رمان «دشت‌بان» به قلم احمد دهقان، ماجرای یک خانواده روستایی در جنگ است و مخاطب آن نوجوانان هستند. این اثر که دومین کتاب از مجموعه «متون فاخر رمان نوجوان» است، در سال ۱۳۸۸، توسط انتشارات نیستان چاپ و منتشر شد. رتبه دوم بخش داستان کودک و نوجوان در سیزدهمین دوره کتاب سال دفاع مقدس و کتاب سال بخش نوجوان در دهمین جشنواره ادبی حبیب غنی‌پور از جمله افتخارات این کتاب می‌­باشد.

دشت‌بان
نویسندهاحمد دهقان
ناشرنیستان
محل نشرتهران
تاریخ نشر۱۳۸۸
تعداد چاپچاپ دهم در ۱۴۰۲
شابک۹۷۸۹۶۴۳۳۷۴۹۹۰
تعداد صفحات۲۴۳
موضوعرمان نوجوان، جنگ، دفاع مقدس
زبانفارسی
قطعرقعی
نوع جلدشومیز
سریمتون فاخر رمان نوجوان
***

«دشت‌بان» اثری از احمد دهقان، مشتمل بر شانزده فصل می‌باشد. ناصر که راوی قصه است همراه خانواده‌اش، با آغاز حملات هوایی ارتش متجاوز صدام، از شهر خود کوچ می‌کنند و ماجراها و وقایع پیش روی این خانواده، محوریت این رمان را تشکیل می‌دهند. در آخرین روزهای تابستان، خانواده ناصر، در تب و تاب باز شدن مدرسه هستند.

پدر ناصر، دشت‌بان است و در باغی، کنار رود الوند زندگی می‌کند. جنگ به آن­ها هجوم می‌آورد و به یک‌باره کوچ مردم شهر و روستا آغاز می‌شود. ناصر و خانواده­اش نیز به ناچار همراه می‌شوند. مردم شهر پیاده از پیش روی دشمن می‌گریزند، اما صبح روز بعد دشمن جاده را می‌بندد و شکار آغاز می‌شود. ناصر و خانواده­اش به یکی از دره‌های اطراف می‌گریزند و در غاری مستقر می‌شوند. پدر ناصر، برای کمک به مردم شهر می‌رود و ناصر همراه خواهر، مادر و پدربزرگ می‌مانند. پس از چند روز پدر، زخم­‌خورده باز می‌گردد. در این میان، زمستان سر می‌رسد و آن‌ها مجبورند با طبیعت خشمگین هم مبارزه کنند.

«دشت‌بان» که طنز کم‌رنگی در متن خود دارد، ضمن روایت مبارزات این خانواده، عشق مردم به یکدیگر را نیز به تصویر می‌کشد. در این کتاب، افسانه‌ها، فرهنگ‌ها و خلق و خوی مردم دیار قصر شیرین را می‌توان مشاهده کرد که همگی حاصل تحقیقات و مطالعات نویسنده از این منطقه می‌باشد.

خلاصه اثر

 
طرح جلد اول کتاب

«دشت‌بان» ماجرای رویا‌رویی غیرمنتظره یک خانواده روستایی با جنگ تحمیلی است؛ جنگی که با وجود پیش‌بینی و تصور آن‌ها سال‌ها به درازا می‌کشد.[۱] این اثر به روایت یک خانواده روستایی در جنگ می‌پردازد که در کنار رود الوند، نزدیک قصرشیرین زندگی می‌کنند.[۲] آن‌ها در هجوم جنگ، مجبور به فرار شده و در طول این فرار و ترک دیار، حوادثی پیش می‌آید که سبب می‌شود آن‌­ها به یک دره و غار پناه ببرند و مدتی آنجا بمانند. پس از پشت سر گذاشتن حوادثی، داستان در اواسط فصل زمستان پایان می‌یابد.[۱]

اتفاقات این رمان از زبان ناصر، نوجوانی که ساکن شهرهای غربی کشور است، در شانزده فصل روایت می‌شود.[۳] «دشت‌بان»، ماجرای بلوغ فکری و تکامل شخصیت پسر جوانی می­‌باشد که همراه خانواده‌اش بر اثر حمله دشمن آواره شده‌ است.[۴]

ناصر، که هم‌نام دیگر راویان کتاب‌های دهقان است، با این جمله داستانش را شروع می‌کند: «بابا خبرش را بهمان داد». پدر ناصر، دشت‌بان است و این شغل در خانواده‌شان موروثی است. با آمدن پدر از دشت‌بانی، ناصر و گلنار و بابابزرگ، همه‌شان با هم به ماهیگیری می­روند. پدر می‌خواهد خبر باردار بودن مادر را آن‌ها بدهد. اما این شوق و سرخوشی خبر، ناگهان چیزی سوت ­مانند و دنباله‌دار، شیشه‌ تب‌دار آسمان قصر شیرین را خط می‌اندازد و می‌رود سمت بابا یادگار؛ همین‌جاست که قصه‌ جنگ برای ناصر و خانواده‌اش کلید می‌خورد. داستان از اواخر شهریور ۱۳۵۹ آغاز می‌شود و در زمستان وقتی که فرمانده آن‌ها را به پشت جبهه حرکت‌ می‌دهد ختم می‌شود.[۵]

بعد از هجوم بی‌رحمانه بعثی‌ها، با شدت گرفتن حملات هواپیماهای عراقی و قتل عام مردم و فرار خانواده‌های جنگ‌زده به سمت دشت ذهاب، پدر ناصر، خانواده را در غار سرخ پناه می‌دهد و خودش برای کمک به مردم، به صحنه‌های خونین رویارویی با دشمن متجاوز برمی‌گردد، اما بعد از مدتی، فرمانده، پدر را -که زخمی و تیر خورده است- به غار می‌آورد. مادر با محلول برگ بلوط به شست‌وشوی زخم‌ها و مداوای گیاهی جراحت پدر می‌پردازد.

پدربزرگ و ناصر برای آوردن وسایل موردنیازشان با به جان خریدن همه خطرات، به خانه بر‌می‌گردند و با دشواری‌های فراوان وسایل را بار چهارپایی کرده و به سختی در میان آتش دشمن به غار سرخ می‌آورند. پدر که حالش خوب می‌شود، فرمانده دوباره به سراغش می‌آید و او را برای کمک به مردم با خود همراه می‌کند. فرمانده به او می‌گوید: «تو همه جا را می‌شناسی. کسی را نداریم که کوره­‌راه‌ها را بلد باشد. باید بیایی کمک مردم»؛ به این ترتیب، فصلی تازه از رخدادها رقم می‌خورد.[۶] سرانجام فرمانده نظامی با حرکت دادن خانواده‌ها، آنان را به جای امن‌­تری هدایت می‌­کند.[۱]

تمام داستان شرح مشکلات و مصیبت‌هایی است که خانواده‌های جنگ‌زده و به‌خصوص خانواده ناصر متحمل می‌شوند. زندگی در دامان کوه، بدون هیچ آذوقه و حتی وسایل اولیه زندگی، استفاده از بلوط برای سیر کردن شکم و... از جمله مشکلات و معضلاتی است که دامن‌گیر این خانواده شده است. در پایان داستان، خانواده ناصر به همراه چند خانواده جنگ‌زده و به اجبار دورافتاده از کاشانه خود، موفق می‌شوند بر سرما و طبیعت و راه‌های صعب‌­العبور، پیروز شده و به محل امنی که مختص جنگ‌زدگان بی‌­خانمان است برسند.

ناصر در این سفر با دختری به نام زری آشنا می‌شود که هم‌سن‌و‌سال خودش است و نسبت به او حس عاطفی پیدا می‌کند. زری نیز در داستان، همانند ناصر، سعی در کمک به مردم رنج‌دیده دارد. در طول مسیر، زری که قصد کمک به پیرزن ضعیفی را دارد، از پرتگاه به پایین پرت می‌شود و ناصر همه این تلخی‌ها را از نزدیک تجربه می‌کند.[۷] در نهایت، آنان به مقر نظامی ایرانی‌ها می‌­رسند و مادر که حامله است به کمک مادر زری، فرزند خود را به دنیا می­‌آورد و سپس با کامیون به جایی امن منتقل می­‌شوند.[۱]

درباره نویسنده

 
احمد دهقان؛ نویسنده اثر

احمد دهقان متولد ۱۳۴۵، اهل کرج و داستان‌نویس معاصر ایرانی است که داستان‌های متعددی در زمینه جنگ ایران و عراق نوشته‌ است. او سال ۱۳۶۸ وارد دانشگاه شد و در رشته مهندسی برق تحصیل کرد. سپس در رشته علوم اجتماعی ادامه تحصیل داد و در نهایت با مدرک فوق لیسانس در رشته مردم­‌شناسی فارغ‌التحصیل گردید. اولین رمانش با عنوان سفر به گرای ۲۷۰ درجه در سال ۱۳۷۵ انتشار یافت. دو سال بعد همین رمان ابتدا به عنوان یکی از آثار برگزیده ۲۰ سال داستان‌نویسی و مدتی بعد به عنوان برگزیده ۲۰ سال ادبیات پایداری معرفی شد.

«پال اسپراکمن» نایب رئیس مرکز مطالعات دانشگاهی خاورمیانه در دانشگاه راتجرز نیوجرسی آمریکا این رمان را به زبان انگلیسی ترجمه کرده‌ است. در حال حاضر دانشگاه جرج واشینگتن دی سی، دانشگاه هاروارد (کتابخانه دانشکده هاروارد) MA، کتابخانه کنگره واشینگتن دی سی، کتابخانه UCLA لس آنجلس، دانشگاه برکلی کالیفرنیا، دانشگاه ماریلند (دانشکده پارک کالج) و دانشگاه ورمونت (کتابخانه بیلی هوو برلینگتن) از جمله مراکزی هستند که این کتاب را در دسترس علاقه‌مندان قرار داده‌اند.

او مقالاتی نیز در زمینه رشته تحصیلی خود و همچنین مباحث نظری خاطره‌­نگاری، به ویژه خاطره‌نویسی در جنگ ایران و عراق نوشته‌ است.[۸]

آثار داستانی:

نظر نویسنده درباره اثر

«دشت‌بان» کامل‌ترین رمان من است

«دشت‌بان» نسبت به کتاب‌های دیگرم، کامل‌ترین رمان من است؛ هر چند که برای نوجوانان نوشته شده است. معمولاً در ایران، ادبیات نوجوانان فانتزی و خالی از مضمون بوده است؛ اما من در رمان «دشت‌بان» مضامین بزرگی را برای نوجوانان بیان کرده‌ام.[۱۰]

مدت زمان نگارش کتاب

پس از یک خلأ سه ساله در نگارش کتاب، تصمیم به نگارش «دشت‌بان» در قالبی ساده و حجم صد صفحه‌ گرفتم. اما به تدریج حجم کتاب افزایش پیدا کرد و در فرصتی نزدیک به ۲ سال، به پایان رسید.[۱۰]

استفاده از تجربه‌های پیشین در نگارش کتاب

از تجربه‌های پیشینم در نگارش «دشت‌بان» استفاده کرده‌ام؛ سال ۱۳۶۱ به قصرشیرین رفته بودم و در همه صحنه‌های کتاب از تجربیات و واقعیات آن فضا بهره بردم. همچنین توصیف‌های جدیدی در داستان، مانند هواپیمای نامرد آوردم.[۱۰]

انتخاب نام کتاب

ابتدا نام «جنگ در جنگل آفتابگردان» برای کتاب انتخاب شد اما دوستان با آن مخالفت کردند؛ در حالی که این نام می‌توانست گیشه ­پسند باشد. با این حال «دشت‌بان»، کامل‌ترین نامی بود که می‌­توانست مناسب این کتاب باشد.[۱۰]

روایتی از تلاش برای زنده‌ ماندن

«دشت‌بان»، روایت تلاش آدم‌ها برای زنده‌ ماندن است. در داستان، آدم‌هایی هستند که از یک طرف، با طبیعت مبارزه می‌کنند تا زنده بمانند و از یک‌سو با دشمن پیش ‌رو و این نکته تا پایان کتاب مورد توجهم بوده و شاخصه‌ اصلی آن محسوب می‌شود. در این کار می‌خواستم جنگ را از منظری که تا به حال دیده نشده است، ببینم.[۲]

توجه به صبغه تاریخی و جغرافیایی در اثر

من در این اثر علاوه‌بر توجه به مخاطبان نوجوان، به مخاطبان منتقد و تاریخ­دان نیز توجه کرده‌ام. صبغه تاریخی داستان در نگارش آن مهم است و من در این رمان به ویژگی‌های جغرافیایی سرزمینم، نظر داشته‌­ام.[۱۱]

استفاده از واژگان حذف­‌شده در زندگی شهری

با محدود شدن در زندگی شهری، واژه‌های بسیاری را به‌خاطر آن‌که سروکاری باهاشان نداریم، از زبان‌مان حذف کرده‌ایم و من خواستم که به عمد این دایره‌‌ واژگانی را افزایش بدهم. مثلاً اصطلاح پاپلک کردن مرغ احتمالاً به گوش‌ بچه‌­های شهری نخورده است، چون در محیط اطراف‌شان مرغی نداشته‌اند.[۱۲]

علت انتخاب زمان ابتدایی جنگ

اوج مغفول­‌ماندگی جنگ در دو سال ابتدایی آن است که سرشار از سوژه‌های بکر است. من این زمان را به همین خاطر انتخاب کردم؛ زیرا روابطی که در آن، انسان‌ها اندک‌اندک با جنگی که به آن‌ها هجوم آورده است، خو می‌‌گیرند، در آن زمان بیشتر قابل لمس است. دشت‌بان از این حیث تنها روایت آشنایی انسان‌ها با جنگ است.[۱۲]

داستانی خلوت

در این کتاب، نظر داشتم داستان خلوتی داشته باشم. به دنبال شخصیت‌های جمع‌وجور بودم و حتی برای برخی از آن‌ها اسمی انتخاب نکردم و با نشانه‌هایی معرفی­‌شان کردم؛ مانند فرمانده. برای این که ضعف داستان محسوب نشود، با روایت داستان‌هایی در دل داستان، تنهایی خانواده ناصر را نشان داده‌­ام.[۱۱]

کسب تجربه برای نوشتن «دشت‌بان»

هنگام تألیف داستان «دشت‌بان» برای این‌که بتوانم دقیق و جزئی‌نگرانه بنویسم، در آن شرایط زندگی کردم؛ رفتم نان بلوط بپزم، بخورم و تک تک آن‌ها را تجربه کنم. اما این تجربه‌های کنسروی نیست که به روی ورق آمده است؛ یعنی از همه‌ آن‌ تجربه‌ها استفاده شده و در عین حال همه‌ آن‌ها با تخیل، در هم تنیده تا چنین قصه‌ای نوشته شده است.[۱۳]

علت ورود طنز در رمان «دشت‌بان»

برای نوجوان‌ها نوشتن، یکی از لذت‌بخش‌ترین دوران نویسندگی هر فردی است. نویسنده سعی می‌کند خودش را از تمامی تلخی‌ها و چیزهایی که نمی‌پسندد دور کند و داستانی سرشار از شادی برای مخاطبش بنویسد. به همین خاطر من تلاش داشتم رمانی که خودم در این زمینه نوشته‌ام، سرشار از شادی باشد و طنز هم حتما در آن به کار رود. وقتی که برای بچه‌ها از مسئله‌ هولناکی مانند جنگ نوشتم، سعی ‌کردم با بار شوخی و طنز کمی از هولناکی آن کم کنم.[۱۴]

نگارش بر اساس مطالعات منطقه قصرشیرین

این داستان برگرفته از تحقیقات و مطالعات منطقه قصرشیرین است؛ به‌طوری که می­توان افسانه‌ها و همچنین فرهنگ­ و خلق و خوی مردم این دیار را به خوبی در آن مشاهده نمود.[۱۵]

بازخورد اثر

بازخورد این کار به‌خصوص در حیطه مخاطبان خاص آن، برای من رضایت‌بخش بوده است.[۴]

دشت‌بان فقط یک رمان نوجوان نیست

می‌خواستم در دشت‌بان با مخاطب نوجوان، درست مانند یک مخاطب بزرگ‌سال برخورد کنم تا به او احترام گذاشته باشم. هدفم این بود کاری که به مخاطبم ارائه می‌دهم، پر از ذهنیت‌های بزرگ باشد؛ چه به لحاظ شخصیت‌پردازی و چه به لحاظ عمق بخشیدن به شخصیت‌ها. می­خواستم نوجوان حس کند نویسنده همه جانش را برای کار گذاشته است. نمی‌خواستم فقط یک رمان نوجوان بنویسم؛ چرا که معتقدم می‌توان به مخاطب نوجوان حرف‌هایی بزرگ‌تر از این هم زد. می‌توان او را وارد طبیعت کرد تا با آدم‌های مختلف روبه‌رو شود. هم‌و‌غم من نیز این بود که ناصر از یک آدم نظاره‌گر به یک انسان کنشگر تبدیل شود و بلوغ فکری او در داستان نمایش داده شود.[۴]

نقد و بررسی اثر

راوی نوجوان

دشت‌بان روایت یک نوجوان از آوارگی در جنگ است. او داستان را از زبان گذشته روایت می‌کند و این‌ باعث می‌شود که راوی، بزرگ و دانا جلوه کند. ناصر اطلاعات زیادی را در مورد حیوانات، رودخانه‌ها، کوه‌ها و درخت‌ها به خورد مخاطب می‌دهد که این اطلاعات در حوزه‌ زندگی شهری نمی‌گنجد.[۵]

نمایش شرایط جنگ در مناطق غربی کشور

وقتی جنگ شروع شد، اهالی مناطق غربی کشور، از یک‌سو با دشمن رودرروی‌شان می‌جنگیدند و از طرفی با طبیعتی که با آن‌ها سر ناسازگاری داشت. شرایط سخت، زندگی در غار، حرکت در یخ‌بندان برای رسیدن به پشت جبهه و مبارزه با حیوانات وحشی چهره‌ دهشتناک دیگری از جنگ را به رخ‌ می‌کشد که کمتر مردمی در شرایط جنگی، آن را لمس کرده‌اند و این اثر چنین مسائلی را بیان می‌کند.[۵]

اصطلاحات بومی و اصیل فارسی

ادبیاتی که برای گروه سنی نوجوان آفریده‌ می‌شود، در حوزه‌ زبانی و مفاهیم، محدودیت دارد. اما روای کتاب دهقان به عمد از اصطلاحات بومی و اصطلاحات اصیل فارسی استفاده می‌کند. نویسنده اصطلاحات غریبی مانند زیرجلکی خندیدن، فحش چاروادار، رمبیدن دیوار یا تلم شدن انجیرها را برای مخاطب‌ نوجوانش به‌طور مستقیم معنی نمی‌کند؛ اما صحنه‌ را به گونه‌ای توصیف می‌کند تا او به بهترین نحو بتواند درباره‌ آن کلمه تصویرسازی کند؛ البته به‌کارگیری این اصطلاحات به‌قدری نیست که موجب فرار یا آزار خواننده بشود.[۵]

رمانی برای نوجوانان و بزرگ‌سالان

«دشت‌بان» رمان نوجوان به حساب می‌آید، اما از لحاظ تکنیک و محتوا برای بزرگ‌سالان هم حرف دارد.[۵]

بیان تاریخ دوران جنگ با نگاهی به مسائل نوجوانان

«دشت‌بان» حکایت جنگ و بیانگر سرگردانی و آوارگی مردم در ابتدای جنگ ایران و عراق و در منطقه قصر شیرین و سر پل ذهاب است. نویسنده این لحظه‌­ها را بسیار اثرگذار بیان می‌‌کند و تلخی جنگ را نشان می‌‌دهد. بیان گوشه­‌ای از تاریخ دوران جنگ با نیم‌­نگاهی به مسائل عاطفی نوجوان و ترس و بیم‌های او از ویژگی‌های کتاب است.[۱]

‌ نگاه انتقادی به جنگ

پایان داستان همراه با نوعی نگاه انتقادی به جنگ و چرایی و دلایل آن است. این داستان بیشتر با توصیف اماکن، موقعیت‌ها و حالت‌ها روایت را پیش می‌برد. حادثه و کنش‌های اساسی آن به نسبت کم هستند و توصیف لحظه‌ها، موقعیت‌ها، حالت‌ها و... شکل‌دهنده اساس داستان و وقایع آن هستند. پیداست که نویسنده سعی در تصویرسازی موقعیت‌ها داشته است تا از این طریق به خواننده گوشزد کند که جنگ چه مصیبت‌هایی داشته است و خواهد داشت.[۷]

پویش های مطالعاتی

 
کتاب «دشت‌بان» در طرح «کتاب‌خوان ماه»

معاونت توسعه کتابخانه‌ها و کتابخوانی نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور کتاب «دشت‌بان» را در قالب ششمین سری از کتاب‌های طرح کتاب‌خوان ما» ویژه شهریور ۱۳۹۵ معرفی کرد.[۱۶]

جوایز و افتخارات

 
دهمین جشنواره ادبی حبیب غنی‌پور. تهران. ۱۳۸۹

نشست‌های برگزار شده درباره اثر

 
جمع‌خوانی و معرفی کتاب «دشت‌بان». خراسان جنوبی. ۱۳۹۵
  • نشست نقد و بررسی رمان «دشت‌بان» در کرج در سال ۱۳۸۸. بیستمین نشست ادبی ماه و نگا با موضوع نقد و بررسی رمان «دشت‌بان» نوشته احمد دهقان و حضور خسرو باباخانی عنوان منتقد در حوزه هنری کرج برگزار شد.[۱۰]
  • نقد و بررسی رمان «دشت‌بان» در تهران در سال ۱۳۸۸. سومین جلسه از سلسله نشست‌های فصل سوم با موضوع نقد و بررسی رمان «دشت‌بان» نوشته احمد دهقان، با حضور نویسنده اثر و محمدجواد جزینی، منتقد ادبی در فرهنگ‌سرای پایداری برگزار شد.[۱۹]
  • نشست نقد و بررسی رمان «دشت‌بان» در تهران در سال ۱۳۸۸. این نشست با حضور آقایان احمد دهقان، حسین فتاحی، خسرو باباخانی، محمدرضا بایرامی، رضا امیرخانی، محمود جوانبخت و ابراهیم زاهدی مطلق به میزبانی جام‌جم برگزار شد.[۴]
  • جلسه نقد و بررسی کتاب «دشت‌بان» در کرمانشاه در سال ۱۳۸۹. این جلسه با حضور نویسنده اثر، هنرمندان و منتقدان ادبی استان کرمانشاه برگزار شد.[۱۵]
  • جمع‌خوانی و معرفی کتاب «دشت‌بان» در خراسان جنوبی در سال ۱۳۹۵. جمع‌خوانی کتاب «دشت‌بان» از سری آثار طرح کتاب‌خوان ماه با حضور جمعی از اعضا و علاقه‌مندان کتاب در کتابخانه عمومی استاد عبدالحسین فرزین سربیشه برگزار شد.[۲۰]
  • جلسه نقد و بررسی کتاب «دشت‌بان» در ملایر در سال ۱۳۹۲. این جلسه در کتابخانه عمومی علامه مجلسی ملایر برگزار شد.[۲۱]
  • جلسه نقد کتاب «دشت‌بان» در اسلام‌آباد غرب در سال ۱۳۹۵. این جلسه با حضور تعدادی از اعضا در کتابخانه عمومی ولایت اسلام‌آباد غرب استان کرمانشاه برگزار شد.[۲۲]
     
    جمع‌خوانی رمان «دشت‌بان». بیرجند. ۱۳۹۵
  • جمع‌خوانی رمان «دشت‌بان» در بیرجند در سال ۱۳۹۵. نشست جمع‌خوانی کتاب «دشت‌بان» با حضور جمعی از اعضاء کتابخانه عمومی استاد سعیدی بیرجند، برگزار شد.[۲]
  • معرفی کتاب «دشت‌بان» در ارسنجان در سال ۱۳۹۵. کتاب «دشت­بان»، در پنجمین نشست کتابخوان کتابخانه پروین اعتصامی ارسنجان و در جمع اعضای نوجوان کتابخانه و کتابدار، معرفی شد.[۲۳]
  • جمع‌خوانی و معرفی کتاب «دشت‌بان» در شهرستان قیر در سال ۱۳۹۵. این جلسه با حضور جمعی از اعضا و علاقه‌مندان کتاب و کتابخوانی و اعضای کانون ادبی ما، در کتابخانه عمومی گنجینه دانش شهر قیر در استان فارس برگزار شد.[۲۴]

اظهارنظرها درباره اثر

خسرو باباخانی؛ داستان‌نویس و منتقد ادبی

نمونه کامل توجه داستان‌نویس به تحقیق و تجربه

درگیری‌های انسان در رمان «دشت‌بان»

گستردگی کلمات در کتاب

زاویه دید

شخصیت پدربزرگ

ایجاد حس کنجکاوی مخاطب در شروع داستان

اشکالات رمان

انواع عشق در داستان

محمود جوانبخت؛ نویسنده و روزنامه‌نگار

زحمت دهقان برای نگارش کتاب

در این کتاب زندگی جریان دارد

استقبال از رمان «دشت‌بان»

شگردهای سینمای مدرن در «دشت‌بان» و نوآوری در نثر

ارائه پیشنهاد جدید در عرصه رمان‌نویسی دفاع مقدس

رضا امیرخانی؛ نویسنده و منتقد ادبی

دست کشیدن از تکرار؛ اثری شیرین و طبیعی

حسین فتاحی؛ نویسنده و مترجم

«دشت‌بان» معیارهای جهانی کار نوجوان را ندارد

عامل کشمکش داستانی، باید چیزی غیر از جنگ باشد

محمدرضا بایرامی؛ نویسنده و رئیس خانه داستان ایران

موضوع‌یابی خوب در «دشت‌بان»

ابراهیم زاهدی مطلق؛ نویسنده، روزنامه‌نگار، منتقد ادبی

طرح داستان محکم نیست

برخی ماجراها در کتاب قابل حذف است

ذکر جزئیات زیاد در کتاب

خارج شدن راوی از دست نویسنده

ریتم صاف و یکدست

محمدجواد جزینی؛ نویسنده، منتقد، مدرس داستان‌نویسی

فاصله گرفتن از کلیشه داستان جنگ

روایت و  زبان نمادین

دو چالش برای خلق داستانی یکدست

چرخش زبان راوی داستان

نویسنده به خواننده نوجوان اعتماد نکرده است

ساسان ناطق؛ نویسنده‌ حوزه ادبیات جنگ ایران

نزدیکی به واقعیت

سارا عرفانی؛ نویسنده و مدرس داستان‌نویسی

ویژگی منحصربه‌فرد «دشت‌بان»

ماندگار شدن رمان در ذهن

شهاب شهرزاد؛ منتقد ادبی

توصیف طبیعت و روستا

به‌کارگیری زبان متناسب با نوجوانان

داستانی جهان­شمول

حفظ روحیه در دل جنگ

برشی از کتاب

...مادر خم شده بود و روسری ارغوانی‌­رنگی را قیمت می‌کرد. آن را انداخت روی سر و داشت گوشه‌های چارقد را درست می‌کرد که یک‌دفعه از دور کسی سوت زد. بازار ساکت شد. همه در پی پیدا کردن سوت‌زن بودند که چیزی با صدای بم ترکید. جمعیت انگار که تازه متوجه شده باشد چه اتفاقی افتاده، درهم‌و‌برهم شد. بازار شد محشر کبری. صدای سوت بعدی آمد و تا فرصت کنم چشم به هم بزنم، توپ وسط خیابان ترکید. خرمن آتش رفت آسمان و دود سیاه و خاکستری، آن وسط پخش شد ...

□□□

... بابا که زیر تیغ آفتاب سرخ شده بود، سرخ‌تر شد و به رنگ مس درآمد.

_«ماهی را برای معصومه گرفتم، آخه می‌گوید...»

بقیه‌ حرفش را خورد. بابابزرگ ـ بی‌توجه به او ـ دست آزادش را گذاشته بود بالای ابروها و گله‌ روبه‌رو را می‌پایید. گله از هم پاشیده،‌ پخش شده بود توی جالیز مردم و دخترک با ضرب چوب‌دستی می‌خواست گوسفندها را بیرون کند؛ اما نمی‌توانست. هر طرف می‌چرخید، گوسفندها از سمت دیگر وارد جالیز می‌شدند و او با لباس‌های رنگارنگ، چنان دور می‌چرخید و می‌رفت و می‌آمد که انگار آن وسط دارد می‌رقصد.

_ «امسال جالیز مردم خوب بار آورده؟»

_«معصومه اگه خدا بخواهد...»

گلنار، قورباغه‌ کوچک و زیتونی‌رنگی را کفِ دو دستش گرفته بود و خیره شده بود به چشم‌های براق و صدفی آن.

_«آخه برای زن حامله، ماهی خوبه!»

دود توی سینه‌ بابابزرگ شکست. سرفه کرد و رنگش شد عینهو زغال. لحظه‌ای طول کشید تا حالش جا بیاید. در حالی که به هزار زحمت می‌خواست جلوی اشکش را بگیرد، ابروها را داد بالا و نگاه انداخت به بابا. چشم‌های بابابزرگ حالا خوب دیده می‌شد که به رنگ روشن بود؛ به رنگ سبز. با خوشحالی، بلند بلند و بغض‌دار گفت: «معصومه بچه‌دار است؟ یعنی ... یعنی یک نریان دیگر به این خانه اضافه می‌شود؟»

من که اصلاً باورم نمی‌شد. از خوشحالی نمی‌دانستم چه کار کنم. گلنار هم که تازه متوجه شده بود چه خبر است، جیغ‌زنان قورباغه‌ وحشت‌زده را پرت کرد توی جوی باریک کنار خودش و فریاد کشید: «آخ جان، بابا ... آبجی!»

بابابزرگ سوخته‌های توتون را همان جا کنار دستش خالی کرد. چپقش را برعکس گرفت و آن را آرام و تقه‌مانند به سر سنگی زد تا سوخته تهِ چپق خالی شود. اشک این بار از لپ‌هایش سرازیر شده بود و راه باز کرده بود تا میان ریش‌های نقره‌ای رنگش.

از شوق خبر بابا، بی‌اختیار از جا برخواسته بودیم که چیزی سوت­‌مانند و دنباله‌دار، شیشه‌ تب‌دار آسمان را خط انداخت و رفت طرف بابا یادگار.

_و یـ یـ یـ یـ یـ یـ یژ ژ ژ ژ ژ

از ترس خشکم زده بود که روی تپه روبه‌رو، چیزی وسط جالیز خربزه و هندوانه‌ مردم ترکید. اول یک توده‌ غلیظ و سیاه باز شد که از دلِ آن آتش زد بیرون. بعد صدای مهیبی آمد که نزدیک بود بند دلم پاره شود. گردباد آتش و دود و خاک، رفت به آسمان.

_«بو و و و و و و و ومب ب ب!»

بابابزرگ پس پسکی عقب نشست و چسبید به پرچین. بابا بی‌‌آن که چشم از رو به رو بردارد، با کف دست، عرقِ روی پیشانی را پاک کرد. خشکم زده بود. نمی‌دانستم چه خبر شده. وقتی به رد نگاه بابا چشم دوختم، گله گوسفند را دیدم که انگار گرگ بهشان زده باشد، پخش و پلا شده بودند.

گلنار که از صدای مهیب، ماتش برده بود، ساکت ماند و بعد مثل جن­‌دیده‌ها، پرید بغل بابا. بابا بغلش کرد. حیران سر دور گرداند، آسمان را کاوید و بعد زیرلبی گفت: «دارند توپ در می‌کنند!»

دومین صدا، آسمان را خط انداخت، از بالای سرمان گذشت و تپه را هم رد کرد. پشت بابایادگار چیز ترکید که صدای ماچ‌ آب‌دار داد. در تماشای رد توپ اولی وسطِ جالیز بودم که سومین توپ، مثل صدای‌ شلاق، زوزه‌کشان آمد و قبل از این که به خودمان بجنبیم، پایین تپه نزدیک رودخانه ترکید.

توی کمرکش تپه، گوسفندها یکی به این طرف دوید، یکی به آن طرف. دخترک چوپان، وحشت زده بود و نمی‌دانست چه کار کند. گاهی چوب به دل و کمر گوسفندها می‌کوبید و آن‌ها را به طرفی هی می‌کرد و یک لحظه بعد، خودش افتان و خیزان به سمتی می‌گریخت.

بابابزرگ با رنگ و روی برگشته، کمی این پا و آن پا کرد. بعد روی پاشنه‌ پای سالمش چرخید و فریادزنان، تند به راه افتاد.

_«معصومه ... توی خانه تنهاست.»

لنگ‌لنگان رفت تا پرچین را دور بزند و از راهِ کوچه‌­باغ برود طرف خانه. بابا در حالی که گلنار در بغلش بود، با یک ضرب از روی پرچین پرید توی باغ. من یک لحظه تنها شدم؛ تنهای تنها.

گلوله‌ چهارم بی‌تعارف نشست وسط سینه‌ بابا یادگار. هر چه نگاه کردم، از دخترک چوپان خبری نبود. آمدم برگردم که ماده­سگ سیاهی، با سینه‌های پر شیر و چشم‌های آب چکان، از پشتِ پرچین درآمد. لحظه‌ای هاج‌و‌واج این‌­ور و آن­‌ور را نگاه کرد و زوزه‌کشان دوید پشت پرچین باغ همسایه. به دنبالش چهار توله، درست شکل مادرشان، دویدند و رفتند.

از توی باغ، صدای فریاد مادر آمد که من را صدا می‌زد.

□□□

بابا آمد کنارمان و از خستگی همان­‌جا روی زمین نشست. گلنار از خدا‌خواسته تندی پا شد و چسبید به بابا. بابا یک­دستی گلنار را بغل زد و مدتی طولانی زل زد به قوشی که با بال‌های باز، در دل آسمان پرواز می‌کرد. بعد با صدای گرفته و خش‌دار گفت:«بی‌پیر گرازها دوباره سروکله‌شان پیدا شده. از سر شب تا صبح پی‌شان بودم. از طرف سیاه‌بیشه آمده‌اند. صد راه این‌ور و آن‌ور شدم ولی...

مشخصات کتاب‌شناختی

رمان «دشت‌بان‌» اثری از احمد دهقان است که برای نوجوانان نگارش شده است. این اثر اولین‌بار توسط انتشارات نیستان در سال ۱۳۸۸ در ۲۴۳ صفحه قطع رقعی با جلد شومیز و شمارگان ۳۳۰۰ نسخه در تهران منتشر شد و در سال ۱۴۰۲، به چاپ دهم رسید.

نسخه الکترونیکی این رمان در سایت فیدیبو موجود است.

منبع‌­شناسی

  • حسن پور، هیوا. (۱۳۹۹). راوی نوجوان و شگردهای اعتمادپذیرکردن رویدادها در رمان «دشت‌بان» (با تکیه بر تفکر و جهان بینی نوجوان). ادبیات پارسی معاصر. شماره ۱.
  • فرهادی، طیبه. خلیلی جهانتیغ، مریم. و بارانی، محمد. (۱۳۹۹). نقد ساختارگرایان رمان «دشت‌بان» بر پایه نظریه کلود برمون. تفسیر و تحلیل متون زبان و ادبیات فارسی. شماره ۴۴.

نوا، نما و نگاه

پانوشت

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ «دشتبان». کتابک. بی‌تا. دریافت شده در ۱۷ بهمن ۱۴۰۳
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ «جمع‌خوانی و نقد دو اثر منتخب کتاب‌خوان ماه شهریور». پایگاه اطلاع‌رسانی نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور. ۲۳ شهریور ۱۳۹۵
  3. «ورود به واقعیت جنگ با دو رمان از یک داستان‌نویس». خبرگزاری ایبنا. ۵ فروردین ۱۳۹۰
  4. ۴٫۰۰ ۴٫۰۱ ۴٫۰۲ ۴٫۰۳ ۴٫۰۴ ۴٫۰۵ ۴٫۰۶ ۴٫۰۷ ۴٫۰۸ ۴٫۰۹ ۴٫۱۰ ۴٫۱۱ ۴٫۱۲ ۴٫۱۳ ۴٫۱۴ ۴٫۱۵ ۴٫۱۶ ۴٫۱۷ ۴٫۱۸ ۴٫۱۹ «نشست نقد و بررسی رمان «دشت بان» نوشته احمد دهقان». راسخون. ۸ شهریور ۱۳۸۸
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ «نگاهی به دشت بان | فاطمه علیزاده». کتاب نیوز. ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۸
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ «کشف حقیقت در گرداب آتش». مؤسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران. ۱۲ آبان ۱۳۹۹
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ هیوا حسن‌پور. «راوی نوجوان و شگردهای اعتمادپذیرکردن رویدادها در رمان دشت‌بان (با تکیه بر تفکر و جهان‌بینی نوجوان)». ش ۱
  8. «احمد دهقان». ایران کتاب. بی‌تا. دریافت شده در ۱۷ بهمن ۱۴۰۳
  9. «احمد دهقان (داستان‌نویس)». ویکی پدیا. بی‌تا. دریافت شده در ۱۷ بهمن ۱۴۰۳
  10. ۱۰٫۰۰ ۱۰٫۰۱ ۱۰٫۰۲ ۱۰٫۰۳ ۱۰٫۰۴ ۱۰٫۰۵ ۱۰٫۰۶ ۱۰٫۰۷ ۱۰٫۰۸ ۱۰٫۰۹ ۱۰٫۱۰ ۱۰٫۱۱ «رمان «دشت‌بان»، نمونه کامل توجه داستان‌نویس به تحقیق و تجربه». خبرگزاری ایبنا. ۲۸ خرداد ۱۳۸۸
  11. ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲ ۱۱٫۳ ۱۱٫۴ ۱۱٫۵ ۱۱٫۶ «زبان نمادین و پرهیز از ادبیات رسمی جنگ در رمان «دشتبان»». خبرگزاری ایبنا. ۲۸ مرداد ۱۳۸۸
  12. ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ««دشت بان»؛ روایت یک نوجوان از آوارگی در جنگ». خبرگزاری برنا. ۱ مهر ۱۳۹۰
  13. ««گاهی تصمیم می‌گیرم قهر کنم» دل پر احمد دهقان از مدعیانی که با لباس خاکی عکس ندارند». خبرگزاری ایسنا. ۳۰ فروردین ۱۳۹۰
  14. «مشروح هفتمین نشست «لذت داستان» با حضور احمد دهقان». شهرستان ادب. ۱۶ مهر ۱۳۹۴
  15. ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ «جلسه نقد و بررسی کتاب «دشتبان» در کرمانشاه برگزار شد». خبرگزاری ایسنا. ۱۴ آذر ۱۳۸۹
  16. «معرفی ۴ كتاب طرح «كتاب‌خوان ماه» شهریور ۱۳۹۵». پایگاه اطلاع‌رسانی نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور. ۳۱ مرداد ۱۳۹۵
  17. «برگزیدگان سیزدهمین کتاب سال دفاع مقدس معرفی شدند». خبرگزاری مهر. ۱ آذر ۱۳۸۹
  18. «برنده‌های جشنواره». پایگاه ادبی شهید حبیب غنی‌پور. بی‌تا. دریافت شده در ۱۷ بهمن ۱۴۰۳
  19. «نقد رمان «دشت‌بان» در فرهنگ‌سرای پایداری». خبرگزاری ایبنا. ۱۸ مرداد ۱۳۸۸
  20. «جمع‌خوانی و معرفی کتاب «دشت‌بان»». پایگاه اطلاع‌رسانی نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور. ۶ مهر ۱۳۹۵
  21. «نقد کتاب دشت‌بان». کتابخانه عمومی علامه مجلسی ملایر. ۸ دی ۱۳۹۲
  22. «برگزاری جلسه معرفی و نقد کتاب دشت‌بان در کتابخانه عمومی ولایت». کتابخانه عمومی ولایت اسلام‌آباد غرب. ۱۸ شهریور ۱۳۹۵
  23. «نشست کتابخوان شهریور». اخبار کتابخانه عمومی پروین اعتصامی. ۱۴ شهریور ۱۳۹۵
  24. «جمع‌خوانی و معرفی کتاب «دشت‌بان»». خبرگزاری لیزنا. ۲۰ شهریور ۱۳۹۵
  25. «ورود به واقعیت جنگ با دو رمان از یک داستان‌نویس». خبرگزاری ایبنا. ۵ فروردین ۱۳۹۰
  26. ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ «جنگ با زندگی ما آدم‌ها چه می‌کند؟+ فیلم». بانوی فرهنگ. ۲۹ تیر ۱۴۰۳

منابع و ماخذ

  • حسن پور، هیوا. (۱۳۹۹). راوی نوجوان و شگردهای اعتمادپذیرکردن رویدادها در رمان «دشت‌بان» (با تکیه بر تفکر و جهان بینی نوجوان). ادبیات پارسی معاصر. شماره ۱.