واج‌شناسی شاهنامه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بهار (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
بهار (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۶ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۲۵: خط ۲۵:
'''واج‌شناسی شاهنامه''' اثری پژوهشی از جلال خالقی مطلق درباره خوانش واژگان شاهنامه است که در پانزدهمین دوره جشنواره بین‌المللی شعر فجر  به عنوان نامزد بخش «درباره شعر» معرفی شد.
'''واج‌شناسی شاهنامه''' اثری پژوهشی از جلال خالقی مطلق درباره خوانش واژگان شاهنامه است که در پانزدهمین دوره جشنواره بین‌المللی شعر فجر  به عنوان نامزد بخش «درباره شعر» معرفی شد.
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>
واج‌شناسی شاهنامه با ۶۸۰ صفحه دارای یک پیشگفتار، درآمد و و ۱۰ بخش  که حاصل سال‌ها تلاش نویسنده در عرصه شاهنامه‌پژوهی است. خالقی مطلق کوشیده با بهره‌گیری از منابع کهن و جدید، خوانش احتمالی سراینده شاهنامه را که در موارد خوانشِ حتمی او و در مواردی خوانشِ نزدیک به زمان او خواهد بود، مشخص کند.  
واج‌شناسی شاهنامه با ۶۸۰ صفحه یک پیشگفتار، درآمد و ۱۰ بخش دارد که حاصل سال‌ها تلاش نویسنده در عرصه شاهنامه‌پژوهی است. خالقی مطلق کوشیده با بهره‌گیری از منابع کهن و جدید، خوانش احتمالی سراینده شاهنامه را که در مواردی خوانشِ حتمی او و در مواردی خوانشِ نزدیک به زمان او است، مشخص کند. به گفته نگارنده این پژوهش شامل بررسی همه واژگان شاهنامه نمی‌شود چراکه بسیاری از واژگان این اثر نیازی به بررسی ندارند. بنابرین بیشتر واژه‌هایی بررسی شدند که اتفاق‌نظری درباره خوانش آن وجود ندارد. در بخش درآمد کتاب آمده است «واژه‌های بررسی شده، نخست بر طبق موضوع همخوان‌ها (صامت‌ها) و «واکه‌ها» (مصوت‌ها) و سپس به ترتیب الفبایی تنظیم شده است.»<ref name=''پژوهش''>{{پک|خالقی مطلق|۱۳۹۸|ک= واج‌شناسی شاهنامه|ص=۲۳}}</ref> 


این اثر در شهریور۱۴۰۰ به عنوان نامزد بخش «درباره شعر» در پانزدهمین دوره جشنواره بین‌المللی شعر فجر معرفی شد.<ref name=''شاهنامه''>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.irna.ir/news/84215218/%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%B2%D8%AF%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D8%B4%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D9%81%D8%AC%D8%B1-%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%D8%B4%D8%AF%D9%86%D8%AF|عنوان=نامزدهای جشنواره شعر فجر معرفی شدند}}</ref>  
این اثر در شهریور۱۴۰۰ به عنوان نامزد بخش «درباره شعر» در پانزدهمین دوره جشنواره بین‌المللی شعر فجر معرفی شد.<ref name=''شاهنامه''>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.irna.ir/news/84215218/%D9%86%D8%A7%D9%85%D8%B2%D8%AF%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D8%B4%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D9%81%D8%AC%D8%B1-%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%D8%B4%D8%AF%D9%86%D8%AF|عنوان=نامزدهای جشنواره شعر فجر معرفی شدند}}</ref>  
خط ۳۵: خط ۳۵:
نگارنده در '''پیشگفتار''' درباره ضرورت حرکت‌گذاری متن شاهنامه و خوانش صحصح واژگان آن سخن گفته و معتقد است «از آن‌جا که شاهنامه یک اثر ادبی زنده و حتی سرشار از زندگی است، حرکت‌گذاری متن آن تا آن‌جا که دریافتِ آن را برای فارسی‌زبانان امروز یکسره دشوار و به گوش ناآشنا نسازد، رواست».
نگارنده در '''پیشگفتار''' درباره ضرورت حرکت‌گذاری متن شاهنامه و خوانش صحصح واژگان آن سخن گفته و معتقد است «از آن‌جا که شاهنامه یک اثر ادبی زنده و حتی سرشار از زندگی است، حرکت‌گذاری متن آن تا آن‌جا که دریافتِ آن را برای فارسی‌زبانان امروز یکسره دشوار و به گوش ناآشنا نسازد، رواست».


در بخش'''درآمد''' کتاب، منابع مورد استفاده مؤلف برای نگارش این اثر به دو بخش '''متون کهن''' و '''بررسی‌های کنونی''' تقسیم شده است. در بخش متون کهن از متون پارسی میانه، پهلوی اشکانی، پارتی مانوی و متونی از سده پنجم هجری بهره گرفته شده است. کتاب‌های «الأبنیه عن الحقایق الأدویه» از موفق‌الدین ابومنصور علی هروی، بخشی از «شرح التعرّف لمذهب التصوّف» از ابوابراهیم اسماعیل بن‌ محمد مُستَملی بُخاری، «هدایه‌المتعلمین فی الطّب» از ابوبکر ربیع بن احمد اَخَوَینی بخاری، «معانی کتاب الله تعالی و تفسیره المنیر» از ابونصر محمد بن محمد بن حمدان بن محمد حدّادی، «تفسیر قرآن پاک» از جمله متون کهن و فرهنگ‌های کهن فارسی از جمله «لغت فرس» از اسدی طوسی، «فرهنگ جهانگیری» و «برهان قاطع» از جمله منابعی است است که مؤلف در خصوص حرکت‌گذاری حروف در این پژوهش از آن‌ها استفاده کرده است.  
در بخش '''درآمد''' کتاب، منابع مورد استفاده مؤلف برای نگارش این اثر به دو بخش '''متون کهن''' و '''بررسی‌های کنونی''' تقسیم شده است. در بخش متون کهن از متون پارسی میانه، پهلوی اشکانی، پارتی مانوی و متونی از سده پنجم هجری بهره گرفته شده است. کتاب‌های «الأبنیه عن الحقایق الأدویه» از موفق‌الدین ابومنصور علی هروی، بخشی از «شرح التعرّف لمذهب التصوّف» از ابوابراهیم اسماعیل بن‌ محمد مُستَملی بُخاری، «هدایه‌المتعلمین فی الطّب» از ابوبکر ربیع بن احمد اَخَوَینی بخاری، «معانی کتاب الله تعالی و تفسیره المنیر» از ابونصر محمد بن محمد بن حمدان بن محمد حدّادی، «تفسیر قرآن پاک» از جمله متون کهن و فرهنگ‌های کهن فارسی از جمله «لغت فرس» از اسدی طوسی، «فرهنگ جهانگیری» و «برهان قاطع» از جمله منابعی است است که مؤلف در خصوص حرکت‌گذاری حروف در این پژوهش از آن‌ها استفاده کرده است.  




نویسنده همچنین در تکمیل پژوهش خود از منابع جدید نیز بهره گرفته است. «براهین‌ العجم» تألیف محمدتقی سپهر، «فرهنگ شاهنامه  
نویسنده همچنین در تکمیل پژوهش خود از منابع جدید نیز بهره گرفته است. «براهین‌ العجم» تألیف محمدتقی سپهر، «فرهنگ شاهنامه» اثر فریتس وُلفِ آلمانی، «فرهنگ کوچک پهلوی» اثر دیوید نیل مکنزی از جمله آن است.
 
روش خالقی مطلق در بررسی واژه‌های شاهنامه به این صورت است که ابتدا وضعیت هر واژه را در دو دوره با فاصله نسبتاً کوتاهی پیش و پس از شاهنامه بررسی کرده است. دوره نخستین آن مربوط به زبان پارسی میانه (پارسیگ) است که گاه گونه پارتی (پهلویگ) و مانوی (پارتی تُرفانی) آن را هم اضافه کرده و در مورد نام کسان گاه ریختِ اوستایی آن را هم آورده است. دور دوم شامل متن پنج دست‌نوشته از سده پنجم هجری است. «خوانش واژگان در این دو دوره، در کنار توانشِ قافیه در خودِ شاهنامه، مهم‌ترین ملاک و و دست‌مایه ما در تعیین خوانش احتمالی یا حتمی واژگان شاهنامه است».<ref name=''خوانش''>{{پک|خالقی مطلق|۱۳۹۸|ک= واج‌شناسی شاهنامه|ص=۲۱}}</ref>
 
پس از ثبت خوانش هر واژه در متون و گویش‌های نامبرده، واژه‌های خود شاهنامه بررسی شده است. نگارنده در این باره آورده «در این‌جا از شمار کاربرد هر واژه بر اساس فرهنگ ولف یاد می‌کنیم تا از راه یک آمار تقریبی خواننده را از درجه کاررفت هر واژه در شاهنامه آگاه کرده باشیم.» سپس نظر خود را درباره خوانش آن واژه آورده است و این‌که آیا خوانش او با خوانش فرهنگ ولف همخوانی دارد یا نه.
 
از سوی دیگر، نگارنده از روی احتیاط علمی، خوانش خود را غالباً «محتمل» و «محتمل‌تر» و «نزدیک‌تر» نامیده است. در ادامه بخش‌های اصلی کتاب به همراه چند نمونه از واژگان بررسی شده با تلخیص آورده می‌شود.
 
===بخش یکم: همخوان‌ها===
واج «ب» به جای «پ»:
 
بِزشک bizišk «طبیب». پامیا: bizišk هدایة: بجشک، بجشکی؛ جهانگیری: بِزِشک «و آن را بعضی از صاحب‌فرهنگان به بایِ عجمی نیز تصحیح کرده‌اند، و بجشک به جیم عجمی نیز درست است»؛ برهان: بِجِشک، بِزِشک، پِزِشک؛ تاجیکی: پِزِشک، پِجِشک؛ فارسی رسمی ایران: پِزِشک. به گزارش فرهنگ ولف در شاهنامه پِزِشک و پِزِشکی روی هم شست و اندی بار به کار رفته است. در دستنویس‌های شاهنامه: بزشک، در دستنویس سن ژوزف که واژه‌های گویشی بسیار دارد: بژشک و بجشک. برای شاهنامه واج '''ب''' درست است.<ref name=''همخوان‌ها''>{{پک|خالقی مطلق|۱۳۹۸|ک= واج‌شناسی شاهنامه|ص=۲۵}}</ref>
 
بلاشانbalāšān (پهلوانی تورانی که به دست بیژن کشته شد). به گزارش فرهنگ ولف این نام دوازه بار در شاهنامه به کار رفته و در این فرهنگ به پیروی از چاپ مول با '''پ''' نوشته شده است، ولی ان نام با نام '''بَلاش''' پادشاه ساسانی (برادر قباد و عموی انوشیروان) در پیوند است؛ برهان: بَلاش. همچنین چند تن از پادشاهان اشکانی وَلاخش (وَلارش، وّلاگَش؛ به لاتین Vologises ) نام دارند که در فارسی رهنمون به واج '''ب''' است.<ref name= ''همخوان‌ها''/>
 
واج «پ» به جای «ف»:
 
پیروز «فیروز». پامیا.... این واژه به گونه ساده و همپیوست و نیز نام خاص چند سد بار در شاهنامه به کار رفته و بیشتر با '''ب'''/'''پ''' و گهگاه در دستنویس‌های جوان با '''ف''' نوشته شده است. برای شاهنامه باید آن را با '''پ''' نوشت.<ref name=''پیروز''>{{پک|خالقی مطلق|۱۳۹۸|ک= واج‌شناسی شاهنامه|ص=۳۱}}</ref>
 
سِپَند «دانه اسفند». پامیا:... الأبنیه: سپند، سپندان، سپندانک؛ هدایه: سپندان؛ جهانگیری: سِپند: برهان، تاجیکی: اِسپَند، اِسفَند، سِپَند؛ در هدایه حرکت‌گذاری دقیق نیست. این واژه به گونه سپند تنها یک بار در شاهنامه آمده است و همه دستنویس‌ها '''ب'''/'''پ''' ارند که باید '''پ''' خوانده شود.<ref name=''واج''>{{پک|خالقی مطلق|۱۳۹۸|ک= واج‌شناسی شاهنامه|ص=۳۲}}</ref>
 
«ت» به جای «ط»:
 
تَپانچَه «سیلی، کشیده». پامیا: ؟؛ برهان: تپانچه «معرّب آن طبانجه است با با و جیم ابجد». این واژه تنها یک بار در شاهنامه آمده است. در سه دستنویس املاء آن با '''ط''' و در ۱۰ دستنویس دیگر با '''ت''' است (در دستنویس بیروت نیز با '''ت''' است) و همین را نیز باید پذیرفت: تَبانچَه به رُخسارَگان بَر زدند. در متون دیگر غالباً با املاء '''ط''' آمده است. <ref name=''تبانچه''>{{پک|خالقی مطلق|۱۳۹۸|ک= واج‌شناسی شاهنامه|ص=۷۲}}</ref>
«ط» به جای «ت»:
 
اِسطَخر/سِطَخر Sitaxr (نام شهر). پامیا:Staxr. در دستنویس‌های شاهنامه  و ترجمه بنداری همه ‌جا با املاء ط آمده است. جهانگیری: سِتَخر،‌ اِستَخر؛‌ برهان: سِتَخر،‌ اِستَخر و (معرّب آن اصطخر/ صطخر است). اگر در متون کهن دیگر نیز گواهی با املاء '''ت''' نباشد، بهتر است برای شاهنامه نیز با '''ط''' نوشته شود. از سوی دیگر،‌ در فرهنگ جهانگیری دو گواه که از شاهنامه آورده '''ستخر''' نوشته است.<ref name=''استخر''>{{پک|خالقی مطلق|۱۳۹۸|ک= واج‌شناسی شاهنامه|ص=۷۶}}</ref>
 
«س» به جای «ص»
 
اِسپَهان/ سِپاهان... (شهری در ایران، اصفهان). برهان: سباهان، اصفهان. این نام در برخی از دستنویس‌های شاهنامه با س آمده است و برای زمان فردوسی همین املاء نیز محتمل‌تر است.<ref name=''اصفهان''>{{پک|خالقی مطلق|۱۳۹۸|ک= واج‌شناسی شاهنامه|ص=۷۹}}</ref>
 
سُرخ surx پامیان:‌ suxr؛ هدایه: سرخ. این واژه در شاهنامه بسیار به کار رفته است. نگارنده موردی را با املاء '''ص''' یادداشت نکرده است. چنین می‌نماید که در سده پنجم املاء '''ص''' رواج یافته و سپس دوباره جای خود را به '''س''' داده است و از این بابت به واژه تلخ (تبدیل '''ت''' به '''ط''' و سپس دوباره به '''ت''') ماننده است. به هر روی، برای شاهنامه همان املاء '''س''' محتمل‌تر است. املاء '''ص''' در متون دیگر: طبری، عشر، پارس، هدایه: صرخ.<ref name=''سرخ''>{{پک|خالقی مطلق|۱۳۹۸|ک= واج‌شناسی شاهنامه|ص=۸۰}}</ref>
 
 
===بخش دوم: واکه کوتاه زَبَر (a)===
پَرنیان... «پارچه ابریشمین رنگین». پامیا، مانوی:..... «پرنیان»؛ چهانگیری، برهان: پرنا، پرنو، پرنون،‌ پرنیان. به گزارش فرهنگ ولف پَرنیان و پَرنیانی روی هم چهل و اندی بار در شاهنامه به کار رفته‌اند،‌ ازآن میان: زِ دیبایِ پُر مایه و پَرنیان+ بران گونَه شد اَخترِ کاویان.<ref name=''پرنیان''>{{پک|خالقی مطلق|۱۳۹۸|ک= واج‌شناسی شاهنامه|ص=۱۰۷}}</ref>
 
چادَر....«خیمه،‌ بالاپوش زنان». پامیا:....؛ تاجیکی: چادَر، چادِر، چادُر؛‌ فرا، تهرانی: چادُر. به گزارش فرهنگ ولف این واژه هفتاد باری در شاهنامه به کار فته است. این واژه در این فرهنگ به زِبر سوم خوانده شده است که قافیه نیز آن را نشان می‌دهد: گر ایوان ما سر بَه کیوان بَرست + ازین بَهره ما یَکی چادَرشت. این واژه در متون کهن دیگر فارسی نیز برخلاف پارسی میانه و تهرانی به زبرِ سوم است: چهل جنگی همه گُردِ دلاوَر + کشیده چون زنان در روی چادَر.<ref name=''چادر''>{{پک|خالقی مطلق|۱۳۹۸|ک= واج‌شناسی شاهنامه|ص=۱۲۲}}</ref>
 
کَلیلَه .... «کتاب کَلیلَه و دِمنَه،‌ پَنچَه تَنترَه». پامیا (/ سریانی) Kalilag du Damnag؛‌ جهانگیری: کلیله و دَمنَه؛ برهان: دَمنَه «به کسر اوّل به معنی روباه و شغال هر دو آمده است». به گزارش فرهنگ ولف، کَلیلَه ده بار و دِمنَه (دَمنَه) یک بار در شاهنامه به کار رفته‌اند، از آن میان: شنیدم کتابیست گُستردَه‌کام + که آن را بَه هِندی کَلیلَه‌ست نام؛ جز از رسمِ شاهان نراند همی + هَمَه دفتر دِمنَه (دَمنَه) خواند همی.<ref name=''کلیله''>{{پک|خالقی مطلق|۱۳۹۸|ک= واج‌شناسی شاهنامه|ص=۱۹۰}}</ref>
 
===بخش سوم: واکه کوتاه زیر (i)===
اِشکَردَن.... «شِکردن، کشتن، شکستن، شکار کردن». پامیا... «شکار»؛ برهان: اِشکار «شکار»، اِشکَرَه «پرندگان شکاری». به گزارش فرهنگ ولف '''اِشکردن''' تنها یک بار در شاهنامه به کار رفته است: نبودی بَه گیتی چُنین کِهتَرم + که هَزمان بَدو پیل و شیر اِشکَرَم. بیرونی: اشکره؛ ویس و رامین: چو ماهی خرّمی کردن هموار + به چوگان و شراب و رود و اِشکار.<ref name=''اشکار''>{{پک|خالقی مطلق|۱۳۹۸|ک= واج‌شناسی شاهنامه|ص=۲۳۸}}</ref>
 
نِهان.... «پنهان، پوشیده»، نِهانی. پامیا: .... «نهان، نهانی»؛ تاجیکی: نِهان، نِهانی؛ فرا: نَهان، نَهانی. به گزار فرهنگ ولف نهان و نهانی روی هم چند سد باری در شاهنامه به کار رفتهاند. این واژه در فرهنگ مکنزی و در فرهنگ ولف، برابر با خوانش آن در پارسی میانه، به زیرِ یکم خوانده شده و همین نیز برای شاهنامه محتمل است.<ref name=''نهان''>{{پک|خالقی مطلق|۱۳۹۸|ک= واج‌شناسی شاهنامه|ص=۲۹۳}}</ref>
 
نِیاز ... «احتیاج؛ آروز». پامیا، مانوی، پارتی.... جهانگیری، برهان: نِیاز، نِیازی؛ تاجیکی، فرا، تهرانی: نِیاز. به گزارش فرهنگ ولف این واژه سد و هفتاد باری در شاهنامه به کار رفته است. از آن میان: بَدو گفت سیندخت کای سرفَراز + بَه گفتار کَژّی مَبادم نیاز. در شاهنامه دو بار هم نیازی «گرامی، مطلوب» آمده است که در فرهنگ ولف نیست. کُنون خواه تاجش دِه [فریدون به ایرج] و خواه تخت + شد آن شاخ‌گُستر نیازی دَرَخت.
<ref name=''نیاز''>{{پک|خالقی مطلق|۱۳۹۸|ک= واج‌شناسی شاهنامه|ص=۲۹۴}}</ref>
 
===بخش چهارم: واکه کوتاه پیش (u)===
جُوان.... «کم‌سال، تازه‌سال، نو، تازه»، جُوانَه. الابنیه: جُوان؛ هدایه: جُوان؛ معانی: جُوان، جُوانی، جُوانمرد؛ تاجیکی: جُوان، جَوان؛ فرا: جَوان؛ تهرانی: جَوون. به گزارش فرهنگ ولف جوان، جوانمرد/ جوامرد، جوانه، جوانی روی‌ هم رفته چند سد بار در شاهنامه به کار رفته‌اند، از آن میان: جُوان بود و از گَوهَر پَهلَوان؛ جُوانَه همان، سالخَوردَه همان. این واژه در فرهنگ مکنزی برای فارسی معیار به زبرِ یکم و در فرهنگ ولف برای شاهنامه به پیش یکم خوانده شده است. برای شاهنامه به پیش یکم محتمل‌تر و یا حتی حتمی است.<ref name=''جوان''>{{پک|خالقی مطلق|۱۳۹۸|ک= واج‌شناسی شاهنامه|ص=۳۲۳}}</ref>
 
دُمادُم «پی در پی، پشت سر هم». هدایه: دُمادُم؛ برهان: دَمادَم «دم به دم، نفس به نفس»، دُمادُم «متعاقب و پی در پی یکدیگر»؛ تاجیکی: دَمادَم، دُمادُم؛ فرا،‌ تهرانی: دَمادَم، دَم به دَم. به گزارش فرهنگ ولف دُمادُم بیست باری در شاهنامه به کار رفته است، ولی گویا دَمادَم به کار نرفته و آن یک باری را نیز که در چاپ مول و فرهنگ ولف آمده، می‌توان دُمادُم خواند: دُمادُم بَه ده شب پَسي یَکدیگر + همی خواب دید [کَیدِ هندی]، این شِگفتی نِگر!<ref name=''دمادم''>{{پک|خالقی مطلق|۱۳۹۸|ک= واج‌شناسی شاهنامه|ص=۳۳۶}}</ref>
 
رُخشان .... «تابان، درخشان»، رُخشَنده. پاک: می‌بُرُخشَیدی «می‌تابید، می‌درخشید»؛ جهانگیری: رُخش «پرتو، شعاع، عکس»، رُخشا «رخشنده»؛ برهان: رُخش «روشنی، پرتو، درخشندگی»، رُخشا، رَخشا، رُخشان. به گزارش فرهنگ ولف رُخشان و رُخشنده ( در صفت خورشید، رَخش، روز، سنان، شمع، یاقوت) روی هم سد و پنجاه باری در شاهنامه به کار رفته‌‌اند و در ین فرهنگ به پیشِ یکم خوانده شده است.<ref name=''رخشان''>{{پک|خالقی مطلق|۱۳۹۸|ک= واج‌شناسی شاهنامه|ص=۳۳۸}}</ref>
 
هوشیوار.... «هوشیار، هشیار». هدایه: هُشیار؛ جهانگیری: هشوار، هوشیوار؛ برهان: هَشیوار «به ضمّ اول هم درست است». به گزارش فرهنگ ولف هُشیوار و هُشیواری روی هم پنجاه و اندی بار در شاهنامه به کار رفته‌اند. همچنین گونههای هُش «کوتاهِ هوش»، هُشیار «کوتاه هوشیار» و همساخته‌های آن «هشیار دل ...» روی هم هشتاد باری در شاهنامه آمده‌اند، از آن میان: هُشیوار دیوانَه خواند وُرا؛ بر آورد از آن گُرزِ سالارکُش + نه با پیل جان و، نه با دیو هُش؛ بداندیش گُرگین شوریدَه‌گُش + زِ یَکسویِ بیشَه‌ندر آمد بَه هُش.<ref name=''هوشیوار''>{{پک|خالقی مطلق|۱۳۹۸|ک= واج‌شناسی شاهنامه|ص=۳۸۳}}</ref>
 
===بخش پنجم: واکه دوچندِ آو (au)===
رَوغَن raugan «چربی حیوانی و نباتی». الابینه: رُوغَن؛ رُوَغن؛ رُوْغَن. آن یک مورد را که این واژه در الابنیه به زبرِ دوم آمده، گویا باید به حساب کم‌دقتی کاتب در حرکت‌گذاری گذاشت و آن را به جای حرکت غ گرفت، ولی اگر آن یک مورد که به ایستِ دوم خوانده شده، درست باشد، خوانش این واژه در الابنیه ruwgan (به واو همخوان) است؛ هدایه: رُوغَن؛ برهان: رَوغن؛ تاجیکی: رَوغن. به گزارش فرهنگ ولف این واژه نُه بار در شاهنامه به کار رفته است. از آن میان: جز از تَرف و شیرین نبودی خورِش + فُزونیش رَوغن بُدی پَرورِش. واکه نخستین این واژه در فرهنگ مکنزی برای فارسی معیار و در فرهنگ ولف برای شاهنامه au خوانده شده، ولی o نیز محتمل است و شاید aw نیز بی‌احتمال نباشد.<ref name=''روغن''>{{پک|خالقی مطلق|۱۳۹۸|ک= واج‌شناسی شاهنامه|ص=۳۸۹}}</ref>
 
سَوگَند saugand «قَسم». معانی: سَوْگند؛ پاک (بی‌حرکت): سوگند؛ تاجیکی: سَوگند؛ به گزارش فرهنگ ولف این واژه سد باری در شاهنامه به کار رفته است.  از آن میان: چو بشنید سیندُخت سَوگندِ اوی [سام] + همان راست‌گفتار و پَیوند اوی. واکه نخستین این واژه در فرهنگ مکنزی برای فارسی معیار و در فرهنگ ولف برای شاهنامه au خوانده شده، ولی o نیز محتمل است و شاید aw نیز بی‌احتمال نباشد. <ref name= ''روغن''/>
 
گَوهَر gauhar «سنگ کانی پربها؛ ماده، عنصر؛ ذات، سرشت؛ نژاد، نسل». هدایه: گُوهَر؛ تاجیکی:gauhar. به گزارش فرهنگ ولف گوهر و همساخته‌های آن گوهرفروش، گوهرنگار، هم‌گوهر ... ( و نیز گونه کوتاه آن گُهَر و همساخته‌های آن) روی هم چند سد باری در شاهنامه به کار رفته‌‌اند، از آن میان: بر آن بی‌بها چَرمِ آهنگران + بَر آویختی نَوْ بَه نَوْ گَوهَران. این واژه در فرهنگ مکنزی بی فارسی معیار با au و در فرهنگ ولف برای شاهنامه با o خوانده شده است. هر دو خوانش محتمل است.<ref name=''گوهر''>{{پک|خالقی مطلق|۱۳۹۸|ک= واج‌شناسی شاهنامه|ص=۳۹۰}}</ref>
 
===بخش ششم: واکه دو چند اَی (ay)===
شَیْپور.... «سازی بادی، گاودُم». جهانگیری، برهان، فرا: شِیْپور؛ تاجیکی: شَیْپور. به گزارش فرهنگ ولف این واژه دوازده بار در شاهنامه به کار رفته است. از آن میان: بزن کوسِ زرّین و شَیپور و نای!
 
مَیدان.... «زمین ورزش و مسابقه و کارزا؛ محوطه جلوی کاخ» پامیا: ؟؛ تازی گشته: مَیْدان (جمع: میادین)؛ هدایه: مَیدانی [ورزش‌هایی که در میدان کنند]؛ برهان: مَیدان «و به معنی مشهور که عرصه اسب‌دوانی و چوگان‌ بازی باشد عربی است»؛ جوالیقی: «المیدان ، اعجمی معرّب»؛ تاجیکی: مَیدان؛ فرا: مِیدان؛ تهرانی: مِیدون. به گزارش فرهنگ ولف این واژه نزدیک سد و سی بار در شاهنامه به کار رفته است: بَه شادی بَرآمد زِ درگاه کوس + بیاراست مَیدان چو چشمِ خُروس. این واژه گویا از راه ترکیبه برخی از زبان‌های اروپایی رفته است.ز
 
===بخش هفتم: واو تاریک===
پِژوهِش «جست‌وجو، بازخواست، بازرسی»، پِژوه، پژوهیدن، پِژوهَنده. به گزارش فرهنگ ولف پِژوهِش دوازده بار با نکوهِش و یک بار با کوشش بسته شده است. از آن میان: زِ گفتارِ چرب ار پِژوهِش بُوَد + تُرا این سِتایش نِکوهِش بُوَد؛ بَدین بندَگی نیز کوشِش نبود + هم از شاه ما را پژوهش نبود. همچنین پِژوه بارها با واو تاریک بسته شده است. از آن میان: چو خورشید بَرزد سر از تیره‌کوه + بیامد سَبُک مرد افسون‌پِژوه.<ref name=''پژوهش''>{{پک|خالقی مطلق|۱۳۹۸|ک= واج‌شناسی شاهنامه|ص=۴۰۹}}</ref>
 
گوسپَنداز: گو «گاو» + سپند «مقدس». تاجیکی: گوسپَند، گوسفَند؛ فرا، تهرانی: گوسفَند. در فرهنگ ولف و چاپ مول و برخی چاپ‌های دیگر بیشتر با '''ف''' خوانده شده، ولی برای شاهنامه با '''پ''' محتمل‌تر است.<ref name=''گوسپند''>{{پک|خالقی مطلق|۱۳۹۸|ک= واج‌شناسی شاهنامه|ص=۴۵۵}}</ref>
 
سِپوختَن: به گزارش فرهنگ ولف این کارواژه سه بار در شاهنامه به کار رفته است. واو تاریک را قافیه نشان می‌دهد: همان درزگاهش فُرودوختند + به دارو هَمَه درز بسپوختند؛ نه مرگ از تنِ خویش بتوان سِپوخت + نه چشم جهان کس بَه سوزن بدوخت.؛ کسی گوید آتش، زبانش نسوخت + بَه چاره بَد از تن بباید سِپوخت.<ref name=''سپوختن''>{{پک|خالقی مطلق|۱۳۹۸|ک= واج‌شناسی شاهنامه|ص=۴۳۱}}</ref>
 
===بخش دهم: یای روشن===
 
پِشیز «سکه مسین یا برنجین». یای روشن را قافیه نشان می‌دهد: سرآوردم این رزِم کاموس نیز + دَرازست و نگشاد ازو یَک پِشیز؛ که مؤبَد بَه زندان فرستاد چیز + نیرزد تن ما برش یک پِشیز.<ref name=''پشیز''>{{پک|خالقی مطلق|۱۳۹۸|ک= واج‌شناسی شاهنامه|ص=۵۹۶}}</ref> 
 
زَلفَین «تهدید، بیم دادن». جهانگیری: زَلیف، زَلفین؛ برهان: زَلیف «بر وزن حریف»؛ براهین: زَلیف. به گزارش فرهنگ ولف این واژه تنها یک بار در لغت شهنامه آمده است: زلفین شنیدم ز تو چند بار + ندارم سر جنگ با شهریار. این بیت در شاهنامه ناپیداست، ولی در پیرایش ما یک بار تهدید به زلفین پیرایش سنجی شده است. <ref name=''زلفین''>{{پک|خالقی مطلق|۱۳۹۸|ک= واج‌شناسی شاهنامه|ص=۶۱۱}}</ref> 
 
 
 
 
 
 
 
==نقد کتاب=
جلسه نقد و بررسی کتاب «واج‌شناسی شاهنامه» اسفند ۱۳۹۹ به طور مجازی و  با حضور احمدرضا قائم‌مقامی، وحید عیدگاه طرقبه‌ای و سعید لیان برگزار شد.
 


==پانویس==
==پانویس==

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۷ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۲۲:۵۵

واج‌شناسی شاهنامه
نویسندهجلال خالقی مطلق
ناشرانتشارات دکتر محمود افشار با همکاری انتشارات سخن
محل نشرتهران
تاریخ نشر۱۳۹۸
تعداد صفحات۶۸۰
موضوعخوانش واژگان شاهنامه
نوع رسانهکتاب

واج‌شناسی شاهنامه اثری پژوهشی از جلال خالقی مطلق درباره خوانش واژگان شاهنامه است که در پانزدهمین دوره جشنواره بین‌المللی شعر فجر به عنوان نامزد بخش «درباره شعر» معرفی شد.

* * * * *

واج‌شناسی شاهنامه با ۶۸۰ صفحه یک پیشگفتار، درآمد و ۱۰ بخش دارد که حاصل سال‌ها تلاش نویسنده در عرصه شاهنامه‌پژوهی است. خالقی مطلق کوشیده با بهره‌گیری از منابع کهن و جدید، خوانش احتمالی سراینده شاهنامه را که در مواردی خوانشِ حتمی او و در مواردی خوانشِ نزدیک به زمان او است، مشخص کند. به گفته نگارنده این پژوهش شامل بررسی همه واژگان شاهنامه نمی‌شود چراکه بسیاری از واژگان این اثر نیازی به بررسی ندارند. بنابرین بیشتر واژه‌هایی بررسی شدند که اتفاق‌نظری درباره خوانش آن وجود ندارد. در بخش درآمد کتاب آمده است «واژه‌های بررسی شده، نخست بر طبق موضوع همخوان‌ها (صامت‌ها) و «واکه‌ها» (مصوت‌ها) و سپس به ترتیب الفبایی تنظیم شده است.»[۱]

این اثر در شهریور۱۴۰۰ به عنوان نامزد بخش «درباره شعر» در پانزدهمین دوره جشنواره بین‌المللی شعر فجر معرفی شد.[۲]

فصل‌بندی کتاب

واج‌شناسی شاهنامه یک پیشگفتار و درآمد و ۱۰ بخش به ترتیب زیر دارد:

بخش یکم: همخوان‌ها، بخش دوم: واکه کوتاه زَبَر (فتحه)، بخش سوم: واکه کوتاه زیر (کسره)، بخش چهارم: واکه کوتاه پیش (ضمه)، بخش پنجم: واکه دوچندِ آو، بخش ششم: واکه دوچندِ اَی، بخش هفتم: واو تاریک، بخش هشتم: واو روشن، بخش نهم: یای تاریک، بخش دهم: یای روشن. در ادامه هم نمایه الفبایی واژگان، نمایه یادداشت‌ها وآبشخور آمده است.

نگارنده در پیشگفتار درباره ضرورت حرکت‌گذاری متن شاهنامه و خوانش صحصح واژگان آن سخن گفته و معتقد است «از آن‌جا که شاهنامه یک اثر ادبی زنده و حتی سرشار از زندگی است، حرکت‌گذاری متن آن تا آن‌جا که دریافتِ آن را برای فارسی‌زبانان امروز یکسره دشوار و به گوش ناآشنا نسازد، رواست».

در بخش درآمد کتاب، منابع مورد استفاده مؤلف برای نگارش این اثر به دو بخش متون کهن و بررسی‌های کنونی تقسیم شده است. در بخش متون کهن از متون پارسی میانه، پهلوی اشکانی، پارتی مانوی و متونی از سده پنجم هجری بهره گرفته شده است. کتاب‌های «الأبنیه عن الحقایق الأدویه» از موفق‌الدین ابومنصور علی هروی، بخشی از «شرح التعرّف لمذهب التصوّف» از ابوابراهیم اسماعیل بن‌ محمد مُستَملی بُخاری، «هدایه‌المتعلمین فی الطّب» از ابوبکر ربیع بن احمد اَخَوَینی بخاری، «معانی کتاب الله تعالی و تفسیره المنیر» از ابونصر محمد بن محمد بن حمدان بن محمد حدّادی، «تفسیر قرآن پاک» از جمله متون کهن و فرهنگ‌های کهن فارسی از جمله «لغت فرس» از اسدی طوسی، «فرهنگ جهانگیری» و «برهان قاطع» از جمله منابعی است است که مؤلف در خصوص حرکت‌گذاری حروف در این پژوهش از آن‌ها استفاده کرده است.


نویسنده همچنین در تکمیل پژوهش خود از منابع جدید نیز بهره گرفته است. «براهین‌ العجم» تألیف محمدتقی سپهر، «فرهنگ شاهنامه» اثر فریتس وُلفِ آلمانی، «فرهنگ کوچک پهلوی» اثر دیوید نیل مکنزی از جمله آن است.

روش خالقی مطلق در بررسی واژه‌های شاهنامه به این صورت است که ابتدا وضعیت هر واژه را در دو دوره با فاصله نسبتاً کوتاهی پیش و پس از شاهنامه بررسی کرده است. دوره نخستین آن مربوط به زبان پارسی میانه (پارسیگ) است که گاه گونه پارتی (پهلویگ) و مانوی (پارتی تُرفانی) آن را هم اضافه کرده و در مورد نام کسان گاه ریختِ اوستایی آن را هم آورده است. دور دوم شامل متن پنج دست‌نوشته از سده پنجم هجری است. «خوانش واژگان در این دو دوره، در کنار توانشِ قافیه در خودِ شاهنامه، مهم‌ترین ملاک و و دست‌مایه ما در تعیین خوانش احتمالی یا حتمی واژگان شاهنامه است».[۳]

پس از ثبت خوانش هر واژه در متون و گویش‌های نامبرده، واژه‌های خود شاهنامه بررسی شده است. نگارنده در این باره آورده «در این‌جا از شمار کاربرد هر واژه بر اساس فرهنگ ولف یاد می‌کنیم تا از راه یک آمار تقریبی خواننده را از درجه کاررفت هر واژه در شاهنامه آگاه کرده باشیم.» سپس نظر خود را درباره خوانش آن واژه آورده است و این‌که آیا خوانش او با خوانش فرهنگ ولف همخوانی دارد یا نه.

از سوی دیگر، نگارنده از روی احتیاط علمی، خوانش خود را غالباً «محتمل» و «محتمل‌تر» و «نزدیک‌تر» نامیده است. در ادامه بخش‌های اصلی کتاب به همراه چند نمونه از واژگان بررسی شده با تلخیص آورده می‌شود.

بخش یکم: همخوان‌ها

واج «ب» به جای «پ»:

بِزشک bizišk «طبیب». پامیا: bizišk هدایة: بجشک، بجشکی؛ جهانگیری: بِزِشک «و آن را بعضی از صاحب‌فرهنگان به بایِ عجمی نیز تصحیح کرده‌اند، و بجشک به جیم عجمی نیز درست است»؛ برهان: بِجِشک، بِزِشک، پِزِشک؛ تاجیکی: پِزِشک، پِجِشک؛ فارسی رسمی ایران: پِزِشک. به گزارش فرهنگ ولف در شاهنامه پِزِشک و پِزِشکی روی هم شست و اندی بار به کار رفته است. در دستنویس‌های شاهنامه: بزشک، در دستنویس سن ژوزف که واژه‌های گویشی بسیار دارد: بژشک و بجشک. برای شاهنامه واج ب درست است.[۴]

بلاشانbalāšān (پهلوانی تورانی که به دست بیژن کشته شد). به گزارش فرهنگ ولف این نام دوازه بار در شاهنامه به کار رفته و در این فرهنگ به پیروی از چاپ مول با پ نوشته شده است، ولی ان نام با نام بَلاش پادشاه ساسانی (برادر قباد و عموی انوشیروان) در پیوند است؛ برهان: بَلاش. همچنین چند تن از پادشاهان اشکانی وَلاخش (وَلارش، وّلاگَش؛ به لاتین Vologises ) نام دارند که در فارسی رهنمون به واج ب است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

واج «پ» به جای «ف»:

پیروز «فیروز». پامیا.... این واژه به گونه ساده و همپیوست و نیز نام خاص چند سد بار در شاهنامه به کار رفته و بیشتر با ب/پ و گهگاه در دستنویس‌های جوان با ف نوشته شده است. برای شاهنامه باید آن را با پ نوشت.[۵]

سِپَند «دانه اسفند». پامیا:... الأبنیه: سپند، سپندان، سپندانک؛ هدایه: سپندان؛ جهانگیری: سِپند: برهان، تاجیکی: اِسپَند، اِسفَند، سِپَند؛ در هدایه حرکت‌گذاری دقیق نیست. این واژه به گونه سپند تنها یک بار در شاهنامه آمده است و همه دستنویس‌ها ب/پ ارند که باید پ خوانده شود.[۶]

«ت» به جای «ط»:

تَپانچَه «سیلی، کشیده». پامیا: ؟؛ برهان: تپانچه «معرّب آن طبانجه است با با و جیم ابجد». این واژه تنها یک بار در شاهنامه آمده است. در سه دستنویس املاء آن با ط و در ۱۰ دستنویس دیگر با ت است (در دستنویس بیروت نیز با ت است) و همین را نیز باید پذیرفت: تَبانچَه به رُخسارَگان بَر زدند. در متون دیگر غالباً با املاء ط آمده است. [۷] «ط» به جای «ت»:

اِسطَخر/سِطَخر Sitaxr (نام شهر). پامیا:Staxr. در دستنویس‌های شاهنامه و ترجمه بنداری همه ‌جا با املاء ط آمده است. جهانگیری: سِتَخر،‌ اِستَخر؛‌ برهان: سِتَخر،‌ اِستَخر و (معرّب آن اصطخر/ صطخر است). اگر در متون کهن دیگر نیز گواهی با املاء ت نباشد، بهتر است برای شاهنامه نیز با ط نوشته شود. از سوی دیگر،‌ در فرهنگ جهانگیری دو گواه که از شاهنامه آورده ستخر نوشته است.[۸]

«س» به جای «ص»

اِسپَهان/ سِپاهان... (شهری در ایران، اصفهان). برهان: سباهان، اصفهان. این نام در برخی از دستنویس‌های شاهنامه با س آمده است و برای زمان فردوسی همین املاء نیز محتمل‌تر است.[۹]

سُرخ surx پامیان:‌ suxr؛ هدایه: سرخ. این واژه در شاهنامه بسیار به کار رفته است. نگارنده موردی را با املاء ص یادداشت نکرده است. چنین می‌نماید که در سده پنجم املاء ص رواج یافته و سپس دوباره جای خود را به س داده است و از این بابت به واژه تلخ (تبدیل ت به ط و سپس دوباره به ت) ماننده است. به هر روی، برای شاهنامه همان املاء س محتمل‌تر است. املاء ص در متون دیگر: طبری، عشر، پارس، هدایه: صرخ.[۱۰]


بخش دوم: واکه کوتاه زَبَر (a)

پَرنیان... «پارچه ابریشمین رنگین». پامیا، مانوی:..... «پرنیان»؛ چهانگیری، برهان: پرنا، پرنو، پرنون،‌ پرنیان. به گزارش فرهنگ ولف پَرنیان و پَرنیانی روی هم چهل و اندی بار در شاهنامه به کار رفته‌اند،‌ ازآن میان: زِ دیبایِ پُر مایه و پَرنیان+ بران گونَه شد اَخترِ کاویان.[۱۱]

چادَر....«خیمه،‌ بالاپوش زنان». پامیا:....؛ تاجیکی: چادَر، چادِر، چادُر؛‌ فرا، تهرانی: چادُر. به گزارش فرهنگ ولف این واژه هفتاد باری در شاهنامه به کار فته است. این واژه در این فرهنگ به زِبر سوم خوانده شده است که قافیه نیز آن را نشان می‌دهد: گر ایوان ما سر بَه کیوان بَرست + ازین بَهره ما یَکی چادَرشت. این واژه در متون کهن دیگر فارسی نیز برخلاف پارسی میانه و تهرانی به زبرِ سوم است: چهل جنگی همه گُردِ دلاوَر + کشیده چون زنان در روی چادَر.[۱۲]

کَلیلَه .... «کتاب کَلیلَه و دِمنَه،‌ پَنچَه تَنترَه». پامیا (/ سریانی) Kalilag du Damnag؛‌ جهانگیری: کلیله و دَمنَه؛ برهان: دَمنَه «به کسر اوّل به معنی روباه و شغال هر دو آمده است». به گزارش فرهنگ ولف، کَلیلَه ده بار و دِمنَه (دَمنَه) یک بار در شاهنامه به کار رفته‌اند، از آن میان: شنیدم کتابیست گُستردَه‌کام + که آن را بَه هِندی کَلیلَه‌ست نام؛ جز از رسمِ شاهان نراند همی + هَمَه دفتر دِمنَه (دَمنَه) خواند همی.[۱۳]

بخش سوم: واکه کوتاه زیر (i)

اِشکَردَن.... «شِکردن، کشتن، شکستن، شکار کردن». پامیا... «شکار»؛ برهان: اِشکار «شکار»، اِشکَرَه «پرندگان شکاری». به گزارش فرهنگ ولف اِشکردن تنها یک بار در شاهنامه به کار رفته است: نبودی بَه گیتی چُنین کِهتَرم + که هَزمان بَدو پیل و شیر اِشکَرَم. بیرونی: اشکره؛ ویس و رامین: چو ماهی خرّمی کردن هموار + به چوگان و شراب و رود و اِشکار.[۱۴]

نِهان.... «پنهان، پوشیده»، نِهانی. پامیا: .... «نهان، نهانی»؛ تاجیکی: نِهان، نِهانی؛ فرا: نَهان، نَهانی. به گزار فرهنگ ولف نهان و نهانی روی هم چند سد باری در شاهنامه به کار رفتهاند. این واژه در فرهنگ مکنزی و در فرهنگ ولف، برابر با خوانش آن در پارسی میانه، به زیرِ یکم خوانده شده و همین نیز برای شاهنامه محتمل است.[۱۵]

نِیاز ... «احتیاج؛ آروز». پامیا، مانوی، پارتی.... جهانگیری، برهان: نِیاز، نِیازی؛ تاجیکی، فرا، تهرانی: نِیاز. به گزارش فرهنگ ولف این واژه سد و هفتاد باری در شاهنامه به کار رفته است. از آن میان: بَدو گفت سیندخت کای سرفَراز + بَه گفتار کَژّی مَبادم نیاز. در شاهنامه دو بار هم نیازی «گرامی، مطلوب» آمده است که در فرهنگ ولف نیست. کُنون خواه تاجش دِه [فریدون به ایرج] و خواه تخت + شد آن شاخ‌گُستر نیازی دَرَخت. [۱۶]

بخش چهارم: واکه کوتاه پیش (u)

جُوان.... «کم‌سال، تازه‌سال، نو، تازه»، جُوانَه. الابنیه: جُوان؛ هدایه: جُوان؛ معانی: جُوان، جُوانی، جُوانمرد؛ تاجیکی: جُوان، جَوان؛ فرا: جَوان؛ تهرانی: جَوون. به گزارش فرهنگ ولف جوان، جوانمرد/ جوامرد، جوانه، جوانی روی‌ هم رفته چند سد بار در شاهنامه به کار رفته‌اند، از آن میان: جُوان بود و از گَوهَر پَهلَوان؛ جُوانَه همان، سالخَوردَه همان. این واژه در فرهنگ مکنزی برای فارسی معیار به زبرِ یکم و در فرهنگ ولف برای شاهنامه به پیش یکم خوانده شده است. برای شاهنامه به پیش یکم محتمل‌تر و یا حتی حتمی است.[۱۷]

دُمادُم «پی در پی، پشت سر هم». هدایه: دُمادُم؛ برهان: دَمادَم «دم به دم، نفس به نفس»، دُمادُم «متعاقب و پی در پی یکدیگر»؛ تاجیکی: دَمادَم، دُمادُم؛ فرا،‌ تهرانی: دَمادَم، دَم به دَم. به گزارش فرهنگ ولف دُمادُم بیست باری در شاهنامه به کار رفته است، ولی گویا دَمادَم به کار نرفته و آن یک باری را نیز که در چاپ مول و فرهنگ ولف آمده، می‌توان دُمادُم خواند: دُمادُم بَه ده شب پَسي یَکدیگر + همی خواب دید [کَیدِ هندی]، این شِگفتی نِگر![۱۸]

رُخشان .... «تابان، درخشان»، رُخشَنده. پاک: می‌بُرُخشَیدی «می‌تابید، می‌درخشید»؛ جهانگیری: رُخش «پرتو، شعاع، عکس»، رُخشا «رخشنده»؛ برهان: رُخش «روشنی، پرتو، درخشندگی»، رُخشا، رَخشا، رُخشان. به گزارش فرهنگ ولف رُخشان و رُخشنده ( در صفت خورشید، رَخش، روز، سنان، شمع، یاقوت) روی هم سد و پنجاه باری در شاهنامه به کار رفته‌‌اند و در ین فرهنگ به پیشِ یکم خوانده شده است.[۱۹]

هوشیوار.... «هوشیار، هشیار». هدایه: هُشیار؛ جهانگیری: هشوار، هوشیوار؛ برهان: هَشیوار «به ضمّ اول هم درست است». به گزارش فرهنگ ولف هُشیوار و هُشیواری روی هم پنجاه و اندی بار در شاهنامه به کار رفته‌اند. همچنین گونههای هُش «کوتاهِ هوش»، هُشیار «کوتاه هوشیار» و همساخته‌های آن «هشیار دل ...» روی هم هشتاد باری در شاهنامه آمده‌اند، از آن میان: هُشیوار دیوانَه خواند وُرا؛ بر آورد از آن گُرزِ سالارکُش + نه با پیل جان و، نه با دیو هُش؛ بداندیش گُرگین شوریدَه‌گُش + زِ یَکسویِ بیشَه‌ندر آمد بَه هُش.[۲۰]

بخش پنجم: واکه دوچندِ آو (au)

رَوغَن raugan «چربی حیوانی و نباتی». الابینه: رُوغَن؛ رُوَغن؛ رُوْغَن. آن یک مورد را که این واژه در الابنیه به زبرِ دوم آمده، گویا باید به حساب کم‌دقتی کاتب در حرکت‌گذاری گذاشت و آن را به جای حرکت غ گرفت، ولی اگر آن یک مورد که به ایستِ دوم خوانده شده، درست باشد، خوانش این واژه در الابنیه ruwgan (به واو همخوان) است؛ هدایه: رُوغَن؛ برهان: رَوغن؛ تاجیکی: رَوغن. به گزارش فرهنگ ولف این واژه نُه بار در شاهنامه به کار رفته است. از آن میان: جز از تَرف و شیرین نبودی خورِش + فُزونیش رَوغن بُدی پَرورِش. واکه نخستین این واژه در فرهنگ مکنزی برای فارسی معیار و در فرهنگ ولف برای شاهنامه au خوانده شده، ولی o نیز محتمل است و شاید aw نیز بی‌احتمال نباشد.[۲۱]

سَوگَند saugand «قَسم». معانی: سَوْگند؛ پاک (بی‌حرکت): سوگند؛ تاجیکی: سَوگند؛ به گزارش فرهنگ ولف این واژه سد باری در شاهنامه به کار رفته است. از آن میان: چو بشنید سیندُخت سَوگندِ اوی [سام] + همان راست‌گفتار و پَیوند اوی. واکه نخستین این واژه در فرهنگ مکنزی برای فارسی معیار و در فرهنگ ولف برای شاهنامه au خوانده شده، ولی o نیز محتمل است و شاید aw نیز بی‌احتمال نباشد. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

گَوهَر gauhar «سنگ کانی پربها؛ ماده، عنصر؛ ذات، سرشت؛ نژاد، نسل». هدایه: گُوهَر؛ تاجیکی:gauhar. به گزارش فرهنگ ولف گوهر و همساخته‌های آن گوهرفروش، گوهرنگار، هم‌گوهر ... ( و نیز گونه کوتاه آن گُهَر و همساخته‌های آن) روی هم چند سد باری در شاهنامه به کار رفته‌‌اند، از آن میان: بر آن بی‌بها چَرمِ آهنگران + بَر آویختی نَوْ بَه نَوْ گَوهَران. این واژه در فرهنگ مکنزی بی فارسی معیار با au و در فرهنگ ولف برای شاهنامه با o خوانده شده است. هر دو خوانش محتمل است.[۲۲]

بخش ششم: واکه دو چند اَی (ay)

شَیْپور.... «سازی بادی، گاودُم». جهانگیری، برهان، فرا: شِیْپور؛ تاجیکی: شَیْپور. به گزارش فرهنگ ولف این واژه دوازده بار در شاهنامه به کار رفته است. از آن میان: بزن کوسِ زرّین و شَیپور و نای!

مَیدان.... «زمین ورزش و مسابقه و کارزا؛ محوطه جلوی کاخ» پامیا: ؟؛ تازی گشته: مَیْدان (جمع: میادین)؛ هدایه: مَیدانی [ورزش‌هایی که در میدان کنند]؛ برهان: مَیدان «و به معنی مشهور که عرصه اسب‌دوانی و چوگان‌ بازی باشد عربی است»؛ جوالیقی: «المیدان ، اعجمی معرّب»؛ تاجیکی: مَیدان؛ فرا: مِیدان؛ تهرانی: مِیدون. به گزارش فرهنگ ولف این واژه نزدیک سد و سی بار در شاهنامه به کار رفته است: بَه شادی بَرآمد زِ درگاه کوس + بیاراست مَیدان چو چشمِ خُروس. این واژه گویا از راه ترکیبه برخی از زبان‌های اروپایی رفته است.ز

بخش هفتم: واو تاریک

پِژوهِش «جست‌وجو، بازخواست، بازرسی»، پِژوه، پژوهیدن، پِژوهَنده. به گزارش فرهنگ ولف پِژوهِش دوازده بار با نکوهِش و یک بار با کوشش بسته شده است. از آن میان: زِ گفتارِ چرب ار پِژوهِش بُوَد + تُرا این سِتایش نِکوهِش بُوَد؛ بَدین بندَگی نیز کوشِش نبود + هم از شاه ما را پژوهش نبود. همچنین پِژوه بارها با واو تاریک بسته شده است. از آن میان: چو خورشید بَرزد سر از تیره‌کوه + بیامد سَبُک مرد افسون‌پِژوه.[۲۳]

گوسپَنداز: گو «گاو» + سپند «مقدس». تاجیکی: گوسپَند، گوسفَند؛ فرا، تهرانی: گوسفَند. در فرهنگ ولف و چاپ مول و برخی چاپ‌های دیگر بیشتر با ف خوانده شده، ولی برای شاهنامه با پ محتمل‌تر است.[۲۴]

سِپوختَن: به گزارش فرهنگ ولف این کارواژه سه بار در شاهنامه به کار رفته است. واو تاریک را قافیه نشان می‌دهد: همان درزگاهش فُرودوختند + به دارو هَمَه درز بسپوختند؛ نه مرگ از تنِ خویش بتوان سِپوخت + نه چشم جهان کس بَه سوزن بدوخت.؛ کسی گوید آتش، زبانش نسوخت + بَه چاره بَد از تن بباید سِپوخت.[۲۵]

بخش دهم: یای روشن

پِشیز «سکه مسین یا برنجین». یای روشن را قافیه نشان می‌دهد: سرآوردم این رزِم کاموس نیز + دَرازست و نگشاد ازو یَک پِشیز؛ که مؤبَد بَه زندان فرستاد چیز + نیرزد تن ما برش یک پِشیز.[۲۶]

زَلفَین «تهدید، بیم دادن». جهانگیری: زَلیف، زَلفین؛ برهان: زَلیف «بر وزن حریف»؛ براهین: زَلیف. به گزارش فرهنگ ولف این واژه تنها یک بار در لغت شهنامه آمده است: زلفین شنیدم ز تو چند بار + ندارم سر جنگ با شهریار. این بیت در شاهنامه ناپیداست، ولی در پیرایش ما یک بار تهدید به زلفین پیرایش سنجی شده است. [۲۷]




=نقد کتاب

جلسه نقد و بررسی کتاب «واج‌شناسی شاهنامه» اسفند ۱۳۹۹ به طور مجازی و با حضور احمدرضا قائم‌مقامی، وحید عیدگاه طرقبه‌ای و سعید لیان برگزار شد.


پانویس

  1. خالقی مطلق، واج‌شناسی شاهنامه، ۲۳.
  2. «نامزدهای جشنواره شعر فجر معرفی شدند». 
  3. خالقی مطلق، واج‌شناسی شاهنامه، ۲۱.
  4. خالقی مطلق، واج‌شناسی شاهنامه، ۲۵.
  5. خالقی مطلق، واج‌شناسی شاهنامه، ۳۱.
  6. خالقی مطلق، واج‌شناسی شاهنامه، ۳۲.
  7. خالقی مطلق، واج‌شناسی شاهنامه، ۷۲.
  8. خالقی مطلق، واج‌شناسی شاهنامه، ۷۶.
  9. خالقی مطلق، واج‌شناسی شاهنامه، ۷۹.
  10. خالقی مطلق، واج‌شناسی شاهنامه، ۸۰.
  11. خالقی مطلق، واج‌شناسی شاهنامه، ۱۰۷.
  12. خالقی مطلق، واج‌شناسی شاهنامه، ۱۲۲.
  13. خالقی مطلق، واج‌شناسی شاهنامه، ۱۹۰.
  14. خالقی مطلق، واج‌شناسی شاهنامه، ۲۳۸.
  15. خالقی مطلق، واج‌شناسی شاهنامه، ۲۹۳.
  16. خالقی مطلق، واج‌شناسی شاهنامه، ۲۹۴.
  17. خالقی مطلق، واج‌شناسی شاهنامه، ۳۲۳.
  18. خالقی مطلق، واج‌شناسی شاهنامه، ۳۳۶.
  19. خالقی مطلق، واج‌شناسی شاهنامه، ۳۳۸.
  20. خالقی مطلق، واج‌شناسی شاهنامه، ۳۸۳.
  21. خالقی مطلق، واج‌شناسی شاهنامه، ۳۸۹.
  22. خالقی مطلق، واج‌شناسی شاهنامه، ۳۹۰.
  23. خالقی مطلق، واج‌شناسی شاهنامه، ۴۰۹.
  24. خالقی مطلق، واج‌شناسی شاهنامه، ۴۵۵.
  25. خالقی مطلق، واج‌شناسی شاهنامه، ۴۳۱.
  26. خالقی مطلق، واج‌شناسی شاهنامه، ۵۹۶.
  27. خالقی مطلق، واج‌شناسی شاهنامه، ۶۱۱.

منابع

پیوند به بیرون