غلامرضا امامی: تفاوت میان نسخهها
طراوت بارانی (بحث | مشارکتها) جز طراوت بارانی صفحهٔ غلامرضا امامی را بدون برجایگذاشتن تغییرمسیر به غلامرضا امامی منتقل کرد |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
|محل مرگ = | |محل مرگ = | ||
|علت مرگ = | |علت مرگ = | ||
|آخرین محل زندگی = | |آخرین محل زندگی = | ||
|مختصات محل زندگی = | |مختصات محل زندگی = | ||
|مدفن = | |مدفن = | ||
|تقارن زندگی با نظامهای سیاسی = شروع دوران مدرسه مصادف با کودتای ۲۸مرداد<ref name= | |تقارن زندگی با نظامهای سیاسی = شروع دوران مدرسه مصادف با کودتای ۲۸مرداد<ref name= "ایسنا"/> | ||
|اتفاقات مهم = | |اتفاقات مهم = | ||
|نامهای دیگر = | |نامهای دیگر = | ||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
|شریک زندگی = | |شریک زندگی = | ||
|فرزندان = امید و نوید | |فرزندان = امید و نوید | ||
|تحصیلات = | |تحصیلات = | ||
|دانشگاه = | |دانشگاه = | ||
|حوزه = | |حوزه = | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
'''غلامرضا امامی''' نویسنده، مترجم، پژوهشگر و سرویراستار ایرانی است که تا کنون بیش از ۷۰ عنوان اثر از او چاپ شده است. | '''غلامرضا امامی''' نویسنده، مترجم، پژوهشگر و سرویراستار ایرانی است که تا کنون بیش از ۷۰ عنوان اثر از او چاپ شده است. | ||
<center>* * * * *</center> | <center>* * * * *</center> | ||
غلامرضا امامی در خانوادهای ملی-مذهبی زاده شد. به واسطهٔ شغل پدر در شهرهای مختلف زندگی و تحصیل کرد. سال | غلامرضا امامی در خانوادهای ملی-مذهبی زاده شد. غلامرضا به واسطهٔ شغل پدر که پزشک راهآهن بود، در شهرهای مختلف ایران زندگی و تحصیل کرد. او اولین سال تحصیلاتش را در مدرسهٔ «صنیعالدوله» قم گذراند، سالی که مصادف بود با وقایع کودتای ۲۸ مرداد. پدرش در آن ایام از دوستداران و شیفتگان دکتر مصدق بود و نامههای زیادی از او دریافت میکرد. پدر برای ملی شدن صنعت نفت تلاش میکرد و این وقایع از چشم کودکی کنجکاو دور نمیماند. | ||
غلامرضا دورهٔ دبیرستان به | غلامرضا دورهٔ دبیرستان را به توصیهٔ [[جلال آلاحمد]] در مدرسهٔ «حکیم نظامی» قم آغاز کرد و زیر نظر اساتید بزرگی چون ابوالفضل مصفا، علی اصغر فقیهی، شهید مفتح و حجتالاسلام طباطبایی درس خواند. وقتی به همراه خانواده به مشهد رفت، تحصیل را در دبیرستان «فیوضات» و «علوی» ادامه داد. او پایان دورهٔ متوسطه را در دبیرستان «کریم فاطمی» اهواز گذراند و بعد از فارغالتحصیلی ساکن تهران شد.{{سخ}} | ||
امامی پس از اقامت در تهران در بخش فرهنگی حسینیهٔ ارشاد مشغول به کار شد و پس از چندی مدیریت انتشارات بعثت را به عهده گرفت. در سال ۱۳۴۸ انتشارات «موج» و «پندار» را پی افکند و آثاری از نویسندگان و مترجمان نامی ایران را نشر داد. او در سال ۱۳۵۰ به عنوان ویراستار در سازمان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به کار پرداخت و نوشتهها و ترجمههایی به قلم وی توسط کانون نشر یافت. پس از آن، مدیر انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شد.<ref name= "ایسنا"/>{{سخ}} | |||
امامی چند سالی کارهای فرهنگی و مطبوعاتی سفارت جمهوری اسلامی در واتیکان را | امامی چند سالی کارهای فرهنگی و مطبوعاتی سفارت جمهوری اسلامی در واتیکان را بر عهده داشت، پس به همراه همسر و فرزندانش در ایتالیا ماندگار شد. او در حال حاضر با چندین مؤسسهٔ انتشاراتی به عنوان سرویراستار همکاری میکند و بین ایتالیا و ایران در رفت و آمد است.<ref name= "دیوارها"/> او که نویسنده و مترجم آثار کودک و نوجوان است، در حوزهٔ بزرگسال نیز آثاری بهیاد ماندنی بهطبع رسانده که از آن جمله میتوان به «آی ابراهیم» برندهٔ جایزهٔ شورای کتاب کودک و «عبادتی چون تفکر» و «فرزند زمانه خویشتن باش» برندهٔ جایزههایی جهانی در جشنوارهٔ لایپزیک و ژاپن اشاره کرد. ترجمهٔ او از آثار نویسندگان عرب زبانی مانند «زکریا تامر»، «عبدالرحمن شرقاوی»، «غسان کنفانی» و نویسندگان ایتالیایی زبان چون «اومبرتو اکو»، «اوریانا فالاچی»، «اری دلوکا»، «جانی روداری» و نیز «فیروزه جزایری دوما» نیز در پرونده فعالیتهای ادبی و فرهنگیاش چشمگیر است. «قصهها» اثر «غسان کنفانی»، «ماهیها همیشه بیدارند» اثر «اری دلوکا»، «یکی بود که خودش نبود» اثر «جانی روداری» و «گفتوگوهای اوریانا فالاچی» از جمله آثاری است که با ترجمه امامی منتشر شدهاند. غلامرضا امامی معتقد است "'برای نویسنده بودن باید سهمی از کودکیمان را همواره زنده نگهداریم"' و خود نیز چنین کرده است.<ref name="هنرآنلاین">{{یادکرد وب|نشانی= http://www.honaronline.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-8/138594-%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AA%D8%B4-%D8%A7%D8%B2-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D8%B1%D8%A7-%D9%85%DB%8C-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D8%AF-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%B7%D9%87%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D8%B4%D8%B1%DB%8C%D8%B9%D8%AA%DB%8C-%D8%AA%D8%A7-%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84-%D8%A2%D9%84-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%BE%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%B2-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%B7%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A2%D9%86-%D9%BE%DB%8C%D8%B1-%D9%BE%D8%A7%DA%A9-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%B1-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%AF} | ||
|عنوان= غلامرضا امامی خاطراتش از ۵۰ شخصیت را مینویسد / "یادها" روایتی از شهید مطهری و دکتر شریعتی تا جلال آلاحمد و پرویز کلانتری / "با طالقانی آن پیر پاک" منتشر میشود}}</ref> | |عنوان= غلامرضا امامی خاطراتش از ۵۰ شخصیت را مینویسد / "یادها" روایتی از شهید مطهری و دکتر شریعتی تا جلال آلاحمد و پرویز کلانتری / "با طالقانی آن پیر پاک" منتشر میشود}}</ref> | ||
==از میان یادها== | ==از میان یادها== | ||
===امامی از کتابهایش میگوید=== | ===امامی از کتابهایش میگوید=== | ||
====اولین خواندنی==== | ====اولین خواندنی==== | ||
اولین خواندنیهایی که یادم است مربوط به دوران مدرسه و مجلهای به نام | اولین خواندنیهایی که یادم است مربوط به دوران مدرسه و مجلهای به نام "دانشآموز" از اسلاف مجلات "پیک" است و زندهیاد ایرج جهانشاهی آن را برای دانشآموزان بنیان گذاشت. در مجلهٔ "دانشآموز" قصهٔ «رابینسون کروزوئه» چاپ میشد و خیلی آن را دوست داشتم. هر بار منتظر بودم که آن مجله منتشر شود تا ببینم آن مرد چه سرنوشتی پیدا میکند. عجیب است که آن صحنهها هنوز در ذهنم باقی مانده است. بعدها پدرم داستان «زال و سیمرغ» را تعریف کرد که یکی از زیباترین داستانهای جهان است. آن موقع این داستانها را شفاهی شنیدم و بعد آنها را خواندم.<ref name="هنرآنلاین"/> | ||
==== اولین کتابم را مشهدیها چاپ کردند==== | ==== اولین کتابم را مشهدیها چاپ کردند==== | ||
۱۶ ساله بودم، دانشآموز دبیرستان علوی، یادداشتهایی مینوشتم و در روزنامه خراسانِ مشهد منتشر میشد. یک روز مطلبی را در جمعی قرائت کردم. در آن جمع دکتر علیاکبر فیاض و اساتید دیگری نیز حضور داشتند و گفتند این نوشته باید چاپ شود و گروهی آن را چاپ کردند؛ «ارزش تبلیغ»، داستان نبود، درباب این بود که چطور در شناخت فرهنگ ملی و اسلامی خودمان غافل و ناآگاه هستیم. سال ۱۳۴۱ بود، یک روز دیدم از طرف آقای | ۱۶ ساله بودم، دانشآموز دبیرستان علوی، یادداشتهایی مینوشتم و در روزنامه خراسانِ مشهد منتشر میشد. یک روز مطلبی را در جمعی قرائت کردم. در آن جمع دکتر علیاکبر فیاض و اساتید دیگری نیز حضور داشتند و گفتند این نوشته باید چاپ شود و گروهی آن را چاپ کردند؛ «ارزش تبلیغ»، داستان نبود، درباب این بود که چطور در شناخت فرهنگ ملی و اسلامی خودمان غافل و ناآگاه هستیم. سال ۱۳۴۱ بود، یک روز دیدم از طرف آقای مرتضی مطهری برایم یک نامه آمده است. ایشان یک نامه بسیار تشویقآمیز برایم نوشته بودند و نسبت به من بسیار محبت داشتند. <ref name="هنرآنلاین"/>در واقع من این کتاب را چاپ نکردم بلکه دیگران آن را برایم چاپ کردند. در آن زمان برای من چاپخانه محیط عجیبی بود.<ref name= "ایسنا">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/96062615011/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%A2%D9%84-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%88-%D8%B4%D8%B1%DB%8C%D8%B9%D8%AA%DB%8C|عنوان= روایت غلامرضا امامی از دیدار آل احمد و شریعتی}}</ref> | ||
====اولین ترجمه==== | ====اولین ترجمه==== | ||
[[پرونده:قندیل کوچک.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center> | [[پرونده:قندیل کوچک.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>"برای کوچکترها"</center>]]نخستین کتابی که ترجمه کردم «قندیل کوچک» اثری از «غسان کنفانی» نویسندهٔ فلسطینی بود.<ref name="هنرآنلاین"/> | ||
===کتاب ۳۵ساله=== | ===کتاب ۳۵ساله=== | ||
قبل از انقلاب سفری که به بیروت رفتم. کتاب «قندیل کوچک» «غسان کنفانی» را دیدم و ترجمه کردم. بعداً مجموعه قصههای کنفانی به دستم رسید. زمانی که خسرو گلسرخی حدود سه ماه میهمان من بود، قصهها را برایش میخواندم و تشویقم میکرد که منتشرش کنم. مخصوصاً قصهٔ اول این مجموعه که فضایش در ایران میگذرد. «چیزی که از بین نمیرود» خاطرات بسیار زیبای یک دختر رزمنده فلسطینی به نام «لیلی» است. لیلی قهرمان داستان و معشوقش «تیس» خود غسان است. لیلی به حکیم عمرخیام علاقه ویژهای داشت و این شعر خیام را خیلی دوست داشت.{{شعر|نستعلیق|سبک=color:green}}{{ب| | قبل از انقلاب سفری که به بیروت رفتم. کتاب «قندیل کوچک» «غسان کنفانی» را دیدم و ترجمه کردم. بعداً مجموعه قصههای کنفانی به دستم رسید. زمانی که خسرو گلسرخی حدود سه ماه میهمان من بود، قصهها را برایش میخواندم و تشویقم میکرد که منتشرش کنم. مخصوصاً قصهٔ اول این مجموعه که فضایش در ایران میگذرد. «چیزی که از بین نمیرود» خاطرات بسیار زیبای یک دختر رزمنده فلسطینی به نام «لیلی» است. لیلی قهرمان داستان و معشوقش «تیس» خود غسان است. لیلی به حکیم عمرخیام علاقه ویژهای داشت و این شعر خیام را خیلی دوست داشت.{{شعر|نستعلیق|سبک=color:green}}{{ب|"'گر بر فلکم دست بدی چون یزدان"'|"'برداشتمی من این فلک را ز میان"'}} | ||
{{ب| | {{ب|"'از نو فلکی دگر چنان ساختمی"'|"'کازاده به کام دل رسیدی آسان"'}}ٰ{{پایان شعر}} | ||
این قصهها را پیش خودم نگه داشتم، حدود ۱۰سال پیش که به ایران برگشتم مدیر انتشارات «کارنامه»، زندهیاد «محمد زهرایی» گفت دلش میخواهد این کتاب را چاپ کند. من هم دست به کار شدم و برای نخستین بار در ایران و حتی جهان قصههایش را براساس تاریخ تألیف، ترجمه | این قصهها را پیش خودم نگه داشتم، حدود ۱۰سال پیش که به ایران برگشتم مدیر انتشارات «کارنامه»، زندهیاد «محمد زهرایی» گفت دلش میخواهد این کتاب را چاپ کند. من هم دست به کار شدم و برای نخستین بار در ایران و حتی جهان قصههایش را براساس تاریخ تألیف، ترجمه کردم که به نام «قصهها» توسط نشر «روزبهان» چاپ شد.<ref name= "دیوارها">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.cgie.org.ir/fa/news/26982 | ||
|عنوان= در گفت و گو با غلامرضا امامی نویسنده و مترجم: ادبیات، همه دیوارها را از میان برمیدارد}}</ref> | |عنوان= در گفت و گو با غلامرضا امامی نویسنده و مترجم: ادبیات، همه دیوارها را از میان برمیدارد}}</ref> | ||
===با دیگران=== | ===با دیگران=== | ||
====پرنده و دیوار==== | ====پرنده و دیوار==== | ||
کتاب «عبادتی چون تفکر نیست» برنده جایزه لایپزیک شد و من به لایپزیک | کتاب «عبادتی چون تفکر نیست» برنده جایزه لایپزیک شد و من به لایپزیک رفتم، سال ۱۳۵۹. در آن زمان آلمان هنوز شرقی و غربی بود و دیواری آلمان را به دو پاره تقسیم کرده بود. همان دیوار برای من انگیزه نوشتن قصهای شد به نام «پرنده و دیوار». در این قصه مفهوم دیوار، محور است. دیوار مفهوم سخت و تلخی برای من دارد از جدایی و دوری. بسیاری از اعضای خانواده این سوی دیوار بودند، عدهای آن سو، پدر از فرزندانش جدا شده، برادر از خواهر و مادر از فرزند. خوشبختانه این دیوار سرانجام برداشته شد، اما فکر کنم هنوز ""'دیوارهایی در ذهنهای ما ساخته شده است. دیوارهایی نامرئی که ما را از هم جدا میکند. فکر میکنم <span style="color:orange">ادبیات و هنر میتواند انسانها را به هم نزدیک کند و دیوارها را از میان بردارد.""'</span><ref name= "دیوارها"/> | ||
====[[جلال آلاحمد|جلال]] و پژواک==== | ====[[جلال آلاحمد|جلال]] و معنای پژواک==== | ||
من برای دیدار با [[جلال آلاحمد|جلال]] به کافه فیروز میرفتم. جلال روزهای دوشنبه میآمد به کافه، مجلات را ورق میزد و شاعران و نویسندگان جوان آثارشان را برایش میخواندند. شاعری که امروز صاحب شهرت است و نمیخواهم از او نام ببرم در شعرش واژهٔ «پژواک» را به کار برده بود. جلال گفت: «از این پیشخدمتی که برای ما قهوه میآورد یا در خیابان نادری از صد نفر بپرسید معنای پژواک را آیا میدانند؟»<ref name= | من برای دیدار با [[جلال آلاحمد|جلال]] به کافه فیروز میرفتم. جلال روزهای دوشنبه میآمد به کافه، مجلات را ورق میزد و شاعران و نویسندگان جوان آثارشان را برایش میخواندند. شاعری که امروز صاحب شهرت است و نمیخواهم از او نام ببرم در شعرش واژهٔ «پژواک» را به کار برده بود. جلال گفت: «از این پیشخدمتی که برای ما قهوه میآورد یا در خیابان نادری از صد نفر بپرسید معنای پژواک را آیا میدانند؟»<ref name= "دیوارها"/> | ||
====ساواکی نباشد!==== | ====ساواکی نباشد!==== | ||
استاد محمدتقی شریعتی پرسید؛ قطار مشهد-تهران فردا کی | استاد محمدتقی شریعتی پرسید؛ قطار مشهد-تهران فردا کی میرسد، [[علی شریعتی|دکتر]] به تهران میآید و باید دنبالش برود. گفتم؛ خودم دنبال دکتر علی شریعتی میروم. فردایش رفتم ایستگاه قطار و دکتر علی شریعتی را به خانهٔ پدرش بردم. دفتر قرمزی داشتم که بزرگان در آن برای من یادداشت مینوشتند. دفترم را به دکتر شریعتی دادم که یادداشتی بنویسد. دکتر شریعتی یادداشت [[جلال آلاحمد]] را دید و گفت؛ جلال را می شناسید؟ آرزو دارم که او را ببینم. من به جلال آل احمد تلفن زدم و گفتم؛ آقایی از مشهد آمدند به نام دکتر علی شریعتی استاد دانشگاه مشهد، میخواهند شما را ببینند. جلال گفت؛ نمی شناسم! ساواکی نباشد. برای فردای آن روز آذر ماه سال ۱۳۴۶ ساعت ۱۱ قرار ملاقات گذاشته شد. آن روز دکتر شریعتی شعری از [[بهار]] خواند و جلال واکنش تندی نشان داد و گفت؛ اسم او را جلو من نیاور. من حرف را عوض کردم. بعد از آن دیدار دکتر شریعتی گفت؛ جلال از آنچه در چشمم بود بزرگتر شد زیرا شهامت زیادی داشت و خودش بود. <ref name= "ایسنا"/> | ||
====دوستی با [[جلال آلاحمد]]==== | ====دوستی با [[جلال آلاحمد]]==== | ||
زمانی که در مشهد بودم یکی از دوستانم با نام «مسعود احمدزاده» [[غربزدگی]] را به من داد و گفت کتاب خوبی است که به تازگی منتشر شده. کتاب را خواندم و دیدم که بسیار نثر خوبی دارد. [[مدیر مدرسه]] را هم مطالعه کردم که اثر بسیار خوبی بر من داشت. برایم جالب بود که نثر کتابهای آلاحمد بسیار جذاب و بیدارکننده بود. شماره تلفن [[جلال آلاحمد]] را از ۱۱۸ گرفتم و به او گفتم من دو کتاب از شما خواندهام و بسیار لذت بردم و میخواهم با شما دیداری داشته باشم. آلاحمد از سن و سالم پرسید و گفت دوشنبهها میتوانم در دانشسرای عالی ببینمش. به دانشسرای عالی رفتم. عکسش را دیده بودم. خودش بود، سر کلاس داشت میگفت: «بچهها من دیکته نمیگم دیکته به دیکتاتوری میرسه. اینجا کلاس انشا است و هر کی هر چی دل تنگش میخواد بیاد بگه.» کلاس که تمام شد و سلام و احوالپرسی کردیم، | زمانی که در مشهد بودم یکی از دوستانم با نام «مسعود احمدزاده» [[غربزدگی]] را به من داد و گفت کتاب خوبی است که به تازگی منتشر شده. کتاب را خواندم و دیدم که بسیار نثر خوبی دارد. [[مدیر مدرسه]] را هم مطالعه کردم که اثر بسیار خوبی بر من داشت. برایم جالب بود که نثر کتابهای آلاحمد بسیار جذاب و بیدارکننده بود. شماره تلفن [[جلال آلاحمد]] را از ۱۱۸ گرفتم و به او گفتم من دو کتاب از شما خواندهام و بسیار لذت بردم و میخواهم با شما دیداری داشته باشم. آلاحمد از سن و سالم پرسید و گفت دوشنبهها میتوانم در دانشسرای عالی ببینمش. به دانشسرای عالی رفتم. عکسش را دیده بودم. خودش بود، سر کلاس داشت میگفت: «بچهها من دیکته نمیگم دیکته به دیکتاتوری میرسه. اینجا کلاس انشا است و هر کی هر چی دل تنگش میخواد بیاد بگه.» کلاس که تمام شد و سلام و احوالپرسی کردیم، گفت؛ به کافه فیروز میروم، بیا سوار ماشین شو با هم صحبت کنیم. در بین صحبتها دیدم هیچ دیواری بین من و جلال وجود ندارد. در آخر گفت دوست دارم تو را دوباره ببینم، هر وقت دوست داشتی به خانهٔ ما بیا. میتوانی دوشنبهٔ هفته بعد هم بیایی؟ مستقیم بیا کافه فیروز. به شوق دیدن دوباره جلال یک هفتهٔ دیگر در تهران ماندم. دوشنبه بعد جلال گفت ؛با عمویت تماس بگیر و بگو برای ناهار به خانه نمیروی چون من درباره تو با [[سیمین دانشور|سیمین]] صحبت کردهام و او یک غذای شیرازی درست کرده است و همین طور آشنایی من با جلال ادامه پیدا کرد. سیمین هم برای من مثل یک مادر بود و تا آخرین روزهای عمرش کنارش بودم.<ref name="هنرآنلاین"/> | ||
====بیا! خرمشهر مردم گرمی دارد==== | ====بیا! خرمشهر مردم گرمی دارد==== | ||
[[پرونده:قهوهخانه اروندرود.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center> | [[پرونده:قهوهخانه اروندرود.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>"'با [[جلال آلاحمد|جلال]]، قهوهخانه، اروندرود، ،خرمشهر، ۱۳۴۶، امامی سمت چپ"'</center>]]امامی وقتی میشنود [[جلال آلاحمد]] را از دانشسرای عالی اخراج کردند؛ ناراحت میشود و نامه مینویسد برایش که؛ آقای جلال اگر تهران سرد است خرمشهر آب و هوا و مردم گرمی دارد، به اینجا بیایید. جلال هم جواب میدهد؛ از وقتی از مدرسه بیرونم راندهاند خیال سفر دارم اما کی و کجا نمی دانم. یک روز زنگ در خانهٔ امامی را میزنند و آقای پورکریم میگوید مرا آقای آل احمد فرستادند، ایشان در هتل آناهیتا هستند. امامی فورا خودش را به هتل میرساند. آل احمد به او میگوید؛ دیدی! در این مملکت حق درس دادن هم ندارم. در دانشسرا قرار اعتصاب سکوت گذاشتیم که برویم سر کلاس و حرفی نزنیم. جلال هفت - هشت روزی میماند خرمشهر و بعد برمیگردد به تهران. <ref name= "ایسنا"/> | ||
====آزادی با بلم==== | ====آزادی با بلم==== | ||
زمانی که [[جلال آلاحمد]] در خرمشهر بود، یک روز دیدم کفشی بزرگتر از پایش پوشیده. گفتم؛ آقا جلال کفشتان مثل بلم میماند، میخواهید از رود با بلم رد شوید؟ گفت؛ جوان میخواهم در پایم | زمانی که [[جلال آلاحمد]] در خرمشهر بود، یک روز دیدم کفشی بزرگتر از پایش پوشیده. گفتم؛ آقا جلال کفشتان مثل بلم میماند، میخواهید از رود با بلم رد شوید؟ گفت؛ جوان میخواهم حداقل در پایم احساس آزادی بکنم.<ref name="آفتابیر"/> | ||
==== | ====آیتالله طالقانی==== | ||
زمانی که در انتشارات بعثت بودم، برای کتابها به منزل | زمانی که در انتشارات بعثت بودم، برای کتابها به منزل آیتالله طالقانی میرفتم که خیلی به من لطف داشتند. سال ۱۳۴۶ پشت یک کتاب برای من یک یادداشت نوشتند که هنوز هم دستخطشان را دارم. گاهی اوقات بعد از ظهرها یا سر شب در خدمت ایشان قدم میزدم. به آیتالله ارادت داشتم و برخلاف چهره سرخی که از ایشان ترسیم میشود، برای من چهرهٔ مهربان، آبی آسمانی و سبز زمینیشان مطرح بود. سال ۱۳۴۶ وقتی آیتالله طالقانی و مهندس بازرگان از زندان آزاد شدند، من به همراه [[جلال آلاحمد]] به دیدار ایشان رفتیم. بعد از انقلاب هم توفیق داشتم چندین بار زیارتشان کنم. یادهایی که از آیتالله طالقانی دارم در قالب یک مجموعه به نام «با طالقانی آن پیر پاک» نوشتهام که امیدوارم به زودی منتشر شود.<ref name="هنرآنلاین"/> | ||
====دوستی با «اومبرتو اکو»==== | ====دوستی با «اومبرتو اکو»==== | ||
سالها به نمایشگاه کتاب بولونیا میرفتم. در آنجا بود که شنیدم اکو یک مجموعه داستان نوشته به نام «سه قصه» که اعتقاد دارد این قصهها برای افراد ۹ ساله تا ۹۰ ساله جذاب و جالب است. از ناشر ایتالیایی کتاب را گرفتم. فکر کردم یک مولوی دیگر تازه در شهر زادگاه اومبرتو اکو زاده شده و ترجمه این کتاب چقدر میتواند برای ایرانیها جالب باشد. مدیر نمایشگاه بولونیا از دوستانم بود و مرا به اکو معرفی کرد. امبرتو اکو رفتار صمیمانهای داشت و به او گفتم اگر اجازه بدهد «سه قصه» را به فارسی ترجمه کنم. گفت ایران که جزو کشورهای عضو کپیرایت نیست و اصول اخلاقی را در مورد ترجمه آثار رعایت نمیکند. گفتم «به نام گل سرخ» به فارسی ترجمه شده است. در جواب گفت بسیار متأسف است که ناشر حتی یک نسخه از ترجمه را هم برایش نفرستاده است. من برای ترجمه کتاب از او اجازه گرفتم که از نقاشیهای کتاب استفاده کنم، چون شاهکار است. «اوجینو کارمی» یکی از نقاشان بزرگ، خیلی زیبا کتاب را تصویرسازی کرده. از او هم اجازه گرفتم تا ترجمه کتاب با اصل نقاشیها منتشر شود. کپیرایت کتاب را ناشر ایرانی به ناشر ایتالیایی به ریال پرداخت کرد و ترجمه کتاب خیلی نفیس منتشر شد. <ref name= | سالها به نمایشگاه کتاب بولونیا میرفتم. در آنجا بود که شنیدم اکو یک مجموعه داستان نوشته به نام «سه قصه» که اعتقاد دارد این قصهها برای افراد ۹ ساله تا ۹۰ ساله جذاب و جالب است. از ناشر ایتالیایی کتاب را گرفتم. فکر کردم یک مولوی دیگر تازه در شهر زادگاه اومبرتو اکو زاده شده و ترجمه این کتاب چقدر میتواند برای ایرانیها جالب باشد. مدیر نمایشگاه بولونیا از دوستانم بود و مرا به اکو معرفی کرد. امبرتو اکو رفتار صمیمانهای داشت و به او گفتم اگر اجازه بدهد «سه قصه» را به فارسی ترجمه کنم. گفت ایران که جزو کشورهای عضو کپیرایت نیست و اصول اخلاقی را در مورد ترجمه آثار رعایت نمیکند. گفتم «به نام گل سرخ» به فارسی ترجمه شده است. در جواب گفت بسیار متأسف است که ناشر حتی یک نسخه از ترجمه را هم برایش نفرستاده است. من برای ترجمه کتاب از او اجازه گرفتم که از نقاشیهای کتاب استفاده کنم، چون شاهکار است. «اوجینو کارمی» یکی از نقاشان بزرگ، خیلی زیبا کتاب را تصویرسازی کرده. از او هم اجازه گرفتم تا ترجمه کتاب با اصل نقاشیها منتشر شود. کپیرایت کتاب را ناشر ایرانی به ناشر ایتالیایی به ریال پرداخت کرد و ترجمه کتاب خیلی نفیس منتشر شد. <ref name= "دیوارها"/> | ||
====بیگانه با هنر! بیگانه با مبل راحتی!==== | ====بیگانه با هنر! بیگانه با مبل راحتی!==== | ||
اواخر ۵۹ بود که کانون را ترک کردم. کسانی آمده بودند با ادعاهای گزاف! با چهرههایی دژم و نوعی انتقامگیری، با نوعی کلنگ زدن برای خراب کردن. در اتاق ما مبلهای راحتیای بود که گاهی از پشت میزمان برای تمدد اعصاب میآمدیم و روی این مبلها مینشستیم و کارهایمان را آنجا انجام میدادیم. یک روز یک مدیری که بعدها معلوم شد سابقه خوبی هم ندارد، دستور دادند که این مبلها طاغوتی است و باید بریزیم دور و بهجای آن تعدادی صندلی ارج در اتاقها بگذاریم! کتابدارهای کانون مدام اخراج میشدند و دو راه بیشتر برایم نمانده بود؛ یا باید همراه این سیل میرفتم یا جلوی آن میایستادم که باعث نابودی خودم میشد. لاجرم از کانون بیرون آمدم؛ جناحی روی کار آمدند که با ادبیات و هنر بیگانه بودند!<ref name= | اواخر ۵۹ بود که کانون را ترک کردم. کسانی آمده بودند با ادعاهای گزاف! با چهرههایی دژم و نوعی انتقامگیری، با نوعی کلنگ زدن برای خراب کردن. در اتاق ما مبلهای راحتیای بود که گاهی از پشت میزمان برای تمدد اعصاب میآمدیم و روی این مبلها مینشستیم و کارهایمان را آنجا انجام میدادیم. یک روز یک مدیری که بعدها معلوم شد سابقه خوبی هم ندارد، دستور دادند که این مبلها طاغوتی است و باید بریزیم دور و بهجای آن تعدادی صندلی ارج در اتاقها بگذاریم! کتابدارهای کانون مدام اخراج میشدند و دو راه بیشتر برایم نمانده بود؛ یا باید همراه این سیل میرفتم یا جلوی آن میایستادم که باعث نابودی خودم میشد. لاجرم از کانون بیرون آمدم؛ جناحی روی کار آمدند که با ادبیات و هنر بیگانه بودند!<ref name= "مرغک کانون"/> | ||
====پرونده کاریام در کانون گم شده!==== | ====پرونده کاریام در کانون گم شده!==== | ||
سال ۵۹ که طی اختلافی که با کانون پیدا کردم، متوجه شدم که دیگر کانون جای من نیست. یکی از کتابهای من در نمایشگاه لایپزیک برنده شد که با اجازهی قانونی دولت به آن نمایشگاه رفتم و جایزهام را دریافت کردم. ولی تا به امروز پروندهٔ استخدامیام در کانون گم شده است؛ یعنی از مزایای بازنشستگی استفاده نکردهام.<ref name= | سال ۵۹ که طی اختلافی که با کانون پیدا کردم، متوجه شدم که دیگر کانون جای من نیست. یکی از کتابهای من در نمایشگاه لایپزیک برنده شد که با اجازهی قانونی دولت به آن نمایشگاه رفتم و جایزهام را دریافت کردم. ولی تا به امروز پروندهٔ استخدامیام در کانون گم شده است؛ یعنی از مزایای بازنشستگی استفاده نکردهام.<ref name= "مرغک کانون">{{یادکرد وب|نشانی= | ||
http://www.angahmag.com/1747/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88-%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%E2%80%8C%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%86 | http://www.angahmag.com/1747/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88-%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%E2%80%8C%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D9%86%D9%88%D9%86 | ||
|عنوان= گفتوگو با غلامرضا امامی؛ همه تلاشم این بود که مرغک کانون زنده بماند}}</ref> | |عنوان= گفتوگو با غلامرضا امامی؛ همه تلاشم این بود که مرغک کانون زنده بماند}}</ref> | ||
===کودکان بیمرز=== | ===کودکان بیمرز=== | ||
سالها قبل در نمایشگاه صنایع دستی فلورانس، فرزند کوچکم را گم کردم، ساعتی بعد او را در یک کیلومتری محلی که گُمش کرده بودم، در حالی پیدا کردم که دست در دست کودکی سیاهپوست داده بودند و با هم حرف میزدند. هیچوقت متوجه نشدم آنها با چه زبانی با یکدیگر صحبت میکردند، اما ناخودآگاه این شعر مولانا در ذهنم میچرخید که «همدلی از همزبانی بهتر است» به باور من ' | سالها قبل در نمایشگاه صنایع دستی فلورانس، فرزند کوچکم را گم کردم، ساعتی بعد او را در یک کیلومتری محلی که گُمش کرده بودم، در حالی پیدا کردم که دست در دست کودکی سیاهپوست داده بودند و با هم حرف میزدند. هیچوقت متوجه نشدم آنها با چه زبانی با یکدیگر صحبت میکردند، اما ناخودآگاه این شعر مولانا در ذهنم میچرخید که «همدلی از همزبانی بهتر است» به باور من ""'<span style="color:orange">همهٔ کودکان دنیا شبیه هم هستند و در زیبایی بیمرز و زمان زندگی میکنند؛ این ما هستیم که این مرزها را میسوزانیم.""'<ref name="آفتابنیوز"/> | ||
==زندگی و یادگار== | ==زندگی و یادگار== | ||
===سالشمار زندگی=== | ===سالشمار زندگی=== | ||
خط ۱۰۶: | خط ۱۰۶: | ||
۱۳۵۵ برگزیدهٔ ایرانی نویسندگان یونسکو، گذراندن یک دورهٔ تولید کتاب در توکیو، | ۱۳۵۵ برگزیدهٔ ایرانی نویسندگان یونسکو، گذراندن یک دورهٔ تولید کتاب در توکیو، | ||
«آی ابراهیم» رتبهٔ برتر نخستین جشنواره کتاب کانون و برگزیدهٔ شورای کتاب کودک{{سخ}} | «آی ابراهیم» رتبهٔ برتر نخستین جشنواره کتاب کانون و برگزیدهٔ شورای کتاب کودک{{سخ}} | ||
۱۳۵۹ عنوان کتاب برتر جایزهٔ جهانی لایپزیک برای «عبادتی چون تفکر نیست»، سفر به اروپا و دریافت جایزهٔ نمایشگاه جهانی لایپزیک، آغاز فعالیت شش ساله به عنوان وابستهٔ فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در واتیکان <ref name= | ۱۳۵۹ عنوان کتاب برتر جایزهٔ جهانی لایپزیک برای «عبادتی چون تفکر نیست»، سفر به اروپا و دریافت جایزهٔ نمایشگاه جهانی لایپزیک، آغاز فعالیت شش ساله به عنوان وابستهٔ فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در واتیکان <ref name="انجمن صنفی"/>{{سخ}} | ||
۱۳۶۰ «آی ابراهیم» برگزیدهٔ شورای کتاب سال{{سخ}} | ۱۳۶۰ «آی ابراهیم» برگزیدهٔ شورای کتاب سال{{سخ}} | ||
۱۳۶۸ برندهٔ دیپلم افتخار اولین جشنوارهٔ کودکونوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان {{سخ}} | ۱۳۶۸ برندهٔ دیپلم افتخار اولین جشنوارهٔ کودکونوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان {{سخ}} | ||
خط ۱۱۴: | خط ۱۱۴: | ||
۱۹۸۱ «عبادتی چون تفکر نیست» برنده دیپلم افتخار لایپزیک | ۱۹۸۱ «عبادتی چون تفکر نیست» برنده دیپلم افتخار لایپزیک | ||
===کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری=== | ===کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری=== | ||
{{جعبه گفتاورد |نقلقول=<center><span style="color:purple"> | {{جعبه گفتاورد |نقلقول=<center><span style="color:purple">"گمان میکنم وسعت شبکههای مجازی همچون اینستاگرام، تلگرام، واتساپ، فیسبوک، توییتر و انبوه شبکههای ماهوارهای، با همهٔ حسنی که دارند، به ما «دیدن» را آموختند و از خواندن بازداشتند... ما «تخیل» را در پستوی حافظهٔ خود نگه داشتهایم.بسیاری از قلم به دستان تازهکار ما، «همزاد پنداری» را از یاد بردهاند. <ref name="عصرایران">{{یادکرد وب|نشانی= | ||
https://www.asriran.com/fa/news/426300/%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D8%AE%DB%8C%D9%84-%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%DB%8C%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%D9%86%D8%AF | https://www.asriran.com/fa/news/426300/%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D8%AE%DB%8C%D9%84-%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%DB%8C%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%D9%86%D8%AF | ||
|عنوان= داستاننویسان تخیل را از یاد بردهاند}}</ref>{{سخ}}</span><noinclude></center>|تراز=چپ|عرض=۲۵%|رنگ پسزمینه=#bbe48d}}غلامرضا امامی ششم شهریور مصادف با روز عید فطر در اراک به دنیا میآید. پدرش اهل اراک و مادرش اهل قم و از سادات طباطبائی است. پدربزرگِ اهل کتابی داشته که قبل از تولد غلامرضا از دنیا رفته اما کتابخانهٔ بزرگی به میراث گذاشته برایشان و چند نسخهٔ خطی از گلستان سعدی و دیوان حافظ که بیشترشان را یک روحانی در حکم تولیت و وکیل و وصی خانواده به نفع خودش ثبت کرده. پدرش تحصیلکرده و کتابدوست بود و مادرش حافظخوان و حافظدوست. غلامرضا روزگار کودکیاش را با هر هفته قصهٔ «کنیز سفید» مجلهٔ ترقی با صدای مادرش گذراند. گاه قصه به گریهٔ مادر ختم میشد و بچهها هم از ستمی که بر زن و زنان این سرزمین گذشته بود و میگذرد به گریه میافتادند. پدرش پزشک راهآهن بود، پس غلامرضا در شهرهای مختلف و در خانهای همیشه کنار ایستگاه قطار و با روزنامهخانی دوران کودکی را سپری کرد. به واسطهٔ روزنامهخوانی با حروف آشنا میشود، به ویژه روزنامههایی که خبر از حادثههای روز میداده. کمی بعد از دوران دبستان ژول ورن، علاقهمندش میکند به ادبیات. «دور دنیا در هشتاد روز» علاقهاش به سفر و کشف دنیاهای ناشناخته را بیشتر میکند، غلامرضای جوان دور دنیا را با خیالش میچرخیده، همراه ژول ورن وکم کم به کتاب و کتاب خواندن و کشف کردن علاقهمند میشود. این موقعیت خانوادگی و مسائل اجتماعی و سیاسی زمان مصدق هم این علاقه را دامن میزند. پدر به مشهد منتقل میشود و غلامرضا آنجا با دو کتابخانهٔ بزرگ روبهرو میشود؛ کتابخانهٔ مسجد گوهرشاد بود که بعدها با مدیرش دوست میشود و دومی کتابخانهٔ آستان قدس بود که کتابخانه مدرنی محسوب میشد. در بازگشتش به قم، معلمش «محمود بروجردی» باز هم عشقش به خواندن کتاب را بیشتر میکند. از سال ۱۳۶۰ تاکنون مقیم کشور ایتالیا ست. خانوادهاش در ایتالیا زندگی میکنند ولی خودش بین ایران و ایتالیا مدام در سفر است. <ref name= | |عنوان= داستاننویسان تخیل را از یاد بردهاند}}</ref>{{سخ}}</span><noinclude></center>|تراز=چپ|عرض=۲۵%|رنگ پسزمینه=#bbe48d}}غلامرضا امامی ششم شهریور مصادف با روز عید فطر در اراک به دنیا میآید. پدرش اهل اراک و مادرش اهل قم و از سادات طباطبائی است. پدربزرگِ اهل کتابی داشته که قبل از تولد غلامرضا از دنیا رفته اما کتابخانهٔ بزرگی به میراث گذاشته برایشان و چند نسخهٔ خطی از گلستان سعدی و دیوان حافظ که بیشترشان را یک روحانی در حکم تولیت و وکیل و وصی خانواده به نفع خودش ثبت کرده. پدرش تحصیلکرده و کتابدوست بود و مادرش حافظخوان و حافظدوست. غلامرضا روزگار کودکیاش را با هر هفته قصهٔ «کنیز سفید» مجلهٔ ترقی با صدای مادرش گذراند. گاه قصه به گریهٔ مادر ختم میشد و بچهها هم از ستمی که بر زن و زنان این سرزمین گذشته بود و میگذرد به گریه میافتادند. پدرش پزشک راهآهن بود، پس غلامرضا در شهرهای مختلف و در خانهای همیشه کنار ایستگاه قطار و با روزنامهخانی دوران کودکی را سپری کرد. به واسطهٔ روزنامهخوانی با حروف آشنا میشود، به ویژه روزنامههایی که خبر از حادثههای روز میداده. کمی بعد از دوران دبستان ژول ورن، علاقهمندش میکند به ادبیات. «دور دنیا در هشتاد روز» علاقهاش به سفر و کشف دنیاهای ناشناخته را بیشتر میکند، غلامرضای جوان دور دنیا را با خیالش میچرخیده، همراه ژول ورن وکم کم به کتاب و کتاب خواندن و کشف کردن علاقهمند میشود. این موقعیت خانوادگی و مسائل اجتماعی و سیاسی زمان مصدق هم این علاقه را دامن میزند. پدر به مشهد منتقل میشود و غلامرضا آنجا با دو کتابخانهٔ بزرگ روبهرو میشود؛ کتابخانهٔ مسجد گوهرشاد بود که بعدها با مدیرش دوست میشود و دومی کتابخانهٔ آستان قدس بود که کتابخانه مدرنی محسوب میشد. در بازگشتش به قم، معلمش «محمود بروجردی» باز هم عشقش به خواندن کتاب را بیشتر میکند. از سال ۱۳۶۰ تاکنون مقیم کشور ایتالیا ست. خانوادهاش در ایتالیا زندگی میکنند ولی خودش بین ایران و ایتالیا مدام در سفر است. <ref name="هنرآنلاین"/> | ||
===شخصیت و اندیشه=== | ===شخصیت و اندیشه=== | ||
{{جعبه گفتاورد |نقلقول=<center><span style="color:purple">باید به سراغ موضوعاتی رفت که تاریخ مصرف ندارند. زندگی در گذشته و افتخار به ادبیات گذشته ما را از زمین و زمانهٔ خود و آرزوهای بزرگ بشری دور کرده است.<ref name= | {{جعبه گفتاورد |نقلقول=<center><span style="color:purple">باید به سراغ موضوعاتی رفت که تاریخ مصرف ندارند. زندگی در گذشته و افتخار به ادبیات گذشته ما را از زمین و زمانهٔ خود و آرزوهای بزرگ بشری دور کرده است.<ref name="آنا"/></span><noinclude></center>|تراز=چپ|عرض=۲۵%|رنگ پسزمینه=#bbe48d}} | ||
<font color=purple> | <font color=purple>"'باید پنجره را باز کنیم تا هوا به داخل بیاید اما نه آن قدر که طوفان ایجاد کند."'</font><ref name="آنا"/>{{سخ}} | ||
{{بلی}} امامی شخصيتی گزيدهكار است كه برای انتخاب يك اثر برای ترجمه وسواس زيادی به خرج میدهد. در كارهای تأليفیاش هم بيش از هر مورد ديگر به نزديك شدن آدم ها به يكديگر و ترويج فرهنگ انسانی میپردازد.<ref name= | {{بلی}} امامی شخصيتی گزيدهكار است كه برای انتخاب يك اثر برای ترجمه وسواس زيادی به خرج میدهد. در كارهای تأليفیاش هم بيش از هر مورد ديگر به نزديك شدن آدم ها به يكديگر و ترويج فرهنگ انسانی میپردازد.<ref name="انجمن صنفی">{{یادکرد وب|نشانی= | ||
https://tiat.ir/fa/news/%D8%B4%D8%B4%D9%85-%D8%B4%D9%87%D8%B1%DB%8C%D9%88-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D9%85%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85-%D9%88-%D9%BE%DA%98%D9%88%D9%87%D8%B4%DA%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%B1%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D9%87-%D9%88-%D8%B9%D8%B6%D9%88-%D8%A7%D9%81%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%B1%D9%8A-%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D8%B5%D9%86%D9%81%D9%8A-%D9%85%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D8%A7%D9%86 | https://tiat.ir/fa/news/%D8%B4%D8%B4%D9%85-%D8%B4%D9%87%D8%B1%DB%8C%D9%88-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D9%85%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85-%D9%88-%D9%BE%DA%98%D9%88%D9%87%D8%B4%DA%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%B1%D8%AC%D8%B3%D8%AA%D9%87-%D9%88-%D8%B9%D8%B6%D9%88-%D8%A7%D9%81%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%B1%D9%8A-%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D8%B5%D9%86%D9%81%D9%8A-%D9%85%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D8%A7%D9%86 | ||
|عنوان= ششم شهریو زادروز غلامرضا امامی مترجم و پژوهشگر برجسته و عضو افتخاری انجمن صنفی مترجمان}}</ref>{{سخ}} | |عنوان= ششم شهریو زادروز غلامرضا امامی مترجم و پژوهشگر برجسته و عضو افتخاری انجمن صنفی مترجمان}}</ref>{{سخ}} | ||
{{بلی}} به تصور او کودکان جهان نیز مانند پرندگان همه با یک زبان با یکدیگر صحبت میکنند. او برای ترجمه کتاب برای کودکان به دنبال عشق، دوستی، صلح و برادری میگردد تا ترجمه کند. <ref name= | {{بلی}} به تصور او کودکان جهان نیز مانند پرندگان همه با یک زبان با یکدیگر صحبت میکنند. او برای ترجمه کتاب برای کودکان به دنبال عشق، دوستی، صلح و برادری میگردد تا ترجمه کند. <ref name="آفتابنیوز">{{یادکرد وب|نشانی= https://aftabnews.ir/fa/news/443503/%D9%85%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%AE%D8%A7%D8%A6%D9%86-%D9%87%D8%B3%D8%AA%D9%86%D8%AF-%D9%BE%DB%8C%D9%86%D9%88%DA%A9%DB%8C%D9%88%DB%8C-%D8%A7%D8%B5%D9%84%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%B4%D8%AF | ||
|عنوان= مترجمان خائن هستند/ «پینوکیو»ی اصلی رونمایی شد}}</ref>{{سخ}} | |عنوان= مترجمان خائن هستند/ «پینوکیو»ی اصلی رونمایی شد}}</ref>{{سخ}} | ||
{{جعبه گفتاورد |نقلقول=<center><span style="color:purple"> | {{جعبه گفتاورد |نقلقول=<center><span style="color:purple">"'ایران را نباید در تهران خلاصه کنیم، این اشتباه است.{{سخ}}<font color=dark blue>"'لالایی مادران ایران به زبانهای متنوع است"'</font>{{سخ}} و توجه به این، همبستگی ملی ما را بیشتر میکند. توجه به عناصر بومی و پیامی جهانی داشتن این مهم است.<ref name= "مرغک کانون"/></span><noinclude></center>|تراز=چپ|عرض=۲۵%|رنگ پسزمینه=#bbe48d}}او معتقد است؛ ما بهجای بچههای کرد یا ترک یا بلوچ یا … نمیتوانیم تصمیم بگیریم. آنها باید با نوشتههای ما ارتباط برقرار کنند. درست است که آموزش رسمی ما زبان فارسی است و من تجزیهطلبی را برنمیتابم، اما بچهها باید به زبان خودشان هم ادبیات بخوانند. ایران را نباید در تهران خلاصه کنیم، کتابهای دوزبانه باید به تمام زبانها منتشر شود. امامی در راستای این نگرش در زمان فعالیتش در کانون پیشنهاد انتشار داستانهایی به زبانهای کردی و آذری و بلوچ و عرب را داد و تا زمانی که در کانون بود کتابهایی به این زبانها منتشر شد.<ref name="آفتابیر"/>{{سخ}} | ||
{{بلی}} امامی میگوید؛ دنیای خارج از ایران چه غرب و چه شرق از فرهنگ و ادب ما بیخبر است و خیمه سیاست پرتو بر ادب و هنر ما افکنده است. ایران ما را امروز سیاسی میشناسند و نه فرهنگی. اگر هم در زمینه فرهنگی کاری شده تا دوران مشروطه است و نه بعد از آن. | {{بلی}} امامی میگوید؛ دنیای خارج از ایران چه غرب و چه شرق از فرهنگ و ادب ما بیخبر است و خیمه سیاست پرتو بر ادب و هنر ما افکنده است. ایران ما را امروز سیاسی میشناسند و نه فرهنگی. اگر هم در زمینه فرهنگی کاری شده تا دوران مشروطه است و نه بعد از آن. | ||
ادبیات ایران در ایران معرفی نشده و جهانیان نمیدانند امروز در ایران نویسندگان چگونه به دنیا نگاه میکنند. ما مردمی هستیم که بسیار در گذشته زندگی میکنیم و به گذشته ادبیمان افتخار زیادی میکنیم و همین باعث شده که در گذشتهمان بمانیم. ما بعد از صدها سال با شعر حافظ و غزلیات شمس ارتباط خوبی داریم اما درجا زدن در گذشتهٔ تاریخیمان چه قبل و چه بعد از اسلام ما را از توجه به امروز باز داشته است. ما در طول تاریخ هرگز نخواستهایم دنیا را تسخیر نظامی کنیم اما سالهای سال دنیا در تسخیر فرهنگی ما بوده است و این اتفاق باید تکرار شود. پیام فرهنگی ایران در سالهای اخیر از رفتن به اقصینقاط دنیا باز مانده است. | ادبیات ایران در ایران معرفی نشده و جهانیان نمیدانند امروز در ایران نویسندگان چگونه به دنیا نگاه میکنند. ما مردمی هستیم که بسیار در گذشته زندگی میکنیم و به گذشته ادبیمان افتخار زیادی میکنیم و همین باعث شده که در گذشتهمان بمانیم. ما بعد از صدها سال با شعر حافظ و غزلیات شمس ارتباط خوبی داریم اما درجا زدن در گذشتهٔ تاریخیمان چه قبل و چه بعد از اسلام ما را از توجه به امروز باز داشته است. ما در طول تاریخ هرگز نخواستهایم دنیا را تسخیر نظامی کنیم اما سالهای سال دنیا در تسخیر فرهنگی ما بوده است و این اتفاق باید تکرار شود. پیام فرهنگی ایران در سالهای اخیر از رفتن به اقصینقاط دنیا باز مانده است. "ما باید به روی زمین و زمانه خودمان در حال حاضر متمرکز باشیم و بر آرزوهای مشترک بشری که در میان همه آدمها مشترک است تأکید کنیم."<ref name="آنا">{{یادکرد وب|نشانی= https://ana.ir/fa/news/57/294364/%D8%AF%D8%B1%D9%88%D9%86%DA%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%85%D9%81%D8%B1%D8%B7-%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%B9-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B4%D8%AF%D9%86-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B5%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86 | ||
|عنوان= درونگرایی مفرط؛ مانع جهانی شدن ادبیات معاصر ایران}}</ref> | |عنوان= درونگرایی مفرط؛ مانع جهانی شدن ادبیات معاصر ایران}}</ref> | ||
{{جعبه گفتاورد |نقلقول=<center><span style="color:purple"> | {{جعبه گفتاورد |نقلقول=<center><span style="color:purple">"'دنیای اندیشه را نمیتوان در بند کشید.<ref name="آفتابیر"/> </span><noinclude></center>|تراز=چپ|عرض=۲۵%|رنگ پسزمینه=#d5fdf4}} | ||
====پابهپای [[جلال آلاحمد|جلال]] و [[علی شریعتی]]==== | ====پابهپای [[جلال آلاحمد|جلال]] و [[علی شریعتی]]==== | ||
"اقبال نسل" ما این بود که با روشنفکرانی چون جلال و شریعتی همزمان بود. هر دو ایشان بیش از هر متفکری در تاریخ معاصر روشنفکری ایران موثر و نقشگذار بودند. خاستگاه هر دو به روستا بازمیگشت. هر دو تبار روحانی داشتند. هر دو به نهضت ملی ایران و مصدق وفادار بودند. هر دو به تحصیلات روز و به ادب زمانه مسلط بودند. هر دو دلبستهٔ فرهنگ فرانسه بودند، زبان دومشان فرانسه بود، با این حال از طریق زبان جامعه را هم درک میکردند و کسی نمیتوانست به آنها تهمت بیگانگی و وابستگی به کشورهای سلطهگر بزند. دکتر شریعتی سخن روشنفکران را به میان مذهبیها آورد و جلال سخن مذهبیها را در میان روشنفکران گسترش داد. این دو با آثارشان کوشیدند جزایر منفصل روشنفکران و دینداران را که سالها از هم گسسته بودند، به هم پیوند بزنند. بیشک برخی از آرای آنان را نمیپسندیم اما پاکی، استعداد، دلیری و صداقتشان را نمیتوانیم از یاد ببریم.<ref name="آفتابیر"/> | |||
[[پرونده:شخصیتها و امامی.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center> | [[پرونده:شخصیتها و امامی.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>"'غلامرضا امامی در کنار [[ علی شریعتی]]، حسینیه ارشاد، ۱۳۴۸"'</center>]] | ||
===زمینهٔ فعالیت=== | ===زمینهٔ فعالیت=== | ||
* ویراستاری: امامی در سال ۱۳۴۸ در بخش فرهنگی حسینیه ارشاد به عنوان ویراستار مشغول به کار شد. به چاپ کتاب «محمد خاتم پیامبران» کمک کرد که زیرنظر استاد مطهری چاپ شد. سپس به عنوان ویراستار در انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشغول به کار شد. در مدت حضورش در کانون حدود ۱۰ کتاب به چاپ رسید. | * ویراستاری: امامی در سال ۱۳۴۸ در بخش فرهنگی حسینیه ارشاد به عنوان ویراستار مشغول به کار شد. به چاپ کتاب «محمد خاتم پیامبران» کمک کرد که زیرنظر استاد مطهری چاپ شد. سپس به عنوان ویراستار در انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشغول به کار شد. در مدت حضورش در کانون حدود ۱۰ کتاب به چاپ رسید. | ||
* مدیریت انتشارات: امامی مدیریت نشرهای مختلفی از جمله «بعثت»، «پندار» و «موج» و انتشارات [[کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان]] را عهدهدار بود. کتاب من با عنوان «عبادتی چون تفکر نیست» که از سوی کانون پرورش فکری منتشر شده بود، در آن سالها جایزهٔ جهانی لایپزیک را از آن خود کرد. در انتشارات «موج» آثار مفیدی از جمله کتاب «شعر مقاومت در فلسطین اشغال شده» را با نام مستعار «کوروش مهربان» ترجمه و منتشر کرد. طی مدیریتش در موسسهٔ «بعثت» و «موج» کتابهایی از [[احمد شاملو]]، [[محمدعلی سپانلو]]، [[جواد مجابی]]، [[سیمین دانشور]]، [[محمد قاضی]]، [[رضا براهنی|دکتر براهنی]]، [[غزاله علیزاده]] و ... به چاپ رساند.<ref name= | * مدیریت انتشارات: امامی مدیریت نشرهای مختلفی از جمله «بعثت»، «پندار» و «موج» و انتشارات [[کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان]] را عهدهدار بود. کتاب من با عنوان «عبادتی چون تفکر نیست» که از سوی کانون پرورش فکری منتشر شده بود، در آن سالها جایزهٔ جهانی لایپزیک را از آن خود کرد. در انتشارات «موج» آثار مفیدی از جمله کتاب «شعر مقاومت در فلسطین اشغال شده» را با نام مستعار «کوروش مهربان» ترجمه و منتشر کرد. طی مدیریتش در موسسهٔ «بعثت» و «موج» کتابهایی از [[احمد شاملو]]، [[محمدعلی سپانلو]]، [[جواد مجابی]]، [[سیمین دانشور]]، [[محمد قاضی]]، [[رضا براهنی|دکتر براهنی]]، [[غزاله علیزاده]] و ... به چاپ رساند.<ref name= "ایسنا"/> | ||
* مترجم آثار کودک و نوجوان: از جمله ترجمههای امامی در زمینهٔ کودک و نوجوان میتوان به « سه قصه» کتابی از «اومبرتو اکو» برندهٔ جایزهٔ کتابهای برتر کودک و نوجوان در سال ۱۳۹۴ اشاره کرد.<ref name= | * مترجم آثار کودک و نوجوان: از جمله ترجمههای امامی در زمینهٔ کودک و نوجوان میتوان به « سه قصه» کتابی از «اومبرتو اکو» برندهٔ جایزهٔ کتابهای برتر کودک و نوجوان در سال ۱۳۹۴ اشاره کرد.<ref name= "مرغک کانون"/> | ||
[[پرونده:لبخند بیلهجه.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center> | [[پرونده:لبخند بیلهجه.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>"'لبخند بیلهجهٔ فارسی!"'</center>]] | ||
[[پرونده:لبخند بدون لهجه.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center> | [[پرونده:لبخند بدون لهجه.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>"'لبخند بیلهجهٔ انگلیسی"'</center>]] | ||
* مترجم و نویسنده در حوزهٔ بزرگسال: امامی در حوزهٔ بزرگسال نیز آثاری بهیاد ماندنی بهطبع رسانده که از آنجمله میتوان به ترجمهٔ مصاحبههای اوریانا فالاچی با امام خمینی، مهندس بازرگان، قذافی و … با نام «گفتگوها» اشاره کرد. ترجمهٔ او از آثار «غسان کنفانی» و «اومبرتو اکو» و نیز «فیروزه دوما» نیز در پروندهٔ فعالیتهای ادبی و فرهنگیاش چشمگیر است. کتاب «آی ابراهیم» کتاب برتر نخستین جشنواره کتاب کانون و برگزیده شورای کتاب کودک شناخته شد و کتاب «عبادتی چون تفکر نیست» برتر جایزهٔ جهانی لایپزیک گردید.[[پرونده:سفر خروج.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center> | * مترجم و نویسنده در حوزهٔ بزرگسال: امامی در حوزهٔ بزرگسال نیز آثاری بهیاد ماندنی بهطبع رسانده که از آنجمله میتوان به ترجمهٔ مصاحبههای اوریانا فالاچی با امام خمینی، مهندس بازرگان، قذافی و … با نام «گفتگوها» اشاره کرد. ترجمهٔ او از آثار «غسان کنفانی» و «اومبرتو اکو» و نیز «فیروزه دوما» نیز در پروندهٔ فعالیتهای ادبی و فرهنگیاش چشمگیر است. کتاب «آی ابراهیم» کتاب برتر نخستین جشنواره کتاب کانون و برگزیده شورای کتاب کودک شناخته شد و کتاب «عبادتی چون تفکر نیست» برتر جایزهٔ جهانی لایپزیک گردید.[[پرونده:سفر خروج.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>"'ترجمهای از کتاب عبدالرحمن الشرقاوی ادیب مصری "'</center>]] | ||
* او به مدت یک ماه دوره تولید کتاب را در توکیو گذرانده است.<ref name= | * او به مدت یک ماه دوره تولید کتاب را در توکیو گذرانده است.<ref name="هنرآنلاین"/> | ||
* امامی ۱۳۵۹ بعد از دریافت جایزهٔ لایپزیک به مدت شش سال با عنوان وابستهٔ فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در واتیکان مشغول فعالیت شد.<ref name= | * امامی ۱۳۵۹ بعد از دریافت جایزهٔ لایپزیک به مدت شش سال با عنوان وابستهٔ فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در واتیکان مشغول فعالیت شد.<ref name="انجمن صنفی"/> | ||
{{جعبه گفتاورد |نقلقول=<center><span style="color:purple">ما پیام فرهنگی ایران را از یاد بردهایم. جهان تشنهٔ معنویات ایران است.</span><noinclude></center>|تراز=چپ|عرض=۲۵%|رنگ پسزمینه=#bbe48d}} | {{جعبه گفتاورد |نقلقول=<center><span style="color:purple">ما پیام فرهنگی ایران را از یاد بردهایم. جهان تشنهٔ معنویات ایران است.</span><noinclude></center>|تراز=چپ|عرض=۲۵%|رنگ پسزمینه=#bbe48d}} | ||
===یادمان و بزرگداشتها=== | ===یادمان و بزرگداشتها=== | ||
====پنجشنبه صبح بخارا==== | |||
یکصد و هشتاد و پنجمین نشست از سلسله جلسات صبح پنجشنبه مجله بخارا به دیدار و گفتگو با غلامرضا امامی اختصاص داشت. این مراسم با حضور موسی بیدج و شهرام اقبال زاده در ساعت نه صبح پنجشنبه سوم بهمن ۱۳۹۸ در موسسه هنر برگزار شد.<ref name="دیدار">{{یادکرد وب|نشانی = http://bukharamag.com/1398.11.25399.html|عنوان =دیدار و گفتگو با غلامرضا امامی}}</ref> | |||
===از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)=== | ===از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)=== | ||
===نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش=== | ===نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش=== | ||
[[پرونده:آبی_زرد.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center> | [[پرونده:آبی_زرد.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>"'امامی برای کودکان هم قلم میزند:{{سخ}} یک روز مادر آبی کوچولو برای خرید از خانه بیرون رفت..."'</center>]]امامی در مورد خودش میگوید؛ از جنبه فکری، خراسانی هستم و از جنبه عاطفی و احساسی خوزستانی. <ref name= "ایسنا"/> او اعتقاداتش را مدیون تربیت خانوادگی و شاگردی محمدتقی شریعتی و جلسات «کانون نشر حقایق اسلامی» میداند. او در مدرسه حکیم نظامی قم از درس اساتید بزرگی چون مرحوم علیاصغر فقیهی، شهید مفتح برخوردار میشود و تاثیر میگیرد.<ref name="تاریخ شفاهی">{{یادکرد وب|نشانی= http://www.oral-history.ir/?page=post&id=7348|عنوان= تاریخ شفاهی، ارتباط ما را با گذشته برقرار میکند}}</ref> او نوشتن را بیشتر دوست دارد. از نگاه او نوشتن بیان احساس و اندیشه فردی است و آنچه خود میاندیشد و حس میکند روی صفحات کاغذ با خوانندگان به اشتراک بگذارد؛ "در حقیقت نوشتن برای من بالی است که به دل نزدیکتر است و ترجمه بالی که با اندیشه قریب است."<ref name="فرهنگ امروز"/> | ||
{{جعبه گفتاورد |نقلقول=<center><span style="color:blue"> | {{جعبه گفتاورد |نقلقول=<center><span style="color:blue">"'بهترین داوران ما در طول این سالها خود بچهها بودهاند. ما بهجای آنها نمیتوانیم تصمیم بگیریم. من خودم پیش از انتشار، کارهایم را برای کودکان از اقشار گوناگون میخوانم و اگر موفق میبود بعد منتشر میکردم.<ref name= "مرغک کانون"/></span><noinclude></center>|تراز=چپ|عرض=۲۵%|رنگ پسزمینه=#d5fdf4}} | ||
===تفسیر خود از آثارش=== | ===تفسیر خود از آثارش=== | ||
[[پرونده:رونمایی پینوکیو.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|غلامرضا امامی در رونمایی کتاب پینوکیو؛ نخستین ترجمه از زبان ایتالیایی به فارسی]]کتاب «پینوکیو» برای من یک زیبایی بیمرز بود؛ زیبایی بیزبان و مکان. در این کتاب مانند زندگی و تازگی کودکان جهان، عشق، دوستی، صلح و برادری موج میزند؛ داستانی است که مانند قصههای شرقی لایه به لایه و حماسی است و حتی میتوان آن را یک داستان مذهبی و تراژیک یاد کرد.<ref name= | [[پرونده:رونمایی پینوکیو.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|غلامرضا امامی در رونمایی کتاب پینوکیو؛ نخستین ترجمه از زبان ایتالیایی به فارسی]]کتاب «پینوکیو» برای من یک زیبایی بیمرز بود؛ زیبایی بیزبان و مکان. در این کتاب مانند زندگی و تازگی کودکان جهان، عشق، دوستی، صلح و برادری موج میزند؛ داستانی است که مانند قصههای شرقی لایه به لایه و حماسی است و حتی میتوان آن را یک داستان مذهبی و تراژیک یاد کرد.<ref name="آفتابنیوز"/>کتاب «یادها» مربوط به خاطرات و دیدارهای شخصیام با چهرهها و خاطرات مربوط به دیدارهایم با ۴۰ تا ۵۰ چهره شناخته شدهاست؛ از آیتالله طالقانی و امام موسی صدر گرفته تا مهندس بازرگان، دکتر شریعتی، غزاله علیزاده، پرویز کلانتری، خسرو گلسرخی و... همینطور اومبرتو اکو، نویسنده بزرگ ایتالیایی و عکسهایی است که از آنها دارم.<ref name="هنرآنلاین"/> | ||
===موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران=== | ===موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران=== | ||
==== | ====علی شریعتی==== | ||
آنچه در شریعتی مغفول مانده، تسلط او بر ادبیات بود. اگر او یک روشنفکر دینی هم نبود (که بود) یک ادیب بینظیر بود. او در نوشتن و سخنرانی مهارت ویژهای داشت که کلامش و نثرش را شورآفرین میکرد. او از بهترین شارحان سارتر بود.<ref name= | آنچه در شریعتی مغفول مانده، تسلط او بر ادبیات بود. اگر او یک روشنفکر دینی هم نبود (که بود) یک ادیب بینظیر بود. او در نوشتن و سخنرانی مهارت ویژهای داشت که کلامش و نثرش را شورآفرین میکرد. او از بهترین شارحان سارتر بود.<ref name="آفتابیر">{{یادکرد وب|نشانی= | ||
https://www.aftabir.com/news/view/2009/aug/29/c5c1251573320_art_culture_literature_verse_literature.php/%DA%AF%D9%81%D8%AA-%D9%88%DA%AF%D9%88-%D8%A8%D8%A7-%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B4%DA%AF%DB%8C | https://www.aftabir.com/news/view/2009/aug/29/c5c1251573320_art_culture_literature_verse_literature.php/%DA%AF%D9%81%D8%AA-%D9%88%DA%AF%D9%88-%D8%A8%D8%A7-%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B4%DA%AF%DB%8C | ||
|عنوان= گفت وگو با غلامرضا امامی در مورد جهان اندیشگی آل احمد و شریعتی و اشتراکات آنها}}</ref> | |عنوان= گفت وگو با غلامرضا امامی در مورد جهان اندیشگی آل احمد و شریعتی و اشتراکات آنها}}</ref> | ||
====[[جلال آلاحمد]]==== | ====[[جلال آلاحمد]]==== | ||
[[جلال|جلال آلاحمد]] سه عنصر را مهم میشمرد؛ مذهب، فرهنگ به صورت عام، زبان فارسی.<ref name= | [[جلال|جلال آلاحمد]] سه عنصر را مهم میشمرد؛ مذهب، فرهنگ به صورت عام، زبان فارسی.<ref name="آفتابیر"/> جلال آلاحمد قبل از هر چیز هنرمند بود. هنرمندی که از جامعه خودش تاثیر گرفته و در ذهنش نقش بسته و میخواهد آن را بازگو کند. نثر او ناشی از روحیه پرخروشش بود و آنچه حس میکرد مینوشت. ماندگاری جلال در این بود که با خودش صادق بود و چون به خودش دروغ نمیگفت به مردم هم دروغ نمیگفت. تسلط داشت بر ادبیات کهن و مردمش و زبان کوچه بازار و نیز ادبیات معاصر روز جهان. <ref name="فارس نیوز">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.farsnews.com/news/13920620000538|عنوان= غلامرضا-امامی-جلال-با-واژههای-بیگانه-بیگانه-بود}}</ref> او زبان گفتاری و شفاهی را به کتبی نزدیک کرد و این کار را در کتاب «مدیر مدرسه» نیز به خوبی انجام می دهد. <ref name= "ایسنا"/> | ||
جلال میدانست که ایران نباید یکی از ستارههای پرچم آمریکا شود. حالا ممکن است در آن زمان پاسخ درستی به پرسشها نداده باشد ولی برای من صداقت، صفا و مهربانی او مهم بود. <ref name= | جلال میدانست که ایران نباید یکی از ستارههای پرچم آمریکا شود. حالا ممکن است در آن زمان پاسخ درستی به پرسشها نداده باشد ولی برای من صداقت، صفا و مهربانی او مهم بود. <ref name="هنرآنلاین"/>{{سخ}} | ||
==== | ====آیتالله طالقانی==== | ||
امامی معتقد است این روزها باید بیشتر از [[او|آیتالله طالقانی]] بیاموزیم تا به منش او فکر کنیم. او در کتابی به نام «طالقانی آن پیر پاک ما» زندگی پرشور و جنبش طالقانی را برای نسل جوانی روایت کرده. نسلی که به گفتهٔ او فقط نام وی را شنیدهاند و اسم او را بر زبان میآورند اما راه و رسمش را کمتر میدانند.<ref name= | امامی معتقد است این روزها باید بیشتر از [[او|آیتالله طالقانی]] بیاموزیم تا به منش او فکر کنیم. او در کتابی به نام «طالقانی آن پیر پاک ما» زندگی پرشور و جنبش طالقانی را برای نسل جوانی روایت کرده. نسلی که به گفتهٔ او فقط نام وی را شنیدهاند و اسم او را بر زبان میآورند اما راه و رسمش را کمتر میدانند.<ref name="ایلنا">{{یادکرد وب|نشانی= | ||
https://www.ilna.news/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%87%D9%86%D8%B1-6/667166-%D8%AF%D9%88-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87-%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%D8%B1%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%A2%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%B7%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF | https://www.ilna.news/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%87%D9%86%D8%B1-6/667166-%D8%AF%D9%88-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87-%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%D8%B1%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%A2%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%B7%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%AF | ||
|عنوان= دو خاطره غلامرضا امامی از برخورد آیتالله طالقانی با زندانبانهای خود}}</ref> | |عنوان= دو خاطره غلامرضا امامی از برخورد آیتالله طالقانی با زندانبانهای خود}}</ref> | ||
خط ۱۶۵: | خط ۱۶۷: | ||
امامی جمالزاده را نخستین داستاننویس مدرن ایران معرفی میکند و نخستین کتاب قصهٔ نو ایرانی را «یکی بود یکی نبود» میشمارد. | امامی جمالزاده را نخستین داستاننویس مدرن ایران معرفی میکند و نخستین کتاب قصهٔ نو ایرانی را «یکی بود یکی نبود» میشمارد. | ||
==== غسان کنفانی==== | ==== غسان کنفانی==== | ||
من کنفانی را هنرمند بزرگی میدانم. در داستانها و نوشتههایش شعار نمیدهد، شوری در جانش هست که در آثارش بازتاب دارد. ایدئولوژی در آثارش به هیچ وجه نمود نداشت من او و آثارش را فارغ از گرایشهای سیاسی و ایدئولوژیک میبینم.<ref name= | من کنفانی را هنرمند بزرگی میدانم. در داستانها و نوشتههایش شعار نمیدهد، شوری در جانش هست که در آثارش بازتاب دارد. ایدئولوژی در آثارش به هیچ وجه نمود نداشت من او و آثارش را فارغ از گرایشهای سیاسی و ایدئولوژیک میبینم.<ref name= "دیوارها"/> | ||
====اومبرتو اکو==== | ====اومبرتو اکو==== | ||
اکو مردی است که انسان را دوست داشت و مشخصه بزرگ اکو انسانی اندیشیدن بود.<ref name= | اکو مردی است که انسان را دوست داشت و مشخصه بزرگ اکو انسانی اندیشیدن بود.<ref name="روایت">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.cgie.org.ir/fa/news/115471 |عنوان= امامی: «اکو» همچنان بر بالای درخت زندگی نشسته است}}</ref> | ||
====زکریا تامر==== | ====زکریا تامر==== | ||
تامر را از همان دم که به ایران آمد نویسندهای بزرگ و سنتشکنی توانا یافتم. او مبدع رئالیسم جادویی در شرق است. با داستانهای کوتاهی که نوشت داستانهای میان خیال و واقعیت، گذشته و دیروز با پلی از کلمات، جانهای شیفته فراوانی را به خویش مشغول داشت.<ref name= | تامر را از همان دم که به ایران آمد نویسندهای بزرگ و سنتشکنی توانا یافتم. او مبدع رئالیسم جادویی در شرق است. با داستانهای کوتاهی که نوشت داستانهای میان خیال و واقعیت، گذشته و دیروز با پلی از کلمات، جانهای شیفته فراوانی را به خویش مشغول داشت.<ref name="هنرآنلاین"/> | ||
====مهندس بازرگان==== | ====مهندس بازرگان==== | ||
۱۶ ساله بودم که بازرگان را در مشهد دیدم، از دور او را میشناختم. ما بچههای آن روزها کتاب «خودجوشی» و «نیکنیازی» او را میخواندیم که واژههایی نوساز بود و کتابها طرحی نو داشت. پرسشهای پیچیده را پاسخی ساده میداد، وقتی میپرسیدند علت سقوط شاه چه بود یک کلام میگفت؛ خودش. هیبتی نداشت اما حرمت فراوان. در سخنش پاکی بود و پارسایی دور از پلیدی و پلشتی.<ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=امامی|نام=غلامرضا|عنوان=یاد و یادبود: با بازرگان ادای دینی «کوچک» به مردی «بزرگ»}}</ref> | ۱۶ ساله بودم که بازرگان را در مشهد دیدم، از دور او را میشناختم. ما بچههای آن روزها کتاب «خودجوشی» و «نیکنیازی» او را میخواندیم که واژههایی نوساز بود و کتابها طرحی نو داشت. پرسشهای پیچیده را پاسخی ساده میداد، وقتی میپرسیدند علت سقوط شاه چه بود یک کلام میگفت؛ خودش. هیبتی نداشت اما حرمت فراوان. در سخنش پاکی بود و پارسایی دور از پلیدی و پلشتی.<ref>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=امامی|نام=غلامرضا|عنوان=یاد و یادبود: با بازرگان ادای دینی «کوچک» به مردی «بزرگ»}}</ref> | ||
[[پرونده:ناصر تقوایی -پرویز کلانتری -غلامرضا امامی.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center> | [[پرونده:ناصر تقوایی -پرویز کلانتری -غلامرضا امامی.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>"'غلامرضا امامی در کنار اسدالله شعبانی و پرویز کلانتری"'</center>]] | ||
===مخالفتهای سیاسی=== | ===مخالفتهای سیاسی=== | ||
===نامههای سرگشاده=== | ===نامههای سرگشاده=== | ||
خط ۱۷۹: | خط ۱۸۱: | ||
===جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش=== | ===جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش=== | ||
===جملهای از ایشان=== | ===جملهای از ایشان=== | ||
{{بلی}} نسل ما دچار آلزایمر فرهنگی و انقطاع فرهنگی شده است. بسیاری از عزیزان و مردان و زنان بزرگی را که در بنای فرهنگ، ادب و هنر این مملکت نقش داشتند از یاد بردهایم. <ref name= | {{بلی}} نسل ما دچار آلزایمر فرهنگی و انقطاع فرهنگی شده است. بسیاری از عزیزان و مردان و زنان بزرگی را که در بنای فرهنگ، ادب و هنر این مملکت نقش داشتند از یاد بردهایم. <ref name= "ایسنا"/>{{سخ}} | ||
{{بلی}} مونتسکیو در یکی از نوشتههای خود اشارهای دارد با این عنوان که چگونه میتوان ایرانی بود. من اما فکر میکنم حالا و در وضعیت فعلی نشر و کتاب در ایران باید به این فکر کنیم که چگونه میتوان ایرانی نبود.<ref name= | {{بلی}} مونتسکیو در یکی از نوشتههای خود اشارهای دارد با این عنوان که چگونه میتوان ایرانی بود. من اما فکر میکنم حالا و در وضعیت فعلی نشر و کتاب در ایران باید به این فکر کنیم که چگونه میتوان ایرانی نبود.<ref name="آنا"/>{{سخ}} | ||
{{بلی}} ما نسل آرزوهای بلند و دیوارهای کوتاه بودیم نه نسل دیوارهای بلند و آرزوهای حقیر. ما نسلی بودیم که جلال برای ما مطرح بود. در کتابفروشی برای کتاب صف میایستادند. این نسل عوض شده و دچار گسستگی شده است.<ref name= | {{بلی}} ما نسل آرزوهای بلند و دیوارهای کوتاه بودیم نه نسل دیوارهای بلند و آرزوهای حقیر. ما نسلی بودیم که جلال برای ما مطرح بود. در کتابفروشی برای کتاب صف میایستادند. این نسل عوض شده و دچار گسستگی شده است.<ref name= "ایسنا"/>{{سخ}} | ||
{{بلی}} برای نویسنده بودن باید سهمی از کودکیمان را همواره زنده نگهداریم. من خودم شیفتهی قصههای «صوفی مهتدی» بودم که صبح جمعهها از رادیو میگفت: «سلام، بچهها»<ref name= | {{بلی}} برای نویسنده بودن باید سهمی از کودکیمان را همواره زنده نگهداریم. من خودم شیفتهی قصههای «صوفی مهتدی» بودم که صبح جمعهها از رادیو میگفت: «سلام، بچهها»<ref name= "مرغک کانون"/>{{سخ}} | ||
{{بلی}} پرداختن بیش از اندازه به فضای داخل ما را از پرداختن و توجه به شیوه فکر کردن و نوشتن در دنیا باز میدارد.<ref name= | {{بلی}} پرداختن بیش از اندازه به فضای داخل ما را از پرداختن و توجه به شیوه فکر کردن و نوشتن در دنیا باز میدارد.<ref name="آنا"/>{{سخ}} | ||
{{بلی}} دیگر در گستردگی فضای مجازی به گمانم کتاب باید رسالت خویش را از یاد نبرد. | {{بلی}} دیگر در گستردگی فضای مجازی به گمانم کتاب باید رسالت خویش را از یاد نبرد. | ||
در روزگار گسترش وسایل ارتباط جمعی، فضاهای مجازی و حقیقی راه را برای «ارتباط» انسانها کمرنگ کرده است. تلویزیون نقش تعقل را کمرنگ کرد و فضاهای مجازی «تخیل» را به پستوی اندیشه راند.<ref name= | در روزگار گسترش وسایل ارتباط جمعی، فضاهای مجازی و حقیقی راه را برای «ارتباط» انسانها کمرنگ کرده است. تلویزیون نقش تعقل را کمرنگ کرد و فضاهای مجازی «تخیل» را به پستوی اندیشه راند.<ref name="فرهنگ امروز"/> | ||
===نحوهٔ پوشش=== | ===نحوهٔ پوشش=== | ||
===تکیهکلامها=== | ===تکیهکلامها=== | ||
خط ۱۹۴: | خط ۱۹۶: | ||
امامی پیش از انقلاب در سفری به بیروت با کتابهای «غسان کنفانی» آشنا شد و مقدمهای شد بر ترجمهٔ آثار این نویسندهٔ عرب. | امامی پیش از انقلاب در سفری به بیروت با کتابهای «غسان کنفانی» آشنا شد و مقدمهای شد بر ترجمهٔ آثار این نویسندهٔ عرب. | ||
====آلمان==== | ====آلمان==== | ||
امامی برای دریافت جایزهٔ جشنوارهٔ «لایپزیک» که به کتابش با عنوان «عبادتی چون تفکر نیست» به «لایپزیک» آلمان شرقی سفر میکند. در این سفر ابتدا به «هند» بعد به برلین غربی و از آن جا با قطار به آلمان شرقی میرود. در آلمان کردها گرد هم جمع بودند و جشن بزرگ نوروز را به پا کرده بودند. امامی در آن مراسم سخنرانی میکند و سپس به دیدن پرویز دوائی در پراگ میرود. دیوار برلین را میبیند که نطفه داستان «پرنده و دیوار» شکل میگیرد. از پراگ به ایتالیا میرود و در آنجا ماندگار میشود. <ref name= | امامی برای دریافت جایزهٔ جشنوارهٔ «لایپزیک» که به کتابش با عنوان «عبادتی چون تفکر نیست» به «لایپزیک» آلمان شرقی سفر میکند. در این سفر ابتدا به «هند» بعد به برلین غربی و از آن جا با قطار به آلمان شرقی میرود. در آلمان کردها گرد هم جمع بودند و جشن بزرگ نوروز را به پا کرده بودند. امامی در آن مراسم سخنرانی میکند و سپس به دیدن پرویز دوائی در پراگ میرود. دیوار برلین را میبیند که نطفه داستان «پرنده و دیوار» شکل میگیرد. از پراگ به ایتالیا میرود و در آنجا ماندگار میشود. <ref name="هنرآنلاین"/>{{سخ}} | ||
====قاهره==== | ====قاهره==== | ||
در نمایشگاه جهانی کتاب قاهره به عنوان نماینده کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شرکت کرد. با ترجهٔ عربی کتابهایی از نیما یوشیج، ثمین باغچهبان، سیروس طاهباز و ادبای دیگر که در نمایشگاه به نمایش درآمد. در میان کردها چه ادبیات عمیقی وجود دارد.<ref name= | در نمایشگاه جهانی کتاب قاهره به عنوان نماینده کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شرکت کرد. با ترجهٔ عربی کتابهایی از نیما یوشیج، ثمین باغچهبان، سیروس طاهباز و ادبای دیگر که در نمایشگاه به نمایش درآمد. در میان کردها چه ادبیات عمیقی وجود دارد.<ref name="هنرآنلاین"/> | ||
====سلیمانیه==== | ====سلیمانیه==== | ||
غلامرضا امامی در فروردین ۱۳۹۸ برای ارائهٔ پژوهشی با عنوان «آثار جلال آلاحمد آینهای از اعتراف و ادبیات» در سمینار «گلاویژ» به سلیمانیه عراق سفر کرد. | غلامرضا امامی در فروردین ۱۳۹۸ برای ارائهٔ پژوهشی با عنوان «آثار جلال آلاحمد آینهای از اعتراف و ادبیات» در سمینار «گلاویژ» به سلیمانیه عراق سفر کرد.<ref name="سلیمانیه"/> | ||
===برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است=== | ===برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است=== | ||
غلامرضا امامی در فروردین ۱۳۹۸ به سمینار گلاویژ سلیمانیه دعوت شد <ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.ibna.ir/fa/doc/report/274284/%D8%A8%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%88%D8%AF%D9%88%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AC%D8%B4%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%A8%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%84%D9%84%DB%8C-%DA%AF%D9%84%D8%A7%D9%88%DB%8C%DA%98-%D8%A7%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B2-%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D9%87%D8%AF|عنوان= بیست ودومین جشنواره بینالمللی «گلاویژ» امروز به کار خود پایان میدهد}}</ref>و جایزهٔ تندیس «تاریخ و ادب» این جشنواره را دریافت کرد.<ref name= | غلامرضا امامی در فروردین ۱۳۹۸ به سمینار گلاویژ سلیمانیه دعوت شد <ref name="سلیمانیه">{{{یادکرد وب|نشانی= http://www.ibna.ir/fa/doc/report/274284/%D8%A8%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%88%D8%AF%D9%88%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AC%D8%B4%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%A8%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D9%84%D9%85%D9%84%D9%84%DB%8C-%DA%AF%D9%84%D8%A7%D9%88%DB%8C%DA%98-%D8%A7%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B2-%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D9%87%D8%AF|عنوان= بیست ودومین جشنواره بینالمللی «گلاویژ» امروز به کار خود پایان میدهد}}</ref>و جایزهٔ تندیس «تاریخ و ادب» این جشنواره را دریافت کرد.<ref name="گلاویژ سلیمانیه">{{یادکرد وب|نشانی= http://kurdpress.com/details.aspx?id=64718|عنوان= برندگان جشنواره «گلاویژ» در سلیمانیه معرفی شدند | ||
}}</ref> | }}</ref> | ||
===ناشرانی که با او کار کردهاند=== | ===ناشرانی که با او کار کردهاند=== | ||
===بنیانگذاری=== | ===بنیانگذاری=== | ||
===تأثیرپذیریها=== | ===تأثیرپذیریها=== | ||
محمدتقی | محمدتقی شریعتی در مطالعه و کتابخوانی غلامرضای نوجوان نقش بهسزایی داشت. او در سخنرانیهایش کتابهایی را به نوجوانان معرفی میکرد. غلامرضا که شیفتهٔ چهرهٔ روحانی او بود، با اشتیاق آن کتابها را تهیه میکرد و میخواند. <ref name="هنرآنلاین"/> | ||
===استادان و شاگردان=== | ===استادان و شاگردان=== | ||
===علت شهرت=== | ===علت شهرت=== | ||
{{بلی}} «آی ابراهیم» برگزیدهٔ شورای کتاب کودک ١٣۶۰ و برندهٔ ديپلم اولين جشنواره كودك و نوجوان كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان ١٣۶٨<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.childrenslibrary.org/icdl/BookPreview?bookid=ohabrah_00390072&route=author_Persian&lang=Persian&msg=&ilang=Persian|عنوان= درباره این کتاب}}</ref>{{سخ}} | {{بلی}} «آی ابراهیم» برگزیدهٔ شورای کتاب کودک ١٣۶۰ و برندهٔ ديپلم اولين جشنواره كودك و نوجوان كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان ١٣۶٨<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.childrenslibrary.org/icdl/BookPreview?bookid=ohabrah_00390072&route=author_Persian&lang=Persian&msg=&ilang=Persian|عنوان= درباره این کتاب}}</ref>{{سخ}} | ||
{{بلی}} [[جلال آلاحمد]] در مقدمه کتاب خود با عنوان «خدمت و خیانت روشنفکران» از همکاری و همراهی وی نام برد. <ref name= | {{بلی}} [[جلال آلاحمد]] در مقدمه کتاب خود با عنوان «خدمت و خیانت روشنفکران» از همکاری و همراهی وی نام برد. <ref name="انجمن صنفی"/>{{سخ}} | ||
{{بلی}} «عبادتی چون تفکر» و «فرزند زمانه خویشتن باش» برندهی جایزههایی جهانی در جشنوارهی لایپزیک و ژاپن شده است.{{سخ}} | {{بلی}} «عبادتی چون تفکر» و «فرزند زمانه خویشتن باش» برندهی جایزههایی جهانی در جشنوارهی لایپزیک و ژاپن شده است.{{سخ}} | ||
{{بلی}} « سه قصه» «اومبرتو اکو» به ترجمهٔ امامی در سال ۱۳۹۴ جایزهٔ کتابهای برتر کودک و نوجوان را دریافت کرد. <ref name= | {{بلی}} « سه قصه» «اومبرتو اکو» به ترجمهٔ امامی در سال ۱۳۹۴ جایزهٔ کتابهای برتر کودک و نوجوان را دریافت کرد. <ref name= "مرغک کانون"/>{{سخ}} | ||
{{بلی}} امامی یکی از نویسندگان ایرانی برگزیده یونسکو است. آثاری از دو زبان ایتالیایی و عربی به فارسی ترجمه میکند.<ref name= | {{بلی}} امامی یکی از نویسندگان ایرانی برگزیده یونسکو است. آثاری از دو زبان ایتالیایی و عربی به فارسی ترجمه میکند.<ref name="فرهنگ امروز">{{یادکرد وب|نشانی= http://farhangemrooz.com/news/60216/%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%87-%D8%A7%D9%85-%D8%B4%D9%85%D8%B9%DB%8C-%D8%A8%DB%8C%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%85-%DA%AF%D9%81%D8%AA-%D9%88-%DA%AF%D9%88-%D8%A8%D8%A7-%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%A8%D9%87%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%A7%D8%B1 |عنوان= خواستهام شمعی بیفروزم/ گفت و گو با غلامرضا امامی به بهانه انتشار چند کتاب تازه}}</ref> | ||
===فیلم ساخته شده براساس=== | ===فیلم ساخته شده براساس=== | ||
===حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود=== | ===حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود=== | ||
خط ۲۲۱: | خط ۲۲۳: | ||
===ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره=== | ===ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره=== | ||
===برگههایی از مصاحبههای فرد=== | ===برگههایی از مصاحبههای فرد=== | ||
مصاحبههای زیادی از غلامرضا امامی در نشریات مختلف به چاپ رسیده است. از جمله در شمارههای متعددی از مجلهٔ | مصاحبههای زیادی از غلامرضا امامی در نشریات مختلف به چاپ رسیده است. از جمله در شمارههای متعددی از مجلهٔ "بخارا"، "آزما"<ref>{{یادکرد ژورنال|عنوان=ادبیات، سفر از بودن به شدن است؛ گفت وگو با غلامرضا امامی|ژورنال=آزما|مکان= تهران |دوره= |شماره=۱۰۴|سال=۱۳۹۳|ص۵۸ تا۶۱}}</ref> | ||
، | ، "سوره اندیشه"<ref>{{یادکرد ژورنال|عنوان=گفت و گو با غلام رضا امامی، نویسنده و مترجم درباره هنر و ادبیات متعهد: الگوهای پنهان|ژورنال=سوره اندیشه|مکان= تهران |دوره= |شماره=۴۲|سال=۱۳۸۸|ص۱۹۵تا۲۰۳}}</ref> و "یادآور"<ref>{{یادکرد ژورنال|عنوان=درآمد: مقاومت او زمینه مذهبی داشت|ژورنال=یادآور |مکان= تهران |دوره= |شماره=۴و۵|سال=زمستان۱۳۸۷ و بهار۱۳۸۸|ص۱۶۸تا۱۷۷}}</ref> میتوان اشاره کرد. | ||
[[پرونده:امامی و شب بخارای جان روداری.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>"'سخنرانی در شب بخارای جانی روداری"'</center>]] | |||
==آثار و کتابشناسی== | ==آثار و کتابشناسی== | ||
===کارنامه و فهرست آثار=== | ===کارنامه و فهرست آثار=== | ||
====تألیفها==== | ====تألیفها==== | ||
خط ۲۳۴: | خط ۲۳۵: | ||
آنها زندهاند (کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان){{سخ}} | آنها زندهاند (کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان){{سخ}} | ||
آفتابپرست (نشر انجام کتاب){{سخ}} | آفتابپرست (نشر انجام کتاب){{سخ}} | ||
جز زیبایی ندیدیم (دفتر نشر) | جز زیبایی ندیدیم (دفتر نشر){{سخ}} | ||
راز قلعه (نشر شهر) | راز قلعه (نشر شهر) | ||
====ترجمهها==== | ====ترجمهها==== | ||
خط ۲۴۹: | خط ۲۵۰: | ||
باغهای امید، نوشتهها و نقاشیهای بچههای غزه{{سخ}} | باغهای امید، نوشتهها و نقاشیهای بچههای غزه{{سخ}} | ||
بزرگترین خانه دنیا، اثر لئو لیونی{{سخ}} | بزرگترین خانه دنیا، اثر لئو لیونی{{سخ}} | ||
بلبل امپراطور | بلبل امپراطور چین، اثر آندرسن{{سخ}} | ||
بهار خاکستری، اثر زکریا تامر{{سخ}} | بهار خاکستری، اثر زکریا تامر{{سخ}} | ||
پرندهٔ طلایی، اثر لئو لیونی{{سخ}} | پرندهٔ طلایی، اثر لئو لیونی{{سخ}} | ||
خط ۲۶۷: | خط ۲۶۸: | ||
سال پرکار، اثر لئو لیونی{{سخ}} | سال پرکار، اثر لئو لیونی{{سخ}} | ||
سرود کریسمس، اثر چارلز دیکنز{{سخ}} | سرود کریسمس، اثر چارلز دیکنز{{سخ}} | ||
سفر کک و مک، اثر لئو لیونی<ref name= | سفر کک و مک، اثر لئو لیونی<ref name="فرهنگ امروز"/>{{سخ}} | ||
سِفر خروج، اثر عبدالرحمن شرقاوی <ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.farsnews.com/news/13980904000569/%D8%AA%D9%88%D8%B5%DB%8C%D9%87-%D8%A2%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D9%85%D8%B1%D8%B9%D8%B4%DB%8C-%D9%86%D8%AC%D9%81%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87-%DB%8C%DA%A9-%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87|عنوان= توصیه آیتالله مرعشی نجفی برای ترجمه یک نمایشنامه}}</ref> | سِفر خروج، اثر عبدالرحمن شرقاوی <ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.farsnews.com/news/13980904000569/%D8%AA%D9%88%D8%B5%DB%8C%D9%87-%D8%A2%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D9%85%D8%B1%D8%B9%D8%B4%DB%8C-%D9%86%D8%AC%D9%81%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87-%DB%8C%DA%A9-%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87|عنوان= توصیه آیتالله مرعشی نجفی برای ترجمه یک نمایشنامه}}</ref> | ||
سه قصه ترجمهٔ سه کتاب | سه قصه ترجمهٔ سه کتاب امبرتو اکو، کولاک {{سخ}} | ||
گنجشک من بدو بدو اثر اومبرتو اکو (از ایتالیایی){{سخ}} | |||
سی مرغ و سیمرغ{{سخ}} | سی مرغ و سیمرغ{{سخ}} | ||
شاعر، اثر لئو لیونی{{سخ}} | شاعر، اثر لئو لیونی{{سخ}} | ||
قدرت جهانی شش مرد اثر گریم | قدرت جهانی شش مرد اثر گریم{{سخ}} | ||
شب و پیرزن (از انگلیسی){{سخ}} | شب و پیرزن (از انگلیسی){{سخ}} | ||
شهر خوب نقاشی فؤاد الفتیح{{سخ}} | شهر خوب نقاشی فؤاد الفتیح{{سخ}} | ||
فاشیسم ابدی، اثر اومبرتو اکو{{سخ}} | فاشیسم ابدی، اثر اومبرتو اکو{{سخ}} | ||
فلافل اثر فیروزه جزایری | فلافل اثر فیروزه جزایری{{سخ}} | ||
قدس رؤیای ما نوشتهها و نقاشیهای کودکان فلسطین{{سخ}} | قدس رؤیای ما نوشتهها و نقاشیهای کودکان فلسطین{{سخ}} | ||
قندیل کوچک، اثر غسان کنفانی{{سخ}} | قندیل کوچک، اثر غسان کنفانی{{سخ}} | ||
خط ۲۸۳: | خط ۲۸۵: | ||
کولاک{{سخ}} | کولاک{{سخ}} | ||
گفتگوها، اثر اوریانا فالاچی (از ایتالیایی){{سخ}} | گفتگوها، اثر اوریانا فالاچی (از ایتالیایی){{سخ}} | ||
[[پرونده:Oriana&Emam.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>"'اوریانا فالاچی در گفتوگو با آیتالله خمینی"'</center>]] | |||
گنجشک من بدو بدو{{سخ}} | گنجشک من بدو بدو{{سخ}} | ||
گربه و شیطان، جیمز جویس | گربه و شیطان، جیمز جویس{{سخ}} | ||
لاک پشت باهوش{{سخ}} | لاک پشت باهوش{{سخ}} | ||
لبخند بی لهجه، اثر فیروزه جزایری{{سخ}} | لبخند بی لهجه، اثر فیروزه جزایری{{سخ}} | ||
خط ۲۹۴: | خط ۲۹۷: | ||
مجموعه ماهی سیاهه{{سخ}} | مجموعه ماهی سیاهه{{سخ}} | ||
من خواب صلح میبینم، نوشتهها و نقاشیهای کودکان یوگسلاوی{{سخ}} | من خواب صلح میبینم، نوشتهها و نقاشیهای کودکان یوگسلاوی{{سخ}} | ||
نامزدها، اثر اومبرتو اکو{{سخ}} | |||
نوازنده، اثر لئو لیونی{{سخ}} | نوازنده، اثر لئو لیونی{{سخ}} | ||
ویکنت نصفه شده، اثر ایتالو کالوینو{{سخ}} | ویکنت نصفه شده، اثر ایتالو کالوینو{{سخ}} | ||
هر چیزی رنگی دارد، اثر لئو لیونی{{سخ}} | هر چیزی رنگی دارد، اثر لئو لیونی{{سخ}} | ||
یکی بود که خودش نبود، اثر جانی روداری{{سخ}} | یکی بود که خودش نبود، اثر جانی روداری{{سخ}} | ||
یک تخم مرغ عجیب، اثر لئو لیونی<ref name= | یک تخم مرغ عجیب، اثر لئو لیونی<ref name="فرهنگ امروز"/>{{سخ}} | ||
====مقالات و پژوهشها==== | ====مقالات و پژوهشها==== | ||
به یاد حمید عنایت<ref>{{یادکرد ژورنال|عنوان=به یاد حمید عنایت|شماره=۳۱|سال=۱۳۷۵|ص۵۴}}</ref> {{سخ}} | به یاد حمید عنایت<ref>{{یادکرد ژورنال|عنوان=به یاد حمید عنایت|شماره=۳۱|سال=۱۳۷۵|ص۵۴}}</ref> {{سخ}} | ||
یادها<ref name= | یادها<ref name="فرهنگ امروز"/>{{سخ}} | ||
طالقانی آن پیر پاک ما<ref name= | طالقانی آن پیر پاک ما<ref name="فرهنگ امروز"/>{{سخ}} | ||
====ویرایش==== | ====ویرایش==== | ||
* امامی ویرایش یا سرویراستاری کتابهای مختلفی را به عهده داشته از جمله:{{سخ}} | * امامی ویرایش یا سرویراستاری کتابهای مختلفی را به عهده داشته از جمله:{{سخ}} | ||
چهل طوطی ترجمه [[سیمین دانشور]] و [[جلال آلاحمد]] با طرحهای اردشیر محصص{{سخ}} | چهل طوطی ترجمه [[سیمین دانشور]] و [[جلال آلاحمد]] با طرحهای اردشیر محصص{{سخ}} | ||
[[پرونده:شب جلال- جلال همیشه خودش بود..jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>"'شب بخارای [[جلال آلاحمد|جلال]]{{سخ}} [[جلال آلاحمد|جلال]] همیشه خودش بود.]]"'</center>]] | |||
بی ریشه، ترجمه محمد قاضی، کتاب پنجره{{سخ}} | بی ریشه، ترجمه محمد قاضی، کتاب پنجره{{سخ}} | ||
سرباز شکلاتی (برنارد شاو)، ترجمه سیمین دانشور، روزنه{{سخ}} | سرباز شکلاتی (برنارد شاو)، ترجمه سیمین دانشور، روزنه{{سخ}} | ||
شیفته شید (زندگینامه ونگوگ)، کتاب گویا | شیفته شید (زندگینامه ونگوگ)، کتاب گویا{{سخ}} | ||
رمز موفقیت زیستن (کارنگی)، ترجمه سیمین دانشور، روزنه{{سخ}} | رمز موفقیت زیستن (کارنگی)، ترجمه سیمین دانشور، روزنه{{سخ}} | ||
خاطرات عززی، سفیر اسرائیل در ایران، نشر علم{{سخ}} | خاطرات عززی، سفیر اسرائیل در ایران، نشر علم{{سخ}} | ||
طبیعت استبداد (عبدالرحمان کواکبی)، با دو دیپاچه آیت الله طالقانی و دکتر حمید{{سخ}} مصاحبه با تاریخ ( | طبیعت استبداد (عبدالرحمان کواکبی)، با دو دیپاچه آیت الله طالقانی و دکتر حمید{{سخ}} مصاحبه با تاریخ (اوریانا فالاچی)، ترجمه دکتر نصیر السادات سلامی<ref name="فرهنگ امروز"/>{{سخ}} | ||
*دبیر ویرایش کتابهایی از جمله:{{سخ}} | *دبیر ویرایش کتابهایی از جمله:{{سخ}} | ||
مجموعه قصههای «جانی روداری»، یکی بود که خودش نبود، روزی که در میلان از آسمان کلاه بارید، فروشگاه ساحره، یاس در دیار دروغگویان در نشر هوپا{{سخ}} | مجموعه قصههای «جانی روداری»، یکی بود که خودش نبود، روزی که در میلان از آسمان کلاه بارید، فروشگاه ساحره، یاس در دیار دروغگویان در نشر هوپا{{سخ}} | ||
خط ۳۱۸: | خط ۳۲۲: | ||
نوشتهها، مجموعه آثار حمید عنایت نشرنو | نوشتهها، مجموعه آثار حمید عنایت نشرنو | ||
[[پرونده:اوریانا فالاچی.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|مصاحبههای اوریانا فالاچی با ترجمه امامی]] | [[پرونده:اوریانا فالاچی.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|مصاحبههای اوریانا فالاچی با ترجمه امامی]] | ||
===سبک و لحن و ویژگی آثار=== | |||
امامی زبان عربی را زبان اول خود میداند و معرفی ادبیات کودک و نوجوان عربی به بچههای ایرانی از جمله دغدغهای اوست. او در انتخاب کتاب برای ترجمه وسواس زیادی دارد، همچنین در ترجمه و ویرایش کتاب. او کتاب «قصهها» را پس از سیبار ویرایش و صیقل زدن، به ناشر سپرد تا یک نفر واژه به واژه با متن عربی تطبیق بدهد. اما برای چاپ کتاب، نخست برای نوجوانان میخواند تا مطمئن شود که میتوانند با قصه ارتباط برقرار کنند. او به زبان مشترک بچهها مینویسد تا پیامهای انسانی را به آنها منتقل کند که محدود به مکان، زبان و زمان خاصی نباشد. امامی دغدغههای مشترک همه بچهها را درنظر دارد و فقط مسایلی را انتخاب میکند که پیامی جاودانه داشته باشد و موضوعات و مطالب آنها نوعی همزادپنداری با مردم ایران وجود داشته باشد و مبحث بیگانه و غریبهای نداشته باشد.<ref name="ایبنا">{{یادکرد وب|نشانی= http://www.ibna.ir/fa/doc/tolidi/200278|عنوان= زندگی، من را برای كار در این حوزه انتخاب كرد}}</ref> | |||
===جوایز و افتخارات=== | ===جوایز و افتخارات=== | ||
* «فرزند زمان خویشتن باش» برنده دیپلم افتخار لایپزیک، تحسین شده و نمونهای عالی در کتاب یونسکو؛ Childrens books in developing countries. Anme Pellowski. Unesco. Paris – ۱۹۸۰{{سخ}} | * «فرزند زمان خویشتن باش» برنده دیپلم افتخار لایپزیک، تحسین شده و نمونهای عالی در کتاب یونسکو؛ Childrens books in developing countries. Anme Pellowski. Unesco. Paris – ۱۹۸۰{{سخ}} | ||
خط ۳۲۴: | خط ۳۳۰: | ||
* ترجمهٔ «سه قصه» برندهٔ جایزهٔ برتر کتابهای کودکان و نوجوانان ۱۳۹۴، برنده جایزهٔ لاکپشت پرنده | * ترجمهٔ «سه قصه» برندهٔ جایزهٔ برتر کتابهای کودکان و نوجوانان ۱۳۹۴، برنده جایزهٔ لاکپشت پرنده | ||
* ترجمه «کتاب عبادتی چون تفکر نیست» به انگلیسی توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با نام «Think is the most waluable prayer» | * ترجمه «کتاب عبادتی چون تفکر نیست» به انگلیسی توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با نام «Think is the most waluable prayer» | ||
* جایزهٔ تندیس «تاریخ و ادب» جشنواره بینالمللی «گلاویژ» سلیمانیه ۱۳۹۸<ref name= | * جایزهٔ تندیس «تاریخ و ادب» جشنواره بینالمللی «گلاویژ» سلیمانیه ۱۳۹۸<ref name="گلاویژ سلیمانیه"/> | ||
==منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)== | ==منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)== | ||
===بررسی چند اثر=== | ===بررسی چند اثر=== | ||
خط ۳۳۲: | خط ۳۳۸: | ||
قصه سوم نیز با عنوان «کرهای دیگر» قصه امپراطور مغرور و متکبری است که میخواهد به زور تمدن را به کره خوشبخت دیگری صادر کند. | قصه سوم نیز با عنوان «کرهای دیگر» قصه امپراطور مغرور و متکبری است که میخواهد به زور تمدن را به کره خوشبخت دیگری صادر کند. | ||
اومبرتو اکو درباره سه قصه گفته است: «این اثر کتابی برای بچهها، بزرگها و همه کسانی که به قصه نیاز دارند.» | اومبرتو اکو درباره سه قصه گفته است: «این اثر کتابی برای بچهها، بزرگها و همه کسانی که به قصه نیاز دارند.» | ||
اومبرتو اکو نشانهشناس، فیلسوف، متخصص قرون وسطی، منتقد ادبی و رماننویس ایتالیایی بود.<ref name= | اومبرتو اکو نشانهشناس، فیلسوف، متخصص قرون وسطی، منتقد ادبی و رماننویس ایتالیایی بود.<ref name="اعتماد">{{یادکرد وب|نشانی= https://etemadonline.com/content/289608/%D8%AC%D8%B4%D9%86-%D8%A7%D9%85%D8%B6%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B3%D9%87-%D9%82%D8%B5%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D8%AD%D8%B6%D9%88%D8%B1-%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%DB%8C | ||
|عنوان= جشن امضای کتاب «سه قصه» با حضور غلامرضا امامی}}</ref> | |عنوان= جشن امضای کتاب «سه قصه» با حضور غلامرضا امامی}}</ref> | ||
===آی ابراهیم=== | ===آی ابراهیم=== | ||
امامی در نوشتن این کتاب میگوید؛ دورهٔ دبیرستان را در اهواز گذراندم، زمان جنگ ایران و عراق. بعد از جنگ خرمشهر از بین رفت و من اندوه زیادی داشتم. دینی دارم به آن سالها و دوستان خوب دوران نوجوانیام.<ref name= | امامی در نوشتن این کتاب میگوید؛ دورهٔ دبیرستان را در اهواز گذراندم، زمان جنگ ایران و عراق. بعد از جنگ خرمشهر از بین رفت و من اندوه زیادی داشتم. دینی دارم به آن سالها و دوستان خوب دوران نوجوانیام.<ref name="آفتابیر"/> داستان یک کفاش به نام ابراهیم را شنیدم که در محلهٔ لشگرآباد اهواز زندگی میکرد. شنیدم که با خمپاره بعثیها پرواز کرده است و برای من دردناک بود. شاید بیشتر از دو ساعت طول نکشید که قصه "آی ابراهیم" را نوشتم و آن کتاب را به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان سپردم. آن موقع رابطهام را با کانون قطع کرده بودم و میخواستم به خارج از کشور بروم. آن کتاب را از سر عشق نوشتم. تاکنون نزدیک به چهارصد هزار نسخه از کتاب "آی ابراهیم" بیرون آمده است و یکبار هم برنده جایزه شورای کتاب کودک شده است. <ref name="هنرآنلاین"/> | ||
[[پرونده:B550.gif|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>کتاب برگزیدهٔ شورای کتاب سال ۱۳۶۰ و برندهٔ دیپلم افتخار اولین جشنوارهٔ کودک ونوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ۱۳۶۸</center>]] | [[پرونده:B550.gif|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>کتاب برگزیدهٔ شورای کتاب سال ۱۳۶۰ و برندهٔ دیپلم افتخار اولین جشنوارهٔ کودک ونوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ۱۳۶۸</center>]] | ||
====پینوکیو==== | ====پینوکیو==== | ||
کتاب «پینوکیو» نوشته کارلو کلودی، نویسنده نامدار ایتالیایی است که تاکنون به یکصد زبان ترجمه شده است. پینوکیو برای اولین بار در ایران توسط صادق چوبک و بر اساس متن انگلیسی ترجمه شد و بعد از آن نیز تمامی ترجمههای آن از انگلیسی و فرانسوی انجام شد. ترجمهٔ غلامرضا امامی نخستین ترجمهٔ انجام شده از زبان ایتالیایی به فارسی است. این کتاب که به همراه تصویرگریهای روبرتو اینوکنتی، تصویرگر ایتالیایی و برنده جایزه اندرسن به همراه دو مقدمه از آنجلو میکله پیه مونتسه، ایرانشناس، برنده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی توسط انتشارات سپاس در تهران منتشر شده است. امامی در خصوص این ترجمه گفته است: «ضربالمثل ایتالیایی هست که میگوید، مترجمان خائن هستند، اما من کوشیدم که در این کتاب خائن نباشم. کتاب پینوکیو برای من یک زیبایی بیمرز بود؛ زیبایی بیزبان و مکان. من نمیدانم در ذهن خالق آن چه گذشته است که متن کتابش همیشه تازه است؛ منتهی میتوانم بگویم در این کتاب مانند زندگی و تازگی کودکان جهان، عشق، دوستی، صلح و برادری موج میزند؛ داستانی است که مانند قصههای شرقی لایه به لایه و حماسی است و حتی میتوان آن را یک داستان مذهبی و تراژیک یاد کرد. بسیاری از مترجمین ما با دقت این کتاب را ترجمه نکرده، بخشهایی را از آن حذف و بخشهایی را هم به آن اضافه کردند؛ به همین خاطر خوشحالم که برای اولین بار یک ترجمه از زبان اصلی این کتاب به زبان فارسی منتشر میشود.» <ref name= | کتاب «پینوکیو» نوشته کارلو کلودی، نویسنده نامدار ایتالیایی است که تاکنون به یکصد زبان ترجمه شده است. پینوکیو برای اولین بار در ایران توسط صادق چوبک و بر اساس متن انگلیسی ترجمه شد و بعد از آن نیز تمامی ترجمههای آن از انگلیسی و فرانسوی انجام شد. ترجمهٔ غلامرضا امامی نخستین ترجمهٔ انجام شده از زبان ایتالیایی به فارسی است. این کتاب که به همراه تصویرگریهای روبرتو اینوکنتی، تصویرگر ایتالیایی و برنده جایزه اندرسن به همراه دو مقدمه از آنجلو میکله پیه مونتسه، ایرانشناس، برنده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی توسط انتشارات سپاس در تهران منتشر شده است. امامی در خصوص این ترجمه گفته است: «ضربالمثل ایتالیایی هست که میگوید، مترجمان خائن هستند، اما من کوشیدم که در این کتاب خائن نباشم. کتاب پینوکیو برای من یک زیبایی بیمرز بود؛ زیبایی بیزبان و مکان. من نمیدانم در ذهن خالق آن چه گذشته است که متن کتابش همیشه تازه است؛ منتهی میتوانم بگویم در این کتاب مانند زندگی و تازگی کودکان جهان، عشق، دوستی، صلح و برادری موج میزند؛ داستانی است که مانند قصههای شرقی لایه به لایه و حماسی است و حتی میتوان آن را یک داستان مذهبی و تراژیک یاد کرد. بسیاری از مترجمین ما با دقت این کتاب را ترجمه نکرده، بخشهایی را از آن حذف و بخشهایی را هم به آن اضافه کردند؛ به همین خاطر خوشحالم که برای اولین بار یک ترجمه از زبان اصلی این کتاب به زبان فارسی منتشر میشود.» <ref name="آفتابنیوز"/> | ||
====گفتوگوهای اوریانا فالاچی==== | |||
فالاچی با بسیاری از چهرههای شهرهٔ سیاسی دنیا گفتوگو کرده، او در گفتوگوهایش اندیشه را به چالش میکشید. امامی در این کتاب بخشهایی خواندنی از آخرین مصاحبههای این زن سرسخت را گردآوری و ترجمه کرده است. در صفخات ابتدایی کتاب، در بخشی از دیدار فالاچی با امام خمینی میخوانیم:{{سخ}} | |||
زائران فقط برای اینکه یک لحظه او را ببینند و تبرک شوند، روزها با پای پیاده یا با کاروانهای اتوبوس و اتومبیل سفر کردهاند. یک اتاق و یک تخت برای استراحت پیدا نمیشود. سودجویانی هستند که در شرایط موجود، با قیمتهایی گزاف مکان و تخت کرایه میدهند، بدون اینکه خستگی، ناراحتی، گرسنگی و حتی بیهوش شدن افراد در آنها تاثیری داشته باشد.{{سخ}} | |||
فالاچی خودش را در روسری و چادر سیاهی که روی مانتو و لباسهای به قول خودش متعارفی که پوشیده، توصیف کرده و مینویسد: {{سخ}} | |||
""'ما را بدون کفش به اتاقی میبرند که در آن اتاق باید مصاحبه انجام شود. تقریبا میشود با یک سمپاتی به محاسن نرم و چهرهٔ او نگریست. حالت انسانی را دارد که با قدرت، با وسوسههای نفسانی مبارزه میکند. چشمان نافذی دارد که در آنها ایمان کاملش بدون کمترین شکی پیداست... او فقط یک بار به من نگاه کرد.""'<ref>{{پک|فالاچی|۱۳۹۷|ک= گفتوگوهای اوریانا فالاچی|ص=۸-۱۳}}</ref> | |||
===ناشرانی که با او کار کردهاند=== | ===ناشرانی که با او کار کردهاند=== | ||
کانون پرورش فکری کودکان نوجوانان، افق، انجام کتاب، هرمس، روزبهان، پنجره، دف، نوین کتاب گویه، سپاس، پدیده، نگاه، انتشارات کودکان یزد، دفتر نشر، کتاب گویا، به نگار، موج، افق، کتاب همشهری، نشر شهر، مروارید، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، قلم، هوپا، روزنه، نشر علم، جیحون | کانون پرورش فکری کودکان نوجوانان، افق، انجام کتاب، هرمس، روزبهان، پنجره، دف، نوین کتاب گویه، سپاس، پدیده، نگاه، انتشارات کودکان یزد، دفتر نشر، کتاب گویا، به نگار، موج، افق، کتاب همشهری، نشر شهر، مروارید، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، قلم، هوپا، روزنه، نشر علم، جیحون | ||
خط ۳۴۷: | خط ۳۵۸: | ||
===منابعی که دربارهٔ فرد و آثارش نوشته شده است. (شامل کتاب، مقاله و پایاننامه)=== | ===منابعی که دربارهٔ فرد و آثارش نوشته شده است. (شامل کتاب، مقاله و پایاننامه)=== | ||
==نوا، نما، نگاه== | ==نوا، نما، نگاه== | ||
<gallery widths="170px" heights="180px" perrow="4"> | |||
پرونده: امضای طالقانی برای امامی.jpg | |||
پرونده: نامه جلال.jpg | |||
</gallery> | |||
===خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)=== | ===خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)=== | ||
==جستارهای وابسته== | ==جستارهای وابسته== | ||
خط ۳۵۸: | خط ۳۷۱: | ||
* {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=ناظمی|نام=سعید|عنوان=گفت و گو با غلام رضا امامی، نویسنده و مترجم درباره هنر و ادبیات متعهد: الگوهای پنهان|ژورنال=سوره اندیشه|مکان= تهران |دوره= |شماره=۴۲|سال=۱۳۸۸|ص۱۹۵تا۲۰۳|تاریخ بازبینی=۲۲آبان۱۳۹۸}} | * {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=ناظمی|نام=سعید|عنوان=گفت و گو با غلام رضا امامی، نویسنده و مترجم درباره هنر و ادبیات متعهد: الگوهای پنهان|ژورنال=سوره اندیشه|مکان= تهران |دوره= |شماره=۴۲|سال=۱۳۸۸|ص۱۹۵تا۲۰۳|تاریخ بازبینی=۲۲آبان۱۳۹۸}} | ||
* {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱=رجبی|نام۱=محمد حسن|نام خانوادگی۲=طالقانی|نام۲=سید مهدی|عنوان=درآمد: مقاومت او زمینه مذهبی داشت|ژورنال=یادآور |مکان= تهران |دوره= |شماره=۴و۵|سال=زمستان۱۳۸۷ و بهار۱۳۸۸|ص۱۶۸تا۱۷۷|تاریخ بازبینی=۲۲آبان۱۳۹۸}} | * {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱=رجبی|نام۱=محمد حسن|نام خانوادگی۲=طالقانی|نام۲=سید مهدی|عنوان=درآمد: مقاومت او زمینه مذهبی داشت|ژورنال=یادآور |مکان= تهران |دوره= |شماره=۴و۵|سال=زمستان۱۳۸۷ و بهار۱۳۸۸|ص۱۶۸تا۱۷۷|تاریخ بازبینی=۲۲آبان۱۳۹۸}} | ||
* {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=امامی|نام=غلامرضا|عنوان=یاد و یادبود: با بازرگان ادای دینی «کوچک» به مردی «بزرگ»|ژورنال=بخارا |مکان= تهران |دوره= سال ششم|شماره=۴۷|سال=بهمن و اسفند۱۳۸۴|ص۴۰۶تا۴۱۴|تاریخ بازبینی=۲۲آبان۱۳۸۹}} | * {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی=امامی|نام=غلامرضا|عنوان=یاد و یادبود: با بازرگان ادای دینی «کوچک» به مردی «بزرگ»|ژورنال=بخارا |مکان= تهران |دوره= سال ششم|شماره=۴۷|سال=بهمن و اسفند۱۳۸۴|ص۴۰۶تا۴۱۴|تاریخ بازبینی=۲۲آبان۱۳۸۹}} | ||
* {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =فالاچی | نام =اوریانا | پیوند نویسنده =اوریانا فالاچی|عنوان =گفتوگوهای اوریانا فالاچی| ترجمه = غلامرضا امامی| جلد = | سال = ۱۳۹۰| ناشر = افق|مکان = تهران| شابک =۹۷۸-۹۶۴-۳۶۹-۱۲۴-۰| صفحه =۸-۱۳ | پیوند = | تاریخ بازبینی =}} | |||
==پیوند به بیرون== | ==پیوند به بیرون== | ||
* {{یادکرد وب|نشانی= http://www.honaronline.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-8/138594-%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AA%D8%B4-%D8%A7%D8%B2-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D8%B1%D8%A7-%D9%85%DB%8C-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D8%AF-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%B7%D9%87%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D8%B4%D8%B1%DB%8C%D8%B9%D8%AA%DB%8C-%D8%AA%D8%A7-%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84-%D8%A2%D9%84-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%BE%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%B2-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%B7%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A2%D9%86-%D9%BE%DB%8C%D8%B1-%D9%BE%D8%A7%DA%A9-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%B1-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%AF} | * {{یادکرد وب|نشانی= http://www.honaronline.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-8/138594-%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AA%D8%B4-%D8%A7%D8%B2-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D8%B1%D8%A7-%D9%85%DB%8C-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D8%AF-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%B7%D9%87%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%DA%A9%D8%AA%D8%B1-%D8%B4%D8%B1%DB%8C%D8%B9%D8%AA%DB%8C-%D8%AA%D8%A7-%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84-%D8%A2%D9%84-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%BE%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%B2-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D8%B7%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A2%D9%86-%D9%BE%DB%8C%D8%B1-%D9%BE%D8%A7%DA%A9-%D9%85%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%B1-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D8%AF} | ||
خط ۳۹۹: | خط ۴۱۳: | ||
https://www.asriran.com/fa/news/426300/%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D8%AE%DB%8C%D9%84-%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%DB%8C%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%D9%86%D8%AF | https://www.asriran.com/fa/news/426300/%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%E2%80%8C%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D8%AE%DB%8C%D9%84-%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%DB%8C%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%D9%86%D8%AF | ||
|عنوان= داستاننویسان تخیل را از یاد بردهاند|ناشر= آفتابیر|تاریخ انتشار=۳آبان۱۳۹۴|تاریخ بازدید= ۴دی۱۳۹۸}} | |عنوان= داستاننویسان تخیل را از یاد بردهاند|ناشر= آفتابیر|تاریخ انتشار=۳آبان۱۳۹۴|تاریخ بازدید= ۴دی۱۳۹۸}} | ||
* {{یادکرد وب|نشانی = http://bukharamag.com/1398.11.25399.html|عنوان =دیدار و گفتگو با غلامرضا امامی|ناشر= مجله فرهنگی هنری بخارا|تاریخ انتشار=۲بهمن۱۳۹۸ |تاریخ بازدید= ۲۵بهمن۱۳۹۸}} |
نسخهٔ کنونی تا ۹ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۰۰
غلامرضا امامی نویسنده، مترجم، پژوهشگر و سرویراستار ایرانی است که تا کنون بیش از ۷۰ عنوان اثر از او چاپ شده است.
غلامرضا امامی در خانوادهای ملی-مذهبی زاده شد. غلامرضا به واسطهٔ شغل پدر که پزشک راهآهن بود، در شهرهای مختلف ایران زندگی و تحصیل کرد. او اولین سال تحصیلاتش را در مدرسهٔ «صنیعالدوله» قم گذراند، سالی که مصادف بود با وقایع کودتای ۲۸ مرداد. پدرش در آن ایام از دوستداران و شیفتگان دکتر مصدق بود و نامههای زیادی از او دریافت میکرد. پدر برای ملی شدن صنعت نفت تلاش میکرد و این وقایع از چشم کودکی کنجکاو دور نمیماند.
غلامرضا دورهٔ دبیرستان را به توصیهٔ جلال آلاحمد در مدرسهٔ «حکیم نظامی» قم آغاز کرد و زیر نظر اساتید بزرگی چون ابوالفضل مصفا، علی اصغر فقیهی، شهید مفتح و حجتالاسلام طباطبایی درس خواند. وقتی به همراه خانواده به مشهد رفت، تحصیل را در دبیرستان «فیوضات» و «علوی» ادامه داد. او پایان دورهٔ متوسطه را در دبیرستان «کریم فاطمی» اهواز گذراند و بعد از فارغالتحصیلی ساکن تهران شد.
امامی پس از اقامت در تهران در بخش فرهنگی حسینیهٔ ارشاد مشغول به کار شد و پس از چندی مدیریت انتشارات بعثت را به عهده گرفت. در سال ۱۳۴۸ انتشارات «موج» و «پندار» را پی افکند و آثاری از نویسندگان و مترجمان نامی ایران را نشر داد. او در سال ۱۳۵۰ به عنوان ویراستار در سازمان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به کار پرداخت و نوشتهها و ترجمههایی به قلم وی توسط کانون نشر یافت. پس از آن، مدیر انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شد.[۱]
امامی چند سالی کارهای فرهنگی و مطبوعاتی سفارت جمهوری اسلامی در واتیکان را بر عهده داشت، پس به همراه همسر و فرزندانش در ایتالیا ماندگار شد. او در حال حاضر با چندین مؤسسهٔ انتشاراتی به عنوان سرویراستار همکاری میکند و بین ایتالیا و ایران در رفت و آمد است.[۲] او که نویسنده و مترجم آثار کودک و نوجوان است، در حوزهٔ بزرگسال نیز آثاری بهیاد ماندنی بهطبع رسانده که از آن جمله میتوان به «آی ابراهیم» برندهٔ جایزهٔ شورای کتاب کودک و «عبادتی چون تفکر» و «فرزند زمانه خویشتن باش» برندهٔ جایزههایی جهانی در جشنوارهٔ لایپزیک و ژاپن اشاره کرد. ترجمهٔ او از آثار نویسندگان عرب زبانی مانند «زکریا تامر»، «عبدالرحمن شرقاوی»، «غسان کنفانی» و نویسندگان ایتالیایی زبان چون «اومبرتو اکو»، «اوریانا فالاچی»، «اری دلوکا»، «جانی روداری» و نیز «فیروزه جزایری دوما» نیز در پرونده فعالیتهای ادبی و فرهنگیاش چشمگیر است. «قصهها» اثر «غسان کنفانی»، «ماهیها همیشه بیدارند» اثر «اری دلوکا»، «یکی بود که خودش نبود» اثر «جانی روداری» و «گفتوگوهای اوریانا فالاچی» از جمله آثاری است که با ترجمه امامی منتشر شدهاند. غلامرضا امامی معتقد است "'برای نویسنده بودن باید سهمی از کودکیمان را همواره زنده نگهداریم"' و خود نیز چنین کرده است.[۳]
از میان یادها
امامی از کتابهایش میگوید
اولین خواندنی
اولین خواندنیهایی که یادم است مربوط به دوران مدرسه و مجلهای به نام "دانشآموز" از اسلاف مجلات "پیک" است و زندهیاد ایرج جهانشاهی آن را برای دانشآموزان بنیان گذاشت. در مجلهٔ "دانشآموز" قصهٔ «رابینسون کروزوئه» چاپ میشد و خیلی آن را دوست داشتم. هر بار منتظر بودم که آن مجله منتشر شود تا ببینم آن مرد چه سرنوشتی پیدا میکند. عجیب است که آن صحنهها هنوز در ذهنم باقی مانده است. بعدها پدرم داستان «زال و سیمرغ» را تعریف کرد که یکی از زیباترین داستانهای جهان است. آن موقع این داستانها را شفاهی شنیدم و بعد آنها را خواندم.[۳]
اولین کتابم را مشهدیها چاپ کردند
۱۶ ساله بودم، دانشآموز دبیرستان علوی، یادداشتهایی مینوشتم و در روزنامه خراسانِ مشهد منتشر میشد. یک روز مطلبی را در جمعی قرائت کردم. در آن جمع دکتر علیاکبر فیاض و اساتید دیگری نیز حضور داشتند و گفتند این نوشته باید چاپ شود و گروهی آن را چاپ کردند؛ «ارزش تبلیغ»، داستان نبود، درباب این بود که چطور در شناخت فرهنگ ملی و اسلامی خودمان غافل و ناآگاه هستیم. سال ۱۳۴۱ بود، یک روز دیدم از طرف آقای مرتضی مطهری برایم یک نامه آمده است. ایشان یک نامه بسیار تشویقآمیز برایم نوشته بودند و نسبت به من بسیار محبت داشتند. [۳]در واقع من این کتاب را چاپ نکردم بلکه دیگران آن را برایم چاپ کردند. در آن زمان برای من چاپخانه محیط عجیبی بود.[۱]
اولین ترجمه
نخستین کتابی که ترجمه کردم «قندیل کوچک» اثری از «غسان کنفانی» نویسندهٔ فلسطینی بود.[۳]
کتاب ۳۵ساله
قبل از انقلاب سفری که به بیروت رفتم. کتاب «قندیل کوچک» «غسان کنفانی» را دیدم و ترجمه کردم. بعداً مجموعه قصههای کنفانی به دستم رسید. زمانی که خسرو گلسرخی حدود سه ماه میهمان من بود، قصهها را برایش میخواندم و تشویقم میکرد که منتشرش کنم. مخصوصاً قصهٔ اول این مجموعه که فضایش در ایران میگذرد. «چیزی که از بین نمیرود» خاطرات بسیار زیبای یک دختر رزمنده فلسطینی به نام «لیلی» است. لیلی قهرمان داستان و معشوقش «تیس» خود غسان است. لیلی به حکیم عمرخیام علاقه ویژهای داشت و این شعر خیام را خیلی دوست داشت.
"'گر بر فلکم دست بدی چون یزدان"' | "'برداشتمی من این فلک را ز میان"' | |
"'از نو فلکی دگر چنان ساختمی"' | "'کازاده به کام دل رسیدی آسان"' |
این قصهها را پیش خودم نگه داشتم، حدود ۱۰سال پیش که به ایران برگشتم مدیر انتشارات «کارنامه»، زندهیاد «محمد زهرایی» گفت دلش میخواهد این کتاب را چاپ کند. من هم دست به کار شدم و برای نخستین بار در ایران و حتی جهان قصههایش را براساس تاریخ تألیف، ترجمه کردم که به نام «قصهها» توسط نشر «روزبهان» چاپ شد.[۲]
با دیگران
پرنده و دیوار
کتاب «عبادتی چون تفکر نیست» برنده جایزه لایپزیک شد و من به لایپزیک رفتم، سال ۱۳۵۹. در آن زمان آلمان هنوز شرقی و غربی بود و دیواری آلمان را به دو پاره تقسیم کرده بود. همان دیوار برای من انگیزه نوشتن قصهای شد به نام «پرنده و دیوار». در این قصه مفهوم دیوار، محور است. دیوار مفهوم سخت و تلخی برای من دارد از جدایی و دوری. بسیاری از اعضای خانواده این سوی دیوار بودند، عدهای آن سو، پدر از فرزندانش جدا شده، برادر از خواهر و مادر از فرزند. خوشبختانه این دیوار سرانجام برداشته شد، اما فکر کنم هنوز ""'دیوارهایی در ذهنهای ما ساخته شده است. دیوارهایی نامرئی که ما را از هم جدا میکند. فکر میکنم ادبیات و هنر میتواند انسانها را به هم نزدیک کند و دیوارها را از میان بردارد.""'[۲]
جلال و معنای پژواک
من برای دیدار با جلال به کافه فیروز میرفتم. جلال روزهای دوشنبه میآمد به کافه، مجلات را ورق میزد و شاعران و نویسندگان جوان آثارشان را برایش میخواندند. شاعری که امروز صاحب شهرت است و نمیخواهم از او نام ببرم در شعرش واژهٔ «پژواک» را به کار برده بود. جلال گفت: «از این پیشخدمتی که برای ما قهوه میآورد یا در خیابان نادری از صد نفر بپرسید معنای پژواک را آیا میدانند؟»[۲]
ساواکی نباشد!
استاد محمدتقی شریعتی پرسید؛ قطار مشهد-تهران فردا کی میرسد، دکتر به تهران میآید و باید دنبالش برود. گفتم؛ خودم دنبال دکتر علی شریعتی میروم. فردایش رفتم ایستگاه قطار و دکتر علی شریعتی را به خانهٔ پدرش بردم. دفتر قرمزی داشتم که بزرگان در آن برای من یادداشت مینوشتند. دفترم را به دکتر شریعتی دادم که یادداشتی بنویسد. دکتر شریعتی یادداشت جلال آلاحمد را دید و گفت؛ جلال را می شناسید؟ آرزو دارم که او را ببینم. من به جلال آل احمد تلفن زدم و گفتم؛ آقایی از مشهد آمدند به نام دکتر علی شریعتی استاد دانشگاه مشهد، میخواهند شما را ببینند. جلال گفت؛ نمی شناسم! ساواکی نباشد. برای فردای آن روز آذر ماه سال ۱۳۴۶ ساعت ۱۱ قرار ملاقات گذاشته شد. آن روز دکتر شریعتی شعری از بهار خواند و جلال واکنش تندی نشان داد و گفت؛ اسم او را جلو من نیاور. من حرف را عوض کردم. بعد از آن دیدار دکتر شریعتی گفت؛ جلال از آنچه در چشمم بود بزرگتر شد زیرا شهامت زیادی داشت و خودش بود. [۱]
دوستی با جلال آلاحمد
زمانی که در مشهد بودم یکی از دوستانم با نام «مسعود احمدزاده» غربزدگی را به من داد و گفت کتاب خوبی است که به تازگی منتشر شده. کتاب را خواندم و دیدم که بسیار نثر خوبی دارد. مدیر مدرسه را هم مطالعه کردم که اثر بسیار خوبی بر من داشت. برایم جالب بود که نثر کتابهای آلاحمد بسیار جذاب و بیدارکننده بود. شماره تلفن جلال آلاحمد را از ۱۱۸ گرفتم و به او گفتم من دو کتاب از شما خواندهام و بسیار لذت بردم و میخواهم با شما دیداری داشته باشم. آلاحمد از سن و سالم پرسید و گفت دوشنبهها میتوانم در دانشسرای عالی ببینمش. به دانشسرای عالی رفتم. عکسش را دیده بودم. خودش بود، سر کلاس داشت میگفت: «بچهها من دیکته نمیگم دیکته به دیکتاتوری میرسه. اینجا کلاس انشا است و هر کی هر چی دل تنگش میخواد بیاد بگه.» کلاس که تمام شد و سلام و احوالپرسی کردیم، گفت؛ به کافه فیروز میروم، بیا سوار ماشین شو با هم صحبت کنیم. در بین صحبتها دیدم هیچ دیواری بین من و جلال وجود ندارد. در آخر گفت دوست دارم تو را دوباره ببینم، هر وقت دوست داشتی به خانهٔ ما بیا. میتوانی دوشنبهٔ هفته بعد هم بیایی؟ مستقیم بیا کافه فیروز. به شوق دیدن دوباره جلال یک هفتهٔ دیگر در تهران ماندم. دوشنبه بعد جلال گفت ؛با عمویت تماس بگیر و بگو برای ناهار به خانه نمیروی چون من درباره تو با سیمین صحبت کردهام و او یک غذای شیرازی درست کرده است و همین طور آشنایی من با جلال ادامه پیدا کرد. سیمین هم برای من مثل یک مادر بود و تا آخرین روزهای عمرش کنارش بودم.[۳]
بیا! خرمشهر مردم گرمی دارد
امامی وقتی میشنود جلال آلاحمد را از دانشسرای عالی اخراج کردند؛ ناراحت میشود و نامه مینویسد برایش که؛ آقای جلال اگر تهران سرد است خرمشهر آب و هوا و مردم گرمی دارد، به اینجا بیایید. جلال هم جواب میدهد؛ از وقتی از مدرسه بیرونم راندهاند خیال سفر دارم اما کی و کجا نمی دانم. یک روز زنگ در خانهٔ امامی را میزنند و آقای پورکریم میگوید مرا آقای آل احمد فرستادند، ایشان در هتل آناهیتا هستند. امامی فورا خودش را به هتل میرساند. آل احمد به او میگوید؛ دیدی! در این مملکت حق درس دادن هم ندارم. در دانشسرا قرار اعتصاب سکوت گذاشتیم که برویم سر کلاس و حرفی نزنیم. جلال هفت - هشت روزی میماند خرمشهر و بعد برمیگردد به تهران. [۱]
آزادی با بلم
زمانی که جلال آلاحمد در خرمشهر بود، یک روز دیدم کفشی بزرگتر از پایش پوشیده. گفتم؛ آقا جلال کفشتان مثل بلم میماند، میخواهید از رود با بلم رد شوید؟ گفت؛ جوان میخواهم حداقل در پایم احساس آزادی بکنم.[۴]
آیتالله طالقانی
زمانی که در انتشارات بعثت بودم، برای کتابها به منزل آیتالله طالقانی میرفتم که خیلی به من لطف داشتند. سال ۱۳۴۶ پشت یک کتاب برای من یک یادداشت نوشتند که هنوز هم دستخطشان را دارم. گاهی اوقات بعد از ظهرها یا سر شب در خدمت ایشان قدم میزدم. به آیتالله ارادت داشتم و برخلاف چهره سرخی که از ایشان ترسیم میشود، برای من چهرهٔ مهربان، آبی آسمانی و سبز زمینیشان مطرح بود. سال ۱۳۴۶ وقتی آیتالله طالقانی و مهندس بازرگان از زندان آزاد شدند، من به همراه جلال آلاحمد به دیدار ایشان رفتیم. بعد از انقلاب هم توفیق داشتم چندین بار زیارتشان کنم. یادهایی که از آیتالله طالقانی دارم در قالب یک مجموعه به نام «با طالقانی آن پیر پاک» نوشتهام که امیدوارم به زودی منتشر شود.[۳]
دوستی با «اومبرتو اکو»
سالها به نمایشگاه کتاب بولونیا میرفتم. در آنجا بود که شنیدم اکو یک مجموعه داستان نوشته به نام «سه قصه» که اعتقاد دارد این قصهها برای افراد ۹ ساله تا ۹۰ ساله جذاب و جالب است. از ناشر ایتالیایی کتاب را گرفتم. فکر کردم یک مولوی دیگر تازه در شهر زادگاه اومبرتو اکو زاده شده و ترجمه این کتاب چقدر میتواند برای ایرانیها جالب باشد. مدیر نمایشگاه بولونیا از دوستانم بود و مرا به اکو معرفی کرد. امبرتو اکو رفتار صمیمانهای داشت و به او گفتم اگر اجازه بدهد «سه قصه» را به فارسی ترجمه کنم. گفت ایران که جزو کشورهای عضو کپیرایت نیست و اصول اخلاقی را در مورد ترجمه آثار رعایت نمیکند. گفتم «به نام گل سرخ» به فارسی ترجمه شده است. در جواب گفت بسیار متأسف است که ناشر حتی یک نسخه از ترجمه را هم برایش نفرستاده است. من برای ترجمه کتاب از او اجازه گرفتم که از نقاشیهای کتاب استفاده کنم، چون شاهکار است. «اوجینو کارمی» یکی از نقاشان بزرگ، خیلی زیبا کتاب را تصویرسازی کرده. از او هم اجازه گرفتم تا ترجمه کتاب با اصل نقاشیها منتشر شود. کپیرایت کتاب را ناشر ایرانی به ناشر ایتالیایی به ریال پرداخت کرد و ترجمه کتاب خیلی نفیس منتشر شد. [۲]
بیگانه با هنر! بیگانه با مبل راحتی!
اواخر ۵۹ بود که کانون را ترک کردم. کسانی آمده بودند با ادعاهای گزاف! با چهرههایی دژم و نوعی انتقامگیری، با نوعی کلنگ زدن برای خراب کردن. در اتاق ما مبلهای راحتیای بود که گاهی از پشت میزمان برای تمدد اعصاب میآمدیم و روی این مبلها مینشستیم و کارهایمان را آنجا انجام میدادیم. یک روز یک مدیری که بعدها معلوم شد سابقه خوبی هم ندارد، دستور دادند که این مبلها طاغوتی است و باید بریزیم دور و بهجای آن تعدادی صندلی ارج در اتاقها بگذاریم! کتابدارهای کانون مدام اخراج میشدند و دو راه بیشتر برایم نمانده بود؛ یا باید همراه این سیل میرفتم یا جلوی آن میایستادم که باعث نابودی خودم میشد. لاجرم از کانون بیرون آمدم؛ جناحی روی کار آمدند که با ادبیات و هنر بیگانه بودند![۵]
پرونده کاریام در کانون گم شده!
سال ۵۹ که طی اختلافی که با کانون پیدا کردم، متوجه شدم که دیگر کانون جای من نیست. یکی از کتابهای من در نمایشگاه لایپزیک برنده شد که با اجازهی قانونی دولت به آن نمایشگاه رفتم و جایزهام را دریافت کردم. ولی تا به امروز پروندهٔ استخدامیام در کانون گم شده است؛ یعنی از مزایای بازنشستگی استفاده نکردهام.[۵]
کودکان بیمرز
سالها قبل در نمایشگاه صنایع دستی فلورانس، فرزند کوچکم را گم کردم، ساعتی بعد او را در یک کیلومتری محلی که گُمش کرده بودم، در حالی پیدا کردم که دست در دست کودکی سیاهپوست داده بودند و با هم حرف میزدند. هیچوقت متوجه نشدم آنها با چه زبانی با یکدیگر صحبت میکردند، اما ناخودآگاه این شعر مولانا در ذهنم میچرخید که «همدلی از همزبانی بهتر است» به باور من ""'همهٔ کودکان دنیا شبیه هم هستند و در زیبایی بیمرز و زمان زندگی میکنند؛ این ما هستیم که این مرزها را میسوزانیم.""'[۶]
زندگی و یادگار
سالشمار زندگی
۱۳۲۵ تولد در اراک
۱۳۴۱ چاپ نخستین کتاب به نام «ارزش تبلیغ»، در ۱۶ سالگی در مشهد
۱۳۴۸ اقامت در تهران، ویراستاری بخش فرهنگی حسینیه ارشاد، مدیریت انتشارات «بعثت» و «موج» و «پندار»
۱۳۵۰ ویراستار و مدیر انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، تحریر مجموعه فرهنگ اسلامی شامل کتابهای فرزند زمان خویشتن باش، زندگی و سخنان حضرت علی، عبادتی چون تفکر نیست، زندگی و سخنان پیامبر، حقیقت بالاتر از آسمان، آنها زندهاند، آتش باش تا برافروزی، خواجه عبداله انصاری و ترجمهٔ قندیل کوچک.
۱۳۵۵ برگزیدهٔ ایرانی نویسندگان یونسکو، گذراندن یک دورهٔ تولید کتاب در توکیو،
«آی ابراهیم» رتبهٔ برتر نخستین جشنواره کتاب کانون و برگزیدهٔ شورای کتاب کودک
۱۳۵۹ عنوان کتاب برتر جایزهٔ جهانی لایپزیک برای «عبادتی چون تفکر نیست»، سفر به اروپا و دریافت جایزهٔ نمایشگاه جهانی لایپزیک، آغاز فعالیت شش ساله به عنوان وابستهٔ فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در واتیکان [۷]
۱۳۶۰ «آی ابراهیم» برگزیدهٔ شورای کتاب سال
۱۳۶۸ برندهٔ دیپلم افتخار اولین جشنوارهٔ کودکونوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
۱۳۹۴ ترجمهٔ «سه قصه» برندهٔ جایزهٔ برتر کتابهای کودکان و نوجوانان ، برنده جایزهٔ لاکپشت پرنده، ترجمه «کتاب عبادتی چون تفکر نیست» به انگلیسی توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با نام «Think is the most waluable prayer»
۱۹۷۹ «عبادتی چون تفکر نیست» اولین برندهٔ جایزهٔ شانزدهمین نمایشگاه کتابهای مصور کودکان راین
۱۹۸۰ «فرزند زمان خویشتن باش» برنده دیپلم افتخار لایپزیک، تحسین شده و نمونهای عالی در کتاب یونسکو؛ Childrens books in developing countries. Anme Pellowski. Unesco. Paris – ۱۹۸۰
۱۹۸۱ «عبادتی چون تفکر نیست» برنده دیپلم افتخار لایپزیک
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
غلامرضا امامی ششم شهریور مصادف با روز عید فطر در اراک به دنیا میآید. پدرش اهل اراک و مادرش اهل قم و از سادات طباطبائی است. پدربزرگِ اهل کتابی داشته که قبل از تولد غلامرضا از دنیا رفته اما کتابخانهٔ بزرگی به میراث گذاشته برایشان و چند نسخهٔ خطی از گلستان سعدی و دیوان حافظ که بیشترشان را یک روحانی در حکم تولیت و وکیل و وصی خانواده به نفع خودش ثبت کرده. پدرش تحصیلکرده و کتابدوست بود و مادرش حافظخوان و حافظدوست. غلامرضا روزگار کودکیاش را با هر هفته قصهٔ «کنیز سفید» مجلهٔ ترقی با صدای مادرش گذراند. گاه قصه به گریهٔ مادر ختم میشد و بچهها هم از ستمی که بر زن و زنان این سرزمین گذشته بود و میگذرد به گریه میافتادند. پدرش پزشک راهآهن بود، پس غلامرضا در شهرهای مختلف و در خانهای همیشه کنار ایستگاه قطار و با روزنامهخانی دوران کودکی را سپری کرد. به واسطهٔ روزنامهخوانی با حروف آشنا میشود، به ویژه روزنامههایی که خبر از حادثههای روز میداده. کمی بعد از دوران دبستان ژول ورن، علاقهمندش میکند به ادبیات. «دور دنیا در هشتاد روز» علاقهاش به سفر و کشف دنیاهای ناشناخته را بیشتر میکند، غلامرضای جوان دور دنیا را با خیالش میچرخیده، همراه ژول ورن وکم کم به کتاب و کتاب خواندن و کشف کردن علاقهمند میشود. این موقعیت خانوادگی و مسائل اجتماعی و سیاسی زمان مصدق هم این علاقه را دامن میزند. پدر به مشهد منتقل میشود و غلامرضا آنجا با دو کتابخانهٔ بزرگ روبهرو میشود؛ کتابخانهٔ مسجد گوهرشاد بود که بعدها با مدیرش دوست میشود و دومی کتابخانهٔ آستان قدس بود که کتابخانه مدرنی محسوب میشد. در بازگشتش به قم، معلمش «محمود بروجردی» باز هم عشقش به خواندن کتاب را بیشتر میکند. از سال ۱۳۶۰ تاکنون مقیم کشور ایتالیا ست. خانوادهاش در ایتالیا زندگی میکنند ولی خودش بین ایران و ایتالیا مدام در سفر است. [۳]
شخصیت و اندیشه
"'باید پنجره را باز کنیم تا هوا به داخل بیاید اما نه آن قدر که طوفان ایجاد کند."'[۹]
امامی شخصيتی گزيدهكار است كه برای انتخاب يك اثر برای ترجمه وسواس زيادی به خرج میدهد. در كارهای تأليفیاش هم بيش از هر مورد ديگر به نزديك شدن آدم ها به يكديگر و ترويج فرهنگ انسانی میپردازد.[۷]
به تصور او کودکان جهان نیز مانند پرندگان همه با یک زبان با یکدیگر صحبت میکنند. او برای ترجمه کتاب برای کودکان به دنبال عشق، دوستی، صلح و برادری میگردد تا ترجمه کند. [۶]
"'لالایی مادران ایران به زبانهای متنوع است"'
و توجه به این، همبستگی ملی ما را بیشتر میکند. توجه به عناصر بومی و پیامی جهانی داشتن این مهم است.[۵]
او معتقد است؛ ما بهجای بچههای کرد یا ترک یا بلوچ یا … نمیتوانیم تصمیم بگیریم. آنها باید با نوشتههای ما ارتباط برقرار کنند. درست است که آموزش رسمی ما زبان فارسی است و من تجزیهطلبی را برنمیتابم، اما بچهها باید به زبان خودشان هم ادبیات بخوانند. ایران را نباید در تهران خلاصه کنیم، کتابهای دوزبانه باید به تمام زبانها منتشر شود. امامی در راستای این نگرش در زمان فعالیتش در کانون پیشنهاد انتشار داستانهایی به زبانهای کردی و آذری و بلوچ و عرب را داد و تا زمانی که در کانون بود کتابهایی به این زبانها منتشر شد.[۴]
امامی میگوید؛ دنیای خارج از ایران چه غرب و چه شرق از فرهنگ و ادب ما بیخبر است و خیمه سیاست پرتو بر ادب و هنر ما افکنده است. ایران ما را امروز سیاسی میشناسند و نه فرهنگی. اگر هم در زمینه فرهنگی کاری شده تا دوران مشروطه است و نه بعد از آن. ادبیات ایران در ایران معرفی نشده و جهانیان نمیدانند امروز در ایران نویسندگان چگونه به دنیا نگاه میکنند. ما مردمی هستیم که بسیار در گذشته زندگی میکنیم و به گذشته ادبیمان افتخار زیادی میکنیم و همین باعث شده که در گذشتهمان بمانیم. ما بعد از صدها سال با شعر حافظ و غزلیات شمس ارتباط خوبی داریم اما درجا زدن در گذشتهٔ تاریخیمان چه قبل و چه بعد از اسلام ما را از توجه به امروز باز داشته است. ما در طول تاریخ هرگز نخواستهایم دنیا را تسخیر نظامی کنیم اما سالهای سال دنیا در تسخیر فرهنگی ما بوده است و این اتفاق باید تکرار شود. پیام فرهنگی ایران در سالهای اخیر از رفتن به اقصینقاط دنیا باز مانده است. "ما باید به روی زمین و زمانه خودمان در حال حاضر متمرکز باشیم و بر آرزوهای مشترک بشری که در میان همه آدمها مشترک است تأکید کنیم."[۹]
پابهپای جلال و علی شریعتی
"اقبال نسل" ما این بود که با روشنفکرانی چون جلال و شریعتی همزمان بود. هر دو ایشان بیش از هر متفکری در تاریخ معاصر روشنفکری ایران موثر و نقشگذار بودند. خاستگاه هر دو به روستا بازمیگشت. هر دو تبار روحانی داشتند. هر دو به نهضت ملی ایران و مصدق وفادار بودند. هر دو به تحصیلات روز و به ادب زمانه مسلط بودند. هر دو دلبستهٔ فرهنگ فرانسه بودند، زبان دومشان فرانسه بود، با این حال از طریق زبان جامعه را هم درک میکردند و کسی نمیتوانست به آنها تهمت بیگانگی و وابستگی به کشورهای سلطهگر بزند. دکتر شریعتی سخن روشنفکران را به میان مذهبیها آورد و جلال سخن مذهبیها را در میان روشنفکران گسترش داد. این دو با آثارشان کوشیدند جزایر منفصل روشنفکران و دینداران را که سالها از هم گسسته بودند، به هم پیوند بزنند. بیشک برخی از آرای آنان را نمیپسندیم اما پاکی، استعداد، دلیری و صداقتشان را نمیتوانیم از یاد ببریم.[۴]
زمینهٔ فعالیت
- ویراستاری: امامی در سال ۱۳۴۸ در بخش فرهنگی حسینیه ارشاد به عنوان ویراستار مشغول به کار شد. به چاپ کتاب «محمد خاتم پیامبران» کمک کرد که زیرنظر استاد مطهری چاپ شد. سپس به عنوان ویراستار در انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشغول به کار شد. در مدت حضورش در کانون حدود ۱۰ کتاب به چاپ رسید.
- مدیریت انتشارات: امامی مدیریت نشرهای مختلفی از جمله «بعثت»، «پندار» و «موج» و انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را عهدهدار بود. کتاب من با عنوان «عبادتی چون تفکر نیست» که از سوی کانون پرورش فکری منتشر شده بود، در آن سالها جایزهٔ جهانی لایپزیک را از آن خود کرد. در انتشارات «موج» آثار مفیدی از جمله کتاب «شعر مقاومت در فلسطین اشغال شده» را با نام مستعار «کوروش مهربان» ترجمه و منتشر کرد. طی مدیریتش در موسسهٔ «بعثت» و «موج» کتابهایی از احمد شاملو، محمدعلی سپانلو، جواد مجابی، سیمین دانشور، محمد قاضی، دکتر براهنی، غزاله علیزاده و ... به چاپ رساند.[۱]
- مترجم آثار کودک و نوجوان: از جمله ترجمههای امامی در زمینهٔ کودک و نوجوان میتوان به « سه قصه» کتابی از «اومبرتو اکو» برندهٔ جایزهٔ کتابهای برتر کودک و نوجوان در سال ۱۳۹۴ اشاره کرد.[۵]
- مترجم و نویسنده در حوزهٔ بزرگسال: امامی در حوزهٔ بزرگسال نیز آثاری بهیاد ماندنی بهطبع رسانده که از آنجمله میتوان به ترجمهٔ مصاحبههای اوریانا فالاچی با امام خمینی، مهندس بازرگان، قذافی و … با نام «گفتگوها» اشاره کرد. ترجمهٔ او از آثار «غسان کنفانی» و «اومبرتو اکو» و نیز «فیروزه دوما» نیز در پروندهٔ فعالیتهای ادبی و فرهنگیاش چشمگیر است. کتاب «آی ابراهیم» کتاب برتر نخستین جشنواره کتاب کانون و برگزیده شورای کتاب کودک شناخته شد و کتاب «عبادتی چون تفکر نیست» برتر جایزهٔ جهانی لایپزیک گردید.
- او به مدت یک ماه دوره تولید کتاب را در توکیو گذرانده است.[۳]
- امامی ۱۳۵۹ بعد از دریافت جایزهٔ لایپزیک به مدت شش سال با عنوان وابستهٔ فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در واتیکان مشغول فعالیت شد.[۷]
یادمان و بزرگداشتها
پنجشنبه صبح بخارا
یکصد و هشتاد و پنجمین نشست از سلسله جلسات صبح پنجشنبه مجله بخارا به دیدار و گفتگو با غلامرضا امامی اختصاص داشت. این مراسم با حضور موسی بیدج و شهرام اقبال زاده در ساعت نه صبح پنجشنبه سوم بهمن ۱۳۹۸ در موسسه هنر برگزار شد.[۱۰]
از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
امامی در مورد خودش میگوید؛ از جنبه فکری، خراسانی هستم و از جنبه عاطفی و احساسی خوزستانی. [۱] او اعتقاداتش را مدیون تربیت خانوادگی و شاگردی محمدتقی شریعتی و جلسات «کانون نشر حقایق اسلامی» میداند. او در مدرسه حکیم نظامی قم از درس اساتید بزرگی چون مرحوم علیاصغر فقیهی، شهید مفتح برخوردار میشود و تاثیر میگیرد.[۱۱] او نوشتن را بیشتر دوست دارد. از نگاه او نوشتن بیان احساس و اندیشه فردی است و آنچه خود میاندیشد و حس میکند روی صفحات کاغذ با خوانندگان به اشتراک بگذارد؛ "در حقیقت نوشتن برای من بالی است که به دل نزدیکتر است و ترجمه بالی که با اندیشه قریب است."[۱۲]
تفسیر خود از آثارش
کتاب «پینوکیو» برای من یک زیبایی بیمرز بود؛ زیبایی بیزبان و مکان. در این کتاب مانند زندگی و تازگی کودکان جهان، عشق، دوستی، صلح و برادری موج میزند؛ داستانی است که مانند قصههای شرقی لایه به لایه و حماسی است و حتی میتوان آن را یک داستان مذهبی و تراژیک یاد کرد.[۶]کتاب «یادها» مربوط به خاطرات و دیدارهای شخصیام با چهرهها و خاطرات مربوط به دیدارهایم با ۴۰ تا ۵۰ چهره شناخته شدهاست؛ از آیتالله طالقانی و امام موسی صدر گرفته تا مهندس بازرگان، دکتر شریعتی، غزاله علیزاده، پرویز کلانتری، خسرو گلسرخی و... همینطور اومبرتو اکو، نویسنده بزرگ ایتالیایی و عکسهایی است که از آنها دارم.[۳]
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
علی شریعتی
آنچه در شریعتی مغفول مانده، تسلط او بر ادبیات بود. اگر او یک روشنفکر دینی هم نبود (که بود) یک ادیب بینظیر بود. او در نوشتن و سخنرانی مهارت ویژهای داشت که کلامش و نثرش را شورآفرین میکرد. او از بهترین شارحان سارتر بود.[۴]
جلال آلاحمد
جلال آلاحمد سه عنصر را مهم میشمرد؛ مذهب، فرهنگ به صورت عام، زبان فارسی.[۴] جلال آلاحمد قبل از هر چیز هنرمند بود. هنرمندی که از جامعه خودش تاثیر گرفته و در ذهنش نقش بسته و میخواهد آن را بازگو کند. نثر او ناشی از روحیه پرخروشش بود و آنچه حس میکرد مینوشت. ماندگاری جلال در این بود که با خودش صادق بود و چون به خودش دروغ نمیگفت به مردم هم دروغ نمیگفت. تسلط داشت بر ادبیات کهن و مردمش و زبان کوچه بازار و نیز ادبیات معاصر روز جهان. [۱۳] او زبان گفتاری و شفاهی را به کتبی نزدیک کرد و این کار را در کتاب «مدیر مدرسه» نیز به خوبی انجام می دهد. [۱]
جلال میدانست که ایران نباید یکی از ستارههای پرچم آمریکا شود. حالا ممکن است در آن زمان پاسخ درستی به پرسشها نداده باشد ولی برای من صداقت، صفا و مهربانی او مهم بود. [۳]
آیتالله طالقانی
امامی معتقد است این روزها باید بیشتر از آیتالله طالقانی بیاموزیم تا به منش او فکر کنیم. او در کتابی به نام «طالقانی آن پیر پاک ما» زندگی پرشور و جنبش طالقانی را برای نسل جوانی روایت کرده. نسلی که به گفتهٔ او فقط نام وی را شنیدهاند و اسم او را بر زبان میآورند اما راه و رسمش را کمتر میدانند.[۱۴]
محمدعلی جمالزاده
امامی جمالزاده را نخستین داستاننویس مدرن ایران معرفی میکند و نخستین کتاب قصهٔ نو ایرانی را «یکی بود یکی نبود» میشمارد.
غسان کنفانی
من کنفانی را هنرمند بزرگی میدانم. در داستانها و نوشتههایش شعار نمیدهد، شوری در جانش هست که در آثارش بازتاب دارد. ایدئولوژی در آثارش به هیچ وجه نمود نداشت من او و آثارش را فارغ از گرایشهای سیاسی و ایدئولوژیک میبینم.[۲]
اومبرتو اکو
اکو مردی است که انسان را دوست داشت و مشخصه بزرگ اکو انسانی اندیشیدن بود.[۱۵]
زکریا تامر
تامر را از همان دم که به ایران آمد نویسندهای بزرگ و سنتشکنی توانا یافتم. او مبدع رئالیسم جادویی در شرق است. با داستانهای کوتاهی که نوشت داستانهای میان خیال و واقعیت، گذشته و دیروز با پلی از کلمات، جانهای شیفته فراوانی را به خویش مشغول داشت.[۳]
مهندس بازرگان
۱۶ ساله بودم که بازرگان را در مشهد دیدم، از دور او را میشناختم. ما بچههای آن روزها کتاب «خودجوشی» و «نیکنیازی» او را میخواندیم که واژههایی نوساز بود و کتابها طرحی نو داشت. پرسشهای پیچیده را پاسخی ساده میداد، وقتی میپرسیدند علت سقوط شاه چه بود یک کلام میگفت؛ خودش. هیبتی نداشت اما حرمت فراوان. در سخنش پاکی بود و پارسایی دور از پلیدی و پلشتی.[۱۶]
مخالفتهای سیاسی
نامههای سرگشاده
نامهای دستهجمعی
بیانیهها
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
جملهای از ایشان
نسل ما دچار آلزایمر فرهنگی و انقطاع فرهنگی شده است. بسیاری از عزیزان و مردان و زنان بزرگی را که در بنای فرهنگ، ادب و هنر این مملکت نقش داشتند از یاد بردهایم. [۱]
مونتسکیو در یکی از نوشتههای خود اشارهای دارد با این عنوان که چگونه میتوان ایرانی بود. من اما فکر میکنم حالا و در وضعیت فعلی نشر و کتاب در ایران باید به این فکر کنیم که چگونه میتوان ایرانی نبود.[۹]
ما نسل آرزوهای بلند و دیوارهای کوتاه بودیم نه نسل دیوارهای بلند و آرزوهای حقیر. ما نسلی بودیم که جلال برای ما مطرح بود. در کتابفروشی برای کتاب صف میایستادند. این نسل عوض شده و دچار گسستگی شده است.[۱]
برای نویسنده بودن باید سهمی از کودکیمان را همواره زنده نگهداریم. من خودم شیفتهی قصههای «صوفی مهتدی» بودم که صبح جمعهها از رادیو میگفت: «سلام، بچهها»[۵]
پرداختن بیش از اندازه به فضای داخل ما را از پرداختن و توجه به شیوه فکر کردن و نوشتن در دنیا باز میدارد.[۹]
دیگر در گستردگی فضای مجازی به گمانم کتاب باید رسالت خویش را از یاد نبرد.
در روزگار گسترش وسایل ارتباط جمعی، فضاهای مجازی و حقیقی راه را برای «ارتباط» انسانها کمرنگ کرده است. تلویزیون نقش تعقل را کمرنگ کرد و فضاهای مجازی «تخیل» را به پستوی اندیشه راند.[۱۲]
نحوهٔ پوشش
تکیهکلامها
خلقیات
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
بیروت
امامی پیش از انقلاب در سفری به بیروت با کتابهای «غسان کنفانی» آشنا شد و مقدمهای شد بر ترجمهٔ آثار این نویسندهٔ عرب.
آلمان
امامی برای دریافت جایزهٔ جشنوارهٔ «لایپزیک» که به کتابش با عنوان «عبادتی چون تفکر نیست» به «لایپزیک» آلمان شرقی سفر میکند. در این سفر ابتدا به «هند» بعد به برلین غربی و از آن جا با قطار به آلمان شرقی میرود. در آلمان کردها گرد هم جمع بودند و جشن بزرگ نوروز را به پا کرده بودند. امامی در آن مراسم سخنرانی میکند و سپس به دیدن پرویز دوائی در پراگ میرود. دیوار برلین را میبیند که نطفه داستان «پرنده و دیوار» شکل میگیرد. از پراگ به ایتالیا میرود و در آنجا ماندگار میشود. [۳]
قاهره
در نمایشگاه جهانی کتاب قاهره به عنوان نماینده کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شرکت کرد. با ترجهٔ عربی کتابهایی از نیما یوشیج، ثمین باغچهبان، سیروس طاهباز و ادبای دیگر که در نمایشگاه به نمایش درآمد. در میان کردها چه ادبیات عمیقی وجود دارد.[۳]
سلیمانیه
غلامرضا امامی در فروردین ۱۳۹۸ برای ارائهٔ پژوهشی با عنوان «آثار جلال آلاحمد آینهای از اعتراف و ادبیات» در سمینار «گلاویژ» به سلیمانیه عراق سفر کرد.[۱۷]
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
غلامرضا امامی در فروردین ۱۳۹۸ به سمینار گلاویژ سلیمانیه دعوت شد [۱۷]و جایزهٔ تندیس «تاریخ و ادب» این جشنواره را دریافت کرد.[۱۸]
ناشرانی که با او کار کردهاند
بنیانگذاری
تأثیرپذیریها
محمدتقی شریعتی در مطالعه و کتابخوانی غلامرضای نوجوان نقش بهسزایی داشت. او در سخنرانیهایش کتابهایی را به نوجوانان معرفی میکرد. غلامرضا که شیفتهٔ چهرهٔ روحانی او بود، با اشتیاق آن کتابها را تهیه میکرد و میخواند. [۳]
استادان و شاگردان
علت شهرت
«آی ابراهیم» برگزیدهٔ شورای کتاب کودک ١٣۶۰ و برندهٔ ديپلم اولين جشنواره كودك و نوجوان كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان ١٣۶٨[۱۹]
جلال آلاحمد در مقدمه کتاب خود با عنوان «خدمت و خیانت روشنفکران» از همکاری و همراهی وی نام برد. [۷]
«عبادتی چون تفکر» و «فرزند زمانه خویشتن باش» برندهی جایزههایی جهانی در جشنوارهی لایپزیک و ژاپن شده است.
« سه قصه» «اومبرتو اکو» به ترجمهٔ امامی در سال ۱۳۹۴ جایزهٔ کتابهای برتر کودک و نوجوان را دریافت کرد. [۵]
امامی یکی از نویسندگان ایرانی برگزیده یونسکو است. آثاری از دو زبان ایتالیایی و عربی به فارسی ترجمه میکند.[۱۲]
فیلم ساخته شده براساس
حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
نام جاهایی که به اسم این فرد است
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
مصاحبههای زیادی از غلامرضا امامی در نشریات مختلف به چاپ رسیده است. از جمله در شمارههای متعددی از مجلهٔ "بخارا"، "آزما"[۲۰] ، "سوره اندیشه"[۲۱] و "یادآور"[۲۲] میتوان اشاره کرد.
آثار و کتابشناسی
کارنامه و فهرست آثار
تألیفها
ارزش تبلیغ
آی ابراهیم
آتش باش تا برافروزی
قصه قلعه (نشر قلم)
آنها زندهاند (کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان)
آفتابپرست (نشر انجام کتاب)
جز زیبایی ندیدیم (دفتر نشر)
راز قلعه (نشر شهر)
ترجمهها
پینوکیو (از ایتالیایی)
بامزه در فارسی
لبخند بی لهجه
قصهها، اثر غسان کنفانی (از عربی)
خاطرات مئیر عزری
آبی کوچولو، زرد کوچولو، اثر لئو لیونی
اسب و سگ اثر ولتر
یک تخممرغ عجیب
ابر، اثر توربو ریواندو
ایران، اثر ایتالو کالوینو
باغهای امید، نوشتهها و نقاشیهای بچههای غزه
بزرگترین خانه دنیا، اثر لئو لیونی
بلبل امپراطور چین، اثر آندرسن
بهار خاکستری، اثر زکریا تامر
پرندهٔ طلایی، اثر لئو لیونی
پندهای ناشنیده، اثر زکریا تامر
تکه به تکه، اثر لئو لیونی
تنها نیستم، اثر وریک بیشن
جز زیبایی ندیدم
چگونه با ماهی قزلالا سفر کنیم؟ اثر اومبرتو اکو
حقیقت بلندتر از آسمان
خرس سفید و سیاه، اثر یورگ شوبیگر
خرگوش باهوش، اثر عبدالتواب یوسف با یادداشت ویژه نویسنده برای ترجمه فارسی
درخت الفبا، اثر لئو لیونی
در باغ خرگوشها، اثر لئو لیونی
رعد(مجموعه داستان)، اثر زکریا تامر با یادداشت ویژه نویسنده برای اثر فارسی
زنده بیدار
زیبای خفته، اثر گریم
زیبا و مانا، اثر دل روند
سال پرکار، اثر لئو لیونی
سرود کریسمس، اثر چارلز دیکنز
سفر کک و مک، اثر لئو لیونی[۱۲]
سِفر خروج، اثر عبدالرحمن شرقاوی [۲۳]
سه قصه ترجمهٔ سه کتاب امبرتو اکو، کولاک
گنجشک من بدو بدو اثر اومبرتو اکو (از ایتالیایی)
سی مرغ و سیمرغ
شاعر، اثر لئو لیونی
قدرت جهانی شش مرد اثر گریم
شب و پیرزن (از انگلیسی)
شهر خوب نقاشی فؤاد الفتیح
فاشیسم ابدی، اثر اومبرتو اکو
فلافل اثر فیروزه جزایری
قدس رؤیای ما نوشتهها و نقاشیهای کودکان فلسطین
قندیل کوچک، اثر غسان کنفانی
قهرمانان نقاشی، اثر محی الدین لباد
کلید
کولاک
گفتگوها، اثر اوریانا فالاچی (از ایتالیایی)
گنجشک من بدو بدو
گربه و شیطان، جیمز جویس
لاک پشت باهوش
لبخند بی لهجه، اثر فیروزه جزایری
لرزنده
مال من، اثر لئو لیونی
ماهیها همیشه بیدارند، اثر اری دلوکا (ایتالیایی)
ماهی سیاهه، اثر لئو لیونی
ماهی فقط ماهی است، اثر لئو لیونی
مجموعه ماهی سیاهه
من خواب صلح میبینم، نوشتهها و نقاشیهای کودکان یوگسلاوی
نامزدها، اثر اومبرتو اکو
نوازنده، اثر لئو لیونی
ویکنت نصفه شده، اثر ایتالو کالوینو
هر چیزی رنگی دارد، اثر لئو لیونی
یکی بود که خودش نبود، اثر جانی روداری
یک تخم مرغ عجیب، اثر لئو لیونی[۱۲]
مقالات و پژوهشها
به یاد حمید عنایت[۲۴]
یادها[۱۲]
طالقانی آن پیر پاک ما[۱۲]
ویرایش
- امامی ویرایش یا سرویراستاری کتابهای مختلفی را به عهده داشته از جمله:
چهل طوطی ترجمه سیمین دانشور و جلال آلاحمد با طرحهای اردشیر محصص
"']]
بی ریشه، ترجمه محمد قاضی، کتاب پنجره
سرباز شکلاتی (برنارد شاو)، ترجمه سیمین دانشور، روزنه
شیفته شید (زندگینامه ونگوگ)، کتاب گویا
رمز موفقیت زیستن (کارنگی)، ترجمه سیمین دانشور، روزنه
خاطرات عززی، سفیر اسرائیل در ایران، نشر علم
طبیعت استبداد (عبدالرحمان کواکبی)، با دو دیپاچه آیت الله طالقانی و دکتر حمید
مصاحبه با تاریخ (اوریانا فالاچی)، ترجمه دکتر نصیر السادات سلامی[۱۲]
- دبیر ویرایش کتابهایی از جمله:
مجموعه قصههای «جانی روداری»، یکی بود که خودش نبود، روزی که در میلان از آسمان کلاه بارید، فروشگاه ساحره، یاس در دیار دروغگویان در نشر هوپا
درخت زیتون اثر غسان کنفانی ترجمه سیروس طاهباز، شعر جهان عرب ترجمهٔ فیروز شیرانلو در نشر روزبهان
نوشتهها، مجموعه آثار حمید عنایت نشرنو
سبک و لحن و ویژگی آثار
امامی زبان عربی را زبان اول خود میداند و معرفی ادبیات کودک و نوجوان عربی به بچههای ایرانی از جمله دغدغهای اوست. او در انتخاب کتاب برای ترجمه وسواس زیادی دارد، همچنین در ترجمه و ویرایش کتاب. او کتاب «قصهها» را پس از سیبار ویرایش و صیقل زدن، به ناشر سپرد تا یک نفر واژه به واژه با متن عربی تطبیق بدهد. اما برای چاپ کتاب، نخست برای نوجوانان میخواند تا مطمئن شود که میتوانند با قصه ارتباط برقرار کنند. او به زبان مشترک بچهها مینویسد تا پیامهای انسانی را به آنها منتقل کند که محدود به مکان، زبان و زمان خاصی نباشد. امامی دغدغههای مشترک همه بچهها را درنظر دارد و فقط مسایلی را انتخاب میکند که پیامی جاودانه داشته باشد و موضوعات و مطالب آنها نوعی همزادپنداری با مردم ایران وجود داشته باشد و مبحث بیگانه و غریبهای نداشته باشد.[۲۵]
جوایز و افتخارات
- «فرزند زمان خویشتن باش» برنده دیپلم افتخار لایپزیک، تحسین شده و نمونهای عالی در کتاب یونسکو؛ Childrens books in developing countries. Anme Pellowski. Unesco. Paris – ۱۹۸۰
- «عبادتی چون تفکر نیست» اولین برندهٔ جایزهٔ شانزدهمین نمایشگاه کتابهای مصور کودکان راین ۱۹۷۹، برنده دیپلم افتخار لایپزیک ۱۹۸۱
- «آی ابراهیم» برگزیدهٔ شورای کتاب سال ۱۳۶۰، برندهٔ دیپلم افتخار اولین جشنوارهٔ کودکونوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ۱۳۶۸
- ترجمهٔ «سه قصه» برندهٔ جایزهٔ برتر کتابهای کودکان و نوجوانان ۱۳۹۴، برنده جایزهٔ لاکپشت پرنده
- ترجمه «کتاب عبادتی چون تفکر نیست» به انگلیسی توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با نام «Think is the most waluable prayer»
- جایزهٔ تندیس «تاریخ و ادب» جشنواره بینالمللی «گلاویژ» سلیمانیه ۱۳۹۸[۱۸]
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
بررسی چند اثر
سه قصه
این اثر شامل سه قصه از اکوست و با نقاشیهایی از اوجینو کارمی نیز همراه است. قصه اول با نام «بمب و ژنرال» داستانی است از زبان اتمهای بیچارهای که داخل بمبی اسیرند و فرمانده و ژنرالی که میخواهند به هر بهانه جنگی به پا کنند اما اتمها با همدلی نقشه آن را نقش برآب میکنند. قصه دوم با عنوان «سه فضا نورد» داستان سفر سه فضا نورد مشکوک است که با سفری به مریخ دیداری با ساکنان مریخ میکنند. قصه سوم نیز با عنوان «کرهای دیگر» قصه امپراطور مغرور و متکبری است که میخواهد به زور تمدن را به کره خوشبخت دیگری صادر کند. اومبرتو اکو درباره سه قصه گفته است: «این اثر کتابی برای بچهها، بزرگها و همه کسانی که به قصه نیاز دارند.» اومبرتو اکو نشانهشناس، فیلسوف، متخصص قرون وسطی، منتقد ادبی و رماننویس ایتالیایی بود.[۲۶]
آی ابراهیم
امامی در نوشتن این کتاب میگوید؛ دورهٔ دبیرستان را در اهواز گذراندم، زمان جنگ ایران و عراق. بعد از جنگ خرمشهر از بین رفت و من اندوه زیادی داشتم. دینی دارم به آن سالها و دوستان خوب دوران نوجوانیام.[۴] داستان یک کفاش به نام ابراهیم را شنیدم که در محلهٔ لشگرآباد اهواز زندگی میکرد. شنیدم که با خمپاره بعثیها پرواز کرده است و برای من دردناک بود. شاید بیشتر از دو ساعت طول نکشید که قصه "آی ابراهیم" را نوشتم و آن کتاب را به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان سپردم. آن موقع رابطهام را با کانون قطع کرده بودم و میخواستم به خارج از کشور بروم. آن کتاب را از سر عشق نوشتم. تاکنون نزدیک به چهارصد هزار نسخه از کتاب "آی ابراهیم" بیرون آمده است و یکبار هم برنده جایزه شورای کتاب کودک شده است. [۳]
پینوکیو
کتاب «پینوکیو» نوشته کارلو کلودی، نویسنده نامدار ایتالیایی است که تاکنون به یکصد زبان ترجمه شده است. پینوکیو برای اولین بار در ایران توسط صادق چوبک و بر اساس متن انگلیسی ترجمه شد و بعد از آن نیز تمامی ترجمههای آن از انگلیسی و فرانسوی انجام شد. ترجمهٔ غلامرضا امامی نخستین ترجمهٔ انجام شده از زبان ایتالیایی به فارسی است. این کتاب که به همراه تصویرگریهای روبرتو اینوکنتی، تصویرگر ایتالیایی و برنده جایزه اندرسن به همراه دو مقدمه از آنجلو میکله پیه مونتسه، ایرانشناس، برنده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی توسط انتشارات سپاس در تهران منتشر شده است. امامی در خصوص این ترجمه گفته است: «ضربالمثل ایتالیایی هست که میگوید، مترجمان خائن هستند، اما من کوشیدم که در این کتاب خائن نباشم. کتاب پینوکیو برای من یک زیبایی بیمرز بود؛ زیبایی بیزبان و مکان. من نمیدانم در ذهن خالق آن چه گذشته است که متن کتابش همیشه تازه است؛ منتهی میتوانم بگویم در این کتاب مانند زندگی و تازگی کودکان جهان، عشق، دوستی، صلح و برادری موج میزند؛ داستانی است که مانند قصههای شرقی لایه به لایه و حماسی است و حتی میتوان آن را یک داستان مذهبی و تراژیک یاد کرد. بسیاری از مترجمین ما با دقت این کتاب را ترجمه نکرده، بخشهایی را از آن حذف و بخشهایی را هم به آن اضافه کردند؛ به همین خاطر خوشحالم که برای اولین بار یک ترجمه از زبان اصلی این کتاب به زبان فارسی منتشر میشود.» [۶]
گفتوگوهای اوریانا فالاچی
فالاچی با بسیاری از چهرههای شهرهٔ سیاسی دنیا گفتوگو کرده، او در گفتوگوهایش اندیشه را به چالش میکشید. امامی در این کتاب بخشهایی خواندنی از آخرین مصاحبههای این زن سرسخت را گردآوری و ترجمه کرده است. در صفخات ابتدایی کتاب، در بخشی از دیدار فالاچی با امام خمینی میخوانیم:
زائران فقط برای اینکه یک لحظه او را ببینند و تبرک شوند، روزها با پای پیاده یا با کاروانهای اتوبوس و اتومبیل سفر کردهاند. یک اتاق و یک تخت برای استراحت پیدا نمیشود. سودجویانی هستند که در شرایط موجود، با قیمتهایی گزاف مکان و تخت کرایه میدهند، بدون اینکه خستگی، ناراحتی، گرسنگی و حتی بیهوش شدن افراد در آنها تاثیری داشته باشد.
فالاچی خودش را در روسری و چادر سیاهی که روی مانتو و لباسهای به قول خودش متعارفی که پوشیده، توصیف کرده و مینویسد:
""'ما را بدون کفش به اتاقی میبرند که در آن اتاق باید مصاحبه انجام شود. تقریبا میشود با یک سمپاتی به محاسن نرم و چهرهٔ او نگریست. حالت انسانی را دارد که با قدرت، با وسوسههای نفسانی مبارزه میکند. چشمان نافذی دارد که در آنها ایمان کاملش بدون کمترین شکی پیداست... او فقط یک بار به من نگاه کرد.""'[۲۷]
ناشرانی که با او کار کردهاند
کانون پرورش فکری کودکان نوجوانان، افق، انجام کتاب، هرمس، روزبهان، پنجره، دف، نوین کتاب گویه، سپاس، پدیده، نگاه، انتشارات کودکان یزد، دفتر نشر، کتاب گویا، به نگار، موج، افق، کتاب همشهری، نشر شهر، مروارید، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، قلم، هوپا، روزنه، نشر علم، جیحون
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
کتابهای غلامرضا امامی بارها تجدید چاپ شده از میان آنها کتاب «آی ابراهیم» در دوازدهمین مرحلهٔ چاپ به فروش ۴۰۰هزار نسخهای رسیده است. [۲۸]
منبعشناسی
منابعی که دربارهٔ فرد و آثارش نوشته شده است. (شامل کتاب، مقاله و پایاننامه)
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ۱٫۶ ۱٫۷ ۱٫۸ «روایت غلامرضا امامی از دیدار آل احمد و شریعتی».
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ ۲٫۵ «در گفت و گو با غلامرضا امامی نویسنده و مترجم: ادبیات، همه دیوارها را از میان برمیدارد».
- ↑ ۳٫۰۰ ۳٫۰۱ ۳٫۰۲ ۳٫۰۳ ۳٫۰۴ ۳٫۰۵ ۳٫۰۶ ۳٫۰۷ ۳٫۰۸ ۳٫۰۹ ۳٫۱۰ ۳٫۱۱ ۳٫۱۲ ۳٫۱۳ ۳٫۱۴ «غلامرضا امامی خاطراتش از ۵۰ شخصیت را مینویسد / "یادها" روایتی از شهید مطهری و دکتر شریعتی تا جلال آلاحمد و پرویز کلانتری / "با طالقانی آن پیر پاک" منتشر میشود».
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ ۴٫۵ ۴٫۶ «گفت وگو با غلامرضا امامی در مورد جهان اندیشگی آل احمد و شریعتی و اشتراکات آنها».
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ ۵٫۵ ۵٫۶ «گفتوگو با غلامرضا امامی؛ همه تلاشم این بود که مرغک کانون زنده بماند».
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ «مترجمان خائن هستند/ «پینوکیو»ی اصلی رونمایی شد».
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ «ششم شهریو زادروز غلامرضا امامی مترجم و پژوهشگر برجسته و عضو افتخاری انجمن صنفی مترجمان».
- ↑ «داستاننویسان تخیل را از یاد بردهاند».
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ ۹٫۳ ۹٫۴ «درونگرایی مفرط؛ مانع جهانی شدن ادبیات معاصر ایران».
- ↑ «دیدار و گفتگو با غلامرضا امامی».
- ↑ «تاریخ شفاهی، ارتباط ما را با گذشته برقرار میکند».
- ↑ ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ۱۲٫۲ ۱۲٫۳ ۱۲٫۴ ۱۲٫۵ ۱۲٫۶ ۱۲٫۷ «خواستهام شمعی بیفروزم/ گفت و گو با غلامرضا امامی به بهانه انتشار چند کتاب تازه».
- ↑ «غلامرضا-امامی-جلال-با-واژههای-بیگانه-بیگانه-بود».
- ↑ «دو خاطره غلامرضا امامی از برخورد آیتالله طالقانی با زندانبانهای خود».
- ↑ «امامی: «اکو» همچنان بر بالای درخت زندگی نشسته است».
- ↑ امامی، غلامرضا. یاد و یادبود: با بازرگان ادای دینی «کوچک» به مردی «بزرگ».
- ↑ ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ {«بیست ودومین جشنواره بینالمللی «گلاویژ» امروز به کار خود پایان میدهد».
- ↑ ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ «برندگان جشنواره «گلاویژ» در سلیمانیه معرفی شدند».
- ↑ «درباره این کتاب».
- ↑ «ادبیات، سفر از بودن به شدن است؛ گفت وگو با غلامرضا امامی». آزما (تهران)، ش. ۱۰۴ (۱۳۹۳).
- ↑ «گفت و گو با غلام رضا امامی، نویسنده و مترجم درباره هنر و ادبیات متعهد: الگوهای پنهان». سوره اندیشه (تهران)، ش. ۴۲ (۱۳۸۸).
- ↑ «درآمد: مقاومت او زمینه مذهبی داشت». یادآور (تهران)، ش. ۴و۵ (زمستان۱۳۸۷ و بهار۱۳۸۸).
- ↑ «توصیه آیتالله مرعشی نجفی برای ترجمه یک نمایشنامه».
- ↑ به یاد حمید عنایت. ۱۳۷۵.
- ↑ «زندگی، من را برای كار در این حوزه انتخاب كرد».
- ↑ «جشن امضای کتاب «سه قصه» با حضور غلامرضا امامی».
- ↑ فالاچی، گفتوگوهای اوریانا فالاچی، ۸-۱۳.
- ↑ ««آی ابراهیم» غلامرضا امامی به چاپ نهم رسید».
منابع
- امامی، غلامرضا. «به یاد حمید عنایت». كیان (تهران) سال ششم، ش. ۳۱ (۱۳۷۵).
- رجبی، مریم. «ادبیات، سفر از بودن به شدن است؛ گفت وگو با غلامرضا امامی». آزما (تهران)، ش. ۱۰۴ (۱۳۹۳).
- ناظمی، سعید. «گفت و گو با غلام رضا امامی، نویسنده و مترجم درباره هنر و ادبیات متعهد: الگوهای پنهان». سوره اندیشه (تهران)، ش. ۴۲ (۱۳۸۸).
- رجبی، محمد حسن و سید مهدی طالقانی. «درآمد: مقاومت او زمینه مذهبی داشت». یادآور (تهران)، ش. ۴و۵ (زمستان۱۳۸۷ و بهار۱۳۸۸).
- امامی، غلامرضا. «یاد و یادبود: با بازرگان ادای دینی «کوچک» به مردی «بزرگ»». بخارا (تهران) سال ششم، ش. ۴۷ (بهمن و اسفند۱۳۸۴).
- فالاچی، اوریانا (۱۳۹۰). گفتوگوهای اوریانا فالاچی. ترجمهٔ غلامرضا امامی. تهران: افق. ص. ۸-۱۳. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۶۹-۱۲۴-۰.
پیوند به بیرون
- «غلامرضا امامی خاطراتش از ۵۰ شخصیت را مینویسد / "یادها" روایتی از شهید مطهری و دکتر شریعتی تا جلال آلاحمد و پرویز کلانتری / "با طالقانی آن پیر پاک" منتشر میشود». هنرآنلاین، ۳۰مرداد۱۳۹۸. بازبینیشده در ۶آبان۱۳۹۸.
- «روایت غلامرضا امامی از دیدار آل احمد و شریعتی». ایسنا، ۲۶ شهریور ۱۳۹۶. بازبینیشده در ۶آبان۱۳۹۸.
- «در گفت و گو با غلامرضا امامی نویسنده و مترجم: ادبیات، همه دیوارها را از میان برمیدارد». مرکز دائرةامعارف بزرگ اسلامی، ۲۱دی۱۳۹۳. بازبینیشده در ۶آبان۱۳۹۸.
- «تاریخ شفاهی، ارتباط ما را با گذشته برقرار میکند». تاریخ شفاهی ایران، ۵مهر۱۳۹۶. بازبینیشده در ۶آبان۱۳۹۸.
- «ششم شهریو زادروز غلامرضا امامی مترجم و پژوهشگر برجسته و عضو افتخاری انجمن صنفی مترجمان». انجمن صنفی کارگری مترجمان استان تهران. بازبینیشده در ۶آبان۱۳۹۸.
- «مترجمان خائن هستند/ «پینوکیو»ی اصلی رونمایی شد». پایگاه خبری آفتاب، ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۶. بازبینیشده در ۶آبان۱۳۹۸.
- «درونگرایی مفرط؛ مانع جهانی شدن ادبیات معاصر ایران». خبرگزاری دانشگاه آزاد اسلامی آنا، ۲۰ تیر ۱۳۹۷. بازبینیشده در ۶آبان۱۳۹۸.
- «دو خاطره غلامرضا امامی از برخورد آیتالله طالقانی با زندانبانهای خود». ایلنا، ۲۰شهریور۱۳۹۷. بازبینیشده در ۶آبان۱۳۹۸.
- «غلامرضا-امامی-جلال-با-واژههای-بیگانه-بیگانه-بود». خبرگزاری فارس، ۲۰شهریور۱۳۹۷. بازبینیشده در ۶آبان۱۳۹۸.
- «جشن امضای کتاب «سه قصه» با حضور غلامرضا امامی». اعتماد، ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۸. بازبینیشده در ۶آبان۱۳۹۸.
- «خواستهام شمعی بیفروزم/ گفت و گو با غلامرضا امامی به بهانه انتشار چند کتاب تازه». فرهنگ امروز، ۲۴ شهریور ۱۳۹۸. بازبینیشده در ۶آبان۱۳۹۸.
- «امامی: «اکو» همچنان بر بالای درخت زندگی نشسته است». مرکز دائرةامعارف بزرگ اسلامی، ۴اسفند۱۳۹۴. بازبینیشده در ۶آبان۱۳۹۸.
- «گفتوگو با غلامرضا امامی؛ همه تلاشم این بود که مرغک کانون زنده بماند». آنگاهمگ. بازبینیشده در ۱۰آبان۱۳۹۸.
- ««آی ابراهیم» غلامرضا امامی به چاپ نهم رسید». کانون نیوز، ۱۶ آذر ۱۳۹۳. بازبینیشده در ۱۰آبان۱۳۹۸.
- «زندگی، من را برای كار در این حوزه انتخاب كرد». ایبنا، ۵خرداد۱۳۹۳. بازبینیشده در ۲۲آبان۱۳۹۸.
- «درباره این کتاب». کتابخانه کودکان. بازبینیشده در ۱۰آذر۱۳۹۸.
- «بیست ودومین جشنواره بینالمللی «گلاویژ» امروز به کار خود پایان میدهد». ایبنا، ۳۱ فروردين ۱۳۹۸. بازبینیشده در ۱۰آذر۱۳۹۸.
- «توصیه آیتالله مرعشی نجفی برای ترجمه یک نمایشنامه». خبرگزاری فارس، ۴آذر ۱۳۹۸. بازبینیشده در ۱۰آذر۱۳۹۸.
- «برندگان جشنواره «گلاویژ» در سلیمانیه معرفی شدند». خبرگزاری کردپرس، ۱اردیبهشت۱۳۹۸. بازبینیشده در ۴دی۱۳۹۸.
- «گفت وگو با غلامرضا امامی در مورد جهان اندیشگی آل احمد و شریعتی و اشتراکات آنها». آفتابیر، ۷شهریور۱۳۸۸. بازبینیشده در ۴دی۱۳۹۸.
- «دو خاطره غلامرضا امامی از برخورد آیتالله طالقانی با زندانبانهای خود». آفتابیر، ۳۰شهریور۱۳۹۷. بازبینیشده در ۴دی۱۳۹۸.
- «داستاننویسان تخیل را از یاد بردهاند». آفتابیر، ۳آبان۱۳۹۴. بازبینیشده در ۴دی۱۳۹۸.
- «دیدار و گفتگو با غلامرضا امامی». مجله فرهنگی هنری بخارا، ۲بهمن۱۳۹۸. بازبینیشده در ۲۵بهمن۱۳۹۸.