آهِ باشین: تفاوت میان نسخهها
گرگ پیشتاز (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
ref |
||
(۶۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۴: | خط ۴: | ||
|اندازه تصویر = 220px | |اندازه تصویر = 220px | ||
|زیرنویس تصویر = | |زیرنویس تصویر = | ||
|نویسنده = [[ | |نویسنده = [[محمدکاظم مزینانی]] | ||
|تصویرگر = | |تصویرگر = | ||
|طراح جلد = | |طراح جلد = | ||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
|ناشر فارسی = سوره مهر | |ناشر فارسی = سوره مهر | ||
|محل انتشارات = | |محل انتشارات = | ||
|تاریخ نشر = ۱۳۹۲ | |تاریخ نشر = ۱۳۹۲ | ||
|تاریخ نشر فارسی= | |تاریخ نشر فارسی= | ||
|محل ناشر فارسی = | |محل ناشر فارسی = | ||
|تعداد صفحات = ۳۵۶ | |تعداد صفحات = ۳۵۶ | ||
|نوع رسانه = کتاب | |نوع رسانه = کتاب | ||
|صفحه = | |صفحه = | ||
|شابک | |شابک = ۹۷۸-۶۰۰-۱۷۵-۶۹۱-۷ | ||
|پس از = | |پس از = | ||
|پیش از = | |پیش از = | ||
}} | }} | ||
[[پرونده: | [[پرونده:Mazinani.neshast.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>"'نقد و بررسی در حضور پدیدآور"'</center>]] | ||
"'آهِ باشین"' روایت مبارزی انقلابی به قلم [[محمدکاظم مزینانی|محمد کاظم مزینانی]] است که در سال ۱۳۹۲ منتشر و توسط انتشارات [[سوره مهر]] به چاپ پنجم و تیراژ ۱۰۰۰۰ نسخه رسید.این اثر کمنظیر برنده جایزه هفتمین دورهٔ [[جایزه ادبی جلال آلاحمد|جلال]] شده است.<ref name="مزینانی">{{یادکرد وب|نشانی = http://jalal.adabiatirani.com/%D8%AF%D9%88%D8%B1%D9%87%E2%80%8C%DB%8C-%D9%87%D9%81%D8%AA%D9%85/|عنوان= دوره هفتم}}</ref> | |||
<center>* * * * *</center> | |||
< | «آهِ باشین» روایتکنندهٔ فعالیت یک مبارز انقلابی چپ با فضای فکری کمونیستی است که از دههٔ۲۰ شمسی و بدو تولد شخصیت اصلی داستان آغاز میشود و تا سال۹۰ ادامه دارد. در این رمان به تناقضات و تفاوتهای نسلی بین شخصیت اصلی و فرزندش اشاره شده است.<ref name="سوره مهر">{{یادکرد وب|نشانی = https://www.sooremehr.ir/fa/book/1839|عنوان= آه باشین}}</ref> این رمان روایت زوال یک خاندان قجری است که با نثری سلیس و لحنی مناسب، تعلیق و کشش، داستان جذابی خلق میکند تا خواننده را در مسیر یادآوری تاریخ معاصر با خود همراه سازد. در پسزمینه داستان از فصل اول تا انتها بهترتیب برهههایی از تاریخ معاصر ایران مانند دوران رضاشاه و فرمان کشف حجاب، جنگ جهانی و سقوط رضاشاه، سرکارآمدن محمدرضا پهلوی، اصلاحات ارضی، گسترش فضای شهری و ساختوسازهای آن دوران و تخریب فضاهای روستایی و بکر، مبارزات سیاسی پیش از انقلاب و بعد از آن و حتی جنگ تحمیلی و زمان حال، دوره میشوند. <ref name="روایت زوال">{{یادکرد وب|نشانی =http://blog.faraketab.ir/%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A2%D9%87-%D8%A8%D8%A7-%D8%B4%DB%8C%D9%86-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%DA%A9%D8%A7%D8%B8/|عنوان= نگاهی به رمان «آه با شین» نوشته محمدکاظم مزینانی}}</ref> | ||
رمان | |||
==برای آنانیکه کتاب را نخواندهاند== | ==برای آنانیکه کتاب را نخواندهاند== | ||
===یک بند در معرفی خلاصهٔ کتاب === | ===یک بند در معرفی خلاصهٔ کتاب === | ||
راوی دانای کل، داستان را در سه بخش مختلف برای خواننده تعریف میکند. | راوی دانای کل، داستان را در سه بخش مختلف برای خواننده تعریف میکند. بخش صفر داستان، زمان حال شازده پنجم یا تهتغاری است که تا آخر داستان نام دقیقش مشخص نمیشود. شازده در زمان حال داستان بالای هفتاد سال سن دارد و بیماری قلبی و سکته او را زمینگیر کرده است. در این بخش، دستوپنجه نرمکردن او را با بیماریاش، خاطرات گذشته و پسرش «کاوه» را میبینیم که تنها میراث خانواده سالاری است. کاوه معتاد است و زندگی خانوادگیاش درحالفروپاشی. داستان بهصورت فلشبک ارائه میشود، داستان خاندان سالاری، از نوادگان فتحعلی شاه قاجار روایت میشود. داستان در این بخش خطی تعریف میشود و رو بهجلو میرود و بهمرور که خواننده با شخصیتهای زیاد آن آشنا میشود، زندگی هریک را میخواند و سرنوشتشان را تا مرگ دنبال میکند. همچنین خردهروایتهای مربوط به شخصیتها بهصورت صحنهای از گذشتهٔ آنها ارائه میشود که کمک شایانی به عمقبخشی شخصیتها میکند. مهم نیست شخصیت تا چه حد فرعی یا اصلی باشد، هرجا لازم بوده که دربارهٔ شخصیتی بیشتر بدانیم، راوی آنرا از ما دریغ نمیکند و با صحنهای جذاب و گرهگشا اطلاعات لازم را دربارهٔ شخصیت و ماجرای مدنظر ارائه میدهد. برای مثال خردهروایتهای مربوط به زندانیان همبند شازده، مثل «اسمال منیژه» و دیگران از نمونههای مدنظر داستان است.<ref>{{یادکرد وب|نشانی = http://www.adabefarsi.ir/showpost.aspx?id=2855|عنوان= نگاهی کوتاه به کتاب «آهِ باشین» نوشته محمدکاظم مزینانی}}</ref> | ||
بخش صفر داستان، زمان حال شازده پنجم یا تهتغاری است که تا آخر داستان نام دقیقش مشخص نمیشود. شازده در زمان حال داستان بالای هفتاد سال سن دارد و بیماری قلبی و سکته او را زمینگیر کرده است. در این بخش، | |||
همچنین | |||
===چرا باید این کتاب را خواند؟=== | ===چرا باید این کتاب را خواند؟=== | ||
خواندن این رمان با | خواندن این رمان با نوعی کنجکاویِ ساده شروع میشود. اینکه بخواهیم بدانیم کدام کتاب افتخار [[جایزه ادبی جلال آلاحمد|جایزهٔ جلال]] در سال۹۳ را بهدست آورده است. رمان «آهِ باشین» در حوزههای مردمشناسی و واژهشناسی، اطلاعات جامعی را دراختیار خوانندگان میگذارد. این رمان بیشتر از اینکه داستان باشد، میتوان گفت گالریِ بزرگی از نقاشیهای خوب و دوست داشتنی است.<ref name="مراسم رونمایی">{{یادکرد وب|نشانی = https://www.yjc.ir/fa/news/4812638 |عنوان= «قزوه»: کتاب «آهِ باشین» راز و رمز بسیار دارد/ "کشاورز": هنر "مزینانی" هنر زندگیکردن است}}</ref> | ||
این کتاب درعیناینکه سرگذشت ۵ نسل را مطرح میکند، در محیطی ساده و صمیمی فرهنگ سنتی ایران را در تقابل با مدرنیتهٔ وارداتی بررسی میکند. جزیینگری درخور احساس نویسنده در محیطی عاشقانه و تقابل احساس با وظیفه مداری و جدیت عملگرا و تقابل آرمانهای زیبای جامعه با واقعیتهای زشت و زنندهٔ آن، از هنرنماییهای ویژهٔ نویسنده است.<ref name= "مراسم رونمایی"/> | |||
===جاذبهٔ آهِ باشین=== | |||
====افتخارات==== | ====افتخارات==== | ||
<font color=purple>"'«کتاب "'آهِ باشین"' اثر برتر چهارمین جشنواره داستان انقلاب است که برندهٔ جایزه [[قلم زرین]] نیز شدهاست»"'</font><ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://anjomanghalam.ir/%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%87%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AC%D8%B4%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%82%D9%84%D9%85-%D8%B2%D8%B1%D9%8A%D9%86|عنوان =دوازدهمین جشنواره قلم زرین}}</ref> همچنین محمدکاظم مزینانی، نویسنده برندهٔ [[جایزه ادبی جلال آلاحمد|جایزهٔ جلال]] و کتاب سال است.<ref name="مزینانی"/> | |||
همچنین محمدکاظم | |||
===سبک کتاب=== | ===سبک کتاب=== | ||
====پست مدرن==== | ====پست مدرن==== | ||
در این رمان ما با چند شخصیت | در این رمان ما با چند شخصیت مواجه هستیم که نهتنها هیچکدام بر دیگری برتری ندارد؛ چون همهٔ شخصیتها بهنوعی در یک سطح قرار دارند و بهشدت شخصیتهای کنشپذیر و منفعلی (Passive) هستند. اگرچه داستان اصلی حول یک شخصیت است؛ اما سایر شخصیتها بهصورت کاریکاتورگونه وجود دارند. در این رمان پستمدرن نوعی گسست مشاهده میشود و روایت آنها تکهتکه و پارهپاره است. اگرچه برخی تغیرها همچون وجود دانای کل بهجای راوی اول یا نداشتن پایانی باز در انتهای رمان باعث ترکیببندی متفاوت این رمان میشود.<ref name="مزینانی"/> | ||
====رئالیسم جادویی==== | |||
سبک کتاب | ====[[رئالیسم جادویی]]==== | ||
سبک کتاب درعیناینکه واقعگرایی است، توجه به اصول جادویی همچون جن و ماورا دارد. نویسنده زندگانی شخصیتهای داستانی این مجموعه را بهتصویر کشیده است.<ref name= "سوره مهر"/> | |||
====تاریخی==== | ====تاریخی==== | ||
رمانی است که گذشته و شرایط دوران گذشته را بازگو میکند. این کتاب دارای شخصیتهای تاریخی واقعی اصلی و فرعی است که به صورت واقعی، در داستان گنجانده شدهاند. در بررسی دقیقتر آن را بتوان به عنوان یک رمان نیمه تخیلی، زندگی نامهای معرفی نمود. <ref>{یادکرد وب|نشانی = | رمانی است که گذشته و شرایط دوران گذشته را بازگو میکند. این کتاب دارای شخصیتهای تاریخی واقعی اصلی و فرعی است که به صورت واقعی، در داستان گنجانده شدهاند. در بررسی دقیقتر آن را بتوان به عنوان یک رمان نیمه تخیلی، زندگی نامهای معرفی نمود.<ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://www.tasnimnews.com/fa/news/1394/02/25/741447/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%DA%A9%D8%A7%D8%B8%D9%85-%D9%85%D8%B2%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B3%D9%88%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AC%D9%84%D8%AF-%D8%B3%D9%87-%DA%AF%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D8%A7%D8%B4|عنوان= روایت محمدکاظم مزینانی از سومین جلد سهگانه انقلابیاش}}</ref> | ||
===اتفاقات سیاسی یا اجتماعی مرتبط با کتاب و جریانسازیهای کتاب=== | ===اتفاقات سیاسی یا اجتماعی مرتبط با کتاب و جریانسازیهای کتاب=== | ||
در داستان از فصل اول تا انتها | در داستان از فصل اول تا انتها بهترتیب برهههایی از تاریخ معاصر ایران مانند دوران رضاشاه و فرمان کشف حجاب، جنگ جهانی و سقوط رضاشاه، سر کارآمدن محمدرضا پهلوی، اصلاحات ارضی، گسترش فضای شهری و ساختوسازهای آن دوران و تخریب فضاهای روستایی و بکر، مبارزات سیاسی پیش از انقلاب و بعد از آن و حتی جنگ تحمیلی و زمان حال، دوره میشوند. | ||
===نظر بزرگان=== | رمان، قابلیت تقسیم شدن به دو فضای مستقل را دارد. دنیای پهلوی و بعد از آن انقلاب تا سال۱۳۹۰ که فضایی واقعگرایانه دارد و دنیای قاجارها که در هالهای از ابهام و افسون پنهان شده. فضایی سنتی که در آن آنهاییها بیشتر از اینهاییها حضور دارند. داستان از زبان ته تغاری، پنجمین شازدهٔ قاجاری روایت میشود که تصمیم میگیرد شاهزاده نباشد، به مردم بپیوندد. او فرزند ناخلف اشرافیگری است که با برخواستن درمقابل این نظام، علیه تاریخ و هویت اجدادیاش بر میخیزد و درنهایت از درون، دچار از خود بیگانگی شده و از بیرون از سوی جامعه طرد میشود. در کنار زاویهٔ دید دوم شخص که خواننده را در جایگاه راوی قرار میدهد تا با او همه چیز را از نزدیک، تجربه کند، رمان همزمان به درون طبقات مختلف اجتماعی سرک میکشد و از هر طبقه نمایندهای انتخاب میکند تا حوادث را با نگاه خود روایت کند. اگر ته تغاری و سیمین نمایندهٔ طبقهٔ روشنفکر و تحصیل کردهٔ جامعه هستند، صدای اسمال منیژه و سروان از داستان حذف نمیشود.<ref name="جریانسازی"> | ||
{{یادکرد وب|نشانی = http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/12751-2016-03-15-11-20-08.html |عنوان = یادداشتی بر رمان «آه باشین»، نوشتهٔ: وفا کشاورزی}}</ref> | |||
چنین ذهنیتی وقتی بیمقدمه با مظاهر فیزیکی مدرنیته در قالب کالاهای وارداتی مواجه میشود، سادگی و نظم همگون فکریاش به چالش کشیده میشود و ناگزیر، واکنشهای افراطی نشان میدهد. تلویزیونهای لامپی، به خصوصیترین جایگاهی وارد میشوند که برای ورود هر جنسی به حریم خود، روی درب منزلهایش، کلون متفاوتی دارد. قطارهای سریعالسیر، هالهٔ مقدس زیارتی را که قرار بود با رنج سفر توأم باشد، کمرنگ میکند. این ذهن آشفته که برای اولین بار از کیلومترها آنسوتر، صدایی آشنا را از میان سیمهای مسی میشنود، به دمدستیترین بازماندهٔ جهانبینی سنتیاش متوسل میشود:<ref name="جریانسازی"/> | |||
:«آنهاییها همهجا هستند، حتی میان سیمهای تلفن و تنها کاری که خارجیها کردهاند این است که آنهاییها را توی سیم زندانی کردهاند.» (ص:۱۵۸) | |||
===نظر بزرگان(اهل ادب و داوران)=== | |||
====نقدهای مثبت==== | ====نقدهای مثبت==== | ||
=====علیرضا قزوه===== | =====[[علیرضا قزوه]]===== | ||
همانقدر که جناب مزینانی را نویسنده میدانیم بهعنوان شاعر نیز وی را میشناسیم و او از شاعران بسیار خوب با کارنامه | {{گفتاورد تزیینی|همانقدر که جناب مزینانی را نویسنده میدانیم بهعنوان شاعر نیز وی را میشناسیم و او از شاعران بسیار خوب با کارنامه مقبولی است. تعلق نویسنده به کویر قابلستایش است، سمنان سرزمین راز و رمزهاست و راز و رمز را در این اثر خوب با عنوان «آهِ باشین» میبینیم؛ نویسندگان امروز تسلط عمیقی بر واژهها ندارند در این اثر تسلط خوبی بر کلمه وجود دارد و این مسئله تنها از یک شاعر برمیآید. واژهآرایی در این کتاب دیده میشود که تمام شاعران بزرگ از آن استفاده کردند. کتاب «آه باشین» اطلاعات خوبی در اختیار خواننده قرار میدهد، بهخصوص در حوزهٔ مردمشناسی و علومی که کمتر به آن ورود پیداکردهاید اطلاعات نویسنده مشخص میشود. نویسنده قبل از نگارش داستانش بر روی مسائل تاریخی جستوجو کرده است و اثر یک اثر سهگانه بهشمار میرود.<ref name="مراسم رونمایی"/>}} | ||
=====[[محمدرضا بایرامی]]===== | |||
[[پرونده:mazinany.bayramy.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>"'محمد کاظم مزینانی در کنار محمدرضا بایرامی"'</center>]] | |||
در زمانهای هستیم که برای تیترهای کوچک هیاهوی بسیاری به راه میافتد و این درحالی است که در زمینه ادبیات و داستاننویسی این اتفاق روی نمیدهد. جامعه ادبی و فرهنگی نباید بسیار راحت از کنار نویسندهای که به عمق مطلب میپردازد، بگذرد. «آه باشین» کار شریفی است، مطالب زیاد داستان از زندگی شخصیتهای تاریخی و جزئیاتی که بیان میکند، لحظهای در آن احساس کمکاری و باری به هر جهت بودن نویسنده نمیشود. معمولاً شاعران نویسندگان خوبی نیستند بخصوص از جهت نثر بسیار مشکل دارند این اتفاق برای مزینانی روی ندادهاست، در متن ۵۰ تا ۱۰۰ کلمه میتوانیم دربیاوریم که به غنای زبان فارسی افزوده است. توصیفات بسیار جلب توجه میکند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://www.farsnews.com/news/13930201001484/%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%A2%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D9%86-%D8%B7%D8%A8%D9%82-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AD%D8%B1%D9%81%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA|عنوان= بایرامی: کتاب «آهِ باشین» طبق استانداردهای حرفهای نوشته شده است}}</ref> | |||
=====[[ناصر کشاورز]]===== | |||
از دورهٔ نوجوانی با مزینانی دوست بودم و شعر کودک را باهم شروع کردیم. برخلاف صحبتهای دوستان وی از همان ابتدا هم شاعر و هم داستاننویس بود. هنر وی هنر زندگیکردن است. مارکز و بورخس را مزینانی به من معرفی کرد. وی آنقدر خوش قریحه بود که اشعارش موردتوجه صاحبنظران قرار گرفت و هنوز شعرهای ابتدایی وی را کسی نمیتواند کپیبرداری کند. «آه باشین» مانند گردابی مرا در خود غرق کرد و نتوانستم از آن بیرون بیایم. این کتاب تابلوهایی ترسیمشده با کلمات است، تابلویی که ازبینبردن یک گوشه آن باعث خرابی کل آن میشد. با فضاهای بهکاربرده در داستان آشنا بودم و خیلی از شخصیتها برایم آشنا بود. مهندسی کلمات و واژگانی را در کتاب خود بهکاربرده که انگار در زبان فارسی گمشده بود.<ref name="مراسم رونمایی"/> | |||
=====[[محسن پرویز]]===== | |||
منصفانه اگر بخواهیم قضاوت کنیم، در میان رمانهای منتشرشده نثر این داستان سالم و قوی است. استفاده از افعال و جملات در این کتاب بجا و درست و علائم نگارش در داستان بهموقع بهکاررفته است. این داستان روان نوشته شده و از دایرهٔ واژگان گستردهای بهره میبرد. توصیف صحنهها بهویژه در بخشهایی که مربوط که به زمان حال است توصیفهای موفقی است و وضعیت را در ذهن خواننده زنده میکند. در این رمان نویسنده به نکات ظریفی اشاره میکند که نشان از تسلط تاریخی نویسنده دارد و جزئینویسیهای نویسنده از نکات برجسته رمان است. کسی که رمان فاخر دست میگیرد توقع دارد جای پایی از مطالعات و تجربه نویسنده در صفحهصفحهٔ رمان ببیند، البته رمان محل آموزش نیست؛ ولی محل پندآموزی میتواند باشد و ما این را در این رمان شاهدیم. همچنین در این اثر با تقابل سنت و مدرنیته مواجهیم و شاهدیم که این مسئله در متن تجلی دارد و این نگاه قالبی است که در دوران پهلوی به جامعه خورانده میشده است.<ref name="مراسم رونمایی"/> | |||
=====[[محمدرضا سرشار|رضا رهگذر]]===== | |||
تخیل روان نویسنده در این داستان چشمگیر است و نشان میدهد که ذهن نویسنده قصهپرداز است و توانسته آنها را خلق کند و از این نظر اثر شایستهایی خلق شده است.<ref name= "سرشار">{{یادکرد وب|نشانی = http://www.sarshar.org/archives/critics/post_1128.html|عنوان= نشست نقدوبررسی رمان «آهِ باشین» برگزارشد}}</ref> | |||
=====[[یوسفعلی میرشکاک]]===== | |||
[[محمدکاظم مزینانی|مزینانی]] عمیقتر از [[جلال آلاحمد|آلاحمد]] به تاریخ نگاه کرده است و این شاید بهدلیل ویژگیهای شخصیتی اوست. مزینانی با دوگانهای که قرار است سهگانه شود، باری را که سالها روی دلم سنگینیاش را حس میکردم برداشت. باید رمانی خلق میشد که جذاب، قابل خواندن، محل تأمل، برخوردار از تکنیک درست میبود، عواطف مخاطب را پس نمیزد، شعار نمیداد و در دایره تأویل، قابل استخراج حرفهایی برای راهگشایی انسان امروز میداشت. مزینانی رمانهای غیرموفقی نداشته که اکنون شاهد دو رمان موفق باشیم. هر دو اثر کارهای نخستین وی در عرصه نگارش رمان، موفقاند و از انسان امروزی سخن میگویند. یکی از موفقیتهای درخشان نویسنده این است که بهصورت اجمالی و در قالب خاندان سالاری توانسته است با زبردستی به چنین سیر تاریخی بپردازد. جزماندیشی ایدئولوژیک را در هیچیک از دو رمان مزینانی نمیبینیم.<ref name="نشست">{{یادکرد وب|نشانی = https://www.farsnews.com/news/13931114001496|عنوان= میرشکاک: مزینانی در «آهِ باشین» از دایرهٔ ممیزی گذشته است، حسنبیگی: بعد از مطالعه کتاب، یاد فیلمهای علی حاتمی افتادم}}</ref> | |||
=====[[ابراهیم حسنبیگی]]===== | |||
مزینانی را بهعنوان شاعر میشناختم و ابتدا میخواستم ورودش به عرصهٔ رمان را نقد کنم. در انتظار رمانهای مزینانی بودم و «آهِ باشین» را ازنظر ساختاری به چشم منتقد میخواندم و قصد لذتبردن نداشتم؛ اما وقتی رمان بهپایان رسید، از آن لذت بردم. مزینانی توانست رمانی بنویسد که مخاطب هم بتواند بخشی از آن را خلق کند و صرفاً نظارهگر حوادث داستانی نباشد. این امر اثر او را ماندگار میکند. وقتی «آهِ باشین» را میخواندم، حس میکردم فیلمی از علی حاتمی میبینم. فضاسازیهای عصر قاجار داستان باوجود نبود نگارنده در آن زمان بسیار گویا و با دقت و ریزبینانه خلق شده بودند. بیشتر نویسندگان رمانهای تاریخی، اسیر حوادث آن میشوند. نویسنده عشق را دستمایه افزودن بر حجم رمان قرار نداده است. طی رمان هیچیک از زنوشوهرها عاشقهای آنچنانی نبودهاند. فقط همدیگر را دوست داشتهاند و زندگی کردهاند. مزینانی به مخاطب فرصت میدهد ادامهٔ ماجراهای عاشقانه را خودش در ذهن بسازد.<ref name="نشست"/> | |||
====نقدهای منفی==== | ====نقدهای منفی==== | ||
== | =====[[محمدرضا سرشار|رضا رهگذر]]===== | ||
{{گفتاورد تزیینی|این داستان درواقع سرگذشت ۵ نسل را مطرح میکند. نویسنده بر این باور است که داستان مدرن خلق کرده است؛ ولی فراموش کرده که داستان مدرن داستان۵ نسل نیست زیرا داستان ۵ نسل مربوط به داستانهای قرن ۱۸ است و این تناقضی در مکتب داستان ایجاد میکند. داستان از پیرنگ حلقوی به سبک داستانهای مدرن استفاده کرده است و این سبک معمولاً در داستانهای فرمالیستی استفاده قرار میگیرد. در داستانهای مدرن معمولاً میگویند که تاریخ تکرار میشود و جلو نمیرود. «تهتغاری» در این داستان اسمش ذکر نمیشود که به نظرم دلیلی برای این کار نیست. در این کتاب افراد مذهبی خرافی نشان داده شدهاند. این داستان همانطورکه گفته شد داستان انقلاب نیست؛ زیرا مگر میشود زمان داستان تا سال۱۳۸۲ ادامه پیدا کند؛ ولی اسمی از [امام] خمینی بهمیان نیاید، درحالیکه رهبر انقلاب نیز به آن اشاره کردهاند این انقلاب در دنیا با نام [امام] خمینی شناخته میشود؛ اما در این داستان ما یک مرتبه هم اسم ایشان را نمیبینیم.<ref name="سرشار"/>}} | |||
==== | |||
== | =====[[محسن پرویز]]===== | ||
=== | از دید من طرح داستان ضعف آشکاری دارد. بهگونهای که مقبول نیست. داستان میخواهد از نگاه «تهتغاری» به گذشته بازگردد که در عمل این اتفاق رخ نمیدهد. زاویهٔ دید در این داستان از آن نکاتی است که موجب میشود به اثر لطمه وارد شود. زاویهٔ دید بهگونهای است که بهنظر میرسد میخواهد از زاویهٔ دید تهتغاری داستان روایت شود؛ اما نویسنده در بخشهایی نمیتواند به آن پایبند باشد. درمجموع در طرح و زاویهٔ دید اشکال دیده میشود؛ اما شخصیتپردازی رمان قوی است و افراد را بهخوبی نشان داده است، همچنین در توصیفات و صحنهپردازی نیز خوب عمل شده و نکتهٔ اصلی و ویژهٔ داستان نثر سالم و روان آن است.<ref name="مراسم رونمایی"/> | ||
== | ====جملههای ماندگار کتاب==== | ||
* | |||
=====سال سن===== | |||
* حرضت والا، به این دختر نگاه کن! از گرسنگی نای راهرفتن ندارد. | |||
یکهو نگاه گُرّان شازده افتاد به صورت دخترک و حالش عوض شد. کیسه را از زن گرفت و بدون اینکه وزن کند انداخت توی صندوق. بعد پنج تا دوقِرانی از ته جیب جِلقزهاش بیرون کشید و گذاشت بیخ مشت زن و گفت: «این از شیربهای دخترت. مهریهاش هم پنج تا گوسفند. دیگر لازم نکرده سن جمع کنید. بروید و به فکر مراسم عقدکنان باشید. فقط تا میتوانی به او خوراک بده تا خوب رو بیاید. شبجمعه، یک نفر را میفرستم بیاوردش. ملتفت شدی؟» زن، ناباورانه، به دوقِرانیها دست کشید و گفت: «هر چه شما بفرمایید شازده! این دختر کنیز شماست.»(ص: ) | |||
=====باغهای بی سیرت===== | |||
* درخت بهسرعت آسفالت را کنار میزد و به رشد خودش ادامه میداد. پیرمرد اجازه نمیداد کسی آسیبی به درختچه برساند. آجر دورش چیده بود و بهموقع آبش میداد. چند بار مأمورهای شهرداری خواستند درخت را بکنند؛ یک روز صبح زود، وقتی باغبان با پیتِ آب از خانه بیرون آمد، اثری از درختچهها ندید. مأمورهای شهرداری شبانه درختها را بریده و بعد از ریختن آهک آنجا را آسفالت کرده بودند.(ص: ۲۳۴) | |||
== | =====از افلاک تا کراک===== | ||
= | * «واقعاً اینها قصد گروگان گرفتن شهبانو را داشتهاند؟ چه مرگشان است؟ یک مشت فارغالتحصیل دانشگاه یا دانشجو که رایگان تحصیل میکنند و از همه آزادیهای اجتماعی برخوردارند. میتوانند دختر و پسر به اردو بروند و آواز بخوانند و هر شب با ماهرویی بهسرببرند. اینهمه ویلا، پلاژ، کازینو، بار، کاباره، کلوپهای شبانه، سینما، برنامههای سرگرمکننده تلویزیونی ... و باز هم ناشکری؟ باز هم نق زدن؟ مملکت از این بهتر؟… میتوانی تاکسی بگیری و جلوی سفارت امریکا نگهش داری و یکربع بعد با ویزای آن کشور برگردی. پس چه مرگشان است؟ چرا هم خودشان و هم ما را بهزحمت میاندازند؟ چرا بهجای درسخواندن یا کار کردن مینشینند و نقشه گروگان گرفتن علیاحضرت و حتی کشتن او را میکشند؟ خاک بر سرتان! شما لیاقت چنین مواهبی را ندارید و همان بهتر که زیر شکنجه بمیرید یا توی زندان بپوسید!»(ص:۴۱۸و۴۱۹) | ||
== | =====اینهاییها===== | ||
* خود من یک شاهم، فتحعلی شاه قاجار، در بستر مرگ... من شازدهٔ بزرگم، با زنهای عقدی و غیر عقدی بسیار و بچههای بیشمار... من شازدهام. در قرارداد آخال حضور داشتم. مهر جَلّ علای من پای ضمیمههای این قرارداد بهچشم میخورد. من بودم که رگ امیرنظام را قطع کردم. من بودم که فرمان مشروطیت را امضا کردم. من بودم که سلطنت قاجار را برانداختم و بر تخت پادشاهی تکیه زدم. من بودم که سیوهفت سال در این کشور پادشاهی کردم؛ اما این مردم ناسپاس از کشور خودم بیرونم انداختند و چه آوارگیها که نکشیدم! سرانجام با سرطان خون، روی یک تخت فلزی سرد، در یکی از بیمارستانهای قاهره مُردم... من بودم که... (ص:۵۸۰و۵۸۱) | |||
==مشخصات کتابشناختی== | |||
"'«تعداد صفحات کتاب ۳۵۶ صفحه است که برای نخستین بار در سال ۱۳۹۲ توسط انتشارات سوره مهر وارد فاز چاپ شد که تاکنون حدود ۱۰۰۰۰ نسخه از این کتاب به فروش رسیده است. چاپ پنجم کتاب با طرح روی جلد متفاوت منتشر و روانه بازار کتاب شده است.»"' | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس|۲}} | {{پانویس|۲}} | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = مزینانی|نام = محمدکاظم|عنوان = آه باشین|ناشر = سوره مهر |شهر = تهران|سال = ۱۳۹۳|شابک= ۹۷۸-۶۰۰-۱۷۵-۶۹۱-۷}} | |||
==پیوند به بیرون== | |||
* {{یادکرد وب|نشانی = http://www.sarshar.org/archives/critics/post_1128.html |عنوان = نشست نقد و بررسی رمان «آهِ باشین» برگزار شد|ناشر = تارنمای سرشار|تاریخ = ۲اردیبهشت۱۳۹۴|تاریخ بازدید = ۲۰تیر۱۳۹۸}} | |||
* {{یادکرد وب|نشانی = https://anjomanghalam.ir/%D8%AF%D9%88%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%87%D9%85%DB%8C%D9%86-%D8%AC%D8%B4%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%82%D9%84%D9%85-%D8%B2%D8%B1%D9%8A%D9%86/ |عنوان =دوازدهمین جشنواره قلم زرین|ناشر = تارنمای انجمن قلم |تاریخ= ۱۴تیر۱۳۹۳ |تاریخ بازدید= ۱۳مرداد۱۳۹۸ }} | |||
* {{یادکرد وب|نشانی = http://jalal.adabiatirani.com/%D8%AF%D9%88%D8%B1%D9%87%E2%80%8C%DB%8C-%D9%87%D9%81%D8%AA%D9%85 |عنوان = دوره هفتم جایزه ادبی جلال|ناشر = بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان|تاریخ = ۲۰دی۱۳۹۳|تاریخ بازدید = ۱۳مرداد۱۳۹۸}} | |||
== | * {{یادکرد وب|نشانی = https://www.sooremehr.ir/fa/book/1839 |عنوان = سبک آهِ باشین رئالیسم جادویی است!|ناشر = سوره مهر|تاریخ = ۲۰دی۱۳۹۳|تاریخ بازدید = ۲۰ تیر ۱۳۹۸}} | ||
* {{یادکرد وب|نشانی = https://www.tasnimnews.com/fa/news/1394/02/25/741447/روایت-محمدکاظم-مزینانی-از-سومین-جلد-سه-گانه-انقلابی-اش |عنوان = روایت محمدکاظم مزینانی از سومین جلد سهگانه انقلابیاش|ناشر = خبرگذاری تسنیم|تاریخ = ۲۰دی۱۳۹۳|تاریخ بازدید = ۲۰ تیر ۱۳۹۸}} | |||
* {{یادکرد وب|نشانی = http://www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/12751-2016-03-15-11-20-08.html |عنوان = یادداشتی بر رمان «آه باشین»، نوشتهٔ: وفا کشاورزی|ناشر = چوک|تاریخ = ۱۹اسفند۱۳۹۴|تاریخ بازدید =}} | |||
* {{یادکرد وب|نشانی = https://www.farsnews.com/news/13930201001484/بایرامی-کتاب-آه-باشین-طبق-استانداردهای-حرفه%E2%80%8Cای-نوشته-شده-است |عنوان = بایرامی: کتاب «آه باشین» طبق استانداردهای حرفهای نوشته شده است|ناشر = خبرگراری فارس|تاریخ = ۲اردیبهشت۱۳۹۴|تاریخ بازدید = ۲۰تیر۱۳۹۸}} | |||
* {{یادکرد وب|نشانی = https://www.farsnews.com/news/13931114001496 |عنوان = میرشکاک: مزینانی در «آهِ باشین» از دایره ممیزی گذشته است، حسنبیگی: بعد از مطالعه کتاب، یاد فیلمهای علی حاتمی افتادم|ناشر = خبرگزاری فارس|تاریخ = ۱۴تیر۱۳۹۳|تاریخ بازدید = ۲۰تیر۱۳۹۸}} |
نسخهٔ کنونی تا ۲۶ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۴۹
آهِ باشین | |
---|---|
نویسنده | محمدکاظم مزینانی |
ناشر | ناشر فارسی: سوره مهر |
تاریخ نشر | ۱۳۹۲ |
شابک | ۹۷۸-۶۰۰-۱۷۵-۶۹۱-۷ |
موضوع | رمان اجتماعی سیاسی |
سبک | رئالیسم جادویی، پست مدرن |
زبان | فارسی |
نوع رسانه | کتاب |
"'آهِ باشین"' روایت مبارزی انقلابی به قلم محمد کاظم مزینانی است که در سال ۱۳۹۲ منتشر و توسط انتشارات سوره مهر به چاپ پنجم و تیراژ ۱۰۰۰۰ نسخه رسید.این اثر کمنظیر برنده جایزه هفتمین دورهٔ جلال شده است.[۱]
«آهِ باشین» روایتکنندهٔ فعالیت یک مبارز انقلابی چپ با فضای فکری کمونیستی است که از دههٔ۲۰ شمسی و بدو تولد شخصیت اصلی داستان آغاز میشود و تا سال۹۰ ادامه دارد. در این رمان به تناقضات و تفاوتهای نسلی بین شخصیت اصلی و فرزندش اشاره شده است.[۲] این رمان روایت زوال یک خاندان قجری است که با نثری سلیس و لحنی مناسب، تعلیق و کشش، داستان جذابی خلق میکند تا خواننده را در مسیر یادآوری تاریخ معاصر با خود همراه سازد. در پسزمینه داستان از فصل اول تا انتها بهترتیب برهههایی از تاریخ معاصر ایران مانند دوران رضاشاه و فرمان کشف حجاب، جنگ جهانی و سقوط رضاشاه، سرکارآمدن محمدرضا پهلوی، اصلاحات ارضی، گسترش فضای شهری و ساختوسازهای آن دوران و تخریب فضاهای روستایی و بکر، مبارزات سیاسی پیش از انقلاب و بعد از آن و حتی جنگ تحمیلی و زمان حال، دوره میشوند. [۳]
برای آنانیکه کتاب را نخواندهاند
یک بند در معرفی خلاصهٔ کتاب
راوی دانای کل، داستان را در سه بخش مختلف برای خواننده تعریف میکند. بخش صفر داستان، زمان حال شازده پنجم یا تهتغاری است که تا آخر داستان نام دقیقش مشخص نمیشود. شازده در زمان حال داستان بالای هفتاد سال سن دارد و بیماری قلبی و سکته او را زمینگیر کرده است. در این بخش، دستوپنجه نرمکردن او را با بیماریاش، خاطرات گذشته و پسرش «کاوه» را میبینیم که تنها میراث خانواده سالاری است. کاوه معتاد است و زندگی خانوادگیاش درحالفروپاشی. داستان بهصورت فلشبک ارائه میشود، داستان خاندان سالاری، از نوادگان فتحعلی شاه قاجار روایت میشود. داستان در این بخش خطی تعریف میشود و رو بهجلو میرود و بهمرور که خواننده با شخصیتهای زیاد آن آشنا میشود، زندگی هریک را میخواند و سرنوشتشان را تا مرگ دنبال میکند. همچنین خردهروایتهای مربوط به شخصیتها بهصورت صحنهای از گذشتهٔ آنها ارائه میشود که کمک شایانی به عمقبخشی شخصیتها میکند. مهم نیست شخصیت تا چه حد فرعی یا اصلی باشد، هرجا لازم بوده که دربارهٔ شخصیتی بیشتر بدانیم، راوی آنرا از ما دریغ نمیکند و با صحنهای جذاب و گرهگشا اطلاعات لازم را دربارهٔ شخصیت و ماجرای مدنظر ارائه میدهد. برای مثال خردهروایتهای مربوط به زندانیان همبند شازده، مثل «اسمال منیژه» و دیگران از نمونههای مدنظر داستان است.[۴]
چرا باید این کتاب را خواند؟
خواندن این رمان با نوعی کنجکاویِ ساده شروع میشود. اینکه بخواهیم بدانیم کدام کتاب افتخار جایزهٔ جلال در سال۹۳ را بهدست آورده است. رمان «آهِ باشین» در حوزههای مردمشناسی و واژهشناسی، اطلاعات جامعی را دراختیار خوانندگان میگذارد. این رمان بیشتر از اینکه داستان باشد، میتوان گفت گالریِ بزرگی از نقاشیهای خوب و دوست داشتنی است.[۵]
این کتاب درعیناینکه سرگذشت ۵ نسل را مطرح میکند، در محیطی ساده و صمیمی فرهنگ سنتی ایران را در تقابل با مدرنیتهٔ وارداتی بررسی میکند. جزیینگری درخور احساس نویسنده در محیطی عاشقانه و تقابل احساس با وظیفه مداری و جدیت عملگرا و تقابل آرمانهای زیبای جامعه با واقعیتهای زشت و زنندهٔ آن، از هنرنماییهای ویژهٔ نویسنده است.[۵]
جاذبهٔ آهِ باشین
افتخارات
"'«کتاب "'آهِ باشین"' اثر برتر چهارمین جشنواره داستان انقلاب است که برندهٔ جایزه قلم زرین نیز شدهاست»"'[۶] همچنین محمدکاظم مزینانی، نویسنده برندهٔ جایزهٔ جلال و کتاب سال است.[۱]
سبک کتاب
پست مدرن
در این رمان ما با چند شخصیت مواجه هستیم که نهتنها هیچکدام بر دیگری برتری ندارد؛ چون همهٔ شخصیتها بهنوعی در یک سطح قرار دارند و بهشدت شخصیتهای کنشپذیر و منفعلی (Passive) هستند. اگرچه داستان اصلی حول یک شخصیت است؛ اما سایر شخصیتها بهصورت کاریکاتورگونه وجود دارند. در این رمان پستمدرن نوعی گسست مشاهده میشود و روایت آنها تکهتکه و پارهپاره است. اگرچه برخی تغیرها همچون وجود دانای کل بهجای راوی اول یا نداشتن پایانی باز در انتهای رمان باعث ترکیببندی متفاوت این رمان میشود.[۱]
رئالیسم جادویی
سبک کتاب درعیناینکه واقعگرایی است، توجه به اصول جادویی همچون جن و ماورا دارد. نویسنده زندگانی شخصیتهای داستانی این مجموعه را بهتصویر کشیده است.[۲]
تاریخی
رمانی است که گذشته و شرایط دوران گذشته را بازگو میکند. این کتاب دارای شخصیتهای تاریخی واقعی اصلی و فرعی است که به صورت واقعی، در داستان گنجانده شدهاند. در بررسی دقیقتر آن را بتوان به عنوان یک رمان نیمه تخیلی، زندگی نامهای معرفی نمود.[۷]
اتفاقات سیاسی یا اجتماعی مرتبط با کتاب و جریانسازیهای کتاب
در داستان از فصل اول تا انتها بهترتیب برهههایی از تاریخ معاصر ایران مانند دوران رضاشاه و فرمان کشف حجاب، جنگ جهانی و سقوط رضاشاه، سر کارآمدن محمدرضا پهلوی، اصلاحات ارضی، گسترش فضای شهری و ساختوسازهای آن دوران و تخریب فضاهای روستایی و بکر، مبارزات سیاسی پیش از انقلاب و بعد از آن و حتی جنگ تحمیلی و زمان حال، دوره میشوند.
رمان، قابلیت تقسیم شدن به دو فضای مستقل را دارد. دنیای پهلوی و بعد از آن انقلاب تا سال۱۳۹۰ که فضایی واقعگرایانه دارد و دنیای قاجارها که در هالهای از ابهام و افسون پنهان شده. فضایی سنتی که در آن آنهاییها بیشتر از اینهاییها حضور دارند. داستان از زبان ته تغاری، پنجمین شازدهٔ قاجاری روایت میشود که تصمیم میگیرد شاهزاده نباشد، به مردم بپیوندد. او فرزند ناخلف اشرافیگری است که با برخواستن درمقابل این نظام، علیه تاریخ و هویت اجدادیاش بر میخیزد و درنهایت از درون، دچار از خود بیگانگی شده و از بیرون از سوی جامعه طرد میشود. در کنار زاویهٔ دید دوم شخص که خواننده را در جایگاه راوی قرار میدهد تا با او همه چیز را از نزدیک، تجربه کند، رمان همزمان به درون طبقات مختلف اجتماعی سرک میکشد و از هر طبقه نمایندهای انتخاب میکند تا حوادث را با نگاه خود روایت کند. اگر ته تغاری و سیمین نمایندهٔ طبقهٔ روشنفکر و تحصیل کردهٔ جامعه هستند، صدای اسمال منیژه و سروان از داستان حذف نمیشود.[۸] چنین ذهنیتی وقتی بیمقدمه با مظاهر فیزیکی مدرنیته در قالب کالاهای وارداتی مواجه میشود، سادگی و نظم همگون فکریاش به چالش کشیده میشود و ناگزیر، واکنشهای افراطی نشان میدهد. تلویزیونهای لامپی، به خصوصیترین جایگاهی وارد میشوند که برای ورود هر جنسی به حریم خود، روی درب منزلهایش، کلون متفاوتی دارد. قطارهای سریعالسیر، هالهٔ مقدس زیارتی را که قرار بود با رنج سفر توأم باشد، کمرنگ میکند. این ذهن آشفته که برای اولین بار از کیلومترها آنسوتر، صدایی آشنا را از میان سیمهای مسی میشنود، به دمدستیترین بازماندهٔ جهانبینی سنتیاش متوسل میشود:[۸]
- «آنهاییها همهجا هستند، حتی میان سیمهای تلفن و تنها کاری که خارجیها کردهاند این است که آنهاییها را توی سیم زندانی کردهاند.» (ص:۱۵۸)
نظر بزرگان(اهل ادب و داوران)
نقدهای مثبت
علیرضا قزوه
« | همانقدر که جناب مزینانی را نویسنده میدانیم بهعنوان شاعر نیز وی را میشناسیم و او از شاعران بسیار خوب با کارنامه مقبولی است. تعلق نویسنده به کویر قابلستایش است، سمنان سرزمین راز و رمزهاست و راز و رمز را در این اثر خوب با عنوان «آهِ باشین» میبینیم؛ نویسندگان امروز تسلط عمیقی بر واژهها ندارند در این اثر تسلط خوبی بر کلمه وجود دارد و این مسئله تنها از یک شاعر برمیآید. واژهآرایی در این کتاب دیده میشود که تمام شاعران بزرگ از آن استفاده کردند. کتاب «آه باشین» اطلاعات خوبی در اختیار خواننده قرار میدهد، بهخصوص در حوزهٔ مردمشناسی و علومی که کمتر به آن ورود پیداکردهاید اطلاعات نویسنده مشخص میشود. نویسنده قبل از نگارش داستانش بر روی مسائل تاریخی جستوجو کرده است و اثر یک اثر سهگانه بهشمار میرود.[۵] | » |
محمدرضا بایرامی
در زمانهای هستیم که برای تیترهای کوچک هیاهوی بسیاری به راه میافتد و این درحالی است که در زمینه ادبیات و داستاننویسی این اتفاق روی نمیدهد. جامعه ادبی و فرهنگی نباید بسیار راحت از کنار نویسندهای که به عمق مطلب میپردازد، بگذرد. «آه باشین» کار شریفی است، مطالب زیاد داستان از زندگی شخصیتهای تاریخی و جزئیاتی که بیان میکند، لحظهای در آن احساس کمکاری و باری به هر جهت بودن نویسنده نمیشود. معمولاً شاعران نویسندگان خوبی نیستند بخصوص از جهت نثر بسیار مشکل دارند این اتفاق برای مزینانی روی ندادهاست، در متن ۵۰ تا ۱۰۰ کلمه میتوانیم دربیاوریم که به غنای زبان فارسی افزوده است. توصیفات بسیار جلب توجه میکند.[۹]
ناصر کشاورز
از دورهٔ نوجوانی با مزینانی دوست بودم و شعر کودک را باهم شروع کردیم. برخلاف صحبتهای دوستان وی از همان ابتدا هم شاعر و هم داستاننویس بود. هنر وی هنر زندگیکردن است. مارکز و بورخس را مزینانی به من معرفی کرد. وی آنقدر خوش قریحه بود که اشعارش موردتوجه صاحبنظران قرار گرفت و هنوز شعرهای ابتدایی وی را کسی نمیتواند کپیبرداری کند. «آه باشین» مانند گردابی مرا در خود غرق کرد و نتوانستم از آن بیرون بیایم. این کتاب تابلوهایی ترسیمشده با کلمات است، تابلویی که ازبینبردن یک گوشه آن باعث خرابی کل آن میشد. با فضاهای بهکاربرده در داستان آشنا بودم و خیلی از شخصیتها برایم آشنا بود. مهندسی کلمات و واژگانی را در کتاب خود بهکاربرده که انگار در زبان فارسی گمشده بود.[۵]
محسن پرویز
منصفانه اگر بخواهیم قضاوت کنیم، در میان رمانهای منتشرشده نثر این داستان سالم و قوی است. استفاده از افعال و جملات در این کتاب بجا و درست و علائم نگارش در داستان بهموقع بهکاررفته است. این داستان روان نوشته شده و از دایرهٔ واژگان گستردهای بهره میبرد. توصیف صحنهها بهویژه در بخشهایی که مربوط که به زمان حال است توصیفهای موفقی است و وضعیت را در ذهن خواننده زنده میکند. در این رمان نویسنده به نکات ظریفی اشاره میکند که نشان از تسلط تاریخی نویسنده دارد و جزئینویسیهای نویسنده از نکات برجسته رمان است. کسی که رمان فاخر دست میگیرد توقع دارد جای پایی از مطالعات و تجربه نویسنده در صفحهصفحهٔ رمان ببیند، البته رمان محل آموزش نیست؛ ولی محل پندآموزی میتواند باشد و ما این را در این رمان شاهدیم. همچنین در این اثر با تقابل سنت و مدرنیته مواجهیم و شاهدیم که این مسئله در متن تجلی دارد و این نگاه قالبی است که در دوران پهلوی به جامعه خورانده میشده است.[۵]
رضا رهگذر
تخیل روان نویسنده در این داستان چشمگیر است و نشان میدهد که ذهن نویسنده قصهپرداز است و توانسته آنها را خلق کند و از این نظر اثر شایستهایی خلق شده است.[۱۰]
یوسفعلی میرشکاک
مزینانی عمیقتر از آلاحمد به تاریخ نگاه کرده است و این شاید بهدلیل ویژگیهای شخصیتی اوست. مزینانی با دوگانهای که قرار است سهگانه شود، باری را که سالها روی دلم سنگینیاش را حس میکردم برداشت. باید رمانی خلق میشد که جذاب، قابل خواندن، محل تأمل، برخوردار از تکنیک درست میبود، عواطف مخاطب را پس نمیزد، شعار نمیداد و در دایره تأویل، قابل استخراج حرفهایی برای راهگشایی انسان امروز میداشت. مزینانی رمانهای غیرموفقی نداشته که اکنون شاهد دو رمان موفق باشیم. هر دو اثر کارهای نخستین وی در عرصه نگارش رمان، موفقاند و از انسان امروزی سخن میگویند. یکی از موفقیتهای درخشان نویسنده این است که بهصورت اجمالی و در قالب خاندان سالاری توانسته است با زبردستی به چنین سیر تاریخی بپردازد. جزماندیشی ایدئولوژیک را در هیچیک از دو رمان مزینانی نمیبینیم.[۱۱]
ابراهیم حسنبیگی
مزینانی را بهعنوان شاعر میشناختم و ابتدا میخواستم ورودش به عرصهٔ رمان را نقد کنم. در انتظار رمانهای مزینانی بودم و «آهِ باشین» را ازنظر ساختاری به چشم منتقد میخواندم و قصد لذتبردن نداشتم؛ اما وقتی رمان بهپایان رسید، از آن لذت بردم. مزینانی توانست رمانی بنویسد که مخاطب هم بتواند بخشی از آن را خلق کند و صرفاً نظارهگر حوادث داستانی نباشد. این امر اثر او را ماندگار میکند. وقتی «آهِ باشین» را میخواندم، حس میکردم فیلمی از علی حاتمی میبینم. فضاسازیهای عصر قاجار داستان باوجود نبود نگارنده در آن زمان بسیار گویا و با دقت و ریزبینانه خلق شده بودند. بیشتر نویسندگان رمانهای تاریخی، اسیر حوادث آن میشوند. نویسنده عشق را دستمایه افزودن بر حجم رمان قرار نداده است. طی رمان هیچیک از زنوشوهرها عاشقهای آنچنانی نبودهاند. فقط همدیگر را دوست داشتهاند و زندگی کردهاند. مزینانی به مخاطب فرصت میدهد ادامهٔ ماجراهای عاشقانه را خودش در ذهن بسازد.[۱۱]
نقدهای منفی
رضا رهگذر
« | این داستان درواقع سرگذشت ۵ نسل را مطرح میکند. نویسنده بر این باور است که داستان مدرن خلق کرده است؛ ولی فراموش کرده که داستان مدرن داستان۵ نسل نیست زیرا داستان ۵ نسل مربوط به داستانهای قرن ۱۸ است و این تناقضی در مکتب داستان ایجاد میکند. داستان از پیرنگ حلقوی به سبک داستانهای مدرن استفاده کرده است و این سبک معمولاً در داستانهای فرمالیستی استفاده قرار میگیرد. در داستانهای مدرن معمولاً میگویند که تاریخ تکرار میشود و جلو نمیرود. «تهتغاری» در این داستان اسمش ذکر نمیشود که به نظرم دلیلی برای این کار نیست. در این کتاب افراد مذهبی خرافی نشان داده شدهاند. این داستان همانطورکه گفته شد داستان انقلاب نیست؛ زیرا مگر میشود زمان داستان تا سال۱۳۸۲ ادامه پیدا کند؛ ولی اسمی از [امام] خمینی بهمیان نیاید، درحالیکه رهبر انقلاب نیز به آن اشاره کردهاند این انقلاب در دنیا با نام [امام] خمینی شناخته میشود؛ اما در این داستان ما یک مرتبه هم اسم ایشان را نمیبینیم.[۱۰] | » |
محسن پرویز
از دید من طرح داستان ضعف آشکاری دارد. بهگونهای که مقبول نیست. داستان میخواهد از نگاه «تهتغاری» به گذشته بازگردد که در عمل این اتفاق رخ نمیدهد. زاویهٔ دید در این داستان از آن نکاتی است که موجب میشود به اثر لطمه وارد شود. زاویهٔ دید بهگونهای است که بهنظر میرسد میخواهد از زاویهٔ دید تهتغاری داستان روایت شود؛ اما نویسنده در بخشهایی نمیتواند به آن پایبند باشد. درمجموع در طرح و زاویهٔ دید اشکال دیده میشود؛ اما شخصیتپردازی رمان قوی است و افراد را بهخوبی نشان داده است، همچنین در توصیفات و صحنهپردازی نیز خوب عمل شده و نکتهٔ اصلی و ویژهٔ داستان نثر سالم و روان آن است.[۵]
جملههای ماندگار کتاب
سال سن
- حرضت والا، به این دختر نگاه کن! از گرسنگی نای راهرفتن ندارد.
یکهو نگاه گُرّان شازده افتاد به صورت دخترک و حالش عوض شد. کیسه را از زن گرفت و بدون اینکه وزن کند انداخت توی صندوق. بعد پنج تا دوقِرانی از ته جیب جِلقزهاش بیرون کشید و گذاشت بیخ مشت زن و گفت: «این از شیربهای دخترت. مهریهاش هم پنج تا گوسفند. دیگر لازم نکرده سن جمع کنید. بروید و به فکر مراسم عقدکنان باشید. فقط تا میتوانی به او خوراک بده تا خوب رو بیاید. شبجمعه، یک نفر را میفرستم بیاوردش. ملتفت شدی؟» زن، ناباورانه، به دوقِرانیها دست کشید و گفت: «هر چه شما بفرمایید شازده! این دختر کنیز شماست.»(ص: )
باغهای بی سیرت
- درخت بهسرعت آسفالت را کنار میزد و به رشد خودش ادامه میداد. پیرمرد اجازه نمیداد کسی آسیبی به درختچه برساند. آجر دورش چیده بود و بهموقع آبش میداد. چند بار مأمورهای شهرداری خواستند درخت را بکنند؛ یک روز صبح زود، وقتی باغبان با پیتِ آب از خانه بیرون آمد، اثری از درختچهها ندید. مأمورهای شهرداری شبانه درختها را بریده و بعد از ریختن آهک آنجا را آسفالت کرده بودند.(ص: ۲۳۴)
از افلاک تا کراک
- «واقعاً اینها قصد گروگان گرفتن شهبانو را داشتهاند؟ چه مرگشان است؟ یک مشت فارغالتحصیل دانشگاه یا دانشجو که رایگان تحصیل میکنند و از همه آزادیهای اجتماعی برخوردارند. میتوانند دختر و پسر به اردو بروند و آواز بخوانند و هر شب با ماهرویی بهسرببرند. اینهمه ویلا، پلاژ، کازینو، بار، کاباره، کلوپهای شبانه، سینما، برنامههای سرگرمکننده تلویزیونی ... و باز هم ناشکری؟ باز هم نق زدن؟ مملکت از این بهتر؟… میتوانی تاکسی بگیری و جلوی سفارت امریکا نگهش داری و یکربع بعد با ویزای آن کشور برگردی. پس چه مرگشان است؟ چرا هم خودشان و هم ما را بهزحمت میاندازند؟ چرا بهجای درسخواندن یا کار کردن مینشینند و نقشه گروگان گرفتن علیاحضرت و حتی کشتن او را میکشند؟ خاک بر سرتان! شما لیاقت چنین مواهبی را ندارید و همان بهتر که زیر شکنجه بمیرید یا توی زندان بپوسید!»(ص:۴۱۸و۴۱۹)
اینهاییها
- خود من یک شاهم، فتحعلی شاه قاجار، در بستر مرگ... من شازدهٔ بزرگم، با زنهای عقدی و غیر عقدی بسیار و بچههای بیشمار... من شازدهام. در قرارداد آخال حضور داشتم. مهر جَلّ علای من پای ضمیمههای این قرارداد بهچشم میخورد. من بودم که رگ امیرنظام را قطع کردم. من بودم که فرمان مشروطیت را امضا کردم. من بودم که سلطنت قاجار را برانداختم و بر تخت پادشاهی تکیه زدم. من بودم که سیوهفت سال در این کشور پادشاهی کردم؛ اما این مردم ناسپاس از کشور خودم بیرونم انداختند و چه آوارگیها که نکشیدم! سرانجام با سرطان خون، روی یک تخت فلزی سرد، در یکی از بیمارستانهای قاهره مُردم... من بودم که... (ص:۵۸۰و۵۸۱)
مشخصات کتابشناختی
"'«تعداد صفحات کتاب ۳۵۶ صفحه است که برای نخستین بار در سال ۱۳۹۲ توسط انتشارات سوره مهر وارد فاز چاپ شد که تاکنون حدود ۱۰۰۰۰ نسخه از این کتاب به فروش رسیده است. چاپ پنجم کتاب با طرح روی جلد متفاوت منتشر و روانه بازار کتاب شده است.»"'
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ «دوره هفتم».
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ «آه باشین».
- ↑ «نگاهی به رمان «آه با شین» نوشته محمدکاظم مزینانی».
- ↑ «نگاهی کوتاه به کتاب «آهِ باشین» نوشته محمدکاظم مزینانی».
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ ۵٫۵ ««قزوه»: کتاب «آهِ باشین» راز و رمز بسیار دارد/ "کشاورز": هنر "مزینانی" هنر زندگیکردن است».
- ↑ «دوازدهمین جشنواره قلم زرین».
- ↑ «روایت محمدکاظم مزینانی از سومین جلد سهگانه انقلابیاش».
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ «یادداشتی بر رمان «آه باشین»، نوشتهٔ: وفا کشاورزی».
- ↑ «بایرامی: کتاب «آهِ باشین» طبق استانداردهای حرفهای نوشته شده است».
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ «نشست نقدوبررسی رمان «آهِ باشین» برگزارشد».
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ «میرشکاک: مزینانی در «آهِ باشین» از دایرهٔ ممیزی گذشته است، حسنبیگی: بعد از مطالعه کتاب، یاد فیلمهای علی حاتمی افتادم».
منابع
- مزینانی، محمدکاظم (۱۳۹۳). آه باشین. تهران: سوره مهر. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۱۷۵-۶۹۱-۷.
پیوند به بیرون
- «نشست نقد و بررسی رمان «آهِ باشین» برگزار شد». تارنمای سرشار، ۲اردیبهشت۱۳۹۴. بازبینیشده در ۲۰تیر۱۳۹۸.
- «دوازدهمین جشنواره قلم زرین». تارنمای انجمن قلم، ۱۴تیر۱۳۹۳. بازبینیشده در ۱۳مرداد۱۳۹۸.
- «دوره هفتم جایزه ادبی جلال». بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان، ۲۰دی۱۳۹۳. بازبینیشده در ۱۳مرداد۱۳۹۸.
- «سبک آهِ باشین رئالیسم جادویی است!». سوره مهر، ۲۰دی۱۳۹۳. بازبینیشده در ۲۰ تیر ۱۳۹۸.
- «روایت محمدکاظم مزینانی از سومین جلد سهگانه انقلابیاش». خبرگذاری تسنیم، ۲۰دی۱۳۹۳. بازبینیشده در ۲۰ تیر ۱۳۹۸.
- «یادداشتی بر رمان «آه باشین»، نوشتهٔ: وفا کشاورزی». چوک، ۱۹اسفند۱۳۹۴.
- «بایرامی: کتاب «آه باشین» طبق استانداردهای حرفهای نوشته شده است». خبرگراری فارس، ۲اردیبهشت۱۳۹۴. بازبینیشده در ۲۰تیر۱۳۹۸.
- «میرشکاک: مزینانی در «آهِ باشین» از دایره ممیزی گذشته است، حسنبیگی: بعد از مطالعه کتاب، یاد فیلمهای علی حاتمی افتادم». خبرگزاری فارس، ۱۴تیر۱۳۹۳. بازبینیشده در ۲۰تیر۱۳۹۸.