تپه جاویدی و راز اشلو

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
تپه جاویدی و راز اشلو
تصویر چاپ قدیم
نویسندهاکبر صحرایی
ناشرانتشارات ملک اعظم
محل نشرمشهد
تاریخ نشر۱۳۸۹
چاپسیزدهم ۱۴۰۰
شابک9786006123004
موضوعتاریخ شفاهی، مستند روایی، خاطرات دفاع مقدس
زبانفارسی
قطعرقعی
نوع جلدشومیز

کتاب «تپه جاویدی و راز اشلو» به قلم اکبر صحرایی، زندگی‌نامه مستند داستانی شهید مرتضی جاویدی است که اولین‌‎بار در سال ۱۳۸۹ توسط انتشارات ملک اعظم مشهد به چاپ رسید. این کتاب با موضوع جنگ عراق علیه ایران در سال ۱۳۹۰ برگزیده کتاب سال یازدهمین جشنواره شهید حبیب غنی‌پور شده است.

*****

کتاب «تپه جاویدی و راز اشلو» زندگی‌نامه مستند داستانی شهید مرتضی جاویدی، تنها شهیدی که امام خمینی (ره) بر پیشانی او بوسه زده است. این کتاب از زبان چهل راوی به صورت اول شخص روایت می‌شود. هر کدام از ین راوی‌ها بخشی از زندگی شهید مرتضی جاویدی را روایت می‌کنند. در خلال این روایت‌ها زوایای مختلف شخصیت این شهید بزرگوار برای خواننده آشکار می‌شود. از جمله راویان این کتاب می‌توان به سرداران، رحیم صفوی و محسن رضایی و شهیدان، صیاد شیرازی و مرتضی آوینی، همسر شهید جاویدی و تعدادی از دوستان و همرزمان شهید اشاره کرد. اکبر صحرایی با استفاده از نثر و زبانی ساده و روان به خوبی توانسته مخاطب را با اثر همراه کند.

خلاصه اثر

جلد جدید کتاب

کتاب «تپه جاویدی و راز اشلو» درباره یک شهید شاخص به نام مرتضی جاویدی، تنها شهیدی که امام خمینی (ره) بر پیشانی او بوسه زده است. مرتضی جاویدی فرمانده گردان فجر از تیپ ۳۳ المهدی شیراز بود. گردان فجر در اکثر عملیات‌ها حضور داشت و بارها نام این گردان و شهید جاویدی از رادیو عراق شنیده شده بود.

پشت جلد جدید

از تیپ ۳۳ المهدی در مواقعی که کار گره می‌خورد یا عملیات سختی در پیش بود، برای گره‌گشایی در کارها استفاده می‌شد. در نوک پیکان این تیپ، گردان فجر قرار داشت. نقطه اوج داستان محاصره شدن شهید جاویدی و گردان تحت امرش روی تپه‌ای به نام «برد زرد» در سی کیلومتری عراق است.

مرتضی جاویدی و نیروهایش چیزی در حدود چهار شبانه روز در محاصره دشمن قرار می‌گیرند؛ محاصره‌ای سخت که تعداد نفرات باقی‌مانده گردان فجر را از ۴۰۰ نفر به ۱۸ نفر می‌رساند، با این وجود تپه هرگز سقوط نمی‌کند. شهید جاویدی با غیرتی مثال زدنی به همراه دیگر همرزمانش در شرایطی که با جیره‌بندی آب و مواد غذایی مواجه و شهادت تک‌تک رفقایشان را دیده بودند، تا آخرین نفس جنگیدند و تا آمدن نیروهای کمکی تپه را حفظ کردند.[۱]

این اتفاق نام گردان فجر و فرمانده‌اش شهید مرتضی جاویدی را سر زبان‌ها انداخت و مورد توجه فرماندهان جنگ قرار داد. از آنطرف هم بسیاری از جوان‌های شیرازی برای رفتن به جبهه و پیوستن به این گردان داوطلب شدند، اما شهید جاویدی به این راحتی‌ها کسی را به گردان فجر راه نمی‌داد. ورود به این گردان شرایط خاصی از جمله تمرین‌های ورزشی و رزمی، نوشتن خون‌نامه و همچنین تعهد برای خواندن هر شب سوره واقعه را شامل می‌شد. شهرت مرتضی جاویدی تنها نزد رزمنده‌ها و فرماندهان ایرانی نبود، بلکه عراقی‌ها هم حسابی او را می‌شناختند و هر چند وقت یکبار شایعه درست می‌کردند که «اشلو» را کشته‌ایم. اشلو لقبی بود که مرتضی در بین عراقی‌ها پیدا کرده بود؛ اشلو مخفف «اشلونک» است که یعنی «حال و روزت چطور است؟!».

این کتاب از زبان چهل راوی به صورت اول شخص روایت می‌شود؛ هر کدام از این راوی‌ها در مجموع صد و سی و سه روایت از مقاطع مختلف زندگی شهید مرتضی جاویدی را بیان می‌کنند. روایت‌های کتاب از تظاهرات اولیه مربوط به روزهای انقلاب اسلامی در روستای جلیان شهرستان فسا از سال ۱۳۵۷ آغاز و با شهادت او در عملیات کربلای 5 در سال ۱۳۶۵ به پایان می‌رسند. [۲]

هر یک از روایت‌های کتاب عنوان جداگانه‌ای دارند که در کنار عنوان به زمان دقیق آن روایت هم اشاره شده است. به عنوان مثال، روایت اول کتاب «درخت نارنج» نام دارد که زمان آن ۲۰ آذر ۱۳۵۶ است.

همچنین آخرین روایت کتاب «پدر خاک» نام دارد که تاریخ ۹ بهمن ۱۳۶۵ در ابتدای آن آورده شده است. بخش زیادی از داستان کتاب را همسر شهید جاویدی روایت می‌کند که حدود ۱۵۰ صفحه از کتاب را به خود اختصاص می‌دهد. در واقع یک چهارم اثر روایتی است که همسر وی از شهید دارد. عملیات کربلای ۴ و ۵ هم در این کتاب به تصویر کشیده شده است.

در عملیات کربلای 5 است که شهید جاویدی با ایثار و فداکاری، سردار شهید حاج‌قاسم سلیمانی و نیروهایش را از بند محاصره نجات می‌دهد. در بخش پایانی کتاب به عنوان ضمیمه، ۲۱ قطعه عکس رنگی از مراحل مختلف زندگی شهید مرتضی جاویدی و گردان فجر ارائه شده است. [۳]

درباره نویسنده

نویسنده کتاب

اکبر صحرایی، سال ۱۳۳۹ در شیراز به دنیا آمد. وی دانش‌آموخته رشته مدیریت دولتی است.

صحرایی که پیش از انقلاب با حضور در کلاس‌های داستان‌نویسی اصول و قواعد نگارش را آموخته بود، نویسندگی را در سال ۱۳۶۵ آغاز کرد. او در سال ۱۳۵۹ به طور داوطلبانه پا به جبهه جنگ تحمیلی گذاشت. دغدغه نگارش خاطرات خود و دوستانش در این دوران، او را در مسیر نویسندگی قرار داد.

نگارش مجموعه داستان «کانال مهتاب» در سال ۱۳۷۷ و کتاب «هزار و نه» در سال ۱۳۷۹، اولین تجربیات حرفه‌ای او در دنیای ادبیات است.

صحرایی در سال ۱۳۸۲ به عرصه ادبیات کودک و نوجوان نیز وارد شد و با کتاب «خمپاره‌های خواب‌آلود» توانست موفقیت‌های متعددی کسب کند. در ادامه، آثاری همچون «کاش کمی بزرگ‌تر بودم» در سال ۱۳۸۶، «شمشاد» و «آرزوی چهارم» در سال ۱۳۸۷ و داستان طنز «معمای کانال ماهی» در سال ۱۳۸۸ این نویسنده را در حوزه ادبیات کودک و نوجوان تثبیت کرد.

او در سال ۱۳۸۹ رمان «حافظ هفت» را نوشت که برای آن، در سال ۱۳۹۱ جایزه ادبی جلال آل احمد را کسب کرد. علاوه بر این، اکبر صحرایی در حوزه طنز نیز موفق بوده است و مجموعه هفت جلدی « دارو دسته دارعلی» و «سنگر علاف‌ها» از بهترین کتاب‌های او در این حوزه هستند. [۴]

وی کتاب «تپه جاویدی و راز اشلو» را در سال ۱۳۸۹ نوشت. این نویسنده در سال ۱۳۹۸ رمان دوجلدی «کتیبه ژنرال» را که به گفته خودش پنج سال برای نگارشش تحقیق کرده بود، به رشته تحریر درآورد. او با این رمان نامزد دریافت جایزه قلم زرین شد.

نگارش زندگی‌نامه شهدا نیز از جمله تجربیات این نویسنده است و کتاب «پرونده ۳۱۲» یکی از این آثار محسوب می‌شود که به زندگی شهید دستغیب می‌پردازد.[۵]

نظر نویسنده درباره اثر

چهل راوی؛ شیوه‌ای متفاوت از روایت

[۶]

روایت ساده و روان؛ دلیل برگزیده شدن در جایزه شهید غنی‌پور

شهید مرتضی جاویدی

[۶]

علت انتخاب اشلو در عنوان کتاب

[۶]

کتابی که بدون اطلاعم ترجمه شد

تصویر جلد ترجمه عربی کتاب

[۷]

نقد و بررسی اثر

یکی از ویژگی‌های منحصر به فرد کتاب «تپه جاویدی و راز اشلو» که در ژانر ادبیات پایداری نوشته شده است، تعدد راوی‌ها در روایت این اثر است. چهل راوی این داستان را روایت می‌کنند و در مجموع، صد و سی و سه روایت از زندگی این شهید را بیان می‌کنند. حضور عناصر داستانی در این روایت‌ها و کوتاه بودن این صد و سی و سه روایت، کتاب را خوش‌خوان کرده است. با اینکه هر کدام از این روایت‌ها را می‌توان به عنوان داستانی کوتاه خواند و از آن لذت برد، این روایت‌ها در کنار هم زوایای مختلف شهید مرتضی جاویدی را برای خواننده آشکار می‌کند.

سیر زمانی وقایع در روایت‌ها به خوبی رعایت شده است. مخاطب با دنبال کردن این روایت‌های پشت سرهم در جریان خط افقی روایت‌های داستان قرار می‌گیرد. هرچند نویسنده کتاب، یکی از دلایل استقبال مخاطبان از کتابش را شخصیت برجسته شهید جاویدی می‌داند و معتقد است هر نویسنده دیگری هم به آن می‌پرداخت، نتیجه کار کتاب خوبی می‌شد؛ اما نمی‌توان از زحمتی که او برای این کتاب کشیده است به راحتی گذشت.

محدود نکردن روایت‌ها به یک راوی و زاویه دید و در نتیجه لزوم تغییر لحن و مختصات روایت‌ها با توجه به سن و حال و هوای هر کدام از راویان، راه پرمشقتی است که صحرایی با اختیار در آن گام برداشته است. چنان‌که لحن و فضای روایتی که توسط همسر شهید بیان می‌شود، قطعاً با روایت شهید صیاد شیرازی متفاوت است. همین امر باعث شده که خواننده این کتاب را با بیش از ۵۰۰ صفحه را با اشتیاق بخواند، بدون اینکه در هنگام مطالعه احساس یکنواختی و کسالت به او دست دهد. از این منظر می‌توان «تپه جاویدی و راز اشو» را یک نوآوری دل‌چسب در کتاب‌های دفاع مقدس، در مقطع انتشارش دانست. شاید هم همین نکته باعث شد که علی‌رغم عدم تبلیغات خاص و پرهزینه، این کتاب مخاطبان زیادی پیدا کرد و در مدت کوتاهی چندین بار تجدید چاپ شد.[۳]

دلیل شهرت اثر

 بخشی از شهرت این اثر به جذابیت شخصیت و زیست شهید مرتضی جاویدی بازمی‌گردد؛ شهیدی که با ایثار و فداکاری، سردار شهید حاج‌قاسم سلیمانی را از بند محاصره در عملیات کربلای ۵ نجات داد و همچنین تنها شهیدی‌ست که امام خمینی (ره) بر پیشانی‌اش بوسه زده است.

جوایز و افتخارات

برگزیده جایزۀ کتاب سال یازدهمین دورۀ شهید غنی‌پور در سال ۱۳۹۰

نشست‌های برگزار شده درباره اثر

هشتمین جلسه نقد کتاب دفاع‌ مقدس در استان آذربایجان غربی،‌ با محوریت کتاب «تپه جاویدی و راز اشلو» در پنج‌شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۰. این نشست با حضور آقایان حیدر بهرامی، علی ضیایی و فرزین میلانی برگزار شد.[۸]

اظهارنظرها درباره اثر

وحید یامین‌پور؛ نویسنده و فعال رسانه‌ای

[۱]

برش‌هایی از کتاب

بوسه امام خمینی (ره) بر پیشانی شهید جاویدی

برخورد پرنشاط و لطف و سادگی امام خمینی برای مرتضی مجوز شد تا او از خود بی‌خود شود. چنان آتش مهر و اشتیاق در دل مرتضی زبانه کشید که انگار می‌خواست عشق خود را به هر طریق که شده ابراز کند. اشلو عنان از کف داد و همه را پس زد. با آن قد و بالای متوسط دست حلقه کرد، پرید و گردن امام را چسبید. پایین آورد و به صورت نزدیک کرد. مثل تشنه‌ای حریص در بیابان و مثل عاشقی شیفته شروع کرد به بوییدن و بوسیدن عمامه، پیشانی، چشم، گونه، محاسن، عبا، دست و پای امام! چشمه‌ای دیگر از شهامت مرتضی را در برخورد با امام دیدیم!

هیچ‌کدام از ما به خود جرئت نمی‌دادیم تا برای ابراز محبت دست به چنین کاری بزنیم و حالا نگران بودیم با محبت و فشاری که نتیجه‌ از خود بیخود شدن مرتضی بود چه بر سر امام می‌آید! اما امام انگار طرف خود را شناخته بود، آرام و متواضع عکس‌العملی نشان نداد و من یقین کردم که امام مرتضی را نماد رزمنده‌هایی می‌داند که بارها گفته بود: «بر دست و بازوی آن‌ها بوسه می‌زنم!»

امام خونسرد و آرام، به قدری ایستاد و صبر کرد تا بوسه‌های مرتضی جاویدی تمام شد. خواستیم تا مرتضی را کنار خود ببریم که یک‌دفعه متوجه شدیم که امام از مرتضی بسیجی‌تر است، چراکه خم شد و پیشانی مرتضی را بوسید!

بوسه‌ای که اولین بار در طول عمرم دیدم، حس کردم امام مهمان چند دقیقه‌ای خود را از صمیم قلب دوست دارد! صدای حاج احمد آقای خمینی را شنیدم که می‌گفت: تا به الان ندیده بودم، امام پیشانی کسی را ببوسد![۹]

عزاداری جانانه

مرتضی جدا از اینکه جان بچه‌های گردان برایش عزیز بود، در صورت شهید شدن آن‌ها در معرکه جنگ، تعصب خاصی روی جنازه آن‌ها داشت و کسی را نمی‌بخشید که اگر می‌توانست جنازه شهیدی را عقب برگرداند و از این کار غفلت کند.

بعد از عملیات کربلای ۴ از خنده و شوخی افتاده بود. دیگر از جشن پتو و بازی کفن‌ودفن مرده خبری نبود! یادم می‌آید شب اول خدمت، توی گردان وارد آسایشگاه که شدم، جا خوردم! چشمم خورد به مرده‌ای که وسط آسایشگاه دراز بود و بچه‌های گردان به خصوص مرتضی تو سرزنان عزاداری می‌کردند!

متعجب و حیران خیره شده بودم به مراسم کفن‌ودفن مرده که با جدیت تمام انجام می‌گرفت. مثل زن‌هایی که عزیزی را از دست داده باشند، طوری ناخن توی صورت و مو می‌کشیدند و گریه و زاری می‌کردند که نگو و نپرس! به خصوص نقش مرتضی به عنوان صاحب عزا. مراسم کفن‌ودفنی که بی‌اختیار من هم در آن سهیم شدم و تازه اینجا بود که بچه‌ها به من خندیدند.[۱۰]

وای به روزی که بگندد نمک

سکوت محض اتوبوس عازم شیراز را گرفته بود و کسی دل و دماغ حرف زدن نداشت. در فکر دوستان شهیدم بودم که مرتضی اتوبوس را نگه داشت. سن و سالش کمتر از من بود اما شده بود فرمانده، صدایم کرد. محمد بلاغی بیا پایین. پیاده شدم. مرتضی کارتن بزرگی پرتقال خرید و با هم بالا آوردیم و بین بچه‌ها تقسیم کردیم. پوست کندن پرتقال که تمام شد صدای راننده بلند شد، آخ سرم، خدا ذلیلتون کنه … نزنید….

هنوز حرف راننده تمام نشده بود که پوست بعدی به سرش خورد. برگشت و گفت همین کارها رو کردید که شهید نشدید. راننده خواست از داخل آینه شکایت بچه‌ها را به ما بکند که دید مرتضی پوست به دست آماده زدن است. پق خنده زد و گفت: هر چه بگندد نمکش می‌زنند، وای به روزی که بگندد نمک.[۹]

مشخصات کتاب‌شناختی

«تپه جاویدی و راز اشلو» نوشته اکبر صحرایی، در ۵۱۲ صفحه، در قطع رقعی برای اولین بار در سال ۱۳۸۹ توسط انتشارات ملک اعظم مشهد چاپ شد و در سال ۱۴۰۰ به چاپ سیزدهم رسید. طراحی جلد این کتاب در سال ۱۳۹۲ تغییر کرده است.

نوا، نما، نگاه

«گاه شمار فارس». شبکه فارس. تلوبیون.۱۵ آبان ماه ۱۴۰۳

«مرتضی جاویدی (اشلو)». روایت فتح با صدای شهید آوینی. ۶ آبان ۱۳۹۸

«سردار اسدی در مورد بوسه‌ی امام برپیشانی شهید مرتضی جاویدی». [بخشی از مستند]. شبکه یک. ۲۴ بهمن ۱۳۹۳

«فیلم سینمایی اشلو». کارگردان: صادق پروین آشتیانی. نویسنده: محسن حقیقت‌جو. ۱۳۸۹. دریافت شده در ۸ دی ۱۴۰۳

«مرتضی جاویدی (اشلو)». [بخشی از مصاحبه شهید]. حماسه سازان گردان فجر. ۲۱ خرداد ۱۳۹۷

«قاسم  سلیمانی و اشلو مرتضی جاویدی». گروه رسانه‌ای ماح. دریافت شده در ۲۰ دی ۱۴۰۳

پانوشت

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ «نشاط وجه مشترک کتاب «تپه جاویدی و راز اشلو» با «کتیبه ژنرال» است.»ایبنا. ۷ اسفند ۱۳۹۸
  2. «معرفی کتاب هفته: نگاهی به کتاب تپه جاویدی و راز اشلو نوشته اکبر صحرایی». کتابخانه عمومی شهید جاویدی فسا. ۳۰ تیر ۱۳۹۴
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ «سرگذشت اشلو در تپه جاویدی».خبرگزاری فارس. ۵ شهریور ۱۳۹۰
  4. «اکبر صحرایی». ایران کتاب. مراجعه شده در تاریخ ۱۰ دی ۱۴۰۳
  5. «اکبر صحرایی». انتشارات شهید کاظمی. مراجعه شده در تاریخ ۱۰ دی ۱۴۰۳
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ «تپه جاویدی و راز اشلو». تبیان. ۷ اسفند ۱۳۹۰
  7. «انتقاد اکبر صحرایی از ترجمه کتابش بدون اطلاع او/ پس حقوق نویسنده چه می‌شود؟». ایبنا. ۶ خرداد ۱۴۰۲
  8. «هشتمین جلسه نقد کتاب دفاع‌مقدس در استان آذربایجان غربی،‌ با محوریت کتاب تپه جاویدی و راز اشلو». پنج‌شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۰
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ «تپه جاویدی و راز اشلو». نما کتاب. ۱۴ تیر ۱۳۹۸
  10. «تپه جاویدی و راز اشلو». فروشگاه اینترنتی بهشت قلم. دریافت شده در ۱۰ دی ۱۴۰۳