دشتبان
رمان «دشتبان» به قلم احمد دهقان، ماجرای یک خانواده روستایی در جنگ است و مخاطب آن نوجوانان هستند. این اثر که دومین کتاب از مجموعه «متون فاخر رمان نوجوان» است، در سال ۱۳۸۸، توسط انتشارات نیستان چاپ و منتشر شد. رتبه دوم بخش داستان کودک و نوجوان در سیزدهمین دوره کتاب سال دفاع مقدس و کتاب سال بخش نوجوان در دهمین جشنواره ادبی حبیب غنیپور از جمله افتخارات این کتاب میباشد.
دشتبان | |
---|---|
![]() | |
نویسنده | احمد دهقان |
ناشر | نیستان |
محل نشر | تهران |
تاریخ نشر | ۱۳۸۸ |
تعداد چاپ | چاپ دهم در ۱۴۰۲ |
شابک | ۹۷۸۹۶۴۳۳۷۴۹۹۰ |
تعداد صفحات | ۲۴۳ |
موضوع | رمان نوجوان، جنگ، دفاع مقدس |
زبان | فارسی |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
سری | متون فاخر رمان نوجوان |
«دشتبان» اثری از احمد دهقان، مشتمل بر شانزده فصل میباشد. ناصر که راوی قصه است همراه خانوادهاش، با آغاز حملات هوایی ارتش متجاوز صدام، از شهر خود کوچ میکنند و ماجراها و وقایع پیش روی این خانواده، محوریت این رمان را تشکیل میدهند. در آخرین روزهای تابستان، خانواده ناصر، در تب و تاب باز شدن مدرسه هستند.
پدر ناصر، دشتبان است و در باغی، کنار رود الوند زندگی میکند. جنگ به آنها هجوم میآورد و به یکباره کوچ مردم شهر و روستا آغاز میشود. ناصر و خانوادهاش نیز به ناچار همراه میشوند. مردم شهر پیاده از پیش روی دشمن میگریزند، اما صبح روز بعد دشمن جاده را میبندد و شکار آغاز میشود. ناصر و خانوادهاش به یکی از درههای اطراف میگریزند و در غاری مستقر میشوند. پدر ناصر، برای کمک به مردم شهر میرود و ناصر همراه خواهر، مادر و پدربزرگ میمانند. پس از چند روز پدر، زخمخورده باز میگردد. در این میان، زمستان سر میرسد و آنها مجبورند با طبیعت خشمگین هم مبارزه کنند.
«دشتبان» که طنز کمرنگی در متن خود دارد، ضمن روایت مبارزات این خانواده، عشق مردم به یکدیگر را نیز به تصویر میکشد. در این کتاب، افسانهها، فرهنگها و خلق و خوی مردم دیار قصر شیرین را میتوان مشاهده کرد که همگی حاصل تحقیقات و مطالعات نویسنده از این منطقه میباشد.
خلاصه اثر
«دشتبان» ماجرای رویارویی غیرمنتظره یک خانواده روستایی با جنگ تحمیلی است؛ جنگی که با وجود پیشبینی و تصور آنها سالها به درازا میکشد.[۱] این اثر به روایت یک خانواده روستایی در جنگ میپردازد که در کنار رود الوند، نزدیک قصرشیرین زندگی میکنند.[۲] آنها در هجوم جنگ، مجبور به فرار شده و در طول این فرار و ترک دیار، حوادثی پیش میآید که سبب میشود آنها به یک دره و غار پناه ببرند و مدتی آنجا بمانند. پس از پشت سر گذاشتن حوادثی، داستان در اواسط فصل زمستان پایان مییابد.[۱]
اتفاقات این رمان از زبان ناصر، نوجوانی که ساکن شهرهای غربی کشور است، در شانزده فصل روایت میشود.[۳] «دشتبان»، ماجرای بلوغ فکری و تکامل شخصیت پسر جوانی میباشد که همراه خانوادهاش بر اثر حمله دشمن آواره شده است.[۴]
ناصر، که همنام دیگر راویان کتابهای دهقان است، با این جمله داستانش را شروع میکند: «بابا خبرش را بهمان داد». پدر ناصر، دشتبان است و این شغل در خانوادهشان موروثی است. با آمدن پدر از دشتبانی، ناصر و گلنار و بابابزرگ، همهشان با هم به ماهیگیری میروند. پدر میخواهد خبر باردار بودن مادر را آنها بدهد. اما این شوق و سرخوشی خبر، ناگهان چیزی سوت مانند و دنبالهدار، شیشه تبدار آسمان قصر شیرین را خط میاندازد و میرود سمت بابا یادگار؛ همینجاست که قصه جنگ برای ناصر و خانوادهاش کلید میخورد. داستان از اواخر شهریور ۱۳۵۹ آغاز میشود و در زمستان وقتی که فرمانده آنها را به پشت جبهه حرکت میدهد ختم میشود.[۵]
بعد از هجوم بیرحمانه بعثیها، با شدت گرفتن حملات هواپیماهای عراقی و قتل عام مردم و فرار خانوادههای جنگزده به سمت دشت ذهاب، پدر ناصر، خانواده را در غار سرخ پناه میدهد و خودش برای کمک به مردم، به صحنههای خونین رویارویی با دشمن متجاوز برمیگردد، اما بعد از مدتی، فرمانده، پدر را -که زخمی و تیر خورده است- به غار میآورد. مادر با محلول برگ بلوط به شستوشوی زخمها و مداوای گیاهی جراحت پدر میپردازد.
پدربزرگ و ناصر برای آوردن وسایل موردنیازشان با به جان خریدن همه خطرات، به خانه برمیگردند و با دشواریهای فراوان وسایل را بار چهارپایی کرده و به سختی در میان آتش دشمن به غار سرخ میآورند. پدر که حالش خوب میشود، فرمانده دوباره به سراغش میآید و او را برای کمک به مردم با خود همراه میکند. فرمانده به او میگوید: «تو همه جا را میشناسی. کسی را نداریم که کورهراهها را بلد باشد. باید بیایی کمک مردم»؛ به این ترتیب، فصلی تازه از رخدادها رقم میخورد.[۶] سرانجام فرمانده نظامی با حرکت دادن خانوادهها، آنان را به جای امنتری هدایت میکند.[۱]
تمام داستان شرح مشکلات و مصیبتهایی است که خانوادههای جنگزده و بهخصوص خانواده ناصر متحمل میشوند. زندگی در دامان کوه، بدون هیچ آذوقه و حتی وسایل اولیه زندگی، استفاده از بلوط برای سیر کردن شکم و... از جمله مشکلات و معضلاتی است که دامنگیر این خانواده شده است. در پایان داستان، خانواده ناصر به همراه چند خانواده جنگزده و به اجبار دورافتاده از کاشانه خود، موفق میشوند بر سرما و طبیعت و راههای صعبالعبور، پیروز شده و به محل امنی که مختص جنگزدگان بیخانمان است برسند.
ناصر در این سفر با دختری به نام زری آشنا میشود که همسنوسال خودش است و نسبت به او حس عاطفی پیدا میکند. زری نیز در داستان، همانند ناصر، سعی در کمک به مردم رنجدیده دارد. در طول مسیر، زری که قصد کمک به پیرزن ضعیفی را دارد، از پرتگاه به پایین پرت میشود و ناصر همه این تلخیها را از نزدیک تجربه میکند.[۷] در نهایت، آنان به مقر نظامی ایرانیها میرسند و مادر که حامله است به کمک مادر زری، فرزند خود را به دنیا میآورد و سپس با کامیون به جایی امن منتقل میشوند.[۱]
درباره نویسنده
احمد دهقان متولد ۱۳۴۵، اهل کرج و داستاننویس معاصر ایرانی است که داستانهای متعددی در زمینه جنگ ایران و عراق نوشته است. او سال ۱۳۶۸ وارد دانشگاه شد و در رشته مهندسی برق تحصیل کرد. سپس در رشته علوم اجتماعی ادامه تحصیل داد و در نهایت با مدرک فوق لیسانس در رشته مردمشناسی فارغالتحصیل گردید. اولین رمانش با عنوان سفر به گرای ۲۷۰ درجه در سال ۱۳۷۵ انتشار یافت. دو سال بعد همین رمان ابتدا به عنوان یکی از آثار برگزیده ۲۰ سال داستاننویسی و مدتی بعد به عنوان برگزیده ۲۰ سال ادبیات پایداری معرفی شد.
«پال اسپراکمن» نایب رئیس مرکز مطالعات دانشگاهی خاورمیانه در دانشگاه راتجرز نیوجرسی آمریکا این رمان را به زبان انگلیسی ترجمه کرده است. در حال حاضر دانشگاه جرج واشینگتن دی سی، دانشگاه هاروارد (کتابخانه دانشکده هاروارد) MA، کتابخانه کنگره واشینگتن دی سی، کتابخانه UCLA لس آنجلس، دانشگاه برکلی کالیفرنیا، دانشگاه ماریلند (دانشکده پارک کالج) و دانشگاه ورمونت (کتابخانه بیلی هوو برلینگتن) از جمله مراکزی هستند که این کتاب را در دسترس علاقهمندان قرار دادهاند.
او مقالاتی نیز در زمینه رشته تحصیلی خود و همچنین مباحث نظری خاطرهنگاری، به ویژه خاطرهنویسی در جنگ ایران و عراق نوشته است.[۸]
آثار داستانی:
- مأموریت تمام؛
- لحظههای اضطراب؛
- روزهای آخر؛
- ستارههای شلمچه؛
- سفر به گرای ۲۷۰ درجه؛
- گردان چهار نفره؛
- هجوم؛
- من قاتل پسرتان هستم؛
- دشتبان؛
- پرسه در خاک غریبه؛
- بچههای کارون؛
- جشن جنگ.[۹]
نظر نویسنده درباره اثر
«دشتبان» کاملترین رمان من است
«دشتبان» نسبت به کتابهای دیگرم، کاملترین رمان من است؛ هر چند که برای نوجوانان نوشته شده است. معمولاً در ایران، ادبیات نوجوانان فانتزی و خالی از مضمون بوده است؛ اما من در رمان «دشتبان» مضامین بزرگی را برای نوجوانان بیان کردهام.[۱۰]
مدت زمان نگارش کتاب
پس از یک خلأ سه ساله در نگارش کتاب، تصمیم به نگارش «دشتبان» در قالبی ساده و حجم صد صفحه گرفتم. اما به تدریج حجم کتاب افزایش پیدا کرد و در فرصتی نزدیک به ۲ سال، به پایان رسید.[۱۰]
استفاده از تجربههای پیشین در نگارش کتاب
از تجربههای پیشینم در نگارش «دشتبان» استفاده کردهام؛ سال ۱۳۶۱ به قصرشیرین رفته بودم و در همه صحنههای کتاب از تجربیات و واقعیات آن فضا بهره بردم. همچنین توصیفهای جدیدی در داستان، مانند هواپیمای نامرد آوردم.[۱۰]
انتخاب نام کتاب
ابتدا نام «جنگ در جنگل آفتابگردان» برای کتاب انتخاب شد اما دوستان با آن مخالفت کردند؛ در حالی که این نام میتوانست گیشه پسند باشد. با این حال «دشتبان»، کاملترین نامی بود که میتوانست مناسب این کتاب باشد.[۱۰]
روایتی از تلاش برای زنده ماندن
«دشتبان»، روایت تلاش آدمها برای زنده ماندن است. در داستان، آدمهایی هستند که از یک طرف، با طبیعت مبارزه میکنند تا زنده بمانند و از یکسو با دشمن پیش رو و این نکته تا پایان کتاب مورد توجهم بوده و شاخصه اصلی آن محسوب میشود. در این کار میخواستم جنگ را از منظری که تا به حال دیده نشده است، ببینم.[۲]
توجه به صبغه تاریخی و جغرافیایی در اثر
من در این اثر علاوهبر توجه به مخاطبان نوجوان، به مخاطبان منتقد و تاریخدان نیز توجه کردهام. صبغه تاریخی داستان در نگارش آن مهم است و من در این رمان به ویژگیهای جغرافیایی سرزمینم، نظر داشتهام.[۱۱]
استفاده از واژگان حذفشده در زندگی شهری
با محدود شدن در زندگی شهری، واژههای بسیاری را بهخاطر آنکه سروکاری باهاشان نداریم، از زبانمان حذف کردهایم و من خواستم که به عمد این دایره واژگانی را افزایش بدهم. مثلاً اصطلاح پاپلک کردن مرغ احتمالاً به گوش بچههای شهری نخورده است، چون در محیط اطرافشان مرغی نداشتهاند.[۱۲]
علت انتخاب زمان ابتدایی جنگ
اوج مغفولماندگی جنگ در دو سال ابتدایی آن است که سرشار از سوژههای بکر است. من این زمان را به همین خاطر انتخاب کردم؛ زیرا روابطی که در آن، انسانها اندکاندک با جنگی که به آنها هجوم آورده است، خو میگیرند، در آن زمان بیشتر قابل لمس است. دشتبان از این حیث تنها روایت آشنایی انسانها با جنگ است.[۱۲]
داستانی خلوت
در این کتاب، نظر داشتم داستان خلوتی داشته باشم. به دنبال شخصیتهای جمعوجور بودم و حتی برای برخی از آنها اسمی انتخاب نکردم و با نشانههایی معرفیشان کردم؛ مانند فرمانده. برای این که ضعف داستان محسوب نشود، با روایت داستانهایی در دل داستان، تنهایی خانواده ناصر را نشان دادهام.[۱۱]
کسب تجربه برای نوشتن «دشتبان»
هنگام تألیف داستان «دشتبان» برای اینکه بتوانم دقیق و جزئینگرانه بنویسم، در آن شرایط زندگی کردم؛ رفتم نان بلوط بپزم، بخورم و تک تک آنها را تجربه کنم. اما این تجربههای کنسروی نیست که به روی ورق آمده است؛ یعنی از همه آن تجربهها استفاده شده و در عین حال همه آنها با تخیل، در هم تنیده تا چنین قصهای نوشته شده است.[۱۳]
علت ورود طنز در رمان «دشتبان»
برای نوجوانها نوشتن، یکی از لذتبخشترین دوران نویسندگی هر فردی است. نویسنده سعی میکند خودش را از تمامی تلخیها و چیزهایی که نمیپسندد دور کند و داستانی سرشار از شادی برای مخاطبش بنویسد. به همین خاطر من تلاش داشتم رمانی که خودم در این زمینه نوشتهام، سرشار از شادی باشد و طنز هم حتما در آن به کار رود. وقتی که برای بچهها از مسئله هولناکی مانند جنگ نوشتم، سعی کردم با بار شوخی و طنز کمی از هولناکی آن کم کنم.[۱۴]
نگارش بر اساس مطالعات منطقه قصرشیرین
این داستان برگرفته از تحقیقات و مطالعات منطقه قصرشیرین است؛ بهطوری که میتوان افسانهها و همچنین فرهنگ و خلق و خوی مردم این دیار را به خوبی در آن مشاهده نمود.[۱۵]
بازخورد اثر
بازخورد این کار بهخصوص در حیطه مخاطبان خاص آن، برای من رضایتبخش بوده است.[۴]
دشتبان فقط یک رمان نوجوان نیست
میخواستم در دشتبان با مخاطب نوجوان، درست مانند یک مخاطب بزرگسال برخورد کنم تا به او احترام گذاشته باشم. هدفم این بود کاری که به مخاطبم ارائه میدهم، پر از ذهنیتهای بزرگ باشد؛ چه به لحاظ شخصیتپردازی و چه به لحاظ عمق بخشیدن به شخصیتها. میخواستم نوجوان حس کند نویسنده همه جانش را برای کار گذاشته است. نمیخواستم فقط یک رمان نوجوان بنویسم؛ چرا که معتقدم میتوان به مخاطب نوجوان حرفهایی بزرگتر از این هم زد. میتوان او را وارد طبیعت کرد تا با آدمهای مختلف روبهرو شود. هموغم من نیز این بود که ناصر از یک آدم نظارهگر به یک انسان کنشگر تبدیل شود و بلوغ فکری او در داستان نمایش داده شود.[۴]
نقد و بررسی اثر
راوی نوجوان
دشتبان روایت یک نوجوان از آوارگی در جنگ است. او داستان را از زبان گذشته روایت میکند و این باعث میشود که راوی، بزرگ و دانا جلوه کند. ناصر اطلاعات زیادی را در مورد حیوانات، رودخانهها، کوهها و درختها به خورد مخاطب میدهد که این اطلاعات در حوزه زندگی شهری نمیگنجد.[۵]
نمایش شرایط جنگ در مناطق غربی کشور
وقتی جنگ شروع شد، اهالی مناطق غربی کشور، از یکسو با دشمن رودررویشان میجنگیدند و از طرفی با طبیعتی که با آنها سر ناسازگاری داشت. شرایط سخت، زندگی در غار، حرکت در یخبندان برای رسیدن به پشت جبهه و مبارزه با حیوانات وحشی چهره دهشتناک دیگری از جنگ را به رخ میکشد که کمتر مردمی در شرایط جنگی، آن را لمس کردهاند و این اثر چنین مسائلی را بیان میکند.[۵]
اصطلاحات بومی و اصیل فارسی
ادبیاتی که برای گروه سنی نوجوان آفریده میشود، در حوزه زبانی و مفاهیم، محدودیت دارد. اما روای کتاب دهقان به عمد از اصطلاحات بومی و اصطلاحات اصیل فارسی استفاده میکند. نویسنده اصطلاحات غریبی مانند زیرجلکی خندیدن، فحش چاروادار، رمبیدن دیوار یا تلم شدن انجیرها را برای مخاطب نوجوانش بهطور مستقیم معنی نمیکند؛ اما صحنه را به گونهای توصیف میکند تا او به بهترین نحو بتواند درباره آن کلمه تصویرسازی کند؛ البته بهکارگیری این اصطلاحات بهقدری نیست که موجب فرار یا آزار خواننده بشود.[۵]
رمانی برای نوجوانان و بزرگسالان
«دشتبان» رمان نوجوان به حساب میآید، اما از لحاظ تکنیک و محتوا برای بزرگسالان هم حرف دارد.[۵]
بیان تاریخ دوران جنگ با نگاهی به مسائل نوجوانان
«دشتبان» حکایت جنگ و بیانگر سرگردانی و آوارگی مردم در ابتدای جنگ ایران و عراق و در منطقه قصر شیرین و سر پل ذهاب است. نویسنده این لحظهها را بسیار اثرگذار بیان میکند و تلخی جنگ را نشان میدهد. بیان گوشهای از تاریخ دوران جنگ با نیمنگاهی به مسائل عاطفی نوجوان و ترس و بیمهای او از ویژگیهای کتاب است.[۱]
نگاه انتقادی به جنگ
پایان داستان همراه با نوعی نگاه انتقادی به جنگ و چرایی و دلایل آن است. این داستان بیشتر با توصیف اماکن، موقعیتها و حالتها روایت را پیش میبرد. حادثه و کنشهای اساسی آن به نسبت کم هستند و توصیف لحظهها، موقعیتها، حالتها و... شکلدهنده اساس داستان و وقایع آن هستند. پیداست که نویسنده سعی در تصویرسازی موقعیتها داشته است تا از این طریق به خواننده گوشزد کند که جنگ چه مصیبتهایی داشته است و خواهد داشت.[۷]
پویش های مطالعاتی
معاونت توسعه کتابخانهها و کتابخوانی نهاد کتابخانههای عمومی کشور کتاب «دشتبان» را در قالب ششمین سری از کتابهای طرح کتابخوان ما» ویژه شهریور ۱۳۹۵ معرفی کرد.[۱۶]
جوایز و افتخارات
- رتبه دوم بخش داستان کودک و نوجوان در سیزدهمین دوره کتاب سال دفاع مقدس در سال ۱۳۸۹؛[۱۷]
- کتاب سال دهمین جشنواره ادبی حبیب غنیپور در بخش نوجوان در سال ۱۳۸۹.[۱۸]
نشستهای برگزار شده درباره اثر
- نشست نقد و بررسی رمان «دشتبان» در کرج در سال ۱۳۸۸. بیستمین نشست ادبی ماه و نگا با موضوع نقد و بررسی رمان «دشتبان» نوشته احمد دهقان و حضور خسرو باباخانی عنوان منتقد در حوزه هنری کرج برگزار شد.[۱۰]
- نقد و بررسی رمان «دشتبان» در تهران در سال ۱۳۸۸. سومین جلسه از سلسله نشستهای فصل سوم با موضوع نقد و بررسی رمان «دشتبان» نوشته احمد دهقان، با حضور نویسنده اثر و محمدجواد جزینی، منتقد ادبی در فرهنگسرای پایداری برگزار شد.[۱۹]
- نشست نقد و بررسی رمان «دشتبان» در تهران در سال ۱۳۸۸. این نشست با حضور آقایان احمد دهقان، حسین فتاحی، خسرو باباخانی، محمدرضا بایرامی، رضا امیرخانی، محمود جوانبخت و ابراهیم زاهدی مطلق به میزبانی جامجم برگزار شد.[۴]
- جلسه نقد و بررسی کتاب «دشتبان» در کرمانشاه در سال ۱۳۸۹. این جلسه با حضور نویسنده اثر، هنرمندان و منتقدان ادبی استان کرمانشاه برگزار شد.[۱۵]
- جمعخوانی و معرفی کتاب «دشتبان» در خراسان جنوبی در سال ۱۳۹۵. جمعخوانی کتاب «دشتبان» از سری آثار طرح کتابخوان ماه با حضور جمعی از اعضا و علاقهمندان کتاب در کتابخانه عمومی استاد عبدالحسین فرزین سربیشه برگزار شد.[۲۰]
- جلسه نقد و بررسی کتاب «دشتبان» در ملایر در سال ۱۳۹۲. این جلسه در کتابخانه عمومی علامه مجلسی ملایر برگزار شد.[۲۱]
- جلسه نقد کتاب «دشتبان» در اسلامآباد غرب در سال ۱۳۹۵. این جلسه با حضور تعدادی از اعضا در کتابخانه عمومی ولایت اسلامآباد غرب استان کرمانشاه برگزار شد.[۲۲]
جمعخوانی رمان «دشتبان». بیرجند. ۱۳۹۵ - جمعخوانی رمان «دشتبان» در بیرجند در سال ۱۳۹۵. نشست جمعخوانی کتاب «دشتبان» با حضور جمعی از اعضاء کتابخانه عمومی استاد سعیدی بیرجند، برگزار شد.[۲]
- معرفی کتاب «دشتبان» در ارسنجان در سال ۱۳۹۵. کتاب «دشتبان»، در پنجمین نشست کتابخوان کتابخانه پروین اعتصامی ارسنجان و در جمع اعضای نوجوان کتابخانه و کتابدار، معرفی شد.[۲۳]
- جمعخوانی و معرفی کتاب «دشتبان» در شهرستان قیر در سال ۱۳۹۵. این جلسه با حضور جمعی از اعضا و علاقهمندان کتاب و کتابخوانی و اعضای کانون ادبی ما، در کتابخانه عمومی گنجینه دانش شهر قیر در استان فارس برگزار شد.[۲۴]
اظهارنظرها درباره اثر
خسرو باباخانی؛ داستاننویس و منتقد ادبی
نمونه کامل توجه داستاننویس به تحقیق و تجربه
« | در سطر سطر «دشتبان» حضور پرتلاش و تحقیقی و تجربی احمد دهقان نمایان است. استفاده از اصطلاحات عامیانه در این رمان نشان از پژوهش و کسب تجربه این نویسنده دارد. اغلب نویسندگان در انجام تحقیق برای نگارش تنبلی میکنند.[۱۰] | » |
درگیریهای انسان در رمان «دشتبان»
« | درگیریهای انسان با خودش، انسان با انسان و انسان با طبیعت، انواع درگیریهایی هستند که نویسنده با توجه به آنها میتواند رمان خود را بپردازد. هر یک از اینها از این قدرت برخوردارند که سوژه قرار گیرند. احمد دهقان رمان «دشتبان» را با درگیری انسان با خودش شروع کرده و درگیری انسان را با طبیعت در زندگی شخصیتهای این اثر و با اشاره به جنگ تحمیلی روایت کرده است.[۱۰] | » |
گستردگی کلمات در کتاب
« | به نظر میرسد گستردگی استفاده نویسنده از کلمات همخانواده، متضاد و مترادف، به این رمان تشخص بخشیده و نوعی آهنگ و موسیقی به متن کتاب داده است. همچنین از اصطلاحات بومی استفاده کرده و در توصیفهای ادبی به اشیا، حالت جانداری و انسانی داده است.[۱۰] | » |
زاویه دید
« | در این رمان از زاویه دید «من راوی» استفاده شده است. این زاویه دید از ویژگیهای مثبت و منفی برخوردار است. خصوصیت مثبت من راوی ایجاد صمیمیت و باورپذیری است؛ به ویژه هر چه راوی کمسنتر باشد این خصوصیت بارزتر است. اما ضعف این زاویه دید، وجود خلأ در جایی است که راوی حضور ندارد.[۱۰] | » |
شخصیت پدربزرگ
« | نویسنده طنز کمرنگی در این اثر وارد کرده و از طرف شخصیت پدربزرگ در فرآیند داستان جریان دارد. یکی از کاملترین شخصیتهای این کتاب، پدربزرگ ناصر است که با وجود خشونت در کلام و عجول بودن، بسیار دوستداشتنی و باورپذیر میباشد.[۱۰] | » |
ایجاد حس کنجکاوی مخاطب در شروع داستان
« | احمد دهقان داستان را با جمله «خبرش را بابا بهمان داد» شروع کرد و با این جمله حس کنجکاوی و انتظار و نوعی فوران احساس و تعلیق و پاسخگویی را در مخاطب ایجاد کرده است تا داستان را ادامه دهد. همچنین در پایان داستان و در اوج جنگ، با به دنیا آمدن کودکی، امید به زندگی را به تصویر کشیده است.[۱۰] | » |
اشکالات رمان
« | بزرگترین ضعف این رمان، بیکس و کاری خانواده مورد نظر اثر است. نویسنده به گونهای سر این خانواده را خلوت کرده و فقط با جزئیات به زندگی اعضای یک خانواده پنجنفره پرداخته است.[۱۰] جدیترین انتقاد من به كار این است كه گویی این خانواده مثل یک جزیره در بین اطرافیانشان هستند و در تمامی مسیری كه میروند، حتی یک نفر آشنای آنها نیست. یكی دیگر از اشكالات به نظر من این است كه راوی در برخی صحنهها مانند سقوط دختر، از من راوی خارج و به سوم شخص نزدیک شده است.[۴] | » |
انواع عشق در داستان
« | داستان، عشق را در چندین لایه مطرح میكند؛ عشق بین پدر و پسر، عشق میان پدر و مادر و عشق میان پدربزرگ و همسرش كه تراژیک پایان یافته است و سرانجام عشق میان راوی و زری، دختر نوجوانی كه درپایان داستان میمیرد. در ضمن داستان عشق خسرو و شیرین نیز به صورت موازی روایت میشود.[۴] | » |
محمود جوانبخت؛ نویسنده و روزنامهنگار
زحمت دهقان برای نگارش کتاب
« | من همیشه فكر میكردم دوستانی كه برای نوجوانان مینویسند مایه كمتری برای این مخاطب میگذارند، ولی به نظر من آقای دهقان برای ذرهذره این كتاب زحمت كشیده و برای سطر سطرش عرق ریخته است. ممكن است من از برخی اصطلاحات مثل آلوچه آلوچه اشک ریختن خوشم نیاید، اما همین را هم نویسنده شانسی و بدون تأمل پیدا نكرده و به صورت سنجیده در كار قرار داده است. یك لجبازی و جاهطلبی شیرین در این كار است كه شاید مخاطب عام خیلی آن را نفهمد، اما كسی كه با كارهای احمد دهقان آشنا باشد، این تفاوت را احساس میكند.[۴] | » |
در این کتاب زندگی جریان دارد
« | در این کتاب برخلاف کارهای دیگر آقای دهقان در حوزه جنگ، میبینیم که از تلخی داستانهای دیگر این نویسنده خبری نیست، بلکه در این کتاب زندگی بهشدت جریان دارد و برخلاف کارهای دیگر او که آدمها با آغوش باز به سمت مرگ میروند، در اینجا به شدت درحال گریختن از مرگ هستند.[۴] | » |
استقبال از رمان «دشتبان»
« | من بهزحمت توانستم کتاب را بخرم، چون وقتی به ده کتابفروشی مراجعه کردم نه تایشان به من گفتند ما کارهای دیگر آقای دهقان را داریم، ولی دشتبان را تمام کردهایم و این برای من خیلی شیرین بود و با خودم گفتم خوب شد به دنبال کتاب گشتم، چرا که فهمیدم کتابفروشهای این شهر اولاً دهقان را میشناسند، ثانیاً این کتابش را میشناسند و ثالثاً کتاب «دشتبان» به فروش خوبی رسیده است.[۴] | » |
شگردهای سینمای مدرن در «دشتبان» و نوآوری در نثر
« | بعضی کارهای نویسنده هم مثل شگردهایی است که از سینمای مدرن به ادبیات رخنه کرده و اتفاقاً کار خوبی هم هست؛ مثل اینکه شخصیتی را در کار بیاورید و بعد رهایش کنید و در انتها دوباره نقشی کوتاه به او بدهید که پسرک گل ختمیفروش در دشتبان این نقش را دارد. در نثر هم نوآوریهایی وجود دارد که قابل توجه است. این شگرد که در ابتدای هر فصل، در یک خط، خبری را که باید در آن فصل گفته شود بیان میکند هم شگردی است که شاید بتوان آن را نوعی «فلشفوروارد» دانست.[۴] | » |
ارائه پیشنهاد جدید در عرصه رماننویسی دفاع مقدس
« | این کتاب، در عرصه رماننویسی دفاع مقدس هم پیشنهادهای جدیدی را ارائه كرده است. رمانهای ما در حوزه دفاع مقدس، با تكرار صحنههای هرم گرما و بیابان و مانند آن به فضایی رسیده بود كه دائم در خود تكرار میشد، اما در این كار حضور طبیعت تازه و روابط میان انسانها، جنگ را درگیر فضاهای جدیدتر میكند.[۴] | » |
رضا امیرخانی؛ نویسنده و منتقد ادبی
دست کشیدن از تکرار؛ اثری شیرین و طبیعی
« | بزرگترین هنر دهقان در این داستان این است که او از شخصیت رزمندهای که سالها آن را در آثارش پیگیری کرده بود، دست کشیده است. یک شخصیت مبهم در داستان به نام فرمانده هست که مثل سایه میآید و میرود. اگر نویسنده این شخصیت را مورد توجه قرار میداد، دوباره کارش به تکرار میکشید. در این اثر، شیرینی کار طبیعی است و شعاری نیست؛ نویسنده به دنبال آن نبوده است که موضوعات خاکستری را سفید نشان بدهد.[۴] | » |
حسین فتاحی؛ نویسنده و مترجم
«دشتبان» معیارهای جهانی کار نوجوان را ندارد
« | معیارهای جهانی برای کار نوجوان این است که نوجوان در کنار بزرگترها زندگی میکند و مسئلهای که برای بزرگترها پیش آمده برای او هم پیش آمده است، اما شخصیت نوجوان به صورت خاص درگیر مسئله شده است. اما اگر بخواهیم به این داستان برگردیم میبینیم، مسئله جنگ برای خانواده روی داده است و هیچ مسئولیت خاصی برای این نوجوان حتی در مقطعی که پدر حضور ندارد نیست که بگوییم این کار قصه نوجوان است، در حالی که در همه کتابهای نوجوان مسئله اصلی به عهده نوجوان میباشد.[۴] | » |
عامل کشمکش داستانی، باید چیزی غیر از جنگ باشد
« | در بسیاری از داستانهایی كه پسزمینه آنها اتفاقات بزرگی مانند جنگ است، اغلب این ذهنیت پیش میآید كه درگیریهای اول جنگ، عامل كشمكش داستانی و تعلیق است؛ در حالی كه در فضای جنگی، آن درگیری طبیعی است و باید عامل دیگری را برای تعلیق پیدا كرد. در این داستان باید چیزی غیر از كشمكشهای ناشی از جنگ مانند یک مأموریت یا رابطه عاطفی و... پیش میآمد كه تعلیق داستان بر اساس آن بنا شود. اینجا خط داستانی ما خود جنگ است.[۴] | » |
محمدرضا بایرامی؛ نویسنده و رئیس خانه داستان ایران
موضوعیابی خوب در «دشتبان»
« | موضوعیابی در داستان نوجوان خیلی اهمیت دارد و در دشتبان، نویسنده روی این موضوع خیلی دقت داشته است. تجربه تاریخی ما میگوید موضوعاتی كه در آن كنش و واكنش زیاد است و افراد در حال حركت هستند یا موضوعاتی كه مهاجرت را بیان میكنند، حتی اگر خلاقیت هنری زیادی هم نداشته باشد، برای نوجوانان جذاب است. تكیهگاهی كه میتواند داستان را نوجوانانه كند، موضوع جذاب است؛ چرا كه صرف وجود یک نوجوان، كار را نمیتواند بزرگسالانه یا نوجوانانه كند.[۴] | » |
ابراهیم زاهدی مطلق؛ نویسنده، روزنامهنگار، منتقد ادبی
طرح داستان محکم نیست
« | طرح داستان «دشتبان»، محکم نیست؛ اول داستان میگوید: «خبرش را پدر بهمان داد» که خبر از حمله گرازهاست. بعد از آن هم حمله عراقیها پیش میآید و شاید اگر از نگاه ادبیاتی به کار بنگریم میخواهد حمله گرازها و عراقیها را با هم تشبیه کند، اما این مسئله در داستان خوب درنیامده است، چون حمله عراقیها جایی در داستان میآید که اصلاً حمله گرازها از ذهن خواننده محو شده است و این حلقه، آنچنان نزدیک نیست که از حمله گرازها متوجه حمله عراقیها شویم.[۴] | » |
برخی ماجراها در کتاب قابل حذف است
« | با شروع شدن جنگ و حملات توپخانهای، هرجومرجی که در شهر اتفاق میافتد و رفتن این افراد به غار، ما شاهد توالی ماجراهایی هستیم که میتوانست بخشی از اینها کم شود و به داستان لطمهای وارد نشود؛ البته ما بهعنوان خواننده وقتی این بخشها را میخوانیم لذت میبریم، ولی بازهم این اشکال به کار وارد است.[۴] | » |
ذکر جزئیات زیاد در کتاب
« | جزئیپردازی داستان به گونهای است که ظرفیت خیلی زیادی برای فیلم شدن دارد و انگار برای فیلمنامه شدن نوشته شده است. وقتی یک اثر ادبی مینویسیم، ذکر جزئیات ضرورتی ندارد و همین که مطلبمان را به خواننده منتقل کنیم کفایت میکند.[۴] | » |
خارج شدن راوی از دست نویسنده
« | گاهی در کتاب، راوی از دست نویسنده خارج میشود و دیگر یک نوجوان، راوی داستان نیست و خیلی از مفاهیم و جملهبندیها و حتی نثر، متعلق به یک نوجوان نیست؛ این ها خواننده را اذیت میکند. توضیحاتی که در صحنههایی مانند حمله دشمن به شهر، توصیف هواپیما و... در داستان آمده است، از زبان آن نوجوان نیست، بلکه از زبان آقای احمد دهقان است. در رمان نوجوان باید محوریت داستان با نوجوانان باشد. در این داستان، میبینیم این نوجوان هیچ اختیاری از خود ندارد و به همراه بقیه افراد خانواده درگیر وضعیتی شده که جنگ برایشان ایجاد کرده است.[۴] | » |
ریتم صاف و یکدست
« | ریتم كار خیلی صاف است. به نظرم روایت خطی و یكدستی در كار مشاهده میشود كه به غیر از یكی دو صحنه، افتوخیز چندانی ندارد. در اتفاقی مثل جنگ باید زدوخورد آدمها در داستان دیده شود. این داستان از جنسی است كه باید به درون آدمها برود و كشمكشهای درونیشان را موضوع خود قرار دهد. ما كشمكش درون برای آدمها نداریم و حتی همان جا هم داستان صاف پیش میرود.[۴] | » |
محمدجواد جزینی؛ نویسنده، منتقد، مدرس داستاننویسی
فاصله گرفتن از کلیشه داستان جنگ
« | احمد دهقان تلاش کرده به واسطه فاصله گرفتن از زبان رسمی داستان جنگ و دوری از کلیشههای رایج در آن، دستاورد جدیدی را به ظهور برساند. او در هر تجربه، مضمون، زبان و تکنیکی جدید دارد. ناپرهیزیهای زبانی نویسنده در داستان، منطق باورنمایی را کمرنگ کرده، اما در عوض خردهروایتها به فضاسازی کمک کرده است.[۱۱] | » |
روایت و زبان نمادین
« | رمان «دشتبان»، روایت آوارگی یک نوجوان و خانواده اوست در نوع خود تازه است. همچنین تلاش نویسنده برای ساخت یک روایت نمادین در طول داستان به چشم میخورد. ویژگی دیگر رمان دشتبان کشف و حفظ یک زبان نمادین است. نام روستای مورد نظر رمان، بابا یادگار و ترکیبی از کلمات یادگار و پدر است. همچنین نویسنده در داستان به قصر خسرو و شیرین که پسزمینههای اساطیری دارد، اشاره میکند.[۱۱] | » |
دو چالش برای خلق داستانی یکدست
« | نویسنده با دو چالش برای خلق داستانی یکدست، مواجه بوده است. اولین چالش، حفظ ساختار یک قصه اقلیمی و ملزومات آن در طول داستان و دومین چالش، انتخاب یک راوی نوجوان برای داستان است که با توجه به بلندی رمان، حفظ زبان روایت را برای نویسنده مشکل میکند.[۱۱] | » |
چرخش زبان راوی داستان
« | نویسنده در داستان «دشتبان» وانمود میکند زبان راوی را بهصورت یکدست حفظ کرده است، اما خواننده در بسیاری از مواقع دچار تردید میشود که راوی داستان، خیلی هم روستایی نیست، زیرا زبانش دچار چرخش میشود. این زبان گاهی زبان بزرگسال بوده و به مخاطب القا میشود که توصیفهای خود نویسنده است. نویسنده با انتخاب برخی از مؤلفهها و اصطلاحات بومی و سرزمینی، قصه را رنگ و بو میبخشد تا تصور شود زبان راوی است، ولی قصه مخدوش میشود. بسیاری از توصیفات راوی حاکی از زندگی روستایی است و نویسنده برای به کار بردن اصطلاحات بومی در اثر، تلاش مضاعفی انجام داده است.[۱۱] | » |
نویسنده به خواننده نوجوان اعتماد نکرده است
« | تکیه نویسنده در برخی دیالوگها به فهم و درک مخاطب نوجوان، جدی نیست و گاهی حس میشود پدربزرگ، شخصیت اصلی، فیلسوف است. در پایان داستان، پدربزرگ بالای منبر میرود و به گونهای نتیجه اخلاقی تکامل ناصر را بیان میکند. در حالی که در طول داستان، تکامل تدریجی پسربچه دیده میشود. ولی گویا نویسنده به خواننده اعتماد نکرده و مضمون را به صورت مستقیم آورده است.[۱۱] | » |
ساسان ناطق؛ نویسنده حوزه ادبیات جنگ ایران
نزدیکی به واقعیت
« | نزدیکی به واقعیت از دلایل خوشخوان بودن این اثر است. انتقال یک حس تجربهشده از فضای جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به مخاطبان کار سادهای نیست، اما احمد دهقان به خوبی این کار را انجام داده است. داستانها و رمانهای این نویسنده مانند دانههای تسبیح به یکدیگر اتصال پیدا کرده و واقعیت و حس جنگ را انتقال میدهند. دهقان علاوه بر کاربرد طنز محکم و واقعگرا در کتاب «دشتبان»، به جا و با علت از تخیل استفاده کرده است.[۲۵] | » |
سارا عرفانی؛ نویسنده و مدرس داستاننویسی
ویژگی منحصربهفرد «دشتبان»
« | رمان دشتبان فضایی گرم و صمیمی دارد. ویژگی منحصربهفرد این کتاب در بین کتب دفاع مقدس این است که وقتی این اثر را میخوانیم، متوجه میشویم جنگ چه بر سر زندگی خانوادههایی آورده که هیچگاه فکر نمیکردند قرار است جنگی اتفاق بیفتد. این را مخاطب با تمام وجودش متوجه میشود. به نظر من این یکی از اصلیترین تفاوتهای این کتاب نسبت به کتب دیگری است که به موضوع جنگ پرداختهاند. مخاطب این داستان، نوجوانان هستند و داستان آرام پیش میرود و مخاطب نوجوان را با خود همراه میکند.[۲۶] | » |
ماندگار شدن رمان در ذهن
« | یکی از قسمتهایی که در ذهن من ماندگار شده و هیچگاه فراموش نمیکنم، آن جایی است که مادر باردار خانواده به همراه دو بچه دیگرش، مجبور میشود در غاری در کوههای اطراف زندگی کند. او برای تهیه غذا تعدادی بلوط میکند و آنها را آرد کرده و نان درست میکند. این بوی نان بلوط هنوز بعد از سالها که من کتاب را خواندهام، در بینیام میپیچید وقتی یاد این صحنه میافتم.
فکر میکنم اگر نویسنده کارش را خوب بلد باشد، میتواند چنین تجربهای برای مخاطب رقم بزند. من این کتاب را خیلی دوست داشتم و خواندن آن را به مخاطبان نوجوان و نویسندگانی که برای نوجوانان مینویسند یا کسانی که دوست دارند یک کتاب خوشخوان و روان و صمیمی درباره جنگ بخوانند، توصیه میکنم.[۲۶] |
» |
شهاب شهرزاد؛ منتقد ادبی
توصیف طبیعت و روستا
« | رمان «دشتبان»، روایتی تکرارپذیر از سرنوشت یک نوجوان، در پی آوارگی بازآمده از جنگ است. او داستان را از زمان گذشته روایت میکند و پیوسته به توصیف طبیعت و عناصر روستایی همچون درخت، کوه، رودخانه و احشام میپردازد و روستا و روستایی زیستن و ملزومات آن را برای خواننده نوجوان تشریح میکند.[۶] | » |
بهکارگیری زبان متناسب با نوجوانان
« | پایبندی به لحن و ادبیات حسی مناسب برای گروه سنی نوجوانان، از ویژگیهای زبانی داستان است. به گزاره دیگر، یکی از مهمترین امتیازها برای کتاب، کاربرد اصطلاحات اصیل و محلی در یک بستر سالم و جذاب زبانی است. نویسنده، جاذبههای زبان مادری را بهدرستی میشناسد و میکوشد فارسی را درست و راحتخوان و پویا بنویسد.
بهکاربردن گزارههایی چون رومبیدن دیوار، خنده زیرجلکی یا تلم شدن انجیرها و... مخاطب نوجوان را درگیر کشف معنی این توصیفات با در نظر داشتن فضای ترسیمشده در داستان میکند و بهنوعی مشارکتجویی مخاطب نوجوان را در کشف لایههای متن، تحریک و تشویق میکند.[۶] |
» |
داستانی جهانشمول
« | «دشتبان»، روایتی است که در عین دارا بودن ویژگیهای بومی، در بستر یک اینهمانی جمعی شکل گرفته است و هر نقطه جنگزده از جهان میتواند جغرافیای وقوع ماجرای آن باشد. از اینرو ترجمه کتاب برای خوانندگان غیر ایرانی نیز گواراست؛ یعنی نوجوانانی از سراسر جهان میتوانند مخاطب این اثر باشند. نویسنده از دردی مشترک حکایت میکند که خاکریزهای دفاع مقدس را تا کرانههای دورتر میگستراند؛ یعنی میتواند در برابر نوجوان عراقی یا سوری، فلسطینی و یمنی و... نیز آیینگی کند.[۶] | » |
حفظ روحیه در دل جنگ
« | کتاب در دل توحش ناگوار جنگ، به یک مکاشفه مهم و کلیدی در برابر بحران اشاره دارد و آن حفظ روحیه است. نویسنده به کشف حقیقت در زیر آتشفشانی از دلهره پرداخته است. بر سر این خانواده درد میخروشد و در دل یکایک آنها روحیه میجوشد؛ چنان که بر دل مخاطب هم از میان تنگی و تیرگی سطرها، نور میتاباند.[۶] | » |
برشی از کتاب
...مادر خم شده بود و روسری ارغوانیرنگی را قیمت میکرد. آن را انداخت روی سر و داشت گوشههای چارقد را درست میکرد که یکدفعه از دور کسی سوت زد. بازار ساکت شد. همه در پی پیدا کردن سوتزن بودند که چیزی با صدای بم ترکید. جمعیت انگار که تازه متوجه شده باشد چه اتفاقی افتاده، درهموبرهم شد. بازار شد محشر کبری. صدای سوت بعدی آمد و تا فرصت کنم چشم به هم بزنم، توپ وسط خیابان ترکید. خرمن آتش رفت آسمان و دود سیاه و خاکستری، آن وسط پخش شد ...
... بابا که زیر تیغ آفتاب سرخ شده بود، سرختر شد و به رنگ مس درآمد.
_«ماهی را برای معصومه گرفتم، آخه میگوید...»
بقیه حرفش را خورد. بابابزرگ ـ بیتوجه به او ـ دست آزادش را گذاشته بود بالای ابروها و گله روبهرو را میپایید. گله از هم پاشیده، پخش شده بود توی جالیز مردم و دخترک با ضرب چوبدستی میخواست گوسفندها را بیرون کند؛ اما نمیتوانست. هر طرف میچرخید، گوسفندها از سمت دیگر وارد جالیز میشدند و او با لباسهای رنگارنگ، چنان دور میچرخید و میرفت و میآمد که انگار آن وسط دارد میرقصد.
_ «امسال جالیز مردم خوب بار آورده؟»
_«معصومه اگه خدا بخواهد...»
گلنار، قورباغه کوچک و زیتونیرنگی را کفِ دو دستش گرفته بود و خیره شده بود به چشمهای براق و صدفی آن.
_«آخه برای زن حامله، ماهی خوبه!»
دود توی سینه بابابزرگ شکست. سرفه کرد و رنگش شد عینهو زغال. لحظهای طول کشید تا حالش جا بیاید. در حالی که به هزار زحمت میخواست جلوی اشکش را بگیرد، ابروها را داد بالا و نگاه انداخت به بابا. چشمهای بابابزرگ حالا خوب دیده میشد که به رنگ روشن بود؛ به رنگ سبز. با خوشحالی، بلند بلند و بغضدار گفت: «معصومه بچهدار است؟ یعنی ... یعنی یک نریان دیگر به این خانه اضافه میشود؟»
من که اصلاً باورم نمیشد. از خوشحالی نمیدانستم چه کار کنم. گلنار هم که تازه متوجه شده بود چه خبر است، جیغزنان قورباغه وحشتزده را پرت کرد توی جوی باریک کنار خودش و فریاد کشید: «آخ جان، بابا ... آبجی!»
بابابزرگ سوختههای توتون را همان جا کنار دستش خالی کرد. چپقش را برعکس گرفت و آن را آرام و تقهمانند به سر سنگی زد تا سوخته تهِ چپق خالی شود. اشک این بار از لپهایش سرازیر شده بود و راه باز کرده بود تا میان ریشهای نقرهای رنگش.
از شوق خبر بابا، بیاختیار از جا برخواسته بودیم که چیزی سوتمانند و دنبالهدار، شیشه تبدار آسمان را خط انداخت و رفت طرف بابا یادگار.
_و یـ یـ یـ یـ یـ یـ یژ ژ ژ ژ ژ
از ترس خشکم زده بود که روی تپه روبهرو، چیزی وسط جالیز خربزه و هندوانه مردم ترکید. اول یک توده غلیظ و سیاه باز شد که از دلِ آن آتش زد بیرون. بعد صدای مهیبی آمد که نزدیک بود بند دلم پاره شود. گردباد آتش و دود و خاک، رفت به آسمان.
_«بو و و و و و و و ومب ب ب!»
بابابزرگ پس پسکی عقب نشست و چسبید به پرچین. بابا بیآن که چشم از رو به رو بردارد، با کف دست، عرقِ روی پیشانی را پاک کرد. خشکم زده بود. نمیدانستم چه خبر شده. وقتی به رد نگاه بابا چشم دوختم، گله گوسفند را دیدم که انگار گرگ بهشان زده باشد، پخش و پلا شده بودند.
گلنار که از صدای مهیب، ماتش برده بود، ساکت ماند و بعد مثل جندیدهها، پرید بغل بابا. بابا بغلش کرد. حیران سر دور گرداند، آسمان را کاوید و بعد زیرلبی گفت: «دارند توپ در میکنند!»
دومین صدا، آسمان را خط انداخت، از بالای سرمان گذشت و تپه را هم رد کرد. پشت بابایادگار چیز ترکید که صدای ماچ آبدار داد. در تماشای رد توپ اولی وسطِ جالیز بودم که سومین توپ، مثل صدای شلاق، زوزهکشان آمد و قبل از این که به خودمان بجنبیم، پایین تپه نزدیک رودخانه ترکید.
توی کمرکش تپه، گوسفندها یکی به این طرف دوید، یکی به آن طرف. دخترک چوپان، وحشت زده بود و نمیدانست چه کار کند. گاهی چوب به دل و کمر گوسفندها میکوبید و آنها را به طرفی هی میکرد و یک لحظه بعد، خودش افتان و خیزان به سمتی میگریخت.
بابابزرگ با رنگ و روی برگشته، کمی این پا و آن پا کرد. بعد روی پاشنه پای سالمش چرخید و فریادزنان، تند به راه افتاد.
_«معصومه ... توی خانه تنهاست.»
لنگلنگان رفت تا پرچین را دور بزند و از راهِ کوچهباغ برود طرف خانه. بابا در حالی که گلنار در بغلش بود، با یک ضرب از روی پرچین پرید توی باغ. من یک لحظه تنها شدم؛ تنهای تنها.
گلوله چهارم بیتعارف نشست وسط سینه بابا یادگار. هر چه نگاه کردم، از دخترک چوپان خبری نبود. آمدم برگردم که مادهسگ سیاهی، با سینههای پر شیر و چشمهای آب چکان، از پشتِ پرچین درآمد. لحظهای هاجوواج اینور و آنور را نگاه کرد و زوزهکشان دوید پشت پرچین باغ همسایه. به دنبالش چهار توله، درست شکل مادرشان، دویدند و رفتند.
از توی باغ، صدای فریاد مادر آمد که من را صدا میزد.
بابا آمد کنارمان و از خستگی همانجا روی زمین نشست. گلنار از خداخواسته تندی پا شد و چسبید به بابا. بابا یکدستی گلنار را بغل زد و مدتی طولانی زل زد به قوشی که با بالهای باز، در دل آسمان پرواز میکرد. بعد با صدای گرفته و خشدار گفت:«بیپیر گرازها دوباره سروکلهشان پیدا شده. از سر شب تا صبح پیشان بودم. از طرف سیاهبیشه آمدهاند. صد راه اینور و آنور شدم ولی...
مشخصات کتابشناختی
رمان «دشتبان» اثری از احمد دهقان است که برای نوجوانان نگارش شده است. این اثر اولینبار توسط انتشارات نیستان در سال ۱۳۸۸ در ۲۴۳ صفحه قطع رقعی با جلد شومیز و شمارگان ۳۳۰۰ نسخه در تهران منتشر شد و در سال ۱۴۰۲، به چاپ دهم رسید.
نسخه الکترونیکی این رمان در سایت فیدیبو موجود است.
منبعشناسی
- حسن پور، هیوا. (۱۳۹۹). راوی نوجوان و شگردهای اعتمادپذیرکردن رویدادها در رمان «دشتبان» (با تکیه بر تفکر و جهان بینی نوجوان). ادبیات پارسی معاصر. شماره ۱.
- فرهادی، طیبه. خلیلی جهانتیغ، مریم. و بارانی، محمد. (۱۳۹۹). نقد ساختارگرایان رمان «دشتبان» بر پایه نظریه کلود برمون. تفسیر و تحلیل متون زبان و ادبیات فارسی. شماره ۴۴.
نوا، نما و نگاه
- رمان «دشتبان» در برنامه تالار آینه. خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران. ۳۰ آبان ۱۳۹۹
- جنگ با زندگی ما آدمها چه میکند؟+ فیلم. بانوی فرهنگ. ۲۹ تیر ۱۴۰۳
- رمان «دشتبان» داستانی با پسزمینه دفاع مقدس. چیکتاب. ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
پانوشت
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ «دشتبان». کتابک. بیتا. دریافت شده در ۱۷ بهمن ۱۴۰۳
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ «جمعخوانی و نقد دو اثر منتخب کتابخوان ماه شهریور». پایگاه اطلاعرسانی نهاد کتابخانههای عمومی کشور. ۲۳ شهریور ۱۳۹۵
- ↑ «ورود به واقعیت جنگ با دو رمان از یک داستاننویس». خبرگزاری ایبنا. ۵ فروردین ۱۳۹۰
- ↑ ۴٫۰۰ ۴٫۰۱ ۴٫۰۲ ۴٫۰۳ ۴٫۰۴ ۴٫۰۵ ۴٫۰۶ ۴٫۰۷ ۴٫۰۸ ۴٫۰۹ ۴٫۱۰ ۴٫۱۱ ۴٫۱۲ ۴٫۱۳ ۴٫۱۴ ۴٫۱۵ ۴٫۱۶ ۴٫۱۷ ۴٫۱۸ ۴٫۱۹ «نشست نقد و بررسی رمان «دشت بان» نوشته احمد دهقان». راسخون. ۸ شهریور ۱۳۸۸
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ «نگاهی به دشت بان | فاطمه علیزاده». کتاب نیوز. ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۸
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ «کشف حقیقت در گرداب آتش». مؤسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران. ۱۲ آبان ۱۳۹۹
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ هیوا حسنپور. «راوی نوجوان و شگردهای اعتمادپذیرکردن رویدادها در رمان دشتبان (با تکیه بر تفکر و جهانبینی نوجوان)». ش ۱
- ↑ «احمد دهقان». ایران کتاب. بیتا. دریافت شده در ۱۷ بهمن ۱۴۰۳
- ↑ «احمد دهقان (داستاننویس)». ویکی پدیا. بیتا. دریافت شده در ۱۷ بهمن ۱۴۰۳
- ↑ ۱۰٫۰۰ ۱۰٫۰۱ ۱۰٫۰۲ ۱۰٫۰۳ ۱۰٫۰۴ ۱۰٫۰۵ ۱۰٫۰۶ ۱۰٫۰۷ ۱۰٫۰۸ ۱۰٫۰۹ ۱۰٫۱۰ ۱۰٫۱۱ «رمان «دشتبان»، نمونه کامل توجه داستاننویس به تحقیق و تجربه». خبرگزاری ایبنا. ۲۸ خرداد ۱۳۸۸
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲ ۱۱٫۳ ۱۱٫۴ ۱۱٫۵ ۱۱٫۶ «زبان نمادین و پرهیز از ادبیات رسمی جنگ در رمان «دشتبان»». خبرگزاری ایبنا. ۲۸ مرداد ۱۳۸۸
- ↑ ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ ««دشت بان»؛ روایت یک نوجوان از آوارگی در جنگ». خبرگزاری برنا. ۱ مهر ۱۳۹۰
- ↑ ««گاهی تصمیم میگیرم قهر کنم» دل پر احمد دهقان از مدعیانی که با لباس خاکی عکس ندارند». خبرگزاری ایسنا. ۳۰ فروردین ۱۳۹۰
- ↑ «مشروح هفتمین نشست «لذت داستان» با حضور احمد دهقان». شهرستان ادب. ۱۶ مهر ۱۳۹۴
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ «جلسه نقد و بررسی کتاب «دشتبان» در کرمانشاه برگزار شد». خبرگزاری ایسنا. ۱۴ آذر ۱۳۸۹
- ↑ «معرفی ۴ كتاب طرح «كتابخوان ماه» شهریور ۱۳۹۵». پایگاه اطلاعرسانی نهاد کتابخانههای عمومی کشور. ۳۱ مرداد ۱۳۹۵
- ↑ «برگزیدگان سیزدهمین کتاب سال دفاع مقدس معرفی شدند». خبرگزاری مهر. ۱ آذر ۱۳۸۹
- ↑ «برندههای جشنواره». پایگاه ادبی شهید حبیب غنیپور. بیتا. دریافت شده در ۱۷ بهمن ۱۴۰۳
- ↑ «نقد رمان «دشتبان» در فرهنگسرای پایداری». خبرگزاری ایبنا. ۱۸ مرداد ۱۳۸۸
- ↑ «جمعخوانی و معرفی کتاب «دشتبان»». پایگاه اطلاعرسانی نهاد کتابخانههای عمومی کشور. ۶ مهر ۱۳۹۵
- ↑ «نقد کتاب دشتبان». کتابخانه عمومی علامه مجلسی ملایر. ۸ دی ۱۳۹۲
- ↑ «برگزاری جلسه معرفی و نقد کتاب دشتبان در کتابخانه عمومی ولایت». کتابخانه عمومی ولایت اسلامآباد غرب. ۱۸ شهریور ۱۳۹۵
- ↑ «نشست کتابخوان شهریور». اخبار کتابخانه عمومی پروین اعتصامی. ۱۴ شهریور ۱۳۹۵
- ↑ «جمعخوانی و معرفی کتاب «دشتبان»». خبرگزاری لیزنا. ۲۰ شهریور ۱۳۹۵
- ↑ «ورود به واقعیت جنگ با دو رمان از یک داستاننویس». خبرگزاری ایبنا. ۵ فروردین ۱۳۹۰
- ↑ ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ «جنگ با زندگی ما آدمها چه میکند؟+ فیلم». بانوی فرهنگ. ۲۹ تیر ۱۴۰۳
منابع و ماخذ
- حسن پور، هیوا. (۱۳۹۹). راوی نوجوان و شگردهای اعتمادپذیرکردن رویدادها در رمان «دشتبان» (با تکیه بر تفکر و جهان بینی نوجوان). ادبیات پارسی معاصر. شماره ۱.