شاهِ نامه‌ها: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بهار (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
بهار (بحث | مشارکت‌ها)
 
(۹ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۲۳: خط ۲۳:
|پیش از         =  
|پیش از         =  
}}
}}
'''شاهِ نامه‌ها''' اثری پژوهشی از سيروس شميسا استاد دانشگاه و پژوهشگرادبی است. نویسنده در این کتاب تلاش کرده با تبدیل داستان به تاریخ و یا یافتن ارتباطی میان این دو در شاهنامه و بررسی عوامل دیگر وجهی ديگر از کتاب فردوسی را به مخاطب معرفی كند.
'''شاهِ نامه‌ها''' اثری پژوهشی از سيروس شميسا استاد دانشگاه و پژوهشگرادبی است. نویسنده در این کتاب تلاش کرده با تبدیل داستان به تاریخ و یا یافتن ارتباطی میان این دو در شاهنامه و بررسی سایر عوامل، وجهی ديگر از کتاب فردوسی را به مخاطب معرفی كند.
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>


خط ۱۰۹: خط ۱۰۹:
{{ب|'''چنین گفت پیغمبر راستگوی'''|'''ز گهواره تا گور دانش بجوی}}{{پایان شعر}}
{{ب|'''چنین گفت پیغمبر راستگوی'''|'''ز گهواره تا گور دانش بجوی}}{{پایان شعر}}
<ref name=''گهواره''>{{پک|سیروس شمیسا|۱۳۹۷|ک= شاه‌ِ نامه‌ها|ص=۳۲۶}}</ref>  
<ref name=''گهواره''>{{پک|سیروس شمیسا|۱۳۹۷|ک= شاه‌ِ نامه‌ها|ص=۳۲۶}}</ref>  
===فصل نهم: دین‌های کهن ایران===
شمیسا در این فصل بر ضرورت آشنایی محققان فرهنگ و ادبیات ایرانی با ادیان کهن ایرانی تاکید می‌کند. به اعتقای وی «این مذاهب هیچ‌گاه به صورت کامل از بین نرفتند و به صور مختلف از جمله سنت، آداب، ادبیات، فرهنگ، عرفان و دین‌های جدیدتر در ادوار بعد هم باقی ماندند. خورشیدپرستی از دیانت مهری به دیوان مولانا راه جست. با تغییر نام در آیین صائبی‌ها ماند. آتش زرتشت به دیوان حافظ آمد: که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست. زروان‌پرستی در عقیده به جبر و تاثیر سپهر و آسمان در سرنوشت بشری باقی‌ ماند.<ref name=''زردشت''>{{پک|سیروس شمیسا|۱۳۹۷|ک= شاه‌ِ نامه‌ها|ص=۳۴۵}}</ref>
هرچند شاهنامه مستقیماً درباره این ادیان سخن نمی‌گوید اما چون حاوی رد پای آن‌ها در فرهنگ پیش از اسلام است، یکی از منابع درجه اول محسوب می‌شود، چنانکه بر مبنای شاهنامه می‌توان فرق بین مهری و زروانی را توضیح داد.
'''پوریوتکیشی'''، '''نیا پرستی'''،  '''مذهب پرستش گیاه'''، '''دیو یسنا'''، '''بت‌پرستی'''، '''دین هندوان''' ، '''شیطان‌پرستی'''، '''دین کیومرثی'''، '''آیین طهمورثی'''، '''دین هوشنگ'''، '''آیین جمشید'''، '''راه فریدون'''، '''دین پهلوی'''، '''دین زروانی'''، '''تقدیرگرایی'''، '''تنجیم'''، '''گردان سپهر'''، '''دین مهری'''، '''میترائیسم رومی'''، '''سوگند خوردن به خورشید و ماه'''، '''ناهید و هور'''، '''اسطوره گاوکشی مهر'''، '''آناهیتا'''، '''دین مغانی'''، '''دین یهودی'''، '''دین مسیحی'''، '''دین مانی'''، '''اسلام''' و '''شیعه''' از جمله موضوعاتی است که نویسنده در این فصل در باره آن‌ها توضیحاتی آورده است.
===فصل دهم: مراسم===
نویسنده در این فصل به مراسماتی که به بهانه‌های مختلف برگزار می‌شد، اشاره کرده است. مراسماتی چون خوردن '''می'''، '''در سوگ مرده'''، '''ازدواج'''، '''سه روز'''، '''هفت روز'''، '''چامه‌خوانی'''، '''رسوم و مسائل اجتماعی'''، '''نامه‌نویسی'''، '''خطبه شاهی'''، '''نذر'''، '''هدیه و بخشش''' از جمله این مراسم‌ها بوده است.
برای نمونه می‌توان به موردی در «در سوگ مرده» اشاره کرد که از نظر شمیسا باعث شگفتی است. مثلاً فرنگیس در سوگ سیاوش گیسوی خود را می‌برد و به دور کمر خود می‌بندد:
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: green}}
{{ب|'''ز سر ماهرویان گسسته کمند'''|'''خراشیده روی و بمانده نژند'''}}
{{ب|'''همه بندگان موی کردند باز'''|'''فرنگیس، مشکین کمند دراز'''}}
{{ب|'''برید و میان را به گیسو ببست'''|'''به فندق گل ارغوان را بخست'''}}{{پایان شعر}}
<ref name=''گیسو''>{{پک|سیروس شمیسا|۱۳۹۷|ک= شاه‌ِ نامه‌ها|ص=۴۶۸}}</ref>
===فصل یازدهم: جادو، رؤیا، فال===
«در شاهنامه از انواع جادوها، رویاهای معنی‌دار، فال‌ها و پیش‌بینی‌ها و وقایع رازناک، اعمال سمبلیک سخن رفته است.» برای نمونه به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم.
ادی می‌گوید شاهان هخامنشی مانند شاهان بین‌النهرین از طریق خواب و واسطه‌های دیگر با خداوند مربوط بودند و به آن‌ها الهام می‌شد. هرودوت انگیزه حمله خشایارشاه به یونان را رویایی می‌داند که دیده بود. او ظاهرا اهورامزدا را به صورت انسان بالدار دیده بود که به او دستور حمله داد. در شاهنامه هم خواب یکی از ابزار پیش‌بینی است.<ref name=''فال''>{{پک|سیروس شمیسا|۱۳۹۷|ک= شاه‌ِ نامه‌ها|ص=۵۰۹}}</ref>
درباره بخت در این فصل آمده است:
هر گاه خوشی از ایرانیان روی برگرداند و سخن از شکست باشد، گناه به گردن بخت (خواست خدایان) است. مثلاً ابری تیره و تار پدیدار می‌شود یا طوفان گرد و غبار بر‌می‌خیزد و سپاه ایران شکست می‌خورد، چنانکه در کشته شدن رستم فرخزاد گناه به گردن گرد و غبار بیابان بود:
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: green}}
{{ب|'''برآهیخت رستم یکی تیغ تیز'''|'''بدان تا نماید بدو رستخیز'''}}
{{ب|'''همی خواست از تن سرش را برید'''|'''ز گرد سپه این مرد آن را ندید'''}}
{{ب|'''بپوشید دیدار رستم ز گرد'''|'''بشد سعد پویان به جای نبرد'''}}{{پایان شعر}}
حوادث را تعبیر کردن و فال خوب یا بد زدن هم بسیار مرسوم بود.
اسفندیار در راه خود به سوی سیستان برای بند بستن بر رستم به یک دوراهی می‌رسد و شتر او همانجا می‌خوابد و اسفندیار این را به فال بد می‌گیرد:
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: green}}
{{ب|'''همی رفت تا پیشش آمد دو راه'''|'''فرو ماند بر جای پیل و سپاه'''}}
{{ب|'''دژ گنبدان بود راهش یکی'''|'''دیگر سوی زاول کشید اندکی'''}}
{{ب|'''شتر آنک در پیش بودش بخفت'''|'''تو گفتی که گشته است با خاک جفت'''}}
{{ب|'''همی چوب زد بر سرش ساروان'''|'''ز رفتن بماند آن زمان کاروان'''}}
{{ب|'''جهانجوی را آن بد آمد به فال'''|'''بفرمود کش سر ببرند و یال'''}}
{{ب|'''بدان تا بدو باز گردد بدی'''|'''نباشد بجز فره ایزدی'''}}
{{ب|'''بریدند پرخاشجویان سرش'''|'''بدو بازگشت آن زمان اخترش'''}}
{{ب|'''غمی گشت زان اشتر اسفندیار'''|'''گرفت آن زمان اختر شوم خوار'''}}{{پایان شعر}}
<ref name=''زاول''>{{پک|سیروس شمیسا|۱۳۹۷|ک= شاه‌ِ نامه‌ها|ص=۵۱۶}}</ref>
برخی، روزهایی را برای خود نحس و شوم می‌دانستند و از خانه خارج نمی‌شدند. مثلاً بهرام چوبینه بهرام‌روز را که بیستمین روز ماه است، شوم می‌دانست
و در خانه می‌ماند، قلود از همین فرصت استفاده کرد و بهرام را در خانه‌اش با ضربه کارد کشت:
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: green}}
{{ب|'''بپوشی همان پوستین سیاه'''|'''یکی کارد بستان و بنوزد راه'''}}
{{ب|'''نگه دار از آن ماه بهرام روز'''|'''برو‌ تا در مرو گیتی فروز'''}}
{{ب|'''وی آن روز را شوم دارد به فال'''|'''نگه داشتستیم  بسیار سال'''}}
{{ب|'''نخواهد که انبوه باشد برش'''|'''به دیبای چینی بپوشد سرش'''}}{{پایان شعر}}<ref name=''بهرام''>{{پک|سیروس شمیسا|۱۳۹۷|ک= شاه‌ِ نامه‌ها|ص=۵۲۵}}</ref>
===فصل دوازدهم: تاریخ، اسطوره===
نویسنده در این فصل به بررسی تاریخ و اسطوره در شاهنامه پرداخته و توضیحاتی درباره '''فرق اسطوره با افسانه'''،'''اسطوره بنیاد داستان‌های حماسی'''، '''تغییر شکل اساطیر'''، '''پیشینه تاریخی شاهنامه'''، '''آریاییان'''، '''ورود آن‌ها به ایران'''، '''اقوام بومی'''، '''دیوان'''، '''مادرسالاری'''، '''اسب'''، '''مسیرهای شاهنامه'''، '''گیلان'''، '''بومیان ایران'''، '''ضحاک شاه بومیان'''، '''تمدن بین‌النهرین'''، '''جنگ رستم و اسفندیار'''، '''کوشانیان'''، '''تورانیان'''، '''حمله اسکندر''' و غیره داده است.
نویسنده درباره جنگ رستم و اسفندیار در کتاب ''طرح اصلی داستان رستم و اسفندیار''  این فرضیه را مطرح کرده که اسفندیار که از پدر خود تاج و تخت می‌خواهد، باید تمام ایران را زردشتی کند تا به خواسته‌اش دست یابد، لذا به سیستان می‌رود تا به رستم مهری هم بند  بودند اما کشته می‌شود. این مطالب از خود داستان رستم و اسفندیار به نحوی قابل استنباط است. در گشتاسب‌نامه دقیقی مطالب صریح‌تری است. گشتاسب به اسفندیار دستور داده بود به همه‌جا لشکرکشی کرده و مردم را به آیین جدید فراخواند:
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: green}}
{{ب|'''برو گفت و پا را به زین اندر آر'''|'''همه کشورت را به دین اندر آر'''}}{{پایان شعر}}
اما در آنجا آمده زمانی که گشتاسب اسفندیار را به زندان انداخته بود خود به سیستان رفته بود تا رستم و مردم آن‌جا را زرتشتی کند:
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: green}}
{{ب|'''بر آمد بسی روزگاران بدوی'''|'''که خسرو سوی سیستان کرد روی'''}}
{{ب|'''که آنجا کند زند و استا روا'''|'''کند موبدان را بدان جا گوا'''}}{{پایان شعر}}
ایرادی ندارد، می‌توانیم بگوییم اما موفق نشده بود، اما به بعد کمی اشکال دارد:
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: green}}
{{ب|'''و زو زند و کُستی بیاموختند'''|'''ببستند و آذر برافروختند'''}}
مگر آنکه بگوییم همه مردم و مخصوصاً خانواده‌های بزرگ دین جدید را نپذیرفته بودند. رستم سکایی هم مانند ارجاسپ تورانی بر همان دین کهن بود.<ref name=''سکایی''>{{پک|سیروس شمیسا|۱۳۹۷|ک= شاه‌ِ نامه‌ها|ص=۶۳۸}}</ref>
===فصل سیزدهم: داستان‌پردازی در شاهنامه===
به نوشته مؤلف، فردوسی در عین تاریخ‌پردازی، نمایشنامه‌نویس چیره‌دستی است و بسیاری از داستان‌های او را با اندک تصرفی می‌توان عینا به صحنه برد چنانکه در تاجیکستان در چند مورد عمل کرده‌اند. فردوسی خود را به جای قهرمانان قرار می‌دهد و حالات روحی آنان را که در سبک خراسانی مرسوم نبود مجسم می‌کند.در جلد پنجم در پایان داستان کیخسرو وقتی زال هم از پدر و هم مادر کیخسرو در حضور جمع بد می‌گوید، کیخسرو در پاسخ قبول نمی‌کند که از هر دو طرف نقص دارد و می‌گوید من از نسل سیاوشم و لذااز خانواده پدری خود دفاع می کند.
در مورد اینکه کاووس به آسمان رفت می‌گوید شاه باید فزونی‌منش  باشد.
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: green}}
{{ب|'''دیگر آنک کاووس صندوق ساخت'''|'''سر از پادشاه همی برفراخت'''}}
{{ب|'''چنان دان که اندر فزونی‌منش'''|'''نسازند بر پادشاه سرزنش'''}}{{پایان شعر}}
در مورد خانواده مادری خود می‌گوید کسی از عهده دائیم شیده برنمی آمد  مگر فر داشته باشد لذا من  خود به جنگ او رفتم وگرنه از ایرانیان کاری ساخته نبود.زال در مقابل دفاعیات کیخسرو آرام می‌شود و پوزش می طلبد. کیخسرو روحیه می یابد و بعد از این است که جمع را مخاطب ساخته و می‌گوید به هامون سراپرده بزنید و به آنان اموال می بخشد.
در همین فصل آمده است که تبدیل تاریخ به ادبیات در سرتاسر شاهنامه نمونه دارد. اگر در کتاب تاریخی منبع فردوسی نوشته بود که زال با رودابه ازدواج کرد و حتی بدان شاخ و بالی هم داده بودند، فردوسی آن را کاملاً به صورت داستانی دلکش درآورده است که عیناً‌ مثل داستانهای امروزی دیالوگ و آکسیون دارد. مخصوصاً دیالوگ‌های رودابه و مادرش بسیار هنرمندانه و زیبا ساخته شده است. فردوسی با توجه به روانشناسی زنان این دیالوگ‌ها را کاملاً به‌صورت رئالیستی ارائه داده است.
'''دیالوگ‌پردازی'''، '''سخن‌پردازی قهرمانان'''، '''طنز نمایشی'''، '''سبق ذهنی'''، '''جهان مینیاتوری'''، '''تراژدی'''، '''طرفداری از قهرمان'''، '''ناگهان مطلبی را تمام کردن'''، '''تجسم حالات روانی''' و '''شخصیت‌پردازی''' از جمله موضوعاتی است که در ادامه به آن پرداخته شده است.
===فصل چهاردهم: نشانه‌شناسی ادبی===
نویسنده در این فصل آورده است: نشانه‌شناسی ادبی بخش غیرمکتوب متون را به سخن گفتن می‌آورد. متن بدون استعانت از زبان با نشانه و قرینه و اماره، نکته های ظریف مهمی را بیان می‌کند. اما این زبان را فقط کسانی که با سنن ادبی، تاریخ و فرهنگ و متون آشنایی عمیق دارند درمی‌یابند و لذا نشانه‌شناسی ادبی با نشانه‌شناسی زبان‌شناسی متفاوت است.
در ادامه به برخی از این نشانه‌ها که نویسنده در کتابش به آن اشاره کرده، می‌پردازیم:
'''زرینه کفش''': نشانه شاهان و سرداران ایرانی است. منوچهر درباره خود می‌گوید:
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: green}}
{{ب|'''خداوند شمشیر و زرینه کفش'''|'''فرازنده کاویانی درفش'''}}{{پایان شعر}}
'''هدیه''': بردن هدیه برای شاه جدید در حکم بیعت بود. این رسم در نقوش تخت جمشید هم دیده می‌شود. وقتی داراب، شاه می‌شود:
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: green}}
{{ب|'''از آن پس ز هندوستان و ز روم'''|'''ز هر مرز با ارز و آباد بوم'''}}
{{ب|'''برفتند با هدیه وبا نثار'''|'''بجستند خشنودی شهریار'''}}{{پایان شعر}}
'''دیبای چینی''':
گران‌ترین نوع دیباست و از دیبای رومی بالاترست لذا خسروپرویز قبا از جنس دیبای چینی بر تن دارد:
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: green}}
{{ب|'''ز دیبای زربفت چینی قبای'''|'''چو گردوی پیش اندرون رهنمای'''}}{{پایان شعر}}
'''نشانه‌های سوگواری''': از جمله خاک بر سر ریختن و گشادن کمر که عکس بستن کمر بود. بستن کمر نشانه آماده شدن برای کار بود:
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: green}}
{{ب|'''بزرگان توران گشاده کمر'''|'''به پیش سپهدار بر خاک سر'''}}
{{ب|'''همه جنگ را پاک بسته میان'''|'''هه دل پر از کین ایرانیان'''}}{{پایان شعر}}
===فصل پانزدهم: سبک شاهنامه===
نویسنده معتقد است که سبک در شاهنامه هماهنگی حماسی است و می‌نویسد به زحمت می‌توان تصور کرد که فردوسی با امثال منوچهری معاصر بوده باشد. زبان فردوسی و بلاغت و تفکر او کاملاً ایرانی است و پیداست که مثل امثال منوچهری به مکتب‌های مرسوم آن دوره نرفته است و تقریباً با معارف عربی و اسلامی سروکار نداشته است. اما او مردی درس‌خوانده و دانشی است و لابد در همان مکاتب خانگی زردشتی پرورده شده است. سبک فردوسی مشتمل بر بلاغت ایرانی است و بنیاد آن همان اندیشه‌های عینی و ملموس و محسوس آریایی است.
نویسنده در ادامه درباره در خصوص مسائل لغوی شاهنامه از جمله لغات عربی آورده که در اواخر شاهنامه یعنی جلد هفت و هشت و نه که عمدتاً تاریخ ساسانیان است و فردوسی در پیری سروده است، بسامد لغات عربی به نحو چشمگیری زیاد می‌شود... به طور کلی برخی از لغات عربی شاهنامه، جلب نظر می‌کند و غیرمنتظره است و به قول ریفاتر چون برخلاف انتظار است توجه سبک‌شناس را جلب می‌کند. مثلاً استعمال حربه به معنی نیزه:
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: green}}
{{ب|'''بُن چاه پر حربه و تیغ تیز'''|'''نبد جای مردی و راه گریز'''}}{{پایان شعر}}<ref name=''لغات''>{{پک|سیروس شمیسا|۱۳۹۷|ک= شاه‌ِ نامه‌ها|ص=۶۸۵}}</ref>
در شاهنامه لغات و ترکیباتی وجود دارد که به عقیده مؤلف کتاب، تا حدودی خاص شاهنامه است. به این معنی که در این متن با بسامد بالایی به کار رفته است.
مانند: شتاب آمدن به معنی غمگین شدن:
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: green}}
{{ب|'''چو شب تیره شد رای خواب آمدش'''|'''از اندیشه دل شتاب آمدش'''}}{{پایان شعر}}
کیمیا به معنی حیله و تدبیر و نیرنگ:
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: green}}
{{ب|'''گر او کینه جوید همی از نیا'''|'''ترا کینه زیباتر و کیمیا'''}}{{پایان شعر}}
به مشت آوردن: به چنگ آوردن
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: green}}
{{ب|'''بکوشید تا پشت پشت آورید'''|'''مگر بخت روشن به مشت آورید'''}}{{پایان شعر}}
بنیز: هرگز
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: green}}
{{ب|'''چنین  غم بدین دوده نامد بنیز'''|'''غم و درد فرزند برتر ز چیز'''}}{{پایان شعر}}
درباره لغات در معانی کهن نیز آمده که ساختن به معنی پرونده‌سازی و توطئه چنان‌که حسنک وزیر در تاریخ بیهقی می‌گوید «بر بنده بساختند»
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: green}}
{{ب|'''از این ساختن حاجب آگاه شد'''|'''بر او خواب و آرام کوتاه شد'''}}{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}<ref name=''ساختن''>{{پک|سیروس شمیسا|۱۳۹۷|ک= شاه‌ِ نامه‌ها|ص=۶۸۹}}</ref>
فرق حماسه و اسطوره، ساخت‌های شاهنامه، زبان ادبی و گرایش ادبی از دیگر مباحث مورد گفت‌وگو در این فصل است. در خصوص زبان ادبی آمده است: «زبان شاهنامه کاملاً ادبی است سرشار از استعاره و تشبیه و فورگراندینگ و ذوقافیتین و چه و چه و آنگهی برخلاف زبان معمولی مبتنی بر زبان نشانه‌ای است.<ref name=''گرایش''>{{پک|سیروس شمیسا|۱۳۹۷|ک= شاه‌ِ نامه‌ها|ص=۷۲۳}}</ref>
===فصل شانزدهم: ضرب‌المثل‌ها و امثال===
شاهنامه مملو از سخنان حِکمی است که به صورت کلمات قصار، ضرب‌المثل، اندرز و غیره بیان شده است. به نظر می‌رسد شاعر بزرگ حکیم کسی بوده که در کلام خود سخنان حکمی و کلمات قصار می‌آورده است. برخی از این حکم از زبان شاهان و بزرگان (مثلاً بزرجمهر حکیم) است و برخی را خود فردوسی بیان داشته است. مخصوصاً آنجا که در مقام سخنگو در کنار راوی چند بیتی می‌گوید.
برخی از این اندرزها به لحاظ آیین کشورداری در ایران باستان بسیار مهم است. زال چنین به کیخسرو اندرز می‌دهد:
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: green}}
{{ب|'''به سه چیز هر کار نیکو شود'''|'''همان تخت شاهی بی‌آهو شود'''}}
{{ب|'''به گنج و به رنج وبه مردان مرد'''|'''بجز این نشاید همی کار کرد'''}}{{پایان شعر}}
یعنی به رفاه اقتصادی و به کار و کوشش  (و نیز جنگ) و به رجال بزرگ (سیاسی و جنگی).<ref name=''رجال''>{{پک|سیروس شمیسا|۱۳۹۷|ک= شاه‌ِ نامه‌ها|ص=۷۲۷}}</ref>
در هر داستانی از داستان‌های شاهنامه چندین ضرب‌المثل ارزشمند است که دلالت بر وجود فرهنگی گسترده و عمیق دارد. در بخش ۶ از داستان فریدون
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: green}}
{{ب|'''یکی داستان گویم ار بشنوید:'''|'''«همان بر که کارید خود بدروید»'''}}{{پایان شعر}}
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت.
فردوسی در برخی موارد گوینده برخی از ضرب‌المثل‌ها یا کلمات قصار را نام برده است. چنان‌که در داستان رستم و سهراب گوید:
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: green}}
{{ب|'''چنین گفت بهرام نیکو سخن'''|'''که با مردگان آشنایی مکن'''}}{{پایان شعر}}
===فصل هفدهم: هنرهای بلاغی===
به عقیده مؤلف کتاب، بلاغت شاهنامه عمدتاً ایرانی و آریایی است هر چند از بلاغت مرسوم اسلامی هم به استادی تمام سود جسته است اما اساس آن بلاغتی ساده و مؤثر و بدوی است. ایرانیان بر حسب اشارات کتب عربی کهن دارای سابقه در بلاغت بودند. شاهنامه هم مبتنی بر همان بلاغت کهن است، هر چند در این فصل به ناگزیر به اسمایی که ظاهراً عربی است اشاره شده است... شاهنامه مخصوصاً به لحاظ علم معانی ظرایف بسیار دارد، به لحاظ علم بیان استعاره و مخصوصاً کنایه‌های قابل توجه بسیار دارد. به طور کلی می‌توان گفت که برخی از جنبه‌ای بلاغی شاهنامه -که همان بلاغت کهن آریایی یا ایرانی است- با بلاغت سنتی ما قابل توضیح نیست.  مثلاً مادر فریدون به فریدون که می‌خواهد به جنگ ضحاک برود می‌گوید:
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: green}}
{{ب|'''که هر کو نبید جوانی چشید'''|'''به گیتی جز از خویشتن را ندید'''}}
{{ب|'''بدان مستی اندر دهد سر به باد'''|'''ترا روز جز شاد و خرم مباد'''}}{{پایان شعر}}
به لحاظ بلاغت سنتی اضافه تشبیهی دارد (نبید جوانی) اما آن‌چه ادبیت کلام را سامان داده به سبب امور دیگری است مثلاً ضرب‌المثل و حکمت و کلام سائره و از سوی دیگر سرزنش صرف نیست.<ref name=''ضرب‌المثل''>{{پک|سیروس شمیسا|۱۳۹۷|ک= شاه‌ِ نامه‌ها|ص=۷۴۰-۷۴۱}}</ref>
در ادامه، نمونه‌هایی از هنرهای بلاغی در حوزه بیان از جمله تشبیه، استعاره، استعاره تهکمیه، استعاره مفهومی، مجاز، کنایه، اغراق، آنمیسم و جاندارانگاری و تشخیص، استعاره تمثیلی، کنایه تمثلی و نیز در حوزه معانی از جمله حصر و قصر، ایضاح بعد از ابهام، تعریض، جناس، ترصیع، تضاد، تکرار و غیره آمده است.
===فصل هجدهم: مشغولیات===
شمیسا در این فصل به مسائل و مواردی پرداخته که شاهان و رجال کشوری را به خود مشغول می‌کرد. از جمله این مشغولیات بازی شطرنج، تخته و خواندن کلیه و دمنه بوده که در شاهنامه آمده است. البته باده‌نوشی، شکاری، دیدن نمایش، رفتن به باغ، شنیدن موسیقی و غیره هم از دیگر مشغولیات شاهان بوده است.
در ادامه توضیحاتی درباره بازی شطرنج و تخته نرد آمده و در خصوص کلیله و دمنه هم آمده است: «شاهان و رجال (مثلاً بهرام چوبین) به خواندن اخبار شاهان پیشین یعنی خداینامه و نیز مطالعه کلیله و دمنه که آن را کتاب سیاست می‌دانستند علاقمند بودند.
===فصل نوزدهم: با دورنمای امروز===
در مقدمه این فصل آمده است: گاهی می‌توان معادل و مشابه حوادثی را که در اعصار گذشته اتفاق افتاده است در دوران خود تصور کرد که هم به نوعی لذت‌بخش است و هم آن اتفاقات کهن را عینی‌تر و محسوس‌تر و مفهوم‌تر می‌کند. این‌گونه شباهت‌ها نسبتاً زیاد است از تشکیلات مغان و ثروتی که داشتند، از اموال و اوقاف فراوران آتشکده‌ها بگیر تا خلق‌و خوی بزرگان و شاهان.  به گزارش ابن‌خردادبه شاهان در زمان به تخت نشستن پیاده به زیارت آتش آذرگشسب می‌رفتند. این عمل را در تاریخ بعد از اسلام هم می‌بینم. کسی را که از دین زردتشتی برمی گشت و مثلاً مسیحی می‌شد مرتد محسوب می‌کردند و به فتوای مغان زردتشتی او را مصلوب یا مقتول می‌کردند. در تاریخ بعد از اسلام مکرراً همین نحوه عمل دیده شده است. بیشترین شباهت‌ها در امور مذهبی است. ایرانیان به هر مذهبی که درآمدند اصول و آداب مذهب قبلی خود را هم حفظ کردند... گاهی شباهت‌ها بین کردارها و پندارها به حدی زیاد است که باید گفت ملت ایران در طی تاریخ اساساً تغییری نکرده است.<ref name=''دورنما''>{{پک|سیروس شمیسا|۱۳۹۷|ک= شاه‌ِ نامه‌ها|ص=۷۷۸}}</ref>
دیدن فرشته در جبهه جنگ، خواب دیدن قدیسان، فرار از مملکت، فرّه، موتورسوار، رادیو و تلویزیون، سپرده بلندمدت، گروه ترور و آتشکده‌ها و امامزاده‌ها نمونه‌هایی است که در این فصل به آن اشاره شده است.
شمیسا در توضیحات موتور سوار آورده است: در داستان بهرام گور با کنیزک چنگ‌زن در شکار، بهرام گور با کنیزک چنگ‌نواز سوار بر یک هیون به گردش و شکار مشغولند:
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: green}}
{{ب|'''به پشت هیون چمان بر نشست'''|'''ابا سرو آزاده، چنگی به دست'''}}
{{ب|'''فروهشته زو چار بودی رکیب'''|'''همی تاختی در فراز و نشیب'''}}{{پایان شعر}}
معادل این تصویر در این روزها، زن و مرد جوانی هستند سوار بر یک موتور که در فراز و نشیب تپه ماهورها گاز می‌دهند و و به قول قدما می‌تازند!
===فصل بیستم: داستان‌های شاهنامه===
در ابتدای این فصل آمده است: «هر چند می‌توان داستان‌های شاهنامه را به انحاء مختلف تأویل و تفسیر کرد، اما در این بخش هدف ما بیشتر ایجاد رابطه بین تاریخ و اسطوره و داستان است.» مؤلف پس از بررسی مختصر و کوتاه مقدمه شاهنامه  و ذکر چند نکته درباره آن، به نخستین شخصیت داستان‌های شاهنامه یعنی جمشید می‌پردازد. درباره او آورده است: در این‌که جمشید یک رهبر آریایی برای اقوام هندوایرانی بوده (زمانی که هنوز اقوام هندی و ایرانی از هم جدا نشده بودند) شکی نیست. آریاییان دامدار با خود گوسفند داشتند و بومیان هند که فیل را اهلی کرده بودند (و گوشتخوار هم نبودند) به آنان می‌گفتند گوسفند را رها کنید تا ما به شما فیل بدهیم:
«زردتشت این را نیز از اورمزد پرسید که جم برای نیکی جهان چه کار بهتری کرد؟ × اورمزد گفت که آن زمان که دیوان [=بومیان هند] به مردمان [=آریاییان مهاجم] گفتند که گوسفند را بکشید تا ما به شما پیل دهیم که سودمندتر است که او را نگاهبان و نگاهدار نباید× مردمان گفتند که مگر به دستوری جم کنیم (= گوسفند را نکشیم) و کردند و جم با دیوان برای نکشتن مردمان گوسپند را و برای نستاندن مردمان از دیوان پیل را، با دیوان چنان پیکار کرد که دیوان را شکست داد و آن‌ها را مرگمند و پادافراه‌مند کرد».<ref name=''پیل''>{{پک|سیروس شمیسا|۱۳۹۷|ک= شاه‌ِ نامه‌ها|ص=۷۹۲}}</ref>
دومین شخصیت فریدون است. در بخشی از توضیحات مربوط به این شخصیت در شاهنامه آمده است: «فریدون نماینده تمام عیار دامداران آریایی است. اسم گاو فریدون در اصل برمایون است. این گاو در دینکرد یک گاو نر است. در بندهشن نام برادر فریدون هم هست. گاو فریدون یادآور همان گاو یکتا آفریده یا نخستین در تاریخ بلعمی است. ضحاک یادآور اهریمن است که این گاو را کشته بود... چون در داستان فریدون سخن از گاو و آهناست می‌توان احتمال داد که در این زمان آرییان هم اندک‌اندک کشاورز شده بودند و چه بسا زمین‌های بومیان را می‌گرفتند...»<ref name=''آریایی''>{{پک|سیروس شمیسا|۱۳۹۷|ک= شاه‌ِ نامه‌ها|ص=۷۹۷}}</ref>
در ادامه مطلب، توضیحاتی نیز درباره ضحاک و سپس سیاوش آمده است. در شاهنامه اشارات بسیار ارزشمندی است که نشان می‌دهد سیاوش در اصل یکی از ایزدان جهان باستان بوده است. با این‌که سودانه می‌داند سیاوش پسر کیکاووس است از او می‌پرسد که نژاد تو چیست؟ و سیاوش به او می‌گوید من از فر خدایان آفریده شدم اما تو این راز را به کسی مگو:
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: green}}
{{ب|'''و دیگر که پرسیدی از چهر من'''|'''بیامیخت با جان تو مهر من'''}}
{{ب|'''مرا آفریننده از فر خویش'''|'''چنان آفرید ای نگارین ز پیش'''}}
{{ب|'''تو این راز مگشای و با کس مگوی'''|'''مرا جز نهفتن همان نیست روی'''}}{{پایان شعر}}
می‌توان گفت سیاوش مادر زمینی ندارد، داستانی که در شاهنامه آمده مبهم است و زن ناشناسی که در بیشه‌ای ناگهان پیدا شده مادر اوست. خود سیاوش که خود را آفریده از فر یزدان می‌داند به لحاظ زمینی سودابه را مادر خود می‌انگارد.<ref name=''سودابه''>{{پک|سیروس شمیسا|۱۳۹۷|ک= شاه‌ِ نامه‌ها|ص=۸۳۲}}</ref>
فرنگیس، داستان فرود، داستان اکوان دیو، بیژن و منیژه، پادشاهی گشتاسب، داستان رستم و شغاد، داستان بهمن، داستان کرم هفتواد، تمدن جیرفت، بهرام اساطیری، داستان مزدک، داستان بهرام چوبینه، برانداختن ساسانیان، گُردیه، خسروپرویز و غیره از جمله داستان‌هایی است که مؤلف در این فصل به آن‌ها پرداخته و توضیحاتی درباره آن‌ها داده است.
درباره '''سیروس شمیسا'''
سیروس شمیسا ۲۹ فروردین ۱۳۲۷ در رشت از پدر و مادری فرهنگی متولد شد. پس از اخذ دیپلم به دانشگاه شیراز رفت و چند سالی پزشکی خواند. سپس تغییر رشته داد و در همان شیراز لیسانس ادبیات فارسی گرفت.
در آنجا با مرحوم مسعود فرزاد محشور بود. همچنین در مدرسه خان نزد حجت الاسلام آقای حسینی، جامع المقدمات و مقداری از سیوطی را خواند. ویراستار مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران شد و به استخدام دانشگاه آزاد درآمد.
پس از اخذ فوق لیسانس، به خدمت سربازی رفت و در ضمن خدمت، دوره دکتری ادبیات فارسی را هم خواند و در سال ۱۳۵۷ رساله خود را نزد دکتر خانلری دفاع کرد. پس از اتمام دروس دانشگاهی، به تحصیلات حوزوی ادامه داد و برخی از کتب را مانند شرح منظومه، رسائل، قوانین، مطول و غیره را نزد دکتر سید جعفر سجادی خواند. سپس عضو گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی شد که هنوز در این سمت باقی است.
دکترسیروس شمیسا پژوهشگر و نویسنده ای فعال و تواناست که بیش از ۴۰ عنوان کتاب در کارنامه خود دارد. برخی از آثار تالیفی او عبارتند از؛ فرهنگ عروضی، سیر غزل، بایونگ و هسه (ترجمه)، سیر رباعی، وزن های پاییزی خواب، آشنایی با عروض و قافیه، سبک شناسی، سیروس در اعماق ،نگاهی به فروغ، داستان یک روح و ... درباره نقش و اهمیت آثار شمیسا باید این نکته را یادآور شد که بسیاری از آثار او در شرایطی منتشر شده اند که هیچ کتاب و نوشته قابل دفاع مستندی در زمینه های تحقیقی و تحلیلی او وجود نداشته و شمیسا در این کتاب ها به سیر تحول و تطور ساختی و مضمونی انواع شیوه ها و نگرش های ادبی پرداخته است.
از نکات قابل توجه در آثار شمیسا تقسیم بندی های دقیق و علمی اوست و از این منظر نقش بسیار مهمی در باز آفرینی و تئوریک کردن مباحث مهم و مغفول مانده ادبیات فارسی داشته است.
==نوا، نما، نگاه==
==نوا، نما، نگاه==



نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۰۸:۵۷

شاه نامه‌ها
نویسندهسیروس شمیسا
ناشرهرمس
محل نشرتهران
تاریخ نشر۱۳۹۷
تعداد صفحات۹۲۱
موضوعبررسی و تفسیر شاهنامه
نوع رسانهکتاب

شاهِ نامه‌ها اثری پژوهشی از سيروس شميسا استاد دانشگاه و پژوهشگرادبی است. نویسنده در این کتاب تلاش کرده با تبدیل داستان به تاریخ و یا یافتن ارتباطی میان این دو در شاهنامه و بررسی سایر عوامل، وجهی ديگر از کتاب فردوسی را به مخاطب معرفی كند.

* * * * *


این کتاب ۹۲۱ صفحه‌ای که سال ۱۳۹۷ برای نخستین‌بار از سوی نشر هرمس روانه بازار شده است، دارای یک پیشگفتار، بیست فصل مطول، کتابنامه و گزیده نامنامه است. مؤلف در هر فصل به بررسی و پژوهش در موضوعات مختلف شاهنامه پرداخته و این کتاب را از جنبه‌های گوناگونی چون، اسطوره، تاریخ، سبک،‌ منابع،‌ نسخه‌های مختلف، زندگی فردوسی، نشانه‌شناسی ادبی، داستان‌پردازی، هنرهای بلاغی، داستان‌های شاهنامه مورد کاوش قرار داده است.

بنابر نوشته نویسنده، شاهِ نامه‌ها حاصل یادداشت‌هایی است که شمیسا طی سال‌های تدریس شاهنامه گردآوری کرده است و چون برآیند مطالعات و نظریات شخصی او در متن شاهنامه است در برخی مواضع با نظریات مرسوم درخصوص شاهنامه متفاوت است.

بخشی از رویکرد شمیسا در این کتاب تبدیل داستان به تاریخ و یا یافتن ارتباطی میان این دو بوده است به همین دلیل به بررسی اساطیر کهن آریایی و بین‌النهرینی، مذاهب مربوط به پرستش گیاه و ایزدان باروری پرداخته است و کوشیده ارتباطی میان شخصیت‌های داستان‌های شاهنامه با موارد تاریخی بیابد.

او برای تأیید فرضیات خود با مراجعه به کتب ایرانشناسانی چون ویدن گرن و کریستین سن، شواهدی را به صورت خلاصه بیان کرده است، اگرچه معتقد است که ایرانشناسان با وجود طرح مطالب ارزشمند درباره شاهنامه به آن اشراف کامل ندارند و همچنان زوایایی بسیاری از این کتاب مغفول مانده است. به اعتقاد وی «در شاهنامه گاهی دقت در حد یک مصراع و یک کلمه، معنی‌آفرین است. شاهنامه گاهی در ذکر مطالب تاریخی منحصربه‌فرد است.» خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

شمیسا در بخش دیگر این کتاب به تطبیق نسبی شخصیت‌های اساطیری و دستانی با مردان تاریخی پرداخته هر چند معتقد است که قطعیتی در این باره وجود ندارد «می‌توان گفت که بخشی از اتفاقات تاریخی یا بخشی از اتفاقات داستانی قابل انطباق یا لااقل یادآور آن است. کوروش در سال ۵۳۰ پیش از میلاد از آمو دریا گذشت و به جنگ سکاها رفت. پسر ملکه سکاها کشته شد. خود کوروش نیز از زخمی که خورده بود پس از سه روز درگذشت. این حادثه به نحوی یادآور مرگ اسفندیار در جنگ با رستم سکایی است.»[۱]

به عقیده شمیسا تحقیقاتی که درباره شاهنامه شده کافی نیست و باید بیشتر به سمت بحث‌های مفهومی از تاریخ و اسطوره‌شناسی و جامعه‌شناسی و مواردی از این دست درباره شاهنامه رفت. وی در کتابش بیشتر به مطالب بحث‌برانگیز و یا مطالبی که چندان مورد توجه دیگران نبوده، پرداخته است. شمیسا کوشیده ارتباطی میان داستان‌های شاهنامه و تاریخ کهن ایران برقرار کند و از این رهگذر به تاریخ ایران، تمدن بین‌النهرین و خلق‌وخوی ایرانیان پرداخته است «شاهنامه بزرگ‌ترین اثر در مورد ایران باستان است و به اعتباری از بسیاری از کتبی که به پهلوی در دست است مهم‌تر است و لذا هرچه در حول‌وحوش مطالب آن بدانیم در فهم کلی اثر مفید است.»

مؤلف تألیف شاه‌نامه‌ها را ادای دینی به فردوسی بزرگ می‌داند و در پیشگفتار کتابش می‌نویسد: «تألیف این کتاب برای من ادای دینی به فردوسی بزرگ بود که بخشی از عمرم را که در تنهایی و یأس می‌گذشت با دنیای شاد و پرغرور او گذراندم.» او در ادامه از توجه مردم عادی به شاهنامه قطع امید کرده و می‌نویسد: «من دیگر امید چندان به مردم عادی ندارم و فقط امیدم این است که لااقل دانشجویان ادبیات دنیای شاهنامه را بشناسند. دنیایی را که در آن هنوز گودرز و طوس و رستم و رهام و سیاوش و کیخسرو و بهرام گور و بهرام چوبینه و خسرو پرویز زنده‌اند و دارند در شکوه خود زندگی می‌کنند و اگر دریابند که ما حضور آنان را احساس نمی‌کنیم، آنان را فراموش کرده‌ایم و دیگر نمی‌بینیم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ نه هرگز! باید سیاوش را برای همیشه به یاد داشت و گذاشت که به خواب‌های ما هم بیاید و نوید پیروزی دهد.»[۲]

فصل‌بندی کتاب

سرفصل‌های این اثر به شرح زیر است:

برخی از افکار و موضوعات زیربنایی شاهنامه، بنیادهای اساطیرش شاهنامه،‌ ناخودآگاه متن، گریه‌آورها، زندگی فردوسی، درباره شاهنامه، گزارش و ترجمه فردوسی، ضبط‌ها و نسخه‌های شاهنامه، دین‌های کهن ایران، مراسم، جادو و رویا و فال، تاریخ و اسطوره، داستان‌پردازی در شاهنامه، نشانه‌شناسی ادبی، سبک شاهنامه، ضرب‌المثل‌ها و امثال، هنرهای بلاغی، مشغولیات، با دورنمای امروز، داستان‌های شاهنامه.

فصل اول: برخی از افکار و موضوعات زیربنایی شاهنامه

در این فصل نویسنده به عواملی پرداخته که در بزرگی شخص در شاهنامه مؤثر است. نژاد و گوهر سپس هنر و نهایتاً خرد از جمله آن است. نژاد به حدی اهمیت داشت که وقتی بهرام چوبینه ترکی را به اسیری گرفت نخست از او پرسید نام و نژاد تو چیست؟

در شاهنامه بعد از نژاد و هنر خرد مقام ویژه‌ای «گویی کسی که نژاد دارد خرد هم دارد».

زن در شاهنامه از جایگاه ویژه ای برخوردار است به نحوی که فر و نژاد و بزرگی از مادر هم منتقل می شود. در بخشی از کتاب شاه نامه ها آمده است، ایرج پسر فریدون دختری داشت که منوچهر شاه ایران، پسر او بود. مادر فرود (جزیره) به فرود می گوید:

نژاد تو از مادر و از پدرهمه تاجدار و همه نامور

در داستان رستم و اسفندیار هر دو پهلوان به نسب مادری خود فخر می کنند. رستم بعد از فخر به نسب پدری خود گوید:

همان مادرم دختر مهراب بودبدو کشور هند شاداب بود
که ضحاک بودیش پنجم پدرز شاهان گیتی برآورده سر
نژادی از این نامورتر کراست؟خردمند گردن نپیچد ز راست

[۳]

اگرچه در شاهنامه سخنان منفی درباره زنان هم آمده است.

نور و ظلمت، وطن، ازدواج‌های برون قبیله‌ای، تعلق کودک به خانواده زن، درهم‌آمیختگی تاریخ و افسانه، عقل‌گرایی و اعتقاد به کوشش و شاهنامه گنجینه اطلاعات از جمله مواردی است که مولف توضیحاتی درباره آنها داده است.

فصل دوم: بنیادهای اساطیری شاهنامه

ابتدا توضیحی درباره اسطوره آمده این که اسطوره چیست و از این کلمه در شاهنامه با چه واژه یاد شده است.

زمان اسطوره، وحدت اساطیری، تفسیر اسطوره، دگردیسی اسطوره، ذهن اسطوره‌اندیش، خیر و شر، ایزدان گیاهی، پرستش درخت، شاه مظهر بارآوری و برکت، زرتشت و ابراهیم، اژدهاکشی، ایزد بانوان، شاهان خورشیدی، سوگند، انسان و حیوان، خرقه جادویی، تقابل پدر و پسر و جام گیتی‌نما از موضوعاتی که در این فصل به آن پرداخته شده است.

فصل سوم: ناخودآگاه متن

نویسنده کتاب عقیده دارد ممکن است مطالبی به صراحت در شاهنامه نیامده باشد اما می‌توان با تکیه بر شواهد و قراین، آن مطالب را استنباط کرد. به عقیده شمیسا بسیاری از مطالب کهن و اساطیری یا اعتقادی یا سرکوب شده که در طی سدها فراموش شده‌اند در ناخودآگاه متن به زندگی خود ادامه می‌دهند. ناخودآگاه متن به موازات متن که منطق متعارف را حمل می‌کند، منطق پنهان اساطیری و حماسی و روانی را منتقل می‌کند.این گونه مطالب معمولاً در قرب یک مسئله بلاغی مثلاً انواع ایهام‌ها، زبانی ، اشتباه‌خوانی ، ریشه لغات و از این قبیل، قابل ردیابی هستند.[۴] تجسم خدایان، بلاغت، ریشه لغات، آتش، ابر بارنده، خداوند خورشید از جمله موضوعاتی است که در این فصل به آن پرداخته شده است.

فصل چهارم: گریه‌آورها

مقصود نویسنده در این فصل صحنه‌هایی از شاهنامه است که نه تنها خواننده را منقلب و محزون می‌کند بلکه معمولاً به حالت گریه می‌اندازد؛ مانند شکست ایرانیان از اعراب. کشته شدن سهراب یا اسفندیار در شاهنامه معروف است و نقالان معمولاً با نقل این گونه موارد مردم را به گریه می‌اندازند. صحنه‌های تکان‌دهنده در شاهنامه بسیار است: مانند مکالمات بهرام با فرود بر فراز کوه، مرگ سیاوش و مرثیه گردیه بر برادرش بهرام چوبینه.[۵] پیشگویی، پیش‌بینی رستم فرخزاد، شکست ایران، نوحه‌ها ومراثی از جمله نوحه باربد بر خسرو پرویز، نوحه بر یزدگرد آخرین شاه ایران باستان، زاری فردوسی بر پسرش، فقر و پیری فردوسی، سرنوشت اختر کاویان، رستم فریادرس، احساسات میهنی، نوروز ایوان مدائن از جمله موضوعاتی است که مطالبی درباره آن‌ها در این فصل آمده است.

فصل پنجم: زندگی فردوسی

مؤلف این فصل را با تولد و وفات فردوسی، اسم فردوسی، دین فردوسی آغاز کرده است. درباره دین فردوسی آورده است: «شاید خاندان فردوسی از خاندان‌هایی بودند که جهت پرهیز از دادن جزیه و مسائلی از این دست اسلام را قبول کرده بودند. ابن مقفع و کثیری از بزرگان قدیم چنین وضعی داشتند. اسلام فردوسی نزدیک به اسلام یکی از فرق شیعه یا به طور کلی شیعه در مفهوم قدیم آن بود اما تفکر و جهان‌بینی او، زندگی او و نشانه‌های دیگر به خوبی نشان می‌دهد که او در اساس بر آیین کهن است.[۶]

شعوبیه، فجایع اعراب، فردوسی شاعر سیاسی، تقویم زردشتی، آشنایی با پهلوی، افکار فردوسی، مناقشه با سپهر، افکار خیامی، عرب‌ستیزی، فردوسی روشن‌اندیش، قضا و قدر و بخت، فقر فردوسی، پیری فردوسی، درگذشت پسر، حامیان فردوسی، سفرهای فردوسی و عظمت فردوسی از جمله موضوعاتی است که در این فصل به آن پرداخته شده است.

فصل ششم: درباره شاهنامه

درباره اسم شاهنامه در کتاب شاه‌ِ نامه‌ها آمده است: شاهنامه درست ترجمه خداینامه پهلوی است. خدا به معنی شاه است. نامه و نامک به معنی کتاب است. این اسم در خود شاهنامه نیامده است و به جای آن از نامه خسروان، نامه شهریار ، نامه شهریاران، دفتر پهلوی، تاریخ شاهان استفاده شده است. هر کتابی که مشتمل بر مطالب خداینامه پهلوی بود به آن شاهنامه می‌گفتند. [۷]

مؤلف در ادامه توضیحاتی درباره منابع شاهنامه، خدای‌نامه، روش فردوسی، شاهنامه ابومنصوری، تاریخ غررالسیر، شاهنامه‌های دیگر، شاهنامه نثر ابوالموید بلخی، مآخذ شفاهی، شاعران نخستین و شاهنامه، شاهنامه مصور، اشتباهات و تناقضات، ارزش تاریخی شاهنامه، علل سقوط تمدن‌ها و شاهان بزرگ، تکرار سنت‌ها، شاهنامه دریچه‌ای به ایران باستان، اخلاقیات شاهنامه، عرفان شاهنامه، تأثیر شاهنامه، خاصیت تأویل و تطبیق در شاهنامه، اهمیت شاهنامه برای ایرانیان و نظریه دریافت آورده است.

فصل هفتم: گزارش و ترجمه فردوسی

شمیسا در ابتدای این فصل آورده است: منابع فردوسی علاوه بر شاهنامه ابومنصوری، برخی از داستان های منفرد مثلاً بیژن و منیژه و حتی روایات شفاهی هم بوده است. شاید از منابع پهلوی هم استفاده می‌کرد اما به نظر نمی‌رسد که چندان به آن زبان تسلط داشته است. ما به منابع اصلی فردوسی دسترسی نداریم تا بتوانیم در کیفیت ترجمه او اظهارنظرهای دقیق کنیم اما مواردی را میتوانیم با حدس و گمان مطرح کنیم.آنچه مسلم است این است که فردوسی حدالمقدور امانت را رعایت کرده و مثلاً مانند ثعالبی مطالبی را که خلاف عقل یا مصلحت به نظر می‌رسیده، حذف نکرده است. بسیاری از مطالبی که در شاهنامه آمده در منابع کهنی چون بلعمی، ثعالبی و امثال آن‌ها هم آمده و می توان آنها را با هم مقایسه کرد مثل نامه رستم فرخزاد به برادرش.[۸]

فصل هشتم ضبط ها و نسخه های شاهنامه

مولف در این فصل ابیات منسوب به فردوسی را آورده است و می‌گوید برخی از ابیات معروف شاهنامه از فردوسی نیست.

زن و اژدها هر دو در خاک بهجهان پاک از این هر دو ناپاک به

یا

زنان را ستایی سگان را ستایکه یک سگ بِه از صد زن پارسای

به عقیده شمیسا این ابیات در نسخ معتبر کهن نیست و اندک اندک از قرن نهم به بعد به نسخه شاهنامه راه یافته‌اند.[۹] بیت زیر هم در نسخ کهن نیست:

چو ایران نباشد تن من مبادبر این بوم و بر زنده یک تن مباد

از نظر برخی این بیت هم الحاقی است:

بسی رنج بردم در این سال سیعجم زنده کردم بدین پارسی

[۱۰] شمیسا داستان نمونه دیگری از ابیات الحاقی به شاهنامه را این‌گونه بیان می‌کند: دکتر دبیر سیاقی می‌نویسد که در یادداشت‌های علی‌اصغر حکمت آمده که شخصی به نزد من آمد که اطلبوا العلم من المهد الی اللحد را به «ز گهواره تا گور دانش بجوی» ترجمه کرده بود. چون زیبا بود گفتم در مدارس از آن استفاده شود. امروز جزو ابیات شاهنامه معروف شده است:

چنین گفت پیغمبر راستگویز گهواره تا گور دانش بجوی

[۱۱]

فصل نهم: دین‌های کهن ایران

شمیسا در این فصل بر ضرورت آشنایی محققان فرهنگ و ادبیات ایرانی با ادیان کهن ایرانی تاکید می‌کند. به اعتقای وی «این مذاهب هیچ‌گاه به صورت کامل از بین نرفتند و به صور مختلف از جمله سنت، آداب، ادبیات، فرهنگ، عرفان و دین‌های جدیدتر در ادوار بعد هم باقی ماندند. خورشیدپرستی از دیانت مهری به دیوان مولانا راه جست. با تغییر نام در آیین صائبی‌ها ماند. آتش زرتشت به دیوان حافظ آمد: که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست. زروان‌پرستی در عقیده به جبر و تاثیر سپهر و آسمان در سرنوشت بشری باقی‌ ماند.[۱۲] هرچند شاهنامه مستقیماً درباره این ادیان سخن نمی‌گوید اما چون حاوی رد پای آن‌ها در فرهنگ پیش از اسلام است، یکی از منابع درجه اول محسوب می‌شود، چنانکه بر مبنای شاهنامه می‌توان فرق بین مهری و زروانی را توضیح داد.

پوریوتکیشی، نیا پرستی، مذهب پرستش گیاه، دیو یسنا، بت‌پرستی، دین هندوان ، شیطان‌پرستی، دین کیومرثی، آیین طهمورثی، دین هوشنگ، آیین جمشید، راه فریدون، دین پهلوی، دین زروانی، تقدیرگرایی، تنجیم، گردان سپهر، دین مهری، میترائیسم رومی، سوگند خوردن به خورشید و ماه، ناهید و هور، اسطوره گاوکشی مهر، آناهیتا، دین مغانی، دین یهودی، دین مسیحی، دین مانی، اسلام و شیعه از جمله موضوعاتی است که نویسنده در این فصل در باره آن‌ها توضیحاتی آورده است.

فصل دهم: مراسم

نویسنده در این فصل به مراسماتی که به بهانه‌های مختلف برگزار می‌شد، اشاره کرده است. مراسماتی چون خوردن می، در سوگ مرده، ازدواج، سه روز، هفت روز، چامه‌خوانی، رسوم و مسائل اجتماعی، نامه‌نویسی، خطبه شاهی، نذر، هدیه و بخشش از جمله این مراسم‌ها بوده است. برای نمونه می‌توان به موردی در «در سوگ مرده» اشاره کرد که از نظر شمیسا باعث شگفتی است. مثلاً فرنگیس در سوگ سیاوش گیسوی خود را می‌برد و به دور کمر خود می‌بندد:

ز سر ماهرویان گسسته کمندخراشیده روی و بمانده نژند
همه بندگان موی کردند بازفرنگیس، مشکین کمند دراز
برید و میان را به گیسو ببستبه فندق گل ارغوان را بخست

[۱۳]

فصل یازدهم: جادو، رؤیا، فال

«در شاهنامه از انواع جادوها، رویاهای معنی‌دار، فال‌ها و پیش‌بینی‌ها و وقایع رازناک، اعمال سمبلیک سخن رفته است.» برای نمونه به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم.

ادی می‌گوید شاهان هخامنشی مانند شاهان بین‌النهرین از طریق خواب و واسطه‌های دیگر با خداوند مربوط بودند و به آن‌ها الهام می‌شد. هرودوت انگیزه حمله خشایارشاه به یونان را رویایی می‌داند که دیده بود. او ظاهرا اهورامزدا را به صورت انسان بالدار دیده بود که به او دستور حمله داد. در شاهنامه هم خواب یکی از ابزار پیش‌بینی است.[۱۴]

درباره بخت در این فصل آمده است: هر گاه خوشی از ایرانیان روی برگرداند و سخن از شکست باشد، گناه به گردن بخت (خواست خدایان) است. مثلاً ابری تیره و تار پدیدار می‌شود یا طوفان گرد و غبار بر‌می‌خیزد و سپاه ایران شکست می‌خورد، چنانکه در کشته شدن رستم فرخزاد گناه به گردن گرد و غبار بیابان بود:

برآهیخت رستم یکی تیغ تیزبدان تا نماید بدو رستخیز
همی خواست از تن سرش را بریدز گرد سپه این مرد آن را ندید
بپوشید دیدار رستم ز گردبشد سعد پویان به جای نبرد

حوادث را تعبیر کردن و فال خوب یا بد زدن هم بسیار مرسوم بود.

اسفندیار در راه خود به سوی سیستان برای بند بستن بر رستم به یک دوراهی می‌رسد و شتر او همانجا می‌خوابد و اسفندیار این را به فال بد می‌گیرد:

همی رفت تا پیشش آمد دو راهفرو ماند بر جای پیل و سپاه
دژ گنبدان بود راهش یکیدیگر سوی زاول کشید اندکی
شتر آنک در پیش بودش بخفتتو گفتی که گشته است با خاک جفت
همی چوب زد بر سرش ساروانز رفتن بماند آن زمان کاروان
جهانجوی را آن بد آمد به فالبفرمود کش سر ببرند و یال
بدان تا بدو باز گردد بدینباشد بجز فره ایزدی
بریدند پرخاشجویان سرشبدو بازگشت آن زمان اخترش
غمی گشت زان اشتر اسفندیارگرفت آن زمان اختر شوم خوار

[۱۵]

برخی، روزهایی را برای خود نحس و شوم می‌دانستند و از خانه خارج نمی‌شدند. مثلاً بهرام چوبینه بهرام‌روز را که بیستمین روز ماه است، شوم می‌دانست و در خانه می‌ماند، قلود از همین فرصت استفاده کرد و بهرام را در خانه‌اش با ضربه کارد کشت:

بپوشی همان پوستین سیاهیکی کارد بستان و بنوزد راه
نگه دار از آن ماه بهرام روزبرو‌ تا در مرو گیتی فروز
وی آن روز را شوم دارد به فالنگه داشتستیم بسیار سال
نخواهد که انبوه باشد برشبه دیبای چینی بپوشد سرش

[۱۶]

فصل دوازدهم: تاریخ، اسطوره

نویسنده در این فصل به بررسی تاریخ و اسطوره در شاهنامه پرداخته و توضیحاتی درباره فرق اسطوره با افسانه،اسطوره بنیاد داستان‌های حماسی، تغییر شکل اساطیر، پیشینه تاریخی شاهنامه، آریاییان، ورود آن‌ها به ایران، اقوام بومی، دیوان، مادرسالاری، اسب، مسیرهای شاهنامه، گیلان، بومیان ایران، ضحاک شاه بومیان، تمدن بین‌النهرین، جنگ رستم و اسفندیار، کوشانیان، تورانیان، حمله اسکندر و غیره داده است.

نویسنده درباره جنگ رستم و اسفندیار در کتاب طرح اصلی داستان رستم و اسفندیار این فرضیه را مطرح کرده که اسفندیار که از پدر خود تاج و تخت می‌خواهد، باید تمام ایران را زردشتی کند تا به خواسته‌اش دست یابد، لذا به سیستان می‌رود تا به رستم مهری هم بند بودند اما کشته می‌شود. این مطالب از خود داستان رستم و اسفندیار به نحوی قابل استنباط است. در گشتاسب‌نامه دقیقی مطالب صریح‌تری است. گشتاسب به اسفندیار دستور داده بود به همه‌جا لشکرکشی کرده و مردم را به آیین جدید فراخواند:

برو گفت و پا را به زین اندر آرهمه کشورت را به دین اندر آر

اما در آنجا آمده زمانی که گشتاسب اسفندیار را به زندان انداخته بود خود به سیستان رفته بود تا رستم و مردم آن‌جا را زرتشتی کند:

بر آمد بسی روزگاران بدویکه خسرو سوی سیستان کرد روی
که آنجا کند زند و استا رواکند موبدان را بدان جا گوا

ایرادی ندارد، می‌توانیم بگوییم اما موفق نشده بود، اما به بعد کمی اشکال دارد:

مگر آنکه بگوییم همه مردم و مخصوصاً خانواده‌های بزرگ دین جدید را نپذیرفته بودند. رستم سکایی هم مانند ارجاسپ تورانی بر همان دین کهن بود.[۱۷]

فصل سیزدهم: داستان‌پردازی در شاهنامه

به نوشته مؤلف، فردوسی در عین تاریخ‌پردازی، نمایشنامه‌نویس چیره‌دستی است و بسیاری از داستان‌های او را با اندک تصرفی می‌توان عینا به صحنه برد چنانکه در تاجیکستان در چند مورد عمل کرده‌اند. فردوسی خود را به جای قهرمانان قرار می‌دهد و حالات روحی آنان را که در سبک خراسانی مرسوم نبود مجسم می‌کند.در جلد پنجم در پایان داستان کیخسرو وقتی زال هم از پدر و هم مادر کیخسرو در حضور جمع بد می‌گوید، کیخسرو در پاسخ قبول نمی‌کند که از هر دو طرف نقص دارد و می‌گوید من از نسل سیاوشم و لذااز خانواده پدری خود دفاع می کند.

در مورد اینکه کاووس به آسمان رفت می‌گوید شاه باید فزونی‌منش باشد.

و زو زند و کُستی بیاموختندببستند و آذر برافروختند
دیگر آنک کاووس صندوق ساختسر از پادشاه همی برفراخت
چنان دان که اندر فزونی‌منشنسازند بر پادشاه سرزنش

در مورد خانواده مادری خود می‌گوید کسی از عهده دائیم شیده برنمی آمد مگر فر داشته باشد لذا من خود به جنگ او رفتم وگرنه از ایرانیان کاری ساخته نبود.زال در مقابل دفاعیات کیخسرو آرام می‌شود و پوزش می طلبد. کیخسرو روحیه می یابد و بعد از این است که جمع را مخاطب ساخته و می‌گوید به هامون سراپرده بزنید و به آنان اموال می بخشد.

در همین فصل آمده است که تبدیل تاریخ به ادبیات در سرتاسر شاهنامه نمونه دارد. اگر در کتاب تاریخی منبع فردوسی نوشته بود که زال با رودابه ازدواج کرد و حتی بدان شاخ و بالی هم داده بودند، فردوسی آن را کاملاً به صورت داستانی دلکش درآورده است که عیناً‌ مثل داستانهای امروزی دیالوگ و آکسیون دارد. مخصوصاً دیالوگ‌های رودابه و مادرش بسیار هنرمندانه و زیبا ساخته شده است. فردوسی با توجه به روانشناسی زنان این دیالوگ‌ها را کاملاً به‌صورت رئالیستی ارائه داده است.

دیالوگ‌پردازی، سخن‌پردازی قهرمانان، طنز نمایشی، سبق ذهنی، جهان مینیاتوری، تراژدی، طرفداری از قهرمان، ناگهان مطلبی را تمام کردن، تجسم حالات روانی و شخصیت‌پردازی از جمله موضوعاتی است که در ادامه به آن پرداخته شده است.

فصل چهاردهم: نشانه‌شناسی ادبی

نویسنده در این فصل آورده است: نشانه‌شناسی ادبی بخش غیرمکتوب متون را به سخن گفتن می‌آورد. متن بدون استعانت از زبان با نشانه و قرینه و اماره، نکته های ظریف مهمی را بیان می‌کند. اما این زبان را فقط کسانی که با سنن ادبی، تاریخ و فرهنگ و متون آشنایی عمیق دارند درمی‌یابند و لذا نشانه‌شناسی ادبی با نشانه‌شناسی زبان‌شناسی متفاوت است.

در ادامه به برخی از این نشانه‌ها که نویسنده در کتابش به آن اشاره کرده، می‌پردازیم:

زرینه کفش: نشانه شاهان و سرداران ایرانی است. منوچهر درباره خود می‌گوید:

خداوند شمشیر و زرینه کفشفرازنده کاویانی درفش

هدیه: بردن هدیه برای شاه جدید در حکم بیعت بود. این رسم در نقوش تخت جمشید هم دیده می‌شود. وقتی داراب، شاه می‌شود:

از آن پس ز هندوستان و ز رومز هر مرز با ارز و آباد بوم
برفتند با هدیه وبا نثاربجستند خشنودی شهریار

دیبای چینی: گران‌ترین نوع دیباست و از دیبای رومی بالاترست لذا خسروپرویز قبا از جنس دیبای چینی بر تن دارد:

ز دیبای زربفت چینی قبایچو گردوی پیش اندرون رهنمای

نشانه‌های سوگواری: از جمله خاک بر سر ریختن و گشادن کمر که عکس بستن کمر بود. بستن کمر نشانه آماده شدن برای کار بود:

بزرگان توران گشاده کمربه پیش سپهدار بر خاک سر
همه جنگ را پاک بسته میانهه دل پر از کین ایرانیان

فصل پانزدهم: سبک شاهنامه

نویسنده معتقد است که سبک در شاهنامه هماهنگی حماسی است و می‌نویسد به زحمت می‌توان تصور کرد که فردوسی با امثال منوچهری معاصر بوده باشد. زبان فردوسی و بلاغت و تفکر او کاملاً ایرانی است و پیداست که مثل امثال منوچهری به مکتب‌های مرسوم آن دوره نرفته است و تقریباً با معارف عربی و اسلامی سروکار نداشته است. اما او مردی درس‌خوانده و دانشی است و لابد در همان مکاتب خانگی زردشتی پرورده شده است. سبک فردوسی مشتمل بر بلاغت ایرانی است و بنیاد آن همان اندیشه‌های عینی و ملموس و محسوس آریایی است.

نویسنده در ادامه درباره در خصوص مسائل لغوی شاهنامه از جمله لغات عربی آورده که در اواخر شاهنامه یعنی جلد هفت و هشت و نه که عمدتاً تاریخ ساسانیان است و فردوسی در پیری سروده است، بسامد لغات عربی به نحو چشمگیری زیاد می‌شود... به طور کلی برخی از لغات عربی شاهنامه، جلب نظر می‌کند و غیرمنتظره است و به قول ریفاتر چون برخلاف انتظار است توجه سبک‌شناس را جلب می‌کند. مثلاً استعمال حربه به معنی نیزه:

بُن چاه پر حربه و تیغ تیزنبد جای مردی و راه گریز

[۱۸]

در شاهنامه لغات و ترکیباتی وجود دارد که به عقیده مؤلف کتاب، تا حدودی خاص شاهنامه است. به این معنی که در این متن با بسامد بالایی به کار رفته است.

مانند: شتاب آمدن به معنی غمگین شدن:

چو شب تیره شد رای خواب آمدشاز اندیشه دل شتاب آمدش

کیمیا به معنی حیله و تدبیر و نیرنگ:

گر او کینه جوید همی از نیاترا کینه زیباتر و کیمیا

به مشت آوردن: به چنگ آوردن

بکوشید تا پشت پشت آوریدمگر بخت روشن به مشت آورید

بنیز: هرگز

چنین غم بدین دوده نامد بنیزغم و درد فرزند برتر ز چیز

درباره لغات در معانی کهن نیز آمده که ساختن به معنی پرونده‌سازی و توطئه چنان‌که حسنک وزیر در تاریخ بیهقی می‌گوید «بر بنده بساختند»

از این ساختن حاجب آگاه شدبر او خواب و آرام کوتاه شد

[۱۹]

فرق حماسه و اسطوره، ساخت‌های شاهنامه، زبان ادبی و گرایش ادبی از دیگر مباحث مورد گفت‌وگو در این فصل است. در خصوص زبان ادبی آمده است: «زبان شاهنامه کاملاً ادبی است سرشار از استعاره و تشبیه و فورگراندینگ و ذوقافیتین و چه و چه و آنگهی برخلاف زبان معمولی مبتنی بر زبان نشانه‌ای است.[۲۰]

فصل شانزدهم: ضرب‌المثل‌ها و امثال

شاهنامه مملو از سخنان حِکمی است که به صورت کلمات قصار، ضرب‌المثل، اندرز و غیره بیان شده است. به نظر می‌رسد شاعر بزرگ حکیم کسی بوده که در کلام خود سخنان حکمی و کلمات قصار می‌آورده است. برخی از این حکم از زبان شاهان و بزرگان (مثلاً بزرجمهر حکیم) است و برخی را خود فردوسی بیان داشته است. مخصوصاً آنجا که در مقام سخنگو در کنار راوی چند بیتی می‌گوید. برخی از این اندرزها به لحاظ آیین کشورداری در ایران باستان بسیار مهم است. زال چنین به کیخسرو اندرز می‌دهد:

به سه چیز هر کار نیکو شودهمان تخت شاهی بی‌آهو شود
به گنج و به رنج وبه مردان مردبجز این نشاید همی کار کرد

یعنی به رفاه اقتصادی و به کار و کوشش (و نیز جنگ) و به رجال بزرگ (سیاسی و جنگی).[۲۱] در هر داستانی از داستان‌های شاهنامه چندین ضرب‌المثل ارزشمند است که دلالت بر وجود فرهنگی گسترده و عمیق دارد. در بخش ۶ از داستان فریدون

یکی داستان گویم ار بشنوید:«همان بر که کارید خود بدروید»

هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت.

فردوسی در برخی موارد گوینده برخی از ضرب‌المثل‌ها یا کلمات قصار را نام برده است. چنان‌که در داستان رستم و سهراب گوید:

چنین گفت بهرام نیکو سخنکه با مردگان آشنایی مکن

فصل هفدهم: هنرهای بلاغی

به عقیده مؤلف کتاب، بلاغت شاهنامه عمدتاً ایرانی و آریایی است هر چند از بلاغت مرسوم اسلامی هم به استادی تمام سود جسته است اما اساس آن بلاغتی ساده و مؤثر و بدوی است. ایرانیان بر حسب اشارات کتب عربی کهن دارای سابقه در بلاغت بودند. شاهنامه هم مبتنی بر همان بلاغت کهن است، هر چند در این فصل به ناگزیر به اسمایی که ظاهراً عربی است اشاره شده است... شاهنامه مخصوصاً به لحاظ علم معانی ظرایف بسیار دارد، به لحاظ علم بیان استعاره و مخصوصاً کنایه‌های قابل توجه بسیار دارد. به طور کلی می‌توان گفت که برخی از جنبه‌ای بلاغی شاهنامه -که همان بلاغت کهن آریایی یا ایرانی است- با بلاغت سنتی ما قابل توضیح نیست. مثلاً مادر فریدون به فریدون که می‌خواهد به جنگ ضحاک برود می‌گوید:

که هر کو نبید جوانی چشیدبه گیتی جز از خویشتن را ندید
بدان مستی اندر دهد سر به بادترا روز جز شاد و خرم مباد

به لحاظ بلاغت سنتی اضافه تشبیهی دارد (نبید جوانی) اما آن‌چه ادبیت کلام را سامان داده به سبب امور دیگری است مثلاً ضرب‌المثل و حکمت و کلام سائره و از سوی دیگر سرزنش صرف نیست.[۲۲] در ادامه، نمونه‌هایی از هنرهای بلاغی در حوزه بیان از جمله تشبیه، استعاره، استعاره تهکمیه، استعاره مفهومی، مجاز، کنایه، اغراق، آنمیسم و جاندارانگاری و تشخیص، استعاره تمثیلی، کنایه تمثلی و نیز در حوزه معانی از جمله حصر و قصر، ایضاح بعد از ابهام، تعریض، جناس، ترصیع، تضاد، تکرار و غیره آمده است.

فصل هجدهم: مشغولیات

شمیسا در این فصل به مسائل و مواردی پرداخته که شاهان و رجال کشوری را به خود مشغول می‌کرد. از جمله این مشغولیات بازی شطرنج، تخته و خواندن کلیه و دمنه بوده که در شاهنامه آمده است. البته باده‌نوشی، شکاری، دیدن نمایش، رفتن به باغ، شنیدن موسیقی و غیره هم از دیگر مشغولیات شاهان بوده است.

در ادامه توضیحاتی درباره بازی شطرنج و تخته نرد آمده و در خصوص کلیله و دمنه هم آمده است: «شاهان و رجال (مثلاً بهرام چوبین) به خواندن اخبار شاهان پیشین یعنی خداینامه و نیز مطالعه کلیله و دمنه که آن را کتاب سیاست می‌دانستند علاقمند بودند.

فصل نوزدهم: با دورنمای امروز

در مقدمه این فصل آمده است: گاهی می‌توان معادل و مشابه حوادثی را که در اعصار گذشته اتفاق افتاده است در دوران خود تصور کرد که هم به نوعی لذت‌بخش است و هم آن اتفاقات کهن را عینی‌تر و محسوس‌تر و مفهوم‌تر می‌کند. این‌گونه شباهت‌ها نسبتاً زیاد است از تشکیلات مغان و ثروتی که داشتند، از اموال و اوقاف فراوران آتشکده‌ها بگیر تا خلق‌و خوی بزرگان و شاهان. به گزارش ابن‌خردادبه شاهان در زمان به تخت نشستن پیاده به زیارت آتش آذرگشسب می‌رفتند. این عمل را در تاریخ بعد از اسلام هم می‌بینم. کسی را که از دین زردتشتی برمی گشت و مثلاً مسیحی می‌شد مرتد محسوب می‌کردند و به فتوای مغان زردتشتی او را مصلوب یا مقتول می‌کردند. در تاریخ بعد از اسلام مکرراً همین نحوه عمل دیده شده است. بیشترین شباهت‌ها در امور مذهبی است. ایرانیان به هر مذهبی که درآمدند اصول و آداب مذهب قبلی خود را هم حفظ کردند... گاهی شباهت‌ها بین کردارها و پندارها به حدی زیاد است که باید گفت ملت ایران در طی تاریخ اساساً تغییری نکرده است.[۲۳]

دیدن فرشته در جبهه جنگ، خواب دیدن قدیسان، فرار از مملکت، فرّه، موتورسوار، رادیو و تلویزیون، سپرده بلندمدت، گروه ترور و آتشکده‌ها و امامزاده‌ها نمونه‌هایی است که در این فصل به آن اشاره شده است.

شمیسا در توضیحات موتور سوار آورده است: در داستان بهرام گور با کنیزک چنگ‌زن در شکار، بهرام گور با کنیزک چنگ‌نواز سوار بر یک هیون به گردش و شکار مشغولند:

به پشت هیون چمان بر نشستابا سرو آزاده، چنگی به دست
فروهشته زو چار بودی رکیبهمی تاختی در فراز و نشیب

معادل این تصویر در این روزها، زن و مرد جوانی هستند سوار بر یک موتور که در فراز و نشیب تپه ماهورها گاز می‌دهند و و به قول قدما می‌تازند!

فصل بیستم: داستان‌های شاهنامه

در ابتدای این فصل آمده است: «هر چند می‌توان داستان‌های شاهنامه را به انحاء مختلف تأویل و تفسیر کرد، اما در این بخش هدف ما بیشتر ایجاد رابطه بین تاریخ و اسطوره و داستان است.» مؤلف پس از بررسی مختصر و کوتاه مقدمه شاهنامه و ذکر چند نکته درباره آن، به نخستین شخصیت داستان‌های شاهنامه یعنی جمشید می‌پردازد. درباره او آورده است: در این‌که جمشید یک رهبر آریایی برای اقوام هندوایرانی بوده (زمانی که هنوز اقوام هندی و ایرانی از هم جدا نشده بودند) شکی نیست. آریاییان دامدار با خود گوسفند داشتند و بومیان هند که فیل را اهلی کرده بودند (و گوشتخوار هم نبودند) به آنان می‌گفتند گوسفند را رها کنید تا ما به شما فیل بدهیم:

«زردتشت این را نیز از اورمزد پرسید که جم برای نیکی جهان چه کار بهتری کرد؟ × اورمزد گفت که آن زمان که دیوان [=بومیان هند] به مردمان [=آریاییان مهاجم] گفتند که گوسفند را بکشید تا ما به شما پیل دهیم که سودمندتر است که او را نگاهبان و نگاهدار نباید× مردمان گفتند که مگر به دستوری جم کنیم (= گوسفند را نکشیم) و کردند و جم با دیوان برای نکشتن مردمان گوسپند را و برای نستاندن مردمان از دیوان پیل را، با دیوان چنان پیکار کرد که دیوان را شکست داد و آن‌ها را مرگمند و پادافراه‌مند کرد».[۲۴]

دومین شخصیت فریدون است. در بخشی از توضیحات مربوط به این شخصیت در شاهنامه آمده است: «فریدون نماینده تمام عیار دامداران آریایی است. اسم گاو فریدون در اصل برمایون است. این گاو در دینکرد یک گاو نر است. در بندهشن نام برادر فریدون هم هست. گاو فریدون یادآور همان گاو یکتا آفریده یا نخستین در تاریخ بلعمی است. ضحاک یادآور اهریمن است که این گاو را کشته بود... چون در داستان فریدون سخن از گاو و آهناست می‌توان احتمال داد که در این زمان آرییان هم اندک‌اندک کشاورز شده بودند و چه بسا زمین‌های بومیان را می‌گرفتند...»[۲۵]

در ادامه مطلب، توضیحاتی نیز درباره ضحاک و سپس سیاوش آمده است. در شاهنامه اشارات بسیار ارزشمندی است که نشان می‌دهد سیاوش در اصل یکی از ایزدان جهان باستان بوده است. با این‌که سودانه می‌داند سیاوش پسر کیکاووس است از او می‌پرسد که نژاد تو چیست؟ و سیاوش به او می‌گوید من از فر خدایان آفریده شدم اما تو این راز را به کسی مگو:

و دیگر که پرسیدی از چهر منبیامیخت با جان تو مهر من
مرا آفریننده از فر خویشچنان آفرید ای نگارین ز پیش
تو این راز مگشای و با کس مگویمرا جز نهفتن همان نیست روی

می‌توان گفت سیاوش مادر زمینی ندارد، داستانی که در شاهنامه آمده مبهم است و زن ناشناسی که در بیشه‌ای ناگهان پیدا شده مادر اوست. خود سیاوش که خود را آفریده از فر یزدان می‌داند به لحاظ زمینی سودابه را مادر خود می‌انگارد.[۲۶] فرنگیس، داستان فرود، داستان اکوان دیو، بیژن و منیژه، پادشاهی گشتاسب، داستان رستم و شغاد، داستان بهمن، داستان کرم هفتواد، تمدن جیرفت، بهرام اساطیری، داستان مزدک، داستان بهرام چوبینه، برانداختن ساسانیان، گُردیه، خسروپرویز و غیره از جمله داستان‌هایی است که مؤلف در این فصل به آن‌ها پرداخته و توضیحاتی درباره آن‌ها داده است.

درباره سیروس شمیسا

سیروس شمیسا ۲۹ فروردین ۱۳۲۷ در رشت از پدر و مادری فرهنگی متولد شد. پس از اخذ دیپلم به دانشگاه شیراز رفت و چند سالی پزشکی خواند. سپس تغییر رشته داد و در همان شیراز لیسانس ادبیات فارسی گرفت. در آنجا با مرحوم مسعود فرزاد محشور بود. همچنین در مدرسه خان نزد حجت الاسلام آقای حسینی، جامع المقدمات و مقداری از سیوطی را خواند. ویراستار مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران شد و به استخدام دانشگاه آزاد درآمد. پس از اخذ فوق لیسانس، به خدمت سربازی رفت و در ضمن خدمت، دوره دکتری ادبیات فارسی را هم خواند و در سال ۱۳۵۷ رساله خود را نزد دکتر خانلری دفاع کرد. پس از اتمام دروس دانشگاهی، به تحصیلات حوزوی ادامه داد و برخی از کتب را مانند شرح منظومه، رسائل، قوانین، مطول و غیره را نزد دکتر سید جعفر سجادی خواند. سپس عضو گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی شد که هنوز در این سمت باقی است. دکترسیروس شمیسا پژوهشگر و نویسنده ای فعال و تواناست که بیش از ۴۰ عنوان کتاب در کارنامه خود دارد. برخی از آثار تالیفی او عبارتند از؛ فرهنگ عروضی، سیر غزل، بایونگ و هسه (ترجمه)، سیر رباعی، وزن های پاییزی خواب، آشنایی با عروض و قافیه، سبک شناسی، سیروس در اعماق ،نگاهی به فروغ، داستان یک روح و ... درباره نقش و اهمیت آثار شمیسا باید این نکته را یادآور شد که بسیاری از آثار او در شرایطی منتشر شده اند که هیچ کتاب و نوشته قابل دفاع مستندی در زمینه های تحقیقی و تحلیلی او وجود نداشته و شمیسا در این کتاب ها به سیر تحول و تطور ساختی و مضمونی انواع شیوه ها و نگرش های ادبی پرداخته است. از نکات قابل توجه در آثار شمیسا تقسیم بندی های دقیق و علمی اوست و از این منظر نقش بسیار مهمی در باز آفرینی و تئوریک کردن مباحث مهم و مغفول مانده ادبیات فارسی داشته است.

نوا، نما، نگاه

پانویس

  1. سیروس شمیسا، شاه‌ِ نامه‌ها، ۳.
  2. سیروس شمیسا، شاه‌ِ نامه‌ها، ۵.
  3. سیروس شمیسا، شاه‌ِ نامه‌ها، ۱۴.
  4. سیروس شمیسا، شاه‌ِ نامه‌ها، ۹۸.
  5. سیروس شمیسا، شاه‌ِ نامه‌ها، ۱۰۳.
  6. سیروس شمیسا، شاه‌ِ نامه‌ها، ۱۳۷.
  7. سیروس شمیسا، شاه‌ِ نامه‌ها، ۲۰۴.
  8. سیروس شمیسا، شاه‌ِ نامه‌ها، ۳۰۸.
  9. سیروس شمیسا، شاه‌ِ نامه‌ها، ۳۲۴.
  10. سیروس شمیسا، شاه‌ِ نامه‌ها، ۳۲۴.
  11. سیروس شمیسا، شاه‌ِ نامه‌ها، ۳۲۶.
  12. سیروس شمیسا، شاه‌ِ نامه‌ها، ۳۴۵.
  13. سیروس شمیسا، شاه‌ِ نامه‌ها، ۴۶۸.
  14. سیروس شمیسا، شاه‌ِ نامه‌ها، ۵۰۹.
  15. سیروس شمیسا، شاه‌ِ نامه‌ها، ۵۱۶.
  16. سیروس شمیسا، شاه‌ِ نامه‌ها، ۵۲۵.
  17. سیروس شمیسا، شاه‌ِ نامه‌ها، ۶۳۸.
  18. سیروس شمیسا، شاه‌ِ نامه‌ها، ۶۸۵.
  19. سیروس شمیسا، شاه‌ِ نامه‌ها، ۶۸۹.
  20. سیروس شمیسا، شاه‌ِ نامه‌ها، ۷۲۳.
  21. سیروس شمیسا، شاه‌ِ نامه‌ها، ۷۲۷.
  22. سیروس شمیسا، شاه‌ِ نامه‌ها، ۷۴۰-۷۴۱.
  23. سیروس شمیسا، شاه‌ِ نامه‌ها، ۷۷۸.
  24. سیروس شمیسا، شاه‌ِ نامه‌ها، ۷۹۲.
  25. سیروس شمیسا، شاه‌ِ نامه‌ها، ۷۹۷.
  26. سیروس شمیسا، شاه‌ِ نامه‌ها، ۸۳۲.

منابع

  • شمیسا، سیروس (۱۳۹۷). شاه نامه‌ها. تهران: هرمس. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۶۳-۹۵۹-۴.

پیوند به بیرون