آذریِ غریب: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
همزاد (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
همزاد (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۹: خط ۹:
|زبان = فارسی
|زبان = فارسی
|مجموعه         =
|مجموعه         =
|موضوع         = زندگی افضل یزدان پناه
|موضوع         = زندگی افضل یزدان‌پناه
|سبک =  
|سبک =  
|ناشر = نشر بیدگل
|ناشر = نشر بیدگل
خط ۱۸: خط ۱۸:
|محل ناشر فارسی =
|محل ناشر فارسی =
|نوع رسانه =  
|نوع رسانه =  
|صفحه = 47
|صفحه   = ۴۷
|شابک =
|شابک = ۹۷۸-۶۰۰-۵۱۹۳-۲۰-۶
|پس از =  
|پس از =  
|پیش از         =  
|پیش از         =  
}}
}}
[[پرونده:ax jeld.jpg|220px|thumb|چپ|<center>طرح جلد (چاپ آخر)</center>]]
[[پرونده:ax jeld.jpg|220px|thumb|چپ|<center>طرح جلد در چاپ آخر</center>]]
'''آذریِ غریب''' داستان کوتاهی است به قلم [[صادق زیباکلام]] که ماجرا آن مبتنی بر یک روایت حقیقی نوشته شده است.
 
'''آذریِ غریب''' داستان کوتاهی است به‌قلم [[صادق زیباکلام]]، مبتنی‌بر روایتی حقیقی که قبل از انتشار مستقلش به‌سال۱۳۸۷، در مقدمهٔ «مجموعۀ گفت‌وگوهای سیاسی» دیگر اثر زیباکلام، چاپ شده بود. این داستان تاکنون چهار نوبت چاپ در بیش از ۳هزار نسخه داشته است.
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>
این اثر، حکایت مرگ ناگهانی یکی از دانشجویان بااستعداد [[صادق زیباکلام|زیباکلام]] در دانشکدۀ علوم سیاسی دانشگاه تهران به نام "افضل یزدان پناه" است؛ شرح دلبستگی استاد به شاگرد و آینده درخشانی که او برای افضل پیش بینی می‌کرد وهیچ‌گاه به تحقق نپیوست.{{سخ}}
''آذریِ غریب''، حکایت مرگ ناگهانی ''افضل یزدان‌پناه''، یکی از دانشجویان بااستعداد صادق زیباکلام، در دانشکدۀ علوم‌‌سیاسی دانشگاه تهران است. شرح دلبستگی استاد به شاگردش و آیندهٔ درخشانی که برای وی پیش‌بینی می‌کرد و هرگز محقق نشد.
کتاب یادشده، داستان کوتاهی است که برای نخستین‌بار در مقدمۀ یکی از آثار [[صادق زیباکلام|زیباکلام]] با عنوان «مجموعۀ گفت‌وگوهای سیاسی» در سال 1379 انتشار پیداکرد. {{سخ}}
اصل اثر به عنوان کتابی مستقل، به اهتمام نصیر عبادپور در سال ۱۳۸۷ روانه بازار كتاب شده است.
 
=='''آذریِ غریب از نمای نزدیک‌‌‌‌تر'''==
==='''روایت آذریِ غریب'''===
سال ۱۳۷۲ آغاز حکایت افضل آذری زبان است؛ افضل که به لحاظ هوش و استعداد از دانشـجویان کم‌نظیر آن زمان محسوب می‌شد، به حق می‌بایست در جرگۀ بزرگان و سرآمدان علم سیاست قرار می‌گرفت؛ اما دست حادثه پایان غم‌انگیزی برای او رغم زد.{{سخ}}
آذریِ غریب با این عبارات آغاز می‌شود:{{سخ}}
"هنوز هر بار که وارد کریدورهای دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی می‌شوم و از پله‌های قدیمی که از زمان رضاشاه تا به حال خم به ابرو نیاورده‌اند بالا می‌روم، بی‌اختیار احساس می‌کنم که افضل را دومرتبه می‌بینم"{{سخ}}
و در فراز و نشیب زمان، خواننده را به درستی همراه با زیباکلام به دنبال افضل می‌کشاند؛ در دانشگاه، در روستای رُش بزرگ، در جاده‌ای که او برای آمدن به تهران و به کلاس درس طی می‌کرد.{{سخ}}
غصۀ غربتِ افضل، غصۀ غربت تمام آن‌هایی ست که در اثر ناکارآمدی سیستم و ضعف آموزش عالی در جذب و به کارگیری نخبگان این کشور، مورد غفلت و سستی قرار گرفته‌اند.
===''' نقش نصیر عبادپوردر جاودانگی افضل یزدان پناه'''===
صادق زیباکلام در مقدمه‌ی آذری غریب در خصوص عبادپور اینگونه می‌نویسد:{{سخ}}
نصیر عبادپور یکی دیگر از دانشجویان آذری تبارم که هم‌دوره افضل بود و شباهت‌هایی نیز با او دارد، از جمله کسانی بود که پس از چاپ کتاب «گفتن یا نگفتن» که داستان افضل برای نخستین‌بار در مقدمه آن به چاپ رسیده بود، بارها و بارها پیشم آمد و در مورد افضل صحبت کرد. از همان ابتدا او نظرش این بود که سرگذشت افضل را به صورت کتاب چاپ نماییم. من همواره به او می‌گفتم که: عبادپور من داستان‌نویس نیستم. به علاوه نمی‌شود که کتاب داستان ده یا پانزده صفحه‌ای را چاپ کرد. عباد‌پور هم چیزی نمی‌گفت و می‌رفت، اما چند هفته بعدش مجددا به بهانه‌ای باز سر و کله‌اش در دانشگاه پیدا می‌شد. بدون اینکه به روی خودش بیاورد که من قبلا به او چه گفتم، می‌پرسید که خوب استاد در مورد سرگذشت افضل بالاخره تصمیمی گرفتید یا نه؟ من هم به او می‌گفتم که مگر قرار بود تصمیمی بگیرم؟ در این جنگ فرسایشی من نهایتا وا دادم و عبادپور پیروز شد. یک روز بالاخره گفتم که « عبادپور من دقیقا در خصوص افضل اگر چه کار بکنم تو شاخ را برمی‌داری و کوتاه می‌آیی؟» او هم که از مدت‌ها قبل پاسخ این سوال را آماده کرده بود، گفت: استاد، یک مقدمه برای آن بنویسید و باقی‌اش با من.{{سخ}}
در تمام این رد و بدل شدن‌های طولانی یک نکته ظریف نهفته بود: تعلق خاطر من به افضل. نکته‌ای که عبادپور هم با هوشیاری و فطانت آن را دریافته بود. بنابراین اگر از افضل که خالق داستانش است، بگذریم، این کتاب مدیون اصرار و تکرارهای وقفه‌ناپذیر نصیرعبادپور است.
 
==='''خلاصه‌ای از "ما چگونه ما شدیم"'''===
  "طبق عادت مالوف، در تحلیل‌های سیاسی در باب «جامعه‌شناسی نخبه‌کشی» و نشان دادن میزان و درجه استبدادزدگی جامعه از این حیث، رویه‌ی همیشگی‌مان بر این بوده است که همواره سراغ نخبگان رفته‌ایم؛ با این فرض که به طور مثال جامعه استبدادزدۀ عصر با نخبگان و امثال خواجه نظام‌الملک، امیرکبیر، قائم‌مقام فراهانی و... چه رفتار یا برخوردی داشته است. یعنی همیشه سراغ قهرمانان، نخبگان و سرآمدان رفته‌ایم. اگرچه این شیوه تحقیق در جایگاه خود، ارزش و منزلت خاص خود را داراست، اما جا دارد که روی دیگر سکه هم در نظر گرفته شود که بالاخره این جامعه استبدادزده، «نخبه‌کشی ملی‌اش» چقدر است. آن استعدادهایی که زمینه رشد و شکوفایی داشتند، اما جامعه عقب مانده به یکباره تیشه به ریشه همۀ آن‌ها زده است."{{سخ}}
دکتر صادق زیباکلام در مقامِ مدرسِ علوم سیاسی و پژوهش‌گر مسائلِ سیاسی، چهره و نامی آشنا دارد و هر علاقه‌مند به چنین مباحثی، آثارِ این تحلیل‌گر را دنبال می‌کند.{{سخ}}
زیباکلام تنها یک‌بار در حوزه داستان‌نویسی تجربه‌ای داشته و داستان کوتاهی با موضوعِ سرنوشتِ یکی از دانشجویانش در کتابی کم‌حجم (چهل‌ و هفت صفحه) روانه‌ی کتابفروشی‌ها کرد تا ضمن اشاره به نُخبه‌کُشی فردی یا نسلی، به اصرار شاگرد دیگرش، نصیر عبادپور،که چاپ این داستان با پیگیری‌های او صورت گرفت، زندگی «افضل یزدان‌پناه» دانشجوی متوفی در تیرماه هفتاد و نُه را روایت بکند و به این ترتیب دیگران نیز بدانند چگونه پرونده زندگی یکی از نوابغِ ملی آینده، به دلیل عدم حمایت مسئولانِ وقت، برای همیشه بسته شد و کسی از این بابت نه خَم به اَبرو آوَرد و نَه مسئولیتی بر گردن گرفت.
انگار قصه‌ی افضل، بهانه‌ای بوده برای پیش‌کشیدن حرف‌های بسیار. در حقیقت این کتاب‌، فرصتی است تا استاد، در فرصتی مختصر و مفید به نقد وضعیت دانش‌گاه و دانش‌جو بپردازد. پیش‌گفتار کتاب نیز به‌ قلم عبادپور، معرفِ محتوای کتاب است؛ این‌که ضعف در سیستم آموزشی مناسب جهت تحصیل یا نبودِ وضعیتِ مطلوبِ بهداشتی، باعث می‌شود افراد در آغاز زندگی از تحصیل محروم بشوند یا با نقصِ عضو و فلج جسمانی پا به دنیا بگذارند ـ مانند افضل یزدان‌پناه ـ یا در وضعییتی بدتر، این شرایط نخبگان را برای همیشه از کشور فراری می‌دهد یا بعد از عمری تحصیل و تلاش در رشته‌ی مورد علاقه، آن¬ها را در جایی ناهماهنگ با رشته‌ی تحصیلی به کار می‌گُمارد.
 
 
 
=='''اندکی کاوش در داستان آذری غریب'''==
==='''بازتاب مجازی اثر'''===


  "بعضي روايت‌ها بايد ماندگار شوند. بعضي روايت‌ها برشي از زمانه هستند كه بسياري از ويژگي‌هایِ آن زمانه را در خود دارند. اين روايت‌ها ممكن است در يك وبلاگ كم خواننده, در ستون يك روزنامه كم تيراژ, در يك شبكه اجتماعي يا در مقدمه ي يك كتاب دانشگاهي منتشر شوند. خودشان به تنهايي شايد آن قدر درخشش ادبي نداشته باشند. اما به طرز درخشاني نماينده ي زمانه ي خودشان هستند. اين كتاب زيباكلام هم در زمره ي همين آثار است. آن پست وبلاگي و آن يادداشت كوتاه و پيام شبكه هاي اجتماعي ممكن است به فراموشي سپرده شوند و تاريخ از دستشان بدهد. ولي زيباكلام كار خوبي كرد و مقدمۀ يكي از كتاب‌هايش را به كتابي جداگانه تبديل كرد تا روايت منتخبش از زمانه را ماندگار كند. از اين منظر خوشم آمد.
==آذریِ غریب از نمای نزدیک‌‌‌‌تر==
ولي خب اين كتاب به تنهايي درخشان نيست.اگر مجموعه اي از روايت هاي اين‌چنيني مي بود درخشان مي شد...
===روایت آذریِ غریب===
روايت‌هايي از هرز رفتن دانشجويان بااستعداد اين بوم و بر"
آغاز حکایت افضلِ آذری‌زبان به سال۱۳۷۲ برمی‌گردد. افضل که به‌سبب هوش و استعدادش، او را از شمار دانشـجویان کم‌نظیر آن زمان می‌شناسند، به‌حق باید در ردیف بزرگان و سرآمدان علم سیاست قرار می‌گرفت؛ اما گلوگاه مرگ، پایان غم‌انگیزی برایش رقم زد. آغاز کلامِ زیباکلام چنین است:
:''هنوز هر بار که وارد کریدورهای دانشکده‌ٔ حقوق و علوم‌سیاسی می‌شوم و از آن پله‌های قدیمی که از زمان رضاشاه تابه‌حال خم‌به‌ابرو نیاورده‌، بالا می‌روم، بی‌اختیار احساس می‌کنم که افضل را دومرتبه می‌بینم.''<ref>{{پک|زیباکلام|۱۳۹۴|ک=آذریِ غریب|ص= ۱}}</ref>{{سخ}}
داستان در فرازونشیب صحنه‌هایش، خواننده را همراه‌با زیباکلام، به‌دنبال افضل می‌کشاند؛ در دانشگاه، در روستای رُش بزرگ و در جاده‌ای که افضل برای آمدن به تهران و حضور در کلاس درس، طی می‌کرد.{{سخ}}
غصۀ غربتِ افضل، غصۀ غربت تمام شایستگانی است که لابه‌لای دنده‌های یک‌درمیان چرخهٔ آموزش عالی با زنگاری گریزناپذیر روبه‌رو شدند. زنگاری که دستگاه تصمیم‌گیر در جذب نخبگان هر عرصه، بدان مبتلاست.


===نقش نصیر در جاودانگی افضل===
{{گفتاورد تزیینی|[[صادق زیباکلام]] در مقدمه‌ٔ آذری غریب:
:''نصیر عبادپور یکی دیگر از دانشجویان آذری‌تبارم که هم‌دوره افضل بود و شباهت‌هایی نیز با او دارد، از کسانی بود که پس از چاپ کتاب «گفتن یا نگفتن» که داستان افضل برای نخستین‌ بار در مقدمه آن به‌چاپ رسید، بارهاوبارها پیشم آمد و دربارهٔ افضل صحبت کرد. از همان ابتدا او نظرش این بود که سرگذشت افضل را به‌صورت کتاب چاپ کنیم. من همواره می‌گفتم که: عبادپور من داستان‌نویس نیستم. به‌علاوه نمی‌شود که کتاب داستان ده‌پانزده صفحه‌ای را چاپ کرد. عباد‌پور هم چیزی نمی‌گفت و می‌رفت؛ اما چند هفته بعدش مجدداً به بهانه‌ای باز سروکله‌اش در دانشگاه پیدا می‌شد. بدون اینکه به روی خودش بیاورد که من قبلاً به او چه گفتم، می‌پرسید که خوب دربارهٔ سرگذشت افضل بالاخره تصمیمی گرفتید یا نه؟ من هم می‌گفتم که مگر قرار بود تصمیمی بگیرم؟ در این جنگ فرسایشی من نهایتاً وادادم و عبادپور پیروز شد. روزی بالاخره گفتم که «عبادپور من دقیقاً درخصوص افضل اگر چه کار بکنم تو شاخ را برمی‌داری و کوتاه می‌آیی؟» او هم که از مدت‌ها قبل پاسخ این سؤال را آماده کرده بود، گفت: یک مقدمه برای آن بنویسید و باقی‌اش با من.''<ref>{{پک|زیباکلام|۱۳۹۴|ک=آذریِ غریب|ص= ۱۶و۱۷}}</ref>
:''در تمام این ردوبدل‌شدن‌های طولانی نکتهٔ ظریفی نهفته بود: تعلق خاطرم به افضل. نکته‌ای که عبادپور هم با هوشیاری و فطانت آن را دریافته بود؛ بنابراین اگر از افضل که خالق داستانش است، بگذریم، این کتاب مدیون اصرار و تکرارهای وقفه‌ناپذیر نصیرعبادپور است.''<ref>{{پک|زیباکلام|۱۳۹۴|ک=آذریِ غریب|ص= ۱۸}}</ref>}}


==='''سال‌شمار کتاب'''===
===چرا باید آذری غریب را خواند===  
۱۳۷۹:نگارش کتاب و چاپ آن در مقدمۀ کتاب "مجموعه گفت‌و‌گوهای سیاسی".{{سخ}}
[[صادق زیباکلام|زیباکلام]] در عرصهٔ سیاست نامی آشناست هم در مقام مدرس و هم در کسوت پژوهشگر؛ اما فقط یک‌ بار  داستان‌نویسی را تجربه‌ کرده است، آن‌هم صرفاً در چهل‌‌وهفت صفحه. این صاحب‌نظر علوم سیاسی خواسته تا ضمن اشاره به نُخبه‌کُشی فردی یا نسلی، زندگیِ دانشجویی را بازگو کند که تیرماه هفتادونُه به‌ناکامی چشم از جهان فروبست. پروندهٔ نابغه‌ای را روایت کند که با بی‌اعتنایی، برای همیشه بسته شد و نه کسی استخوان‌هایش لرزید و نه مسئولی دینی بر گردنش حس کرد.{{سخ}}  
۱۳۸۷:نخستین چاپ کتاب(نشربیدگل){{سخ}}
انگار قصه‌ٔ افضل، بهانه‌ای بوده برای پیش‌کشیدن حرف‌هایی بسیار. درحقیقت این داستان، فرصتی به نویسنده‌اش داد تا به نقد وضعیت دانشگاه و دانشجو بپردازد. پیش‌گفتار کتاب را عبادپور در معرفیِ اثر نوشته است. ضعف سیستم آموزشی در  تحصیل یا نبودِ وضعیتِ مطلوبِ بهداشتی، باعث می‌شود افراد در آغاز زندگی از تحصیل محروم شوند یا با نقصِ عضو و فلج جسمانی پا به‌دنیا بگذارند، مانند افضل یزدان‌پناه یا در وضعیتی بدتر، این شرایط نخبگان را برای همیشه از کشور فراری می‌دهد یا بعد از عمری تحصیل و تلاش در رشتۀ دلخواه، آن‌ها را در جایی ناهماهنگ با رشته‌ٔ تحصیلی به‌کار می‌گُمارد.<ref name=''وقایع استان''>{{یادکرد وب|نشانی=http://vaghayeostan.ir/%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%a8%d9%87-%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%a2%d8%b0%d8%b1%db%8c%d9%90-%d8%ba%d8%b1%db%8c%d8%a8%d8%8c-%d9%86%d8%ae%d8%b3%d8%aa%db%8c%d9%86-%d8%a7%d8%ab%d8%b1/|عنوان= نگاهی به کتاب «آذریِ غریب»، نخستین اثر داستانیِ صادق زیباکلام آغازی بر پایان}}</ref>
۱۳۹۲:چاپ سوم کتاب(نشر بیدگل){{سخ}}
۱۳۹۴:چاپ چهارم کتاب(نشر میانه)


==='''داستان انتشار کتاب (اوّلین بار در کجا و چگونه بوده است؟!)'''===
==اندکی کاوش در داستان آذری غریب==
===بازتاب اثر در فضای مجازی===
گزارۀ زیر به‌درستی دیدگاه‌ها و نظرات پیرامون اثر(در فضای مجازی)نشان می‌دهد:
:''بعضی روایت‌ها باید ماندگار شوند. بعضی روایت‌ها برشی از زمانه هستند که بسیاری از ویژگی‌هایِ آن زمانه را در خود دارند. این روایت‌ها ممکن است در یک وبلاگ کم‌خواننده، در ستون یک روزنامه کم‌تیراژ، در یک شبکه اجتماعی یا در مقدمهٔ یک کتاب دانشگاهی منتشر شوند. خودشان به‌تنهایی شاید آن قدر درخشش ادبی نداشته باشند؛ اما به طرز درخشانی نمایندهٔ زمانهٔ خودشان هستند. این كتاب زیباکلام هم در زمرهٔ همین آثار است. آن پست وبلاگی و آن یادداشت کوتاه و پیام شبکه‌های اجتماعی ممکن است به فراموشی سپرده شوند و تاریخ از دستشان بدهد؛ ولی زیباکلام کار خوبی کرد و مقدمۀ یکی از کتاب‌هایش را به کتابی جداگانه تبدیل کرد تا روایت منتخبش از زمانه را ماندگار کند. از این منظر خوشم آمد. ولی خب این کتاب به‌تنهایی درخشان نیست. اگر مجموعه‌ای از روایت‌های این‌چنینی می‌بود درخشان می‌شد؛ روایت‌هایی از هرز رفتن دانشجویان بااستعداد این بوم‌وبر''<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.goodreads.com/book/show/6967516|عنوان=کتاب آذری غریب}}</ref>


==='''سبک کتاب'''===
===سبک کتاب===
در شناسنامۀ کتاب، نوشتۀ زیباکلام به عنوان «داستان‌های کوتاه فارسی» معرفی شده اما «آذریِ غریب» بیش‌‌تر ـ یا شاید کاملا ـ شکلی از خاطره‌نویسی یا شبه‌زنده‌گی‌نامه است تا اثری داستان‌گو. زیباکلام سرگذشتِ افضل را به شیوایی تمام روایت کرده و حاصل کار را با متنی خواندنی در اختیار مخاطب گذاشته؛گرچه زیباکلام در مقدمه، خطاب به نصیر عبادپور ـ و عمومِ خواننده‌گان ـ تاکید دارد «من داستان‌نویس نیستم» و سرگذشتِ افضل باید به عنوان مقدمه‌ای در آغاز کتابِ «گفتن یا نگفتن» ـ از دیگر آثار سیاسی‌تحلیلی استاد ـ باقی می‌ماند.{{سخ}}
در شناسنامۀ کتاب، نوشتۀ زیباکلام زیرمجموعه‌ای از «داستان‌های کوتاه فارسی» معرفی شده است؛ اما «آذریِ غریب» بیشتر یا شاید کاملاً شکلی از خاطره‌نویسی یا شبه‌زندگی‌نامه است تا اثری داستان‌گو.<ref name= ''وقایع استان''/>{{سخ}}
اگر بخواهیم کتاب زیباکلا‌م را در قیاس با هرگونه اثر داستانی دیگر بررسی کنیم، به چند دلیل آن را از مقوله‌ داستان خارج می‌دانیم: الف) فاقد عنصر تخیل است. به عبارتی این اثر بیشتر گزارشی است از تعدادی برخورد میان فردی به نام افضل یزدان‌پناه و صادق زیباکلا‌م، که البته رابطه‌ استاد و شاگردی قابل تحسینی را بیان می‌کند. ب) فاقد هر گونه صناعت روایی است. هیچ نشانی از روایت‌گونگی(narrativity) ندارد. ج) فاقد صناعات ادبی از قبیل تشبیه، استعاره و هرگونه شگرد بلا‌غی ادیبانه و صناعات معنایی و بدیعی است. اگر قرار باشد این نوشته را در زمره‌ ادبیات بگذاریم، شاید بتوان گفت به خاطره‌نویسی تعلق دارد، اما نه از نوعی که ادبیت (literariness) داشته باشد. اگر از حیث گونه‌شناسی به این نوشته نگاه کنیم، شاید تنها چیزی که به ذهن برسد "واقع - داستان" (faction) یا داستان مستند باشد. اما "واقع - داستان" باید ترکیبی از واقعیت (fact) و داستان (fiction) باشد. {{سخ}}
اگر بخواهیم کتاب زیباکلا‌م را در قیاس با هرگونه اثر داستانی دیگر بررسی کنیم، به چند دلیل آن را از مقوله‌ داستان خارج می‌دانیم:
نوشته‌ زیباکلا‌م واقعیت است ولی عاری از عنصر تخیل یا ذهن‌ساختگی است. ‌ این نوشته از حیث پهنه‌ و درازا نه در مقوله‌ رمان می‌گنجد - که تقریبا کوتاه‌ترین مورد آن را می‌توان «شازده‌احتجاب» هوشنگ گلشیری ‌دانست - و نه داستان کوتاه است- به دلا‌یلی که در بالا‌ ذکر شد.{{سخ}}
* الف) فاقد عنصر تخیل است. به عبارتی این اثر بیشتر گزارشی است از تعدادی برخورد میان فردی به نام افضل یزدان‌پناه و صادق زیباکلا‌م که البته رابطه‌ استاد و شاگردیِ قابل تحسینی را بیان می‌کند.
* ب) فاقد هر گونه صناعت روایی است. هیچ نشانی از روایت‌گونگی(narrativity) ندارد.
* ج) فاقد صناعات ادبی از قبیل تشبیه، استعاره و هرگونه شگرد بلا‌غی ادیبانه و صناعات معنایی و بدیعی است.{{سخ}}
اگر قرار باشد این نوشته را در زمره‌ ادبیات بگذاریم، شاید بتوان گفت به خاطره‌نویسی تعلق دارد؛ اما نه از نوعی که ادبیت (literariness) داشته باشد. اگر از حیث گونه‌شناسی به این نوشته نگاه کنیم، شاید تنها چیزی که به ذهن برسد «واقع داستان» (faction) یا داستان مستند باشد؛ اما ''واقع داستان'' باید ترکیبی از واقعیت (fact) و داستان (fiction) باشد.
<ref name=''ویستا''>{{یادکرد وب|نشانی=https://vista.ir/article/131419/%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%3C%D8%BA%D8%B1%DB%8C%D8%A8-%D8%A2%D8%B0%D8%B1%DB%8C%3E-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DA%A9%D9%84%D8%A7%E2%80%8C%D9%85%E2%80%8C|عنوان= نکته‌ای دربارهٔ کتاب «آذری غریب» نوشته‌ی صادق زیباکلام}}</ref>{{سخ}}
کتاب زیباکلام به زبان ساده و روان نوشته شده، با روایت خطی و زاویه دید اول شخص، حول محور شخصیت اصلی داستان در گردش است.{{سخ}}
کتاب زیباکلام به زبان ساده و روان نوشته شده، با روایت خطی و زاویه دید اول شخص، حول محور شخصیت اصلی داستان در گردش است.{{سخ}}
«آذریِ غریب» تا حدودی تشخصِ داستانی و فرم ادبیاتی را در پیش‌بردِ سرگذشت قهرمان حفظ کرده و در لحظاتی خواننده را با ویژگی‌های شخصیت اصلی، موقعیت مکانی و زمانی آشنا کرده تا او تنها پیگیرِ صِرف احساساتِ شخصی و تعلقِ خاطرِ یک استاد دانش‌گاه به دانشجوی نابغه نباشد اما یک اِشکال اساسی مانع از تاثیرگذاری لازم به لحاظ حسی با رویداد پایانی و همذات‌پنداری با کاراکتر اصلی می‌شود. در طول داستان، دکتر زیباکلام از هر فرصتی بهره برده تا به نقد فضای دانش‌گاه‌ها و تفکرِ گم‌راه، بی‌هویت و بی‌هدایتِ دانشجوها بپردازد و کم‌تر به خصوصیات فردی افضل اشاره داشته تا با او و آن‌چه این دانشجو را از سایر هم‌کلاسی‌ها متمایز می‌کند، آشنا بشویم و بدانیم کدام ویژگی‌اش غیر از سماجت در تحقیقات علمی و ذهن خلاقش، سبب شیفته‌گی استاد به شاگرد می‌شود. اگر زیباکلام کمی بیش‌تر به تنهایی و روابط فردی افضلِ غریب‌مانده در شهر بی‌رحمی مثلِ تهران می‌پرداخت، می‌توانستیم غربت او را بهتر درک بکنیم و بدانیم کدام عوامل،گریز او از پایتخت و بازگشت به زادگاهش «رَشِ بزرگ» را رقم زده تا برای امرارِ معاش، به اشتغال در مقامِ کمک‌ممیزِ دارایی تبریز تن بدهد. البته مواردِ گذرایی مبتنی بر این دلایل در کتاب آمده. برای نمونه لهجه‌ی غلیظ آذری افضل که مورد تمسخر یکی از اساتید دانشگاه واقع می‌شود یا ناتوانی افضل و حتی دکتر زیباکلام در یافتن شغل مناسب برای یک دانشجوی کارشناسی ارشد. این موارد، اشاره‌های خوبی‌اند، ولی کافی نیستند. با این‌حال، پایان‌بندی کتاب و سوگ‌واری پدر افضل،کاربردی‌ترین فصلِ کتاب است که نشان از توانایی زیباکلام در توصیف فضاهای حسی دارد:«پدرش وقتی مرا دید به اشک و ناله به تُرکی گفت: افضل‌جان، برای ما بلند نمی‌شوی، لااقل برای استادت بلند شو، آن استادت که همیشه از او حرف می‌زدی، از تهران آمده. پسرم پاشو نگاهش کن»
«آذریِ غریب» تا حدودی تشخصِ داستانی و فرم ادبیاتی را در پیشبردِ سرگذشت قهرمان حفظ کرده و در لحظاتی خواننده را با ویژگی‌های شخصیت اصلی، موقعیت مکانی و زمانی آشنا کرده تا او تنها پیگیرِ صِرف احساساتِ شخصی و تعلقِ خاطرِ یک استاد دانشگاه به دانشجوی نابغه نباشد اما یک اِشکال اساسی مانع از تاثیرگذاری لازم به لحاظ حسی با رویداد پایانی و همزادپنداری با کاراکتر اصلی می‌شود. طی داستان، زیباکلام از هر فرصتی بهره برده تا به نقد فضای دانشگاه‌ها و تفکرِ گمراه، بی‌هویت و بی‌هدایتِ دانشجوها بپردازد و کم‌تر به خصوصیات فردی افضل اشاره داشته تا با او و آنچه این دانشجو را از سایر هم‌کلاسی‌ها متمایز می‌کند، آشنا بشویم و بدانیم کدام ویژگی‌اش غیر از سماجت در تحقیقات علمی و ذهن خلاقش، سبب شیفتگی استاد به شاگرد می‌شود. اگر زیباکلام کمی بیش‌تر به تنهایی و روابط فردی افضلِ غریب‌مانده در شهر بی‌رحمی مثلِ تهران می‌پرداخت، می‌توانستیم غربت او را بهتر درک بکنیم و بدانیم کدام عوامل،گریز او از پایتخت و بازگشت به زادگاهش «رَشِ بزرگ» را رقم زده تا برای امرارِ معاش، به اشتغال در مقامِ کمک‌‌ممیزِ دارایی تبریز تن بدهد. <ref name= ''وقایع استان''/>
 
 
 
 
 
==='''پیرنگ'''===
  «افضل يزدان پناه»، دانشجويي از دانشکده علوم سياسي دانشگاه تهران، همان آذري غريبي است که زيباکلام ماجرايش را شرح داده. جواني خجالتي که از روستايي حوالي مراغه در آذربايجان به تهران، و مهم ترين دانشگاهش، آمده، شاگرد صادق زيباکلام شده است و به مانند خيلي ديگر از افرادي که از نقاطي دورتر به مرکز مي آيند، با مساله جاافتادن و پذيرفته شدن در مرکز روبه روست. زيباکلام در «آذري غريب»، شرح آشنايي و ارتباطش با افضل را به دست داده و اشاره کرده که او جزو بهترين دانشجوياني بوده که در همه اين سال ها در کلاس هاي درسش حضور داشته اند. افضل پس از گذراندن دوره کارشناسي، در مقطع ارشد هم در همان دانشگاه تهران پذيرش مي شود و قرار بوده تا پايان نامه اش را با صادق زيباکلام بگذراند. زيباکلام از اينکه به عنوان استاد راهنماي اين پايان نامه انتخاب شده، راضي و خرسند بوده است  افضل یک روز قبل دفاع رساله خود در راه بازگشت به تهران در یک حادثه جان خویش را از دست می دهد و  داغ خود را بر دلهای دوستان و نزدیکان می گذارد.
 


==='''شخصیت‌پردازی'''===
===آذری غریب در یک بند===
«افضل یزدان‌پناه»، دانشجوی دانشکدۀ علوم سیاسی دانشگاه تهران، همان آذریِ غریبی است که زیباکلام ماجرایش را شرح داده است. جوانی خجالتی که از روستایی حوالی مراغه در آذربایجان به یکی از مهم‌ترین دانشگاه‌های شهر تهران آمده است و مانند بسیاری از افراد که از نقاطی دورتر به مرکز می‌آیند، با مسئله جاافتادن و پذیرفته شدن در مرکز روبه‌روست. زیباکلام در «آذری غریب»، شرحی از آشنایی و ارتباطش با افضل را ارائه داده و او را از بهترین دانشجویان خویش می‌داند. افضل پس از گذراندن دوره کارشناسی و پذیرش در مقطع کارشناسی ارشد، زیباکلام را به‌عنوان استادراهنمای خویش برمی‌گزیند.اما رضایت و خرسندی استاد از انتخاب شاگردش دیری نمی‌پاید؛ افضل یک روز قبل دفاع رسالهٔ خود در راه بازگشت به تهران در جریان یک حادثه جان خویش را از دست می‌دهد و داغ خود را بر دل‌های دوستان و نزدیکان می‌گذارد.


===نگاهی به کتاب از منظر اجتماعی===
کتاب پُر است از بررسی‌های تحلیلی، تاریخی و ارجاعات گلایه‌آمیز اما منطقی به گذشته پُرافتخار ایرانیان و آینده‌ی تاریکی که با داشتن چنین دانشگاه و دانشجویی از آن برخوردار خواهند بود. نقد موشکافانه‌ی پیشینه و حالِ بچه‌های تهران و مقایسه با آذری‌ها یا به تعبیر زیباکلام،«تُرک‌ها»، ریشه‌یابی بدبختی ایرانی‌ها در عملکردِ خودی‌ها و توهم‌زدایی از دخالت بیگانگان، تعریف صحیح و اصولی از محیط دانشگاه و شخص استاد، انتقاد به رسانه‌ی تلویزیون و نقد انتظار دانشجویانی نظیر افضل از دولت‌مردانِ وقت و تشبیه وضعیت به نمایشنامۀ «در انتظارِ گودو» ساموئل بکت و از همه مهم‌تر، کشف نقطه‌ضعف تولید نشدن فکر و اندیشه در سابقه‌ٔ هفتادساله دانشگاه‌ها و تقاضای انجامِ آن توسطِ «افضل»ها به‌عنوان «رسالت فردی» که در این فرصت زمانی مطرح شدند. از این منظر، نوشته‌ی کوتاه استاد، اندیشه‌ی خفته‌ای را بیدار می‌سازد که با شوقِ افضل یزدان‌پناه شعله‌ور شده بود؛ ولی با مرگ او هرگز خاموش نشد.<ref name= ''وقایع استان''/>


==='''اتفاقات سیاسی یا اجتماعی مرتبط با کتاب و جریان‌سازی‌های کتاب'''===
===اظهارنظرها===
نکته‌یی که نباید بی‌تفاوت از کنارش گذشت، طراحیِ جلدِ کتاب توسط «سیاوش تصاعدیان» است. آن سنگ قبرِ معلق میان زمین و هوا ـ که به لوح تاریخی ارزشمندی شباهت دارد ـ‌گویای غربت و بی‌تکلیفی در وضعیتی دشوار است.کتاب پُر است از بررسی‌های تحلیلی، تاریخی و ارجاعات گلایه‌آمیز اما منطقی به گذشته پُرافتخار ایرانیان و آینده‌ی تاریکی که با داشتن چنین دانش‌گاه و دانش‌جویی از آن برخوردار خواهند بود. نقد موشکافانه‌ی پیشینه و حالِ بچه‌های تهران و مقایسه با آذری‌ها یا به تعبیر زیباکلام،«تُرک‌ها»، ریشه‌یابی بدبختی ایرانی‌ها در عمل‌کردِ خودی‌ها و توهم‌زدایی از دخالت بیگانگان، تعریف صحیح و اصولی از محیط دانش‌گاه و شخص استاد، انتقاد به رسانه‌ی تلویزیون و نقد انتظار دانش‌جویانی نظیر افضل از دولت‌مردانِ وقت و تشبیه وضعیت به نمایش‌نامه‌ی «در انتظارِ گودو» ـ ساموئل بکت ـ و از همه مهم‌تر،کشف نقطه‌ضعف عدم تولید فکر و اندیشه در سابقه‌ی هفتادساله دانش‌گاه‌ها و تقاضای انجامِ آن توسطِ «افضل»ها به عنوان «رسالت فردی» که در این فرصت زمانی مطرح شدند. از این منظر، نوشته‌ی کوتاه استاد، اندیشه‌ی خفته‌یی را بیدار می‌سازد که با شوقِ افضل یزدان‌پناه شعله‌ور شده بود، ولی با مرگ او هرگز خاموش نشد.
====نصیر عبادپور====
مقدمهٔ داستانی [[صادق زیباکلام|زیباکلام]] دربارهٔ نحوۀ زندگی افضل یزدان‌پناه که از جهتی شباهت‌های زیادی نیز با زندگی‌نامه‌ای دارد که ژان ژاک روسو، متفکر فرانسوی قرن ۱۸، در شرح وصف زندگی خود در قید حیات نوشته است را بلافاصله بعد از چاپ اثر در سال ۱۳۷۹ مطالعه کردم. تصور نمی‌کردم که ایشان در نگارش چنین سبک از نوشته‌هایی نیز بدین گونه ماهرانه عمل نماید. چه آثاری که پیش از این دیده بودم، بیشتر در زمینهٔ تجزیه و تحلیل و تحولات سیاسی و اجتماعی ایران و عمدتا هم به‌شیوه علمی و آکادمیک بوده است. اما جذابیت اثر و ارزش و اعتبار آن چه از بعد علمی و چه به‌لحاظ نوع سبک و نگارش باعث شد طی این چند سال پس از چاپ اول، بارها و بارها مطالعه کنم؛ اما به نحو اولی‌تر اگر از سبک و سیاق نگارش و ارزش ادبی اثر حاضر بگذریم، مهم‌ترین ویژگی این داستان به نظرم به نوع بازخوانی و تجزیه و تحلیل بنیادین و عمیق از تحولات سیاسی و اجتماعی ایران بازمی گردد که جای تأمل بسیاری از این حیث دارد. از دید من شاید زیباکلام در هیچ‌یک از آثار و کتاب های قبلی خود همانند «ما چگونه ما شدیم»، «سنت و مدرنیته»، «انقلاب ایران» و... و آنچه به زعم خود مدت ها وقت خود را صرف ریشه‌یابی علل عقب ماندگی ایران کرده تا پاسخی برای این سؤال اساسی خود بیابد که«ما چگونه ما شدیم؟»، شاید به طور ناخواسته و از قضایای روزگار در لا‌به‌لای همین نوشته و داستان کوتاه خود بدان رسیده باشد که: «ما اینگونه ما شدیم.»


==='''اظهارنظرها'''===
====[[رضا امیرخانی]]====
'''نصیر عبادپور'''
[[پرونده:Amirkhani.jpg|120px|thumb|بندانگشتی|راست|<center>'''رضا امیرخانی''']]
مقدمه ی داستانی آقای دکتر زیباکلام درباره نحوه ی زندگی افضل یزدان پناه که از جهتی شباهت های زیادی نیز با زندگی نامه ای دارد که ژان ژاک روس و متفکر فرانسوی قرن ۱۸ در شرح وصف  زندگی خود در قید حیات نوشته است را، بلافاصله بعد از چاپ اثر در سال ۱۳۷۹ مطالعه نمودم. تصور نمی کردم که ایشان در نگارش چنین سبک از نوشته هایی نیز بدین گونه ماهرانه عمل نماید. چه آثاری که پیش از این دیده بودم، بیشتر در زمینه ی تجزیه و تحلیل و تحولات سیاسی و اجتماعی ایران و عمدتا هم به شیوه علمی و آکادمیک بوده است. اما جذابیت اثر و ارزش و اعتبار آن چه از بعد علمی و چه به لحاظ نوع سبک و نگارش باعث شد طی این چند سال پس از چاپ اول، بارها و بارها مطالعه نمایم. اما به نحو اولی‌تر اگر از سبک و سیاق نگارش و ارزش ادبی اثر حاضر بگذریم، مهم ترین ویژگی این داستان به نظرم به نوع بازخوانی و تجزیه و تحلیل بنیادین و عمیق از تحولات سیاسی و اجتماعی ایران بازمی گردد که جای تامل بسیاری از این حیث دارد. از دید من شاید دکتر زیباکلام در هیچ یک از آثار و کتاب های قبلی خود همانند 《ما چگونه ما شدیم》، 《سنت و مدرنیته》، 《انقلاب ایران》و ... و آنچه به زعم خود مدت ها وقت خود را صرف ریشه یابی علل عقب ماندگی ایران کرده تا پاسخی برای این سوال اساسی خود بیابد که 《ما چگونه ما شدیم؟》، شاید به طور ناخواسته و از قضایای روزگار در لابلای همین نوشته و داستان کوتاه خود بدان رسیده باشد که: 《ما اینگونه ما شدیم.》
غریبِ آذری را [[صادق زیباکلام]] نوشته است؛ فقط در ۴۷ صفحه و توسط انتشارات بیدگل منتشر کرده است. کتاب را شاید ملانقطی اگر نگاه کنیم و با اصولِ داستان‌نویسی بسنجیم، اصالتاً داستان نباشد. خاطره‌ای باشد که به شکل داستانی نوشته شده است. یا حتی خاطره‌ای باشد که در یک تلاش نافرجام عاقبت به لحنِ داستانی دست نیافته باشد. اما در همین خاطره صفا و صداقتی هست که به صد داستان می‌ارزد. زیباکلام گوشه‌ای از خاطرات آکادمیک خود را، راجع به یک دانشجویِ مستعد شهرستانی بیان می‌کند. این که چگونه به دانشگاه آمد، چگونه فارغ‌التحصیل شد، چگونه کار گیر نیاورد و چگونه مُرد! خواندم و گریستم...<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://ermia.ir/contents.aspx?id=316|عنوان= غریبِ آذری}}</ref>{{سخ}}
'''روزنامه شرق'''
در بين آثار صادق زيباکلام، به جز کتاب هايي مثل «ما چگونه ما شديم؟»، «عکس هاي يادگاري با جامعه مدني»، «هاشمي رفسنجاني و دوم خرداد»، «سنت و مدرنيته» و...، کتاب ديگري هم ديده مي شود که مي توان آن را متفاوت ترين کار او دانست. «آذري غريب» عنوان کتابي کم حجم از زيباکلام است که به تازگي توسط نشر بيدگل به چاپ سوم رسيده است. اما «آذري غريب» از اين بابت مي تواند متفاوت ترين کار زيباکلام باشد که نه يک تحليل سياسي که گزارشي است از ماجرايي واقعي و شخصي که براي يکي از دانشجويان زيباکلام اتفاق افتاده. هرچند که در «آذري غريب» هم مي توان نظرات سياسي زيباکلام را ديد اما اين کتاب گزارشي است کاملامستند که زيباکلام از اتفاقي که سخت تحت تاثيرش بوده نوشته است.
'''سعید سبزیان'''
این مقاله‌ انتقادی با بهره‌گیری از تجربه‌ زیباکلا‌م در تدریس دانشگاهی و اندیشه‌ جامعه‌شناختی بر نکات مهمی از وضعیت آموزشی دانشگاه‌های ایران انگشت نهاده است.
الف) شکاف میان آنچه در نظام آموزش و پرورش تحت عنوان تاریخ به دانش‌آموزان داده می‌شود و آنچه خود دانشجویان در دانشگاه می‌آموزند.
ب) نخبه‌کشی و ضعف هدایت و برنامه‌ریزی برای سرمایه‌هایی (فارغالتحصیلا‌نی) که به محض اتمام درس و دانشگاه به حال خود رها می‌شوند. مثال خوبی که ایشان ذکر کرده‌اند، به کارگیری یک فوق‌لیسانس علوم سیاسی در اداره‌ دارایی است؛ اشاره به تفکر پایگان محوری کذب در ذهنیت افرادی که قومیت‌ها را تحقیر می‌کنند؛ ستیز پیدا و پنهان فرهنگی در میان متعصبان، که در این مورد خاص از یک استاد علوم سیاسی نیز مثال آورده است.


==='''اظهارنظر دیگر شخصیت‌ها'''===
====روزنامه شرق====
==='''نظر خود نویسنده دربارهٔ کتاب(مصاحبه)'''===
[[پرونده:Sharq.png|200px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>روزنامه شرق</center>]]
==='''جمله‌های ماندگار کتاب'''===
در بین آثار [[صادق زیباکلام]]، به‌جز کتاب‌هایی مثل «ما چگونه ما شدیم؟»، «عکس‌های یادگاری با جامعۀ مدنی»، «هاشمی رفسنجانی و دوم خرداد»، «سنت و مدرنیته» و...، کتاب دیگری هم دیده می‌شود که می‌توان آن را متفاوت‌ترین کار او دانست. «آذری غریب» عنوان کتابی کم‌حجم از زیباکلام است که به تازگی توسط نشر بیدگل به چاپ سوم رسیده است؛ اما «آذری غریب» از این بابت می‌تواند متفاوت‌ترین کار زیباکلام باشد که نه یک تحلیل سیاسی که گزارشی است از ماجرایی واقعی و شخصی که برای یکی از دانشجویان زیباکلام اتفاق افتاده است. هرچند که در «آذری غریب» هم می‌توان نظرات سیاسی زیباکلام را دید؛ اما این کتاب گزارشی است کاملاً مستند که زیباکلام از اتفاقی که سخت تحت تأثیرش بوده نوشته است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2887282|عنوان= صدای مبهم گذشته}}</ref>
"شاید هم من و عبادپور یک جورهایی مصداق انسان هایی هستیم که همیشه در گذشته شان فرو رفته اند و یا با گذشته شان زندگی می کنند. آدم هایی که سروته زندگی شان خلاصه می شود در مشتی قاب عکس های کهنه و انبوهی خاطرات رنگ و رو رفته گذشته. خاطراتی نیمه محو، نیمه مبهم، نیمه تاریک، نیمه واقعی، که در کنار پنجره ی دیوار بلند میان رویا و واقعیت هایشان تلنبار شده اند. آدم هایی که شخصیت های جالب زندگی شان یا در سینه قبرستان خفته اند، یا دیگر نیستند، یا رفته اند و یا آن که بدتر از همه اساسا معلوم نیست که از اول وجود داشته اند یا نه؟ آدم هایی که به تعبیری با یادها و آدم هایی که نیستند، زندگی می کنند و فقط صدای گذشته ها را می شنوند. آدم هایی که به تعبیر 《فروغ》که گفت: 《فقط صداست که می ماند.》، برایشان فقط صداهاست که باقی مانده، صداهای مبهم گذشته هایشان."


"دلم می‌خواست من هم یک جمله روی سنگ مزارش اضافه می‌کردم: این‌جا محل به زیر خاک رفتن امید و آرزوهای یک استاد است که چند صباحی فکر می‌کرد گمشده‌اش و شاگردش را پیدا کرده است."
====سعید سبزیان====
این مقاله‌ انتقادی با بهره‌گیری از تجربه‌ [[صادق زیباکلا‌م|زیباکلام]] در تدریس دانشگاهی و اندیشۀ جامعه‌شناختی بر نکات مهمی از وضعیت آموزشی دانشگاه‌های ایران انگشت نهاده است.
* شکاف میان آنچه در نظام آموزش و پرورش تحت عنوان تاریخ به دانش‌آموزان داده می‌شود و آنچه خود دانشجویان در دانشگاه می‌آموزند.
* نخبه‌کشی و ضعف هدایت و برنامه‌ریزی برای سرمایه‌هایی (فارغ‌التحصیلا‌نی) که به‌محض اتمام درس و دانشگاه به حال خود رها می‌شوند. مثال خوبی که ایشان ذکر کرده‌اند، به‌کارگیری یک فوق‌لیسانس علوم‌سیاسی در ادارۀ دارایی است؛ اشاره به تفکر پایگان محوری کذب در ذهنیت افرادی که قومیت‌ها را تحقیر می‌کنند؛ ستیز پیدا و پنهان فرهنگی در میان متعصبان، که در این نمونهٔ خاص از مدرسان علوم‌سیاسی نیز مثال آورده است.<ref name= ''ویستا''/> 


===نگاه آفریننده آذریِ غریب به اثر===
[[پرونده:Sadeq ziba kalam.jpg|180px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>صادق زیباکلام</center>]]
[[صادق زیباکلام]] مفرد، نویسنده و پژوهشگر متولد تهران و فارغ‌التحصیل رشتۀ علوم سیاسی در مقطع دکتری از دانشگاه برادفورد انگلستان و عضو هیأت علمی دانشگاه تهران است.{{سخ}}
گفت‌و‌گوی تهران امروز با «صادق زیباکلام» درباره «آذری غریب» با این بند آغاز می شود:
زیباکلام را این‌روزها همه خوب می‌شناسند، با کتابِ «ما چگونه ما شدیم» و با «سُنت و مُدرنیته» یا حتی «توهمِ توطئه»اش اما «آذری غریب» را کمتر کسی می‌شناسد، آن‌قدر که خود زیباکلام هم وقتی فهمیدند به‌علت چاپ اثر داستانی‌شان سراغ ایشان رفتیم، تعجب کردند؛ اما به‌هرحال چاپ نخستین اثرِ داستانی این استاد علوم‌ سیاسی بهانه‌ای شد برای‌اینکه از دریچهٔ نگاه یک سیاستمدار به نقدِ وضعیت ادبیات کشورمان بپردازیم. «آذری غریب»، اولین اثر داستانیِ صادق زیباکلام است؛ ولی به‌گفته خودش، آخرین اثر داستانی‌شان نیست:<ref name= ''مصاحبه''>{{یادکرد وب|نشانی=https://article.tebyan.net/214908/%D8%BA%D8%B1%DB%8C%D8%A8-%D8%A2%D8%B0%D8%B1%DB%8C-%D9%88-%D9%85%D8%B1%DA%AF%DB%8C-%D8%BA%D8%B1%DB%8C%D8%A8|عنوان=غریب آذری و مرگی غریب}}</ref>{{سخ}}
''در مقدمه کتاب، دلیل نوشتنش آمده. شاید تا حالا خیلی‌ها از چند و چون آن باخبر شده باشند؛ اما چیزی که فکر می‌کنم خیلی از خوانندگان این کتاب و حتی کسانی که این مصاحبه را می‌خوانند ندانند،این است که بعد از آذری غریب چه شد. بعد از این کتاب، خیلی‌ها گفتند: «فکر نمی‌کنید کسی که می‌تواند با این قلم بنویسد، حیف نیست وقتش را صرف مهملات سیاسی کند؟این نوشته‌ها خیلی شیرین‌ترند!» حقیقتش خودم هم مدت‌هاست به این نتیجه رسیدم اگر عمری باقی بماند، یک‌روز همه مسائل سیاسی را کنار بگذارم، کنج خلوتی اختیار کنم و داستان بنویسم.منتها یک اشکال کوچک وجود دارد؛ پس از این همه سال نوشتن و گفتن از دنیای سیاست،هر وقت اراده می‌کنم، یادداشتی درخصوص فلان‌ مسئله سیاسی‌اجتماعی می‌نویسم و همان می‌شود سرمقاله خیلی از روزنامه‌ها اما دربارهٔ داستان «افضل» این اتفاق نیفتاد.این داستان را بعدها خودم بارها خواندم اما می‌خواهم همینجا برای اولین‌بار اعتراف کنم که خودم بعد از هربار خواندن تعجب می‌کردم و می‌گفتم: «واقعاً تو نوشتی این‌هارو؟!» آن‌وقت هرچه فکر می‌کنم باز هم قلم به دست بگیرم و داستانی مثل افضل بنویسم که هم مخاطب و هم خودم را تا این حد میخکوب کند، می‌بینم زهی خیال باطل! نمی‌شود که نمی‌شود.از من برنمی‌آید؛ یعنی اصل مطلب درست که آقاجان این مهملات سیاسی را بگذار کنار و برو سراغ دنیای نویسندگی، ولی آنچه نتوانستم بفهمم و مدام از خودم سؤال می‌کنم این‌ است که: «تو اصلاً عُرضه داری نویسنده بشوی؟»''{{سخ}}<ref name= ''مصاحبه''/>{{سخ}}
افضل تجربه‌ای تکرارناپذیر. زیباکلام می‌گوید:
{{گفتاورد تزیینی|''نوشته‌ای مثل افضل یک‌بار اتفاق افتاد. هربار خواستم تکرار کنم، نشد. معتقدم نویسندگی به انتخاب من و شما نیست. مثل نقاش بودن، خطاط بودن یا بازیگر بودن. فکر می‌کنم آدم‌ها نقاش و خطاط و... متولد می‌شوند.<ref name= ''مصاحبه''/> ''}}


==='''مشخصات کتاب‌شناختی'''===
===چند خط همراه صادق زیباکلام===
انتشارات بیدگل برای نخستین بار این کتاب را در ۴۷ صفحه و ۲۲۰۰ نسخه به چاپ می رساند و تا سه نوبت آن را تجدید چاپ می کند.
{{گفتاورد تزیینی|''شاید هم من و عبادپور یک جورهایی مصداق انسان‌هایی هستیم که همیشه در گذشته‌شان فرورفته‌اند یا با گذشته‌شان زندگی می‌کنند. آدم‌هایی که سروته زندگی‌شان خلاصه می‌شود در مشتی قاب عکس‌های کهنه و انبوهی خاطرات رنگ و رو رفته گذشته. خاطراتی نیمه‌محو، نیمه‌مبهم، نیمه‌تاریک، نیمه‌واقعی که در کنار پنجرهٔ دیوار بلند میان رویا و واقعیت‌هایشان تلنبار شده‌اند. آدم‌هایی که شخصیت‌های جالب زندگی‌شان یا در سینه قبرستان خفته‌اند یا دیگر نیستند یا رفته‌اند یا آنکه بدتر از همه اساساً معلوم نیست که از اول وجود داشته‌اند یا نه؟ آدم‌هایی که به تعبیری با یادها و آدم‌هایی که نیستند، زندگی می‌کنند و فقط صدای گذشته‌ها را می‌شنوند. آدم‌هایی که به تعبیر «فروغ» که گفت: «فقط صداست که می ماند.»، برایشان فقط صداهاست که باقی مانده، صداهای مبهم گذشته هایشان.<ref>{{پک|زیباکلام|۱۳۹۴|ک=آذریِ غریب|ص= ۱۸و۱۹}}</ref> ''}}
چاپ چهارم آذری غریب توسط نشر میانه و در ۱۱۰۰ نسخه منتشر شده است
{{گفتاورد تزیینی|''دلم می‌خواست من هم یک جمله روی سنگ مزارش اضافه می‌کردم: اینجا محل به زیر خاک رفتن امید و آرزوهای یک استاد است که چند صباحی فکر می‌کرد گمشده‌اش و شاگردش را پیدا کرده است.<ref>{{پک|زیباکلام|۱۳۹۴|ک=آذریِ غریب|ص=ص ۴۷}}</ref> ''}}
{{گفتاورد تزیینی|''اما ما تهرانی‌ها چی؟ هیچ چی، برو دم میدان انقلاب ببین همۀ مسافرکش‌ها، کوپن‌فروش‌ها و آسمان‌جل‌ها همه‌ بچه‌های تهرانند. برو راه‌آهن ببین مسافرکش‌ها که برای شوش، بهشت‌زهرا، پل سیمان، میدان خراسان و انقلاب داد می‌زنند همه لهجه‌های دِبش تهرونی دارند. نه یک کرمانی، نه یک اصفهانی، نه یک ترک و نه یک رشتی میان‌شان نمی‌بینی.<ref>{{پک|زیباکلام|۱۳۹۴|ک=آذریِ غریب|ص=ص ۲۷و۲۸}}</ref> ''}}
{{گفتاورد تزیینی|''وقتی این را شنیدم بی‌اختیار به یاد «آری چنین بود برادر» شریعتی افتادم. روایت انسان‌ها، موجودات، جوامع، فرهنگ‌ها، تمدن‌هایی که نفرین شده هستند و همواره بایستی بدبخت و درمانده باقی بمانند. من کاری به مسائل سیاسی ندارم، اما جامعه‌ای که «افضل» آن برود و کمک‌ممیز دارایی تبریز شود، به نحو حزن‌انگیز و احمقانه‌ای اولویت‌هایش را گم کرده است. جامعه‌ای که بهترین، بهترین‌هایش را و نخبه‌ترین استعدادهایش را بعد از آنکه از میان یک میلیون و چند صد هزار نفر انتخاب می‌کند و او را پنج شش سال تربیت کرده و سپس رهایش می‌کند که برود کمک‌ممیز دارایی شود، چه جوری می‌خواهد ژاپن، فرانسه، آلمان و ایتالیا شود؟<ref>{{پک|زیباکلام|۱۳۹۴|ک=آذریِ غریب|ص=ص ۳۹}}</ref> ''}}


==='''طرح جلد'''===
===مشخصات کتاب‌شناختی===
* انتشارات بیدگل برای نخستین بار این کتاب را در ۴۷ صفحه و ۲۲۰۰ نسخه به‌چاپ می‌رساند و تا سه نوبت آن را تجدید چاپ می‌کند.<ref>{{یادکرد وب| نشانی=http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=1212421&pageStatus=0&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author|عنوان= آذری غریب(انتشارات بیدگل)}}</ref>
* چاپ چهارم آذری غریب توسط نشر میانه و در ۱۱۰۰ نسخه منتشر شده است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=1212421&pageStatus=0&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author|عنوان= آذری غریب(نشر میانه)}}</ref>


===طرح جلد===
نکته‌‌ای که نباید بی‌اعتنا از کنارش گذشت، طراحیِ جلدِ کتاب توسط «سیاوش تصاعدیان» است. آن سنگ قبرِ معلق میان زمین و هوا که به لوح تاریخی ارزشمندی شباهت دارد گویای غربت و بی‌تکلیفی در وضعیتی دشوار است.<ref name= ''وقایع استان''/>


=='''نوا، نما و نگاه'''==
==نوا، نما و نگاه==
طرحی از یکی از صحنه‌های کتاب
<gallery widths="150px" heights="160px" perrow="4">
[[پرونده:Posht jeld.jpg|180px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>\پشت جلد(چاپ چهارم)</center>]]
پرونده:Posht jeld.jpg|<center>'''پشت جلد(چاپ چهارم)'''</center>
[[پرونده:Safhe 46.png|180px|thumb|بندانگشتی|راست |<center>\صفحۀ 46(چاپ چهارم)</center>]]
پرونده:Safhe 46.png|<center>'''صفحۀ 46(چاپ چهارم)'''</center>
[[پرونده:Safhe 47.png|180px|thumb|بندانگشتی|راست|<center>\صفحۀ 47(چاپ چهارم)</center>]]
پرونده:Safhe 47.png|<center>'''صفحۀ 47(چاپ چهارم)'''</center>
{{سخ}}
پرونده:
=='''پانویس'''==
</gallery>


=='''منابع'''==
==پانویس==
{{پانویس|۲}}
==منابع==
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی =زیباکلام|نام =صادق|پیوند نویسنده =صادق زیباکلام|عنوان =آذری غریب |ترجمه = |جلد = |سال = 1387|ناشر =میانه|مکان =تهران|شابک = 978-600-96033-0-5‬|شابک نادرست=بله| صفحه = | پیوند = | تاریخ بازبینی =}}
==پیوند به بیرون==
*{{یادکرد وب|نشانی=http://vaghayeostan.ir/%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%A2%D8%B0%D8%B1%DB%8C%D9%90-%D8%BA%D8%B1%DB%8C%D8%A8%D8%8C-%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D8%AB%D8%B1/ |عنوان=نگاهی به کتاب «آذریِ غریب»، نخستین اثر داستانیِ صادق زیباکلام/آغازی بر پایان|ناشر=روزنامۀ وقایع استان|نویسنده=احمدرضا حجارزاده|تاریخ انتشار=۱۷خرداد۱۳۹۶ |تاریخ بازدید=۱۷تیر۱۳۹۸ }}
*{{یادکرد وب|نشانی=https://vista.ir/article/131419/%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%3C%D8%BA%D8%B1%DB%8C%D8%A8-%D8%A2%D8%B0%D8%B1%DB%8C%3E-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D8%B5%D8%A7%D8%AF%D9%82-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DA%A9%D9%84%D8%A7%E2%80%8C%D9%85%E2%80%8C|عنوان=نکته‌ای دربارهٔ کتاب «آذری غریب» نوشتۀ صادق زیباکلام|ناشر=ویستا|نویسنده=سعید سبزیان|تاریخ بازدید=۱۷تیر۱۳۹۸ }}
*{{یادکرد وب|نشانی=http://www.magiran.com/npview.asp?ID=2887282|عنوان= صداي مبهم گذشته|ناشر=روزنامۀ شرق|نویسنده=|تاریخ انتشار=۳۰دی۱۳۹۲ |تاریخ بازدید=۱۷تیر۱۳۹۸ }}
*{{یادکرد وب|نشانی=http://ermia.ir/contents.aspx?id=316|عنوان=كتاب‌هاي كه اين روزها (ارديبهشت 88) مي‌خوانم |ناشر=|نویسنده=رضا امیرخانی|کد خبر=|تاریخ بازبینی= }}
*{{یادکرد وب|نشانی=https://article.tebyan.net/214908/%D8%BA%D8%B1%DB%8C%D8%A8-%D8%A2%D8%B0%D8%B1%DB%8C-%D9%88-%D9%85%D8%B1%DA%AF%DB%8C-%D8%BA%D8%B1%DB%8C%D8%A8|عنوان=غریب آذری و مرگی غریب|ناشر=تبیان|نویسنده=زهره سمیعی |تاریخ انتشار=۲۵تیر۱۳۹۱ |تاریخ بازدید=۱۷تیر۱۳۹۸ }}
*{{یادکرد وب|نشانی=https://www.goodreads.com/book/show/6967516|عنوان=آذری غریب|ناشر=|نویسنده=|تاریخ انتشار=|تاریخ بازدید=۱۷تیر۱۳۹۸ }}
*{{یادکرد وب|نشانی=http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=1212421&pageStatus=0&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author|عنوان=آذری غریب|ناشر=سازمان استاد و کتابخانه ملّی ایران|نویسنده=|کد خبر=|تاریخ بازبینی= }}
*{{یادکرد وب|نشانی=http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=1212421&pageStatus=0&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author|عنوان=آذری غریب|ناشر=سازمان استاد و کتابخانه ملّی ایران|نویسنده=|کد خبر=|تاریخ بازبینی= }}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۶:۰۷

آذریِ غریب
طرح جلد
نویسندهصادق زیباکلام
ناشرنشر بیدگل
محل نشرتهران
تاریخ نشر۱۳۸۷
شابک۹۷۸-۶۰۰-۵۱۹۳-۲۰-۶
تعداد صفحات۴۷
موضوعزندگی افضل یزدان‌پناه
زبانفارسی
طراح جلدسیاوش تصاعدیان
طرح جلد در چاپ آخر

آذریِ غریب داستان کوتاهی است به‌قلم صادق زیباکلام، مبتنی‌بر روایتی حقیقی که قبل از انتشار مستقلش به‌سال۱۳۸۷، در مقدمهٔ «مجموعۀ گفت‌وگوهای سیاسی» دیگر اثر زیباکلام، چاپ شده بود. این داستان تاکنون چهار نوبت چاپ در بیش از ۳هزار نسخه داشته است.

* * * * *

آذریِ غریب، حکایت مرگ ناگهانی افضل یزدان‌پناه، یکی از دانشجویان بااستعداد صادق زیباکلام، در دانشکدۀ علوم‌‌سیاسی دانشگاه تهران است. شرح دلبستگی استاد به شاگردش و آیندهٔ درخشانی که برای وی پیش‌بینی می‌کرد و هرگز محقق نشد.

آذریِ غریب از نمای نزدیک‌‌‌‌تر

روایت آذریِ غریب

آغاز حکایت افضلِ آذری‌زبان به سال۱۳۷۲ برمی‌گردد. افضل که به‌سبب هوش و استعدادش، او را از شمار دانشـجویان کم‌نظیر آن زمان می‌شناسند، به‌حق باید در ردیف بزرگان و سرآمدان علم سیاست قرار می‌گرفت؛ اما گلوگاه مرگ، پایان غم‌انگیزی برایش رقم زد. آغاز کلامِ زیباکلام چنین است:

هنوز هر بار که وارد کریدورهای دانشکده‌ٔ حقوق و علوم‌سیاسی می‌شوم و از آن پله‌های قدیمی که از زمان رضاشاه تابه‌حال خم‌به‌ابرو نیاورده‌، بالا می‌روم، بی‌اختیار احساس می‌کنم که افضل را دومرتبه می‌بینم.[۱]

داستان در فرازونشیب صحنه‌هایش، خواننده را همراه‌با زیباکلام، به‌دنبال افضل می‌کشاند؛ در دانشگاه، در روستای رُش بزرگ و در جاده‌ای که افضل برای آمدن به تهران و حضور در کلاس درس، طی می‌کرد.
غصۀ غربتِ افضل، غصۀ غربت تمام شایستگانی است که لابه‌لای دنده‌های یک‌درمیان چرخهٔ آموزش عالی با زنگاری گریزناپذیر روبه‌رو شدند. زنگاری که دستگاه تصمیم‌گیر در جذب نخبگان هر عرصه، بدان مبتلاست.

نقش نصیر در جاودانگی افضل

چرا باید آذری غریب را خواند

زیباکلام در عرصهٔ سیاست نامی آشناست هم در مقام مدرس و هم در کسوت پژوهشگر؛ اما فقط یک‌ بار داستان‌نویسی را تجربه‌ کرده است، آن‌هم صرفاً در چهل‌‌وهفت صفحه. این صاحب‌نظر علوم سیاسی خواسته تا ضمن اشاره به نُخبه‌کُشی فردی یا نسلی، زندگیِ دانشجویی را بازگو کند که تیرماه هفتادونُه به‌ناکامی چشم از جهان فروبست. پروندهٔ نابغه‌ای را روایت کند که با بی‌اعتنایی، برای همیشه بسته شد و نه کسی استخوان‌هایش لرزید و نه مسئولی دینی بر گردنش حس کرد.
انگار قصه‌ٔ افضل، بهانه‌ای بوده برای پیش‌کشیدن حرف‌هایی بسیار. درحقیقت این داستان، فرصتی به نویسنده‌اش داد تا به نقد وضعیت دانشگاه و دانشجو بپردازد. پیش‌گفتار کتاب را عبادپور در معرفیِ اثر نوشته است. ضعف سیستم آموزشی در تحصیل یا نبودِ وضعیتِ مطلوبِ بهداشتی، باعث می‌شود افراد در آغاز زندگی از تحصیل محروم شوند یا با نقصِ عضو و فلج جسمانی پا به‌دنیا بگذارند، مانند افضل یزدان‌پناه یا در وضعیتی بدتر، این شرایط نخبگان را برای همیشه از کشور فراری می‌دهد یا بعد از عمری تحصیل و تلاش در رشتۀ دلخواه، آن‌ها را در جایی ناهماهنگ با رشته‌ٔ تحصیلی به‌کار می‌گُمارد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

اندکی کاوش در داستان آذری غریب

بازتاب اثر در فضای مجازی

گزارۀ زیر به‌درستی دیدگاه‌ها و نظرات پیرامون اثر(در فضای مجازی)نشان می‌دهد:

بعضی روایت‌ها باید ماندگار شوند. بعضی روایت‌ها برشی از زمانه هستند که بسیاری از ویژگی‌هایِ آن زمانه را در خود دارند. این روایت‌ها ممکن است در یک وبلاگ کم‌خواننده، در ستون یک روزنامه کم‌تیراژ، در یک شبکه اجتماعی یا در مقدمهٔ یک کتاب دانشگاهی منتشر شوند. خودشان به‌تنهایی شاید آن قدر درخشش ادبی نداشته باشند؛ اما به طرز درخشانی نمایندهٔ زمانهٔ خودشان هستند. این كتاب زیباکلام هم در زمرهٔ همین آثار است. آن پست وبلاگی و آن یادداشت کوتاه و پیام شبکه‌های اجتماعی ممکن است به فراموشی سپرده شوند و تاریخ از دستشان بدهد؛ ولی زیباکلام کار خوبی کرد و مقدمۀ یکی از کتاب‌هایش را به کتابی جداگانه تبدیل کرد تا روایت منتخبش از زمانه را ماندگار کند. از این منظر خوشم آمد. ولی خب این کتاب به‌تنهایی درخشان نیست. اگر مجموعه‌ای از روایت‌های این‌چنینی می‌بود درخشان می‌شد؛ روایت‌هایی از هرز رفتن دانشجویان بااستعداد این بوم‌وبر[۴]

سبک کتاب

در شناسنامۀ کتاب، نوشتۀ زیباکلام زیرمجموعه‌ای از «داستان‌های کوتاه فارسی» معرفی شده است؛ اما «آذریِ غریب» بیشتر یا شاید کاملاً شکلی از خاطره‌نویسی یا شبه‌زندگی‌نامه است تا اثری داستان‌گو.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
اگر بخواهیم کتاب زیباکلا‌م را در قیاس با هرگونه اثر داستانی دیگر بررسی کنیم، به چند دلیل آن را از مقوله‌ داستان خارج می‌دانیم:

  • الف) فاقد عنصر تخیل است. به عبارتی این اثر بیشتر گزارشی است از تعدادی برخورد میان فردی به نام افضل یزدان‌پناه و صادق زیباکلا‌م که البته رابطه‌ استاد و شاگردیِ قابل تحسینی را بیان می‌کند.
  • ب) فاقد هر گونه صناعت روایی است. هیچ نشانی از روایت‌گونگی(narrativity) ندارد.
  • ج) فاقد صناعات ادبی از قبیل تشبیه، استعاره و هرگونه شگرد بلا‌غی ادیبانه و صناعات معنایی و بدیعی است.

اگر قرار باشد این نوشته را در زمره‌ ادبیات بگذاریم، شاید بتوان گفت به خاطره‌نویسی تعلق دارد؛ اما نه از نوعی که ادبیت (literariness) داشته باشد. اگر از حیث گونه‌شناسی به این نوشته نگاه کنیم، شاید تنها چیزی که به ذهن برسد «واقع داستان» (faction) یا داستان مستند باشد؛ اما واقع داستان باید ترکیبی از واقعیت (fact) و داستان (fiction) باشد. [۵]
کتاب زیباکلام به زبان ساده و روان نوشته شده، با روایت خطی و زاویه دید اول شخص، حول محور شخصیت اصلی داستان در گردش است.
«آذریِ غریب» تا حدودی تشخصِ داستانی و فرم ادبیاتی را در پیشبردِ سرگذشت قهرمان حفظ کرده و در لحظاتی خواننده را با ویژگی‌های شخصیت اصلی، موقعیت مکانی و زمانی آشنا کرده تا او تنها پیگیرِ صِرف احساساتِ شخصی و تعلقِ خاطرِ یک استاد دانشگاه به دانشجوی نابغه نباشد اما یک اِشکال اساسی مانع از تاثیرگذاری لازم به لحاظ حسی با رویداد پایانی و همزادپنداری با کاراکتر اصلی می‌شود. طی داستان، زیباکلام از هر فرصتی بهره برده تا به نقد فضای دانشگاه‌ها و تفکرِ گمراه، بی‌هویت و بی‌هدایتِ دانشجوها بپردازد و کم‌تر به خصوصیات فردی افضل اشاره داشته تا با او و آنچه این دانشجو را از سایر هم‌کلاسی‌ها متمایز می‌کند، آشنا بشویم و بدانیم کدام ویژگی‌اش غیر از سماجت در تحقیقات علمی و ذهن خلاقش، سبب شیفتگی استاد به شاگرد می‌شود. اگر زیباکلام کمی بیش‌تر به تنهایی و روابط فردی افضلِ غریب‌مانده در شهر بی‌رحمی مثلِ تهران می‌پرداخت، می‌توانستیم غربت او را بهتر درک بکنیم و بدانیم کدام عوامل،گریز او از پایتخت و بازگشت به زادگاهش «رَشِ بزرگ» را رقم زده تا برای امرارِ معاش، به اشتغال در مقامِ کمک‌‌ممیزِ دارایی تبریز تن بدهد. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

آذری غریب در یک بند

«افضل یزدان‌پناه»، دانشجوی دانشکدۀ علوم سیاسی دانشگاه تهران، همان آذریِ غریبی است که زیباکلام ماجرایش را شرح داده است. جوانی خجالتی که از روستایی حوالی مراغه در آذربایجان به یکی از مهم‌ترین دانشگاه‌های شهر تهران آمده است و مانند بسیاری از افراد که از نقاطی دورتر به مرکز می‌آیند، با مسئله جاافتادن و پذیرفته شدن در مرکز روبه‌روست. زیباکلام در «آذری غریب»، شرحی از آشنایی و ارتباطش با افضل را ارائه داده و او را از بهترین دانشجویان خویش می‌داند. افضل پس از گذراندن دوره کارشناسی و پذیرش در مقطع کارشناسی ارشد، زیباکلام را به‌عنوان استادراهنمای خویش برمی‌گزیند.اما رضایت و خرسندی استاد از انتخاب شاگردش دیری نمی‌پاید؛ افضل یک روز قبل دفاع رسالهٔ خود در راه بازگشت به تهران در جریان یک حادثه جان خویش را از دست می‌دهد و داغ خود را بر دل‌های دوستان و نزدیکان می‌گذارد.

نگاهی به کتاب از منظر اجتماعی

کتاب پُر است از بررسی‌های تحلیلی، تاریخی و ارجاعات گلایه‌آمیز اما منطقی به گذشته پُرافتخار ایرانیان و آینده‌ی تاریکی که با داشتن چنین دانشگاه و دانشجویی از آن برخوردار خواهند بود. نقد موشکافانه‌ی پیشینه و حالِ بچه‌های تهران و مقایسه با آذری‌ها یا به تعبیر زیباکلام،«تُرک‌ها»، ریشه‌یابی بدبختی ایرانی‌ها در عملکردِ خودی‌ها و توهم‌زدایی از دخالت بیگانگان، تعریف صحیح و اصولی از محیط دانشگاه و شخص استاد، انتقاد به رسانه‌ی تلویزیون و نقد انتظار دانشجویانی نظیر افضل از دولت‌مردانِ وقت و تشبیه وضعیت به نمایشنامۀ «در انتظارِ گودو» ساموئل بکت و از همه مهم‌تر، کشف نقطه‌ضعف تولید نشدن فکر و اندیشه در سابقه‌ٔ هفتادساله دانشگاه‌ها و تقاضای انجامِ آن توسطِ «افضل»ها به‌عنوان «رسالت فردی» که در این فرصت زمانی مطرح شدند. از این منظر، نوشته‌ی کوتاه استاد، اندیشه‌ی خفته‌ای را بیدار می‌سازد که با شوقِ افضل یزدان‌پناه شعله‌ور شده بود؛ ولی با مرگ او هرگز خاموش نشد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

اظهارنظرها

نصیر عبادپور

مقدمهٔ داستانی زیباکلام دربارهٔ نحوۀ زندگی افضل یزدان‌پناه که از جهتی شباهت‌های زیادی نیز با زندگی‌نامه‌ای دارد که ژان ژاک روسو، متفکر فرانسوی قرن ۱۸، در شرح وصف زندگی خود در قید حیات نوشته است را بلافاصله بعد از چاپ اثر در سال ۱۳۷۹ مطالعه کردم. تصور نمی‌کردم که ایشان در نگارش چنین سبک از نوشته‌هایی نیز بدین گونه ماهرانه عمل نماید. چه آثاری که پیش از این دیده بودم، بیشتر در زمینهٔ تجزیه و تحلیل و تحولات سیاسی و اجتماعی ایران و عمدتا هم به‌شیوه علمی و آکادمیک بوده است. اما جذابیت اثر و ارزش و اعتبار آن چه از بعد علمی و چه به‌لحاظ نوع سبک و نگارش باعث شد طی این چند سال پس از چاپ اول، بارها و بارها مطالعه کنم؛ اما به نحو اولی‌تر اگر از سبک و سیاق نگارش و ارزش ادبی اثر حاضر بگذریم، مهم‌ترین ویژگی این داستان به نظرم به نوع بازخوانی و تجزیه و تحلیل بنیادین و عمیق از تحولات سیاسی و اجتماعی ایران بازمی گردد که جای تأمل بسیاری از این حیث دارد. از دید من شاید زیباکلام در هیچ‌یک از آثار و کتاب های قبلی خود همانند «ما چگونه ما شدیم»، «سنت و مدرنیته»، «انقلاب ایران» و... و آنچه به زعم خود مدت ها وقت خود را صرف ریشه‌یابی علل عقب ماندگی ایران کرده تا پاسخی برای این سؤال اساسی خود بیابد که«ما چگونه ما شدیم؟»، شاید به طور ناخواسته و از قضایای روزگار در لا‌به‌لای همین نوشته و داستان کوتاه خود بدان رسیده باشد که: «ما اینگونه ما شدیم.»

رضا امیرخانی

رضا امیرخانی

غریبِ آذری را صادق زیباکلام نوشته است؛ فقط در ۴۷ صفحه و توسط انتشارات بیدگل منتشر کرده است. کتاب را شاید ملانقطی اگر نگاه کنیم و با اصولِ داستان‌نویسی بسنجیم، اصالتاً داستان نباشد. خاطره‌ای باشد که به شکل داستانی نوشته شده است. یا حتی خاطره‌ای باشد که در یک تلاش نافرجام عاقبت به لحنِ داستانی دست نیافته باشد. اما در همین خاطره صفا و صداقتی هست که به صد داستان می‌ارزد. زیباکلام گوشه‌ای از خاطرات آکادمیک خود را، راجع به یک دانشجویِ مستعد شهرستانی بیان می‌کند. این که چگونه به دانشگاه آمد، چگونه فارغ‌التحصیل شد، چگونه کار گیر نیاورد و چگونه مُرد! خواندم و گریستم...[۶]

روزنامه شرق

روزنامه شرق

در بین آثار صادق زیباکلام، به‌جز کتاب‌هایی مثل «ما چگونه ما شدیم؟»، «عکس‌های یادگاری با جامعۀ مدنی»، «هاشمی رفسنجانی و دوم خرداد»، «سنت و مدرنیته» و...، کتاب دیگری هم دیده می‌شود که می‌توان آن را متفاوت‌ترین کار او دانست. «آذری غریب» عنوان کتابی کم‌حجم از زیباکلام است که به تازگی توسط نشر بیدگل به چاپ سوم رسیده است؛ اما «آذری غریب» از این بابت می‌تواند متفاوت‌ترین کار زیباکلام باشد که نه یک تحلیل سیاسی که گزارشی است از ماجرایی واقعی و شخصی که برای یکی از دانشجویان زیباکلام اتفاق افتاده است. هرچند که در «آذری غریب» هم می‌توان نظرات سیاسی زیباکلام را دید؛ اما این کتاب گزارشی است کاملاً مستند که زیباکلام از اتفاقی که سخت تحت تأثیرش بوده نوشته است.[۷]

سعید سبزیان

این مقاله‌ انتقادی با بهره‌گیری از تجربه‌ زیباکلام در تدریس دانشگاهی و اندیشۀ جامعه‌شناختی بر نکات مهمی از وضعیت آموزشی دانشگاه‌های ایران انگشت نهاده است.

  • شکاف میان آنچه در نظام آموزش و پرورش تحت عنوان تاریخ به دانش‌آموزان داده می‌شود و آنچه خود دانشجویان در دانشگاه می‌آموزند.
  • نخبه‌کشی و ضعف هدایت و برنامه‌ریزی برای سرمایه‌هایی (فارغ‌التحصیلا‌نی) که به‌محض اتمام درس و دانشگاه به حال خود رها می‌شوند. مثال خوبی که ایشان ذکر کرده‌اند، به‌کارگیری یک فوق‌لیسانس علوم‌سیاسی در ادارۀ دارایی است؛ اشاره به تفکر پایگان محوری کذب در ذهنیت افرادی که قومیت‌ها را تحقیر می‌کنند؛ ستیز پیدا و پنهان فرهنگی در میان متعصبان، که در این نمونهٔ خاص از مدرسان علوم‌سیاسی نیز مثال آورده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

نگاه آفریننده آذریِ غریب به اثر

صادق زیباکلام

صادق زیباکلام مفرد، نویسنده و پژوهشگر متولد تهران و فارغ‌التحصیل رشتۀ علوم سیاسی در مقطع دکتری از دانشگاه برادفورد انگلستان و عضو هیأت علمی دانشگاه تهران است.
گفت‌و‌گوی تهران امروز با «صادق زیباکلام» درباره «آذری غریب» با این بند آغاز می شود: زیباکلام را این‌روزها همه خوب می‌شناسند، با کتابِ «ما چگونه ما شدیم» و با «سُنت و مُدرنیته» یا حتی «توهمِ توطئه»اش اما «آذری غریب» را کمتر کسی می‌شناسد، آن‌قدر که خود زیباکلام هم وقتی فهمیدند به‌علت چاپ اثر داستانی‌شان سراغ ایشان رفتیم، تعجب کردند؛ اما به‌هرحال چاپ نخستین اثرِ داستانی این استاد علوم‌ سیاسی بهانه‌ای شد برای‌اینکه از دریچهٔ نگاه یک سیاستمدار به نقدِ وضعیت ادبیات کشورمان بپردازیم. «آذری غریب»، اولین اثر داستانیِ صادق زیباکلام است؛ ولی به‌گفته خودش، آخرین اثر داستانی‌شان نیست:[۸]
در مقدمه کتاب، دلیل نوشتنش آمده. شاید تا حالا خیلی‌ها از چند و چون آن باخبر شده باشند؛ اما چیزی که فکر می‌کنم خیلی از خوانندگان این کتاب و حتی کسانی که این مصاحبه را می‌خوانند ندانند،این است که بعد از آذری غریب چه شد. بعد از این کتاب، خیلی‌ها گفتند: «فکر نمی‌کنید کسی که می‌تواند با این قلم بنویسد، حیف نیست وقتش را صرف مهملات سیاسی کند؟این نوشته‌ها خیلی شیرین‌ترند!» حقیقتش خودم هم مدت‌هاست به این نتیجه رسیدم اگر عمری باقی بماند، یک‌روز همه مسائل سیاسی را کنار بگذارم، کنج خلوتی اختیار کنم و داستان بنویسم.منتها یک اشکال کوچک وجود دارد؛ پس از این همه سال نوشتن و گفتن از دنیای سیاست،هر وقت اراده می‌کنم، یادداشتی درخصوص فلان‌ مسئله سیاسی‌اجتماعی می‌نویسم و همان می‌شود سرمقاله خیلی از روزنامه‌ها اما دربارهٔ داستان «افضل» این اتفاق نیفتاد.این داستان را بعدها خودم بارها خواندم اما می‌خواهم همینجا برای اولین‌بار اعتراف کنم که خودم بعد از هربار خواندن تعجب می‌کردم و می‌گفتم: «واقعاً تو نوشتی این‌هارو؟!» آن‌وقت هرچه فکر می‌کنم باز هم قلم به دست بگیرم و داستانی مثل افضل بنویسم که هم مخاطب و هم خودم را تا این حد میخکوب کند، می‌بینم زهی خیال باطل! نمی‌شود که نمی‌شود.از من برنمی‌آید؛ یعنی اصل مطلب درست که آقاجان این مهملات سیاسی را بگذار کنار و برو سراغ دنیای نویسندگی، ولی آنچه نتوانستم بفهمم و مدام از خودم سؤال می‌کنم این‌ است که: «تو اصلاً عُرضه داری نویسنده بشوی؟»
خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
افضل تجربه‌ای تکرارناپذیر. زیباکلام می‌گوید:

چند خط همراه صادق زیباکلام

مشخصات کتاب‌شناختی

  • انتشارات بیدگل برای نخستین بار این کتاب را در ۴۷ صفحه و ۲۲۰۰ نسخه به‌چاپ می‌رساند و تا سه نوبت آن را تجدید چاپ می‌کند.[۱۳]
  • چاپ چهارم آذری غریب توسط نشر میانه و در ۱۱۰۰ نسخه منتشر شده است.[۱۴]

طرح جلد

نکته‌‌ای که نباید بی‌اعتنا از کنارش گذشت، طراحیِ جلدِ کتاب توسط «سیاوش تصاعدیان» است. آن سنگ قبرِ معلق میان زمین و هوا که به لوح تاریخی ارزشمندی شباهت دارد گویای غربت و بی‌تکلیفی در وضعیتی دشوار است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

نوا، نما و نگاه

پانویس

منابع

  1. زیباکلام، صادق (۱۳۸۷). آذری غریب. تهران: میانه. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۹۶۰۳۳-۰-۵‬.

پیوند به بیرون