قاعده بازی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
محمد ایذجی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
Z.meghdada (بحث | مشارکت‌ها)
 
(۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات کتاب
{{جعبه اطلاعات کتاب
|عنوان         = قاعدهٔ‌ بازی
|عنوان         = قاعده بازی
|تصویر       = قاعده بازی.jpg
|تصویر       = ghaede1.jpg
|اندازه تصویر  =  
|اندازه تصویر  =200px
|زیرنویس تصویر =
|نویسنده = فیروز زنوزی جلالی
|نویسنده = [[فیروز زنوزی جلالی]]
|تصویرگر =
|طراح جلد =
|زبان = فارسی
|زبان = فارسی
|مجموعه  =
|مجموعه  =
|موضوع  =  
|موضوع  =داستان، داستان فلسفی
|سبک =
|ناشر = علم
|ناشر = علم
|ناشر فارسی =
|محل انتشارات =تهران
|محل انتشارات =  
|تاریخ نشر     =  
|تاریخ نشر     = ۱۳۹۲
|تاریخ نشر فارسی=
|محل ناشر فارسی =
|محل ناشر فارسی =
|تعداد صفحات    = ۵۰۲
|تعداد صفحات    =  
|نوع رسانه = کتاب
|شابک   =۹۷۸۹۶۴۴۰۵۷۹۹۱
|صفحه = ۹۷۸۹۶۴۴۰۵۷۹۹۱
|شابک   =  
|پس از =  
|پس از =  
|پیش از         =  
|تاریخ_نشر=۱۳۸۶|تعداد_صفحات=۸۳۲|نوبت چاپ=اول|نوع_جلد=گالینگور|قطع=وزیری}}رمان «قاعده بازی» به قلم [[فیروز زنوزی جلالی|فیروز زنوزی‌ جلالی]] در حوزه بزرگ سال و در رده آثار معمایی- روان شناسی می ­باشد. موضوع اثر در نقد درونی و روان شناختی قاتلی است که در پی قربانی خود مسیری طولانی را طی می‌کند. این اثر روان شناختی در سال ۱۳۸۶ توسط نشر علم منتشر شده است.
}}


کتاب «'''قاعده‌ بازی'''» اثر «[[فیروز زنوزی جلالی]]» است. نویسنده درباره‌ی موضوع داستان آورده است: «داور علت‌خواه شخص اول این داستان، انسانی است که احساس می‌کند چیزی او را عذاب می‌دهد و باید آن را از بین ببرد. چهار روز از محل کارش مرخصی می‌گیرد تا به دنبالش بگردد. در این جستجو او در دنیای گذشته خویش سیر می‌کند. دوران کودکی و افرادی مانند پدر، ‌مادر، ‌برادر ناتنی، ‌دوستانش و حتی همسرش را بررسی می‌کند و اینکه شاید، باید آن‌ها را از بین ببرد تا به آرامش برسد.» در توضیحات پشت جلد کتاب آمده است: «بلی بلی این خوشبختی بزرگی است اگر که آدم پست‌فطرت و دنی‌ای بداند که پست فطرت و دنی است و بدبختی بزرگی است اگر آدم پست‌فطرت و دنی‌ای فکر کند که نیک فطرت است. این است فاصله بدبختی و خوشبختی، و جهان از این سوءتفاهم رنج می‌برد و بشر رنج می‌برد. خوشبختی بزرگی است اگر که آدم بالاسر خرچنگ سرخش نشسته باشد. با دو پای آش‌ولاش، خرچنگی که از کالبدش بیرون افتاده باشد و از ترک حافظه‌اش بیرون لغزیده باشد.» این کتاب را انتشارات «امیرکبیر» منتشر کرده است.<ref name="مشخصات">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.digikala.com/product/dkp-75151/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%82%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%A7%D8%AB%D8%B1-%D9%81%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%B2%D9%86%D9%88%D8%B2%DB%8C-%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84%DB%8C/ |عنوان=مشخصات، قیمت و خرید کتاب قاعده‌ بازی اثر فیروز زنوزی جلالی | دیجی‌کالا}}</ref>
<center>*****</center>
از این کتاب در بخش رمان اولین دوره [[جایزه ادبی جلال آل‌احمد]] تجلیل شد.
راوی رمان «قاعده بازی»، اول شخص مفرد است؛ مردی ۵۰ ساله به‌نام «داور عدالت‌خواه» که در اداره‌ای به‌نام ضایعات کار می‌کند. او ذهنی مغشوش دارد و از همان ابتدای داستان، خواننده را با «او»یی آشنا می‌کند که باید کشته شود. پس مرخصی چهار روزه‌ای می‌گیرد تا با مکاشفه‌ای در گذشته و امروز «او» عامل پلیدی‌ها و سیاهی‌ها را بیابد و بکشد.
<center>* * * * *</center>
===معرفی نویسنده===
[[فیروز زنوزی جلالی]] داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، فیلم‌نامه‌نویس، کارگردان تئاتر و سینما، مدرس و منتقد بود. این افسر بازنشستهٔ نیروی دریایی، اولین داستان‌هایش را در مجلات «فردوسی» و «کاریکاتور» چاپ کرد.
فیروز زنوزی جلالی که به‌سبب شغل نظامی پدر بارها از شهری به شهری نقل مکان می‌کرد. سرانجام در سال‌های پایانیِ دبستان به تهران آمد و تا پایان دوران دبیرستان در تهران ماند. علاقه‌اش به دریانوردی در سن هجده‌سالگی، او را به شهر بوشهر و نیروی دریایی کشاند. و بالاخره فضای غمگین و آرام بوشهر و بندر و وضعیت خاص جلالی هنگام حضور در نیروی دریایی بود که او را به ادبیات نزدیک کرد. به‌گفته‌ٔ زنوزی:


«شهر تفیده و گویا پرتاب‌شده در لبه‌ٔ آخر دنیا، شهری پاک، بریده از همهٔ شور زندگی. نه بوشهر امروز که بوشهر آن زمان: تبعیدگاه صرف، با آن هوای سنگین بختک‌وار. بگو تنوری داغ و تن‌سوز؛ پرشرجی؛ بی‌آب و علف؛ یکسر برشته و سوخته. و همان‌وقت و در همان‌جا بود که از رنج واقع، تن به سِحر قلم و تخیل سپردم.»
داور عدالت‌خواه در طی داستان سفر به اعماق خویشتن را آغاز می‌کند و این سفر، ارتباطی تنگاتنگ با نظریه تفرد یونگ دارد: «تفرد، بزرگ شدن روانی است؛ فرایند کشف جنبه‌هایی از خود فرد که یک فرد را از سایر اعضای نوع او متمایز می‌کند.»
نخستین مجموعه‌داستانش، «سال‌های سرد» را در سال۱۳۶۷ منتشر کرد. اغلب آثارش متکی به تجربیات شرکت در جنگ تحمیلی است. داستان‌هایی نیز دربارهٔ شوربختی مردم فقیر یا وسواس‌ها و هراس‌های کارمندان دارد. گزیده‌ای از داستان‌هایش در مجموعهٔ گزیدهٔ ادبیات معاصر منتشر شده است. او برای مجموعهٔ مردی با کفش‌های قهوه‌ای برندهٔ جایزهٔ «بیست سال ادبیات داستانی» شد. زنوزی فیلم‌نامه و نقد ادبی نیز می‌نوشت. رمان «مخلوق» نوشتهٔ ۱۳۷۹ تصویری از آفرینش بنابر روایات تاریخی و اسطوره‌ای، با نثری کهن‌گرایانه است. او که جایزهٔ بنیاد شهید را برای نویسندهٔ برگزیدهٔ داستان‌های کوتاه جنگ برده است، به فیلم‌سازی و نمایشنامه‌نویسی هم اشتغال داشت.
درخلال خلق همین آثار است که خبرهایی از برگزیده‌شدن رمان معروفش قاعدهٔ بازی در کوی‌وبرزن ادبیات به‌ویژه بین اهالی رمان‌نویس می‌پیجید. «قاعدهٔ بازی» در جشنواره‌ها و جایزه‌های ادبی همانند کتاب سال، قلم زرین و [[جایزهٔ ادبی جلال آل‌احمد]] برندهٔ جوایز متعددی می‌شود.
ساختار روان‌کاوانۀ قاعدهٔ بازی، این رمان را در مرتبهٔ قیاس با بوف کور اثر معروف صادق هدایت قرار می‌دهد. رمانی روان‌کاوانه که در آن راوی، پلشتی‌های روح انسانی را برون‌افکنی می‌کند و متن، آینه‌ای‌ می‌شود برای انعکاس خباثت‌ها و دروغ‌های ذهن آدمی. در این اثر نویسنده که همان راوی است با زبان نشانه‌، به پالایش روح خویش می‌پردازد تا راهی برای پاکی و تطهیر خود و جهان پیرامونش باز کند.
عمده‌ترین مضامین داستان‌های زنوزی جنگ و فقر و شوربختی مردم و اندوه و محنت انسان‌های دردمند است. پاره‌ای از داستان‌های کوتاه او به زبان‌های عربی، انگلیسی، چینی و روسی ترجمه شده‌اند. حضور زنوزی در سمت داور و کارشناس در جشنواره‌های مختلفی چون کتاب‌سال، جلال آل‌احمد، قلم زرین، نقد سال، گام اول، داستان انقلاب، کتاب فصل و رمان متفاوت (واو) از دیگر فعالیت‌های اوست.
زنوزی عضو شورای رمان بنیاد جانبازان، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و حوزه هنری بود. ناخدای داستان‌نویس، زنوزی، جسمش از زمستان۱۳۹۴ درگیر سرطان مزمن شد و بالاخره هم، در اثر همین عارضهٔ ریوی، پس از پاروزدن‌های طولانی در دریای متلاطم زندگی، تنها وقتی که فقط پنج روز از دومین ماه بهار۱۳۹۶ می‌گذشت، کشتی‌ جانش به ساحلی امن، آرام گرفت.


===برشی از متن===
راوی در آغاز سفر به سوی خویشتن‌شناسی است و باید «او» را بیابد. یافتن «او» گره داستان است و چهار روز زمان لازم دارد. در واقع راوی داستان انسانی است که احساس می‌کند چیزی او را عذاب می‌دهد و باید آن را از بین ببرد. چهار روز از محل کارش مرخصی می‌گیرد تا به دنبالش بگردد.  
'''قاعدهٔ بازی بلی بلی این خوشبختی بزرگی است اگر که آدم پست فطرت و دنی ای بداند که پست فطرت و دنی است و بدبختی بزرگی است اگر آدم پست فطرت و دنی ای فکر کند که نیک فطرت است. این است فاصله بدبختی و خوشبختی، و جهان از این سوءتفاهم رنج می برد و بشر رنج می برد. خوشبختی بزرگی است اگر که آدم بالاسر خرچنگ سرخش نشسته باشد. با دو پای آش ولاش، خرچنگی که از کالبدش بیرون افتاده باشد و از ترک حافظه اش بیرون لغزیده باشد.'''<ref name="قاعده">{{یادکرد وب|نشانی=https://bookroom.ir/book/31732/%D9%82%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C |عنوان=قاعده بازی - پاتوق کتاب فردا}}</ref>


در این جستجو او در دنیای گذشته خویش سیر می‌کند. دوران کودکی و افرادی مانند پدر، ‌مادر، ‌برادر ناتنی، ‌دوستانش و حتی همسرش را بررسی می‌کند و اینکه شاید، باید آنها را از بین ببرد تا به آرامش برسد. [[فیروز زنوزی جلالی|فیروز زنوزی‌ جلالی]] نویسنده و منتقد ادبی، کار خودرا با مقالاتی در مجله فردوسی آغاز نمود و بعد از انقلاب شروع به عرضه آثارش در قالب مجموعه داستان نمود.


==پانویس==
== خلاصه اثر ==
[[پرونده:Ghaede3.png|بندانگشتی|پشت جلد کتاب قاعده بازی]]
داور علت‌خواه، راوی رمان «قاعده بازی»، از کودکی روحیه‌ای کنجکاو، سرکش و لجباز داشت. اکنون که در بزرگسالی به سر می‌برد، دچار توهمی شده است که از «او» متنفر است و باید «او» را به قتل برساند. داور برای یافتن و قتل «او» چند روزی را از اداره مرخصی می‌گیرد. نخستین گمانش از «او»، پدرش است. داور حاصل ازدواج مجدد پدرش بود و این موضوع باعث سرخوردگی و تحمل اذیت‌ها و آزارهای زن اول و نیز پدرش بوده است. داور تصمیم به کشتن پدر می‌گیرد، ولی او سال‌هاست که مرده است. پس به زنش، شمسی، شک می‌کند، چرا که او باعث ازدواج دخترش، منیژه با پسری شده است که مورد قبول آنها نبوده و حالا دخترش زندگی خوبی ندارد. داور کم‌کم به تنفر از شمسی نیز شک می‌کند و سرانجام درمی‌یابد که «او» کسی جز خودش نیست. او از خودش و شخصیت‌اش متنفر است. داور با باز کردن شیر گاز، خود را خفه می‌کند'''.'''<ref>[https://www.gisoom.com/book/1466692/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%82%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C/ «قاعده بازی»]. گیسوم. بی‌تا. دریافت شده در ۲۸ آبان ۱۴۰۳</ref>
 
داستان چهار فصل دارد. به نام‌های:
 
* شغال؛
* روباه؛
* گرگ؛
* پلنگ.
 
در هر فصل شخصیت اصلی این داستان دچار نوعی بلاتکلیفی است و خصوصیات این حیوانات را به خود می‌گیرد. برای مثال در فصل گرگ این داستان، شخصیت اصلی دچار نوعی درندگی است.<ref>[https://www.ibna.ir/news/5161/%D8%B2%D9%86%D9%88%D8%B2%D9%8A-%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84%D9%8A-%D9%82%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D9%8A-%D8%B1%D8%A7-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA «زنوزی جلالی «قاعده بازی» را نوشت»]. ایبنا ۱۳ تیر ۱۳۸۶</ref>
 
== درباره نویسنده ==
[[پرونده:Ghaede2.jpg|بندانگشتی|جلد کتاب قاعده بازی در چاپ قدیم]]
[[فیروز زنوزی جلالی]]، نویسنده معاصر، مدرس و منتقد ادبی در ۱ آبان سال ۱۳۲۹ در خرم‌آباد زاده شد. پدرش نظامی بود و به همین سبب بارها از شهری به شهری دیگر نقل مکان می‌کردند. جلالی به همراه خانواده‌اش در سال‌های پایانی دبستان به تهران می‌آیند و تا پایان دوران دبیرستان در تهران می‌مانند.
 
او در بیست  سالگی به بوشهر می‌رود و به عضویت نیروی دریایی درمی‌آید و چنان‌که خود نوشته‌است:
 
«همان وقت و در همان‌جا بود که از رنج واقع، ناگزیر تن به سحر قلم و تخیل سپردم و اولین داستانم «یک لحظه بیش نیست» را نوشتم و برای مجله «فردوسی» فرستادم.» این داستان که در مجله منتشر شد او را به شکل جدی وارد فضای داستان‌نویسی کرد. وی کار خود را با مقالاتی در مجله فردوسی آغاز نمود و بعد از انقلاب شروع به عرضه آثارش در قالب مجموعه داستان نمود.<ref name=":0">[https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B2_%D8%B2%D9%86%D9%88%D8%B2%DB%8C_%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84%DB%8C «فیروز زنوزی جلالی»]. ویکی‌پدیا. بی‌تا. دریافت شده در ۲۸ آبان ۱۴۰۳</ref>
 
داستان‌های او در نشریات دیگری هم منتشر می‌شد تا زمانی که به گفته خودش یک داستان دنباله‌دار نوشت به نام «مرغی در قفس» و هنوز قسمت‌های پایانی آن  چاپ نشده بود؛ که در همان اثنا ضد اطلاعات نیروی دریایی به او گفت که «نظامی حق نوشتن و چاپ داستان ندارد.»
 
سپس به او گفتند: «اگر بخواهد به کارش ادامه دهد اول باید داستانش را به آنها بدهد تا بخوانند و اگر صلاح دیدند، آن هم بعد حک و اصلاح‌شان، چاپ‌شان کند. »
 
به گفته زنوزی: «چنین شد که پس از چاپ حدود بیست و سه داستان در این و آن نشریه دیگر عطای نوشتن را به لقایش بخشیدم و قلم را بوسیدم و بالکل گذاشتمش کنار.»
 
در سال ۱۳۵۳ از بوشهر به تهران منتقل شد و از آنجا نیز به بخش ناو فرامرزی در ایتالیا رفت. زنوزی دوران دریانوردی فرامرزی خود را این‌گونه توصیف می‌کند:«رفتم به شهر «رم» و بعداز رم گرفته تا «کالییاری» و «سیموستان» (بندری درایتالیا) و از«جبل‌الطارق»در مرز اسپانیا  و بعد «لوواندا» و «کیپ تاون» (بندری در آفریقای جنوبی) و آن دریانوردی نفس‌گیر و هرگز فراموش نشدنی که در زمان خودش از طولانی‌ترین دریانوردی‌ها بود. دو بار گذر از کمربند آبی زمین، از خط استوا. گذری پرخاطره از بزرگترین قاره جهان. از دریا مدیترانه گرفته تا اقیانوس اطلس و اقیانوس هند و دریا سرخ و سرانجام خلیج همیشه فارس.»<ref name=":1">[https://www.hamshahrionline.ir/news/366687/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%81%DB%8C%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%B2%D9%86%D9%88%D8%B2%DB%8C-%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84%DB%8C-%DB%B1%DB%B3%DB%B2%DB%B9-%DB%B1%DB%B3%DB%B9%DB%B6 «زندگینامه: فیروز زنوزی‌جلالی (۱۳۲۹-۱۳۹۶)»]. همشهری آنلاین. ۲۳ فروردین ۱۳۹۶. دریافت شده در ۲۹ آذر ۱۴۰۳</ref>
 
سال ۱۳۵۷ که انقلاب شد. او به عنوان افسر کمیسر دریایی ناوچه‌های ۵۶ پایی به پایگاه دریایی خرمشهر منتقل شد. پنج شش ماه بعد مصادف شد با شروع جنگ ایران و عراق. روایت زنوزی از نخستین روزهای جنگ و حمله عراق خواندنی است:
 
«درست اولین بار که آتش که بر اروند رود بارید بر یکی از یکان‌های ما فرود آمد. یکی از ناوچه‌هایمان مورد حمله و اصابت موشک نیروهای بعث عراق قرار گرفت. ثمرش شهادت و زخمی‌شدن عده‌ای از نزدیک‌ترین دوستان و همکارانم بود. به واقع شعله جنگ نخست از همان جا فروزان شد و بعد به سرعت به پهنه سرزمین پهناورمان کشیده شد. چه‌ها که نشد، چه‌ها که ندیدم و چه داد و گیرها و حماسه‌ها که رخ ننمود. از بین رفتن خانه و باقی ماجراهایی که بی‌هیچ اغراق جان‌مایه چندین و چند جلد رمان نانوشته است.»<ref name=":1" />
[[پرونده:Ghaede4.jpg|بندانگشتی|فیروز زنوزی جلالی؛ نویسنده کتاب قاعده بازی]]
پس از سقوط خرمشهر و انتقال ناوچه‌ها به بندر بوشهر مدتی در نیروی رزمی ۴۲۱، که اتاق جنگ نیروی دریایی بود، به پایگاه دریایی بوشهر مامور شد. پس از مدتی به تهران منتقل شد؛ و پس از آن بود که بعد سالیان سال، داستان «لک‌لک‌ها» را برای گاه نامه داستان حوزه هنری فرستاد.
 
خواندن و چاپ داستان مصادف شد با دعوت چند نویسنده به حوزه هنری و گفته زنوزی‌جلالی «همان دیدار شد باب آشنایی با برو بچه‌های داستان‌نویس بعد انقلاب و تداوم شرکت در جلسات داستان‌نویسی دوشنبه‌های حوزه هنری» و همین حضور سرآغازی شد برای دوره دوم نویسندگی او، آن هم بعد از قریب سیزده سال جدایی از نوشتن داستان.
 
چاپ مجموعه داستان «سال‌های سرد» در سال ۱۳۶۸، سرآغازی برای انتشار باقی آثارش شد. مجموعه داستان‌های «خاک وخاکستر»، «روزی که خورشید سوخت»، «سیاه بمبک»، «مردی با کفش‌های قهوه‌ای» (که بعدها به‌عنوان یکی از بیست اثر برتر بعد از انقلاب شناخته شد).
 
[[فیروز زنوزی جلالی|زنوزی جلالی]] در همین ایام، در نیروی دریایی نیز هم­زمان ده‌ها نمایشنامه را به مناسبت‌های مختلف نوشته، کارگردانی کرده و به روی صحنه برد. چندین فیلم مستند و داستانی هم ساخت است؛ فیلم «آلفا هنوز زنده است» ۱۶ میلی متری و «آینه و مرداب» ۳۵میلی متری از آن جمله ­اند.
[[پرونده:Ghaede5.jpg|بندانگشتی|فیروز زنوزی جلالی؛ نویسنده کتاب قاعده بازی]]
در همان­ دوران نمایش­نامه­ «درختی در برزخ» برنده رتبه اول در چهارمین دوره مسابقه نمایشنامه‌نویسی فرهنگی هنری فجر استان تهران در سال ۱۳۶۶ شد. نمایشنامه «مثنوی کوچه» توسط «امیر دژاکام» کارگردانی و در تالار هنر خردادماه ۱۳۶۸ به روی صحنه رفت. او تجربه فیلمنامه‌نویسی هم داشت و دو فیلم نامه او به نام‌های «دیوانه‌وار» و «سالاد فصل» نیز از سوی کارگردانان سینما به فیلم برگردانده شد.<ref name=":1" />
 
[[فیروز زنوزی جلالی|زنوزی‌جلالی]] در عرصه نقد هم دستی چیزه داشت. کتاب «باران بر زمین سوخته» مجموعه نقدهایی است که بر کلیه رمان‌های احمد محمود، از رمان «همسایه‌ها» تا «درخت انجیر معابد» نوشته و منتشر شد. حضور به‌عنوان داور و کارشناس در جشنواره‌های مختلفی چون کتاب سال، [[جایزه ادبی جلال آل‌احمد|جلال آل‌احمد]]، قلم زرین انجمن قلم ایران، نقدسال، گام اول، داستان انقلاب، کتاب فصل از دیگر فعالیت‌های اوست.
 
پاره‌ای از داستان‌های کوتاه او به زبان‌های عربی، انگلیسی، چینی و روسی ترجمه شده‌اند. چند مجموعه داستان و رمان او نیز برنده جوایزی از جشنواره‌های مختلف شده‌اند. رمان «قاعده‌ بازی»که برنده پنج جایزه مطرح کشور از جمله جایزه کتاب سال ۱۳۷۸، [[جایزه قلم زرین]] انجمن قلم ایران، تقدیر شده [[جایزه ادبی جلال آل‌احمد|جایزه جلال آل‌احمد]] شده است. او بازنشسته نیروی دریایی با درجه ناخدا یکمی است.<ref name=":1" />
 
از آثار او عبارتند از:
 
* مردی با کفش‌های قهوه‌ای؛
* رمان‌های برجسته مخلوق؛
* قاعده بازی؛
* برج ۱۱؛
* باران بر زمین سوخته.
 
جلالی از زمستان ۱۳۹۴ دچار بیماری سرطان ریه شده بود. شیمی درمانی وی در ۲۹ فروردین ۱۳۹۶ به خاطر وخامت حال متوقف شد و در صبح روز ۵ اردیبهشت ماه ۱۳۹۶ در بیمارستان درگذشت.<ref name=":0" />
 
== نظر نویسنده درباره اثر ==
 
=== فکر اولیه داستان ===
<blockquote>[[پرونده:Ghaede6.jpg|بندانگشتی|جلسه نقد و بررسی کتاب در غرفه دیدار با برگزیدگان جشنواره‌های فرهنگی. نمایشگاه کتاب تهران. ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۸]]شاید بن‌مایه کتاب «جنایات و مکافات» یک داستان کوتاه باشد، اما نویسنده، به بیان و توصیف احساسات یک فرد می‌پردازد و آن را تجزیه و تحلیل می‌کند. من هم با احساس کمبود این مسله، پیکره و فکر اولیه این داستان به ذهنم رسید.<ref name=":2" />{{سرخط}}شخصیت این داستان یک فرد عادی است. هرچند این فرد، سرشار از پلشتی‌ها بوده، ولی شخصیتی کاملا متفاوت با دیگران دارد. او این جرئت را دارد که خودش را محاکمه کند. می‌‌خواستم، به این مسئله بپردازم و این حالات را روان کاوی و ریشه‌یابی کنم و سعی کردم به ابعاد فلسفی و جامعه‌شناختی این فرد بپردازم و تمام تلاشم را برای این کار، حدود ۵ سال به کار گرفته‌ام.<ref name=":2">[https://www.ibna.ir/news/39725/%D9%82%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D9%8A-%D9%85%D9%8A-%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%AF-%D8%AC%D8%B1%D9%8A%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%D8%AF «قاعده بازی می‌تواند جريان‌ساز باشد»]. ایبنا. ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۸. دریافت شده در ۲۸ آبان ۱۴۰۳</ref></blockquote>
 
=== تلفیق واقعیت و رویا ===
<blockquote>آنچه در این رمان اهمیت دارد، در واقع تلفیق واقعیت و رویاست. حرکت بین واقعیت و رویا در طول جریان داستان کاملا مشهود است.<ref name=":2" /></blockquote>
 
=== داستانی به مثابه قطعات پازل ===
<blockquote>این کتاب، یک کتاب صرفا سرگرم‌کننده نیست. کتابی است که خوانندگان می‌توانند برداشت‌های متفاوتی از آن داشته باشند. این داستان مانند پازل است و تمام قطعات پازل باید در کنار هم قرار گیرند تا به کل داستان رسید.<ref name=":2" /></blockquote>
 
=== انتخاب اسم براساس معنا ===
<blockquote>اسم «داور علت‌خواه» مفهوم دارد.  وقتی می‌‌توان اسمی را انتخاب کرد که بار معنایی داشته باشد و به داستان کمک کند، چرا این کار را انجام ندهیم.<ref name=":2" /></blockquote>
 
=== چشم سوم ===
[[پرونده:Ghaede7.jpg|بندانگشتی|جلسه نقد و بررسی کتاب در غرفه دیدار با برگزیدگان جشنواره‌های فرهنگی. نمایشگاه کتاب تهران. ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۸]]
<blockquote>باز شدن چشم سوم شخصیت داستان نکته­ دیگری است. این شخصیت ظرایفی را می‌بیند که نشان می‌دهد چشم سوم شخصیت گشوده شده و به این آگاهی رسیده است که خود را واکاوی کند.<ref name=":2" /></blockquote>
 
=== پایان مناسب ===
<blockquote>برای مجازات آن همه پلشتی و رنجی که شخصیت می‌برد، قطعا همین پایان مناسب بود.<ref name=":2" /></blockquote>
 
== نقد و بررسی اثر ==
 
=== داستانی در چهار روز ===
[[پرونده:Ghaede8.jpg|بندانگشتی|حضور جمعی از نویسندگان و اهالی شعر و ادب در منزل فیروز زنوزی جلالی پیرامون کتاب جدید و آخرین وضعیت جسمانی وی در عصر شنبه سیزدهم آذرماه سال ۱۳۹۷]]
داستان به چهار روز تقسیم شده است عدد چهار در کهن الگوهای یونگ، وابسته به دایره، چرخه زندگی، چهار فصل، اصل مؤنث، زمین، طبیعت و چهار عنصر (زمین، هوا، آتش و آب) است. بنابراین یک چرخه زندگی لازم است تا «او» خود را بشناسد. این چهار روز، بسیار بیشتر از چهار روز است. هرکدام از این چهار روز به‌نام حیوانی رقم خورده است؛ روز اول، روز روباه است.
 
روباه حیوانی است که در کثرت حیله وری و زیرکی، ضرب‌المثل و معروف است (دهخدا، «روباه»). روباه، ریاکار است و روز و شب اول، زمان حیله و زیرکی و شناخت ریاست. 
 
روز دوم به‌نام شغال و روز سوم به‌نام گرگ است. شغال نام حیوانی است از نوع سگ و برزخ میان روباه و گرگ است.
 
این جانور به پرندگان اهلی نیز حمله می‌کند و آفت آنهاست (همان، «شغال»). داور این مرحله برزخی را طی می‌کند تا به گرگ برسد. گرگ حیوانی درنده است و جالب آنکه آمده است: «گرگ میزبان کلاغ است». (همان، «گرگ») در «قاعده بازی» نیز بارها از کلاغ سخن رفته است. کلاغ، نماد پلشتی، خبرچینی، شومی و سیاهی است.
 
روز آخر، روز پلنگ است. پلنگ، متکبرترینِ سباع است و او چون سیر شود، سه شبانه روز خواب کند. گویند دشمن شیر است (همان، «پلنگ»). در آخرین شبانه‌روز، پلنگ جان می‌گیرد و به حدّ اعلای رشد خود می‌رسد. از روباه به پلنگ تبدیل شدن در چرخه هستی، داور عدالت‌خواه را به جایی می‌رساند که در چهارمین روز، دست به اقدام بزند.<ref name=":3">[https://rasekhoon.net/article/show/846901/%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C&#x20;%D8%A8%D9%87&#x20;%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86&#x20;%D9%82%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D9%87&#x20;%DB%8C&#x20;%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C/ «نگاهی به رمان قاعده بازی»]. راسخون. ۱۶ آبان ۱۴۰۳. دریافت شده در ۲۸ آبان ۱۴۰۳.</ref>
 
=== چشم سوم داور عدالت­ خواه ===
داور عدالت‌خواه، چشم سومی هم دارد و امیال شیطانی و زخم‌های روح را می‌فهمد. در واقع او آونگان میان رذیلت‌ها و فضیلت‌هاست. آنچه از داور عدالت‌خواه می‌بینیم، سویه ناخودآگاه اوست که قصد دارد ما را با آن آشنا کند. شخصیت‌های داستان پاره‌های شخصیت او هستند؛ آرزوهای سرکوب شده، وجهه‌های رذیلت. داور عدالت‌خواه قدم به خانه می‌گذارد.
 
با ورود به این خانه، با نفرت‌های او آشنا می‌شویم. او بهترین «ضایع‌یاب» است و اداره ضایعات جایی جز دنیا که در جایی آن را پلشتگاه می‌خواند، نیست. در اداره است که داور، ضایعات و نخاله‌های زیادی را به مخاطب نشان می‌دهد و از همین جاست که امر بر او مشتبه می‌شود که انگار «او» خود اوست. عدالت‌خواه جراح بزرگی است و می‌خواهد که زخم‌ها را بشکافد و پلیدی‌ها را نشان دهد. او شکارچی است و به شکار «او»هایی می‌رود که همه در نهایت یکی هستند.<ref name=":3" />
[[پرونده:Ghaede9.jpg|بندانگشتی|حضور جمعی از نویسندگان و اهالی شعر و ادب در منزل فیروز زنوزی جلالی پیرامون کتاب جدید و آخرین وضعیت جسمانی وی در عصر شنبه سیزدهم آذرماه سال ۱۳۹۷]]
 
=== کودکی نابسامان داور ===
داور عدالت‌خواه در سلسله‌یابی علت‌هایش، نقبی به دوران کودکی می‌زند. برای داور، کودکی‌ای وجود ندارد؛ او کودکی خود را باخته است. مادر در این داستان چهره‌ای دوگانه دارد و این دوگانگی، هویت داور را خدشه‌دار کرده است. راوی زمان حال و گذشته را در هم می‌تند. 
 
اثر با کارکردی جامعه‌شناختی پایان می‌گیرد. روح و روان داور عدالت‌خواه چون حلقه‌ای از یک زنجیر به جامعه وصل می‌شود.<ref name=":3" />نویسنده در بخش‌های پایانی کتاب مدام صحنه‌ها را تکرار می‌کند و گاهی به ورطه حرافی‌ها و فلسفه‌بافی‌های طولانی و خسته‌کننده می‌افتد. این تنها شاید از ذهن و روان یک انسان روان‌پریش به‌نام داور عدالت‌خواه قابل توجیه باشد.
 
شیوه روایت، شناور میان زمان‌ها و مکان‌هاست و فضاسازی کاملاً منطبق با داستان پیش می‌رود و فضاهایی ناتورالیستی به روند آن کمک می‌کند. پنجره‌های خاک گرفته، کرکره‌های جرم گرفته، میوه‌های پلاسیده، آسمان سیاه سیاه و عمیق عمیق، آب‌های لجن‌آلود، نفس‌های بدبو و چرکین، بوی ترشیدگی و قلیا، چشم‌‌های پلقیده، سرفه‌های پرخلط، ذرات گرد و غبار، ابرهای خاکستری، همه و همه پلشتگاهِ دنیا را بیشتر می‌نمایانند و نیاز به نقطه روشن و پر نور را عمیق‌تر فریاد می‌زنند.<ref name=":3" />
 
=== ساختاری شبیه رمان «بوف کور» ===
[[پرونده:Ghaede10.jpg|بندانگشتی|حضور جمعی از نویسندگان و اهالی شعر و ادب در منزل فیروز زنوزی جلالی پیرامون کتاب جدید و آخرین وضعیت جسمانی وی در عصر شنبه سیزدهم آذرماه سال ۱۳۹۷]]
ساختار رمان «قاعده بازی»، رمان بوف کور را تداعی می‌کند؛ گرچه ساختاری این دو با هم متفاوت است. آنچه در درجه اول طرز نگارش «بوف کور» را به ذهن متبادر می‌کند، شاید به ساختار روان‌شناختی آن دو برمی‌گردد.
 
بی رویکرد روان‌کاوانه نمی‌توان سراغ رمان «قاعده بازی» رفت. هر دوی این رمان‌ها حدیث نفس و واگویه‌های ذهنیِ انسان‌هایی دردمند است که درها و پلشتی‌های روحشان را برون‌افکنی می‌کنند و هر دو متن در ژرف ساخت‌های خود آینه‌ای هستند که خباثت‌ها، جنایت‌ها، دروغ‌ها و بدی‌های انسانی را منعکس می‌کنند.
 
هم راویِ «بوف کور» و هم راوی «قاعده بازی»، دردهایی دارند که نمی‌توانند به کسی بگویند.<ref name=":3" />هر دو نویسنده نجات دردها را در اعماق وجود خودشان می‌جویند.
 
دنیای «بوف کور»، دنیایی رویاگونه است با ساختاری سمبلیک؛ اما در «قاعده بازی» با دنیای واقعی‌تر و ملموس‌تر روبه‌رو هستیم؛ واقعیتی تلخ، با همان نمودهای واقعی‌اش. راوی «بوف کور» با سایه‌اش حرف می‌زند و می‌گوید او بهتر مرا می‌فهمد. اما روای «قاعده بازی» از سایه‌اش می‌گریزد و قصد کشتن وی را دارد.<ref name=":3" />
 
== جوایز ==
 
* [[پرونده:Ghaede11.jpg|بندانگشتی|حضور جمعی از نویسندگان و اهالی شعر و ادب در منزل فیروز زنوزی جلالی پیرامون کتاب جدید و آخرین وضعیت جسمانی وی در عصر شنبه سیزدهم آذرماه سال ۱۳۹۷]]برگزیده در اولین [[جایزه ادبی جلال آل‌احمد|دوره ادبی جلال آل‌احمد]] در بخش داستان بلند (رمان) در سال ۱۳۸۷.<ref>[https://azadisq.com/mag/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA-%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%84%D9%86%D8%AF-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%B1-%D8%AC%D8%A7%DB%8C%D8%B2%D9%87-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C-%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84 «فهرست: تمام برگزیدگان جایزه جلال آل‌احمد در «بخش داستان بلند» در همه دوره‌ها»]. میدان آزادی. ۲۵ دی ۱۴۰۱. دریافت شده در ۲۸ آبان ۱۴۰۳</ref>
* برنده [[جایزه قلم زرین]] در سال ۱۳۸۷.<ref name=":0" />
* برنده [[جایزه کتاب]] سال ۱۳۸۷.<ref name=":3" />
 
== نشست‌های برگزار شده درباره اثر ==
 
* جلسه نقد و بررسی کتاب در غرفه دیدار با برگزیدگان جشنواره‌های فرهنگی در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۸ با حضور نویسنده و کامران پارسی‌نژاد برگزار شد.<ref name=":2" />
 
== اظهارنظرها درباره اثر ==
[[پرونده:Ghaede12.jpg|بندانگشتی|مراسم گرامیداشت اولین سالگرد درگذشت فیروز زنوزی‌ جلالی در حوزه هنری انقلاب اسلامی در ۵ اردیبهشت سال ۱۳۹۷]]
=== کامران پارسی‌نژاد؛ پژوهشگر ادبیات، داستا‌ن‌نویس و روزنامه‌نگار ایرانی ===
'''اثر جریان‌ساز'''
{{گفتاورد تزیینی|text=این اثر، می‌‌تواند جریان‌ساز باشد. جریانی به وجود آید که دیگر نویسندگان هم به این نوع نگارش جذب شوند. من کاملا تحت تأثیر قرار گرفته‌ام. قصه اثر یک داستان روانشناسی، فلسفی، اجتماعی است و خیلی موشکافانه هزارتوی آدمی را می‌کاود.}}
<ref name=":2" />
 
'''غیرقابل اعتماد بودن شخصیت داستان'''
{{گفتاورد تزیینی|text=آنچه در این کتاب باید به آن توجه داشت، حرف‌های ضد و نقیض راویی است که پس از کمی صبوری، متوجه می‌‌شویم این امر ناشی از غیرقابل اعتماد بودن این شخصیت است.
 
این مسئله در داستان‌نویسی اصل مهمی است که دریابیم، آیا راوی قابل اعتماد است یا نه؟ و این نکته‌ای است که در این کتاب به چشم می‌خورد.}}
<ref name=":2" />
 
'''تلفیق فلسفه، روان شناسی و مسائل اجتماعی'''
{{گفتاورد تزیینی|text=از دیگر عوامل موفقیت این داستان، همان پرداختن به مباحث فلسفی،‌ اجتماعی و روانشناختی است؛ در عین حال به جذابیت و کشش آن لطمه‌ای نمی‌زند.}}<ref name=":2" />
 
== جملات شنیدنی کتاب ==
[[پرونده:Ghaede13.jpg|بندانگشتی|مراسم گرامیداشت اولین سالگرد درگذشت فیروز زنوزی‌ جلالی در حوزه هنری انقلاب اسلامی در ۵ اردیبهشت سال ۱۳۹۷]]دانستم که چرا توانایی‌های من در گذر زمان، اندک اندک پاک به تحلیل رفته‌اند و در این دنیاهای پر از اسقاط و نخاله و محدود و نامحدود هیچ‌کس هم نیامد دستم را بگیرد.<center>{{وسط|◻◻◻}}</center>آفتاب خوشبختی‌شان را نباید تو خانه خاکستری می‌آوردند.<center>{{وسط|◻◻◻}}</center>دیگر هیچ راه و مفر و گریزگاهی از مقدر خشک حاصلی نداریم و آرزوی رویش و سبزینگی‌مان بیهوده است.<center>{{وسط|◻◻◻}}</center>سایه در عمیق‌ترین معنای آن، دم سوسماری نامرئی است که انسان را هنوز به دنبال خود می‌کشد.<center>{{وسط|◻◻◻}}</center>گفتنی‌هایی در دنیا وجود دارند که فهمشان برای همه کس میسّر نیست و بازگو کردنشان هم، مخصوصاً نزد آدم‌های عامی و آن اکثریت‌های کرگوش که زنگ بایدشان را نمی‌شنوند، نهایت بلاهت است.
 
== مشخصات کتاب‌شناختی ==
«قاعده بازی» نوشته [[فیروز زنوزی جلالی|فیروز زنوزی‌جلالی]] در ۸۳۲ صفحه، در قطع وزیری با جلد گالینوری، برای نخستین بار در سال ۱۳۸۶ توسط انتشارات علم چاپ شده است. ویراست جدید این اثر در سال ۱۳۹۲ در ۵۰۲ صفحه و در طرح جلدی متفاوت توسط نشر امیرکبیر چاپ شد.<ref>[https://bookroom.ir/book/31732/%D9%82%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%DB%8C «قاعده بازی»]. بوک‌روم. بی‌تا. دریافت شده در ۲۸ آبان ۱۴۰۳</ref>
==پانوشت==

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۳ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۱۶

قاعده بازی
نویسندهفیروز زنوزی جلالی
ناشرعلم
محل نشرتهران
تاریخ نشر۱۳۸۶
تعداد چاپاول
شابک۹۷۸۹۶۴۴۰۵۷۹۹۱
تعداد صفحات۸۳۲
موضوعداستان، داستان فلسفی
زبانفارسی
قطعوزیری
نوع جلدگالینگور

رمان «قاعده بازی» به قلم فیروز زنوزی‌ جلالی در حوزه بزرگ سال و در رده آثار معمایی- روان شناسی می ­باشد. موضوع اثر در نقد درونی و روان شناختی قاتلی است که در پی قربانی خود مسیری طولانی را طی می‌کند. این اثر روان شناختی در سال ۱۳۸۶ توسط نشر علم منتشر شده است.

*****

راوی رمان «قاعده بازی»، اول شخص مفرد است؛ مردی ۵۰ ساله به‌نام «داور عدالت‌خواه» که در اداره‌ای به‌نام ضایعات کار می‌کند. او ذهنی مغشوش دارد و از همان ابتدای داستان، خواننده را با «او»یی آشنا می‌کند که باید کشته شود. پس مرخصی چهار روزه‌ای می‌گیرد تا با مکاشفه‌ای در گذشته و امروز «او» عامل پلیدی‌ها و سیاهی‌ها را بیابد و بکشد.

داور عدالت‌خواه در طی داستان سفر به اعماق خویشتن را آغاز می‌کند و این سفر، ارتباطی تنگاتنگ با نظریه تفرد یونگ دارد: «تفرد، بزرگ شدن روانی است؛ فرایند کشف جنبه‌هایی از خود فرد که یک فرد را از سایر اعضای نوع او متمایز می‌کند.»

راوی در آغاز سفر به سوی خویشتن‌شناسی است و باید «او» را بیابد. یافتن «او» گره داستان است و چهار روز زمان لازم دارد. در واقع راوی داستان انسانی است که احساس می‌کند چیزی او را عذاب می‌دهد و باید آن را از بین ببرد. چهار روز از محل کارش مرخصی می‌گیرد تا به دنبالش بگردد.

در این جستجو او در دنیای گذشته خویش سیر می‌کند. دوران کودکی و افرادی مانند پدر، ‌مادر، ‌برادر ناتنی، ‌دوستانش و حتی همسرش را بررسی می‌کند و اینکه شاید، باید آنها را از بین ببرد تا به آرامش برسد. فیروز زنوزی‌ جلالی نویسنده و منتقد ادبی، کار خودرا با مقالاتی در مجله فردوسی آغاز نمود و بعد از انقلاب شروع به عرضه آثارش در قالب مجموعه داستان نمود.

خلاصه اثر

پشت جلد کتاب قاعده بازی

داور علت‌خواه، راوی رمان «قاعده بازی»، از کودکی روحیه‌ای کنجکاو، سرکش و لجباز داشت. اکنون که در بزرگسالی به سر می‌برد، دچار توهمی شده است که از «او» متنفر است و باید «او» را به قتل برساند. داور برای یافتن و قتل «او» چند روزی را از اداره مرخصی می‌گیرد. نخستین گمانش از «او»، پدرش است. داور حاصل ازدواج مجدد پدرش بود و این موضوع باعث سرخوردگی و تحمل اذیت‌ها و آزارهای زن اول و نیز پدرش بوده است. داور تصمیم به کشتن پدر می‌گیرد، ولی او سال‌هاست که مرده است. پس به زنش، شمسی، شک می‌کند، چرا که او باعث ازدواج دخترش، منیژه با پسری شده است که مورد قبول آنها نبوده و حالا دخترش زندگی خوبی ندارد. داور کم‌کم به تنفر از شمسی نیز شک می‌کند و سرانجام درمی‌یابد که «او» کسی جز خودش نیست. او از خودش و شخصیت‌اش متنفر است. داور با باز کردن شیر گاز، خود را خفه می‌کند.[۱]

داستان چهار فصل دارد. به نام‌های:

  • شغال؛
  • روباه؛
  • گرگ؛
  • پلنگ.

در هر فصل شخصیت اصلی این داستان دچار نوعی بلاتکلیفی است و خصوصیات این حیوانات را به خود می‌گیرد. برای مثال در فصل گرگ این داستان، شخصیت اصلی دچار نوعی درندگی است.[۲]

درباره نویسنده

جلد کتاب قاعده بازی در چاپ قدیم

فیروز زنوزی جلالی، نویسنده معاصر، مدرس و منتقد ادبی در ۱ آبان سال ۱۳۲۹ در خرم‌آباد زاده شد. پدرش نظامی بود و به همین سبب بارها از شهری به شهری دیگر نقل مکان می‌کردند. جلالی به همراه خانواده‌اش در سال‌های پایانی دبستان به تهران می‌آیند و تا پایان دوران دبیرستان در تهران می‌مانند.

او در بیست  سالگی به بوشهر می‌رود و به عضویت نیروی دریایی درمی‌آید و چنان‌که خود نوشته‌است:

«همان وقت و در همان‌جا بود که از رنج واقع، ناگزیر تن به سحر قلم و تخیل سپردم و اولین داستانم «یک لحظه بیش نیست» را نوشتم و برای مجله «فردوسی» فرستادم.» این داستان که در مجله منتشر شد او را به شکل جدی وارد فضای داستان‌نویسی کرد. وی کار خود را با مقالاتی در مجله فردوسی آغاز نمود و بعد از انقلاب شروع به عرضه آثارش در قالب مجموعه داستان نمود.[۳]

داستان‌های او در نشریات دیگری هم منتشر می‌شد تا زمانی که به گفته خودش یک داستان دنباله‌دار نوشت به نام «مرغی در قفس» و هنوز قسمت‌های پایانی آن  چاپ نشده بود؛ که در همان اثنا ضد اطلاعات نیروی دریایی به او گفت که «نظامی حق نوشتن و چاپ داستان ندارد.»

سپس به او گفتند: «اگر بخواهد به کارش ادامه دهد اول باید داستانش را به آنها بدهد تا بخوانند و اگر صلاح دیدند، آن هم بعد حک و اصلاح‌شان، چاپ‌شان کند. »

به گفته زنوزی: «چنین شد که پس از چاپ حدود بیست و سه داستان در این و آن نشریه دیگر عطای نوشتن را به لقایش بخشیدم و قلم را بوسیدم و بالکل گذاشتمش کنار.»

در سال ۱۳۵۳ از بوشهر به تهران منتقل شد و از آنجا نیز به بخش ناو فرامرزی در ایتالیا رفت. زنوزی دوران دریانوردی فرامرزی خود را این‌گونه توصیف می‌کند:«رفتم به شهر «رم» و بعداز رم گرفته تا «کالییاری» و «سیموستان» (بندری درایتالیا) و از«جبل‌الطارق»در مرز اسپانیا و بعد «لوواندا» و «کیپ تاون» (بندری در آفریقای جنوبی) و آن دریانوردی نفس‌گیر و هرگز فراموش نشدنی که در زمان خودش از طولانی‌ترین دریانوردی‌ها بود. دو بار گذر از کمربند آبی زمین، از خط استوا. گذری پرخاطره از بزرگترین قاره جهان. از دریا مدیترانه گرفته تا اقیانوس اطلس و اقیانوس هند و دریا سرخ و سرانجام خلیج همیشه فارس.»[۴]

سال ۱۳۵۷ که انقلاب شد. او به عنوان افسر کمیسر دریایی ناوچه‌های ۵۶ پایی به پایگاه دریایی خرمشهر منتقل شد. پنج شش ماه بعد مصادف شد با شروع جنگ ایران و عراق. روایت زنوزی از نخستین روزهای جنگ و حمله عراق خواندنی است:

«درست اولین بار که آتش که بر اروند رود بارید بر یکی از یکان‌های ما فرود آمد. یکی از ناوچه‌هایمان مورد حمله و اصابت موشک نیروهای بعث عراق قرار گرفت. ثمرش شهادت و زخمی‌شدن عده‌ای از نزدیک‌ترین دوستان و همکارانم بود. به واقع شعله جنگ نخست از همان جا فروزان شد و بعد به سرعت به پهنه سرزمین پهناورمان کشیده شد. چه‌ها که نشد، چه‌ها که ندیدم و چه داد و گیرها و حماسه‌ها که رخ ننمود. از بین رفتن خانه و باقی ماجراهایی که بی‌هیچ اغراق جان‌مایه چندین و چند جلد رمان نانوشته است.»[۴]

فیروز زنوزی جلالی؛ نویسنده کتاب قاعده بازی

پس از سقوط خرمشهر و انتقال ناوچه‌ها به بندر بوشهر مدتی در نیروی رزمی ۴۲۱، که اتاق جنگ نیروی دریایی بود، به پایگاه دریایی بوشهر مامور شد. پس از مدتی به تهران منتقل شد؛ و پس از آن بود که بعد سالیان سال، داستان «لک‌لک‌ها» را برای گاه نامه داستان حوزه هنری فرستاد.

خواندن و چاپ داستان مصادف شد با دعوت چند نویسنده به حوزه هنری و گفته زنوزی‌جلالی «همان دیدار شد باب آشنایی با برو بچه‌های داستان‌نویس بعد انقلاب و تداوم شرکت در جلسات داستان‌نویسی دوشنبه‌های حوزه هنری» و همین حضور سرآغازی شد برای دوره دوم نویسندگی او، آن هم بعد از قریب سیزده سال جدایی از نوشتن داستان.

چاپ مجموعه داستان «سال‌های سرد» در سال ۱۳۶۸، سرآغازی برای انتشار باقی آثارش شد. مجموعه داستان‌های «خاک وخاکستر»، «روزی که خورشید سوخت»، «سیاه بمبک»، «مردی با کفش‌های قهوه‌ای» (که بعدها به‌عنوان یکی از بیست اثر برتر بعد از انقلاب شناخته شد).

زنوزی جلالی در همین ایام، در نیروی دریایی نیز هم­زمان ده‌ها نمایشنامه را به مناسبت‌های مختلف نوشته، کارگردانی کرده و به روی صحنه برد. چندین فیلم مستند و داستانی هم ساخت است؛ فیلم «آلفا هنوز زنده است» ۱۶ میلی متری و «آینه و مرداب» ۳۵میلی متری از آن جمله ­اند.

فیروز زنوزی جلالی؛ نویسنده کتاب قاعده بازی

در همان­ دوران نمایش­نامه­ «درختی در برزخ» برنده رتبه اول در چهارمین دوره مسابقه نمایشنامه‌نویسی فرهنگی هنری فجر استان تهران در سال ۱۳۶۶ شد. نمایشنامه «مثنوی کوچه» توسط «امیر دژاکام» کارگردانی و در تالار هنر خردادماه ۱۳۶۸ به روی صحنه رفت. او تجربه فیلمنامه‌نویسی هم داشت و دو فیلم نامه او به نام‌های «دیوانه‌وار» و «سالاد فصل» نیز از سوی کارگردانان سینما به فیلم برگردانده شد.[۴]

زنوزی‌جلالی در عرصه نقد هم دستی چیزه داشت. کتاب «باران بر زمین سوخته» مجموعه نقدهایی است که بر کلیه رمان‌های احمد محمود، از رمان «همسایه‌ها» تا «درخت انجیر معابد» نوشته و منتشر شد. حضور به‌عنوان داور و کارشناس در جشنواره‌های مختلفی چون کتاب سال، جلال آل‌احمد، قلم زرین انجمن قلم ایران، نقدسال، گام اول، داستان انقلاب، کتاب فصل از دیگر فعالیت‌های اوست.

پاره‌ای از داستان‌های کوتاه او به زبان‌های عربی، انگلیسی، چینی و روسی ترجمه شده‌اند. چند مجموعه داستان و رمان او نیز برنده جوایزی از جشنواره‌های مختلف شده‌اند. رمان «قاعده‌ بازی»که برنده پنج جایزه مطرح کشور از جمله جایزه کتاب سال ۱۳۷۸، جایزه قلم زرین انجمن قلم ایران، تقدیر شده جایزه جلال آل‌احمد شده است. او بازنشسته نیروی دریایی با درجه ناخدا یکمی است.[۴]

از آثار او عبارتند از:

  • مردی با کفش‌های قهوه‌ای؛
  • رمان‌های برجسته مخلوق؛
  • قاعده بازی؛
  • برج ۱۱؛
  • باران بر زمین سوخته.

جلالی از زمستان ۱۳۹۴ دچار بیماری سرطان ریه شده بود. شیمی درمانی وی در ۲۹ فروردین ۱۳۹۶ به خاطر وخامت حال متوقف شد و در صبح روز ۵ اردیبهشت ماه ۱۳۹۶ در بیمارستان درگذشت.[۳]

نظر نویسنده درباره اثر

فکر اولیه داستان

جلسه نقد و بررسی کتاب در غرفه دیدار با برگزیدگان جشنواره‌های فرهنگی. نمایشگاه کتاب تهران. ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۸

شاید بن‌مایه کتاب «جنایات و مکافات» یک داستان کوتاه باشد، اما نویسنده، به بیان و توصیف احساسات یک فرد می‌پردازد و آن را تجزیه و تحلیل می‌کند. من هم با احساس کمبود این مسله، پیکره و فکر اولیه این داستان به ذهنم رسید.[۵]
شخصیت این داستان یک فرد عادی است. هرچند این فرد، سرشار از پلشتی‌ها بوده، ولی شخصیتی کاملا متفاوت با دیگران دارد. او این جرئت را دارد که خودش را محاکمه کند. می‌‌خواستم، به این مسئله بپردازم و این حالات را روان کاوی و ریشه‌یابی کنم و سعی کردم به ابعاد فلسفی و جامعه‌شناختی این فرد بپردازم و تمام تلاشم را برای این کار، حدود ۵ سال به کار گرفته‌ام.[۵]

تلفیق واقعیت و رویا

آنچه در این رمان اهمیت دارد، در واقع تلفیق واقعیت و رویاست. حرکت بین واقعیت و رویا در طول جریان داستان کاملا مشهود است.[۵]

داستانی به مثابه قطعات پازل

این کتاب، یک کتاب صرفا سرگرم‌کننده نیست. کتابی است که خوانندگان می‌توانند برداشت‌های متفاوتی از آن داشته باشند. این داستان مانند پازل است و تمام قطعات پازل باید در کنار هم قرار گیرند تا به کل داستان رسید.[۵]

انتخاب اسم براساس معنا

اسم «داور علت‌خواه» مفهوم دارد.  وقتی می‌‌توان اسمی را انتخاب کرد که بار معنایی داشته باشد و به داستان کمک کند، چرا این کار را انجام ندهیم.[۵]

چشم سوم

جلسه نقد و بررسی کتاب در غرفه دیدار با برگزیدگان جشنواره‌های فرهنگی. نمایشگاه کتاب تهران. ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۸

باز شدن چشم سوم شخصیت داستان نکته­ دیگری است. این شخصیت ظرایفی را می‌بیند که نشان می‌دهد چشم سوم شخصیت گشوده شده و به این آگاهی رسیده است که خود را واکاوی کند.[۵]

پایان مناسب

برای مجازات آن همه پلشتی و رنجی که شخصیت می‌برد، قطعا همین پایان مناسب بود.[۵]

نقد و بررسی اثر

داستانی در چهار روز

حضور جمعی از نویسندگان و اهالی شعر و ادب در منزل فیروز زنوزی جلالی پیرامون کتاب جدید و آخرین وضعیت جسمانی وی در عصر شنبه سیزدهم آذرماه سال ۱۳۹۷

داستان به چهار روز تقسیم شده است عدد چهار در کهن الگوهای یونگ، وابسته به دایره، چرخه زندگی، چهار فصل، اصل مؤنث، زمین، طبیعت و چهار عنصر (زمین، هوا، آتش و آب) است. بنابراین یک چرخه زندگی لازم است تا «او» خود را بشناسد. این چهار روز، بسیار بیشتر از چهار روز است. هرکدام از این چهار روز به‌نام حیوانی رقم خورده است؛ روز اول، روز روباه است.

روباه حیوانی است که در کثرت حیله وری و زیرکی، ضرب‌المثل و معروف است (دهخدا، «روباه»). روباه، ریاکار است و روز و شب اول، زمان حیله و زیرکی و شناخت ریاست.

روز دوم به‌نام شغال و روز سوم به‌نام گرگ است. شغال نام حیوانی است از نوع سگ و برزخ میان روباه و گرگ است.

این جانور به پرندگان اهلی نیز حمله می‌کند و آفت آنهاست (همان، «شغال»). داور این مرحله برزخی را طی می‌کند تا به گرگ برسد. گرگ حیوانی درنده است و جالب آنکه آمده است: «گرگ میزبان کلاغ است». (همان، «گرگ») در «قاعده بازی» نیز بارها از کلاغ سخن رفته است. کلاغ، نماد پلشتی، خبرچینی، شومی و سیاهی است.

روز آخر، روز پلنگ است. پلنگ، متکبرترینِ سباع است و او چون سیر شود، سه شبانه روز خواب کند. گویند دشمن شیر است (همان، «پلنگ»). در آخرین شبانه‌روز، پلنگ جان می‌گیرد و به حدّ اعلای رشد خود می‌رسد. از روباه به پلنگ تبدیل شدن در چرخه هستی، داور عدالت‌خواه را به جایی می‌رساند که در چهارمین روز، دست به اقدام بزند.[۶]

چشم سوم داور عدالت­ خواه

داور عدالت‌خواه، چشم سومی هم دارد و امیال شیطانی و زخم‌های روح را می‌فهمد. در واقع او آونگان میان رذیلت‌ها و فضیلت‌هاست. آنچه از داور عدالت‌خواه می‌بینیم، سویه ناخودآگاه اوست که قصد دارد ما را با آن آشنا کند. شخصیت‌های داستان پاره‌های شخصیت او هستند؛ آرزوهای سرکوب شده، وجهه‌های رذیلت. داور عدالت‌خواه قدم به خانه می‌گذارد.

با ورود به این خانه، با نفرت‌های او آشنا می‌شویم. او بهترین «ضایع‌یاب» است و اداره ضایعات جایی جز دنیا که در جایی آن را پلشتگاه می‌خواند، نیست. در اداره است که داور، ضایعات و نخاله‌های زیادی را به مخاطب نشان می‌دهد و از همین جاست که امر بر او مشتبه می‌شود که انگار «او» خود اوست. عدالت‌خواه جراح بزرگی است و می‌خواهد که زخم‌ها را بشکافد و پلیدی‌ها را نشان دهد. او شکارچی است و به شکار «او»هایی می‌رود که همه در نهایت یکی هستند.[۶]

حضور جمعی از نویسندگان و اهالی شعر و ادب در منزل فیروز زنوزی جلالی پیرامون کتاب جدید و آخرین وضعیت جسمانی وی در عصر شنبه سیزدهم آذرماه سال ۱۳۹۷

کودکی نابسامان داور

داور عدالت‌خواه در سلسله‌یابی علت‌هایش، نقبی به دوران کودکی می‌زند. برای داور، کودکی‌ای وجود ندارد؛ او کودکی خود را باخته است. مادر در این داستان چهره‌ای دوگانه دارد و این دوگانگی، هویت داور را خدشه‌دار کرده است. راوی زمان حال و گذشته را در هم می‌تند.

اثر با کارکردی جامعه‌شناختی پایان می‌گیرد. روح و روان داور عدالت‌خواه چون حلقه‌ای از یک زنجیر به جامعه وصل می‌شود.[۶]نویسنده در بخش‌های پایانی کتاب مدام صحنه‌ها را تکرار می‌کند و گاهی به ورطه حرافی‌ها و فلسفه‌بافی‌های طولانی و خسته‌کننده می‌افتد. این تنها شاید از ذهن و روان یک انسان روان‌پریش به‌نام داور عدالت‌خواه قابل توجیه باشد.

شیوه روایت، شناور میان زمان‌ها و مکان‌هاست و فضاسازی کاملاً منطبق با داستان پیش می‌رود و فضاهایی ناتورالیستی به روند آن کمک می‌کند. پنجره‌های خاک گرفته، کرکره‌های جرم گرفته، میوه‌های پلاسیده، آسمان سیاه سیاه و عمیق عمیق، آب‌های لجن‌آلود، نفس‌های بدبو و چرکین، بوی ترشیدگی و قلیا، چشم‌‌های پلقیده، سرفه‌های پرخلط، ذرات گرد و غبار، ابرهای خاکستری، همه و همه پلشتگاهِ دنیا را بیشتر می‌نمایانند و نیاز به نقطه روشن و پر نور را عمیق‌تر فریاد می‌زنند.[۶]

ساختاری شبیه رمان «بوف کور»

حضور جمعی از نویسندگان و اهالی شعر و ادب در منزل فیروز زنوزی جلالی پیرامون کتاب جدید و آخرین وضعیت جسمانی وی در عصر شنبه سیزدهم آذرماه سال ۱۳۹۷

ساختار رمان «قاعده بازی»، رمان بوف کور را تداعی می‌کند؛ گرچه ساختاری این دو با هم متفاوت است. آنچه در درجه اول طرز نگارش «بوف کور» را به ذهن متبادر می‌کند، شاید به ساختار روان‌شناختی آن دو برمی‌گردد.

بی رویکرد روان‌کاوانه نمی‌توان سراغ رمان «قاعده بازی» رفت. هر دوی این رمان‌ها حدیث نفس و واگویه‌های ذهنیِ انسان‌هایی دردمند است که درها و پلشتی‌های روحشان را برون‌افکنی می‌کنند و هر دو متن در ژرف ساخت‌های خود آینه‌ای هستند که خباثت‌ها، جنایت‌ها، دروغ‌ها و بدی‌های انسانی را منعکس می‌کنند.

هم راویِ «بوف کور» و هم راوی «قاعده بازی»، دردهایی دارند که نمی‌توانند به کسی بگویند.[۶]هر دو نویسنده نجات دردها را در اعماق وجود خودشان می‌جویند.

دنیای «بوف کور»، دنیایی رویاگونه است با ساختاری سمبلیک؛ اما در «قاعده بازی» با دنیای واقعی‌تر و ملموس‌تر روبه‌رو هستیم؛ واقعیتی تلخ، با همان نمودهای واقعی‌اش. راوی «بوف کور» با سایه‌اش حرف می‌زند و می‌گوید او بهتر مرا می‌فهمد. اما روای «قاعده بازی» از سایه‌اش می‌گریزد و قصد کشتن وی را دارد.[۶]

جوایز

  • حضور جمعی از نویسندگان و اهالی شعر و ادب در منزل فیروز زنوزی جلالی پیرامون کتاب جدید و آخرین وضعیت جسمانی وی در عصر شنبه سیزدهم آذرماه سال ۱۳۹۷
    برگزیده در اولین دوره ادبی جلال آل‌احمد در بخش داستان بلند (رمان) در سال ۱۳۸۷.[۷]
  • برنده جایزه قلم زرین در سال ۱۳۸۷.[۳]
  • برنده جایزه کتاب سال ۱۳۸۷.[۶]

نشست‌های برگزار شده درباره اثر

  • جلسه نقد و بررسی کتاب در غرفه دیدار با برگزیدگان جشنواره‌های فرهنگی در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۸ با حضور نویسنده و کامران پارسی‌نژاد برگزار شد.[۵]

اظهارنظرها درباره اثر

مراسم گرامیداشت اولین سالگرد درگذشت فیروز زنوزی‌ جلالی در حوزه هنری انقلاب اسلامی در ۵ اردیبهشت سال ۱۳۹۷

کامران پارسی‌نژاد؛ پژوهشگر ادبیات، داستا‌ن‌نویس و روزنامه‌نگار ایرانی

اثر جریان‌ساز

[۵]

غیرقابل اعتماد بودن شخصیت داستان

[۵]

تلفیق فلسفه، روان شناسی و مسائل اجتماعی

[۵]

جملات شنیدنی کتاب

مراسم گرامیداشت اولین سالگرد درگذشت فیروز زنوزی‌ جلالی در حوزه هنری انقلاب اسلامی در ۵ اردیبهشت سال ۱۳۹۷

دانستم که چرا توانایی‌های من در گذر زمان، اندک اندک پاک به تحلیل رفته‌اند و در این دنیاهای پر از اسقاط و نخاله و محدود و نامحدود هیچ‌کس هم نیامد دستم را بگیرد.

◻◻◻

آفتاب خوشبختی‌شان را نباید تو خانه خاکستری می‌آوردند.

◻◻◻

دیگر هیچ راه و مفر و گریزگاهی از مقدر خشک حاصلی نداریم و آرزوی رویش و سبزینگی‌مان بیهوده است.

◻◻◻

سایه در عمیق‌ترین معنای آن، دم سوسماری نامرئی است که انسان را هنوز به دنبال خود می‌کشد.

◻◻◻

گفتنی‌هایی در دنیا وجود دارند که فهمشان برای همه کس میسّر نیست و بازگو کردنشان هم، مخصوصاً نزد آدم‌های عامی و آن اکثریت‌های کرگوش که زنگ بایدشان را نمی‌شنوند، نهایت بلاهت است.

مشخصات کتاب‌شناختی

«قاعده بازی» نوشته فیروز زنوزی‌جلالی در ۸۳۲ صفحه، در قطع وزیری با جلد گالینوری، برای نخستین بار در سال ۱۳۸۶ توسط انتشارات علم چاپ شده است. ویراست جدید این اثر در سال ۱۳۹۲ در ۵۰۲ صفحه و در طرح جلدی متفاوت توسط نشر امیرکبیر چاپ شد.[۸]

پانوشت

  1. «قاعده بازی». گیسوم. بی‌تا. دریافت شده در ۲۸ آبان ۱۴۰۳
  2. «زنوزی جلالی «قاعده بازی» را نوشت». ایبنا ۱۳ تیر ۱۳۸۶
  3. پرش به بالا به: ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ «فیروز زنوزی جلالی». ویکی‌پدیا. بی‌تا. دریافت شده در ۲۸ آبان ۱۴۰۳
  4. پرش به بالا به: ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ «زندگینامه: فیروز زنوزی‌جلالی (۱۳۲۹-۱۳۹۶)». همشهری آنلاین. ۲۳ فروردین ۱۳۹۶. دریافت شده در ۲۹ آذر ۱۴۰۳
  5. پرش به بالا به: ۵٫۰۰ ۵٫۰۱ ۵٫۰۲ ۵٫۰۳ ۵٫۰۴ ۵٫۰۵ ۵٫۰۶ ۵٫۰۷ ۵٫۰۸ ۵٫۰۹ ۵٫۱۰ «قاعده بازی می‌تواند جريان‌ساز باشد». ایبنا. ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۸. دریافت شده در ۲۸ آبان ۱۴۰۳
  6. پرش به بالا به: ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ ۶٫۵ ۶٫۶ «نگاهی به رمان قاعده بازی». راسخون. ۱۶ آبان ۱۴۰۳. دریافت شده در ۲۸ آبان ۱۴۰۳.
  7. «فهرست: تمام برگزیدگان جایزه جلال آل‌احمد در «بخش داستان بلند» در همه دوره‌ها». میدان آزادی. ۲۵ دی ۱۴۰۱. دریافت شده در ۲۸ آبان ۱۴۰۳
  8. «قاعده بازی». بوک‌روم. بی‌تا. دریافت شده در ۲۸ آبان ۱۴۰۳