سیدمیثم موسویان: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
محمد ایذجی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
محمد ایذجی (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۵ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۷۵: خط ۷۵:


===یک اثرم را بیشتر دوست دارم===
===یک اثرم را بیشتر دوست دارم===
همه کارها را دوست دارم، اما یک اثرم که توسط حوزه هنری به عنوان «ما هم هستیم» چاپ شده و مضمون آن جنگ ۳۳ روزه لبنان است، به نظرم زیاد بر روی آن تبلیغ نشده اما رمان خوبی است و می‌خواهم همه آن را بخوانند.<ref name="تمار">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.farsnews.ir/news/13980128001114/%D8%A7%D9%82%D8%A8%D8%A7%D9%84-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%A7%D8%B2-%DA%98%D8%A7%D9%86%D8%B1-%D9%85%D8%B0%D9%87%D8%A8%DB%8C-%D9%88-%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9-%D9%85%D9%82%D8%AF%D8%B3-%D8%A8%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82-%D9%85%DB%8C%D8%AB%D9%85-%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B1-%D8%AA%D8%BA%D9%8A%D9%8A%D8%B1-%D9%86%D8%A7%D9%85-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%85 |عنوان=اقبال مردم از ژانر مذهبی و دفاع مقدس/ به عشق «میثم تمار» تغيير نام دادم}}</ref>
همه کارها را دوست دارم، اما یک اثرم که توسط حوزه هنری به عنوان «ما هم هستیم» چاپ شده و مضمون آن جنگ ۳۳ روزه لبنان است، به نظرم زیاد بر روی آن تبلیغ نشده اما رمان خوبی است و می‌خواهم همه آن را بخوانند.<ref name="تمار">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.farsnews.ir/news/13980128001114/%D8%A7%D9%82%D8%A8%D8%A7%D9%84-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%A7%D8%B2-%DA%98%D8%A7%D9%86%D8%B1-%D9%85%D8%B0%D9%87%D8%A8%DB%8C-%D9%88-%D8%AF%D9%81%D8%A7%D8%B9-%D9%85%D9%82%D8%AF%D8%B3-%D8%A8%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82-%D9%85%DB%8C%D8%AB%D9%85-%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B1-%D8%AA%D8%BA%D9%8A%D9%8A%D8%B1-%D9%86%D8%A7%D9%85-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%85 |عنوان=اقبال مردم از ژانر مذهبی و دفاع مقدس/ به عشق «میثم تمار» تغيير نام دادم}}</ref>


===تغییر مسیر زندگی===
===تغییر مسیر زندگی===
خط ۱۵۶: خط ۱۵۶:


واقعیت ماجرا که قرآن به آن صحه می‌گذارد، این است که آنهایی که اهل ایمان هستند هم لغزش‌هایی دارند. اصلا دلیل اینکه در اسلام از ما خواسته می‌شود که دوستان خدا را دوست داشته باشیم، توجه به همین نکته است که آن فرد را با خطاهایش بپذیریم، وگرنه اگر خوبی مطلق بود که نیاز به توصیه برای دوست داشته شدن نبود. در مقابل دشمن خدا را با همه جذابیت‌های رفتاری (بدون کتمان وجود آن خلقیات) باید دشمن بداریم. باید یاد بگیریم که یک فرد خونریز مقابل جبهه حق ممکن است در زندگی عادی خیلی دل‌رحم باشد. این خوبی‌های اخلاقی فرد بی‌ایمان تا وقتی که به جبهه حق وارد نشده از بدی و رتبه رذالت اون نمی‌کاهد. اگر این ملاک‌ها را فهمیدیم وقتی جذابیت‌های اخلاقی را در فرد جبهه باطل دیدیم، گیج نمی‌شویم.
واقعیت ماجرا که قرآن به آن صحه می‌گذارد، این است که آنهایی که اهل ایمان هستند هم لغزش‌هایی دارند. اصلا دلیل اینکه در اسلام از ما خواسته می‌شود که دوستان خدا را دوست داشته باشیم، توجه به همین نکته است که آن فرد را با خطاهایش بپذیریم، وگرنه اگر خوبی مطلق بود که نیاز به توصیه برای دوست داشته شدن نبود. در مقابل دشمن خدا را با همه جذابیت‌های رفتاری (بدون کتمان وجود آن خلقیات) باید دشمن بداریم. باید یاد بگیریم که یک فرد خونریز مقابل جبهه حق ممکن است در زندگی عادی خیلی دل‌رحم باشد. این خوبی‌های اخلاقی فرد بی‌ایمان تا وقتی که به جبهه حق وارد نشده از بدی و رتبه رذالت اون نمی‌کاهد. اگر این ملاک‌ها را فهمیدیم وقتی جذابیت‌های اخلاقی را در فرد جبهه باطل دیدیم، گیج نمی‌شویم.
حال اگر اینها را در هنر خود به تصویر نکشیم، کار شعاری و غیرقابل باور می‌شود، استانداردهای رمان مدرن رعایت نمی‌شود و مخاطب باهوش را پس می‌زنیم. اگر ما درست دشمن‌شناسی کنیم و بفهمیم که مهم‌ترین ملاک در قضاوت یک فرد، در تبعیت و پیروی نکردن از ولایت و حق است، یعنی تنها خصوصیت و مهم‌ترین جذابیت دوست، تبعیت وی از ولایت خداست و بس. این همان روشی است که خدا در قرآن به آن پرداخته است.<ref name="نام‌آور/">
حال اگر اینها را در هنر خود به تصویر نکشیم، کار شعاری و غیرقابل باور می‌شود، استانداردهای رمان مدرن رعایت نمی‌شود و مخاطب باهوش را پس می‌زنیم. اگر ما درست دشمن‌شناسی کنیم و بفهمیم که مهم‌ترین ملاک در قضاوت یک فرد، در تبعیت و پیروی نکردن از ولایت و حق است، یعنی تنها خصوصیت و مهم‌ترین جذابیت دوست، تبعیت وی از ولایت خداست و بس. این همان روشی است که خدا در قرآن به آن پرداخته است.<ref name="نام‌آور"/>


====شهید سلیمانی‌ها====
====شهید سلیمانی‌ها====
خط ۳۲۶: خط ۳۲۶:
=====شخصیت‌های داستان‌های کتاب=====
=====شخصیت‌های داستان‌های کتاب=====
شخصیت برخی داستان‌ها کاملا واقعی و از تاریخ جنگ نشات گرفته‌ شده. اما در تعدادی از داستان‌ها هم کاملا تخیلی هستند. شخصیت‌های داستان‌های اول مجموعه، بیشتر تخیلی هستند و هر چه به انتهای کتاب نزدیک می‌شویم، نقش تخیل کمتر می‌شود.
شخصیت برخی داستان‌ها کاملا واقعی و از تاریخ جنگ نشات گرفته‌ شده. اما در تعدادی از داستان‌ها هم کاملا تخیلی هستند. شخصیت‌های داستان‌های اول مجموعه، بیشتر تخیلی هستند و هر چه به انتهای کتاب نزدیک می‌شویم، نقش تخیل کمتر می‌شود.
اشاره‌ای به سال خاص یا برهه ویژه‌ای نکرده‌ام ولی داستان‌ها درباره اتفاقات جنگ هستند. اما در کل، داستان‌های ابتدایی کتاب درباره بازماندگان رزمندگان و شرایطی که با آن‌ دست به گریبان هستند، است. در داستان‌های دیگر به اتفاقاتی که برای اسرا رخ داده و همچنین ماجراهای رزمندگان در خط مقدم پرداخته‌ام. سعی‌ام بر این‌بوده اقشار مختلف جامعه در داستان‌ها نمود داشته باشند. در کل می‌توانم بگویم داستان‌های کتاب از حیث روایت، 3 دسته هستند: پشت جبهه، اسارت و خط مقدم.
اشاره‌ای به سال خاص یا برهه ویژه‌ای نکرده‌ام ولی داستان‌ها درباره اتفاقات جنگ هستند. اما در کل، داستان‌های ابتدایی کتاب درباره بازماندگان رزمندگان و شرایطی که با آن‌ دست به گریبان هستند، است. در داستان‌های دیگر به اتفاقاتی که برای اسرا رخ داده و همچنین ماجراهای رزمندگان در خط مقدم پرداخته‌ام. سعی‌ام بر این‌بوده اقشار مختلف جامعه در داستان‌ها نمود داشته باشند. در کل می‌توانم بگویم داستان‌های کتاب از حیث روایت، 3 دسته هستند: پشت جبهه، اسارت و خط مقدم.
بسیاری از داستان‌ها تخیلی هستند اما بعضی از داستان‌ها هم هستند که با توجه به روایت رزمندگان و دوستانشان از جنگ نوشته‌ شده‌اند.<ref name="دفاع"/>
بسیاری از داستان‌ها تخیلی هستند اما بعضی از داستان‌ها هم هستند که با توجه به روایت رزمندگان و دوستانشان از جنگ نوشته‌ شده‌اند.<ref name="دفاع"/>



نسخهٔ کنونی تا ‏۳ اسفند ۱۴۰۰، ساعت ۱۹:۴۳

سیدمیثم موسویان

نام اصلی سیدمهرداد موسویان
زمینهٔ کاری ادبیات انقلاب و دفاع مقدس
زادروز ۲۲مرداد۱۳۶۲
همدان
ملیت ایرانی
پیشه روانشناس، نویسنده
مدرک تحصیلی کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی
دانشگاه پیام‌نور تهران

سیدمیثم (مهرداد) موسویان، نویسنده معاصر ایرانی است.

* * * * *

در سال ۱۳۶۲ در همدان به دنیا آمد. او کارشناسی ارشد خود را در رشته‌ی روانشناسی به اتمام رسانده و به عنوان روانشناس در درمانگاه شکری موحد همدان مشغول به فعالیت است. از نوجوانی شعر سرودن را آغاز کرد و در جوانی و هنگامی که دانشجو بود، به داستان نوشتن مشغول شد؛ اولین تجارب داستانی او در سال ۱۳۸۳ در انجمن داستان حوزه هنری همدان و حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس همدان رقم خورد اغلب آثارش گرایشات مذهبی دارند.

سید میثم موسویان تا کنون بیش از دوازده جلد کتاب نوشته و در بیش از شصت جشنواره کشوری شرکت کرده و افتخاراتی را هم از خود کرده است که از میان آن‌ها می‌توان به کسب رتبه در جشنواره بین المللی سلام بر نصرالله سال ۱۳۸۶، کسب رتبه سوم در جشنواره پیامبر اعظم(ص) سال ۱۳۸۷، رتبه نخست جشنواره‌ ملی رمان نویسی انقلاب اسلامی سال ۱۳۸۹، رتبه دوم جشنواره داستان کوتاه نوجوان انقلاب اسلامی سال ۱۳۸۹ اشاره کرد.

او با کتاب «تفنگمو زمین نذار» در سال ۱۳۹۷ نامزد نهایی یازدهمین دوره‌ جایزه ادبی جلال آل‌احمد شد و عنوان برگزیده نهایی آتیه داستان جایزه ادبی جلال آل‌احمد به انتخاب مردم را از آن خود کرد. از میان کتاب‌های او می‌توان به چهار پر، کلاه پوستی‌ها و ردپاهای روی آب و بی نام پدر اشاره کرد.[۱][۲][۳][۴] موسویان جز نویسندگان پرکار چند سال اخیر به شمار می‌رود که بیشتر نوشته‌هایش در ژانر انقلاب و دفاع مقدس نوشته شده و البته در ژانرهای دیگر هم دست به قلم شده و آثاری تولید کرده است. او روانشناس است و از علم روانشناسی و تعلیمات دینی خود در محتوای آثارش استفاده می‌کند و با هنرمندی تمام در لایه‌های پنهان آثارش یک معرفت دینی را دنبال می‌کند.[۵]

آیینه‌ای از سیدمیثم موسویان

از مهرداد به میثم

سفری به کربلا داشتم و تغییر نام دادم به خاطر علایق شخصی به «میثم تمار» این کار را کردم.[۶]

یک اثرم را بیشتر دوست دارم

همه کارها را دوست دارم، اما یک اثرم که توسط حوزه هنری به عنوان «ما هم هستیم» چاپ شده و مضمون آن جنگ ۳۳ روزه لبنان است، به نظرم زیاد بر روی آن تبلیغ نشده اما رمان خوبی است و می‌خواهم همه آن را بخوانند.[۶]

تغییر مسیر زندگی

آشنایی با کتاب «سفینة الصادقین» اثر آیت الله سیدحسین یعقوبی قائنی، مسیر زندگی مرا تغییر داد. با این اثر از طریق استاد محمدرضا فریدونی آشنا شدم و خواندن این کتاب مسیر زندگی من را تغییر داد. این کتاب مهم ترین اثر مذهبی است که من خواندم و علاقمند شدم که با توجه به فرمایشات مقام معظم رهبری مبنی بر اهمیت داستان و رمان در این حیطه ورود پیدا کنم.[۲]

آغاز راه

همیشه به قصه و رمان علاقه داشتم و در نوجوانی داستان‌های علمی تخیلی می‌خواندم. در دوران دبیرستان، در حیطه‌ شعر کلاسیک و طنز، بخت‌آزمایی کردم. نزدیک کنکور شنیدم که رهبر معظم انقلاب از رمان جنگ و صلح خیلی تعریف کردند و برای همین جنگ و صلح را خواندم و فکر کردم من هم شاید بتوانم یک روزی یک جنگ و صلح بنویسم، با این حال شنیده بودم که بعضی از شاگردان علامه حسن‌زاده آملی، رمان و داستان را برای طهارت قوه‌ خیال مضر می‌دانند و یک دوراهی برایم به وجود آمد. به خاطر همین از استادم جناب آقای دکتر محمدرضا فریدونی پرسیدم و ایشان خیلی تشویق کردند که بنده در این حیطه وارد شوم و از آن به بعد شروع کردم به نوشتن داستان‌های کوتاه. کم‌کم داستان کوتاه جای تلاش‌هایم برای گفتن شعر را گرفت و بعد رمان را آزمایش کردم.[۷]

نوشتن بدون نقشه پیشین و به‌طور کشف و شهودی

من در کل این‌گونه می‌نویسم و طرح کامل رمان را از ابتدا در ذهنم ندارم. اما در ابتدای، نقطه اول را مشخص می‌کنم.[۸]

آثارم را تقدیم کردم به...

من در دوران دانشگاه، از پرسش‌ها و شبهه‌های اعتقادی لبریز بودم که با دکتر محمدرضا فریدونی آشنا شدم و با راهنمایی‌های ایشان و کلاس‌هایشان با کتاب سفینه‌الصادقین، شرح عرفانی زندگی حضرت آیت‌الله یعقوبی قائنی(ره)، بسیاری از گرفتاری‌های فکری و اعتقادی برایم حل شد. در واقع خواندن این کتاب نفیس و ارزشمند و همین طور خواندن کتاب سلوک سائلانه‌ استاد فریدونی، مسیر فکری که در آن قلم می‌زنم را روشن کرده است، بنابراین آنچه نوشته شده را تقدیم کرده‌ام به این بزرگواران.[۷] دغدغه من این است که مفاهیم عرفانی که در کتاب «سفینة الصادقین» آموختم را در داستان‌ها و رمان‌های خود بگنجانم.[۲] یک رمان محصول ساعات بسیار زیادی تفکر است. افکار تحت تاثیر مسائل مختلفی قرار می گیرد و مهم ترین چیزی که افکار یک شخص را تحت تاثیر قرار می دهد استاد او و کتاب هایی است که خوانده. واقعا اساتید بزرگوارم و کتاب های ایشان یعنی «سفینه الصادقین» و «سلوک سائلانه» تمام آن چیزی هستند که فرم افکار مرا شکل دادند. مسیر تفکرم را مدیون این اساتید و کلاس هایشان هستم.[۹]


زندگی و یادگار

معرفی اجمالی نویسنده از زبان خودش

در انجمن دفاع مقدس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس با مدیریت بهناز ضرابی‌زاده شرکت می‌کردم، در انجمن داستان حوزه هنری نیز عضو بودم که پرستو آزادی مدیریت آن را داشت، داستان می‌نوشتم و در جلسات آن را می‌خواندیم و نقد می‌کردیم، همین موضوع موجب شد تا فعالیتم بیشتر شود تا اکنون که حدود ۱۷ تا ۱۸ اثر از من چاپ شده است. بیشترین آثاری که از من چاپ شده، در حیطه رمان و داستان کوتاه، مفاهیم انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و ژانر مذهبی و تاریخ شفاهی است. به شخصه دغدغه دینی دارم؛ به همین دلیل به خاطر محتوا رو به نوشتن آوردم، می‌خواستم حرف خودم را در حیطه اعتقاداتم بزنم؛ اولویت با افکار و اعتقاداتم بود که در قالب هنر نویسندگی بروز یافت. به عنوان کسی که دغدغه مذهبی دارم در خیلی از ژانرهای دیگر اجتماعی نیز فعالیت داشتم اما ژانرهای مذهبی و دفاع مقدس مورد اقبال واقع شده و جشنواره‌ها و مردم به این سری از این کارها اقبال نشان دادند.[۶]

دیدگاه و اندیشه

اصلِ کارِ ادبیات

به این موضوع قائل نیستم که تاریخ شفاهی از ادبیات خلاق جداست. نظرم این است که نویسنده می تواند خلاقیت خود را در روایتی که می شنود پیاده کند. همه ما داستان نویس ها وقتی رمان خلق می کنیم و به سمت ادبیات خلاق می رویم، ماجرایی داریم. این ماجرا اصل کار نیست. اصل کار زیرلایه های آن است. پیام و محتوا بر قصه می نشیند و علاوه بر آن فرم هایی قصه را شکل می دهد. مثلا در کجا دوربینم را بکارم؟ ازکجا شروع کنم و کجا داستان را به پایان برسانم؟ به این معنا که قصه، یک بخش کار است. در تاریخ شفاهی فقط به قصه نمی توانیم دست بزنیم. به این معنا که قصه را از پیش داریم مثل رمان هایی که قصه آن را از پیش داریم. اما در دوربین گذاری، زاویه دید و چگونگی نزدیک شدن به ماجرا دست نویسنده تاریخ شفاهی می تواند باز باشد. در تاریخ شفاهی محدودیت وجود دارد اما اینگونه نیست که بگوییم خلاقیت وجود ندارد.[۹]

جایزه گرفتن اثر به معنی بهتربودنش نیست

اگر اثری جایزه دریافت می‌کند به معنای بهتر بودن از کارهای دیگر نیست. گاهی خداوند برای یک کتاب سرنوشتی در نظر گرفته و خواسته و اراده او بر دیده شدن این اثر است.[۲]

کوششی یا جوششی

فکر می‌کنم این دو اصلاً از هم جدا نیستند. یعنی اگر کسی قائل به کوششی نوشتن است، نمی‌تواند جوششی‌نوشتن را انکار کند و اگر کسی روی جوششی‌نوشتن تاکید دارد، نمی‌تواند بگوید کوششی ننوشته است. به‌نظرم جدا کردم این دو از هم، اشتباه است چون در نویسنده و کسی که در یک‌حوزه یا کار، کوشش نکرده باشد، جوششی هم اتفاق نخواهد افتاد.[۸]

جذابیت روایت از پهلوی

یکی از دلایل جذابیت روایت از پهلوی، جذابیت خوی ایرانی برای مبارزه است. نخستین بار در تاریخ مثلاً هزار ساله یک کشوری، این مبارزه ختم به پیروزی و شیرینی شده و البته هر نویسنده‌ای یا خودش یا با یک واسطه، از نسل قبلش، از این مبارزه خاطراتی را شنیده و در واقع تجربه مستقیم و ملموس است. به علاوه با توجه به رشد صنعت سینما، عکاسی این تجربه خیلی نزدیک‌تر از دوره‌های قبلی مثل قاجار یا صفویه به حساب می‌آید.[۷]

جایزهٔ ادبی جلال آل‌احمد

جشنواره‌ها بهانه‌ای هستند برای معرفی کتاب. به نظرم جشنواره‌ جلال مثل همیشه شریف است. همه چیز یک جشنواره، داور آن جشنواره است که به سبب سوابق خوب ادبی داورها، یک جشنواره اعتبار پیدا می‌کند. با این حال اجرای مراسم جلال، نسبت به سال ۹۷ که بنده در آن حضور داشتم، بسیار کم‌رمق بود و مراسم حتی نمی‌توانست شرکت‌کنندگان و نامزدها را بر سر شوق و ذوق آورد که این نکته را آقای قائم‌خانی به صورت مقاله‌ای منتشر کرد و به نظرم حرف درستی بود.[۷]

ادبیات دفاع مقدس تاثیرگذار است؟

هر چه فضای جامعه را با معنویت و سطحی بالاتر از ماده و تکنولوژی و پیشرفت پیوند بزند، عامل مثبتی است و در واقع به نفع جامعه است. این عامل می‌تواند ادبیات دفاع مقدس باشد. ادبیات ما پر است از سطوح بالای معنا و می‌توان در بسیاری از مشکلات جامعه به درد امروز ما بخورد تا ما راه تکراری غرب را چشم بسته در پیش نگیریم. اگر فعالان فرهنگی درست عمل کنند، ادبیات دفاع مقدس می‌تواند تاثیرگذار باشد و می‌تواند بسیاری از گره‌ها را باز کند.[۱۰]

حمایت دستگاه‌های دولتی از ادبیات دفاع مقدس

هیچ حمایت فرهنگی درستی در کشور وجود ندارد. متولیان معمولا به دنبال گزارش دادن به مسئول بالاتراز خود هستند و کاری به تاثیرات فرهنگی ندارند. کلا از ارگان دولتی خیر کمتری برای فرهنگ متصاعد می‌شود. ما اصلا حمایتی در مورد داستان و رمان دفاع مقدس نداریم. از تاریخ شفاهی به برکت فرمایشات مقام معظم رهبری، بسیار حمایت شده و می‌شود. اما رمان و داستان کوتاه مطلقا مورد حمایت نیست. البته طبیعی است که سیاست کلی کشور به ثبت واقعیات جنگ باشد و نیازی به پرورش تخیل در این راستا، دیده نشود، اما از نظر من این‌وضعیت به‌طور قطع به ادبیات دفاع مقدس ضربه خواهد زد.[۱۰]

سانسور

این سانسورها گاهی بسیارغیر معقولانه هستند.گاهی سانسور حتی از طرف ناشران اعمال می‌شود؛ مثلا به یک واژه فحش یا به ظاهر مخالف، واکنش منفی نشان می‌دهد. با این حال کسی که داستان را می‌فهمد، می‌داند که در داستان، شخصیت‌هایی با عقاید مختلف وجود دارند وحرف‌شان را می‌زنند. این سانسور هم داستان را از حالت طبیعی‌اش خارج می‌کند. من آدم معتقدی هستم و کسی که به یک سیستم باورو اعتقاد دارد، خودبه‌خود دستش در نوشتن بعضی چیزها بسته می‌شود. پس من هم ناخودآگاه دچار خودسانسوری می‌شوم.[۱۰]

تلخ و شیرین ادبیات دفاع مقدس

ببینید، یک روی جنگ، تلخ است و این واقعیتی است که قابل انکار نیست. از نظر من، هر نویسنده با صداقت، باید نظرش را در مورد جنگ بنویسد اما این مخاطب است که با توجه به سلایق خودش، کارهای تلخ و شیرین، جنگ و ضد جنگ را انتخاب می‌کند.[۱۰]

هنرمند انقلابی

هنرمندی انقلابی است که عطش اندیشیدن، انقلابی بودن و کشف حقیقت را در وجود خود داشته باشد تا بتواند با بهره‌گیری از درک عمیق درونی و کشفیات ارزشی، آثار هنری انقلابی فاخر تولید کند.[۱۱]

معضلات هنرمندان کنونی

سطحی‌نگری و گم شدن در ظاهر مسائل از تهدیدات و معضلات هنرمندان عصر کنونی است. در هنر انقلابی، هنرمند باید در مفاهیم عمیق دینی، ارزشی و انقلابی کندوکاو کند و در اثرش آثار اندیشه، مطالعه، درک عمیق و دغدغه‌های انسانی نمایان باشد.[۱۱]

ارتباط هنرمندان و رسانه

ارتباط رسانه و هنرمندان رابطه ای دو سویه است. آثار هنرمندان غربی به راحتی در داخل کشور توزیع می‌شود ولی آثار هنرمندان انقلابی بدلیل تحریم‌های فرهنگی یکسویه غرب علیه ایران، نمی‌تواند بسط و گستره جهانی داشته باشد.[۱۱]

نقش مخاطبان هنر انقلابی

نقش مخاطبان هنر انقلابی نیز مهم است؛ انتظار می‌رود که مخاطبان آثار هنری ارزشی، انقلابی و متعهد در عرصه‌های مختلف، در وهله اول افراد انقلابی، مذهبی و متعهد باشند و با کمک آن‌ها بتوان این هنر را توسعه و بسط داد تا در جامعه نهادینه شود. تولید اثر هنری ارزشی و انقلابی با محدودیت‌هایی برای جذب مخاطب مواجه است. در هنر غرب، هدف وسیله را توجیه می‌کند و با طرح مسائلی غیر اخلاقی و محرک نفسانیات در آثار، مخاطب را جذب و مفاهیم مد نظر را القا می‌کند اما هنرمند ارزشی، متعهد و انقلابی باید با حداقل ابزار موجود و ارتقای کیفی آثار، ایده ذهنی متعالی خود را به شیوه جذاب عرضه کند.[۱۱]

وضعیت ادبیات در استان همدان

حضور نویسندگان توانمند کشوری در استان همدان گنجینه‌ای گران‌بهاست با توجه به فضای موجود، وضعیت ادبیات در استان همدان به شدت رو به رشد است تا جایی که شاید در آینده‌ای نزدیک جایگاهی قابل توجه در سطح ملی داشته باشد. در این زمینه رشد ادبیات در همدان، حوزه هنری استان با برگزاری کارگاه‌های حرفه‌ای مانند خانه رمان، داستان‌نویسی و ایجاد فضای صمیمی بین نویسندگان نقش آفرین بوده است.[۱۱] همدان یکی از شهرهای خوب در زمینه داستان و رمان است، اگر آمار چاپ و جشنواره‌ها را نگاه کنیم شهر همدان شهر درخشانی است به طوری که دو نویسنده از همدان تقریظ رهبری را دارند و نویسندگانی داریم که در سطح کشوری مطرح هستند، وجود هفت نویسنده مطرح از یک شهر بسیار چشمگیر است.[۶]

سرمایه‌گذاری در ادبیات دفاع مقدس

با توجه به اینکه رویکرد جمهوری اسلامی همین موضوع است بنابراین باید با سرمایه‌گذاری در این موضوع پیش رفت؛ در هر جشنواره‌ای نیز بخشی را به عنوان انقلاب و دفاع مقدس در نظر می‌گیرند ضمن اینکه انتشارات دولتی و مذهبی رویکرد خوبی در قبال چاپ این مفاهیم دارند. از خصوصیات منفی نیز می‌توان به این موضوع اشاره کرد که وقتی کاری دولتی می‌شود، آمار و ارقام مطرح می‌شود و به تعالی آن حیطه توجه نمی‌شود.[۶]

مهمترین شاخصی که جوانان و نوجوانانی باید در ابتدای کار داستان‌نویسی به آن توجه کنند

باید وقت خود را صرف رشته فعالیت خود کند؛ با یک بام و دوهوا بودن نمی‌توان پیش رفت بلکه باید جدی به کار پرداخت و وقت گذاشت تا موفق شد. در نویسندگی فرد باید بسیار مطالعه کند و بسیار تجربه کند، اگر کسی بخواند و تجربه کند و بنویسد، کار او جواب می‌دهد.[۶]

افراد جبهه باطل از نگاه هنر

یک مشکل ما در هنر این است که افراد جبهه باطل را مطلق سیاه نشان می‌دهیم. انگار که هیچ عاطفه انسانی و خلقیات نیکو ندارد، ولی اشتباه است و برای مردم غیرقابل باور می‌شود. ما تجربه‌های شخصی مختلفی از افراد جبهه باطل داریم که اخلاق انسانی پسندیده‌ای از آنها دیده می‌شود. من کسی را می‌شناختم که ساواکی بود و به فامیل خود کمک می‌کرد. یا آنکه در نقطه مقابل، یک فرد جبهه حق را در رمان، سفید مطلق نشان می‌دهیم. این غیرقابل پذیرش است. مثلا شهیدی را در محله می‌شناختم که شیطنت‌های معمول دوران نوجوانی داشت. در داستان‌نویسی گفته می‌شود که سیاه مطلق نداریم و وقتی که از نزیک با افراد غیرالهی مواجه می‌شویم در میابیم که با مثل منی فرق ندارد. تنها فرقش این است که ولایت خدا را نپذیرفته است. آن فرد در نظام غیر الهی خیلی ویژگی‌های خوب هم دارد، ممکن است برای وطنش خون هم بدهد ولی وقتی تبعیت از حق نداشته باشد دیگر متفاوت می‌شود.

واقعیت ماجرا که قرآن به آن صحه می‌گذارد، این است که آنهایی که اهل ایمان هستند هم لغزش‌هایی دارند. اصلا دلیل اینکه در اسلام از ما خواسته می‌شود که دوستان خدا را دوست داشته باشیم، توجه به همین نکته است که آن فرد را با خطاهایش بپذیریم، وگرنه اگر خوبی مطلق بود که نیاز به توصیه برای دوست داشته شدن نبود. در مقابل دشمن خدا را با همه جذابیت‌های رفتاری (بدون کتمان وجود آن خلقیات) باید دشمن بداریم. باید یاد بگیریم که یک فرد خونریز مقابل جبهه حق ممکن است در زندگی عادی خیلی دل‌رحم باشد. این خوبی‌های اخلاقی فرد بی‌ایمان تا وقتی که به جبهه حق وارد نشده از بدی و رتبه رذالت اون نمی‌کاهد. اگر این ملاک‌ها را فهمیدیم وقتی جذابیت‌های اخلاقی را در فرد جبهه باطل دیدیم، گیج نمی‌شویم. حال اگر اینها را در هنر خود به تصویر نکشیم، کار شعاری و غیرقابل باور می‌شود، استانداردهای رمان مدرن رعایت نمی‌شود و مخاطب باهوش را پس می‌زنیم. اگر ما درست دشمن‌شناسی کنیم و بفهمیم که مهم‌ترین ملاک در قضاوت یک فرد، در تبعیت و پیروی نکردن از ولایت و حق است، یعنی تنها خصوصیت و مهم‌ترین جذابیت دوست، تبعیت وی از ولایت خداست و بس. این همان روشی است که خدا در قرآن به آن پرداخته است.[۱۲]

شهید سلیمانی‌ها

شما تعبیر ژنرال را برای شهید سلیمانی عنوان کردید. به نظرم هرچه از این تعابیر و صفت‌ها برای ایشان به کار ببرید مطلقا تجلیل و تعریفی از ایشان نکرده‌ایم، زیرا می‌خواهیم کسی که قدرت الهی دارد را با قدرت‌های بیرونی ستایش کنیم درحالی که شهید سلیمانی اصلا توجهی به این مقامات نداشت. اما برعکس ایشان تشنگان قدرت دنیایی، به دنبال سلطنت فقر بودند و نه قدرت دنیایی. این شهید همچون مقتدای والای خود پیامبر، آخرین مرحله یعنی عبد بودن را دنبال می‌کند. شهید سلیمانی‌ها هیچ توجهی به القاب «سردار»، «ژنرال» و «سرلشگری» ندارند ما باید به این تقابل دقت کنیم. در مقتدای این افراد یعنی حضرت امام خمینی و مقام معظم رهبری به عینه می‌بینیم که به دنبال سلطنت دنیایی نبودند، اما خدا به آنها قدرت می‌دهد و ما قدرت الهی آنها را می‌بینیم، ولی خودشان به قدرت دنیایی خود توجه و باوری ندارند. شهید سلیمانی‌ها هیچ توجهی به القاب «سردار»، «ژنرال» و «سرلشگری» ندارند. بر عکس در زمان پهلوی یا همین «تیمسار» داستان ما تا «ترامپ» و ژنرال‌ها همه ذلیل هستند. این دو سرنوشت متفاوت برای دو قدرت الهی و قدرت نفسانی و بیرونی است. این جمله سردار سلیمانی برای ما کارگشاست که: «باید به این بلوغ برسیم که نباید دیده شویم!» شهید می‌خواست دیده نشود، ولی به اذن خدا بعد از شهادت، دیدیم چگونه ایشان در جهان درخشید و نام آور شد.[۱۲]


بزرگداشت‌ها

YesY ویژه‌‌برنامهٔ «از تبار قلم» با تجلیل از سیدمیثم موسویان به میزبانی اداره کل کتابخانه‌های عمومی استان همدان و با حضور مهدی توکلیان، مدیرکل روابط عمومی و امور بین الملل نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور؛ حامد محقق، عضو محفل ادبی نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور؛ عاطفه زارعی، مدیرکل کتابخانه‌های عمومی استان همدان در بستر فضای مجازی برگزار شد.[۲]

جوایز و افتخارات

YesYسید میثم موسویان، از سوی حوزه هنری استان همدان هنرمند برتر سال ۹۷ همدان معرفی شد.[۱۳]

YesY تقدیری از جشنواره انقلاب ۱۳۹۹

YesY برگزیده قلم زرین ۱۴۰۰

YesY مجموعه داستان «تفنگم را زمین مگذار» نامزد جایزه جلال آل احمد در بخش مجموعه داستان کوتاه سال ۱۳۹۷

YesY رمان با عنوان «میوه‌های رسیده» برنده جایزه رمان سال جشنواره انقلاب جمهوری اسلامی؛[۲]

YesY برگزیده‌ی جشنواره‌ی بین‌المللی سلام بر نصرالله 1386

YesY نفر سوم در جشنواره پیامبر اعظم 1387

YesY برگزیده‌ی جشنواره‌ی تصویر آزادی 1388

YesY تقدیری در جشنواره لبخند خاکی 1388

YesY برگزیده‌ی جشنواره‌ی ادبیات حماسی گیلان 1388

YesY برنده‌ی جایزه‌ی ویژه‌ی جشنواره‌ی ملی کبوتر حرم 1388

YesY نفر اول جشنواره ادبیات داستانی همدان 1388

YesY رتبه‌ی نخست جشنواره‌ی ملی رمان‌نویسی انقلاب اسلامی 1389

YesY رتبه‌ی دوم جشنواره داستان کوتاه نوجوان انقلاب اسلامی 1389

YesY تقدیری از جشنواره‌ی ملایر در بخش ویژه 1389

YesY تقدیری در جشنواره یوسف 2 و یوسف 4 و یوسف 5، 1388، 1389، 1390 به همت بنياد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس

YesY نفر اول جشنواره‌ی بسوی ظهور 1390

YesY نفر دوم در جشنواره کشوری مبارزه با فتنه 1390

YesY نفر اول جشنواره کشوری داستان‌نویسی قرآنی 1390

YesY نفر اول جشنواره کشوری داستان‌نویسی درود 1390

YesY نفر اول جشنواره داستان‌نویسی کشوری چراغ مطالعه 1390

YesY تقدیری از جشنواره داستان‌نویسی امام هادی علیه السلام به همت دانشگاه امام صادق 1391

YesY تقدیری در جشنواره سوختگان وصل جانبازان شیمیایی 1391

YesY رتبه‌ی دوم جشنواره امام هادی دانشگاه امام صادق 1391

YesY رتبه‌ی دوم جشنواره داستان‌نویسی طهوری 1391

YesY رتبه‌ی سوم جشنواره داستان انارستان شهید یوسف 1391

YesY رتبه‌ی دوم جشنواره داستان صراط علی 1391

YesY رتبه سوم رمان در جشنواره بين‌المللي رضوي سمنان 1392

YesY تقدير در سومين جشنواره داستان رسول آفتاب با موضوع مبارزه با فتنه ورامين 1392

YesY كسب مقام سوم در نهمين دوره انتخاب كتاب سال سپاه و پاسداران اهل قلم تير 1392، و کسب مقام سوم در سال 1395

YesY رتبه نخست جشنواره خاطره‌نويسي حفظ آثار و ارزش‌هاي دفاع مقدس 1392

YesY رتبه سوم جشنواره شعر پاسدار 1392 در سطح كل نيروهاي سپاه پاسداران

YesY رتبه سوم جشنواره بسيج در بخش داستان بلند در سطح كشور 1392

YesY نفر اول جشنواره رمان‌نويسي در چهارمين جشنواره داستان ورامين 1393

YesY رتبه اول جشنواره بسيج در بخش داستان بلند در سال 1392 و سال 1393 در سطح استان

YesY رتبه سوم داستان كوتاه جشنواره بسيج در سطح استان 1393

YesY رتبه نخست در بخش رمان در جشنواره كشوري نماز 1393

YesY رتبه نخست در بخش رمان و سوم در بخش داستان كوتاه جشنواره كشوري دانشگاهيان رضوي 1393

YesY رتبه نخست جشنواره داستانک لی 1394

YesY جشنواره کشوری پایداری، زنجان 1395

YesY رتبه نخست جشنواره جیم، 1395

YesY برگزیده در جشنواره کشوری طنز خط خطی 1396

YesY برگزیده در جشنواره ضحی، همدان 1396

YesY مقام نخست جشنواره هنر ماندگار در بخش کتاب 1396

YesY برنده جایزه‌ی بخش ویژه‌ی جلال آل احمد در سال 1397

YesYنامزد نهایی بخش مجموعه داستان کوتاه در جایزه‌ی جلال سال 97[۴]

YesY تقدیر در جشنوارهٔ انقلاب سال ۱۳۹۹ برای رمان بی‌نام پدر

YesY برگزیدهٔ جشنواره قلم زرین سال ۱۴۰۰ برای رمان بی‌نام پدر

YesY نامزد جایزهٔ شهید اندرزگو در سال ۱۴۰۰ برای رمان بی‌نام پدر

YesY رمان بی‌نام پدر در چهاردهمین دوره جایزهٔ ادبی جلال آل‌احمد به صورت مشترک با ماه غمگین ماه سرخ اثر رضا جولایی، شایستهٔ تقدیر شناخته شد.[۱۴]


نظر نویسنده دربارهٔ آثارش

«بی‌نام پدر»

سفارشی ننوشتم

من رمان «بی‌نام پدر» را به‌طور سفارشی ننوشتم. یعنی سفارشی از ناشر برای نوشتن‌اش نگرفتم. بلکه آن را برای شرکت در جشنواره داستان‌نویسی انقلاب نوشتم. بعدها بود که آن را به ناشر سپردم. چون این کار را بدون نقشه پیشین شروع کردم، نوشتن‌اش حدود چهار تا پنج‌سال طول کشید و نسخه نهایی با نسخه اولیه، تفاوت زیادی داشت.[۸]

رستم و سهراب امروزی

یک اثر منفی‌خوان است، در این داستان رستم و سهراب امروزی و داستانی از عشق و دلدادگی مجنونی به یک لیلی است.[۲] این کتاب را سال ها پیش آغاز کردم، یعنی حدود سال ۱۳۹۲. نظرم این بود یک رستم و سهرابِ معاصر خلق کنم و شروع کردم فصل به فصل جلو آمدن. به این ترتیب نسخه اولیه شکل گرفت و نهایتا کتاب سال ۱۳۹۸ به چاپ رسید و البته در این مدت شاکله آن تغییر کرد. زیر لایه‌های دیگری غیر از زیرلایه رستم و سهراب که قالب اثر است وارد کارشد. زیرلایه ای مثل کهن اسطوره اُدیپ یا زیرلایه های عمیق مذهبی مثل داستان بهلول (یک پیر و دو مرشد دیوانه مسلکی که در زندان هستند) در اثر وجود دارد. زیر لایه ای که به ماجرای زندانی بودن آقا موسی بن جعفر (ع) می پردازد و ماجرایی که خانمی را برای اذیت ایشان به زندان می فرستند و آن خانم متحول می شود هم پایان داستان را شکل می دهد. زیرلایه های مذهبی و غیرمذهبی زیادی در این رمان وجود دارد که در واقع بخشی از آن با بوم همدان و بخش دیگر با بوم کردستان ارتباط مستقیم دارد. وقایع تاریخی نظیر مستقل شدن مهاباد که قاضی محمد آن را تحت تاثیر شوروی مستقل اعلام کرد و حکومتی را تشکیل داد و ماجرای سرکوب آن در داستان قرار داده شده است. داستان از این قائله ها شروع می شود تا به فداییان اسلام و شهید اندرزگو و ... می رسد و تمام این ها در کنار هم «بی نام پدر» را شکل می دهند.[۹]

کمی سخت‌خوان است

یک برخورد دوگانه با این اثر وجود دارد؛ یعنی این اثر کمی سخت خوان است و همین باعث می شود که مواضع نسبت به آن متفاوت باشد. برای چاپ هم این موضوع سخت خوان بودن پیش آمد که سبب شد ناشر خیلی دست به عصا و با ریسک عمل کند. خوانندگان حرفه ای بسیار راحت تر اثر را می خوانند و احتمالا از همان فصول اول جذب اثر می شوند. پیچیدگی هایی در اثر وجود دارد که کاملا ابداعی است. فرق بین مونولوگ و دیالوگ برداشته شده است و همه چیز از ذهن شخصیت شروع می شود. یعنی ما وارد ذهن یک شخصیت می شویم و با آنچه که آن شخصیت فکر می کند و می شنود و در ذهنش در هم تنیده است مواجه می شویم. این موضوع سبب شده تا برخی با این اثر سخت ارتباط بگیرند، زیرا هم نوآوری دارد و هم پیچیده است و خواننده را به فکر وا می دارد. برخی اوقات نیاز است یک پاراگراف چندبار خوانده شود تا موضوع کشف شود. کسی که عادت به مطالعه ندارد ممکن است همان اول کار، آن را کنار بگذارد اما اگر همان شخص مقداری جلوتر برود، لذتی را می چشد که از خواندن یک متن معمولی به آن نمی رسد. نظرم این است اگر کسی سه، چهار فصل اول را بخواند بعید است کتاب را رهاکند زیرا پس از آن به شیرینی و حلاوت اثر دست می یابد.[۹]

علت پیچیدگی کتاب چیست؟

فرمی که انتخاب شده یک فرم سیال ذهنی است و فرم این ویژگی را به داستان داده است. شخصا آدم فرم گرایی نیستم اما زاویه دیدی که برای پرداختن به وقایع انتخاب کردم، این پیچیدگی را می طلبید. خودم از اینکه یک متن سرراست بدون ابداع گری را دست بگیرم و بخوانم کمی ملول شده بودم. این موضوع سبب شد به این سمت بروم. هر چند از اول قصد نداشتم سخت خوان بنویسم. نظر من این است اگر کسی سه تا چهار فصل اول را بخواند، امکان ندارد بتواند باقی را نخوانده، کتاب را رها کند زیرا پس از آن به شیرینی و حلاوت اثر دست می‌یابد. همچنین به نظرم بعدها از این اثر یاد خواهد شد زیرا این کار بی‌نظیری است وقتی کسی می گوید فهم مطلب سخت بود، تعجب می کنم. طبیعتا برای کسی که اهل کتابخوانی نیست فهم متون کلاسیک و متون سیال ذهنی بسیار متفاوت است. فقط کمی با تمرکز باید آن را خواند. این نقطه ضعف کار نیست بلکه نقطه قوت آن است. هرچند که برخی با نقطه ضعف دانستن این ویژگی از آن انتقاد می کنند.[۹]

تاثیر روانشناس‌بودن نویسندهٔ کتاب

در دانش روان شناسی، خصوصا در نظریه های شناخت گرایی که الان مکتب روانشناسی شده است، مخصوصا در بحث درمان ذهن، گفته می شود ۹۰ درصد مونولوگ ها و اتوماتیک کار کردن ذهن منفی است. وقتی ما حواسمان به ذهنمان نیست، ذهن برای منفی پردازی بسیار مستعد است. این موضوع از نظر علمی در کار سوار شده است. وقتی شخصیت ها در حال مونولوگ گویی با خودشان هستند و وقتی به سمت مکانی در حرکتند، دائم در حال ناراحتی و منفی بافی نسبت به خودشان، گذشته و آینده هستند و این واقعیت ماست، برعکس آن چیزی که ممکن است در متون ببینیم.[۹]

چاپ کتاب را به نشر جمکران سپردم زیرا...

دکتر حسنی، مدیر نشر جمکران و تیم نشر جمکران، تیمی بسیار قوی از نظر داستان فهمی و داستان خوانی هستند. سطح کار بالایی دارند. ارتباط عمومی ضعیفی دارم و تاکنون برای ارتباط گرفتن با کسانی که نمی شناسم تلاش نکرده ام. نشر جمکران را می شناختم و به همین دلیل کار را به آن ها سپردم.[۹]

خدا خواست.

مطلقا، اصلا فکر نمی کردم و انتظار آن را نداشتم که این کتاب به چنین جایگاهی برسد. خدا اگر بخواهد، اثری را مورد توجه قرار می دهد. من اصلا باور نمی کردم که چنین اتفاقی برای اثر بیفتد. به فضل خدا در مدت زمان کم تر از یکسال به چاپ ششم رسید.[۹]

باز هم تقدیم به...

ویراستاری که این کتاب را ویرایش می کرد با من تماس گرفت و از من خواست که متن را تغییر دهم زیرا از نظر او متن تقدیم، خشک و غیرداستانی و نامرتبط با محتوای کتاب بود. اما اعتقاد و پاسخ من این بود که اگر موفقیتی برای کتاب حاصل شود از نگاه ایشان خواهد بود و حاضر نشدم حتی کلمه ای از آن را تغییر دهم و گفتم کتاب به کسی تقدیم می شود که نمی توانم برایش غیر رسمی بنویسم.[۹]

ساختار مونولوگی

ساختار بی نام پدر، ساختار مونولوگی است که هر فصل را یک نفر روایت می‌کند. این کار را فاکنر در رمان‌هایش انجام داده البته در کار فاکنر، شخصیت‌ها متمرکز به یک فضا و اتفاق مشترک و متمرکز، راوی هستند و اما در بی نام پدر، یک مسیر طولی طولانی توسط راوی‌های مختلف، بدون اشتراکات ظاهری و بستگی خانوادگی، شکل می‌گیرد.[۷]

شخصیت تیمسار، قسمت تاریک خودم

شخصیت تیمسار، مابه‌ازای خارجی ندارد. در واقع این شخصیت، یک جور رستم بدون اخلاق است. در واقع بسیار هم مورد علاقه‌ من است و انگار من قسمت تاریک خودم را با تیسمار روایت می‌کنم.[۷]

این رمان به این پرسش پرداخته است.

اصولاً وقتی ما در مورد رمان حرف می‌زنیم، صرف نظر از مقطع زمانی رمان که انتخاب آن برای نویسنده ناگزیر است، با شاخص‌هایی مثل فلسفه، لایه‌های زیرین، غنی بودن قصه، شخصیت و ارکان دیگر فرمی روبه‌رو هستیم، یک رمان باید در این شاخصه‌ها حرفی برای گفتن داشته باشد که به نظر من رمان بی نام پدر، در این زمینه موفق عمل کرده. در واقع پرسشی در تمام کتاب‌های رشد روان‌شناسی مطرح است که آیا ژنتیک بر شخصیت شکل گرفته‌ فرد غالب است یا تربیت. این رمان به این پرسش پرداخته است. همین طور مسئله‌ اصل و نسب و اثر آن بر فرد، موضوعی است که از جنگ و صلح گرفته تا رمان‌های بزرگ دنیا، به آن پرداخته‌اند که این رمان از دیدگاه مخصوص نویسنده به این پرسش نزدیک شده است. همین طور تأثیر گرفتن از کهن الگوهای رستم و سهراب و عقده‌ ادیپ فروید، فرصت نقدهای عمیقی را برای این رمان فراهم می‌کند. به علاوه داستان‌ زندگی بهلول، قصه‌ حضرت موسی کاظم(ع) در زندان و روایت‌های دیگر، همه بر متن اثر گذاشته‌اند که این رمان را غنی می‌کند که به لطف خدا موجب شده در جشنواره‌های مختلف سلایق متفاوت داوری را به خودش جلب کند.[۷]

دلیل اقبال مخاطب از این رمان

به هر حال بی‌نام پدر محورهای جذابی مانند عشق دارد. عاشق هم شخصیت منفوری است و همین مسئله به نوعی از عشق آشنایی‌زدایی کرده است. تناقض‌ها و تعرض‌های آدم‌ها از نظر روان‌شناختی شبیه به هم هستند و در فصل‌های این اثر با جهان هر شخصیت آشنا و حتی همراه می‌شویم حتی با شخصیت تیمسار.[۷]

نوشتن از بافت سنتی دغدغهٔ من بود

دلیل تسلط بر شخصیت پردازی و عمیق بودن و آشنا بودن شخصیت ها این است که من بخش بزرگی از دغدغه‌ام برای نوشتن «بی‌نام پدر» این بود که درباره بافت سنتی، آشنایان و آدم‌های زیست‌بوم خودم یعنی همدان بنویسم. به این ترتیب شخصیت‌هایی معادل پدر و دایی‌هایم در این داستان حضور دارند. یعنی شخصیت محمود که در داستان می‌بینید را به خاطر عشق و محبت به پدرم خلق کردم. در کل آدم‌های این داستان، کسانی هستند که جلوی چشمم هستند و به همین دلیل است که به این خوبی توانسته ام آنها را به مخاطب معرفی کنم.[۱۴]

حدیث پیامبر، یکی از ابعاد این داستان

شخصیت اصلی داستان، یک کشمکش روان‌شناختی بر سر حلال‌زاده بودنش دارد که این کشمکش و درگیری در نهایت با توجه به آن حدیث پیامبر (ص) که هرکه علی (ع) را دوست دارد، حلال‌زاده است، حل می‌شود. یکی از ابعاد داستان، همین حدیث است. این‌، یک‌خط فرعی برای داستان اما یک‌خط اصلی اعتقادی و باوری است. در داستان «بی‌نام پدر» خرده‌قصه‌های رستم و سهراب، بهلول و عقده ادیپ فروید هم وجود دارند که من سعی کردم در لایه های زیرین متن به آنها اشاره کنم.[۱۴]به این ‌ترتیب که شخصیت اصلی در مقطعی از زندگی خود عضو جمعیت فدائیان اسلام و مامور می‌شود پدرش را که تیمسار ارتش محمدرضا شاه است، ترور کند که به‌نظرم شخصیت مقتدر پدر خوب خلق شده است. مادرش هم یک زن کُرد است که از شوهر خود یعنی تیمسار مورد اشاره جدا شده و به‌دلیل سختی‌های زندگی تبدیل به یک رقاصه می‌شود.[۸]


میوه‌های رسیده

مدت ها قبل به نگارش این کتاب پراختم و در آن زمان قلم به دست غریزی بودم. تمامی داستان به صورت غریزی و بدون دانایی از ارکان داستان نویسی و اصول واقع گرایانه خلق شد. فکر نگارش این داستان ازجایی به ذهنم خطور کرد که چنین شخصیتی را دیده بودم و به نوعی دوست داشتم تا ادای دینی نسبت به این فرد داشته باشم و داستان را بنویسم. شخصیت‌های داستان بر اساس تجربیات من در جایگاه روانشناس در زندان، شکل گرفت و آشنایی من با کمونیست نیز در آن جا آغاز شد.[۱۵]

تفنگمو زمین ننداز

شخصیت‌های داستان‌های کتاب

شخصیت برخی داستان‌ها کاملا واقعی و از تاریخ جنگ نشات گرفته‌ شده. اما در تعدادی از داستان‌ها هم کاملا تخیلی هستند. شخصیت‌های داستان‌های اول مجموعه، بیشتر تخیلی هستند و هر چه به انتهای کتاب نزدیک می‌شویم، نقش تخیل کمتر می‌شود. اشاره‌ای به سال خاص یا برهه ویژه‌ای نکرده‌ام ولی داستان‌ها درباره اتفاقات جنگ هستند. اما در کل، داستان‌های ابتدایی کتاب درباره بازماندگان رزمندگان و شرایطی که با آن‌ دست به گریبان هستند، است. در داستان‌های دیگر به اتفاقاتی که برای اسرا رخ داده و همچنین ماجراهای رزمندگان در خط مقدم پرداخته‌ام. سعی‌ام بر این‌بوده اقشار مختلف جامعه در داستان‌ها نمود داشته باشند. در کل می‌توانم بگویم داستان‌های کتاب از حیث روایت، 3 دسته هستند: پشت جبهه، اسارت و خط مقدم. بسیاری از داستان‌ها تخیلی هستند اما بعضی از داستان‌ها هم هستند که با توجه به روایت رزمندگان و دوستانشان از جنگ نوشته‌ شده‌اند.[۱۰]

نقش زنان در جنگ

بیشترین نقش را در هر جنگی زن‌ها به دوش دارند؛ نه لزوما با شرکت‌شان در جنگ؛ که با تربیت و حمایت و تشویق‌شان از مردها. آن‌ها این نقش را به خوبی ایفا می‌کنند. بیشتر زن‌های مجموعه «تفنگمو زمین نذار» هم، زن‌هایی هستند که از نظر فرهنگی بر جنگ موثرند. یعنی مادران و همسران شهداو ایثار گران. اما حقیقتا باید بر این حقیقت اذعان کنیم که درخلق آثار ادبی و سینمایی درباره زنان رزمنده قصور شده است.[۱۰]

سیدمیثم موسویان از نگاه دیگران

عاطفه زارعی، مدیرکل کتابخانه‌های عمومی استان همدان

ما امروز مفتخریم که از یک چهره ادبی که آثارش در آسمان بی انتهای فرهنگ و ادب ایران زمین می‌درخشد و برخاسته از سرزمین همدان، که همواره گهواره تمدن، اندیشه و فرهنگ بوده، تقدیر کنیم. سید میثم موسویان از نویسندگان ارزشی، متعهد و با ذوق و قریحه است که آتش درونی خود را به کتاب سپرد تا همه انسان‌ها را در داشته‌های عظیم خود شریک کند.[۲]

حامد محقق، موسویان نویسنده‌ای متعهد است

موسویان اهتمام ویژه‌ای به همدان دارد به طوری که اتفاقات داستان‌های او در این جغرافیا رخ می‌دهد و نویسنده هراسی برای نشان دادن علاقه‌ به دیار خود ندارد. نخستین اثر موسویان با نام میوه‌های رسیده به چاپ رسید و مورد توجه قرار گرفت. او روند مثبت و رشد را در آثارش ادامه داد. این نویسنده مانند اکثر نویسندگان همدانی دستی هم در ادبیات کودک و نوجوان دارد که باعث خوشحالی و مباهات است.[۲]

نقد کتاب رمان میوه‌های رسیده از زبان تیمور آقامحمدی

میوه های رسیده یک داستان بلند است بلند در گونه واقع‌گرای مدرن که زاویه دید مستقیم و واحدی ندارد چرا که در جایی من راوی و در جای دیگر به صورت گزارشی و نامه نگاری پرداخته شده است. از این کتاب می‌توان به عنوان نخستین کتاب با موضوع انقلاب در همدان نام برد که شخصیت های انقلابی‌اش مربوط به همدان می باشد. نویسنده همدان را می‌شناسد و به سیر تاریخی وقایع به‌خوبی اشاره کرده است ضمن اینکه داستان زبان ساده ای دارد و در خدمت اثرگذار است. یکی از آسیب‌های این کتاب نیز این است که چارچوب و تعریف مشخصی برای کتاب شکل نگرفته و قاعده فصل‌بندی برای آن رعایت نشده است. نام میوه های رسیده برای این کتاب بهترین انتخاب بوده چرا که میوه استعاره ای از مردم است که با راهنمایی های امام خمینی (ره) با پیروزی انقلاب اسلامی رسیده می شوند.[۱۵]

رضا جوان رمان بی‌نام پدر را نقد کرد

تسلط آقای موسویان نسبت به شخصیت ها قابل تحسین است. گویی که با شخصیت ها زیست مشترک داشتند و شاید دانش روانشناسی ایشان به این شخصیت پردازی خوب و عمیق کمک کرده است. مساله دوم و قابل توجه در این رمان را روایت پیچیده و درهم تنیده است، نویسنده به تک تک روایت ها مسلط و آنها را به خوبی پردازش کرده است. ترکیب این دو مساله یعنی پیچیدگی حاصل از شخصیت پردازی درست با پیچیدگی حاصل از روایت، رمانی را رقم زده که خواننده را به تلاش و کشف داستان وادار می کند و او را تا انتهای رمان با خود همراه می سازد.[۱۴]

آثار و کتابشناسی

  • رمان میوه‌های رسیده، انتشارات سوره مهر، 1390
  • مجموعه داستان کوتاه آخرین مرد ایستاده، نشر برکت کوثر، 1391
  • مجموعه داستان [[شهید خودم]خ، در رد‌ه‌ی سنی نوجوانان، انتشارات شهرستان ادب، 1391
  • اینجا پلاک، 267، نشر نازلی، 1391
  • رمان «سفیدی پر کلاغ»، شهرستان ادب، بر اساس زندگي شهيدان ديباج، 1392
  • «بچه‌ها دیرتون نشه»، روایت فتح، 1394
  • مجموعه داستان «بخارهای رنگی»، شهرستان ادب، 1395
  • «پرده‌داران راز دوست»، روایت فتح، 1395
  • رمان «ما هم هستیم»، سوره‌ی مهر، 1395
  • بازنویسی «من مادر دوم تورج هستم»، سوره مهر، 1395
  • بازنویسی «درد شیرین»، انتشارات یاران شاهد، 1395
  • رمان «اذان بی‌موقع»، سوره مهر، 1396
  • «من محمد بروجردی هستم، مصاحبه نمی‌کنم»، تاریخ شفاهی، نشر حوزه هنری، 1396
  • مجوعه داستان «تفنگمو زمین نذار»، نشر جمکران، نامزد جایزه جلال آل احمد، 1396
  • کتاب «کبریت‌های نیم سوخته»، بنیاد حفظ آثار همدان، 1396
  • «مهماتی که در سینه‌ها نشست»، تاریخ شفاهی، نشر بنیاد حفظ آثار، 1397
  • رمان «چهار پر»، نشر معارف، 1398
  • رمان «کلاه پوستی‌ها»، در رده‌ی سنی نوجوانان، نشر صاد، 1399[۴][۲]
  • رمان «بی‌نام پدر»، ۱۴۰۰

نگاهی به آثار سیدمیثم موسویان

بی‌نام پدر

رمان « بی نام پدر» پس از کسب جایزه قلم زرین، با رای هیئت داوران چهاردهمین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد، در بخش داستان و رمان بلند به همراه کتاب «ماه غمگین، ماه سرخ»، اثر رضا جولایی به صورت مشترک به عنوان شایسته تقدیر معرفی شد.[۹] کتاب «بی‌نام پدر» رمانی تاریخی است که حوادث، روایت‌ها و داستان‌های بسیاری را در خود جای داده است و در مجموع داستان اصلی را شکل می‌دهد. رمان برپایه تحقیق و پژوهش‌های تاریخی و سفرهای بسیار نویسنده به رشته تحریر درآمده است، به این ترتیب مخاطب نه تنها با داستانی پرکشش و جذاب مواجه است، که می‌تواند با مطالعه این اثر از وقایعی که در دوران پهلوی و در نتیجه آن رنجی که بر عده‌ای از مردم روا داشته شده است، پی ببرد.[۱۶] داستان رمان «بی‌نام پدر» در دو برهه‌ی زمانی و در سه خط داستانی در هم تنیده روایت می‌شود. روایت اول در مورد تیمسار، قمار باز قهاری است که زندگی اش را با قمار بنا کرده و برای سرکوبی غائله کردها به کردستان اعزام می‌شود. او شکارچی و تیراندازی زبردست است. اما سودای شکار آهوی تیزپا در کردستان ، ختم به قمار و شکار دختر خان می‌شود. ادامه داستان، کشمکش و حوادث فرزندی است که از وجود پدر بی‌خبر است. روایت بعدی در مورد فدائیان اسلام است که موازی با دیگر حوادث داستان پیش می‌رود. این روایت ها در نقطه‌ای طلایی به هم می‌رسند و مخاطب را شگفت زده می‌کنند.

داستان از زاویه دید چند شخصیت روایت می‌شود که هر کدام از منظر خودشان به داستان نگاه می‌کنند. روایت عشق و قمار، کودتا و کشتار، ممد بوکسور و تیمسار و...

ارتباط و پیوستگی منسجم، پرداخت خوب داستانی، ارجاع هوشمندانه به کهن الگوها، نقلی درست از دوران پهلوی و مبارزه فدائیان اسلام، غافلگیری و کشمش داستانی جذاب و روایتی به دور از شعار زدگی از ویژگی‌های رمان «بی‌نام پدر» است.

سید میثم موسویان قلمی سیال و در عین حال بدون قضاوت دارد. بدون قضاوت به این معنا که رد نویسنده در اثر مشخص نیست و شخصیت‌ها در بستر داستان شکل می ‌گیرند و به خوبی معرفی و پرداخته می‌شوند. این شخصیت‌ها بدون غرض‌ورزی و جانبداری نویسنده از آن‌ها در داستان شکل و شمایل خود را پیدا می‌کنند.

موسویان در «بی‌نام پدر» نگاه بدیعی دارد و قلم را به خدمت نگاهش در آورده است. او داستان‌نویسی را خوب آموخته و تجربه کرده، فضای تاریخ معاصر را فهمیده و سوژه را به خوبی در ذهنش پرورش داده است؛ به‌همین دلیل در پرداخت داستانی و ارائه اطلاعات و فضا سازی، هنرمندانه عمل کرده و مخاطب را گام به گام با خود همراه می‌سازد.

انسجام داستان در «بی‌نام پدر» تحسین بر انگیز است؛ عناصر و شخصیت‌های داستان به خوبی در هم آمیخته به گونه‌ای که هیچ شخصیت و کاراکتری را نمی‌توان از داستان جدا نمود؛ زیرا نبود هر کدام از شخصیت‌ها به پیکره داستان ضربه می‌زند. ضرب‌آهنگ داستان در تمام اثر به‌خوبی حفظ شده است و غافلگیری نهایی، پایانی تحسین بر انگیز رقم می‌زند.[۱۷]

در برشی از کتاب می‌خوانیم:

«زود باش کارش تمام کن، شک ندارم… تفنگ را بر می دارم… نشانه می روم… نه، کار من نیست. خونم به جوش آمده… تیمسار مهربان. مسلمان، نمی شود که زد… اصلا یک محبتی توی دلم به او وجود دارد… یک چیز عجیب… انگار که طرف را عمری است می شناسم… مسئله فقط آزادی خودم نیست… بزن… بزن لعنتی!… بزن. آن همه تمرین کرید… با صدای ترمز چند ماشین دم ساختمان به هم نگاه می کنیم… مأموران، مأموران… تفنگ را از دست من می گیرد و خودش نشانه می رود… به خدا اشتباه گرفتیش… خفه شو… گند زدی به همه چی… به خدا… گریه ام می گیرد… ترق… خون می پاشد توی صورتم…»[۱۶]

تفنگمو زمین ننداز

کتاب «تفنگمو زمین نذار» نام مجموعه داستان‌هایی با موضوع دفاع مقدس از سیدمیثم موسویان است. داستان‌های این مجموعه در سه بخش «پشت جبهه»، «اسارت» و «خط مقدم» روایت شده‌اند که هرکدام حال و هوای خود را دارند. بسیاری از داستان‌های مجموعه «تفنگمو زمین نذار»، در جشنواره های گوناگون، صاحب رتبه شده و موردتقدیر قرارگرفته اند. همچنین برخی از داستان‌ها زبانی طنز دارد و لبخند را بر لب مخاطب می نشاند و صحنه های تصویر شده در داستان های دیگر، غم انگیز و متاثرکننده است. برخی از داستان‌ها، به‌ویژه داستان‌های دوم به بعد، بوی داستان‌های مدرن را می‌دهند. برخی از داستان‌ها هم کاملا با ساختار کلاسیک نوشته شده‌اند. به‌هرحال به‌نظرم کتاب ذائقه مخاطبین متفاوت را به میزان مساوی ارضا می‌کند.[۱۰] کتاب «تفنگمو زمین نذار» از سوی انتشارات جمکران و در ۲۲۶ صفحه به چاپ رسیده است.[۱۸] فصل نخست این کتاب، حول محور مسائلی که بازماندگان رزمندگان با آن دست به گریبان هستند، شکل گرفته است. فصل دوم به ماجراهایی که برای اسرا رقم خورده می‌پردازد و فصل سوم، ماجرای خود رزمندگان در خط مقدم است. داستان‌های این مجموعه از واقعیت و تاریخ جنگ نشات گرفته‌اند اما اصل بسیاری از داستان‌های فصل سوم نیز واقعی است، هرچند که مسائل پیرامونی آنها پرداخته ذهن نویسنده باشد.[۱۹]

در بخشی از این کتاب می خوانیم:

«حکم تخلیه را هنوز نگرفته بودند که شروع کرد به جمع کردن وسایل خانه. اتاقی که مدت‌ها داخلش نرفته بود؛ پر از وسایل. بالأخره که باید این کار را می‌کرد. واقعیت این بود که او رفته بود. وسایلش به چه کاری می‌آمد؟ اتاق پر بود از وسایل، خرت‌وپرت و چیزهایی که هرکدام به یک سن‌وسالی مربوط می‌شد. او از وسایل روی میز تحریر شروع کرد. دستش را روی قلم و دوات روی میز تحریر گذاشت و انگار که برق بگیردش، دستش خشک شد. صندلی را عقب داد و روی آن نشست. سعی کرد دست خشک‌شده را تکان بدهد، اما آن را روی دستۀ صندلی رها کرد. شاید باید این قسمت را دست نمی‌زد و سراغ جای دیگری می‌رفت.
این قسمت خاطرات خاص خودش را زنده کرده بود. کمی منتظر ایستاد و بعد کار خودش را کرد، بدون اینکه نگران باشد برای دست لمس‌شده‌اش چه اتفاقی می‌افتد. جوهر مدت‌ها بود که خشک شده بود و لیقۀ داخلش کپک زده بود. قلم‌ها هنوز بوی نوشتن می‌دادند. علی این قلم را ۱۰ سال پیش به دست گرفته بود؛ آخرین باری که یک برگ شومیز را سیاه کرده بود و زیرش نوشته بود تقدیم به تو. رادیو روشن بود و تیتر اخبار: «انجز و نصر وعده»؛ خبرهای بی‌معنی و بی‌ربط. از داخل اتاق بوی جوهر و صدای جیرجیر قلم، بیرون زده بود. او پشت به علی سرش را روی بالش گذاشته بود و پاهایش را روی دیوار فشار می‌داد. هوا هنوز سرد نشده بود؛ اما بارندگی بود. علی شومیز را جلوی او گرفت و او احساس کرد سردردش بدتر می‌شود.»

دربارهٔ کتاب کلاه پوستی‌ها

کتاب کلاه پوستی‌ها، زندگی و مبارزات شهید آیت‌الله اسدالله مدنی را در آستانه پیروزی انقلاب به تصویر می‌کشد. اسدالله مدنی نماینده دورهٔ اول مجلس خبرگان و همچنین امام جمعهٔ پیشین تبریز بود که هنگام نماز، مورد سوء قصد قرار گرفته و به قتل رسید. از این شهید بزرگوار در ایران با عنوان دومین شهید محراب انقلاب اسلامی یاد می‌کنند. سید میثم موسویان در این کتاب داستان زندگی پسر نوجوانی را روایت می‌کند که در تبریز با پدری لاابالی و بیکار و همراه نامادری مهربانش در زمان پهلوی دوم زندگی می‌کند. نوجوان طبق گفته‌ی رئیس شهربانی و اجازه‌ی پدرش باید به مسجد رفته و از صحبت‌های آیت‌الله مدنی با موکبانش جاسوسی کند اما پسر بر سر دوراهی پیروی از پدر و امتناع از فرمان او قرار دارد. هنگام مطالعه‌ی این کتاب راهی روزهای پر سوز و گداز انقلاب می‌شوید و بخشی از مبارزات مردم را در آن روزهای پرالتهاب درک خواهید کرد.[۳]

در بخشی از کتاب کلاه‌پوستی‌ها می‌خوانیم:

از وقتیکه خسرو دستور داد که باید پشت تانک‌ها بنشینید و منتظر باشید، من فهمیدم عجب موقعیت سختی به وجود آمده. خود خسرو هم حال خوشی نداشت که هی بیش از صد بار یک مسیر را دست‌ به‌ کمر قدم زده بود. حال بد خسرو به‌خاطر این بود که داشت زن می‌گرفت. همان‌طور که من یک روزگاری عاشق شده بودم، او هم حالا عاشق شده بود.
هرچند راجع به فرد مورد نظر و شرایطش نم پس نمی‌داد، یا اقلاً به من اطلاعاتی نمی‌داد، اما من از لابه‌لای حرف‌های خودش و دیگران، متوجه شده بودم که عاشق دختر یک فرمانده ارتشی یا چیزی شبیه به آن شده و برای‌همین هم تازگی‌ها زیاد به همدان رفت‌ و آمد می‌کرد. آنچه خیلی عجیب بود، پنهان‌کاری‌اش بود و هزار فکر به سر آدم می‌زد. حتّی فکر احمقانه و دوردستی مثلِ اینکه نکند خسرو مثل ساعت، دختر مجیدی را پیدا کرده باشد و بخواهد آن را کش برود.
حالا هم درکی از حال خسرو نداشتم و به این فکر می‌کردم که این‌همه روزگار مرا بالا و پایین کرده بس نیست که باید تیر هم بزنم توی قلب بچه‌های مردم؟ یعنی من این کار را می‌کردم؟ اینجا بود که به ذهنم زد که اصلاً نکند ما واقعاً همانی می‌شویم که پدرهایمان هستند؟ یعنی یک جبر کامل. هرچقدر هم که می‌خواهی زور بزن، تو سیّد مدنی نمی‌شوی هیچ، دشمنش هم خواهی شد. چونکه از اوّل پدر و مادرت این‌طوری بوده‌اند.
می‌دانستم که خسرو آدم باهوشی است و خودش بهتر از هرکسی درک می‌کند که توی این لحظات، من برایش دردسر درست می‌کنم. یکی از راه‌های ارتش برای انجام کارهایی که هیچ‌کس دوستشان ندارد، این است که مسئول را به‌ خاطر زیردستش بازخواست می‌کنند.[۳]

دربارهٔ کتاب چهار پر

این رمان با زبان سلیس و روان به مسائل عرفانی و مذهبی می‌پردازد؛ مسائلی که اقتباسی است آزاد از آیات قرآن کریم و الهام گرفته از «فیه ما فیه» مولوی و «سفینة‌الصادقین» با نگاهی به زندگی‌نامه آیت‌الله یعقوبی قائنی.[۲۰] این داستان از زندگی سه نفر از اهلی روستایی می‌گوید که برای حل یکی از مشکلات روستا به شهر سفر می‌کنند و ماجراهای بسیاری را پشت سر می‌گذارند. سید میثم موسویان در داستان چهار پر به زندگی سه نفر از اهالی یک روستا پرداخته است. این سه نفر، برای اینکه یکی از مشکلات روستا را حل کنند، باید سفری به شهر داشته باشند. اما سفر آن‌ها را با ماجراهایی روبه‌رو می‌کند و مسائل سخت‌تری را پیش پایشان قرار می‌دهد. نویسنده برای نوشتن این داستان، از کتاب سفینة الصادقین که زندگینامه آیت‌الله یعقوبی قائنی استفاده کرده است. همچنین مطالب عرفانی و مذهبی کتاب را با اقتباس از آیات قرآن کریم و همچنین کتاب فیه ما فیه، اثر مولانا، نوشته است.[۱]

در بخشی از کتاب چهار پر می‌خوانیم:

قدرت زانوهایش را با کف دستش مالاند و از درد آن، دندان‌هایش را روی هم فشار داد و گفت: «صبح جمعه خوبیّت نداره پشت کسی صفحه بذاری. به عبارتی شاید جمعه حسابش از روزای دیگه هم دقیق‌تر باشه!»
او البته نمی‌دانست که این را در کتاب‌هایش خوانده یا این‌که از کسی شنیده، اما ادامه داد: «یادم میاد اون‌وقت‌ها که پای شیخ رو از دهات نبریده بودی، ازش شنیدم که جمعه گناه کردن، دوبرابر حساب می‌شه.»
و البته این را نگفت که یعنی واقعاً به نظرش جمعه با شنبه برایش فرقی می‌کند؛ این را گفت که فردا داداشش مرتضی که توی جلسه کنار کدخدا نشسته بود، به عابدین بگوید قدرت پشت سرش درآمده و این‌طور خودشیرینی‌ای پیش عابدین کرده باشد. از نظر قدرت، مرتضی برادرش، آدم‌فروش تمام‌عیاری بود که اطلاعات را به صورت طبقه‌بندی‌نشده به دیگران می‌فروشد. قدرت در کتاب‌هایی دربارهٔ فروش اطلاعات، خوانده بود که با طبقه‌بندی اطلاعات می‌توان سود دوچندانی از خریدوفروشِ داده به دست آورد. علاوه بر این، صبحِ جمعه‌ای با این تذکر، حال کدخدا را هم به نوعی گرفته و توی صورتش خاک پاشیده بود.
چهارنفری، زیر آلاچیق وسط زمینِ خشک و بی‌علف کدخدا،‌ نشسته بودند و درباره این حرف می‌زدند که برای خشک‌سالی و این شایعه پخش‌شده در مورد عذاب الهی، توی دهات، چه کاری می‌شود کرد.
مرتضی دفتر زیرِ دستش را ورق می‌زد و قرار بود نتایج جلسه را بنویسد. اما چیزی نمی‌نوشت و فقط نگاه می‌کرد. قدرت به متکا تکیه داده و منتظر بود جلسه تمام شود و بعد با مرتضی به خانه بروند و ناهار بخورند و برگردند سر زمین. کار هر روزِ قدرت همین بود که به محض این‌که آفتاب آن‌قدر بالا می‌آمد که نشود از گرمایش روی زمین کار کرد، زیر سایه‌بان پارچه شمدی، با مرتضی چایی بخورند و بیلشان را بگذارند روی زمین تا بروند ناهار. به عبارتی، خستگی‌شان درمی‌رفت و گرسنگی‌شان را هم می‌نشاندند.
زمین‌های اطراف زمین قدرت، تفت و بی‌صاحب مانده بودند. کشاورزها کارِ این یک‌ساله‌شان شده بود رفتن به شهر برای کارگری. به زن‌ها و بچه‌هایشان فشار آمده بود و اگر بخت یارشان نمی‌شد و تکِ هوا نمی‌شکست، همگی‌شان از سرما و بدبختی تلف شده بودند.
قدرت مثل سابق، کار خودش را می‌کرد و کلاه خودش را چسبیده بود؛ برعکس مردم روستا که حالا در این خشک‌سالی، می‌خواستند زور آخرشان را با همه جانشان بزنند و گور پدر دهات و زمین و کشاورزی کرده، از گرسنگی نمیرند. قدرت در کتاب‌هایی که دهاتی‌ها از شهر برایش می‌خریدند، خوانده بود بارش و خشک‌سالی، مسئله‌ای است که دوره‌های چندساله دارد و حالا اوج این بی‌آبی است. او با فرمول‌های همین کتاب‌ها، حساب‌کتاب می‌کرد که باید دو سال دیگر، دوام بیاورد و بعد از آن، وضعیت عوض خواهد شد.
اما حالا که داشت راستی راستی اوضاع از خشک‌سالی، اسفبار می‌شد و زمین هیچ محصولی نداده بود و یک تکه ابر هم توی آسمان نمی‌آمد، توی دلش نگران بود و پشیمان بود که ای کاش او هم برای خودش در شهر کاری دست‌وپا کرده بود. با هر بیلی که توی خاک فرو می‌کرد، فکر می‌کرد در این سال‌ها، شاید باید بیشتر حواسش را جمع می‌کرد و اقلاً جمعه و شنبه‌ها کار زمین را تعطیل می‌کرد، قاتی مردم می‌شد و راه و رسم کار توی شهر را مثل آن‌ها یاد می‌گرفت. همه کارِ این دو روز جمعه و شنبه، اگر از صبح تا غروب هم که سر زمین بیل می‌زد، به عبارتی می‌شد سرجمع حقوق یک روز عمله روزمزد، که اگر وضع خشک‌سالی ادامه پیدا می‌کرد، شاید می‌ارزید که از آن صرف‌نظر کرد و اگر شایعه راست درمی‌آمد و عذاب، روستا را می‌گرفت که حتماً می‌ارزید![۱]

من جانباز نیستم

کتاب «من جانباز نیستم» که به همت نشر معارف منتشر شده است؛ بیان‌کننده خاطرات احمد پیرحیاتی است. شخصی که جوانی و زندگی‌اش را در راه انقلاب و جنگ گذراند و جانباز شد. وی هم مثل تمامی شهدا و رزمندگان، سختی‌های بسیاری متحمل شد تا این وطن، وطن بماند. این کتاب روایت صادقی از مبارزات این جانباز بروجردی است کمااینکه قلم روان کتاب و خاطرات بسیار خوب احمد پیرحیاتی، این کتاب را ویژه و خواندنی می‌کند.[۲۱]

در بخشی از کتاب اینگونه آمده است:

«بعد از پاوه، به نوسود رفتیم و تا پایمان به نوسود باز شد، دور تا دورمان را بستند. اگر برای هر کس نوسود یک رنگ داشته باشد، تنها رنگش برای من، رنگ آن زن کُردی است که ایستاده بود بالای سر بچه‌اش و سنگ را می‌برد بالا و با حرص فرود می‌آورد و باز می‌برد بالا و با حرص فرود می‌آورد. صدای خِس‌خِسِ او به گوش ما می‌رسید. شَتَک زدن خون به صورتش را از پشت سنگ می‌دیدیم و حیرت‌زده از اینکه این دیگر چه جنایتی است؟! هنوز چند ماهی از صحافی کتاب گوشت و استخوانی که تانک لعنتی با جمجمه رفیقمان درست کرده بود، نمی‌گذشت و حالا روحیه دیدن جمجمه به شکل کتاب‌ درآمده یک بچه را نداشتیم.»

خلاصه ای از کتاب میوه‌های رسیده

«خسرو» خرج خانواده ی سه نفره شان را از جیب بری درمی آورد، اوایل داستان زندگی او ساده بود، مردم تظاهرات می کردند و او یک راه آسان تر برای درآوردن خرج زندگی پیدا می کرد، میان موج جمعیت و هیاهوی شعارهای انقلابی گم می شد و جیب مردم را می زد، اما یک اتفاق، مسیر زندگی او را تغییر داد. خسرو، شخصیت اصلی رمان «میوه های رسیده» در حین جیب بری در تظاهرات ضد شاه دستگیر می شود و پس از بازجویی در زندان، با گروهی از مبارزان انقلابی هم بند می شود. او که به مذهب اعتقادی ندارد، به سمت یکی از مبارزان مارکسیست کشیده می شود و پس از رهایی از زندان به فعالیت سیاسی می پردازد، اما این همه داستان نیست. خسرو نمی تواند عقاید مارکسیست ها را تحمل کند و همین منجر به تغییراتی در روحیه ی ضد مذهبی او می شود. «میوه های رسیده» تنها داستان زندگی خسرو نیست، این رمان روایت ساده و روانی است از زندگی افراد مختلف در متن انقلاب اسلامی. غلام، دوست خسرو یکی از شخصیت های اصلی دیگرِ این رمان است. او و خسرو از کودکی برای هم نامه می نوشتند و حالا که سن و سالی ازآنها گذشته است هم دست از نامه نگاری بر نمی دارند. همین نامه ها ابزار مناسبی در اختیار نویسنده بوده است که به مدد آنها دغدغه های شخصیت های اصلی داستان را با خوانندگان در میان گذاشته است. از امتیازاتی که می توان برای نحوه ی پردازش رمان «میوه های رسیده» قائل شد، ذکر وقایع تاریخی مستند در خلال داستان است. مهارت نویسنده در گره زدن رویدادهای تاریخی و اشخاص واقعی به زندگی پر فراز و نشیب «خسرو» و «غلام» مثال زدنی است. همین رویدادهای واقعی خواننده را مجاب می کند که خسرو و غلام و هرچه در اطراف آنها می گذرد واقعیت است و داستان ساخته و پرداخته ی «مهرداد موسویان» نیست.[۱۵]

دربارهٔ مجموعه‌داستان بخارهای رنگی

«بخارهای رنگی»، کتابی است مشتمل بر ۱۷ داستان کوتاه که همه در یک نشانی مشترک‌اند؛ همگی بر مبنای واقعه‌ای مذهبی- تاریخی نوشته شده‌اند. تفاوت در این‌جاست که گاه، تاریخ، خود به تفصیل واقعه را ذکر کرده و سید میثم موسویان قلم توانایش را به‌کار گرفته و مشغول «بازنویسی»‌اش شده و گاه تنها رگه‌ای داستانی در دل واقعه‌ای پنهان بوده و نویسنده با چشم نافذش، آن را دیده و به مدد خیال، «بازآفرینی‌»اش کرده، مانند آن‌چه در داستان «پرواز» رخ داده؛ روایت عده‌ای رقاصه در دربار امیری مست که به قصد جادو و دزدی به رقص درآمده‌اند و حضور مبارک حضرت صادق (ع)، بساطشان را برمی‌چیند. این اتفاق ظریف که موسویان آن را از لابلای روایات و مستندات بیرون کشیده، آن‌قدر به زیبایی بازآفرینی شده که مخاطب از خاطر می‌برد با یک بازنویسی از واقعه‌ای تاریخی روبروست.

زمان داستان‌ها سیال است، گاه به عصر حاضر نزدیک می‌شویم، مانند داستان «روی نگین» که از موفق‌ترین داستان‌های این مجموعه است و حکایت امروز آن انگشتری عزیز است که مولا (ع) در رکوع به مسکینی بخشید و گاه، به خانۀ آن شیخی می‌رویم که گوسالۀ مشهور قوم موسی را صدا بخشید و بنی‌اسرائیل را به ضلالت رساند. در همۀ این روایت‌ها با این بازۀ زمانی گسترده، نویسنده یک اصل را رعایت کرده: «ساده نوشته است و صمیمی». همین امر موجب شده مجموعۀ او به یکی از بهترین‌ها در میان اندک‌آثار مشابه تبدیل شود؛ بالاخص برای مخاطبی که تمایل چندانی به خواندن کتب تاریخی ندارد و ترجیح می‌دهد گذشته را در قالب داستان بخواند.

داستان‌های این مجموعه که به همت انتشارات شهرستان ادب در بهار سال جاری به چاپ رسیده است، هر یک در چند صفحه خلاصه می‌شوند و این برگ برندۀ دیگری برای این کتاب است در روزگاری که مردم برای کتاب خواندن فرصت ندارند! می‌توان این کتاب را در مترو یا اتوبوس به دست گرفت و در مجالی کوتاه، با یکی از داستان‌هایش همراه شد. فضای روشن و مقدسی که در داستان‌ها وجود دارد، مخاطب را به آرامی در خود می‌گیرد و او، پس از به‌پایان بردن هر داستان، حال خوشی دارد که احتمالاً علتش درست برایش روشن نیست و با کمی تأمل درخواهد یافت شاید این اثر همان رسالت مقدس نویسنده است که آسمان نتوانست بر دوش بگیرد و قرعه‌اش به نام آدمی افتاد.[۲۲]

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ «دانلود و خرید کتاب چهار پر». 
  2. ۲٫۰۰ ۲٫۰۱ ۲٫۰۲ ۲٫۰۳ ۲٫۰۴ ۲٫۰۵ ۲٫۰۶ ۲٫۰۷ ۲٫۰۸ ۲٫۰۹ «ویژه برنامه «از تبار قلم» با تجلیل از میثم موسویان در همدان برگزار شد - نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور». 
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ «معرفی و دانلود کتاب کلاه پوستی‌ها». 
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ «سیدمیثم موسویان - نشر صاد». 
  5. «میثم موسویان نویسنده کتاب بی نام پدر». 
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ ۶٫۵ «اقبال مردم از ژانر مذهبی و دفاع مقدس/ به عشق «میثم تمار» تغيير نام دادم». 
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ ۷٫۴ ۷٫۵ ۷٫۶ ۷٫۷ «آشنایی‌زدایی از مفهوم عشق در داستانی تاریخی - قدس آنلاین». 
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ ۸٫۳ «جوشش در نویسنده‌ای که کوشش نکرده باشد، اتفاق نمی‌افتد». 
  9. ۹٫۰۰ ۹٫۰۱ ۹٫۰۲ ۹٫۰۳ ۹٫۰۴ ۹٫۰۵ ۹٫۰۶ ۹٫۰۷ ۹٫۰۸ ۹٫۰۹ «به دنبال خلق یک رستم و سهراب معاصر بودم (سید،میثم) پایگاه خبری قدیری نیوز». 
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ ۱۰٫۳ ۱۰٫۴ ۱۰٫۵ ۱۰٫۶ «هیچ‌ حمایتی از داستان دفاع مقدس نمی‌شود/ قصور درباره زنان رزمنده». 
  11. ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲ ۱۱٫۳ ۱۱٫۴ «سطحی‌نگری و گم شدن در ظاهر از معضلات امروز هنرمندان است». 
  12. ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ «شهید سلیمانی می‌خواست دیده نشود اما «نام‌آور» شد/ تیمسار پشت پرده رژیم پهلوی که بود؟». 
  13. «سید میثم موسویان هنرمند برتر سال 97 همدان معرفی شد - حلقه وصل». 
  14. ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ ۱۴٫۲ ۱۴٫۳ «داستانی برپایه حدیث هرکه علی (ع) را دوست دارد حلال‌زاده است». 
  15. ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ ۱۵٫۲ «کتاب "میوه‌های رسیده" در همدان نقد و بررسی شد- اخبار استانها تسنیم». 
  16. ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ «رضا جولایی و سیدمیثم موسویان با رمان‌هایی تاریخی در مذمت پهلوی». 
  17. «روایتی از عشق و قمار، کودتا و کشتار، ممد بوکسور و تیمسار - خبرگزاری حوزه». 
  18. «سطرهایی از کتاب «تفنگمو زمین نذار» - ایسنا». 
  19. «کتاب «تفنگمو زمین نذار» منتشر شد - حلقه وصل». 
  20. ««چهار پر»؛ رمانی با الهام از «فیه ما فیه» مولوی - خبرگزاری حوزه». 
  21. ««من جانباز نیستم» به چاپ دوم رسید - ایسنا». 
  22. «نگاهی به مجموعه داستان «بخارهای رنگی» داستان‌هایی ساده و صمیمی».