مهدی سحابی: تفاوت میان نسخهها
طراوت بارانی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
طراوت بارانی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
|فرزندان = کاوه، سهراب و کیامرز<ref name= ''خاموشی سحابی''/> | |فرزندان = کاوه، سهراب و کیامرز<ref name= ''خاموشی سحابی''/> | ||
|تحصیلات = دیپلم ریاضی | |تحصیلات = دیپلم ریاضی | ||
|دانشگاه = دو دانشکده هنرهای تزئينی تهران و آکادمی هنرهای | |دانشگاه = دو دانشکده هنرهای تزئينی تهران و آکادمی هنرهای زیبای رم{{سخ}}رهاکردن هر دو | ||
|حوزه = | |حوزه = | ||
|شاگرد = | |شاگرد = | ||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
|امضا = | |امضا = | ||
}} | }} | ||
'''مهدی سحابی''' مترجم داستانها فرانسوی بود که با بازگرداندن آثار بسیاری از نویسندگان بزرگ غرب بهزبان فارسی، هم آنان را در ایران بیشتر شناساند و هم به کارشان حیاتی دوباره بخشید. | |||
'''مهدی سحابی''' مترجم | |||
<center>* * * * *</center> | <center>* * * * *</center> | ||
سحابی، با ترجمهٔ آثار متعدد از سیلونه، سلین، سیمون دوبووار، کالوینو و فوئنتس، موفق به معرفی آنان به هموطنان خود شد؛ اما بیتردید بازگرداندن رمان | سحابی، با ترجمهٔ آثار متعدد از نامآورانی چون سیلونه، سلین، سیمون دوبووار، کالوینو و فوئنتس، موفق به معرفی آنان به هموطنان خود شد؛ اما بیتردید بازگرداندن رمان [[در جستوجوی زمان ازدسترفته]] خلق ''مارسل پروست''، کاری شاخص است که خواندنش، ماهها زمان میبرد. کارنامهٔ سحابی بیش از ۴۰ اثر تألیفی و ترجمانی دارد. | ||
سحابی را از مترجمان بسیار پرکار آثار ادبی | سحابی را از مترجمان بسیار پرکار آثار ادبی میشناسند که ترجمه را از اوایل دههٔ شصت شروع کرد. «بارون درختنشین» از ''ایتالو کالوینو''، «مرگ قسطی» از ''لویی فردینان سلین''، «مرگ وزیرمختار» از ''الکساندر گریبایدوف''، «تربیت احساسات» از ''گوستاو فلوبر'' و «همه میمیرند» از ''سیمون دوبوار'' عناوین برخی از مجموع پرتعداد آثاری است که سحابی طی سه دههٔ گذشته از زبانهای انگلیسی، فرانسوی و ایتالیایی، ترجمه کرده است. | ||
اما سحابی صرفاً مترجم نبود. مدتی را به روزنامهنگاری، بازیگری و عکاسی مشغول بود و دستآخر به سراغ ادبیات، نقاشی و ترجمه رفت. سحابی در تهران، نقاشی تحصیل کرد و بعد در ایتالیا کارگردانیِ سینما خواند؛ اما هر دو را کنار گذاشته و به روزنامهنگاری پرداخت. او در دو دههٔ اخیر نقاش و مجسمهساز فعالی بود و آثارش در نمایشگاههای فردی و جمعی بارها دیده شده است. سحابی در فرانسه تشکیل خانواده داد و اغلب در آن کشور میزیست و سرانجام ایست قلبی، صبح روز یک روز پاییزی، دور از وطن او را از پا درآورد.<ref name="a">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/91081911456/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%B3%D8%AD%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84%DA%AF%D8%B1%D8%AF-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA%D8%B4|عنوان= سحابی را در سالگردش بشناسیم}}</ref> | اما سحابی صرفاً مترجم نبود. مدتی را به روزنامهنگاری، بازیگری و عکاسی مشغول بود و دستآخر به سراغ ادبیات، نقاشی و ترجمه رفت. سحابی در تهران، نقاشی تحصیل کرد و بعد در ایتالیا کارگردانیِ سینما خواند؛ اما هر دو را کنار گذاشته و به روزنامهنگاری پرداخت. او در دو دههٔ اخیر نقاش و مجسمهساز فعالی بود و آثارش در نمایشگاههای فردی و جمعی بارها دیده شده است. سحابی در فرانسه تشکیل خانواده داد و اغلب در آن کشور میزیست و سرانجام ایست قلبی، صبح روز یک روز پاییزی، دور از وطن او را از پا درآورد.<ref name="a">{{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/91081911456/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%B3%D8%AD%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84%DA%AF%D8%B1%D8%AF-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA%D8%B4|عنوان= سحابی را در سالگردش بشناسیم}}</ref> | ||
خط ۶۷: | خط ۶۴: | ||
===خطر از بیخ گوشش پرید=== | ===خطر از بیخ گوشش پرید=== | ||
{{گفتاورد تزیینی|[[محمد محمدعلی]] در لابهلای سطور یادداشتهای صفحهاش، خاطرهای دارد از دوست مترجمش، سحابی: | {{گفتاورد تزیینی|[[محمد محمدعلی]] در لابهلای سطور یادداشتهای صفحهاش، خاطرهای دارد از دوست مترجمش، سحابی: | ||
:روزی نبش خیابان حجاب سمت بلوار انقلاب تهران روبهروی کافه فرانسه، پس از چاقسلامتیِ معمول، لحظاتی بیوقفه از خصوصیات دو رمان «بچههای نیمهشب» و «شرم» دادسخن دادم. وقتی دید منتظر تأیید یا تکذیبش نیستم، گفت [[سلمان رشدی]] را باید در کتاب «[[آیههای شیطانی]]» بشناسی. بعد توضیح داد که بخشهایی از آخرین کتاب رشدی [در آن زمان] را ترجمه کرده و بهسرعت دارد پیش میرود و... میگفت: «چه اثر عجیب و شجاعانهای!» معلوم بود از طرفی نمیخواهد بیشتر توضیح دهد و از طرفی شوق افشای راز، وسوسهاش میکرد. ماه بعد حادثهٔ عظیم اتفاق افتاد. [آیتالله] [[روحالله خمینی|خمینی]] کتاب را محکوم کرد و نویسندهاش را مهدورالدم دانست و رسماً ریختن خون سلمان رشدی را حلال. گفته بود که کشتن او قصاص ندارد. حتی بنیادی برای سر سلمان رشدی جایزه گذاشت و... درحالیکه کتابهای | :روزی نبش خیابان حجاب سمت بلوار انقلاب تهران روبهروی کافه فرانسه، پس از چاقسلامتیِ معمول، لحظاتی بیوقفه از خصوصیات دو رمان «بچههای نیمهشب» و «شرم» دادسخن دادم. وقتی دید منتظر تأیید یا تکذیبش نیستم، گفت [[سلمان رشدی]] را باید در کتاب «[[آیههای شیطانی]]» بشناسی. بعد توضیح داد که بخشهایی از آخرین کتاب رشدی [در آن زمان] را ترجمه کرده و بهسرعت دارد پیش میرود و... میگفت: «چه اثر عجیب و شجاعانهای!» معلوم بود از طرفی نمیخواهد بیشتر توضیح دهد و از طرفی شوق افشای راز، وسوسهاش میکرد. ماه بعد حادثهٔ عظیم اتفاق افتاد. [آیتالله] [[روحالله موسوی خمینی|خمینی]] کتاب را محکوم کرد و نویسندهاش را مهدورالدم دانست و رسماً ریختن خون سلمان رشدی را حلال. گفته بود که کشتن او قصاص ندارد. حتی بنیادی برای سر سلمان رشدی جایزه گذاشت و... درحالیکه کتابهای رشدی پس از این فتوای مذهبی، در اروپا و آمریکا میلیونمیلیون فروش میرفت، در ایران و چند کشور دیگر، کتابهای او بهطور رسمی جمع شد و اجازهٔ انتشار نیافت و کالای سودمندی شد برای کتابفروشان زیرزمینی و کنار خیابانی. | ||
:مدتی طول کشید تا آبها از آسیاب افتاد و پروندهٔ قتل سلمان رشدی از دستور جلسهٔ فوری و فوتی تروریستهای بینالمللی موقتاً برداشته شد؛ اما تا سال۱۳۷۲ هر بار که مهدی سحابی را اینجا و آنجا میدیدم، بلافاصله به گوش خود و خطری که از بیخ گوش آن عزیز گذشته بود، اشاره میکردیم. من آهسته و زیرلبی میگفتم: «دررفتی ها!» او هم | :مدتی طول کشید تا آبها از آسیاب افتاد و پروندهٔ قتل سلمان رشدی از دستور جلسهٔ فوری و فوتی تروریستهای بینالمللی موقتاً برداشته شد؛ اما تا سال۱۳۷۲ هر بار که مهدی سحابی را اینجا و آنجا میدیدم، بلافاصله به گوش خود و خطری که از بیخ گوش آن عزیز گذشته بود، اشاره میکردیم. من آهسته و زیرلبی میگفتم: «دررفتی ها!» او هم بههمان نحو آهسته و زیرلبی میگفت: «دررفتما!» خیلی واضح بود چنانچه او «آیات شیطانی» را ترجمه و احیاناً ناشری چاپ میکرد دیگر مهدی سحابی، آنی نبود که باید باشد و تکهْ بزرگهاش، گوشش بود. | ||
:بعدها معلوم نشد کدام شیرپاکخوردهای «آیات شیطانی» را بهفارسی ترجمه کرد و رایگان در اینترنت گذاشت؛ ولی من و مهدی سحابی کماکان با دیدن هم، در هر کجا، گذرا یا ساکن، از دور یا نزدیک، بیهیچ حرف و سخنی به پشت گوش خود دست میکشیدیم و اشاره به خطری میکردیم که از بیخ گوش او گذشت. بیخ گوش کسی که اگر همت یازدهسالهاش نبود، رمان قطور هشتجلدیِ «[[در جستوجوی زمان ازدسترفته]]» مارسل پروست، چند سال در نوبت ترجمه و چاپ میماند. شاید هم اگر ما پشت گوش خود را میدیدیم ترجمهٔ یکی از قلههای ادبیات جهان، بهفارسی را هم میدیدیم.<ref name= ''خاطرهٔ محمدعلی''>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.mohammadmohammadali.com/articles/12112009.htm4878157|عنوان= بیخ گوش مهدی سحابی}}</ref>}} | :بعدها معلوم نشد کدام شیرپاکخوردهای «آیات شیطانی» را بهفارسی ترجمه کرد و رایگان در اینترنت گذاشت؛ ولی من و مهدی سحابی کماکان با دیدن هم، در هر کجا، گذرا یا ساکن، از دور یا نزدیک، بیهیچ حرف و سخنی به پشت گوش خود دست میکشیدیم و اشاره به خطری میکردیم که از بیخ گوش او گذشت. بیخ گوش کسی که اگر همت یازدهسالهاش نبود، رمان قطور هشتجلدیِ «[[در جستوجوی زمان ازدسترفته]]» مارسل پروست، چند سال در نوبت ترجمه و چاپ میماند. شاید هم اگر ما پشت گوش خود را میدیدیم ترجمهٔ یکی از قلههای ادبیات جهان، بهفارسی را هم میدیدیم.<ref name= ''خاطرهٔ محمدعلی''>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.mohammadmohammadali.com/articles/12112009.htm4878157|عنوان= بیخ گوش مهدی سحابی}}</ref>}} | ||
====زبانآموزیِ شفاهی، مترجمیِ خلاقانه==== | ====زبانآموزیِ شفاهی، مترجمیِ خلاقانه==== | ||
سحابی از روش خودش در یادگیری ۳ زبان غیرمادری میگوید: | سحابی از روش خودش در یادگیری ۳ زبان غیرمادری میگوید: | ||
: | :انگلیسی را مثل همه از دبیرستان شروع کردم. بعد در عمل بیشتر یاد گرفتم. زبان ایتالیایی را در آکادمی هنرهای زیبای رم یاد گرفتم و البته بعدها باز درخلال زندگی آن را تقویت کردم. اما فرانسه را توی خیابان یاد گرفتم؛ یعنی من هیچْ درس فرانسه نخواندم.<ref name= ''زبانآموزی''>{{یادکرد وب|نشانی= http://sabzinehsabz.blogspot.com/2009/11/|عنوان= این مترجم هم روحش شاد!|ناشر= سبزینهٔ سبز|تاریخ انتشار= ۲۰آبان۱۳۸۸|تاریخ بازدید= ۷بهمن۱۳۹۸}}</ref> فرانسهای که من یاد گرفتم، هیچ فرانسهٔ کتابی نبود. فرانسهٔ کوچه و خیابان بود؛ منتها فرانسهٔ توی خیابانِ آدمی که پشتوانهاش مثلاً تمام تحصیلات و تمام شناختهایی بوده که من داشتم. در بحثهایی که میکردیم از میشل فوکو و هوشی مین و انگلس پایینتر نمیآمدیم؛ یعنی بحثهای خیلی گنده میکردیم، ولی با همین فرانسهٔ شفاهی. پس فرانسهٔ من هم ربطی به متد نداشت؛ اما به این ربط داشت که خیلی زود و انصافاً هم خوب یاد گرفته بودم.<ref name= ''مترجم شد''/> البته با سابقهٔ ایتالیایی که داشتم و با انگلیسی که میدانستم و استعدادی که در این زمینهٔ خاص دارم، یادگرفتن فرانسه برای من راحتتر بود. برای یادگرفتن ایتالیایی هم زندگی دانشگاهی من یک سالونیم تا دو سال بیشتر نبود. این است که اگر بخواهم در یک جمله خلاصه کنم باید بگویم زبانها را همینطور عشقی یاد گرفتم یا توی زندگی.<ref name= ''زبانآموزی''/> | ||
===ناممکن دیگران را ممکن کرد=== | ===ناممکن دیگران را ممکن کرد=== | ||
درحالی که [[محمد قاضی]] و [[ابوالحسن نجفی]] رمان [[در جستجوی زمان ازدسترفته]] را با شواهد و دلایل، ترجمهناپذیر میدانستند سحابی این دیدگاه را صرفاً تاحدی واقعی میدانست و بیشتر افسانه میپنداشت؛ چراکه با خواندن شش پاراگراف اول بهروشنیِ تمام دریافت که اثر، کاملاً ترجمهشدنی است. از سوی آگاه بود که چون پروست جملات نامتعارف و بیشازحد طولانی مینویسد، کار مشکلتر است؛ اما همین هم قلق دارد. بنابراین نزدیک به ۱۱ سال، روزی هشت ساعت وقت گذاشت تا بهقول بابک احمدی، دستکم بخشی از دستاوردهای مدرنیستیِ مارسل پروست را برای خوانندگانش روشن سازد. | درحالی که [[محمد قاضی]] و [[ابوالحسن نجفی]] رمان [[در جستجوی زمان ازدسترفته]] را با شواهد و دلایل، ترجمهناپذیر میدانستند سحابی این دیدگاه را صرفاً تاحدی واقعی میدانست و بیشتر افسانه میپنداشت؛ چراکه با خواندن شش پاراگراف اول بهروشنیِ تمام دریافت که اثر، کاملاً ترجمهشدنی است. از سوی آگاه بود که چون پروست جملات نامتعارف و بیشازحد طولانی مینویسد، کار مشکلتر است؛ اما همین هم قلق دارد. بنابراین نزدیک به ۱۱ سال، روزی هشت ساعت وقت گذاشت تا بهقول بابک احمدی، دستکم بخشی از دستاوردهای مدرنیستیِ مارسل پروست را برای خوانندگانش روشن سازد. | ||
====سر یک لغت سه ماه وقت گذاشتم==== | ====سر یک لغت سه ماه وقت گذاشتم==== | ||
سحابی از خلاقیتش در ترجمه میگوید: | سحابی از خلاقیتش در ترجمه میگوید: | ||
:این «شاهزادهخانم» اتفاق جالب است. درست آن جایی است که نه فقط کتاب خواندم؛ بلکه سر این لغت «شاههرزهخانم» میشود گفت من تقریباً سه ماه کار کردم. نهاینکه بنشینم پشت میز، ولی، یک لغتی بود این. اصلاً معروف است این شاههرزهخانم. یکی از جاهای بسیار معروف ترجمهٔ مهدی سحابی است. قضیه این است که یک اصطلاحی است در فرانسه که به گروهی از خانمها گفته میشود که کارشان این نیست؛ ولی در محافل بالا معمولاً پیدایشان میشود و آنجا این نقش را بازی میکنند؛ البته حرفهای نیستند. این در زبان فرانسه بسیار مشخص است که منظور چیست، کمااینکه در دیگر مواقع ما خانمهای دیگری داریم... همه اینها در فارسی واژهٔ معادل دارد؛ این یکی ندارد. حالا جمله این است که میآیند این را به عمه که میشود گفت خیلی، هم تیز است و هم بدزبان، هم بهشدت از اودِت بدش میآید، به این میگویند که سوان با یک شاهزادهخانم قرار داشته که عمه میگوید شاههرزهخانم. حالا فرانسهاش این است که یکی بهش میگوید این با یک پرنسس بوده بعد عمه جملهای میگوید که همهٔ جمله به فارسی برنمیگردد و اصلاً معادلی برای همچین خانمی در زبان فارسی نداریم. در زبان فارسی همهٔ خانمها یا نجیب و محترم هستند یا غیر از آن. ما غیر از این نداریم. اینکه من روی این لغت خیلی زحمت کشیدم و دو سه ماهی توی خیابان که راه میرفتم میگفتم خب، چی باید برای این بگذاریم از زبان عمه.این شد که من گذاشتم «شاههرزهخانم»، همه کسانی هم که بهاصطلاح اهل بخیهاند خیلی پسندیدند. دربارهٔ این لغت خودم راضیام؛ چون لغت درستی درآمد. | :این «شاهزادهخانم» اتفاق جالب است. درست آن جایی است که نه فقط کتاب خواندم؛ بلکه سر این لغت «شاههرزهخانم» میشود گفت من تقریباً سه ماه کار کردم. نهاینکه بنشینم پشت میز، ولی، یک لغتی بود این. اصلاً معروف است این شاههرزهخانم. یکی از جاهای بسیار معروف ترجمهٔ مهدی سحابی است. قضیه این است که یک اصطلاحی است در فرانسه که به گروهی از خانمها گفته میشود که کارشان این نیست؛ ولی در محافل بالا معمولاً پیدایشان میشود و آنجا این نقش را بازی میکنند؛ البته حرفهای نیستند. این در زبان فرانسه بسیار مشخص است که منظور چیست، کمااینکه در دیگر مواقع ما خانمهای دیگری داریم... همه اینها در فارسی واژهٔ معادل دارد؛ این یکی ندارد. حالا جمله این است که میآیند این را به عمه که میشود گفت خیلی، هم تیز است و هم بدزبان، هم بهشدت از اودِت بدش میآید، به این میگویند که سوان با یک شاهزادهخانم قرار داشته که عمه میگوید شاههرزهخانم. حالا فرانسهاش این است که یکی بهش میگوید این با یک پرنسس بوده بعد عمه جملهای میگوید که همهٔ جمله به فارسی برنمیگردد و اصلاً معادلی برای همچین خانمی در زبان فارسی نداریم. در زبان فارسی همهٔ خانمها یا نجیب و محترم هستند یا غیر از آن. ما غیر از این نداریم. اینکه من روی این لغت خیلی زحمت کشیدم و دو سه ماهی توی خیابان که راه میرفتم میگفتم خب، چی باید برای این بگذاریم از زبان عمه.این شد که من گذاشتم «شاههرزهخانم»، همه کسانی هم که بهاصطلاح اهل بخیهاند خیلی پسندیدند. دربارهٔ این لغت خودم راضیام؛ چون لغت درستی درآمد.<ref name= ''مترجم شد''/> | ||
<ref name= ''مترجم شد''/> | |||
==زندگی و یادگار== | ==زندگی و یادگار== | ||
خط ۹۸: | خط ۸۵: | ||
===کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری=== | ===کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری=== | ||
مهدی سحابی در | مهدی سحابی در سال۱۳۲۳خورشیدی در قزوین متولد شد. پس از تحصیل نیمه تمام در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، تحصیلات دانشگاهی خود را در فرهنگستان هنرهای زیبای رم بهپایان رساند. در این دوره او دوستیِ نزدیکی با ''فرانچسکو روزی'' فیلمساز برجسته ایتالیایی داشت. | ||
سحابی، | سحابی، بعدها به فرانسه رفت و همان جا با «اولین» همسر فرانسوی خود ازدواج کرد. حاصل این ازدواج سه فرزند پسر به نامهای کاوه، سهراب و کیامرز است که همگی در سالهای پس از انقلاب بهمن۱۳۵۷ همراه مادر به فرانسه بازگشتند و در همان جا ماندند. سحابی با بازگشت به ایران وارد مطبوعات شد و در بخش خبریِ کیهان به ترجمه پرداخت. از ۱۳۵۷ بهبعد هم ترجمهٔ ادبی را بهصورت حرفهای آغاز کرد؛ اما کموبیش به کار مطبوعاتی نیز میپرداخت. مهدی سحابی، نیمی از سال را در کنار همسر و فرزندانش میگذراند و نیمی دیگر را در ایران مشغول ترجمه، نقاشی و نقد سینما بود. نقدهای سینمایی او با امضای سهراب دهخدا در رسانههای ایرانی منتشر میشد.<ref>ادبیات داستانی، اردیبهشت ۱۳۸۱ شماره۵۹</ref> | ||
[[پرونده:سحابی4.jpg|بندانگشتی|چپ]] | [[پرونده:سحابی4.jpg|بندانگشتی|چپ]] | ||
بهگفته علیاصغر حداد، ابتدا بهدنبال ترجمه اثری ماندگار و بزرگ بود تا یادگار ترجمه او باقی بماند. نخست قصد داشت «بودنبروکها» اثر توماس مان را از فرانسه ترجمه کند؛ اما به مجموعه آثار پروست و سلین پرداخت و از این بابت رضایت خاطر داشت، گویی سرانجام گمشده خود را یافته بود.<ref>[http://anthropology.ir/article/17794.html انسانشناسی و فرهنگ]، مترجمان بزرگ ایران (زبان فرانسه): مهدی سحابی .</ref> | |||
{{سخ}}سال۱۳۶۶خورشیدی رمان «شرم» از سلمان رشدی با ترجمه سحابی چنان اقبالی یافت که جایزه بهترین کتابسال را از آن خود کرد. بهدنبال انتشار این اثر، سحابی ترجمه رمان «بچههای نیمهشب» از همان نویسنده را نیز روانهٔ محفل رمانخوانان کرد. پس از آن، او سرگرم ترجمه «آیههای شیطانی» شد که [آیتالله] [[روحالله موسوی خمینی|خمینی]]، پیش از انتشار آن، فتوای قتل سلمان رشدی را صادر کرد.<ref name= ''خاموشی سحابی''/> سحابی آثاری نیز خلق کرده است نظیر «ناگهان سیلاب»، «پیچک باغ کاغذی» و «خیابان مارگوتا شماره۱۱۰». | |||
===از نگاه دیگران=== | ===از نگاه دیگران=== | ||
'''پرویز شهدی'''، مترجم، در مصاحبه با روزنامه اعتماد | '''پرویز شهدی'''، مترجم، در مصاحبه با روزنامه اعتماد دربارهٔ سحابی سحابی میگوید: «کارهای سحابی نقص ندارد و چه حیف که زود رفت. او جزو مترجمهای درجه یک ما بود و کارهایی کرد که از من ساخته نبود. نظیر ترجمه پروست و کارهای سلین که آثار سنگین و پیچیدهای است و آن زنده یاد یادگار بزرگی را با ترجمه آنها برای ما باقی گذاشت.» | ||
'''مسعود بهنود''' دربارهٔ سحابی چنین میگوید: «در نوشتههای مهدی سحابی پیداست که این همه از اروپاییها آموخته اما هرگز در درون خودش برابرشان کم نیاورده. مبهوت هنرش، مبهوت رافائل و میکل آنژ و داوینچی بود. مجذوب لو کوربوزیه بود. عاشق دالی بود. اما انگار در آفرینندگی اینان حیران بود، در آنچه آفریده بودند. سرشکسته نبود در برابرشان.» | |||
'''پرویز داریوش''' پس از بررسی و مقابله چند صفحه از ترجمه سحابی از کتاب جستجوی زمان از دست رفته با ترجمه انگلیسیاش گفته بود: «ما باید کلاهمان را برداریم و دیگر هم نگذاریم، نه سر خودمان و نه سر هیچ کسی. بهتر است که دَم کنی را بگذاریم که زمانمان گذشته. و بزرگان شهادت دادند که زمان مهدی آغاز شده است. و ما که نسلی بودیم که ادبیات جهان را از پشت آینه کدر و معوج ترجمههای قلابی کممایگان خوانده بودیم و چه عجب اگر کج بار آمده بودیم، باید حسرت میخوردیم به نسل تازه که کسی مانند مهدی سحابی گذرش میدهد از گردنههای سخت زبان و فهمش را آسان میکند.» | |||
'''پرویز داریوش''' پس از بررسی و مقابله چند صفحه از ترجمه سحابی از کتاب جستجوی زمان از دست رفته با ترجمه انگلیسیاش گفته بود: «ما باید کلاهمان را | |||
===نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش=== | ===نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش=== | ||
وی در جایی | وی در جایی میگوید: «با تمام احترامی که برای پروست و کتاب در جستجوی زمان از دست رفته قائل هستم، از کتاب مرگ قسطی سلین بیشتر لذت بردم. و حتی میگوید دوست داشتم بیشتر از هر کتابی من آن را مینوشتم.» و حتی کار روی کتابهای سلین را از کتابهای سیمون دوبوار ،ایتالو کالوینو و مارسل پروست جذاب تر میداند و میگوید سلین موجودی خارق العاده است.<ref name= ''مترجم شد''/> | ||
===جملهای از ایشان=== | ===جملهای از ایشان=== | ||
[[پرونده:سحابی3.jpg|بندانگشتی|چپ]] | [[پرونده:سحابی3.jpg|بندانگشتی|چپ]] | ||
نظرش درخصوص زندگی: «از نظر فلسفی آدم بدبینِ کامل هستم، شاید به همین دلیل هست که خوشبین هستم و به نظرم دنیا به جوش و جلا نمیارزه. و اصولاً از قبرستان خوشم نمیآید نه به خاطر چیزهای خرافی یا ترس از مرگ،نه. احساسم این هست که قبرستان جایی ست برای آدمهایی که خودشون مهم هستند و ما نسبت به آنها خیلی مهم نیستیم و من به این معتقدم که آدم هرچقدر آدمهایی رو بیشتر دوست داشته باشه ،کمتر یا اصلا نباید برود سر قبرشان چون قبر به یک نوع تجسم یک آدمی هست که تمام شده.»<ref name= ''مترجم شد''/> | |||
===خلقیات=== | ===خلقیات=== | ||
دربارهٔ موسیقی، یوهان سباستین باخ را زیاد گوش میداد. در موسیقی ایرانی بیشتر به موسیقی فولکلوریک علاقه داشت و با موسیقی دستگاهی و آوازی ایرانی میانهٔ خوبی نداشت و از موسیقی خشک و کراواتی بدش میآمد. موسیقی کلاسیک ایرانی را فقط بهشکل تکنوازی دوست داشت. از موسیقی رپ بسیار خوشش میآمد؛ اما رپ اصیل.<ref name= ''مترجم شد''/> | |||
===شخصیت و اندیشه سحابی از زبان خودش=== | |||
:«از نظر فلسفی، آدم بدبینِ کامل هستم، شاید بههمیندلیل است که خوشبین هستم و بهنظرم دنیا به جوش و جلا نمیارزه. و اصولاً از قبرستان خوشم نمیآید؛ نه بابت چیزهای خرافی یا ترس از مرگ، نه. احساسم اینه که قبرستان جایی است برای آدمهایی که خودشون مهماند و ما نسبت به آنها خیلی مهم نیستیم و من به این معتقدم که آدم هرچقدر آدمهایی رو بیشتر دوست داشته باشه کمتر یا اصلاً نباید برود سر قبرشان، چون قبر به یک نوع، تجسم یک آدمی است که تمام شده.» | |||
===شخصیت و اندیشه=== | |||
:«از نظر فلسفی، آدم بدبینِ کامل هستم، شاید بههمیندلیل است که | |||
[[پرونده:نقاشی سحابی2.jpg|بندانگشتی|چپ|نمونهای از نقاشیهای سحابی]] | |||
===زمینهٔ فعالیت=== | ===زمینهٔ فعالیت=== | ||
====نقاشی حرفهای==== | ====نقاشی حرفهای==== | ||
سحابی در کنار ترجمه، نقاشی هم میکرد و حتی خود را بیشتر نقاش میدانست تا مترجم. اقدام به برپایی چند دوره نمایشگاه در ایران و سایر کشورها با مضمون صورتکهای متعدد انسانی ، فعالیتهای او در این زمینه بهشمار میرود. سبک نقاشی او تجربی بود، برای نمونه با ساختن تابلوهای «اتومبیل اسقاط» که اکثر آنها را در دره پونک یافته بود، نمایشگاهی موفق تشکیل داد پیروزمندانه وارد عرصه شلوغ نقاشی معاصر شد.<ref name= ''مترجم شد''/> | سحابی در کنار ترجمه، نقاشی هم میکرد و حتی خود را بیشتر نقاش میدانست تا مترجم. اقدام به برپایی چند دوره نمایشگاه در ایران و سایر کشورها با مضمون صورتکهای متعدد انسانی ، فعالیتهای او در این زمینه بهشمار میرود. سبک نقاشی او تجربی بود، برای نمونه با ساختن تابلوهای «اتومبیل اسقاط» که اکثر آنها را در دره پونک یافته بود، نمایشگاهی موفق تشکیل داد پیروزمندانه وارد عرصه شلوغ نقاشی معاصر شد.<ref name= ''مترجم شد''/> | ||
خط ۱۸۶: | خط ۱۶۳: | ||
===کارنامه و فهرست آثار=== | ===کارنامه و فهرست آثار=== | ||
====تألیف و ویرایش==== | |||
* «ناگهان سیلاب» الفبا و مرکز، ۱۳۶۹ و ۱۳۷۷ و ۱۳۹۶، جمعاً ۳ نوبت و ۸۴۰۰ نسخه | |||
* «پیچک باغ کاغذی» مرکز، ۱۳۸۲، جمعاً ۲ نوبت و ۲۸۰۰ نسخه | |||
* «خیابان مارگوتا شماره ۱۱۰» مرکز، ۱۳۸۲ با ۱۸۰۰ نسخه | |||
* «ویزای کوه قاف» (ویرایش)، مرکز، ۱۳۸۷ و ۱۳۹۰ و ۱۳۹۳، جمعاً ۳ نوبت و ۴۲۰۰ نسخه | |||
* «سرامیک» (مقدمهنویسی)، بنگاه، ۱۳۸۹ و ۱۳۹۴، جمعاً ۲ نوبت و ۲۰۰۰ نسخه | |||
====ترجمه==== | |||
* ''اینیاتسیو سیلونه'': | |||
# «دانهٔ زیر برف» امیرکبیر، ۴ نوبت، ۱۳۶۱، ۱۳۶۲، ۱۳۹۴ و ۱۳۹۸، بیش از ۳۰۰۰ نسخه | |||
# «خروج اضطراری» دماوند، الفبا و ماهی، ۷ نوبت، ۱۳۶۲تا۱۳۹۷، جمعاً ۱۹۵۰۰ نسخه | |||
# «مکتب دیکتاتورها» نو (۱۳۶۳ و ۱۳۶۷)، البرز (۱۳۷۰) و ماهی (۱۳۸۶تا۱۳۹۸)، ۱۰ نوبت، جمعاً ۳۰۵۰۰ نسخه | |||
* ''مارسل پروست'': | |||
# «[[در جستوجوی زمان ازدسترفته]]» (رمان ۸جلدی) مرکز، چاپ اول اولین جلد: ۱۳۶۹ و چاپ اول آخرین جلد: ۱۳۷۸، جمعکل چاپ تا۱۳۹۷: ۱۳۰ نوبت و بیشاز ۱۶۰هزار نسخه | |||
# «گزیدههای از «در جستوجوی زمان ازدسترفته»» مرکز، ۱۰ نوبت، ۱۳۸۵تا۱۳۹۸، جمعاً ۱۰۳۰۰ نسخه | |||
# «خوشیها و روزها» مرکز، ۸ نوبت، ۱۳۷۴تا۱۳۹۸، جمعاً ۸۶۳۰ نسخه | |||
* ''چارلز دیکنز'': (مرکز و کتاب مریم) | |||
# «دیوید کاپرفیلد» ۵ نوبت، ۱۳۷۳تا۱۳۹۰، جمعاً ۱۳۲۳۰ نسخه | |||
# «آرزوهای بزرگ» ۲ نوبت، ۱۳۷۳ و ۱۳۷۵، بیش از ۶۰۳۰ نسخه | |||
# «داستان دو شهر» (ادبیات جهان برای نوجوانان)، ۴ نوبت، ۱۳۷۴، ۱۳۷۵، ۱۳۷۹ و ۱۳۹۴، جمعاً ۱۱۰۳۰ نسخه | |||
* ''لویی فردینان سلین'': | |||
# «مرگ قسطی» مرکز، ۱۸ نوبت، ۱۳۸۴تا۱۳۹۸، بیش از ۱۹۳۰۰ نسخه | |||
# «دستهٔ دلقکها» مرکز، ۱۱ نوبت، ۱۳۸۶تا۱۳۹۷، جمعاً ۱۳۵۰۰ نسخه | |||
# «قصربهقصر» مرکز، ۶ نوبت، ۱۳۸۹تا۱۳۹۸، جمعاً ۷۱۰۰ نسخه | |||
* ''آلن فورنیه'': | |||
# «دوست من مون» کتابسرای بابل، ۱۳۶۹، ۲۴۰۰ نسخه | |||
# «مون بزرگ» مرکز، ۵ نوبت، ۱۳۸۱تا۱۳۹۷، جمعاً ۵۶۰۰ نسخه | |||
* ''سلمان رشدی'': | |||
# «شرم» تندر، ۱۳۶۴ و ۴۰۰۰ نسخه | |||
# «بچههای نیمهشب» تندر، ۲ نوبت، ۱۳۶۴ و ۱۳۶۵، جمعاً ۹۰۰۰ نسخه | |||
* گوستاو فلوبر: | |||
# «مادام بواری» مرکز، ۲۲ نوبت، ۱۳۸۶تا۱۳۹۸، بیش از ۲۳۶۰۰ نسخه | |||
# «تربیت احساسات» مرکز، ۱۲ نوبت، ۱۳۸۰تا۱۳۹۸، جمعاً ۱۴۱۰۰ نسخه | |||
* سایر نویسندگان{{سخ}} | |||
ණ با انتشارات نگاه: | |||
# «گارد جوان» ''الکساندر فادایف''، ۴ نوبت، ۱۳۶۰تا۱۳۶۲، جمعاً بیش از ۱۰هزار نسخه (ترجمه با نام مستعار سهراب دهخدا) | |||
# «بارون درختنشین» ''ایتالو کالوینو''، ۱۶ نوبت، ۱۳۶۳تا۱۳۹۸، جمعاً ۳۲۳۰۰ نسخه | |||
# «مزدک» ''موریس سیماشکو''، ۲ نوبت، ۱۳۸۱ و ۱۳۸۷، جمعاً ۷۰۰۰ نسخه | |||
# «مرگ آرتمیو کروز» ''کارلوس فوئنتس''، ۱۳۸۳، ۲۰۰۰ نسخه و تندر: ۱۳۶۴، ۳۰۰۰ نسخه، مجموعاً چاپ در ۲ نوبت و ۵۰۰۰ نسخه{{سخ}} | |||
ණ با نشر مرکز: | |||
# «واتیکان و فاشیسم ایتالیا(۱۹۲۹تا۱۹۳۲)» ''جان فرانسیس پالارد''، ۱۳۶۶، ۳۵۰۰ نسخه | |||
# «رابینسون کروزو» ''دانیل دفو''، ۵ نوبت، ۱۳۷۳تا۱۳۸۴، جمعاً ۱۵۰۳۰ نسخه | |||
# «ولتر» ''ژان ساری''، ۱۳۷۴، ۳۰۰۰ نسخه | |||
# «انقلاب صنعتی قرون وسطا» ''ژان گمپل''، ۲ نوبت، ۱۳۷۴ و ۱۳۹۷، جمعاً ۳۳۳۰ نسخه | |||
# «تقسیم» (رمان) ''پیرو کیارا''، ۱۲ نوبت، ۱۳۸۴تا۱۳۹۸، جمعاً ۱۴۷۰۰ نسخه | |||
# «اولین برف و داستانهای دیگر» ''گی دو موپاسان''، ۵ نوبت، ۱۳۹۱تا۱۳۹۷، جمعاً ۳۸۰۰ نسخه | |||
# «باباگوریو» ''انوره دوبالزاک''، ۱۰ نوبت، ۱۳۸۸تا۱۳۹۸، جمع تیراژ: ۱۲۲۰۰ | |||
# «جامعهشناسی هنر» ''ژان دووینیو''، ۹ نوبت، ۱۳۷۹تا۱۳۹۷، جمعاً ۱۰۲۰۰ نسخه | |||
# «دفتر عشق»، گردآوریِ اشعار و جملات انگلیسیزبان، همراهبا چند جمله و شعر غیرانگلیسی، ۱۱ نوبت، ۱۳۸۰تا۱۳۹۷، جمعاً ۱۸۱۰۰ نسخه | |||
# «سرخ و سیاه» ''استاندال''، ۱۰ نوبت، ۱۳۸۷تا۱۳۹۸، جمعاً ۹۷۰۰ نسخه | |||
# «سمبولییسم» (مکتبها و سبکها و اصطلاحهای ادبی و هنری) ''چارلز چرویک''، ۷ نوبت، ۱۳۷۵تا۱۳۹۶، جمعاً ۱۴۷۳۰ نسخه | |||
# «لویی فردینان سلین» ''دیویدماتنر هیملبلاو''، ۲ نوبت، ۱۳۸۳ و ۱۳۹۷، جمعاً ۳۰۰۰ نسخه | |||
# «مونته دیدیو کوه خدا» ''اری دلوکا''، ۴ نوبت، ۱۳۸۲ و ۱۳۸۸ و ۱۳۹۳، جمعاً ۵۲۰۰ نسخه{{سخ}} | |||
ණ با سایر انتشاراتیها: | |||
# «نقاشی دیواری و انقلاب مکزیک» ''ماریو دمیکلی''، گلشایی، ۱۳۵۲ | |||
# «مرگ وزیرمختار» ''یوری نیکالایویچ تینیانوف''، امیرکبیر و ماهی، ۲ نوبت، ۱۳۵۶ و ۱۳۹۶، جمعاً ۳۱۳۵۰ نسخه | |||
# «همه میمیرند» ''سیمون دوبووار''، نو و تنویر، ۱۵ نوبت، ۱۳۶۲تا۱۳۹۸، بیش از ۳۰هزار نسخه | |||
# «مزدک» ''موریس سیماشکو'' (با نام مستعار سهراب دهخدا)، شباهنگ و الموت، ۳ نوبت، ۱۳۶۱ و ۱۳۶۲ و ۱۳۶۶، بیش از ۱۵هزار نسخه و نگاه، ۲ نوبت، ۱۳۸۱ و ۱۳۸۷، جمعاً ۷۰۰۰ نسخه، درمجموع ۵ نوبت چاپ در بیش از ۲۲هزار نسخه | |||
# «توفان در مرداب» ''لئوناردو شیاشا''، نیما(اصفهان) و نگاه، ۲ نوبت، ۱۳۶۵ و ۱۳۸۱، جمعاً ۸۰۰۰ نسخه | |||
# «آب، بابا، ارباب» ''گاوینو لدا''، کتابسرای بابل و مرکز، ۳ نوبت، ۱۳۶۶ و ۱۳۸۱ و ۱۳۸۴، بیش از ۳۰۰۰ نسخه | |||
# «نخستین شهر» ''روث وایت هاوس''، فضا، ۱۳۶۹، ۳۸۰۰ نسخه | |||
# «مارسل پروست» ''فردریکویلیامجان همینگز''، نشر نشانه (۱۳۷۲) و ماهی (۱۳۸۱تا۸۳) و مرکز (۱۳۹۷)، جمعاً ۸۰۰۰ نسخه | |||
# «دانته آلیگیری» ''مارک موسا''، کهکشان، ۱۳۷۴، ۳۰۰۰ نسخه | |||
# «دور دنیا در هشتاد روز» ''ژول ورن''، مرکز و کتاب مریم، ۵ نوبت، ۱۳۷۴تا۱۳۹۳، جمعاً ۱۱۸۳۰ نسخه | |||
# «دوست بازیافته» ''فرد اولمن''، نو (۱۳۶۱) و ماهی، ۲۰ نوبت، ۱۳۸۶تا۱۳۹۸، درمجموع بیش از ۳۰هزار نسخه | |||
===جوایز و افتخارات=== | ===جوایز و افتخارات=== | ||
خط ۳۰۷: | خط ۲۴۹: | ||
==پیوند به بیرون== | ==پیوند به بیرون== | ||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/91081911456/%DB%8C%D8%A7%D8%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%B3%D8%AD%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84%DA%AF%D8%B1%D8%AF-%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA%D8%B4|عنوان= سحابی را در سالگردش بشناسیم|ناشر= ایسنا|تاریخ انتشار= ۱۹آبان۱۳۹۱|تاریخ بازدید= ۷بهمن۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://honargardi.com/portfolio/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%B3%D8%AD%D8%A7%D8%A8%DB%8C/|عنوان= از لغتی که یافتم راضیام.|ناشر= هنرگردی|تاریخ بازدید= ۷بهمن۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.dw.com/fa-ir/%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%B3%D8%AD%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%DA%86%D9%87%D8%B1%D9%87%DB%8C-%D9%BE%D8%B1%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D8%B9%D8%B1%D8%B5%D9%87%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF/a-4878157|عنوان= چهرهای پرکار از عرصه فرهنگی، خاموش شد|ناشر= دویچهوله فارسی|تاریخ انتشار= ۲۸آبان۱۳۸۸|تاریخ بازدید= ۷بهمن۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://sabzinehsabz.blogspot.com/2009/11/|عنوان= این مترجم هم روحش شاد!|ناشر= سبزینهٔ سبز|تاریخ انتشار= ۲۰آبان۱۳۸۸|تاریخ بازدید= ۷بهمن۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://tarikhirani.ir/fa/news/7526/%D8%AA%D8%B3%D8%AE%DB%8C%D8%B1-%DA%A9%DB%8C%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D8%B3%D8%AD%D8%A7%D8%A8%DB%8C-%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%DB%B2%DB%B0-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%B1%D8%A7-%D8%AA%D8%B5%D9%81%DB%8C%D9%87-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86%D8%AF-|عنوان= روزنامه باید مطابق آراء ملت باشد|ناشر= تاریخ ایران|تاریخ انتشار= ۲۴تیر۱۳۹۱|تاریخ بازدید= ۷بهمن۱۳۹۸}} | |||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.mohammadmohammadali.com/articles/12112009.htm4878157|عنوان= بیخ گوش مهدی سحابی|ناشر= صفحه اختصاصیِ محمدعلی|تاریخ انتشار= ۲۸آبان۱۳۸۸|تاریخ بازدید= ۷بهمن۱۳۹۸}} |
نسخهٔ کنونی تا ۹ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۲۲:۵۹
مهدی سحابی مترجم داستانها فرانسوی بود که با بازگرداندن آثار بسیاری از نویسندگان بزرگ غرب بهزبان فارسی، هم آنان را در ایران بیشتر شناساند و هم به کارشان حیاتی دوباره بخشید.
سحابی، با ترجمهٔ آثار متعدد از نامآورانی چون سیلونه، سلین، سیمون دوبووار، کالوینو و فوئنتس، موفق به معرفی آنان به هموطنان خود شد؛ اما بیتردید بازگرداندن رمان در جستوجوی زمان ازدسترفته خلق مارسل پروست، کاری شاخص است که خواندنش، ماهها زمان میبرد. کارنامهٔ سحابی بیش از ۴۰ اثر تألیفی و ترجمانی دارد.
سحابی را از مترجمان بسیار پرکار آثار ادبی میشناسند که ترجمه را از اوایل دههٔ شصت شروع کرد. «بارون درختنشین» از ایتالو کالوینو، «مرگ قسطی» از لویی فردینان سلین، «مرگ وزیرمختار» از الکساندر گریبایدوف، «تربیت احساسات» از گوستاو فلوبر و «همه میمیرند» از سیمون دوبوار عناوین برخی از مجموع پرتعداد آثاری است که سحابی طی سه دههٔ گذشته از زبانهای انگلیسی، فرانسوی و ایتالیایی، ترجمه کرده است.
اما سحابی صرفاً مترجم نبود. مدتی را به روزنامهنگاری، بازیگری و عکاسی مشغول بود و دستآخر به سراغ ادبیات، نقاشی و ترجمه رفت. سحابی در تهران، نقاشی تحصیل کرد و بعد در ایتالیا کارگردانیِ سینما خواند؛ اما هر دو را کنار گذاشته و به روزنامهنگاری پرداخت. او در دو دههٔ اخیر نقاش و مجسمهساز فعالی بود و آثارش در نمایشگاههای فردی و جمعی بارها دیده شده است. سحابی در فرانسه تشکیل خانواده داد و اغلب در آن کشور میزیست و سرانجام ایست قلبی، صبح روز یک روز پاییزی، دور از وطن او را از پا درآورد.[۱]
از میان یادها
مترجم شد
قرار بود سینماگر بشود؛ ولی نشد. قرار شد بازیگر بشود؛ ولی نشد. بعد سراغ روزنامهنگاری رفت، هفتهشت سالی هم روزنامهنگاری کرد؛ اما کمتر کسی او را به اسم روزنامهنگار میشناسد. نویسنده شد و مترجم و حالا کمتر رمانخوانی است که او را نشناسد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
تسویه با کیهان
پیش از انقلاب، در سالهای دههٔ پنجاه، مهدی سحابی روزنامهنگار سرویس خارجی کیهان بود و حولوحوش انقلاب از فعالان روزنامهنگاریِ پیشرو و انقلابی. سال۱۳۵۷ پس از اعتصاب ۶۴روزه مطبوعات، سحابی در کنار چهار نفر دیگر به عضویت شورای سردبیری کیهان درآمد؛ اما سه ماه پس از انتقال قدرت سیاسی به روحانیون، همراهبا ۲۰ تن دیگر از اعضای تحریریه، از آن رسانه اخراج شد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
کتاب «تسخیر کیهان» اثر نویسندهٔ ناشناختهای موسوم به یونس جوانرودی یک سال پس از تصفیه بیست روزنامهنگار این روزنامه منتشر شد. سحابی که مسئولیت نگارش این کتاب را بهعهده گرفت، آن را با همکاریِ نویسندگان حلقهٔ الفبا درآورد و در تیرماه۱۳۵۹ از سوی نشر حاشیه به دست مردم رساند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
خطر از بیخ گوشش پرید
« | محمد محمدعلی در لابهلای سطور یادداشتهای صفحهاش، خاطرهای دارد از دوست مترجمش، سحابی:
|
» |
زبانآموزیِ شفاهی، مترجمیِ خلاقانه
سحابی از روش خودش در یادگیری ۳ زبان غیرمادری میگوید:
- انگلیسی را مثل همه از دبیرستان شروع کردم. بعد در عمل بیشتر یاد گرفتم. زبان ایتالیایی را در آکادمی هنرهای زیبای رم یاد گرفتم و البته بعدها باز درخلال زندگی آن را تقویت کردم. اما فرانسه را توی خیابان یاد گرفتم؛ یعنی من هیچْ درس فرانسه نخواندم.[۳] فرانسهای که من یاد گرفتم، هیچ فرانسهٔ کتابی نبود. فرانسهٔ کوچه و خیابان بود؛ منتها فرانسهٔ توی خیابانِ آدمی که پشتوانهاش مثلاً تمام تحصیلات و تمام شناختهایی بوده که من داشتم. در بحثهایی که میکردیم از میشل فوکو و هوشی مین و انگلس پایینتر نمیآمدیم؛ یعنی بحثهای خیلی گنده میکردیم، ولی با همین فرانسهٔ شفاهی. پس فرانسهٔ من هم ربطی به متد نداشت؛ اما به این ربط داشت که خیلی زود و انصافاً هم خوب یاد گرفته بودم.خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه البته با سابقهٔ ایتالیایی که داشتم و با انگلیسی که میدانستم و استعدادی که در این زمینهٔ خاص دارم، یادگرفتن فرانسه برای من راحتتر بود. برای یادگرفتن ایتالیایی هم زندگی دانشگاهی من یک سالونیم تا دو سال بیشتر نبود. این است که اگر بخواهم در یک جمله خلاصه کنم باید بگویم زبانها را همینطور عشقی یاد گرفتم یا توی زندگی.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
ناممکن دیگران را ممکن کرد
درحالی که محمد قاضی و ابوالحسن نجفی رمان در جستجوی زمان ازدسترفته را با شواهد و دلایل، ترجمهناپذیر میدانستند سحابی این دیدگاه را صرفاً تاحدی واقعی میدانست و بیشتر افسانه میپنداشت؛ چراکه با خواندن شش پاراگراف اول بهروشنیِ تمام دریافت که اثر، کاملاً ترجمهشدنی است. از سوی آگاه بود که چون پروست جملات نامتعارف و بیشازحد طولانی مینویسد، کار مشکلتر است؛ اما همین هم قلق دارد. بنابراین نزدیک به ۱۱ سال، روزی هشت ساعت وقت گذاشت تا بهقول بابک احمدی، دستکم بخشی از دستاوردهای مدرنیستیِ مارسل پروست را برای خوانندگانش روشن سازد.
سر یک لغت سه ماه وقت گذاشتم
سحابی از خلاقیتش در ترجمه میگوید:
- این «شاهزادهخانم» اتفاق جالب است. درست آن جایی است که نه فقط کتاب خواندم؛ بلکه سر این لغت «شاههرزهخانم» میشود گفت من تقریباً سه ماه کار کردم. نهاینکه بنشینم پشت میز، ولی، یک لغتی بود این. اصلاً معروف است این شاههرزهخانم. یکی از جاهای بسیار معروف ترجمهٔ مهدی سحابی است. قضیه این است که یک اصطلاحی است در فرانسه که به گروهی از خانمها گفته میشود که کارشان این نیست؛ ولی در محافل بالا معمولاً پیدایشان میشود و آنجا این نقش را بازی میکنند؛ البته حرفهای نیستند. این در زبان فرانسه بسیار مشخص است که منظور چیست، کمااینکه در دیگر مواقع ما خانمهای دیگری داریم... همه اینها در فارسی واژهٔ معادل دارد؛ این یکی ندارد. حالا جمله این است که میآیند این را به عمه که میشود گفت خیلی، هم تیز است و هم بدزبان، هم بهشدت از اودِت بدش میآید، به این میگویند که سوان با یک شاهزادهخانم قرار داشته که عمه میگوید شاههرزهخانم. حالا فرانسهاش این است که یکی بهش میگوید این با یک پرنسس بوده بعد عمه جملهای میگوید که همهٔ جمله به فارسی برنمیگردد و اصلاً معادلی برای همچین خانمی در زبان فارسی نداریم. در زبان فارسی همهٔ خانمها یا نجیب و محترم هستند یا غیر از آن. ما غیر از این نداریم. اینکه من روی این لغت خیلی زحمت کشیدم و دو سه ماهی توی خیابان که راه میرفتم میگفتم خب، چی باید برای این بگذاریم از زبان عمه.این شد که من گذاشتم «شاههرزهخانم»، همه کسانی هم که بهاصطلاح اهل بخیهاند خیلی پسندیدند. دربارهٔ این لغت خودم راضیام؛ چون لغت درستی درآمد.خطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
زندگی و یادگار
سالشمار زندگی
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
مهدی سحابی در سال۱۳۲۳خورشیدی در قزوین متولد شد. پس از تحصیل نیمه تمام در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، تحصیلات دانشگاهی خود را در فرهنگستان هنرهای زیبای رم بهپایان رساند. در این دوره او دوستیِ نزدیکی با فرانچسکو روزی فیلمساز برجسته ایتالیایی داشت. سحابی، بعدها به فرانسه رفت و همان جا با «اولین» همسر فرانسوی خود ازدواج کرد. حاصل این ازدواج سه فرزند پسر به نامهای کاوه، سهراب و کیامرز است که همگی در سالهای پس از انقلاب بهمن۱۳۵۷ همراه مادر به فرانسه بازگشتند و در همان جا ماندند. سحابی با بازگشت به ایران وارد مطبوعات شد و در بخش خبریِ کیهان به ترجمه پرداخت. از ۱۳۵۷ بهبعد هم ترجمهٔ ادبی را بهصورت حرفهای آغاز کرد؛ اما کموبیش به کار مطبوعاتی نیز میپرداخت. مهدی سحابی، نیمی از سال را در کنار همسر و فرزندانش میگذراند و نیمی دیگر را در ایران مشغول ترجمه، نقاشی و نقد سینما بود. نقدهای سینمایی او با امضای سهراب دهخدا در رسانههای ایرانی منتشر میشد.[۴]
بهگفته علیاصغر حداد، ابتدا بهدنبال ترجمه اثری ماندگار و بزرگ بود تا یادگار ترجمه او باقی بماند. نخست قصد داشت «بودنبروکها» اثر توماس مان را از فرانسه ترجمه کند؛ اما به مجموعه آثار پروست و سلین پرداخت و از این بابت رضایت خاطر داشت، گویی سرانجام گمشده خود را یافته بود.[۵]
سال۱۳۶۶خورشیدی رمان «شرم» از سلمان رشدی با ترجمه سحابی چنان اقبالی یافت که جایزه بهترین کتابسال را از آن خود کرد. بهدنبال انتشار این اثر، سحابی ترجمه رمان «بچههای نیمهشب» از همان نویسنده را نیز روانهٔ محفل رمانخوانان کرد. پس از آن، او سرگرم ترجمه «آیههای شیطانی» شد که [آیتالله] خمینی، پیش از انتشار آن، فتوای قتل سلمان رشدی را صادر کرد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه سحابی آثاری نیز خلق کرده است نظیر «ناگهان سیلاب»، «پیچک باغ کاغذی» و «خیابان مارگوتا شماره۱۱۰».
از نگاه دیگران
پرویز شهدی، مترجم، در مصاحبه با روزنامه اعتماد دربارهٔ سحابی سحابی میگوید: «کارهای سحابی نقص ندارد و چه حیف که زود رفت. او جزو مترجمهای درجه یک ما بود و کارهایی کرد که از من ساخته نبود. نظیر ترجمه پروست و کارهای سلین که آثار سنگین و پیچیدهای است و آن زنده یاد یادگار بزرگی را با ترجمه آنها برای ما باقی گذاشت.»
مسعود بهنود دربارهٔ سحابی چنین میگوید: «در نوشتههای مهدی سحابی پیداست که این همه از اروپاییها آموخته اما هرگز در درون خودش برابرشان کم نیاورده. مبهوت هنرش، مبهوت رافائل و میکل آنژ و داوینچی بود. مجذوب لو کوربوزیه بود. عاشق دالی بود. اما انگار در آفرینندگی اینان حیران بود، در آنچه آفریده بودند. سرشکسته نبود در برابرشان.»
پرویز داریوش پس از بررسی و مقابله چند صفحه از ترجمه سحابی از کتاب جستجوی زمان از دست رفته با ترجمه انگلیسیاش گفته بود: «ما باید کلاهمان را برداریم و دیگر هم نگذاریم، نه سر خودمان و نه سر هیچ کسی. بهتر است که دَم کنی را بگذاریم که زمانمان گذشته. و بزرگان شهادت دادند که زمان مهدی آغاز شده است. و ما که نسلی بودیم که ادبیات جهان را از پشت آینه کدر و معوج ترجمههای قلابی کممایگان خوانده بودیم و چه عجب اگر کج بار آمده بودیم، باید حسرت میخوردیم به نسل تازه که کسی مانند مهدی سحابی گذرش میدهد از گردنههای سخت زبان و فهمش را آسان میکند.»
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
وی در جایی میگوید: «با تمام احترامی که برای پروست و کتاب در جستجوی زمان از دست رفته قائل هستم، از کتاب مرگ قسطی سلین بیشتر لذت بردم. و حتی میگوید دوست داشتم بیشتر از هر کتابی من آن را مینوشتم.» و حتی کار روی کتابهای سلین را از کتابهای سیمون دوبوار ،ایتالو کالوینو و مارسل پروست جذاب تر میداند و میگوید سلین موجودی خارق العاده است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
جملهای از ایشان
نظرش درخصوص زندگی: «از نظر فلسفی آدم بدبینِ کامل هستم، شاید به همین دلیل هست که خوشبین هستم و به نظرم دنیا به جوش و جلا نمیارزه. و اصولاً از قبرستان خوشم نمیآید نه به خاطر چیزهای خرافی یا ترس از مرگ،نه. احساسم این هست که قبرستان جایی ست برای آدمهایی که خودشون مهم هستند و ما نسبت به آنها خیلی مهم نیستیم و من به این معتقدم که آدم هرچقدر آدمهایی رو بیشتر دوست داشته باشه ،کمتر یا اصلا نباید برود سر قبرشان چون قبر به یک نوع تجسم یک آدمی هست که تمام شده.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
خلقیات
دربارهٔ موسیقی، یوهان سباستین باخ را زیاد گوش میداد. در موسیقی ایرانی بیشتر به موسیقی فولکلوریک علاقه داشت و با موسیقی دستگاهی و آوازی ایرانی میانهٔ خوبی نداشت و از موسیقی خشک و کراواتی بدش میآمد. موسیقی کلاسیک ایرانی را فقط بهشکل تکنوازی دوست داشت. از موسیقی رپ بسیار خوشش میآمد؛ اما رپ اصیل.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
شخصیت و اندیشه سحابی از زبان خودش
- «از نظر فلسفی، آدم بدبینِ کامل هستم، شاید بههمیندلیل است که خوشبین هستم و بهنظرم دنیا به جوش و جلا نمیارزه. و اصولاً از قبرستان خوشم نمیآید؛ نه بابت چیزهای خرافی یا ترس از مرگ، نه. احساسم اینه که قبرستان جایی است برای آدمهایی که خودشون مهماند و ما نسبت به آنها خیلی مهم نیستیم و من به این معتقدم که آدم هرچقدر آدمهایی رو بیشتر دوست داشته باشه کمتر یا اصلاً نباید برود سر قبرشان، چون قبر به یک نوع، تجسم یک آدمی است که تمام شده.»
زمینهٔ فعالیت
نقاشی حرفهای
سحابی در کنار ترجمه، نقاشی هم میکرد و حتی خود را بیشتر نقاش میدانست تا مترجم. اقدام به برپایی چند دوره نمایشگاه در ایران و سایر کشورها با مضمون صورتکهای متعدد انسانی ، فعالیتهای او در این زمینه بهشمار میرود. سبک نقاشی او تجربی بود، برای نمونه با ساختن تابلوهای «اتومبیل اسقاط» که اکثر آنها را در دره پونک یافته بود، نمایشگاهی موفق تشکیل داد پیروزمندانه وارد عرصه شلوغ نقاشی معاصر شد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
یادمان و بزرگداشتها
تفسیر خود از آثارش
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
همراهیهای سیاسی
مخالفتهای سیاسی
نامههای سرگشاده
نامهای دستهجمعی
بیانیهها
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
نحوهٔ پوشش
تکیهکلامها
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
ناشرانی که با او کار کردهاند
بنیانگذاری
تأثیرپذیریها
استادان و شاگردان
علت شهرت
فیلم ساخته شده براساس
حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
نام جاهایی که به اسم این فرد است
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و کتابشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
کارنامه و فهرست آثار
تألیف و ویرایش
- «ناگهان سیلاب» الفبا و مرکز، ۱۳۶۹ و ۱۳۷۷ و ۱۳۹۶، جمعاً ۳ نوبت و ۸۴۰۰ نسخه
- «پیچک باغ کاغذی» مرکز، ۱۳۸۲، جمعاً ۲ نوبت و ۲۸۰۰ نسخه
- «خیابان مارگوتا شماره ۱۱۰» مرکز، ۱۳۸۲ با ۱۸۰۰ نسخه
- «ویزای کوه قاف» (ویرایش)، مرکز، ۱۳۸۷ و ۱۳۹۰ و ۱۳۹۳، جمعاً ۳ نوبت و ۴۲۰۰ نسخه
- «سرامیک» (مقدمهنویسی)، بنگاه، ۱۳۸۹ و ۱۳۹۴، جمعاً ۲ نوبت و ۲۰۰۰ نسخه
ترجمه
- اینیاتسیو سیلونه:
- «دانهٔ زیر برف» امیرکبیر، ۴ نوبت، ۱۳۶۱، ۱۳۶۲، ۱۳۹۴ و ۱۳۹۸، بیش از ۳۰۰۰ نسخه
- «خروج اضطراری» دماوند، الفبا و ماهی، ۷ نوبت، ۱۳۶۲تا۱۳۹۷، جمعاً ۱۹۵۰۰ نسخه
- «مکتب دیکتاتورها» نو (۱۳۶۳ و ۱۳۶۷)، البرز (۱۳۷۰) و ماهی (۱۳۸۶تا۱۳۹۸)، ۱۰ نوبت، جمعاً ۳۰۵۰۰ نسخه
- مارسل پروست:
- «در جستوجوی زمان ازدسترفته» (رمان ۸جلدی) مرکز، چاپ اول اولین جلد: ۱۳۶۹ و چاپ اول آخرین جلد: ۱۳۷۸، جمعکل چاپ تا۱۳۹۷: ۱۳۰ نوبت و بیشاز ۱۶۰هزار نسخه
- «گزیدههای از «در جستوجوی زمان ازدسترفته»» مرکز، ۱۰ نوبت، ۱۳۸۵تا۱۳۹۸، جمعاً ۱۰۳۰۰ نسخه
- «خوشیها و روزها» مرکز، ۸ نوبت، ۱۳۷۴تا۱۳۹۸، جمعاً ۸۶۳۰ نسخه
- چارلز دیکنز: (مرکز و کتاب مریم)
- «دیوید کاپرفیلد» ۵ نوبت، ۱۳۷۳تا۱۳۹۰، جمعاً ۱۳۲۳۰ نسخه
- «آرزوهای بزرگ» ۲ نوبت، ۱۳۷۳ و ۱۳۷۵، بیش از ۶۰۳۰ نسخه
- «داستان دو شهر» (ادبیات جهان برای نوجوانان)، ۴ نوبت، ۱۳۷۴، ۱۳۷۵، ۱۳۷۹ و ۱۳۹۴، جمعاً ۱۱۰۳۰ نسخه
- لویی فردینان سلین:
- «مرگ قسطی» مرکز، ۱۸ نوبت، ۱۳۸۴تا۱۳۹۸، بیش از ۱۹۳۰۰ نسخه
- «دستهٔ دلقکها» مرکز، ۱۱ نوبت، ۱۳۸۶تا۱۳۹۷، جمعاً ۱۳۵۰۰ نسخه
- «قصربهقصر» مرکز، ۶ نوبت، ۱۳۸۹تا۱۳۹۸، جمعاً ۷۱۰۰ نسخه
- آلن فورنیه:
- «دوست من مون» کتابسرای بابل، ۱۳۶۹، ۲۴۰۰ نسخه
- «مون بزرگ» مرکز، ۵ نوبت، ۱۳۸۱تا۱۳۹۷، جمعاً ۵۶۰۰ نسخه
- سلمان رشدی:
- «شرم» تندر، ۱۳۶۴ و ۴۰۰۰ نسخه
- «بچههای نیمهشب» تندر، ۲ نوبت، ۱۳۶۴ و ۱۳۶۵، جمعاً ۹۰۰۰ نسخه
- گوستاو فلوبر:
- «مادام بواری» مرکز، ۲۲ نوبت، ۱۳۸۶تا۱۳۹۸، بیش از ۲۳۶۰۰ نسخه
- «تربیت احساسات» مرکز، ۱۲ نوبت، ۱۳۸۰تا۱۳۹۸، جمعاً ۱۴۱۰۰ نسخه
- سایر نویسندگان
ණ با انتشارات نگاه:
- «گارد جوان» الکساندر فادایف، ۴ نوبت، ۱۳۶۰تا۱۳۶۲، جمعاً بیش از ۱۰هزار نسخه (ترجمه با نام مستعار سهراب دهخدا)
- «بارون درختنشین» ایتالو کالوینو، ۱۶ نوبت، ۱۳۶۳تا۱۳۹۸، جمعاً ۳۲۳۰۰ نسخه
- «مزدک» موریس سیماشکو، ۲ نوبت، ۱۳۸۱ و ۱۳۸۷، جمعاً ۷۰۰۰ نسخه
- «مرگ آرتمیو کروز» کارلوس فوئنتس، ۱۳۸۳، ۲۰۰۰ نسخه و تندر: ۱۳۶۴، ۳۰۰۰ نسخه، مجموعاً چاپ در ۲ نوبت و ۵۰۰۰ نسخه
ණ با نشر مرکز:
- «واتیکان و فاشیسم ایتالیا(۱۹۲۹تا۱۹۳۲)» جان فرانسیس پالارد، ۱۳۶۶، ۳۵۰۰ نسخه
- «رابینسون کروزو» دانیل دفو، ۵ نوبت، ۱۳۷۳تا۱۳۸۴، جمعاً ۱۵۰۳۰ نسخه
- «ولتر» ژان ساری، ۱۳۷۴، ۳۰۰۰ نسخه
- «انقلاب صنعتی قرون وسطا» ژان گمپل، ۲ نوبت، ۱۳۷۴ و ۱۳۹۷، جمعاً ۳۳۳۰ نسخه
- «تقسیم» (رمان) پیرو کیارا، ۱۲ نوبت، ۱۳۸۴تا۱۳۹۸، جمعاً ۱۴۷۰۰ نسخه
- «اولین برف و داستانهای دیگر» گی دو موپاسان، ۵ نوبت، ۱۳۹۱تا۱۳۹۷، جمعاً ۳۸۰۰ نسخه
- «باباگوریو» انوره دوبالزاک، ۱۰ نوبت، ۱۳۸۸تا۱۳۹۸، جمع تیراژ: ۱۲۲۰۰
- «جامعهشناسی هنر» ژان دووینیو، ۹ نوبت، ۱۳۷۹تا۱۳۹۷، جمعاً ۱۰۲۰۰ نسخه
- «دفتر عشق»، گردآوریِ اشعار و جملات انگلیسیزبان، همراهبا چند جمله و شعر غیرانگلیسی، ۱۱ نوبت، ۱۳۸۰تا۱۳۹۷، جمعاً ۱۸۱۰۰ نسخه
- «سرخ و سیاه» استاندال، ۱۰ نوبت، ۱۳۸۷تا۱۳۹۸، جمعاً ۹۷۰۰ نسخه
- «سمبولییسم» (مکتبها و سبکها و اصطلاحهای ادبی و هنری) چارلز چرویک، ۷ نوبت، ۱۳۷۵تا۱۳۹۶، جمعاً ۱۴۷۳۰ نسخه
- «لویی فردینان سلین» دیویدماتنر هیملبلاو، ۲ نوبت، ۱۳۸۳ و ۱۳۹۷، جمعاً ۳۰۰۰ نسخه
- «مونته دیدیو کوه خدا» اری دلوکا، ۴ نوبت، ۱۳۸۲ و ۱۳۸۸ و ۱۳۹۳، جمعاً ۵۲۰۰ نسخه
ණ با سایر انتشاراتیها:
- «نقاشی دیواری و انقلاب مکزیک» ماریو دمیکلی، گلشایی، ۱۳۵۲
- «مرگ وزیرمختار» یوری نیکالایویچ تینیانوف، امیرکبیر و ماهی، ۲ نوبت، ۱۳۵۶ و ۱۳۹۶، جمعاً ۳۱۳۵۰ نسخه
- «همه میمیرند» سیمون دوبووار، نو و تنویر، ۱۵ نوبت، ۱۳۶۲تا۱۳۹۸، بیش از ۳۰هزار نسخه
- «مزدک» موریس سیماشکو (با نام مستعار سهراب دهخدا)، شباهنگ و الموت، ۳ نوبت، ۱۳۶۱ و ۱۳۶۲ و ۱۳۶۶، بیش از ۱۵هزار نسخه و نگاه، ۲ نوبت، ۱۳۸۱ و ۱۳۸۷، جمعاً ۷۰۰۰ نسخه، درمجموع ۵ نوبت چاپ در بیش از ۲۲هزار نسخه
- «توفان در مرداب» لئوناردو شیاشا، نیما(اصفهان) و نگاه، ۲ نوبت، ۱۳۶۵ و ۱۳۸۱، جمعاً ۸۰۰۰ نسخه
- «آب، بابا، ارباب» گاوینو لدا، کتابسرای بابل و مرکز، ۳ نوبت، ۱۳۶۶ و ۱۳۸۱ و ۱۳۸۴، بیش از ۳۰۰۰ نسخه
- «نخستین شهر» روث وایت هاوس، فضا، ۱۳۶۹، ۳۸۰۰ نسخه
- «مارسل پروست» فردریکویلیامجان همینگز، نشر نشانه (۱۳۷۲) و ماهی (۱۳۸۱تا۸۳) و مرکز (۱۳۹۷)، جمعاً ۸۰۰۰ نسخه
- «دانته آلیگیری» مارک موسا، کهکشان، ۱۳۷۴، ۳۰۰۰ نسخه
- «دور دنیا در هشتاد روز» ژول ورن، مرکز و کتاب مریم، ۵ نوبت، ۱۳۷۴تا۱۳۹۳، جمعاً ۱۱۸۳۰ نسخه
- «دوست بازیافته» فرد اولمن، نو (۱۳۶۱) و ماهی، ۲۰ نوبت، ۱۳۸۶تا۱۳۹۸، درمجموع بیش از ۳۰هزار نسخه
جوایز و افتخارات
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
بررسی چند اثر
ناشرانی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
منبعشناسی
منابعی که دربارهٔ فرد و آثارش نوشته شده است. (شامل کتاب، مقاله و پایاننامه)
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ «سحابی را در سالگردش بشناسیم».
- ↑ «بیخ گوش مهدی سحابی».
- ↑ «این مترجم هم روحش شاد!». سبزینهٔ سبز، ۲۰آبان۱۳۸۸. بازبینیشده در ۷بهمن۱۳۹۸.
- ↑ ادبیات داستانی، اردیبهشت ۱۳۸۱ شماره۵۹
- ↑ انسانشناسی و فرهنگ، مترجمان بزرگ ایران (زبان فرانسه): مهدی سحابی .
منابع
پیوند به بیرون
- «سحابی را در سالگردش بشناسیم». ایسنا، ۱۹آبان۱۳۹۱. بازبینیشده در ۷بهمن۱۳۹۸.
- «از لغتی که یافتم راضیام.». هنرگردی. بازبینیشده در ۷بهمن۱۳۹۸.
- «چهرهای پرکار از عرصه فرهنگی، خاموش شد». دویچهوله فارسی، ۲۸آبان۱۳۸۸. بازبینیشده در ۷بهمن۱۳۹۸.
- «این مترجم هم روحش شاد!». سبزینهٔ سبز، ۲۰آبان۱۳۸۸. بازبینیشده در ۷بهمن۱۳۹۸.
- «روزنامه باید مطابق آراء ملت باشد». تاریخ ایران، ۲۴تیر۱۳۹۱. بازبینیشده در ۷بهمن۱۳۹۸.
- «بیخ گوش مهدی سحابی». صفحه اختصاصیِ محمدعلی، ۲۸آبان۱۳۸۸. بازبینیشده در ۷بهمن۱۳۹۸.