رمان «برخورد» نوشته محمود اکبرزاده به روایت داستان رزمنده‌ای به نام «صابر» می‌پردازد که در حین یک عملیات ویژه، به دلیل برخورد با مین پای خود را از دست می‌دهد و به اسارت نیروهای عراقی درمی‌آید. این کتاب اولین‌­بار در سال ۱۳۷۶ توسط دفتر هنر و ادبیات ایثار انتشارات بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی، منتشر و  روانه بازار کتاب شده است.

برخورد
نویسندهمحمود اکبرزاده
ناشربنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی، دفتر هنر و ادبیات ایثار
محل نشرتهران
تاریخ نشر۱۳۷۶
تعداد چاپاول
شابک۹۷۸۹۶۴۹۱۵۷۹۲۴
تعداد صفحات۲۹۴
موضوعدفاع مقدس، رمان، داستان بزرگ‌سال
زبانفارسی
قطعپالتویی
نوع جلدشومیز
*****
تصویرِ پشت جلد کتاب

رمان «برخورد» نوشته محمود اکبرزاده، داستانی جذاب و عمیق از رویارویی دو شخصیت متضاد را روایت می‌کند. «صابر» رزمنده‌ای ایرانی، پس از مجروح شدن در جریان یک عملیات ویژه و به‌ دنبال برخورد با مین، به اسارت نیروهای عراقی درمی‌آید. در اردوگاه رمادیه، او با جاسم، افسر بازجوی عراقی، رو‌به‌‌رو می‌شود. این افسر روابط پیچیده‌ای با گذشته صابر دارد. «برخورد» نه‌ تنها روایتی از اسارت است، بلکه تصاویری درهم‌تنیده از انقلاب اسلامی و اتفاقات پیشین جنگ را به ذهن مخاطب می‌آورد. وقتی این دو شخصیت به گذشته‌های خود رجوع می‌کنند، می‌بینیم که ریشه کینه‌ها و تنش‌هایشان نه‌ فقط در میدان جنگ، بلکه در لحظات بحرانی تاریخ نهفته است. در این داستان، جنگ تنها بهانه‌ای است برای کنکاش در اعماق روح و زندگی دو شخصیت که هر کدام حامل دنیای متفاوتی از خود هستند. این ارجاع به گذشته قبل از هر چیزی اتفاقات انقلاب اسلامی و حوادث بعد از آن را در ذهن مخاطب تداعی می‌کند. محمود اکبرزاده  یکی از نویسندگان برجستهٔ ایرانی در حوزهٔ ادبیات پایداری است. او با تألیف آثار ارزشمند نقش مهمی در بازتاب ایثارگری‌ها و رشادت‌های رزمندگان ایفا کرده است.

خلاصه اثر

این کتاب از جمله آثاری است که در حوزه­‌ دفاع مقدس سوژه اسارت و اردوگاه‌های عراقی را انتخاب کرده است. این اثر شما را با رزمنده‌ای ایرانی به نام «صابر» آشنا می‌کند که در میانه عملیات مینی منفجر می‌شود و پایش را از دست می‌دهد. او که به شدت آسیب دیده، نمی‌تواند به عقب بازگردد.[۱] صابر از دوست و هم‌رزمش می‌خواهد که او را با جراحت رها کرده، عکس‌ها و نقشه‌های تهیه شده را به فرماندهان خودی برساند. سرانجام پس از رفتن هم‌رزمش به دنبال ماجراهایی صابر اسیر عراقی‌ها می‌شود.[۲] پس از این ماجرا او به اردوگاه رمادیه فرستاده می‌شود و در آنجا با یک افسر عراقی به نام جاسم برخورد می‌کند. تقابل و رویارویی این دو شخصیت که از گذشته‌ همدیگر را می‌شناختند، نقطه جذاب و پرکشش کتاب «برخورد» است و به مرور روحیات و خاطرات این دو برای شما آشکار می‌شود.[۱]

در این داستان رشادت‌ها، ایثارگری‌ها و مبارزات رزمندگان اسلام در طول جنگ و دوران اسارت ترسیم شده است. درون‌مایه رمان «برخورد» اسارت است و زندگی و روحیات دو شخصیت حاضر در آن را کنکاش می‌کند. صابر، اسیری مجروح در اردوگاه رمادیه مقابل افسری که با صابر خاطراتی قبل از زمان جنگ دارد، قرار می­‌گیرد. برخورد این دو شخصیت متضاد عدم تعادل ساختار رمان را شکل می‌دهد و در ادامه، روحیات آن دو برای خواننده برملا می‌شود. در این داستان، مضمونی عینی به نام پدیده جنگ، بهانه‌ای برای رویارویی دو شخصیت رمان می‌شود که می‌توان ریشه آن را در گذشته‌های قبل از جنگ جست‌وجو کرد. این ارجاع به گذشته قبل از هر چیزی اتفاقات انقلاب اسلامی و حوادث بعد از آن را در ذهن مخاطب تداعی می‌کند که ریشه کینه و کدورت صابر و جاسم به آن روزها برمی‌گردد. صابر در آن زمان در مقام یک شهروند مسئول، در برابر امنیت شهر به مبارزه با افراد غریبه (جاسوس‌ها) می‌پردازد. یکی از این جاسوس‌ها جاسم است که در چندین مرحله با صابر درگیر می‌شود و هر بار از دست صابر صدماتی را متحمل می‌شود. این اتفاقات اینک به صورت «فلاش‌­بک» از ذهن صابر در اردوگاه، می‌گذرد. اکبرزاده در داستان «برخورد» تمام تلاش خود را کرده است که اهداف و آرمان‌های این دو شخصیت در پایان رمان، برای مخاطب، به روشنی جلوه کند؛ اهداف و آرمان‌هایی که برای آن جنگیده‌اند و حالا در آستانه مواجه با آن هستند.[۳]

درباره نویسنده

 
محمود اکبرزاده نویسنده اثر

محمود اکبرزاده زاده‌ی سال ۱۳۳۹، و بزرگ شده­‌ محله‌­ منیریه در تهران است. او از معدود نویسندگان آشنا با شیوه‌های مدرن داستان‌نویسی و سبک‌های جدید روایی در ادبیات است که افزون بر مباحث تئوریک در حیطه عمل نیز نمونه‌های موفقی از خود به یادگار گذاشته است. اکبرزاده نویسندگی را از غصه­‌نویسی در روزنامه اطلاعات شروع کرد. وی از سال‌ها پیش به امر آموزش نویسندگی اشتغال داشته است و تاکنون کارگاه‌های داستان‌نویسی موفقی با مدیریت او در سطح کشور برگزار شده که غالباً بر آشنایی با متدهای صحیح داستان‌نویسی مدرن متمرکز بوده است.[۴] اکبرزاده نویسنده داستان و سردبیر «قلمرو داستان» است. وی دارای تألیفاتی داستانی و بیشتر با مضمون ادب پایداری می‌باشد.[۵] اکبرزاده تاکنون آثار متعددی را منتشر کرده که از میان آن‌ها می‌توان به مجموعه ده جلدی «داستان زندگی»، «در امتداد سپیده»، داستان «پرواز بر فراز ویودینا» و زندگینامه‌ داستانی دکتر حسابی با نام «مرد نخستین» اشاره کرد.[۶]

نظر نویسنده درباره اثر

رمان «برخورد» را از همه آثارم بیشتر دوست دارم

رمان «برخورد» را از همه آثارم بیشتر دوست دارم. شروع این ماجرا در اواسط دهه هفتاد بود. یعنی حد فاصل سال‌های ۱۳۶۷ تا ۱۳۶۹‌ که دکتر مجتبی رحمان‌دوست که خیلی مدیونش هستم‌ تعدادی از نویسندگان قابل اعتنا را در یک تشکیلات کوچک دور خودش جمع کرد. بزرگانی مانند قاسمعلی فراست، حسین فتاحی، محمدرضا بایرامی دور هم جمع شدند و آقای رحمان‌دوست شرایطی را برای آنان مهیا کرد که بدون هیچ محدودیتی؛ رمان‌هایی در مورد دفاع‌مقدس بنویسند. روال کار هم این بود که کتاب‌های نوشته شده به ناشران معتبر خصوصی پیشنهاد می‌شد و با این فرمول تنور آثار داستانی دفاع مقدس حسابی گرم می‌شد. همان موقع بود که رمان «پرواز بر فراز ویوودینا» منتشر شد و کمتر از دو سال بعد رمان«برخورد» را نوشتم، که در همین زمان دکتر رحمان‌دوست  مسئولیت جدیدی را عهده‌دار شدند و آن تشکیلات کمی تغییر رویه داد.[۷]

برخورد در کتاب­ فروشی‌­ها دیده نشد

مسئول بعدی آنجا تصمیم گرفت رمان‌ها را همان تشکیلات منتشر کند که اتفاق خوبی بود، اما متأسفانه توزیع مناسبی نداشت و در حقیقت «برخورد» در کتاب‌فروشی‌ها دیده نمی‌شد تا این حسرت در دل من بماند. می‌گویم حسرت چون این رمان «برخورد»، سوژه‌اش زندگی و سختی‌های دوران اسارت رزمندگان ایرانی در اردوگاه‌های عراق بود و حاصل همان لحظه‌نگاری‌های شخصی و تمام لحظاتی که در پشت خاکریزها شاهد شهادت و مجروح شدن رفقایم بودم. همچنین ده‌ها نوار از گفت‌وگو با آزادگان جنگ تحمیلی به «برخورد» تبدیل شده بود و متأسفانه کمتر دیده شد.[۷]

توزیع مجدد در بازار

در اوایل زمستان ۱۳۹۸، مصادف با شیوع ویروس کرونا و قرنطینه خانگی، من مجدد دست به کار شدم. بعد از چند دیدار و گفت‌وگو با دوستان در انتشارات سوره مهر این حسرت قدیمی‌ام از بین رفت و «برخورد» به شکلی عالی راهی بازار نشر شد. ماجرای این رمان در حقیقت نوعی سبک تعقیب و گریز دارد. بین یک ایرانی و یک افسر بعث عراقی که قبل از شروع جنگ و از کوچه‌های خرمشهر آغاز و به میدان جنگ کشیده می‌شود و به اردوگاه اسرا می‌رسد و تازه داستان از آنجا آغاز می‌شود![۷]

برشی از متن

برگرد حسین جون!

دویست جفت چشم داره ما رو می‌پاد. منتهی واسه چی آبکشمون نمیکنن؟ چون احتمالاً می‌دونن که چرا اینجاییم. حالا هم اگه بخوای بیشتر معطل کنی، سروکله‌شون پیدا می‌شه و اونوقت... حسین خوب گوش کن چی می‌گم، من نمیخوام بهت بگم این یه دستوره و تو باید برگردی عقب، نه، این رو نمی‌گم، ولی برادر من! فقط کاری نکن که پیش خدا روسیاه بشیم. من به خودم کار ندارم چون خیلی وقته چشم انتظار این لحظه هستم، ولی تو می‌خوای جواب خدا رو چی بدی؟ برگرد حسین جون!

□□□

گناهش گردن من بیوفته!

افسر بهداری اردوگاه، سروان عثمان، افسر وظیفه بود. چهار سال از خدمتش رو گذرونده بود و یک سال مونده بود که ترخیص شه. همه خوب می‌‍‌‌‌شناختنش. آدم بدی نبود اما تحت هیچ شرایطی خودش رو به خطر نمی‌انداخت. صابر این رو نمی‌دونست. عثمان این بار فریاد زد: «نه! نمی‌فهمی چی می‌گم؟ عربیت که خوبه خودت رو می‌زنی به نفهمی!»

سروان عثمان چرا نه؟ بچه‌ها دارن تلف میشن. مگه مسکن‌ها رو برای چه موقعی نگه داشتی؟ کارشون رو راه بنداز، خدا رو خوش نمیاد.»

دکتر کلافه شده بود: «چرا حرف حالیت نمیشه صابر؟ اگه جناب سروان بفهمه، درجا اعدامم می‌کنه. بازم میگی بده؟»

صابر نمی‌خواست که حالا سر حرف رو باز کرده، دست خالی برگرده: «ببین دکتر قول بهت می‌دم، قول شرف اگه سروان فهمید، گناه رو گردن می‌گیرم. اصلاً اگه فهمید یا من یا خودت هر کدوم دم‌دست بودیم می‌زنیم قفل کمد رو می‌شکونیم که گناهش گردن من بیوفته.»

□□□

عاقل باش!

روز اول کارش بود. صبح که نگهبان دنبالش آمده بود، همه نگاهش کرده بودند؛ نگاه‌هایی پر از تحقیر. داخل دفتر که شد، جاسم داشت می‌رفت. به هم خیره شدند و جاسم سکوت را شکست.

بهت یاد ندادن سلام کنی؟

صابر به دیوار تکیه داد.

باید چی کار کنم؟

جاسم بی‌محلی او را احساس کرد و با نوک پوتینش توی ساق پای صابر کوبید. درد تا مغز استخوان صابر دوید. صورتش سرخ شد. جاسم اما انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده، گوشه‌ اتاق را نشانش داد.

می‌خوام اینجا رو برق بندازی؛ زمین و میز و صندلی‌ها و همه‌ جا رو. نیم‌ساعت دیگه برمی‌گردم.

به طرف در اتاق راه افتاد. توی چارچوب ایستاد و گفت: «عاقل باش!»

و در را به هم کوبید و بیرون رفت. صابر یک لحظه منظورش را نفهمید. اما وقتی فکر کرد، فهمید. مطمئن بود که جاسم بی‌گدار به آب نمی‌زند. اینکه اتاقش را، اتاق فرماندهی را، بدون حضور هیچ‌کس در اختیار او می‌گذارد و حتماً می‌داند که صابر می‌تواند به همه‌ چی سر بزند، بدون اندیشه نبود.

مشخصات کتاب‌شناختی

کتاب «برخورد» نوشته محمود اکبرزاده نخستین‌بار در سال ۱۳۷۶ توسط انتشارات بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی منتشر شد. این نسخه در قالب ۲۹۴ صفحه، با قطع رقعی، جلد نرم و شمارگان ۵۵۰۰ نسخه به چاپ رسید. در سال ۱۳۸۷، این اثر برای دومین‌بار توسط انتشارات تکا، وابسته به مؤسسه نمایشگاه‌های فرهنگی ایران، منتشر شد. نسخه دوم شامل ۳۶۲ صفحه با قطع رقعی و جلد گالینگور بود. در نهایت، در سال ۱۳۹۸، انتشارات سوره مهر این کتاب را مجدداً چاپ کرد. نسخه سوم در قالب ۳۵۶ صفحه، با قطع پالتویی و جلد شومیز منتشر شد. نسخه­‌ی چاپی «برخورد» در سایت انتشارات سوره مهر قابل خرید و مطالعه است.

 
تصویر روی جلد کتاب «برخورد»، انتشارات بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی، دفتر هنر و ادبیات ایثار
 
تصویر روی جلد کتاب «برخورد»، انتشارات تکا، وابسته به مؤسسه نمایشگاه‌های فرهنگی ایران

نوا، نما، نگاه

 
برنامه تولیدی انتهای راهروی ۲۷، سوره مهر، ۱۳۹۹
 
برنامه تولیدی انتهای راهروی ۲۷، سوره مهر، ۱۳۹۹

پانوشت

  1. پرش به بالا به: ۱٫۰ ۱٫۱ «برخورد». روزنامه همشهری. ۱۰ مرداد ۱۴۰۱
  2. «برخورد». سوره مهر. بی­تا دریافت شده در ۱ بهمن ۱۴۰۳
  3. «رویارویی یک اسیر ایرانی با افسر بعثی در رمان «برخورد»». خبرگزاری حوزه. ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۹
  4. «کتاب برخورد». ایران کتاب. دریافت شده در ۱ بهمن ۱۴۰۳
  5. «کتاب صوتی برخورد». سماوا. بی‌­تا. دریافت شده در ۱ بهمن ۱۴۰۳
  6. «معرفی و دانلود کتاب صوتی برخورد». کتابراه. دریافت شده در ۱ بهمن ۱۴۰۳
  7. پرش به بالا به: ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ««داستان زندگی» در ایام کرونا منتشر شد». همشهری آنلاین. ۱۰ تیر ۱۳۹۹