تحت فشار قرار دادند که حضرت خودشان دستور بازگشت می‌دهند». در این اتفاق، هم حماسه وجود دارد و هم تراژدی و هم تاریخ، و بسیار عجیب و غریب است که پیغامِ بازگشت به فرمانده‌ای برسد که تا مقابل خیمه  دشمن رسیده است.<ref name="ترانه"/>
«مالک رسیده است به آن خیمه  سیاه تنها ۳ چهار گام، نه این گام آخر است» ماجرای رسیدن مالک اشتر به خیمه سیاه در جنگ صفین که بسیار ماجرای دراماتیکی است و زمانی که من آن را سرودم، هنوز سریال امام علی(ع) ساخته نشده بود. این ماجرا بسیار شگفتانه و شاعرانه است، مالک اشتر می‌فرمایند «که من با شمشیرم چوب‌های خیمه معاویه را می‌زدم و یک‌‌مرتبه از خود سپاه امیرالمؤمنین به‌قدری حضرت را تحت فشار قرار دادند که حضرت خودشان دستور بازگشت می‌دهند». در این اتفاق، هم حماسه وجود دارد و هم تراژدی و هم تاریخ، و بسیار عجیب و غریب است که پیغامِ بازگشت به فرمانده‌ای برسد که تا مقابل خیمه  دشمن رسیده است.<ref name="ترانه"/>


===مقاومت برای سرودن شعر هیئت ===
===مقاومت برای سرودن شعر هیئت ===
من هراز گاهی شعر آئینی می‌سرودم ولی به‌جز آقای [[میثم مطیعی]] فرد دیگری آنها را نخوانده بود. اولین کاری که آقای مطیعی از من خواندند یک غزل در باب امام رضا(ع) بود که در زمان ولادت امام رضا در جمع کوچکی به ایشان دادم و ایشان آن را خواند. به‌صورت تخصصی شعر برای هیئت نسروده بودم و فضای شعری من فضای متفاوتی بود و بیشتر غزل می‌سرودم.
من هر از گاهی شعر آئینی می‌سرودم ولی به‌جز آقای [[میثم مطیعی]] فرد دیگری آنها را نخوانده بود. اولین کاری که آقای مطیعی از من خواندند یک غزل در باب امام رضا(ع) بود که در زمان ولادت امام رضا در جمع کوچکی به ایشان دادم و ایشان آن را خواند. به‌صورت تخصصی شعر برای هیئت نسروده بودم و فضای شعری من فضای متفاوتی بود و بیشتر غزل می‌سرودم.


فضای اصلی که من به‌عنوان شاعر دنبال می‌کردم با هدف همنشین شدن با موسیقی چه به‌لحاظ مداحی و چه به‌لحاظ آهنگ نبوده است. من گاهی شعر سپید و نیمایی نیز می‌گویم گاهی رباعی و غزل می‌سرایم، و آنها را فقط برای خوانده شدن در قالب کتاب و یا خوانده شدن در جمع شب شعر سروده‌ام. لیکن زمانی که فردی را به‌عنوان شاعر می‌شناسند انتظار می‌رود تا اشعاری برای خواندن در قالب آهنگ نیز داشته باشد و من سالها در برابر این مسئله به مقابله پرداختم.
فضای اصلی که من به‌عنوان شاعر دنبال می‌کردم با هدف همنشین شدن با موسیقی چه به‌لحاظ مداحی و چه به‌لحاظ آهنگ نبوده است. من گاهی شعر سپید و نیمایی نیز می‌گویم گاهی رباعی و غزل می‌سرایم، و آنها را فقط برای خوانده شدن در قالب کتاب و یا خوانده شدن در جمع شب شعر سروده‌ام. لیکن زمانی که فردی را به‌عنوان شاعر می‌شناسند انتظار می‌رود تا اشعاری برای خواندن در قالب آهنگ نیز داشته باشد و من سال‌ها در برابر این مسئله به مقابله پرداختم.


من از سال ۷۶ به‌صورت جدی شعر می‌سرودم و اولین کاری که از من خوانده شد در سال ۸۸ بود و به‌مدت ۱۲ سال هیچ کسی هیچ ترانه و تصنیفی از من نشنیده بود در صورتی که از من درخواست‌های زیادی در این زمینه می‌شد. من ترانه را مانند بسیاری از شعرای دیگر در قالب شعر نمی‌شناختم و آن را درجه دیگری از شعر می‌دانستم که معتقد بودم خودم نباید به آن ورود کنم و برای آن وقت بگذارم و فقط باید به‌صورت جدی شعر بنویسم، مداحی نیز به‌همچنین، اولین نوحه‌ای که از من خوانده شده در سال ۸۴ بوده است با اینکه تا آن زمان بسیار غزل مرثیه‌ای و شعر آئینی سروده بودم اما هیچ کدام در قالب نوحه نبود.
من از سال ۷۶ به‌صورت جدی شعر می‌سرودم و اولین کاری که از من خوانده شد در سال ۸۸ بود و به‌مدت ۱۲ سال هیچ‌کسی هیچ ترانه و تصنیفی از من نشنیده بود در صورتی که از من درخواست‌های زیادی در این زمینه می‌شد. من ترانه را مانند بسیاری از شعرای دیگر در قالب شعر نمی‌شناختم و آن را درجه دیگری از شعر می‌دانستم که معتقد بودم خودم نباید به آن ورود کنم و برای آن وقت بگذارم و فقط باید به‌صورت جدی شعر بنویسم، مداحی نیز همچنین، اولین نوحه‌ای که از من خوانده شده در سال ۸۴ بوده است با اینکه تا آن زمان بسیار غزل مرثیه‌ای و شعر آئینی سروده بودم اما هیچ کدام در قالب نوحه نبود.


مجموع شعرهایی که برای هیئت سروده‌ام چه به‌صورت تکی و چه به‌صورت گروهی تا کنون شاید بیش از ۴۰۰ شعر شده باشد، و به‌قدری زیاد است که تمام سروده‌هایم برای هیئت و همچنین برای آهنگ را خودم به‌صورت یکجا ندارم و با افراد بسیاری همکاری کردم که برخی از دنیا رفته‌اند.<ref name="ترانه"/>
مجموع شعرهایی که برای هیئت سروده‌ام چه به‌صورت تکی و چه به‌صورت گروهی تاکنون شاید بیش از ۴۰۰ شعر شده باشد، و به‌قدری زیاد است که تمام سروده‌هایم برای هیئت و همچنین برای آهنگ را خودم به‌صورت یکجا ندارم و با افراد بسیاری همکاری کردم که برخی از دنیا رفته‌اند.<ref name="ترانه"/>


===دکتر سیار یا سیارِ شاعر؟===
===دکتر سیار یا سیارِ شاعر؟===

نسخهٔ کنونی تا ‏۸ اسفند ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۲۳

محمدمهدی سیار

شعر برای خودش ماجرا و زندگی دارد و هر شعری دارای قصه‌ای متفاوت است، و مانند زندگی برای هر کسی مسیر خاص خودش را طی کرده است تا آن فرد را انتخاب کند برای شاعر شدن. هنگامی که شعری توسط فردی سروده می‌شود، فرد بی‌اختیاری و غیرارادی بودنِ شعر را که بارقه‌ای از فراتر رفتن از روزمرگی و عالم مادی است، حس می‌کند.[۱]
زادروز ۱تیر۱۳۶۲
زاهدشهرِ (فسای) استانِ فارس
ملیت ایرانی
پیشه استاد دانشگاه
کتاب‌ها «بی‌خوابی عمیق»، «حق‌السکوت»، دادخواست، رودخوانی، یادآوری
مدرک تحصیلی کارشناسی‌ارشد إلهیات با گرایش فلسفه، دانشجوی دوره‌ٔ دکتریِ فلسفه با گرایش مشاء.
دانشگاه دانشگاه امام صادق، دانشگاه تربیت مدرس

محمدمهدی سیار، شاعر و ترانه‌سرای معاصر ایرانی است.[۲] [۳]

* * * * *

محمدمهدی سیار متولد ١تیرِ١٣٦٢ در زاهدشهر (فسای) استان فارس است. وی دانش‌آموخته‌ٔ کارشناسی‌ ارشد إلهیات با گرایش فلسفه از دانشگاه امام‌صادق (ع) و دانشجوی دوره‌ٔ دکتری فلسفه با گرایش مشاء در دانشگاه تربیّت مدرّس می‌باشد. عنوان پایان‌نامه‌ٔ کارشناسی‌ ارشد او «صورت‌بندی نظریه‌ٔ ادبی براساس مبانی حکمت صدرایی» بوده است. او هم‌اکنون به تدریس در دانشگاه اشتغال دارد. سیار شاعری غزل‌سراست که در دیگر قالب‌های شعری (نظیر رباعی، دوبیتی، ترانه، نیمایی و سپید) هم شعر سروده و می‌سراید. محمدمهدی سیّار به اذعان خودش از (شعرهای) مرحوم قیصر امین‌پور تأثیر پذیرفته است و امین‌پور یکی از شاعران بسیار مورد علاقه‌ٔ او می‌باشد.

غزل‌های سیّار معمولاً از وحدت موضوعی خوبی در محور عمودی برخوردارند و علی‌رغم این‌که گاه در سبک هندی هم سروده شده‌اند و هر بیت آن به تنهایی می‌تواند استقلال معنایی داشته باشد (و بیت‌الغزل باشد)، امّا در‌عین‌حال ارتباط طولی غزل هم خوب و قابل‌قبول است. کتاب‌های منتشرشده‌ٔ او عبارتند از: «بی‌خوابی عمیق»، «حق‌السکوت»، «دادخواست» «یادآوری» و «رودخوانی]]».[۲]

وی در زمینۀ نوحه و ترانه نیز آثار قابل‌توجهی خلق کرده و با ستایشگران و خوانندگان ملی همکاری دارد. سیار شاعری است که برای مسائل سیاسی و اجتماعی اهمیت ویژه‌ای قائل است و این نکته در آثار او مشهود است.[۴]

کتاب حق‌السکوت در بیست‌و‌نهمین دورهٔ جایزه کتاب سال به عنوان کتاب برگزیده در بخش ادبیات، برگزیده شانزدهمین دوره جایزه کتاب فصل، مقام اول بخش کلاسیک در جشنواره بین‌المللی شعر فجر سال ۸۷ انتخاب شد. کتاب بی‌خوابی عمیق این شاعر نیز به عنوان اثر برگزیده در بخش شعر بزرگسال در چهارمین دوره جایزه گام اول و همچنین نامزد سومین دوره کتاب سال شعر جوان (جایزه قیصر امین‌پور) انتخاب شد.[۵]

آیینه‌ای از محمدمهدی سیار

کتاب‌های کودکی

کتابی که در دوران نوجوانی به مطالعه آن علاقه زیادی داشتم به‌نوعی با آن مانوس بودم و مرا به فعالیت در زمینه ادبیات و شعر وارد کرد گزیده شعری با عنوان «گزیده ادبیات معاصر» بود. این کتاب گزیده‌ای جذاب و خواندنی از شاعران شعر فارسی بزرگ یک کار ماندگار خوبی است. کتاب‌های قیصر امین‌پور به‌خصوص «تنفس صبح» را مطالعه می‌کردم. این اثر مجموعه‌ای از شعر‌های نیمایی این شاعر بود. در دوران کودکی‌ام به کتاب‌های مصطفی رحمان‌دوست علاقه زیادی داشتم. الان هم که پدر شدم برای فرزندم شعر‌های مصطفی رحمان‌دوست را تهیه می‌کنم. آثارش گنجینه‌ای از ادبیات کودک و نوجوان فارسی است.[۶]

از بازی‌های کامپیوتری متنفر بودم

از زمان کودکی و نوجوانی‌ام از بازی‌های کامپیوتری متنفر بودم. هیچ‌وقت نخواستم آتاری داشته باشم گاهی در فامیل یا مراکز فرهنگی بازی می‌کردم. خیلی از این بازی‌ها خوشم نمی‌آمد. بیشتر دوست داشتم بازی‌هایی کنم که در فضای واقعی است. به فوتبال و پینگ پنگ و مطالعه کتاب علاقه داشتم. امروز هم اگر قرار باشد در فضای جمعی بازی کنم سراغ بازی‌هایی می‌روم که در فضای واقعی هستند. فرزندم هم تا الان مانند خودم است فعلا سراغ بازی‌های کامپیوتری و فضای مجازی نمی‌رود و دوست دارد کتاب بخواند و در فضای واقعی بازی کند.[۶]

آغاز راه

آشنایی من با شعر بخاطر آشنایی تصادفی‌ام با یک انجمن ادبی شکل گرفت. یک روز بعد از فوتبال یکی از دوستانم تغییر مسیر داد و گفت که به انجمن ادبی می‌رود. آن‌روز متوجه شدم که در شهر کوچک (زاهدشهر استان فارس) ما یک انجمن ادبی کوچک درست کرده‌اند. من هم همراه دوستم رفتم. چون پیش خودم فکر می کردم که می‌توانم کلمات را کنار هم ردیف کنم و شعر بگویم.

به انجمن ادبی رفتم. چند نفر بودند و یک معلم خوب. آنجا شعرهای یکدیگر را می‌خواندند و نقد می‌کردند به یکدیگر کتاب شعر معرفی می‌کردند و با هم کتاب شعر ردوبدل می‌کردند. در آنجا بود که اسم قیصر امین‌پور را به‌طور جدی شنیدم. در این پاتوق ادبی غزل‌سرا، ترانه‌سرا و سپیدسرا داشتیم و با اینکه کم‌تعداد بودیم اما خیلی جدی کار یکدیگر را نقد می‌کردیم..[۷]

فلسفه و مهندسی برق

مدرسه‌ای که در آن تحصیل می‌کردم رشته انسانی نداشت و دانش‌آموزان آنجا فقط می‌توانستند در رشتهٔ ریاضی و تجربی تحصیل کنند و من در آن زمان رشتهٔ ریاضی را انتخاب کردم. به ریاضی و علوم جدید مانند فیزیک علاقه زیادی داشتم و همچنان نیز علاقه داردم. وقتی کنکور دادم نیز در رشته مهندسی برق قبول شدم و به‌صورت همزمان به فلسفه نیز علاقه داشتم. پدر من معلم است و در رشته معارف اسلامی تحصیل کرده بود و از بخت من در منزل یک قفسه پر از کتاب داشتیم. یک دوره کامل از کتاب‌های شهید مطهری، یک مجموعه کاملِ حدیثی شیعه، چند دوره تفسیر المیزان و نمونه و... در منزل بود و بعد از فوتبال، یکی از سرگرمی‌های من کتاب بود. به فلسفه علاقه‌مند شدم و معتقد بودم که فلسفه دانش بسیار مهمی است و تنها دانشی که ارزش دارد تا عمرمان را برای آن صرف کنیم دانش فلسفه است. در یک رفت و برگشت‌هایی هم در دانشگاه امام صادقِ تهران در رشته فلسفه ثبت‌نام کردم. دانشگاه امام صادق(ع) تنها دانشگاهی بود که این امکان در آن وجود داشت تا بتوانیم با دیپلم ریاضی در رشته فلسفه تحصیل کنیم. و هم در دانشگاه شهید عباس‌پور، دانشگاه صنعت آب و برق در رشته برق ثبت‌نام کردم. در دانشگاه امام صادق به من گفتند که می‌توانیم یک نیم‌سال در رشته مورد نظر تحصیل کنیم و اگر بعد از این نیم‌سال به آن رشته علاقه‌مند نشدیم امکان انصراف وجود دارد و می‌توانیم به همان رشته‌ای که در کنکور قبول شدیم بپردازیم. من با تصور این موضوع در همان دانشگاه امام صادق به تحصیل پرداختم و به رشته فلسفه علاقه‌مند شدم.[۱]

ادامه راه در تهران

وقتی به تهران آمدم اولین مکانی که در دانشگاه به دنبالش گشتم یک پاتوق ادبی بود. نیت من این بود که وارد هر دانشگاهی که بشوم اگر انجمن ادبی داشته باشد که عضوش می‌شوم و اگر نداشته باشد خودم راه‌اندازی می‌کنم. در اولین شبی که به خوابگاه رفتم به‌طور‌تصادفی با یک هم‌ورودی اهل شعر تا صبح نشستیم و شعر خواندیم و همین شب، شروع یک انجمن بود.[۷]

آشنایی با رفقای شاعر

قبل از ورود به دانشگاه تصمیم داشتم که وارد هر دانشگاهی که شدم یک انجمن ادبی تشکیل دهم اما وارد دانشگاه امام صادق که شدم در همان ابتدا یک پلاکارد دیدم که در آن خطاب به فاضل نظری، علی‌محمد مؤدب وسیدرضا محمدی و فکر کنم مهدی عابدی تبریک گفته شده بود بابت برگزیده‌شدن در جشنواره سراسری شب‌های شهریور که در آن زمان برگزار می‌شد. متوجه شدم که در آن دانشگاه ۳ یا ۴ شاعر خوب وجود دارد که از میان آن‌ها سیدرضا محمدی را در رقابت‌های دانش‌آموزی در یزد دیده بودم، او متولد افغانستان و پسر بسیار خوش‌تیپی بود که غزل‌های پخته و شگفت‌انگیزی می‌سرود و در آن زمان صفحه شعر سروش جوان را سیدرضا محمدی اداره می‌کرد و می‌دیدم که شعرها را به‌خوبی نقد می‌کند. بعدها متوجه شدم که اشعارِ آن دو یا سه نفر دیگر نیز برای اولین‌بار در صفحه شعر سروش جوان به‌چاپ رسیده است. همان شب اول در دانشگاه متوجه شدم که با شاعر و ترانه‌سرای بسیار خوبی به‌ نام سیدحسین متولیان، هم‌دوره هستم و پس از آشنایی با ایشان تا صبح مشغول به خواندن شعر بودیم. در آن زمان کتاب قیصر به‌نام گل‌ها همه آفتابگردانند به‌تازگی به‌چاپ رسیده بود و سیدحسین متولیان کتاب قیصر را از نمایشگاه خریده بود. کتاب از تو تنها همی از مهدی عابدی نیز به‌چاپ رسیده بود و من و حسین تا صبح به خواندن آنها و خواندن اشعار خودمان مشغول شدیم. علی‌محمد مؤدب و فاضل نظری و مهدی عابدی و سیدرضا محمدی و همگی دانشجوی دانشگاه امام صادق بودند. میان این جمع از هیچ یک از آنها به‌جز مهدی عابدی هنوز کتابی به‌چاپ نرسیده بود و گاهی اشعار آنها در مطبوعات منتشر می‌شد. در همان سال‌ها با هم در ارتباط بودیم و شب‌نشینی‌ها داشتیم.[۱]

آقای سیار کولاک کرده‌ای!

اربعین سال ۹۲ که خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم کتاب رودخوانی ( نسخه قبل از چاپ و ماکت کتاب) را به ایشان هدیه کردم و اولین کسی که نسخه کامل این کتاب را مطالعه کرده است مقام معظم رهبری است. ۱۷ ربیع الاول از طرف دفتر آقا تماس گرفتند و گفتند که آقا فرمودند: این کتاب خیلی خوبه از خوب هم بالاتره. تا اینکه فاطمیه خدمت رهبری رسیده بودیم. حضرت آقا فرمودند شعر برف خیلی خوب بود. شعر تنگ ماهی خیلی خوب بود. ساختار کتاب را هم ایشان یادشان بود. فرمودند "اشعار نیمایی بود" خیلی تاکید داشتند بر قالب نیمایی همراه با وزن و قافیه و خیلی هم تعریف کردند از بنده. در آخر شعر برف می گوید که ای برف کولاک کرده‌ای. آقا فرمودند آقای سیار کولاک کردی. همین باعث شد که خستگی از تن من بیرون رود.[۸]

دیدار رهبری

ردیف دوم نشسته بودم، تقریبا روبروی آقا. سال گذشته وقتی شعرخوانی‌ها داشت تمام می‌شد آقا خواستند من هم شعر بخوانم و خواندم: دو نیمایی کوتاه و آن غزل عاشقانه (چگونه در خیابان‌های تهران زنده می‌مانم...) امسال دیگر گفتم با خیال راحت می‌نشینم و شعر می‌شنوم. ساعت از یازده‌و‌نیم هم گذشته بود، اینجای جلسه معمولا آقا از دکتر حداد عادل و جناب محمدی گلپایگانی می‌خواست شعری بخوانند و بعد هم که سخنرانی. آقا با لبخند گفت: حالا نوبت "خاصه خرجی"های خود ماست! و اشاره کرد به صندلی‌های سمت راست که دکتر حداد و آقای گلپایگانی نشسته بودند اما چون وقت گذشته بود فقط دکتر حداد شعر خواند.

یک مرتبه آقا چشم گرداند سمت من: آقای سیار! شما چیزی نمی‌خوانید؟ حسابی غافلگیر شده بودم اما از آنجا که در طول جلسه مدام یک رباعی از کتاب یادآوری توی سرم چرخ می‌خورد و از وقت اضافه جلسه هم گذشته بود، بی درنگ گفتم چشم، فقط یک رباعی می‌خوانم. میکروفن را آوردند، بسم اللهی و سلامی و فراموشی و فراموشی! چند ثانیه‌ای سکوت کردم اما رباعی بالکل از ذهنم پریده بود!

از چار گوشه مجلس هم همهمه "غزل بخوان... غزل بخوان" در گوشم بود و مزید حواس پرتی. عذر خواستم و گفتم: از ذهنم رفت! آقا با مهری پدرانه بیتی خواند در ستایش فراموشی. اجازه خواستم غزلی بخوانم که مکتوبش همراهم بود. غزلی پنج بیتی. آخر سر هم عذر‌خواهی کردم بابت این که من هم جزء "خاصه خرجی‌ها" شعر خواندم! و آقا گفتند "البته استثناءا!" و سخنرانی را شروع کردند. کوتاه اما شیرین و به‌یاد‌ماندنی، سخنرانی در ساعت دوازده نیمه شب!غزلی که خواندم:[۹]

خاموش لب به هجو جهان باز کرده است

این زخم ناگهان که دهان باز کرده است

چشمم بساط چشم فرو بستن از جهان

در این جهان چشم چران باز کرده است

اشکم بر آمد از پس گفتن، چه خوب هم!

طفلک اگرچه دیر زبان باز کرده است

این چاک پیرهن که از آن شرم داشتیم

مدیون همسرم هستم

اولین مخاطب قطعاتم همسرم بوده. من از نظر احساسی و مشاوره‌ٔ ادبی ودقت‌نظر شعری مدیون ایشان هستم. همسرم ذهن قدرتمند ادبی دارد ونظراتش بعضا در کار دخیل می‌شود.[۱۰]

خمیرمایهٔ شاعری

عواطف انسانی است که خمیرمایه و در حقیقت نقطه تمرکز شاعر هستند و شاعر باید با این عواطف هم خودش را همراه کند وهم سعی کند بهترین واژه‌ها را برای ابراز عواطف جوری انتخاب کند که مخاطب حس نکند کس دیگری این شعر را گفته است. من زمانی موفقم که مخاطب فاصله‌ای بین خودش و واژه‌ها احساس نکند. البته این‌زمانی فراهم می‌شود که خود من این احساسات و ادراکات را تجربه کرده باشم و چشیده باشم که به‌هرحال هرکسی در زندگی فرصت‌هایی برای دریافت این لحظات دارد.[۱۰]

انجمن چهارشنبه‌های شهرستان ادب

انجمنی که در حال حاضر به آن رفت‌و‌آمد دارم و پاتوق من است و بودن در آن جمع را خیلی دوست دارم، انجمن چهارشنبه‌های شهرستان ادب است. این انجمن هم پاتوق است و هم انتشارات و کتاب‌های اخیر من هم در آنجا چاپ شده است. در این انجمن روی حرف‌به‌حرف شعرهای یکدیگر گفت‌و‌گو می‌کنیم. یکی از محاسن جلسات چهارشنبه‌های شهرستان ادب برای من، آشنایی با نویسنده‌ها و رمان‌نویس‌هاست. من رمان‌خوان نبودم ولی به‌واسطه دوستی با این افراد و خواندن رمان‌هایشان (گاها از روی ناچاری و رودربایستی) به دنیای رمان علاقه‌مند شدم و به این نتیجه رسیدم که چه اشتباهی کردم که تا الان رمان نمی‌خواندم. تا این زمان فکر می‌کردم که تنها رمان‌های خارجی ارزش خواندن دارند. اما این‌که یک نسل تازه و و خوش‌قلم و آتیه‌دار و جوان از رمان‌نویس‌های ایرانی متولد شده است که ایرانی می‌نویسند، ترجمه‌ای نمی‌نویسند و زبان و ذهن خودشان را دارند بسیار جای خوشحالی دارد.[۷]

ترانه‌سرایی

ترانه‌سرایی برای من توسط ریتم شروع شد. ترانه‌سرایی از جایی برای من جدی شد که یک معلم پرورشی اهل فسا که قاری قرآن و مداح اهل‌بیت(ع) و باسواد نیز بود و هم‌اکنون استاد دانشگاه است، در یک جلسه شعری که من به‌صورت اتفاقی به‌همراه یکی از دوستانم در آن حضور پیدا کردم، قبل از آن نیز گاهی شعر می‌سرودم و اوایل مقطع راهنمایی بودم که بر اساس همان ریتم و وزن شاهنامه شعر می‌سرودم و حس می‌کردم که می‌توانم این ریتم را ادامه دهم، برای آقای محمدحسین تقوایی که به‌تازگی معلم شده بودند و آن جلسه شعر را می‌گرداندند شعرهایم را خواندم و ایشان به وزنِ نادرستِ یکی از شعرها اشاره کردند و فرمودند که "اگر قصد داری وزنِ شعرهایت درست باشد از تنبک استفاده کن و ریتمِ آن را بنواز". با همین سرنخی که به من دادند شعله سرودنِ شعر در من گر گرفت و تقریباً در سرودنِ شعر راه افتادم و در سن ۱۳-۱۲سالگی به‌صورت جدی‌تر این مقوله را دنبال کردم و وارد دنیایی شدم که در ابتدا تصور می‌کردم بخشی از زندگیِ من است اما شعر به‌گونه‌ای است که به‌مرور دایره دوستانی را که با آن‌ها رفت‌وآمد داری مشخص می‌کند و دایره مطالعات را نیز مشخص می‌کند که چه کتاب‌هایی بخوانی و دایره همه ارتباطات و روابط را تعیین می‌کند و کم‌کم دیگران فرد را به‌عنوان شاعر می‌شناسند.[۱]

موفقیت‌های ملی

اتفاق مهمی که برای من رخ داد این بود که در همان ابتدای راه موفقیت‌های ملی با من همراه شدند. در سال اول دبیرستان یکی از اولین شعرهایی که سروده بودم در مسابقات دانش‌آموزی کشوری رتبه اول را کسب کرد که در کتاب «بی‌خوابی عمیق» نیز به‌ چاپ رسیده است. [۱]

شعری که جایزه گرفت

این شعر را در حدود سال ۷۵-۷۶ سرودم قبل از آن، چند مورد رباعی سروده بودم اما این شعر از اولین اشعارِ بلند من بود. به‌ لطف خدا در مسابقات دانش‌آموزی که استاد خلیل عمرانی از مدیران برگزاری آن رقابت‌ها بودند بسیار این شعر را پسندیده بودند و در نهایت اعلام کردند که این شعر رتبه اول را در کشور کسب کرده است. قدری گذشت و سرودن شعر برایم جدی‌تر شد. «مالک رسیده است به آن خیمه سیاه تنها ۳ چهار گام، نه این گام آخر است» ماجرای رسیدن مالک اشتر به خیمه سیاه در جنگ صفین که بسیار ماجرای دراماتیکی است و زمانی که من آن را سرودم، هنوز سریال امام علی(ع) ساخته نشده بود. این ماجرا بسیار شگفتانه و شاعرانه است، مالک اشتر می‌فرمایند «که من با شمشیرم چوب‌های خیمه معاویه را می‌زدم و یک‌‌مرتبه از خود سپاه امیرالمؤمنین به‌قدری حضرت را تحت فشار قرار دادند که حضرت خودشان دستور بازگشت می‌دهند». در این اتفاق، هم حماسه وجود دارد و هم تراژدی و هم تاریخ، و بسیار عجیب و غریب است که پیغامِ بازگشت به فرمانده‌ای برسد که تا مقابل خیمه دشمن رسیده است.[۱]

مقاومت برای سرودن شعر هیئت

من هر از گاهی شعر آئینی می‌سرودم ولی به‌جز آقای میثم مطیعی فرد دیگری آنها را نخوانده بود. اولین کاری که آقای مطیعی از من خواندند یک غزل در باب امام رضا(ع) بود که در زمان ولادت امام رضا در جمع کوچکی به ایشان دادم و ایشان آن را خواند. به‌صورت تخصصی شعر برای هیئت نسروده بودم و فضای شعری من فضای متفاوتی بود و بیشتر غزل می‌سرودم.

فضای اصلی که من به‌عنوان شاعر دنبال می‌کردم با هدف همنشین شدن با موسیقی چه به‌لحاظ مداحی و چه به‌لحاظ آهنگ نبوده است. من گاهی شعر سپید و نیمایی نیز می‌گویم گاهی رباعی و غزل می‌سرایم، و آنها را فقط برای خوانده شدن در قالب کتاب و یا خوانده شدن در جمع شب شعر سروده‌ام. لیکن زمانی که فردی را به‌عنوان شاعر می‌شناسند انتظار می‌رود تا اشعاری برای خواندن در قالب آهنگ نیز داشته باشد و من سال‌ها در برابر این مسئله به مقابله پرداختم.

من از سال ۷۶ به‌صورت جدی شعر می‌سرودم و اولین کاری که از من خوانده شد در سال ۸۸ بود و به‌مدت ۱۲ سال هیچ‌کسی هیچ ترانه و تصنیفی از من نشنیده بود در صورتی که از من درخواست‌های زیادی در این زمینه می‌شد. من ترانه را مانند بسیاری از شعرای دیگر در قالب شعر نمی‌شناختم و آن را درجه دیگری از شعر می‌دانستم که معتقد بودم خودم نباید به آن ورود کنم و برای آن وقت بگذارم و فقط باید به‌صورت جدی شعر بنویسم، مداحی نیز همچنین، اولین نوحه‌ای که از من خوانده شده در سال ۸۴ بوده است با اینکه تا آن زمان بسیار غزل مرثیه‌ای و شعر آئینی سروده بودم اما هیچ کدام در قالب نوحه نبود.

مجموع شعرهایی که برای هیئت سروده‌ام چه به‌صورت تکی و چه به‌صورت گروهی تاکنون شاید بیش از ۴۰۰ شعر شده باشد، و به‌قدری زیاد است که تمام سروده‌هایم برای هیئت و همچنین برای آهنگ را خودم به‌صورت یکجا ندارم و با افراد بسیاری همکاری کردم که برخی از دنیا رفته‌اند.[۱]

دکتر سیار یا سیارِ شاعر؟

کار من در همین دو حوزه فلسفه و ادبیات است و شغل دیگری ندارم، البته ظهور و بروز آن بیشتر در شعر بوده است اما به فلسفه بسیار علاقه‌مندم و در این زمینه دو کتاب در دست ویرایش دارم تا به‌چاپ برسد و فضای آن کاملاً متفاوت است لیکن این دو را از هم جدا نمی‌بینم، یکی از آنها پیوند میان فلسفه و ادبیات است، پیشنهاد یک نظریه ادبی است بر اساس یک حکمت صدرایی یعنی بر اساس فلسفه اسلامی که چگونه امکان دارد شعر و ادبیات را تحلیل کرد و زیبایی‌شناسی کرد و وقتی با نگاه فلسفی به شعر نگاه کنیم چه‌چیزی دستگیرمان می‌شود، این هم یک دغدغه همیشگی برای من بوده است؛ پیوند بین این دو فضا. بهترین عنوان بی‌عنوانی است و مهم نیست که فرد را با چه‌عنوانی صدا می‌کنند، چیزی که خودم را قانع می‌کند این است که هیچ یک را از دست ندهم و این دو مورد برای من مانند صفا و مروه است، گاهی از فلسفه در شعرم استفاده می‌کنم گاهی نیز سعی می‌کنم در فلسفه، شاعرانگی پیدا کنم و بین این دو فضا در رفت‌وآمدم، این دو به‌نوعی مکمل هم هستند و به هم کمک می‌کنند. به‌گمانم امروز نیز چیزی که گمشده هر دو فضا است، هر دو فضای ادبیات و مراجعه و رجوع مدام به فلسفه عرفان و معارف است و به‌ویژه تفکر عقلی که یک انسجام و یک نظمی به ذهن آدمی می‌دهد برای شاعر لازم است. برخی معتقدند برای شاعر آشفتگی و شوریدگی لازم است لیکن من معتقدم که برای شاعر داشتن منظومه فکری و داشتن مطالعه مداوم و داشتن تفکر فلسفی و یا عرفانی نیز مهم است البته شاعری که بخواهد به فلسفه بپردازد به این می‌رسد که در کل و در نهایت به آشفتگی و شوریدگی بعد از نظم می‌شود رسید.[۱]

زندگی و یادگار

دیدگاه و اندیشه

نسبت شعر و فلسفه

در تصور عموم، فلسفه مربوط به عالم عقل است و متعلق است به یک تفکر منطقی چهارچوب‌مند؛ از طرفی شعر مزتبط است با عالم خیال و احساس. ارسطو در ابتدای «متافیزیک»اش می‌گوید: فلسفه از حیرت و پرسش آغاز می‌شود. اگر کسی در نقطهٔ آغازین فلسفه بیشتر بماند و درنگ کند و در حیرت و پرسش عمیق‌تر شود و به دنبال این نباشد که سریع به پاسخ ها دست پیدا کند، می‌تواند از فلسفه به سمت شعر برود. اگر کسی یک مسیر تفکر عقلانی را درباره بنیادی‌ترین پرسش‌های بشر، جهان و آفرینش طی کند، باز هم به همان نقطه آغاز و حیرت می‌رسد و باز هم پناهگاه فیلسوفان دوباره شعر است. بنابراین شعر به‌نوعی هم آغاز فلسفه است هم پایان فلسفه.[۷]

کدام شاعر فیلسوف تر است؟

بسیاری از شعرای تاریخ شعر فارسی پیشوند «حکیم» دارند و یکی از معانی مهم حکیم، فیلسوف است. چند تن از شعرای فارسی فیلسوف رسمی هستند و رساله‌ها و کتاب‌های فلسفی دارند مثل حکیم عمر خیام و حکیم ناصرخسرو قبادیانی و ... . اما من شاعر غیرفیلسوف نمی‌شناسم؛ از فردوسی تا مولوی و سنایی و ... پیشوند حکیم را دارند و با تعریف امروزی می‌شود این ها را فیلسوف نامید. آدمی در یک رفت‌و‌برگشتی بین یک تفکر کلی و دیدن و مشاهدهٔ رخدادهای کلی است اگر کسی فقط به تفکر کلی و پرسش‌های بنیادین خیره شود یا اگر فقط به احساسات و عواطف جزئی روزمره خیره شود شاید خیلی شعر ماندگاری نتواند خلق کند اما اگر شعر در یک رفت‌و‌برگشتی بین این دو متولد شود، شعر ماندگاری می‌شود.[۷]

انجمن ادبی

شاعر است و انجمن. اگر نگوییم همه، بیشتر حیات ادبی شعرا در شب‌نشینی‌های شاعرانه یا در محافل و انجمن‌های ادبی می‌گذرد و این برای رشد یک شاعر خیلی مهم است.[۷]

ای شعر پارسی که بدین روزت افکند؟

اول «گسست شعر از مردم» است که گمان نمی‌کنم انکار کننده‌ای داشته باشد. سالهاست شاعران و منتقدان از «بحران مخاطب» و ناچیز بودن ضریب نفوذ و تاثیرگذاری شعر می‌نالند و تیراژ اندک دفترهای شعر را شاهد می‌آورند. گفت: «هم خودم خواننده‌ام هم شاعرم هم ناشرم!» چنین روز شومی را مقایسه کنید با وضع «سعدی» که می‌گوید در کاشغر (در چین امروز) اشعار تازه‌اش را پیگیری می‌کرده‌اند یا حال حافظ که گفت:

«عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است»

دوم «گسست شعر از اندیشه» است. بیشتر مجموعه شعرهای پیر و جوان امروز را که بتکانی به رد پایی از اندیشه ورزی و تامل حکیمانه در هستی و حیات بر نمی‌خوری. چند گزاره کلیشه شده در باب مرگ و زندگی و عشق تمام پشتوانه فکری و فلسفی این دفا‌تر است. باز مقایسه کنید با گذشته ادبیاتمان که مردم عادت داشته‌اند شاعران را در هیات «حکیم» و «عارف» ببینند و بی‌آنکه مصداق «غاوون» باشند به راهی که شاعران نشان می‌دهند بروند:

پیش و پسی بست صف اولیا پس شعرا آمد و پیش انبیا

سه دیگر «گسست شعر از آیین» است. آیین را هم به معنای دین و مذهب و عقاید می‌گیرم و هم به معنای آداب و رسوم و مناسک. شعر فارسی در دوران اوجش با این هر دو پیوند داشته. شعر شاعران طراز اول، هم آیینه عقاید دینی مردم بوده وهم در آیین‌های دینی و مراسم و مجالس مردم کاربرد می‌یافته است:

شعر و شرع و عرش از هم خاستند تا جهانی زین سه حرف آراستند

گسست چهارم «گست شعر از موسیقی» است که پس از پایان دوران اوج شعر فارسی (یعنی دوره سبک عراقی) آغاز شده و گسترش یافته است. ابتدا با لحن تازه‌ای که با سبک هندی به شعر راه یافت آن خوش آهنگی و ترنم واژگان (آنچنان که در سبک عراقی مشهود بود) کمرنگ شد و سپس در دوران مدرن عامدانه زیبایی‌شناسی سنتی (که یک پایه‌اش موسیقی کلام بود) انکار شد و شعر که همزاد موسیقی بود به سمت بی‌وزنی حرکت کرد.

این «گسست‌ها» همگی با هم پیوندی وثیق دارند و هر کدامشان از سه تای دیگر مایه می‌گیرند و به قول علما «هم افزایی» دارند. برای تکمیل بحث حرفی نمی‌ماند جز التفات دادن به این نکته که شعر هیاتی تنها شعبه شعر فارسی است که از همه این گسست‌ها مصون مانده و رشته پیوند ادبیات را با «مردم» «اندیشه» «آیین» و «موسیقی» حفظ کرده است و شاید راه بازیابی شکوه شعر فارسی نیز چنگ زدن شاعران جدی معاصر به همین عروة الوثقی باشد. [۱۱]

هیئت‌های مذهبی

همراهی مداحان با فضای انقلاب چیز تازه‌ای نیست. پیش از انقلاب هم هیأت‌های مذهبی در شکل‌گیری و بسط انقلاب نقش ایفا کردند. هیأت‌های مذهبی در طول قرن‌ها مهم‌ترین تشکل مردمی این سرزمین بودند و مسوولیت‌های گوناگون سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را به عهده داشتند. این حضور پس از انقلاب و در دوران دفاع مقدس با حضور افرادی همچون آقایان حاج صادق آهنگران و حاج منصور ارضی نمود بیشتری پیدا کرد. اما پس از جنگ در مجموعه فضای فرهنگی ما تلاشی برای سکولاریزاسیون از بالا به پایین صورت گرفت. خلاف آنچه معمولاً گفته می‌شود اتفاقی که افتاد پاسخ به یک نیاز فراگیر مردمی نبود. بیش از این که این سیاست‌ها حاصل یک نیازسنجی از متن جامعه باشد، نیازسازی برخی نخبگان و سیاست‌گذارانی بود که شناخت دقیقی از نیازهای جامعه ما نداشتند. این نیازسازی کم‌کم به یک تلقی عمومی تبدیل شد و خریدار و مشتری خودش را چه در هنرها مانند سینما و چه در فضاهای مذهبی مانند مسجد و هیأت پیدا کرد. این جریان در ادامه نه تنها موفق به رفع بحران‌های ادعایی‌اش در جامعه ایرانی نشد بلکه نقش بسزایی در به وجود آمدن برخی آشوب‌های اجتماعی مانند آشوب‌های سال‌۷۸ و ۸۸ داشت. در چنین فضایی ما فکر می‌کردیم نگاهی را که با آن در دهه شصت بزرگ شده بودیم و چیزی که به صراحت از بزرگان اندیشه و تفکر انقلاب مانند امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری شنیده بودیم و همچنین سنتی که هیأت‌های مذهبی همواره در تاریخ بر آن تأکید داشته‌اند را سرراست و صریح بیان‌کنیم.[۱۲]

هیئت میثاق با شهدا

در این هیئت سعی کردیم آنچه که از مطالعه نهضت عاشورا و فلسفه عزاداری و عاشورا برمی‌آید را بیان کنیم. فضای دانشگاه امام صادق (ع) هم در این مسیر به ما کمک می‌کرد تا به متون دست اول فقهی و تاریخی دسترسی پیدا کنیم و در این باره تحلیل و تفکر بیشتری به خرج دهیم. در واقع ما اصلاً گمان نمی‌کردیم که می‌خواهیم کاری خلاف عادت و خارق‌العاده انجام دهیم. فکر می‌کردیم همان کاری که همه باید انجام بدهند را انجام می‌دهیم. البته ناگفته نماند که خیلی از روابطی هم که شکل گرفت در به ثمر نشستن تلاش‌های ما بسیار مؤثر بود. مثلاً این که بنده و آقای میثم مطیعی در سال‌۱۳۸۱ در یک دانشگاه و یک رشته قبول شدیم و همکلاس شدیم. بعد آقای میلاد عرفان‌پور به‌عنوان یکی از شعرای بسیار خوب کشور این دانشگاه را انتخاب بکند یا این که اساساً این خواست عمومی در بچه‌های دانشگاه شکل بگیرد که ما باید یک هیأت منظم داشته باشیم. همه این‌ها در شکل گرفتن هیأت میثاق با شهدا مؤثر بوده است.[۱۲]

نخستین نوحه

نخستین تجربه ما در ورود جدی به مسائل جهان اسلام مربوط به دو سال پیش از آن و ماجرای همزمانی محرم با جنگ غزه و کودک‌کشی رژیم صهیونیستی بود. در آن مقطع همزمان با این که شعرهای مرسوم هر شب را با آقای میلاد عرفان‌پور آماده می‌کردیم، حس کردیم نیاز داریم برای حمایت از مردم غزه شعرهایی را به آن‌ها اختصاص بدهیم. اساساً این مدل که در سینه‌زنی موضوعات روز را با مضامین دائمی عاشورایی تلفیق بکنیم از آن‌جا شکل گرفت. مثلاً در یک قطعه دو بند برای حضرت علی اصغر(ع) و دو بند برای بچه‌های غزه شعر گفتیم. این تجربه با استقبال مخاطب روبه‌رو شد و کم‌کم تبدیل به یک سنت در هیأت میثاق شد. آن نوحه‌ای که شما به آن اشاره کردید کار آقای عرفانپور است. ایشان خودشان می‌گویند که چند دقیقه مانده به شروع مداحی بند آخر شعر را تکمیل کردند که همان بند هم خیلی شنیده شد و مورد استقبال واقع شد. در ایام ما احساس وظیفه می‌کردیم که صدای واقعی مردم و جریان انقلابی را به گوش جامعه برسانیم و فضا را از آن تکصدایی که به‌خصوص در فضای مجازی شکل گرفته بود، خارج کنیم.[۱۲]

دم پایانی

دم پایانی را از سال‌۹۰ شروع کردیم که بر اساس شعر «می‌گذرد کاروان» شکل گرفت. در کل تلاش کردیم دم‌پایانی مانیفست، مرام‌نامه و شناسنامه هیأت باشد. احساس نیازی که منجر به شکل گرفتن دم‌پایانی شد این بود که مجموعه ابعادی که در نوحه‌های ده شب محرم بیان می‌شود در قالب یک نوحه خلاصه کنیم. آن ابعاد از قیام عاشورا ، ولایت و ارادت ما به امام حسین ؟ع؟ شروع می‌شود. در بند دوم به امتداد تاریخی حرکت ایشان تا امروز با تأکید بر انقلاب اسلامی و شهدا می‌رسیم. در بند پایانی هم به آینده، انتظار و امید ما برای به سرانجام رساندن این تاریخ اشاره می‌کنیم. کلاً شیعه مکتبی است که مبتنی بر نگاهی خاص به تاریخ شکل می‌گیرد. عقاید این مکتب منحصر به مباحث اصولی نیست بلکه اصول عقاید با تاریخ درآمیخته است. یعنی یک تعبیر خاص از خلقت انسان از ابتدا تا انتها. این نگاه در هنر شیعی هم متبلور است. هنر شیعی هم یک هنر تاریخ‌نگر است. در این تاریخ برهه‌های خاصی از جمله عاشورا و ظهور پررنگ‌تر هستند. برهه‌ای که ما در آن قرار داریم در پرتو این مقطع برای هر شیعه‌ای معنی پیدا می‌کند. یعنی هر شیعه‌ای که در زمانه ما زندگی می‌کند زمانه خودش را مبتنی بر نگاهی به گذشته یعنی عاشورا و نگاهی به آینده یعنی ظهور هویت خودش را ادراک می‌کند. با این توضیحات رسالت تاریخی دم‌های پایانی ادراک این هویت تاریخی و دست یافتن به خودآگاهی تاریخی است.[۱۲]

چرایی ترجیح نغمه‌های سنتی بر نغمه‌های پاپ

این موضوع به سلیقه مشترک گروه ما در همان آغاز راه برمی‌گردد. دلبستگی ما به حال و هوای سنتی در همه ابعادش خیلی بیشتر بود. در حقیقت ما نوعی اصالت را در سنت جست‌وجو می‌کردیم. سنت‌ها هستند که به زندگی و حرکت معنی می‌بخشند. کسی که خودش را در دل یک سنت ادراک می‌کند، خیلی متفاوت است با کسی که خودش را پا در هوا و صرفاً درپی تنوع‌های رنگارنگ محیط ادراک می‌کند. ما خودمان را در امتداد یک سنت اصیل احساس می‌کردیم و عزاداری را هم در همین قالب می‌دیدیم. عزاداری سنتی است که جزءجزئش حکمتی دارد. ما سعی کردیم یادآوری کنیم که این سنت و حکمت را باید به بهترین شکلش در مراسم عزاداری حفظ کرد. ما معتقدیم در گفت‌وگوی این سنت با امروز هم باید با همان حکمت برخورد کرد و حکمت را سرلوحه کار قرار داد. موسیقی عزاداری ما مشحون از زیبایی، حکمت و معنویت بوده است و بخش مهمی از حافظه جمعی ایرانیان را تشکیل می‌دهد. می‌دانید که بزرگترین آهنگسازان سنتی و پاپ امروز ما با سنت عزاداری و نوحه‌خوانی تعامل گسترده‌ای داشته است و وام‌دار این سنت است. ما با همین نگاه تلاش کردیم با نغمه‌پردازانی همکاری کنیم که با این سلیقه سازگار هستند.[۱۲]

استفاده از زبان محاوره در نغمه‌ها

ما دائم کارهای هرسال را مرور می‌کنیم. در ضمن بازخوردهای متفاوتی هم از عموم مخاطبان و همچنین کارشناسان و صاحب‌نظران دریافت می‌کنیم. سعی ما این است که بر اساس این نظرات نقاط قوت را پررنگ‌تر کنیم و نقاط ضعف را پوشش دهیم. در حقیقت باب تغییر همیشه باز است. کار هنر با تجربه پیش می‌رود و بسیاری از اتفاقات از پیش تعیین شده نیست. بسیار از آثار هنرمندان ما به راحتی قابل تقسیم‌بندی نیست. نمی‌شود به صراحت اظهار نظر کرد که این کار سنتی است یا پاپ است. ما سعی کردیم رویکردی تلفیقی داشته باشیم. تلاش ما این بوده که اولاً طیف وسیع مخاطب را در نظر بگیریم و ثانیاً خودمان را به یک حوزه نغمه‌ای خاص محدود نکنیم. در عین حال خیلی با احتیاط با این موضوع برخورد کرده‌ایم و هر نغمه‌ای را وارد هیأت نکردیم. طبیعی است که در چنین روندی گاهی اشتباه می‌کنیم، گاهی برمی‌گردیم و گاهی کاری را فقط در یک مقطع انجام می‌دهیم.[۱۲]

سهم زبان محاوره در نغمه‌ها

مثلاً یکی چالش‌های مهم ما از ابتدا این بوده که از زبان محاوره استفاده بکنیم یا نه؟ بسیاری از نوحه‌هایی که هیأت با آن تمایز و تشخصی پیدا کرد مبتنی بر ادبیات کهن و زبان رسمی بود. حتی حرف روز را هم در قالب همان زبان رسمی بیان می‌کردیم به‌نحوی که انگار تعمدی داشتیم برای فاصله‌گذاری با زبان محاوره. اما ما در را بر روی زبان محاوره نبسته بودیم و هنوز هم نبستیم. گاهی احساس نیاز می‌شد که برای بیان حرف مشخصی نیاز به استفاده از زبان محاوره داریم و باید نغمه متناسب با زبان محاوره در هیأت استفاده شود و ما این کار را می‌کردیم. البته این گفت‌وگو که سهم زبان محاوره در نسبت با زبان و ادبیات کهن چقدر باید باشد یک گفت‌وگو و بحث زنده در جمع ماست. بدیهی است که با استفاده از زبان محاوره کار خودبه‌خود مدرن‌تر می‌شود و به زبان پاپ نزدیک‌تر می‌شود. در مجموع سعی اصلی ما این است که به جای تبعیت از ذائقه‌های مختلف مردم ذائقه‌سازی کنیم. البته سلیقه نغمه‌پردازانی که با آن‌ها همکاری می‌کنیم هم در انتخاب نغمه مؤثر است. به هر حال آن‌ها هم سلیقه هنری و نظامی فکری خاصی دارند که در تعامل با دیدگاه‌های آقای مطیعی و نظرات شعرا اثر نهایی ساخته می‌شود. این تنوع دیدگاه‌ها منجر به تولید محصولات مختلفی می‌شود که هر کدام کارهایی خودش را دارد.[۱۲]

اشعار عربی و نوحه‌های دو زبانه هیأت میثاق

خاطرم نیست نخستین شعر عربی‌ای که خوانده شد چه‌زمانی بود. این موضوع وابسته به توانمندی بود که آقای مطیعی در زبان عربی با توجه به تحصیل در دانشگاه امام صادق ؟ع؟ داشتند. به بیان دیگر استفاده نکردن از این توانمندی نوعی کفران نعمت بود. از نخستین کارهایی که با استقبال خوبی مواجه شد کاری بود که برای مردم بحرین سروده شده بود. این کار ادامه پیدا کرد و برای اربعین نوحه عربی فارسی‌ای آماده شد که شعرش را خانم آیات القرمزی سروده بودند. از شعرای لبنان آقای نور عاملی، از شعرای عرب زبان ایران آقای مرتضی حیدری آل‌کثیر و از شعرای بحرین آقای احمد حسن الهجیری با ما همکاری کردند. مثلاً نوحه «شمیم رحمان از یمن می‌آید» بخش عربی‌اش را آقای الهجیری سرودند. این کار دایره مخاطبان هیأت را به فراتر از مرزها کشانده است.[۱۲]

نوحه‌ها در بیرون از ایران

پیام‌ها و فیلم‌های مختلفی از جوان‌ها و نوجوان‌های عرب‌زبان در شبکه‌های اجتماعی وجود دارد که حتی قسمت‌های فارسی را که مسلط هم نیستند، تکرار می‌کنند و می‌خوانند. از این دست فیلم‌ها به وفور منتشر شده و دیده می‌شود. یا مثلاً یکی از دوستان یمنی ما می‌گفت میلیون‌ها نفر در یمن حتی بخش فارسی آن شعر «شمیم رحمان از یمن می‌آید» را حفظ هستند. این نشان می‌دهد هیأت چقدر می‌تواند حتی در علاقه‌مند کردن مردم به زبان و اشعار فارسی نقش ایفا کند. من شنیدم در شاخ آفریقا مثلاً در تونس، در شرق آسیا در مالزی یا در خود لبنان کسانی رفتند زبان فارسی را یاد گرفتند که بتوانند با شعرها ارتباط برقرار کنند. همچنین شنیدیم دوستانی در لندن بر اساس همین نوحه‌ها و نغمه‌ها شعر انگلیسی‌اش را سرودند. به لطف امام حسین؟ع؟ این صدا صدایی است که از لس‌آنجلس و نیویورک و لاس وگاس در آمریکا تا شرق آسیا مخاطبان زیادی دارد و در مجالس‌شان حضور دارد. من سال گذشته ویدئویی دیدم که جمعی در لاس‌وگاس آمریکا صوت آقای مطیعی را گذاشتند و خیلی پرشور عزاداری می‌کنند. این نشان می‌دهد که حرف اهل‌بیت؟عهم؟ چقدر طالب دارد و صادرات هنری ما منحصر به سینما نیست و این جنس کار شاید مخاطب بیشتری هم داشته باشد.[۱۲]

اختصاصی برای نوجوان‌ها

ما دسته نوجوان‌ها را در هیأت از ابتدا داشتیم. همان‌طور که هیأت مهدکودک داشت، لازم دانسته شده بود که فضایی هم مختص نوجوانان وجود داشته باشد تا راحت‌تر بتوانند با هیأت ارتباط برقرار کنند. از دوسه سال پیش بود که تصادفی به ذهنمان رسید که دو سه بند از نوحه اختصاصی مربوط به نوجوانان باشد و فقط هم آن‌ها جواب بدهند. این کار تذکری بود به خودمان و به سایر تولیدکنندگان محتوای آیینی که محتوای آیینی برای مخاطب کودک و نوجوان بسیار کم است و لازم است تا با تمرکز بیشتری در این حوزه کار شود. من پیشتر هم گفته بودم که کاش شاعران و مداحانی پیدا شوند که با از خودگذشتگی خود را وقف تولید محتوای کودک و نوجوان کنند. به‌طور حرفه‌ای مطالعات روانشناسی و تربیتی داشته باشند تا متوجه شویم که چه مفاهیمی را می‌توان به نوجوان انتقال داد و با چه واژه‌هایی اصلاً باید این کار صورت بگیرد. چنین کاری واقعاً نیاز به عمر گذاشتن و فعالیت با تمرکز دارد که ‌ای‌کاش کسی بود که فداکاری و هوشمندی را به خرج می‌داد. ما صرفاً در حد توان خودمان توانسته‌ایم هر سال یکی دو کار را تقدیم کنیم.[۱۲]

شعر آئینی بعد از انقلاب نظیر ندارد

شعر آیینی بعد از انقلاب به یک رشد کمی و کیفی و تنوع موضوعی دست پیدا کرده است که در تاریخ، نظیری برایش پیدا نمی‌شود. براساس این حجم و کمیتی که امروزه در شعر آیینی می‌بینیم، چه در قالب‌های کلاسیک مثل غزل، قصیده و ... و چه در قالب‌های مربوط به مجالس اهل بیت، مجالس شادی و مجالس مرثیه، نوحه‌ها و مولودی‌هایی که سروده و اجرا می‌شود، هرگز این تعداد شاعر پای کار و پرکار برای تولید ادبیات در این حوزه، در هیچ دوره‌ای از تاریخ تشیع نداشته‌ایم و این خودش خیلی مهم است. قطعاً وقتی با این کمیت زیاد مواجه می‌شویم، این هم ظرفیت‌ها و گشایش‌هایی برای شعر ایجاد می‌کند و هم ممکن است آسیب‌ها و چالش‌هایی در این موقعیت پدید بیاید. تعدد جلسات شعر آیینی نیز دیگر دلیل انتشار آسان‌تر شعر است با این وجود به همان اندازه که در گذشته شعر قوی تولید می‌شد، به‌نظرم امروزه نوحه‌ها و غزل‌های خوبی که گفته می‌شود کمتر از گذشته نیست.[۱۳]

کمیت هم مهم است

وقتی کمیت افزایش می‌یابد، افراد مختلف با سلیقه‌های مختلف با سطح مطالعات ادبی و تاریخی مختلف وارد این حوزه می‌شوند، در این صورت هر کس متناسب با بهره، دانش و بینش خودش وارد این حوزه می‌شود؛ به‌طور طبیعی آن‌ها که بتوانند بهتر آموزش ببینند و تمرکز و ممارست بیشتری داشته باشند، آثار باکیفیت‌تر و ماندگارتری هم تولید می‌کنند. اما با این حال کسی در آغاز کار به این حد از کیفیت نمی‌رسد و در این فاصله که بخواهد به آن مرحله برسد، ممکن است آثار ضعیفی را نیز از او شاهد باشیم.[۱۳]

مقتضیات شعرگفتن در عصر حاضر

در گذشته اگر کسی شعر ضعیفی می‌گفت، بین خود و خانواده‌اش می‌ماند و امکان مکتوب کردن و انتشار دادن آن در سطح گسترده وجود نداشت؛ چون هزینه‌بر بود و انتشار شعرها اغلب توسط تشکیلات حکومتی انجام می‌شد. اگر کسی در قرن هفت یا هشت شعر ضعیفی می‌گفت، در محدوده‌ی خانه و شهر خودش می‌ماند و به شهرت و انتشار عمومی نمی‌رسید؛ اما امروزه هر کس به میزان تجربه‌ای که دارد شعر می‌گوید و به دلیل ارزان شدن انتشار و در دسترس بودن ابزارهای رسانه‌ای، شعر خود را به دست هزاران نفر می‌رساند؛ در نتیجه شعرهای ضعیف هم به چشم می‌آیند.[۱۳]

شعرای آئینی جوان

وقتی این‌قدر جوان علاقه‌مند به سرودن شعر آیینی داریم و همچنین مجالس اهل‌ بیت (ع) مخاطب دارد و تقاضا برای تولید محتوا وجود دارد، باید به همین میزان نیز دقت در تولید این محتوا افزایش پیدا کند و خصوصاً در مقوله‌ی آموزش، تلاش، مجاهدت و سرمایه‌گذاری درخوری لازم است تا مؤسسات مختلف بتوانند شاعران آیینی را از همان سنین نوجوانی و جوانی شناسایی و استعدادیابی کنند و در مسیر درست آموزش قرار دهند. متأسفانه ما چنین دوره‌هایی برای استعدادیابی و ساز و کاری برای پرورش نخبگان این حوزه نداریم و معمولاً یک حالت رهاشده‌ وجود دارد و بچه‌ها به‌طور خودساخته بار می‌آیند.[۱۳]

رسانه و شعر

شعر زمانی رسانه اول ایرانی‌ها بود. بعد از ورود رسانه‌های مدرن، رقابت بین شعر و این رسانه ها شکل گرفت و بعداً به تقابلی منجر شد که برخی از اشعار به عنوان شعر رسانه ای معرفی شدند. این تقابل فراز و نشیب های زیادی داشته و از برهه ای به بعد تبدیل به تعامل شده است. این تعامل همچنان ادامه دارد و شعر، امروز به رسانه نیازمند است، همانطور که رسانه نیز به شعر نیازمند است. جا دارد از مرحوم ابوالفضل زرویی هم یاد کنیم که یکی از شاعران رسانه‌ای بود.[۱۴]

انقلاب ما شاعرانه بود

اگر شعر را طبق تعریفی، گذر کردن از ظاهر حوادث عالم و رسیدن به باطنش بدانیم و دستگیری مخاطب از این سلوک یعنی نوعی عبور از ظاهر به باطن عالم باشد، می توان گفت انقلاب ما هم انقلابی شاعرانه بود که برای عبور دادن بشر از ظاهر به باطن شکل گرفت و هیچ زبانی مثل زبان شعر نمی تواند این انقلاب را توصیف کند و به همین دلیل شاعرانی که پس از انقلاب مطرح شدند، حرف دل مردم و جامعه را بیان کردند. ظاهر انقلاب ما روحی شاعرانه داشت و شعر هم ذاتاً اینگونه است. یعنی ذاتش انقلابی است.[۱۴]

شعر انقلاب

شعر انقلاب هرگز تافته جدابافته‌ای از کلیت شعر فارسی نبوده است. همانطور که انقلاب، ادامه حرکت تاریخی مردم ایران است؛ شعر انقلاب هم ادامه حقیقی تاریخ ادبیات ایران است و ما صدای مجزایی از فردوسی، نظامی، حافظ، بیدل، صائب، نیما، فروغ و اخوان را در شعر انقلاب نمی شنویم اما حرف های تازه ای هم علاوه بر حرف این شاعران در شعر انقلاب وجود دارد که پژوهشگران باید بیشتر درباره آورده های شعر انقلاب برای ما بگویند و حالا که به عدد ۴۰ رسیده ایم، حِکمی‌تر و علمی‌تر به آن نگاه می کنیم. شعر انقلاب هرگز محدود به موضوع خاصی نبوده است. انقلاب و انقلابی‌گری یک نگاه است که ممکن است برای چالش‌های زندگی بشر پیشنهاداتی داشته باشد.[۱۴]

تجلیل و بزرگداشت

  • تجلیل از محمدمهدی سیار در دهمین نشست ادبی «در کوچه آفتاب» در سالن یاس بیست و نهمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران برگزار شد.[۱۵]


محمدمهدی سیار از نگاه دیگران

یادداشت آرش شفاعی بر «رودخوانی»

«محمد مهدی سیار» در مجموعه‌های قبل از «رودخوانی» توانایی خود به عنوان یک غزلسرای آشنا به پیچ و خم‌های سرودن در این قالب محبوب را به خوانندگانش ثابت کرده بود. او بخصوص در غزل‌هایی با درونمایه‌های عاشقانه، شعرهای قابل تأملی را به مخاطبانش ارایه داده بود و همگان انتظار داشتند که او این مسیر را که شهرت و توفیق در آن تضمین شده است، با قوت و قدرت ادامه دهد، اما حکایت «رودخوانی» حکایت دیگری است.

«سیار» در این مجموعه راه دیگری را برگزیده است و به جای تکرار تجربه‌های نسبتاً موفق پیشین خود، به گستره فضاهایی که در شعر تجربه کرده اضافه کرده است و به همین دلیل مجموعه‌ای که از آن سخن می‌گوییم دارای شعرهایی در قالب‌های متنوع است، از نیمایی و چهارپاره بگیر تا غزل و رباعی.[۱۶]

دیگران از نگاه محمدمهدی سیار

احمد عزیزی

احمد عزیزی نه فقط مرزبان بود بلکه با نوآوری در شعر کشورگشای سرزمین زبان فارسی بود، او آتش فشان خلاقیت بود. جایگاه احمد عزیزی در شعر انقلاب انکارناپذیر و تاریخی به حساب می آید. وی اعتبار زبان فارسی امروز است و نسل ما باید با آثار احمد عزیزی انس بگیرد. او گنجینه الهام در شعر است. عزیزی در شعر صاحب سبک بود و یکی از خدمات بزرگش گسترش دادن قلمرو زبان فارسی بود. یک نمونه از نوآوری های احمدعزیزی واژه سازی های او بود. زبان فارسی را متهم می کردند که در ترکیب سازی ضعیف است اما احمد عزیزی ظرفیت های تازه ای معرفی کرد و مثلاً با پسوندهای زبان عبارات بدیعی خلق کرد.[۱۷]

ابیاتی از شاعر

چون دانه‌ای بُریده ز تسبیحِ کائناتافتاده است در گذرِ عابران، زمین


دل می‌کَنَم به خاطرِ تو از دیارِ خویشای خاطرت عزیزتر از خاطراتِ من
آیاتِ سجده‌دارِ خدا چشم‌های توستای سوره‌ی مغازله، ای سوروساتِ من!
شاعرشدن بهانه‌ی تلمیحِ کهنه‌ایستتا «حافظِ» تو باشم، شاخه‌نباتِ من!


سرِ مویی دلم آشفته‌ی گیسویی نیستگیسویی نیست ولی پیچ‌وخَمی با من هست


عقلِ دیوانه که هربار سرِ جنگش بودسپر انداخته این‌بار، کجا می‌بَری‌ام؟
بُردی آن‌بار که باری دل‌ و دینم بِبَریدل‌ودین‌باخته این‌بار کجا می‌بری‌ام؟


کابوسِ من ندیدنِ او بود و دیدنشآن‌قدر خوب بود که انگار خواب بود



به‌همم ریخته‌ست گیسوییبه‌همم ریخته‌ست مدّت‌هاست
هرکجا می‌روی دلم با توستهرکجا می‌روم غمت آن‌جاست


زخم‌هایی بر تنِ این چنگ باقی مانده استخاطراتی تار از آن آهنگ باقی مانده است
تکّه‌ای از آسمان بوده‌ست روزی این زمینرعدوبرقی در دلِ هر سنگ باقی مانده است
همدم‌ِ ای‌کاش‌هاییم و غبارِ آه‌مانروی کاشی‌های آبی‌رنگ باقی مانده است
کم نمی‌آید، خدا را شکر، من پرسیده‌امغم برای یک‌جهان دل‌تنگ باقی مانده است
راه کوتاه است… یک آه است تا فانی شدنگرچه زاهد گفت صدفرسنگ باقی مانده است
مرغِ بسمل خواند: بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیمدر گلویم صدهزار آهنگ باقی مانده است…

[۲]

جوایز

  • برنده بیست‌ونهمین دورهٔ جایزه کتاب سال برای کتاب حق‌السکوت در سال ۱۳۹۱.
  • کتاب «حق‌السکوت» برگزیده شانزدهمین دورهٔ جایزه کتاب فصل.
  • مقام اول بخش کلاسیک در جشنواره بین‌المللی شعر فجر سال ۸۷ برای کتاب «حق السکوت».
  • کتاب بی‌خوابی عمیق، اثر برگزیدهٔ در بخش شعر بزرگسال در چهارمین دوره جایزه گام اول شد.
  • نامزد سومین دورهٔ کتاب سال شعر جوان (جایزه قیصر امین‌پور)، برای کتاب «بی‌خوابی عمیق».[۱۸]
  • رتبه سوم هفتمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر در بخش شعر نیمایی.
  • «بی‌خوابی عمیق» برنده سرو بلورین جشنواره بین‌المللی شعر فجر.

آثار و کتابشناسی

  • بی‌خوابی عمیق، مجموعه شعر. تهران : شرکت انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸.‬
  • حق‌السکوت‬، مجموعه غزل. تهران: انتشارات فصل پنجم‏‫، ‏‫۱۳۹۱.‬‬
  • دادخواست، صد شعر اعتراض. به کوشش امید مهدی‌نژاد، محمدمهدی سیار؛ با مقدمه‌‌ی محمدکاظم کاظمی. مشهد: سپیده باوران‏‫، ۱۳۹۱.‬
  • رودخوانی. تهران: موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب‏‫، ۱۳۹۳.‬


سبک و لحن و ویژگی اشعار

تعریف شاعر از شعر

سیّار به معنای حقیقیِ کلمه «شاعر» است و شاعربودن مقدّمِ بر سرودن و نوشتنِ شعر، ویژه‌گی‌ای به‌نظر می‌رسد در نگاهِ او به عالَم. به همین دلیل وقتی در هر قالبی غیر از غزل هم که گاه شعری سروده، کارش جزءِ کارهای موفّق و قابلِ تأمّلِ آن قالب از آب درآمده است. قاعدتاً سیّار برای شعر باید تعریفی و معیارهایی قائل باشد فراتر از فنّ و قالب و ساختار؛ معیارهایی که از او شاعری سخت‌گیر، زحمت‌کش، کاربلد و نازک‌خیال ساخته و کارنامه‌ٔ مثبتی هم برای او به ارمغان آورده است. برگزیده‌ٔ جایزه‌ٔ قیصر شدن، برگزیدگی در کتاب فصل و کتاب سال و… به‌خوبی این ادّعا را اثبات می‌کنند. نکته‌ٔ جالب و خوشمزه‌اش این است که سیّار در «نثر» هم شاعر است! او در وبلاگ شخصی‌اش (چشم‌زخم) که خیلی به ندرت به‌روزش می‌کند و معطوف است به شعر و غزل، گاهی که چندخطّی به عنوان توضیح یا پی‌نوشت می‌نویسد، کاملاً شاعرانه‌گی قلمش هویدا می‌شود و هم‌آن لفّاظی‌ها و استفاده‌ از آرایه‌های ادبی شعرهایش را در آن‌ها هم دارد.[۲]

نسبتِ شاعر با تغزّل

تغزّل یا محادثه‌ٔ عاشقانه با معشوق در شعرهای سیّار کم‌تر دیده می‌شود. او در شعرهایش معمولاً یا راوی احساسات و تصاویر عاشقانه برای کسی جز خود معشوق است، یا راوی عاشقانه‌ایست که خودش یک پای آن نیست (مثل غزل «از دور چشم دوخته‌ای بر تفاخرش»)، یا با زبان عناصر و استعارات و در لفّافه با معشوق گفت‌وگو می‌کند و یا این‌که اساساً مخاطب شعر او خداوند است. مثلاً وقتی می‌گوید: «از ریشه خشکم، از برم ای رود دور شو!/ جریان بگیر پای درختانِ لایقی»، او دارد با رود یا به عبارت صحیح‌تر با تشبیه معشوق به رود و خودش به درخت صحبت می‌کند.[۲]

نسبتِ شاعر با مسئله‌ی «نقد» در شعرش

در شعرهای سیّار نقد معشوق خیلی کم به چشم می‌خورد. شاید یکی از دلایلش این باشد که معشوق مفروضِ بسیاری از شعرهای او وجود خداوند است و طبیعی‌ست که شاعری موحّد چنین نخواهد کرد. شاید دلیلِ دیگرش هم کمی تغزّل باشد در شعرهای او و این‌که وقتی گفت‌وگویی با معشوق در کار نیست، طبعاً نقد و گلایه‌ای هم در کار نخواهد بود. البته این‌ها علاوه‌‌ٔ بر سلیقه و نگاه اوست به مسئله‌ٔ عشق. نگاهی که می‌توان برای آن اصالت و ذات و پیشینه‌ای به اندازه‌ٔ حافظ و صائب قائل بود. شاعرهایی که نقص و قصور را عمدتاً متوجّه معشوق نپنداشته‌اند در شعرهایشان و اگر هم گلایه‌ای کرده‌اند، آن گلایه عاشقانه و با رعایت آداب عاشقی بوده است.

سیّار در شعرهایش اگر هم نقدی می‌کند، آن نقد متوجّه «انسان» است (مقابل خداوند) و یا نقد اجتماعی و سیاسی گروه‌هایی‌ست از مردم در برابر ارزش‌هایی که نباید فراموش بشوند. (بیش‌ترک هم‌آن نقد «ما» یا انسان در شعرهای او وجود دارد. مثل بیت «چشم‌انتظارِ آمدنِ مردمان مباش/ آن‌سوتر از مناره نرفته‌ست اذان‌مان» یا بیت «هوای هیچ دلی پُرس‌وجوی دریا نیست/ مدارِ پَرسه‌ی این جوی‌ها خیابان است».)[۲]

تأثیرِ مذهب

سیّار شاعری مذهبی‌ست و مذهب روی موضوع و ظاهر شعرش هم تأثیرات مستقیم و غیرمستقیم گذاشته است. شاید آن بیتی که در آن غزل مشهورش که در رثای امام‌رضا (ع) سروده است، بهتر از هر توصیفی گویای این مسئله باشد که «نقّاره‌ها به رقص کِشند اهلِ زُهد را/ شاعر کند خیالِ تو هر فیلسوف را». (هرچند که سابقه‌ی شاعری او قدیم‌تر از فلسفه‌دانی‌اش هم باشد!) هم‌چنین واژه‌گان گفتمان مذهب و دین در شعرهای او هرجا را که آدم ذرّه‌بین می‌گیرد به چشم می‌خورند. واژه‌ها و کلماتی نظیر: حدیث، روایت، سند، تسبیح، مرثیه، مجلس ذکر، روضه، حرم، سجده، نماز، زیارت، شهادت، سوره، اذان و…[۲]

مشکلِ انتخابِ مخاطب

یکی از اشکالاتی که بعضاً در شعرهای سیّار به چشم می‌آید، این است که گاهی در انتخاب مخاطب شعرش سردرگم است یا این‌که خواننده‌ٔ شعر را سردرگم می‌کند. افعال و ضمائر بعضی از غزل‌های او گاه متغیّر یا نامشخّص‌اند. مثلاً در شعر «خاطرت جمع، من پریشانم» در بعضی از ابیات دارد از یک «او»ی دوست‌داشتنی صحبت می‌کند و در ابیاتی دیگر انگار آن او تبدیل به «تو» شده است (بی‌هیچ توجیه و توضیحی). در غزل «بهاریه» هم این ایراد باز به چشم می‌خورد. در یک بیت ما با مخاطبی گفت‌وگو می‌کنیم که ظاهراً حسب قرائنْ حضرت صاحب‌الزّمان (عج) باشند (یا معشوق)، امّا در بیت آخر «شکوفه» مخاطب شاعر است بی‌‌آنکه آن مخاطب بیت بالاتر، تشبیه شده باشد به شکوفه.[۲]

نحوه گزینش شعرها

شعرها را با رعایت معیارهای ادبی گزینش می‌کنم و تاکنون کتاب شعری موضوعی چاپ نکرده‌ام و فکر نکنم در آینده هم مجموعه اشعار موضوعی گردآوری کنم مگر اینکه اشعارم در موضوعی خاص خیلی زیاد شود.[۱۹]

شعرهای آئینی

محمّدمهدی سیّار به دلایلی، یعنی فیلترها، معیارها و تعریف‌ شخصی ویژه و سخت‌گیرانه‌ای که برای «شعر» به‌نظر می‌رسد قائل باشد، غزل‌های با مضامین مرتبط به دین خیلی خوبی دارد و اگر قرار باشد گونه‌ای به اسمِ «شعر آئینی» وجود داشته باشد، بیش‌تر از هرکس دیگری در این سال‌ها، این اوست که شعر آئینیِ خوب و باکیفیّت سروده است. یا به عبارت دقیق‌تر بهترین شعرهای در این گونه‌ی مفروض را بی‌شک او سروده است. ابیات و شعرهایی نظیرِ «بی‌تاب نیستیم… خداحافظت پدر!/ بی‌آب نیستیم… خداحافظت عمو!» (که به‌نظرم خودش به تنهایی یک روضه‌ی موجز و کافی‌ست) و یا غزلِ «ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود…» یا آن‌ شعری که در رثای امیرالمؤمنین (ع) و شهادتش سروده است؛ آن‌جایش که می‌گوید: «خطوطِ آخرِ نهج‌البلاغه ریخت به خاک/ چکید هرطرفی صدچکامه روی زمین»، یا «حکایتِ من و باران که می‌گریست، یکی‌ست/ از آسمان به زمین کرده‌اند تبعیدم/ مرور می‌کنم این سال‌های هجری را/ پُر از تلاقیِ ماهِ محرّم و عیدم» و هم‌چنین غزلی که برای شهادت حضرت زهرا (س) سروده است با این مطلع فراموش‌نشدنی‌اش که «گِردِ هم آوردند ماتم‌های عالَم را/ وقتی جُدا کردند همدم‌های عالَم را». این‌ها واقعاً جزءِ بهترین‌های این حوزه و گونه‌اند.

او هم‌چنین شعرها و ابیاتِ با مضامینِ اجتماعیِ خوبی هم دارد که در زیر برخی از آن‌ها را به انتخابِ خودم می‌خوانیم:

سنگی برای «رمیْ» ازآن تسبیح برگیریدنامِ خدا را سنگ روی سنگْ نشمارید
فرجامِ ما سیرِ «مِن‌الحقِّ إلی‌الخلق» استبرگشتنِ فوّاره‌ها را ننگ نشمارید


در پیشِ چشمِ کوخ‌نشینان غریب نیستاز کاهْ کوه‌ساختنِ کاخ‌سازها
قرآن به نیزه رفت… خدایا مخواه بازبر نیزه‌ها طلوعِ سرِ سرفرازها


[۲]
هنوز ماتمِ زن‌های خون‌جگرشده راهنوز داغِ پدرهای بی‌پسرشده را
کسی نبرده ز خاطر، کسی نخواهد بُردز یاد، خاطره‌ی باغِ شعله‌ور شده را
کسي نبرده ز خاطر، نه صبحِ رفتن رانه عصرهای به دلواپسی به‌سرشده را
نه آهِ مانده بر آيينه‌های کهنه‌ی شهرنه داغ‌های هر آيينه تازه‌تر شده را
جنازه‌ها که می‌آمد هنوز يادم هستجنازه‌های جوان، کوچه‌های تر شده را…

کاملاً مشخّص است که سیّار در همه‌ٔ شعرهایش که با مضامین مختلف سروده شده‌اند، یک اسلوب و اصول ثابتی را رعایت می‌کند. هم‌آن آرایه‌های ادبی و بازی‌های لفظی‌ای که در شعر عاشقانه به‌کار می‌برد را در شعر آئینی یا اجتماعی هم استفاده می‌کند و هم‌آن کشف‌هایی که در شعر عدالت‌خواهانه دارد را در دیگرشعرهایش هم ذیلِ موضوعی دیگر دارد.[۲]

خطرِ پیشِ رو

خطری که شاعری سیّار را تهدید می‌کند، تحلیل‌رفتن و تمام‌شدنِ ذوق و شوق و توانایی‌های شاعرانه‌ٔ او در پای مضامین مذهبی و اجتماعی‌ست. مهدی سیّار شاعری که شعر الکی و بی‌زحمت بگوید نیست. او برای سرودن و انتشار رسمی یک شعر (در هر قالب و مضمونی که باشد)، بسیار تلاش می‌کند و اصطلاحاً مایه می‌گذارد. چیزی که در این وانفسای کم‌تأمّلی و کم‌صبریِ آدم‌های این نسل و روزگار ما کم و غنیمت است. این را بگذارید کنار استعداد ذاتی و بیشترک اکتسابات او در این سال‌های شعر و شاعری‌اش. اگر این‌ها را بخواهد به‌طور کامل معطوف کند به مضامین اجتماعی و آئینی، دیگر مجالی برای عشق و عاشقانه‌سُرایی باقی نمی‌ماند و این حیف است.[۲]

قائل به لفظ و معنا

از دیگرویژه‌گی‌های «شعر»های سیّار (به‌طور عام) و غزل‌هایش (به‌طور خاص) می‌توان به استفاده‌ٔ حدّاکثری او از ظرفیّت‌های واژگان و به‌تبع آن خلق و ایجاد آشنازدایی‌ها و کشف‌های بدیع اشاره کرد. سیّار از آرایه‌های ادبی هم به خوبی استفاده می‌کند در شعرهایش. آرایه‌هایی نظیر مراعات، واج‌آرایی، ایهام، تلمیح و جناس در شعرهای او حضور پررنگی دارند. درواقع سیّار علاوه بر ساختار و معنای شعر، برای لفظ و واژه هم اعتبارِ ویژه‌ای قائل است. خصوصیّتی که در شعرهای مرحومِ امین‌پور هم به وضوح یافت می‌شود.

شعرهای سیّار به دلیل روانی و خوش‌لفظ‌بودن، خیلی خوب به خاطر سپرده می‌شوند و در خاطر هم می‌مانند. اصطلاحاً شعرهای او زمزمه‌پذیرند. تقطیع مناسب، تسلّط بر وزن و پرهیز از سرودن مصراع‌های سخت‌خوان شاید از علل این مهم باشند. در زیر چندنمونه از آشنایی‌زدایی‌های او در مورد یک پدیده‌ٔ ثابت (ابر) را می‌خوانیم:

ابرها ابر نیستند فقط، صدهزار آرزوی یخ‌زده‌انداین‌که باریده نیز باران نیست، عاقبت از خجالت آب شدیم


این ابرها بخار سرابند در هوابیهوده چشم دوخته بر آسمانْ زمین


زمین سنگ صبورت نیست، آه ای ابر سرگردانمریز این‌گونه زیر دست‌وپا خاکستر خود را

[۲]

معرفی تعدادی از آثار

حق‌السکوت

«حق‌السکوت» دومین اثر محمدمهدی سیار است. این کتاب که از سوي انتشارات «فصل پنجم» روانه بازار کتاب شده است؛ تنها دربردارنده غزل است. «حق السکوت» از ۴۲ غزل در زمينه‌هاي محتوايي مختلفي از جمله عاشقانه، اجتماعي، آئيني تشکيل شده که در قطع رقعي از سوي انتشارات فصل پنجم منتشر شده است. اشعار این مجموعه طی ده سال سروده شده است.[۲۰][۱۸]

بی خوابی عمیق

«بي‌خوابي عميق» منتشر شده بود که آنهم در بردارنده اشعار در قالب‌هاي غزل، آزاد، نيمايي و سپيد، رباعي و قطعه است. این مجموعه شعر با ۵۰ شعر در ۹۶ صفحه از سوي انتشارات سوره مهر شد.[۲۰] مضامین این اشعار در زمینه‌های آیینی، اجتماعی و آزاد را در بر می‏گیرد.[۱۸]

رودخوانی

«رودخوانی» مجموعه‌ای از غزل و اشعار نیمایی است. محمدمهدی سیار این مجموعه شعر را بعد از مجموعه حق‌السکوت سروده است. اشعار این کتاب به دلیل زمان سرودنشان حال و هوایی شبیه به هم و نزدیک به هم دارند اما موضوعات آن متفاوت است.[۱۹]

از جمله رباعی‌های این کتاب:

راهی شده است تا به دریا برسد

جوشان و خروشان به تماشا برسد

جان می دهد اما به نخستین بوسه

این رود اگر تا لب دریا برسد


در گوشه ی پرتی از جهان‌های جهان

اینک من و این دل، نگران‌های جهان

باری ست به دوشمان که پیشش کاهی ست

کوهستان‌ها و کهکشان‌های جهان


شهر از پی شهر در هوایت راندم

داغ دل خود را همه جا گرداندم

خط... فاصله... خط... فاصله...خط...فاصله...خط

من سطر به سطر، جاده ها را خواندم


بی تاب تر از جان پریشان در تب

بی خواب تر از گردش هذیان بر لب

بی رؤیت روی او بلاتکلیفم

مثل گل آفتابگردان در شب[۲۱]

نقد ارش شفاعی بر این کتاب
نیمایی‌های امیدوار کننده

«پیشانی موّاج ماهیگیر/ یا چشم‌های ساده این ماهی بیتاب.../ آنک سؤالی مانده آویزان/ در امتداد ریسمان در آب...» این یکی از نیمایی‌های «رودخوانی» است که نشان می‌دهد، شاعر مجموعه وارد مرحله تازه‌ای از شاعری شده است و دیگر به دنبال کشف مراعات النظیرهای زلف و گونه و تلف کردن وقت شاعری خود در روابط تکرار شده غزل نیمه سنتی نیست. چنان که می‌بینیم در این مجموعه با شاعری روبه‌رو هستیم که اگر چه هنوز دلبسته و دل باخته وزن است، اما نگاه او به جهان پیرامونش متفاوت و ریزبین شده است. در همین نیمایی کوتاه، چینش درست و حساب شده کلمات که از یک شاعر کلاسیک کار برمی‌آید در کار پروردن تصویری جزء نگر از یک لحظه است، لحظه‌ای که شاید به خودی خود اهمیتی چندان نداشته باشد و هر روز هزاران تور ماهیگیری به آب انداخته می‌شود و اینجا شاعر است که با تمرکز بر این لحظه آن را از همه هستی پیرامونی جدا کرده است و به آن تشخص بخشیده است. در این شعر به کارکرد کلمه «موّاج» دقت کنید، این دقت نظرها و انتخاب‌های درست از شاعری برمی‌آید که سالها با کلمات مأنوس بوده و ظرفیت‌های آن‌ها را به درستی می‌شناسد. این توانمندی البته ذاتی است و به استعداد شاعری افراد برمی‌گردد، اما بی‌تردید سابقه غزلسرایی سیار در وادی نیمایی سرایی نیز به مدد او آمده است؛ چنان که در غزل‌های او همچنان به علاقه‌مندی او به کشف روابط لفظی و معنایی میان واژگان برمی‌خوریم، از جمله مثلاً در این بیت:

اگر این ساحران اطوار می‌ریزند طوری نیست/ عصا در دست اینک می‌رسند از کوه، موسی‌ها

در این بیت نسبت لفظی( جناس) میان اطوار و طور تنها بخشی از کشفی است که شاعر انجام داده است، او در کلمه طور نیز دو معنا را همزمان لحاظ کرده است، یکی طور در طوری نیست و دیگری طور، کوهی است که موسی در آن با خدا حرف زد و البته معنای دومی‌با دلالت ضمنی به ذهن متبادر می‌شود.

معناگرایی در برابر صورت گرایی

نکته مهم در شعر «سیار» این است که بازی‌های زبانی و لفظی دلیل و علت سرودن شعر نیست. در اینجا با شاعری سر و کار نداریم که دلیل اصلی‌اش برای سرودن شعر آفرینش زیبایی صرف باشد. شعر او از نظر عنصر اندیشه شعری دارای قابلیت و توان بالایی است:

نه کفر ابوجهل، نه‌ایمان ابوذر/ ماییم و میانمایگی عصر خموشی

«سیار» شاعری معناگراست و در شعر دارای موضع است. او قبل از اینکه به زیبایی و تصویر در شعر بیندیشد، در اندیشه بیان دغدغه‌های فکری، اجتماعی و سیاسی خود است. ایدئولوژیک سرودن انتخابی است که او در شعر کرده و پای همه چیز آن هم ایستاده است. تکلیف مخاطب شعر سیار با این شعر روشن است . او حتی به برف هم که نگاه می‌کند، ذهنش به دنبال واژگانی چون کثرت و بسیط می‌رود که گستره معنایی خاص خود را القا می‌کند:

ای برف!... ای شگرف! آن کثرت همیشگی شی‌ء و رنگ را/ یک باره از بسیط زمین پاک کرده ای!/ کولاک کرده ای!

اینچنین شاعری گاه ممکن است دست خواننده اش را بگیرد و به شعری برساند که اصولاً شعار است و شاعر برای سرود آن را سروده است، اما دلش نیامده حتی از شعارهای خودش هم بگذرد و آن را به مخاطبانش ارایه ندهد.[۱۶]

یادآوری

مجموعه رباعی «یادآوری» از سوی انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است. یادآوری در بردارنده بیش از ۵۰ رباعی محمدمهدی سیار است که در قالب کتابی با طراحی متفاوت به خوانندگان عرضه شده است.[۲۱]




پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ۱٫۶ ۱٫۷ «از «ترانه‌سرایی» تا سرودن «شعر هیئت» با محمدمهدی سیار+عکس و فیلم». 
  2. ۲٫۰۰ ۲٫۰۱ ۲٫۰۲ ۲٫۰۳ ۲٫۰۴ ۲٫۰۵ ۲٫۰۶ ۲٫۰۷ ۲٫۰۸ ۲٫۰۹ ۲٫۱۰ ۲٫۱۱ «تریبون مستضعفین». 
  3. . 
  4. «محمدمهدی سیار». 
  5. «گام بلند جایزه کتاب سال در گزینش شاعری از تبار شعر انقلاب». 
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ «سرگرمی‌های یک شاعر در دوران کودکی و نوجوانی اش». 
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ ۷٫۴ ۷٫۵ «محمدمهدی سیار». 
  8. «نظر رهبر انقلاب: این کتاب از خوب هم بالاتره، آقای سیار کولاک کردی/ ماجرای اولین آشنایی مطیعی با سیار+فیلم و تصاویر». 
  9. «روایت محمدمهدی سیار از فراموش کردن رباعی‌اش در محضر رهبر انقلاب». 
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ «مدیون همسرم هستم/ قطعه آفرینش را در اوایل ازدواجم سرودم». 
  11. «تریبون مستضعفین». 
  12. ۱۲٫۰۰ ۱۲٫۰۱ ۱۲٫۰۲ ۱۲٫۰۳ ۱۲٫۰۴ ۱۲٫۰۵ ۱۲٫۰۶ ۱۲٫۰۷ ۱۲٫۰۸ ۱۲٫۰۹ «گفت‌وگوی روزنامه صبح نو با محمدمهدی سیار». 
  13. ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ۱۳٫۲ ۱۳٫۳ «محمدمهدی سیار: «شعر آیینی بعد از انقلاب نظیر ندارد»». 
  14. ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ ۱۴٫۲ «ذات انقلاب، شاعرانه بود/ ۳۰۰ میلیون تومان جایزه برای برگزیدگان». 
  15. «مراسم تقدیر از محمدمهدی سیار برگزار می شود». 
  16. ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ «یادداشت آرش شفاهی بر رودخوانی محمدمهدی سیار». 
  17. «محمدمهدی سیار:‌ احمد عزیزی آتشفشان خلاقیت بود - نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور». 
  18. ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ ۱۸٫۲ «حق السکوت محمد مهدی سیار برگزیده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی شد - شهرستان ادب». 
  19. ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ ««رودخوانی» سیار منتشر می‌شود». 
  20. ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ ««بوطيقاي صدرايي» به قلم محمدمهدي سيار منتشر مي‌‌شود - مشرق نیوز». 
  21. ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ «یادآوری - کتاب محمد مهدی سیار».