پرویز ناتل خانلری: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
غزلِ بهار (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
غزلِ بهار (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۵۴: خط ۵۴:
خانلری در اوایل دههٔ ١٣٣٠ ، به جایگاه مهمّی در میان استادان دانشکده ادبیات و صحنهٔ ادبی کشور دست یافته بود؛ '''تسلط به ادبیات قدیم و جدید'''، آ'''شنایی با روش‌های جدید علمی و پژوهش زبانی'''، '''نثرنویسی'''، '''نقادی'''، '''ترجمه'''، '''شاعری'''، '''تدریس'''، '''سرپرستی مجلهٔ سخن''' و '''مشارکت در سیاست‌گذاری و سازمان‎دهی مراکز فرهنگی''' او را بیش از دیگر ادبیان معاصر برجسته کرد. در نقد ادبی،  به '''زبان فارسی'''، '''نثر معاصر فارسی'''، '''اصول درست‌نویسی'''، '''شیوا و زیبانویسی''' توجه داشت و بر '''اصالت و هویّت فرهنگ ایرانی''' تأکید می ‌کرد.<ref name="دانشنامه"></ref>. {{سخ}}
خانلری در اوایل دههٔ ١٣٣٠ ، به جایگاه مهمّی در میان استادان دانشکده ادبیات و صحنهٔ ادبی کشور دست یافته بود؛ '''تسلط به ادبیات قدیم و جدید'''، آ'''شنایی با روش‌های جدید علمی و پژوهش زبانی'''، '''نثرنویسی'''، '''نقادی'''، '''ترجمه'''، '''شاعری'''، '''تدریس'''، '''سرپرستی مجلهٔ سخن''' و '''مشارکت در سیاست‌گذاری و سازمان‎دهی مراکز فرهنگی''' او را بیش از دیگر ادبیان معاصر برجسته کرد. در نقد ادبی،  به '''زبان فارسی'''، '''نثر معاصر فارسی'''، '''اصول درست‌نویسی'''، '''شیوا و زیبانویسی''' توجه داشت و بر '''اصالت و هویّت فرهنگ ایرانی''' تأکید می ‌کرد.<ref name="دانشنامه"></ref>. {{سخ}}
خانلری '''نخستین''' ادیب ایرانی است که سنجش خود را به '''پژوهش''' گذاشت تا دریابد که وزن شعر و عروض سنتی از روزگار نگارش «ترجمان البلاغه» تا فرصتی که «بحورالالحان» قلمی شد چه تحولاتی یافته است.<ref name="سخنوراه">{{پک|افشار،‌ روبرت رومیر|۱۳۷۶|ک= سخنواره|ص=}}</ref>.{{سخ}}
خانلری '''نخستین''' ادیب ایرانی است که سنجش خود را به '''پژوهش''' گذاشت تا دریابد که وزن شعر و عروض سنتی از روزگار نگارش «ترجمان البلاغه» تا فرصتی که «بحورالالحان» قلمی شد چه تحولاتی یافته است.<ref name="سخنوراه">{{پک|افشار،‌ روبرت رومیر|۱۳۷۶|ک= سخنواره|ص=}}</ref>.{{سخ}}
خانلری در دهه‌های ١٣٣٠ و ١٣۴٠ هم‌چنان که در عرصهٔ فرهنگ فعال بود، برخی از '''سِمَت‌های سیاسی''' را پذیرفت. مدتی '''سناتور مازندران''' بود و در آن یک‌سالی که وزیر فرهنگ بود '''سپاه دانش''' را بنا نهاد و پس از استعفاء از مقام وزارت، '''بنیاد فرهنگ ایران''' را تأسیس کرد و مدیرعامل '''سازمان پیکار با بی‌سوادی''' شد. او برای شرکت در مجامع و بازدید از مراکز مختلف فرهنگی به کشورهای بسیاری سفر کرد و از دانشگاه لنین شوروی '''دکتری افتخاری'''، دریافت کرد. خانلری، '''پژوهشکدهٔ‌ فرهنگ ایران''' را تأسیس  کرد و ریأست '''فرهنگستان ادب و هنر ایران''' را برعهده داشت. مرگ تنها پسرش '''آرمان'''، در تغییر حال‌وهوای ذهنی او تأثیری دگرگون‌ساز داشت.
خانلری در دهه‌های ١٣٣٠ و ١٣۴٠ هم‌چنان که در عرصهٔ فرهنگ فعال بود، برخی از '''سِمَت‌های سیاسی''' را پذیرفت. مدتی '''سناتور مازندران''' بود و در آن یک‌ سالی که وزیر فرهنگ بود '''سپاه دانش''' را بنا نهاد و پس از استعفاء از مقام وزارت، '''بنیاد فرهنگ ایران''' را تأسیس کرد و مدیرعامل '''سازمان پیکار با بی‌سوادی''' شد. او برای شرکت در مجامع و بازدید از مراکز مختلف فرهنگی به کشورهای بسیاری سفر کرد و از دانشگاه لنین شوروی '''دکتری افتخاری'''، دریافت کرد. خانلری، '''پژوهشکدهٔ‌ فرهنگ ایران''' را تأسیس  کرد و ریأست '''فرهنگستان ادب و هنر ایران''' را برعهده داشت. مرگ تنها پسرش '''آرمان'''، در تغییر حال‌وهوای ذهنی او تأثیری دگرگون‌ساز داشت.
خانلری در دههٔ ١٣۵٠ هم به‌لحاظ سیرافولی اوضاع‌‌واحوال سیاسی و هم به‌جهت افزایش سن و زوال تدریجی انگیزهٔ فعالیت ادبی، که بازتابی از آن را در افول «سخن» می‌توان دید، دیگر درخشش دهه‌های پیش را نداشت و وقت او بیشتر به نظارت و سرپرستی در مؤسسات متبوع و بخشی هم برای پژوهش‌های شخصی، صرف می‌شد. ورود او به قلمرو سیاست و پذیرفتن برخی سمت‌های سیاسی، به اعتبار اجتماعی‌اش لطمه زد و در دورهٔ خاصی، رابطهٔ‌ میان او و روشنفکران دگراندیش جامعهٔ ایرانی را به تیرگی کشاند.
خانلری در دههٔ ١٣۵٠ هم به‌لحاظ سیرافولی اوضاع‌‌واحوال سیاسی و هم به‌جهت افزایش سن و زوال تدریجی انگیزهٔ فعالیت ادبی، که بازتابی از آن را در افول «سخن» می‌توان دید، دیگر درخشش دهه‌های پیش را نداشت و وقت او بیشتر به نظارت و سرپرستی در مؤسسات متبوع و بخشی هم برای پژوهش‌های شخصی، صرف می‌شد. ورود او به قلمرو سیاست و پذیرفتن برخی سمت‌های سیاسی، به اعتبار اجتماعی‌اش لطمه زد و در دورهٔ خاصی، رابطهٔ‌ میان او و روشنفکران دگراندیش جامعهٔ ایرانی را به تیرگی کشاند.
پس از انقلاب اسلامی، حدود دو ماه در زندان، محبوس بود. او پس از آزادی با آنکه امکان خروج از کشور را داشت، ایران را ترک نگفت و در پاسخ به گروه‌های سیاسی مخالف که قصد داشتند او را از ایران بیرون ببرند و در صف خود جای دهند، گفته بود:'''«از ایران خارج نمی‌شوم»'''<ref name="دانشنامه"></ref>.   
پس از انقلاب اسلامی، حدود دو ماه در زندان، محبوس بود. او پس از آزادی با آنکه امکان خروج از کشور را داشت، ایران را ترک نگفت و در پاسخ به گروه‌های سیاسی مخالف که قصد داشتند او را از ایران بیرون ببرند و در صف خود جای دهند، گفته بود:'''«از ایران خارج نمی‌شوم»'''<ref name="دانشنامه"></ref>.   
خط ۹۳: خط ۹۳:


===قانون پرویزخان===
===قانون پرویزخان===
{{گفتاورد تزیینی|گرچه خانواده‌ٔ دولتی بودیم امّا درآمدی نداشتیم. در دورهٔ‌ قاجار آن‌هایی که کارمند دولت بودند وقتی فوت می‌کردند برای خانواده‌شان شهریه تعیین می‌کردند. پدرم که فوت کرد حقوقش قطع شد. بالأخره با اصرار و التماس من، قانونی دیگر به مجلس رفت که معروف به «قانون پرویزخان» شده بود که با تصویب آن، برای من و مادر و سه خواهرم حقوقی تعیین کردند<ref name="در ترازوی نقد"></ref>. }}  
{{گفتاورد تزیینی|گرچه خانواده‌ٔ دولتی بودیم اما درآمدی نداشتیم. در دورهٔ‌ قاجار آن‌هایی که کارمند دولت بودند وقتی فوت می‌کردند برای خانواده‌شان شهریه تعیین می‌کردند. پدرم که فوت کرد حقوقش قطع شد. بالأخره با اصرار و التماس من، قانونی دیگر به مجلس رفت که معروف به «قانون پرویزخان» شده بود که با تصویب آن، برای من و مادر و سه خواهرم حقوقی تعیین کردند<ref name="در ترازوی نقد"></ref>. }}  


===لیست ۳۵ نفره===
===لیست ۳۵ نفره===
خط ۱۰۵: خط ۱۰۵:


===حقوق دانشگاه===
===حقوق دانشگاه===
{{گفتاورد تزیینی|زمانی که دانش‌یار و استاد بودم حقوقم به هزاروهشتصد تومان رسیده بود امّا حقوق معاونت هزاروپانصد تومان بود من نمی‌توانستم از حقوق دانشگاهی استفاده کنم ناچار هر دو کار را انجام می‌دادم و در مقابل این کار شدید ۳۰۰ تومان از درآمدم کسر می‌شد<ref name="تنگدستی"></ref>.}}
{{گفتاورد تزیینی|زمانی که دانش‌یار و استاد بودم حقوقم به هزاروهشتصد تومان رسیده بود اما حقوق معاونت هزاروپانصد تومان بود من نمی‌توانستم از حقوق دانشگاهی استفاده کنم ناچار هر دو کار را انجام می‌دادم و در مقابل این کار شدید ۳۰۰ تومان از درآمدم کسر می‌شد<ref name="تنگدستی"></ref>.}}


===سناتور مازندران===
===سناتور مازندران===
خط ۱۱۱: خط ۱۱۱:


===از خدمتش راضی بود===
===از خدمتش راضی بود===
'''ایرج پارسی‌نژاد''' از خانلری می‌گوید: «یک‌هفته قبل از انتصاب خانلری به پستِ وزیری، خبر را خصوصی به من گفت. من از آلودگی سیاست و از ملامت روشنفکران گفتم. گفت:‌ «گمان من این است که وزیریِ آموزش ادامهٔ خدمت معلّمی‌ام است؛ ببین کتاب‌های درسی بچه‌های مردم دچار چه بلبشویی است! زبان فارسی در مدرسه‌ها چقدر خوار و بی‌مقدار شده! معلّم‌ها و به‌خصوص معلّمانِ زبان فارسی ما، چه کسانی هستند! از همهٔ اینها مهم‌تر چه فسادی همه‌جا را گرفته! اگر من جنّت‌مکانی کنم و در این مقام به آموزش و فرهنگ وطنم خدمت نکنم، پس چه کسی باید این کار را بکند؟». پس از پایان کار وزارت به دیدارش رفتم گفتم:«خوب شد تمام شد». گفت: «من از خدمت خود راضی هستم گرچه همهٔ طرح‌ها را نگذاشتند عملی کنم امّا من خدمت کردم»<ref>{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = پارسی‌نژاد | نام = ایرج| عنوان = استادم: دکتر خانلری | ژورنال = ایران‌شناسی | مکان = | دوره = | شماره = ۱۰| سال = تابستان ۱۳۷۰ | صفحه =  ۲۳۹-۲۴۳| تاریخ بازبینی = }}</ref>.
'''ایرج پارسی‌نژاد''' از خانلری می‌گوید: «یک‌هفته قبل از انتصاب خانلری به پستِ وزیری، خبر را خصوصی به من گفت. من از آلودگی سیاست و از ملامت روشنفکران گفتم. گفت:‌ «گمان من این است که وزیریِ آموزش ادامهٔ خدمت معلّمی‌ام است؛ ببین کتاب‌های درسی بچه‌های مردم دچار چه بلبشویی است! زبان فارسی در مدرسه‌ها چقدر خوار و بی‌مقدار شده! معلّم‌ها و به‌خصوص معلّمانِ زبان فارسی ما، چه کسانی هستند! از همهٔ اینها مهم‌تر چه فسادی همه‌جا را گرفته! اگر من جنّت‌مکانی کنم و در این مقام به آموزش و فرهنگ وطنم خدمت نکنم، پس چه کسی باید این کار را بکند؟». پس از پایان کار وزارت به دیدارش رفتم گفتم:«خوب شد تمام شد». گفت: «من از خدمت خود راضی هستم گرچه همهٔ طرح‌ها را نگذاشتند عملی کنم اما من خدمت کردم»<ref>{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = پارسی‌نژاد | نام = ایرج| عنوان = استادم: دکتر خانلری | ژورنال = ایران‌شناسی | مکان = | دوره = | شماره = ۱۰| سال = تابستان ۱۳۷۰ | صفحه =  ۲۳۹-۲۴۳| تاریخ بازبینی = }}</ref>.


===تاج‌نامه===
===تاج‌نامه===
'''سعیدآبادی''' در خاطراتش از خانلری می‌نویسد: «روزی در بنیاد بودم که خانلری صدایم کرد و گفت: «به بنیاد فشار آوردند که باید برای جشن‌ها کاری کند بیا راهی پیدا کن.» گفتم: «پیشنهاد می‌دادید که آرم جشن‌های تاجگذاری را اوّل کتاب‌ها اضافه می‌کنید». خندید و گفت: «این را هم پیشنهاد کرده‌ام امّا گفته‌اند کافی نیست». روز بعد که به بنیاد آمدم و پیشنهادم را مطرح کردم بسیار استقبال کرد. پیشنهادم عملی شد و کتابی از سمت ما، چاپ شد با عنوان <span style="color:darkgreen">'''''تاج‌نامه'''''</span><noinclude> که مشتمل بر خطبه‌های پادشاهان باستانی ایران بود که در روز جلوس، ایراد می‌کردند. هفته‌ای پس از انتشار کتاب، استاد احضارم کرد و گفت: «شهبانو تقدیر و تشکّر دوپهلوئی کرد و گفت: باز این چیزی است، شعر فردوسی است و به خواندنش می‌ارزد» <ref name="قافله">{{پک||۱۳۷۰|ک= قافله‌سالار سخن|ص= ۳۰۱-۳۱۱}}</ref>.
'''سعیدآبادی''' در خاطراتش از خانلری می‌نویسد: «روزی در بنیاد بودم که خانلری صدایم کرد و گفت: «به بنیاد فشار آوردند که باید برای جشن‌ها کاری کند بیا راهی پیدا کن.» گفتم: «پیشنهاد می‌دادید که آرم جشن‌های تاجگذاری را اوّل کتاب‌ها اضافه می‌کنید». خندید و گفت: «این را هم پیشنهاد کرده‌ام اما گفته‌اند کافی نیست». روز بعد که به بنیاد آمدم و پیشنهادم را مطرح کردم بسیار استقبال کرد. پیشنهادم عملی شد و کتابی از سمت ما، چاپ شد با عنوان <span style="color:darkgreen">'''''تاج‌نامه'''''</span><noinclude> که مشتمل بر خطبه‌های پادشاهان باستانی ایران بود که در روز جلوس، ایراد می‌کردند. هفته‌ای پس از انتشار کتاب، استاد احضارم کرد و گفت: «شهبانو تقدیر و تشکر دوپهلویی کرد و گفت: باز این چیزی است، شعر فردوسی است و به خواندنش می‌ارزد» <ref name="قافله">{{پک||۱۳۷۰|ک= قافله‌سالار سخن|ص= ۳۰۱-۳۱۱}}</ref>.


===بازگشت به وطن===
===بازگشت به وطن===
خط ۱۵۰: خط ۱۵۰:
'''۱۳۳۶:''' سناتور انتصابی مازندران{{سخ}}
'''۱۳۳۶:''' سناتور انتصابی مازندران{{سخ}}
'''۱۳۳۷:''' تأسیس انتشارات سخن که تا سال ۱۳۴۰ ادامه یافت و جمعاً حدود ۳۶ عنوان کتاب منتشر کرد.{{سخ}}
'''۱۳۳۷:''' تأسیس انتشارات سخن که تا سال ۱۳۴۰ ادامه یافت و جمعاً حدود ۳۶ عنوان کتاب منتشر کرد.{{سخ}}
'''۱۳۴۱:''' تصدی وزارت فرهنگ (یک‌سال) در دولت اعلم، ایجاد سپاه دانش، تأسیس مجلهٔ‌ سخن علمی (دانش و فن) که هشت‌ دوره منتشر شد.{{سخ}}
'''۱۳۴۱:''' تصدی وزارت فرهنگ (یک‌ سال) در دولت اعلم، ایجاد سپاه دانش، تأسیس مجلهٔ‌ سخن علمی (دانش و فن) که هشت‌ دوره منتشر شد.{{سخ}}
'''۱۳۴۲:''' استعفاء از مقام وزارت برای سه‌بار {{سخ}}
'''۱۳۴۲:''' استعفاء از مقام وزارت برای سه‌بار {{سخ}}
'''۱۳۴۴:''' تأسیس «بنیاد فرهنگ ایران»‌ و تصدی دبیر کلی و مدیر عاملی آن تا بهمن ۱۳۵۷ و انتشار نزدیک به ۳۵ کتاب در مجموعه‌های مختلف{{سخ}}
'''۱۳۴۴:''' تأسیس «بنیاد فرهنگ ایران»‌ و تصدی دبیر کلی و مدیر عاملی آن تا بهمن ۱۳۵۷ و انتشار نزدیک به ۳۵ کتاب در مجموعه‌های مختلف{{سخ}}
خط ۱۶۸: خط ۱۶۸:
او، نام خانلری را به‌سبب لقب جدش «میرزا احمد مازندرانی» معروف به «خانلرخان» نویسندهٔ‌ '''سفرنامهٔ‌ میرزا خانلرخان''' انتخاب کرد و به پیشنهاد [[نیما یوشیج|نیما]] نام ناتل را بر نام خانوادگی خود افزود. ناتل، نام قدیم شهری است در مازندران که «یاقوت حموی» از آبادی و رونق آن سخن گفته است و میان بابل و بابلسر قرار دارد.<ref>{{پک|برقعی|۱۳۷۰|ک= سخنوران نامی معاصر ایران|ص= ج۲، ۱۲۵۴، حاشیه ۱}}</ref> <ref name="تنگدستی"></ref>.{{سخ}}
او، نام خانلری را به‌سبب لقب جدش «میرزا احمد مازندرانی» معروف به «خانلرخان» نویسندهٔ‌ '''سفرنامهٔ‌ میرزا خانلرخان''' انتخاب کرد و به پیشنهاد [[نیما یوشیج|نیما]] نام ناتل را بر نام خانوادگی خود افزود. ناتل، نام قدیم شهری است در مازندران که «یاقوت حموی» از آبادی و رونق آن سخن گفته است و میان بابل و بابلسر قرار دارد.<ref>{{پک|برقعی|۱۳۷۰|ک= سخنوران نامی معاصر ایران|ص= ج۲، ۱۲۵۴، حاشیه ۱}}</ref> <ref name="تنگدستی"></ref>.{{سخ}}
پدر خانلری که با تعلیم و تربیت اروپایی آشنایی داشت و خودش سه‌چهار زبان می‌دانست دلش می‌خواست تمام آنها را به فرزندش یاد بدهد. به‌همین دلیل پسرش را به مدرسه نفرستاد و خود به کمک معلّمانِ سرخانه تعلیم فرزند را شروع کرد. بعد از فوت پدر، مادرش او را به مدرسه سن لوئی فرستاد. در واقع، سال ۱۳۰۰ تحصیلات مدرسه‌ای او شروع شد<ref name="احوال و آثار"></ref>. درس‌های سه‌سالهٔ اول دبیرستان را به‌طور متفرّقه ادامه داد و به توصیهٔ‌ [[بدیع‌الزمان فروزانفر|فروزانفر]] در سال ۱۳۰۹ وارد رشتهٔ ادبی دارالفنون شد. [[سعید نفیسی|سعید نفیسی]]، علی‌اکبر سیاسی و [[احمد بهمنیار]] از معلّمان او در درالفنون بودند. خانلری در دبیرستان با [[روح‌الله خالقی]] هم‌درس بود و این آشنایی در او ذوق موسیقی برانگیخت و حتی مدّتی هم ویولن می‌نواخت و ترانه‌های کنسرت‌ خالقی را می‌سرود<ref name="دانشنامه"></ref>. سال اول، نخستین مقالهٔ خود را در روزنامهٔ '''اقدام''' به چاپ رسانید <ref>{{پک|||ک= قافله سالار سخن|ص= ۴۴۳}}</ref><ref name="یاد یاران">{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = ذوالفقاری | نام = حسن| عنوان =یاد یاران: دکتر پرویز ناتل خانلری | ژورنال = رشد آموزش زبان و ادب فارسی | مکان = | دوره = | شماره = ۷۱ | سال = پائیز ۱۳۸۳| صفحه = ۲۰-۲۷| تاریخ بازبینی = }}</ref>. سال دوم به‌طور کامل فرانسه را آموخت و در سال چهارم کتاب '''دختر سروان'''، اثر پوشکین را ترجمه کرد و مؤسسه «کلالهٔ‌ خاور» آن را چاپ کرد <ref name="سناتوری و وزارت">{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = | نام = | عنوان =سناتوری و وزارت | ژورنال = آینده| مکان = | دوره = | شماره = ۵-۸ | سال = ۱۶ | صفحه =۴۳۲-۴۴۰| تاریخ بازبینی = }}</ref>.  
پدر خانلری که با تعلیم و تربیت اروپایی آشنایی داشت و خودش سه‌چهار زبان می‌دانست دلش می‌خواست تمام آنها را به فرزندش یاد بدهد. به‌همین دلیل پسرش را به مدرسه نفرستاد و خود به کمک معلّمانِ سرخانه تعلیم فرزند را شروع کرد. بعد از فوت پدر، مادرش او را به مدرسه سن لوئی فرستاد. در واقع، سال ۱۳۰۰ تحصیلات مدرسه‌ای او شروع شد<ref name="احوال و آثار"></ref>. درس‌های سه‌سالهٔ اول دبیرستان را به‌طور متفرّقه ادامه داد و به توصیهٔ‌ [[بدیع‌الزمان فروزانفر|فروزانفر]] در سال ۱۳۰۹ وارد رشتهٔ ادبی دارالفنون شد. [[سعید نفیسی|سعید نفیسی]]، علی‌اکبر سیاسی و [[احمد بهمنیار]] از معلّمان او در درالفنون بودند. خانلری در دبیرستان با [[روح‌الله خالقی]] هم‌درس بود و این آشنایی در او ذوق موسیقی برانگیخت و حتی مدّتی هم ویولن می‌نواخت و ترانه‌های کنسرت‌ خالقی را می‌سرود<ref name="دانشنامه"></ref>. سال اول، نخستین مقالهٔ خود را در روزنامهٔ '''اقدام''' به چاپ رسانید <ref>{{پک|||ک= قافله سالار سخن|ص= ۴۴۳}}</ref><ref name="یاد یاران">{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = ذوالفقاری | نام = حسن| عنوان =یاد یاران: دکتر پرویز ناتل خانلری | ژورنال = رشد آموزش زبان و ادب فارسی | مکان = | دوره = | شماره = ۷۱ | سال = پائیز ۱۳۸۳| صفحه = ۲۰-۲۷| تاریخ بازبینی = }}</ref>. سال دوم به‌طور کامل فرانسه را آموخت و در سال چهارم کتاب '''دختر سروان'''، اثر پوشکین را ترجمه کرد و مؤسسه «کلالهٔ‌ خاور» آن را چاپ کرد <ref name="سناتوری و وزارت">{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = | نام = | عنوان =سناتوری و وزارت | ژورنال = آینده| مکان = | دوره = | شماره = ۵-۸ | سال = ۱۶ | صفحه =۴۳۲-۴۴۰| تاریخ بازبینی = }}</ref>.  
سال ۱۳۱۱ وارد دانش‌سرای عالی و دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران شد و به‌عنوان دست‌یار با ایران‌شناسی به‌ نام «یان ریپکا» همکاری کرد و فارسی معاصر را به او آموخت. «ریپکا» که به آشنایی با نسل جدید ادبیات علاقه‌مند بود و با «گروه ربعه» و «گروه سبعه» آشنایی داشت خانلری را با [[صادق هدایت|هدایت]] و دوستانش آشنا کرد که موجب تحول در نگرش ادبی و روش ادبی خانلری شد. در سال ۱۳۱۴ موفق به أخذ دانش‌نامهٔ لیسانس زبان و ادبیات فارسی شد. دانشکدهٔ ادبیات را پیش از آنکه بیست‌سالش تمام شود، به‌پایان رساند و می‌خواست به خدمت نظام برود امّا به‌علت کم‌سنی نمی‌پذیرفتند. دست‌به‌دامان این‌وآن شد که با پارتی به سربازی برود. در دورهٔ رضاخان به سربازی رفت<ref name="در ترازوی نقد"></ref>. پس از گذراندن خدمت وظیفه در سال ۱۳۱۵ به خدمت وزارت فرهنگ درآمد و دبیر دبیرستان‌های رشت با حقوق دو ریال و درآمد ماهی بیست تومان شد<ref name="یاد یاران"></ref> <ref>{{پک|فسایی|۱۳۷۹|ک= احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری|ص= ۱۴۸}}</ref>. مدّتی بعد به تهران بازگشت و سردبیری روزنامهٔ‌ نیمه‌فارسی و نیمه‌ارمنی '''نرخِسک''' که معادل فارسی آن '''گفتار نو''' بود را بر عهده گرفت<ref name=" قافله"></ref> <ref name="سناتوری و وزارت"></ref>.{{سخ}}
سال ۱۳۱۱ وارد دانش‌سرای عالی و دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران شد و به‌عنوان دست‌یار با ایران‌شناسی به‌ نام «یان ریپکا» همکاری کرد و فارسی معاصر را به او آموخت. «ریپکا» که به آشنایی با نسل جدید ادبیات علاقه‌مند بود و با «گروه ربعه» و «گروه سبعه» آشنایی داشت خانلری را با [[صادق هدایت|هدایت]] و دوستانش آشنا کرد که موجب تحول در نگرش ادبی و روش ادبی خانلری شد. در سال ۱۳۱۴ موفق به أخذ دانش‌نامهٔ لیسانس زبان و ادبیات فارسی شد. دانشکدهٔ ادبیات را پیش از آنکه بیست‌سالش تمام شود، به‌پایان رساند و می‌خواست به خدمت نظام برود اما به‌علت کم‌سنی نمی‌پذیرفتند. دست‌به‌دامان این‌وآن شد که با پارتی به سربازی برود. در دورهٔ رضاخان به سربازی رفت<ref name="در ترازوی نقد"></ref>. پس از گذراندن خدمت وظیفه در سال ۱۳۱۵ به خدمت وزارت فرهنگ درآمد و دبیر دبیرستان‌های رشت با حقوق دو ریال و درآمد ماهی بیست تومان شد<ref name="یاد یاران"></ref> <ref>{{پک|فسایی|۱۳۷۹|ک= احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری|ص= ۱۴۸}}</ref>. مدّتی بعد به تهران بازگشت و سردبیری روزنامهٔ‌ نیمه‌فارسی و نیمه‌ارمنی '''نرخِسک''' که معادل فارسی آن '''گفتار نو''' بود را بر عهده گرفت<ref name=" قافله"></ref> <ref name="سناتوری و وزارت"></ref>.{{سخ}}
در سال ۱۳۱۵ نخستین کتاب تألیفی خود را با نام «'''روان‌شناسی و تطبیق آن با اصول پرورش'''» منتشر کرد. در سال ۱۳۲۰ به خدمت دانشگاه تهران درآمد و در همان سال با همکلاسی خود '''زهرا کیاء''' در عین تنگدستی ازدواج کرد. همسرش نوهٔ‌ شیخ فضل‌اللّٰه نوری و دختر میرزا هادی محضردار بود که بعدها به شغل دبیری و مدیریت دبیرستان نوربخش تهران،‌ مشغول شد. دو شعر «'''آهنگ سفر'''» و «'''نامه‌ای به تهران'''» را به همسرش تقدیم کرد. در سال ۱۳۲۲ در سن سی‌سالگی مدرک دکتری خود را با عنوان «'''چگونگی تحول اوزان غزل و تحقیق انتقادی در عروض و قافیه'''» به راهنمایی ''بدیع‌الزمان فروزانفر'' و داوری [[ملک‌الشعرا|بهار]] و [[تدیّن]] أخذ کرد. بهار به شوخی گفته بود از روی اجبار صفحه‌به‌صفحه پایان‌نامه او را دیده و با او بحث و جدل داشت<ref name="وطن"></ref>. پس از [[محمد معین]] دومین کسی بود که در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی از رسالهٔ دکتری خود دفاع می‌کرد. پس از آن دانشیار دانشگاه تهران شد و علاوه‌بر تدریس در دانشگاه،‌ ریأست اداره انتشارات و روابط عمومی را برعهده داشت. خانلری در سی‌سالگی مدیر مجلهٔ‌ ادبی «سخن» شد مجله‌ای که دریچه‌های تازه‌ای بر ادبیات ایران گشود <ref name="یاد یاران"></ref>. {{سخ}}
در سال ۱۳۱۵ نخستین کتاب تألیفی خود را با نام «'''روان‌شناسی و تطبیق آن با اصول پرورش'''» منتشر کرد. در سال ۱۳۲۰ به خدمت دانشگاه تهران درآمد و در همان سال با همکلاسی خود '''زهرا کیاء''' در عین تنگدستی ازدواج کرد. همسرش نوهٔ‌ شیخ فضل‌اللّٰه نوری و دختر میرزا هادی محضردار بود که بعدها به شغل دبیری و مدیریت دبیرستان نوربخش تهران،‌ مشغول شد. دو شعر «'''آهنگ سفر'''» و «'''نامه‌ای به تهران'''» را به همسرش تقدیم کرد. در سال ۱۳۲۲ در سن سی‌سالگی مدرک دکتری خود را با عنوان «'''چگونگی تحول اوزان غزل و تحقیق انتقادی در عروض و قافیه'''» به راهنمایی ''بدیع‌الزمان فروزانفر'' و داوری [[ملک‌الشعرا|بهار]] و [[تدیّن]] أخذ کرد. بهار به شوخی گفته بود از روی اجبار صفحه‌به‌صفحه پایان‌نامه او را دیده و با او بحث و جدل داشت<ref name="وطن"></ref>. پس از [[محمد معین]] دومین کسی بود که در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی از رسالهٔ دکتری خود دفاع می‌کرد. پس از آن دانشیار دانشگاه تهران شد و علاوه‌بر تدریس در دانشگاه،‌ ریأست اداره انتشارات و روابط عمومی را برعهده داشت. خانلری در سی‌سالگی مدیر مجلهٔ‌ ادبی «سخن» شد مجله‌ای که دریچه‌های تازه‌ای بر ادبیات ایران گشود <ref name="یاد یاران"></ref>. {{سخ}}
مدتی برای تحصیل به فرانسه رفت و با دانش و تجربه‌های تازه به ایران بازگشت و تدریس در دانشگاه تهران را از سر گرفت و کرسی ادبیات فارسی را در دانشکده بنا نهاد. چند ماهی هم به امریکا رفت و با بسیاری از استادان آمریکا از نزدیک آشنا شد و مدتی در بیروت تدریس کرد. حاصل ازدواجش، دو فرزند به نام '''ترانه''' متولد ۱۳۲۵ و '''آرمان''' متولد ۱۳۳۰ بود که پسرش در سال ۱۳۳۸ به بیماری سرطان گرفتار شد و درگذشت. بنا به گفته نزدیکان، پس از مرگ پسرش، تا پایان عمر از غم آن کمر راست نکرد و پس از مرگ آرمانش نوشت '''«دیگر من آن نیستم که بودم»'''<ref name="آینده"></ref>.{{سخ}}خانلری سمت‌های سیاسی گوناگونی داشت از وزیری فرهنگ، تا معاونی وزیر کشور و سناتوری مازندران تا سرپرستی بنیادها و نهادهای فرهنگی. طرح «سپاه دانش» را در مدتی که وزیر فرهنگ بود ارائه داد و اجرا کرد. در دههٔ‌ پنجاه خانلری دیگر درخشش ادبی دهه‌های پیش خود را نداشت و بیشتر ناظر و سرپرست موسسات متبوع بود. حدود دو ماه پس از انقلاب اسلامی، به مدت صد روز در زندان اوین محبوس بود و پس از آزادی، نخستین نشانه‌های بیماری پارکینگسون در او ظاهر گشت و سرانجام در شهریور ١٣۶۹ بر اثر شدت بیماری، در گذشت. بعد از فوت خانلری، همسرش شش‌ماه و شش‌روز بعد به او پیوست<ref name="یاد یاران"></ref>.{{سخ}}به نقل از دخترش ترانه، کتابخانه شخصی خانلری و همسرش عمدتاً شامل کتاب‌های مرجع، متون ادبی و تاریخی و آثار ادبی معاصر است که در خانواده حفظ شده است.<ref name="دانشنامه"></ref>
مدتی برای تحصیل به فرانسه رفت و با دانش و تجربه‌های تازه به ایران بازگشت و تدریس در دانشگاه تهران را از سر گرفت و کرسی ادبیات فارسی را در دانشکده بنا نهاد. چند ماهی هم به امریکا رفت و با بسیاری از استادان آمریکا از نزدیک آشنا شد و مدتی در بیروت تدریس کرد. حاصل ازدواجش، دو فرزند به نام '''ترانه''' متولد ۱۳۲۵ و '''آرمان''' متولد ۱۳۳۰ بود که پسرش در سال ۱۳۳۸ به بیماری سرطان گرفتار شد و درگذشت. بنا به گفته نزدیکان، پس از مرگ پسرش، تا پایان عمر از غم آن کمر راست نکرد و پس از مرگ آرمانش نوشت '''«دیگر من آن نیستم که بودم»'''<ref name="آینده"></ref>.{{سخ}}خانلری سمت‌های سیاسی گوناگونی داشت از وزیری فرهنگ، تا معاونی وزیر کشور و سناتوری مازندران تا سرپرستی بنیادها و نهادهای فرهنگی. طرح «سپاه دانش» را در مدتی که وزیر فرهنگ بود ارائه داد و اجرا کرد. در دههٔ‌ پنجاه خانلری دیگر درخشش ادبی دهه‌های پیش خود را نداشت و بیشتر ناظر و سرپرست موسسات متبوع بود. حدود دو ماه پس از انقلاب اسلامی، به مدت صد روز در زندان اوین محبوس بود و پس از آزادی، نخستین نشانه‌های بیماری پارکینگسون در او ظاهر گشت و سرانجام در شهریور ١٣۶۹ بر اثر شدت بیماری، در گذشت. بعد از فوت خانلری، همسرش شش‌ماه و شش‌روز بعد به او پیوست<ref name="یاد یاران"></ref>.{{سخ}}به نقل از دخترش ترانه، کتابخانه شخصی خانلری و همسرش عمدتاً شامل کتاب‌های مرجع، متون ادبی و تاریخی و آثار ادبی معاصر است که در خانواده حفظ شده است.<ref name="دانشنامه"></ref>
خط ۲۰۴: خط ۲۰۴:


====بودجه====
====بودجه====
بودجه‌ٔ رسمی نداشت یک‌سال سازمان برنامه و بودجه تصمیم گرفت ۵۰۰ هزار تومان پرداخت کند که منتفی شد و خانلری مجبور شد ۲۰۰ هزار تومن از بانک قرض بگیرد تا حقوق کارمندان را پرداخت کند<ref name="احوال"></ref>. اواخر اسفند بود که از طرف فرح مبلغ ۲۵ هزار تومان اعانه به بنیاد رسید <ref name="فرهنگ"></ref>.  
بودجه‌ٔ رسمی نداشت. سالی سازمان برنامه و بودجه تصمیم گرفت ۵۰۰ هزار تومان پرداخت کند که منتفی شد و خانلری مجبور شد ۲۰۰ هزار تومن از بانک قرض بگیرد تا حقوق کارمندان را پرداخت کند<ref name="احوال"></ref>. اواخر اسفند بود که از طرف فرح مبلغ ۲۵ هزار تومان اعانه به بنیاد رسید <ref name="فرهنگ"></ref>.  
سال ۴۴ در هیئت امناء موضوع بودجه مطرح شد و «[[اقبال]]» به‌عهده گرفت که سالی یک‌میلیون تومان به دفتر فرح بپردازد تا به‌عنوان اعانه به بنیاد فرهنگ تحویل داده شود. مبلغ قابلی نبود با صرفه‌جویی بسیار، کمی کارها راه افتاد<ref name="برگزیده‌ها"></ref>.   
سال ۴۴ در هیئت امناء موضوع بودجه مطرح شد و «[[اقبال]]» به‌عهده گرفت که سالی یک‌میلیون تومان به دفتر فرح بپردازد تا به‌عنوان اعانه به بنیاد فرهنگ تحویل داده شود. مبلغ قابلی نبود با صرفه‌جویی بسیار، کمی کارها راه افتاد<ref name="برگزیده‌ها"></ref>.   


خط ۲۳۸: خط ۲۳۸:


==='''تأسیس پژوهشکده'''===
==='''تأسیس پژوهشکده'''===
با توجه به این‌که فوق‌لیسانس دانشگاه جز مدرک‌دادن هیچ فایده‌ای نداشت، «پژوهشکده» را تأسیس کرد. در بنیاد به دنبال تربیت محقق بود. بعدها مجبور شد رسمیتی به این کار بدهد و به همین‌سبب  شعبهٔ‌ فوق‌لیسانس و دکترای پژوهشکده را دایر کرد. سه دوره، فوق‌لیسانس بیرون داد امّا فرصتی نشد که دکتری بدهد. دانشجویان پژوهشکده موظف بودند علاوه بر گذراندن دروس در طی روز به بنیاد فرهنگ بروند و زیر نظر استادان و محققان به تمرین پژوهشگری بپردازند <ref name="قافله"></ref><ref>{{پک|فسایی|۱۳۷۹|ک= احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری|ص= ۲۶۴-۲۶۷}}</ref> <ref name="یاد یاران"></ref>.
با توجه به این‌که فوق‌لیسانس دانشگاه جز مدرک‌دادن هیچ فایده‌ای نداشت، «پژوهشکده» را تأسیس کرد. در بنیاد به دنبال تربیت محقق بود. بعدها مجبور شد رسمیتی به این کار بدهد و به همین‌سبب  شعبهٔ‌ فوق‌لیسانس و دکترای پژوهشکده را دایر کرد. سه دوره، فوق‌لیسانس بیرون داد اما فرصتی نشد که دکتری بدهد. دانشجویان پژوهشکده موظف بودند علاوه بر گذراندن دروس در طی روز به بنیاد فرهنگ بروند و زیر نظر استادان و محققان به تمرین پژوهشگری بپردازند <ref name="قافله"></ref><ref>{{پک|فسایی|۱۳۷۹|ک= احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری|ص= ۲۶۴-۲۶۷}}</ref> <ref name="یاد یاران"></ref>.


==='''فرهنگستان ادب و هنر'''===
==='''فرهنگستان ادب و هنر'''===
خط ۲۵۲: خط ۲۵۲:


==='''پیکار با بی‌سوادی'''===
==='''پیکار با بی‌سوادی'''===
خانلری از سال ۱۳۴۶تا۱۳۴۹ دبیر کل مؤسسه «پیکار با بی‌سوادی» بود. طرح «سپاه دانش» وی بسیار استقبال شده بود. بنابراین فردی به‌نام «شجاع‌الدین شفا» مؤسسه «پیکار با بی‌سوادی» را تأسیس کرد برای رودست‌زدن به او. امّا نتوانست هیچ کاری را در مدت یک‌سال‌ونیم دوسالی که مؤسسه دایر شده بود، انجام دهد. مکرر به خانلری می‌گفتند که مسئولیت آن را قبول کند و او رد می‌کرد. در جلسه‌ای اشرف از او خواهش کرد که این کار را بپذیرد. ولی خانلری همان‌جا گفت که یا این کار نمی‌شود و یا اگر ببینند دارد می‌شود آن را بهم می‌زنند همین اتفاق هم افتاد. کم کم بودجه‌اش را کم کردند. اشرف آن را به توصیهٔ‌ مشاوران خودش منحل کرد و حتی یونسکو هم برای برهم‌زدندش نقشه ریخته بود بالأخره استعفا داد و قبول شد.  
خانلری از سال ۱۳۴۶تا۱۳۴۹ دبیر کل مؤسسه «پیکار با بی‌سوادی» بود. طرح «سپاه دانش» وی بسیار استقبال شده بود. بنابراین فردی به‌نام «شجاع‌الدین شفا» مؤسسه «پیکار با بی‌سوادی» را تأسیس کرد برای رودست‌زدن به او. اما نتوانست هیچ کاری را در مدت یک‌ سال‌ونیم دوسالی که مؤسسه دایر شده بود، انجام دهد. مکرر به خانلری می‌گفتند که مسئولیت آن را قبول کند و او رد می‌کرد. در جلسه‌ای اشرف از او خواهش کرد که این کار را بپذیرد. ولی خانلری همان‌جا گفت که یا این کار نمی‌شود و یا اگر ببینند دارد می‌شود آن را بهم می‌زنند همین اتفاق هم افتاد. کم کم بودجه‌اش را کم کردند. اشرف آن را به توصیهٔ‌ مشاوران خودش منحل کرد و حتی یونسکو هم برای برهم‌زدندش نقشه ریخته بود بالأخره استعفا داد و قبول شد.  


==='''چاپ کتاب‌های درسی'''===
==='''چاپ کتاب‌های درسی'''===
خط ۲۹۷: خط ۲۹۷:


'''[[علی‌اکبر دهخدا]]'''  
'''[[علی‌اکبر دهخدا]]'''  
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:D01.jpg|60px|بی‌قاب||هیچ]] مرد بزرگی بود از حیث علم، امّا تحصیلات کلاسیک نداشت، خودش استنباط می‌کرد و گاهی استخراج می‌کرد بعضی مواقع درست  و بعضی موقع نادرست. چون موازین علمی نداشت<ref>{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = | نام = | عنوان = با دکتر خانلری درباره حافظ، نیما، هدایت، آل‌احمد، مینوی، دهخدا، فرزاد و مجله سخن| ژورنال = آدینه| مکان = | دوره = | شماره = ۱۳| سال = خرداد ۱۳۶۶| صفحه = ۲۷-۳۳| تاریخ بازبینی = }}</ref>.}}
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:D01.jpg|60px|بی‌قاب||هیچ]] مرد بزرگی بود از حیث علم، اما تحصیلات کلاسیک نداشت، خودش استنباط می‌کرد و گاهی استخراج می‌کرد بعضی مواقع درست  و بعضی موقع نادرست. چون موازین علمی نداشت<ref>{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = | نام = | عنوان = با دکتر خانلری درباره حافظ، نیما، هدایت، آل‌احمد، مینوی، دهخدا، فرزاد و مجله سخن| ژورنال = آدینه| مکان = | دوره = | شماره = ۱۳| سال = خرداد ۱۳۶۶| صفحه = ۲۷-۳۳| تاریخ بازبینی = }}</ref>.}}


'''[[مجتبی مینوی]]'''  
'''[[مجتبی مینوی]]'''  
خط ۳۰۹: خط ۳۰۹:


'''[[رسول پرویزی]]'''  
'''[[رسول پرویزی]]'''  
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Rasoul Parvizi.jpg|60px|بی‌قاب||هیچ]] تند و سرسری می‌نوشت امّا همین بی‌تکلّفی و حتّی بی‌مبالاتی لطفی خاص به نوشتهٔ‌ او می‌داد. دو داستان با عنوان '''شلوارهای وصله‌دار''' و '''لولی سرمست''' نمودار وضع اجتماعی و عقاید و آداب و طبقه‌ای از مردم ایران در جنوب این سرزمین است که به‌خوبی نوشته است<ref>{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = | نام = | عنوان = مرگ دوست| ژورنال = سخن| مکان = | دوره = | شماره = ۲| سال = ۲۶| صفحه = ۱۲۴-۱۲۵| تاریخ بازبینی = }}</ref>.}}
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Rasoul Parvizi.jpg|60px|بی‌قاب||هیچ]] تند و سرسری می‌نوشت اما همین بی‌تکلّفی و حتّی بی‌مبالاتی لطفی خاص به نوشتهٔ‌ او می‌داد. دو داستان با عنوان '''شلوارهای وصله‌دار''' و '''لولی سرمست''' نمودار وضع اجتماعی و عقاید و آداب و طبقه‌ای از مردم ایران در جنوب این سرزمین است که به‌خوبی نوشته است<ref>{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = | نام = | عنوان = مرگ دوست| ژورنال = سخن| مکان = | دوره = | شماره = ۲| سال = ۲۶| صفحه = ۱۲۴-۱۲۵| تاریخ بازبینی = }}</ref>.}}


'''[[پروین اعتصامی]]'''  
'''[[پروین اعتصامی]]'''  
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Parvin Etesami 1.jpg|60px|بی‌قاب||هیچ]] بزرگ‌ترین سخنور ِزن در تاریخ ادبیات ایران است. در اسلوب بیان، از همان سبکِ قدما پیروی کرد. هیچگونه تجدّد و تنوعی از لحاظ معنی و بیان نشان نمی‌دهد امّا در قطعاتی که موضوع آنها انتقاد وضع اجتماعی و اظهار محبّت به طبقات ستم‌کش است دارای شیوهٔ‌ خاصی است که منحصر به اوست<ref name="هفتاد"></ref>.}}
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Parvin Etesami 1.jpg|60px|بی‌قاب||هیچ]] بزرگ‌ترین سخنور ِزن در تاریخ ادبیات ایران است. در اسلوب بیان، از همان سبکِ قدما پیروی کرد. هیچگونه تجدّد و تنوعی از لحاظ معنی و بیان نشان نمی‌دهد اما در قطعاتی که موضوع آنها انتقاد وضع اجتماعی و اظهار محبّت به طبقات ستم‌کش است دارای شیوهٔ‌ خاصی است که منحصر به اوست<ref name="هفتاد"></ref>.}}


'''[[صادق چوبک]]'''  
'''[[صادق چوبک]]'''  
خط ۳۳۶: خط ۳۳۶:
   
   
'''[[فروغ فرخزاد|فروغ فرخ‌زاد]]'''  
'''[[فروغ فرخزاد|فروغ فرخ‌زاد]]'''  
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Foroogh farokhzad.png|60px|بی‌قاب||هیچ]] مقداری از اشعار او واقعاً خوب هستند. او برای نخستین‌بار در زبان فارسی احساسات عاشقانه زن را به میان آورد. پیش از این شاعران زن بودند، امّا با خواندن دیوان آن‌ها هیچ نمی‌توانستید متوجه شوید آن را یک زن نوشته است<ref name="هنر و ادبیات امروز">{{پک|حریری|۱۳۶۵|ک=هنر و ادبیات امروز|ص= ۹۶-۹۸}}</ref>.}}
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Foroogh farokhzad.png|60px|بی‌قاب||هیچ]] مقداری از اشعار او واقعاً خوب هستند. او برای نخستین‌بار در زبان فارسی احساسات عاشقانه زن را به میان آورد. پیش از این شاعران زن بودند، اما با خواندن دیوان آن‌ها هیچ نمی‌توانستید متوجه شوید آن را یک زن نوشته است<ref name="هنر و ادبیات امروز">{{پک|حریری|۱۳۶۵|ک=هنر و ادبیات امروز|ص= ۹۶-۹۸}}</ref>.}}


'''[[سیاوش کسرایی]]'''  
'''[[سیاوش کسرایی]]'''  
خط ۴۲۸: خط ۴۲۸:
===مخالفت‌های سیاسی===  
===مخالفت‌های سیاسی===  
====نامه‌ای به پسرش آرمان====
====نامه‌ای به پسرش آرمان====
فراز و نشیب خانلری را می‌توان از روی مقاله‌ای با عنوان «<span style="color:darkcyan">'''درد روزگار'''</span>» <ref name="فرهنگ و تاریخ"></ref> که در سال ۱۳۳۷ نوشت؛ بررسی کرد. اون نوشته است که شدیدترین دردها برای آزادگان و اهل اندیشه این است که از حق فکرکردن محروم باشند. در سال‌های جنگ در دورانی که پس از سقوط رضاخان، روشنفکران امید داشند که خورشید آزادی و عدالت، طلوع خواهد کرد خانلری نیز چون همه با ناامیدی مواجه می‌شود در «<span style="color:darkcyan">'''آهنگ سفر'''</span>» <ref name="ماه در مرداب"></ref> به مؤثرترین وجه آن را بیان می‌دارد. امّا در نامه‌ای با عنوان «<span style="color:darkcyan">'''شوق به وطن'''</span>» <ref name="فرهنگ و تاریخ"></ref>  که به فرزند از دست‌رفته‌اش می‌نویسد پیداست و اقرار می‌کند که دوران ما عصر ننگ و فساد است و هنوز نشانه‌ای پیدا نیست که آینده جز این باشد <ref name="سخنوراه"></ref><ref>{{پک|فسایی|۱۳۷۹|ک= احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری|ص=۳۸۰-۳۸۴}}</ref> <ref name="آینده"></ref>.
فراز و نشیب خانلری را می‌توان از روی مقاله‌ای با عنوان «<span style="color:darkcyan">'''درد روزگار'''</span>» <ref name="فرهنگ و تاریخ"></ref> که در سال ۱۳۳۷ نوشت؛ بررسی کرد. اون نوشته است که شدیدترین دردها برای آزادگان و اهل اندیشه این است که از حق فکرکردن محروم باشند. در سال‌های جنگ در دورانی که پس از سقوط رضاخان، روشنفکران امید داشند که خورشید آزادی و عدالت، طلوع خواهد کرد خانلری نیز چون همه با ناامیدی مواجه می‌شود در «<span style="color:darkcyan">'''آهنگ سفر'''</span>» <ref name="ماه در مرداب"></ref> به مؤثرترین وجه آن را بیان می‌دارد. اما در نامه‌ای با عنوان «<span style="color:darkcyan">'''شوق به وطن'''</span>» <ref name="فرهنگ و تاریخ"></ref>  که به فرزند از دست‌رفته‌اش می‌نویسد پیداست و اقرار می‌کند که دوران ما عصر ننگ و فساد است و هنوز نشانه‌ای پیدا نیست که آینده جز این باشد <ref name="سخنوراه"></ref><ref>{{پک|فسایی|۱۳۷۹|ک= احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری|ص=۳۸۰-۳۸۴}}</ref> <ref name="آینده"></ref>.
{{جعبه گفتاورد |نقل‌قول=<center><span style="color:purple">'''«نامهٔ‌ خانلری به پسرش»{{سخ}}«دوران ما عصر ننگ و فساد است و هنوز نشانه‌ای پیدا نیست از اینکه آینده جز از این باشد. سرگذشت من خونِ دل‌خوردن و دندان به‌جگرافشردن بود و‌ می‌ترسم که سرگذشت تو نیز همین باشد. شاید بر من عیب بگیری که چرا دل از وطن برنداشته و تو‌ را به دیاری دیگر نبرده‌ام تا در آن‌جا با خاطری آسوده‌تر به‌سر ببری. شاید مرا به بی‌همتی متصف بکنی. راستی آن است که این عزیمت بارها از خاطرم گذشته است. اما من و‌ تو از آن نهال‌ها نیستیم که آسان بتوانیم ریشه از خاک خود برکنیم و در آب‌وهوایی دیگر نمو کنیم. پدران تو تا آنجا که من خبر دارم همه با کتاب و قلم سروکار داشته‌اند، یعنی از آن طایفه بوده‌اند که مأمورند میراث ذوق و اندیشهٔ‌ گذشتگان را به آیندگان بسپارند. جان‌ودل چنین مردمی با هزاران بندوپیوند به زمین و اهل زمین خود بسته است. از این‌همه تعلّق گسستن کار آسانی نیست…'''»<ref name="فرهنگ و تاریخ"></ref>.|تراز=چپ|عرض=25%|رنگ پس‌زمینه=#d5fdf4}}
{{جعبه گفتاورد |نقل‌قول=<center><span style="color:purple">'''«نامهٔ‌ خانلری به پسرش»{{سخ}}«دوران ما عصر ننگ و فساد است و هنوز نشانه‌ای پیدا نیست از اینکه آینده جز از این باشد. سرگذشت من خونِ دل‌خوردن و دندان به‌جگرافشردن بود و‌ می‌ترسم که سرگذشت تو نیز همین باشد. شاید بر من عیب بگیری که چرا دل از وطن برنداشته و تو‌ را به دیاری دیگر نبرده‌ام تا در آن‌جا با خاطری آسوده‌تر به‌سر ببری. شاید مرا به بی‌همتی متصف بکنی. راستی آن است که این عزیمت بارها از خاطرم گذشته است. اما من و‌ تو از آن نهال‌ها نیستیم که آسان بتوانیم ریشه از خاک خود برکنیم و در آب‌وهوایی دیگر نمو کنیم. پدران تو تا آنجا که من خبر دارم همه با کتاب و قلم سروکار داشته‌اند، یعنی از آن طایفه بوده‌اند که مأمورند میراث ذوق و اندیشهٔ‌ گذشتگان را به آیندگان بسپارند. جان‌ودل چنین مردمی با هزاران بندوپیوند به زمین و اهل زمین خود بسته است. از این‌همه تعلّق گسستن کار آسانی نیست…'''»<ref name="فرهنگ و تاریخ"></ref>.|تراز=چپ|عرض=25%|رنگ پس‌زمینه=#d5fdf4}}


خط ۴۳۵: خط ۴۳۵:


====ممیزی کتاب‌ها====
====ممیزی کتاب‌ها====
پهلبد به خانلری گفت ۷۰۰ کتاب چاپ شده منتظر انتشار است و مدیریت آن را تصمیم گرفتند که به فرهنگستان بدهند که صلاحیت دارد. این طرح را ساواک بنا نهاده بود. خانلری متوجه شد که به این تدبیر می‌خواهند مسؤولیت سانسورها کتاب‌ها را بر عهدهٔ او بگذارند تا از یک‌طرف هر کتابی را که او اجازه دهد، ساواک دستاویز کند و اطلاعیه‌ای بسازد و از طرف‌دیگر اگر اجازهٔ‌ انتشار کتابی طول بکشد همه از چشم او خواهند دید و او را سانسورچی لقب خواهند داد. بعد از چند روز نامه‌ای به پهلبد نوشت که اگر تصور می‌کنند این کار باید توسط فرهنگستان انجام شود، چون نمی‌تواند شغل دیگری را بپذیرد با این نامه از ریأست و عضویت فرهنگستان ادب و هنر استعفاء می‌دهد. چند روز بعد پهلبد تماس گرفت و گفت باید از روز اول می‌گفتید که این طرح را انجام نمی‌دهید. امّا حالا دیگر گذشته و طرح آن موقوف شده است <ref name="سالار"></ref> <ref name="سخنوراه"></ref><ref>{{پک|فسایی|۱۳۷۹|ک= احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری|ص= ۳۳۰-۳۳۶}}</ref>.
پهلبد به خانلری گفت ۷۰۰ کتاب چاپ شده منتظر انتشار است و مدیریت آن را تصمیم گرفتند که به فرهنگستان بدهند که صلاحیت دارد. این طرح را ساواک بنا نهاده بود. خانلری متوجه شد که به این تدبیر می‌خواهند مسؤولیت سانسورها کتاب‌ها را بر عهدهٔ او بگذارند تا از یک‌طرف هر کتابی را که او اجازه دهد، ساواک دستاویز کند و اطلاعیه‌ای بسازد و از طرف‌دیگر اگر اجازهٔ‌ انتشار کتابی طول بکشد همه از چشم او خواهند دید و او را سانسورچی لقب خواهند داد. بعد از چند روز نامه‌ای به پهلبد نوشت که اگر تصور می‌کنند این کار باید توسط فرهنگستان انجام شود، چون نمی‌تواند شغل دیگری را بپذیرد با این نامه از ریأست و عضویت فرهنگستان ادب و هنر استعفاء می‌دهد. چند روز بعد پهلبد تماس گرفت و گفت باید از روز اول می‌گفتید که این طرح را انجام نمی‌دهید. اما حالا دیگر گذشته و طرح آن موقوف شده است <ref name="سالار"></ref> <ref name="سخنوراه"></ref><ref>{{پک|فسایی|۱۳۷۹|ک= احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری|ص= ۳۳۰-۳۳۶}}</ref>.


====استعفاء====
====استعفاء====
بارها از سوی ساواک چه در زمان وزارت و چه قبل از آن در فشار بود چنانکه در زمان وزارت سه‌بار استعفا داد امّا پذیرفته نشد. در این باره می‌نویسد: «به قدری از کارشکنی و دشمنی‌های ساواک به تنگ آمده بودم که دیگر نمی‌توانستم کار کنم، روزی نبود که اطلاعیه‌ای از ساواک نرسد و تهمت‌هایی نسبت به من در آن نباشد»<ref name="سناتوری و وزارت"></ref>.
بارها از سوی ساواک چه در زمان وزارت و چه قبل از آن در فشار بود چنانکه در زمان وزارت سه‌بار استعفا داد اما پذیرفته نشد. در این باره می‌نویسد: «به قدری از کارشکنی و دشمنی‌های ساواک به تنگ آمده بودم که دیگر نمی‌توانستم کار کنم، روزی نبود که اطلاعیه‌ای از ساواک نرسد و تهمت‌هایی نسبت به من در آن نباشد»<ref name="سناتوری و وزارت"></ref>.


====زندان====
====زندان====
بعد از انقلاب وقتی در زندان بود در یکی از روزنامه‌های اسلامی فهرستی از اسامی رجال دورهٔ‌ طاغوت چاپ کرده بودند زیر عنوان «'''غارتگران اموال ملی'''» اسم او هم در میان آن‌ها بود. دو سه صفحه‌ای با عنوان «<span style="color:darkcyan">'''تنگدستی'''</span>» نوشت تا خود و دیگران بدانند که چقدر از اموال ملی را غارت کرده‌است. پس از خروج از زندان حقوق بازنشستگی‌اش را قطع کردند و حساب‌های بانکی‌اش را بستند و حق معامله را سلب کردند و از پس‌انداز حقوق دورهٔ‌ سناتوری مبلغ یک‌میلیون و سیصدهزار تومان مطالبه کردند و چون دیدند که چیزی ندارد پانصدهزار تومان گرفتند و بقیه را بخشیدند و مفاصا حساب دادند که دادستانی انقلاب محدودیت‌ها را رفع کند. نامه مفاصا را به دادستانی داد به امید اینکه بقیهٔ پس‌اندازش را آزاد کنند تا چندی آب و نان بخورد امّا معلوم شد که دادستان اسلام گوشش به این چیزها بدهکار نیست و حکم شورای انقلاب را هم نمی‌خواند<ref name="تنگدستی"></ref>.
بعد از انقلاب وقتی در زندان بود در یکی از روزنامه‌های اسلامی فهرستی از اسامی رجال دورهٔ‌ طاغوت چاپ کرده بودند زیر عنوان «'''غارتگران اموال ملی'''» اسم او هم در میان آن‌ها بود. دو سه صفحه‌ای با عنوان «<span style="color:darkcyan">'''تنگدستی'''</span>» نوشت تا خود و دیگران بدانند که چقدر از اموال ملی را غارت کرده‌است. پس از خروج از زندان حقوق بازنشستگی‌اش را قطع کردند و حساب‌های بانکی‌اش را بستند و حق معامله را سلب کردند و از پس‌انداز حقوق دورهٔ‌ سناتوری مبلغ یک‌میلیون و سیصدهزار تومان مطالبه کردند و چون دیدند که چیزی ندارد پانصدهزار تومان گرفتند و بقیه را بخشیدند و مفاصا حساب دادند که دادستانی انقلاب محدودیت‌ها را رفع کند. نامه مفاصا را به دادستانی داد به امید اینکه بقیهٔ پس‌اندازش را آزاد کنند تا چندی آب و نان بخورد اما معلوم شد که دادستان اسلام گوشش به این چیزها بدهکار نیست و حکم شورای انقلاب را هم نمی‌خواند<ref name="تنگدستی"></ref>.


===مشاغل فرهنگی===
===مشاغل فرهنگی===
خط ۵۸۰: خط ۵۸۰:


===نمایش‌نامه‌‌ها===
===نمایش‌نامه‌‌ها===
«خلیل دیلمقانی» دربارهٔ‌ نمایش‌نامه‌نویسی خانلری، از نمایش‌نامه‌ای به‌نام «<span style="color:darkgreen">'''''شصتمین سفر سندباد'''''</span><noinclude>» و چند نمایش‌نامهٔ‌ دیگر یاد می‌کند و می‌نویسد: «این نمایش‌نامه را کسی به نام خود چاپ کرد. نکته در این است که چون خانلری، نمایش‌نامه را سرسری نوشته بود اسم یک پرسناژ را دو کس آورده بود، یکی رجب و دیگری وهب، امّا کسی که آن را بعدها چاپ کرد آن‌ها را جدا کرد و دو نفر به حساب آورد. چند نمایش یک‌‌پرده‌ای نوشت امّا چون قلم‌انداز بود کنار گذاشت شاید گم شود و خلاص شود.» <ref>{{پک|فسایی|۱۳۷۹|ک= احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری|ص= ۱۴۶}}</ref>.
«خلیل دیلمقانی» دربارهٔ‌ نمایش‌نامه‌نویسی خانلری، از نمایش‌نامه‌ای به‌نام «<span style="color:darkgreen">'''''شصتمین سفر سندباد'''''</span><noinclude>» و چند نمایش‌نامهٔ‌ دیگر یاد می‌کند و می‌نویسد: «این نمایش‌نامه را کسی به نام خود چاپ کرد. نکته در این است که چون خانلری، نمایش‌نامه را سرسری نوشته بود اسم یک پرسناژ را دو کس آورده بود، یکی رجب و دیگری وهب، اما کسی که آن را بعدها چاپ کرد آن‌ها را جدا کرد و دو نفر به حساب آورد. چند نمایش یک‌‌پرده‌ای نوشت اما چون قلم‌انداز بود کنار گذاشت شاید گم شود و خلاص شود.» <ref>{{پک|فسایی|۱۳۷۹|ک= احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری|ص= ۱۴۶}}</ref>.


===جوایز و افتخارات===
===جوایز و افتخارات===
خط ۵۹۲: خط ۵۹۲:
* شعر «عقاب»‌ حاوی صحنه‌های سؤال‌انگیز یا عبرت‌انگیزی است. برخورد عقاب و زاغ و منش و سرشت متفاوت و متضاد آن‌ها، سراسر این مثنوی را فراگرفته و در خلال آن نکاتی باریک و اندیشیدنی مطرح است: «بودن یا نبودن؟ مسئله این است». که خواننده را به تأمل وا می‌دارد<ref name="تحلیل">{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =آقاخانی| نام = محمود، اسماعیل صادقی، مسعود فروزنده| عنوان =تحلیل ساختاری شعر عقاب و خانه سریویلی نیما یوشیج بر اساس نظریه‌های برمون و گریماس | ژورنال = فصلنامه تخصصی مطالعات داستانی| مکان = | دوره = | شماره = ۱| سال = پاییز ۱۳۹۱ | صفحه = ۵-۱۹| تاریخ بازبینی = }}</ref>. در کنار مطرح‌کردن حکایتی شیرین از زبان حیوانات به اصل هدف خود که ممکن است بیان‌نمودن مسائل مختلف سیاسی، اجتماعی، فلسفی و یا انتقادی باشد، دست می‌یابد<ref name="شه پر">{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =خسرویان| نام =محمدمهدی| عنوان = شه پر شاه هوا: تأملی درباره شعر «عقاب» ناتل خانلری| ژورنال = نامه انجمن| مکان = | دوره = | شماره = ۳۳ و ۳۴| سال = بهار و تابستان ۱۳۸۸ | صفحه = ۱۸۷-۲۰۶ | تاریخ بازبینی = }}</ref>.{{سخ}}
* شعر «عقاب»‌ حاوی صحنه‌های سؤال‌انگیز یا عبرت‌انگیزی است. برخورد عقاب و زاغ و منش و سرشت متفاوت و متضاد آن‌ها، سراسر این مثنوی را فراگرفته و در خلال آن نکاتی باریک و اندیشیدنی مطرح است: «بودن یا نبودن؟ مسئله این است». که خواننده را به تأمل وا می‌دارد<ref name="تحلیل">{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =آقاخانی| نام = محمود، اسماعیل صادقی، مسعود فروزنده| عنوان =تحلیل ساختاری شعر عقاب و خانه سریویلی نیما یوشیج بر اساس نظریه‌های برمون و گریماس | ژورنال = فصلنامه تخصصی مطالعات داستانی| مکان = | دوره = | شماره = ۱| سال = پاییز ۱۳۹۱ | صفحه = ۵-۱۹| تاریخ بازبینی = }}</ref>. در کنار مطرح‌کردن حکایتی شیرین از زبان حیوانات به اصل هدف خود که ممکن است بیان‌نمودن مسائل مختلف سیاسی، اجتماعی، فلسفی و یا انتقادی باشد، دست می‌یابد<ref name="شه پر">{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =خسرویان| نام =محمدمهدی| عنوان = شه پر شاه هوا: تأملی درباره شعر «عقاب» ناتل خانلری| ژورنال = نامه انجمن| مکان = | دوره = | شماره = ۳۳ و ۳۴| سال = بهار و تابستان ۱۳۸۸ | صفحه = ۱۸۷-۲۰۶ | تاریخ بازبینی = }}</ref>.{{سخ}}
* با کاربرد قالب مثنوی استقلال قافیه‌ را در هر بیت تضمین کرد. ضمناً در این منظومه تمامی قوافی درونی و اصلی هستند و از کاربرد قافیه کناری پرهیز کرده است. از لغات دیرینه و کهنی چون «خوان، آگنده و نیز لغات عربی» بهره برده است که کاربرد نداشت و برای خواننده ایجاد نوعی شگفتی می‌کرد و در زمینه نحو هم شاعر همچون شیوهٔ‌ پیشینیان فعل را مقدم آورده و جملات را کوتاه، یکی‌پس‌ازدیگری قرار داده است. در مثنوی خلق تصاویر هنری چون استعاره، تشبیه، کاربرد فراوان جناس، واج‌آرایی‌های نو، مجاز، ایهام، کنایه و پارادوکس به اثر جنبهٔ ادبی بخشیده است. همچنین با بهره‌گیری از قوافی و قالب متناسب با موضوع، جنبهٔ ادبی شعر را دوچندان نموده است. از دیگر ویژگی‌های ادبی بارز شعر نمادگرایی است که در آن زاغ سمبل افراد محافظه‌کار و عقاب نمادی است از افراد روشن‌فکر<ref name="بررسی">{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =دل‌آسایی| نام =محمود | عنوان =شعر عقاب و پاسخ شاعری از خورموج بوشهر| ژورنال = حافظ| مکان = | دوره = | شماره = ۱۱| سال = بهمن ۱۳۸۳ | صفحه =  ۴۱-۴۲| تاریخ بازبینی = }}</ref>. {{سخ}}
* با کاربرد قالب مثنوی استقلال قافیه‌ را در هر بیت تضمین کرد. ضمناً در این منظومه تمامی قوافی درونی و اصلی هستند و از کاربرد قافیه کناری پرهیز کرده است. از لغات دیرینه و کهنی چون «خوان، آگنده و نیز لغات عربی» بهره برده است که کاربرد نداشت و برای خواننده ایجاد نوعی شگفتی می‌کرد و در زمینه نحو هم شاعر همچون شیوهٔ‌ پیشینیان فعل را مقدم آورده و جملات را کوتاه، یکی‌پس‌ازدیگری قرار داده است. در مثنوی خلق تصاویر هنری چون استعاره، تشبیه، کاربرد فراوان جناس، واج‌آرایی‌های نو، مجاز، ایهام، کنایه و پارادوکس به اثر جنبهٔ ادبی بخشیده است. همچنین با بهره‌گیری از قوافی و قالب متناسب با موضوع، جنبهٔ ادبی شعر را دوچندان نموده است. از دیگر ویژگی‌های ادبی بارز شعر نمادگرایی است که در آن زاغ سمبل افراد محافظه‌کار و عقاب نمادی است از افراد روشن‌فکر<ref name="بررسی">{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =دل‌آسایی| نام =محمود | عنوان =شعر عقاب و پاسخ شاعری از خورموج بوشهر| ژورنال = حافظ| مکان = | دوره = | شماره = ۱۱| سال = بهمن ۱۳۸۳ | صفحه =  ۴۱-۴۲| تاریخ بازبینی = }}</ref>. {{سخ}}
*[[احسان یارشاطر]] نوشت: «شعر عقاب از قطعات بی‌نظیر شعر فارسی است». امّا مخالفان سیاسی خانلری ارزش ادبی و فرهنگی آن را نادیده گرفتند و وی را صریحاً آماج تیرهای تهمت، عیب‌جویی و سرزنش قرار دادند و ادعا کردند که او با پذیرش منصب دولتی تسلیم زاغان شده است<ref name="منصور"></ref>. از بارزترین مخالفت‌ها شعر '''آشتی یا بازگشت عقاب'''<ref>{{پک|فسایی|۱۳۷۹|ک= احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری|ص= ۱۲۷}}</ref> [[فخرالدین مزارعی]] شاعر بسیار حساس شیرازی است که با سرودن آن از ورود خانلری به عرصهٔ سیاست انتقاد کرد و [[عزیز دولت‌آبادی]] در منظومه ۸۰ بیتی و [[بهرام طوسی]] در مثنوی ۱۵۴ بیتی به نام '''چرا برگشت''' از خانلری با سروده‌هایشان دفاع کردند. از مردم عامی نیز شاعری به نام مرادی در سال ۱۳۳۶ پاسخی به شعر عقاب همراه با عقابی برای خانلری فرستاد<ref>{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =نیکخواه| نام =نفیسه | عنوان =بررسی سبک‌شناسانه مثنوی «عقاب» خانلری از منظر ویژگی‌های زبانی، ادبی و فکری| ژورنال = فصلنامهٔ علمی پژوهشی زبان و ادب فارسی| مکان = | دوره = | شماره = ۲۶ و ۲۷| سال = بهار و تابستان ۱۳۹۵ | صفحه =  ۳۱۱-۳۲۸| تاریخ بازبینی = }}</ref>. ولی هیچ‌کدام از آن‌ها در عرصهٔ معنی و لفظ نتوانستند به گرد شعر عقاب برسند<ref name="ردپا"/>. [[یوسفی]] نقد بی‌طرفانه‌ای  بر این منظومه دارد و می گوید: «از آثار ارجمند ادبیات فارسی است. افقی بلند و آرمانی را پیش چشم ما می‌گشاید و کمال مطلوبی همّت‌انگیز را به همگان فرا می‌نماید که میل به آن مستلزم رهایی از لجّهٔ‌ تاریک آلودگی و پستی و فرومایگی است و پرواز به آسمان بی‌کران و نورانی پاکی و شرف و آزادگی؛ چه آرمانی از این والاتر؟» <ref>{{پک|فسایی|۱۳۷۹|ک= احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری|ص= ۱۴۵}}</ref>.
*[[احسان یارشاطر]] نوشت: «شعر عقاب از قطعات بی‌نظیر شعر فارسی است». اما مخالفان سیاسی خانلری ارزش ادبی و فرهنگی آن را نادیده گرفتند و وی را صریحاً آماج تیرهای تهمت، عیب‌جویی و سرزنش قرار دادند و ادعا کردند که او با پذیرش منصب دولتی تسلیم زاغان شده است<ref name="منصور"></ref>. از بارزترین مخالفت‌ها شعر '''آشتی یا بازگشت عقاب'''<ref>{{پک|فسایی|۱۳۷۹|ک= احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری|ص= ۱۲۷}}</ref> [[فخرالدین مزارعی]] شاعر بسیار حساس شیرازی است که با سرودن آن از ورود خانلری به عرصهٔ سیاست انتقاد کرد و [[عزیز دولت‌آبادی]] در منظومه ۸۰ بیتی و [[بهرام طوسی]] در مثنوی ۱۵۴ بیتی به نام '''چرا برگشت''' از خانلری با سروده‌هایشان دفاع کردند. از مردم عامی نیز شاعری به نام مرادی در سال ۱۳۳۶ پاسخی به شعر عقاب همراه با عقابی برای خانلری فرستاد<ref>{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی =نیکخواه| نام =نفیسه | عنوان =بررسی سبک‌شناسانه مثنوی «عقاب» خانلری از منظر ویژگی‌های زبانی، ادبی و فکری| ژورنال = فصلنامهٔ علمی پژوهشی زبان و ادب فارسی| مکان = | دوره = | شماره = ۲۶ و ۲۷| سال = بهار و تابستان ۱۳۹۵ | صفحه =  ۳۱۱-۳۲۸| تاریخ بازبینی = }}</ref>. ولی هیچ‌کدام از آن‌ها در عرصهٔ معنی و لفظ نتوانستند به گرد شعر عقاب برسند<ref name="ردپا"/>. [[یوسفی]] نقد بی‌طرفانه‌ای  بر این منظومه دارد و می گوید: «از آثار ارجمند ادبیات فارسی است. افقی بلند و آرمانی را پیش چشم ما می‌گشاید و کمال مطلوبی همّت‌انگیز را به همگان فرا می‌نماید که میل به آن مستلزم رهایی از لجّهٔ‌ تاریک آلودگی و پستی و فرومایگی است و پرواز به آسمان بی‌کران و نورانی پاکی و شرف و آزادگی؛ چه آرمانی از این والاتر؟» <ref>{{پک|فسایی|۱۳۷۹|ک= احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری|ص= ۱۴۵}}</ref>.
{{شعر|نستعلیق|سبک=color:#6A5ACD}}{{ب|'''گشت غم‌ناک دل و جان عقاب'''|'''چو ازو دور شد ایام شباب'''}}
{{شعر|نستعلیق|سبک=color:#6A5ACD}}{{ب|'''گشت غم‌ناک دل و جان عقاب'''|'''چو ازو دور شد ایام شباب'''}}
{{ب|'''دید کش دور به انجام رسید'''|'''آفتابش به لب بام رسید'''}}
{{ب|'''دید کش دور به انجام رسید'''|'''آفتابش به لب بام رسید'''}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۴ دی ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۱۹

پرویز ناتل خانلری

سرنوشتم از آغاز فقر و تنگدستی بود [۲]
زمینهٔ کاری ترجمه، نقد ادبی، شعر، تصحیح انتقادی متون، دستور زبان فارسی
زادروز اسفند ۱۲۹۲ [۳]
تهران
پدر و مادر میرزا ابوالحسن‌خان و سلیمه کاردار
مرگ ١ شهریور ۱۳۶۹ [۱]
تهران
محل زندگی تهران
علت مرگ پارکینسون
جایگاه خاکسپاری بهشت‌زهرا
بنیانگذار فرهنگستان ادب و هنر ایران
کرسی تاریخ ادبیات فارسی
بنیاد فرهنگ ایران
پژوهشکدهٔ فرهنگ ایران
مجلهٔ سخن
پیشه استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران
دبیر ادبیات در دبیرستان‌های رشت
مدیر انتشارات دانشگاه تهران
مدیر مجلهٔ سخن
وزیر فرهنگ
عضو هیئت امنای دانش‌سرای عالی سپاه دانش
مدیر مؤسسه بنیاد فرهنگ ایران
دبیر کلّ ‌فرهنگستان ادب و هنر ایران
دبیر کل سازمان پیکار با بی‌سوادی
رئیس پژوهشکده فرهنگ ایران
سناتور مازندران
سبک نوشتاری نویسندهٔ‌ نثر دبیری [۴]
تخلص پژوهنده
پ.ن.خ[۵]
ت. آ. [۶]
همسر(ها) زهرا خانلری (کیاء)
فرزندان ترانه و آرمان
مدرک تحصیلی دکتری ادبیات فارسی
دانشگاه تهران
امضا

پرویز ناتل خانلری شاعر، محقق، مدرس، زبان‌شناس، سیاست‌مدار، بنیان‌گذار فرهنگستان ادب و هنر ایران و مدیر مجلهٔ ادبی سخن بود.

* * * * *

پرویز ناتل خانلری متولد تهران است؛ با اصالتی مازندرانی که خاندانش از عصر قاجار، شغل دیوانی داشتند. پدرش کارمند وزارت عدلیه و امور خارجه بود که به زبان‌های روسی، انگلیسی و فرانسوی آشنایی داشت. علاقه به ادبیات را پدرش در او برانگیخت و از راه کتابخانه پدر، کتابخوان شد. از کودکی شعر می‌گفت و روزنامه می‌خواند و با وزن و شعر و موسیقی آشنا شد. تأثیر عمیقی که بعدها در پژوهش‌های او در زمینهٔ وزن شعر فارسی و علم عروض نمایان شد. در مدرسهٔ «سن لویی» تحصیل کرد و سپس در دبیرستان «دارالفنون» تحت‌تاثیر دبیرانی چون فروزانفر و احمد بهمنیار، پا به عرصهٔ ادبیات نهاد. نخستین مقاله‌اش تکلیف درسی بود که در روزنامهٔ «اقدام» چاپ شد. در این دورهٔ تحصیل بود که به شعرهای نیما گرایش یافت و چون با او نسبت خانوادگی داشت با وی مأنوس شد و شعرهایش را پاک‌نویس می‌کرد. پس از آن وارد دانش‌سرای عالی شد و در رشتهٔ ادبیات فارسی به تحصیل پرداخت و چون دانشجوی ممتازی بود به‌عنوان دستیار «یان ریپکا» که ایران‌شناسی اهل چک بود و برای تکمیل مطالعاتش در ایران به‌سر می‌برد؛ مشغول شد. از طریق «ریپکا» با صادق هدایت و دوستانش آشنا شد که این آشنایی منجر به تغییر، در نگرش ادبی اوگردید. در دوران دانشجویی با زهرا کیاء که هم‌کلاسی‌اش بود ازدواج کرد و پس از اتمام تحصیلاتش مدتی به رشت رفت و در دبیرستان تدریس کرد. سپس به تهران آمد و پس از استخدام در وزارت فرهنگ، دورهٔ دکتری ادبیات فارسی را در دانشگاه تهران گذرانید. با سِمَت دانش‌یار در دانشگاه تهران آغاز به کار کرد و هم‌زمان مجله «سخن» را تأسیس کرد و سپس مدیر انتشارات دانشگاه تهران شد. برای تحصیل و مطالعه در زبان‌شناسی و آواشناسی به دانشگاه «سوربن» فرانسه رفت و پس از سه سال به ایران بازگشت و «کرسی تاریخ زبان فارسی» را در دانشکدهٔ ادبیات فارسی بنا نهاد و به پرورش نخستین دانشجویان علاقه‌مند به زبان‌شناسی پرداخت، دانشجویانی که شماری از آنان به بزرگ‌ترین زبان‌شناسان کشور تبدیل شدند. خانلری در اوایل دههٔ ١٣٣٠ ، به جایگاه مهمّی در میان استادان دانشکده ادبیات و صحنهٔ ادبی کشور دست یافته بود؛ تسلط به ادبیات قدیم و جدید، آشنایی با روش‌های جدید علمی و پژوهش زبانی، نثرنویسی، نقادی، ترجمه، شاعری، تدریس، سرپرستی مجلهٔ سخن و مشارکت در سیاست‌گذاری و سازمان‎دهی مراکز فرهنگی او را بیش از دیگر ادبیان معاصر برجسته کرد. در نقد ادبی، به زبان فارسی، نثر معاصر فارسی، اصول درست‌نویسی، شیوا و زیبانویسی توجه داشت و بر اصالت و هویّت فرهنگ ایرانی تأکید می ‌کرد.[۶].
خانلری نخستین ادیب ایرانی است که سنجش خود را به پژوهش گذاشت تا دریابد که وزن شعر و عروض سنتی از روزگار نگارش «ترجمان البلاغه» تا فرصتی که «بحورالالحان» قلمی شد چه تحولاتی یافته است.[۷].
خانلری در دهه‌های ١٣٣٠ و ١٣۴٠ هم‌چنان که در عرصهٔ فرهنگ فعال بود، برخی از سِمَت‌های سیاسی را پذیرفت. مدتی سناتور مازندران بود و در آن یک‌ سالی که وزیر فرهنگ بود سپاه دانش را بنا نهاد و پس از استعفاء از مقام وزارت، بنیاد فرهنگ ایران را تأسیس کرد و مدیرعامل سازمان پیکار با بی‌سوادی شد. او برای شرکت در مجامع و بازدید از مراکز مختلف فرهنگی به کشورهای بسیاری سفر کرد و از دانشگاه لنین شوروی دکتری افتخاری، دریافت کرد. خانلری، پژوهشکدهٔ‌ فرهنگ ایران را تأسیس کرد و ریأست فرهنگستان ادب و هنر ایران را برعهده داشت. مرگ تنها پسرش آرمان، در تغییر حال‌وهوای ذهنی او تأثیری دگرگون‌ساز داشت. خانلری در دههٔ ١٣۵٠ هم به‌لحاظ سیرافولی اوضاع‌‌واحوال سیاسی و هم به‌جهت افزایش سن و زوال تدریجی انگیزهٔ فعالیت ادبی، که بازتابی از آن را در افول «سخن» می‌توان دید، دیگر درخشش دهه‌های پیش را نداشت و وقت او بیشتر به نظارت و سرپرستی در مؤسسات متبوع و بخشی هم برای پژوهش‌های شخصی، صرف می‌شد. ورود او به قلمرو سیاست و پذیرفتن برخی سمت‌های سیاسی، به اعتبار اجتماعی‌اش لطمه زد و در دورهٔ خاصی، رابطهٔ‌ میان او و روشنفکران دگراندیش جامعهٔ ایرانی را به تیرگی کشاند. پس از انقلاب اسلامی، حدود دو ماه در زندان، محبوس بود. او پس از آزادی با آنکه امکان خروج از کشور را داشت، ایران را ترک نگفت و در پاسخ به گروه‌های سیاسی مخالف که قصد داشتند او را از ایران بیرون ببرند و در صف خود جای دهند، گفته بود:«از ایران خارج نمی‌شوم»[۶].

خانلری در پانزده‌سالگی
دبیر دبیرستان رشت
از راست: رکنی آشتیانی، نصرالله فلسفی، خانلری سال ۱۳۱۳
فارغ‌التحصیلان دانش‌سرای عالی
سال ۱۳۱۳-۱۳۱۴
خانلری و دانشجویانش دانش‌سرای عالی
سال ۱۳۳۷
شجرنامه تبار مادری خانلری
خانلری و زهرا کیاء در سال۱۳۲۰
خانلری در محله سن ژرمن دِپره پاریس سال ۱۳۲۷
ترانه خانلری همراه پدر و مادر
دماوند ۱۳۳۰
سفر به مصر دههٔ چهل
خانلری و یان ریپکا دههٔ چهل
خانلری، هوشنگ طاهری و شفیعی کدکنی در مراسم سالگرد مجلهٔ سخن
مراسم سالگرد دورهٔ چهارم مجلهٔ سخن به همراه احمد آرام و علینقی منزوی
خانلری همراه با زرین‌کوب در کنفرانس تاجیکستان سال ۱۳۵۰
خانلری در کنفرانس تاجیکستان سال ۱۳۵۰
سمینار ترجمه در کابل، افغانستان
سپاه دانش
زنان سپاه دانش
بازدید از فعالیت‌های سپاه دانش دههٔ چهل
بنیاد فرهنگ
کنگرهٔ فردوسی دههٔ پنجاه
تیم زبان‌شناسی
سال ۱۳۵۹
در کتابخانهٔ شخصی‌اش
مزار خانلری‌ها
مجلهٔ سخن ۱۳۵۰
اثر مستشارنیا

از میان یادها

مسمط‌های منوچهری

آن‌که تشویقم کرد

قانون پرویزخان

لیست ۳۵ نفره

انتقاد

دست‌مزد

حقوق دانشگاه

سناتور مازندران

از خدمتش راضی بود

ایرج پارسی‌نژاد از خانلری می‌گوید: «یک‌هفته قبل از انتصاب خانلری به پستِ وزیری، خبر را خصوصی به من گفت. من از آلودگی سیاست و از ملامت روشنفکران گفتم. گفت:‌ «گمان من این است که وزیریِ آموزش ادامهٔ خدمت معلّمی‌ام است؛ ببین کتاب‌های درسی بچه‌های مردم دچار چه بلبشویی است! زبان فارسی در مدرسه‌ها چقدر خوار و بی‌مقدار شده! معلّم‌ها و به‌خصوص معلّمانِ زبان فارسی ما، چه کسانی هستند! از همهٔ اینها مهم‌تر چه فسادی همه‌جا را گرفته! اگر من جنّت‌مکانی کنم و در این مقام به آموزش و فرهنگ وطنم خدمت نکنم، پس چه کسی باید این کار را بکند؟». پس از پایان کار وزارت به دیدارش رفتم گفتم:«خوب شد تمام شد». گفت: «من از خدمت خود راضی هستم گرچه همهٔ طرح‌ها را نگذاشتند عملی کنم اما من خدمت کردم»[۱۴].

تاج‌نامه

سعیدآبادی در خاطراتش از خانلری می‌نویسد: «روزی در بنیاد بودم که خانلری صدایم کرد و گفت: «به بنیاد فشار آوردند که باید برای جشن‌ها کاری کند بیا راهی پیدا کن.» گفتم: «پیشنهاد می‌دادید که آرم جشن‌های تاجگذاری را اوّل کتاب‌ها اضافه می‌کنید». خندید و گفت: «این را هم پیشنهاد کرده‌ام اما گفته‌اند کافی نیست». روز بعد که به بنیاد آمدم و پیشنهادم را مطرح کردم بسیار استقبال کرد. پیشنهادم عملی شد و کتابی از سمت ما، چاپ شد با عنوان تاج‌نامه که مشتمل بر خطبه‌های پادشاهان باستانی ایران بود که در روز جلوس، ایراد می‌کردند. هفته‌ای پس از انتشار کتاب، استاد احضارم کرد و گفت: «شهبانو تقدیر و تشکر دوپهلویی کرد و گفت: باز این چیزی است، شعر فردوسی است و به خواندنش می‌ارزد» [۱۵].

بازگشت به وطن

محمدرضا باطنی از خانلری می‌گوید: «سال ۱۳۴۳ به لندن آمده بود تا دانشجویان را تشویق به بازگشت کند. من و چند دانشجوی دیگر با پرخاش به او گفتیم در ایران آزادی وجود ندارد و اگر بازگردیم زندانی می‌شویم. همین‌طور هم شد هنوز پایان‌نامه‌ام به اتمام نرسیده بود که به‌دلیل اتمام بورس دولتی چهارساله مجبور به بازگشت شدم در فرودگاه توسط ساواک دستگیر شدم و بعد از آزادی هیچ‌کجا من را برای کار نمی‌پذیرفتند. به یاد خانلری افتادم پیش ایشان رفتم و کاری به من پیشنهاد داد. در آن روزها تازه گروه زبان‌شناسی و زبان‌های باستانی افتتاح شده بود مشکل را با دکتر مقدم درمیان گذاشتم به‌عنوان دانشجوی دکتری قبولم کرد و به‌صورت حق‌التدریسی مشغول به کار شدم. باز دوباره به خانلری رسیدم او استاد مشاور من شد و این باعث افتخار هر دانشجویی در آن زمان بود [۱۶][۱۷].

مارکس و حافظ

مهدی پرهام از خانلری این‌گونه یاد کرده است که: «روزی دونفری در باغچه‌اش صحبت از «حافظ» کردیم. آن زمان مقاله‌ای در مجلهٔ نگین نوشته بودم و بر جامعه‌شناسی مارکس تکیه کرده بودم خانلری نوشته را پسندید و گفت می‌دانی مارکس از ارادتمندان حافظ بوده است؟ این علاقه را رفیقش «انگلس» در او ایجاد کرده بود. مطلب برایم تازگی داشت سپس خانلری تعریف کرد که در موزهٔ مسکو، نامه‌ای را می‌بیند که انگلس خطاب به مارکس از حافظ سخن گفته بود. پرسیدم چرا به این نامه در جایی اشاره نکرده‌اید؟‌ گفت چون علّت توجه آن‌ها به حافظ برایم روشن نبود، و اگر بیان می‌کردم بیشتر جنبهٔ عقیدتی پیدا می‌کرد تا پژوهشی».[۱۸].

بایگانی شود

مهین‌دخت صدیقیان از خانلری این‌گونه خاطره‌نگاری کرده است : «یادم هست که سال‌های آخر پیش از انقلاب که رفتار حاکمان وقت،‌ دیگر جنون‌آمیز شده بود، دستور به ادارات دولتی رسیده بود که پرداخت حقوق را مشروط به دانستن و از برخواندن سرود شاهنشاهی کرده بودند، با وجود فشار و اختناق، همه آشکارا می‌خندیدیم و منتظر رؤیت بخشنامه بودیم، می‌دانستیم به همه‌جا رفته ولی به ما ابلاغ نشده است از سر کنجکاوی و برای خنده، از مسئول اداری پرسیدم و او بخشنامه را نشان‌مان داد و دیدیم که دکتر خانلری زیر آن نوشته بود: «بایگانی شود»[۱۹].

مشاوری را نپذیرفت

پس از انقلاب دوستان او در خارج از کشور، از او خواستند با توجّه به مشکلات وی در ایران از کشور خارج شود و مشاوره شاه فردای ایران شود اما پاسخ داد: «از ایران خارج نمی‌شوم»[۲۰].

زندگی و یادگار

خانلری در پیچ و تاب زمان

۱۲۹۲: متولّد ۲۹ اسفند در تهران
۱۳۰۰ تا ۱۳۰۹:‌ تحصیل نزد پدر و به‌طور پراکنده در مدرسهٔ‌ سن لوئی و مدرسهٔ‌ آمریکایی؛ به‌پایان‌رساندن اوّل متوسطه، ادامهٔ‌ تحصیل در رشتهٔ‌ ادبی به تشویق فروزانفر
۱۳۰۹: مرگ پدر، چاپ نخستین نوشته در روزنامهٔ‌ اقدام، دوستی با خالقی و سرودن شعر برای کنسرت‌های وی،‌ آغاز دوستی و ارتباط با نیما یوشیج
۱۳۱۰: آغاز تحصیل در دانش‌سرای عالی، انتشار ترجمهٔ‌ «دختر سروان»
۱۳۱۳: آشنایی با گروه ربعه و حضور در جمع آن‌ها
۱۳۱۴: فارغ‌التحصیل لیسانس ادبیات فارسی از دانشگاه تهران
۱۳۱۵: رفتن به سربازی و پذیرفتن شغل دبیری ادبیات در رشت
۱۳۱۸: سرودن شعر عقاب
۱۳۲۰: ازدواج با همکلاسی‌اش زهرا کیاء، آغاز تدریس در دانشگاه که تا سال ۱۳۵۷ ادامه یافت.
۱۳۲۲: گذراندن رسالهٔ‌ دکتری ادبیات فارسی به راهنمایی ملک‌الشعرا بهار و نظارت بدیع‌الزمان فروزانفر و محمد تدیّن
۱۳۲۲: انتشار مجلهٔ سخن با همکاری ذبیح‌الله صفا (دورهٔ‌ اوّل)
۱۳۲۵: عضویت در نخستین کنگرهٔ نویسندگان ایران، کفیل دبیرخانهٔ‌ دانشگاه تهران، رئیس ادارهٔ‌ انتشارات و روابط فرهنگی دانشگاه تهران، خدمت در ادارهٔ تعلیمات عالیهٔ وزارت فرهنگ، تولد نخستین فرزندش؛ ترانه
۱۳۲۷ تا ۱۳۳۰:‌ سفر به فرانسه جهت مطالعه در فونتیک و زبان‌شناسی، تحقیق در مؤسسهٔ‌ «انستیتو دو فونتیک» وابسته به دانشگاه سوربن
۱۳۳۰: انتشار مجدد مجلهٔ‌ «سخن» که بیست‌وشش دوره چاپ شد، تأسیس کرسی «تاریخ زبان فارسی»‌ در دانشکدهٔ‌ ادبیات دانشگاه تهران، تولد پسرش؛ آرمان
۱۳۳۲: استاد سخنران «فرهنگ و هنر ایران»‌ در دانشگاه سن ژوزف بیروت
۱۳۳۴: معاون وزارت کشور
۱۳۳۶: سفر به آمریکا به دعوت وزارت فرهنگ آن کشور به مدت سه‌ماه
۱۳۳۶: سناتور انتصابی مازندران
۱۳۳۷: تأسیس انتشارات سخن که تا سال ۱۳۴۰ ادامه یافت و جمعاً حدود ۳۶ عنوان کتاب منتشر کرد.
۱۳۴۱: تصدی وزارت فرهنگ (یک‌ سال) در دولت اعلم، ایجاد سپاه دانش، تأسیس مجلهٔ‌ سخن علمی (دانش و فن) که هشت‌ دوره منتشر شد.
۱۳۴۲: استعفاء از مقام وزارت برای سه‌بار
۱۳۴۴: تأسیس «بنیاد فرهنگ ایران»‌ و تصدی دبیر کلی و مدیر عاملی آن تا بهمن ۱۳۵۷ و انتشار نزدیک به ۳۵ کتاب در مجموعه‌های مختلف
۱۳۴۶: مدیر عامل سازمان پیکار با بی‌سوادی تا سال ۱۳۴۹
۱۳۵۰: دکتری افتخاری دانشگاه دولتی «لنین» از شوروی و گرفتن جایزهٔ‌ ادبی کنگرهٔ فردوسی
۱۳۵۱: عضویت و ریأست «فرهنگستان ادب و هنر ایران»، تأسیس «پژوهشکدهٔ‌ فرهنگ ایران»
۱۳۵۷: برکناری از همه مشاغل رسمی و آغاز دوران خانه‌نشینی
۱۳۵۸: توقیف و زندان (به مدت یک‌صد روز از ۲۰ فروردین) که با پادرمیانی مرتضی مطّهری از زندان آزاد شد.
۱۳۶۹: درگذشت در هفتادوهفت سالگی اوّل شهریور

بهار و خزان خانلری

پدر جدش، میرزا احمد مازندرانی،‌ کار دیوانی را، در اواخر عمر، رها کرد و در قم معتکف شد. جدش ابتدا عنوان خانلرخان و بعد لقب «اعتصام الممالک»‌ گرفت. او تا آخر عمر مشاغلی در وزارت خارجه داشت و مدیر کل ادارهٔ انگلیس وزارت خارجه بود. مأموریت‌هایی هم از طرف ناصرالدین شاه به او می‌دادند، ازجمله رسیدگی به اختلافات حکام و والی و غیره[۴].
پدر خانلری، میرزا ابوالحسن‌خان خانلری (۱۲۸۸-۱۳۴۹ه.ق) از اهالی بابل مازندران بود. ابتدا در وزارت عدلیه کار می‌کرد و سپس به وزارت امور خارجه منتقل شد. در سال ۱۳۱۶ قمری مأمور سفارت ایران در روسیه شد و نزدیک به ده‌ سال مأموریت‌های سیاسی در خارج ایران داشت. در تفلیس و سن‌پطرزبورگ نایب سفارت ایران بود. بعد از بازگشت از مأموریت، که مقارن دعوای مشروطیت بود، مدّتی مجبور شد در رشت بماند چون در اثر انقلاب، راه تهران باز نبود. در همان سال ازدواج کرد[۲۱].
مادر خانلری، «سلیمه کاردار» از اهالی نورآباد ِ مازندران بود و خانوادهٔ‌ وی در حکومت قاجار مشاغل دیوانی داشتند. مادر خانلری دختر خالهٔ نیما بود و در آبان ۱۳۴۹ درگذشت. اخوان ثالث یک سه رباعی در رثای مادر خانلری و ستایش خانلری دارد[۲۱] [۲۲].
خانلری در اسفند ۱۲۹۲ شمسی در تهران متولّد شد. دوران کودکی را در تهران گذرانید[۲۱]. چهار فرزند بودند که پرویز تنها پسر خانواده بود و سه خواهر به نام‌های جمیله، پروین و اختر داشت. سال ۱۳۰۹ شمسی، هفده‌ساله بود که پدرش بر اثر بیماری صرع فوت کرد.[۴].
او، نام خانلری را به‌سبب لقب جدش «میرزا احمد مازندرانی» معروف به «خانلرخان» نویسندهٔ‌ سفرنامهٔ‌ میرزا خانلرخان انتخاب کرد و به پیشنهاد نیما نام ناتل را بر نام خانوادگی خود افزود. ناتل، نام قدیم شهری است در مازندران که «یاقوت حموی» از آبادی و رونق آن سخن گفته است و میان بابل و بابلسر قرار دارد.[۲۳] [۲].
پدر خانلری که با تعلیم و تربیت اروپایی آشنایی داشت و خودش سه‌چهار زبان می‌دانست دلش می‌خواست تمام آنها را به فرزندش یاد بدهد. به‌همین دلیل پسرش را به مدرسه نفرستاد و خود به کمک معلّمانِ سرخانه تعلیم فرزند را شروع کرد. بعد از فوت پدر، مادرش او را به مدرسه سن لوئی فرستاد. در واقع، سال ۱۳۰۰ تحصیلات مدرسه‌ای او شروع شد[۲۱]. درس‌های سه‌سالهٔ اول دبیرستان را به‌طور متفرّقه ادامه داد و به توصیهٔ‌ فروزانفر در سال ۱۳۰۹ وارد رشتهٔ ادبی دارالفنون شد. سعید نفیسی، علی‌اکبر سیاسی و احمد بهمنیار از معلّمان او در درالفنون بودند. خانلری در دبیرستان با روح‌الله خالقی هم‌درس بود و این آشنایی در او ذوق موسیقی برانگیخت و حتی مدّتی هم ویولن می‌نواخت و ترانه‌های کنسرت‌ خالقی را می‌سرود[۶]. سال اول، نخستین مقالهٔ خود را در روزنامهٔ اقدام به چاپ رسانید [۲۴][۲۵]. سال دوم به‌طور کامل فرانسه را آموخت و در سال چهارم کتاب دختر سروان، اثر پوشکین را ترجمه کرد و مؤسسه «کلالهٔ‌ خاور» آن را چاپ کرد [۲۶]. سال ۱۳۱۱ وارد دانش‌سرای عالی و دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران شد و به‌عنوان دست‌یار با ایران‌شناسی به‌ نام «یان ریپکا» همکاری کرد و فارسی معاصر را به او آموخت. «ریپکا» که به آشنایی با نسل جدید ادبیات علاقه‌مند بود و با «گروه ربعه» و «گروه سبعه» آشنایی داشت خانلری را با هدایت و دوستانش آشنا کرد که موجب تحول در نگرش ادبی و روش ادبی خانلری شد. در سال ۱۳۱۴ موفق به أخذ دانش‌نامهٔ لیسانس زبان و ادبیات فارسی شد. دانشکدهٔ ادبیات را پیش از آنکه بیست‌سالش تمام شود، به‌پایان رساند و می‌خواست به خدمت نظام برود اما به‌علت کم‌سنی نمی‌پذیرفتند. دست‌به‌دامان این‌وآن شد که با پارتی به سربازی برود. در دورهٔ رضاخان به سربازی رفت[۴]. پس از گذراندن خدمت وظیفه در سال ۱۳۱۵ به خدمت وزارت فرهنگ درآمد و دبیر دبیرستان‌های رشت با حقوق دو ریال و درآمد ماهی بیست تومان شد[۲۵] [۲۷]. مدّتی بعد به تهران بازگشت و سردبیری روزنامهٔ‌ نیمه‌فارسی و نیمه‌ارمنی نرخِسک که معادل فارسی آن گفتار نو بود را بر عهده گرفت[۱۵] [۲۶].
در سال ۱۳۱۵ نخستین کتاب تألیفی خود را با نام «روان‌شناسی و تطبیق آن با اصول پرورش» منتشر کرد. در سال ۱۳۲۰ به خدمت دانشگاه تهران درآمد و در همان سال با همکلاسی خود زهرا کیاء در عین تنگدستی ازدواج کرد. همسرش نوهٔ‌ شیخ فضل‌اللّٰه نوری و دختر میرزا هادی محضردار بود که بعدها به شغل دبیری و مدیریت دبیرستان نوربخش تهران،‌ مشغول شد. دو شعر «آهنگ سفر» و «نامه‌ای به تهران» را به همسرش تقدیم کرد. در سال ۱۳۲۲ در سن سی‌سالگی مدرک دکتری خود را با عنوان «چگونگی تحول اوزان غزل و تحقیق انتقادی در عروض و قافیه» به راهنمایی بدیع‌الزمان فروزانفر و داوری بهار و تدیّن أخذ کرد. بهار به شوخی گفته بود از روی اجبار صفحه‌به‌صفحه پایان‌نامه او را دیده و با او بحث و جدل داشت[۲۰]. پس از محمد معین دومین کسی بود که در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی از رسالهٔ دکتری خود دفاع می‌کرد. پس از آن دانشیار دانشگاه تهران شد و علاوه‌بر تدریس در دانشگاه،‌ ریأست اداره انتشارات و روابط عمومی را برعهده داشت. خانلری در سی‌سالگی مدیر مجلهٔ‌ ادبی «سخن» شد مجله‌ای که دریچه‌های تازه‌ای بر ادبیات ایران گشود [۲۵].
مدتی برای تحصیل به فرانسه رفت و با دانش و تجربه‌های تازه به ایران بازگشت و تدریس در دانشگاه تهران را از سر گرفت و کرسی ادبیات فارسی را در دانشکده بنا نهاد. چند ماهی هم به امریکا رفت و با بسیاری از استادان آمریکا از نزدیک آشنا شد و مدتی در بیروت تدریس کرد. حاصل ازدواجش، دو فرزند به نام ترانه متولد ۱۳۲۵ و آرمان متولد ۱۳۳۰ بود که پسرش در سال ۱۳۳۸ به بیماری سرطان گرفتار شد و درگذشت. بنا به گفته نزدیکان، پس از مرگ پسرش، تا پایان عمر از غم آن کمر راست نکرد و پس از مرگ آرمانش نوشت «دیگر من آن نیستم که بودم»[۳].
خانلری سمت‌های سیاسی گوناگونی داشت از وزیری فرهنگ، تا معاونی وزیر کشور و سناتوری مازندران تا سرپرستی بنیادها و نهادهای فرهنگی. طرح «سپاه دانش» را در مدتی که وزیر فرهنگ بود ارائه داد و اجرا کرد. در دههٔ‌ پنجاه خانلری دیگر درخشش ادبی دهه‌های پیش خود را نداشت و بیشتر ناظر و سرپرست موسسات متبوع بود. حدود دو ماه پس از انقلاب اسلامی، به مدت صد روز در زندان اوین محبوس بود و پس از آزادی، نخستین نشانه‌های بیماری پارکینگسون در او ظاهر گشت و سرانجام در شهریور ١٣۶۹ بر اثر شدت بیماری، در گذشت. بعد از فوت خانلری، همسرش شش‌ماه و شش‌روز بعد به او پیوست[۲۵].
به نقل از دخترش ترانه، کتابخانه شخصی خانلری و همسرش عمدتاً شامل کتاب‌های مرجع، متون ادبی و تاریخی و آثار ادبی معاصر است که در خانواده حفظ شده است.[۶]

شخصیت و اندیشه

نزدیکان، همکاران و دوستان خانلری او را مردی آرام، صبور، جدّی، مهربان تا حدی خجول، مودب و بانزاکت، خوش‌لباس، بی‌توقع و خویشتن‌دار توصیف می‌کنند.[۶] اهل محافل، جمع‌ها و نشست‌ها نبود. بیشتر در کتابخانه‌اش می‌نشست و کار تحقیقی انجام می‌داد. حتّی در محافل سیاسی هم شرکت نمی‌کرد. در هرحال این اخلاق و منش او نه به‌دلیل سمت وزارت و ریأست بود و نه به تکبّر و غرور او باز می‌گردد،‌ خانلری مرد تنهایی بود و شاید از این تنهایی لذّت می‌برد[۲۸]. به‌عقیدهٔ‌ همسرش، او با کار مداوم در سراسر عمرش عجین بود و به‌عقیدهٔ‌ دخترش علاوه بر نوخواهی و اعتدال، اخلاق و حرمت را در کارهایش رعایت می‌کرد.[۲۹].

زمینهٔ فعالیت‌ها

گسترهٔ فعالیت‌های خانلری را به سه دسته می‌توان تعمیم داد:[۶]
* مدیریت مجلهٔ سخن
* مدیریت و سازمان‌دهی فرهنگی، به‌ویژه در بنیاد فرهنگ ایران
* تحقیقات، تألیف و تدریس

مجله سخن

مجله‌ٔ «سخن» در ابتدا از سوی جامعه‌ٔ لیسانسه‌های دانش‌سرای عالی در خرداد ۱۳۲۲ منتشر شد. ذبیح‌الله صفا صاحب‌امتیاز آن بود و خانلری سردبیر. بهایش دوازده ریال بود. از شماره‌ٔ دوم نام خانلری به‌عنوان مدیر بر روی مجله به چاپ رسید و چون به سن سی‌سالگی رسیده بود خودش توانست امتیاز آن را بگیرد[۴].
اعتبار و شهرت «سخن» به دو سبب بود: اول، روی‌آوردن به نشر شعر و داستان و نمایش‌نامه‌های جدید اروپایی و دیگر کشورها که تا قبل از آن مرسوم نبود. البته در مجله‌های «بهار»، «شرق»، «مهر»، «آرمان» ادبیات رمانتیک و کلاسیک اروپا به چاپ می‌رسید. دوم، چاپ‌کردن نوشته‌ها و سروده‌های گروهی از نویسندگان تازه‌نفس که پیش از آن آثارشان چندان در نشریات دیده نمی‌شد[۴]. پس از سه دوره انتشار، به‌علت مسافرت تحقیقاتی خانلری به کشور فرانسه، چاپ مجله متوقف شد؛ و از اول آذر ۱۳۳۱ مجدداً منتشر شد و انتشار آن به‌طور ماهانه تا سال ۱۳۵۷ بی‌وقفه ادامه یافت. ره‌آورد این فعالیت، ۲۶ دوره سخن در سی‌هزاروصد صفحه بود که در تاریخ فرهنگ ایران به‌صورت یک «دائرةالمعارف» باقی ماند[۳۰].

شرکت سهامی انتشارات سخن

در سال ۱۳۳۷ شرکت سهامی انتشارات سخن را تأسیس کرد که هیئت مؤسس آن علاوه بر خود خانلری،‌ زهرا کیا، پروین دولت آبادی و اسماعیل صارمی بود. فروشگاه انتشارات سخن به همّت «همایون صنعتی» در خیابان نادری در ساختمانی که متعلق به پدر ایشان بود تأسیس شد؛ به مدیریت فردوس وزیری[۳۱]. ۳۶ کتاب را در ۳۶ ماه حیات خود منتشر کرد. از اواسط سال ۱۳۴۰ به‌علت مضایقه‌های مالی در خطر افتاد و سرانجام در ۱۳۴۱ منحل شد.

دوستداران سخن

دوستداران سخن، ماهی یک‌بار در باشگاه دانشگاه تهران جلسات ادبی و شعرخوانی برگزار می‌کردند و سخنرانی‌های ادبی و تحقیقی،‌ نمایشگاه‌ها و نمایش‌ها،‌ نقالی‌ها و .. انجام می‌شد. خانلری این جلسات را به این انگیزه برپا کرد تا هر ماه خواستاران و تازه‌یابان بتوانند در آن انجمن گردآیند و از سخنرانی‌های ادبی و فرهنگی افراد برجسته و شایسته که در آن شرکت می‌کردند؛ سودمندی یابند[۷]. هوشنگ گلشیری در مورد این جلسات می‌نویسد: بعدها شنیدم که در جلسات ماهانهٔ‌ مجلهٔ سخن، خواندن داستان و مقاله هم رسم بوده، گاهی هم بحثی درمی‌گرفته که احتمالاً نوعی انتخاب مطلب برای مجلهٔ‌ سخن بود.

بنیاد فرهنگ ایران

نحوه تأسیس

خانلری از نحوه‌ٔ تأسیس بنیاد این‌گونه می‌گوید: «تصمیم گرفته بودم که پس از استعفاء از مقام وزارت در اسفند ۱۳۴۲ [۳۲] مطلقاً در کارهای سیاسی و اجتماعی شرکت نکنم و باقی عمر به کارهای ادبی و علمی بپردازم، از این‌رو چندبار به‌طور غیرمستقیم این مطلب را به گوش شاه رسانده بودم، چندی بعد از استعفای کابینهٔ‌ اعلم یک‌روز اشرف ما را به ناهار دعوت کرد در آن‌جا اعلم، باهری و مهدی پیراسته حضور داشتند. طرحی ریخته بودم و می‌خواستم آن را اجرا کنم برای همین دوباره از قبول مسئولیت سرباز زدم. اواخر تابستان ۱۳۴۳ از طرف دربار به من مراجعه شد که نسخه‌ای از طرح که عنوان «بنیاد فرهنگ ایران» داشت برای مطالعه‌ٔ «فرح» بفرستم، چون مطالبهٔ‌ آن مکرر شد ناچار نسخهٔ‌ آن را فرستادم. ایزدی از کارمندان دربار آمد و گفت شهربانو علاقه دارد که «ریاست افتخاری» و اشرف هم «نیابت ریأست» آن را برعهده بگیرند. سال ۱۳۴۴ فرمان صادر شد. من به دبیرکلی منصوب شدم و تا بهمن ۱۳۵۷ مدیر عامل بودم.[۱۲] [۳۳]

اعضاء

اعضای هیئت مؤسس بنیاد پنج نفر بودند: «باهری»، «ذبیح‌الله صفا»، «محمود صناعی»، ‌«یحیی مهدوی» و «خانلری»؛ ۲۰ نفر هم هیئت امناء بنیاد را تشکیل می‌دادند. افرادی چون «ایرج افشار»، «عباس زریاب خویی»، «منوچهر بزرگمهر»، «محسن فروغی»، «علی صادق» [۳۲]، دوسه رئیس بانک، رئیس سازمان برنامه، مدیرعامل شرکت نفت (اقبال و اعلم) و چند تاجر بودند تا به بنیاد کمک مالی کنند.[۱۲].

مکان

ابتدا در دفتر مجله‌ٔ سخن بود بعد به سازمان خدمات اجتماعی منتقل شد[۳۲]. از اوایل سال ۴۴ که عمارت جدید سازمان خدمات اجتماعی واقع در خیابان قوام‌السلطنه و موزهٔ‌ ایران باستان به اتمام رسید، چهار اطاق، در طبقهٔ چهارم از طرف اشرف به بنیاد واگذار شد[۱۲] [۳۳].

بودجه

بودجه‌ٔ رسمی نداشت. سالی سازمان برنامه و بودجه تصمیم گرفت ۵۰۰ هزار تومان پرداخت کند که منتفی شد و خانلری مجبور شد ۲۰۰ هزار تومن از بانک قرض بگیرد تا حقوق کارمندان را پرداخت کند[۳۲]. اواخر اسفند بود که از طرف فرح مبلغ ۲۵ هزار تومان اعانه به بنیاد رسید [۳۳]. سال ۴۴ در هیئت امناء موضوع بودجه مطرح شد و «اقبال» به‌عهده گرفت که سالی یک‌میلیون تومان به دفتر فرح بپردازد تا به‌عنوان اعانه به بنیاد فرهنگ تحویل داده شود. مبلغ قابلی نبود با صرفه‌جویی بسیار، کمی کارها راه افتاد[۱۲].

تأسیس شعبه‌ها[۱۵][۳۴] [۱۲] [۳۳]

ده شعبهٔ‌ تحقیقاتی در بنیاد ایجاد کرد که عبارتند از:

  • شعبهٔ قواعد زبان فارسی و تحول و تکامل تاریخی آن
  • شعبهٔ مطالعه در زبان‌های باستانی ایران
  • شعبهٔ تألیف فرهنگ‌های علمی و فنی
  • شعبهٔ تحقیقات تاریخی
  • شعبهٔ مطالعه در فرهنگ عوام
  • شعبهٔ تنقیح و چاپ آثار علمی روزگاران سلف
  • شعبهٔ استخراج اصطلاحات فارسی از متون فلسفی، نجومی،‌ طبی، صنعتی، ریاضی و ...

چاپ

کار بنیاد بر دو اصل بود اول توجّه به چاپ کتاب‌هایی که نشر ِآنها برای معرفی معارف دیرین با قوم ایرانی امروزی، به جهانیان مؤثر بود. دوم مراجع و منابعی که باید در دسترس محققان و پژوهندگان در تاریخ و فرهنگ و زبان‌های ایرانی باشد ولی به‌علت هزینهٔ‌ سنگین هیچ ناشری عادی حاضر به چاپ آنها نیست [۱۵].
YesY به پیشنهاد دکتر مینوی قرار شد چاپ عکسی از نسخه‌های خطی کهن‌سال را در اولویت قرار دهند و به‌جهت تیمن و تبرک نخستین نسخهٔ‌ تفسیر قرآن از مؤلفی ناشناس بود که فیلمش را از دانشگاه لاهور پاکستان آورده بودند و کتابتش مربوط به قرن پنجم و لبریز از لغات و ترکیبات نادر و نکات دستوری و خصوصیات رسم‌الخطی بود [۱۵] [۳۵].
YesY چاپ ِعکسی نسخه‌های منحصربه‌فرد چه در تصرف شخصی فرد یا در کتابخانه‌های بزرگ جهان بود و برای محققان دسترسی به آن موجود نبود. از جمله دو کتاب پهلوی که در تصرف زرتشتیان هند بود و سال‌ها دانشمندان در آرزوی دست‌یافتن به آنها بودند[۳۳].
YesY یکی از کارهای مهم بنیاد فرهنگ تألیف فرهنگ لغات زبان پهلوی بود. ابتدا کار به‌این‌صورت بود که برای هر متن موجود، فرهنگ لغتی تدوین شد و سپس از مجموع آنها یک فرهنگ کامل طبع شد تاکنون شش جلد از آن منتشر شده است. انعکاس این اقدام چنان بود که پردومناش،‌ یکی از بزرگترین و سالخورده‌ترین متخصصان زبان پهلوی در ده‌سالهٔ اخیر در مجلهٔ ‌مطالعات ایرانی ضمن معرفی بنیاد نوشت که دانشمندان ایرانی در مطالعات پهلوی به مقامی که مدّتی در انتظارشان بود، دست یافتند [۳۳].
YesY فرهنگ تاریخی زبان فارسی که کار تألیف آن از نخستین سال‌های تأسیس بنیاد فرهنگ آغاز گشت و تا اواخر ۱۳۵۷ ادامه داشت. جلد اول آن سال ۱۳۵۶ چاپ شد و جلد دومش آمادهٔ‌ انتشار بود که متوقف شد. در این فرهنگ تلفظ کلمه‌ها با اعراب مشخص شد،‌ هویّت دستوری کلمات روشن گردید، ریشهٔ‌ کلمات با ذکر منابع ثبت شد، اول معانی هر واژه به‌ترتیب زمان استعمال آورده شد، سپس معانی فرعی و مجازی باهم به‌ترتیب استعمال ضبط شد. [۳۶] [۲۵].
YesY در کمتر از ۱۳ سال توانست نزدیک به ۳۵۰ جلد کتاب مهّم و معتبر که ناشران به‌دلیل به‌صرفه‌نبودن اقتصادی آن‌ها را چاپ نمی‌کردند، منتشر کند [۳۶] [۲۵].
YesY دقّتی که در چاپ آثار می‌کرد به‌اندازه‌ای بود که یکی از ایران‌شناسان معروف آمریکا نوشت: «دقّت و نفاست کار بنیاد در این زمینه باید موجب خجالت ناشران مغرب زمین باشد»[۳۶].

کتابخانه

از کارهای دیگر بنیاد فرهنگ ایران احداث کتابخانه‌ای با ۳۰ هزار جلد کتاب نادر به زبان‌های مختلف دربارهٔ تاریخ و تمدن و فرهنگ ایران و چاپ و نشر بیش از ۵۰ کتاب در هند و پاکستان و مصر و افغانستان در زمینهٔ‌ ادب فارسی و تاریخ و فرهنگ ایران بود [۱۵] [۳۶].

برنامه‌های تشویقی

  • دایرکردن کلاس‌های بازآموزی زبان فارسی در دهلی‌نو و کشمیر با حضور بیش از ۱۱۳ نفر در دو نوبت [۱۵][۳۶] [۲۵]
  • سال ۱۳۵۷ دعوت از ۳۰۰ نفر از دانشجویان ممتاز رشته‌های فارسی ممالک همسایه و کشورهای آفریقایی برای تکمیل معلومات[۱۵] [۳۶]
  • اهدای کتاب و جوایز به استادان زبان فارسی برای ایجاد تشویق در رشته‌های زبان فارسی در دانشگاهی معتبر آسیایی و آفریقایی [۳۶] [۳۳]

بعد از انقلاب

پس از انقلاب این بنیاد با چندین مؤسسه و بنیاد دیگر ادغام شد و به‌نام مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی که هم اکنون با نام پژوهشگاه علوم انسانی شناخته می شود فعالیت خود را ادامه داد[۲۵].

تأسیس پژوهشکده

با توجه به این‌که فوق‌لیسانس دانشگاه جز مدرک‌دادن هیچ فایده‌ای نداشت، «پژوهشکده» را تأسیس کرد. در بنیاد به دنبال تربیت محقق بود. بعدها مجبور شد رسمیتی به این کار بدهد و به همین‌سبب شعبهٔ‌ فوق‌لیسانس و دکترای پژوهشکده را دایر کرد. سه دوره، فوق‌لیسانس بیرون داد اما فرصتی نشد که دکتری بدهد. دانشجویان پژوهشکده موظف بودند علاوه بر گذراندن دروس در طی روز به بنیاد فرهنگ بروند و زیر نظر استادان و محققان به تمرین پژوهشگری بپردازند [۱۵][۳۷] [۲۵].

فرهنگستان ادب و هنر

به پیشنهاد وی تأسیس شد و خودش شش سال بدون اینکه حقوقی دریافت کند به‌عنوان رئیس،‌ کارهای آن را انجام داد. در فرهنگستان به تأسیس «انجمن تاریخ» و «انجمن موسیقی» که از شعب آن بود اقدام کرد. عباس زریاب را رئیس انجمن تاریخ و مهدی برکشلی را به ریاست انجمن موسیقی گماشت. از جمله کارهایی که توسط کارمندان فرهنگستان انجام گرفت، امر مقابلهٔ‌ نسخه‌های خطی دیوان حافظ بود.

انتشارات دانشگاه تهران

به دعوت «علی‌‌‌اکبر سیاسی» در سال ۱۳۲۲ (رئیس دانشگاه تهران) به ریأست ادارهٔ‌ انتشارات و روابط دانشگاهی دانشگاه تهران منصوب شد. در دوران وی نخستین اساس‌نامهٔ‌ انجمن تألیف و ترجمه شد. طرح مربوط به پذیرش دانشجویان خارجی برای تحصیل عالی در رشته‌های ادبی و زبان فارسی نخستین‌بار توسط وی اجرا شد. تنظیم مجموعهٔ‌ اصطلاحات علمی مصطلح و مستعمل در کتاب‌های دانشگاهی به‌منظور آنکه امکانی برای مقایسه و آگاهی مترجمان در دست باشد. نخستین نشریهٔ‌ علمی و تخصصی دانشگاه به‌نام کنجکاوی‌های علمی و ادبی در دوران وی به چاپ رسید. از سال ۱۳۲۵ تا ۱۳۳۰ بر این اداره ریاست کرد و حدود یک‌صد کتاب زیر نظر وی به چاپ رسید.

سپاه دانش

خانلری در سال ۱۳۴۱ زمانی که به وزارت فرهنگ کابینهٔ‌ «عَلَم» رسید عنوان کرد که که مسئلهٔ‌ تعلیم و تربیت برای تمام افراد کشور یک نوع دفاع ملّی است. همه مخالف این طرح بودند از جمله ساواک. آمریکایی‌ها چون خیال می‌کردند اگر مردم باسواد بشوند کمونیست می‌شوند فشار می‌آوردند که طرح اجرا نشود. در مراسمی که شاه ترتیب دیده بود خانلری به دفاع از طرحش برخواست و شاه طرح را پسندید. بعدها طرح را ابتکار شاه خواند تا اگر سِمَت وی را تغییر دادند طرح به قوّت خود باقی بماند. خانلری در طول وزارت خود سه‌بار استعفا داد چون از کارشکنی‌های ساواک به‌تنگ آمده بود. نزدیک به سه‌بار ساواک گزارشی از وی تهیه کرده بود. در نهایت اسفند ۱۳۴۲ با استعفای وی موافقت شد[۳۸]. هم‌زمان با تشکل «سپاه دانش» که سپاهیان مبارزه با جهل و نادانی نامیده می‌شدند مجله‌ای با همین عنوان نیز به طبع رسید و انتشار یافت که در این مجله نتایج فعالیت سربازان دانش به‌صورت اخبار فرهنگی و عمرانی به چاپ می‌رسید[۳۹].

پیکار با بی‌سوادی

خانلری از سال ۱۳۴۶تا۱۳۴۹ دبیر کل مؤسسه «پیکار با بی‌سوادی» بود. طرح «سپاه دانش» وی بسیار استقبال شده بود. بنابراین فردی به‌نام «شجاع‌الدین شفا» مؤسسه «پیکار با بی‌سوادی» را تأسیس کرد برای رودست‌زدن به او. اما نتوانست هیچ کاری را در مدت یک‌ سال‌ونیم دوسالی که مؤسسه دایر شده بود، انجام دهد. مکرر به خانلری می‌گفتند که مسئولیت آن را قبول کند و او رد می‌کرد. در جلسه‌ای اشرف از او خواهش کرد که این کار را بپذیرد. ولی خانلری همان‌جا گفت که یا این کار نمی‌شود و یا اگر ببینند دارد می‌شود آن را بهم می‌زنند همین اتفاق هم افتاد. کم کم بودجه‌اش را کم کردند. اشرف آن را به توصیهٔ‌ مشاوران خودش منحل کرد و حتی یونسکو هم برای برهم‌زدندش نقشه ریخته بود بالأخره استعفا داد و قبول شد.

چاپ کتاب‌های درسی

چاپ و نشر هماهنگ کتاب درسی در سال ۱۳۴۳ در زمانی که وزیر فرهنگ بود به تصویب هیئت دولت رسید. معاون اول وزارت فرهنگ که یکی از مؤلفان کتاب درسی بود استعفا داد. او ابتدا شرکتی از ناشران تشکیل داد و چون آنها منافع خود را در خطر می‌دیدند در کار توزیع و چاپ کارشکنی کردند این طرح در مهر و آبان ۱۳۴۲ با شکست مواجه شد روزنامه‌ها و مردم از خانلری انتقاد کردند. در شهریور ۱۳۴۳ و قبل از آغاز سال تحصیلی موفق شد کتاب‌ را با قیمتی هفتاد درصد ارزان‌تر در سراسرکشور توزیع کند. این کار وی با اعتراض سفیر آمریکا همراه شد که این شیوه کشورهای توتالیتر (کمونیستی) است. شاه از وزیر فرهنگ توضیح خواست خانلری به همراه محمدامین ریاحی که مسئولیت این کار را برعهده داشت طرح را به‌طور کامل توضیح دادند و شاه پذیرفت.

چاپ شاهکارهای ادبیات فارسی

یکی از خدمات مهم خانلری در شناساندن ادب فارسی به جوانان،‌ انتشار مجموعهٔ‌ شاهکارهای ادبیات فارسی بود که با همکاری ذبیح‌اللّٰه صفا انجام شد. این کار در ۱۳۳۲ آغاز شد. در این مجموعه از هر نویسندهٔ‌ فارسی‌زبان که آشنایی با آثارش لازم و سودمند شمرده شود، نمونه‌ای آورده شد و از هر کتاب معروف و مهمّی که در این هزارسالهٔ‌ تاریخ ادبیات فارسی نوشته است، فصلی آورده شد، هر جزوه،‌ مستقل است تا هرکس بخواهد به موردی کفایت کند. در هر جزوه به اختصار شرح‌حالی از نویسنده است[۴۰] [۲۵].

خانلری؛ گروه سبعه یا گروه ربعه

گروه ربعه در مقابل گروه سبعه بود. محل اجتماع‌ گروه سبعه به‌جز منازل ادباء‌، مجلهٔ‌ مهر در خیابان لاله‌زار بود؛ در حقیقت مجلهٔ‌ مهر ارگان آن‌ها محسوب می‌شد. سبعه متشکل از یلان و گردن‌کشان ادب کهن فارسی از جمله «بهار»، «یاسمی»، «اقبال»، «سعید نفیسی»، «فروزانفر» و «همایی» و «فسلفی» بودند. در اطراف هر گروه دسته‌ای هوادار بودند که حتّی گاه در ردیف اعضای اصلی قرار می‌گرفتند. گروه ربعه نیز متشکل از «هدایت»، «علوی»، «فرزاد»،‌ «مینوی» بود[۴۱].احساس تحسینی که خانلری نسبت به گروه ربعه داشت او را در گروه سبعه قرار نداد و زیاد به طرف آن‌ها مایل نشد، هرچند که از آن‌ها هم به‌کلّی جدا نشد[۴۲] [۴۳].

خانلری و شورای عالی فرهنگ

خانلری در مقالهٔ «اصول تعلیم و دستور تحصیل» نقص بزرگ تشکیلات فرهنگی کشور را در این می‌داند که وزیر فرهنگ می‌خواهد نظر خود را به کرسی بنشاند گرچه مجمعی به‌نام «شورای عالی فرهنگ» وجود دارد ولی خود را فرمان‌بر وزیر فرهنگ می‌داند و هرچه که وزیر خواستار باشد تصویب می‌کند. او راه‌حل را در تشکیل «شورای فرهنگی» می‌داند که اعضای آن از معلّمان مجرّب باشند تا بتوانند مشکلات تعلیم را مرتفع بگردانند[۱۱].

خانلری و زبان فارسی

در مقاله‌هایی همچون «آموختن زبان بیگانه به خردسالان» [۱۱]، «اگفتار یا کردار» [۱۱]، «تازیانهٔ‌ عبرت» [۱۱]، «فرهنگ مشترک» [۱۱] یادآوری می‌کند که درگذشته نیز مانند اکنون زبان محلی و لهجه‌های متفاوتی وجود داشته است و لازمهٔ‌ فرهنگ مشترک از بین‌بردن آنها نیست و یکی از جلوه‌های «فرنگی‌بازی» است که زبان را از خردسالی به کودکان آموزش می‌دهیم. باید آموخت مشکل از زبان و شعر نیست که باعث عقب‌‌ماندگی ما شده است این همّت ماست که پستی گرفته است تا جایی که هرچیز ایرانی را عامیانه قلمداد کردیم و مایهٔ‌ خجلت.[۴۴].

یادمان و بزرگداشت‌ها

عصر شنبه ۱۶ شهریورماه ۱۳۹۲ با همکاری بنیاد فرهنگی هنری ملت، دایرة‏المعارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و گنجینه پژوهشی ایرج افشار در کانون زبان فارسی، یک‌صدوسی‌ویکمین شب از شب‌های مجلهٔ‌ «بخارا» به‌یاد دکتر خانلری برگزار شد. در این مجلس شفیعی کدکنی، نجف دریابندری، شهرام ناظری، حسن انوری، عبدالمجید ارفعی، عبدالرحیم جعفری، محسن باقرزاده، خجسته کیاء، داریوش شایگان، پوران صلح‌کل، منوچهر پارسادوست و دانشجویان رشتهٔ‌ ادبیات فارسی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران حضور داشتند[۴۵].

اهالی فرهنگ و هنر از نگاه خانلری

برگی از مجلهٔ سخن
تصحیح دیوان حافظ
ترجمه
پرونده:Khanlari.teristan vayzut.png
ترجمه
با تصحیح و مقدمه خانلری
تاریخ زبان فارسی
از مجموعه شاهکارهای ادبی جهان
اثر مشترکی از خانلری و همسرش
کتاب تاریخ پنجم ابتدایی
نامهٔ خانلری برای انتصاب کدکنی
پروانهٔ مجلهٔ سخن
نامه خانلری به ایرج افشار

محمدعلی جمال‌زاده

احمد بهمنیار

علی‌اکبر دهخدا

مجتبی مینوی

نصراللّٰه فلسفی

صادق هدایت

رسول پرویزی

پروین اعتصامی

صادق چوبک

نیما یوشیج

گلچین گیلانی

ایرج میرزا

سهراب سپهری

مسعود فرزاد

فریدون تولَّلَی

فروغ فرخ‌زاد

سیاوش کسرایی

نادر نادرپور

هوشنگ ابتهاج

شفیعی کدکنی

سخنی از خانلری


خانلری از نگاه دیگران

مهرداد بهار


سیمین بهبهانی


وراکو بیچکوا


پرویز شهریاری


محمد فضایلی


محمد قاضی


بزرگ علوی


محمدجعفر محجوب


فریدون مشیری


محمد سرورمولایی


نادر نادرپور


محمدجعفر یاحقّی


نحوهٔ پوشش

تنها معلّمی بود که «پاپیون» می‌زد و آن هم هرروز به یک‌ رنگ. گاهی هم کروات داشت. پیپ می‌کشید و پوشتی همیشه در جیب بالای کت او بود. [۶۷]. شاداب و تازه‌نفس، باریک‌ اندام و ظریف. اغلب روزنامه و مجلهٔ فرهنگی در جیبش دیده می‌شد و گاهی هم کتاب‌های فارسی در دستش بود. چابک و تیز راه می‌رفت[۶۸]. همیشه مرتب و تمیز بود و خوش‌سلیقه و منضبط بود[۶۹].

علایق خانلری

نقاشی

نقاشی را دوست می‌داشت مخصوصاً سبک امپرسیونیم را. تمام خواهرهایش نقاش بودند، او نیز به‌خوبی نقاشی می‌کرد[۷۰] در هر سفری که می‌رفت اول به تماشای آثار اصیل نقاشان دنیا در موزه‌ها می‌رفت و اصل نقاشی را با کارت پستال‌ها مقایسه می‌کرد و تفاوت بسیار می‌دید. این علاقه سبب شد که بعداً تاریخ نقاشی دنیا را در مجلهٔ‌ سخن نوشت[۳].

شطرنج

به شطرنج علاقه داشت اما چون وقتش را می‌گرفت آن را رها کرد[۳].

موسیقی

با روح‌الله خالقی از کلاس پنجم همکلاس شد البته خالقی از خانلری بزرگ‌تر بود و از مدرسه موسیقی فارغ‌التحصیل شده بود؛‌ برای شغل دولتی باید مدرک دارالفنون را می‌گرفت آنجا بود که خانلری با او آشنا شد و چند ترانه‌‌ای برای او سرود.

«نغمهٔ‌ فروردین»
ابر نوروزی برآمد بر روی کهسارباد فروردین وزید از هر سو یه گلزار
روی بوستان ز گلها پر از نگار استدور عشق و روز دیدار یار است
ᗙ ᗙ ᗙ
بر گوهر بیرباد عطر آمیز
کرده بستان چوندرگه پرویز
شد چمن رنگیناز گل و نسرین
هان بده ساقیبادهٔ نوشین
«نوبهار»
هان درآمد بار دیگر نوبهارزین سپس ما و کنار جویبار
شد به کام دل دگر ره روزگار ساقیا برخیز و جام می بیار

آشنای با خالقی سبب بیداری ذوق خانلری شد مدتی ویلون نواخت ولی چون نمی‌خواست به‌طور جدّی به موسیقی بپردازد به‌تدریج آن را ترک کرد[۷۱]. به موسیقی خارجی هم علاقه داشت؛ کارهای بتهون و موتزارت و چایکفسکی. [۳].

مشاغل سیاسی

اکثر مشاغل او ناشی از سابقهٔ‌ دوستی او با «علم» بود.

  • معاونت وزیر فرهنگ
  • سناتوری انتصابی مازندران
  • وزیر فرهنگ
  • دبیر کمیته پیکار با بی‌سوادی

مخالفت‌های سیاسی

نامه‌ای به پسرش آرمان

فراز و نشیب خانلری را می‌توان از روی مقاله‌ای با عنوان «درد روزگار» [۱۱] که در سال ۱۳۳۷ نوشت؛ بررسی کرد. اون نوشته است که شدیدترین دردها برای آزادگان و اهل اندیشه این است که از حق فکرکردن محروم باشند. در سال‌های جنگ در دورانی که پس از سقوط رضاخان، روشنفکران امید داشند که خورشید آزادی و عدالت، طلوع خواهد کرد خانلری نیز چون همه با ناامیدی مواجه می‌شود در «آهنگ سفر» [۷۲] به مؤثرترین وجه آن را بیان می‌دارد. اما در نامه‌ای با عنوان «شوق به وطن» [۱۱] که به فرزند از دست‌رفته‌اش می‌نویسد پیداست و اقرار می‌کند که دوران ما عصر ننگ و فساد است و هنوز نشانه‌ای پیدا نیست که آینده جز این باشد [۷][۷۳] [۳].

«نامهٔ‌ خانلری به پسرش»
«دوران ما عصر ننگ و فساد است و هنوز نشانه‌ای پیدا نیست از اینکه آینده جز از این باشد. سرگذشت من خونِ دل‌خوردن و دندان به‌جگرافشردن بود و‌ می‌ترسم که سرگذشت تو نیز همین باشد. شاید بر من عیب بگیری که چرا دل از وطن برنداشته و تو‌ را به دیاری دیگر نبرده‌ام تا در آن‌جا با خاطری آسوده‌تر به‌سر ببری. شاید مرا به بی‌همتی متصف بکنی. راستی آن است که این عزیمت بارها از خاطرم گذشته است. اما من و‌ تو از آن نهال‌ها نیستیم که آسان بتوانیم ریشه از خاک خود برکنیم و در آب‌وهوایی دیگر نمو کنیم. پدران تو تا آنجا که من خبر دارم همه با کتاب و قلم سروکار داشته‌اند، یعنی از آن طایفه بوده‌اند که مأمورند میراث ذوق و اندیشهٔ‌ گذشتگان را به آیندگان بسپارند. جان‌ودل چنین مردمی با هزاران بندوپیوند به زمین و اهل زمین خود بسته است. از این‌همه تعلّق گسستن کار آسانی نیست…
»[۱۱].

دام‌های سیاسی

زین‌العابدین رهنما «انجمن قلم» راه انداخته بود. که شعبه‌ای از اتحادیهٔ‌ بین‌المللی به این نام بود. خانلری با تحقیقاتی که کرد متوجه شد مؤسسه جنبهٔ‌ سیاسی دارد و از قبول مسئولیت در آن خودداری کرد. بعد از چندی که متوجه شدند در آن تنور نانی نمی‌شود، رهنما را مجبور به استعفا کردند و سید حسین نصر را بر آن گماردند چون نصر نمی‌توانست از عهدهٔ آن برآید دوباره به فکر خانلری افتادند و هویدا با او تماس گرفت. اما خانلری گفت: «انجمن دکان ورشکسته‌ای است و جز چند کوروکچل در آن‌جا جمع نمی‌شوند و نمی‌توان دیگربار به آن رونقی داد». در حقیقت او از دامی که برایش پهن کرده بودند جست [۷۴] [۷].

ممیزی کتاب‌ها

پهلبد به خانلری گفت ۷۰۰ کتاب چاپ شده منتظر انتشار است و مدیریت آن را تصمیم گرفتند که به فرهنگستان بدهند که صلاحیت دارد. این طرح را ساواک بنا نهاده بود. خانلری متوجه شد که به این تدبیر می‌خواهند مسؤولیت سانسورها کتاب‌ها را بر عهدهٔ او بگذارند تا از یک‌طرف هر کتابی را که او اجازه دهد، ساواک دستاویز کند و اطلاعیه‌ای بسازد و از طرف‌دیگر اگر اجازهٔ‌ انتشار کتابی طول بکشد همه از چشم او خواهند دید و او را سانسورچی لقب خواهند داد. بعد از چند روز نامه‌ای به پهلبد نوشت که اگر تصور می‌کنند این کار باید توسط فرهنگستان انجام شود، چون نمی‌تواند شغل دیگری را بپذیرد با این نامه از ریأست و عضویت فرهنگستان ادب و هنر استعفاء می‌دهد. چند روز بعد پهلبد تماس گرفت و گفت باید از روز اول می‌گفتید که این طرح را انجام نمی‌دهید. اما حالا دیگر گذشته و طرح آن موقوف شده است [۷۴] [۷][۷۵].

استعفاء

بارها از سوی ساواک چه در زمان وزارت و چه قبل از آن در فشار بود چنانکه در زمان وزارت سه‌بار استعفا داد اما پذیرفته نشد. در این باره می‌نویسد: «به قدری از کارشکنی و دشمنی‌های ساواک به تنگ آمده بودم که دیگر نمی‌توانستم کار کنم، روزی نبود که اطلاعیه‌ای از ساواک نرسد و تهمت‌هایی نسبت به من در آن نباشد»[۲۶].

زندان

بعد از انقلاب وقتی در زندان بود در یکی از روزنامه‌های اسلامی فهرستی از اسامی رجال دورهٔ‌ طاغوت چاپ کرده بودند زیر عنوان «غارتگران اموال ملی» اسم او هم در میان آن‌ها بود. دو سه صفحه‌ای با عنوان «تنگدستی» نوشت تا خود و دیگران بدانند که چقدر از اموال ملی را غارت کرده‌است. پس از خروج از زندان حقوق بازنشستگی‌اش را قطع کردند و حساب‌های بانکی‌اش را بستند و حق معامله را سلب کردند و از پس‌انداز حقوق دورهٔ‌ سناتوری مبلغ یک‌میلیون و سیصدهزار تومان مطالبه کردند و چون دیدند که چیزی ندارد پانصدهزار تومان گرفتند و بقیه را بخشیدند و مفاصا حساب دادند که دادستانی انقلاب محدودیت‌ها را رفع کند. نامه مفاصا را به دادستانی داد به امید اینکه بقیهٔ پس‌اندازش را آزاد کنند تا چندی آب و نان بخورد اما معلوم شد که دادستان اسلام گوشش به این چیزها بدهکار نیست و حکم شورای انقلاب را هم نمی‌خواند[۲].

مشاغل فرهنگی

YesY همکاری با مؤسسه انتشاراتی فرانکلین در فاصلهٔ سال‌های ۱۳۳۹تا۱۳۴۱
YesYدبیر کلّی و مدیرعامل بنیاد فرهنگ ایران که خود مؤسس آن بود از سال ۱۳۴۴ تا بهمن ۱۳۵۷
YesY مدیرعامل سازمان پیکار با بی‌سوادی از سال ۱۳۴۶تا۱۳۴۹
YesYریاست پژوهشکدهٔ‌ فرهنگ ایران که خود مؤسس آن نیز بود از سال ۱۳۵۱تا۱۳۵۷
YesY ریاست فرهنگستان ادب و هنر ایران که خود مؤسس آن بود از سال ۱۳۵۱تا۱۳۵۷


سفرهای خانلری[۴] [۷۶]

YesY اولین سفرش در سال۱۳۲۷ بود که به فرانسه رفت و سپس انگلستان تا با مسائل زبان‌شناسی بیشتر آشنا شود. قریب به دو سال در دانشگاه سوربن و انستیتو دوفونتیک پاریس ماند.
YesY در سال ۱۹۵۳ به دانشگاه سن‌ژورف بیروت دعوت شد تا سلسله سخنرانی‌هایی دربارهٔ فرهنگ ایران انجام دهد.
YesY به‌عنوان «لیدرشیپ» به دانشگاه‌های آمریکا در سال ۱۳۳۶ دعوت شد که سه‌ماه طول کشید و در ۱۴ دانشگاه صحبت کرد. در این صحبت‌ها به دو چیز علاقه‌مند بود: یکی دنبال‌کردن مطالعاتش دربارهٔ‌ زبان‌شناسی و ودوم بحث اصول تعلیم و تربیت و برنامه‌ها و روش‌های تدریس در دانشگاه‌های مختلف در آنجا.
YesY سفرهای متعدد به انگلیس، فرانسه، ایتالیا و چهاربار به شوروی داشت؛ برای بحث دربارهٔ‌ پیکار با بی‌سوادی.
YesY یک‌بار به دعوت کنگرهٔ‌ ششصدمین سال درگذشت حافظ به شهر دوشنبه در تاجیکستان رفت.
YesY یک‌بار برای کسب درجهٔ‌ دکتری افتخاری و یک‌بار هم برای جایزهٔ‌ ادبی فردوسی به دانشگاه لنین رفت.
YesY به مسکو و لنین‌گراد رفت تا دربارهٔ‌ نسخه‌های خطی فارسی و عکس بعضی نسخه‌های دیوان حافظ اطلاعاتی کسب کند.
YesY به هندوستان،‌ پاکستان و افغانستان مسافرت‌های مکرر داشت.
YesY برای تأسیس انجمن استادان زبان و ادبیات فارسی به هندوستان رفت.
YesY سفری به دعوت محمّد ظاهرشاه به افغانستان داشت و دو هفته در آنجا ماند.
YesY یک‌بار به مصر سفر کرد.

آثار و منبع‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

شعر خانلری

خانلری در ابتدای کار تحت‌تأثیر جریان ادبی و ذوقی زمانه، به پیروی شیوه‌ای که مقبول زمانه بود از سبک قدما منحرف نشد گرچه متضمن مطالبی تازه بود. قصیدهٔ فردوسی و ناگفته‌ها از کوشش‌های آن دوره است. این شیوهٔ شاعری او را خرسند نمی‌کرد زیرا بارها به تجربه دیده‌ بود که این قصاید دردی را دوا نمی‌کند. تنها کسی که در این زمان به او دسترسی داشت و از نظریات او استفاده می‌کرد نیما بود که با صدای بلند دم از انقلاب ادبی می‌زد.
دو جریان، تأثیری بسیار در خانلری به‌وجود آورد: اول توجه به الفاظ و ساختمان شعر که نتیجهٔ‌ مطالعات و استغراق در ادبیات قدیم بود و دوم آشنایی با نمونه‌های اشعار مشهور جهان که کوشید راه تازه‌ای پیش بگیرد تا با آثار دیگران متفاوت باشد. چند روشی را در پیش گرفت؛ برای نمونه بیان حالات نفسانی در روبه‌رویی با عوامل مختلف که در زندگی با آن بر می‌خوریم. همکارانش این نوع غزل‌ها را غزل نو می‌خواندند مانند نغمهٔ‌ گمشده و دمی که گذشت و مهتاب پائیز. به‌مرور متوجه شد که قالب غزل قیودی را به شعر تحمیل می‌کند که ناگزیر به‌حکم ضرورت وزن و قافیه، صرف نکته‌هایی می‌شود که منظور گوینده نبوده است. بنابراین کوشید که قالبی ساده‌تر و آسان‌تر اختیار کند. ساختمان چهارپاره یکی از آن‌ها بود.
گاهی کوشید مانند قطعه بت‌پرست برای بیانِ کمالِ تأثر مصراع‌ها را کوتاه‌وبلند کند؛ گاهی به اقتضای معنی و مضمون ایجاب می‌کرد که قالب خاصّی به‌وجود بیاید مانند قطعه ماه در مرداب. وقتی به کار تحقیق پرداخت ذوق و همّت شاعری‌اش کم‌رنگ شد،‌ زیرا به‌نظرش، تحقیق مهم‌تر و فورّی‌تر بود. درباهٔ‌ شعر خود چیزی نمی‌توانست بگوید جز اینکه شاعری را بسیار دوست داشت و آرزویش این بود که شعرش بهتر از این باشد[۷۲].
بهترین شعر از نگاه خودش سه ترانه‌ای است که در تابستان ۱۳۲۳ در فرانسه به نام‌های«یغمای شب» ، «راز شب» و «ظهر» سرود. این قطعه را که از همه بیشتر می‌پسندید برای «صدرالدین الهی» که در سال ۱۳۴۶ با وی مصاحبه کرد، خواند[۴۱].

«راز شب»

بنگر! این کوه دیو بیماری‌ست *** تن ز رنجی نهان به درد و گداز*** پشت بر آفتاب درمان‌بخش ***پای در رودخانه کرده دراز*** سبزپوشان دره از دم صبح ***دامن باد را گرفته به دست *** می‌کشیدند هریک از سویی *** همچو نوباوگان سرخوش مست *** وینک استاده‌اند بهت‌زده *** به سوی پشته دیده‌ها نگران *** خشمش آید ز بازی ایشان...

شعر و شاعری نزد خانلری

اشعارش به شیوهٔ کلاسیک نو سروده شده است. او راهی میان شعر کهن و شعر نو فارسی را انتخاب کرد. اصالت شعرش در ابتکار مضامین و نحوهٔ انتخاب الفاط خوش‌آهنگ و متناسب بود نه رهاساختن وزن و قافیه. در کتاب «وزن شعر فارسی» به ۱۱۶ کتاب فارسی و اروپایی مراجعه کرده است. نگارنده با تفصحات دقیق و ممتد و دشوار، پانزده جنس وزن یعنی پانزده سلسله در اوزان شعر فارسی یافته است. هیچ‌یک از اوزانی که در شعر فارسی به‌کار رفته و حتّی اوزان نامطبوع و نامنظمی که در کتب عروض هست و هرگز شاعر معروف خوش‌طبعی به آن اوزان شعر نساخته از این پانزده سلسله بیرون نیست. میان پانزده سلسله اوزان که شرح می‌دهد چهار دایره از موضوعات خلیل بن‌احمد، سه دایره از عروض‌دانان ایرانی است. او در کار پیچیده وزن شعر لااقل به مقداری آگاهی می‌رسد و این آگاهی را در جهت وضع قوانین کلی مورد استفاده قرار می‌دهد[۴۱].

خانلری و شعر نیمایی

در نوجوانی از نخستین کسانی بود که نیما راشناخت و در پی او رفت. سپس راه خود را شناخت. خانلری معتقد بود که برای ایجاد تنوع و تازگی در شعر هیچ راهی جز این نیست که دایرهٔ معانی را وسعت بدهیم یعنی به سراغ حالات و عواطف شخصی‌تر و خصوصی‌تر برویم و برای آنها صورذهنی تازه و مناسب جستجو کنیم. این حالات و معانی تازه را باید در زندگی جست. از نگاه او شعر خوب شعری است که حاوی معنی تازه و زیبا باشد و این معنی در مناسب‌ترین قالب بیان ریخته شود، اگر کسی شعری بی‌وزن بگوید و معنی مقصود را آن‌چنان که باید زیبا و دلکش و تمام جلوه دهد، بر کار او ایرادی نمی‌توان گرفت[۷۷].

چرایی مخالفت با شعر نیمایی

کتابی به‌ نام پلی میان شعر هجائی و عروض فارسی در قرن اول هجری که ترجمه‌ای آهنگین از دو جزء‌ قرآن مجید است، به اهتمام «احمدعلی رجائی» در بنیاد فرهنگ به چاپ رسید. دغدغهٔ خانلری این بود که وجود این کتاب نشان می‌داد اوزان هجائی و دیگر اوزان دوره‌های باستانی در قرون اولیهٔ هجری وجود داشته است و نگرانی او در این بود که این گنجینهٔ‌ عظیم شعر فارسی را نسل‌های بعد نتوانند بخوانند و مانند وزن هجائی به فراموشی سپرده شود[۷۸].

نثر خانلری

خانلری با نثر شیوای دبیرانه‌اش، مبنای نثرنویسی نوین را در نثر فارسی معاصر پی افکند. با نگاه به سه کتاب «شعر و هنر»، «هنر و اجتماع» و «زبان‌شناسی و زبان» به این حقیقت می‌توان پی برد. به راحتی مفاهیم دشوار ادبی و اجتماعی و فرهنگی را در قالب کلمات آسان ریخته و آن‌ها را برای عامه قابل‌فهم ساخته است. از اطناب سخت پرهیز دارد ولی بدین معنا نیست که در ایجاز کارش به ابهام بی‌انجامد[۴۱].
خود او تأثیر شیوهٔ بهمنیار را در نثر خویش، بیش از دیگران می‌بیند. شیوهٔ‌ نگارش او از طریق عنصر اول سیاق زبان روز [۲۰] و از سوی عنصر دوم به نوشته‌های کهن پارسی [۷۹] و عنصر سوم زیبایی واژه‌ها و اسلوب ترکیب آنها است. دو صفت دیرینگی و تعصب را در عبارات وی نمی‌توان یافت [۸۰].
در گفت ‌وگویی که میان مینوی و خانلری رفت مینوی گفت: «ترجیح می‌دهم که تعداد بیشتری از مردم نوشته مرا بفهمند تا شمار معدودی از برگزیدگان آن را ببینند» پس از آن خانلری گفت: «من می‌کوشم تا علاوه‌بر بیان مطلب معنی زیبانوشتن را هم به مخاطبان بفهمانم»[۴].

نمونه‌ای از نثر خانلری

گمان ‌بردیم هرچیز که ما داشتیم و داریم، ناپسند است و موجب پس‌ماندگی است و داشتهٔ دیگران، یک‌پاره حسن و کمال است. خواستیم همه چیز خود را نو کنیم،‌ بعضی از متفکران ما که با تمدن و فرهنگ کشورهای اروپا، اندکی آشنایی یافته بودند، در شور و شتابی که داشتند مجال تأمّل نیافتند تا راه را بشناسند و هم‌وطنان خود را درست رهبری کنند. گفتند باید یک‌باره فرنگی شد و همه چیز را از فرنگیان آموخت، از میان این همه چیز، علم‌وصنعت که بنیاد همه ترقّیات بود مدّت و فرصت و همّت می‌خواست ما شتاب‌زده بودیم و همّت ما پستی گرفته بود ناچار از کارهای ساده‌تر آغاز کردیم،‌ نخست جامعهٔ پدری را از تن بیرون کردیم اندکی گذشت و کاری پیش نرفت باز گرد خود نگریستیم یکی که خود را سخت خردمند می‌دید قلم برداشت و نوشت اگر ما هواپیما نساختیم سببی جز این ندارد که پدران ما خوب شعر سروده‌اند باید دفتر و دیوان را بسوزانیم جشنی گرفت و آن‌ها را سوزاند. هوشمندی دیگر برخواست و گفت دلیلش انبوهی از لغات بیگانه است که در زبان ماست تنور لغت‌سازی و لغت‌بازی چندی گرم شد اما کسی نان فرهنگ و دانش در آن نپخت. دیگری گفت جوانان ما زیاد در مدرسه درس تاریخ و زبان می‌خوانند و بدین دلیل از کار و کوشش باز می‌مانند باید علم‌وعمل توأمان باشد سخنی فریبنده بود برای کم‌کردن مواد درسی و اصلاح فرهنگ،‌ خواستند میان علم و عمل موازنه‌ای به وجود بیاورند مثلش شد مانند آن بوزینه که پنیر را خواست به عدالت در کفه ترازو دو نیم کند یکی سنگین شد و دیگری سبک آن‌قدر از این و آن خورد برای موازنه که چیزی از آن باقی نماند. تا جایی پیش رفتیم که هرچیزی ایرانی عامیانه قلمداد شد و مایه‌ٔ خجالت. این گونه تقلید ابلهانه رسم رایج شد و خود اروپائیان نیز سخت ما را تشویق کردند زیرا با سیاست اقتصادی و بازرگانی ایشان مناسب بود...»

آواشناسی

خانلری آواشناسی را در ایران آغاز کرد و عروض جدید را در ایران پی افکند، اصطلاحات شیوایی در آواشناسی و دستور زبان و وزن شهر وضع نمود. او قوانین عروض فارسی را از عروض عربی جدا کرد و علائم و اصطلاحات تازه‌ای در این باب وضع کرد و نام‌های فارسی زیبایی چون ندا، آوا و ترانه را به جای اسامی غریب و طویل و زمخت عربی چون «هزج، مثمن، اخرم، اشتر، ازل» نشاند[۸۱].

کارنامه و فهرست آثار

YesY پژوهش‌های ادبی
YesY شعر
YesY ترجمه
YesY تصحیح متون
YesY تحقیقات ادبی و علمی
YesY کتاب‌های درسی
YesY مجموعه‌های زیرنظر
YesY کتاب‌های چاپ‌نشده
YesY نمایش‌نامه‌ها

پژوهش‌های ادبی

پژوهش‌های ادبی خانلری را می‌توان در چند گروه طبقه‌بندی کرد:

پژوهش در عروض فارسی

بنیانگذار عروض علمی در شعر فارسی است[۸۱]. عنوان پایان‌نامه دکتری «تحقیق انتقادی در عروض و قافیه و چگونگی تحول اوزان غزل» که در سال ۱۳۲۷ به چاپ رساند. در سال ۱۳۳۷ کتاب «وزن شعر فارسی» را هم منتشر کرد که تاکنون چندین بار تجدید چاپ شده است. خانلری دنبالهٔ‌ مطالعه را رها نکرد در آزمایشگاه انستیتوی فونتیک پاریس قریب به دوسال در زمینهٔ چهارگانه فنوتیک: فنوتیک وصفی یا تشریحی، فنوتیک تاریخی، فنوتیک تطبیقی، فنوتیک تجربی به مطالعه پرداخت. رساله‌ای هم درباب «فنوتیک زبان فارسی» نوشت که یارانش او را از احراز این درجه به‌دلیل اینکه دون شأن علمی وی می‌دانستند، بازداشتند[۸۲].
دو باب اول کتاب «وزن شعر فارسی» در آغاز چنان غریب می‌نمود که ادبیان از خواندن‌ و شنیدن آن پرهیز می‌کردند. و در نظرشان نوعی ارتداد به‌شمار می‌آمد. کم‌کم در مباحث ادبی جای خود را باز کرد و جزء‌ مسائل درسی قرار گرفت. خانلری رساله‌ای هم به زبان فرانسه در این موضوع نوشت که استادان رأی وی را به‌عنوان رساله دکتری زدند.
قبل از خانلری، علینقی وزیری دو مقاله تحت‌عنوان «اصطلاحات ادبی»‌ یکی دربارهٔ‌ عروض و دیگری دربارهٔ قافیه نوشت و نخستین‌بار،‌ قواعد علمی برای عروض فارسی وضع کرد و عروض سنّتی را زیر سؤال برد. هرچند رسالهٔ‌ خانلری بعد از وی نوشته شد ولی نظریّات او تکرار نظریات وزیری نبود.
مقاله‌های متعددی هم دربارهٔ وزن شعر فارسی نوشت که در «مجله سخن» و کتب دیگر وی درج شده همچون «در وزن شعر فارسی چه کارهای تازه‌ای می‌توان کرد»،‌ «وزن و قافیه»، «وزن شعر فارسی»، «انواع وزن» و «وزن نو»[۸۳].

پژوهش در زبان فارسی و دستور زبان فارسی

خانلری آثار پژوهشی‌‌اش را با تصحیح متن و ترجمه و تعلیق کتاب «خارج‌الحروف» یا «اسباب حدوث الحروف» ابن‌سینا آغاز کرد. کتابی دربارهٔ‌ «زبان فارسی» که مجموعه‌ای از مقاله‌های وی است که از سال ۱۳۲۲تا۱۳۴۰ نوشته بود. در سال ۱۳۴۳ چاپ دوم کتاب را با افزودن شش مقاله به‌علاوه «روش تدریس قواعد فارسی» که در محفلی ایراد کرده بود؛ منتشر کرد. در سال ۱۳۴۶ کتاب را مجدداً به چاپ رسانید که مقاله‌هایی را دوباره بر آن افزود با این تفاوت که قسمت دوم آن را حذف کرد و بخش اول کتاب پیشین را که شامل مباحث کلی و عام بود منتشر ساخت.
کتاب «دستور زبان» خانلری در سال ۱۳۴۳ چاپ شد و بارها به‌عنوان کتاب درسی دورهٔ‌ متوسطه به چاپ رسید. خانلری روش تازه‌ای در پیش گرفت بدین معنی که در آن کوچک‌ترین واحد از گفتار که منظور گوینده را برمی‌آورد، «جمله»‌ خوانده می‌شود و مبنای بحث قرار می‌گیرد. سپس این واحد گفتار به دو قسمت اصلی تقسیم می‌شود که هریک شامل اجزای کوچکتری است پس از آن به شناخت یک‌یک اجزای هر قسمت می‌رسد و مباحث دقیق‌تر پس از آن می‌آید. تا نکته‌های دستوری نسبت به یکدیگر ترتیب و توالی علمی و منطقی داشته باشند[۸۳]. خانلری روش تازهٔ دستور زبان خود را «تحلیلی» می‌داند و در توضیح آن می‌گوید که در روش او نکته‌های دستوری نسبت به یکدیگر ترتیب و توالی علمی و منطقی دارند، چنانکه آموختن هر نکته مکمل نکتهٔ پیشین و مقدمهٔ مطلب بعدی است. به نظر او مشکل دستور سنتی آمیختگی دستور تاریخی با دستور هم‌زمانی است[۸۱]. اصل این کتاب که برای نوجوانان کلاس‌های نخستین دبیرستان تألیف شده بود بعداً مورد تجدید نظر خانلری قرار گرفت و به‌صورت کتاب دستور زبان فارسی در ۳۶۸ صفحه و شش بخش منتشر شد که بخش سوم و چهارم و پنجم و ششم آن کاملاً تازه بود[۸۳].

پژوهش در تاریخ زبان فارسی

نخستین کتاب در زبان فارسی است که تاریخ این زبان را بر پایهٔ موازین علم زبان‌شناسی و تبحّر در زبان‌های ایرانی بررسی کرده است. وی با آگاهی از زبان‌شناسی تاریخی و تاریخ زبان در پژوهش وسیع تاریخ زبان فارسی به قواعد فارسی امروز که ریشه در گذشته داشت، پرده برگرفت[۸۱]. «تاریخ زبان فارسی» را در پنج جلد را نوشت که تاکنون چندین‌بار به چاپ رسیده است. جلد اول هفت‌بار و مجلدات دیگر هریک سه‌بار و دوبار به طبع رسید و چون ترتیب و توزیع مطالب که در پنج جلد انتشار یافته بود به‌سبب آنکه کار تألیف و نشر به‌تدریج انجام می‌گرفت بر طبق طرح اصلی نبود اکنون در سه مجلد گنجانده شده است. بدین ترتیب مطالبی دربارهٔ‌ مرحلهٔ نخستین یعنی دورهٔ رشد و تکوین فارسی دَری در این سه جلد به پایان می‌رسد.

شعر

ماه در مرداب، چاپ اول، ۱۳۴۳

ترجمه

ترجمه‌های زیادی از او در سلسلهٔ‌ انتشارات کلالهٔ‌ خاور که به «افسانه» موسوم بود،‌ چاپ شده بود. قبل از انتشار مجله سخن آخرین دیدار، اعتراف (موپاسان)، پدر (کوپه)، پدرکش (موپاسان)، دختر سلطان (پوشکین)،‌ در یکی از شب‌های بهار (موپاسان)،‌ دستمال (مونته)، دو خانواده (مادام وی)،‌ سفید و سیاه (والتر)، سنا خریب (کوپه)،‌ شرم (کوپه)، طوفان (شکسپیر)، قصر خیالی (کوبون)،‌ قلب هیالمار (دولیل)،‌ کریستن (دولیل)، لیزیماک (مونتسکیو)،‌ مست (موپاسان)،‌ مطب (موردو)، معجزهٔ‌ گرما و سرما (موردو)،‌ مکافات (پوتیه)را به چاپ رسانید[۴].
چند نامه به شاعری جوان (از راینر ماریا ریکله)، ۱۳۲۰، کتابخانه طهوری
بابک و وضع زمانه (از ولتر)، ضمیمه دورهٔ چهارم مجلهٔ‌سخن
شاهکارهای هنر ایران (از آرتور ایهام پوپ)، ۱۳۳۸، بنگاه مطبوعاتی صفی‌ علی‌شاه
تریستان و ایزوت (از ژوزف بدیه)، چاپ اول: ۱۳۳۳، بنگاه ترجمه و نشر کتاب

تصحیح متون

غزل‌های حافظ شیرازی (از روی قدیمی‌ترین نسخه)، (۱۳۳۷)، انتشارات سخن
دیوان شمس‌الدین‌محمد حافظ، بر اساس دوازده نسخه، چاپ اول، (۱۳۵۹)
دیوان شمس‌الدین‎محمد حافظ (مقابله با چهارده نسخه در دو مجلد)، چاپ دوم با تجدید نظر، (۱۳۶۳)، انتشارات خوارزمی
ترانه‌ها (گزیدهٔ‌رباعیات)، چاپ اول، ۱۳۴۳
سمک عیار (۵ جلد)، چاپ اول، ۱۳۳۸
شهر سمک (ضمیمهٔ‌ دورهٔ‌ ۵ جلدی سمک عیار)، چاپ اول، ۱۳۵۸، انتشارات خوارزمی

تحقیقات ادبی و علمی

روانشناسی، (۱۳۱۷)،‌شرکت کانون کتاب
تحقیقات انتقادی در عروض فارسی، (۱۳۲۷)، انتشارات دانشگاه تهران
وزن شعر فارسی، (۱۳۳۷)، این کتاب به عربی نیز ترجمه شده است.
زبان‌شناسی و زبان فارسی، چاپ اول: ۱۳۴۰
مخارج‌الحروف ابن‌سینا، ترجمه و تصحیح متن، (۱۳۳۳)، انتشارات دانشگاه تهران
تاریخ زبان فارسی (۵ جلد)، (۱۳۴۸)، بنیاد فرهنگ ایران
دستور زبان فارسی، جاپ اول:‌۱۳۵۸، بنیاد فرهنگ ایران؛ ترجمه به عربی (۱۳۵۸)
چند نکته در تصحیح دیوان حافظ، (۱۳۳۸)، انتشارات سخن
هفتاد سخن، جلد اول (شعر و هنر)، (۱۳۶۷)، انتشارات توس
هفتاد سخن، جلد دوم، (فرهنگ و اجتماع)، (۱۳۶۷)، انتشارات توس
هفتاد سخن، جلد سوم، (در گوشه و کنار ادبیات فارسی)، (۱۳۶۹)، انتشارات توس
هفتاد سخن، جلد چهارم، (شیوه‌های نو در ادبیات جهان)، (۱۳۷۰)، انتشارات توس

کتاب‌های درسی

دستور زبان فارسی، برای دورهٔ‌ اول و دوم دبیرستان‌ها، سازمان کتاب‌های درسی ۱۳۴۳-۱۳۵۰
تاریخ ایران از آغاز تا اسلام، سازمان کتاب‌های درسی ۱۳۳۸
تاریخ ایران دورهٔ‌ اسلامی، سازمان کتاب‌های درسی ۱۳۳۹

مجموعه‌های زیرنظر

  • شاهکارهای ادبیات فارسی با همکاری ذبیح‌الله صفا
  • مجموعه انتشارات سخن (۳۶ عنوان)
  • انتشارات دانشگاه تهران (۱۳۲۶-۱۳۳۲)
  • انتشارات بنیاد فرهنگ ایران در مجموعه‌های مختلف نزدیک به سیصد جلد
  • انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی

کتاب‌های چاپ‌نشده

  • زندگی‌نامه خودنوشت
  • وزن شعر فارسی برای کودکان

نمایش‌نامه‌‌ها

«خلیل دیلمقانی» دربارهٔ‌ نمایش‌نامه‌نویسی خانلری، از نمایش‌نامه‌ای به‌نام «شصتمین سفر سندباد» و چند نمایش‌نامهٔ‌ دیگر یاد می‌کند و می‌نویسد: «این نمایش‌نامه را کسی به نام خود چاپ کرد. نکته در این است که چون خانلری، نمایش‌نامه را سرسری نوشته بود اسم یک پرسناژ را دو کس آورده بود، یکی رجب و دیگری وهب، اما کسی که آن را بعدها چاپ کرد آن‌ها را جدا کرد و دو نفر به حساب آورد. چند نمایش یک‌‌پرده‌ای نوشت اما چون قلم‌انداز بود کنار گذاشت شاید گم شود و خلاص شود.» [۸۴].

جوایز و افتخارات

YesY دکتری افتخاری دانشگاه دولتی لنین سال ۱۳۵۰
YesY جایزهٔ ادبی فردوسی


بررسی چند اثر

عقاب

  • مثنوی عقاب را در قالب حکایتی هشتادویک بیتی با وزن «فاعلاتن فَعَلاتن فَعَلُن» و در بحر «رمل مسدس مخبون محذوف» سرود[۸۵]. نخستین بار در صفحات ۱۰۹تا۱۱۲ شمارهٔ ۷۲ مجلهٔ‌ مهر، در ۲آبان ۱۳۲۱ شمسی (شمارهٔ ۲ سال هفتم) منتشر کرد. در بالای شعر دو عبارت دیده می‌شد: در سمت راست «به دوستم صادق هدایت» و در سمت چپ به نقل ازخواص الحیوان[۸۶] محمدبن‌موسی دمیری آورده‌اند: «گویند زاغ سیصد سال بزید و گاه سال عمرش ازین نیز گذرد... عقاب را سال عمر سی بیش نباشد»[۸۵]. به قولی او در سال ۱۳۱۸ این شعر را سرود[۸۷] و در سال ۱۳۲۱ آن را برای هدایت خواند و چون ذوق او را در چاپ شعرش دید آن را به وی تقدیم کرد[۸۸]. سه سال بعد در مجلهٔ پیام نو بدون آن دو عبارت چاپ شد و در نهایت در کتاب «ماه در مرداب» آن را در سال ۱۳۴۳ با همان دو عبارت به چاپ رساند[۸۵].
  • شعر «عقاب»‌ حاوی صحنه‌های سؤال‌انگیز یا عبرت‌انگیزی است. برخورد عقاب و زاغ و منش و سرشت متفاوت و متضاد آن‌ها، سراسر این مثنوی را فراگرفته و در خلال آن نکاتی باریک و اندیشیدنی مطرح است: «بودن یا نبودن؟ مسئله این است». که خواننده را به تأمل وا می‌دارد[۸۹]. در کنار مطرح‌کردن حکایتی شیرین از زبان حیوانات به اصل هدف خود که ممکن است بیان‌نمودن مسائل مختلف سیاسی، اجتماعی، فلسفی و یا انتقادی باشد، دست می‌یابد[۹۰].
  • با کاربرد قالب مثنوی استقلال قافیه‌ را در هر بیت تضمین کرد. ضمناً در این منظومه تمامی قوافی درونی و اصلی هستند و از کاربرد قافیه کناری پرهیز کرده است. از لغات دیرینه و کهنی چون «خوان، آگنده و نیز لغات عربی» بهره برده است که کاربرد نداشت و برای خواننده ایجاد نوعی شگفتی می‌کرد و در زمینه نحو هم شاعر همچون شیوهٔ‌ پیشینیان فعل را مقدم آورده و جملات را کوتاه، یکی‌پس‌ازدیگری قرار داده است. در مثنوی خلق تصاویر هنری چون استعاره، تشبیه، کاربرد فراوان جناس، واج‌آرایی‌های نو، مجاز، ایهام، کنایه و پارادوکس به اثر جنبهٔ ادبی بخشیده است. همچنین با بهره‌گیری از قوافی و قالب متناسب با موضوع، جنبهٔ ادبی شعر را دوچندان نموده است. از دیگر ویژگی‌های ادبی بارز شعر نمادگرایی است که در آن زاغ سمبل افراد محافظه‌کار و عقاب نمادی است از افراد روشن‌فکر[۹۱].
  • احسان یارشاطر نوشت: «شعر عقاب از قطعات بی‌نظیر شعر فارسی است». اما مخالفان سیاسی خانلری ارزش ادبی و فرهنگی آن را نادیده گرفتند و وی را صریحاً آماج تیرهای تهمت، عیب‌جویی و سرزنش قرار دادند و ادعا کردند که او با پذیرش منصب دولتی تسلیم زاغان شده است[۸۸]. از بارزترین مخالفت‌ها شعر آشتی یا بازگشت عقاب[۹۲] فخرالدین مزارعی شاعر بسیار حساس شیرازی است که با سرودن آن از ورود خانلری به عرصهٔ سیاست انتقاد کرد و عزیز دولت‌آبادی در منظومه ۸۰ بیتی و بهرام طوسی در مثنوی ۱۵۴ بیتی به نام چرا برگشت از خانلری با سروده‌هایشان دفاع کردند. از مردم عامی نیز شاعری به نام مرادی در سال ۱۳۳۶ پاسخی به شعر عقاب همراه با عقابی برای خانلری فرستاد[۹۳]. ولی هیچ‌کدام از آن‌ها در عرصهٔ معنی و لفظ نتوانستند به گرد شعر عقاب برسند[۸۵]. یوسفی نقد بی‌طرفانه‌ای بر این منظومه دارد و می گوید: «از آثار ارجمند ادبیات فارسی است. افقی بلند و آرمانی را پیش چشم ما می‌گشاید و کمال مطلوبی همّت‌انگیز را به همگان فرا می‌نماید که میل به آن مستلزم رهایی از لجّهٔ‌ تاریک آلودگی و پستی و فرومایگی است و پرواز به آسمان بی‌کران و نورانی پاکی و شرف و آزادگی؛ چه آرمانی از این والاتر؟» [۹۴].
گشت غم‌ناک دل و جان عقابچو ازو دور شد ایام شباب
دید کش دور به انجام رسیدآفتابش به لب بام رسید
باید از هستی دل بر گیردره سوی کشور دیگر گیرد
خواست تا چارهٔ نا چار کنددارویی جوید و در کار کند
صبح‌گاهی ز پی چارهٔ کارگشت برباد سبک‌ سیر سوار
گله کاهنگ چرا داشت به دشت ناگه از وحشت پر و لوله گشت
وان شبان، بیم‌زده،دل‌نگران شد پی برهٔ نوزاد دوان
کبک، در دامن خاری آویختمار پیچید و به سوراخ گریخت
آهو استاد و نگه کرد و رمید دشت را خط غباری بکشید
لیک صیاد سر دیگر داشتصید را فارغ و آزاد گذاشت
چارهٔ مرگ، نه کاری‌ست حقیرزنده را دل نشود از جان سیر
صید هر روزه به چنگ آمد زودمگر آن‌روز که صیاد نبود
آشیان داشت بر آن دامن دشتزاغکی زشت و بد اندام و پلشت
سنگ‌ها از کف طفلان خوردهجان ز صد گونه بلا در برده
سال‌ها زیسته افزون ز شمارشکم آکنده ز گند و مردار
*****
بر سر شاخ ورا دید عقابز آسمان سوی زمین شد به شتاب
گفت که: «ای دیده ز ما بس بیدادبا تو امروز مرا کار افتاد
مشکلی دارم اگر بگشاییبکنم آن چه تو می‌فرمایی»
گفت: «ما بندهٔ در گاه توییمتا که هستیم هواخواه توییم»
بنده آماده بود، فرمان چیست؟جان به راه تو سپارم، جان چیست؟»
دل، چو در خدمت تو شاد کنمننگم آید که ز جان یاد کنم»
*****
این همه گفت ولی با دل خویشگفت‌وگویی دگر آورد به پیش
کاین ستمکار قوی پنجه، کنوناز نیاز است چنین زار و زبون
لیک ناگه چو غضب‌ناک شودزو حساب من و جان پاک شود
دوستی را چو نباشد بنیادحزم را باید از دست نداد
در دل خویش چو این رای گزیدپر زد و دور ترک جای گزید
دل، چو در خدمت تو شاد کنمننگم آید که ز جان یاد کنم»
*****
مرا عمر، حبابی است بر آبراست است این که مرا تیز پر است
لیک پرواز زمان تیزتر است من گذشتم به شتاب از در و دشت»
به شتاب ایام از من بگذشتگرچه از عمر،‌ دل سیری نیست»
مرگ می‌آید و تدبیری نیستمن و این شه پر و این شوکت و جاه»
عمرم از چیست بدین حد کوتاه؟تو بدین قامت و بال ناساز»
به چه فن یافته‌‌ای عمر دراز؟پدرم نیز به تو دست نیافت»
تا به منزلگه جاوید شتافتلیک هنگام دم باز پسین»
چون تو بر شاخ شدی جایگزین از سر حسرت بامن فرمود»
کاین همان زاغ پلید است که بودعمر من نیز به یغما رفته است»
یک گل از صد گل تو نشکفته استچیست سرمایهٔ این عمر دراز؟»
رازی این جاست، تو بگشا این راز»زاغ گفت: «ار تو در این تدبیری »
عهد کن تا سخنم بپذیریعمرتان گر که پذیرد کم و کاست »
دگری را چه گنه؟ کاین ز شماستز آسمان هیچ نیایید فرود»
آخر از این همه پرواز چه سود؟پدر من که پس از سیصدواند»
کان اندرز بد و دانش و پندبارها گفت که بر چرخ اثیر»
بادها راست فراوان تأثیربادها کز زبر خاک و زند»
تن و جان را نرسانند گزندهر چه از خاک، شوی بالاتر »
باد را بیش گزندست و ضررتا بدانجا که بر اوج افلاک »
آیت مرگ بود، پیک هلاک ما از آن، سال بسی یافته‌ایم»
کز بلندی،‌ رخ برتافته‌ایم زاغ را میل کند دل به نشیب»
عمر بسیارش ار گشته نصیب دیگر این خاصیت مردار است »
عمر مردار خوران بسیار استگند و مردار بهین درمان‌ست»
چارهٔ رنج تو زان آسان‌ست خیز و زین بیش،‌ ره چرخ مپوی»
طعمهٔ خویش بر افلاک مجوی ناودان، جایگهی سخت نکوست»
به از آن کنج حیاط و لب جوست من که صد نکتهٔ نیکو دانم»
راه هر برزن و هر کو دانم خانه، اندر پس باغی دارم »
وندر آن گوشه سراغی دارم خوان گسترده الوانی هست»
خوردنی‌های فراوانی هست» ما از آن، سال بسی یافته‌ایم»
*****
آن چه ز آن زاغ چنین داد سراغگندزاری بود اندر پس باغ
بوی بد، رفته از آن، تا ره دورمعدن پشه، مقام زنبور
نفرتش گشته بلای دل و جانسوزش و کوری دو دیده از آن
آن دو همراه رسیدند از راهزاغ بر سفرهٔ خود کرد نگاه
گفت: «خوانی که چنین الوان است»لایق محضر این مهمان است
می‌کنم شکر که درویش نیمخجل از ما حضر خویش نیم
گفت و بشنود و بخورد از آن گند تا بیاموزد از او مهمان پند
عمر در اوج فلک بر ده به سر دم زده در نفس باد سحر
ابر را دیده به زیر پر خویش حیوان را همه فرمان‌بر خویش
بارها آمده شادان ز سفربه رهش بسته فلک طاق ظفر
سینهٔ کبک و تذرو و تیهوتازه و گرم شده طعمهٔ او
اینک افتاده بر این لاشه و گندباید از زاغ بیاموزد پند
بوی گندش دل و جان تافته بودحال بیماری دق یافته بود
دلش از نفرت و بیزاری، ریش گیج شد، بست دمی دیدهٔ خویش
یادش آمد که بر آن اوج سپهرهست پیروزی و زیبایی و مهر
فرّ و آزادی و فتح و ظفرست نفس خرم باد سحرست
دیده بگشود به هر سو نگریستدید گردش اثری زین‌ها نیست
*****
آن چه بود از همه سو خواری بودوحشت و نفرت و بیزاری بود
بال بر هم زد و بر جست از جاگفت: که «ای یار ببخشای مرا
سال‌ها باش و بدین عیش بنازتو و مردار تو و عمر دراز
گر در اوج فلکم باید مردعمر در گند به سر نتوان برد
*****
شهپر شاه هوا، اوج گرفتزاغ را دیده بر او مانده شگفت
سوی بالا شد و بالاتر شدراست با مهر فلک، همسر شد
لحظه‎ای چند بر این لوح کبودنقطه‎ای بود و سپس هیچ نبود

منظومهٔ ماه در مرداب

«ماه در مرداب» به اعتقاد خانلری، حاصل یک تحول در کار شعر اوست. از قصیده آغاز می‌شود و به شعرهای امروزی در قالب جدید می‌رسد. اگر با حوصله به ماه در مرداب نگاه کنیم می‌بینیم که مردی آرام و با تأنی قدم‌به‌قدم در شعر پیش آمده است. در تمام قصایدی که در کتاب اوست ما سایهٔ شعر خراسانی را احساس می‌کنیم. از اولین قصیده که به‌عنوان فردوسی سروده شده است. در این اشعار استقلال اندیشه را می‌توان یافت. با اینکه قصیدهٔ‌ شیوهٔ ناز در مایهٔ‌ تغزل فرخی است اما باز هم استقلال شاعر در بیان مقصود احساس می‌شود. از قصیده که می‌گذریم به آغاز تنوعی در شعر او می‌رسیم. تنوعی که گاه هنوز در قید قالب متقدمان است و گاه از دل شاعر برنخاسته است. تفریح او در انتخاب مضامین، شکل کتاب را متنوع کرده است[۴۱].

تصحیح دیوان حافظ

خانلری ابتدا در سال ۱۳۳۷، صدوپنجاه غزل حافظ را جداگانه تصحیح و چاپ کرد و پس از آن در سال ۱۳۵۹ کل دیوان حافظ را به چاپ رساند. تا پیش از مرگ نیز در چاپ‌های بعدی، باز اصلاحاتی در این چاپ توسط او اعمال شد. تصحیح و طبع آن از علمی‌ترین و روشمندترین و بامبناترین تصحیح‌های دیوان حافظ در تاریخ دویست‌سالهٔ آن است. این کتاب دو جلد است؛ در جلد اول غزل‌ها و در جلد دوم قطعات و رباعیات و شعرهای مشکوک و منسوب به حافظ و نیز بعضی توضیحات لغوی آمده است. خانلری در این چاپ از نسخه‌هایی از دیوان حافظ نیز بهره جست که در اختیار قزوینی نبود و بعضی از ایرادهای چاپ قزوینی‌ را نیز برطرف کرد. در هر صفحه تنها یک غزل درج شده است و در صفحهٔ مقابل، اختلاف‌های نسخه‌های دیگری که در اختیار خانلری بوده، آمده است و او نشان داده که هرکدام از این نسخه‌ها چه تفاوتی با متن برگزیدهٔ‌ دیوان دارد[۹۵].

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

سمک عیار (جلد 1) (۱۳۹۷)، تهران:‌ آگاه، چاپ ۹.
سمک عیار (جلد ۲) (۱۳۹۷)،‌ تهران: آگاه، چاپ ۷.
سمک عیار (جلد ۳)‌(۱۳۸۵)، تهران: آگاه، چاپ ۶.
سمک عیار (جلد ۴) (۱۳۹۷)، تهران: آگاه، چاپ ۵.
سمک عیار (جلد ۵) (۱۳۸۵)، تهران: آگاه، چاپ ۴.
دستور زبان فارسی (۱۳۹۶)، تهران: توس، چاپ ۲۶.
شهر سمک: تمدن و فرهنگ، آئین عیاری، لغات، امثال و حکم (۱۳۹۷)، تهران:‌ آگاه،‌ چاپ ۳.
وزن شعر فارسی (۱۳۹۶)، تهران:‌ توس، چاپ ۸.
دستور تاریخی زبان فارسی (۱۳۹۶)، تهران: توس، چاپ ۱۰.
تاریخ زبان فارسی (۱۳۹۵)، تهران: آسیم، فرهنگ نشر نو، چاپ ۱۰.
تاریخ زبان فارسی ۱، ۲ و ۳ (۱۳۷۴)، تهران: سیمرغ، چاپ ۵.
شاهکارهای هنر ایران (۱۳۹۵)، مترجم: خانلری، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ۶.
ماه در مرداب (۱۳۹۲)، تهران: معین، چاپ ۵.
یوسف و زلیخا، از تفسیر فارسی تربت جام (۱۳۹۲)، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ ۱۲.
دختر سروان (۱۳۹۲)، مترجم خانلری، تهران: معین، چاپ ۵.
مخارج الحروف یا اسباب حدوث الحروف (۱۳۹۱)، مترجم خانلری، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ ۱.
چند نامه به شاعری جوان و یک داستان و چند شعر (۱۳۹۱)، تهران: معین، چاپ ۶.
عقاب (۱۳۹۰)، تهران:‌ خانه ادبیات، چاپ ۲.
عقاب‌ها (و چند شعر از بهرام طوسی) (۱۳۸۲)، تهران: تابران، چاپ ۱.
زبان‌شناسی و زبان فارسی (۱۳۸۶)، تهران: توس، چاپ ۷.
ویژگی‌های نحوی زبان فارسی در نثر قرن پنجم و ششم هجری (۱۳۸۴)، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، چاپ ۱.
هفتاد سخن: شعر و هنر (جلد ۱) (۱۳۷۷)، تهران: توس، چاپ ۲.
هفتاد سخن: فرهنگ و اجتماع (جلد ۲) (۱۳۷۸)، تهران: توس، چاپ ۲.
هفتاد سخن: از گوشه و کنار ادبیات فارسی (جلد ۳) (۱۳۶۹)، تهران: توس، چاپ ۱.
هفتاد سخن: شیوه های نو در ادبیات جهان (جلد ۴) (۱۳۷۷)، تهران: توس، چاپ ۲.
دیوان حافظ، خواجه شمس‌الدین محمد: غزلیات (جلد ۱) (۱۳۷۵)، تهران: خوارزمی، چاپ ۳.
دیوان حافظ، خواجه شمس‌الدین محمد: ملحقات غزلیات، قصاید، مثنویات، قطعات و رباعیات (جلد ۲) (۱۳۷۵)، تهران: خوارزمی، چاپ ۲.
دیوان حافظ (دوره ۲ جلدی) (۱۳۷۵)، تهران: خوارزمی، چاپ ۱.
دیوان حافظ جلد ۱ و ۲ (۱۳۶۳)، تهران: خوارزمی، چاپ ۲.
تاریخ خط (۱۳۶۷)، تهران: نشر مرکز، چاپ ۱.
داستان‌های دل‌انگیز ادبیات فارسی (۱۳۶۵)، تهران: توس، چاپ ۳.
مجله ماهنامه سخن جلد(۱۳۶۴)،‌ تهران: علمی، چاپ ۲.

کتاب‌ها و مقاله‌هایی که دربارهٔ خانلری نوشته شده است[۹۶][۹۷]

  • افشار، ایرج و هانس روبرت رویمر (۱۳۷۶). سخنواره: پنجاه‌وپنج گفتار پژوهشی به یاد دکتر پرویز ناتل خانلری. تهران: توس.
  • الهی، صدرالدین (۱۳۹۲). نقد بی غش: مجموعه گفت‌وگوهای دکتر پرویز ناتل خانلری با صدرالدین الهی دربارهٔ صادق هدایت، بزرگ علوی، ملک الشعرای بهار، نیما یوشیج و صادق چوبک. تهران: معین.
  • رستگار فسایی، منصور (۱۳۷۹). احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری. تهران: طرح نو.
  • پارسی‌نژاد، ایرج (۱۳۸۷). خانلری و نقد ادبی. تهران: سخن.
  • عظیمی، میلاد (۱۳۸۸). در ترازوی نقد. عقاب: کارنامه، نقد و تحلیل اشعار پرویز ناتل خانلری. تهران: سخن.

نوا، نما، نگاه

شعر عقاب با صدای خانلری







در تارنما بیشتر بخوانید

پانویس

  1. مسکوب، ترانه. «سال‌شمار زندگی و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری». بخارا، ش. ۹۴ (مردادوشهریور ۱۳۹۲): ۱۳۷-۱۴۷. 
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ «از دفتر خاطرات دکتر پرویز خانلری (تنگدستی)». مجلۀ ایرانشناسی، ش. ۹۴ (۱۳۷۲): ۳۰۶. 
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ ۳٫۶ جلالی، یدالله. «دیدارها و یادگاری‌ها: خاطرات پرویز ناتل خانلری». آینده ۱۶، ش. ۵-۸ (شانزدهم مرداد تا آبان ۱۳۶۹): ۴۲۷-۴۵۰. 
  4. ۴٫۰۰ ۴٫۰۱ ۴٫۰۲ ۴٫۰۳ ۴٫۰۴ ۴٫۰۵ ۴٫۰۶ ۴٫۰۷ ۴٫۰۸ ۴٫۰۹ ۴٫۱۰ ۴٫۱۱ ۴٫۱۲ ۴٫۱۳ ۴٫۱۴ عظیمی، در ترازوی نقد.
  5. فسایی، احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری، ۹۶.
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ ۶٫۵ ۶٫۶ عبدالحسین آذرنگ، دانشنامه جهان اسلام، جلد ۱۴.
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ ۷٫۴ ۷٫۵ افشار،‌ روبرت رومیر، سخنواره.
  8. ، قافله‌سالار سخن، ۴۴۵.
  9. ، قافله‌سالار سخن، ۴۶۵.
  10. فسایی، احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری، ۳۳۰-۳۳۶.
  11. ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲ ۱۱٫۳ ۱۱٫۴ ۱۱٫۵ ۱۱٫۶ ۱۱٫۷ ۱۱٫۸ ، فرهنگ و تاریخ.
  12. ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ۱۲٫۲ ۱۲٫۳ ۱۲٫۴ ۱۲٫۵ «برگزیده‌ها (چند برگ از دفتر خاطرات دکتر خانلری)». ایران‌شناسی، ش. ۱۰ (تابستان ۱۳۷۰): ۳۸۸-۳۹۱. 
  13. فسایی، احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری، ۳۰۲-۳۰۴.
  14. پارسی‌نژاد، ایرج. «استادم: دکتر خانلری». ایران‌شناسی، ش. ۱۰ (تابستان ۱۳۷۰): ۲۳۹-۲۴۳. 
  15. ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ ۱۵٫۲ ۱۵٫۳ ۱۵٫۴ ۱۵٫۵ ۱۵٫۶ ۱۵٫۷ ۱۵٫۸ ، قافله‌سالار سخن، ۳۰۱-۳۱۱.
  16. باطنی، محمدرضا. «خاطراتی از خانلری». بخارا ۱۵، ش. ۹۴ (مرداد – شهریور ۱۳۹۲): ۱۸۲-۱۸۴. 
  17. ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ ۱۷٫۲ ۱۷٫۳ اتحاد، پژوهشگران معاصر ایران.
  18. ، قافله‌سالار سخن، ۳۲۴.
  19. صدیقیان، مهین‌دخت. دنیای سخن، ش. ۳۶-۳۷. 
  20. ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ ۲۰٫۲ ایران‌شناسی ۳، ش. ۲ (تابستان ۱۳۷۰): ۲۷۴-۴۵۵. 
  21. ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ ۲۱٫۲ ۲۱٫۳ فسایی، احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری، ۱۵-۱۷.
  22. اخوان ثالث، تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم، جلد ۴۴۷.
  23. برقعی، سخنوران نامی معاصر ایران، ج۲، ۱۲۵۴، حاشیه ۱.
  24. ، قافله سالار سخن، ۴۴۳.
  25. ۲۵٫۰۰ ۲۵٫۰۱ ۲۵٫۰۲ ۲۵٫۰۳ ۲۵٫۰۴ ۲۵٫۰۵ ۲۵٫۰۶ ۲۵٫۰۷ ۲۵٫۰۸ ۲۵٫۰۹ ذوالفقاری، حسن. «یاد یاران: دکتر پرویز ناتل خانلری». رشد آموزش زبان و ادب فارسی، ش. ۷۱ (پائیز ۱۳۸۳): ۲۰-۲۷. 
  26. ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ ۲۶٫۲ «سناتوری و وزارت». آینده، ش. ۵-۸ (۱۶): ۴۳۲-۴۴۰. 
  27. فسایی، احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری، ۱۴۸.
  28. «خانلری تنها بود». روزنامهٔ شرق، ش. ۵۶۰، ۱۷. 
  29. ، قافله سالار سخن، ۳۳۳-۳۳۵.
  30. عباسی، حبیب‌الله. مهرنامه، ش. ۱۰ (دوم، فروردین ۱۳۹۰): ۲۲۴. 
  31. ، قافله‌سالار سخن، ۳۶۶.
  32. ۳۲٫۰ ۳۲٫۱ ۳۲٫۲ ۳۲٫۳ فسایی، احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری، ۳۳۷- ۳۴۲.
  33. ۳۳٫۰ ۳۳٫۱ ۳۳٫۲ ۳۳٫۳ ۳۳٫۴ ۳۳٫۵ ۳۳٫۶ «بنیاد فرهنگ ایران». یغما، ش. ۲ (سال ۲۸، اردیبهشت ۱۳۵۴): ۶۵-۷۶. 
  34. فسایی، احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری، ۲۲۷-۲۳۹.
  35. فسایی، احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری، ۲۵۱-۲۶۹.
  36. ۳۶٫۰ ۳۶٫۱ ۳۶٫۲ ۳۶٫۳ ۳۶٫۴ ۳۶٫۵ ۳۶٫۶ فسایی، احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری، ۱۶۹-۱۹۵.
  37. فسایی، احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری، ۲۶۴-۲۶۷.
  38. فسایی، احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری، ۳۳۷-۳۴۲.
  39. منصوری، طیبه. «سپاه دانش در اسناد مجلس». پیام بهارستان ۲، ش. ۶ (۲، زمستان ۱۳۸۸): ۴۵۷-۴۶۴. 
  40. فسایی، احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری، ۲۶۳-۲۶۴.
  41. ۴۱٫۰ ۴۱٫۱ ۴۱٫۲ ۴۱٫۳ ۴۱٫۴ ۴۱٫۵ الهی، نقد بی‌غش.
  42. فسایی، احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری، ۵۲.
  43. «خانلری:‌«نثر فارسی در دوره اخیر»». ضمیمه نامه فرهنگستان، ش. ۳۷ (تابستان ۱۳۸۸): ۳۵-۵۲. 
  44. «فرنگی بازی». سخن، ش. ۴ (دهم تیر ۱۳۸۸): ۳۴۳-۳۴۷. 
  45. «بزرگداشت مصحح حافظ و مورخ تاریخ زبان فارسی، دکتر پرویز ناتل خانلری، برگزار شد.». 
  46. «مرگ بهمنیار». سخن ۶ (۱۰): ۹۳۱. 
  47. «با دکتر خانلری درباره حافظ، نیما، هدایت، آل‌احمد، مینوی، دهخدا، فرزاد و مجله سخن». آدینه، ش. ۱۳ (خرداد ۱۳۶۶): ۲۷-۳۳. 
  48. ۴۸٫۰ ۴۸٫۱ ، هفتاد سخن، جلد ۲، ۲۴۰.
  49. «منتخب فرهنگ فلسفی». سخن، ش. ۳ (۹): ۲۹۹. 
  50. «مرگ دوست». سخن، ش. ۲ (۲۶): ۱۲۴-۱۲۵. 
  51. الهی، صدرالدین. «خاطرات ادبی ... دربارهٔ‌ چوبک». ایران‌شناسی، ش. ۱۸ (تابستان ۱۳۷۲): ۲۵۵-۲۶۷. 
  52. ۵۲٫۰ ۵۲٫۱ ، هفتاد سخن، جلد۱، ۲۶۳-۲۶۵؛‌ ۲۰۶.
  53. ۵۳٫۰ ۵۳٫۱ حریری، هنر و ادبیات امروز، ۹۶-۹۸.
  54. «بزم درد». سخن، ش. ۱۱ (۴): ۹۰۸. 
  55. «آرش کمانگیر». سخن، ش. ۵ (۱۰): ۵۶۳-۶۶۴. 
  56. «شعر انگور». سخن، ش. ۱۱-۱۲ (۸): ۱۱۴۷-۱۱۴۸. 
  57. «شبگیر». سخن، ش. ۱۱ (۴): ۸-۹. 
  58. «ادبیات فارسی در خراسان». سخن، ش. ۹ (۱۵): ۹۵۷. 
  59. «گفتگو با مهرداد بهار». کلک، ش. ۴۵، ۱۹۴-۱۹۵. 
  60. بهبهانی، به یاد بعضی از نفرات، ۵۸۷.
  61. ریپکا، تاریخ ادبیات ریپکا، ۲: ۶۹۷.
  62. ، قافله سالار سخن، ۳۶۹-۳۷۹.
  63. ا محجوب، خاکستر هستی، ۱۷-۱۸.
  64. ، قافله سالار سخن، ۴۰۵-۴۲۰.
  65. نادرپور، نادر. «مکتب سخن و نثر دبیری». ایران‌شناسی ۳، ش. ۱۰ (تابستان ۱۳۷۰): ۲۴۷-۲۵۵. 
  66. «ذهن نواندیش». روزنامهٔ شهروند، ش. ۶۱، ۱۳۱. 
  67. فسایی، احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری، ۲۹.
  68. افشار، ایرج. «یادکرد دکتر پرویز ناتل خانلری». دنیای سخن، ش. ۳۴ و ۹۴ (مرداد و شهریور ۱۳۹۲): ۲۰۴-۲۲۴. 
  69. دنیای سخن، ش. ۳۴ و ۳۵ (مهر و آبان ۱۳۶۹): ۱۴. 
  70. فسایی، احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری، ۳۴.
  71. ملاح، حسین‌علی. «خانلری و موسیقی». ایران‌شناسی، ش. ۱۰ (تابستان ۱۳۷۰): ۲۵۶-۲۶۰. 
  72. ۷۲٫۰ ۷۲٫۱ ، ماه در مرداب.
  73. فسایی، احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری، ۳۸۰-۳۸۴.
  74. ۷۴٫۰ ۷۴٫۱ ، قافله سالار سخن، ۴۷۲-۴۷۴.
  75. فسایی، احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری، ۳۳۰-۳۳۶.
  76. نادرپور، نادر. «مردی از بلندیها - به یاد دکتر پرویز خانلری». آینده ۱۶، ش. ۹-۱۲ (شانزدهم آذر تا اسفند ۱۳۶۹): ۶۴۵. 
  77. شکیبا، شعر فارسی از آغاز تا امروز، ۳۵.
  78. ، قافله سالار سخن، ۴۴۵-۴۵۹.
  79. ، قافله سالار سخن، ۳۷۶.
  80. نادرپور، نادر. «مکتب سخن و نثر دبیری (پژوهشی کوتاه در شیوه نگارش دکتر پرویز ناتل خانلری)». ایران‌شناسی، ش. ۱۰ (تابستان ۱۳۷۰): ۲۴۷-۲۵۵. 
  81. ۸۱٫۰ ۸۱٫۱ ۸۱٫۲ ۸۱٫۳ پارسی‌نژاد، ایرج. «میراث استاد خانلری». بخارا، ش. ۹۸ (۱۵، بهمن و اسفند ۱۳۹۲): ۱۶۰-۱۶۷. 
  82. ملاح، حسین‌علی. «خانلری و موسیقی». ایران‌شناسی، ش. ۱۰ (تابستان ۱۳۷۰): ۲۵۶-۲۶۰. 
  83. ۸۳٫۰ ۸۳٫۱ ۸۳٫۲ فسایی، احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری، ۱۵۴.
  84. فسایی، احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری، ۱۴۶.
  85. ۸۵٫۰ ۸۵٫۱ ۸۵٫۲ ۸۵٫۳ هادی، روح‌الله. «ردپای عقاب: به یاد استاد مهربانی‌ها دکتر قیصر امین‌پور». ادب فارسی ۱، ش. ۳، ۴ و ۵ (بهار و تابستان ۱۳۹۰): ۴۹-۷۸. 
  86. فسایی، احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری، ۱۳۶.
  87. یوسفی، چشمه روشن، ۶۷۸.
  88. ۸۸٫۰ ۸۸٫۱ فسایی، احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری، ۱۲۰.
  89. آقاخانی، محمود، اسماعیل صادقی، مسعود فروزنده. «تحلیل ساختاری شعر عقاب و خانه سریویلی نیما یوشیج بر اساس نظریه‌های برمون و گریماس». فصلنامه تخصصی مطالعات داستانی، ش. ۱ (پاییز ۱۳۹۱): ۵-۱۹. 
  90. خسرویان، محمدمهدی. «شه پر شاه هوا: تأملی درباره شعر «عقاب» ناتل خانلری». نامه انجمن، ش. ۳۳ و ۳۴ (بهار و تابستان ۱۳۸۸): ۱۸۷-۲۰۶. 
  91. دل‌آسایی، محمود. «شعر عقاب و پاسخ شاعری از خورموج بوشهر». حافظ، ش. ۱۱ (بهمن ۱۳۸۳): ۴۱-۴۲. 
  92. فسایی، احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری، ۱۲۷.
  93. نیکخواه، نفیسه. «بررسی سبک‌شناسانه مثنوی «عقاب» خانلری از منظر ویژگی‌های زبانی، ادبی و فکری». فصلنامهٔ علمی پژوهشی زبان و ادب فارسی، ش. ۲۶ و ۲۷ (بهار و تابستان ۱۳۹۵): ۳۱۱-۳۲۸. 
  94. فسایی، احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری، ۱۴۵.
  95. خرمشاهی، بهاءالدین. «خانلری و حافظ پژوهی (قلم رنجه ۱۷)». ایران‌شناسی، ش. ۹۴ (مرداد - شهریور ۱۳۹۲): ۱۸۵-۱۹۱. 
  96. «مقاله‌ها در پایگاه تخصصی نور». 
  97. «مقاله‌ها در پرتال جامع علوم انسانی». 

منابع

  1. افشار، ایرج و هانس روبرت رویمر (۱۳۷۶). سخنواره: پنجاه وپنج گفتار پژوهشی به یاد دکتر پرویز ناتل خانلری. تهران: توس.
  2. الهی، صدرالدین (۱۳۹۲). نقد بی غش: مجموعه ی گفتگوهای دکتر پرویز ناتل خانلری با صدرالدین الهی درباره ی صادق هدایت، بزرگ علوی، ملک الشعرای بهار، نیما یوشیج و صادق چوبک. تهران: معین.
  3. پارسی‌نژاد، ایرج (۱۳۸۷). خانلری و نقد ادبی. تهران: سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۲۶۵-۴.
  4. بهبهانی، سیمین (۱۳۷۸). به یاد بعضی نفرات. تهران: البرز.
  5. حریری، ناصر (۱۳۶۵). هنر و ادبیات امروز. بابل: کتابسرا.
  6. خانلری، پرویز (۱۳۴۵). فرهنگ و تاریخ. تهران: امیرکبیر.
  7. ــــــــــــــــــــ (۱۳۷۰). قافله‌سالار سخن. تهران: البرز.
  8. ــــــــــــــــــــ (۱۳۷۳). زبان‌شناسی و زبان فارسی. تهران، چاپ ششم: توس.
  9. ــــــــــــــــــــ (۱۳۶۷). هفتاد سخن. تهران: توس.
  10. ــــــــــــــــــــ (۱۳۹۲). ماه در مرداب. تهران: معین. شابک ۹۶۴-۵۶۴-۳۳۴-۱.
  11. رستگار فسایی، منصور (۱۳۷۹). احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانلری. تهران: طرح نو. شابک ۹۶۴-۷۱۳۴-۲۰-۷.
  12. شکیبا، پروین (۱۳۷۰). شعر فارسی از آغاز تا امروز. تهران: هیرمند.
  13. عظیمی، میلاد (۱۳۸۸). در ترازوی نقد. عقاب: کارنامه، نقد و تحلیل اشعار پرویز ناتل خانلری. تهران: سخن. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۳۷۷-۴.
  14. ریپکا، یان و با همکاری اوتاکار کلیما ... [و دیگران ف ویراستار کال یان ]؛ مترجم عیسی شهابی (۱۳۵۴). تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان تا قاجاریه. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب. شابک ۹۶۴-۴۴۵-۳۲۳-۹.
  15. محجوب، محمدجعفر (۱۳۷۸). خاکستر هستی. تهران: مروارید.

پیوند به بیرون

  1. «مقاله‌های نوشته شده درباره خانلری و آثارش در پایگاه تخصصی نور». بازبینی‌شده در ١٣آذر۱۳۹٨. 
  2. «مقاله‌های نوشته شده درباره خانلری و آثارش در پرتال جامع علوم انسانی». بازبینی‌شده در ١٣آذر۱۳۹٨.