روایت: تفاوت میان نسخه‌ها

محمد ایذجی (بحث | مشارکت‌ها)
محمد ایذجی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۷۷: خط ۷۷:


دومین بحث مهم در زمینه روایت در دوران باستان به آرای ارسطو مربوط می شود. مهم ترین اثر ارسطو در این زمینه بوطيقا است. ارسطو در تعریف تراژدی می گوید:  
دومین بحث مهم در زمینه روایت در دوران باستان به آرای ارسطو مربوط می شود. مهم ترین اثر ارسطو در این زمینه بوطيقا است. ارسطو در تعریف تراژدی می گوید:  
«تراژدی عبارت است از تقلید و محاکات کرداری تام که اندازه ای معين و معلوم داشته باشد. امر تام هم امری است که بدایت و واسطه و نهایت داشته باشد، بدایت امری است که به ذات خویش مستلزم آن نیست که دنبال چیز دیگری آمده باشد، اما در دنبال خود او امری هست که به حکم طبیعت وجود دارد و به وجود می آید. اما نهایت امری است برعکس این. واسطه هم عبارت است از امری که به ذات خویش دنبال امر دیگر آید و همچنین امر دیگری هم در دنبال آن بیاید (زرین کوب، ۱۳۸۱: ۴۲-۴۳)
«تراژدی عبارت است از تقلید و محاکات کرداری تام که اندازه ای معين و معلوم داشته باشد. امر تام هم امری است که بدایت و واسطه و نهایت داشته باشد، بدایت امری است که به ذات خویش مستلزم آن نیست که دنبال چیز دیگری آمده باشد، اما در دنبال خود او امری هست که به حکم طبیعت وجود دارد و به وجود می آید. اما نهایت امری است برعکس این. واسطه هم عبارت است از امری که به ذات خویش دنبال امر دیگر آید و همچنین امر دیگری هم در دنبال آن بیاید.<ref>{{پک|ترجمه عبدالحسین زرین کوب|۱۳۸۱|ک= ارسطو بوطیقا|ص= ۴۲و۴۳}}</ref>
از سوی دیگر، ارسطو اولین و مهم ترین جزء روایت را افسانه مضمون یاmythos به معنای طرح داستان یا پیرنگ می داند و در تعریف آن می گوید: «اما تقلید و محاکات کردار همان افسانه مضمون(پیرنگ) است» (همان، ۳۸-۳۹). به این ترتیب، روشن می شود که در دیدگاه ارسطویی روایت و پیرنگ را می توان کمابیش یکسان دانست یا دست کم پیرنگ را پایه اساسی روایت شمرد. نکته مهم دیگر این است که وقتی ارسطو از «به دنبال آمدن به ذات»، در پی یا پس چیزی سخن می گوید، گویا اشاره به این نکته دارد که علیت است که می تواند پیرنگ و برای بحث حاضر ما روایت را میسر کند و بدون وجود آن روایت هم خالی از معناست.
 
از سوی دیگر، ارسطو اولین و مهم ترین جزء روایت را افسانه مضمون یاmythos به معنای طرح داستان یا پیرنگ می داند و در تعریف آن می گوید: «اما تقلید و محاکات کردار همان افسانه مضمون(پیرنگ) است».<ref>{{پک|ترجمه عبدالحسین زرین کوب|۱۳۸۱|ک= ارسطو بوطیقا|ص= ۳۸و۳۹}}</ref> به این ترتیب، روشن می شود که در دیدگاه ارسطویی روایت و پیرنگ را می توان کمابیش یکسان دانست یا دست کم پیرنگ را پایه اساسی روایت شمرد. نکته مهم دیگر این است که وقتی ارسطو از «به دنبال آمدن به ذات»، در پی یا پس چیزی سخن می گوید، گویا اشاره به این نکته دارد که علیت است که می تواند پیرنگ و برای بحث حاضر ما روایت را میسر کند و بدون وجود آن روایت هم خالی از معناست.
ریک آلتمن نیز مدعی است که به لحاظ تاریخی، تعاریف روایت مبتنی بر پی رنگ بوده اند و سر آغاز این مسئله را می توان در بوطیقای ارسطو جست. از نظر وی، چنین برداشتی از زمان احیای ارسطو در اواخر دوران رنسانس تا به امروز بر حوزه نظریه روایت در غرب غلبه داشته است (3-2 :2008 ,Altman). او می افزاید که پس از احیای آرای ارسطو در زمینه ادبیات و تلاش های نوارسطوییان در قرن شانزدهم میلادی، اتفاقات مهم دیگری نیز رخ داد؛ از جمله طرح موضوع معیارهای صحیح نمایشنامه نویسی در قرن هفدهم در فرانسه، مباحث مربوط به تراژدی و کمدی که در نهایت به پذیرش مفهوم وحدت کنش انجامید. این مفهوم نیز ریشه در پیرنگ داشت و از ارسطو وام گرفته شده بود.
ریک آلتمن نیز مدعی است که به لحاظ تاریخی، تعاریف روایت مبتنی بر پی رنگ بوده اند و سر آغاز این مسئله را می توان در بوطیقای ارسطو جست. از نظر وی، چنین برداشتی از زمان احیای ارسطو در اواخر دوران رنسانس تا به امروز بر حوزه نظریه روایت در غرب غلبه داشته است (3-2 :2008 ,Altman). او می افزاید که پس از احیای آرای ارسطو در زمینه ادبیات و تلاش های نوارسطوییان در قرن شانزدهم میلادی، اتفاقات مهم دیگری نیز رخ داد؛ از جمله طرح موضوع معیارهای صحیح نمایشنامه نویسی در قرن هفدهم در فرانسه، مباحث مربوط به تراژدی و کمدی که در نهایت به پذیرش مفهوم وحدت کنش انجامید. این مفهوم نیز ریشه در پیرنگ داشت و از ارسطو وام گرفته شده بود.


خط ۸۶: خط ۸۷:
درواقع تعریف و اصطلاح روایت نخستین بار توسط مکتب ساختارگرایی عرضه شد. به همین خاطر نظرات متفکران و نظریه‌پردازان این مکتب، اهمیت بسیار زیادی در شکل‌گیری اصطلاح روایت و روایت‌شناسی دارد. مکتب ساختارگرتیی معمولا نام و نشان گروهی از متفکران عمدتأ فرانسوی است که تحت تأثیر نظریه زبان سوسور، مفاهیم زبان شناسی ساختاری را در مطالعه پدیده های اجتماعی و فرهنگی بکار بستند. ساختارگرایان معتقدند که ساز و کارهای ساختار بخش ذهن انسان وسیله‌ای است که ما با آن به بی نظمی معنا می‌بخشیم. ساختاگرایان معتقدند ادبیات وسیله‌ای بنیادی است که انسان ها با آن جهان را برای خود تبیین می کنند، یعنی به بی نظمی معنا می بخشند. در تعریف این مکتب، ساختارها امور فیزیکی نیستند، بلکه چارچوب های مفهومی هستند که برای نظم بخشیدن به امور فیزیکی و فهم آنها استفاده می شوند و هر نظام مفهومی که سه ویژگی«یکپارچگی»، «تبدیل» و «خود قاعده مندی» را داشته باشد، یک ساختار محسوب می‌شود.
درواقع تعریف و اصطلاح روایت نخستین بار توسط مکتب ساختارگرایی عرضه شد. به همین خاطر نظرات متفکران و نظریه‌پردازان این مکتب، اهمیت بسیار زیادی در شکل‌گیری اصطلاح روایت و روایت‌شناسی دارد. مکتب ساختارگرتیی معمولا نام و نشان گروهی از متفکران عمدتأ فرانسوی است که تحت تأثیر نظریه زبان سوسور، مفاهیم زبان شناسی ساختاری را در مطالعه پدیده های اجتماعی و فرهنگی بکار بستند. ساختارگرایان معتقدند که ساز و کارهای ساختار بخش ذهن انسان وسیله‌ای است که ما با آن به بی نظمی معنا می‌بخشیم. ساختاگرایان معتقدند ادبیات وسیله‌ای بنیادی است که انسان ها با آن جهان را برای خود تبیین می کنند، یعنی به بی نظمی معنا می بخشند. در تعریف این مکتب، ساختارها امور فیزیکی نیستند، بلکه چارچوب های مفهومی هستند که برای نظم بخشیدن به امور فیزیکی و فهم آنها استفاده می شوند و هر نظام مفهومی که سه ویژگی«یکپارچگی»، «تبدیل» و «خود قاعده مندی» را داشته باشد، یک ساختار محسوب می‌شود.
نقد ساختار گرایانه عظیم ترین تأثیرش را در عرصه روایت شناسی و فرهنگ عامه برجای گذاشته است در واقع ابزار اصلی نقد ساختار گرایی دانشی است به نام نشانه شناسی که کارکرد آن بازشناسی پیکره های دلالتگر است، بدین جهت نقد ساختار گرا را نقد صوری یا پیکره گرا هم می‌گویند. (نوری، ۱۳۸۲: ۹۰۷).  
نقد ساختار گرایانه عظیم ترین تأثیرش را در عرصه روایت شناسی و فرهنگ عامه برجای گذاشته است در واقع ابزار اصلی نقد ساختار گرایی دانشی است به نام نشانه شناسی که کارکرد آن بازشناسی پیکره های دلالتگر است، بدین جهت نقد ساختار گرا را نقد صوری یا پیکره گرا هم می‌گویند. (نوری، ۱۳۸۲: ۹۰۷).  
درواقع یکی از اهداف ساختار گرایان در تلاش برای جدا کردن ساختارهای بنیادین روایت ربط دادن آنها به ساختار های بنیادین دیگر، برای مثال، ساختارهای بنیادین منطق و دستور است تا بتوانند پیکربندی های ذهنیت انسان را درک کنند. (اسکولز، ۱۳۷۹: ۱۳۳)
درواقع یکی از اهداف ساختار گرایان در تلاش برای جدا کردن ساختارهای بنیادین روایت ربط دادن آنها به ساختار های بنیادین دیگر، برای مثال، ساختارهای بنیادین منطق و دستور است تا بتوانند پیکربندی های ذهنیت انسان را درک کنند.<ref>{{پک|اسکولز، رابرت|۱۳۷۹|ک= درآمدی بر ساختارگرایی در ادبیات|ص= ۱۳۳}}</ref>
به گونه‌ای هدف ساختار گرایان بررسی امور و پدیده های متعدد و ارزیابی آنها نیست، بلکه آنها در پی آن هستند تا با بررسی ساختار پدیده ها و امور متعدد (جهان مرئی) یک نظام ساختاری معین، چگونگی ساختار و قواعد زیر بنایی (جهان نامرئی) آن را توصیف کنند. در حقیقت آنها می کوشند تا با کشف ساختارهای زیر بنایی پدیده های سطحی جهان، ویژگی های ذاتی ذهن انسان را کشف کنند، زیرا معتقدند که فهم ما از جهان نتیجه ادراک ساختارهای موجود در جهان است.  
به گونه‌ای هدف ساختار گرایان بررسی امور و پدیده های متعدد و ارزیابی آنها نیست، بلکه آنها در پی آن هستند تا با بررسی ساختار پدیده ها و امور متعدد (جهان مرئی) یک نظام ساختاری معین، چگونگی ساختار و قواعد زیر بنایی (جهان نامرئی) آن را توصیف کنند. در حقیقت آنها می کوشند تا با کشف ساختارهای زیر بنایی پدیده های سطحی جهان، ویژگی های ذاتی ذهن انسان را کشف کنند، زیرا معتقدند که فهم ما از جهان نتیجه ادراک ساختارهای موجود در جهان است.  


{{بلی}} '''روایت شناسی ساختار گرا'''
{{بلی}} '''روایت شناسی ساختار گرا'''


روایت شناسی ساختارگرا نظریه ای درباره روایت است که به رهبری ساختارگرایان تدوین شد و هدف آن شناسایی چیزهایی است که به روایت ساختار و شکل می‌دهند. از این رو روایت شناسی یا نظریه روایت، علم مطالعه ساختار و دستور زبان حاکم بر روایت هاست؛ نوعی نظریه ادبی که شرح مستدل ساختار روایت اعم از عناصر داستان سرایی، ترکیب و نظم نسق مؤلفه های داستان را شامل می‌شود. (حرى، ۱۳۸۸: ۱۹۴).
روایت شناسی ساختارگرا نظریه ای درباره روایت است که به رهبری ساختارگرایان تدوین شد و هدف آن شناسایی چیزهایی است که به روایت ساختار و شکل می‌دهند. از این رو روایت شناسی یا نظریه روایت، علم مطالعه ساختار و دستور زبان حاکم بر روایت هاست؛ نوعی نظریه ادبی که شرح مستدل ساختار روایت اعم از عناصر داستان سرایی، ترکیب و نظم نسق مؤلفه های داستان را شامل می‌شود.<ref>{{پک|حری، ابوالفضل|۱۳۸۸|ک= درباره طنز|ص= ۱۹۴}}</ref>
به گونه‌ای دیگر هدف نهایی روایت شناسی ساختارگرا عبارت است از کشف الگوی عام روایت که همه شیوه های ممکن گفتن داستان را در بربگیرد و شاید بتوان گفت الگویی است که تولید معنا را نیز ممکن می کند. به علاوه روایت شناسان ساختارگرا عقیده دارند، رخدادهای یک روایت بر اساس منطق و قاعده‌ای خاص و البته تکرار شونده در پی یکدیگر چیده شده اند؛ بنابراین تلاش می کنند تا این قاعده را کشف کنند (تولان، ۱۳۸۶: ۱۲۰). به صورت کلی در تحلیل های ساختار گرایانه روایت، جزئیات ظریف ساز و کارهای درونی متون ادبی بررسی می شوند تا واحدهای ساختاری بنیادی مانند عملکردهای شخصیت حاکم بر کار کردهای روایی متون کشف شوند.
به گونه‌ای دیگر هدف نهایی روایت شناسی ساختارگرا عبارت است از کشف الگوی عام روایت که همه شیوه های ممکن گفتن داستان را در بربگیرد و شاید بتوان گفت الگویی است که تولید معنا را نیز ممکن می کند. به علاوه روایت شناسان ساختارگرا عقیده دارند، رخدادهای یک روایت بر اساس منطق و قاعده‌ای خاص و البته تکرار شونده در پی یکدیگر چیده شده اند؛ بنابراین تلاش می کنند تا این قاعده را کشف کنند.<ref>{{پک|تولان، مایکل|۱۳۸۶|ک= روایت شناسی|ص= ۱۲۰}}</ref>
یکی دیگر از مباحث مورد توجه روایت شناسی ساختار گرا، یافتن دستور زبان داستان است ، یعنی قانون مندی ها و قواعدی که بر قصه ها و داستان ها حاکم است. نظریه‌پردازان ساختاگرا مهمترین قیاس زبانشناسی را قیاس بین ساختار روایت و نحو جمله می دانند و بر پایه این قياس، پرداخت کلی قصه از قواعد معینی پیروی می کند؛ درست همانگونه که پرداخت جمله از قواعد نحو پیروی می کند » (هارلند، ۱۳۸۵: ۳۶۱). در ادامه بحث روایت شناسی ساختار گرا، مروری اجمالی بر آراء و نظریات چند تن از روایت شناسان این مکتب خواهیم داشت.
به صورت کلی در تحلیل های ساختار گرایانه روایت، جزئیات ظریف ساز و کارهای درونی متون ادبی بررسی می شوند تا واحدهای ساختاری بنیادی مانند عملکردهای شخصیت حاکم بر کار کردهای روایی متون کشف شوند.
یکی دیگر از مباحث مورد توجه روایت شناسی ساختار گرا، یافتن دستور زبان داستان است ، یعنی قانون مندی ها و قواعدی که بر قصه ها و داستان ها حاکم است. نظریه‌پردازان ساختاگرا مهمترین قیاس زبانشناسی را قیاس بین ساختار روایت و نحو جمله می دانند و بر پایه این قياس، پرداخت کلی قصه از قواعد معینی پیروی می کند؛ درست همانگونه که پرداخت جمله از قواعد نحو پیروی می کند ».<ref>{{پک|هارلند، ریچارد|۱۳۸۵|ک=درآمدی تاریخی بر نظریه ادبی از افلاطون تا بارت |ص= ۳۶۱}}</ref>
در ادامه بحث روایت شناسی ساختار گرا، مروری اجمالی بر آراء و نظریات چند تن از روایت شناسان این مکتب خواهیم داشت.


===ولادیمیر پراپ: ریخت‌شناسی قصه‌های پریان===
===ولادیمیر پراپ: ریخت‌شناسی قصه‌های پریان===
ولادیمیر پراپ عمده نظریات خود، درباره روایت را در کتاب ریخت شناسی قصه پریان منتشر کرد. این کتاب در سال ۱۹۲۸ منتشر شد و این اثر شاید بیش از هر کتاب دیگری، در علم روایت شناسی تأثیر گذاشته است. درواقع انتشار این کتاب را نقطه عطفی در روش بررسی ساختاری پدیده های فرهنگی به ویژه داستان و روایت دانسته اند، تأثیر کتاب پراپ بر ساختارگرایان فرانسوی از دهه ۱۹۵۰ آشکار شد. کلود لوی استراوس در مقاله ساختار و شکل نشان داد که دسته بندی پراپ از حکایت های روسی تا چه حد به عنوان روشی کلی مهم است. یاکوبسن نیز بارها بر اهمیت روش شناسیک کار پراپ تأکید کرد و معتقد است که روایت شناسی به معنی دقیق واژه، با کتاب پراپ آغاز شده است. (احمدی،۱۴۷:۱۳۷۸)
ولادیمیر پراپ عمده نظریات خود، درباره روایت را در کتاب ریخت شناسی قصه پریان منتشر کرد. این کتاب در سال ۱۹۲۸ منتشر شد و این اثر شاید بیش از هر کتاب دیگری، در علم روایت شناسی تأثیر گذاشته است. درواقع انتشار این کتاب را نقطه عطفی در روش بررسی ساختاری پدیده های فرهنگی به ویژه داستان و روایت دانسته اند، تأثیر کتاب پراپ بر ساختارگرایان فرانسوی از دهه ۱۹۵۰ آشکار شد. کلود لوی استراوس در مقاله ساختار و شکل نشان داد که دسته بندی پراپ از حکایت های روسی تا چه حد به عنوان روشی کلی مهم است. یاکوبسن نیز بارها بر اهمیت روش شناسیک کار پراپ تأکید کرد و معتقد است که روایت شناسی به معنی دقیق واژه، با کتاب پراپ آغاز شده است.<ref>{{پک|احمدی، بابک|۱۳۷۱|ک= ساختار و تاویل متن|ص=۱۴۷}}</ref>


پراپ معتقد بود که بی آنکه فايده مطالعه موضوعات و نیز مقایسه ای که صرفا شباهت های آنها را به حساب می آورد انکار کنیم، می توانیم روش دیگری در واحد سنجش دیگری را پیشنهاد کنیم. می توانیم قصه ها را از لحاظ ترکیب بندی و ساختارشان مقایسه کنیم و به این ترتیب شباهتشان در پرتو تازه ای خود را نشان خواهد داد (تودوروف، ۱۳۸۵: ۲۶۴)
پراپ معتقد بود که بی آنکه فايده مطالعه موضوعات و نیز مقایسه ای که صرفا شباهت های آنها را به حساب می آورد انکار کنیم، می توانیم روش دیگری در واحد سنجش دیگری را پیشنهاد کنیم. می توانیم قصه ها را از لحاظ ترکیب بندی و ساختارشان مقایسه کنیم و به این ترتیب شباهتشان در پرتو تازه ای خود را نشان خواهد داد.<ref>{{پک|تودوروف، تزوتان|۱۳۸۵|ک=بوطیقای ساختارگرا |ص= ۲۶۴}}</ref>


ریخت شناسی قصه پریان روسی پراپ اساسأ فهرستی از همه وقایع بنیادی است که او در پیكره تحقیقش شناسایی می کند. این پیکره متشکل از ۱۱۵ قصه پریان روسی است. به عبارتی دیگر، پراپ در تحلیل این مجموعه از قصه پریان به خصوص به دنبال عناصر یا مشخصه های مکرر (عناصر ثابت) و عناصر یا مشخصه های تصادفی و پیش بینی ناپذیر (عناصر متغير) بود. او در تحلیل خود به این نتیجه رسید که در حالی که شخصیت ها یا افراد قصه ها ممکن است به ظاهر کاملا متغیر باشند، باز هم کارکردهایشان در قصه، یا به عبارتی اهمیت کنش هایشان از نظر گسترش داستانی، ثابت و قابل پیش بینی است. او تعداد و توالی کارکردها را ثابت می داند: فقط سی و یک کار کرد وجود دارد و این کار کردها همواره در توالی یکسانی ظاهر می‌شوند(تولان،۳۳:۱۳۸۶).
ریخت شناسی قصه پریان روسی پراپ اساسأ فهرستی از همه وقایع بنیادی است که او در پیكره تحقیقش شناسایی می کند. این پیکره متشکل از ۱۱۵ قصه پریان روسی است. به عبارتی دیگر، پراپ در تحلیل این مجموعه از قصه پریان به خصوص به دنبال عناصر یا مشخصه های مکرر (عناصر ثابت) و عناصر یا مشخصه های تصادفی و پیش بینی ناپذیر (عناصر متغير) بود. او در تحلیل خود به این نتیجه رسید که در حالی که شخصیت ها یا افراد قصه ها ممکن است به ظاهر کاملا متغیر باشند، باز هم کارکردهایشان در قصه، یا به عبارتی اهمیت کنش هایشان از نظر گسترش داستانی، ثابت و قابل پیش بینی است. او تعداد و توالی کارکردها را ثابت می داند: فقط سی و یک کار کرد وجود دارد و این کار کردها همواره در توالی یکسانی ظاهر می‌شوند.<ref>{{پک|تولان، مایکل|۱۳۸۶|ک= روایت شناسی|ص=۳۳}}</ref>
 
 
اساس کار پراپ، بررسی و طبقه بندی یک صد افسانه روسی، براساس قواعد صوری آنهاست، او روش خود را ریخت شناسی می نامد؛ اصطلاحی که از گیاه شناسی وام گرفته است و درباره آن چنين توضیح می دهد: در گیاه شناسی اصطلاح ريخت شناسی یعنی بررسی و شناخت اجزای تشکیل دهنده گیاه و ارتباط آنها با یکدیگر و با کل گیاه.<ref>{{پک|پراپ، ولادیمیر|۱۳۶۸|ک=ریخت‌شناسی قصه‌های پریان |ص= ۱۷}}</ref>
 
بنابراین به عقیده پراپ ریخت شناسی به معنای: توصيف قصه ها بر پایه اجزای سازه ای آنها و همبستگی این سازه ها، با یکدیگر و باكل قصه می باشد.<ref>{{پک|پراپ، ولادیمیر|۱۳۶۸|ک=ریخت‌شناسی قصه‌های پریان |ص= ۴۹}}</ref>


اساس کار پراپ، بررسی و طبقه بندی یک صد افسانه روسی، براساس قواعد صوری آنهاست، او روش خود را ریخت شناسی می نامد؛ اصطلاحی که از گیاه شناسی وام گرفته است و درباره آن چنين توضیح می دهد: در گیاه شناسی اصطلاح ريخت شناسی یعنی بررسی و شناخت اجزای تشکیل دهنده گیاه و ارتباط آنها با یکدیگر و با کل گیاه( پراپ، ۱۳۶۸: ۱۷). بنابراین به عقیده پراپ ریخت شناسی به معنای: توصيف قصه ها بر پایه اجزای سازه ای آنها و همبستگی این سازه ها، با یکدیگر و باكل قصه می باشد (همان، ۴۹).
پراپ، ضمن تلاش برای شناسایی عناصر پایدار و متغیر در مجموعه ای از صد حکایت پریان روسی به این اصل می رسد که هر چند پرسوناژهای یک حکایت متغيرند، کارکردهای آن ها در حکایت ها پایدار و محدود است؛ پراپ کارکرد را چنین توصیف کرده است: عمل یک شخصیت، که بر حسب میزان اهمیت آن در پیشبرد کنش تعریف می شود. او ضمن مقایسه پی در پی کارکردهای حکایت ها کشف کرد که جمع كل کار کردها هرگز از سی و یک تجاوز نمی کند، و در هر حکایت هر تعداد از این سی و یک کارکرد که وجود داشته باشد در هیچ کدام آنها همه سی و یک کارکرد وجود نداشت. این کارکردها همیشه به همان ترتیب می آیند. پس از موقعیت آغازین که در آن با نام اعضای یک خانواده آشنا می شویم یا قهرمان آینده معرفی می شود، حکایت آغاز می شود که شامل منتخبی از کارکردهایی، به ترتیب زیر است:
پراپ، ضمن تلاش برای شناسایی عناصر پایدار و متغیر در مجموعه ای از صد حکایت پریان روسی به این اصل می رسد که هر چند پرسوناژهای یک حکایت متغيرند، کارکردهای آن ها در حکایت ها پایدار و محدود است؛ پراپ کارکرد را چنین توصیف کرده است: عمل یک شخصیت، که بر حسب میزان اهمیت آن در پیشبرد کنش تعریف می شود. او ضمن مقایسه پی در پی کارکردهای حکایت ها کشف کرد که جمع كل کار کردها هرگز از سی و یک تجاوز نمی کند، و در هر حکایت هر تعداد از این سی و یک کارکرد که وجود داشته باشد در هیچ کدام آنها همه سی و یک کارکرد وجود نداشت. این کارکردها همیشه به همان ترتیب می آیند. پس از موقعیت آغازین که در آن با نام اعضای یک خانواده آشنا می شویم یا قهرمان آینده معرفی می شود، حکایت آغاز می شود که شامل منتخبی از کارکردهایی، به ترتیب زیر است:


خط ۱۳۵: خط ۱۴۲:
* قهرمان دروغین به هیئتی دیگر در می آید.
* قهرمان دروغین به هیئتی دیگر در می آید.
* شخص خبيث مجازات می شود.
* شخص خبيث مجازات می شود.
* قهرمان ازدواج می کند و بر تخت می نشیند (اسکولز، ۱۳۷۹: ۹۸-۹۶).
* قهرمان ازدواج می کند و بر تخت می نشیند.<ref>{{پک|اسکولز، رابرت|۱۳۷۹|ک= درآمدی بر ساختارگرایی در ادبیات|ص=۹۶-۹۸}}</ref>
 


===کلود لوی استروس: اسطوره‌شناسی و روایت===
===کلود لوی استروس: اسطوره‌شناسی و روایت===
لوی استروس را بنیان گذار مردم شناسی ساختگرا می شناسند، او در پی دست یابی به نظام اندیشه هایی است که در اساطیر بدوی، هر چند به طور مبهم تجسم می یابد. در منطق اساطیر، لوی استروس اسطوره را به عنوان زبانی ویژه، مورد بررسی قرار داده و روش تحلیل ساختاری را در مورد آن به کاربرده است؛ از نظر او، عناصر اسطوره پایگاهی برتر از عناصر زبان دارند و باید آنها را در سطحی بالاتر از سطح اصوات یا کلمات معین و در سطح جمله و عبارت جستجو کرد. (واحد دوست، ۱۳۸۱: ۱۹۶)
لوی استروس را بنیان گذار مردم شناسی ساختگرا می شناسند، او در پی دست یابی به نظام اندیشه هایی است که در اساطیر بدوی، هر چند به طور مبهم تجسم می یابد. در منطق اساطیر، لوی استروس اسطوره را به عنوان زبانی ویژه، مورد بررسی قرار داده و روش تحلیل ساختاری را در مورد آن به کاربرده است؛ از نظر او، عناصر اسطوره پایگاهی برتر از عناصر زبان دارند و باید آنها را در سطحی بالاتر از سطح اصوات یا کلمات معین و در سطح جمله و عبارت جستجو کرد.<ref>{{پک|واحددوست، مهوش|۱۳۸۱|ک=رویکردهای عملی به اسطوره شناسی |ص= ۱۹۶}}</ref>
 
از لحاظ روش، نظرات لوی استروس شباهتی سطحی به روش پراپ  دارد، او ابتدا روایت اساطیری مورد بررسی را به واحدهایی تجزیه می کند که هر کدام را می توان در یک جمله کوتاه خلاصه کرد، این واحدها شبیه کارکردهای پراپ هستند، اما دقیقا همان ها نیستند، هر یک از واحدها رابطه ای را بیان می کند و در عمل معمولا چیزی مثل یک کار کرد پراپی می شود.
از لحاظ روش، نظرات لوی استروس شباهتی سطحی به روش پراپ  دارد، او ابتدا روایت اساطیری مورد بررسی را به واحدهایی تجزیه می کند که هر کدام را می توان در یک جمله کوتاه خلاصه کرد، این واحدها شبیه کارکردهای پراپ هستند، اما دقیقا همان ها نیستند، هر یک از واحدها رابطه ای را بیان می کند و در عمل معمولا چیزی مثل یک کار کرد پراپی می شود.


به دیگر سخن استروس روش پراپ را در تحلیل روایت، با تجزیه آن به سازه های پایه، در توصیف و تأويل اسطوره ها به کار گرفت، با این تفاوت که در تحلیل او، نه تسلسل رخدادهای درون یک متن، که محور اصلی نگر پراپ است، بلکه مناسبات تقابلی گوناگونی در کانون توجه قرار می گیرد که در متن یافت می شوند ( آسابرگر، ۱۳۸۰: ۴۴)
به دیگر سخن استروس روش پراپ را در تحلیل روایت، با تجزیه آن به سازه های پایه، در توصیف و تأويل اسطوره ها به کار گرفت، با این تفاوت که در تحلیل او، نه تسلسل رخدادهای درون یک متن، که محور اصلی نگر پراپ است، بلکه مناسبات تقابلی گوناگونی در کانون توجه قرار می گیرد که در متن یافت می شوند.<ref>{{پک|آسابرگر، آرتور|۱۳۸۰|ک= روایت در فرهنگ عامیانه|ص= ۴۴}}</ref>
در نظر لوی استروس، اسطوره نوعی پیام به صورت رمز است. درواقع کل اعضای یک فرهنگ و جامعه، تا وقتی یک فرهنگی همگن بماند، اعتبار یک اسطوره معین برای آن همچنان محفوظ خواهد ماند و روایت های جدید از آن اسطوره صرفا جنبه هایی از همان پیام خواهند بود؛ رمز را می توان گشود و پیام را کشف کرد به شرط آنکه بتوانیم واحد های آن را به نحو درست تنظیم کنیم، و این نظم در توالی انتقال روایت به ما خلاصه می شود (اسکولز، ۱۳۷۹: ۱۰۵)
 
در نظر لوی استروس، اسطوره نوعی پیام به صورت رمز است. درواقع کل اعضای یک فرهنگ و جامعه، تا وقتی یک فرهنگی همگن بماند، اعتبار یک اسطوره معین برای آن همچنان محفوظ خواهد ماند و روایت های جدید از آن اسطوره صرفا جنبه هایی از همان پیام خواهند بود؛ رمز را می توان گشود و پیام را کشف کرد به شرط آنکه بتوانیم واحد های آن را به نحو درست تنظیم کنیم، و این نظم در توالی انتقال روایت به ما خلاصه می شود.<ref>{{پک|اسکولز، رابرت|۱۳۷۹|ک= درآمدی بر ساختارگرایی در ادبیات|ص= ۱۰۵}}</ref>
 


===گرماس: نقش عملگراها در روایت===
===گرماس: نقش عملگراها در روایت===
گرماس یکی دیگر از نظریه پردازان در حیطه روایت است که کار خود را بر اساس زبانشناسی سوسور و یاکوبسن آغاز کرد. ژولین گرماس در سال ۱۹۱۷ در لیتوانی به دنیا آمد، او که دکترای ادبیات از دانشگاه سوربن را داشت، پس از انتشار کتاب های معناشناسی ساختاری و درباره معنا، به عنوان مهم ترین نظریه پرداز معناشناسی روایت شهرت یافت.
گرماس یکی دیگر از نظریه پردازان در حیطه روایت است که کار خود را بر اساس زبانشناسی سوسور و یاکوبسن آغاز کرد. ژولین گرماس در سال ۱۹۱۷ در لیتوانی به دنیا آمد، او که دکترای ادبیات از دانشگاه سوربن را داشت، پس از انتشار کتاب های معناشناسی ساختاری و درباره معنا، به عنوان مهم ترین نظریه پرداز معناشناسی روایت شهرت یافت.


گرماس ساختار روایت را بر اساس یک الگوی تثبیت شده زبان شناسی بررسی می کند؛ او از نظریه سوسور درباره تمایز زبان و گفتار برای روایت استفاده می‌کند و به نتیجه‌ای مشابه پراپ در ریخت‌شناسی قصه‌ها می‌رسد با این تفاوت که برای پراپ، وقایع در مرکز روایت‌ قرار دارند اما برای گرماس، شخصیت‌ها هستند که در مرکز روایت‌ قرار می‌گیرند. او پیشنهاد می کند که فقط شش شخصیت یا به تعبير خود او عملگر به منزله مقولات کلی در زیربنای همه روایات وجود دارند که سه جفت مرتبط با هم را تشکیل می دهند (تولان، ۱۳۸۶: ۱۵۰).
گرماس ساختار روایت را بر اساس یک الگوی تثبیت شده زبان شناسی بررسی می کند؛ او از نظریه سوسور درباره تمایز زبان و گفتار برای روایت استفاده می‌کند و به نتیجه‌ای مشابه پراپ در ریخت‌شناسی قصه‌ها می‌رسد با این تفاوت که برای پراپ، وقایع در مرکز روایت‌ قرار دارند اما برای گرماس، شخصیت‌ها هستند که در مرکز روایت‌ قرار می‌گیرند. او پیشنهاد می کند که فقط شش شخصیت یا به تعبير خود او عملگر به منزله مقولات کلی در زیربنای همه روایات وجود دارند که سه جفت مرتبط با هم را تشکیل می دهند.<ref>{{پک|تولان، مایکل|۱۳۸۶|ک= روایت شناسی|ص=۱۵۰}}</ref>
 


این عملگرها عبارتند از :
این عملگرها عبارتند از :
خط ۱۵۳: خط ۱۶۵:
* جستجو گر یا فاعل / هدف یا مفعول : فاعل، عنصر اصلی در کنش یک داستان است، که اغلب و نه الزاما یک شخص است. و هدف، در واقع مقصودی است که فاعل برای رسیدن به آن دست به عمل می زند. در این ساختار بنیادی، شاهد نوعی رابطه مبتنی بر میل هستیم، فاعل میل به هدف دارد و این میل است که داستان را به پیش می برد.
* جستجو گر یا فاعل / هدف یا مفعول : فاعل، عنصر اصلی در کنش یک داستان است، که اغلب و نه الزاما یک شخص است. و هدف، در واقع مقصودی است که فاعل برای رسیدن به آن دست به عمل می زند. در این ساختار بنیادی، شاهد نوعی رابطه مبتنی بر میل هستیم، فاعل میل به هدف دارد و این میل است که داستان را به پیش می برد.
* فرستنده گیرنده: داستان های مربوط به ارتباط، توسط این دو کنشگر انجام می شود. یکی فرستنده، یک فرد یا نهاد فاعل را به دنبال مفعول می فرستد که در نهایت گیرنده آن را دریافت می کند.
* فرستنده گیرنده: داستان های مربوط به ارتباط، توسط این دو کنشگر انجام می شود. یکی فرستنده، یک فرد یا نهاد فاعل را به دنبال مفعول می فرستد که در نهایت گیرنده آن را دریافت می کند.
* یاری دهنده / بازدارنده: پیرنگ های فرعی داستان های مربوط به سیر و سلوک / آرزو یا ارتباط توسط این دو کنشگر ایجاد می شود. یکی یاری رسان به فاعل در سیر و سلوک یاری می رساند، یک رقیب سعی دارد تا مانع فاعل شود (تایسن،۳۶۶:۱۳۸۷)
* یاری دهنده / بازدارنده: پیرنگ های فرعی داستان های مربوط به سیر و سلوک / آرزو یا ارتباط توسط این دو کنشگر ایجاد می شود. یکی یاری رسان به فاعل در سیر و سلوک یاری می رساند، یک رقیب سعی دارد تا مانع فاعل شود.<ref>{{پک|تایسن، لوئیس|۱۳۸۷|ک=نظریه‌های نقد ادبی معاصر |ص= ۳۶۶}}</ref>
 
 
این مدل به طرز چشمگیری با طرح بسیاری از قصه های عامیانه و داستانهای پریان سنتی سازگار است، شایان ذکر است که در اغلب موارد در داستان‌های امروزی دو تا از آن نقش‌ها یعنی فرستنده و هدف به معنای دقیق کلمه اصلا شخصیت نیستند، انواع چیزهایی که در روایات خود آنها را هدف به حساب می آوریم و انواع کمک های خاصی که ممکن است در جستجوی خود به دنبال آن هدف ها دریافت کنیم، اغلب بیشتر از آنکه عینی باشند انتزاعی هستند.<ref>{{پک|تولان، مایکل|۱۳۸۶|ک= روایت شناسی|ص= ۱۵۱}}</ref>


این مدل به طرز چشمگیری با طرح بسیاری از قصه های عامیانه و داستانهای پریان سنتی سازگار است، شایان ذکر است که در اغلب موارد در داستان‌های امروزی دو تا از آن نقش‌ها یعنی فرستنده و هدف به معنای دقیق کلمه اصلا شخصیت نیستند، انواع چیزهایی که در روایات خود آنها را هدف به حساب می آوریم و انواع کمک های خاصی که ممکن است در جستجوی خود به دنبال آن هدف ها دریافت کنیم، اغلب بیشتر از آنکه عینی باشند انتزاعی هستند (تولان، ۱۳۸۶: ۱۵۱).
گرماس در تحلیل روایت، از مفهوم پی رفت به معنای توالی نقش های قصه استفاده کرد و سه نوع پی رفت را در تجزیه و تحلیل روایت ها مشخص می‌‌کند:
گرماس در تحلیل روایت، از مفهوم پی رفت به معنای توالی نقش های قصه استفاده کرد و سه نوع پی رفت را در تجزیه و تحلیل روایت ها مشخص می‌‌کند:
پی رفت اجرایی: (آزمون ها و مبارزه ها): این پی رفت به زمینه چینی و وظایف کارکردها مربوط می شود و طرح داستان را می سازد، بنابراین، ساختار روایی داستان، به این نوع پی رفت متکی است.
پی رفت اجرایی: (آزمون ها و مبارزه ها): این پی رفت به زمینه چینی و وظایف کارکردها مربوط می شود و طرح داستان را می سازد، بنابراین، ساختار روایی داستان، به این نوع پی رفت متکی است.
خط ۱۶۱: خط ۱۷۵:
پی رفت میثاقی یا هدفمند: این پی رفت وضعیت داستان را به سوی هدفی هدایت می کند و از دیدگاه روش شناسی، مهم ترین نوع پی رفت است، چون نشان می دهد که وضعیت ها به خودی خود، نکته مرکزی طرح نیستند، بلکه آنچه وضعیت نامیده می شود، در حقیقت، در حکم رد یا پذیرش پیمان‌هاست، به نظر گرماس بیشتر داستان ها از وضعیتی منفی به سوی وضعیتی مثبت حرکت می کنند و یا وضعیتی مثبت به نقض پیمان می انجامد.  
پی رفت میثاقی یا هدفمند: این پی رفت وضعیت داستان را به سوی هدفی هدایت می کند و از دیدگاه روش شناسی، مهم ترین نوع پی رفت است، چون نشان می دهد که وضعیت ها به خودی خود، نکته مرکزی طرح نیستند، بلکه آنچه وضعیت نامیده می شود، در حقیقت، در حکم رد یا پذیرش پیمان‌هاست، به نظر گرماس بیشتر داستان ها از وضعیتی منفی به سوی وضعیتی مثبت حرکت می کنند و یا وضعیتی مثبت به نقض پیمان می انجامد.  


پی رفت انفصالی یا متمایز کننده: این نوع پی رفت دلالت بر تغییر وضعیت یا حالتی می کند و در بر گیرنده شکل های مختلف قصه است (مکاریک، ۱۳۸۳: ۲۱۰).
پی رفت انفصالی یا متمایز کننده: این نوع پی رفت دلالت بر تغییر وضعیت یا حالتی می کند و در بر گیرنده شکل های مختلف قصه است.<ref>{{پک|مکاریک، ایرنا|۱۳۸۵|ک=دانشنامه نظریه‌های ادبی معاصر |ص= ۲۱۰}}</ref>
 
گرماس وظیفه خود را یافتن ساختار ابتدایی دلالت و به گونه ای خاص شناخت دلالت متن ادبی می‌داند. او داستان را در حکم گزاره ای معرفی می‌کند که با دانستن آغاز و پایانش می شود موضوع و کارکرد آن‌ها را شناخت. ساحت زمانمند داستان، حوادث را به وضعیت پایدار و وضعیت گذار، تقليل می دهد. گرماس تأکید کرده است که داستان و روایت، تبديل الف به ب است و کنش دلالت در ذهن همواره استوار بر تقابل است، از این رو روایت همواره با تقابل رو به روست.  
گرماس وظیفه خود را یافتن ساختار ابتدایی دلالت و به گونه ای خاص شناخت دلالت متن ادبی می‌داند. او داستان را در حکم گزاره ای معرفی می‌کند که با دانستن آغاز و پایانش می شود موضوع و کارکرد آن‌ها را شناخت. ساحت زمانمند داستان، حوادث را به وضعیت پایدار و وضعیت گذار، تقليل می دهد. گرماس تأکید کرده است که داستان و روایت، تبديل الف به ب است و کنش دلالت در ذهن همواره استوار بر تقابل است، از این رو روایت همواره با تقابل رو به روست.  


خط ۱۶۷: خط ۱۸۲:
تودورف نویسنده و منتقد بلغاري، معتقد است که داستان با وضعیتی پایدار آغاز می شود سپس نیرویی تعادل آن را بهم می زند و موقعیت ناپایداری ایجاد می شود و با کنش قهرمان داستان، موقعیت دوباره به حالت پایدار بر می گردد. او تلاش کرده است تا ساز و کار روایت را دریابد. و در این راه از اصطلاح دستور زبان روایت استفاده کرده است.
تودورف نویسنده و منتقد بلغاري، معتقد است که داستان با وضعیتی پایدار آغاز می شود سپس نیرویی تعادل آن را بهم می زند و موقعیت ناپایداری ایجاد می شود و با کنش قهرمان داستان، موقعیت دوباره به حالت پایدار بر می گردد. او تلاش کرده است تا ساز و کار روایت را دریابد. و در این راه از اصطلاح دستور زبان روایت استفاده کرده است.


اولین بار تودوروف در کتاب دستور زبان دکامرون، واژه روایت شناسی را به عنوان علم مطالعه قصه به کار برد. از نظر او روایت در معنای وسیع آن تمامی اشکال روایت را از قبيل اسطوره، فیلم، رؤیا و نمایش دربر می گیرد. او مانند گرماس، از مفهومی بسیار کلی آغاز کرد: اینکه بنیان تجربی وسیعی وجود دارد که فراتر از حدود هر زبان وحتی هر نظام دلالت گونه خاصی می رود و تمام آنها را از سر چشمه یک دستور زبان یکه و نهایی توجیه می کند (احمدی، ۱۳۷۵: ۳۳۴).
اولین بار تودوروف در کتاب دستور زبان دکامرون، واژه روایت شناسی را به عنوان علم مطالعه قصه به کار برد. از نظر او روایت در معنای وسیع آن تمامی اشکال روایت را از قبيل اسطوره، فیلم، رؤیا و نمایش دربر می گیرد. او مانند گرماس، از مفهومی بسیار کلی آغاز کرد: اینکه بنیان تجربی وسیعی وجود دارد که فراتر از حدود هر زبان وحتی هر نظام دلالت گونه خاصی می رود و تمام آنها را از سر چشمه یک دستور زبان یکه و نهایی توجیه می کند.<ref>{{پک|احمدی، بابک|۱۳۹۵|ک=درس‌های فلسفه هنر |ص= ۳۳۴}}</ref>


به نظر تودوروف می توان با تجزیه و تحلیل روایت، به واحدهایی دست پیدا کرد که با اجزاء کلام دستوری (اسم خاص، فعل و صفت) شباهت چشمگیری دارند. او می‌گوید: اگر بدانیم که شخصیت، یک اسم و فعالیت یا یک فعل است، روایت را بهتر می فهمیم(هارلند، ۱۳۸۸: ۳۶۲). به گونه‌ای که وقتی گزاره های یک متن کشف شود، از طریق ترکیب هر شخصیت (اسم) با یک کنش (فعل) یا ویژگی (صفت) ، انواع کنش ها و ویژگی های تکرار شونده در یک متن و نیز انواع گزاره ها و ارتباط های بین گزاره ها را می توان دسته بندی کرد. برای مثال یکی از چیزهایی که تودورف در تحلیل داستان های کتاب دکامرون اثر بوکاچیو به آن می رسد، این است که تمام ویژگی های این کتاب را می توان می توان به سه دسته از صفات فرو کاست: وضعیت ها یا ویژگی های ناپایدار، مانند شادی و غم، کیفیت ها مانند ویژگی های پایدارتر، مانند نیکی و شر و شرایط یا پایدار ترین ویژگی ها، مانند جنسیت یا دین یا موقعیت اجتماعی یک شخصیت.
 
به نظر تودوروف می توان با تجزیه و تحلیل روایت، به واحدهایی دست پیدا کرد که با اجزاء کلام دستوری (اسم خاص، فعل و صفت) شباهت چشمگیری دارند. او می‌گوید: اگر بدانیم که شخصیت، یک اسم و فعالیت یا یک فعل است، روایت را بهتر می فهمیم.<ref>{{پک|هارلند، ریچارد|۱۳۸۵|ک=درآمدی تاریخی بر نظریه ادبی از افلاطون تا بارت |ص= ۳۶۲}}</ref>
به گونه‌ای که وقتی گزاره های یک متن کشف شود، از طریق ترکیب هر شخصیت (اسم) با یک کنش (فعل) یا ویژگی (صفت) ، انواع کنش ها و ویژگی های تکرار شونده در یک متن و نیز انواع گزاره ها و ارتباط های بین گزاره ها را می توان دسته بندی کرد. برای مثال یکی از چیزهایی که تودورف در تحلیل داستان های کتاب دکامرون اثر بوکاچیو به آن می رسد، این است که تمام ویژگی های این کتاب را می توان می توان به سه دسته از صفات فرو کاست: وضعیت ها یا ویژگی های ناپایدار، مانند شادی و غم، کیفیت ها مانند ویژگی های پایدارتر، مانند نیکی و شر و شرایط یا پایدار ترین ویژگی ها، مانند جنسیت یا دین یا موقعیت اجتماعی یک شخصیت.


به عقیده تودوروف در بحث بررسی ادبیات و روایت سه رویکرد مهم وجود دارد که عبارت است از:
به عقیده تودوروف در بحث بررسی ادبیات و روایت سه رویکرد مهم وجود دارد که عبارت است از:
خط ۱۸۷: خط ۲۰۴:


===رولان بارت: از نظام‌مندی روایت تا بی‌نظمی ساختار===
===رولان بارت: از نظام‌مندی روایت تا بی‌نظمی ساختار===
رولان بارت منتقد ادبی، مدافع رمان نو و نویسنده نقد نو، پژوهشگر فرهنگ عامه است. او مباحثه‌گری درخشان، خطیبی قهار و ادیبی است طراز اول با ذهنی درخشان؛ اساس نویسنده ای است فاقد نظام که عاشق نظام است، ساختارگرایی که ساختار را دوست ندارد، ادیبی که از ادبیات بیزار است، عاشق این است که در مورد هر مسئله ای موضعی جنجال آفرین بگیرد و تا زمانی که موضعش موجه شود از آن دفاع کند یا به عبارت خیلی رساتر، آنقدر به دیدگاه‌های دیگران حمله برد تا در چشم همه خوارشان کند.(اسکولز، ۱۳۷۹: ۲۰۸)
رولان بارت منتقد ادبی، مدافع رمان نو و نویسنده نقد نو، پژوهشگر فرهنگ عامه است. او مباحثه‌گری درخشان، خطیبی قهار و ادیبی است طراز اول با ذهنی درخشان؛ اساس نویسنده ای است فاقد نظام که عاشق نظام است، ساختارگرایی که ساختار را دوست ندارد، ادیبی که از ادبیات بیزار است، عاشق این است که در مورد هر مسئله ای موضعی جنجال آفرین بگیرد و تا زمانی که موضعش موجه شود از آن دفاع کند یا به عبارت خیلی رساتر، آنقدر به دیدگاه‌های دیگران حمله برد تا در چشم همه خوارشان کند.<ref>{{پک|اسکولز، رابرت|۱۳۷۹|ک= درآمدی بر ساختارگرایی در ادبیات|ص= ۲۰۸}}</ref>
 
 
بارت در مقاله مشهورش به نام درآمدی بر تحلیل روایت، بحث خود را با استدلال درباره به کارگیری روش استقرایی در مقابل روش القایی درزبانشناسی و مطالعه روایت  شروع می کند و در رسیدن به فرضیات کلی از طريق مشاهدات خاص وجود دارد، از روش دوم جانبداری می کند.<ref>{{پک|تولان، مایکل|۱۳۸۶|ک= روایت شناسی|ص=۴۳}}</ref>


بارت در مقاله مشهورش به نام درآمدی بر تحلیل روایت، بحث خود را با استدلال درباره به کارگیری روش استقرایی در مقابل روش القایی درزبانشناسی و مطالعه روایت  شروع می کند و در رسیدن به فرضیات کلی از طريق مشاهدات خاص وجود دارد، از روش دوم جانبداری می کند (تولان، ۱۳۸۶: ۴۳).


او می‌نویسد:
او می‌نویسد:


در تحلیل روایت، محکوم به استفاده از شیوة القایی هستیم، تحلیلگر ابتدا باید یک مدل توصیفی فرضی ابداع کند(همان چیزی که زبان شناسان آمریکایی آن را نظریه می نامند) و آن گاه به تدریج بر اساس این مدل به بررسی گونه های مختلف روایی بپردازیم، گونه هایی که هم بر این مدل انطباق می یابند و هم از آن فاصله می گیرند (بارت:۴۳).
در تحلیل روایت، محکوم به استفاده از شیوة القایی هستیم، تحلیلگر ابتدا باید یک مدل توصیفی فرضی ابداع کند(همان چیزی که زبان شناسان آمریکایی آن را نظریه می نامند) و آن گاه به تدریج بر اساس این مدل به بررسی گونه های مختلف روایی بپردازیم، گونه هایی که هم بر این مدل انطباق می یابند و هم از آن فاصله می گیرند.<ref>{{پک|بارت، رولان|۱۳۸۷|ک=درآمدی بر تحلیل ساختاری روایت |ص=۴۳}}</ref>
 


بارت تقریبا مانند پراپ، روایت را توصیف از یک حالت به حالت دیگر می داند. او در یک روایت قائل به سه سطح توصیفی است: ۱- کارکرد ۲-کنش ۳- روایت، در یک روایت این سه سطح با هم پیوند ارگانیک دارند و هر سه با هم روایتی را به وجود می آورند (اخوت، ۱۳۷۱: ۲۲).
بارت تقریبا مانند پراپ، روایت را توصیف از یک حالت به حالت دیگر می داند. او در یک روایت قائل به سه سطح توصیفی است: ۱- کارکرد ۲-کنش ۳- روایت، در یک روایت این سه سطح با هم پیوند ارگانیک دارند و هر سه با هم روایتی را به وجود می آورند.<ref>{{پک|اخوت، احمد|۱۳۷۱|ک= دستور زبان داستان|ص= ۲۲}}</ref>
از نظر بارت روایت به وسیله کارکرد  به پیش رانده می شود و ماهیت کارکرد را می توان به دانه يا عنصری تشبیه کرد که در روایت کاشته می شود و بعدا در همان سطح یا جایی دیگر و در سطحی دیگر به بار خواهد نشست، بنابراین کارکرد مفهومی غایتمندانه است به این معنا که با اهداف یا مقاصد دراز مدت (فکری و اخلاقی و همچنین کنشی) روایت مربوط می شود، پس وقتی که روایت را غايتمندانه فرض می کنیم، در پی جستجو و یافتن مطالبی بر می آییم که در کل روایت پراکنده، و به منظور تأیید، حفظ و نیل به آن هدف طراحی شده اند؛ کارکرد بیش از آنکه صرفا منطق على و معلولی موجود در مقطع خاص یا بخشهای همجوار آن باشد، وسیله ای برای دستیابی به انسجام کلی در روایت است.(تولان، ۱۳۸۶: ۴۴)
 
از نظر بارت روایت به وسیله کارکرد  به پیش رانده می شود و ماهیت کارکرد را می توان به دانه يا عنصری تشبیه کرد که در روایت کاشته می شود و بعدا در همان سطح یا جایی دیگر و در سطحی دیگر به بار خواهد نشست، بنابراین کارکرد مفهومی غایتمندانه است به این معنا که با اهداف یا مقاصد دراز مدت (فکری و اخلاقی و همچنین کنشی) روایت مربوط می شود، پس وقتی که روایت را غايتمندانه فرض می کنیم، در پی جستجو و یافتن مطالبی بر می آییم که در کل روایت پراکنده، و به منظور تأیید، حفظ و نیل به آن هدف طراحی شده اند؛ کارکرد بیش از آنکه صرفا منطق على و معلولی موجود در مقطع خاص یا بخشهای همجوار آن باشد، وسیله ای برای دستیابی به انسجام کلی در روایت است.<ref>{{پک|تولان، مایکل|۱۳۸۶|ک= روایت شناسی|ص= ۴۴}}</ref>
 
 
از نظر بارت دستور زبان روایتی در تجزیه و تحلیل اشکال مختلف نقش و ارتباط آنها با یکدیگر خلاصه می شود و نحو روایتی هم ، چیزی نیست مگر تجزیه و تحلیل کنش های روایتی: یعنی آن فعل و انفعالی که به وسیله آن شخصیت ها هویت می یابند و خلق می شوند: چرا که تنها عمل کنشگر مهم است نه خصوصیاتش. دایره فعالیت و کنش هر عامل هم محدود است و دارای دوایر حرکتی محدود است، دوایری که بر اساس نقشی که به عهده دارد از پیش برایش رقم زده اند. بنابراین از نظر بارت هر روایت دارای ساختار زیر است: وضعیت اولیه و نقش های مختلف به همراه وضعیت نهایی.<ref>{{پک|اخوت، احمد|۱۳۷۱|ک= دستور زبان داستان|ص=۲۲و۲۳}}</ref>


از نظر بارت دستور زبان روایتی در تجزیه و تحلیل اشکال مختلف نقش و ارتباط آنها با یکدیگر خلاصه می شود و نحو روایتی هم ، چیزی نیست مگر تجزیه و تحلیل کنش های روایتی: یعنی آن فعل و انفعالی که به وسیله آن شخصیت ها هویت می یابند و خلق می شوند: چرا که تنها عمل کنشگر مهم است نه خصوصیاتش. دایره فعالیت و کنش هر عامل هم محدود است و دارای دوایر حرکتی محدود است، دوایری که بر اساس نقشی که به عهده دارد از پیش برایش رقم زده اند. بنابراین از نظر بارت هر روایت دارای ساختار زیر است: وضعیت اولیه و نقش های مختلف به همراه وضعیت نهایی(اخوت، ۱۳۷۱: ۲۲-۲۳).


همچنین به عقیده بارت استفاده از زبانشناسی به منزله مدلی اولیه در تحلیل روایت، منطقی به نظر می رسد، اما این نکته را نیز خاطر نشان می کند که برای مطالعه کلام به یک زبان شناسی دوم نیاز داریم که از سطح جمله فراتر می رود و به نشانه شناسی یا حمل پیام مربوط می شود. او از نشانه‌شناسی برای تحلیل روایت نیز استفاده می‌کند، چنانچه در کتاب سارازین با تحلیل نشانه‌شناختی به تحلیل سازه‌های روایی حرکت می‌کند.
همچنین به عقیده بارت استفاده از زبانشناسی به منزله مدلی اولیه در تحلیل روایت، منطقی به نظر می رسد، اما این نکته را نیز خاطر نشان می کند که برای مطالعه کلام به یک زبان شناسی دوم نیاز داریم که از سطح جمله فراتر می رود و به نشانه شناسی یا حمل پیام مربوط می شود. او از نشانه‌شناسی برای تحلیل روایت نیز استفاده می‌کند، چنانچه در کتاب سارازین با تحلیل نشانه‌شناختی به تحلیل سازه‌های روایی حرکت می‌کند.
خط ۲۰۷: خط ۲۳۰:
ژنت نظریه نیرومند خود را درباره سخن و روایت را با بررسی کتاب در جستجوي زمان از دست رفته  اثر پروست، تدوین کرد. او با تقسیم روایت به سه سطح مختلف، تمایزی را که فرمالیست های روسی میان قصه و طرح قائل می شوند، پرداخت می‌دهد، این سه سطح عبارتند از: قصه ، روایت و گزارش.
ژنت نظریه نیرومند خود را درباره سخن و روایت را با بررسی کتاب در جستجوي زمان از دست رفته  اثر پروست، تدوین کرد. او با تقسیم روایت به سه سطح مختلف، تمایزی را که فرمالیست های روسی میان قصه و طرح قائل می شوند، پرداخت می‌دهد، این سه سطح عبارتند از: قصه ، روایت و گزارش.


این ابعاد روایت به سه جنبه ای مربوط می شوند که ژنت از سه کیفیت فعل اخذ می کند: زمان، حالت و صدا، تمایزی که او میان حالت و صداقائل می شود، مسائل برآمده از مفهوم آشنای زاویه دید رابه ظرافت روشن می کند (رامان و پیتر و، ۱۳۷۷: ۷-۱۴۶). به بیان دقیق‌تر، تمایزی که ژنت بین داستان و گزارش قائل می شود، شبیه تمایزی است که فرمالیست های روس بین داستان و گزارش قائل اند؛ اما با تفاوت‌های اندکی. در نظر فرمالیست ها، قصه و طرح هردو تجریدند، صرفا دو نحوه تنظیم رخدادهایی واحد هستند، یکی بر اساس ترتیب زمانی و دیگری براساس انگیزه، اما در نظر ژنت فقط قصه تجرید است، گزارش واقعی است، همان کلمات روی کاغذ است که ما خوانندگان با آنها هم قصه را باز می سازیم و هم روایت را (اسکولز، ۱۳۷۹: ۲۳۱). درواقع ژنت روایت را همان کنش گزارشگری بر می‌شمارد و این تعریف نشان دهنده این مطلب است که وی بر دو عنصر راوی و حکایت توجه‌ای ویژه دارد ( بهنام، ۱۳۸۹: ۱۳۴). به گونه‌ای دیگر از نظر ژنت هر گزاره روایی، روایتی است از رخدادهای راستین یا خیالی که از یکسو با موضوع روایت یعنی ماجرا با داستان بیان شده است یا با بافت قصه رابطه دارد، و از سوی دیگر با بیان روایی یا منطق روایت که ژنت آن را کنش ارتباطی می خواند، مناسبت دارد. ژنت می نویسد: هر گزارش یا داستان به عنوان روایت، به سر گذشت یا قصه ای که روایت می کند وابسته است و شکل بیان روایی خود را برگزیده است.
این ابعاد روایت به سه جنبه ای مربوط می شوند که ژنت از سه کیفیت فعل اخذ می کند: زمان، حالت و صدا، تمایزی که او میان حالت و صداقائل می شود، مسائل برآمده از مفهوم آشنای زاویه دید رابه ظرافت روشن می کند.<ref>{{پک|سلدن، رامان|۱۳۷۷|ک= راهنمای نظریه ادبی معاصر|ص= ۱۴۶و۱۴۷}}</ref> به بیان دقیق‌تر، تمایزی که ژنت بین داستان و گزارش قائل می شود، شبیه تمایزی است که فرمالیست های روس بین داستان و گزارش قائل اند؛ اما با تفاوت‌های اندکی. در نظر فرمالیست ها، قصه و طرح هردو تجریدند، صرفا دو نحوه تنظیم رخدادهایی واحد هستند، یکی بر اساس ترتیب زمانی و دیگری براساس انگیزه، اما در نظر ژنت فقط قصه تجرید است، گزارش واقعی است، همان کلمات روی کاغذ است که ما خوانندگان با آنها هم قصه را باز می سازیم و هم روایت را.<ref>{{پک|اسکولز، رابرت|۱۳۷۹|ک= درآمدی بر ساختارگرایی در ادبیات|ص= ۲۳۱}}</ref>
درواقع ژنت روایت را همان کنش گزارشگری بر می‌شمارد و این تعریف نشان دهنده این مطلب است که وی بر دو عنصر راوی و حکایت توجه‌ای ویژه دارد ( بهنام، ۱۳۸۹: ۱۳۴). به گونه‌ای دیگر از نظر ژنت هر گزاره روایی، روایتی است از رخدادهای راستین یا خیالی که از یکسو با موضوع روایت یعنی ماجرا با داستان بیان شده است یا با بافت قصه رابطه دارد، و از سوی دیگر با بیان روایی یا منطق روایت که ژنت آن را کنش ارتباطی می خواند، مناسبت دارد. ژنت می نویسد: هر گزارش یا داستان به عنوان روایت، به سر گذشت یا قصه ای که روایت می کند وابسته است و شکل بیان روایی خود را برگزیده است.


===برمون: پی‌رفت عنصر مهم روایت===
===برمون: پی‌رفت عنصر مهم روایت===
خط ۲۳۷: خط ۲۶۱:
* رمزگان معناشناختی: به دلالت های خصلت نما، روانشناختی و محیط مرتبط می شود.
* رمزگان معناشناختی: به دلالت های خصلت نما، روانشناختی و محیط مرتبط می شود.
* رمزگان فرهنگی یا ارجاعی: دلالت های فرهنگی دوران نوشتن اثر هستند.
* رمزگان فرهنگی یا ارجاعی: دلالت های فرهنگی دوران نوشتن اثر هستند.
* رمزگان هرمنوتیک: معماها و گشوده شدن آنها یا به قول بارت «الگوی پلیسی» داستان است. ۵. رمز گان نمادین: منطق آن از منطق هرروزه، استدلالی و تجربی جدا بوده و شبیه به منطق رؤیاست (احمدی، ۱۳۸۲: ۲۴۰-۲۴۱).
* رمزگان هرمنوتیک: معماها و گشوده شدن آنها یا به قول بارت «الگوی پلیسی» داستان است. ۵. رمز گان نمادین: منطق آن از منطق هرروزه، استدلالی و تجربی جدا بوده و شبیه به منطق رؤیاست.<ref>{{پک|احمدی، بابک|۱۳۸۲|ک= فرهنگ ادبیات فارسی معاصر|ص= ۲۴۰و۲۴۱}}</ref>
 




خط ۲۵۲: خط ۲۷۷:
* هر روایت به گونه ای عمل می کند که مخاطب شاهد رخدادهایی باشد که از نظر زمانی و مکانی از او دورند.  
* هر روایت به گونه ای عمل می کند که مخاطب شاهد رخدادهایی باشد که از نظر زمانی و مکانی از او دورند.  


در نهایت از دیدگاه تولان، روایت بازگویی اموری است که به لحاظ زمانی و مکانی از ما فاصله دارند. گوینده حاضر و ظاهرا به مخاطب و قصه نزدیک است، اما رخدادها غایب و دور هستند(تولان، ۱۳۸۳: ۱۹-۶۱). بنابراین از نظر تولان، هر روایت دو جزء بنیادین دارد: یکی رویدادی که روایت می شود و دیگری گوینده ای که آن رویداد را بازگو می کند.
در نهایت از دیدگاه تولان، روایت بازگویی اموری است که به لحاظ زمانی و مکانی از ما فاصله دارند. گوینده حاضر و ظاهرا به مخاطب و قصه نزدیک است، اما رخدادها غایب و دور هستند.<ref>{{پک|تولان، مایکل|۱۳۸۶|ک= روایت شناسی|ص=۱۹-۶۱}}</ref>
بنابراین از نظر تولان، هر روایت دو جزء بنیادین دارد: یکی رویدادی که روایت می شود و دیگری گوینده ای که آن رویداد را بازگو می کند.


==پانویس==
==پانویس==