تصویرگرایی
تصویرگرایی | |
---|---|
نام اصلی | تصویرگرایی و ردپایش در ادبیات معاصر ایران |
سبک نوشتاری | ادبیپژوهشی |
نقلقول مشهور: «ایماژ» آن چیزی است که عقدهای ذهنی و احساسی را در لحظهای از زمان ارائه میکند. من اصطلاح «عقده» را بیشتر به مفهوم فنی آن استفاده میکنم که در میان روانشناسان جدید، مانند «هارت»، رواج دارد... بهتر آنکه در زندگی یک تصویر ارائه دهیم تا آثاری قطوری را بسازیم و رویهم انباشت کنیم. |
تصویرگرایی یا ایماژیسم (Imagism) عنوانی است برای مکتبی که عدهای شاعر جوان با استعداد و قدرت شعری متفاوت، آن را با شروع قرن بیستم میلادی در انگلستان بنیان نهادند. البته این شاعران جوان را نباید با شاعرانی که در همان سالها عنوان «جورجین» Georgian گرفته بودند و تقریباً نظرات مشابه ایماژیستها (Imagistes) را داشتند، اشتباه گرفت. مشخصهٔ ایماژیستها این بود که حرف تازهای داشتند، بهطور قاطعی ضد«ادبیات ویکتوریایی» و رمانتیسم بودند و مبشر شعری تازه در جامعهای که از اشکال قدیم شعر خسته شده بود. این شاعران که هرکدام عقاید خاص خود را داشت، درعینحال همگی آموزههای متمرکز و مشخصی داشتند که در همه حال روشن و همسان مینمود، زیر یک پرچم گرد آمدند. واژهٔ ایماژیسم را برای اولین بار در سال۱۹۱۲میلادی، «ازرا پاوند»، شاعر آمریکایی که بهطور موقت در انگلستان اقامت داشت، آفرید. نمیتوان تاریخ پیدایش فکر ایماژیسم و نیز اثر ایماژیستی را تعیین کرد. اشعاری که میشد ایماژیستیشان خواند از سال۱۹۰۸ پیدا شده بود. شعرهایی مثل، «ایماژها» که «ادوارد استورر» سروده بود و در مجموعهٔ شعر او با عنوان «آیینههای وهم» چاپ شد.[۱]
ایماژیسم اما عمری کوتاه داشت و پس پایان جنگ جهانی اول، از میان رفت و نتوانست جامعهٔ ادبی انگلستان را آنطورکه باید به خود جذب کند. بهطورکلی ایماژیستها در حیات ادبی خود، چهار گزیده Anthology، بهترتیب طی سالهای۱۹۱۴ تا ۱۹۱۷میلادی منتشر کردند. از پیشتازان این مکتب ادبی، ازرا پاوند بود که توجه او به ایماژها یا تصاویر، از علاقهٔ شدید او به ادبیات شرق، چین و ژاپن، سرچشمه میگرفت. او در طرح مکتب ایماژیسم و آفرینش اشعار ایماژیستی بهشدت تحت تأثیر هایکوهای ژاپنی بود.[۲] این درحالی است که برخی ایماژیسم را مکتب ادبی نمیدانند[۳] و آن را مرحلهای گذرا از سمبولیسم به جنبشها و مکاتب مدرنتر قرن بیستم بهشمار میآورند.[۴] از طرفی در این که سنگبنای شعر مدرن را ایماژیستها و دیگر نهضتهای ادبی مشابه آن نهادهاند و آرای آنان هستهٔ اصلی جریان شاعری امروز جهان است، اتفاقنظر وجود دارد.[۴]
از میان یادها
اولین ایماژیستها
پاوند بهدنبال شعر خوب میگشت تا برای هاریت مونرو بفرستد و در مجلهٔ شعر چاپ شود. این شعر خوب را در اشعار متأخر هیلدا دولیتل (Hilda Doolittle) و ریچارد آلدینگتون (Richard Aldington) یافت. آنان اغلب در چایخانهای در کنزینگتون یکدیگر را میدیدند و اشعار خود را برای نقد به پاوند میدادند. سال۱۹۱۲میلادی بود که پاوند به این دو شاعر گفت که آنان ایماژیستاند (و آن دو را متعجب کرد). کاربرد این کلمهٔ مشخص با تلفظ فرانسوی که شاید تلویحاً ارتباط آن را با مکتب مدرن فرانسوی القا میکرد کمکم کنار گذاشته شد و بدیل انگلیسی آن جایش را گرفت. ریچارد آلدینگتون در خودزندگینامهاش مینویسد: «احتمالاً این نخستین بار بود که این کلمهٔ عجیبوغریب را میشنیدم.» بهاعتقاد او این اسم به دلِ پاوند نشسته بود و آن را «برای موقعیت مناسب ذخیره کرده بود» و برای پاوند این «همان موقعیت مناسب» بود. او (پاوند) چنان مجذوب شعرهای هیلدا دولیتل شد که اصرار داشت امضای پای آن شعرها «اچ.دیِ.ایماژیست» باشد.[۴]
تاپالهٔ گاو
« | شعر «قو»، سرودهٔ اف.اس.فلینت، دو نسخه داشت که یکی مربوط به قبل از ایماژیستشدن فلینت و دیگری نسخهٔ ایماژیستی آن شعر بود. این شعر بعدها میان پاوند و فلینت مجادلهای راه انداخت. مجادله بر سر تعبیر پاوند از ایماژیسم و نظر او دربارهٔ بهوجودآمدن این نهضت. مضمون این درگیری در مقالهای به نام «تاریخچهٔ ایماژیسم» در شمارهٔ مخصوص ایماژیسم مجلهٔ اگوئیست چاپ شد. پاوند به فلینت نوشت که بهنظر او تاریخچهٔ فلینت مزخرف (تاپالهٔ گاو bullshit) بوده است. فلینت پاسخ داد:
فلینت در این پاسخ اشارتی شخصیتر میکند:
بدینترتیب دشمنی تلخی میان آنان شکل گرفت که تا سال۱۹۲۱ بهطول انجامید. پاوند از تأکید فلینت بر مرحلهٔ پیش از ایماژیسم استورر (E.storer) عصبانی بود و آن را «سُس شیرینی» میخواند که بههیچوجه نمیتوانست به «صلابت هلنی» هیلدا دولیتل منجر شود.[۴] |
» |
تعریف و اصول
ازآنجاکه بین مکاتب ادبی مرز دقیق و قاطعی نیست و گاهی شباهتهایی میان آثار مختلف مکاتب دیده میشود برای یافتن بهترین و کاربردیترین تعریف از هر مکتب، باید به سخن افرادی ارجاع داد که خود را عضو آن مکتب میدانند و در حرفهای آنان بهدنبال تعریفی از آن مکتب گشت.
ازرا پاوند:
«تصویر» چیزی است که عقدهای ذهنی و عاطفی را در لحظهای از زمان عرضه میکند. من اصطلاح «عقده» را بیشتر به مفهوم فنی آن بهکار میبرم که میان روانشناسان جدید، مانند هارت، رواج دارد؛ هرچند ممکن است در کاربرد آن باهم توافق کامل نداشته باشیم. عرضهٔ آنیِ چنین عقدهای است که آن احساس رهایی ناگهانی را به ما میبخشد؛ آن احساس رویش ناگهانی را که در شاهکارهای هنری میبینیم. بهتر است در زندگی یک تصویر ارائه دهیم تااینکه آثاری انبوه تولید کنیم.[۵]
تصویر ممکن است دو گونه باشد:
- در گونهٔ اول، از درون ذهن سربرکشد. در این صورت «ذهنی» است. علل بیرونی شاید با ذهن بازی کنند؛ در این صورت به درون ذهن کشیده میشوند، تلفیق میشوند، منتقل میشوند و بهصورت تصویری چهره مینمایاند که به خودشان شبیه نیست.
- در گونهٔ دوم تصویر «عینی» است. عاطفهٔ گرهخورده به صحنه یا عملی بیرونی درواقع آن را به ذهن میکشد و آن گرداب همهچیز را در خود فرومیبرد؛ مگر کیفیت اساسی یا غالب یا نمایشی و این کیفیت چون اصلیْ بیرون ظاهر میشود.[۴]
هرگز کلمهٔ زاید یا صفتی که چیزی را آشکار نمیکند بهکار نبرید. از انتزاع بپرهیزید. یا از هیچ تزیینی استفاده نکنید یا خوبش را بهکار ببرید. ضرورتی ندارد که شعر به موسیقی متکی باشد؛ اما اگر به موسیقی تکیه میکند آن موسیقی باید چنان باشد که اهل فن را بهوجد آورد. «خیالپردازی» نکنید. این کار را بهعهدهٔ نویسندگان مقالات کوتاه و زیبای فلسفی بگذارید. توصیف نکنید. بهیاد بسپارید که نقاشان میتوانند چشمانداز را بسیار بهتر از شما وصف کنند و در این باره بسیار بیشتر از شما میدانند. مطلب خود را بهصورت واحدهای عروضی مجزا درنیاورید. نگذارید یک مصرع در پایان از نفس بیافتد و آنگاه مصرع بعدی را نفسنفسزنان آغاز کنید. طبیعتاً ساختار وزن نباید به شکلِ صدای طبیعی یا معنای کلمات آسیبی بزند. نامحتمل است که ابتدابهساکن بتوانید به چنان ساختار وزنی محکمی دست یابید که تأثیر زیادی بر کلمات بگذارد؛ اگرچه ممکن است قربانی مکثهای نابجایی شوید که از وقفههای پایانی مصرع ناشی میشوند. ترجمه هم آموزش خوبی است مشروطبرآنکه هنگام ترجمه متوجه «نوسان» متن اصلی باشید. البته معنی شعری که ترجمه میکنید نباید در نوسان باشد. اگر قرینهسازی میکنید جاهای خالی را با زواید پرنکنید. دریافت هر حس را با سعی در بیان آن برحسب حسی دیگر مغشوش نکنید. این امر غالباً تنها از تنبلی دریافتن واژهٔ دقیق ناشی میشود.[۵]
اف.اس.فلینت:
ایماژیستها اذعان دارند که آنان «پساامپرسیونیستها» و «فوتوریستهای» معاصرند؛ اما هیچ وجه مشترکی با این مکاتب ندارند. آنان بیانیهای منتشر نکردهاند و مکتبشان انقلابی نیست. تنها سعیشان این است که مطابق بهترین سنت بنویسند. سنتی که در آثار بهترین شاعران همهٔ قرنها یافت میشود. بهنظر میرسد آنان هیچ شعری را برنمیتابند؛ مگرآنکه با چنین کوششی سروده شده باشد و جهل نسبت به بهترین سنت عذر موجهی نیست. قواعدی که برای خود وضع اما منتشر نکردهاند چنین است:
- برخورد مستقیم با «شی» خواه ذهنی باشد خواه عینی.
- مطلقاً نباید کلمهای بهکار برد که در عرضه، نقشی نداشته باشد.
- شعر باید با توالی عبارتهای موسیقایی سروده شود نه با توالی عروضی.
آنان هر شعری را با این معیارها میسنجند و غالب شعرها را از این حیث ناقص میدانند. همچنین نوعی «آموزهٔ تصویر» دارند که نانوشته است. آنان برای اینکه شاعر تازهکاری را که نزدشان میآید متقاعد کنند که رهنمودهایشان را بهکار بندد، شگردهایی دارند:
- فکر خود را که پیش از این بهطرز باشکوهی در آثار کلاسیک بیانشده نشانش میدهند. در این مکتب افرادی گردآمدهاند که از فضل و دانش شگفتی برخوردارند.
- شعر او را جلوی چشمش بهجای پنجاه کلمه در ده کلمه بازنویسی میکنند.
حتی مخالفانشان با تأسف اذعان میکنند: «دستکم آنان شاعران بد را از نوشتن بازمیدارند!» آنان هنر را بهتمامیْ علم، مذهب، فلسفه و ماوراءلطبیعه میدانند. راست است که آنان به اسنوبیسم (روشنفکرنمایی) مبتلایند؛ اما این اسنوبیسم شکلی پویا دارد و متکی به منبع عظیمی از حس سلیم و انرژی است و آنان به خود سختگیرترند تا به دیگران.[۵]
تاریخچه
سال۱۹۰۸، تی.ای.هیوم (T.E.Hulme)، دانشجوی اخراجی رشتهٔ ریاضیات دانشگاه کمبریج و انصرافی از رشتهٔ زیستشناسی دانشگاه لندن که طی این سالها به مطالعه دربارهٔ فلسفه و شعر پرداخته بود گروهی از جامعهٔ ادبی لندن را برای بحث دربارهٔ مباحث ادبی به دور خود جمع کرد و آن جمع را «باشگاه شاعران» خواند.[۴] استورر، شاعر فراموششده که دیگر نامش در تذکرهها هم دیده نمیشود یکی از اعضای فعال باشگاه شاعران بود که فعالیتشان در حوالی سالهای ۱۹۰۹ تا ۱۹۱۰ حاکی از توجه تازهای به سرنوشت شعر بود. لندن نیز دستخوش پولپرستی و غرور و حرص مالاندوزی بود درعینحال مرکز زندهٔ تلاشهای ادبی دنیای انگلوساکسون شمرده میشد. ازرا پاوند و تی.اس.الیوت بهزودی چهرههای مسلط بر این جریان اندیشه شدند و در رأس نهضت ایماژیستی قرار گرفتند. در باشگاه شاعران که معمولاً بحثهای داغ دربارهٔ شعر درمیگرفت، شاعرانی با تمایلات مختلف گرد میآمدند: کهنهپرستان ویکتوریایی، «جورجین»ها و طرفداران نهضت جدید که نمیدانستند چگونه خود را از زیر یوغ گذشته نجات دهند.[۶]
در میان این نوجویان، هیوم پیشاهنگ و نظریهپرداز گروه بود و رویکرد ضدرومانتیکی داشت. او کم شعر میگفت؛ اما مقالههایی دربارهٔ فلسفهٔ هنر نوشته بود که پس از کشتهشدنش در جنگ، منتشر شد و تأثیر او بر تی.اس.الیوت تا حد زیادی تعیینکنندهٔ جریانهای بعد از خود شد. اف.اس.فلینت (F.S.Flint) نویسندهٔ اولین مقالهٔ تحقیقی درباب ایماژیستها، مبدأ و نیز اهداف این نهضت با پاوند درگیر شد. خود پاوند هم که تیپ سرکش آن روزگار بود همراهبا چند نفری که نامشان در تاریخ ادبیات جای نگرفته است چنان بحث و جدلهای شدیدی بهراه میانداختند که بهتدریج شعر جایگاه مهمی در شهر پیدا کرد[۷] و او سال۱۹۱۲، برای اولین بار، اصطلاح ایماژیسم را بهکار برد.[۴]
در همان ایام، ریچارد آلدینگتون که با رمان خود «مرگ قهرمان» (Death of a Hero) مشهور شده بود همراهبا اچ.دی.هیلدا دولیتل به گروه پیوست. در مارس۱۹۱۳ پاوند در مجلهٔ «شعر» (Poetry) که در شیکاگو بهمدیریت هریت مونرو (Harriet monroe) منتشر میشد اولین فرمانهای گروه را با نام «چند نفی» (a few don'ts) چاپ کرد. کمی بعد، پاوند اولین تذکرهاش به نام «ایماژیستها» با اشعاری از آلدینگتون، هیلدا دولیتل، فلینت، اسکیپویت کانل، امی لوئل، ویلیام کارلوس ویلیامز، فورد مادوکس فورد، الن آپوورد و جان کورنوس منتشر کرد. ازرا پاوند براساس اندیشههایی که از ایماژیسم داشت اشعار این شاعران را انتخاب کرده بود. در تابستان۱۹۱۴، امی لوئل (A.Lowell) ضیافت شام ایماژیستی ترتیب داد و پاوند که احساس میکرد لوئل او را در سایه خواهد گذاشت از گروه جدا شد و اعلام کرد که ایماژیسم فضای بسیار تنگی دارد و رفتهرفته به «امیژیسم» (ترکیب نام کوچک لوئل با ایسم) تبدیل میشود. این کار، ایماژیستها را در سراشیب انشعاب انداخت.[۸]
با وجود این، گروه ایماژیستها بازهم مدتی به حیات خود ادامه داد. زیر رهبری غیررسمی آلدینگتون و امی لوئل، سه جلد کتاب، تحت عنوان «چند شاعر ایماژیست» (Some Imagist Poets) در سالهای ۱۹۱۵ تا ۱۹۱۷ انتشار یافت. مقدمهٔ جلد اول (۱۹۱۵) را بهاضافهٔ نوشتهٔ پاوند در این باره میتوان بیانیهٔ ایماژیستی تلقی کرد. همچنین مقالهٔ اف.اس.فلینت در ویژهنامهٔ ایماژیسم مجلهٔ The Egoist بهتاریخ مه۱۹۱۵ انتشار یافت و تاریخچه و مسیر نهضت را بیان کرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
ایماژیسم در شعر فارسی
نیما: «خانهام ابری است»
نیما یوشیج، بیشترین تأثیر را بر رواج مدرنیسم در شعر ایران داشت. او بود که با محور قراردادن مفهوم (ابژه، objet) در شعر که منظور از آن درک اهمیت محیط در خارج از جهان ذهنی شاعر و بهکارگیری آن در شعر است از عینیتبخشی محیط پیرامون و ورود آن به شعر سخن گفت. بهنظر او «تعدد مفاهیم کثرت در دیدنیها»ست.
- خانهام ابری است
- یکسره روی زمین ابری است با آن
- از فراز گردنه، خرد و خراب و مست
- باد میپیچد
- یکسره دنیا خراب از اوست
- و حواس من!
- آی نیزن که تو را آوای نی برده است دور از ره
- کجایی؟
- خانهام ابری است اما
- ابر بارانش گرفته است
- در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم
- من به روی آفتابم
- میبرم در ساحت دریا نظاره
- و همه دنیا خراب و خرد از باد است
- و به ره، نیزن که دایم مینوازد نی، در این دنیای ابر اندود
- راه خود را دارد اندر پیش
- راه خود را دارد اندر پیش
شعر با تصویرکردن خانهای که ابری است آغاز میشود؛ اما تصویر «باد» محوریت توصیف ابژه در شعر و تصویرگر فضای غایب و سرتاسری در شعر است. تأکید شاعر بر انتقال مفهوم با تصویر باد، از تکرار آن در هر دو بند شعر آشکار است. ویژگی بارز این شعر ابهام است که با ایماژهای واضح و دقیقی مانند: باد، ابر، باران، آفتاب و دریا در شعر او نمود یافته است. بهطورکلی ایماژیسم در شعر نیما شکلی آرام و نامحسوس دارد و بافت زمانی شعر او نیز غالباً ساده و روان است.[۹]
فروغ فرخزاد: تثبیت ایماژ در شعر معاصر
فرخزاد از دیگر شاعران معاصر است که در دفترهایی چون «تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد»، متأثر از مکتب ایماژیسم است و تصویرهای مدرن و بیربط و منطق تی.اس.الیوتی در آن دیده میشود. فروغ با واردکردن اشیاء روزمره بهصورت بیواسطه و عینیتبخشی آن در شعر تحتتأثیر نیما بوده و گذردادن شعرش از سوژه و تبدیل آن به ابژه در تصویرهای مدرن تی.اس.الیوتی، حاصل همین تأثیر است. نمونهای از سرودههایش:
- یک پنجره که مثل حلقهٔ چاهی
- در انتهای خود به قلب زمین میرسد
- و باز میشود بهسوی وسعت
- این مهربانیِ مکرر آبیرنگ
- این مهربانیِ مکرر آبیرنگ
شعر، تصویرگر «پنجره»ای است که طبیعتاً باید رو به آسمان باز شود؛ اما به قعر زمین گشوده میشود. در تصویر بعد دوباره این پنجره بهسوی روشنایی باز میشود که وسیع، آبی و مهربان است. پنجره در این شعر کاربردی متناقض (پارادوکسیکال) دارد و مجموعهای متضاد از مفاهیمی مانند چاه، پنجره، زمین، آسمان، محدودیت، وسعت، سیاهی، آبی و نور، ظلمت که در کلیت خود دارای وحدت ارگانیک است با تصاویر بیربط و منطق اما اثرگذار در کنار هم مونتاژ شدهاند.[۹]
احمدرضا احمدی: نمایندهٔ مسلم مکتب ایماژیسم
بررسی اشعار احمدی بهویژه دفتر شعر «من فقط سفیدی اسب را گریستم»، نشان میدهد که در شعر او تصاویر با گریز از معنا و محتوا موجب پیدایش فرم شدند. اصالت تصویر، آزادی در انتخاب وزن و موضوع، بهکارگیری زبان گفتاری و ابهام، از ویژگیهای ایماژیستی شعر احمدی است. شگرد ایماژیسم در اشعار او در بسامد زیادی بهکار رفته است و رگههای غنی از این شگرد در شعر او دیده میشود تاجاییکه او را باید نمایندهٔ مسلم مکتب ایماژیسم در شعر معاصر ایران دانست.[۹]
در سرودههای احمدی بهجای خلق شعر، نظم منطقی جای خود را به انبوهی از تصاویر میدهد که همانند مونتاژهای سینمایی، ظاهراً بدون ارتباط در کنارهم قرار گرفتند و این ویژگی به معناگریزی در شعر او دامن میزند. در شعر او غالباً رنگ، ریتم و اشیا با محیط همسان میشود و ایماژهای بیربط و منطق اما زیبا با نمادهای بریده در محور افقی، نشانههای ثابت ایماژیستی در شعر او را تشکیل میدهند. برای مثال شعر «خانهٔ ما» در مجموعهٔ شعر «من فقط سفیدی اسب را گریستم»، در ردهٔ اشعاری است که با ایماژهای متضاد رگههایی غنی از تصاویر ایماژیستی را بهتصویر میکشد. شعر از ساختاری روایتگونه برخوردار است و با تغییر ماهیت تصاویر، درپی انتقال پیام با ترسیم فضای ایماژیستی، عینی و تماشایی با ایماژهای فرازمانی و فرامکانی مخاطب است. [۹]
شمس لنگرودی: تأویلپذیری ایماژ
شعر لنگرودی اغلب فاقد اندیشهٔ خاص و ایدئولوژی است. او به این نظر که «هنر اگر میخواهد حیات مجدد یابد نباید هیچگونه اندیشهٔ فرهنگی بر ما تحمیل کند» عمل میکند. شعر لنگرودی اغلب با کمک تصویرسازی از آرمان فاصله گرفته و مانند یک قطعه عکس، درخورتحسین است. تأویلپذیری که از خصیصههای شعر ایماژیستی است در اشعار تصویری شمس بهوضوح مشهود است؛ بنابراین مخاطب خود را جهت خلق معانی، روبهروی تصویر عکاسیشده نگاه میدارد و به او اجازه میدهد تفسیر و تأویل خود را به شعر انشا کند.[۱۰]
منبعشناسی
منابع فارسی
- نوری کوتنائی، نظامالدین، «از اونانیسم تا ایماژیسم»، تهران، مؤسسهٔ چاپ و انتشارات یادوارهٔ اسدی: ایران سخن: ثامنالائمه، ۱۳۸۸
- Pound, Ezra, "ABC of Reading",New Directions; Reprint edition, 2010
- Harmer, J. B., "Victory in Limbo: Imagism 1908-1917", St. Martin's, 1974
- Kempton, Gery, "Imagism Essays On Initiation Impact And Influence", University of New Orleans Press, 2003
- Blasisdell, Bob, "Imagist Poetry: An Anthology", Dover Thrift, 2011
- Jones, Peter, "Imagist Poetry", Penguin, 2001
- Hughs, Glenn, "Imagism and the Imagists; A Study in Modern Poetry", Biblo-Moser, 1973
- De Chasca, Edmund S., "John Gould Fletcher and Imagism", University of Missouri Press, 1978
- Olsen, Flemming, "Between Positivism and T.S. Eliot: Imagism and T.E. Hulme", University Press of Southern Denmark, 2008
- Gray, Richard, "A History of American Poetry", Wiley-Blackwell, 2015
- Pratt, William, "The Imagist Poem", plume, 1963
پانویس
- ↑ سیدحسینی، مکتبهای ادبی، ۶۳۹و۶۴۰.
- ↑ «خاقانی و ایماژیسم». ادب فارسی، ش. ۱۹ (بهار و تابستان۱۳۹۶).
- ↑ «دربارهٔ شعر احمدرضا احمدی». گوهران، ش. ۱۶ (تابستان ۱۳۸۶).
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ ۴٫۵ ۴٫۶ زندهرود، ش. ۱.
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ «چند نوشته از تصویرگرایان». زندهرود، ش. ۱ (پاییز۱۳۷۱).
- ↑ سیدحسینی، مکتبهای ادبی، ۶۴۰.
- ↑ سیدحسینی، مکتبهای ادبی، ۶۴۱.
- ↑ سیدحسینی، مکتبهای ادبی، ۶۴۳.
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ ۹٫۳ ایماژیسم در شعر احمدرضا احمدی. ۵۹تا۷۶.
- ↑ «شعر ایماژیستی شمس لنگرودی و ...». زیباییشناسی ادبی، ش. ۱۷ (پاییز۱۳۹۲): ۳۱تا۵۸.
منابع
- سیدحسینی، رضا (۱۳۸۴). مکتبهای ادبی. تهران: نگاه. شابک ۹۶۴۳۵۱۰۹۵۶.
- مرتضایی، جواد و حسین حسینی وردنجانی. «خاقانی و ایماژیسم». ادب فارسی، ش. ۱۹ (بهار و تابستان۱۳۹۶).
- صمدی، مهرداد. «دربارهٔ شعر احمدرضا احمدی». گوهران، ش. ۱۶ (تابستان۱۳۸۶).
- جونز، پیتر. «مروری بر ایماژیسم: تصویرگرایی در شعر انگلیسی». زندهرود، ش. ۱ (پاییز۱۳۷۱).
- خاکیانی، رضا. «چند نوشته از تصویرگرایان». زندهرود، ش. ۱ (پاییز۱۳۷۱).
- عبدی، زهرا، عباس خائفی و حسن سیدترابی. «ایماژیسم در شعر احمدرضا احمدی». زبان و ادب فارسی، ش. ۲۳۱ (بهار و تابستان۱۳۹۴): ۵۹تا۷۶.
- دهقان، علی و حسین رزیفام. «شعر ایماژیستی شمس لنگرودی و تأثیر سبک هندی، هایکو و کاریکلماتور در آن». زیباییشناسی ادبی، ش. ۱۷ (پاییز۱۳۹۲).